display result search
منو
تفسیر آیات 1و 2 سوره اعراف بخش سوم

تفسیر آیات 1و 2 سوره اعراف بخش سوم

  • 1 تعداد قطعات
  • 39 دقیقه مدت قطعه
  • 157 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 1و 2 سوره اعراف بخش سوم"
- وقتی کلید را نتوانستیم بفهمیم گنجینه را هم نمی‌توانیم بفهمیم
- انسان مکلف به تدبّر در قرآن است
- سراسر قرآن تجلی حق است و قابل درک برای انسان

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بِسمِ الله الرّحمٰنِ الرَّحیم
﴿المص ٭ کِتَابٌ أنْزِلَ إِلَیْکَ فَلاَ یَکُن فِی صَدْرِکَ حَرَجٌ مِنْهُ لِتُنذِرَ بِهِ وَذِکْرَی لِلْمُؤْمِنِینَ﴾

بحث در حرف مقطعه بود سیدنا الاستاد مرحوم علامه طباطبایی بعد از نقل اقوال در سورهٴ مبارکهٴ «شوری» چون ایشان بحث حروف مقعطه را به آن سوره «شوری» ارجاع دادند آنجا بعد از نقل چند قول نظر نهایی خودشان را بیان می‌کنند و نظر ایشان درباره تفسیر این حروف مقطع همان روشی است که در تفسیر سایر آیات دارند اولاً این آیه را قابل تفسیر می‌دانند مثل سایر آیات و روش تفسیری این حروف مقطعه را هم همانند روش تفسیری سایر آیات می‌دانند این دو سایر آیات را بر اساس القرآن یفسر بعضه بعضها تفسیر می‌کنند و روایات را هم به عنوان شاهد در بحث روایی ذکر می‌کنند و کمک می‌گیرند روی همین روش تفسیری که درباره سایر آیات دارند حروف مقطع را هم تفسیر می‌کنند می‌فرمایند که از بررسی سوری که در آغاز آنها این حروف مقطع وجود دارد برمی‌آید که این حروف اشاره به محتوای آن سوره است برای اینکه بعضی از سور ﴿الم﴾ دارد بعضی از سور ﴿المر﴾ دارد بعضی از سور نظیر سوره «رعد» ﴿المر﴾ که مولف است از ﴿الم﴾ و ﴿الر﴾ ما این سه سوره را که بررسی می‌کنیم می‌بینیم سوره ﴿الم﴾ یک سلسله مختصاتی دارد که در ﴿الر﴾ نیست و یک سلسله مشترکاتی که در ﴿الر﴾ هست ﴿الر﴾ یک سلسله مختصاتی دارد که در ﴿الم﴾ نیست یک سلسله مشترکاتی بین ﴿الر﴾ و ﴿الم﴾ هست وقتی به سوره «رعد» می‌رسیم که مجموعه ﴿الم﴾ و ﴿المر﴾ بعد از حذف مکررات است می‌شود ﴿المر﴾ می‌بینیم این سوره «رعد» همان مطالب مشترک بین ﴿الم﴾ و ﴿الر﴾ را دارد از این بررسی معلوم می‌شود که این حروف مقطع ناظر به پیام و مضمون آن سوره است چه اینکه از بررسی سه سوره دیگر هم همین نتیجه به دست می‌آید سوره ﴿الم﴾ یک سلسله مضامین خاص خود را دارد یک سلسله مضامین مشترک سوره «ص» یک سلسله مضامین خاص دارد یک سلسله مضامین مشترک سوره اعراف که مولف از ﴿الم﴾ ﴿ص﴾ است می‌شود ﴿المص﴾ آن مضمون و مشترک بین ﴿الم﴾ و سوره «ص» را در بر دارد از اینجا معلوم می‌شود که این حروف مقطع ناظر به مضمون آن سوره‌ای است که در آغاز آن سور این حروف قرار دارد البته این نیاز دارد به بررسی دقیق که اگر واقعاً این‌چنین بود یک اماره‌ای است که این حروف مقطع ناظر به آن مضمون سوره است اگر این راه به پایان برسد و این شجر ثمر بدهد راه خوبی است یعنی همان طوری که هر آیه‌ای را با یک دیگر باید تفسیر کرد این حروف مقطع هم آیات قابل تفسیرند و با یکدیگر تفسیر می‌شوند آن‌گاه همان طوری که شواهد روایی این مضمون هر آیه را تأیید می‌کند شواهد روایی هم که مربوط به حروف مقطع است باید این را تأیید بکند.
‌پرسش: ...
پاسخ: آن‌گاه این می‌شود اجمال و تفصیل نظیر اینکه اول یک بحث اجمالی را عنوان بکنند مثلاً یک وقتی است که یک فصلی یا اصلی یا قانونی را محقق قمی دارد یا صاحب معالم دارد یا صاحب فصول دارد می‌گوید فصل یا قانون یا اصل این گنگ است یک وقت است که نه عنوان می‌دهند به این فصل فصل فی فلان قانون فی فلان اصل فی فلان آنکه صاحب معالم به عنوان اصل ذکر کرده محقق قمی به عنوان قانون ذکر کرده صاحب فصول به عنوان فصل ذکر کرده اگر عنوان بدهد انسان که وارد می‌شود منتظر است که آن عنوان را در این فصل بیابد بالأخره یک اطلاع اجمالی دارد اگر چنانچه این حروف ناظر به آن مضمون مشترک باشد این به منزله عنوان آن سوره است اگر ما مستحضر باشیم این است خب.
‌پرسش: ...
پاسخ: معنای خودش معلوم نشده ولی همین این ما را وادار می‌کند به تدبّر آن‌گاه ما هرجا این حروف را بیابیم به آن معنا پی می‌بریم ما به یک آیه‌ای بر می‌خوریم که این آیه اول برای ما روشن نیست خود قرآن ما را دعوت به تدبّر کرده است ما تدبّر می‌کنیم معنای آیه را می‌فهمیم این دو این حروف مقطع هم مثل سایر آیات است که اول برای ما روشن نیست بعد از تدبّر می‌فهمیم معنایش را حالا نکته‌اش چیست؟ راز و رمزش چیست؟ آنها منافعی است که یکی پس از دیگری کشف می‌شود این یک مطلب.
مطلب دیگر اینکه گفته شد این حروف ناظر به آن است که همان طوری که ذات اقدس الهی اول به کل قرآن تحدّی فرمود بعد به دست سوره بعد به یک سوره بعد می‌خواهد بفرماید که این قرآن از همین حروف تشکیل شده و شما با اینکه مواد اصلی‌اش در اختیار شما هست توان آوردن یک سوره کوچک مثل قرآن را ندارید این حروف ناظر به معجزه بودن قرآن است قرآن با اینکه از این حروف تشکیل شده مع ذلک ترکیبش تصویرش صورت سازی‌اش صورت‌گری‌اش طوری است که از عهده بشر خارج است این یکی از محتملات بود و شاهد را این قرار دادند که بعد از این حروف مقطع درباره عظمت قرآن معجزه بودن قرآن ﴿لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾ بودن قرآن آمده این سخن فی‌الجمله تا است نه بالجمله برای اینکه در بین این 29 سوره که حروف مقطع دارد سوره «مریم» سوره «عنکبوت» سوره «روم» سوره «قلم» اینها حروف مقطع دارد ولی درباره قرآن سخنی گفته نشده لکن آنچه را که باید اعتراف کرد این است که در سوره «مریم» این حروف مقطع هست بحث قرآنی و اعجاز قرآن درباره آن نشد سوره «عنکبوت» این‌چنین است سوره «روم» این‌چینن است اما سوره «قلم» این‌طور نیست چون سوره «قلم» دارد ﴿ن وَالقَلَمِ وَمَا یَسْطُرُونَ ٭ مَا أَنتَ بِنِعْمَةِ رَبِّکَ بِمَجْنُونٍ﴾ یعنی بعد از آن سوگند فوراً درباره وحی و نبوّت و رسلات و امثال ذلک بحث شده است چون آنها این قرآن را ـ معاذ‌الله‌ـ افسانه و اسطوره می‌پنداشتند و پیامبر را هم مجنون یا ساحر یا کاهن اگر بعد از این حروف مقطع درباره خود قرآن سخن بگوید مثل ﴿الم ٭ ذلِکَ الکِتَابُ لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾ یا طواسین یا حوامیم سبعه ارتباطی با وحی دارد ارتباطی با قرآن دارد بالأخره این سخن تا حدودی تام است اما درباره بعضی از آقایان مرقوم فرمودند درباره «آل‌عمران»، «آل‌عمران» این‌طور نیست چون در طلیعه سوره «آل‌عمران» آنجا باز سخن از نزول قرآن کریم است و عظمت قرآن کریم است و حیانی بودن قرآن کریم است و مانند آن آیه اول سورهٴ مبارکهٴ «آل‌عمران» ﴿الم﴾ آیه دوم ﴿اللّهُ لاَ إِلهَ إِلاَّ هُوَ الحَیُّ القَیُّومُ﴾ آیه سوم ﴿نَزَّلَ عَلَیْکَ الکِتَابَ بِالحَقِّ﴾ پس سوره «آل‌عمران» نظیر سوره «بقره» است اما سوره «مریم» و «عنکبوت» و «روم» این‌طور نیست البته که بعد از حروف مقطع مطلبی مربوط به وحی و قرآن داشته باشد نیست اما سوره «روم» مثل سایر سوری است که بعد از حروف مقطع از وحی سخنی به میان آمده.
‌پرسش: ...
پاسخ: آن قصه ذکریا (سلام الله علیه) است دیگر مربوط به وحی قرآنی نیست البته.
‌پرسش: ...
پاسخ: چرا؟ غالباً این طور بود آن‌گاه الظن یلحق الشیء بالاعم الاغلب در حد یک مظنه‌ای به دست می‌آید که در بین این 29 سوره 26 سوره‌اش این‌چنین است در 26 سوره بعد از این حروف راجع به وحی و نبوت و قرآن و عظمت قرآن سخن به میان آمد.
‌پرسش: ...
پاسخ: خب نه قرآن از این حروف تشکیل شده که اینها می‌دانند عربی است می‌دانند از این حروف است مرتب می‌خوانند می‌بینند ولی آن نحوه تحدّی‌اش مهم است می‌خواهد بفرماید این مواد خام در اختیار شماست اینکه یک نفر است شما تمام جن و انس جمع بشوید از همین مواد یک سوره بسازید ﴿قُل لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الإِنسُ وَالجِنُّ عَلَی أن یَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا القُرْآنِ لاَ یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ کَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِیراً﴾ .
‌پرسش: ...
پاسخ: چرا مواد ناظر به این است که معنایش همین است یعنی الم گفتن معنایش این است که ایها الناس ما شما را تحدّی کردیم به آوردن چیزی که همه موادش در اختیار شماست شما مثل این بیاورید.
‌پرسش: ...
پاسخ: نه لازم نیست معنا داشته باشد معنایش همین است یعنی وقتی که می‌خواهد بفرماید تحدّی بکند که ﴿فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِن مِثْلِهِ﴾ می‌خواهد بفرماید که ما از جهان غیب مواد نیاوردیم موادش در دسترس شما هست اگر شما می‌گویید این گفته بشر هست یا ﴿لسان الذی .... لسان عربی﴾ اگر بگویید عجمی این را آموخت یا خود او ـ‌معاذ‌الله‌ـ افترا بست اینکه درس نخوانده است شما همه علمایتان را جمع بکنید مواد هم که در اختیار شماست اگر همه این 29 این را می‌داشت تا حدودی این مظنه کامل‌تر می‌شد.
‌پرسش: ...
پاسخ: خب نه تحدّی در آن نیست در این آیه‌ای که قرائت کردید تحدّی نیست.
‌پرسش: ...
پاسخ: معنا دارد معنایش همین است یعنی ایها الناس قرآن از همین حروفی که در اختیار شماست قرار دارد معنایش همین است یعنی قرآن مرکب است از این حروف این معنایش است.
‌پرسش: ... پاسخ: آن وقت مواد در اختیار شما هست او یک نفر هست یک چنین قرآن آورده شما همه‌تان جمع بشوید یک سوره مثل این بیاورید اگر همه این 29 سوره اینها را داشته باشد تا حدودی مظنه‌ای است که به عنوان احدی الوجوه قابل قبول البته یکی از وجوه.
مطلب بعدی آن است که آقایانی که سعی شما مشکور زحمت کشیدید این یادداشتها را مرقوم فرمودید سعی‌تان مشکور حالا یکی پس از دیگری اینها مطرح می‌شود کار خوبی است می‌بینید وقتی کار گروهی شد ثمره‌اش فراوان است خب تا الآن بحث نیمه‌راه است خیلی هم خام و نپخته است هنوز به جایی نرسیدیم دوباره بحث را با یک ساختار دیگر شروع می‌کنیم آن دوباره را هم باز نیمه راه می‌گذاریم تا بالأخره انسان به یک جایی برسد که نظیر آیات یک اطمینانی پیدا بکند رد بشود پس فعلاً بحث خیلی خام و نپخته است بحث روایی را هم بعضی از آقایان سعی‌شان مشکور زحمت کشیدند روایات هم فراهم شد الحمدالله حالا شما هم زحمت بکشید اگر روایات جا مانده است از آن روایات استفاده بکنیم که بحث روایی در مقام ثانی قرار داد فعلاً بحث قرآن است نه بحث روایی دوباره برگردیم یک سازمانی به بحث داده بشود و آن این است که در بین این اقوال بعضیها به این بر می‌گردد که این حروف صفوه است صفوه قرآن است «لکل شیء صفوة و للکتاب صفوة و صفوة القرآن حروف مقطعة» است و این راز و رمز است «بین ‌المحبین سر لیس یفشیه قول و لا قلم للخلق یحکیه» خدا می‌داند و آن کسی که وحی را دریافت کرده خب عده‌ای البته نه زیاد عده از بزرگان حامی این قول‌اند که این سرّ است راز و رمز است بین الله و بین رسول خدا و بین اولیای الهی (علیهم الصلاة و علیهم السلام) و دیگران دسترسی به آن ندارند برای دیگران ایمان به غیب است و دیگران خضوعشان در این است که چیزی را نفهمیده بپذیرند چون می‌دانند معنایی دارد عمیق و اینها دسترسی پیدا نمی‌کند هر اندازه انقیاد و تسلمشان بیشتر باشد در برابر چیزی که عقلشان به آنها نمی‌رسد خاضع‌اند و خاضع‌ترند بعد برای تأیید این می‌فرمایند به اینکه خدا خیلی از کارها را به ما امر کرده که ما انجام می‌دهیم که معنایش را نمی‌فهمیم حالا اینکه حروف است اینکه الفاظ است خب ما راز و رمز رمی جمره را نمی‌فهمیم راز و رمز آن تعلیق نعل بر گردن این شتر یا گوسفند را نمی‌فهمیم به ما فرمودند این حج به این عظمت یکی از مبانی اسلام است وقتی می‌خواهد احرام ببندید احرامش به این است اگر حج افراد یا تمتع بود که حکمش مشخص و اگر حج قِران بود همین که آن لبیک را گفتید و این نعلتان را روی این گردن شتر را گوسفند انداختید احرامتان بسته است این یعنی چه؟ خب این یک عبادتی به آویختن یک نعل حالا این نعلی است که بالأخره کهنه شده می‌خواست بیندازد دور این را به یک نخی بست و این را به گردن شتر آویخت این احرامش بسته می‌شود احرام حجش بسته می‌شود یا رمی جمره معنایش چیست؟ چرا باید رمی کرد؟ چرا باید هفت تاریگ رمی کرد؟ چرا باید ریگ از مشعر باشد؟ هیچ چیزی آدم سرّش را نمی‌فهمد خب ما را به افعالی امر کردند که ما امتثال می‌کنیم بدون اینکه چون و چرا بکنیم خب ما را هم به اقوالی امر کردند اینها حرفهای کسانی است که می‌گویند اینها سرّ است و رمز است و قابل درک نیست قهراً آب خالص به دست آدم می‌ریزند که سعی بی‌جا نکنید البته یک راهی هم به ما نشان دادند گفتند که اگر کسی به قرب نوافل راه پیدا کرد آن‌گاه می‌فهمند آنچه را اولیای الهی فهمیدند از راه خاص قرب نوافل هم کار بسیاری دشواری است محبوب خدا شدن کار آسانی نیست خدا زبان انسان می‌شود چشم و گوش انسان می‌شود مجاری ادراکی و تحریکی انسان می‌شود این حدیث هم به طریق صحیح نقل شده هم به طریق موثّق نقل شده هم در جوامع روایی ماست هم در جوامع روایی آقایان اهل سنت است جزء غرر روایات اهل بیت جزء احادیث قدسی است البته هم بزرگان اهل سنت روی این حدیث قرب نوافل شرح کردند هم بزرگان خاصه مرحوم کلینی نقل کرده است دیگران از اعاظم محدثین در جوامع روایی‌شان نقل کردند که «و إنه لیتقرّب إلیّ بالنافلة حتی احبه فاذا احببته کنت سمعه الذی یسمع به و بصره الذی یبصر به و لسانه الذی ینطق به و یده التی یبطش بها» هم من مجاری ادراکی او می‌شوم هم مجاری تحریکی او می‌شوم اگر کسی با قرب نوافل محبوب خدا شد البته دست می‌یابد به اینها و گرنه با این جریانهای عادی مشکل است این یک راه البته روندگان این راه زیاد نیستند اما عده‌ای از بزرگان نظرشان این است گروهی دیگر که اکثری اهل تفسیر را تشکیل می‌دهدن آنها کسانی‌اند که می‌گویند این حروف مانند سایر آیات قابل درک است البته کنهش مثل سایر آیات مربوط به نزاهت روح است ولی بالأخره قابل درک است معنادار است این‌چنین نیست که ظاهر و باطنش جزء راز و رمز باشد بلکه ظاهرش برای عموم مردم است باطنش راز و رمز است مثل آیات دیگر این بزرگانی که قائل‌اند و معتقدند برای این حروف معنایی هست قابل تفسیر هست اینها ده بیست قول تا حال از آنها نقل شده اینها این‌طور است پس این یک سرفصل است بحث است البته همان طوری که در سورهٴ مبارکهٴ «انفال» فرمود: ﴿إِن تَتَّقُوا اللّهَ یَجْعَل لَکُمْ فُرْقَاناً﴾ راجع به سایر آیات این‌چنین است راجع به اینها هم همین‌طور است اما شرط درک اولی این‌طور نیست شرط درک اولی این‌طور نیست که انسان با تقوا باشد قرآن بفهمد خب اینکه می‌شود دور که اگر کسی با تقوا بشود قرآن بفهمد اینکه می‌شود دور قرآن با کافر و بت‌پرست و یهودی و مجوسی و زرتشت و ملحد و کمونیست احتجاج می‌کند خب اگر قابل فهم نباشد که احتجاج معنا ندارد که یک سلسله مناصب انسانی است که آن مشترک بین البرّ و الفاجر است بین موحد و ملحد است ملحد هم می‌فهمد موحّد هم می‌فهمد یک سلسله معارف الهی است نه انسانی آن است که ﴿لا یَمَسُّهُ إِلاَّ المُطَهَّرُونَ﴾ آن است که ﴿إِن تَتَّقُوا اللّهَ یَجْعَل لَکُمْ فُرْقَاناً﴾ وگرنه اگر تزکیه شرط اصل فهم باشد که قرآن کتاب حجت نیست آنها احتجاج می‌کند ﴿فَلِلّهِ الحُجَّةُ البَالِغَةُ﴾ خب با چه کسی احتجاج می‌کند؟ با مشرکین و ملحدین دیگر با کفار و اوساط احتجاج می‌کند اگر قابل درک نباشد مگر بعد از قبول که می‌شود دور که بنابراین یک سلسله از درکها همان شرایط انسانی داشتن کافی است یعنی همین که انسان باشد سلیم الحواس باشد سلیم العقل باشد می‌فهمد یک سلسله از معارف عمیق الهی است که آن شرطش ان ﴿إِن تَتَّقُوا اللّهَ﴾ است آن‌گاه ﴿یَجْعَل لَکُمْ فُرْقَاناً﴾ بنابراین برای حروف مقطع هم مثل سایر آیات همین دو مرحله خواهد بود یک سلسله مراتبی است که صرف درک انسانی کافی است یک سلسله مراتب عمیق است که درک الهی لازم است.
‌پرسش: ...
پاسخ: خب بله آن وقت ما به چه دلیل ثابت کنیم که آن بعض این‌چنین است بعض هست که نیست چرا؟ خب ما کار نکردیم رویش شاید بفهمیم پس اگر کار بکنیم شاید بفهمیم غرض آن است که شاهد هم بر خلاف است برای اینکه کل قرآن را ذات اقدس الهی به عنوان محور تدبّر قرار داد فرمود: ﴿کِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَیْکَ مُبَارَکٌ لِیَدَّبَّرُوا آیَاتِهِ﴾ فرمود این قرآن را ما برای تدبّر فرستادیم دیگر حروف مقطع را که استثنا نفرمود، ﴿أفَلاَ یَتَدَبَّرُونَ القُرْآنَ أَمْ عَلَی قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا﴾ این قرآن شامل حروف مقطع هم می‌شود همان طوری که ﴿لا یَمَسُّهُ إِلاَّ المُطَهَّرُونَ﴾ شاملش می‌شود مگر بی‌وضو می‌شود این حروف مقطع را بوسید بی‌وضو همین‌طور که نمی‌شود دست کشید بوسید سایر آیات را بوسید یا دست کشید بی‌وضو هم نمی‌شود حروف مقطع را این الف را دست زد احکامی که برای قرآن است شامل این هم می‌شود چه احکام کلامی چه احکام فقهی حالا.
پس بنابراین فعلاً دو مشرب رو در روی هم است یکی اینکه صفوه قرآن است راز و رمز است احدی به او دسترسی ندارد با علوم حصولی مدرسه و دانشگاه حل نمی‌شود و پیامبر و ائمه (علیهم السلام) می‌دانند و کسانی که راه خاص اینها را طی کردند شاگردان مخصوص اینها هستند بر اساس ﴿إِن تَتَّقُوا اللّهَ یَجْعَل لَکُمْ فُرْقَاناً﴾ مشرب دوم این است که نه این حروف مقطع مثل سایر آیات کاملاً قابل درک است تفسیر پذیر است و البته کنهش مثل سایر آیات است که مخصوص پیغمبر و اولیای الهی (علیهم السلام) است و کسانی که اهل تقوا باشند و به قرب نوافل راه پیدا کندن به نوبه خود درک می‌کنند یا این حروف مقطع باطن بیشتری دارد که اکثر آنها در دسترس اکثری مردم نیست ولی ظاهرش بالأخره قابل درک است این آقایانی که نظرشان این است ظاهرش قابل درک است وجوه فراوانی گفتند بعضی از وجوه در نوبتهای قبل به عرضتان رسید بعضی از وجوه دیگر که شاید قبلاً هم اشاره شد این است که اینها اصلاً رسم عرب بود این طرز حرف زدن رسم عربهاست که گاهی اینها حروف اختصاری می‌آورند مثل اینکه در این شعر معروف که:
«قلنا لها قفی لنا قالت قاف» گفتیم بایست این گفت «ق» همین حرف «ق» را گفته نه «ق» که فعل امر است این «ق» حرف است نه فعل امر از «وقی ، یقی» این حرف ق علامت اختصار وقفت است «قلنا لها قفی لنا قالت قاف» «ق» یعنی وقفت پس می‌شود که انسان یک فعلی یا یک اسمی را در نظر بگیرد از آن اسم را از آن فعل یک حرف را انتخاب بکند و همان حرف را بزند چه اینکه زهیر شاعر این‌چنین گفته است «بالخیر خیرات و ان شرا فا ٭٭٭ و لا ارید الشر الاّ ان تا» این «بالخیر خیرات و ان شرا فا» یعنی «ان کان خیراً فخیر ان کان شراً فشر» از این فشر یا فشر حرف «فا» انتخاب شده علامت اختصار «و لا ارید الشر الا ان تا» من نمی‌خواهم کار بد بکنم مگر اینکه تو بخواهی «الاّ ان تشاء» این «ت» حرف اختصاری آن تشاء که فعل مخاطب هست قرار گرفته به جای اینکه بگوید «الاّ ان تشاء» گفت «الاّ ان تا» به جای اینکه بگوید «فشر» گفت «ف» پس می‌شود یک حرف اختصاری از یک کلمه‌ای ذکر بشود.
‌پرسش: ...
پاسخ: بله اینجا هم قرینه است می‌خواهند بگویند این رسم هست.
دیگری سومی گفته «نادوهم أن الجموا الا تا ٭٭٭ قالوا جمیعاً کلهم الا فا» خب آن یکی که می‌گوید «الا تا» یعنی «ألا ترکبوا» اینها که گفتند «قالوا جمیعا کلهم الا فا» یعنی «الا فارکبوا» پس این رایج است که یک حرفی را علامت اختصار یک اسم را فعل قرار می‌دهند و به آن حرف اکتفا می‌کنند اینجا هم علامت اختصاری است نسبت به یک سلسله اسماء و افعال این یک وجه در قبال وجوه دیگری که گفته شد.
‌پرسش: ...
پاسخ: بله این هست دو حرف است یک وقتی می‌گوییم ضرورت شعر است یک وقتی که همه شاعری که همه مهر و موم در اختیار اوست می‌تواند طرزی تنظیم بکند که نیازی به ضرورتی نداشته باشد تا بگوید ف ت أ این‌چنین نیست که دست شاعر بسته باشد راه دارد ولی علامت اختصاری هست.
‌پرسش: ...
پاسخ: حالا فرق نمی‌کند پس غرض آن است که می‌شود با حرف اختصاری از یک فعل یا اسمی خبر داد این یک.
‌پرسش: ...
پاسخ: خب بله الغرض این است که این علامت اختصاری هست.
آن‌گاه آن بزرگانی که می‌گفتند ما این الفاظ سرّ است و اگر کسی ندانسته ایمان بیاورد ایمان او ایمان به غیب است و بهتر است به اشعاری از این قبیل «بین المحبین سر لیس یفشیه قول و لا قلم للخلق یحکیه» تمسک کردند «لو قال فیها قف علی جمرالقضی لوقفت ممتثلاً و لم أتوقفی» تمسک کردند یعنی اگر محبوب من بگوید روی این اخگر گداخته بایست من بدون توقف وقوف می‌کنم بدون اینکه توقفی در امتثال داشته باشم روی همان جمره قضا می‌ایستیم ایمان به غیب داشتن نسبت به چیزی که انسان نمی‌فهمد خیلی بهتر است در جریان طواف کردن ممکن است یک سلسله مسائل باشد اما در هروله کردن بین سعی صفا و مروه چون انسان راز و رمزش را نمی‌فهمد عبودیت انسان آنجا بهتر ظهور می‌کند رمی جمره چون حکمتش مشخص نیست عبودیت و خضوع انسان آنجا بیشتر ظهور می‌کند این هم آن آقایان گفتند که طرفدار قول اول بودند.
مطلب بعدی آن است که این که گفته شد مثلاً «ن» ، «ق» ، «ص» در آن سوری که این حروف قرار گرفت ناظر به این است که روی بررسیهایی که ما می‌کنیم مثلاً در سورهٴ مبارکهٴ «قلم» حروف آن سوره را که بررسی کردیم دیدیم بیشترین حرف حرف نون است یا ﴿ق وَالقُرْآنِ المَجِیدِ﴾ بیش‌ترین حرف در آن سوره حرف «ق» است البته این نیاز دارد به بررسی دقیق شما لکن از دیر زمان در این زمینه کارهای فراوانی شده الآن که وسائل کامپیوتری و اینها هست خیلی سهل است اما قرآن یک کتابی نبود که با او نظیر کتابهای دیگر معامله کنند سابقاً که حشر قرآنی حوزه‌ها بیشتر بود کارهای وسیع‌تری روی قرآن کریم انجام شده شما کتاب شریف وافی این طبع جدید جلد نهم آخرین صفحه‌اش مربوط به همین بخش است در آخرین صفحهٴ آخرین صفحه نه یعنی صفحه 1781 دو ورق مانده به آخر ایشان بعد از اینکه تبیین کردند قرآن کریم منزه از تحریف است همین قرآنی که بشر کنونی در خدمت اوست این عین آن است که ذات اقدس الهی بر قلب پیغمبر (صلّى الله علیه و آله و سلّم) نازل کرده یک، و از قلب پیغمبر به زبان مطهر آن حضرت رسیده دو، و از زبان آن حضرت به گوش مردم رسیده سه، این قرآنی که فعلاً ما در خدمت آن هستیم این عین همان است که از زبان مطهر پیغمبر رسیده نه کم نه زیاد البته آنکه نزد اهل بیت (علیهم السلام) است با معانی است با تأویل است با تفسیر است و مانند آن بعد از گذراندن آن یک بیانی دارند چون معمولاً بحث قرآن را در کتاب الصلاة ذکر می‌کنند مرحوم کاشف الغطاء هم همین کار را کرده یعنی در وسائل هم می‌بینید همین‌طور است بزرگان فقه این کار را کردند بعد مرحوم صاحب وسائل هم به روال بزرگان فقهی این کار را کردند آنها بعد از کتاب الصلاة یک کتاب القرآن دارند یک کتاب الذکر دارند یک کتاب الدعا این سه کتاب در کنار کتاب الصلاة است کتاب القران کتاب الذکر کتاب الدعا مرحوم کاشف الغطاء در کشف الغطاء این راه را دارد مرحوم فیض در وافی این راه را دارد بعد از اینکه روایات مربوط به صلات را در کتاب الصلاة وافی بررسی کردند به کتاب الذکر و دعا و قرآن می‌رسند در کتاب القرآن بحثهایی که مربوط به نزول قرآن و درجات قرآن و تفسیر قرآن و امثال ذلک است ذکر می‌کنند در بخش پایانی می‌فرمایند: «بیان قد اشتهر الیوم بین الناس ان القرآن ستة الاف و ستمائة و ست و ستون آیه» می‌فرماید فعلاً آنچه که معروف بین مردم است این است که قرآن دارای 6666 آیه است در تفسیر مجمع البیان یعنی مرحوم فیض نقل می‌کند می‌فرماید در تفسیر مجمع البیان آمده است که قرآن 6203 آیه است و اینها نشان می‌دهد که بقیه مخزون‌اند آن بقیه مخزون‌اند مربوط به معارف است و معانی است و تأویل است و امثال ذلک بعد از آن جریان می‌فرماید: «قال السید حیدر ابن علی ابن الحیدر العلوی الحسنی» همان مرحوم سید حیدر آملی (رضوان الله علیه) طاب‌ثراه فی تفسیره الموسوم بالمحیط الاعظم» که تا کنون دو جلدش چاپ شده ایشان مرحوم سید حیدر می‌گوید: «ان اکثر القراء ذهبوا الی ان سور القرآن بأسرها مئه و أربعة عشر سورة» اکثر قاریان بر این‌اند که قرآن 114 سوره است چون در بین قاریان عده‌ای هستند که می‌گویند قرآن 113 سوره است برای اینکه سورهٴ مبارکهٴ «توبه» را تتمه سوره «انفال» می‌دانند از این جهت می‌گویند بسم الله نیامده بعضیها هم این قول را دارند که مجموع سوره «انفال» و سوره «توبه» یک سوره است و چون سوره «توبه» وسط سوره قرار گرفته بسم الله ندارد نه اینکه یک سوره مستقل باشد از ابن‌عباس هم نقل شده ولی معروف این است که قرآن کریم 114 سوره است این راجع به سور خب اکثر قراء بر این‌اند که قرآن 114 سوره دارد یک، و آیات قرآن 6666 آیه است این دو، کلمات قرآن 77437 کلمه است این سه، حروف قرآن 322670 حرف دارد فتحه‌های قرآن «ثلاث و تسعون الف‌ و مئتان و ثلاث و اربعون فتحه» 93243 تا فتحه دارد ضمه‌های قرآن «اربعون الف»اند 40804 ضمه دارد کسره‌های قرآن 39586 کسره دارد تشدیدهای قرآن 19253 است که این مقدار تشدید در قرآن هست الف مدیهای قرآن 1771 الف مدی دارد همزه‌های قرآن 3273 تا همزه در قرآن است الفهای قرآن نه الف مدی الفهای قرآن 48872 الف دارد تا آخر حروف 28 گانه قرآن را شمردند چند تا کاف دارد چند تا دال دارد چند تا ذال دارد این است اینها را هم عبادت می‌دانستند چه اینکه عبادت است اصلاً قرآن در جان اینها بود با خون اینها بود آن وقت کسی بیاید بگوید ـ معاذالله‌ـ قرآن تحریف شده کم شده اصلاً مسلمین این‌طور بودند ایشان که از خود ایشان از معاصران شاگردان مرحوم در فقه البته مرحوم فخر المحققین پدر علامه بود در عرفان حساب دیگری دارد این تنها عارف شیعه است که در برابر خیلیها می‌ایستد این است که می‌گوید والله ثم والله آن‌قدر خدا به من داد که اگر همه ملائکه جن و انس نویسنده بشوند و دریاها مرکب بشود و درختها قلم بشوند نمی‌توانند آنچه را خدا به من داد بنویسند و این اغراق هم نیست این معنایش این است که او یک نماز جماعت صحیحی خوانده یک، و اثرش را هم دیده دو، چون این را که دیگر همه فقها نقل کردند که اگر نماز جماعت عددش از ده بگذرد ثوابش این است این را که کسی انکار نکرده که همه فقها (رضوان الله علیهم) نقل کردند اگر نماز جماعت عددش از ده بگذرد ثوابش این قدر است این یک چنین نماز جماعتی خواند یک، و این را دیده دو، هم خواندن چنین نماز جماعتی محال نیست هم دیدن چنین چیزی محال نیست خود قرآن که وعده داده ﴿لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الیَقِینِ ٭ لَتَرَوُنَّ الجَحِیمَ﴾ مرحوم سید حیدر در جامع الأسرار این را ادعا می‌کند و کسی هم نیامده در طی این هفت هشت قرن که مثلاً بگوید این ـ معاذالله‌ـ گزاف گفته غرض آن است که اینها ایشان می‌گویند اکثر قاریان روی این کار کردند حالا الآن با روی کار آمدن کامپیوتر کسی بگوید چند تا تشدید دارد چند تا الف دارد چند تا لام دارد اینکه سهل است آن روز با نداشتن امکانات با قلم و دوات و انگشت و تسبیح شمردند بالأخره حالا ممکن است در 19800 یک صد تا یا کمتر و بیشتر اشتباه بکنند ولی منظور این است که قرآن یک کتابی نبود که روی این همین‌طور این را بخوانند این با جان مردم با خون مردم هماهنگ است.
«و الحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 39:05

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی