display result search
منو
تفسیر آیات 12 تا 17 سوره اعراف _ بخش اول

تفسیر آیات 12 تا 17 سوره اعراف _ بخش اول

  • 1 تعداد قطعات
  • 37 دقیقه مدت قطعه
  • 50 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 12 تا 17 سوره اعراف _ بخش اول"
در نفخه اولی همه رخت بر می‌بندند دیگر هیچ کسی مهلت ندارد که در برزخ هم زنده باشد
شیطان تا قیامت زنده نیست
وقتی انسان مرد دیگر تکلیفش برداشته می‌شود

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿قَالَ مَا مَنَعَکَ أَلَّا تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُکَ قَالَ أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِی مِن نَارٍ وَخَلَقْتَهُ مِن طِینٍ ٭ قَالَ فَاهْبِطْ مِنْهَا فَمَا یَکُونُ لَکَ أَنْ تَتَکَبَّرَ فِیهَا فَاخْرُجْ إِنَّکَ مِنَ الصَّاغِرِینَ ٭ قَالَ أَنظِرْنِی إِلَى یَوْمِ یُبْعَثُونَ ٭ قَالَ إِنَّکَ مِنَ الْمُنْظَرِینَ ٭ قَالَ فَبِمَا أَغْوَیْتَنِی لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَکَ الْمُسْتَقِیمَ ٭ ثُمَّ لَآتِیَنَّهُم مِن بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَیْمَانِهِمْ وَعَن شَمَائِلِهِمْ وَلاَ تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شَاکِرِینَ﴾

در تعبیر ﴿مَا مَنَعَکَ أَلَّا تَسْجُدَ﴾ که دو احتمال بود یکی اینکه منع به معنای حمل و اضطرار و امثال ذلک تضمین شده باشد یکی اینکه لا زاید باشد در جریان تضمین و مانند آن همان طوری که قبلاً در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» گذشت آن آیه هم به حسب ظاهر نیاز به توضیح داشت که کلمه لا زاید است یا نه؟ آیه 151 سورهٴ «انعام» این بود ﴿قُلْ تَعَالَوْا أَتْلُ مَاحَرَّمَ رَبُّکُمْ عَلَیْکُمْ أَلاَّ تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئاً﴾ خب فرمود بیایید آنچه که خدا بر شما حرام کرده است من آنها را بر شما تلاوت کنم خب یکی از آنها شرک است که خدا تحریم کرده است نه عدم شرک ﴿تَعَالَوْا أَتْلُ مَاحَرَّمَ رَبُّکُمْ عَلَیْکُمْ﴾ آن ما حرّم چیست؟ ﴿أَن تُشْرِکُوا﴾ است نه ﴿أَلاَّ تُشْرِکُوا﴾ آنجا توجیه این «لا» ﴿لاَ تُشْرِکُوا﴾ بازگو شد چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «طه» هم که به خواست خدا خواهد آمد آنجا هم مشابه این تعبیر هست آیه 92 به بعد سورهٴ مبارکهٴ «طه» این است که وجود مبارک موسای کلیم وقتی از میقات الهی برگشت و جریان گوساله‌پرستی را دید به هارون (سلام الله علیه) گفت ﴿قَالَ یَا هَارُونُ مَا مَنَعَکَ إِذْ رَأَیْتَهُمْ ضَلُّوا﴾ باید می‌فرمود «ما منعک ان تتبعن» نه ان لا تتبعن چه چیز مانع شد که تو اطاعت بکنی نه چه چیز مانع شد که اطاعت نکنی در این گونه از موارد یا تضمین است یا لا زایده است که دو وجه است که مطرح است.
مطلب بعدی آن است که در انذار که ذات اقدس الهیی به او فرمود: ﴿إِنَّکَ مِنَ الْمُنظَرِینَ﴾ معلوم می‌شود که این تا روز قیامت نیست به دو دلیل هم به دلیل متصل هم به دلیل منفصل به دلیل منفصل همان آیات سورهٴ «حجر» و آیات سورهٴ «ص» بود که ﴿فَإِنَّکَ مِنَ الْمُنظَرِینَ ٭ إِلَى یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ﴾ در قبال ﴿یَوْمَ یُبْعَثُونَ﴾ ﴿إِلَی یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ﴾ است معلوم می‌شود که شیطان تا روز قیامت منظر نیست و به او مهلت داده نشد این قرینه منفصل قرینه متصل این است که فرمود: ﴿فَإِنَّکَ مِنَ الْمُنظَرِینَ﴾ خب منظرین چه کسانی‌اند؟ هر کسی هست الی یوم القیامة نیست که چون در نفخه اولی همه رخت بر می‌بندند دیگر هیچ کسی مهلت ندارد که در برزخ هم زنده باشد تا قیامت زنده باشد همه می‌میرند برزخ برای همه هست چون گرچه این کریمه ﴿مَا جَعَلْنَا لِبَشَرٍ مِن قَبْلِکَ الْخُلْدَ أَفَإِن مِّتَّ فَهُمُ الْخَالِدُونَ﴾ اطلاق ندارد شامل جن و انس می‌شود فرمود: ﴿مَا جَعَلْنَا لِبَشَرٍ مِن قَبْلِکَ الْخُلْدَ﴾ اما کریمه کل نفس ذائقة الموت که اطلاق دارد آن دیگر اختصاص به انسان ندارد که.
‌پرسش: ...
پاسخ: بسیار خب پس منظرین بالأخره تا برزخ‌اند دیگر هیچ کسی از برزخ به بعد منظر نیست که.
‌پرسش: ...
پاسخ: بسیار خب پس معلوم می‌شود که این ﴿فَإِنَّکَ مِنَ الْمُنظَرِینَ﴾ نشان می‌دهد که تا اول برزخ نفخه اولی که همه می‌میرند تو تا آن وقت مهلت داری این‌چنین نیست که تا یوم القیامة مهلت داشته باشی.
‌پرسش: ...
پاسخ: آن قرینه منفصل است که ﴿یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ﴾ غیر از یوم القیامة است و ذات اقدس الهی به او فرمود که تو تا روز قیامت مهلت نداری تا وقت معلوم که وقت معلوم منطبق می‌شود به همان روز مرگ عمومی.
‌پرسش: ...
پاسخ: نه معلوم می‌شود که ﴿فَإِنَّکَ مِنَ الْمُنظَرِینَ ٭ إِلَى یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ﴾ این غیر از یوم یبعثون است دیگر خب.
آن قرینه منفصل قرینه متصل آن است که درهمین کریمه فرمود: ﴿فَإِنَّکَ مِنَ الْمُنظَرِینَ﴾ خب ﴿فَإِنَّکَ مِنَ الْمُنظَرِینَ﴾ منظرین تا چه وقت منظرند؟ تا نفخه اولی وقتی که بساط دنیا برچیده می‌شود که کسی نمی‌ماند که به دو دلیل هیچ کس تا قیامت زنده نیست یکی اینکه درباره خصوص بشر فرمود: ﴿وَ مَا جَعَلْنَا لِبَشَرٍ مِن قَبْلِکَ الْخُلْدَ أَفَإِن مِّتَّ فَهُمُ الْخَالِدُونَ﴾ یکی اینکه ﴿کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ﴾ این کریمه ﴿وَمَا جَعَلْنَا لِبَشَرٍ مِن قَبْلِکَ الْخُلْدَ﴾ شامل همه انسانها می‌شود ﴿إِنَّکَ مَیِّتٌ وَ إِنَّهُم مَیِّتُونَ﴾ ، ﴿مَا جَعَلْنَا لِبَشَرٍ مِن قَبْلِکَ الْخُلْدَ أَفَإِن مِّتَّ فَهُمُ الْخَالِدُونَ﴾ شامل همه بشر می‌شود اما غیر بشر را نمی‌گیرد اما غیر بشر یعنی جن را شامل نمی‌شود نه به این معناست که دلالت دارد بر اینکه جنها تا قیامت زنده‌اند اینکه دلالت بر عدم مرگ جن ندارد که فقط دلالت دارد که انسانها تا نفخه اولی زنده‌اند همگان می‌میرند اما کریمه ﴿کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ﴾ که اطلاق دارد آنکه اختصاصی به انسان ندارد هر زنده‌ای بالأخره می‌میرد چه جن چه انس به دلیل اینکه مکلف‌اند و مانند آن خب پس خود همین ﴿فَإِنَّکَ مِنَ الْمُنظَرِینَ﴾ نشان می‌دهد که شیطان تا قیامت زنده نیست که در دیگران که در برزخ‌اند او هم زنده باشد او هم یک مرگی دارد اما در برزخ او قدرت مسلط نیست که بیازارد برای اینکه وقتی انسان مرد دیگر تکلیفش برداشته می‌شود گرچه برزخ مربوط به عالم مثال است این یک مقدمه گرچه سقف اعلای شیطنت شیطان نشئه مثال است او در محدوده عقل نیست این دو مقدمه اما معنایش عکس موجبه کلیه که موجبه کلیه نیست یعنی شیطان تا محدوده عالم مثال می‌تواند مؤثر باشد نه هر چه نشئه مثال است شیطان در آنجا حضور و ظهور دارد این شیطان تا نشئه تمثل تا نشئه مثال درخواب در بیدرای در حالت منامیه برای افراد عادی این می‌تواند نفوذ داشته باشد اما معنایش این نیست که چون برزخ جزء عالم مثال است این پس در عالم مثال هم حضور دارد تا عالم مثال حضور دارد یعنی الآن که زنده است تا نشئه مثال در نشئه تجرد عقلی حضور و ظهور ندارد برای اینکه آنجا یک چیزی هست که شیطان او را درک نمی‌کند شیطان اگر بخواهد فریب بدهد چکار می‌کند؟ ابزار شیطنت شیطان تا عالم مثال است و خیال چیزهایی را به انسان نشان می‌دهد که انسان عاقل از آن سطح گذشته است به آنها علاقه ندارد به چیزهایی علاقه دارد که شیطان درک نمی‌کند تا بدلی آنها را بسازد شیطان افراد عادی را از دو راه گول می‌زند ابزاری به او نشان می‌دهد که بالأخره ﴿زِینَةَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا﴾ اینها ابزار شیطنت شیطان است حوائل شیطان است این دامها را می‌گستراند و صید می‌کند و اگر کسی از این نشئه طبیعت یک مقداری فاصله گرفت یک چیزهای برتر از طبیعت خواست منتها در محدوده عالم مثال شیطان بدلی آن جعلی آن را دارد می‌گوید تو که فلان مطلب و کمال را می‌خواهی کمال این است اما اگر کسی از نشئه مثال هم بگذرد به تجرد عقلی تام راه یابد به اصطلاح جزء مخلصین باشد آنچه که در دست شیطان است آن جزء ابزار فریب اوست مورد علاقه آن انسان مخلص نیست چون فرمود که «قد طلقتک ثلاثاً» آنچه که او می‌طلبد بدلی او و جعلی او در شیطان نیست تا فریبش بدهد لذا آن مخلَص نه اینکه مورد رحم شیطان است شیطان به او رحم کرده یا ادب کرده این‌چنین نیست در تیررس شیطان نیست خب پس بنابراین اگر شیطان جزء تا محدوده عالم مثال می‌تواند مؤثر باشد معنایش این نیست که هر جا عالم مثال هست شیطنت هست به دلیل اینکه فرشتگانی که در نشئه مثال به سر می‌برند از گزند وسوسه شیطان مصون‌اند.
اما سؤالی که مربوط به ﴿إِنَّهُ یَرَاکُمْ هُوَ وَ قَبِیلُهُ مِنْ حَیْثُ لاَتَرَوْنَهُمْ﴾ که بعضی مرقوم فرمودند آن در آیه ب بعدی که همین سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» در پیش داریم یعنی آیه 27 مبسوطاً خواهد آمد که ﴿إِنَّهُ یَرَاکُمْ هُوَ وَ قَبِیلُهُ﴾ یعنی چه؟ شیطان از راهی می‌آید که شما او را نمی‌بینید این کاری به عالم مثال ندارد این از راه غفلت است انسان غافل خب نمی‌بیند هر جا غافل هست آنجا کم‌اند شیطان است و کمین شیطان که آن بحث به خواست خدا خواهد آمد.
اما یکی از مطالبی که سؤال شده تمثیل بود چون تمثیل به طور اجمال بحث شد تفصیلش مربوط به آیات سورهٴ «روم» و مانند آن است که ﴿لَقَدْ ضَرَبْنَا لِلنَّاسِ فِی هذَا الْقُرْآنِ مِن کُلِّ مَثَلٍ﴾ که به طور مبسوط آنجا بحث می‌شود مقداری از جریان تمثیل هم در اوائل سورهٴ مبارکهٴ «بقره» بحث شد و اما آنچه که مربوط به آیه 83 سورهٴ «نساء» که مورد سؤال بعضی از آقایان بود که ﴿وَلَوْلاَ فَضْلُ اللّهِ عَلَیْکُمْ وَرَحْمَتُهُ لاَتَّبَعْتُمُ الشَّیْطَانَ إِلَّا قَلِیلاً﴾ آن البته چون در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» به طور مبسوط بحث شد دیگر الآن تکرارش لطفی ندارد یعنی آیه 83 سورهٴ مبارکهٴ «نساء» این بود ﴿وَلَوْلاَ فَضْلُ اللّهِ عَلَیْکُمْ وَرَحْمَتُهُ لاَتَّبَعْتُمُ الشَّیْطَانَ إِلَّا قَلِیلاً﴾ آن تفصیل مربوط به سورهٴ مبارکهٴ «نساء» بود ولی در همین بخش از سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» ما داریم که ﴿وَ لاَ تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شَاکِرِینَ﴾ گاهی به این لسان است که جز قلیل کسی اهل نجات نیست گاهی به لسان سلب ونفی است که اکثری اهل نجات نیستند ﴿وَ لاَ تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شَاکِرِینَ﴾ حالا ﴿وَ لاَ تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شَاکِرِینَ﴾ به خواست خدا خواهد آمد در همین بحث امروز.
اما آن مطلب که وقتی وجود مبارک حضرت ولی عصر (ارواحنا فداه) ظهور کرد بر اساس ﴿لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ﴾ ، ﴿کَفَی بِاللَّهِ شَهِیداً﴾ و مانند آن ظاهراً معنایش این نیست که وقتی وجود مبارک ظهور کرد همه مسلمان واقعی می‌شوند معنایش آن است که اسلام حاکم است هیچ دینی حکومت ندارد الا اسلام ﴿لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ﴾ نه اینکه ادیان همه رخت برمی‌بندند و اسلام می‌ماند روی آن تحلیل که ﴿إِنَّ الدِّینَ عِندَ اللّهِ الْإِسْلاَمُ﴾ دین حقیقی نه تثنیه دارد نه جمع وقتی تثنیه نداشت جمع هم نخواهد داشت نمی‌شود گفت ادیان اما روی این تعبیرات رایج که همه اینها شعب فرعی یک دین جامع‌اند می‌گوییم یهودیت مسیحیت و مانند آن اینها می‌مانند به دو آیه سورهٴ مبارکهٴ «مائده» قبلاً استشهاد شد که قبلاً فرمود: ﴿وَ أَلْقَیْنَا بَیْنَهُمُ الْعَدَاوَةَ وَ الْبَغْضَاءَ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ﴾ ﴿فَأَغْرَیْنَا بَیْنَهُمُ الْعَدَاوَةَ وَ الْبَغْضَاءَ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ﴾ هم اغراء است هم القاء است فرمود اینها چون خیلی بیراهه رفتند ما خیلی مهلت دادیم در توبه را باز کردیم اینها توبه نکردند تبه کاری کردند ما صرف نظر کردیم اغوا و اضلال کردند ما صرف نظر کردیم در توبه را باز کردیم اینها عمداً به روی خود بستند ما اینها را به عذاب داخلی مبتلا کردیم که عذاب اختلاف است گاهی می‌بینید هیچ عاملی در یک جامعه پیدا نمی‌شود اما خودبه‌خود اینها سقوط می‌کنند به جان هم می‌افتند معلوم نیست که از کجا دارند چوب می‌خورند این ﴿هُوَ الْقَادِرُ عَلَی أَن یَبْعَثَ عَلَیْکُمْ عَذَاباً مِن فَوْقِکُمْ أَوْ مِن تَحْتِ أَرْجُلِکُمْ أَوْ یَلْبِسَکُمْ شِیَعاً وَ یُذِیقَ بَعْضَکُم بَأْسَ بَعْضٍ﴾ قبلاً بحث شد این کریمه اگر انسان فرد یا جامعه بالأخره بیراهه رفت خدا یک مدت مهلت می‌دهد بعد او را می‌گیرد حالا یا با سیل یا با زلزله یا با ﴿سَخَّرَهَا عَلَیْهِمْ سَبْعَ لَیَالٍ وَ ثَمَانِیَةَ أَیَّامٍ﴾ و مانند آن یا با بدترین عذاب که اختلاف داخلی است اینها به جان هم می‌افتند در رسانه‌هایشان در سخنرانیهایشان درمنبرهایشان در ... به جای هدایت مردم به جان هم می‌افتند ﴿أَوْ یَلْبِسَکُمْ شِیَعاً وَ یُذِیقَ بَعْضَکُم بَأْسَ بَعْضٍ﴾ بعضیها گفتند به اینکه این عذاب از خفیف به شدید و از شدید به اشد رفته است فرمود: ﴿هُوَ الْقَادِرُ عَلَی أَن یَبْعَثَ عَلَیْکُمْ عَذَاباً مِن فَوْقِکُمْ أَوْ مِن تَحْتِ أَرْجُلِکُمْ﴾ حالا یا سیل و صاعقه از بالاست یا زمین لرزه از پایین است ﴿مِن تَحْتِ أَرْجُلِکُمْ﴾ یا نه بالاتر از صاعقه و زلزله همین اختلاف داخلی است که یک مرگ تدریجی است بالأخره سیل و زلزله که ایمان آدم را از بین نمی‌برد که خب آدم از بین می‌برد اما اختلاف داخلی هم یک ملت را از بین می‌برد هم ایمان او رااز بین می‌برد یک بیان نورانی دارد وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) که همان بیان در نهج‌البلاغه هم آمده که «ایاکم و البغضاء فانها الحالقة لدینکم» فرمود اختلاف و بغضاء و کینه این دین را حلق می‌کند حلاق به آن آرایشگر به آن سلمانی می‌گویند که سر را تیغ می‌کند نه ماشین خب اگر کسی سرش را تیغ کرده به اینکه در روز دهم کسی که در صروره است و سرش را تیغ می‌کند این تا یک ماه بعد از مراجعت از مکه می‌بینید سرش مو نروییده تیغ شده این است حالا اگر کسی هر روز سرش را تیغ بکند دیگر مویی نمی‌روید وجود مبارک حضرت فرمود اختلاف داخلی بین دوتا روحانی یا بین یک روحانی و مسئول یا بین دوتا مسئول یا فرمود این حلقه دین است هر روز دین را تیغ می‌کند این برای اینکه خودش را تثبیت بکند ناچار است با تهمت و دروغ و افترا او را از پا در بیاورد و بالعکس این بدترین عذاب است از هر صاعقه‌ای بدتر است از هر سیلی بدتر از هر زلزله‌ای بدتر است بالأخره سیل و صاعقه و زلزله ایمان را که از بین نمی‌برند که خانه آدم را خراب می‌کنند و خود آدم را خراب می‌کنند لذا فرمود که ﴿أَوْ یَلْبِسَکُمْ شِیَعاً وَ یُذِیقَ بَعْضَکُم بَأْسَ بَعْضٍ﴾ این می‌‌شود عذاب این چنین عذاب را ذات اقدس الهیی دامنگیر اهل کتاب کرده برای اینها یک گناه ریشه‌ای دارند و ـ معاذ‌الله ـ چنین گناهی را هم تهدید کرده نسبت به افراد دیگر حالا آن عذابهای عمومی استئصال نظیر ﴿سَخَّرَهَا عَلَیْهِمْ﴾ نظیر طوفان و مانند آن را فرمود برای امت مرحومه نیست اما این عذابهای عادی که هست این سنخ عذاب هست یک وقتی می‌بینید همه شرایط استقلال و امنیت یک ملت هست اما به جان هم افتادند و بعد از یک مدتی ـ معاذ‌ الله ـ سقوط کردند این است که شیطان وقتی ببیند هیچ راهی ندارد خب از این راه وارد می‌شود دیگر هر لحظه مراقبت لازم است آدم یک حرفی را می‌زند برای چه کسی دارد می‌زند این است که گفتند مؤمن قلبش سنگر زبان اوست یعنی هرگز زبان باز نمی‌کند هرگز دست به قلم نمی‌کند هرگز حرف نمی‌زند مگر اینکه در سنگر دل تهذیب بکند تصفیه بکند اگر دید صاف است عبور می‌دهد حرف را می‌زند یا مطلبی را می‌نویسد وگرنه او خیلی ماهر است بالأخره خب اینکه حضرت فرمود که ﴿إِنَّکَ مِنَ الْمُنْظَرِینَ﴾ پس آن سؤال که زمان ظهور حضرت (سلام الله علیه) ﴿لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ﴾ می‌شود و سراسر جهان را اسلام می‌گیرد ظاهراً به این معناست که اسلام حاکم است حکومت حکومت اسلامی است نه اینکه همگان مسلمان می‌شوند یک یا آنهایی هم که مسلمان شدند همگان واقعی می‌شوند دو این‌چنین نیست برای اینکه یک عده معصیت می‌کنند منتها حدود و قصاص و دیات اسلامی اجرا می‌شود این‌چنین نیست که کسی گناه نکند که مثل صدر اسلام بر فرض همان چند لحظه‌ای که وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) حکومت داشتند آنجا گناه می‌شد منتها حدود الهی اجرا می‌شد.
‌پرسش: ...
پاسخ: تا آخرین انسان هست بله او هم هست برای اینکه تا آخرین انسان به او اغوا می‌کند وسوسه می‌کند دیگر این‌چنین نیست که شیطان قبل از یک عده بمیرد آن وقت آن عده هیچ وسوسه‌ای ندارند اگر وسوسه‌ای نداشتند که به کمال نمی‌رسند انسان وقتی به کمال می‌رسد که جهاد اکبر داشته باشد اگر هیچ گرایشی به ظرف رذیلت نبود انسان که طبعاً به طرف رذیلت گناه ندارد که انسان شهوت می‌خواهد غذا می‌خواهد لباس می‌خواهد نه حرام خب همه اینها از سنخ حلالش هست نکاحش هست به جای سفاح، طیب و طاهرش هست به جای غصب مگر انسان چقدر می‌خواهد همه اقسام حلالش هم هست آنکه انسان را به حرام تشویق می‌کند آن مبدأ دیگر است وگرنه انسان طبعاً که به طرف حرام مایل نیست برفرض به طرف شهوت مایل باشد بسیار خب شهوت حلال داریم و حرام به خوردت علاقه داشته باشد به پوشیدن علاقه داشته باشد به زینة الحیاة الدنیا علاقه داشته باشد دو قسمش هست حلالش هست حرامش هست و اگر شیطان نباشد خب کسی را اغوا بکند دیگر هنری نکرده آن شخص به کمال برسد.
مطلب بعدی آن است که یکی از سؤالها جریان اضلال کیفری بود که این هم باز در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» که ﴿یُضِلُّ بِهِ کَثِیراً وَیَهْدِی بِهِ کَثِیراً وَمَا یُضِلُّ بِهِ إِلَّا الْفَاسِقِینَ﴾ مفصل بحث شد حالا رسیدیم به این جمله که ﴿أَنظِرْنِی إِلَی یَوْمِ یُبْعَثُونَ﴾ ذات اقدس الهیی هم فرمود: ﴿إِنَّکَ مِنَ الْمُنْظَرِینَ﴾ پس این قرینه داخلی هست به اینکه تا یوم بعث نیست حالا در قبال این مهلتی که یافت چه می‌کند حالا برنامه ریزی کرده ﴿قَالَ فَبِمَا أَغْوَیْتَنِی لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَکَ الْمُسْتَقِیمَ ٭ ثُمَّ لَآتِیَنَّهُم مِن بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَیْمَانِهِمْ وَعَن شَمَائِلِهِمْ وَلاَ تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شَاکِرِینَ﴾ به حسب نظم تفسیری ذکر بنی‌آدم قبلاً گذشت ذکر جامع انسانی قبلاً گذشت در تحت این عنوان ﴿وَلَقَدْ مَکَّنّاکُمْ فِی الْأَرْضِ وَجَعَلْنَا لَکُمْ فِیهَا مَعَایِشَ قَلِیلاً مَاتَشْکُرُونَ ٭ وَلَقَدْ خَلَقْنَاکُمْ ثُمَّ صَوَّرْنَاکُمْ﴾ اینها گذشت اما در آن نشئه تمام تزاحم و تعارض و درگیری بین شیطنت شیطان و فرشته‌خویی انسانی بود که معلم ملائکه است سخن از بنی‌آدم اصلاً نیست سخن از جوامع انسانی نیست لکن در همان نشئه شیطان عداوتش را نسبت به جامعه بشری اعلام کرد هر کسی انسان است شیطان با او دشمن است معلوم می‌شود شیطان مأمور شد برای انسانیت خضوع کند و نکرد لذا با انسانیت درگیر است هر کسی انسان است شیطان دشمن اوست ﴿قَالَ فَبِمَا أَغْوَیْتَنِی﴾ این با یا مقابله است یا معیت است یا سببیت است و مانند آن ظاهراً نمی‌تواند بای قسم باشد یعنی به سبب اغوایی که کردی این اغوا جسورانه و غیر مودبانه تعبیر اغوا را شیطان به ذات اقدس الهیی اسناد داد درحالی که شیطان را خدا اغوا نکرده است اگر اغوای کیفری باشد این درست است اما اغوای ابتدایی باشد سخنی است باطل و او روی شیطنت گفت وقتی ذات اقدس الهیی او را مهلت داد و در بین فرشتگان حضور و ظهور داشت شش هزار سال عبادت کرد این راه را طی کرد امر کرد که سجده کند او به سوء اختیار خود استنکار کرد استکبار کرد ﴿أَبَی وَاسْتَکْبَرَ وَکَانَ مِنَ الْکَافِرِینَ﴾ همان جا هم باز راه برای توبه باز بود لذا ذات اقدس الهی فرمود: ﴿مَا مَنَعَکَ أَن تَسْجُدَ﴾ فوراً می‌توانست که بگوید «تبت الیک» اما به عنوان قال اقول به عنوان قال قلت با خدا دارد گفتگو می‌کند از آن به بعد ذات اقدس الهی فرمود بیرون رو و پایین بیا ﴿فَاهْبِطْ مِنْهَا﴾ ﴿فَاخْرُجْ﴾ این دیگر می‌شود اغوا این دیگر اغوای کیفری است نه اغوای ابتدایی ابتدا که ذات اقدس الهی او را هدایت کرد این می‌شود اغوای کیفری اغوای کیفری معنایش این است که این لطفی که به تو دادم حالا نمی‌دهم نه اینکه تو را گمراه کردم گمراهی امر وجودی نیست که ذات اقدس الهی کسی را گمراه بکند وقتی لطف را از او بگیرد بگوید تا حال اینجا بودی حالا برو بیرون تا حال در این مرحله والا به سر می‌بردی حالا برو پایین ﴿فَاهْبِطْ مِنْهَا﴾ از آن منزلت ﴿فَاخْرُجْ﴾ از این جنت و از این منزلت همین این می‌شود اغوای کیفری چون اغوای کیفری است می‌گوید در قبال این اغوا من هم‌ دیگران را گمراه می‌کنم حالا یک فرقی است بین غوایت و ضلالت گاهی این فرق رعایت نمی‌شود گاهی نظیر فقیر و مسکین اذا اجتمعا افترقا است گاهی هم افترقا اجتمعاست دارد ﴿مَا ضَلَّ صَاحِبُکُمْ وَمَا غَوَی﴾ آنجا چون ضلالت با غوایت کنار هم آمده هر کدام معنای خاص خود را دارند ضلالت نسبت به طریق است غوایت نسبت به هدف وقتی انسان راه را گم بکند بیراهه می‌رود می‌گویند ضال است گم شده است وقتی هدفمند نباشد می‌گویند غاوی است غاوی آن متحرک بی‌هدف اصلاً نمی‌داند کجا برود ضال آن متحرک منحرف از صراط مستقیم وقتی یکی از این دو به تنهایی ذکر شد ممکن است جامع بیراهی و بی‌هدفی از او اراده بشود اینجا هم که به ذات اقدس الهی عرض کرد ﴿فَبِمَا أَغْوَیْتَنِی﴾ یعنی هم من بیراهه می‌روم هم بی‌هدفم البته اگر کسی بیراه باشد یقیناً بی‌هدف است اما اگر بی‌هدف باشد ممکن است راه را برود ریاءاً برود همین راه را به حسب ظاهر دارد طی می‌کند گرچه ریا راه نیست اما به حسب ظاهر راه است خب آنجایی که سوگند است نظیر سورهٴ مبارکهٴ «ص» آیه 82 سورهٴ «ص» این است که ﴿قَالَ فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ﴾ سوگند به عزت خدا عزت هم آن سمت نفوذناپذیری است که سرزمین سخت نفوذناپذیر را می‌گویند ارض عزاز وقتی زمینی با کلنگ برنمی‌دارد شیار نمی‌شود می‌گویند ارض عزاز و اگر یک کسی نفوذناپذیر بود چون بر دیگران بر دشمنان و رقیبان فاتح و پیروز است و لازمه نفوذناپذیری غلبه است از این جهت گاهی عزّت به غلبه تفسیر می‌شود وگرنه ظاهراً معنای عزّت همان نفوذناپذیری است گفت من طرزی در اینها اثر بکنم که نفوذناپذیرند بعد هم در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» نفوذناپذیری خودش را گفته، گفت: ﴿لَأَحْتَنِکَنَّ ذُرِّیَّتَهُ﴾ خب این مرکوب بیچاره چگونه می‌تواند بر راکب مسلط بشود برای اینکه حنکش که در دست اوست تحت حنکش در دست راکب است و اگر کسی جهات چهارگانه انسان را احاطه کرده است از هر طرف می‌آید انسان چگونه می‌تواند بر او مسلط بشود و اگر کسی از راهی می‌آید که انسان او را نمی‌بیند چگونه می‌تواند بر او مسلط بشود پس ﴿فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ﴾ یک، ﴿لَآتِیَنَّهُم مِن بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَیْمَانِهِمْ وَعَن شَمَائِلِهِمْ﴾ دو، آن هم ﴿إِنَّهُ یَرَاکُمْ هُوَ وَقَبِیلُهُ مِنْ حَیْثُ لاَتَرَوْنَهُمْ﴾ سه، خب چنین موجود قهاری با عزّت می‌آید اینکه سوگند یاد کرد ﴿فَبِعِزَّتِکَ﴾ یعنی من عزیزانه می‌آیم یعنی من به عنوان نفوذناپذیر می‌آیم قهراً اینها نفوذپذیرند اینها ضلول‌اند و بعد ذلیل می‌شوند وقتی ضلول بودند نرم بودن نفوذپذیر بودند آن‌گاه فرومایه و خوار می‌شوند اینها را من ذلیل می‌کنم این تهدیدهایی است که او کرده.
‌پرسش: ...
پاسخ: بله سرّش این است که اکثری مردم حرف وحی را حرف فطرت را حرف عقل و نقل را گوش نمی‌دهند آنها اقوای از شیطان‌اند حالا می‌رسیم ذیل کریمه ﴿إِنَّهُ یَرَاکُمْ هُوَ وَقَبِیلُهُ مِنْ حَیْثُ لاَتَرَوْنَهُمْ﴾ به صورت مبسوط ان‌شاءالله آن رساله مرحوم ابن طاووس اگر فرصت شد خوانده می‌شود یا اگر فرصت نشد همین الآن هم اشاره می‌کنیم مرحوم ابن طاووس (رضوان الله علیه) یک رساله‌ای دارد که در پایان مهج‌الدعوات ایشان چاپ شده یک رساله مختصری است اما خیلی زیباست معمولاً ابن طاووس لطیف نویس است چون از بین علما این چند نفر جزء اوحدی اهل معرفت و علم‌اند در آن رساله المجتنی می‌گوید که خطر شما با شیطان و خطر شیطان با شما که مشخص است برای اینکه از راهی می‌آید که شما را می‌بیند و شما او را نمی‌بینید و همه زرق و برق هم در اختیار اوست خب حالا اگر دشمنی مصلح بود و از راهی حمله کرد که انسان را می‌بیند و انسان هم او را نمی‌بیند چه بکند راه چیست در آن رساله راه حل نشان دادند گفتند شما هم می‌توانید به یک پناهگاهی بروید به کسی مراجعه کنید از یک سلاحی کمک بگیرید که آن کمک شما شیطان را می‌بیند و شیطان دیگر او را نمی‌بیند و آن خداست شما اگر ﴿وَإِمَّا یَنْزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللّهِ﴾ اگر واقعاً پناه بردید به توحید الهی به رحمانیت الهی به رحمت خاص الهی خب لا اله الا الله حصن اوست دیگر حالا شما وارد قلعه شدید وقتی وارد قلعه شدید جزء ضیوف الرحمان شدید حافظ شما خداست آن وقت خدایی که حافظ شماست به سود شما دستور می‌دهد خدا شما را می‌بیند شما را حفظ می‌کند شیطان را می‌بیند طرد می‌کند شیطان خدا را نمی‌بیند او که خدا بین نیست یک موجود مستکبر که ﴿أَبَی وَاسْتَکْبَرَ وَکَانَ مِنَ الْکَافِرِینَ﴾ که خدا را نمی‌بیند که پس این راه باز است که انسان به کسی مراجعه کند که به همه امور اشراف دارد ﴿لِلَّهِ جُنُودُ السَّماوَاتِ والْأَرْضِ﴾ ، ﴿وَمَا یَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّکَ إِلَّا هُوَ﴾ و آن خداست و آن خدا شیطان و جنودش را می‌بیند این دو، شیطان و جنود خدا را نمی‌بینند این سه، چون اگر خدا را می‌دیدند که ﴿وَاسْتَکْبَرَ وَکَانَ مِنَ الْکَافِرِینَ﴾ نبودند حالا این بحث به خواست خدا اگر آن روز مفصل بحث نشد اجمالش همین است این هست که ﴿فَبِمَا أَغْوَیْتَنِی﴾ این اغوای کیفری ﴿لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَکَ الْمُسْتَقِیمَ﴾ این عظمت جهاد اکبر را می‌رساند نه عظمت اینکه دشمن بر انسان می‌تواند مسلط بشود یا سلاح او بیشتر است این طور نیست البته اگر کسی از اسلحه خودش که «سلاحه البکاء» استفاده نکند اهل ناله نباشد همین است دیگر دو تا کلمه درس خوانده می‌گوید من اعلم هستم دو تا مقام پیدا کرده می‌گوید من صاحب فلانم اینکه اهل ناله نیست وقتی اهل ناله نبود مسلح نیست وقتی مسلح نبود به او حمله می‌کند دیگر تمام تلاش و کوشش او این است که این اسلحه را از آدم بگیرد خب آن که می‌نالد متواضع است «و سلاحه البکاء» خب کسی اهل ناله نباشد اهل درد نباشد خب البته طعمه قرار می‌گیرد ﴿قَالَ فَبِمَا أَغْوَیْتَنِی لَأَقْعُدَنَّ﴾ قعیدا قعید نه یعنی نشسته یعنی در کمین در بعضی از امور قیام معتبر است در بعضی از امور قعود معتبر است انسان که بخواهد مردانه حمله کند یا دفاع کند باید بایستد اگر بخواهد خائنانه کسی را از پا در بیاورد باید بنشیند لذا آن که کمین می‌کند رهزن است او که خودش را نشان نمی‌دهد که او می‌نشیند آن که می‌خواهد حمله کند مردانه حمله کند یا مردانه دفاع بکند می‌ایستد لذا قیام کنایه از ایستادگی است نه ایستادن ﴿أَن تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنَی وَفُرَادَی﴾ قیام کنید یعنی مقاومت کنید ایستادگی داشته باشید نه بایستید الآن شما که در بحثها می‌نشینید نشسته‌اید ایستاده‌اید آنها که ایستاده مشغول اتلاف عمرند نشسته‌اند این یک مطلب یک وقت است یک کسی می‌خواهد با حیله بگیرد «مکاره می‌نشیند و محتاله می‌رود» وضع دنیا این است دنیا «مکاره می‌نشیند و محتاله می‌رود» این با حیله می‌گذرد آنکه نمی‌خواهد مردانه دفاع بکند که یا مردانه حمله کند که این می‌خواهد خائنانه زیر پا را خالی کند این باید بنشیند خب او گرچه گاهی ممکن است ایستاده این کار را بکند ولی نشسته است چه اینکه آنها که اهل مقاومت‌اند گرچه گاهی ممکن است نشسته باشند ولی ایستاده‌اند خب اینکه فرمود شیطان چنین می‌گوید که ﴿لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَکَ الْمُسْتَقِیمَ﴾ یعنی در کمینم نظیر آنچه که در سورهٴ مبارکهٴ «ق» آمده است که ﴿عَنِ الْیَمِینِ وَعَنِ الشِّمَالِ قَعِیدٌ﴾ این‌چنین نیست که فرشتگان نشسته باشند یا ایستاده قیام و قعود عادی داشته باشند که آنجا هم که قعیدند یعنی در کمین‌اند ببینند ما چه می‌کنیم هر چه می‌کنیم بنویسند این قعید بودن برای کمین بودن آماده است مثل اینکه قائم بودن برای دفاع کردن یا حمله کردن آماده است من در کمینم ﴿لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَکَ الْمُسْتَقِیمَ﴾ آدرس هم دارد سر راه راست اینها می‌نشینم چون از راه راست که گذشتند ﴿فَمَاذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلَّا الضَّلاَلُ﴾ آنها دیگر زیر مجموعه خود شیطان‌اند دیگر شیطان به آنها اجازه نمی‌دهد که وارد صراط مستقیم بشوند یعنی توبه کنند اما اینها که در صراط مستقیم‌اند شیطان در کمین اینهاست نمی‌گذارد اینها قدم به قدم بردارند جلو بروند برای اینکه نگذارد اینها جلو بروند از چهار طرف حمله می‌کند ﴿لَآتِیَنَّهُم مِن بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَیْمَانِهِمْ وَعَن شَمَائِلِهِمْ﴾ از جلو می‌آیم می‌گویم کجا می‌روی خدا ارحم‌الراحمین است نسبت به آینده نگران نباش او ارحم الراحمین است از پشت سر می‌آیم می‌گویم برای بچه‌ها چه گذاشتی آینده اینها را در خطر نیندازد آینده خودت را در خطر نینداز برای پیری‌ات چه گذاشتی این ﴿مِنْ خَلْفِهِمْ﴾ می‌آید و از ناحیه قدرت اینها می‌آیم ﴿وَعَنْ أَیْمَانِهِمْ﴾ می‌آیم از یمین اینها از ناحیه قدرت اینها می‌آیم از طرف شمال و طرف چپ و طرف معصیت و طرف شهوت و طرف گناه هم می‌آیم هم خوبیها را برای او زشت جلوه می‌دهم هم زشتیها را برای او خوب جلوه می‌دهم از چهار طرف می‌آید حالا چند تا بحث است یکی اینکه چرا نسبت به من بین ایدی و من خلف تعبیر به من شده و درباره ایمان و شمائل تعبیر به «عن» شده؟ که این باید بحث بشود یک، و یکی اینکه چرا فوق و تحت ذکر نشده در بین جهات ششگانه بالا و پایین ذکر نشده؟ دو، درباره ایدی و خلف گفته شد که چون یکی مربوط به جلوست یکی مربوط به دنبال هدایت بالأخره یا هدایت قیادی است یا هدایت سیاقی یا کسی از جلو رهبری می‌کند یا از پشت سر سوق می‌دهد در این‌گونه از موارد که هدایت متوقع است که از آنها نشأت بگیرد من تعبیر شده است به جای اینکه هدایت نشأت بگیرد قوایت نشأت می‌گیرد و در طرف یمین و شمال که بوی تجاوز می‌دهد چون الشمال والیمین مضله آدم را از صراط مستقیم منحرف می‌کنند و انحراف و تجاوز با کلمه عن فهمیده می‌شود ﴿وَعَنْ أَیْمَانِهِمْ وَعَن شَمَائِلِهِمْ﴾ که از طرف چپ و راست ما می‌آییم اینها را منحرف می‌کنیم و از طرف جلو و پشت سر هم می‌آییم منشأ قوایت خواهیم شد اما درباره اینکه چرا بالا و پایین نیامده در بعضی از روایات آمده است که ذات اقدس الهی بالا را به عنوان دعا که انسان دستی به دعا بردارد این راه را باز گذاشته است پایین را هم به عنوان امر به سجده راه سجده باز گذاشته است که انسان با سجده از خطر غوایت و ضلالت شیطان برهد این روایت لطیف است بد نیست اما مرحوم مجلسی (رضوان الله علیه) این را هم در بحارالانوار نقل کرده اما ظاهراً آنچه که در تعبیرات هست بالا و پایین را هم در بر می‌گیرد سرّش آن است که در قرآن کریم گاهی سیر به صورت افقی ذکر می‌شود گاهی به صورت عمودی گاهی می‌فرماید این صراط صراط مستقیم است گاهی می‌فرماید صراط به طرف بالاست و الی لقاء الله است آنجا که تعبیر همین صراط مستقیم است تعبیرات مناسب با بستر مستقیم را دارد می‌فرماید اینها که گناه می‌کنند از صراط منحرف می‌شوند ﴿عَنِ الصِّرَاطِ لَنَاکِبُونَ﴾ یا از طریق منحرف می‌شوند و مانند آن آنجا که تعبیر این است که انسانها باید به طرف بالا ترقی کنند دارد گناه باعث سقوط اینهاست نه انحراف سقوط ناظر به این است که کسی از بالا به پایین بیاید دارد ﴿لاَ تَطْغَوْا فِیهِ فَیَحِلَّ عَلَیْکُمْ غَضَبِی وَمَن یَحْلِلْ عَلَیْهِ غَضَبِی فَقَدْ هَوَی﴾ فرمود گناه نکنید طغیان نکنید اگر کسی گناه کرد غضب خدا بر او حلول می‌کند و هر که غضب خدا بر او حلول کرد او سقوط می‌کند پس یک جا تعبیر ﴿عَنِ الصِّرَاطِ لَنَاکِبُونَ﴾ است نکب عن الصراط انحرف یک جا تعبی هوی است ﴿فَقَدْ هَوَی﴾ یعنی سقط این سقوط برای کسی است که از بالا به پایین می‌آید آنجا که صراط ناظر به همان سیر افقی است از جهات چهارگانه یاد می‌شود آنجا که به سیر افقی و تعالی مطرح است آنجا شیطان از پایین هم زیر پای آدم را سست می‌کند انسان را می‌لغزاند بالای سر هم توسری می‌زند درباره آدم و حوا (سلام الله علیهما) دارد که ﴿فَدَلاَّهُمَا بِغُرُورٍ﴾ این در سورهٴ مبارکهٴ «طه» است یعنی به بهانه دلالت رفته است ولی آنها را تدلیه کرده دلالت که مضاعف است راهنمایی است تدلیه که ناقص است یعنی متدلی کردن زیر پا را خالی کردن لغزاندن انسان را معلق نگاه داشتن اول به بهانه ﴿یَاآدَمُ هَلْ أَدُلُّکَ عَلَی شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَمُلْکٍ لَّا یَبْلَی﴾ آمده به بهانه دلالت آمده بعد ﴿فَدَلاَّهُمَا بِغُرُورٍ﴾ تدلیه کرده دلّیه که از باب تفعیل است از دلیه است اینها را متدلی کرده یعنی زیر پایشان را خالی کرده اینها را آویزان کرده خلاصه خب اگر کسی زیر پایش خالی باشد سقوط می‌کند دیگر پس گاهی تعبیر به نکوب است گاهی تعبیر به هبوط است گاهی تعبیر به هوی است گاهی تعبیر به تدلیه است که «اعاذنا الله من شرور انفسنا و سیئات اعمالنا و الحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 37:36

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی