display result search
منو
تفسیر آیات 60 تا 62 سوره انعام

تفسیر آیات 60 تا 62 سوره انعام

  • 1 تعداد قطعات
  • 36 دقیقه مدت قطعه
  • 46 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 60 تا 62 سوره انعام"
- ما در خواب چیزهایی را می‌بینیم اینها چیست؟
- توفی گاهی به خدا اسناد دارد گاهی به فرشتگان
- فرشتگانی که موکل بر شمایند می‌دانند شما چه می‌کنید


اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَ هُوَ الَّذی یَتَوَفّاکُمْ بِاللَّیْلِ وَ یَعْلَمُ ما جَرَحْتُمْ بِالنَّهارِ ثُمَّ یَبْعَثُکُمْ فیهِ لِیُقْضی أَجَلٌ مُسَمًّی ثُمَّ إِلَیْهِ مَرْجِعُکُمْ ثُمَّ یُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ ﴿60﴾ وَ هُوَ الْقاهِرُ فَوْقَ عِبادِهِ وَ یُرْسِلُ عَلَیْکُمْ حَفَظَةً حَتّی إِذا جاءَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنا وَ هُمْ لا یُفَرِّطُونَ ﴿61﴾ ثُمَّ رُدُّوا إِلَی اللّهِ مَوْلاهُمُ الْحَقِّ أَلا لَهُ الْحُکْمُ وَ هُوَ أَسْرَعُ الْحاسِبینَ ﴿62﴾

نکات دیگری که در این آیات مبارک مانده است این است که این ﴿وَ هُوَ الَّذی یَتَوَفّاکُمْ بِاللَّیْلِ وَ یَعْلَمُ ما جَرَحْتُمْ بِالنَّهارِ﴾ یک نحوه تنبّهی است به مسئله معاد و احتجاجی است بر امکان بعث مرحوم فیض(رضوان الله علیه) در بحث بعث وافی این دو روایت را از کافی نقل می‌کند که انبیای اولی به انسانهای اولی می‌گفتند شما اگر به دستورات الهی عمل بکنید بعد از مرگ آثارش را می‌بینید آنها چون بعد از مرگ را نابودی محض می‌دانستند انکار آنها بیشتر می‌شد تا اینکه خداوند رؤیا را نصیب بشرهای اولی کرد آنها اول چیزی در عالم خواب نصیبشان نمی‌شد می‌خوابیدند ولی خواب نمی‌دیدند تا اینکه رؤیا نصیب آنها شد یعنی در عالم خواب چیزهایی را می‌دیدند آن‌گاه به انبیایشان مراجعه می‌کردند که ما در خواب چیزهایی را می‌بینیم اینها چیست؟ انبیا به اینها می‌فرمودند از سنخ چیزهایی است که ما به شما خبر می‌دهیم وعده می‌دهیم یعنی ما می‌گوییم بعد از مرگ خبری هست یا رنج هست یا نشاط بالأخره یا پاداش است یا کیفر و آنچه را که شما در عالم رؤیا می‌بینید از سنخ چیزهایی است که ما به شما خبر می‌دهیم خیال نکنید که دوباره انسان مرده به دنیا برمی‌گردد و پاداش یا کیفر می‌بیند این وارد برزخ میشود و نمونهٴ برزخ همین رؤیایی است که شما می‌بینید این دو روایت بسیار لطیف است در پایان بحث بعث یعنی جریان قیامت مرحوم فیض(رضوان الله علیه) در وافی از کتاب شریف کافی نقل کرده است که رؤیا سابقه نداشت و بعد خداوند این را برای اینکه جریان برزخ را برای بشر تشریح کند نصیب انسانها کرد بسیار این دو روایت لطیف است بنابراین انسان که می‌خوابد یک مرگ موقتی است وقتی هم که بیدار می‌شود یک بَعث موقت اگر کسی این مرگ و بیداری را می‌بیند دیگر نمی‌تواند دربارهٴ بَعث شک کند که چگونه خدا دوباره مرده‌ها را زنده می‌کند این یک مطلب.
مطلب دوم آن است که در جریان کتابت و نوشتن اعمال همان طوری که توفی گاهی به خدا اسناد دارد گاهی به فرشتگان دربارهٴ کتابت هم به شرح ایضاً [همچنین] گاهی خداوند کتابت اعمال را به فرشتگان اسناد می‌دهد گاهی هم به خودش اما آنجا که به فرشتگان اسناد می‌دهد نظیر همان آیهٴ سورهٴ «انفطار» که ﴿وَ إِنَّ عَلَیْکُمْ لَحافِظینَ ٭ کِرامًا کاتِبینَ ٭ یَعْلَمُونَ ما تَفْعَلُونَ﴾ که فرشتگانی که موکل بر شمایند می‌دانند شما چه می‌کنید اعمال شما را عالمانه می‌نویسند و اما آیاتی که کتابت اعمال را به خود خدا اسناد می‌دهد نظیر آنچه که در اوایل سورهٴ مبارکهٴ «یس» آمده است که ﴿إِنّا نَحْنُ نُحْیِ الْمَوْتی وَ نَکْتُبُ ما قَدَّمُوا وَ آثارَهُمْ﴾ یا در بخشهای دیگر ذات اقدس الهی فرمود: ﴿سَنَکْتُبُ ما یَقُولُ﴾ آنچه را که اینها می‌گویند ما می‌نگاریم خب و همچنین در آیات دیگر خداوند کتابت اعمال را به خود اسناد داد همان طوری که توفی گاهی به خدا اسناد دارد گاهی به ملائکه کتابت هم گاهی به خدا اسناد دارد گاهی به ملائکه و همان طوری که در بخشهای دیگر روشن شد که فرشتگان مظاهر کار الهی‌اند و آیات اسمای الهی‌اند در اینجا هم روشن می‌شود که کرام کاتب مظهر کتابت ذات اقدس الهی است .
مطلب بعدی آن است که اگر در پایان سورهٴ مبارکهٴ «شوری» خداوند تکلم را به سه قسم تقسیم کرد در خیلی از موارد این تثلیث راه دارد یعنی در آیهٴ ٥١ سورهٴ مبارکهٴ «شوری» این‌چنین آمده است ﴿وَ ما کانَ لِبَشَرٍ أَنْ یُکَلِّمَهُ اللّهُ إِلاّ وَحْیًا أَوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ أَوْ یُرْسِلَ رَسُولاً فَیُوحِیَ بِإِذْنِهِ ما یَشاءُ إِنَّهُ عَلِیُّ حَکیمٌ﴾ خدا هرگز با بشری حرف نمی‌زند مگر سه راه یا از راه وحی که نشانه‌اش آن است که بدون واسطه است یا ﴿مِنْ وَراءِ حِجابٍ﴾ است یا از راه رسول این از راه رسول باید بر جای خود روشن بشود که منظور از این رسول خصوص فرشتگان الهی‌اند یا مرسلین را هم شامل می‌شود؟ اگر منظور خصوص فرشتگان باشد این ﴿أَوْ یُرْسِلَ رَسُولاً فَیُوحِیَ بِإِذْنِهِ ما یَشاءُ﴾ این رابطهٴ بین فرشتگان و انبیا(علیه السّلام) است که قسم سوم که ارسال رسول است آن است که خداوند به وسیلهٴ فرستادن فرشتگان با انبیای خود سخن می‌گوید و اگر منظور از این رسول اعم از فرشته و پیامبر باشد ﴿أَوْ یُرْسِلَ رَسُولاً فَیُوحِیَ بِإِذْنِهِ ما یَشاءُ﴾ آن‌گاه شامل ماها هم که افراد عادی هستیم خواهد شد خدا با ما از راه رسول خود سخن می‌گوید گاهی با رسولش که فرشته است با پیغمبر سخن می‌گوید گاهی با ما از راه پیغمبر سخن می‌گوید ﴿أَوْ یُرْسِلَ رَسُولاً فَیُوحِیَ بِإِذْنِهِ ما یَشاءُ﴾ که این سومی شامل ماها که افراد عادی هستیم خواهد شد یعنی خداوند پیامبرش را می‌فرستد آن‌گاه این پیامبر وحی الهی را به اذن خدا برای ما تبیین می‌کند به ما می‌رساند وقتی که به ما رساند ما می‌شویم مخاطب و مستمع کلام الله و خدا با فرستادن پیک خاص خود با ما سخن می‌گوید و ظاهراً بشود از این کریمه تعمیم را استفاده کرد خب.
‌پرسش...
پاسخ: همان سومی است دیگر ﴿أَوْ یُرْسِلَ رَسُولاً فَیُوحِیَ بِإِذْنِهِ ما یَشاءُ﴾ حالا وحی‌هایی که برای غیر پیغمبر است وحی تشریعی نیست اخبار غیب هست تعلیم هست و مانند آن وحی تشریعی مخصوص پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است این سه نوع رابطهٴ تکلم برقرار کردن دربارهٴ توفی هم راه دارد در بابه کتابت اعمال هم راه دارد گاهی خداوند کتابت اعمال را به وسیلهٴ خود گاهی به وسیلهٴ فرشته‌ها گاهی هم ﴿مِنْ وَراءِ حِجابٍ﴾ از غیر فرشته‌ها ترسیم می‌کنند توفی این‌چنین است حفظ هم این‌چنین است که ﴿یُرْسِلُ عَلَیْکُمْ حَفَظَةً﴾ این‌چنین است ﴿فَاللّهُ خَیْرٌ حافِظًا وَ هُوَ أَرْحَمُ الرّاحِمینَ﴾ هم حفظ خود را به عهده می‌گیرد هم خدا ﴿مِنْ وَراءِ حِجابٍ﴾ حفظ می‌کند هم با فرستادن پیک حفظ می‌کند هم شخصاً حافظ است ارسال حَفََظه این طور است کتابت اعمال این طور است توفی این طور است تکلم این طور است و مانند آن خب حالا اینکه فرمود: ﴿یُرْسِلُ عَلَیْکُمْ حَفَظَةً﴾ که اینها حافظان‌اند در حفظ تکوینی هم این سه نوع است در حفظ اعمال هم این سه نوع یعنی هم خداوند ممکن است شخصی را ﴿مِنْ وَراءِ حِجابٍ﴾ حفظ کند یا با پیک خاص خود حفظ کند یا بلاواسطه حفظ کند اعمال او را هم که ضبط و حفظ می‌کند گاهی با وسیله پیک حفظ می‌کند گاهی ﴿مِنْ وَراءِ حِجابٍ﴾ حفظ می‌کند گاهی هم بلاواسطه حفظ می‌کند اعمال او را پس حفظ خود شخص و شئون هستی او که یک کار تکوینی است از سه راه ممکن است حفظ قواعد تشریعی او یعنی حفظ عقاید او و اوصاف و اخلاق او و اعمال و رفتار او هم از سه راه ممکن است در همهٴ موارد کار خدا مع‌الواسطه است و اما گاهی خود شخص طوری است که واسطه را نخواهد دید وگرنه این‌چنین نیست که طفره راه داشته باشد و واسطه‌ای اصلاً در کار نباشد البته در بعضی از موارد واسطه‌ها ممکن است بی‌خبر باشند که آن راه را به خواست خدا در بحث علم غیب فرشتگان الآن اشاره می‌شود.
پرسش...
پاسخ: بقیه‌اش همین آیات سه‌گانه است همین توفی را به سه‌گونه اسناد داد تکلم را سه‌گانه اسناد داد کتابت را به سه‌گونه اسناد داد این همین آیات سه طایفه بودند معمولاً در بحثهای قبل سه طایفه آیات شمرده شده خب.
مطلب بعدی آن است که آیا این فرشته‌ها اقوال را حفظ می‌کنند و آیا این فرشته‌ها افعال را حفظ می‌کنند؟ یا گذشته از اقوال و افعال آن اخلاق را آن ملکات نفسانی را و آن عقاید و علوم و معارف قلبی را هم حفظ می‌کنند؟ شاید برخی از مفسّران در اثر اینکه ظاهر آیهٴ سورهٴ «ق» دارد که ﴿ما یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلاّ لَدَیْهِ رَقیبٌ عَتیدٌ﴾ و سورهٴ «انفطار» دارد که ﴿وَ إِنَّ عَلَیْکُمْ لَحافِظینَ ٭ کِرامًا کاتِبینَ ٭ یَعْلَمُونَ ما تَفْعَلُونَ﴾ یکجا علم به فعل است یکجا علم به قول آنها خواستند بگویند که فرشتگان عالم به اَسرار نیستند اَسرار را خود خدا حفظ می‌کند وگرنه اینها فقط اقوال و افعال را می‌نگارند این استنباط ظاهراً ناتمام است برای اینکه منظور از ﴿قَوْلٍ﴾ که در سورهٴ مبارکهٴ«ق» که فرمود: ﴿ما یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلاّ لَدَیْهِ رَقیبٌ عَتیدٌ﴾ مطلق کار است چه کار قلبی چه کار قالبی چه جارحه‌ای چه جانحه‌ای چه اینکه خصوص قول هم مراد نیست منتها چون کار مهم بیشترین کار انسان با قول خود انجام می‌دهد و با قول قرار می‌گذارد و پیوند برقرار می‌کند از این جهت به قول اسناد داده شد نظیر همین مواردی که مکرر بازگو شد در تعبیرات عرفی هم هست در آیات قرآنی که فرمود: ﴿لا تَأْکُلُوا أَمْوالَکُمْ بَیْنَکُمْ بِالْباطِلِ﴾ که منظور نهی از خصوص اکل نیست یا در تعبیرات عرفی که می‌گویند مال مردم خوردن حرام است منظور خوردن مال مردم به نحو حصر نیست اگر کسی روی زمین غصبی روی فرش غصبی در خانه غصبی می‌نشیند او مال مردم خورده است خوردن یعنی مطلق تصرف چون اکل مهمترین تصرف است از این جهت به اکل اسناد داده شد حرف هم همین طور است گفتن هم همین طور است اینکه فرمود هیچ وقت هیچ حرفی نمی‌زنند مگر اینکه ملائکه می‌نویسند یعنی هیچ کاری نمی‌کنند بنابراین این‌چنین نیست که قولی که در سورهٴ «ق» است فعل را شامل نشود یا فعلی که در سورهٴ «انفطار» است ﴿قَوْلٍ﴾ را شامل نشود اینها هردو یکدیگر را در برمی‌گیرند عمده آن است که اینها فقط ظاهر اقوال و افعال را می‌نویسند یا نه از ضمیر انسان هم باخبرند ﴿و إِنْ تُبْدُوا ما فی أَنْفُسِکُمْ أَوْ تُخْفُوهُ یُحاسِبْکُمْ بِهِ اللّهُ﴾ چون ظاهر قول و ظاهر فعل هیچ نشان نمی‌دهد که واجب است یا حرام خوب است یا بد بر اساس «انما الاعمال بالنیات» «لامری امرء ما نوی» هر عملی روح او نیّت است خب حالا این شخص نماز خواند یا نخواند؟ اینها فقط الفاظ را می‌نویسند خب در حالی که یکی از مهمترین شرایط نماز همان نیّت او است اگر از نیّت باخبر نباشند که نمی‌توانند بنویسند فلان شخص نماز خواند روزه گرفت چون اینها امر عبادی‌اند و متقوم نیّتند بعضی از امور گذشته از اینکه عبادی‌اند متقوم به قصد عنوان‌اند بعضی از امور امر توسلی‌اند ولی متقوم به قصد عنوان‌اند مِثل ادای دین خب اگر اینها از نیّت باخبر نباشند از کجا می‌فهمند که فلان شخص دین مردم را داد یا نداد؟ این یک کاری را می‌بیند ایمان و کفر به آن نیّت وابسته است منافق و غیر منافق هر دو در مسجد شرکت می‌کردند آنها از کجا می‌فهمیدند که یکی منافق است و دیگری مؤمن اگر از نیّت باخبر نباشند؟ پس این‌چنین نیست که آنها فقط بدنه اقوال و افعال را می‌نگردند و می‌نویسند و از ضمیر و درون و جوانح و قلوب بی‌خبرند این یک استنباط استنباط دیگر ظاهر آیاتی است که دلالت می‌کند بر اینکه اینها از درون هم باخبرند برای اینکه در بخشی از آیات می‌فرماید که اینها هر سرّی دارند هر نجوایی که دارند خدا می‌داند بدلیل اینکه فرشتگان او می‌نویسند آیهٴ ٧٩ و ٨٠ سورهٴ «زخرف» این است ﴿أَمْ أَبْرَمُوا أَمْرًا فَإِنّا مُبْرِمُونَ ٭ أَمْ یَحْسَبُونَ أَنّا لا نَسْمَعُ سِرَّهُمْ وَ نَجْواهُمْ﴾ اینها فکر می‌کنند ما از سرّ و علن آنها آگاه نیستیم ﴿بَلی وَ رُسُلُنا لَدَیْهِمْ یَکْتُبُونَ﴾ نه تنها ما از سرّ و علن اینها آگاهیم مأموران ما هم آگاه هستند برای اینکه مأموران ما سرّ و علن اینها را می‌نگارند خب اگر فرشتگان الهی از اَسرار باخبر نباشند چیزی را نمی‌نگارند پس اینکه ذات اقدس الهی فرمود: ﴿وَ إِنْ تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ فَإِنَّهُ یَعْلَمُ السِّرَّ وَ أَخْفی﴾ علم سرّ را به فرشتگان خود هم اسناد می‌دهد فرمود اینها خیال می‌کنند که ﴿أَمْ یَحْسَبُونَ أَنّا لا نَسْمَعُ سِرَّهُمْ وَ نَجْواهُمْ بَلی وَ رُسُلُنا لَدَیْهِمْ یَکْتُبُونَ﴾ حالا آن حرفهایی که می‌زنند با آن قصدهایی که دارند همراه است چه رازهایی که در درون دارند چه رازهایی که گفتارهای آرامی که با دیگران در میان می‌گذارند چه بگویند, چه نگویند, چه سرّ باشد و چه حمد چه نجوا باشد چه ندا همه را فرشتگان ما می‌نویسند پس نه تنها ما می‌دانیم فرشتگان ما هم می‌دانند.
‌پرسش...
پاسخ: بله؟ حالا آن را عرض می‌کنم خب در سورهٴ مبارکهٴ «یونس» آیهٴ ٢١ این است ﴿وَ إِذا أَذَقْنَا النّاسَ رَحْمَةً مِنْ بَعْدِ ضَرّاءَ مَسَّتْهُمْ إِذا لَهُمْ مَکْرٌ فی آیاتِنا قُلِ اللّهُ أَسْرَعُ مَکْرًا إِنَّ رُسُلَنا یَکْتُبُونَ ما تَمْکُرُونَ﴾ فرمود آن مکری که شما انجام می‌دهید ذات اقدس الهی بیش از آن هم قدرتش را دارد هم علمش را و مأموران الهی مَکرهای شما را می‌نویسند اصولاً مکر یک کار مرموز است که ظاهرش غیر از باطن است درونش را خود آن مَکار می‌داند کاری می‌کند که حائل می‌شود بین انسان و هدف او کاری است که با نیّت و قصد آمیخته است اگر فرشته نداند که این مکر است چگونه می‌نویسد چون ظاهرش که با سایر کارها فرقی ندارد خدعه مکر فریب اینها یک امور قصدی‌اند وگرنه ظاهر عمل با خیلی از کارها شبیه هم‌ است پس اینکه فرمود فرستادگان ما مکر شما را می‌دانند و می‌نگارند معلوم می‌شود اینها از ضمایر افراد هم باخبرند اما آیا از همهٴ ضمایر باخبرند یا نه؟ از این آیات شاید استفاده نشود یا اگر از این آیات استفاده بشود از اَدلهٴ دیگر تقیید و تخصیص آنها استفاده خواهد شد نظیر آنچه در دعای نورانی کمیل هست که عرض می‌کند خدایا بعضی از کارهای مرا تو اجازه نمی‌دهی فرشتگان هم بنویسند باخبر بشوند «و کنت انت الرقیب علی من ورائهم و الشاهد لما خفی عنهم و برحمتک اخفیته و بفضلک سترته» ممکن است گذشته از آن کارهای سرّی کارهای علن را هم نگذارد کاری که انسان کرده است در خارج یک فعل خارجی است انجام داد خودش می‌داند و خدای او حتی ممکن است خدا نگذارد فرشتگان آن کار را ببینند تا بنگارند با اینکه فعل خارجی است بنابراین گاهی ذات اقدس الهی آن علمش را افاضه نمی‌کند که فرشته‌ای که مأمور است بنویسد تا آبروی این شخص پیش او برود دربارهٴ دیگران هم همینطور است مگر کسانی که مظهر ستار العیوب باشند آن انسانهای کامل که مظهر ستار العیوب‌اند آنها طرزی علم پیدا می‌کنند که خود این بزهکار و مجرم نمی‌فهمد وقتی نفهمد او هم به رخ این نکشد شرمنده نخواهد شد انسان اگر یک خلافی کرد و نداند که دیگری می‌داند که شرمنده نیست اگر دیگری هم به رخش نکشد که او منفعل نمی‌شود انسان کامل می‌تواند مظهر علّام الغیوب بشود از یک سوی ستار العیوب بشود از سوی دیگر لذا چنان علمی ضرر ندارد به ستار بودن برای اینکه این بنده شرمنده نیست این ممکن است که اهل بیت(علیهم السّلام) که اعمال برای آنها عرضه می‌شود اینها را بدانند که مظهر علّام الغیوب باشند چون مظهر ستار العیوب‌اند و برخی از فرشتگان این سعه را ندارند به هر تقدیر در دعای کمیل آمده است که تو برخی از اعمال مرا اجازه نمی‌دهی که فرشتگان با اینکه کرام‌اند و برای ضبط اعمال مأموریت دارند اجازه نمی‌دهی آنها باخبر بشوند تا بنگارند این‌چنین نیست که هر موجودی ولو فرشته باشد او ذاتاً عالم باشد بالأخره یک معلّم می‌طلبد در همهٴ موارد همان طوری که هستی اینها به اِفاضه حق تعالی است علم آنها هم به تعلیم الهی است گاهی ذات اقدس الهی علمی را به یک موجودی افاضه نمی‌کند بنابراین در اینکه آنها عالم اَسرارند عالم ضمایرند نیّات را می‌نگارند از آیات استفاده می‌شود و از روایات دیگر اما این‌چنین نیست که همهٴ غیوب و عیوب ما را اینها بدانند.
مطلب بعدی آن است که در روایاتی دارد که اگر کسی قصد کار خیر کرد قصد کرد حسنه‌ای انجام بدهد فرشته‌ها می‌نویسند قصد کرد سیّئه‌ای مرتکب بشود مثلاً نمی‌نویسند خب اگر آنها از همت و قصد باخبر نباشند چگونه می‌نگارند معلوم می‌شود همت حسنات همین اهتمام و قصد کردن نیکی را فرشتگان می‌دانند و می‌نویسند درجات اخلاص را آنها می‌دانند و می‌نویسند
مطلب بعدی آن است که آیا این فرشتگان هر روز عوض می‌شوند یا نه فرشتگانی که حافظ اشخاص یا حافظ اعمالند شبانه ‌روز عوض می‌شوند یا عوض نمی‌شوند؟ اینها یک فروعات جزئی است که روایات باید حل کند اصل آیه ثابت می‌کند که برای انسان معقباتی هست حفظه‌ای هست هم حفظهٴ تکوینی هست هم حفظه‌ای است که عقاید و افعال و اخلاق آنها را می‌نویسند اما هر روز عوض می‌شوند هر شب عوض می‌شوند فرشتگان شب غیر از فرشتگان روز‌اند اینها را باید روایات معین کنند ولی از سورهٴ مبارکهٴ «ق» استفاده می‌شود که فرشتگان از دو طرف محیط‌اند که فرمود: ﴿عَنِ الْیَمینِ وَ عَنِ الشِّمالِ قَعیدٌ﴾ اینها کمین کرده‌اند نشسته‌اند طرف راست و طرف چپ خب اگر انسان نباشد راست و چپی معنا ندارد اینها از راست می‌آیند از چپ می‌آیند خب اگر یک کسی به نام انسان نباشد یمین و شمالی بر او فرض نشود که یمین و شمال مسیر مشخص نخواهد شد از این آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ «ق» تعدد استفاده می‌شود یک عده‌ای طرف راست‌اند یک عده‌ای طرف چپ‌اند اما حالا هر روز عوض می‌شوند یا نه شبانه روز عوض می‌شوند یا نه؟ از این آیات استفاده نخواهد شد ممکن است روایات تعیین بکند.
مطلب دیگر آن است که چپ و راست منظور ظاهراً دست راست و دست چپ و اینها نباشد کسانی که اهل یمن و برکت و ﴿أَصْحَابُ الْمَیْمَنَةِ﴾ ‌اند اینها دو طرفشان راست است کسانی که اهل بزهکاری و تباهی و انحراف‌اند اینها دو طرفشان چپ است اینها اصلاً دست راست ندارند کسی که ﴿أَصْحَابُ الْمَشْأَمَةِ﴾ است ﴿أَصْحَابُ الشِّمَالِ﴾ است اصحاب شئامت و زشتی است با دست راست معصیت می‌کند همان طوری که با دست چپ معصیت می‌کند کسی که جزء اصحاب یمین و یمن و میمنت و برکت است با دست چپ اطاعت می‌کند همان طوری که با دست راست اطاعت می‌کند چون مؤمن «کلتا یدیه یمین» چون جزء اصحاب میمنت است و از طرفی هم منافق و کافر «کلتا یدیه الشمال» چون جزء ﴿أَصْحَابُ الْمَشْأَمَةِ﴾ است و از اینجا شاید بتواند گفت آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ «ق» که دارد ﴿عَنِ الْیَمینِ وَ عَنِ الشِّمالِ قَعیدٌ﴾ یعنی یک عده برای میمنة یک عده برای مشئمة یک عده برای تنظیم و ثبت و تدوین کارهای خیر و یمن یک عده برای تنظیم و ثبت و تدوین کارهای مشئوم و قبیح .
مطلب بعدی آن است که اینکه ذات اقدس الهی فرمود ما می‌نگاریم آنها هم می‌نگارند یعنی دو تا دفتر هست یا ما می‌نگاریم و کتابت آنها مظهر کتابت ماست؟ نظیر توفی که دو توفی نیست یک توفی است و فرشتگان مظهر توفی حق‌اند تفاوت در آن متوفیٰ است که گاهی فرشتگان مادون را می‌بیند گاهی ملک الموت(سلام الله علیه) را می‌بیند گاهی هم رُخش ببیند و تسلیم وی کند این البته نصیب اوحدی از انسانهاست همه به اینجا نمی‌رسند که ﴿اللّهُ یَتَوَفَّی اْلأَنْفُسَ﴾ بشوند غالباً یا جزء ﴿تَوَفَّتْهُ رُسُلُنا﴾ است یا ﴿یَتَوَفّاکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذی وُکِّلَ بِکُمْ﴾ است همه به آنجا برسند این‌چنین نیست.
مطلب بعدی آن است که اینکه فرمود: ﴿ثُمَّ رُدُّوا إِلَی اللّهِ مَوْلاهُمُ الْحَقِّ﴾ مولی تنها مولی فقط ذات اقدس الهی است او والی است او مولی است او ولیّ است که همهٴ موجودات زیر تدبیر ذات اقدس الهی اداره می‌شوند که آن رب است مولای به معنای محبّ مولای به معنای ناصر مولای به معنای ولیّ خاص که سرپرستی مخصوص مولیّ علیه را به عهده بگیرد این عمومی است همان طوری که ذات اقدس الهی سمیع بودن و بصیر بودن و متکلم بودن را و گاهی به نحو عموم اسناد می‌دهد که خداوند ﴿بِکُلِّ شَی‏ءٍ بَصِیرٌ﴾ است ﴿عَلَى کُلِّ شَی‏ءٍ شَهِیدٌ﴾ و «بکل شیء شهید» است همه چیز را می‌بیند ولی مع ذلک فرمود خدا یک عده را نگاه نمی‌کند ﴿لا یَنْظُرُ إِلَیْهِمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ﴾ بعد در مسئلهٴ تکلم هم با اینکه فرمود سراسر جهان کلمات الهی‌اند و خداوند متکلم این کلمات است که ﴿وَ لَوْ أَنَّ ما فِی اْلأَرْضِ مِنْ شَجَرَةٍ أَقْلامٌ وَ الْبَحْرُ یَمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ ما نَفِدَتْ کَلِماتُ اللّهِ﴾ سراسر جهان کلمات الهی‌اند و متکلم این کلمات الهی هم ذات اقدس الهی است و لاغیر اما مع‌ ذلک فرمود خدا با یک عده حرف نمی‌زند ﴿لا یُکَلِّمُهُمُ اللّهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ﴾ این تکلم همان کلام تشریفی است با اینکه به اینها می‌گوید ﴿قالَ اخْسَؤُا فیها وَ لا تُکَلِّمُونِ﴾ «اِخسئی» که به کَلب می‌گویند خدا به همین اهل دوزخ می‌گوید به همین دوزخیانی که خدا می‌فرماید: ﴿اخْسَؤُا فیها وَ لا تُکَلِّمُونِ﴾ می‌فرماید من با اینها حرف نمی‌زنم معلوم می‌شود یک تکلم تشریفی است وگرنه همهٴ اینها کلام است دیگر هم «اخسئ» می‌گوید هم می‌گوید ﴿لا تُکَلِّمُونِ﴾ یعنی «لا تکلمونی» خب اینها همه کلام است دیگر اما مع‌ذلک فرمود: ﴿لا یُکَلِّمُهُمُ اللّهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ﴾ این تکلم تکلم تشریفی است بنابراین در عین حال که خدا «بکل شیء متکلم» است در عین حال که خدا ﴿بِکُلِّ شَی‏ءٍ بَصِیرٌ﴾ است و در عین حال که خدا «بکل شی‏ء شهید» است در عین حال یک عده را نگاه می‌کند یک عده را نگاه نمی‌کند یعنی نگاه تشریفی و لطف با یک عده حرف می‌زند با یک عده حرف نمی‌زند یعنی کلام تشریفی و لطف در مسئلهٴ ولایت هم به شرح ایضاً [همچنین] خدا مولای کل است آیات فراوانی است که ولایت او والی بودن او مولای او را به نحو مطلق نسبت به مؤمن و کافر اثبات می‌کند که یکی از آن آیات همین آیهٴ محلّ بحث است که ﴿ثُمَّ رُدُّوا إِلَی اللّهِ مَوْلاهُمُ الْحَقِّ﴾ خدا مولای مؤمن و کافر است والی آنهاست اما آیات دیگری است که آن ولایت تشریفی آن لطف را مخصوص مؤمنین می‌داند می‌فرماید: ﴿اللّهُ وَلِیُّ الَّذینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ وَ الَّذینَ کَفَرُوا أَوْلِیاؤُهُمُ الطّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَی الظُّلُماتِ﴾ گاهی می‌فرماید ﴿اللّهِ مَوْلالهُمُ﴾ خداوند مولای مؤمنین است ﴿وَ أَنَّ الْکافِرینَ لا مَوْلی لَهُمْ﴾ یا در سورهٴ «حدید» فرمود: ﴿النّارُ هِیَ مَوْلاکُمْ وَ بِئْسَ الْمَصیرُ﴾ شما در تحت ولایت آتش‌اید آنکه ﴿فَأُمُّهُ هاوِیَة ٭ وَ ما أَدْراکَ ما هِیَهْ ٭ نارٌ حامِیَةٌ﴾ این فرزند نار است «ابن النار» تحت ولایت نار است «مولاهم النار» چون ﴿فَأُمُّهُ هاوِیَةٌ﴾ اگر فرزند در تحت تدبیر مادر به سرمی‌برد این هم در تحت تدبیر آتش به سرمی‌برد ﴿النّارُ هِیَ مَوْلاکُمْ وَ بِئْسَ الْمَصیرُ﴾ خب آنجا که فرمود: ﴿أَنَّ الْکافِرینَ لا مَوْلی لَهُمْ﴾ یا «مولی هم النار» ﴿فَأُمُّهُ هاوِیَةٌ ٭ وَ ما أَدْراکَ ما هِیَهْ ٭ نارٌ حامِیَةٌ﴾ این نشان می‌دهد که آن ولایت خاص به معنای محبّت به معنای نصرت به معنای لطف و تشریف برای اینها نیست فتحصل که مولا به معنای عام نسبت به کافر و مؤمن علی السواء که خدا مولای کُل است در همین آیه فرمود: ﴿ثُمَّ رُدُّوا إِلَی اللّهِ﴾ که الله ﴿مَوْلاهُمُ الْحَقِّ﴾ با قسط و عدل هم عمل می‌کند در بخشهای دیگر که فرمود: ﴿أَنَّ الْکافِرینَ لا مَوْلی لَهُمْ﴾ همان مولایی که انسانها را از ظلمت به نور خارج کند که در آیة‌الکرسی آمده برای کافران نیست همان مولای به معنای حبیب برای کافران نیست همان مولای به معنای ناصر برای کافران نیست پس این مطلق با آن مقیّدها منافاتی ندارد اینجا فرمود: ﴿ثُمَّ رُدُّوا إِلَی اللّهِ مَوْلاهُمُ الْحَقِّ﴾ این مولای حقیقی با کافران به قسط و عدل رفتار می‌کند و با مؤمنان هم به قسط و عدل رفتار می‌کند البته آنها گذشته از قسط و عدل با احسان هم رفتار می‌کنند ولی در سورهٴ مبارکهٴ «حدید» و مانند آن مولویت را منحصر کرده است برای مؤمنین یا در سورهٴ مبارکهٴ 47 که به نام مبارک پیغمبر(علیه آلاء التحیه و الثناء) است آنجا هم می‌فرماید آیهٴ ١١ سورهٴ 47 این است که ﴿ذلِکَ بِأَنَّ اللّهَ مَوْلَی الَّذینَ آمَنُوا وَ أَنَّ الْکافِرینَ لا مَوْلی لَهُمْ﴾ مشابه همین مضمون در سورهٴ مبارکهٴ «حدید» هم هست که ﴿النّارُ هِیَ مَوْلاکُمْ وَ بِئْسَ الْمَصیرُ﴾ خب اگر مولای اینها نار است و ﴿بِئْسَ الْمَصیرُ﴾ در حقیقت این کافرینی که الله مولای اینها نیست نار مولای اینهاست خب ﴿النّارُ هِیَ مَوْلاکُمْ وَ بِئْسَ الْمَصیرُ﴾ که در سورهٴ مبارکهٴ «حدید» است یا ﴿أَنَّ الْکافِرینَ لا مَوْلی لَهُمْ﴾ ﴿ذلِکَ بِأَنَّ اللّهَ مَوْلَی الَّذینَ آمَنُوا وَ أَنَّ الْکافِرینَ لا مَوْلی لَهُمْ﴾ که در سورهٴ مبارکهٴ 47 است خب اینها مطلق و مقیدی است که قابل جمع است نظیر تکلم و نظیر ابصار ومانند آن.
مطلب بعدی آن است که ﴿أَلا لَهُ الْحُکْمُ وَ هُوَ أَسْرَعُ الْحاسِبینَ﴾ این ﴿أَسْرَعُ الْحاسِبینَ﴾ «اسرع المتوفین» است «اسرع الکاتبین» است «اسرع المتکلمین» است «اسرع الناظرین» است همهٴ کارهای او به سرعت انجام می‌گیرد برای اینکه او «یفعل لا بالحرکة» است طبق این بیان نورانی حضرت امیر المومنین(سلام الله علیه) که در نهج البلاغه آمده است خداوند «یفعل لا بالحرکة» هیچ معطلی ندارد یک وقت است که کسی مشکل علمی دارد برای اینکه یک کاری را می‌خواهد انجام بدهد باید مقدمه‌چینی کند صدر و ساقهٴ مطلب را بررسی کند تا بفهمد چه حق است اگر تمام اشیا ﴿لا یَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقالُ ذَرَّةٍ﴾ او برای اصل عالم شدن معطل نیست و اگر برای کار بخواهد یک کاری انجام بدهد ابزار و ادوات نیاز داشته باشد معطل ابزار و ادوات است اما اگر کسی «یفعل لا بالحرکة» اگر یک موجودی فاعل بالاراده بود نه بالحرکه مِثل بر اساس ﴿إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئًا أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ﴾ او معطل چیزی نیست ما اگر خواستیم در فضای نفسمان چیزی را با اراده ایجاد کنیم معطل چیزی نیستیم چه دور چه نزدیک به ما بگویند کهکشان را تصور بکن یا بگویند همین دیوار همسایه خانه‌تان را تصور بکن یک جا تصور می‌کنیم این‌چنین نیست که قُرب جدار همسایه و بُعد کهکشان مانع اراده و درک باشد که بنابراین اگر یک موجودی بالاراده کاری می‌کند نه بالحرکه او در هر کاری سریع است لذا اگر خواست حسابرسی کند ﴿أَسْرَعُ الْحاسِبینَ﴾ است چه اینکه اگر خواست توفی کند یا حفظ کند هم ﴿أَسْرَعُ الْحاسِبینَ﴾ است.
«و الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 36:58

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی