- 535
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 60 تا 62 سوره انعام
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 60 تا 62 سوره انعام"
- هر موجودی غیر ذات اقدس الهی و غیر وجه و فیض خاص الهی فی نفسه هالک است
- موت یکی از آیات الهی است
- نوم عبارت از کم کردن رابطهٴ تدبیر و تحریک روح است نسبت به بدن.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَ هُوَ الَّذی یَتَوَفّاکُمْ بِاللَّیْلِ وَ یَعْلَمُ ما جَرَحْتُمْ بِالنَّهارِ ثُمَّ یَبْعَثُکُمْ فیهِ لِیُقْضى أَجَلٌ مُسَمًّى ثُمَّ إِلَیْهِ مَرْجِعُکُمْ ثُمَّ یُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ ﴿60﴾ وَ هُوَ الْقاهِرُ فَوْقَ عِبادِهِ وَ یُرْسِلُ عَلَیْکُمْ حَفَظَةً حَتّى إِذا جاءَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنا وَ هُمْ لا یُفَرِّطُونَ ﴿61﴾ ثُمَّ رُدُّوا إِلَى اللّهِ مَوْلاهُمُ الْحَقِّ أَلا لَهُ الْحُکْمُ وَ هُوَ أَسْرَعُ الْحاسِبینَ ﴿62﴾
دربارهٴ توفی چند مطلب است مطلب اول آنکه هر موجودی غیر ذات اقدس الهی و غیر وجه و فیض خاص الهی فی نفسه هالک است اختصاصی به حالت موت و رحلت از دنیا و آخرت ندارد چون ﴿کُلُّ شَیْءٍ هالِکٌ إِلاّ وَجْهَهُ﴾ این مشتق در متلبسٌ بالفعل استعمال شده است که ﴿کُلُّ شَیْءٍ هالِکٌ﴾ نه یعنی «کل شیء یهلک … » بلکه هر چیزی هم اکنون هالک است مگر وجه خدا چه اینکه فرمود: ﴿کُلُّ مَنْ عَلَیْها فانٍ ٭ وَ یَبْقى وَجْهُ رَبِّکَ﴾ هر چیزی غیر ذات اقدس الهی و غیر وجه و فیض خاص الهی فانی و هالک است این اختصاصی به حالت موت ندارد انسان در حالی هم که زنده است لولا وجه الله فانی و هالک است انسان در حالتی که بیدار است و خواب نیست لولا وجه الله باز هم فانی و هالک است که این کاری به مسئله حیات و ممات یا کاری به مسئله نوم و یقضه و بیداری ندارد این مطلب اول مطلب دوم آن است که موت یکی از آیات الهی است که در قرآن کریم ذات اقدس الهی او را به عنوان آیت خاص یاد میکند که میفرماید: ﴿وَ مِنْ آیاتِهِ مَنامُکُمْ بِاللَّیْلِ وَ النَّهارِ وَ ابْتِغاؤُکُمْ مِنْ فَضْلِهِ﴾ این آیت الهی است که بر انسان مسلط است رابطه نفس و بدن را ضعیف میکند انسان در حالت بیداری روحش مدبر و محرک بدن است و بدنش در تحت تدبیر و تحرک روح برای اینکه آن مدبر و محرک مقداری بیارمد این متحرک مقداری آسایش پیدا کند خدا خواب را جعل کرد فرمود: ﴿وَ جَعَلْنا نَوْمَکُمْ سُباتًا﴾ سبات یعنی آرامش تعطیل موقت روز شنبه را هم که سبت میگفتند به همین مناسبت بود که تعطیل و آرامش محدود گرچه روح وقتی رابطهاش با بدن کم شد به عالم خود سفر دارد و آنچه را که فراهم کرده است با او سرگرم است و هرگز روح نمیخوابد ولی وقتی رابطهاش از بدن کم شد بدن در تحت تدبیر و حرکت فراوان روح نیست مگر در مرحلهٴ گیاهی و بخش ضعیفی از مرحله حیوانی پس نوم عبارت از کم کردن رابطهٴ تدبیر و تحریک روح است نسبت به بدن لذا هم بدن میآرمد هم روح ﴿وَ جَعَلْنا نَوْمَکُمْ سُباتًا ٭ وَ جَعَلْنَا اللَّیْلَ لِباسًا﴾ ﴿وَ جَعَلْنا نَوْمَکُمْ سُباتًا﴾ این آیات که گاهی به صورت ﴿وَ جَعَلْنا نَوْمَکُمْ سُباتًا ٭ وَ جَعَلْنَا اللَّیْلَ لِباسًا﴾ گاهی به عنوان ﴿وَ جَعَلْنا نَوْمَکُمْ سُباتًا﴾ گاهی به عنوان ﴿وَ مِنْ آیاتِهِ مَنامُکُمْ بِاللَّیْلِ وَ النَّهارِ وَ ابْتِغاؤُکُمْ مِنْ فَضْلِهِ﴾ نشان میدهد که نوم از آیات الهی است و به منظور آرامش روح از یک جهت و آرامش بدن از جهت دیگر جعل و خلق شد.
مطلب بعدی آن است که وقتی رابطهٴ روح نسبت به بدن یا کم میشود یا قطع میشود این روح را چه کسی اداره میکند؟ در تحت تدبیر کیست؟ چه کسی این رابطه را کم میکند یا وصل میکند؟ حالا که رابطه روح و بدن کم شد و قطع شد روح کجا میرود دربارهٴ مرگ چهار طایفه آیه هست ولی دربارهٴ نوم ظاهراً یک طایفه دربارهٴ مرگ طوایف اربعه این است که در یک طایفه ذات اقدس الهی از اصل توفی خبر میدهد بدون اینکه آن متوفی را مشخص کند میفرماید: ﴿وَ مِنْکُمْ مَنْ یُتَوَفّى وَ مِنْکُمْ مَنْ یُرَدُّ إِلى أَرْذَلِ الْعُمُرِ﴾ یا ﴿یُتَوَفَّوْنَ﴾ بعضیها متوفی میشوند اما معلوم نکرد که متوفی این گروه چه کسانی هستند؟ ﴿وَ مِنْکُمْ مَنْ یُتَوَفّى مِنْ قَبْلُ﴾ ﴿وَ مِنْکُمْ مَنْ یُتَوَفّى وَ مِنْکُمْ مَنْ یُرَدُّ إِلى أَرْذَلِ الْعُمُرِ﴾ اینکه فرمود: ﴿وَ مِنْکُمْ مَنْ یُتَوَفّى﴾ مشخص نفرمود متوفی چه کسانیاند؟ این طایفه اولی که از اصل توفی روح خبر میدهد سه طایفهٴ دیگر متوفی را مشخص کرد یک طایفه میفرماید متوفی خداست طایفهٴ دیگر میفرماید متوفی فرشتهٴ مرگ عزرائیل(سلام الله علیه) است که نام عزرائیل نیست ولی فرشته مرگ هم اوست طایفهٴ سوم میفرماید متوفی مرگ فرشتگان الهیاند اینکه فرمود: ﴿اللّهُ یَتَوَفَّى اْلأَنْفُسَ حینَ مَوْتِها﴾ یا ﴿لکِنْ أَعْبُدُ اللّهَ الَّذی یَتَوَفّاکُمْ﴾ من خدایی را میپرستم که متوفی شماست در این طایفه از آیات توفی به ذات اقدس الهی اسناد داده شد در طایفه دیگر نظیر آیهٴ سورهٴ «سجده» توفی به آن فرشتهای که موکل بر مرگ است موکل بر توفی و قبض ارواح است اسناد داده شد آنها میگفتند ما با مرگ در زمین گم میشویم ﴿إِذا ضَلَلْنا فِی اْلأَرْضِ أَ إِنّا لَفی خَلْقٍ جَدیدٍ﴾ جواب داده شد که ﴿قُلْ یَتَوَفّاکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذی وُکِّلَ بِکُمْ﴾ آن ﴿مَلَکُ الْمَوْتِ﴾ است و موکل بر اماته شماست و وکیل من است در توفی ارواح شما او متوفی است تمام حقیقت شما را ضبط میکند طایفهٴ سوم آیاتیاند که این توفی را به فرشتگانی که زیرمجموعه این ﴿مَلَکُ الْمَوْتِ﴾ است اسناد میدهند نظیر همین آیاتی است که الآن میخوانیم در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» که ﴿تَوَفَّتْهُ رُسُلُنا﴾ یا آنچه که در سورهٴ «نحل» است ﴿الَّذینَ تَتَوَفّاهُمُ الْمَلائِکَةُ طَیِّبینَ﴾ و مانند آن که توفی را به فرشتگانی که زیر مجموعه موکل موت است اسناد میدهد مرحوم صدوق(رضوان الله علیه) در کتاب شریف توحیدشان روایتی را نقل میکنند که کسی به حضور مبارک امیرالمؤمین(سلام الله علیه) مشرف شد گفت شما مدعی هستید که قرآن کلام الله است چه اینکه خود قرآن تحّدی کرده فرمود: ﴿لَوْ کانَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِ اللّهِ لَوَجَدُوا فیهِ اخْتِلافًا کَثیرًا﴾ در حالی که ما اختلاف فراوانی مثلاً ـ معاذ الله ـ در قرآن میبینیم یکی از آن موارد اختلاف همین اَنحای سهگانه توفی بود که از سائل سؤال کرد به حضرت عرض کرد که این توفی را خداوند گاهی به خود اسناد میدهد گاهی به ﴿مَلَکُ الْمَوْتِ﴾ اسناد میدهد گاهی به فرشتههای دیگر این میشود اختلاف آنگاه وجود مبارک حضرت امیرالمؤمین(سلام الله علیه) تشریح کرد که بعضی ارواح در اثر قوت و قدرت و صلاحیتی که دارند ذات اقدس الهی توفی آنها را به عهده میگیرد بعضی که در حد متوسطاند عزرائیل(سلام الله علیه) قبض میکند بعضیها که ضعیفاند فرشتگان دیگر ارواح آنها را قبض میکنند ولی در همهٴ حالات همهٴ اینها هستند منتها آن متوفی اگر یک قدرت بیشتری داشت به جایی میرسد که فقط به «لقاءالله» راه پیدا میکند غیر خدا را نمیبیند اگر در حد متوسط باشد که عزرائیل(سلام الله علیه) را میبیند و اگر به آن حد نرسد شایستهٴ دیدن عزرائیل(سلام الله علیه) نباشد فرشتگان زیر مجموعه او را میبیند ولی همهٴ آنها هستند برای اینکه وسائط فیض منقطع نیست و هرگز تفریع هم در کار نیست.
پرسش...
پاسخ: یعنی عزرائیل(سلام الله علیه) میآید آنها در عین حال که عزرائیل میآید الله را هم ملاقات خواهند کرد عمده آن است که لقای الهی را مشاهده میکنند و با آیهٴ مبارکهٴ ﴿یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ٭ ارْجِعی﴾ روح را تسلیم میکنند خب پس موت و همچنین نوم آن قطع کردن رابطه روح و بدن یا کم کردن رابطه روح و بدن است این مطلب اول بعد از ذکر آن مقدمه آن مقدمه این بود که هر چیزی «فی نفسه هالک» است مگر فیض خدا و وجه خدا که آن آیاتش گذشت بعد از او اولین مطلب این است که مرگ و همچنین خواب عبارت از قطع شدن یا کم شدن رابطه روح و بدن است آنگاه در خواب وقتی رابطه کم شد روح از تدبیر میآرمد و بدن از تحرک در تحت تدبیر نفس آسایش پیدا کند لذا فرمود: ﴿وَ جَعَلْنا نَوْمَکُمْ سُباتًا﴾ .
مطلب بعدی آن است که دربارهٴ مرگ چهار طایفه آیات بود یکی طایفه اصل توفی را بیان فرمود بدون اینکه متوفی را مشخص کند سه طایفه دیگر متوفی را مشخص کردند منتها در طول هماند نه در عرض هم و جمع این آیات هم به وجوهی است که بعضی از وجوه همان است که از امیر المؤمنین(سلام الله علیه) نقل شده است و مرحوم صدوق(رضوان الله علیه) در کتاب شریف توحید نقل کرده است این طوایف چهارگانه دربارهٴ توفی در موت اما دربارهٴ «نوم» اینچنین نیست که سه طایفه یا چهار طایفه باشد که بفرماید شما در حال نوم متوفا میشوید و گاهی بفرماید در حال نوم متوفی شما خداست گاهی بفرماید فرشتهٴ مرگ است گاهی فرشتهٴ موت است گاهی هم فرشتههایی که زیرمجموعه او هستند بلکه فقط توفی را به ذات اقدس الهی اسناد میدهد چه در این آیهٴ محلّ بحث سورهٴ «انعام» چه در آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ «زمر» آنجا فرمود: ﴿اللّهُ یَتَوَفَّى اْلأَنْفُسَ حینَ مَوْتِها وَ الَّتی لَمْ تَمُتْ فی مَنامِها﴾ یعنی ﴿اللّهُ یَتَوَفَّى اْلأَنْفُسَ وَ الَّتی لَمْ تَمُتْ﴾ یعنی هنوز نمرده است ﴿یَتَوَفَّى﴾ آن انفسی را که هنوز نمردهاند ﴿فی مَنامِها﴾ خب پس متوفی الله است که انسان هنگام نوم روح را به ذات اقدس الهی وامیگذارد.
مطلب بعدی آن است که مرگ غیر از توفی است چه اینکه خواب هم غیر از توفی است مرگ آن قطع رابطهٴ روح و بدن است که روح رحلت میکند اما محرک و زمامدار روح کیست؟ و چیست؟ و روح را چه کسی میبرد؟ آن مسئله توفی است وفات مادامی مطرح است که وافی و متوفی در کار باشد موت عبارت است از قطع رابطه روح و بدن است گاهی این مرگ را تحت قهر روح قرار میدهند گاهی این توفی را در تحت قهر موت قرار میدهند آنجا که مرگ را تحت قهر روح قرار بدهد همین است که در این کریمه فرمود: ﴿کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ﴾ هر کسی مرگ را میچشد یعنی مرگ مقهور نفس است مرگ انسان را نمیچشد انسان مرگ را میچشد مرگ یعنی هجرت و رحلت این رحلت و هجرت ادامه دارد تا به مرحلهای میرسد که انسان اصل هجرت و رحلت را هضم میکند و دیگر نمیمیرد و دیگر هجرت نمیکند و دیگر رجعت نمیکند چون رسیده است به مقصد مرگ ذائق نیست بلکه مَذوق است انسان است که مرگ را میچشد و هضم میکند انسان است که مرگ را یعنی تحول را یعنی رحلت را یعنی هجرت را یعنی رجعت را هضم میکند دیگر رجعتی نیست چون به مقصد رسیده است در دنیا تا زنده است هجرتها, رحلتها, تحولها و دگرگونیها هست تا به جایی برسد که انسان دگرگونی را هضم بکند دیگر دگرگونی نیست چون خود انسان ثابت میشود که ﴿لا یَذُوقُونَ فیهَا الْمَوْتَ إِلاَّ الْمَوْتَةَ اْلأُولى﴾ دیگر مرگی نیست از این جهت مرگ تحت قهر روح است که مرگ مذوق است و روح ذائق گاهی توفی را به عنوان علت قابلی به موت اسناد میدهند نظیر اینکه دربارهٴ بعضی از تبهکاران فرمود اگر بعضیها به فلان گناه آلوده شدند ﴿فَأَمْسِکُوهُنَّ فِی الْبُیُوتِ حَتّى یَتَوَفّاهُنَّ الْمَوْتُ أَوْ یَجْعَلَ اللّهُ لَهُنَّ سَبیلاً﴾ اینها را حبس ابد کنید در خانه زندانی کنید تا بمیرند این میشود حبس ابد یا نه یک حکم دیگری را ذات اقدس الهی انشا بکند که آیات سورهٴ مبارکهٴ «نور» نازل شده است که ﴿فَاجْلِدُوا کُلَّ واحِدٍ مِنْهُما مِائَةَ جَلْدَةٍ﴾ که این ﴿لَن یَجْعَلَ اللّهُ لِلْکافِرینَ عَلَى الْمُؤْمِنینَ سَبیلاً﴾ همین است که در سورهٴ مبارکهٴ «نور» جعل شده است خب فرمود اگر این زنها تبهکار شدند ﴿فَأَمْسِکُوهُنَّ فِی الْبُیُوتِ حَتّى یَتَوَفّاهُنَّ الْمَوْتُ أَوْ یَجْعَلَ اللّهُ لَهُنَّ سَبیلاً﴾ این ﴿أَوْ یَجْعَلَ اللّهُ لَهُنَّ سَبیلاً﴾ اشاره است به اینکه یک حکم آیندهای خواهد آمد یک راه دیگری هم هست در اینجا توفی به موت اسناد داده شد که موت متوفی اینهاست به عنوان عامل قریب به عنوان علت معد و مانند آن وگرنه متوفی در حقیقت همان فاعلهای یاد شدهاند اینچنین نیست که موت متوفی باشد خود موت به معنای رحلت تحت قهر انسان است انسان به جایی میرسد که تحول را پشت سر میگذارد چه وقت تحول را پشت سر میگذارد آنجا که به دارالقرار رسیده است وقتی قرار گرفت دیگر جا برای رحلت نیست و چون با مرگ طلیعهٴ آن دارالقرار است از این جهت گفته میشود انسان ذائقهٴ موت است چشنده موت است خب اینکه فرمود: ﴿وَ هُوَ الَّذی یَتَوَفّاکُمْ بِاللَّیْلِ﴾ یعنی آن عاملی که روح را از بدن جدا میکند یا رابطهشان را ضعیف میکند خداست و هر لحظه که انسان میخوابد روح را تقدیم ذات اقدس الهی میکند فرمود: ﴿وَ یَعْلَمُ ما جَرَحْتُمْ بِالنَّهارِ﴾ آنچه را که در زمان بیداری کسب کردهاید خدا میداند «جرح» یعنی «اکتسب بالجارحه» ﴿أَمْ حَسِبَ الَّذینَ اجْتَرَحُوا السَّیِّئاتِ﴾ ﴿اجْتَرَحُوا﴾ یعنی «اکتسب السیئات بالجوارح» «اجْتَرَحُ»یعنی «اکتسب بجارحته» ﴿وَ یَعْلَمُ ما جَرَحْتُمْ بِالنَّهارِ﴾ یعنی «ما اکتسبتم بالجوارح» ﴿وَ ما عَلَّمْتُمْ مِنَ الْجَوارِحِ﴾ که در سورهٴ مبارکهٴ «مائده» گذشت هم ناظر به همین معناست خب فرمود خدایی که هر شب روح شما را قبض میکند از همهٴ کارهایی که شما انجام دادهاید آگاه است گاهی توفی را به ملائکه اسناد میدهد همتای آن علم به افعال و حرکات و اقوال آنها را هم به ملائکه اسناد میدهد اگر فرمود: ﴿تَوَفَّتْهُ رُسُلُنا﴾ یا ﴿الَّذینَ تَتَوَفّاهُمُ الْمَلائِکَةُ﴾ در قبالش هم فرمود: ﴿وَ إِنَّ عَلَیْکُمْ لَحافِظینَ ٭ کِرامًا کاتِبینَ ٭ یَعْلَمُونَ ما تَفْعَلُونَ﴾ چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «ق» هم فرمود: ﴿ما یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلاّ لَدَیْهِ رَقیبٌ عَتیدٌ﴾ چه قول باشد چه فعل باشد فرشتگان میدانند همان فرشتگانی که مأمور ضبط ارواحاند مأمور ضبط اعمالند بالأخره میدانند اگر هم این فرشتگان غیر از آن فرشتگان باشند ولی بالأخره یک عده از فرشتگان ارواح شما را قبض میکنند یک عده از فرشتگان هم اعمال شما را میدانند اما در اینجا که توفی را به خود ذات اقدس الهی اسناد داد علم به کارهای انسان را هم باز به خدا اسناد داد فرمود: ﴿وَ هُوَ الَّذی یَتَوَفّاکُمْ بِاللَّیْلِ وَ یَعْلَمُ ما جَرَحْتُمْ بِالنَّهارِ﴾ آنگاه هر شب که انسان میخوابد یک روحی را تقدیم ذات اقدس الهی میکند و اگر رهآورد روزش طیب و طاهر بود این مستعد میشود وقتی که به حضور خدا رفت معارفی را درک کند و برگردد لذا مرحوم کلینی(رضوان الله علیه) در همان جلد هشتم کافی یعنی روضهٴ کافی نقل میکند که معمولاً اصحاب وقتی حضور پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مشرف میشدند حضرت میفرمود «ما المبشّرات» دیشب چه رویای مبشّری در عالم خواب دیدید خب وقتی انسان بدن را که مزاحم اوست در یک گوشه میخواباند که خود به حضور خدا برود برای اینکه چیزی یاد بگیرد آنها که چیزی یاد نمیگیرند برای آن است که بیداری اینها خواب است «النّاس نیام اذا ماتوا انتبهوا» ما آنهایی که بیداری اینها بیداری است خواب آنها هم بیداری است برای اینکه اینها با یک روح طیب و طاهری رحلت میکنند به لقای حق میروند وقتی آنجا که معدن علم است رفتند یقیناً با علم برمیگردند ﴿وَ هُوَ الَّذی یَتَوَفّاکُمْ بِاللَّیْلِ وَ یَعْلَمُ ما جَرَحْتُمْ بِالنَّهارِ ثُمَّ یَبْعَثُکُمْ فیهِ﴾ فرمود این توفی شما در شب به دست خداست این بیداری شما در روز یک بعث است وقتی روح رابطهاش به بدن برگشت شما زنده میشوید برنگردد مردهاید یا خوابید پس در هر لحظه که انسان میخوابد روحش را خدا توفی میکند که اخذ تام است وقتی هم که برمیگردد خدا روح را برمیگرداند او مبعوث میشود قهراً [ناگزیر] مضجع او مرقد او و قبر او خواهد بود جایی که میخوابد قبر اوست وقتی هم که صبح برمیخیزد همان دعای معروف را میخواند «اَلْحَمْدُلِلَّهِ الَّذى اَحْیانى بَعْدَ ما اَماتَنى وَ اِلَیْهِ النُّشُورُ» اینکه گفتند هر شب موقع خواب این دعا را بخوانید «اللهم ان أمسکت نفسی فی منامی فاغفرلها وان ارسلتها فاحفظها» وقتی هم که بیدار شدند مستحب است این دعا را بخوانند «اَلْحَمْدُلِلَّهِ الَّذى اَحْیانى بَعْدَ ما اَماتَنى وَ اِلَیْهِ النُّشُورُ» معلوم میشود که بیداری یک بعث است چه اینکه خواب یک موت اگر «النوم اخ الموت» «الیقضة اخ البعث» انسان میخوابد و بیدار میشود میخوابد و بیدار میشود که این خوابش آیت موت است و آن یقضهاش آیت بعث تا از این آیات به خود «ذی الآیه» برسند ﴿ثُمَّ یَبْعَثُکُمْ فیهِ لِیُقْضى أَجَلٌ مُسَمًّى﴾ تا آن اجل نهایی فرا برسد در طلیعهٴ همین سورهٴ مبارکهٴ «انعام» فرمود: ﴿هُوَ الَّذی خَلَقَکُمْ مِنْ طینٍ ثُمَّ قَضى أَجَلاً وَ أَجَلٌ مُسَمًّى عِنْدَهُ﴾ برای انسان دو اجل بود معلق بود و اجل حتمی که این اجل حتمی اجل مسمّی است برای اینکه فرمود: ﴿وَ أَجَلٌ مُسَمًّى عِنْدَهُ﴾ برابر آیهٴ سورهٴ «نحل» که ﴿ما عِنْدَکُمْ یَنْفَدُ وَ ما عِنْدَ اللّهِ باقٍ﴾ این اجل مسمّی تغییرپذیر نیست این همان است که ﴿فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ لا یَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا یَسْتَقْدِمُونَ﴾ خب پس اجل مسمّی که عند الله است و آن اجل حتمی و قطعی است تغییر و تأخیر و تقدیم پذیر نیست تا او برسد تا آن مرگ قطعی برسد انسان یک مرگ موقتی دارد تا آن بعث قطعی برسد و بعث نهایی برسد یک بعث محدودی دارد ﴿ثُمَّ یَبْعَثُکُمْ فیهِ﴾ یعنی در نهار ﴿لِیُقْضى أَجَلٌ مُسَمًّى﴾ تا آن مدت نهایی برسد آنجا که رسید مرگ است بلارجوع و بعث عمومی است که ﴿قُلْ إِنَّ الْأَوَّلِینَ وَالآخِرِینَ ٭ لَمَجْمُوعُونَ إِلى میقاتِ یَوْمٍ مَعْلُومٍ﴾ به غیر ذات اقدس الهی در قرآن کریم اسناد داده نشده ظاهراً ولی در روایات فرشتگان فراوانی موکل به خواباند موکل بیداریاند موکل هضم غذایند برای هر انسانی در شئون گوناگون فرشتگانی هستند که موکلان الهیاند این هم که در بحثهای بعدی دارد که ﴿یُرْسِلُ عَلَیْکُمْ حَفَظَةً﴾ یا ﴿لَهُ مُعَقِّباتٌ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ یَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللّهِ﴾ آنها هم فرشتگان گوناگونیاند که عهدهدار شئون مختلفاند ولی در قرآن کریم ظاهراً توفی در حال نوم به غیر خدا اسناد داده نشده اما در مسئلهٴ اینکه ذات اقدس الهی متوفی است چندین روایت هست و اما اینکه فرمود: ﴿وَ یَعْلَمُ ما جَرَحْتُمْ بِالنَّهارِ﴾ برابرآنچه که در آیهٴ ٢١ سورهٴ «جاثیه» است قرار میگیرد که ﴿أَمْ حَسِبَ الَّذینَ اجْتَرَحُوا السَّیِّئاتِ أَنْ نَجْعَلَهُمْ کَالَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ﴾ که ﴿اجْتَرَحُوا السَّیِّئاتِ﴾ یعنی «اکتسبواها بجوارحههم».
پرسش...
پاسخ: چرا مثل اینکه فرمود: ﴿ما یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلاّ لَدَیْهِ رَقیبٌ عَتیدٌ﴾ منظور از این ﴿قَوْلٍ﴾ مطلق کار است اینچنین نیست که در سورهٴ «ق» فرمود: ﴿ما یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلاّ لَدَیْهِ رَقیبٌ عَتیدٌ﴾ ناظر به فعل نباشد منتها چون اکثر کارها با زبان صورت میگیرد ما میگوییم ببین حرفش چیست یا مثلاً به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) گفتند به اینکه حرفت را عوض کن ﴿ائْتِ بِقُرْآنٍ غَیْرِ هذا أَوْ بَدِّلْهُ﴾ این حرفها را عوض کن یعنی منطق را عوض کن یعنی این روش را عوض بکن این هم که در عرف میگویند یا خود آیات دارد که ﴿وَ لا تَأْکُلُوا أَمْوالَکُمْ بَیْنَکُمْ بِالْباطِلِ﴾ مال مردم را نخورید منظور خصوص خوردن نیست مطلق تصرف است یعنی در مال مردم تصرف نکنید اینجا هم که فرمود: ﴿ما یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلاّ لَدَیْهِ رَقیبٌ عَتیدٌ﴾ ناظر به مطلق کار است نه اینکه ﴿قَوْلٍ﴾ در مقابل فعل باشد چه اینکه آن آیه هم که فرمود: ﴿وَ إِنَّ عَلَیْکُمْ لَحافِظینَ ٭ کِرامًا کاتِبینَ ٭ یَعْلَمُونَ ما تَفْعَلُونَ﴾ آن «فعل» در مقابل ﴿قَوْلٍ﴾ نیست که آنها ﴿یَعْلَمُونَ ما تَفْعَلُونَ﴾ ولی «لایعلمون ما لاتقولون» این طور نیست بلکه مطلق کار است حالا خواه قولی باشد, خواه فعلی خواه جارحهای باشد, خواه جانحهای برای اینکه فرمود: ﴿انْ تُبْدُوا ما فی أَنْفُسِکُمْ أَوْ تُخْفُوهُ یُحاسِبْکُمْ بِهِ اللّهُ﴾ .
پرسش...
پاسخ: حالا در توفی به خواست خدا شاید بحثهایی بیاید پس اینکه دیگران میگفتند مرگ نابود شدن است ذات اقدس الهی میفرماید نه شما با مرگ نابود نمیشوید اشکال آنها برابر آیهٴ ده سورهٴ «سجده» این بود که ﴿أَ إِذا ضَلَلْنا فِی اْلأَرْضِ أَ إِنّا لَفی خَلْقٍ جَدیدٍ﴾ ما که نابود میشویم مرگ را عدم میپنداشتند وحی الهی میفرماید مرگ به معنای عدم نیست که انسان نابود بشود که بعد از مرگ خبری نباشد و همچنین مرگ به معنای تخلد عدم بین متحرک و هدف نیست که حالا بر فرض معاد هم باشد انسان با مردن نابود میشود دوباره بود میشود این طور نیست مرگ نه نابودی مطلق است که بعد از او خبری نباشد نه نابودی مقطعی است که بین دنیا و آخرت عدم فاصله باشد که این متحرک در بین راه نابود بشود دو باره به سیرش ادامه بدهد این طور نیست بلکه بر اساس آیه ﴿یا أَیُّهَا اْلإِنْسانُ إِنَّکَ کادِحٌ إِلى رَبِّکَ کَدْحًا فَمُلاقیهِ﴾ هرگز این متحرک نابود نخواهد شد منتها همان طوری که در نهج البلاغه و سایر متون نقلی آمده است «انما تنتقلون من دار الی دار» این انتقال میشود هجرت رجعت موت و مانند آن آن ناقل متوفی است وقتی آنها گفتند که ﴿أَ إِذا ضَلَلْنا فِی اْلأَرْضِ أَ إِنّا لَفی خَلْقٍ جَدیدٍ﴾ خدا در جواب به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: ﴿قُلْ یَتَوَفّاکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذی وُکِّلَ بِکُمْ﴾ اولاً مرگ عدم نیست یک فرشتهای است که وکیل مرگ است موکل مرگ است خب امر عدمی که وکیل برنمیدارد کسی موکل بر او نیست توکیلی نیست فرشته مرگ عزرائیل(سلام الله علیه) این وکیل الله است در اماته این موکل بر موت است این ملک موت است مثل ملک حیات نظیر اسرافیل(علیه السلام) و انسان با مرگ متوفی میشود تمام حقیقت او را این فرشته میگیرد چیزی فروگذار نمیشود ﴿قُلْ یَتَوَفّاکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذی وُکِّلَ بِکُمْ﴾ وقتی قبض کرده است چون امین وحی خداست و امین کار خداست آن را به ذات اقدس الهی برمیگرداند ﴿ثُمَّ إِلى رَبِّکُمْ تُرْجَعُونَ﴾ از اینجا معلوم میشود که تمام حقیقت همان روح است و بدن تابع روح خواهد بود چه اینکه در این آیهای که
پرسش...
پاسخ: برای آنها برهان اقامه میکردند که روح شما مجرد است برای اینکه اندیشهای دارید و عواطفی دارید اینها قابل تجزیه نیست قابل تقسیم نیست زمان ندارد مکان ندارد و مانند آن وقتی که این اندیشهٴ شما زمان و مکانی نبود روحی که اندیشمند و اندیشور است هم یقیناً زمان و مکان ندارد شما گم نمیشوید چه اینکه دربارهٴ شهدا هم همین را مطرح کردند دربارهٴ شهدا فرمود: ﴿وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلُوا فی سَبیلِ اللّهِ أَمْواتًا بَلْ أَحْیاءٌ﴾ خب فرمود اینها که خیال میکردند حقیقت انسان همین بدن است فکر میکردند کسی به جبههای جنگ برود و کشته بشود میمیرد نابود میشود آنگاه ذات اقدس الهی در دو آیه فرمود خیال نکنید این حرف را نزنید خیالش را هم نکنید بلکه اینها زندهاند نه بعضی از قسمتهای شهید زنده است بعضی از قسمتهایش مرده است اینکه فرمود: ﴿وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلُوا فی سَبیلِ اللّهِ أَمْواتًا بَلْ أَحْیاءٌ﴾ یعنی اینها که ﴿قُتِلُوا فی سَبیلِ اللّهِ﴾ و بدن پاک و مطهرشان قطعه قطعه شد و به صورت پودر درآمد و بدن اینها جزء حقیقت اینهاست اصل است و روح اینها هم اصل است اینها دو تا اصل دارند پس یک اصلشان نابود شد یک اصل دیگر ماند بعض الشهید زنده است نه کل الشهید یا نه, بدن فرع روح است هرجا یک بدنی دارد الآن هم یک بدن خاصی را خدا به آنها داده است کل شهید زنده است نه بعض شهید فرمود: ﴿وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلُوا فی سَبیلِ اللّهِ أَمْواتًا بَلْ﴾.
همین افرادی که ﴿قُتِلُوا فی سَبیلِ اللّهِ﴾ هم اکنون ﴿أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ﴾ تمام حقیقت اینها زنده است پس معلوم میشود این تن یک ابزاری بیش نیست در اینجا این ابزار است بعد الموت یک ابزار دیگری ذات اقدس الهی به او افاضه میکند.
پرسش...
پاسخ: و از آن طرف که انسانها هم یک حقیقتاند این طور نیست که حالا کسی که دو نفر اگر به جبههٴ جنگ رفتند یا سه نفر به جبههٴ جنگ رفتند یا چهار نفر به جبهه جنگ رفتند یکی شهید شد, یکی آزاده شد یکی فاتح شد و یکی جانباز اینها چهار حقیقت مختلف داشته باشند یکی از آنها روح مجرد داشته باشد بقیه روحشان مجرد نباشد که نیست اینکه فرمود اینها که میمیرند ذی حقیقت زندهاند دیگران هم همین حقیقت دارند دیگران که اینچنین نیست که یک موجود مادی باشند و این یک موجود مجرد باشد یا همین که انسان به لبهٴ شهادت رسیده است روحش مجرد بشود خب پس آیات توفی نشان میدهد که تمام حقیقت را فرشتهها قبض میکنند یا الله قبض میکند یا فرشتهٴ مرگ قبض میکند آیات شهادت نشان میدهد که تمام حقیقت انسان شهید زنده است نه بعض او زنده است.
پرسش...
پاسخ: غیر شهید همین بود که الآن جواب گفته شد شهید و غیر شهید یک حقیقت دارند بعضیها خب به مراتب از شهید بالاترند این «ضربة علیٍ» گاهی انسان میجنگد فاتح میشود خب ثوابش, اَجرش درجاتش به مراتب بیشتر از شهید است یک وقت «لضربة علیٍ یوم الخندق أفضل من عبادة الثقلین» او که شهید نشد او فاتح شد آن فتح اسلام را نگه داشت و همهٴ شهدا در کنار سفرهٴ آن فتح خندق نشستهاند خب گاهی ثواب فاتح به مراتب بالاتر از ثواب یک شهید است.
پرسش...
پاسخ: آخر دربارهٴ شهدا این نقد را داشتند میگفتند که نروید خودتان را به کشتن ندهید نروید خودتان را هلاک نکنید حیف شماست قرآن میفرماید حیف آدم خوب که اینجا بماند اصلاً آدمهای خوب میگویند حیف است که ما اینجا بمانیم حیف آدم نیست که اینجا بماند این دنیا که وضعش را میبینید شما کدام مزبله از اینجا بدتر است آنها میگویند حیف آدم است که اینجا بماند «اللهم عَجِل عَجِل وفاتی» برای همین است «وَ لَوْ لاَ الْأَجَلُ الَّذِی کَتَبَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ لَمْ تَسْتَقِرَّ أَرْوَاحُهُمْ فِی أَجْسَادِهِمْ طَرْفَةَ عَیْنٍ» میگویند حیفه آدم نیست اینجا بماند این بازیها و باند بازیها را ببیند حیف آدم نیست «وَ لَوْ لاَ الْأَجَلُ الَّذِی کَتَبَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ لَمْ تَسْتَقِرَّ أَرْوَاحُهُمْ فِی أَجْسَادِهِمْ طَرْفَةَ عَیْنٍ» خب آنها میگویند حیفه آدم که اینجا بماند آن مادی میگوید حیف آدم نیست به جبهه برود برای اینکه بینش او فرق میکند آن از آن طرف وجود مبارک حضرت امیر میگوید آدمهای خوب میگویند حیف آدم خوب که اینجا بماند چرا با انبیا نباشیم چرا با اولیا نباشیم انسان همین که پر کشید با انبیا و اولیاست اولین لحظهٴ مرگ انسان همانطوری که مرحوم کلینی نقل کرد چهارده معصوم به منزل او میآیند مگر این کمشرف است تازه انسان اگر دستش به قبر مطهر سید الشهدا برسد فخر دو عالم نصیب او میشود چه رسد به اینکه چهارده معصوم در کنار بستر او حاضر بشوند بنابراین اگر مسئلهٴ شهدا را نقل کرد برای اینکه اعتراض دربارهٴ خصوص شهدا بود میگفتند چرا خودتان را هدر میدهید قرآن پاسخ اینها را داد که اینها هدر نمیروند که بنابراین اینچنین نیست که حالا بین شهید و غیر شهید فرق باشد عمده این دو محور اصلی است که توفی اخذ تام است و هیچ جزئی از اجزای انسان در حال مرگ فرو نمیریزد ضایع نمیشود تمام حقیقت انسان ضبط میشود این یک، دوم در مسئلهٴ شهید که فرمود: ﴿وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلُوا فی سَبیلِ اللّهِ﴾ یا ﴿وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ یُقْتَلُ فی سَبیلِ اللّهِ أَمْواتٌ بَلْ أَحْیاءٌ﴾ یعنی تمام حقیقت شهید زنده است منتها فرقی که شهید با دیگران دارند اینکه دیگران رابطهشان کم میشود یا قطع میشود و میروند شهید در اثر عنایت الهی در عین حال که رابطهاش با طبیعت محفوظ است میرود نمرده میرود دیگران میمیرند و میروند لذا خبر ندارند که راهیان راه او چه کسانی هستند شهید نمرده میرود چون ﴿و یسْتَبْشِرُونَ بِالَّذینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِمْ﴾ مرتب استبشار میکنند میگویند راهمان چه شد خبر به ما بدهید بشارت به ما بدهید آیا ادامه راه است یا نه راه ما ادامه دارد یا نه هدف ما ادامه دارد یا نه اینها مرتب استبشار میکنند اینها نمرده میروند افراد عادی میمیرند و میروند این عظمت شهید است ولی در اینکه تمام حقیقت شهید زنده است از این آیات به خوبی استفاده میشود پس معلوم میشود تمام حقیقت روح است بدن ابزار است البته انسان ابزار میخواهد هرجا باشد بدن دارد دنیا باشد بدن دارد قبر باشد, برزخ باشد بدن دارد صحنه قیامت باشد بدن دارد بهشت باشد بدن دارد منتها بدن هر عالمی مناسب همان عالم را ذات اقدس الهی به آنها اعطا میکند.
«و الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ»
- هر موجودی غیر ذات اقدس الهی و غیر وجه و فیض خاص الهی فی نفسه هالک است
- موت یکی از آیات الهی است
- نوم عبارت از کم کردن رابطهٴ تدبیر و تحریک روح است نسبت به بدن.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَ هُوَ الَّذی یَتَوَفّاکُمْ بِاللَّیْلِ وَ یَعْلَمُ ما جَرَحْتُمْ بِالنَّهارِ ثُمَّ یَبْعَثُکُمْ فیهِ لِیُقْضى أَجَلٌ مُسَمًّى ثُمَّ إِلَیْهِ مَرْجِعُکُمْ ثُمَّ یُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ ﴿60﴾ وَ هُوَ الْقاهِرُ فَوْقَ عِبادِهِ وَ یُرْسِلُ عَلَیْکُمْ حَفَظَةً حَتّى إِذا جاءَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنا وَ هُمْ لا یُفَرِّطُونَ ﴿61﴾ ثُمَّ رُدُّوا إِلَى اللّهِ مَوْلاهُمُ الْحَقِّ أَلا لَهُ الْحُکْمُ وَ هُوَ أَسْرَعُ الْحاسِبینَ ﴿62﴾
دربارهٴ توفی چند مطلب است مطلب اول آنکه هر موجودی غیر ذات اقدس الهی و غیر وجه و فیض خاص الهی فی نفسه هالک است اختصاصی به حالت موت و رحلت از دنیا و آخرت ندارد چون ﴿کُلُّ شَیْءٍ هالِکٌ إِلاّ وَجْهَهُ﴾ این مشتق در متلبسٌ بالفعل استعمال شده است که ﴿کُلُّ شَیْءٍ هالِکٌ﴾ نه یعنی «کل شیء یهلک … » بلکه هر چیزی هم اکنون هالک است مگر وجه خدا چه اینکه فرمود: ﴿کُلُّ مَنْ عَلَیْها فانٍ ٭ وَ یَبْقى وَجْهُ رَبِّکَ﴾ هر چیزی غیر ذات اقدس الهی و غیر وجه و فیض خاص الهی فانی و هالک است این اختصاصی به حالت موت ندارد انسان در حالی هم که زنده است لولا وجه الله فانی و هالک است انسان در حالتی که بیدار است و خواب نیست لولا وجه الله باز هم فانی و هالک است که این کاری به مسئله حیات و ممات یا کاری به مسئله نوم و یقضه و بیداری ندارد این مطلب اول مطلب دوم آن است که موت یکی از آیات الهی است که در قرآن کریم ذات اقدس الهی او را به عنوان آیت خاص یاد میکند که میفرماید: ﴿وَ مِنْ آیاتِهِ مَنامُکُمْ بِاللَّیْلِ وَ النَّهارِ وَ ابْتِغاؤُکُمْ مِنْ فَضْلِهِ﴾ این آیت الهی است که بر انسان مسلط است رابطه نفس و بدن را ضعیف میکند انسان در حالت بیداری روحش مدبر و محرک بدن است و بدنش در تحت تدبیر و تحرک روح برای اینکه آن مدبر و محرک مقداری بیارمد این متحرک مقداری آسایش پیدا کند خدا خواب را جعل کرد فرمود: ﴿وَ جَعَلْنا نَوْمَکُمْ سُباتًا﴾ سبات یعنی آرامش تعطیل موقت روز شنبه را هم که سبت میگفتند به همین مناسبت بود که تعطیل و آرامش محدود گرچه روح وقتی رابطهاش با بدن کم شد به عالم خود سفر دارد و آنچه را که فراهم کرده است با او سرگرم است و هرگز روح نمیخوابد ولی وقتی رابطهاش از بدن کم شد بدن در تحت تدبیر و حرکت فراوان روح نیست مگر در مرحلهٴ گیاهی و بخش ضعیفی از مرحله حیوانی پس نوم عبارت از کم کردن رابطهٴ تدبیر و تحریک روح است نسبت به بدن لذا هم بدن میآرمد هم روح ﴿وَ جَعَلْنا نَوْمَکُمْ سُباتًا ٭ وَ جَعَلْنَا اللَّیْلَ لِباسًا﴾ ﴿وَ جَعَلْنا نَوْمَکُمْ سُباتًا﴾ این آیات که گاهی به صورت ﴿وَ جَعَلْنا نَوْمَکُمْ سُباتًا ٭ وَ جَعَلْنَا اللَّیْلَ لِباسًا﴾ گاهی به عنوان ﴿وَ جَعَلْنا نَوْمَکُمْ سُباتًا﴾ گاهی به عنوان ﴿وَ مِنْ آیاتِهِ مَنامُکُمْ بِاللَّیْلِ وَ النَّهارِ وَ ابْتِغاؤُکُمْ مِنْ فَضْلِهِ﴾ نشان میدهد که نوم از آیات الهی است و به منظور آرامش روح از یک جهت و آرامش بدن از جهت دیگر جعل و خلق شد.
مطلب بعدی آن است که وقتی رابطهٴ روح نسبت به بدن یا کم میشود یا قطع میشود این روح را چه کسی اداره میکند؟ در تحت تدبیر کیست؟ چه کسی این رابطه را کم میکند یا وصل میکند؟ حالا که رابطه روح و بدن کم شد و قطع شد روح کجا میرود دربارهٴ مرگ چهار طایفه آیه هست ولی دربارهٴ نوم ظاهراً یک طایفه دربارهٴ مرگ طوایف اربعه این است که در یک طایفه ذات اقدس الهی از اصل توفی خبر میدهد بدون اینکه آن متوفی را مشخص کند میفرماید: ﴿وَ مِنْکُمْ مَنْ یُتَوَفّى وَ مِنْکُمْ مَنْ یُرَدُّ إِلى أَرْذَلِ الْعُمُرِ﴾ یا ﴿یُتَوَفَّوْنَ﴾ بعضیها متوفی میشوند اما معلوم نکرد که متوفی این گروه چه کسانی هستند؟ ﴿وَ مِنْکُمْ مَنْ یُتَوَفّى مِنْ قَبْلُ﴾ ﴿وَ مِنْکُمْ مَنْ یُتَوَفّى وَ مِنْکُمْ مَنْ یُرَدُّ إِلى أَرْذَلِ الْعُمُرِ﴾ اینکه فرمود: ﴿وَ مِنْکُمْ مَنْ یُتَوَفّى﴾ مشخص نفرمود متوفی چه کسانیاند؟ این طایفه اولی که از اصل توفی روح خبر میدهد سه طایفهٴ دیگر متوفی را مشخص کرد یک طایفه میفرماید متوفی خداست طایفهٴ دیگر میفرماید متوفی فرشتهٴ مرگ عزرائیل(سلام الله علیه) است که نام عزرائیل نیست ولی فرشته مرگ هم اوست طایفهٴ سوم میفرماید متوفی مرگ فرشتگان الهیاند اینکه فرمود: ﴿اللّهُ یَتَوَفَّى اْلأَنْفُسَ حینَ مَوْتِها﴾ یا ﴿لکِنْ أَعْبُدُ اللّهَ الَّذی یَتَوَفّاکُمْ﴾ من خدایی را میپرستم که متوفی شماست در این طایفه از آیات توفی به ذات اقدس الهی اسناد داده شد در طایفه دیگر نظیر آیهٴ سورهٴ «سجده» توفی به آن فرشتهای که موکل بر مرگ است موکل بر توفی و قبض ارواح است اسناد داده شد آنها میگفتند ما با مرگ در زمین گم میشویم ﴿إِذا ضَلَلْنا فِی اْلأَرْضِ أَ إِنّا لَفی خَلْقٍ جَدیدٍ﴾ جواب داده شد که ﴿قُلْ یَتَوَفّاکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذی وُکِّلَ بِکُمْ﴾ آن ﴿مَلَکُ الْمَوْتِ﴾ است و موکل بر اماته شماست و وکیل من است در توفی ارواح شما او متوفی است تمام حقیقت شما را ضبط میکند طایفهٴ سوم آیاتیاند که این توفی را به فرشتگانی که زیرمجموعه این ﴿مَلَکُ الْمَوْتِ﴾ است اسناد میدهند نظیر همین آیاتی است که الآن میخوانیم در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» که ﴿تَوَفَّتْهُ رُسُلُنا﴾ یا آنچه که در سورهٴ «نحل» است ﴿الَّذینَ تَتَوَفّاهُمُ الْمَلائِکَةُ طَیِّبینَ﴾ و مانند آن که توفی را به فرشتگانی که زیر مجموعه موکل موت است اسناد میدهد مرحوم صدوق(رضوان الله علیه) در کتاب شریف توحیدشان روایتی را نقل میکنند که کسی به حضور مبارک امیرالمؤمین(سلام الله علیه) مشرف شد گفت شما مدعی هستید که قرآن کلام الله است چه اینکه خود قرآن تحّدی کرده فرمود: ﴿لَوْ کانَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِ اللّهِ لَوَجَدُوا فیهِ اخْتِلافًا کَثیرًا﴾ در حالی که ما اختلاف فراوانی مثلاً ـ معاذ الله ـ در قرآن میبینیم یکی از آن موارد اختلاف همین اَنحای سهگانه توفی بود که از سائل سؤال کرد به حضرت عرض کرد که این توفی را خداوند گاهی به خود اسناد میدهد گاهی به ﴿مَلَکُ الْمَوْتِ﴾ اسناد میدهد گاهی به فرشتههای دیگر این میشود اختلاف آنگاه وجود مبارک حضرت امیرالمؤمین(سلام الله علیه) تشریح کرد که بعضی ارواح در اثر قوت و قدرت و صلاحیتی که دارند ذات اقدس الهی توفی آنها را به عهده میگیرد بعضی که در حد متوسطاند عزرائیل(سلام الله علیه) قبض میکند بعضیها که ضعیفاند فرشتگان دیگر ارواح آنها را قبض میکنند ولی در همهٴ حالات همهٴ اینها هستند منتها آن متوفی اگر یک قدرت بیشتری داشت به جایی میرسد که فقط به «لقاءالله» راه پیدا میکند غیر خدا را نمیبیند اگر در حد متوسط باشد که عزرائیل(سلام الله علیه) را میبیند و اگر به آن حد نرسد شایستهٴ دیدن عزرائیل(سلام الله علیه) نباشد فرشتگان زیر مجموعه او را میبیند ولی همهٴ آنها هستند برای اینکه وسائط فیض منقطع نیست و هرگز تفریع هم در کار نیست.
پرسش...
پاسخ: یعنی عزرائیل(سلام الله علیه) میآید آنها در عین حال که عزرائیل میآید الله را هم ملاقات خواهند کرد عمده آن است که لقای الهی را مشاهده میکنند و با آیهٴ مبارکهٴ ﴿یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ٭ ارْجِعی﴾ روح را تسلیم میکنند خب پس موت و همچنین نوم آن قطع کردن رابطه روح و بدن یا کم کردن رابطه روح و بدن است این مطلب اول بعد از ذکر آن مقدمه آن مقدمه این بود که هر چیزی «فی نفسه هالک» است مگر فیض خدا و وجه خدا که آن آیاتش گذشت بعد از او اولین مطلب این است که مرگ و همچنین خواب عبارت از قطع شدن یا کم شدن رابطه روح و بدن است آنگاه در خواب وقتی رابطه کم شد روح از تدبیر میآرمد و بدن از تحرک در تحت تدبیر نفس آسایش پیدا کند لذا فرمود: ﴿وَ جَعَلْنا نَوْمَکُمْ سُباتًا﴾ .
مطلب بعدی آن است که دربارهٴ مرگ چهار طایفه آیات بود یکی طایفه اصل توفی را بیان فرمود بدون اینکه متوفی را مشخص کند سه طایفه دیگر متوفی را مشخص کردند منتها در طول هماند نه در عرض هم و جمع این آیات هم به وجوهی است که بعضی از وجوه همان است که از امیر المؤمنین(سلام الله علیه) نقل شده است و مرحوم صدوق(رضوان الله علیه) در کتاب شریف توحید نقل کرده است این طوایف چهارگانه دربارهٴ توفی در موت اما دربارهٴ «نوم» اینچنین نیست که سه طایفه یا چهار طایفه باشد که بفرماید شما در حال نوم متوفا میشوید و گاهی بفرماید در حال نوم متوفی شما خداست گاهی بفرماید فرشتهٴ مرگ است گاهی فرشتهٴ موت است گاهی هم فرشتههایی که زیرمجموعه او هستند بلکه فقط توفی را به ذات اقدس الهی اسناد میدهد چه در این آیهٴ محلّ بحث سورهٴ «انعام» چه در آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ «زمر» آنجا فرمود: ﴿اللّهُ یَتَوَفَّى اْلأَنْفُسَ حینَ مَوْتِها وَ الَّتی لَمْ تَمُتْ فی مَنامِها﴾ یعنی ﴿اللّهُ یَتَوَفَّى اْلأَنْفُسَ وَ الَّتی لَمْ تَمُتْ﴾ یعنی هنوز نمرده است ﴿یَتَوَفَّى﴾ آن انفسی را که هنوز نمردهاند ﴿فی مَنامِها﴾ خب پس متوفی الله است که انسان هنگام نوم روح را به ذات اقدس الهی وامیگذارد.
مطلب بعدی آن است که مرگ غیر از توفی است چه اینکه خواب هم غیر از توفی است مرگ آن قطع رابطهٴ روح و بدن است که روح رحلت میکند اما محرک و زمامدار روح کیست؟ و چیست؟ و روح را چه کسی میبرد؟ آن مسئله توفی است وفات مادامی مطرح است که وافی و متوفی در کار باشد موت عبارت است از قطع رابطه روح و بدن است گاهی این مرگ را تحت قهر روح قرار میدهند گاهی این توفی را در تحت قهر موت قرار میدهند آنجا که مرگ را تحت قهر روح قرار بدهد همین است که در این کریمه فرمود: ﴿کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ﴾ هر کسی مرگ را میچشد یعنی مرگ مقهور نفس است مرگ انسان را نمیچشد انسان مرگ را میچشد مرگ یعنی هجرت و رحلت این رحلت و هجرت ادامه دارد تا به مرحلهای میرسد که انسان اصل هجرت و رحلت را هضم میکند و دیگر نمیمیرد و دیگر هجرت نمیکند و دیگر رجعت نمیکند چون رسیده است به مقصد مرگ ذائق نیست بلکه مَذوق است انسان است که مرگ را میچشد و هضم میکند انسان است که مرگ را یعنی تحول را یعنی رحلت را یعنی هجرت را یعنی رجعت را هضم میکند دیگر رجعتی نیست چون به مقصد رسیده است در دنیا تا زنده است هجرتها, رحلتها, تحولها و دگرگونیها هست تا به جایی برسد که انسان دگرگونی را هضم بکند دیگر دگرگونی نیست چون خود انسان ثابت میشود که ﴿لا یَذُوقُونَ فیهَا الْمَوْتَ إِلاَّ الْمَوْتَةَ اْلأُولى﴾ دیگر مرگی نیست از این جهت مرگ تحت قهر روح است که مرگ مذوق است و روح ذائق گاهی توفی را به عنوان علت قابلی به موت اسناد میدهند نظیر اینکه دربارهٴ بعضی از تبهکاران فرمود اگر بعضیها به فلان گناه آلوده شدند ﴿فَأَمْسِکُوهُنَّ فِی الْبُیُوتِ حَتّى یَتَوَفّاهُنَّ الْمَوْتُ أَوْ یَجْعَلَ اللّهُ لَهُنَّ سَبیلاً﴾ اینها را حبس ابد کنید در خانه زندانی کنید تا بمیرند این میشود حبس ابد یا نه یک حکم دیگری را ذات اقدس الهی انشا بکند که آیات سورهٴ مبارکهٴ «نور» نازل شده است که ﴿فَاجْلِدُوا کُلَّ واحِدٍ مِنْهُما مِائَةَ جَلْدَةٍ﴾ که این ﴿لَن یَجْعَلَ اللّهُ لِلْکافِرینَ عَلَى الْمُؤْمِنینَ سَبیلاً﴾ همین است که در سورهٴ مبارکهٴ «نور» جعل شده است خب فرمود اگر این زنها تبهکار شدند ﴿فَأَمْسِکُوهُنَّ فِی الْبُیُوتِ حَتّى یَتَوَفّاهُنَّ الْمَوْتُ أَوْ یَجْعَلَ اللّهُ لَهُنَّ سَبیلاً﴾ این ﴿أَوْ یَجْعَلَ اللّهُ لَهُنَّ سَبیلاً﴾ اشاره است به اینکه یک حکم آیندهای خواهد آمد یک راه دیگری هم هست در اینجا توفی به موت اسناد داده شد که موت متوفی اینهاست به عنوان عامل قریب به عنوان علت معد و مانند آن وگرنه متوفی در حقیقت همان فاعلهای یاد شدهاند اینچنین نیست که موت متوفی باشد خود موت به معنای رحلت تحت قهر انسان است انسان به جایی میرسد که تحول را پشت سر میگذارد چه وقت تحول را پشت سر میگذارد آنجا که به دارالقرار رسیده است وقتی قرار گرفت دیگر جا برای رحلت نیست و چون با مرگ طلیعهٴ آن دارالقرار است از این جهت گفته میشود انسان ذائقهٴ موت است چشنده موت است خب اینکه فرمود: ﴿وَ هُوَ الَّذی یَتَوَفّاکُمْ بِاللَّیْلِ﴾ یعنی آن عاملی که روح را از بدن جدا میکند یا رابطهشان را ضعیف میکند خداست و هر لحظه که انسان میخوابد روح را تقدیم ذات اقدس الهی میکند فرمود: ﴿وَ یَعْلَمُ ما جَرَحْتُمْ بِالنَّهارِ﴾ آنچه را که در زمان بیداری کسب کردهاید خدا میداند «جرح» یعنی «اکتسب بالجارحه» ﴿أَمْ حَسِبَ الَّذینَ اجْتَرَحُوا السَّیِّئاتِ﴾ ﴿اجْتَرَحُوا﴾ یعنی «اکتسب السیئات بالجوارح» «اجْتَرَحُ»یعنی «اکتسب بجارحته» ﴿وَ یَعْلَمُ ما جَرَحْتُمْ بِالنَّهارِ﴾ یعنی «ما اکتسبتم بالجوارح» ﴿وَ ما عَلَّمْتُمْ مِنَ الْجَوارِحِ﴾ که در سورهٴ مبارکهٴ «مائده» گذشت هم ناظر به همین معناست خب فرمود خدایی که هر شب روح شما را قبض میکند از همهٴ کارهایی که شما انجام دادهاید آگاه است گاهی توفی را به ملائکه اسناد میدهد همتای آن علم به افعال و حرکات و اقوال آنها را هم به ملائکه اسناد میدهد اگر فرمود: ﴿تَوَفَّتْهُ رُسُلُنا﴾ یا ﴿الَّذینَ تَتَوَفّاهُمُ الْمَلائِکَةُ﴾ در قبالش هم فرمود: ﴿وَ إِنَّ عَلَیْکُمْ لَحافِظینَ ٭ کِرامًا کاتِبینَ ٭ یَعْلَمُونَ ما تَفْعَلُونَ﴾ چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «ق» هم فرمود: ﴿ما یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلاّ لَدَیْهِ رَقیبٌ عَتیدٌ﴾ چه قول باشد چه فعل باشد فرشتگان میدانند همان فرشتگانی که مأمور ضبط ارواحاند مأمور ضبط اعمالند بالأخره میدانند اگر هم این فرشتگان غیر از آن فرشتگان باشند ولی بالأخره یک عده از فرشتگان ارواح شما را قبض میکنند یک عده از فرشتگان هم اعمال شما را میدانند اما در اینجا که توفی را به خود ذات اقدس الهی اسناد داد علم به کارهای انسان را هم باز به خدا اسناد داد فرمود: ﴿وَ هُوَ الَّذی یَتَوَفّاکُمْ بِاللَّیْلِ وَ یَعْلَمُ ما جَرَحْتُمْ بِالنَّهارِ﴾ آنگاه هر شب که انسان میخوابد یک روحی را تقدیم ذات اقدس الهی میکند و اگر رهآورد روزش طیب و طاهر بود این مستعد میشود وقتی که به حضور خدا رفت معارفی را درک کند و برگردد لذا مرحوم کلینی(رضوان الله علیه) در همان جلد هشتم کافی یعنی روضهٴ کافی نقل میکند که معمولاً اصحاب وقتی حضور پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مشرف میشدند حضرت میفرمود «ما المبشّرات» دیشب چه رویای مبشّری در عالم خواب دیدید خب وقتی انسان بدن را که مزاحم اوست در یک گوشه میخواباند که خود به حضور خدا برود برای اینکه چیزی یاد بگیرد آنها که چیزی یاد نمیگیرند برای آن است که بیداری اینها خواب است «النّاس نیام اذا ماتوا انتبهوا» ما آنهایی که بیداری اینها بیداری است خواب آنها هم بیداری است برای اینکه اینها با یک روح طیب و طاهری رحلت میکنند به لقای حق میروند وقتی آنجا که معدن علم است رفتند یقیناً با علم برمیگردند ﴿وَ هُوَ الَّذی یَتَوَفّاکُمْ بِاللَّیْلِ وَ یَعْلَمُ ما جَرَحْتُمْ بِالنَّهارِ ثُمَّ یَبْعَثُکُمْ فیهِ﴾ فرمود این توفی شما در شب به دست خداست این بیداری شما در روز یک بعث است وقتی روح رابطهاش به بدن برگشت شما زنده میشوید برنگردد مردهاید یا خوابید پس در هر لحظه که انسان میخوابد روحش را خدا توفی میکند که اخذ تام است وقتی هم که برمیگردد خدا روح را برمیگرداند او مبعوث میشود قهراً [ناگزیر] مضجع او مرقد او و قبر او خواهد بود جایی که میخوابد قبر اوست وقتی هم که صبح برمیخیزد همان دعای معروف را میخواند «اَلْحَمْدُلِلَّهِ الَّذى اَحْیانى بَعْدَ ما اَماتَنى وَ اِلَیْهِ النُّشُورُ» اینکه گفتند هر شب موقع خواب این دعا را بخوانید «اللهم ان أمسکت نفسی فی منامی فاغفرلها وان ارسلتها فاحفظها» وقتی هم که بیدار شدند مستحب است این دعا را بخوانند «اَلْحَمْدُلِلَّهِ الَّذى اَحْیانى بَعْدَ ما اَماتَنى وَ اِلَیْهِ النُّشُورُ» معلوم میشود که بیداری یک بعث است چه اینکه خواب یک موت اگر «النوم اخ الموت» «الیقضة اخ البعث» انسان میخوابد و بیدار میشود میخوابد و بیدار میشود که این خوابش آیت موت است و آن یقضهاش آیت بعث تا از این آیات به خود «ذی الآیه» برسند ﴿ثُمَّ یَبْعَثُکُمْ فیهِ لِیُقْضى أَجَلٌ مُسَمًّى﴾ تا آن اجل نهایی فرا برسد در طلیعهٴ همین سورهٴ مبارکهٴ «انعام» فرمود: ﴿هُوَ الَّذی خَلَقَکُمْ مِنْ طینٍ ثُمَّ قَضى أَجَلاً وَ أَجَلٌ مُسَمًّى عِنْدَهُ﴾ برای انسان دو اجل بود معلق بود و اجل حتمی که این اجل حتمی اجل مسمّی است برای اینکه فرمود: ﴿وَ أَجَلٌ مُسَمًّى عِنْدَهُ﴾ برابر آیهٴ سورهٴ «نحل» که ﴿ما عِنْدَکُمْ یَنْفَدُ وَ ما عِنْدَ اللّهِ باقٍ﴾ این اجل مسمّی تغییرپذیر نیست این همان است که ﴿فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ لا یَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا یَسْتَقْدِمُونَ﴾ خب پس اجل مسمّی که عند الله است و آن اجل حتمی و قطعی است تغییر و تأخیر و تقدیم پذیر نیست تا او برسد تا آن مرگ قطعی برسد انسان یک مرگ موقتی دارد تا آن بعث قطعی برسد و بعث نهایی برسد یک بعث محدودی دارد ﴿ثُمَّ یَبْعَثُکُمْ فیهِ﴾ یعنی در نهار ﴿لِیُقْضى أَجَلٌ مُسَمًّى﴾ تا آن مدت نهایی برسد آنجا که رسید مرگ است بلارجوع و بعث عمومی است که ﴿قُلْ إِنَّ الْأَوَّلِینَ وَالآخِرِینَ ٭ لَمَجْمُوعُونَ إِلى میقاتِ یَوْمٍ مَعْلُومٍ﴾ به غیر ذات اقدس الهی در قرآن کریم اسناد داده نشده ظاهراً ولی در روایات فرشتگان فراوانی موکل به خواباند موکل بیداریاند موکل هضم غذایند برای هر انسانی در شئون گوناگون فرشتگانی هستند که موکلان الهیاند این هم که در بحثهای بعدی دارد که ﴿یُرْسِلُ عَلَیْکُمْ حَفَظَةً﴾ یا ﴿لَهُ مُعَقِّباتٌ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ یَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللّهِ﴾ آنها هم فرشتگان گوناگونیاند که عهدهدار شئون مختلفاند ولی در قرآن کریم ظاهراً توفی در حال نوم به غیر خدا اسناد داده نشده اما در مسئلهٴ اینکه ذات اقدس الهی متوفی است چندین روایت هست و اما اینکه فرمود: ﴿وَ یَعْلَمُ ما جَرَحْتُمْ بِالنَّهارِ﴾ برابرآنچه که در آیهٴ ٢١ سورهٴ «جاثیه» است قرار میگیرد که ﴿أَمْ حَسِبَ الَّذینَ اجْتَرَحُوا السَّیِّئاتِ أَنْ نَجْعَلَهُمْ کَالَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ﴾ که ﴿اجْتَرَحُوا السَّیِّئاتِ﴾ یعنی «اکتسبواها بجوارحههم».
پرسش...
پاسخ: چرا مثل اینکه فرمود: ﴿ما یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلاّ لَدَیْهِ رَقیبٌ عَتیدٌ﴾ منظور از این ﴿قَوْلٍ﴾ مطلق کار است اینچنین نیست که در سورهٴ «ق» فرمود: ﴿ما یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلاّ لَدَیْهِ رَقیبٌ عَتیدٌ﴾ ناظر به فعل نباشد منتها چون اکثر کارها با زبان صورت میگیرد ما میگوییم ببین حرفش چیست یا مثلاً به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) گفتند به اینکه حرفت را عوض کن ﴿ائْتِ بِقُرْآنٍ غَیْرِ هذا أَوْ بَدِّلْهُ﴾ این حرفها را عوض کن یعنی منطق را عوض کن یعنی این روش را عوض بکن این هم که در عرف میگویند یا خود آیات دارد که ﴿وَ لا تَأْکُلُوا أَمْوالَکُمْ بَیْنَکُمْ بِالْباطِلِ﴾ مال مردم را نخورید منظور خصوص خوردن نیست مطلق تصرف است یعنی در مال مردم تصرف نکنید اینجا هم که فرمود: ﴿ما یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلاّ لَدَیْهِ رَقیبٌ عَتیدٌ﴾ ناظر به مطلق کار است نه اینکه ﴿قَوْلٍ﴾ در مقابل فعل باشد چه اینکه آن آیه هم که فرمود: ﴿وَ إِنَّ عَلَیْکُمْ لَحافِظینَ ٭ کِرامًا کاتِبینَ ٭ یَعْلَمُونَ ما تَفْعَلُونَ﴾ آن «فعل» در مقابل ﴿قَوْلٍ﴾ نیست که آنها ﴿یَعْلَمُونَ ما تَفْعَلُونَ﴾ ولی «لایعلمون ما لاتقولون» این طور نیست بلکه مطلق کار است حالا خواه قولی باشد, خواه فعلی خواه جارحهای باشد, خواه جانحهای برای اینکه فرمود: ﴿انْ تُبْدُوا ما فی أَنْفُسِکُمْ أَوْ تُخْفُوهُ یُحاسِبْکُمْ بِهِ اللّهُ﴾ .
پرسش...
پاسخ: حالا در توفی به خواست خدا شاید بحثهایی بیاید پس اینکه دیگران میگفتند مرگ نابود شدن است ذات اقدس الهی میفرماید نه شما با مرگ نابود نمیشوید اشکال آنها برابر آیهٴ ده سورهٴ «سجده» این بود که ﴿أَ إِذا ضَلَلْنا فِی اْلأَرْضِ أَ إِنّا لَفی خَلْقٍ جَدیدٍ﴾ ما که نابود میشویم مرگ را عدم میپنداشتند وحی الهی میفرماید مرگ به معنای عدم نیست که انسان نابود بشود که بعد از مرگ خبری نباشد و همچنین مرگ به معنای تخلد عدم بین متحرک و هدف نیست که حالا بر فرض معاد هم باشد انسان با مردن نابود میشود دوباره بود میشود این طور نیست مرگ نه نابودی مطلق است که بعد از او خبری نباشد نه نابودی مقطعی است که بین دنیا و آخرت عدم فاصله باشد که این متحرک در بین راه نابود بشود دو باره به سیرش ادامه بدهد این طور نیست بلکه بر اساس آیه ﴿یا أَیُّهَا اْلإِنْسانُ إِنَّکَ کادِحٌ إِلى رَبِّکَ کَدْحًا فَمُلاقیهِ﴾ هرگز این متحرک نابود نخواهد شد منتها همان طوری که در نهج البلاغه و سایر متون نقلی آمده است «انما تنتقلون من دار الی دار» این انتقال میشود هجرت رجعت موت و مانند آن آن ناقل متوفی است وقتی آنها گفتند که ﴿أَ إِذا ضَلَلْنا فِی اْلأَرْضِ أَ إِنّا لَفی خَلْقٍ جَدیدٍ﴾ خدا در جواب به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: ﴿قُلْ یَتَوَفّاکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذی وُکِّلَ بِکُمْ﴾ اولاً مرگ عدم نیست یک فرشتهای است که وکیل مرگ است موکل مرگ است خب امر عدمی که وکیل برنمیدارد کسی موکل بر او نیست توکیلی نیست فرشته مرگ عزرائیل(سلام الله علیه) این وکیل الله است در اماته این موکل بر موت است این ملک موت است مثل ملک حیات نظیر اسرافیل(علیه السلام) و انسان با مرگ متوفی میشود تمام حقیقت او را این فرشته میگیرد چیزی فروگذار نمیشود ﴿قُلْ یَتَوَفّاکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذی وُکِّلَ بِکُمْ﴾ وقتی قبض کرده است چون امین وحی خداست و امین کار خداست آن را به ذات اقدس الهی برمیگرداند ﴿ثُمَّ إِلى رَبِّکُمْ تُرْجَعُونَ﴾ از اینجا معلوم میشود که تمام حقیقت همان روح است و بدن تابع روح خواهد بود چه اینکه در این آیهای که
پرسش...
پاسخ: برای آنها برهان اقامه میکردند که روح شما مجرد است برای اینکه اندیشهای دارید و عواطفی دارید اینها قابل تجزیه نیست قابل تقسیم نیست زمان ندارد مکان ندارد و مانند آن وقتی که این اندیشهٴ شما زمان و مکانی نبود روحی که اندیشمند و اندیشور است هم یقیناً زمان و مکان ندارد شما گم نمیشوید چه اینکه دربارهٴ شهدا هم همین را مطرح کردند دربارهٴ شهدا فرمود: ﴿وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلُوا فی سَبیلِ اللّهِ أَمْواتًا بَلْ أَحْیاءٌ﴾ خب فرمود اینها که خیال میکردند حقیقت انسان همین بدن است فکر میکردند کسی به جبههای جنگ برود و کشته بشود میمیرد نابود میشود آنگاه ذات اقدس الهی در دو آیه فرمود خیال نکنید این حرف را نزنید خیالش را هم نکنید بلکه اینها زندهاند نه بعضی از قسمتهای شهید زنده است بعضی از قسمتهایش مرده است اینکه فرمود: ﴿وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلُوا فی سَبیلِ اللّهِ أَمْواتًا بَلْ أَحْیاءٌ﴾ یعنی اینها که ﴿قُتِلُوا فی سَبیلِ اللّهِ﴾ و بدن پاک و مطهرشان قطعه قطعه شد و به صورت پودر درآمد و بدن اینها جزء حقیقت اینهاست اصل است و روح اینها هم اصل است اینها دو تا اصل دارند پس یک اصلشان نابود شد یک اصل دیگر ماند بعض الشهید زنده است نه کل الشهید یا نه, بدن فرع روح است هرجا یک بدنی دارد الآن هم یک بدن خاصی را خدا به آنها داده است کل شهید زنده است نه بعض شهید فرمود: ﴿وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلُوا فی سَبیلِ اللّهِ أَمْواتًا بَلْ﴾.
همین افرادی که ﴿قُتِلُوا فی سَبیلِ اللّهِ﴾ هم اکنون ﴿أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ﴾ تمام حقیقت اینها زنده است پس معلوم میشود این تن یک ابزاری بیش نیست در اینجا این ابزار است بعد الموت یک ابزار دیگری ذات اقدس الهی به او افاضه میکند.
پرسش...
پاسخ: و از آن طرف که انسانها هم یک حقیقتاند این طور نیست که حالا کسی که دو نفر اگر به جبههٴ جنگ رفتند یا سه نفر به جبههٴ جنگ رفتند یا چهار نفر به جبهه جنگ رفتند یکی شهید شد, یکی آزاده شد یکی فاتح شد و یکی جانباز اینها چهار حقیقت مختلف داشته باشند یکی از آنها روح مجرد داشته باشد بقیه روحشان مجرد نباشد که نیست اینکه فرمود اینها که میمیرند ذی حقیقت زندهاند دیگران هم همین حقیقت دارند دیگران که اینچنین نیست که یک موجود مادی باشند و این یک موجود مجرد باشد یا همین که انسان به لبهٴ شهادت رسیده است روحش مجرد بشود خب پس آیات توفی نشان میدهد که تمام حقیقت را فرشتهها قبض میکنند یا الله قبض میکند یا فرشتهٴ مرگ قبض میکند آیات شهادت نشان میدهد که تمام حقیقت انسان شهید زنده است نه بعض او زنده است.
پرسش...
پاسخ: غیر شهید همین بود که الآن جواب گفته شد شهید و غیر شهید یک حقیقت دارند بعضیها خب به مراتب از شهید بالاترند این «ضربة علیٍ» گاهی انسان میجنگد فاتح میشود خب ثوابش, اَجرش درجاتش به مراتب بیشتر از شهید است یک وقت «لضربة علیٍ یوم الخندق أفضل من عبادة الثقلین» او که شهید نشد او فاتح شد آن فتح اسلام را نگه داشت و همهٴ شهدا در کنار سفرهٴ آن فتح خندق نشستهاند خب گاهی ثواب فاتح به مراتب بالاتر از ثواب یک شهید است.
پرسش...
پاسخ: آخر دربارهٴ شهدا این نقد را داشتند میگفتند که نروید خودتان را به کشتن ندهید نروید خودتان را هلاک نکنید حیف شماست قرآن میفرماید حیف آدم خوب که اینجا بماند اصلاً آدمهای خوب میگویند حیف است که ما اینجا بمانیم حیف آدم نیست که اینجا بماند این دنیا که وضعش را میبینید شما کدام مزبله از اینجا بدتر است آنها میگویند حیف آدم است که اینجا بماند «اللهم عَجِل عَجِل وفاتی» برای همین است «وَ لَوْ لاَ الْأَجَلُ الَّذِی کَتَبَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ لَمْ تَسْتَقِرَّ أَرْوَاحُهُمْ فِی أَجْسَادِهِمْ طَرْفَةَ عَیْنٍ» میگویند حیفه آدم نیست اینجا بماند این بازیها و باند بازیها را ببیند حیف آدم نیست «وَ لَوْ لاَ الْأَجَلُ الَّذِی کَتَبَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ لَمْ تَسْتَقِرَّ أَرْوَاحُهُمْ فِی أَجْسَادِهِمْ طَرْفَةَ عَیْنٍ» خب آنها میگویند حیفه آدم که اینجا بماند آن مادی میگوید حیف آدم نیست به جبهه برود برای اینکه بینش او فرق میکند آن از آن طرف وجود مبارک حضرت امیر میگوید آدمهای خوب میگویند حیف آدم خوب که اینجا بماند چرا با انبیا نباشیم چرا با اولیا نباشیم انسان همین که پر کشید با انبیا و اولیاست اولین لحظهٴ مرگ انسان همانطوری که مرحوم کلینی نقل کرد چهارده معصوم به منزل او میآیند مگر این کمشرف است تازه انسان اگر دستش به قبر مطهر سید الشهدا برسد فخر دو عالم نصیب او میشود چه رسد به اینکه چهارده معصوم در کنار بستر او حاضر بشوند بنابراین اگر مسئلهٴ شهدا را نقل کرد برای اینکه اعتراض دربارهٴ خصوص شهدا بود میگفتند چرا خودتان را هدر میدهید قرآن پاسخ اینها را داد که اینها هدر نمیروند که بنابراین اینچنین نیست که حالا بین شهید و غیر شهید فرق باشد عمده این دو محور اصلی است که توفی اخذ تام است و هیچ جزئی از اجزای انسان در حال مرگ فرو نمیریزد ضایع نمیشود تمام حقیقت انسان ضبط میشود این یک، دوم در مسئلهٴ شهید که فرمود: ﴿وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلُوا فی سَبیلِ اللّهِ﴾ یا ﴿وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ یُقْتَلُ فی سَبیلِ اللّهِ أَمْواتٌ بَلْ أَحْیاءٌ﴾ یعنی تمام حقیقت شهید زنده است منتها فرقی که شهید با دیگران دارند اینکه دیگران رابطهشان کم میشود یا قطع میشود و میروند شهید در اثر عنایت الهی در عین حال که رابطهاش با طبیعت محفوظ است میرود نمرده میرود دیگران میمیرند و میروند لذا خبر ندارند که راهیان راه او چه کسانی هستند شهید نمرده میرود چون ﴿و یسْتَبْشِرُونَ بِالَّذینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِمْ﴾ مرتب استبشار میکنند میگویند راهمان چه شد خبر به ما بدهید بشارت به ما بدهید آیا ادامه راه است یا نه راه ما ادامه دارد یا نه هدف ما ادامه دارد یا نه اینها مرتب استبشار میکنند اینها نمرده میروند افراد عادی میمیرند و میروند این عظمت شهید است ولی در اینکه تمام حقیقت شهید زنده است از این آیات به خوبی استفاده میشود پس معلوم میشود تمام حقیقت روح است بدن ابزار است البته انسان ابزار میخواهد هرجا باشد بدن دارد دنیا باشد بدن دارد قبر باشد, برزخ باشد بدن دارد صحنه قیامت باشد بدن دارد بهشت باشد بدن دارد منتها بدن هر عالمی مناسب همان عالم را ذات اقدس الهی به آنها اعطا میکند.
«و الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ»
تاکنون نظری ثبت نشده است