display result search
منو
تفسیر آیات 68 تا 70 سوره انعام

تفسیر آیات 68 تا 70 سوره انعام

  • 1 تعداد قطعات
  • 37 دقیقه مدت قطعه
  • 81 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 68 تا 70 سوره انعام"
- امامیه بر این باورند که انبیا و ائمه(علیهم السّلام) سهو و نسیان ندارند
- انبیا و اولیا در جایی تقیه می‌کنند که اصل حکم مشخص است
- آیه ناظر به تقیه در مقام عمل است


اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَ إِذا رَأَیْتَ الَّذینَ یَخُوضُونَ فی آیاتِنا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتّی یَخُوضُوا فی حَدیثٍ غَیْرِهِ وَ إِمّا یُنْسِیَنَّکَ الشَّیْطانُ فَلا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّکْری مَعَ الْقَوْمِ الظّالِمینَ ﴿68﴾ وَ ما عَلَی الَّذینَ یَتَّقُونَ مِنْ حِسابِهِمْ مِنْ شَیْ‏ءٍ وَ لکِنْ ذِکْری لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ ﴿69﴾ وَ ذَرِ الَّذینَ اتَّخَذُوا دینَهُمْ لَعِبًا وَ لَهْوًا وَ غَرَّتْهُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا وَ ذَکِّرْ بِهِ أَنْ تُبْسَلَ نَفْسٌ بِما کَسَبَتْ لَیْسَ لَها مِنْ دُونِ اللّهِ وَلِیُّ وَ لا شَفیعٌ وَ إِنْ تَعْدِلْ کُلَّ عَدْلٍ لا یُؤْخَذْ مِنْها أُولئِکَ الَّذینَ أُبْسِلُوا بِما کَسَبُوا لَهُمْ شَرابٌ مِنْ حَمیمٍ وَ عَذابٌ أَلیمٌ بِما کانُوا یَکْفُرُونَ ﴿70﴾

چون قبلاً فرموده است ﴿وَ کَذَّبَ بِهِ قَوْمُکَ﴾ یعنی این وحی را این قرآن را این دین را و این تخویف به عذاب را که قبلاً ذکر شد کافران تکذیب کردند آن‌گاه فرمود: ﴿وَ إِذا رَأَیْتَ الَّذینَ یَخُوضُونَ فی آیاتِنا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ﴾ شما یک استدلالی با آنها دارید به عنوان ﴿قُلْ مَنْ یُنَجِّیکُمْ مِنْ ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ﴾ و مانند آن چون ادله و براهین را ذات اقدس الهی در همین بخش از سورهٴ مبارکهٴ «انعام» نقل کرد و تبیین کرد بعد فرمود: ﴿کَیْفَ نُصَرِّفُ اْلآیاتِ لَعَلَّهُمْ یَفْقَهُونَ﴾ نه از اصل استدلال و احتجاج صرف نظر می‌کنند نه از تصریف آیات و تحویل ادله و تنوع براهین صرف نظر می‌کند براهین فراوانی با عناوین حدود وسطی فراوانی اقامه فرمود بعد در ذیل فرمود: ﴿انْظُرْ کَیْفَ نُصَرِّفُ اْلآیاتِ لَعَلَّهُمْ یَفْقَهُونَ﴾ نگاه کن که چگونه ما براهین گوناگون, شواهد مختلف حدود وسطی متنوع را ذکر می‌کنیم تا هر کسی در هر رشته‌ای از این طرفی ببندد در قبال آن احتجاج و اقامه برهان عده‌ای ناباورانه تکذیب کردند فرمود: ﴿وَ کَذَّبَ بِهِ قَوْمُکَ﴾ آن‌گاه فرمود آنها اگر اهل استدلال‌اند این براهین را با آنها درمیان بگذار اگر اهل تکذیب‌اند در مجلسی که آنها به تکذیب و استهزا و مسخره می‌پردارند ننشین ﴿وَ إِذا رَأَیْتَ الَّذینَ یَخُوضُونَ فی آیاتِنا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتّی یَخُوضُوا فی حَدیثٍ غَیْرِهِ وَ إِمّا یُنْسِیَنَّکَ الشَّیْطانُ﴾ ملاحظه فرمودید مرحوم امین‌الاسلام در مجمع البیان دو تا مسئله را اینجا مطرح کرد که یکی ناظر به تقیه است دیگری ناظر به سهو و نسیانِ معصوم(علیهم الصلاه و علیهم السّلام) و از برخی از علمای اهل سنت نقل کرده است که این آیه دو تا مطلب را تفهیم می‌کند که بر خلاف مرام امامیه است امامیه معتقدند که انبیا و ائمه(علیهم السّلام) تقیه می‌کنند در حالی که آیه از تقیه نهی می‌کند امامیه بر این باورند که انبیا و ائمه(علیهم السّلام) سهو و نسیان ندارند در حالی که آیه برخلاف است این دو تا نقد را ایشان از برخی از اهل عامه نقل می‌کند بعد پاسخ می‌دهند می‌فرمایند دربارهٴ تقیه امامیه می‌گویند که انبیا و اولیا در جایی تقیه می‌کنند که اصل حکم مشخص است مکلّف عذری ندارد مزاح العله است یعنی ازاحه شده است بهانه او ازاحه شده ازاله شده و از بین رفته چون همین حکم در جای دیگر بیان شده از آن جهت که حکم بیان شده و مکلّف مزاح العله است یعنی علتش سببش اضاحه شده ازاله شده مشکلش بر طرف شد در آنجا تقیه می‌کنند و اما در جایی که حکم خدا به وسیله قول معصوم باید شناخته بشود و تا حال شناخته نشده هرگز معصوم در چنین جایی تقیه نمی‌کند و امامیه هم قائل به جواز تقیه در این‌گونه از موارد نیست
اما دربارهٴ مقام ثانی بحث که مربوط به سهو و نسیان است نسیان در وحی الهی را امامیه تجویز نمی‌کند نسیان در احکام الهی را امامیه تجویز نمی‌کند اما ماسوا ذلک که مربوط به اصل وحی و رساندن قرآن کریم نیست مربوط به تعلیم احکام نیست مربوط به موضوعات است آنجا سهو و نسیان را تجویز می‌کند «فی ما لا یخل بالعقل» پس این نسبتی که به امامیه دادند در این دو مقام این «ظنن فاسد» و ﴿إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ﴾ این خلاصه سخن مرحوم امین‌الاسلام دربارهٴ تقیه اول باید ایشان فرق می‌گذاشت بین تقیه در عمل و تقیه در فتوا تقیه در عمل این یک امر معقولی است که هر انسان مسلوب الحُریه‌ای تقیه می‌کند وقتی می‌بیند جانش در خطر است این کار را نمی‌کند این تقیه در عمل است البته وقتی که ببیند جانش در خطر است از مال صرف نظر می‌کند وقتی ببیند دینش در خطر است از جان صرف نظر می‌کند تقیه در عمل یعنی کاری که باید بکند نمی‌کند برای اینکه محفوظ بماند این یک چیز معقولی است که هر انسان مطلوب الحریه‌ای تقیه می‌کند و تقیه غیر از محافظه‌‌کاری است مهمی را فدای اهم کردن تقیه است نه اهمی را فدای مهم کردن که آن محافظه‌کاری مذموم است آنکه تقیه نیست یک بیان نورانی از امیر‌المؤمنین(علیه افضل صلواة المصلین) رسیده است که قریب به این مضمون «اذا حضرت بلیة فاجعلوا اموالکم دون انفسکم و اذا نزلت نازلة فاجعلوا انفسکم دون دینکم» فرمود اگر یک حادثهٴ‌ تلخی پیش آمد شما با سنگر مال جانتان را حفظ بکنید یعنی آن خاکریز اول مال باشد جانتان را در پشت خاکریز به این سنگر حفظ بکنید نگذارید حادثه بیاید به جانتان آسیب برساند و اگر این رخداد تلخ جلو آمد خواست به دینتان آسیب برساند جانتان را خاکریز قرار بدهید سنگر قرار بدهید و دینتان را در پشت جانتان حفظ بکنید یعنی جانتان را فدای دینتان بکنید وقتی جانتان را فدای دین کردید و شربت شهادت نوشیدید و آن روز دیگر کسی دین شما را از شما نمی‌گیرد که و جانتان هم به عنوان فرحین بما عند الله محفوظ است خب این مهمی را فدای اهم کردن اهمی را در کنار مهم حفظ کردن یک امر معقولی است که برابر همین امر معقول دلیل منقول هم هست که این تقیه در مقام عمل است نه در مقام فتوا که هر مکلّفی این وظیفه را دارد و سورهٴ مبارکهٴ «آل عمران» آیهٴ 28 هم تقیه در عمل را ترخیص کرده است آیهٴ 28 سورهٴ «آل عمران» این است که ﴿لا یَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْکافِرینَ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنینَ وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ فَلَیْسَ مِنَ اللّهِ فی شَیْ‏ءٍ إِلاّ أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقاةً﴾ چه اینکه وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) سیزده سال در مکه تقیه داشت یعنی همهٴ ناملایمات را تحمل می‌کرد جهاد نمی‌کرد دفاع نمی‌کرد مقابله نمی‌کرد مبارزه نمی‌کرد همه‌اش به تعبیر آقایان خورد بود نه زد و خورد مدینه که آمدند و حکومت تشکیل دادند دیگر تازه زد و خورد شروع شد وگرنه آن سیزده سال همه‌اش خورد بود.
‌پرسش...
پاسخ:و البته این هم وحی است دیگر این در سورهٴ مبارکهٴ «آل عمران» آیهٴ 28 این تأیید می‌کند وحی الهی مسئلهٴ تقیه را خب پس این چنین نیست که شیعیان امامیه یک حرفی بزنند که بر‌خلاف عقل باشد یا بر‌خلاف نقل بلکه حرف اینها هم معقول است هم منقول و مقبول غرض آن است که جناب امین‌الاسلام باید این بحث را تحلیل می‌کرد در دفاع از امامیه باید این را تحلیل می‌کرد که بحث در دو مقام است یکی تقیه در مقام عمل است که هر مسلوب الحریه‌ای تقیه دارد به این آیهٴ 28 سورهٴ «آل عمران» هم سند اوست آن دلیل عقلی هم تأیید می‌کند یکی تقیه در مقام فتوا است که این مال ائمه(علیهم السّلام) است آنها که مصدر دین‌اند مصدر شریعت‌اند آنها وقتی تقیه می‌کنند که اینجا درست است اینجا را تا این قسمت را امین‌الاسلام درست بیان کرده‌اند که اصل حکم گفته شده باشد حکم معطل نباشد و قبلاً گفته شده باشد و مکلّفین بهانه‌ای نداشته باشند و مانند آن اما آنجایی که اصل حکم هنوز گفته نشده و متوقف است بر اینکه امام بگوید امام روی ترس تقیه کند یقیناً جایز نیست تمام خطراتی که ائمه(علیه السّلام) تحمل می‌کردند برای همین بود که این احکام را می‌گفتند و برای اینکه احکام را بگویند اگر تأخیر مقام از بیان وقت حاجت جایز نباشد خب آینده بر‌خلاف است باید هم اکنون بگوید اگر وقتش آینده است که الآن وقتش نیست تا تقیه کند خب پس تقیه در مقام فتوا جدای از تقیه در مقام عمل است.
مطلب بعدی آن است که آیه ناظر به تقیه در مقام عمل است در مقام فتوا نیست یعنی وقتی که دیدید اینها دارند دین را مسخره می‌کنند تقیه نکن که آنجا بنشینی بر‌خیز خب و این هم رو در روی با دین بودند آنها این مقدار را یقیناً پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مبارزه می‌کرد یعنی اصل دین را می‌گفت مردم را به توحید دعوت می‌کرد ولو سنگ می‌خورد و نشستن در آنجا که تقیه نیست که آنها می‌دانند که پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) داعیه دارد هر پیشنهادی که دادند او طرد کرد فرمود اگر خورشید دست راست من ماه دست چپ من همه را در اختیار من قرار بدهید من دست از دین بر نمی‌دارم اینکه جای تقیه نبود تقیه برای راه گم کردن است آنها می‌دانستند پیغمبر داعیهٴ نبوت دارد مردم به دین دعوت می‌کند و آنها را تسفیه می‌کند می‌فرماید شما سفیه‌اید که بتها را می‌پرستید.
‌پرسش...
پاسخ: آن دربارهٴ ﴿وَإِمّا یُنْسِیَنَّکَ﴾ است چون آخر اینها آیه را برابر پیغمبر گرفتند بعد چیز کردند مرحوم امین‌الاسلام هم با حفظ اینکه دربارهٴ پیغمبر است دارد دفاع می‌کند در مجمع البیان خب پس بنابراین راه فنی و عالمانه‌اش این است که مسئلهٴ تقیه در مقام فتوا از تقیه در مقام عمل جدا بشود اولاً و ثانیاً تقیه در مقام فتوا را عقل و نقل هر دو امضا کردند و ثالثاً این مربوط به تقیه در مقام عمل است نه تقیه در مقام فتوا و رابعاً حالا اصل آیه مربوط به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نیست مربوط به امت پیغمبر است وقتی که مربوط به امت پیغمبر شد دیگر تقیه معصومین و رهبران معصوم دیگر وارد نیست تا اینکه آن عالم اهل سنت نقدی وارد کند بگوید این آیه دلالت می‌کند بر بطلان تقیه این سه چهار مطلب مربوط به آن مقام اول بحث است.
اما مقام ثانی بحث که مربوط به نسیان است آنها گفتند که این آیه دلالت می‌کند بر اینکه امام و پیغمبر ـ معاذالله‌ ـ سهو می‌کند ولی امامیه معتقدند به نزاهت اینها از سهو باز مرحوم امین‌الاسلام آن راه فنی را طی نکرد اولاً آیه کجا دلالت می‌کند بر سهو؟ یک قضیه شرطیه است قضیه شرطیه که دلالت ندارد بر تحقق شرط و جزاء که نظیر ﴿لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ﴾ اگر یک آیه‌ای به صورت جمله خبریه قضیه حملیه ـ معاذ‌الله ـ سهوی را به معصوم نسبت داده باشد می‌تواند استشهاد کرد آن‌گاه باید به فکر علاج افتاد اما اگر به صورت جمله شرطیه بود جمله شرطیه که دلالت بر تحقق مقدم یا تحقق خودش جزاء ندارد که این پاسخ اصلی‌اش پس آیه دلالت ندارد بر سهو النبی چه اینکه ﴿لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ﴾ ـ معاذ‌الله ـ آیه دلالت ندارد بر جواز شرک نبی چه اینکه آیه ﴿وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنا بَعْضَ اْلأَقاویلِ ٭ َلأَخَذْنا مِنْهُ بِالْیَمینِ ٭ ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ الْوَتینَ﴾ دلالت ندارد ـ‌ معاذ‌الله ـ‌ برای اینکه پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) جعل می‌کرد اینها همه جملهٴ شرطیه است خب پس به آیات پایانی سورهٴ مبارکهٴ «حاقه » هم استشهاد کنید که ـ معاذ‌الله‌ ـ جعل برای پیغمبر ممکن است این جواب قاطع بود که باید ایشان می‌دادند تعرض نکردند.
اما دربارهٴ خود سهو، سهو یک وقتی مربوط به ابلاغ محدودهٴ وحی است یعنی قرآن کریم یک وقت مربوط به ابلاغ محدودهٴ شریعت است که این زیر مجموعه احادیث قدسی است به نام احکام الهی یک وقت خارج از حوزه وحی قرآنی یا الهام احکام است در موضوعات راه پیدا می‌کند اما در آن دو قسم که به هیچ وجه وحی جایز نیست چون مخالف خود قرآن کریم است اینکه ذات اقدس الهی فرمود: ﴿سَنُقْرِئُکَ فَلا تَنْسی﴾ تو فراموش نمی‌کنی این جملهٴ خبریه است فرمود تو دیگر فراموش نمی‌کنی نه تنها وحی قرآنی را فراموش نمی‌کنی خب احکام هم فراموش نمی‌کنی چون وحی قرآنی چنین آمده است که خداوند پیغمبر را مفسّر، معلّم، مبیّن، همین قرآن قرار داد ﴿وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیْهِمْ﴾ یا ﴿یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ﴾ خب اگر رسول گرامی معلّم این قرآن است مبیّن این قرآن است مفسّر این قرآن است «من عند نفسه» که تعلیم و تبیین و تفسیر ندارد که لابد به الهام الهی است اگر آن الهامها را ـ‌ معاذ‌الله ـ در تفسیر قرآن که بیان احکام را به همراه دارد یا معارف دیگر را تبیین می‌کند ـ‌ معاذ‌الله ـ فراموش بکند خب در حقیقت قرآن فراموش شده است از این سوی در سورهٴ «حشر» بفرماید: ﴿وَ ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا﴾ از آن طرف بفرماید تو مبیّنی تو مفسّری تو معلّمی خب یک وقت است ﴿یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ﴾ است این را که قبول کردید ﴿سَنُقْرِئُکَ فَلا تَنْسی﴾ یک وقت ﴿یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ یُزَکِّیهِمْ﴾ است اینجا هم باید قبول کنید که الهام در آنجا نسیان‌پذیر نیست برای اینکه اگر ﴿یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ﴾ مصون از نسیان بود اما ﴿یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ﴾ ـ‌ معاذ‌الله ـ نسیان‌پذیر بود یا ﴿یُزَکِّیهِمْ﴾ نسیان‌پذیر بود یا ﴿‌یُبَیِّنَ لَهُم﴾ نسیان‌پذیر بود محتوای قرآن فراموشی شده اینکه بدتر از ظاهر قرآن است پس ﴿سَنُقْرِئُکَ فَلا تَنْسی﴾ هم نسیان حضرت را در محدودهٴ تلاوت تأمین می‌کند که مصون است هم نسیان حضرت را در محدودهٴ ﴿یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ﴾ تأمین می‌کند که مصون است هم نسیان حضرت را در محدودهٴ ﴿یُزَکِّیهِمْ﴾ تأمین می‌کند هم صیانت حضرت را از نسیان در مسئله ﴿لِتُبَیِّنَ لِلنّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیْهِمْ﴾ تبیین می‌کند پس او در بیان احکام و حِکم معصوم است می‌ماند مسئلهٴ موضوعات خب حالا اگر ـ‌ معاذ‌الله ـ موضوع یک حکمی را پیغمبر فراموش کرد طبعاً حکم هم یادش می‌رود آن در گفتن است این در انجام دادن است یکجا واجبی را ترک کرده‌ ـ‌ معاذ‌الله ـ چون موضوع یادش رفته یا حرامی را مرتکب شده است ـ معاذ‌الله‌ ـ چون موضوع یادش رفته آن‌ وقت چنین معصومی سنت و سیرتش می‌شود حجت؟ ما هر جا احتمال بدهیم صرف کرده باشد در این موضوع شما می‌گویید یک کاری کرده است دیگر بگوییم شاید موضوع یادش رفته این کار را که باید ترک می‌کرد نکرد یا کاری که باید انجام می‌داد تر‌ک کرد همه جا این احتمال هست وقتی احتمال راه پیدا کند که ما ـ معاذ‌الله ـ بگوییم ممکن است در موضوع احکام اشتباه بکند خب در اثر نسیان موضوع آن را که باید انجام می‌داد نداد آنچه را که نباید انجام می‌داد انجام داد در هر جایی این احتمال نسیان موضوع هست آن وقت دیگر سنت حجت نمی‌ماند که سرّ اساسی‌اش این است که مسئلهٴ نبوت درست تبیین نشد در مسئلهٴ نبوت دو عنصر محوری باید تبیین بشود یکی به مبدأ فاعلی بر‌می‌گردد به اصطلاح برهانی است که حد وسط او علت فاعلی است یکی هم به مبدأ قابلی بر‌می‌گردد به اصطلاح برهانی است که مبدأ او علت قابلی است در برهان نبوت که حدّ وسط او مبدأ فاعلی است آن است که ذات اقدس الهی حکیم است, هادی است مردم را بی‌سرپرست رها نمی‌کند و مانند آن که از حکمت خدای تعالی برهانی اقامه می‌کنند که حدّ وسط این برهان حکمت است که مبدأ فاعلی بر‌می‌گردد اما یک بحث در این است که چگونه انسان می‌تواند شایستهٴ نبوت باشد نه اینکه نبوت را کسب بکند نبوت کسبی نیست چون ﴿اللّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَهُ﴾ این ولایت است که البته کسبی است چگونه انسان می‌تواند به جایی برسد که در ردیف کسانی قرار بگیرد که ﴿اللّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَهُ﴾ آن را در قسمت علم النفس مطرح می‌کند که روح انسانی در سایهٴ نزاهت و قداست در سطح تجرّد نظری از گزند خیال و وهم می‌گذرد به مرحله عقل نظری خالص راه می‌یابد در محدودهٴ عقل عملی هم از هر گونه جاذبه و دافعه‌ای هجرت می‌کند رحلت می‌کند از شهوت و غضب می‌گذرد از ارادت و کراهت میانگین می‌گذرد از محبّت و عداوت میانگین می‌گذرد به آن تولی و تبری ناب می‌رسد تحت ولایت الله قرار می‌گیرد این دو محور اصلی عقل نظر و عقل عمل در معرض شیطنت شیطان نیست وقتی نبود نه ﴿مَا أَنْسانِیهُ إِلَّا الشَّیْطَانُ﴾ راه دارد نه ﴿إِمّا یُنْسِیَنَّکَ الشَّیْطانُ فَلا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّکْری﴾ راه دارد اینجا جا برای شیطنت شیطان نیست بنابراین اگر ﴿وَ أْتُوا الْبُیُوتَ مِنْ أَبْوابِها﴾ یعنی مسئلهٴ وحی و نبوت از راه اصلی‌اش انسان وارد بشود می‌رود به یک منطقه امن می‌رسد نه تنها در ﴿یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ﴾ نحو سهو نیست در ﴿یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ﴾ سهو نیست در ﴿یُزَکِّیهِمْ﴾ سهو نیست در ﴿لِتُبَیِّنَ لِلنّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیْهِمْ﴾ سهو نیست در ﴿ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا﴾ سهو نیست و در بخشهای که مربوط به موضوعات احکام و حکم است هم سهو و نسیان راه ندارد پس بنابراین انسان بگوید ماسوای ذلک سهو و نسیان عیب ندارد «فی ما لا یخل بالعقل» خب این «یخل بالعقل» پس اصل بحث آن است که آیه قضیه شرطیه است هرگز دلالت بر وقوع ندارد و نظیر آن شرک تقبل امثال ذلک و ثانیاً طبق ادلهٴ درونی نقلی و عقلی وجود مبارک آن حضرت معصوم و مصون از این سهو‌ها است و ثالثاً یا رابعاً که ملاحظه فرمودید در اصل آیه مربوط به امت است مربوط به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نیست .
مطلب بعدی آن است که اینکه فرمود از آنها اعراض بکن ولی در عین حال وقتی آنها شایسته شدند آماده شدند باز به موعظه بپرداز برای آن است که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مظهر ﴿رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ﴾ است ذات اقدس الهی خود را به عنوان اینکه ارحم الراحمین است و رحمانیت مطلقه دارد معرفی کرد و همین مظهریت را به پیغمبرش داد که در قرآن فرمود: ﴿وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلاّ کَافَّةً لِلنّاسِ﴾ در بخش دیگر فرمود: ﴿رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ﴾ خب وقتی وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) ﴿رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ﴾ است به تصدیق قرآن پس مظهر همان خدایی خواهد بود که رحمانیت مطلقه دارد و گفتند اسم شریف رحمان نه رحیم, اسم شریف رحمان هم از اسمای اعظم ذات اقدس الهی است نظیر الله آن وقت انسان کامل که خلیفهٴ حق است مظهر این اسم اعظم هم هست و این ﴿رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ﴾ است چه برای کفار و منافقین چه برای اولیا و موحدین ﴿رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ﴾ منتها ذات اقدس الهی همان طوری که ﴿رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ﴾ است که ﴿رَحْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْ‏ءٍ﴾ ولی مع‌ذلک آن رحمت خاصّه را نصیب کفار و منافق امثال ذلک نمی‌کند وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هم به شرح ایضاً [همچنین] آن یک رحمت رحمانیه دارد که ﴿رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ﴾ است همه از او استفاده می‌کردند و مظهر رحمت رحیمیه هم هست که خواص و علما و متقیان از او بهره می‌برند لذا فرمود: ﴿لَقَدْ مَنَّ اللّهُ عَلَی الْمُؤْمِنینَ إِذْ بَعَثَ فیهِمْ رَسُولاً﴾ چون مؤمنین طرفی می‌بندد وگرنه ﴿وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلاّ کَافَّةً لِلنّاسِ﴾ نفرمود: «لَقَدْ مَنَّ اللّهُ عَلَی الناس إِذْ بَعَثَ فیهِمْ رَسُولاً» خب وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مظهر رحمانیت مطلق است رحیمیت هم زیر مجموعه اوست همان طوری که ذات اقدس الهی در عین حال که رحمت او ﴿وَسِعَتْ کُلَّ شَیْ‏ء﴾ نسبت به یک عده ﴿لا یُکَلِّمُهُمُ اللّهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ لا یُزَکِّیهِمْ﴾ و مانند آن به پیغمبرش(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هم دستور می‌دهد که از یک عده اعراض بکن ﴿وَ اهْجُرْهُمْ هَجْرًا جَمیلاً﴾ نه قهر بکن اعراض بکن نام همه انبیا که در قرآن کریم آمده است ذات اقدس الهی آنها را الگو قرار می‌دهد بعد می‌فرماید که مبادا مثل ذو النون باشی ﴿وَ لا تَکُنْ کَصاحِبِ الْحُوتِ﴾ مثل او نباشی قهر کنی ﴿وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ إِبْرَاهِیمَ﴾ ﴿ وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ مُوسَى﴾ و اذکر و کذا و کذا و کذا و کذا نوبت به ذوالنون که می‌رسد ﴿وَ لا تَکُنْ کَصاحِبِ الْحُوتِ﴾ حجر جمیل غیر از قهر کردن است در عین حال که در بین مردمی عده‌ای را نمی‌پذیری در مجالس خصوصی آنها شرکت نمی‌کنی اما احتجاجت محفوظ, موعظت محفوظ دعوت به حکمت و جدال احسنت محفوظ لذا در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» در عین حال که دستور به اعراض می‌دهد می‌فرماید موعظهٴ آنها فراموشت نشود در عین حال که از آنها اعراض می‌کنیم اما آنها را موعظه کن این چنین نباشد که اعراض محض داشته باشی بدون موعظه ﴿فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَ عِظْهُمْ﴾ یعنی از آنها اعراض بکن ولی موعظه‌ات فراموشت نشود که آنها را اصلاً رها بکنی و موعظه نکنی ﴿فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَ عِظْهُمْ وَ قُلْ لَهُمْ فی أَنْفُسِهِمْ قَوْلاً بَلیغًا﴾ این در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» به این صورت بیان شده است آیهٴ 63 سورهٴ «نساء» است ﴿أُولئِکَ الَّذینَ یَعْلَمُ اللّهُ ما فی قُلُوبِهِمْ فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَ عِظْهُمْ﴾ این می‌شود هجر بلیغ ﴿وَ قُلْ لَهُمْ فی أَنْفُسِهِمْ قَوْلاً بَلیغًا﴾ لذا اینجا فرمود: ﴿وَ إِذا رَأَیْتَ الَّذینَ یَخُوضُونَ فی آیاتِنا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتّی یَخُوضُوا فی حَدیثٍ غَیْرِهِ﴾ و اگر از این موضوع صرف نظر کردند شما باز دوباره همان موعظت همان انذار و همان احتجاج و همان دعوت همان حکمت ادامه خواهی داد ﴿فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتّی یَخُوضُوا فی حَدیثٍ غَیْرِهِ وَ إِمّا یُنْسِیَنَّکَ الشَّیْطانُ فَلا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّکْری مَعَ الْقَوْمِ الظّالِمینَ﴾ این کلمه ﴿الظّالِمینَ﴾ صفت مشبهه است البته چون به موصوف تکیه کرده است حکم همان آن موصوف را دارد و اگر این کلمه الف، لام دربارهٴ ﴿‌الظّالِمینَ﴾ کسی نقد کند که الف و لام عهد روی وصف در نمی‌آید روی ﴿الْقَوْمِ﴾ در‌می‌آید که اسم است بالأخره منظور همانها باشند ﴿فَلا تَقْعُدْ﴾ با آنها اگر عهد باشد معنایش این است که نشستن با کسانی که ﴿یَخُوضُونَ فی آیاتِنا﴾ محرم است اما مطلق باشد نشستن با «القوم ظالم» ولو ظلمشان غیبت مؤمن باشد تهمت و افترا باشد باز هم می‌شود محرّم اختصاصی به آن حرمت ندارد در جمع مؤمنین صدر اسلام که خب اینها ناچار بودند در مسجد‌الحرام و مانند آن شرکت کنند عده‌ای بودند که هیچ چاره‌ای نداشتند آمدند گفتند خب ما اگر در آنجا اصلاً نرویم که مقدورمان نیست ما طواف داریم نماز داریم برویم که در مسجد‌الحرام اینها نشستند و این استهزا را و سُخریّه را دارند در این بخش این آیه قابل تطبیق است که ﴿وَ ما عَلَی الَّذینَ یَتَّقُونَ مِنْ حِسابِهِمْ مِنْ شَیْ‏ءٍ﴾ متقیان گرفتار اعمال استهزا‌آمیز مخالفان نخواهند بود ﴿وَ لکِنْ ذِکْری لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ﴾ لکن آنها را تذکر بدهند همان طور که تو آنها را تذکر می‌دهی اینها هم تذکر بدهند تا شاید آنها متقی باشند این ﴿لَعَلَّهُمْ﴾ ضمیرش به کفار بر‌می‌گردد و اگر معنای این باشد ﴿وَ لکِنْ ذِکْری﴾ یعنی ما به متقیان تذکر می‌دهیم تا اینها تقوایشان را حفظ بکنند و در جمع آنها ننشینند و مواظب باشند این ضمیر ﴿لَعَلَّهُمْ﴾ به متقیان بر‌می‌گردد آن‌گاه برای اهمیت مسئله ذات اقدس الهی به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود اینها را رها کن اینها که دینشان را مسخره گرفتند و ﴿وَ ذَرِ الَّذینَ اتَّخَذُوا دینَهُمْ لَعِبًا وَ لَهْوًا وَ غَرَّتْهُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا﴾ اما نه ترک مطلق کنید باز ﴿وَ ذَکِّرْ بِهِ﴾ ببینید هر جا هجران هست تذکره هست این می‌شود هجر بلیغ هجر جمیل قهر نیست نسبت به همین گروه هم فرمود: ﴿و ذَکِّرْ بِهِ﴾ جناب فخر‌رازی در ذیل این کریمه ﴿وَ ذَرِ الَّذینَ اتَّخَذُوا دینَهُمْ لَعِبًا وَ لَهْوًا﴾ چند احتمال دادند گفتند اینها که دینشان را لهو و لعب گرفتند چندین احتمال دربارهٴ اینها مطرح است مثلاً پنج احتمال مطرح است که اقرب این وجوه همان وجه پنجم است و یک وجه آن است که اینها که دینشان را لهو و لعب قرار دادند این است که دینی که ذات اقدس الهی نازل کرده است یعنی قرآن را شریعت را اینها مسخره می‌کنند مثل یک عده‌ای وقتی که دیدند شما دارید نماز می‌خوانید ﴿اتَّخَذُوها هُزُوًا﴾ نماز را مسخره می‌کنند خب اینها دین خدا را مسخره می‌کنند این یک احتمال, احتمال دوم این است که نه ﴿اتَّخَذُوا دینَهُمْ لَعِبًا وَ لَهْوًا﴾ یعنی آن چیز که لهو و لعب است آن را دین خود قرار دادند اِتخاذ اوثان و اصنام و امثال ذلک چنین چیزی غیر معقول و غیر مقبولی است که بازیچه‌ای بیش نیست این بت‌پرستی این وثن‌پرستی این یک لهو و لعبی بیش نیست شما این را دین قرار دهید احتمال سوم آن است که دینشان را لهو و لعب قرار دادند یعنی دربارهٴ احکام و تصمیم‌گیری دین خیلی باز با تسامح فتوا می‌دهند فلان چیز حلال است فلان چیز حرام است تشریع‌گذاری بدعت‌گذاری برای آنها سهل است آن سائبه حلال است آن حام حلال است چه برای چه که ذات اقدس الهی در پنج چند قسمت از همین سورهٴ «انعام» و غیر «انعام» فرمود شما اینهایی که تحریم کردید دلیل عقلی دارید دلیل نقلی دارید چرا سائبه حرام است چرا سحام حرام است چرا... کذا و کذا حرام است اینها چیست دلیل اقامه کنید اینها در تحریم و تحلیل بر اساس لهو و لعب حرکت می‌کنند این احتمال سوم, احتمال چهارم که این را دیگران هم باز گفتند که این گونه از مردم مراسم رسمی دینی‌شان را به بازیچه گرفتند هر دینی بالأخره یک روز رسمی دارد یک عیدی دارد اسلام است که روز رسمی‌اش با نماز قربانی و امثال ذلک است اگر عید فطر است با ذکات است و صلات اگر عید قربان است با قربان اذحیه است و صلات بالأخره عید رسمی مسلمین عبادت است آنها عید رسمیشان لهو و لعب است این احتمال چهارم, احتمال پنجم که آن را می‌گوید اقرب است و تأیید می‌کنند و شاهدی هم به زعم خودشان اقامه می‌کنند این است که کسانی که دین را یاری می‌کنند دو گروهند یک عده برای اینکه دین را حق و مطابق عقل تشخیص دادند او را یاری می‌کنند یک عده برای اینکه در کنار سفرهٴ دین می‌نشینند می‌خواهند اِرتزاق کنند این وسیله اِرتزاق آنها است چون وسیلهٴ اِرتزاق آنها است از دین حمایت می‌کنند و چون دین را وسیله دنیا قرار می‌دهند این یک مقدمه و دنیا لهو و لعب بیش نیست این دو مقدمه پس ﴿اتَّخَذُوا دینَهُمْ لَعِبًا وَ لَهْوًا﴾ این نتیجه فخررازی اصرار می‌کند که آیه این را می‌خواهد بگوید آن حامیان دین که در حقیقت کالای دین وسیلهٴ تغذیه آنها است آیه اینها را می‌خواهد نفی کند بعد هم استشهاد می‌کند به اینکه ﴿وَ غَرَّتْهُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا﴾ این خلاصه حرف جناب فخررازی در تفسیر هست این سخن حق است اما آیه نمی‌خواهد این را بگوید آیه دربارهٴ کسانی که صنادید قریش بودند مشرکین رسمی مکه بودند آنها که از دین برای دنیا تغذیه نمی‌کردند که فرمود: ﴿وَ إِذا رَأَیْتَ الَّذینَ یَخُوضُونَ فی آیاتِنا﴾ بعد دربارهٴ همان گروه فرمود: ﴿اتَّخَذُوا دینَهُمْ لَعِبًا وَ لَهْوًا﴾ اگر این جدای از آن قوم گذشته باشد این احتمال پنجم دربارهٴ آنها رواست و اما این دنباله همان جریانهاست همانهایی که لهو و لعب دین را به بازی می‌گرفتند استهزا می‌کردند آنها است نه اینکه دین را وسیله دنیا قرار می‌دادند و از آن راه اِرتزاق می‌کردند این اگر مستقل از آن بود خب یک همچنین احتمالی دربارهٴ او روا بود اما چون دنباله آن جریان است فرمود: ﴿وَ ذَرِ الَّذینَ اتَّخَذُوا دینَهُمْ لَعِبًا وَ لَهْوًا وَ غَرَّتْهُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا وَ ذَکِّرْ بِهِ أَنْ تُبْسَلَ نَفْسٌ بِما کَسَبَتْ لَیْسَ لَها مِنْ دُونِ اللّهِ﴾ این ناظر به همین گروه است که ﴿یَخُوضُونَ فی آیاتِنا﴾ بنابراین مطلب حق است استفاده آن مطلب از این آیه دشوار است.
«و الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 37:19

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی