display result search
منو
طرح نبی اکرم (ص) و طرح شیاطین، جلسه دوم

طرح نبی اکرم (ص) و طرح شیاطین، جلسه دوم

  • 1 تعداد قطعات
  • 55 دقیقه مدت قطعه
  • 170 دریافت شده
سخنرانی از آیت الله سید محمدمهدی میرباقری با موضوع «طرح نبی اکرم (ص) و طرح شیاطین»، جلسه دوم، سال 1397

این روایت در ثواب الاعمال مرحوم ابن بابویه آمده است «عَنْ مَنْصُورِ بْنِ حَازِمٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: الْوَاجِبُ عَلَى کُلِّ مُؤْمِنٍ إِذَا کَانَ لَنَا شِیعَةً أَنْ یَقْرَأَ فِی لَیْلَةِ الْجُمُعَةِ بِالْجُمُعَةِ وَ سَبِّحِ اسْمَ رَبِّکَ الْأَعْلَى وَ فِی صَلَاةِ الظُّهْرِ بِالْجُمُعَةِ وَ الْمُنَافِقِین‏ فَإِذَا فَعَلَ ذَلِکَ فَکَأَنَّمَا یَعْمَلُ کَعَمَلِ رَسُولِ اللَّهِ‏» هر مومنی اگر از شیعیان ما هست بر او لازم است در نماز عشای شب جمعه سوره جمعه و سبح اسم ربک الاعلی را بخواند و سوره جمعه و منافقین را در نماز ظهر جمعه بخواند تأکید لطیفی است؛ البته فتوای به وجوب فقهای ما ندادند. بعد فرمود اگر این کار را انجام بدهد در عمل گویا تشبه به حضرت رسول پیدا کرده است و مزدی هم که خدای متعال برای او در نظر گرفته در قبال این کار بهشت است.

در سوره جمعه یک نکاتی است که قابل تأکید هست و عرض کردم در صدد تفسیر و بیان جزئیات تفسیری نیستم و فقط مروری بر سوره داریم برای نقشه و طرحی که حضرت دارند و در قبالش کاری که دشمنان انجام می‏دهند و موقفی که ما باید داشته باشیم. در سوره جمعه چند نکته قابل توجه است: یکی تسبیحی که آغاز این سوره است. سوره با تسبیح خدای متعال آن هم با این بیان «یُسَبِّحُ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ الْمَلِکِ الْقُدُّوسِ الْعَزیزِ الْحَکیم»‏ آغاز می¬شود. خدای متعالی که دارای این صفات هست، مورد تسبیح همه ما فی السماوات و ما فی الارض است و همه سماواتی ها زمینی ها او را تسبیح می‏کنند چون دارای این صفات است: ملک و قدوس و عزیز و حکیم است.

«هُوَ الَّذی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ» او با این صفات که مورد تسبیح همه مخلوقات عالم است و عوالم او را تسبیح می‏کنند و دارای این اسماء حسنا است پشتوانه این بعثت است و البته کارش دور از عیب و نقص بوده و براساس حکمت و عزت و مالکیت اوست و اینها پشتوانه این کار هستند. این تسبیح وقتی روشن می‏شود که سیر سوره را در بعثتی ببینیم که خدای متعال انجام می‏دهد و این پیامبر را مبعوث می‏کند تا این بار را به زمین بگذارد و به مقصد برساند؛ و اینکه چه فراز و نشیبهایی طی می‏شود که در همین سوره توضیح داده شده است. این پیامبر را در یک ام القرا و در بین یک جمعیتی که اهل این مکه هستند و اهلیت دارند برای این شهر مبعوث می‏کند و این بعثت همراه با تلاوت آیات و همراه با تزکیه و پاک کردن و طهارت آنها و تعلیم کتاب و حکمت است.

«وَ آخَرینَ مِنْهُمْ لَمَّا یَلْحَقُوا بِهِمْ وَ هُوَ الْعَزیزُ الْحَکیم»‏ بنا بر این است که حول این پیامبر جمعی تجمع کنند و یک عده ای هم هستند که ملحق به این جمع می‏شوند اما در قبالش یک جریانی شکل می‏گیرد که قرآن توضیح داده «مَثَلُ الَّذینَ حُمِّلُوا التَّوْراة» هم در امت حضرت موسای کلیم بودند هم در این امت شکل می‏گیرد که آنها دنبال این هستند که یک جریان دیگری به راه بیاندازند که تجمع نبی اکرم را به هم بزنند و نگذارند مردم دور او جمع بشوند «انْفَضُّوا إِلَیْها» می‏خواهند انفضاض ایجاد کنند و تجمع را بشکنند و متلاشی بکنند اما حضرت هم کار خودشان را انجام می‏دهند و این سیری که در آن این سختی ها و این دشمنی ها هست را به مقصد می‏رسانند. آنها کار را به جایی می‏رسانند که امیرالمومنین به حسب ظاهر تنها می‏شوند؛ سیدالشهداء تنها می‏شوند و مردم را پراکنده می‏کنند؛ اما همه این سیر منافات با این ندارد که اینها کار آن خدایی است که همه عالم او را تسبیح می‏کنند و عیب و نقصی در این کار نیست.
اینکه این تسبیح یعنی چه در بعد از فهم سیر سوره معنی دار می‏شود که چرا خدای متعال سوره را با این تسبیح شروع کرده است. این سیر و طرح را که توضیح می‏دهد با تسبیح عوالم نسبت به حضرت حق است. خدایی که دارای این اسماء حسنا و دارای این صفات است پشتوانه این بعثت است. «الْمَلِکِ الْقُدُّوسِ الْعَزیزِ الْحَکیم»
مرحله دوم قابل تأمل در این سوره این است که این خدای عزیز حکیم یک بعثی انجام داده که اساس کار است. این بعث الهی که کار را به انجام می‏رساند در بین یک جمعی است که از امیین هستند. یک معنای امیین که روایت هم پشتوانه اش است، یعنی اهل ام القری و اهل مکه هستند. خدای متعال پیامبر را در بین این جمع مبعوث کرده است چون این پیامبر گرامی یک ظرفیت و شخصیتی دارد که حول این ظرفیت این اتفاقات می‏افتد. خیلی ها هوس می‏کنند و حسادت می‏کنند که این موقعیت را آنها به دست بیاورند ولی شدنی نیست؛ زیرا «ذلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتیهِ مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظیم‏» یک کسی را باید محور این جمع قرار داد که بتواند جمع را حول خودش جمع بیاورد و بتواند سفره ای را پهن کند و همه را سر سفره خودش بنشاند. کسی که این ظرفیت را ندارد، نمی‏‏شود او را پیغمبر کرد و محور این کار قرار داد.

برای این پیامبر یک امکاناتی خدای متعال در عالم قرار داده است: از جمله این که یک بلد و شهر و بیتی قرار داده است. اینها امکاناتی است که خداوند به حضرت داده، همه آن مواقفی که شما در مکه می‏بینید ازجمله منا و عرفات و مشعر و خود حرم و بیت و کعبه اینها امکاناتی هستند که خدای متعال در اختیار این پیامبر قرار داده که بر محور و مدار این امکانات یک امتی بسازد؛ البته کتاب هم لازم است و اصل آن است ولی این امکانات هم هست.
من سالهای گذشته سوره فجر را همینجا معنا کردم و الان در صدد معنا کردن سوره نیستم. سوره الحسین علیه السلام است و تأکید شده که اگر کسی در نماز فرائض و نوافلش آن سوره را بخواند با امام حسین ان شاء الله محشور می‏شود. سوره عجیبی است و در آغاز و در سیر این سوره خدای متعال طغیانی که در مقابل حضرت می‏شود و فراعنه ای که سر بر می¬دارند و مثل فرعون های گذشته و داستان آنها و سرکوب کردن آنها را بیان می¬کند و در پایان سوره هم صحبت از نفس مطمئنه «یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّة» است. در آغاز سوره صحبت می¬شود از طغیانی که در مقابل حضرت می‏شود، مثل فرعونی که در مقابل موسای کلیم بود و مثل نمرودی که در مقابل حضرت ابراهیم بود ـ البته داستان نمرود دراین سوره نیست ـ و طغیان قوم عاد و ثمود و فرعون را ذکر می‏کند و به پیامبر یک بشارتی می‏دهد «وَ الْفَجْرِ وَ لَیالٍ عَشْرٍ وَ الشَّفْعِ وَ الْوَتْرِ وَ اللَّیْلِ إِذا یَسْرِ هَلْ فِی ذلِکَ قَسَمٌ لِذِی حِجْر» یعنی پیغمبر ما؛ یک فجری عالم دارد و اینها امکاناتی است که به شما دادیم. یک شفع و وتر و لیال عشری است. اینها یک تفسیر باطنی دارد و یک تفسیر ظاهری؛ تفسیر ظاهریش این است که شفع و وتر به روز عرفه و یوم الترویه یا عرفه عید قربان تفسیر شده و عشر به دهه ذیحجه تفسیر شده است؛ یعنی ای پیغمبر ما یک امکاناتی به شما دادیم که شما با این امکانات می‏توانید امت را هدایت بکنید. در مقابل شما یک صف آرایی و طغیانی می‏شود؛ اما ما هم در کمین نشسته ایم «فَصَبَّ عَلَیْهِمْ رَبُّکَ سَوْطَ عَذابٍ *إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصادِ»
یک معنای باطنی هم این آیات دارد: لیال عشر به ائمه دهگانه از امام حسن تا امام حسن عسگری و فجر به امام زمان علیه السلام و شفع هم به وجود مقدس حضرت زهرا و امیرالمومنین و وتر هم به خدای متعال تفسیر شده است. در یکی از تفسیرهای روایی فرمودند که امکانات تو اینهاست؛ یعنی مقابل تو یک طغیان گرانی هستند ولی به شما امکانات دادیم: یک فجر و لیال عشر و شفع و وتری دادیم. خدای متعال و امیرالمومنین پشتیبان شما هستند. این ائمه را به شما دادیم و یک فجری عالم دارد که ظهور امام زمان است. البته در مقابل شما یک جریان طغیانی هم هست که آن داستان طغیان را در این سوره بحث می‏کند.

الان در صدد تحلیل سوره نیستم ولی عرضم این است که خدای متعال به این پیغمبر گرامی وقتی او را مبعوث کرده و می‏فرستد که یک امتی بر محور این پیامبر تشکیل شود؛ به او کتاب عطا می‏کند و امکاناتی به او می‏دهد. او را بین امیین و یک عده ای که اهل این شهر هستند مبعوث کرده است. ام القرایی در اختیار حضرت قرار می‏دهد و بعد یک عده ای که اهل این ام القرا هستند این پیامبر را با این امکانات مبعوث می‏کند. این جمعیتی هم که اهل این ام القرا هستند یک امت ممتد تاریخی هستند «وَ آخَرینَ مِنْهُمْ لَمَّا یَلْحَقُوا بِهِمْ وَ هُوَ الْعَزیزُ الْحَکیم‏» این امت ادامه دارد یک جمعی هم هستند هنوز ملحق نشدند و به این امیین ملحق می‏شوند. در روایت هست که محور این امیین حضرات معصومین هستند؛ این پیغمبر در بین ما مبعوث شده و معلم ما است. ادامه ایشان آن مومنینی هستند که حول حضرت جمع می‏شوند و شیعیانی هستند که حول معصومین جمع می‏شوند. آنها امت حضرت می‏شوند. و طرح حضرت برای آنها تبیین می شود که «هُوَ الَّذی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَة» پیامبر چهار کار می‏کند: تلاوت آیات می‏کند؛ تزکیه می‏کند؛ تعلیم کتاب و حکمت می‏کند. این مسیر این پیامبر گرامی است.

آغاز این مسیر را هم قرآن وقتی توضیح می‏دهد در این سرزمین و در این وادی بنای این کار گذاشته شده و از زمان حضرت ابراهیم خلیل هست؛ وقتی حضرت اسماعیل را آوردند کنار کعبه با مادر حضرت اسماعیل در این بیابان لم یزرع گذاشتند. آن موقع هیچ کس در آنجا سکونت نداشت و کعبه هم به نظر می‏آید خراب شده بود. حضرت دوباره از نو بنا کردند چنانچه قرآن می¬فرماید «وَ إِذْ یَرْفَعُ إِبْراهیمُ الْقَواعِدَ مِنَ الْبَیْتِ وَ إِسْماعیل‏» حضرت وقتی جناب اسماعیل را می‏آورند آنجا می‏گذارند، به خدای متعال عرضه می‏دارند «رَبَّنا إِنِّی أَسْکَنْتُ مِنْ ذُرِّیَّتی‏ بِوادٍ غَیْرِ ذی زَرْعٍ عِنْدَ بَیْتِکَ الْمُحَرَّم‏ رَبَّنا لِیُقیمُوا الصَّلاةَ» من یک قسمتی از ذریه خودم را اینجا گذاشتم و اینطوری نیست که فقط یک فرزندم را آوردم و در این بیابان لم یزرع گذاشتم و غرض این است که اینها در این بیابان اقامه صلات کنند. همان کاری که سیدالشهدا کردند که در زیارت حضرت است «اشهد انک قد اقمت الصلاه»این را حضرت ابراهیم آن موقع می‏دید. من یک بخشی از ذریه خودم را در این بیابان می‏گذار تام در اینجا زندگی کنند و در کل عالم اقامه ذکر بشود.

حضرت نبی اکرم و اهل بیت از نسل همین حضرت ابراهیم و از ذریه حضرت اسماعیل ذبیح الله هستند. بعد می¬فرماید «فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوی إِلَیْهِم وَ ارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَرات‏» یعنی قلوب یک عده ای و نه همه مردم یعنی آنهایی که لایق هستند را متمایل به اینها بکن و از ثمرات روزی آنها بکن چون یک بیابان لم یزرع است. خدایا نمی‏‏گویم به آنها گندم بده و نان در سفره آنها بگذار؛ بلکه دیگران در جای دیگر کشت کنند و نان بیاورند که همین اتفاق هم افتاده است.

در روایات است که همان آغاز راه وقتی حضرت ابراهیم تشریف بردند و حضرت هاجر پرسید ما را در این بیابان به چه کسی می‏سپاری و می‏روی؟ فرمود: من شما را به خدای متعال می‏سپارم و این تکلیف الهی است. آنها هم قبول کردند و با تمام سختی هایش پذیرفتند که بمانند و این بار الهی را بردارند. روایت در وسایل الشیعه است که وقتی حضرت اسماعیل تشنه شد مادر بی تاب شد؛ بین صفا و مروه رفت و آمد می‏کرد یک درختچه هایی بود و ایشان صدا می‏کرد: اینجا کسی نیست ما کمکی از او بگیریم چندین بار که رفتند و برگشتند، جناب جبرئیل تشریف آوردند و پرسیدند که شما چه کسی هستید؟ گفت: فرزند ابراهیم خلیل علی نبینا و آله علیه السلام. اینجا چه کار می‏کنید؟ گفت: ایشان براساس یک تکلیف الهی ما را آورده ما هم آمدیم و در این بیابان ماندیم، فرمود شما را به چه کسی سپرد؟ حضرت هاجر فرمودند: وقتی می‏رفت من همین سوال را کردم گفت شما را به خدای متعال می‏سپارم. جناب جبرئیل فرمودند که شما را به خوب کسی سپرد، نگران نباش و و نزد فرزند برگرد و ببین چه اتفاقی افتاده است. آمد و دید که حضرت پا به زمین کوبیدند و زیر پای حضرت زمزم جوشیده است. دور آن سنگ چید. در روایت دارد اگر این سنگ را نمی‏‏چید بیش از این می‏جوشید. ایشان سنگ چید که این آب جمع بشود خب پرنده ها از دور آب را می‏دیدند و می¬آمدند از این آب می‏خوردند؛ قافله ها از این پرنده ها فهمیدند اینجا آب است و آمدند و از حضرت ابراهیم خلیل اجازه گرفتند و اینجا ماندند؛ غذا می‏آوردند و آب می‏گرفتند. این ظاهر دعای حضرت ابراهیم است.
اما در مورد باطن دعای حضرت ائمه فرمودند: این دعا ناظر به ما بود و آن ذریه ما بودیم و قلوب مومنین است که متمایل به ما می‏شوند و دور ما جمع می‏شوند و منظور، ثمرات قلوب است؛ یعنی محبت مومنین نسبت به ما است. بعد حضرت ابراهیم قواعد این خانه را از نو بالا بردند و این شهر و کعبه ساخته شد و بنا شد کعبه که محاذی بیت المأمور و عرش الهی است و ملائکه آنجا طواف می‏کنند باید مومنین بیایند اینجا محاذی آن طواف بکنند و تطهیر و پاک بشوند.

«رَبَّنا وَ ابْعَثْ فیهِمْ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِکَ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ یُزَکِّیهِمْ» بعد حضرت ابراهیم به خدای متعال عرضه می‏دارند: خدایا در بین این ذریه ای که من گذاشتم و آنهایی که اهل این مکه هستند و من آوردم آنها را اینجا ساکن کردم، از بین خودشان یک رسولی را برانگیز. ممکن است یک آدمی در یک سرزمینی به حسب ظاهر زندگی می‏کند ولی اهل آن سرزمین نیست و اهل یک وادی دیگری است چون دلش یک جای دیگری است و با فرهنگ این سرزمین زندگی نمی‏‏کند؛ فرهنگش فرهنگ کعبه نیست؛ مثلاً یک کسی ممکن است به حسب ظاهر ساکن کربلا باشد ولی اهل کربلا نیست چون فرهنگش فرهنگ کربلا نیست و دلش جای دیگری است. اما ایشان گفتند که من این ذریه را آوردم اینجا بخشی از اینها کسانی هستند که اهل این وادی هستند و بر محور آنها اقامه صلات و اقامه ذکر می‏شود. خدایا از بین خودشان یک رسولی را برانگیز که «یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِکَ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ یُزَکِّیهِمْ» یعنی آیات تو را بر آنها تلاوت بکند به آنها تعلیم کتاب و حکمت بدهد و آنها را تزکیه کند. همین چهار امر هست منتها به یک ترتیب دیگری که آن هم نکته ای دارد.
این بنا را حضرت ابراهیم خلیل گذاشتند و این امکانات را فراهم کردند. یک موقعی من به ذهنم می‏آمد حضرت ابراهیم که این امکانات را در مکه فراهم آوردند در تعلق به حضرت نبی اکرم و در تولی به ایشان است و برای ایشان کار می‏کنند چون حضرت مقام امامت داشتند و می‏گویند که خدایا من این بنا را می‏گذارم و ذریه خودم را اینجا می¬آورم و این خانه و این شهر را بنا می‏کنم که یک پیغمبری می¬آید و اقامه صلات می‏کند؛ عالم را پر از ذکر و صلات می‏کند. من کار را در تولی به او انجام می‏دهم. تمام افعالی که حضرت ابراهیم یا حضرت هاجر در حج انجام دادند که ماندگار شده مثلاً سعی بین صفا و مروه، همه در تولی به نبی اکرم بوده و این در جای خودش توضیح دارد. اگر حضرت رمی شیطان کردند؛ یا اگر قربانی بوده همه در تولی به نبی اکرم است. اگر کعبه را بنا کردند همه برای همین است «رَبَّنا لِیُقیمُوا الصَّلاةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوی إِلَیْهِم» ائمه فرمودند این دعا در باب ما بود و برای ما دعا می‏کرد و ما را می‏دیدید و ما را در ذریه خودش مشاهده می‏کرد.

این هم عظمت آدم است که وقتی به آن مقام امامت رسید می‏تواند برای این آینده ها کار بکند و چند هزار سال قبل این ذریه را می‏بیند و برای آنها می‏آید و سختی را تحمل می‏کند و نفس خودش را در این بیابان می‏آورد و با همدیگر بنای کعبه را از نو می‏سازند. بعد هم آنجا دعا می‏کند خدایا در بین امت یک رسولی را برانگیز.
حالا این اتفاق افتاده و این کعبه محل رفت و آمد شده اما خیلی از آنها که در اینجا رفت و آمد می‏کنند اهل این مکه نیستند؛ لذا خدای متعال در سوره بقره می‏فرماید: «إِنَّمَا الْمُشْرِکُونَ نَجَسٌ فَلا یَقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرامَ بَعْدَ عامِهِمْ هذا» دیگر حق ندارند به این خانه نزدیک شوند آنها ناپاک هستند و آنجا خانه پاک ها است. اینجا را حضرت ابراهیم برای پاک ها بنا کرده است. قرآن می¬فرماید درست است «طَهِّرا بَیْتِیَ لِلطَّائِفینَ وَ الْعاکِفینَ وَ الرُّکَّعِ السُّجُود» این خانه را حضرت ابراهیم تطهیر کرده و نباید دوباره این نجس ها بیایند و در این خانه وارد شوند.
در اختیار پیامبر این امکاناتی است که خدای متعال قرار داده و این امت امییون که اهل این خانه و شهر هستند و می‏توانند بر محور کعبه زندگی کنند. در بیان امیرالمومنین کعبه را خدای متعال در سخت ترین سرزمین های گرم و بین دره های تنگ و کم آب و بدون آبادی قرار داد که هیچ حیوان چهارپایی اینجا چاق نمی‏‏شود و آنها هم نمی‏‏توانند اینجا زندگی خوشی داشته باشند و فرمودند از راه دور محرم بشوید و لباس هایتان را در بیاورید و لباس بندگی بپوشید و حق ندارید حتی حشرات را هم از خودتان دور کنید. برای این است که خضوع و خشوع در آنها پیدا بشود؛ چون آنجا وادی خضوع است؛ البته باطن این خضوع جنت است؛ چنانچه باطن استکبار هم جهنم است.

همه چیز را برای این که یک امت خاضع خاشع عبد درست بشوند فراهم کرد. اگر این پیامبر را فرستاده که دعوت به توحید و خشوع و بندگی و اقامه ذکر و اقامه توحید بکند و به او کتاب و حکمت داده همه اینها فقط در این وادی است و اگر از این وادی بیرون بیایید نه حکمتی است نه علمی و نه تزکیه و تلاوت آیاتی است. آیات برای کسانی که بیرون این وادی هستند گنگ و کور می‏شوند. آیات عالم برای کسانی قابل تلاوت می‏شوند که در این وادی هستند. آنهایی که صفشان را جدا می‏کنند تلاوتی برای آنها در عالم نیست و همه آیات کور و گنگ و تاریک هستند. وقتی در وادی نبی اکرم وارد شوید آیات قرآن و آیات تکوین آن وقت بر شما خوانده می‏شوند.
انسان تا به امام به ذکر نرسیده آیات بر او تلاوت نمی‏‏شوند. انسان وقتی اهل ذکر می‏شود تازه آیات بر او آیه می‏شوند. در سوره مبارکه آل عمران آیاتی است که موقع سحر نگاه به آسمان کرده و خوانده می‏شود «إِنَّ فی‏ خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ لَآیاتٍ لِأُولِی الْأَلْباب * الَّذینَ یَذْکُرُونَ اللَّهَ قِیاماً وَ قُعُوداً وَ عَلى‏ جُنُوبِهِمْ وَ یَتَفَکَّرُونَ فی‏ خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْض‏‏» اولی الالباب کسانی هستند که یذکرون الله قیاما و قعودا و علی جنوبهم.
آسمان و زمین آیه است اما برای آنهایی که اهل ذکر هستند. در بسترشان هم که خوابیدند اهل ذکر هستند. این همه برکات و رحمت در این محیط امیینی است که حضرت محورش هستند و با یک کتاب و امکاناتی مبعوث شدند و می‏خواهند امتی را بسازند.
یک امتی هم به آنها ملحق می‏شوند. این هم باز دست ما است؛ چون ما در این دنیا که می‏آییم بالاخره به یک جمعی گره می‏خوریم با یک جمع و جامعه ای زندگی می‏کنیم. با کدام جمع ما باید گره بخوریم و ملحق به کدام جمع بشویم ما که بعد از وجود مقدس نبی اکرم آمدیم می‏توانیم ملحق به جمع حضرت بشویم و یا به جبهه مقابل ملحق شویم. ما باید تلاشمان این باشد که به این پیامبر الحاق پیدا کنیم و جزو امیین بشویم تا این رسول دست ما را هم بگیرد و بر ما هم تلاوت کند و بر ما هم تعلیم بکند و ما را هم تزکیه بکند.
نکته مهم دیگری که در این سوره قابل تأمل است این است که می‏فرماید «ذلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتیهِ مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظیم‏» خدای متعال صاحب فضل عظیم است و این فضل با عظمت را به کسی می‏دهد که خودش بخواهد؛ زیرا کسی نمی‏‏تواند تکلیف بر خدای متعال معین بکند و بگوید که این فضل باید به ما تعلق بگیرد؛ مثل یهود که می‏گفتند آقا ما اهل کتابیم و کتب آسمانی در اختیارمان هست و باید پیغمبر از ما باشد و معنی ندارد از غیر ما باشد؛ ولی مگر شما می‏توانید برای خدای متعال تکلیف معین بکنید؟! فضل اوست و به هرکسی هم بخواهد عطا می‏کند البته «اللَّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَه‏» خدای متعال می‏داند بار این رسالت را کجا باید بگذارد. آن کسی که می‏تواند این بار را بردارد کسی است که می‏تواند سختی های راه را تحمل کند و ظرفیت دارد سفره او را پر کند و همه عالم سر سفره اش بنشینند و ظرفش به اندازه ای است که همه عالم می‏توانند مهمانش باشند و بخیل نیست و سخاوت مندانه در اختیار قرار می‏دهد؛ چنانچه قرآن می¬فرماید «وَ ما هُوَ عَلَى الْغَیْبِ بِضَنین» خیلی مهم است. این پیغمبری که سر عالم و غیب عالم در اختیار اوست و ظرف این غیب است و آیات غیبی الهی در وجود اوست بخیل نیست. یک دستش در آسمان هاست و یک دستش در زمین است. از آسمان ها می‏گیرد به زمینی ها می‏بخشد. این انسان را می¬توان پیغمبر کرد و حول او این امت شکل می‏گیرد. هوس که نیست هرکسی دلش بخواهد؛
منتها متأسفانه یک عده ای براساس حسادتشان اینطور تلقی می¬کنند که باید جریان عبودیت هم بر محور آنها شکل بگیرد و مدار عالم بندگی را هم آنها باید باشند. مگر حرف و حدیث است که حسادت می‏ورزند و می‏خواهند اولیاء خدا باشند و جریان هدایت و نبوت و رسالت و کتاب و امت سازی هم بر مدار اینها شکل بگیرد؟! این مساله هم در امت حضرت موسی هم در امت ما بودند. چون هم یهود امت حضرت موسی داریم و هم یهود این امت داریم. این مضمون همان روایاتی است که فریقین نقل کردند که حضرت فرمود: آنچه در امت حضرت موسی اتفاق افتاد طابق النعل بالنعل در امت من هم اتفاق می¬افتد. لذا قرآن بعد از این یک نکته ای را توضیح می‏دهد و سراغ جریان یهود و آنهایی می‏رود که «حُمِّلُوا التَّوْراةَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوها» هستند. این مثلی است برای یهود این امت که در مقابل این فضل الهی که «اللَّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَه‏» و «یُؤْتیهِ مَنْ یَشاءُ» بوده و این فضل را از بین امیین و آنهایی که اهل این شهرند به این پیامبر داده است، مخالفت کردند.
یک معنای دیگر هم برای امیین شده که می‏فرمایند: امیین یعنی کسانی که از وقتی از مادرشان به دنیا آمدند، یک جمعی هستند که اهل کتب آسمانی قبلی نبودند و از علمای یهود و نصارا نیستند و امی هستند. این معنای بدی نیست؛ یعنی در بین اهل مکه و ام القری اینها از علمای یهودی و مسیحی هم نیستند و در بین اینها خدای متعال یک پیامبری را برانگیخته با این ظرفیت عظیم که می‏تواند یک امت تاریخی بسازد؛ ولی آن امت همه از امیین هستند که حول این پیامبر جمع می‏شوند.
خدای متعال داستان این حسادت را در قرآن توضیح داده و مفصل هم هست. در سوره مبارکه نساء این آیات هست که توضیح می‏دهد و خیلی هم داستان عجیبی است. می¬فرماید «أَمْ یَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلى‏ ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ آتَیْنا آلَ إِبْراهیمَ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ آتَیْناهُمْ مُلْکاً عَظیما» داستان اهل کتاب را ذکر می‏کند «أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذینَ أُوتُوا نَصیباً مِنَ الْکِتابِ یُؤْمِنُونَ بِالْجِبْتِ وَ الطَّاغُوت وَ یَقُولُونَ لِلَّذینَ کَفَرُوا هؤُلاءِ أَهْدى‏ مِنَ الَّذینَ آمَنُوا سَبیلا» که این اهل کتاب بهره ای از کتب آسمانی بردند و علمای اهل کتاب هستند و ایمان به جبت و طاغوت می‏آورند که جبط و طاغوت هم تفسیرش روشن است احتیاج به ذکر نیست. علمای یهود با جبت و طاغوت این امت بیعت کردند و به عکس نیست. اتفاقات این امت حول یهود امت حضرت موسی اتفاق نمی‏‏افتد بلکه آن یهود هستند که می‏آیند و با جبت و طاغوت این امت بیعت می‏کنند و به آنها ایمان می‏آورند و می‏گویند: این کفار از مومنین راهشان بهتر است و اگر می‏خواهید با این امت همکاری کنید با این بخش از امت همکاری کنید. در اینجا الَّذینَ آمَنُوا یعنی شیعیان و بعد داستان آنها را ذکر می‏کند که «أُولئِکَ الَّذینَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ وَ مَنْ یَلْعَنِ اللَّهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ نَصیرا» این عده مورد لعن خدا هستند. «أَمْ لَهُمْ نَصیبٌ مِنَ الْمُلْکِ فَإِذاً لا یُؤْتُونَ النَّاسَ نَقیرا» آیا ملک الهی در اختیار آنهاست. اگر ملک در اختیار شما بود آنهایی که اهلش هستند ذره ای هم نمی‏‏دانند. در همان آغاز سوره جمعه آمده که «الْمَلِکِ الْقُدُّوسِ الْعَزیزِ الْحَکیم»‏ یعنی ملک برای اوست و چون ملک مال اوست «یُؤْتیهِ مَنْ یَشاء» است و الا ملک اگر دست شما بود به این ناس که در اینجا مقصود اهل بیت هستند چیزی نمی‏‏دهند.
«أَمْ یَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلى‏ ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ آتَیْنا آلَ إِبْراهیمَ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ آتَیْناهُمْ مُلْکاً عَظیما» خدای متعال از فضل خودش بالناس یک عطایی کرده و اینها حسد می‏ورزند. من باطن آیه را براساس روایت عرض می‏کنم که فرمود ناس ما اهل بیت هستیم «نحن الناس المحسودون»
‏فضل هم «یُؤْتیهِ مَنْ یَشاء» است. جریان هدایت و کتاب و حکمت چیزی نیست که خدای متعال به هرکسی بدهد. خدای متعال این را به ناس داده و شما حسد می‏ورزید اگر ملک الهی در اختیار یهود امت حضرت موسای کلیم و یهود و جبت و طاغوت این امت که آن یهود با اینها بیعت کردند، بود به این اهل بیت ذره ای نمی‏‏دادند؛ در حالی که آنها صاحب این فضل هستند و خدای متعال به آنها این فضل را داده است. حالا هم که خدای متعال چون لایق نبودند از آنها گرفته و به این ناس به این اهل بیت علیهم السلام عطا کرده حسد می‏ورزند. بعد خدای متعال می‏فرماید که این اولین بار نیست؛ بلکه «فَقَدْ آتَیْنا آلَ إِبْراهیمَ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ آتَیْناهُمْ مُلْکاً عَظیما» ما به آل ابراهیم که اهل بیت هم جزو آن هستند، کتاب و حکمت و ملک عظیم دادیم. ملک عظیم همان مقام واجب الطاعه بودن است؛ و طبق روایات مقامی دارند که حرفشان حرف خدا و دستورشان دستور خدا و فرمانشان فرمان الهی است و علوم و معارف در اختیار آنهاست و این فضل خداست. خدای متعال این فضل را در اختیار نبی اکرم و اهل بیت قرار داده است؛ اما علمای یهود و جبت و طاغوت و یهود امت حضرت موسای کلیم نمی‏‏توانند ببینند. خدای متعال هم می‏فرماید مگر ملک در اختیار شماست؟! فضل خداست و این را خدای متعال براساس فضلش به دیگران عطا کرده چرا شما حسد می‏ورزید؟ بنابراین خدای متعال با فضل خودش این جریان هدایت را در اختیار وجود مقدس نبی اکرم قرار داده است.
یکی دیگر از فرازهای سوره جمعه این است که وارد مثل قوم یهود می‏شود و از یک قومی صحبت می‏کند «مَثَلُ الَّذینَ حُمِّلُوا التَّوْراةَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوها کَمَثَلِ الْحِمارِ یَحْمِلُ أَسْفاراً بِئْسَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذینَ کَذَّبُوا بِآیاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمین‏» این را خدای متعال به عنوان مثل ذکر می‏کند و مثل یهود این امت هم هست و مثل کسانی است که ظرفیت تحمل این کتاب الهی یعنی تورات را خدا به آنها داد. تورات کتاب خیلی با عظمتی است و قرآن با عظمت از آن یاد می‏کند؛ جریان نور الهی است و حقایقی در این کتاب به حضرت موسای کلیم داده شده است. خدای متعال می¬فرماید ما ظرفیت تحمل این کتاب را به امت حضرت موسی و به علمای امت حضرت موسی دادیم که می‏توانستند حامل این کتاب بشوند و این کتاب را به امت برسانند. با آمدن موسای کلیم باب این کتاب باز شد و می‏شد که علمای این امت حامل حقایق و اسرار حضرت موسی بشوند و حقایق این کتاب آسمانی در آنها محقق بشود و انوار و هدایت ها و مقامات این کتاب در وجودشان محقق بشودو اگر اینطوری می¬شد محور هدایت بوده و می‏توانستند دیگران هدایت بکنند؛ ولی نتوانستند و حملش نکردند. اینها مثل الاغ بارکش هستند؛ یعنی فقط کتاب کش هستند و کتاب فهم نیستند و حقایق کتاب در وجودشان نیست. این علمای یهود حقیقت کتاب تورات را ندارند و متحمل نشدند و برنداشتند در حالی¬که این باب و همه چیز را برای این که بتوانند زیر این بار بروند را آماده کرده بودیم؛ و پیامبر ما حضرت موسی آمده بود.
حقیقت تورات را ابتدائاً نمی‏‏شود به دیگران بدهند؛ کما این که حقیقت قرآن به ما قابل عطا نیست؛ ولی وقتی وجود مقدس نبی اکرم می‏آید، کتاب را تحمل می‏کند و کتاب را تنزل می‏دهد تا جایی که ما می‏توانیم آن را بر داریم و آرام آرام ما را با درجات کتاب بالا می‏برد و تحمل مان را افزون می‏کند. پیامبر که آمد این کتاب آسمانی برای علمای یهود قابل حمل شد ولی آن را بر نداشتند و فقط بارکش هستند و اهل کتاب و عالم به کتاب نیستند.
مثل اینها مثل حماری است که «بِئْسَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذینَ کَذَّبُوا بِآیاتِ اللَّهِ» یعنی آیات را تکذیب می‏کنند و مثل اینها بدترین مثل است. کأنه باز این آیه می‏خواهد بفرماید که یک عده ای هستند در امت نبی اکرم که آیات را تکذیب می‏کنند. این آیات در واقع ائمه هستند. مثل اینها بد مثلی است و مثل اهل کتابی است که کتاب کش بوده و عالم به کتاب نیستند. همانطوری که در امت حضرت موسی یک عده ای که فقط کتاب بار دوششان است و اهل این کتاب نیستند و مدعی هستند، در این امت هم یک عده ای پیدا می‏شوند که مدعی می‏شوند و می‏گویند: مسیر هدایت نبی اکرم باید با ما باشد و ما باید راه را دامه بدهیم.
عین همان جریانی است که در آن جا پیدا شد. یک عده ای که می‏توانستند به واسطه موسای کلیم تورات را تحمل کنند و واسطه بین حقایق تورات و امتشان بشوند، این کار را نکردند؛ آنهایی هم که تکذیب آیات می‏کنند مثلشان همین مثل است. بار قرآن را برنداشتند و قرآن روی دوش آنها مثل کتاب روی دوش حمار است.
اینها که دیگر نباید مدعی بشوند که جریان هدایت در آنها اتفاق می‏افتد. آنها کما این که علمای یهود می‏گفتند باید پیغمبر از ما باشد، نباید ادعا کنند که هدایت نبی اکرم از طریق آنها برسد چون آنها ظرف این کار نیستند. «ذلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتیهِ مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظیم‏»
آنها نقطه ضعفی دارند که نمی‏‏توانند جریان هدایت را برسانند و نمی‏‏توانند واسطه بین نبی اکرم و امت باشند؛ کما این که علمای یهود اشکالی داشتند که نتوانستند واسطه بین حضرت موسای کلیم و امت بشوند و هدایت موسای کلیم را برسانند. اینها کتاب دارند و مدعی دین هم هستند و مدعی ولی الله بودن هم می‏کنند و می‏خواهند جریان معنویت و هدایت هم بر محور آنها باشد؛ یعنی نه فقط امکانات مادی و دنیا را می‏خواهند داشته باشند بلکه می‏خواهند هدایت هم بر محور آنها باشد و ادعا می‏کنند ما جزو اولیاء خدا هستیم ولی اینطوری نیست. خصوصیتشان این است که اینها اگر ادعای عالم دین بودن هم می‏کنند اگر ادعای دینداری هم می‏کنند اگر می‏خواهند دینداری هم بکنند مرگ گریزند و از لقاء خدا فرار می‏کنند و دلبسته به دنیا و دنیا گرا هستند.
خدای متعال داستان اینها را مفصل در سوره بقره و سوره های دیگر گفته که خیلی عجیب است و باید آیاتش تماماً خوانده بشود. در آیات مبارکات سوره بقره و این آیاتی که راجع به بنی اسرائیل هست معلوم می¬شود اینها چه خصوصیاتی داشتند. من یک ایه اش را خدمتتان تقدیم می‏کنم. این آیاتی که داستان بنی اسرائیل را توضیح می‏دهد تقریباً از آیه 90 شروع می‏شود «وَ لَقَدْ جاءَکُمْ مُوسى‏ بِالْبَیِّناتِ ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَنْتُمْ ظالِمُون» ما موسای کلیم را با بینات فرستادیم ولی شما دنبال گوساله رفتید؛ یعنی از دل دنیا پرستی تان گوساله بیرون آمد؛ طلاها را جمع و آب کردید و یک کسی هم پیدا شد در آن دمید و بعد شما دنبال این گوساله مطلا افتادید. شما چطوری می‏توانید هدایت حضرت موسی را برسانید؟! تا می‏رسد به این جا که «وَ لَتَجِدَنَّهُمْ أَحْرَصَ النَّاسِ عَلى‏ حَیاةٍ وَ مِنَ الَّذینَ أَشْرَکُوا یَوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْ یُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَةٍ وَ ما هُوَ بِمُزَحْزِحِهِ مِنَ الْعَذابِ أَنْ یُعَمَّرَ وَ اللَّهُ بَصیرٌ بِما یَعْمَلُون»‏ اینهایی که مدعی هستند ما حامل علم موسای کلیم هستیم و باید هدایت کنیم و باید مردم را برسانیم حریص ترین مردم برای حیات دنیا هستند. مشرکین امت هم همینطورند؛ اینها هم حریص ترین آدم ها بر حیات دنیا هستند و آرزویشان این است که هزار سال در دنیا بمانند و آماده رفتن نیستند؛ چون قلبشان در دنیاست. آدم هایی که قلبشان در دنیاست چطور می‏توانند دیگران را به عوالم برسانند؟! کسی می‏تواند دیگران را به عوالم برساند که پایش بلند شود. شما قلبتان در عالم دنیاست و آرزویتان این است که هزار سال در دنیا بمانید آدم های با این تعلق آیا می‏توانند مدعی باشند که ما اولیاء هستیم و طریق هدایت و جریان هدایت از طریق ما باید در عالم جاری بشود؟! خدا می‏فرماید که اینطوری نیست و عمر شما را از عذاب نجات نمی‏‏دهد. آن کسی که تعلق به دنیا دارد اهل عذاب است و عذابش هم برای همین تعلقش است که در قرآن مفصل توضیح داده است که «إِنَّ الَّذینَ لا یَرْجُونَ لِقاءَنا وَ رَضُوا بِالْحَیاةِ الدُّنْیا وَ اطْمَأَنُّوا بِها وَ الَّذینَ هُمْ عَنْ آیاتِنا غافِلُون‏» آنهایی که امید به لقاء الله ندارند و راضی به حیات دنیا هستند و دنیا برای آنها بس است و کنار سفره دنیا آرام هستند از آیات ما غفلت می‏کنند. ما این آیه ها را گذاشتیم که اینها را سیر بدهد اما اینها غافل هستند. «أُولئِکَ مَأْواهُمُ النَّارُ بِما کانُوا یَکْسِبُون‏» اینها پناه گاهشان آتش است زیرا کسی که دلش در دنیاست و می‏خواهد هزار سال در دنیا بماند خودش گرفتار عذاب است و این چطور می‏تواند دیگران را از عذاب و رنج نجات بدهد؟!
شما حسادت می‏ورزید و می‏خواهید جریان هدایت دست شما باشد شمایی که میثاق هایتان را شکستید و با شکستن میثاق ها دنبال گوساله پرستی رفتید. آیه نود و سه سوره مبارکه بقره می‏فرماید «وَ إِذْ أَخَذْنا میثاقَکُمْ وَ رَفَعْنا فَوْقَکُمُ الطُّورَ خُذُوا ما آتَیْناکُمْ بِقُوَّةٍ وَ اسْمَعُوا قالُوا سَمِعْنا وَ عَصَیْنا وَ أُشْرِبُوا فی‏ قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ بِکُفْرِهِمْ قُلْ بِئْسَما یَأْمُرُکُمْ بِهِ إیمانُکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنین»‏ ما از شما عهد گرفتیم تور را بر فراز شما مسلط کردیم و به شما گفتیم این کتاب آسمانی را با قوت ‏بگیرید و گوش بدهید و گوش های دلتان را باز کنید و کتاب آسمانی را تلقی کنید. اما آنها گفتند: شنیدیم ولی زیر بار نمی‏‏رویم. عهدها را شکستند و به واسطه کفرشان محبت این گوساله در دلشان رفت و اینها گوساله پرستند.
آنچه در آن امت بوده و آن عهد شکنی و گوساله پرستی در این امت هم واقع می‏شود. آیا شما گوساله پرست ها می‏توانید محور هدایت باشید، شمایی که دنبال دنیا هستید و دلتان دنبال دنیاست، می‏خواهید هدایت عوالم را به شما بسپارند؟! شما خودتان گرفتار دنیا هستید؛ شما خودتان و دلتان هنوز از دنیا بیرون نرفته و اسیر هستید.
بنابراین این جریانی است که خدای متعال در این سوره توضیح می‏دهد حضرت از امیین است، مبعوث شده و کتاب دارد و آیات را می‏تواند تلاوت بکند و تزکیه می‏کند و تعلیم می‏دهد و یک امت می‏سازد و این فضل الهی است. آنهایی که در مقابل حضرت هستند کسانی هستند که تحمل کتاب نکردند. ایشان کتاب الهی را تحمل کرده و همه مقامات قرآن در وجود حضرت محقق است.
تمام مقامات توحیدی که در قرآن هست در مقامات وجودی نبی اکرم محقق است؛ اهل بیت هم همینطور هستند؛ تمام مقامات قرآن در وجودشان جاری است؛ لذا در روایت فرمودند که «لن یفترقا»؛ «علی مع القرآن و القرآن مع علی» یعنی هیچ جدایی ای نیست و تمام مقامات قرآن در وجود امیرالمومنین و در اهل بیت هست. «وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتاب‏» یعنی تمام علم الکتاب در وجود مقدس آنهاست «بَلْ هُوَ آیاتٌ بَیِّناتٌ فی‏ صُدُورِ الَّذینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَ ما یَجْحَدُ بِآیاتِنا إِلاَّ الظَّالِمُون‏»؛ یعنی مقامات قرآن در سینه امام است. آیا کسانی که تحمل کردند و همه مقامات توحیدی و همه معارف قرآن در وجود آنها محقق شده می‏توانند حامل هدایت باشند یا شما که «مَثَلُ الَّذینَ حُمِّلُوا التَّوْراةَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوها کَمَثَلِ الْحِمارِ یَحْمِلُ أَسْفارا» بوده و مثل حمار بارکش هستید و فقط کتاب روی دوشتان است.
این مثل مثل آن کسانی است که در این امت هم همان کار را کنند و تکذیب آیات کردند. اینها دلشان می‏خواهد که هدایت در دست آنها باشد و «یَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلى‏ ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِه‏»؛ اما خدای متعال از فضل خودش این کتاب و هدایت را به یک ناسی داده که همان اهل بیت هستند؛ همانطور که آن ملک عظیم و کتاب و حکمت را به حضرت ابراهیم خلیل و آل او دادند، اینها می‏خواهند این کتاب هدایت هم در اختیار آنها باشند و این شدنی نیست. شما نمی‏‏توانید جزو اولیاء خدا باشید چون «قُلْ یا أَیُّهَا الَّذینَ هادُوا إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّکُمْ أَوْلِیاءُ لِلَّهِ مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ کُنْتُمْ صادِقین‏» اگر در مقام ولایت الله هستید باید از عالم عبور کرده باشید و آرزویتان این باشد که پا را از این عالم بیرون بگذارید. امیرالمومنین که در این عالم آمده، عالم زندان اوست و برای عبور از آن لحظه شماری می‏کند و فقط اینجا مانده تا ما را هدایت بکند.
شما دلتان در دنیاست، اما می¬خواهید از اولیاء خدا باشید و می‏خواهید حامل کتاب باشید و می‏خواهید فضل الهی به شما برسد و جریان هدایت هم بر مدار شما واقع بشود و به اهل بیت و وجود مقدس نبی اکرم حسادت می‏کنید و می‏خواهید شما پیغمبر باشید.
در قرآن یک جایی خطاب می‏کند و می‏گوید اگر شما خیال می‏کنید که جبرئیل وحی را برای پیغمبر خدا آورده است اشتباه می‏کنید و در واقع با خدا دعوا دارد با جبرئیل دعوا ندارید، دعوای شما با جبرئیل نیست دعوای شما با وجود اقدس حضرت حق است «قُلْ مَنْ کانَ عَدُوًّا لِجِبْریلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلى‏ قَلْبِکَ بِإِذْنِ اللَّهِ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ وَ هُدىً وَ بُشْرى‏ لِلْمُؤْمِنینَ‏ * مَنْ کانَ عَدُوًّا لِلَّهِ وَ مَلائِکَتِهِ وَ رُسُلِهِ وَ جِبْریلَ وَ میکالَ فَإِنَّ اللَّهَ عَدُوٌّ لِلْکافِرین» شما می¬گویید چرا جبرئیل وحی را برای پیغمبر امی آورده او چه دارد که من عالم یهود ندارم؛ همه کتب یهود نزد من است؛ اما خدای متعال دستور داده که این وحی را به پیامبر بیاورد و اگر به هر کس دیگری هم گفت این وحی را برای او می¬برد؛ پس شما با خدا مخالف هستید.
داستان این است که اینها می‏خواهند جریان هدایت هم بر مدار اینها بچرخد؛ در حالی که حامل کتاب هم نیستند فقط بارکش و کتاب کش هستند که هم در آن امت بودند و هم در این امت هستند. این کتاب کش ها می‏خواهند حامل کتاب باشند و اسرار کتاب هم از طریق آنها برسد و این نمی‏‏شود؛ مگر می‏توانید. شما خودتان و دلتان در دنیا است و از این عالم عبور نکردید «إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّکُمْ أَوْلِیاءُ لِلَّهِ مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ کُنْتُمْ صادِقین‏ * وَ لا یَتَمَنَّوْنَهُ أَبَداً بِما قَدَّمَتْ أَیْدیهِمْ وَ اللَّهُ عَلیمٌ بِالظَّالِمین‏» اینها هرگز تمنی مرگ نمی‏‏کنند؛ اما «قُلْ إِنَّ الْمَوْتَ الَّذی تَفِرُّونَ مِنْهُ فَإِنَّهُ مُلاقیکُمْ ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلى‏ عالِمِ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ فَیُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُون‏» این مرگی که شما از آن فرار می‏کنید که لقاء الله هست یک جایی یقه شما را می‏گیرد و مرگ چیزی جز رجوع به عالم غیب و شهادت نیست و شما آماده رجوع نیستید. کسی که خودش آماده حضرت حق نیست چطوری می‏خواهد عالم را با خودش به طرف حضرت حق سیر بدهد.
این داستان فضل الهی است که به حضرت تعلق گرفته است. ایشان می‏خواهند یک امتی بسازند. امکاناتی هم دارند: مکه و کعبه و حرمی و کتابی است. داستان مقابل ایشان هم این است که اگر صحبت از دین می‏کنند دینشان هم دین دنیا مدارانه است. دینی است که در او گریز از لقاء الله و مرگ دارند و همه هم و غمشان دنیا است. این مدعیان دین حامل هدایت نیستند بلکه اینها مثلشان با کتاب الهی مثل حمار و اسباب است که در آن امت بودند و در این امت هم هستند. مدعی ترین هم همین ها هستند و همه عالم را می‏خواهند بر مدار آنها باشد و بقیه را بی سواد و جاهل می‏دانند. همین اهل کتاب یهود هم همین را می‏گفتند که بقیه بی سواد هستند ما باسواد هستیم. آنها وقتی می‏گفتند: امی منظورشان بی سواد بود؛ ولی قرآن وقتی به حضرت امی خطاب می‏کند بی سواد نیست. آنها گفتند: اینها بی سوادند و چه چیزی بلد هستند که پیغمبر در اینها مبعوث بشود؟! ما عالم هستیم؛ اما قرآن می‏فرماید که شما کجا عالم هستید؛ کجا از اولیاء خدا هستید که می‏خواهید مقام ولایت هم به شما بدهند تا شما در عالم تقسیم کنید؟! این بر مدار حضرت باید باشد.

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 55:07

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی