display result search
منو
تفسیر آیات 6 تا 9 سوره اعراف

تفسیر آیات 6 تا 9 سوره اعراف

  • 1 تعداد قطعات
  • 37 دقیقه مدت قطعه
  • 87 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 6 تا 9 سوره اعراف"
عذاب بیات و شب برای قوم لوط و عذاب قیلوله برای قوم شعیب
اصحاب الجنة کسانی‌اند که مستقرشان خوب و مقیلشان احسن است
این‌چنین نیست که پیغمبر دعوت بکند و مشمول تکلیف نباشد

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
﴿فَلَنَسْئَلَنَّ الَّذِینَ أُرْسِلَ إِلَیْهِمْ وَلَنَسْئَلَنَّ المُرْسَلِینَ ٭ فَلَنَقُصَّنَّ عَلَیْهِمْ بِعِلْمٍ وَمَا کُنَّا غَائِبِینَ ٭ وَالوَزْنُ یَوْمَئِذٍ الحَقُّ فَمَن ثَقُلَتْ مَوَازِینُهُ فَأُولئِکَ هُمُ المُفْلِحُونَ ٭ وَمَنْ خَفَّتْ مَوَازِینُهُ فَأُولئِکَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُم بِمَا کَانُوا بِآیَاتِنَا یَظْلِمُونَ﴾

در بحث روایی چیزی روشن نمی‌کند که ﴿فَجَاءَهَا بَأْسُنَا بَیَاتاً أَوْ هُمْ قَائِلُونَ﴾ منظور از این بأسی که ﴿بَیَاتاًٍ﴾ آمده درباره کدام قوم است منظور از آن بأسی که در حال قیلوله نازل شده است کدام قوم است بنابراین آنچه که در تفسیر کنزالدقایق آمده است که عذاب بیات و شب برای قوم لوط است و عذاب قیلوله برای قوم شعیب این برهان روایی ندارد برهان آیه و قرآنی هم ظاهراً نیست برای اینکه در جریان قوم لوط فرمود که ﴿إِنَّ مَوْعِدَهُمُ الصُّبْحُ أَلَیْسَ الصُّبْحُ بِقَرِیبٍ﴾ آن‌‌گاه چگونه می‌شود گفت که عذاب اینها در شب بود آیه 81 سوره «هود» این است که ﴿قَالُوا یَالُوطُ إِنَّا رُسُلُ رَبِّکَ لَن یَصِلُوا إِلَیْکَ فَأَسْرِ بِأَهْلِکَ بِقِطْعٍ مِنَ اللَّیْلِ وَلاَ یَلْتَفِتْ مِنکُمْ أَحَدٌ إِلاَّ امْرَأَتَکَ إِنَّهُ مُصِیبُهَا مَا أَصَابَهُمْ إِنَّ مَوْعِدَهُمُ الصُّبْحُ أَلَیْسَ الصُّبْحُ بِقَرِیبٍ﴾ این تفسیر شریف کنزالدقایق بعضی از لطایف روایی را دارد روایاتی را دارد که در بعضی از کتب تفسیری دیگر نیست اگر به استناد یک روایتی ایشان فرمود که عذاب قوم لوط بیاتا بود خب نعم المطلوب اگر نبود شاهد قرآنی بر خلافش هست حالا باید بینیم روایت آن را توضیح می‌دهد یا نه روایتی هم که حالا در بحث روایی امروز می‌خوانیم چیزی پیدا نشد چون بسیاری از انبیا (علیهم السلام) قصصشان در قرآن کریم نیامده همان طوری که در آیه 164 سوره «نساء» قبلاً گذشت فرمود: ﴿وَرُسُلاً قَدْ قَصَصْناهُمْ عَلَیْکَ مِن قَبْلُ وَرُسُلاً لَمْ نَقْصُصْهُمْ عَلَیْکَ﴾ ممکن است آن عذاب بیات برای آن قومهایی بود که قصه‌شان مبسوطاً در قرآن کریم نیامده یا آمد و هنوز شواهد روشنی در دست نیست در بحث روایی هم ملاحظه فرمودید امروز اشاره می‌شود چیزی نیست که راجع به عذاب بیات مشخص کند و ظاهر آیه سورهٴ مبارکهٴ «هود» هم بر خلاف فرمایش ایشان است مطلب دیگر آن است که اینکه فرمود در کریمه ﴿أَوْ هُمْ قَائِلُونَ﴾ قیلوله همان آرامش وسط روز است که ﴿ضُحیً وَهُمْ یَلْعَبُونَ﴾ هم او را تأیید می‌کند لازم نیست که با خواب همراه باشد یعنی اگر در نیمه روز مشغول استراحت و تفقه و بازی و سرگرمی‌اند آن هم قیلوله خواهد بود برای اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «فرقان» وقتی از جریان اصحاب الجنة سخن به میان می‌آید می‌فرماید اینها اصحاب الجنة کسانی‌اند که مستقرشان خوب است و مقیلشان احسن آیه 24 سوره «فرقان» این است ﴿أَصْحَابُ الجَنَّةِ یَوْمَئِذٍ خَیْرٌ مُّسْتَقَرّاً وَأَحْسَنُ مَقِیلاً﴾ قیلوله خوبی دارند البته در جنت برزخی باشد احتمال نوم هست اما نه نوم دنیا و اما اگر مربوط به جنت کبرا باشد که در آنجا نوم نیست اصلاً پس اینکه در آیه 24 سوره «فرقان» فرمود: ﴿أَصْحَابُ الجَنَّةِ یَوْمَئِذٍ خَیْرٌ مُّسْتَقَرّاً وَأَحْسَنُ مَقِیلاً﴾ یعنی آرامش خوبی دارند نه خواب قیلوله خوبی به هر تقدیر آیه ﴿ضُحیً وَهُمْ یَلْعَبُونَ﴾ از یک سو ﴿أَصْحَابُ الجَنَّةِ یَوْمَئِذٍ خَیْرٌ مُّسْتَقَرّاً وَأَحْسَنُ مَقِیلاً﴾ از سوی دیگر این دو شاهد می‌تواند بازگو کند که ﴿أَوْ هُمْ قَائِلُونَ﴾ مربوط به آرامش نیمروز است ولو خواب هم نباشند خب اما درباره مطالبی که مربوط به تتمه بحث دیروز است فرمود که ﴿فَلَنَسْئَلَنَّ الَّذِینَ أُرْسِلَ إِلَیْهِمْ وَلَنَسْئَلَنَّ المُرْسَلِینَ﴾ برای اینکه داعی و مدعو را قبلاً در آیه قبل مشخص کرد فرمود داعی همان پیغمبر است که ﴿لِتُنذِرَ بِهِ﴾ او مأمور انذار است مأمور دعوت است مأمور تذکره است او منذر است او مذکر است ﴿لِتُنذِرَ بِهِ وَذِکْرَی لِلْمُؤْمِنِینَ﴾ بعد به عموم مردم که حتی خود پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) هم داخل در آن جمع است فرمود: ﴿اتَّبِعُوا مَاأُنْزِلَ إِلَیْکُم﴾ پیغمبر از آن جهت که جزء امت است و مدعو مشمول ﴿فَلَنَسْئَلَنَّ الَّذِینَ أُرْسِلَ إِلَیْهِم﴾ است از آن جهت که پیامبر است در ردیف انبیاست مشمول ﴿وَلَنَسْئَلَنَّ المُرْسَلِینَ﴾ است همه انبیا این طورند از آن جهت که مکلف‌اند مشمول ﴿فَلَنَسْئَلَنَّ الَّذِینَ أُرْسِلَ إِلَیْهِم﴾اند لذا در بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «بقره» که مبسوطاً گذشت فرمود: ﴿آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنْزِلَ إِلَیْهِ مِن رَبِّهِ وَالمُؤْمِنُونَ﴾ اول کسی که به ما انزله الله ایمان آورد و عمل کرد خود پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بود بعد مؤمنین این‌چنین نیست که پیغمبر دعوت بکند و مشمول تکلیف نباشد که ﴿آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنْزِلَ إِلَیْهِ مِن رَبِّهِ﴾ بعد ﴿وَالمُؤْمِنُونَ﴾ آن‌گاه ﴿کَلٌّ﴾ یعنی همه این افراد ممرورالذکر یا مار الذکر ﴿آمَنَ بِاللّهِ وَمَلاَئِکَتِهِ وَکُتُبِهِ وَرُسُلِهِ﴾ خب پس وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) دوبار مشمول این سؤال است یکی از آن جهت که جزء امت است چون همه احکامی که بر دیگران واجب است بر ایشان واجب است و اضافه جزء ﴿فَلَنَسْئَلَنَّ الَّذِینَ أُرْسِلَ إِلَیْهِم﴾ است چون پیغمبر مبعوث شد برای همه حتی برای خودش و از آن جهت که رسالت مخصوص اوست فرمود: ﴿وَلَنَسْئَلَنَّ المُرْسَلِینَ﴾ در زمره مرسلین است و سؤالی که از مرسلین می‌شود از ایشان می‌شود.
پرسش ...
پاسخ: این یکی از محتملات بود که در بحث دیروز اشاره شد و رد شد برای اینکه سیاق با او هماهنگ نیست سیاق این است که ﴿وَکَم مِن قَرْیَةٍ أَهْلَکْنَاهَا فَجَاءَهَا بَأْسُنَا بَیَاتاً أَوْ هُمْ قَائِلُونَ﴾ یا فرمود: ﴿اتَّبِعُوا مَاأُنْزِلَ إِلَیْکُم مِن رَبِّکُم﴾ بعد از اینکه فرمود رسول برای هدایت مردم آمده است بعد می‌فرماید که ما از همه سؤال می‌کنیم خب این پیداست که منظور از «ارسل الیهم» خصوص مردم‌اند نه منظور از «مرسل الیهم» انبیا باشند و منظور از مرسلین ملائکه آیه 54 سورهٴ مبارکهٴ «نور» که فرمود: ﴿قُلْ أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ فَإِن تَوَلَّوْا فَإِنَّمَا عَلَیْهِ مَا حُمِّلَ وَعَلَیْکُم مَا حُمِّلْتُم﴾ مضمونی است که طبق این مضمون روایتی در کتاب شریف برهان است که امروز می‌خوانیم یعنی پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) مأمور به ابلاغ است شما مأمور به اطاعت و امتثال ﴿فَإِنَّمَا عَلَیْهِ مَا حُمِّلَ وَعَلَیْکُم مَا حُمِّلْتُم﴾ برابر همین آیه روایتی است در ذیل ﴿فَلَنَسْئَلَنَّ الَّذِینَ أُرْسِلَ إِلَیْهِمْ وَلَنَسْئَلَنَّ المُرْسَلِینَ﴾.
‌پرسش ...
پاسخ: بله همه احکام شامل آن حضرت و امت خواهد شد منتها گاهی خطاب متوجه حضرت است ولی مخاطب همه مردم‌اند گاهی مخاطب همه مردم‌اند.
‌پرسش ...
پاسخ: زیر سؤال نمی‌رود البته.
پرسش ...
پاسخ: آنکه مخصوص خود پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بود آن در جریان ایلاء که مخصوص خود حضرت بود که وجود مبارک حضرت نذر کرد یا عهد کرد خدا فرمود که ﴿قَدْ فَرَضَ اللَّهُ لَکُمْ تَحِلَّةَ أَیْمَانِکُم﴾ برای همه حلال است چرا شما خودت را به زحمت می‌اندازی البته آن قضیه‌ای که واقع شده است شأن نزولش مخصوص حضرت است ولی حکم عام است البته و در آنجا با تحبیب همراه است نه با تحدید.
‌پرسش ...
پاسخ: نه با تحبیب همراه است نظیر اینکه ﴿عَفَا اللّهُ عَنکَ لِمَ أَذِنتَ لَهُم﴾ خدا از تو بگذرد چرا اجازه دادی خودت را به زحمت اندختی دیگران را به زحمت انداختی آن جایی که ذات اقدس الهی با پیامبرش حبیبانه حرف می‌زند همین است ﴿عَفَا اللّهُ عَنکَ لِمَ أَذِنتَ لَهُم﴾ این غیر از آن زیر سؤال بردنی است که با توبیخ همراه است چون اینها کسانی‌اند که در همه موارد به اذن خدا سخن می‌گویند منتها ذات اقدس الهی گاهی می‌فرماید که این کار جایز است خودتان را به زحمت نیندازید نظیر ﴿طه ٭ مَا أَنزَلْنَا عَلَیْکَ القُرْآنَ لِتَشْقَی﴾ این هم یک نحوه سؤال است.
‌پرسش ...
پاسخ: بله این فرض است دیگر مثل ﴿لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ﴾ فرمود من الآن کل نظام را با تو هماهنگ کردم تو از این به بعد آخه آنها گفتند که فریه است قرآن افتراست -معاذ‌الله- ذات اقدس الهی فرمود محال است فریه باشد برای اینکه این کتاب فریه بردار نیست ﴿مَا کَانَ حَدِیثاً یُفْتَرَی﴾ آخر بدلی و جعلی و امثال ذلک در کلام بشر راه دارد خود پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) از آن جهت که بشر است بدلی و جعلی در احادیث او راه دارد یعنی کسی ممکن است خدای ناکرده حدیثی را جعل بکند و به پیغمبر نسبت بدهد چه اینکه این کار را کرده است اما قرآن یک سنخی نیست که بدلی بردار باشد که جعل بکند اصلاً صلاحیت نه اینکه مردم نباید این کار را بکنند اصلاً قرآن بدلی برنمی‌دارد ﴿مَا کَانَ حَدِیثاً یُفْتَرَی﴾ مثل اینکه کسی بگوید که تو خانه مردم را خراب نکن خب ممکن است کسی خانه مردم را خراب بکند اما می‌گوید نکن اما ممکن نیست کسی زمین را خراب بکند یا کل نظام را خراب بکند آن فقط به دست الله است که ﴿إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَیْ‏ءٌ عَظِیمٌ﴾ یک کسی نمی‌گوید که آقا شما کل نظام را که خراب نکن که سموات و ارض را خراب نکن که سماوات و ارض به دست کسی است که ﴿زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ﴾ به دست اوست او خداست و لا غیر کلام خدا هم از همین قبیل است مثل آن کلمه تکوینی است فرمود قرآن اصلاً بدلی بر نمی‌دارد بعد می‌گوید که شما که می‌گویید او افترا بست -معاذ‌الله- اگر او بخواهد افترا ببندد من رگ حیات او را قطع می‌کنم خیلیها هستند که متنبّی بودند داعیه نبوت داشتند ما به آنها نبوت دادیم اما کسی که ما رسالت او را امضا کردیم او سکه قبولی دارد از این به بعد -معاذ‌الله- هر چه بگوید خدای ناکرده اگر خلاف بگوید به نام دین محسوب می‌شود ما به دیگران مهلت بدهیم خیلی حرف هم بزنند متنبّیها خیلی کم از انبیا نبودند مدتها هم عمر کردند مبارزه کردند کشتند کشته شدند و مانند آن اما کسی که حالا سکه قبولی دارد حرف او مقبول عند الله است این اگر بخواهد اوضاع را به هم بزند خدا مهلت نمی‌دهد ﴿لَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنَا﴾ این را درباره بهائیها نگفته در باره مسیلمه کذاب نگفته درباره آن بیگانه‌ای که در برابر پیغمبر صف آرایی کرده نگفته شما سلسله آمار متنبّیها را که بررسی می‌کنید می‌بینید کمتر از انبیا نیست خب این همه ادیان باطل را متنبّیها آوردند دیگرو خدا همه اینها را مهلت داد ﴿لِیَمِیزَ اللّهُ الخَبِیثَ مِنَ الطَّیِّبِ﴾ ولی اگر کسی حالا موسای کلیم عیسای مسیح ابراهیم خلیل درباره همه اینها این حرف صادق است بعد از اینکه اینها به مقام نبوت رسیدند و خدا امضا کرده است رسالت آنها را شهادت داد تأیید کرد از آن به بعد -معاذ‌الله- یک حرفی بزنند یقیناً به حساب دین تمام می‌شود این است که خدا هیچ مهلت نخواهد داد به هر تقدیر.
‌پرسش ...
پاسخ: نه غرض آن است که این اطمینان مردم بیشتر می‌شود اطمینان مردم بیشتر می‌شود که ذات اقدس الهی از دین خود نمی‌گذرد و یقیناً حافظ دین است و حتی خود پیغمبر هم اجازه نمی‌دهد برای این که فرمود: ﴿لاَ تُحَرِّکْ بِهِ لِسَانَکَ لِتَعْجَلَ بِهِ﴾ بعد هم امضا کرد تصدیق کرد فرمود زبانش بدون اجازه ما حرکت نمی‌کند ﴿مَا یَنطِقُ عَنِ الهَوَی﴾ به او گفتند دهنت را بدون اجازه ما باز نکن او هم باز نمی‌کند ﴿مَا یَنطِقُ عَنِ الهَوَی﴾ گفتم نه گفت چشم چه دلیلی بهتر از عصمت این گفتم زبانت را حرکت نده بعد خود من تصدیق می‌کنم که او زبانش را بدون اجازه ما حرکت نمی‌دهد خب از این عصمت بالاتر.
به هر تقدیر فرمود: ﴿فَلَنَسْئَلَنَّ الَّذِینَ أُرْسِلَ إِلَیْهِمْ وَلَنَسْئَلَنَّ المُرْسَلِینَ﴾ چون پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به عنوان امین و گزارشگر امین و صدوق و صادق معروف بود این گزارشگر اگر گزارش بدهد مخصوصاً تأکید کند تقریباً یا باعث طمأنینه است یا لا اقل از شک آنها می‌کاهد لذا با تأکید همراه است این قصه‌ها را هم که فرمود: ﴿فَلَنَسْئَلَنَّ الَّذِینَ أُرْسِلَ إِلَیْهِمْ وَلَنَسْئَلَنَّ المُرْسَلِینَ﴾ با آن طایفه دیگری که فرمود: ﴿لاَ یُسْأَلُ عَن ذُنُوبِهِمُ المُجْرِمُونَ﴾ یا ﴿لاَ یُسْأَلُ عَن ذَنبِهِ إِنسٌ وَلاَ جَانٌّ﴾ وجوهی جمع شده است که دو وجه در بحث دیروز گذشت یکی به تعدد موقف حمل کشد یکی به تعدد معنای سؤال آنجا که دارد سؤال نمی‌شود یعنی سؤال استعلامی ما سؤال بکنیم و از آنها بخواهیم اقرار بگیریم در آن لحظه سؤال نمی‌شود چرا برای اینکه او با علامت می‌آید چرا ﴿لاَ یُسْأَلُ عَن ذَنبِهِ إِنسٌ وَلاَ جَانٌّ﴾ ؟ برای اینکه ﴿یُعْرَفُ المُجْرِمُونَ بِسِیَماهُم﴾ اینجا که سؤال می‌شود سؤال توبیخی است یعنی زیر سؤال رفتن زیر سؤال بردن این یک جمع بین دو طایفه از آیات یکی هم به تعدد موقف است که خب آن هم گذشت ولی جناب فخر رازی یک جمع دیگری دارد که او ناتمام است می‌گوید به اینکه ﴿فَلَنَسْئَلَنَّ﴾ آن طایفه از آیات که دارد ما سؤال می‌کنیم با آن طایفه از آیات که دارد ما سؤال نمی‌کنیم موردا فرق می‌کند یعنی مورد سؤال فرق می‌کند پس تا کنون یکی اینکه سؤال دو معنا دارد لذا این دو طایفه بر آن دو معنا حمل می‌شود یک یکی اینکه مواقف قیامت زیاد است این دو طایفه بر آن تعدد موقف حمل می‌شود دو یکی اینکه ایشان می‌گوید، می‌گوید مورد سؤال فرق می‌کند مسئول‌عنه فرق می‌کند یک سائل داریم یک مسئول داریم یک مسئول‌عنه سائل ذات اقدس الهی است و مأموران الهی مسئول اشخاص‌اند ﴿وَقِفُوهُمْ إِنَّهُم مَّسْؤُولُونَ﴾ مسئول‌عنه آن مطلب است ما در فارسی این کلمه از را روی شخص در می‌آوریم می‌گوییم از آقا بپرست از فلان کس بپرس ولی در عربی این‌چنین نیست که کلمه از را روش شخص در بیاورند کلمه از را روی آن مطلب در می‌آورند مثل ﴿یَسْأَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ﴾ ﴿یَسْأَلُونَکَ عَنِ المَحِیضِ﴾ ﴿یَسْألونَکَ عَنِ الأَهِلَّةِ﴾ یسئلونک عن کذا و کذا اینچین است که مسئول‌عنه آن مطلب است مسئول آن شخص است ﴿یَسْألونَکَ عَنِ الأَهِلَّةِ﴾ ﴿یَسْألُونَکَ عَنِ الرُّوحِ﴾ آن مسئول‌عنه مختلف است طبق بیان جناب رازی و آن این است که اعمال انسان چون مشهود است معلوم است مضبوط است مکتوب است جای سؤال نیست اما انگیزه‌ها و علل و موانع که چرا این شخص فلان کار را انجام نداد چرا آن فلان معصیت را انجام داد اینها چون معلوم و مکتوب نیست از این جهت سؤال می‌شود این جمع ناتمام است برای اینکه کتابت اعمال که مربوط به عمل جارحه نیست جوانح را هم می‌نگارد آنها هم مشخص است فرمود: ﴿وَاعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ یَعْلَمُ مَا فِی أَنْفُسِکُمْ فَاحْذَرُوهُ﴾ فرمود مردم آن را که در دل دارید خدا می‌داند از او بترسید ﴿إِن تُبْدُوا مَا فِی أَنْفُسِکُمْ أَوْ تُخْفُوهُ یُحَاسِبَکُم بِهِ اللّهُ﴾ این هم محسوب است این‌چنین نیست که فقط اعمال را بنگارند خاطرات را ننویسند این طور نیست که این جمع یا اعمال زیر سؤال برود آنها زیر سؤال نرود این‌چنین نیست اعمال جارحه و جانحه علن خواهد شد این جمعشان تام نیست ولی آن دو جمعی که دیگران هم گفتند ایشان هم مرقوم داشتند درست است.
‌پرسش ...
پاسخ: نه چون دارد که ﴿لِتُنذِرَ﴾ این صدر سوره این است که ﴿کِتَابٌ أُنْزِلَ إِلَیْکَ فَلاَ یَکُن فِی صَدْرِکَ حَرَجٌ مِنْهُ لِتُنذِرَ بِهِ وَذِکْرَی لِلْمُؤْمِنِینَ﴾ این یکی از محورهای اصلی این سوره است آن وقت نه به دنبالش دارد ﴿اتَّبِعُوا مَا أنْزِلَ إِلَیْکُم مِن رَبِّکُمْ وَلا تَتَّبِعُوا مِن دُونِهِ﴾ حالا در بحث روایی می‌خونیم که ﴿مِن دُونِهِ﴾ ضمیر به پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) برمی‌گردانند در روایتی که برهان نقل می‌کند یعنی «و لا تتبع من دون المنذر المذکر و اولیاء قلیلاً ما تذکرون» آن‌گاه حالا که پیامبر منذر است پیغمبر مذّکر است پیغمبر مأمور است که ولی اینها باشد و ایناه حق ندارند غیر پیامبر احدی را تولی کنند به ولای احدی متولی بشوند آن‌گاه انذار شروع می‌شود خب.
بحث بعدی آن است که فرمود: ﴿فَلَنَسْئَلَنَّ الَّذِینَ أُرْسِلَ إِلَیْهِمْ وَلَنَسْئَلَنَّ المُرْسَلِینَ﴾ ما همه اینها را زیر سؤال می‌بریم اینکه اینها مسئول ما هستند برای آن است که خود سؤال یک نحوه توبیخی است برای اینکه ﴿فَلَنَقُصَّنَّ عَلَیْهِمْ بِعِلْمٍ﴾ این چهار مطلب است که به تدریج از ضعیف به متوسط از متوسط به قوی و از قوی به اقوی راه پیدا کرده فرمود: ﴿فَلَنَسْئَلَنَّ الَّذِینَ أُرْسِلَ إِلَیْهِم﴾ این یک بخش ﴿وَلَنَسْئَلَنَّ المُرْسَلِینَ﴾ تا محصول سؤال و جواب ما یک باری روی بارهای امم اضافه کند چون محصول سؤال و جواب از انبیا این است که ما همه حرفها را گفتیم اینها هم نشنیدند خب یک شهادتی علیه این مرسل الیهم خواهد بود که باری روی بار اینهاست اول خود اینها زیر سؤال‌اند یک ﴿فَلَنَسْئَلَنَّ الَّذِینَ أُرْسِلَ إِلَیْهِم﴾ دوم از مرسلین سؤال می‌کنیم که ﴿یَوْمَ یَجْمَعُ اللّهُ الرُّسُلَ فَیَقُولُ مَاذَا أُجِبْتُم﴾ یا آیه سورهٴ مبارکهٴ «مائده» بود که شهادت می‌داد محصول این سؤال وجواب ذات اقدس الهی با انبیا علیه امم است این دو بعد خود خدا می‌فرماید که ما تمام جزئیات را برای اینها خواهیم گفت یکی پس از دیگری ما نه تنها اینها را تعلیم یا انباء می‌کنیم که ﴿یُنَبَّؤُ الإِنسَانُ یَوْمَئِذٍ بِمَا قَدَّمَ وَأَخَّرَ﴾ گاهی می‌فرماید که ﴿فَلَنَقُصَّنَّ﴾ گاهی در خود این ماده آن تتابع و تتالی را درج می‌کند گاهی با قید زاید بیان ذلک این است که گاهی می‌فرماید ما تمام جریان گذشته و حال آنها نو و کهنه اینها را به آنها گزارش می‌دهیم این یک طور حرف زدن است یک وقتی می‌فرماید نه ما قصه می‌گوییم یعنی آنچه را که در سورهٴ مبارکهٴ «قیامة» فرمود: ﴿یُنَبَّؤُ الإِنسَانُ یَوْمَئِذٍ بِمَا قَدَّمَ وَأَخَّرَ﴾ یعنی کهنه و تازه در جوانی و پیری هر چه کرد ما می‌بینیم به جای اینکه بفرماید قدم و اخر می‌فرماید ﴿فَلَنَقُصَّنَّ﴾ قصه یعنی چه در بحث سورهٴ مبارکهٴ «مائده» ذیل کریمه ﴿وَلَکُمْ فِی القِصَاصِ حَیَاةٌ﴾ در بحث سوره «بقره» و سورهٴ مبارکهٴ «مائده» هر دو جا مسئله قصاص آمده آنجا مسئله قصاص و قص و مقص و قصه و امثال ذلک آمده در آنجا روشن شد که بالأخره یک وقتی آدم یک حرف می‌زند یا یک کار می‌کند این قصه نیست یک وقتی چندتا کار است یا چند تا حرف است این چند تا کار و چند تا حرف اگر منقطعات منفصلات باشد باز قصه نیست اگر متصلات متواترات متوالیات باشد قصه است حالا یا فعلاً قصه است یا قولا فعلاً قصه است مثل آنچه که مادر موسی به خواهر موسی (سلام الله علیهم اجمعین) فرمود: ﴿قُصِّیهِ فَبَصُرَتْ بِهِ عَن جُنُبٍ وَهُمْ لاَ یَشْعُرُونَ﴾ فرمود قدم به قدم مقطع به مقطع به دنبال این جعبه برو ﴿قُصِّیهِ﴾ این قصه فعلی است یعنی این‌چنین نباشد که یک قدم بروی یا یک مقدار بروی بعد خسته بشوی بنشینی بقیه راه را آب این جعبه را ببرد تا بی‌خبر باشی نه این جعبه را که من انداختم به دریا ﴿فَلْیُلْقِهِ الیَمُّ بِالسَّاحِلِ﴾ را چون در بر دارد ﴿قُصِّیهِ﴾ قدم به قدم به دنبال این جعبه برو ببین کجا می‌افتد این را می‌گویند قصه فعلی یعنی کار را به دنبال هم انجام دادن قصه‌های قولی هم که معروف است قصه قولی اینجاست ﴿فَلَنَقُصَّنَّ عَلَیْهِمْ﴾ خب به جای اینکه بفرماید «بما قدموا و أخروا» می‌فرماید همه حرفها را پشت سر هم ما می‌گوییم یعنی کارهایی که در جوانی و پیری کردند برای شما ما گزارش می‌دهیم لذا انسان تعجب می‌کند می‌گوید که ﴿یَا وَیْلَتَنَا مَالِ هذَا الکِتَابِ لاَ یُغَادِرُ صَغِیرَةً وَلاَ کَبِیرَةً إِلاَّ أَحْصَاهَا﴾ در آیه شش سورهٴ «مجادله» فرمود که اینها خودشان فراموششان شده که چه کردند آیه شش سورهٴ «مجادله» این است که ﴿یَوْمَ یَبْعَثُهُمُ اللَّهُ جَمِیعاً فَیُنَبِّئُهُم بِمَا عَمِلُوا أَحْصَاهُ اللَّهُ وَنَسُوهُ﴾ اینها یادشان رفته اما خدا همه را احصا کرده چنین عملی را می‌گویند قصه خب پس گاهی به صورت باز ذکر می‌کند که ﴿یُنَبَّؤُ الإِنسَانُ یَوْمَئِذٍ بِمَا قَدَّمَ وَأَخَّرَ﴾ یا ﴿أَحْصَاهُ اللَّهُ وَنَسُوهُ﴾ یا ﴿مَالِ هذَا الکِتَابِ لاَ یُغَادِرُ صَغِیرَةً وَلاَ کَبِیرَةً إِلاَّ أَحْصَاهَا﴾ گاهی به جای اینکه بگوید هیچ صغیره و کبیره‌ای نیست هیچ مقدّم و مؤخّری نیست هیچ کاری در جوانی و پیری نکردند الا مگر اینکه ما می‌گوییم به جای همین حرفها تعبیر نقص دارد.
مطلب بعدی آن است که این نقص روی علم است فخر رازی می‌گوید که این ناظر به ابطال سخن معتزله و امثال معتزله است که نفی علم قائل شدند چون البته معلوم نیست که همه آنها این حرف را گفته باشند البته منصوب به گروهی از اعتزال هست که اینها قائل به نیابت‌اند یعنی قائل‌اند که ذات اقدس الهی علم ندارد ولی کارش عالمانه است قدرت ندارد ولی کار قدیرانه است و مانند آن برای اینکه آنها مشکلی داشتند دیدند اشاعره به این مشکل مبتلا شدند و ملتزم شدند آنها نتوانستند آن تالی فاسد را حل کنند به تالی فاسد دیگری تن در دادند اگر قائل باشند که ذات اقدس الهی علم دارد قدرت دارد این علم یا حادث است یا قدیم اگر حادث باشد خب احتیاج دارد که یک مبدئی او را بیافریند پس خدا در وصفش محتاج به دیگری است -معاذ‌الله- اینکه نمی‌شود و لازمه‌اش این است که قبلاً عالم نبود بعد علم آفرید خب کسی که عالم نیست چگونه علم می‌آفریند و اگر عالم باشد علمش قدیم باشد تعدد قدما لازم می‌آید که محذورش این است که اشاعره ملتزم‌اند به او درک این معنا که صفت عین ذات است مصداقاً غیر ذات است مفهوماً این در روایات اهل بیت است کمال اخلاص نفی صفات زایده است آنکه در نهج‌البلاغه و امثال نهج‌البلاغه است این دیگر با تفکر معتزله حل نمی‌شود لذا عده‌ای از آنها به این تن در دادند که قائل به نیابت شدند یعنی ذات اقدس الهی کارش عالمانه است قدیرانه است برای اینکه اگر او علم داشته باشد علم اگر قدیم باشد مشکلی دارد حادث باشد مشکلی دارد موجود هم که یا قدیم است یا حادث غافل از اینکه علم دارد قدیم است عین ذات است به قدم ذات عین ذات است مصداقاً عین هم‌اند مفهوماً غیر هم‌اند به هر تقدیر این همان طوری که حرف معتزله را نفی می‌کند حرف اشاعره را هم اثبات نخواهد کرد این مرحله سوم پس ﴿فَلَنَسْئَلَنَّ الَّذِینَ أُرْسِلَ إِلَیْهِم﴾ یک مرحله، ﴿وَلَنَسْئَلَنَّ المُرْسَلِینَ﴾ باری است روی دوش امت مرحله دوم، ﴿فَلَنَقُصَّنَّ عَلَیْهِمْ بِعِلْمٍ﴾ مرحله سوم است بعد می‌فرماید ما نه تنها عالمیم یعنی کسی به ما گفته و ما نه تنها عالمیم برای اینکه علم به غیب داریم علم به غیب نیست ما خودمان در صحنه بودیم این علم به شهادت است نه علم به غیب نزد شما غیب است اصولاً علم که با غیب سازگار نیست علم یعنی شهود حضور افتادگی‌صوتی جمع نمی‌شود مثل اینکه علم با جهل جمع نمی‌شود معنای علم به غیب این است که آنچه که از دیگران غائب است از عالم غائب نیست وگرنه علم با غیب غیب با علم اصلاً جمع شدنی نیست علم به غیب مستحیل است اگر می‌گویند ذات اقدس الهی علم به غیب دارد به اهل بیت علم به غیب داده است یعنی برای آنها پرده را برداشت ارشاد به نفی حجاب است نه اینکه غیب هست غیب بما انه غیب معلوم است این طور که نیست بعد می‌فرماید که اینکه ما عالمیم نه اینکه علم به غیب داریم واگر در بخشهایی از آیات آمده است ﴿عَالِمِ الغَیْبِ وَالشَّهَادَةِ﴾ این غیب مقیض است نه غیب بالذات یعنی آنچه که نسبت به شما غیب است نزد خدا غیب نیست به دلیل اینکه فرمود: ﴿وَاللَّهُ عَلَی کُلِّ شَی‏ءٍ شَهِیدٌ﴾ خب اگر ﴿وَاللَّهُ عَلَی کُلِّ شَی‏ءٍ شَهِیدٌ﴾ دیگر ﴿عَالِمِ الغَیْبِ﴾ یعنی چه اینکه شهید محض است چون شهید محض است پس آن ﴿عَالِمِ الغَیْبِ وَالشَّهَادَةِ﴾ تقسیم و توضیحی است به لحاظ مردم یعنی بعضی از اشیا برای مردم عالم شهادت است بعضی از اشیا برای مردم عالم غیب است و ذات اقدس الهی به هر دو نشئه عالم است نسبت به او مشهود است چون او ﴿عَلَی کُلِّ شَی‏ءٍ شَهِیدٌ﴾ است خب فرمود که اینکه ما گزارش می‌دهیم نه اینکه حالا ملائکه برای ما گزارش دادند یا اعمال کتبه اعمال که ﴿وَإِنَّ عَلَیْکُمْ لَحَافِظِینَ ٭ کِرَاماً کَاتِبِینَ ٭ یَعْلَمُونَ مَا تَفْعَلُونَ﴾ این‌چنین نیست «ان رسلنا یکتبون ما لدیهم» این‌چنین نیست ما قبل از اینکه فرشته بفهمد می‌فهمیم این راه نظام یعنی نظام علّی و معلولی که راه حکمت و کلام است یک راه خوبی است راه سلسله اسباب و علل راه خوبی است اما یک راهی است که در عرفان است که مستقیماً از قرآن و روایت گرفته شده و آن این است که در عین حال که نظام نظام علّی است هیچ کاری بی‌علت و معلول نیست خدا از هر علتی به معلول نزدیک‌تر است از هر معلولی به علتش نزدیک‌تر است از هر کسی به او نزدیک‌تر است این است که انسان یک راه میان‌بری همیشه دارد و در دعاها انسان از خدا نمی‌خواهد بی‌سبب کار بکند که ولی می‌گوید سببها فراوان است ما بعضی از علل و اسباب را شناختیم بقیه نزد توست این‌چنین نیست که حالا اگر کسی مشکلی داشت مریضی بود و درمانی نداشت حالا راهها بسته باشد این طور نیست غرض آن است که این راه را دعا و قرآن ارائه کردند و عارف به دنبال این رفته حکیم و متکلم کمتر به سراغ این راه میان بر رفتند الا اوحدی از حکما اینکه فرمود ما خودمان حضور داشتیم اینجا یعنی این طور نیست که حالا ملائکه به ما گفتند آنها هم البته گزارش می‌دهند مرسلین هم گزارش می‌دهند نشانه‌اش این است که در سورهٴ مبارکهٴ «یونس» در بخشهای مثبتش فرمود هر کار خیری انجام بدهید ما آنجا حضور داریم آیه 61 سوره «یونس» این است که ﴿وَمَا تَکُونُ فِی شَأْنٍ﴾ صدرش متوجه به پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) ذیلش برای همه ﴿وَمَا تَکُونُ فِی شَأْنٍ وَمَا تَتْلُوا مِنْهُ مِن قُرْآنٍ وَلاَ تَعْمَلُونَ مِنْ عَمَلٍ إِلَّا کُنَّا عَلَیْکُمْ شَهُوداً إِذْ تُفِیضُونَ فِیه﴾ همین که می‌خواهید وارد بشوید ما آنجا هستیم نه اینکه بعد بفهمیم شما داریم چه کار می‌کنید.
‌پرسش ...
پاسخ: آنها هم شاهدی است روی شهود دیگر مثل گزارش شهود که شهادتی است روی شهود باری است روی بار دیگر در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» و همچنین در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» به آنهایی که شب‌نشینیهای نامشروع و همچنین مشموم دارند و تصمیمهایی می‌گیرند می‌گویند خدا آنجا با شماست آیه 108 سوره «نساء» این است ﴿یَسْتَخْفُونَ مِنَ النَّاسِ وَلاَ یَسْتَخْفُونَ مِنَ اللّهِ﴾ حالا شما شب رفتید پشت درهای بسته رفتید کار کردید بالأخره خدا آنجا حضور دارد دیگر﴿وَهُوَ مَعَهُمْ إِذْ یُبَیِّتُونَ مَا لاَ یَرْضَی مِنَ القَوْلِ وَکَانَ اللّهُ بِمَا یَعْمَلُونَ مُحِیطاً﴾ خب در مثبت و منفی زشت و زیبا هر جا فرمود من حضور دارم فرمود: ﴿وَمَا تَکُونُ فِی شَأْنٍ وَمَا تَتْلُوا مِنْهُ مِن قُرآنٍ وَلاَ تَعْمَلُونَ مِنْ عَمَلٍ إِلاَّ کُنَّا عَلَیْکُمْ شَهُوداً إِذْ تُفِیضُونَ فِیه﴾ بخواهی قرآن تلاوت کنی در هنگام نماز شب ما آنجا حاضریم پشت درهای بسته بخواهی تصمیم خلاف بگیری ما آنجا حاضریم هر دو را حاضر است فرمود: ﴿وَهُوَ مَعَهُمْ إِذْ یُبَیِّتُونَ مَا لاَ یَرْضَی مِنَ القَوْلِ﴾ مطلب دیگر آن است که این سؤال گاهی از افراد است گاهی از اجزاء از لحاظ افراد ملاحظه فرمودید کسی مستثنا نیست چه امم چه انبیا اما از لحاظ اجزا حالا هر فردی مسئول است حالا هر فردی مسئول است این‌چنین نیست که او را رها کنند که بگویند تو چه کار کردی از دستش سؤال می‌کنند از سرش سؤال می‌کنند از گوشش سؤال می‌کنند این طوری دستش را زیر سؤال می‌برند سرش را زیر سؤال می‌برند آن در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» است که فرمود: ﴿وَلاَ تَقْفُ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَالبَصَرَ کُلُّ أُوْلئِکَ کَانَ عَنْهُ مَسْؤُولاً﴾ یکی از بیاناتی که سیدنا الاستاد (رضوان الله علیه) با درد می‌گفت همین مسئله سؤال از دل است که می‌گفت این از چیزهایی است که درکش بسیار مشکل است و دردش هم زیاد است خب ما را احضار می‌کنند می‌گویند با این چشم چه کردی؟ خب این معنا را ما می‌فهمیم حالا یا می‌گوییم کار بد کردیم یا کار خوب کردیم عذرخواهی می‌کنیم توبه می‌کنیم این معنا قابل فهم است ما را احضار می‌کنند سؤال می‌کردند که با چشم چه کردی؟ خب این معنا قابل فهم است اما ما را حاضر می‌کنند سؤال می‌کنند با دل چه کردید؟ ما همان دلیم اینجا مسئول و مسئول‌عنه یکی است در جریان سمع و بصر مسئول و مسئول‌عنه دو تا است ما مسئولیم سمع مسئول‌عنه است این معنایش مفهوم است یا ما مسئولیم و بصر مسئول‌عنه است این معنایش مفهوم است اما ما و دل ما و دل دیگر دو تا حقیقت نیست که یک منی هم در درون من نهفته است که از او سؤال می‌کنند با این من بیرونی چه کردی یا از من بیرونی و دل بیرونی سؤال می‌کنند با آن دل درونی چه کردی حالا ان‌شاءالله به خواست خدا به آن آیه که رسیدیم باید مشخص بشود حالا تبرکاً این حدیث را هم بخوانیم یعنی گرچه غالب احادیثی که در تفسیر شریف برهان هست ذکر شده روایتی ندارد که اشاره نشده باشد ولی همین روایتی که روایت اول این باب که ﴿کِتَابٌ أُنْزِلَ إِلَیْکَ﴾ است از علی‌بن ابراهیم نقل می‌کند که فرمود: ﴿فَلاَ یَکُن فِی صَدْرِکَ حَرَجٌ﴾ من‌ ای ضیغ دیگر دلش تنگ نباشد برای اینکه کتاب کتاب الله است وقتی کتاب کتاب الله است با خود نور را به همراه دارد ﴿لِتُنذِرَ بِهِ وَذِکْرَی لِلْمُؤْمِنِینَ﴾ دارد «ثم خاتم الله الخلق فقال: ﴿اتَّبِعُوا مَاأُنْزِلَ إِلَیْکُم مِن رَبِّکُم﴾ این اشاره شد که خلق شامل خود پیغمبر هم می‌شود برای اینکه خود پیغمبر هم مشمول این امتثالهاست ﴿وَلا تَتَّبِعُوا مِن دُونِهِ﴾ این ﴿دُونِهِ﴾ ضمیر را به حضرت رسول (صلّی الله علیه و آله و سلّم) برگرداند طبق روایت علی‌بن ابراهیم روایتی که از عیاشی نقل می‌کند که از امام صادق از امیر المؤمنین (علیهم الصلاة و علیهم السلام) نقل می‌کند در یک خطبه‌ای ﴿اتَّبِعُوا مَاأُنْزِلَ إِلَیْکُم﴾ فرمود: «ففی اتباع ما جائکم من الله الفوز العظیم و فی ترکه الخطأ المبین» که خب این هم روشن است روایت سوم «﴿فَجَاءَهَا بَأْسُنَا﴾ یعنی عذابنا، ﴿بَیَاتاً﴾ یعنی باللیل، ﴿أَوْ هُمْ قَائِلُونَ﴾ یعنی نصف النهار بعد ﴿فَمَا کَانَ دَعْوَاهُمْ إِذْ جَاءَهُم بَأْسُنَا﴾» فرمود این محکم است ﴿فَلَنَسْئَلَنَّ الَّذِینَ أُرْسِلَ إِلَیْهِمْ وَلَنَسْئَلَنَّ المُرْسَلِینَ﴾ فرمود از انبیا سؤال می‌شود «عما حملوا من الرسالة» برابر همان آیه 54 سورهٴ مبارکهٴ «نور» ﴿فلنقصن علیهم بعلم و ما کنا غائبین﴾ یعنی «لم تغب عنا افعالهم» افعال آنها از ما غائب نبود در مشهد ما بود پس بنابراین ما آنجا حضور داشتیم و خودمان گزارش می‌دهیم حالا حدیث بعد مربوط به ﴿وَالوَزْنُ﴾ است.
«و الحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 37:11

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی