- 370
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 36 تا 38 سوره انعام
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 36 تا 38 سوره انعام"
- بخش قابل توجهی از آیات مستقیماً متوجه خود پیغمبر(ص) است
انسان گاهی در اثر غفلت میمیرد و گاهی در اثر عناد و لجاج میمیرد
آیات الهی اوایل انسان را نزدیک شهود میکند.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿إِنَّما یَسْتَجیبُ الَّذینَ یَسْمَعُونَ وَ الْمَوْتی یَبْعَثُهُمُ اللّهُ ثُمَّ إِلَیْهِ یُرْجَعُونَ ﴿36﴾ وَ قالُوا لَوْ لا نُزِّلَ عَلَیْهِ آیَةٌ مِنْ رَبِّهِ قُلْ إِنَّ اللّهَ قادِرٌ عَلی أَنْ یُنَزِّلَ آیَةً وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ ﴿37﴾ وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِی اْلأَرْضِ وَ لا طائِرٍ یَطیرُ بِجَناحَیْهِ إِلاّ أُمَمٌ أَمْثالُکُمْ ما فَرَّطْنا فِی الْکِتابِ مِنْ شَیْءٍ ثُمَّ إِلی رَبِّهِمْ یُحْشَرُونَ ﴿38﴾
نکاتی که درباره آیات قبل مانده است یکی این است که گرچه قرآن کریم بر اساس «ایاک اعنی و اسمعی یا جارة» نازل شده است و در بسیاری از موارد خطاب به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است و منظور دیگراند نظیر ﴿لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ﴾ یا ﴿فَلا تَقْعُدُوا مَعَهُمْ حَتّى یَخُوضُوا فی حَدیثٍ غَیْرِهِ﴾ یا﴿وَلا تُطِعِ الْکافِرینَ وَ الْمُنافِقینَ﴾ و مانند آن اما بخش قابل توجهی از آیات مستقیماً متوجه خود پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است و آن حضرت مراد است همان طوری که ﴿َا لَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ﴾ منظور خود آن حضرت است ﴿فَلَعَلَّکَ باخِعٌ نَفْسَکَ عَلی آثارِهِمْ إِنْ لَمْ یُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَدیثِ أَسَفًا﴾ مخصوص خود آن حضرت است ﴿قَدْ نَعْلَمُ إِنَّهُ لَیَحْزُنُکَ الَّذی یَقُولُونَ﴾ مخصوص خود آن حضرت است ﴿یَضیقُ صَدْرُکَ بِما یَقُولُونَ﴾ مخصوص خود آن حضرت است ﴿وَ إِنْ کانَ کَبُرَ عَلَیْکَ إِعْراضُهُمْ فَإِنِ اسْتَطَعْتَ أَنْ تَبْتَغِیَ نَفَقًا فِی اْلأَرْضِ أَوْ سُلَّمًا فِی السَّماءِ فَتَأْتِیَهُمْ بِآیَةٍ﴾ مخصوص خود آن حضرت است برای اینکه دیگران که توان آن ندارند و در معرض آن نیستند که به دل زمین بروند آیهای از آیات الهی را استخراج کنند یا به اوج آسمانها بروند آیهای از آیات الهی را نازل کنند اینکه فرمود: ﴿وَ إِنْ کانَ کَبُرَ عَلَیْکَ إِعْراضُهُمْ فَإِنِ اسْتَطَعْتَ أَنْ تَبْتَغِیَ نَفَقًا فِی اْلأَرْضِ أَوْ سُلَّمًا فِی السَّماءِ فَتَأْتِیَهُمْ بِایَةٍ﴾ مخصوص خود حضرت است پس اینکه در بعضی از آیات نظیر تفاسیر آمده است که از باب «ایاک اعنی و اسمعی یا جارة» است در خصوص این آیات محلّ بحث تام نیست.
مطلب دوم آن است که
پرسش...
پاسخ: بله دیگر
پرسش...
پاسخ: آنها در مدینه نازل شدهاند ظاهراً آن آیات بعد از این آیات سورهٴ مبارکهٴ «انعام» است که در مکه نازل شده است به هر تقدیر .
مطلب دوم آن است که انسان گاهی در اثر غفلت میمیرد گاهی در اثر عناد و لجاج میمیرد آن انسانی که در اثر غفلت و قصور و مانند آن میمیرد احیای او ممکن است نظیر ﴿مَنْ أَحْیاها فَکَأَنَّما أَحْیَا النّاسَ جَمیعًا﴾ ﴿أَ وَ مَنْ کانَ مَیْتًا فَأَحْیَیْناهُ وَ جَعَلْنا لَهُ نُورًا یَمْشی بِهِ فِی النّاسِ کَمَنْ مَثَلُهُ فِی الظُّلُماتِ لَیْسَ بِخارِجٍ مِنْها﴾ آنها که در اثر غفلت مردهاند با احیای الهی با تعلیم و تزکیه زنده میشوند اما آنها که در اثر لجاج و عناد مردهاند قابل احیا نیستند بنابراین آنها صریحاً به پیغمبرشان(صلّی الله علیه و آله و سلّم) میگویند ﴿سَواءٌ عَلَیْنا أَ وَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَکُنْ مِنَ الْواعِظینَ﴾ و خدا هم همین این تسمیه را صحه گذاشت فرمود: ﴿سَواءٌ عَلَیْهِمْ ءَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ﴾ .
مطلب سوم آن است که آیات الهی اوایل انسان را نزدیک شهود میکند بعد به مرحله شهود میرساند اوایل به «کأن» میرساند بعد به «أن» آن جریان «کأن» همان است که مرحوم کلینی از حارثة ابن زید نقل کرد «کأنی انظر الی عرش ربی» یا در خطبهای که وجود مبارک حضرت امیرالموٴمنین(سلام الله علیه) طبق نقل سیدرضی(رضوان الله علیه) دارد «فَهُمْ وَ الْجَنَّةُ کَمَنْ قَدْرَآهَا» این مقام «کأن» است که از او اصطلاحاً به مقام احسان یاد میکند فوق مقام «کأن» مقام «أن» است طبق نقلی که ذعلب از وجود مبارک حضرت امیرالمؤمنین(علیه السّلام) دارد این نقل را هم سیدرضی(رضوان الله علیه) در نهجالبلاغه یاد کرده است هم مرحوم صدوق(رضوان الله علیه) در کتاب شریف توحید صدوق که ذعلب که طلق اللسان بود به وجود مبارک حضرت امیرالمومین(علیه السلام) کرد «هل رایت ربک» فرمود: «حین عبدته فقال ویلک ما کنت اعبد ربا لم اره» آنجا مقام« أن» است نه مقام «کأن» این سه نکته مربوط به آیهٴ ﴿إِنَّما یَسْتَجیبُ الَّذینَ یَسْمَعُونَ وَ الْمَوْتی یَبْعَثُهُمُ اللّهُ﴾ و مانند آن
و اما آنچه که مربوط به ﴿وَ قالُوا لَوْ لا نُزِّلَ عَلَیْهِ آیَةٌ مِنْ رَبِّهِ﴾ است اینکه ذات اقدس الهی اسم ظاهر آورده تا روشن کند اگر ذاتی الله بود یقیناً قدرتش مطلق است ﴿قلْ إِنَّ اللّهَ قادِرٌ عَلی أَنْ یُنَزِّلَ آیَةً﴾ پس اگر اشکال در قدرت خداست خدا قادر مطلق است اگر پیشنهاد شما بخواهد عملی بشود خدا حکیم است کار گزاف نمیکند شما هر روز پیشنهاد میدهید معجزهای از معجزات الهی رخ بدهد بعد هم لبخند بزنید اینها گاهی پیشنهادشان این بود که این کوهها کنارتر بروند ما اینجا را کشاورزی کنیم خب اگر مصالح ساختمانی لازم داشتند پیشنهادشان این بود که کوههای مکه قدری به جلوتر بیایند اینها فکر میکردند پیغمبر آمده که به دستور اینها به پیشنهاد اینها روزانه در نظام تکوین اثر بکند این میشود لعب به آیات الهی فرمود اینها اکثرشان عالم نیستند که اگر اینها پیشنهاد دادند و خدا پیشنهاد اینها را قبول کرد و معجزهای برابر اقتراح و پیشنهاد آنها آورد آنها دوباره این معجزه را به بازی گرفتند خدا به حیات اینها خاتمه میدهد.
اما مطلب بعدی که امروز تلاوتش شروع شد این است ﴿وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِی اْلأَرْضِ وَ لا طائِرٍ یَطیرُ بِجَناحَیْهِ إِلاّ أُمَمٌ أَمْثالُکُمْ ما فَرَّطْنا فِی الْکِتابِ مِنْ شَیْءٍ ثُمَّ إِلی رَبِّهِمْ یُحْشَرُونَ﴾ یعنی هیچ جنبندهٴ زمینی و هیچ پرندهٴ آسمانی نیست مگر اینکه آنها امتهایی هستند مانند شما و در کتاب آفرینش چیزی تفریط نشده، طرد نشده نقصان در کتاب آفرینش راه ندارد بعد همهٴ این دواب و طیور مثل همهٴ انسانها به طرف ذات اقدس الهی محشور میشوند کلمه دابّه که به معنی جنبنده است اختصاصی به انعام ندارد یعنی اختصاصی به فرس و بقر و غنم ندارد هر جنبندهای را شامل میشود خواه آنها که﴿َیمْشی عَلی بَطْنِهِ﴾ خواه آنها که ﴿یَمْشی عَلی رِجْلَیْنِ﴾ خواه آنها که ﴿یَمْشی عَلی أَرْبَعٍ﴾ اینها همه را شامل میشود انسان هم جزء دواب محسوب میشود یعنی جنبده و برای اینکه منظور از این طائر این مشخص بشود که طائر در مقابل جنبدهٴ زمینی است و منظور از طائر آن پرنده هوایی است فرمود: ﴿وَ لا طائِرٍ یَطیرُ بِجَناحَیْهِ﴾ چون گاهی طائر بر موجود سریع السیر اطلاق میشود که سرعت سیرش به منزلهٴ طیران است برای اینکه معلوم بشود مقصود از این طائر موجود هوایی است نه مقصود از طائر موجود سریع السیر فرمود: ﴿وَ لا طائِرٍ یَطیرُ بِجَناحَیْهِ﴾ با دو بالش پرواز میکند معلوم میشود که منظور از این طائر موجود سمایی است خب فرمود همان طور که شما انسانها امتاید موجودات هوایی هم امتاند موجودات زمینی هم امتاند جانوران زمینی و جانوران هوایی مثل شما امتاند امت به گروهی میگویند که مقصد و مقصود واحدی دارند اگر عدهای در یکجا جمع شدند صرف اجتماعشان در یک مکان یا صرف اجتماعشان در یک زمان باعث نمیشود که اینها بشوند امت اگر هدف واحدی قصد واحدی ائتمام به امام واحدی در پیشرو اینها و در اَمام اینها مقصد و مقصودی واحدی باشد چنین گروهی را میگویند امت اما آنها که «اَیُّهَا النَّاس، الُْمجْتَمِعَةُ أَبْدَانُهُمْ، والُْمخْتَلِفَةُ أَهْوَاؤُهُمْ» اینها امت نیستند بلکه هر کدام یک مقصد و مقصود خاص دارند به گروهی میگویند امت که «اَمَّ و قَصَد» در اینها حضور و ظهور داشته باشد یعنی مقصد واحد، مقصود واحد داشته باشند اِمام واحد داشته باشند در اَمام اینها یک اِمام واحدی باشد تا اینها ائتمام بکنند و بشوند امت خب پس یک سلسله موجودات پراکندهای که فقط در یک زمان یا در یک زمین گرد هم آمدند امت نیست فرمود همان طوری که شما انسانها امت هستید پرندههای هوایی هم امتاند و جنبندههای زمینی هم امتاند .
مطلب بعدی آن است که امت بودن یعنی مقصود واحد داشتن نه یعنی ساختار طبیعی شما شبیه هم است شما تغذیه دارید آنها هم دارند شما تنمیه دارید آنها هم دارند شما تولید دارید آنها هم دارند اینها یک کارهای درون مرزی است که همه دارند امت برای آن برونمرزی است یعنی چیزی را در پیش رو دارید مقصدی دارید مقصودی دارید که به آن سمت در حرکتید اگر گروهی کار واحد دارند نمیگویند اینها امتاند گروهی که مقصد واحد دارند قصد واحد دارند مقصود همیشه بیرون از شیء است و شیء با تلاش و کوشش به مقصد میرسد تا مقصود خود را دریابد بنابراین همان طوری که انسان مقصد و مقصودی دارد و به سراغ آن مقصود حرکت میکند جنبندههای زمینی اینچنیناند پرندههای هوایی هم اینچنین هستند.
مطلب بعدی آن است که مقصد انسان و مقصود انسان حَشر اوست که انسان به طرف حشر حرکت میکند مقصد و مقصود انسان این نیست که آن ساختار درونیاش را تأمین کند بعد بمیرد که این میشود باطل اینکه امت نیست امت یعنی مقصودی دارد اگر انسان با مردن نابود بشود میشود باطل و این نظام میشود لعب و لهو چون انسان با مردن باطل نمیشود بلکه مرگ هجرت است و مقصدی دارد که در آن مقصد به مقصود خود میرسد جنبندهها هم اینچنیناند و پرندههای هوایی هم اینچنین لذا در ذیل آیه فرمود: ﴿ثُمَّ إِلی رَبِّهِمْ یُحْشَرُونَ﴾ این هم یک مطلب
مطلب دیگر آن است که حشر دو قسم است یک حشر اکبر است که همهٴ موجودات در حشر اکبر به طرف خدا حرکت میکنند ﴿أَلا إِلَی اللّهِ تَصیرُ اْلأُمُورُ﴾ اینگونه از آیات دلالت میکند هیچ امری نیست مگر اینکه به طرف خدا صیرورت دارد نه سیر تحولش به طرف ذات اقدس الهی است نه سیرش ﴿أَلا إِلَی اللّهِ تَصیرُ اْلأُمُورُ﴾ از این معنا دقیقتر آیاتی است که کلمه «الی» هم ندارد در آن آیات دارد که الله مسیر اینها است اگر مسیر مصدر میمی شد به این معنا خواهد شد که صیرورت اینها لقاء الله است نه سیر اینها خب این جزء آیاتی که حشر اکبر را ثابت میکند و این طایفه از آیات که حشر اکبر را ثابت میکند تحول و شدن را به لقای حق تأمین میکند زیر مجموعه فراوانی دارد زیر مجموعه این طایفه از آیات حشر اکبر را ثابت میکند این است که ﴿وَ اْلأَرْضُ جَمیعًا قَبْضَتُهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ السَّماواتُ مَطْوِیّاتٌ بِیَمینِهِ﴾ ﴿یَوْمَ تُبَدَّلُ اْلأَرْضُ غَیْرَ اْلأَرْضِ وَ السَّماواتُ﴾ اینها تک تک بعضی دربارهٴ زمین است بعضی دربارهٴ آسمان است بازگو میکند بحثهای روایی که زمین شهادت میدهد یا شکایت میکند یا شفاعت میکند اینها هم کم نیست میماند مسئله جنبندهها و مسئله پرندهها خب یک سلسله بحثهای عمومی هست که همه اینها اهل ادراک و شعورند ﴿لِلّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ﴾ ﴿یُسَبِّحُ لِلّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی اْلأَرْضِ﴾ ﴿وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ﴾ ﴿فَقالَ لَها وَ لِْلأَرْضِ ائْتِیا طَوْعًا أَوْ کَرْهًا قالَتا أَتَیْنا طائِعینَ﴾ و مانند آن اینها آیاتی است که نشان میدهد که همهٴ موجودات آسمانی و زمینی اهل اسلام و انقیادند, اهل سجدهاند, اهل تسبیحاند, و حرف میشنوند و حرف میزنند و با طوع و رغبت به طرف ذات اقدس الهی حرکت میکنند مرحوم حاج سیدعبدالحسین شرف الدین جبل عاملی(رضوان الله علیه) در آن رسالهشان حول رویه و مانند آن این بخش از آیات را حمل بر تمثیل میکنند ﴿فَقالَ لَها وَ لِْلأَرْضِ ائْتِیا طَوْعًا أَوْ کَرْهًا قالَتا أَتَیْنا طائِعینَ﴾ میگویند اینها تمثیل است وگرنه سوالی باشد جوابی باشد امری باشد اعتباری باشد اینچنین نیست چون آسمان و زمین تکویناً تابع ارادهٴ خدایند مثل آن است که خدا به آنها بفرماید: ﴿ائْتِیا طَوْعًا أَوْ کَرْهًا﴾ مثل آنکه آنها گفته باشند ﴿قالَتا أَتَیْنا طائِعینَ﴾ چون اینها به امر خدا مؤتمرند تکویناً از این جهت خدا فرمود: ﴿فَقالَ لَها وَ لِْلأَرْضِ ائْتِیا طَوْعًا أَوْ کَرْهًا﴾ لکن این سخن ناصواب است حقیقتاً کلام هست حقیقتاً سوال هست حقیقتاً امر هست حقیقتاً جواب هست اینها حقیقتاً چیز میفهمند به دلیل اینکه حقیقتاً شهادت میدهند حقیقتاً شکایت میکنند حقیقتاً شفاعت میکنند تمثیل نیست تمثیل برای جایی است که درک نکند اما اگر طبق آیات فراوانی اینها درک میکنند اینها شهادت میدهند و تفاوت هم دارند ﴿فَهِیَ کَالْحِجارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً﴾ برای اینکه بعضی از حجارهها ﴿لما یهْبِطُ مِنْ خَشْیَةِ اللّهِ﴾ اگر اینچنین است معلوم میشود اینها حرف دارند اینها درک دارند برابر آیهٴ سورهٴ «اسراء» حرف آنها را ما نمیفهمیم ﴿وَ إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلاّ یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لکِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبیحَهُمْ﴾ نه اینکه آنها مثل اینکه حرف بزنند نه واقعاً حرف میزنند خب اگر اینچنین است پس اینها یک کمالی دارند و به سراغ آن کمال حرکت میکنند هر کدام از اینها امتیاند اَمامی دارند و اِمامی دارند فی الجمله دربارهٴ خصوص حیوانات قرآن کریم آیات فراوانی دارد که اینها یک سطح بالایی از ادراک را دارند حالا [اگر] همهٴ حیوانات اینطور نباشند ولی بعضی از حیوانات اینچنیناند یک سطح بالایی از ادراک را دارند در جریان نمل و همچنین آیات دیگری که در سورهٴ «نمل» هست نشان میدهد که بخشی از حیوانات واجد سطح بلندی از ادراکات هستند در سورهٴ مبارکهٴ «نمل» آیهٴ شانزده به بعد این است ﴿وَ وَرِثَ سُلَیْمانُ داوُودَ وَ قالَ یا أَیُّهَا النّاسُ عُلِّمْنا مَنْطِقَ الطَّیرِ﴾ خب پس اینها هم حیوان ناطقاند منتها نطقشان سبک دیگر است همان طوری که الآن خیلی از انسانها هستند که حرف یکدیگر را نمیفهمند فقط یک آهنگ و اصواتی میشنوند ما هم آهنگ و اصوات حیوانات را میشنویم و درک نمیکنیم این به آن معنا نیست که اینها لغت ندارند فرهنگ ندارند و وجود مبارک داود و سلیمان(سلام الله علیهما) فرمایششان این بود که فرمودند: ﴿یا أَیُّهَا النّاسُ عُلِّمْنا مَنْطِقَ الطَّیْرِ﴾ منطقِ طیر هم در همین آیات آمده به عنوان نمونه این یک متن است که ﴿عُلِّمْنا مَنْطِقَ الطَّیْرِ﴾ شرحش آیات بعدی است اینکه فرمودند: ﴿یا أَیُّهَا النّاسُ عُلِّمْنا مَنْطِقَ الطَّیْرِ وَ أُوتینا مِنْ کُلِّ شَیْءٍ إِنَّ هذا لَهُوَ الْفَضْلُ الْمُبینُ﴾ آنگاه شرح این متن این است ﴿حَتّی إِذا أَتَوْا عَلی وادِ النَّمْلِ قالَتْ نَمْلَةٌ یا أَیُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَساکِنَکُمْ لا یَحْطِمَنَّکُمْ سُلَیْمانُ وَ جُنُودُهُ وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ﴾ خب این یک هشداری است که یک مسئول به زیر مجموعه خود دستور میدهد و آنها را حفظ میکند خب یک انسانی که یک مادری که بخواهد از فرزندان خود حراست کند یک پدری که بخواهد از بچههایش حراست کند یک فرماندهی که باید از سربازان زیر مجموعه خود حفاظت کند همین طور رهبری میکند دیگر این میشود منطق دیگران شاید یک آهنگی به گوششان میرسید ولی وجود مبارک سلیمان فهمید الآن همان طوری که یک عرب و اعجمی هر دو آهنگی دارند هیچکدام از یکدیگر با خبر نیستند اینجا هم به شرح ایضاً [همچنین] اینها منطق دارند حرف دارند راهنمایی دارند ﴿قالَتْ نَمْلَةٌ یا أَیُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَساکِنَکُمْ لا یَحْطِمَنَّکُمْ سُلَیْمانُ وَ جُنُودُهُ وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ ٭ فَتَبَسَّمَ ضاحِکًا مِنْ قَوْلِها وَ قالَ رَبِّ أَوْزِعْنی أَنْ أَشْکُرَ نِعْمَتَکَ الَّتی أَنْعَمْتَ عَلَیَّ وَ عَلی والِدَیَّ وَ أَنْ أَعْمَلَ صالِحًا تَرْضاهُ﴾ این دربارهٴ نمل بعد چون در آیه قبل فرموده بود ﴿وَ حُشِرَ لِسُلَیْمانَ جُنُودُهُ مِنَ الْجِنِّ وَ اْلإِنْسِ وَ الطَّیْرِ﴾ همان طوری که سپاهیانی از جن داشت سپاهیانی از انس داشت سپاهیانی از طیر داشت در آیهٴ بیست همان سورهٴ «نمل» میفرماید: ﴿وَ تَفَقَّدَ الطَّیْرَ﴾ سان دید از صف پرندهها تفقدی به عمل آورد جستجو کرد ببیند چه کسی حاضر است چه کسی مفقود در ساندیدن صف پرندهها دید هدهد نیست ﴿فَقالَ ما لِیَ لا أَرَی الْهُدْهُدَ أَمْ کانَ مِنَ الْغائِبینَ﴾ آنگاه تهدید کرد که اگر این بیعذر پست را ترک کرده است عذاب میشود مگر اینکه عذر موجه داشته باشد ﴿أَوْ لَیَأْتِیَنِّی بِسُلْطَانٍ مُبِینٍ﴾ سلطان دلیل, دلیل را که میگویند سلطان برای اینکه بر رقیب مسلط است و برهان را که میگویند سلطان برای آنکه بر وهم و خیال مسلط است انسان در مباحثه اگر دلیل بیاورد مسلّط بر رقیب خواهد شد از این جهت برهان میشود سلطان آنگاه فرمود: ﴿فَمَکَثَ غَیْرَ بَعیدٍ فَقالَ أَحَطْتُ بِما لَمْ تُحِطْ بِهِ وَ جِئْتُکَ مِنْ سَبَإٍ بِنَبَإٍ یَقینٍ﴾ هدهد رسید و این حرفها را آورد گفت: ﴿إِنّی وَجَدْتُ امْرَأَةً تَمْلِکُهُمْ وَ أُوتِیَتْ مِنْ کُلِّ شَیْءٍ وَ لَها عَرْشٌ عَظیم ٭ وَجَدْتُها وَ قَوْمَها یَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ مِنْ دُونِ اللّهِ وَ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ أَعْمالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبیلِ فَهُمْ لا یَهْتَدُون ٭ أَلاّ یَسْجُدُوا لِلّهِ الَّذی یُخْرِجُ الْخَبْءَ فِی السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ وَ یَعْلَمُ ما تُخْفُونَ وَ ما تُعْلِنُون ٭ اللّهُ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظیمِ﴾ این حرفها حرفهای انسان حکیم و متکلم است بالأخره یا غالب حیوانات این طورند یا نادر از حیوانات بالأخره حیوانی که تربیت بشود اینچنین برهان اقامه میکند مگر همهٴ انسانها میتوانند اینچنین برهان اقامه کنند خب غالب انسانها که از اقامه چنین برهانی عاجزند مگر انسانهای درس خوانده پس میشود انسان درس بخواند و به این حد برسد در بین هدهدها آن هدهدی هم که در تعلیم و تربیت سلیمان بود به اینجا رسید خب این براهین براهین تام است که ﴿أَلاّ یَسْجُدُوا لِلّهِ الَّذی یُخْرِجُ الْخَبْءَ فِی السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ﴾ خب چرا الله را نمیپرستند اللهی که شمس آفرینند چرا او را نمیپرستند چرا شمس را میپرستند؟ ﴿اللّهُ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظیمِ﴾ خب او را بپرستند حالا ممکن است روی تعلیم خاص وجود مبارک سلیمان این حیوان به اینجا رسیده باشد ولی بالأخره این لیاقت را حیوانات دارند که اگر تربیت بشوند حکیمانه استدلال کنند انسانها هم به شرح ایضاً [همچنین] یک مطلبی که نباید از نظر دور داشته شود این است که در این اصطلاحات عقلی وقتی میگویند انسان در مقابل حیوان آن حیوانی که در طول انسان است او را میگویند نه حیوان یعنی فرس و بقر و غنم چون آنها ما از آنها هیچ خبری نداریم که آنها چقدر درک میخوانند چقدر درک نمیخوانند آنکه در طول انسانیت است و کار او در حد خیال و وهم است این را به آن میگویند حیوان غالب افراد اینها حیوان بالفعلاند و انسان بالقوه بعضی در همین حیوانیت میمانند در حد همین خیال و وهم میمانند که قرآن از آنها تعبیر میکند به مختال، مختال یعنی «حیوان ناطق متخیل» در حد خیال کار میکند هر چه را خیال او فتوا داد عمل میکند خیالپسند است خیالپذیر است و مانند آن بر اساس خیال خود داوری میکند خیال کرده کسی با او دشمن است کینه دارد خیال کرده کسی دوست اوست مِهر دارد چنین انسانی فصل اخیر او مختال است آنکه از حد خیال و وهم گذشته است بالاتر آمد عاقل شد جزء اولوالاباب است ﴿إِنَّ فی خَلْقِ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ َلآیاتٍ ِلأُولِی اْلأَلْبابِ﴾ این «حیوان ناطق لبیب» خب پس منظور از حیوان در این علوم عقلیه آنکه در طول انسان است نه آنکه در عرض اوست چون خیلی دربارهٴ حیوانات خارج فحص نشده که آنها تا چه اندازه ادراک میکنند قرآن تا این اندازه خبر داده است که اینها برهان اقامه میکنند بر توحید و سطح درک چنین حیوانی از همهٴ زن و مرد یمن بالاتر بود بالأخره آنها که ﴿إِنّی وَجَدْتُ امْرَأَةً تَمْلِکُهُمْ وَ أُوتِیَتْ مِنْ کُلِّ شَیْءٍ وَ لَها عَرْشٌ عَظیم ٭ وَجَدْتُها وَ قَوْمَها یَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ مِنْ دُونِ اللّهِ﴾ خب همهٴ آنها به حسب ظاهر آدم بودند این هدهد برهان متکلمانه اقامه میکند که همهٴ آن انسانها از چنین برهانی عاجز بودند اقامه چنین برهانی عاجز بودند خب کسی که شمسپرست است حرف هدهد این است که شما چرا شمس آفرین را نمیپرستید؟ ﴿أَلاّ یَسْجُدُوا لِلّهِ الَّذی یُخْرِجُ الْخَبْءَ فِی السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ﴾ خب اگر ما نتوانیم بگوییم همهٴ هدهدها اینچنیناند لااقل میتوان گفت در بین هدهدها، هدهدی پیدا میشود که با تعلیم و تربیت به اینجا میرسد چه اینکه اگر نتوانیم بگوییم در بین همهٴ انسانها حکیم و متکلم به بار میآید رشد می کند میتوان گفت در بین اینها جمعی هستند که با استدلال با تعلیم و تزکیه به این جایگاه راه پیدا میکنند این هم یک بخش و اینها هم همانند سایر موجودات طبیعی زیر مجموعهٴ تعلیمی و تزکیهٴ داود و سلیمان بودند که در تسبیح در نماز جماعت به آن حضرت اقتدا میکردند ﴿یا جِبالُ أَوِّبی مَعَهُ وَ الطَّیْرَ وَ أَلَنّا لَهُ الْحَدیدَ﴾ همهٴ اینها زیر مجموعهٴ رهبری وجود مبارک سلیمان و داود و امثال و ذلک بودند خب در جریان نحل هم ﴿وَ أَوْحی رَبُّکَ إِلَی النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذی مِنَ الْجِبالِ بُیُوتًا وَ مِنَ الشَّجَرِ وَ مِمّا یَعْرِشُون ٭ ثُمَّ کُلی مِنْ کُلِّ الثَّمَراتِ فَاسْلُکی سُبُلَ رَبِّکِ ذُلُلاً﴾ اینها وحی است البته تعلیم هست اینگونه از علوم هندسی که چرا خانهها را شش ضلعی بسازند برای اینکه عسلها هدر نرود حرام نشود رهبری ملکه را بپذیرند بالأخره جزء علوم تجربی است هم از علوم تجربی قرآن خبر داد که حیوانات به این سطح رسیدند هم از علوم عقلی متافیزیکی خبر داد که هدهد در بحثهای کلامی و حکمی اینچنین نظر و فتوا میداده است در سورهٴ مبارکهٴ «نور» همهٴ اینها را اهل نماز معرفی کرده است آیهٴ 41 سورهٴ مبارکهٴ «نور» این است ﴿أَ لَمْتر أَنَّ اللّهَ یُسَبِّحُ لَهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ وَ الطَّیْرُ صَافّاتٍ کُلُّ قَدْ عَلِمَ صَلاتَهُ وَ تَسْبیحَهُ وَ اللّهُ عَلیمٌ بِما یَفْعَلُونَ﴾ فرمود مگر نمیبینید وضع خیلی روشن است نه «الم تعلم» ﴿الم تَرَ﴾ مگر نمیبینی آنوقت این ﴿الم تَرَ﴾ را وقتی به دیگری دادی میگویی این﴿تَرَ﴾ از «رأی» است خب چرا از «رأی» است و از روٴیت نیست و منظور شهود قبلی است مگر نمیشنوی مگر نمیبینی؟ اینها یک علمی است که ذات اقدس الهی به پیغمبر میدهد چون ما دستمان از این علوم کوتاه است فوراً میگوییم این﴿تر﴾ از «رأی» است به معنای فکر یعنی «الم تعلم» خب
«خویش را تاویل کن نی ذکر را»
چرا حالا آیه را بالا میبری؟ خودت را پایین میآوری خودت بالا بیا ﴿أَ لَمْتر﴾ به معنی﴿أَ لَمْتر﴾است مگر نمیبینی؟ خب اینها که حرف میزنند تو هم که حرف اینها را میفهمی ﴿أَ لَمْتر أَنَّ اللّهَ یُسَبِّحُ لَهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ﴾ همگان در تسبیحاند مگر نمیبینی؟ خب بعد فرمود: ﴿أَ لَمْتر أَنَّ اللّهَ یُسَبِّحُ لَهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ وَ الطَّیْرُ صَافّاتٍ﴾ آنگاه برای اینکه کسی خیال نکند اینها غریزتاً اهل تسبیحاند اینها یک علم بسیط دارند به کارشان علم مرکب ندارند علم به علم ندارند نمیدانند چه میکنند لذا آیه سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» را «َیفْقَهُونَ» خواندند که «وَ إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلاّ یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لکِنْ لایَفْقَهُونَ تَسْبیحَهُمْ» یعنی علم به علم ندارند برای اینکه چنین احتمالاتی طرح نشود و آن ﴿لا تَفْقَهُونَ﴾، «لایَفْقَهُونَ» خوانده نشود و این حیوانات را متهم نکنند به اینکه اینها علم بسیط دارند نه علم مرکب فرمود: ﴿کُلُّ قَدْ عَلِمَ صَلاتَهُ وَ تَسْبیحَهُ﴾ همه علم به کارشان دارند هم مسبحاند هم عالماند که مسبحاند هم اهل نمازند هم عالماند که اهل نمازاند باز هم دیدند اینجا چنین مشکلی هست آمدند گفتند: ﴿کُلُّ قَدْ عَلِمَ﴾ ضمیر را به الله برگرداندند یعنی ﴿کُلُّ قَدْ عَلِمَ اللهُ صَلاتَه تَسْبیحَهُ﴾ غافل از اینکه ﴿وَ اللّهُ عَلیمٌ بِما یَفْعَلُونَ﴾ در ذیل آیه آمده خب در ذیلش که خدا به همه کارها عالم است این ﴿کُلُّ قَدْ عَلِمَ﴾ این ضمیر به همان کل واحد از ﴿ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی اْلأَرْضِ﴾ و طیر برمیگردد ﴿أَ لَمْتر أَنَّ اللّهَ یُسَبِّحُ لَهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ وَ الطَّیْرُ صَافّاتٍ﴾ «کل واحد مما فی السماء و مما فی الارض و مما فی الهواء» ﴿قَدْ عَلِمَ صَلاتَهُ وَ تَسْبیحَهُ﴾ خب همهٴ اینها اهل نیایش و نماز و دعایند همهٴ اینها اهل تسبیحاند و همهٴ اینها میفهمند دارند چه میکنند.
پرسش...
پاسخ: برای اینکه این حیوان به حسب ظاهر به حسب دید ما چون اهل درک نیست آن درکی که انسان دارد با داشتن وحی و نبوت آن درکها در حیوانات عادی نیست لذا فرمود: ﴿إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللّهِ الصُّمُّ الْبُکْمُ الَّذینَ لا یَعْقِلُونَ﴾ و مانند آن و چون این حیوانها در اثر نداشتن یک راهنمای خاصی از انسانها به آن رشد کمال مترقب نمیرسند میفرماید: ﴿إِنْ هُمْ إِلاّ کَاْلأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبیلاً﴾ وگرنه ضلالت به معنای گمراهی به معنای مقابل هدایت در این حیوانات مصطلح به این صورت نیست وگرنه در نظام تکوین این حیوانات هر کدام راه خودشان را دارند لذا فوراً فرمود: ﴿بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ یعنی این حیوانات یک کمال متوسطی دارند که این کمالات متوسط برای اینها هست و افرادی که به این کمال متوسط نرسیدند و به درکات نائلاند از این حیواناتی که دارای کمال متوسطاند نازلترند یعنی از مقصد دورترند وگرنه ضلالت به معنای هدایت تشریعی که در آنجا مطرح نیست البته حیواناتی که ما از قرآن سراغ داریم در همین حد است اما بتوانند به جایی که وحی بگیرند وحی تشریعی جزء اولیای الهی بشوند برسند به جایی که عالم اسما باشند فرشتگان در برابر اینها خضوع کنند این مقامات البته برای آنها در قرآن نقل نشده اما در این حدی که افراد عادی انسانها دارند برای اینها نقل شده است خب در چنین فضای قابل این هست که سؤال بکنند آیا اینها حشر دارند یا نه؟ اگر اینها با داشتن همهٴ این کمالات با مردن نابود بشوند میشوند باطل و عاطل معلوم میشود اینها نابود نخواهند شد یک مرحله از کمال را دارند اما از آن به بعد دیگر قرآن به صورت تفصیل سخن نگفت روایات گرچه بعضی از اینها را دارد اما میدانید این بحث، بحث فقهی نیست که ما به بعضی از روایات و خبرهای واحد بتوانیم اکتفا بکنیم باید مفید علم باشد یک سلسله روایاتی که مفید علم و اطمینان باشد که اینها بعد از مرگ تا چه اندازه محشور میشوند آنها را باید جستجو کرد حالا داریم یا نداریم مربوط به فحص بالغ شما لکن از این آیه بر میآید که اینها با مرگ نابود نمیشوند ﴿ثُمَّ إِلی رَبِّهِمْ یُحْشَرُونَ﴾ آنگاه آیهٴ سورهٴ «تکویر» که فرمود: ﴿وَ إِذَا الْوُحُوشُ حُشِرَتْ﴾ مطلب خاص خود را دارد نه ﴿وَ إِذَا الْوُحُوشُ حُشِرَتْ﴾ یعنی انسانهایی که به صورت وحشی در میآیند آنها انسانهایی که به صورت وحشی در میآیند در ذیل آیه ﴿فَتَأْتُونَ أَفْوَاجاً ٭ وَفُتِحَتِ السَّماءُ﴾ آمده است البته این را فریقین از وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل کردند که عدهای از انسانها به صورت حیواناتی در قیامت محشور میشوند آن سخن حق است اما این ﴿وَ إِذَا الْوُحُوشُ حُشِرَتْ﴾ ظاهرش این است که همهٴ وحشیها محشور میشوند انسانهایی هم که به صورت وحشی در میآیند هم آنها هم ممکن است در جمع اینها باشند و اما آیهٴ سورهٴ «تکویر» ناظر به کل حیوانات است.
فتحصل اینها دارای ادراکات هستند و چون دارای ادراکات هستند ادراک امر عدمی نیست امر وجودی است و امر مجرد است و با مرگ نابود نمیشود اهل تسبیحاند و امتاند َامامی دارند، امامی دارند مقصودی دارند مقصدی دارند چنین موجودی با مرگ نابود نمیشود وقتی نابود نشد معلوم میشود یک حساب و کتابی دارد.
پرسش...
پاسخ: بله
پرسش...
پاسخ: نه خب، خب این همه حیواناتی که درباره سلیمان و داود آمده است که ما دستور دادیم اینها در تحت رهبری داود و سلیمان(سلام الله علیهما) کار کنند نشان می دهدکه اینها در تحت رهبری ولیّ معصوم قرار می گیرند به کمالاتی می رسند و دلیلی نداریم به اینکه همهٴ حیوانات در یک حدند مثل اینکه انسانها همهشان یکسان نیستند حیوانات هم همهشان یکسان نیستند خیلی از حیواناتاند که خوب درک میکنند. گاهی مثلاً گاهی عنکبوت میشود تا تاری بتند و پیغمبری را(صلّی الله علیه و آله و سلّم) حفظ بکند مأمور الهی میشود برای حفظ پیغمبر.
پرسش...
پاسخ : هر موجودی که دارای اندیشه است اگر در کرات دیگر باشد یقیناً حشری دارد خب.
پرسش...
پاسخ: نه یعنی آنها غافلاً ممکن است شما را له کنند.
پرسش...
پاسخ: برای اینکه بخصوص حضرت سلیمان(سلام الله علیه) که اسناد نداد که «لا یشعر» به این جمع خب اکثری چنین هستند, حالا نه اینکه امام آنها هم اهل شعور نباشد و غافلاً شما را له کند ﴿وَ هُمْ لا یَشْعُرُون﴾ که ضمیر راجع به جنود سلیمان برمیگردد خب چنین گروهی قابل اینند که چون ﴿قَدْ عَلِمَ صَلاتَهُ وَ تَسْبیحَهُ﴾ و ظاهرش این است که هر یک از اینها به نماز و تسبیحشان عالماند نه الله عالم است برای اینکه جریان علم عمومی الله در ذیل آیه آمده که ﴿وَ اللّهُ عَلیمٌ بِما یَفْعَلُونَ﴾ معلوم میشود همهٴ اینها اهل تسبیح و سجدهاند و علم به علم هم دارند در نظام تکوین رهبری اینها را ذات اقدس الهی به عهده گرفته است و همهٴ اینها در مسیر مستقیم هدایت میکند چنین که در سورهٴ مبارکهٴ «هود» آیهٴ 56 اینچنین آمده است که ﴿ما مِنْ دَابَّةٍ إِلاّ هُوَ آخِذٌ بِناصِیَتِها إِنَّ رَبّی عَلی صِراطٍ مُسْتَقیمٍ﴾ هیچ جنبندهای نیست مگر اینکه رهبری او و زمام او و ناصیهٴ او به دست خداست البته این ناظر به بحثهای تکوینی است این در مسیر مستقیم حرکت میکند و خلاف نمیرود چه اینکه هیچ دابّهای نیست مگر اینکه خداوند روزی او را به عهده گرفته است ﴿وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِی اْلأَرْضِ إِلاّ عَلَی اللّهِ رِزْقُها وَ یَعْلَمُ مُسْتَقَرَّها وَ مُسْتَوْدَعَها﴾ خب اگر اینها در نظام تکوین زمامدارشان خداست و همان زمامداری که در نظام تکوین نواصی همهٴ جواب را به عهده گرفته است رهبری تکوینی اینها را به عهده سلیمان و داود داده است هیچ استبعادی ندارد که رهبری تکوینی آنها را الیوم وجود مبارک حضرت ولی عصر(ارواحنا فداه) داشته باشد و اگر در بین حیواناتی چون هدهد در سایه تعلیم یک ولیّی از اولیای الهی چنین حکیمانه و متکلمانه استدلال میکند خب اگر حیوانات در تحت رهبری ولی عصر(ارواحنا فدا)تربیت بشوند آنها هم متکلمانه سخن میگویند آن برهان یک برهان قطعی یک برهان تامی است بالأخره یا خود حیوان فهمیده بود با فکر و تأمل خود یا در سایهٴ تعلیم وجود مبارک سلیمان(علی نبینا و آله وعلیه السلام) فهمید از اینکه ذات اقدس الهی زمام اینها را ممکن است به دست ولیّ خود بدهد روایات فراوانی تأیید میکند شکایتهایی که کردهاند شفاعتهایی که شده است به وجود مبارک امام سجاد(سلام الله علیه) به یکی از اصحابش فرمود میدانی این گنجشکها بین طلوعین چه میگویند عرض کرد نه فرمود اینها دعا میکنند و روزی امروز را از ذات اقدس الهی مسئلت میکنند از این تعبیرات در روایات فراوان است از مجموع اینها بر میآید که اینها هم عالماند به جریان منطق الطیر هم کفالت آنها را به عهده دارند تنها جریان حضرت رضا(سلام الله علیه) و ضامن آهو بودن مخصوص او نیست از این قبیل کارها دربارهٴ اهل بیت(علیهم السلام) زیاد است به طوری که از مجموع این روایات ولو کل واحد خبر واحدند و مفید آن مسئله عمیق علمی نیستند ولی از مجموع آنها بر میآید همان طوری که حیوانات محشور بودند و مطیع بودند در تحت رهبری سلیمان و داود(سلام الله علیهما) در جریان اهلبیت(سلام الله علیهما) هم همین طور است.
«و الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ»
- بخش قابل توجهی از آیات مستقیماً متوجه خود پیغمبر(ص) است
انسان گاهی در اثر غفلت میمیرد و گاهی در اثر عناد و لجاج میمیرد
آیات الهی اوایل انسان را نزدیک شهود میکند.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿إِنَّما یَسْتَجیبُ الَّذینَ یَسْمَعُونَ وَ الْمَوْتی یَبْعَثُهُمُ اللّهُ ثُمَّ إِلَیْهِ یُرْجَعُونَ ﴿36﴾ وَ قالُوا لَوْ لا نُزِّلَ عَلَیْهِ آیَةٌ مِنْ رَبِّهِ قُلْ إِنَّ اللّهَ قادِرٌ عَلی أَنْ یُنَزِّلَ آیَةً وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ ﴿37﴾ وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِی اْلأَرْضِ وَ لا طائِرٍ یَطیرُ بِجَناحَیْهِ إِلاّ أُمَمٌ أَمْثالُکُمْ ما فَرَّطْنا فِی الْکِتابِ مِنْ شَیْءٍ ثُمَّ إِلی رَبِّهِمْ یُحْشَرُونَ ﴿38﴾
نکاتی که درباره آیات قبل مانده است یکی این است که گرچه قرآن کریم بر اساس «ایاک اعنی و اسمعی یا جارة» نازل شده است و در بسیاری از موارد خطاب به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است و منظور دیگراند نظیر ﴿لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ﴾ یا ﴿فَلا تَقْعُدُوا مَعَهُمْ حَتّى یَخُوضُوا فی حَدیثٍ غَیْرِهِ﴾ یا﴿وَلا تُطِعِ الْکافِرینَ وَ الْمُنافِقینَ﴾ و مانند آن اما بخش قابل توجهی از آیات مستقیماً متوجه خود پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است و آن حضرت مراد است همان طوری که ﴿َا لَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ﴾ منظور خود آن حضرت است ﴿فَلَعَلَّکَ باخِعٌ نَفْسَکَ عَلی آثارِهِمْ إِنْ لَمْ یُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَدیثِ أَسَفًا﴾ مخصوص خود آن حضرت است ﴿قَدْ نَعْلَمُ إِنَّهُ لَیَحْزُنُکَ الَّذی یَقُولُونَ﴾ مخصوص خود آن حضرت است ﴿یَضیقُ صَدْرُکَ بِما یَقُولُونَ﴾ مخصوص خود آن حضرت است ﴿وَ إِنْ کانَ کَبُرَ عَلَیْکَ إِعْراضُهُمْ فَإِنِ اسْتَطَعْتَ أَنْ تَبْتَغِیَ نَفَقًا فِی اْلأَرْضِ أَوْ سُلَّمًا فِی السَّماءِ فَتَأْتِیَهُمْ بِآیَةٍ﴾ مخصوص خود آن حضرت است برای اینکه دیگران که توان آن ندارند و در معرض آن نیستند که به دل زمین بروند آیهای از آیات الهی را استخراج کنند یا به اوج آسمانها بروند آیهای از آیات الهی را نازل کنند اینکه فرمود: ﴿وَ إِنْ کانَ کَبُرَ عَلَیْکَ إِعْراضُهُمْ فَإِنِ اسْتَطَعْتَ أَنْ تَبْتَغِیَ نَفَقًا فِی اْلأَرْضِ أَوْ سُلَّمًا فِی السَّماءِ فَتَأْتِیَهُمْ بِایَةٍ﴾ مخصوص خود حضرت است پس اینکه در بعضی از آیات نظیر تفاسیر آمده است که از باب «ایاک اعنی و اسمعی یا جارة» است در خصوص این آیات محلّ بحث تام نیست.
مطلب دوم آن است که
پرسش...
پاسخ: بله دیگر
پرسش...
پاسخ: آنها در مدینه نازل شدهاند ظاهراً آن آیات بعد از این آیات سورهٴ مبارکهٴ «انعام» است که در مکه نازل شده است به هر تقدیر .
مطلب دوم آن است که انسان گاهی در اثر غفلت میمیرد گاهی در اثر عناد و لجاج میمیرد آن انسانی که در اثر غفلت و قصور و مانند آن میمیرد احیای او ممکن است نظیر ﴿مَنْ أَحْیاها فَکَأَنَّما أَحْیَا النّاسَ جَمیعًا﴾ ﴿أَ وَ مَنْ کانَ مَیْتًا فَأَحْیَیْناهُ وَ جَعَلْنا لَهُ نُورًا یَمْشی بِهِ فِی النّاسِ کَمَنْ مَثَلُهُ فِی الظُّلُماتِ لَیْسَ بِخارِجٍ مِنْها﴾ آنها که در اثر غفلت مردهاند با احیای الهی با تعلیم و تزکیه زنده میشوند اما آنها که در اثر لجاج و عناد مردهاند قابل احیا نیستند بنابراین آنها صریحاً به پیغمبرشان(صلّی الله علیه و آله و سلّم) میگویند ﴿سَواءٌ عَلَیْنا أَ وَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَکُنْ مِنَ الْواعِظینَ﴾ و خدا هم همین این تسمیه را صحه گذاشت فرمود: ﴿سَواءٌ عَلَیْهِمْ ءَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ﴾ .
مطلب سوم آن است که آیات الهی اوایل انسان را نزدیک شهود میکند بعد به مرحله شهود میرساند اوایل به «کأن» میرساند بعد به «أن» آن جریان «کأن» همان است که مرحوم کلینی از حارثة ابن زید نقل کرد «کأنی انظر الی عرش ربی» یا در خطبهای که وجود مبارک حضرت امیرالموٴمنین(سلام الله علیه) طبق نقل سیدرضی(رضوان الله علیه) دارد «فَهُمْ وَ الْجَنَّةُ کَمَنْ قَدْرَآهَا» این مقام «کأن» است که از او اصطلاحاً به مقام احسان یاد میکند فوق مقام «کأن» مقام «أن» است طبق نقلی که ذعلب از وجود مبارک حضرت امیرالمؤمنین(علیه السّلام) دارد این نقل را هم سیدرضی(رضوان الله علیه) در نهجالبلاغه یاد کرده است هم مرحوم صدوق(رضوان الله علیه) در کتاب شریف توحید صدوق که ذعلب که طلق اللسان بود به وجود مبارک حضرت امیرالمومین(علیه السلام) کرد «هل رایت ربک» فرمود: «حین عبدته فقال ویلک ما کنت اعبد ربا لم اره» آنجا مقام« أن» است نه مقام «کأن» این سه نکته مربوط به آیهٴ ﴿إِنَّما یَسْتَجیبُ الَّذینَ یَسْمَعُونَ وَ الْمَوْتی یَبْعَثُهُمُ اللّهُ﴾ و مانند آن
و اما آنچه که مربوط به ﴿وَ قالُوا لَوْ لا نُزِّلَ عَلَیْهِ آیَةٌ مِنْ رَبِّهِ﴾ است اینکه ذات اقدس الهی اسم ظاهر آورده تا روشن کند اگر ذاتی الله بود یقیناً قدرتش مطلق است ﴿قلْ إِنَّ اللّهَ قادِرٌ عَلی أَنْ یُنَزِّلَ آیَةً﴾ پس اگر اشکال در قدرت خداست خدا قادر مطلق است اگر پیشنهاد شما بخواهد عملی بشود خدا حکیم است کار گزاف نمیکند شما هر روز پیشنهاد میدهید معجزهای از معجزات الهی رخ بدهد بعد هم لبخند بزنید اینها گاهی پیشنهادشان این بود که این کوهها کنارتر بروند ما اینجا را کشاورزی کنیم خب اگر مصالح ساختمانی لازم داشتند پیشنهادشان این بود که کوههای مکه قدری به جلوتر بیایند اینها فکر میکردند پیغمبر آمده که به دستور اینها به پیشنهاد اینها روزانه در نظام تکوین اثر بکند این میشود لعب به آیات الهی فرمود اینها اکثرشان عالم نیستند که اگر اینها پیشنهاد دادند و خدا پیشنهاد اینها را قبول کرد و معجزهای برابر اقتراح و پیشنهاد آنها آورد آنها دوباره این معجزه را به بازی گرفتند خدا به حیات اینها خاتمه میدهد.
اما مطلب بعدی که امروز تلاوتش شروع شد این است ﴿وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِی اْلأَرْضِ وَ لا طائِرٍ یَطیرُ بِجَناحَیْهِ إِلاّ أُمَمٌ أَمْثالُکُمْ ما فَرَّطْنا فِی الْکِتابِ مِنْ شَیْءٍ ثُمَّ إِلی رَبِّهِمْ یُحْشَرُونَ﴾ یعنی هیچ جنبندهٴ زمینی و هیچ پرندهٴ آسمانی نیست مگر اینکه آنها امتهایی هستند مانند شما و در کتاب آفرینش چیزی تفریط نشده، طرد نشده نقصان در کتاب آفرینش راه ندارد بعد همهٴ این دواب و طیور مثل همهٴ انسانها به طرف ذات اقدس الهی محشور میشوند کلمه دابّه که به معنی جنبنده است اختصاصی به انعام ندارد یعنی اختصاصی به فرس و بقر و غنم ندارد هر جنبندهای را شامل میشود خواه آنها که﴿َیمْشی عَلی بَطْنِهِ﴾ خواه آنها که ﴿یَمْشی عَلی رِجْلَیْنِ﴾ خواه آنها که ﴿یَمْشی عَلی أَرْبَعٍ﴾ اینها همه را شامل میشود انسان هم جزء دواب محسوب میشود یعنی جنبده و برای اینکه منظور از این طائر این مشخص بشود که طائر در مقابل جنبدهٴ زمینی است و منظور از طائر آن پرنده هوایی است فرمود: ﴿وَ لا طائِرٍ یَطیرُ بِجَناحَیْهِ﴾ چون گاهی طائر بر موجود سریع السیر اطلاق میشود که سرعت سیرش به منزلهٴ طیران است برای اینکه معلوم بشود مقصود از این طائر موجود هوایی است نه مقصود از طائر موجود سریع السیر فرمود: ﴿وَ لا طائِرٍ یَطیرُ بِجَناحَیْهِ﴾ با دو بالش پرواز میکند معلوم میشود که منظور از این طائر موجود سمایی است خب فرمود همان طور که شما انسانها امتاید موجودات هوایی هم امتاند موجودات زمینی هم امتاند جانوران زمینی و جانوران هوایی مثل شما امتاند امت به گروهی میگویند که مقصد و مقصود واحدی دارند اگر عدهای در یکجا جمع شدند صرف اجتماعشان در یک مکان یا صرف اجتماعشان در یک زمان باعث نمیشود که اینها بشوند امت اگر هدف واحدی قصد واحدی ائتمام به امام واحدی در پیشرو اینها و در اَمام اینها مقصد و مقصودی واحدی باشد چنین گروهی را میگویند امت اما آنها که «اَیُّهَا النَّاس، الُْمجْتَمِعَةُ أَبْدَانُهُمْ، والُْمخْتَلِفَةُ أَهْوَاؤُهُمْ» اینها امت نیستند بلکه هر کدام یک مقصد و مقصود خاص دارند به گروهی میگویند امت که «اَمَّ و قَصَد» در اینها حضور و ظهور داشته باشد یعنی مقصد واحد، مقصود واحد داشته باشند اِمام واحد داشته باشند در اَمام اینها یک اِمام واحدی باشد تا اینها ائتمام بکنند و بشوند امت خب پس یک سلسله موجودات پراکندهای که فقط در یک زمان یا در یک زمین گرد هم آمدند امت نیست فرمود همان طوری که شما انسانها امت هستید پرندههای هوایی هم امتاند و جنبندههای زمینی هم امتاند .
مطلب بعدی آن است که امت بودن یعنی مقصود واحد داشتن نه یعنی ساختار طبیعی شما شبیه هم است شما تغذیه دارید آنها هم دارند شما تنمیه دارید آنها هم دارند شما تولید دارید آنها هم دارند اینها یک کارهای درون مرزی است که همه دارند امت برای آن برونمرزی است یعنی چیزی را در پیش رو دارید مقصدی دارید مقصودی دارید که به آن سمت در حرکتید اگر گروهی کار واحد دارند نمیگویند اینها امتاند گروهی که مقصد واحد دارند قصد واحد دارند مقصود همیشه بیرون از شیء است و شیء با تلاش و کوشش به مقصد میرسد تا مقصود خود را دریابد بنابراین همان طوری که انسان مقصد و مقصودی دارد و به سراغ آن مقصود حرکت میکند جنبندههای زمینی اینچنیناند پرندههای هوایی هم اینچنین هستند.
مطلب بعدی آن است که مقصد انسان و مقصود انسان حَشر اوست که انسان به طرف حشر حرکت میکند مقصد و مقصود انسان این نیست که آن ساختار درونیاش را تأمین کند بعد بمیرد که این میشود باطل اینکه امت نیست امت یعنی مقصودی دارد اگر انسان با مردن نابود بشود میشود باطل و این نظام میشود لعب و لهو چون انسان با مردن باطل نمیشود بلکه مرگ هجرت است و مقصدی دارد که در آن مقصد به مقصود خود میرسد جنبندهها هم اینچنیناند و پرندههای هوایی هم اینچنین لذا در ذیل آیه فرمود: ﴿ثُمَّ إِلی رَبِّهِمْ یُحْشَرُونَ﴾ این هم یک مطلب
مطلب دیگر آن است که حشر دو قسم است یک حشر اکبر است که همهٴ موجودات در حشر اکبر به طرف خدا حرکت میکنند ﴿أَلا إِلَی اللّهِ تَصیرُ اْلأُمُورُ﴾ اینگونه از آیات دلالت میکند هیچ امری نیست مگر اینکه به طرف خدا صیرورت دارد نه سیر تحولش به طرف ذات اقدس الهی است نه سیرش ﴿أَلا إِلَی اللّهِ تَصیرُ اْلأُمُورُ﴾ از این معنا دقیقتر آیاتی است که کلمه «الی» هم ندارد در آن آیات دارد که الله مسیر اینها است اگر مسیر مصدر میمی شد به این معنا خواهد شد که صیرورت اینها لقاء الله است نه سیر اینها خب این جزء آیاتی که حشر اکبر را ثابت میکند و این طایفه از آیات که حشر اکبر را ثابت میکند تحول و شدن را به لقای حق تأمین میکند زیر مجموعه فراوانی دارد زیر مجموعه این طایفه از آیات حشر اکبر را ثابت میکند این است که ﴿وَ اْلأَرْضُ جَمیعًا قَبْضَتُهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ السَّماواتُ مَطْوِیّاتٌ بِیَمینِهِ﴾ ﴿یَوْمَ تُبَدَّلُ اْلأَرْضُ غَیْرَ اْلأَرْضِ وَ السَّماواتُ﴾ اینها تک تک بعضی دربارهٴ زمین است بعضی دربارهٴ آسمان است بازگو میکند بحثهای روایی که زمین شهادت میدهد یا شکایت میکند یا شفاعت میکند اینها هم کم نیست میماند مسئله جنبندهها و مسئله پرندهها خب یک سلسله بحثهای عمومی هست که همه اینها اهل ادراک و شعورند ﴿لِلّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ﴾ ﴿یُسَبِّحُ لِلّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی اْلأَرْضِ﴾ ﴿وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ﴾ ﴿فَقالَ لَها وَ لِْلأَرْضِ ائْتِیا طَوْعًا أَوْ کَرْهًا قالَتا أَتَیْنا طائِعینَ﴾ و مانند آن اینها آیاتی است که نشان میدهد که همهٴ موجودات آسمانی و زمینی اهل اسلام و انقیادند, اهل سجدهاند, اهل تسبیحاند, و حرف میشنوند و حرف میزنند و با طوع و رغبت به طرف ذات اقدس الهی حرکت میکنند مرحوم حاج سیدعبدالحسین شرف الدین جبل عاملی(رضوان الله علیه) در آن رسالهشان حول رویه و مانند آن این بخش از آیات را حمل بر تمثیل میکنند ﴿فَقالَ لَها وَ لِْلأَرْضِ ائْتِیا طَوْعًا أَوْ کَرْهًا قالَتا أَتَیْنا طائِعینَ﴾ میگویند اینها تمثیل است وگرنه سوالی باشد جوابی باشد امری باشد اعتباری باشد اینچنین نیست چون آسمان و زمین تکویناً تابع ارادهٴ خدایند مثل آن است که خدا به آنها بفرماید: ﴿ائْتِیا طَوْعًا أَوْ کَرْهًا﴾ مثل آنکه آنها گفته باشند ﴿قالَتا أَتَیْنا طائِعینَ﴾ چون اینها به امر خدا مؤتمرند تکویناً از این جهت خدا فرمود: ﴿فَقالَ لَها وَ لِْلأَرْضِ ائْتِیا طَوْعًا أَوْ کَرْهًا﴾ لکن این سخن ناصواب است حقیقتاً کلام هست حقیقتاً سوال هست حقیقتاً امر هست حقیقتاً جواب هست اینها حقیقتاً چیز میفهمند به دلیل اینکه حقیقتاً شهادت میدهند حقیقتاً شکایت میکنند حقیقتاً شفاعت میکنند تمثیل نیست تمثیل برای جایی است که درک نکند اما اگر طبق آیات فراوانی اینها درک میکنند اینها شهادت میدهند و تفاوت هم دارند ﴿فَهِیَ کَالْحِجارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً﴾ برای اینکه بعضی از حجارهها ﴿لما یهْبِطُ مِنْ خَشْیَةِ اللّهِ﴾ اگر اینچنین است معلوم میشود اینها حرف دارند اینها درک دارند برابر آیهٴ سورهٴ «اسراء» حرف آنها را ما نمیفهمیم ﴿وَ إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلاّ یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لکِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبیحَهُمْ﴾ نه اینکه آنها مثل اینکه حرف بزنند نه واقعاً حرف میزنند خب اگر اینچنین است پس اینها یک کمالی دارند و به سراغ آن کمال حرکت میکنند هر کدام از اینها امتیاند اَمامی دارند و اِمامی دارند فی الجمله دربارهٴ خصوص حیوانات قرآن کریم آیات فراوانی دارد که اینها یک سطح بالایی از ادراک را دارند حالا [اگر] همهٴ حیوانات اینطور نباشند ولی بعضی از حیوانات اینچنیناند یک سطح بالایی از ادراک را دارند در جریان نمل و همچنین آیات دیگری که در سورهٴ «نمل» هست نشان میدهد که بخشی از حیوانات واجد سطح بلندی از ادراکات هستند در سورهٴ مبارکهٴ «نمل» آیهٴ شانزده به بعد این است ﴿وَ وَرِثَ سُلَیْمانُ داوُودَ وَ قالَ یا أَیُّهَا النّاسُ عُلِّمْنا مَنْطِقَ الطَّیرِ﴾ خب پس اینها هم حیوان ناطقاند منتها نطقشان سبک دیگر است همان طوری که الآن خیلی از انسانها هستند که حرف یکدیگر را نمیفهمند فقط یک آهنگ و اصواتی میشنوند ما هم آهنگ و اصوات حیوانات را میشنویم و درک نمیکنیم این به آن معنا نیست که اینها لغت ندارند فرهنگ ندارند و وجود مبارک داود و سلیمان(سلام الله علیهما) فرمایششان این بود که فرمودند: ﴿یا أَیُّهَا النّاسُ عُلِّمْنا مَنْطِقَ الطَّیْرِ﴾ منطقِ طیر هم در همین آیات آمده به عنوان نمونه این یک متن است که ﴿عُلِّمْنا مَنْطِقَ الطَّیْرِ﴾ شرحش آیات بعدی است اینکه فرمودند: ﴿یا أَیُّهَا النّاسُ عُلِّمْنا مَنْطِقَ الطَّیْرِ وَ أُوتینا مِنْ کُلِّ شَیْءٍ إِنَّ هذا لَهُوَ الْفَضْلُ الْمُبینُ﴾ آنگاه شرح این متن این است ﴿حَتّی إِذا أَتَوْا عَلی وادِ النَّمْلِ قالَتْ نَمْلَةٌ یا أَیُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَساکِنَکُمْ لا یَحْطِمَنَّکُمْ سُلَیْمانُ وَ جُنُودُهُ وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ﴾ خب این یک هشداری است که یک مسئول به زیر مجموعه خود دستور میدهد و آنها را حفظ میکند خب یک انسانی که یک مادری که بخواهد از فرزندان خود حراست کند یک پدری که بخواهد از بچههایش حراست کند یک فرماندهی که باید از سربازان زیر مجموعه خود حفاظت کند همین طور رهبری میکند دیگر این میشود منطق دیگران شاید یک آهنگی به گوششان میرسید ولی وجود مبارک سلیمان فهمید الآن همان طوری که یک عرب و اعجمی هر دو آهنگی دارند هیچکدام از یکدیگر با خبر نیستند اینجا هم به شرح ایضاً [همچنین] اینها منطق دارند حرف دارند راهنمایی دارند ﴿قالَتْ نَمْلَةٌ یا أَیُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَساکِنَکُمْ لا یَحْطِمَنَّکُمْ سُلَیْمانُ وَ جُنُودُهُ وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ ٭ فَتَبَسَّمَ ضاحِکًا مِنْ قَوْلِها وَ قالَ رَبِّ أَوْزِعْنی أَنْ أَشْکُرَ نِعْمَتَکَ الَّتی أَنْعَمْتَ عَلَیَّ وَ عَلی والِدَیَّ وَ أَنْ أَعْمَلَ صالِحًا تَرْضاهُ﴾ این دربارهٴ نمل بعد چون در آیه قبل فرموده بود ﴿وَ حُشِرَ لِسُلَیْمانَ جُنُودُهُ مِنَ الْجِنِّ وَ اْلإِنْسِ وَ الطَّیْرِ﴾ همان طوری که سپاهیانی از جن داشت سپاهیانی از انس داشت سپاهیانی از طیر داشت در آیهٴ بیست همان سورهٴ «نمل» میفرماید: ﴿وَ تَفَقَّدَ الطَّیْرَ﴾ سان دید از صف پرندهها تفقدی به عمل آورد جستجو کرد ببیند چه کسی حاضر است چه کسی مفقود در ساندیدن صف پرندهها دید هدهد نیست ﴿فَقالَ ما لِیَ لا أَرَی الْهُدْهُدَ أَمْ کانَ مِنَ الْغائِبینَ﴾ آنگاه تهدید کرد که اگر این بیعذر پست را ترک کرده است عذاب میشود مگر اینکه عذر موجه داشته باشد ﴿أَوْ لَیَأْتِیَنِّی بِسُلْطَانٍ مُبِینٍ﴾ سلطان دلیل, دلیل را که میگویند سلطان برای اینکه بر رقیب مسلط است و برهان را که میگویند سلطان برای آنکه بر وهم و خیال مسلط است انسان در مباحثه اگر دلیل بیاورد مسلّط بر رقیب خواهد شد از این جهت برهان میشود سلطان آنگاه فرمود: ﴿فَمَکَثَ غَیْرَ بَعیدٍ فَقالَ أَحَطْتُ بِما لَمْ تُحِطْ بِهِ وَ جِئْتُکَ مِنْ سَبَإٍ بِنَبَإٍ یَقینٍ﴾ هدهد رسید و این حرفها را آورد گفت: ﴿إِنّی وَجَدْتُ امْرَأَةً تَمْلِکُهُمْ وَ أُوتِیَتْ مِنْ کُلِّ شَیْءٍ وَ لَها عَرْشٌ عَظیم ٭ وَجَدْتُها وَ قَوْمَها یَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ مِنْ دُونِ اللّهِ وَ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ أَعْمالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبیلِ فَهُمْ لا یَهْتَدُون ٭ أَلاّ یَسْجُدُوا لِلّهِ الَّذی یُخْرِجُ الْخَبْءَ فِی السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ وَ یَعْلَمُ ما تُخْفُونَ وَ ما تُعْلِنُون ٭ اللّهُ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظیمِ﴾ این حرفها حرفهای انسان حکیم و متکلم است بالأخره یا غالب حیوانات این طورند یا نادر از حیوانات بالأخره حیوانی که تربیت بشود اینچنین برهان اقامه میکند مگر همهٴ انسانها میتوانند اینچنین برهان اقامه کنند خب غالب انسانها که از اقامه چنین برهانی عاجزند مگر انسانهای درس خوانده پس میشود انسان درس بخواند و به این حد برسد در بین هدهدها آن هدهدی هم که در تعلیم و تربیت سلیمان بود به اینجا رسید خب این براهین براهین تام است که ﴿أَلاّ یَسْجُدُوا لِلّهِ الَّذی یُخْرِجُ الْخَبْءَ فِی السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ﴾ خب چرا الله را نمیپرستند اللهی که شمس آفرینند چرا او را نمیپرستند چرا شمس را میپرستند؟ ﴿اللّهُ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظیمِ﴾ خب او را بپرستند حالا ممکن است روی تعلیم خاص وجود مبارک سلیمان این حیوان به اینجا رسیده باشد ولی بالأخره این لیاقت را حیوانات دارند که اگر تربیت بشوند حکیمانه استدلال کنند انسانها هم به شرح ایضاً [همچنین] یک مطلبی که نباید از نظر دور داشته شود این است که در این اصطلاحات عقلی وقتی میگویند انسان در مقابل حیوان آن حیوانی که در طول انسان است او را میگویند نه حیوان یعنی فرس و بقر و غنم چون آنها ما از آنها هیچ خبری نداریم که آنها چقدر درک میخوانند چقدر درک نمیخوانند آنکه در طول انسانیت است و کار او در حد خیال و وهم است این را به آن میگویند حیوان غالب افراد اینها حیوان بالفعلاند و انسان بالقوه بعضی در همین حیوانیت میمانند در حد همین خیال و وهم میمانند که قرآن از آنها تعبیر میکند به مختال، مختال یعنی «حیوان ناطق متخیل» در حد خیال کار میکند هر چه را خیال او فتوا داد عمل میکند خیالپسند است خیالپذیر است و مانند آن بر اساس خیال خود داوری میکند خیال کرده کسی با او دشمن است کینه دارد خیال کرده کسی دوست اوست مِهر دارد چنین انسانی فصل اخیر او مختال است آنکه از حد خیال و وهم گذشته است بالاتر آمد عاقل شد جزء اولوالاباب است ﴿إِنَّ فی خَلْقِ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ َلآیاتٍ ِلأُولِی اْلأَلْبابِ﴾ این «حیوان ناطق لبیب» خب پس منظور از حیوان در این علوم عقلیه آنکه در طول انسان است نه آنکه در عرض اوست چون خیلی دربارهٴ حیوانات خارج فحص نشده که آنها تا چه اندازه ادراک میکنند قرآن تا این اندازه خبر داده است که اینها برهان اقامه میکنند بر توحید و سطح درک چنین حیوانی از همهٴ زن و مرد یمن بالاتر بود بالأخره آنها که ﴿إِنّی وَجَدْتُ امْرَأَةً تَمْلِکُهُمْ وَ أُوتِیَتْ مِنْ کُلِّ شَیْءٍ وَ لَها عَرْشٌ عَظیم ٭ وَجَدْتُها وَ قَوْمَها یَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ مِنْ دُونِ اللّهِ﴾ خب همهٴ آنها به حسب ظاهر آدم بودند این هدهد برهان متکلمانه اقامه میکند که همهٴ آن انسانها از چنین برهانی عاجز بودند اقامه چنین برهانی عاجز بودند خب کسی که شمسپرست است حرف هدهد این است که شما چرا شمس آفرین را نمیپرستید؟ ﴿أَلاّ یَسْجُدُوا لِلّهِ الَّذی یُخْرِجُ الْخَبْءَ فِی السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ﴾ خب اگر ما نتوانیم بگوییم همهٴ هدهدها اینچنیناند لااقل میتوان گفت در بین هدهدها، هدهدی پیدا میشود که با تعلیم و تربیت به اینجا میرسد چه اینکه اگر نتوانیم بگوییم در بین همهٴ انسانها حکیم و متکلم به بار میآید رشد می کند میتوان گفت در بین اینها جمعی هستند که با استدلال با تعلیم و تزکیه به این جایگاه راه پیدا میکنند این هم یک بخش و اینها هم همانند سایر موجودات طبیعی زیر مجموعهٴ تعلیمی و تزکیهٴ داود و سلیمان بودند که در تسبیح در نماز جماعت به آن حضرت اقتدا میکردند ﴿یا جِبالُ أَوِّبی مَعَهُ وَ الطَّیْرَ وَ أَلَنّا لَهُ الْحَدیدَ﴾ همهٴ اینها زیر مجموعهٴ رهبری وجود مبارک سلیمان و داود و امثال و ذلک بودند خب در جریان نحل هم ﴿وَ أَوْحی رَبُّکَ إِلَی النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذی مِنَ الْجِبالِ بُیُوتًا وَ مِنَ الشَّجَرِ وَ مِمّا یَعْرِشُون ٭ ثُمَّ کُلی مِنْ کُلِّ الثَّمَراتِ فَاسْلُکی سُبُلَ رَبِّکِ ذُلُلاً﴾ اینها وحی است البته تعلیم هست اینگونه از علوم هندسی که چرا خانهها را شش ضلعی بسازند برای اینکه عسلها هدر نرود حرام نشود رهبری ملکه را بپذیرند بالأخره جزء علوم تجربی است هم از علوم تجربی قرآن خبر داد که حیوانات به این سطح رسیدند هم از علوم عقلی متافیزیکی خبر داد که هدهد در بحثهای کلامی و حکمی اینچنین نظر و فتوا میداده است در سورهٴ مبارکهٴ «نور» همهٴ اینها را اهل نماز معرفی کرده است آیهٴ 41 سورهٴ مبارکهٴ «نور» این است ﴿أَ لَمْتر أَنَّ اللّهَ یُسَبِّحُ لَهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ وَ الطَّیْرُ صَافّاتٍ کُلُّ قَدْ عَلِمَ صَلاتَهُ وَ تَسْبیحَهُ وَ اللّهُ عَلیمٌ بِما یَفْعَلُونَ﴾ فرمود مگر نمیبینید وضع خیلی روشن است نه «الم تعلم» ﴿الم تَرَ﴾ مگر نمیبینی آنوقت این ﴿الم تَرَ﴾ را وقتی به دیگری دادی میگویی این﴿تَرَ﴾ از «رأی» است خب چرا از «رأی» است و از روٴیت نیست و منظور شهود قبلی است مگر نمیشنوی مگر نمیبینی؟ اینها یک علمی است که ذات اقدس الهی به پیغمبر میدهد چون ما دستمان از این علوم کوتاه است فوراً میگوییم این﴿تر﴾ از «رأی» است به معنای فکر یعنی «الم تعلم» خب
«خویش را تاویل کن نی ذکر را»
چرا حالا آیه را بالا میبری؟ خودت را پایین میآوری خودت بالا بیا ﴿أَ لَمْتر﴾ به معنی﴿أَ لَمْتر﴾است مگر نمیبینی؟ خب اینها که حرف میزنند تو هم که حرف اینها را میفهمی ﴿أَ لَمْتر أَنَّ اللّهَ یُسَبِّحُ لَهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ﴾ همگان در تسبیحاند مگر نمیبینی؟ خب بعد فرمود: ﴿أَ لَمْتر أَنَّ اللّهَ یُسَبِّحُ لَهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ وَ الطَّیْرُ صَافّاتٍ﴾ آنگاه برای اینکه کسی خیال نکند اینها غریزتاً اهل تسبیحاند اینها یک علم بسیط دارند به کارشان علم مرکب ندارند علم به علم ندارند نمیدانند چه میکنند لذا آیه سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» را «َیفْقَهُونَ» خواندند که «وَ إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلاّ یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لکِنْ لایَفْقَهُونَ تَسْبیحَهُمْ» یعنی علم به علم ندارند برای اینکه چنین احتمالاتی طرح نشود و آن ﴿لا تَفْقَهُونَ﴾، «لایَفْقَهُونَ» خوانده نشود و این حیوانات را متهم نکنند به اینکه اینها علم بسیط دارند نه علم مرکب فرمود: ﴿کُلُّ قَدْ عَلِمَ صَلاتَهُ وَ تَسْبیحَهُ﴾ همه علم به کارشان دارند هم مسبحاند هم عالماند که مسبحاند هم اهل نمازند هم عالماند که اهل نمازاند باز هم دیدند اینجا چنین مشکلی هست آمدند گفتند: ﴿کُلُّ قَدْ عَلِمَ﴾ ضمیر را به الله برگرداندند یعنی ﴿کُلُّ قَدْ عَلِمَ اللهُ صَلاتَه تَسْبیحَهُ﴾ غافل از اینکه ﴿وَ اللّهُ عَلیمٌ بِما یَفْعَلُونَ﴾ در ذیل آیه آمده خب در ذیلش که خدا به همه کارها عالم است این ﴿کُلُّ قَدْ عَلِمَ﴾ این ضمیر به همان کل واحد از ﴿ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی اْلأَرْضِ﴾ و طیر برمیگردد ﴿أَ لَمْتر أَنَّ اللّهَ یُسَبِّحُ لَهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ وَ الطَّیْرُ صَافّاتٍ﴾ «کل واحد مما فی السماء و مما فی الارض و مما فی الهواء» ﴿قَدْ عَلِمَ صَلاتَهُ وَ تَسْبیحَهُ﴾ خب همهٴ اینها اهل نیایش و نماز و دعایند همهٴ اینها اهل تسبیحاند و همهٴ اینها میفهمند دارند چه میکنند.
پرسش...
پاسخ: برای اینکه این حیوان به حسب ظاهر به حسب دید ما چون اهل درک نیست آن درکی که انسان دارد با داشتن وحی و نبوت آن درکها در حیوانات عادی نیست لذا فرمود: ﴿إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللّهِ الصُّمُّ الْبُکْمُ الَّذینَ لا یَعْقِلُونَ﴾ و مانند آن و چون این حیوانها در اثر نداشتن یک راهنمای خاصی از انسانها به آن رشد کمال مترقب نمیرسند میفرماید: ﴿إِنْ هُمْ إِلاّ کَاْلأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبیلاً﴾ وگرنه ضلالت به معنای گمراهی به معنای مقابل هدایت در این حیوانات مصطلح به این صورت نیست وگرنه در نظام تکوین این حیوانات هر کدام راه خودشان را دارند لذا فوراً فرمود: ﴿بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ یعنی این حیوانات یک کمال متوسطی دارند که این کمالات متوسط برای اینها هست و افرادی که به این کمال متوسط نرسیدند و به درکات نائلاند از این حیواناتی که دارای کمال متوسطاند نازلترند یعنی از مقصد دورترند وگرنه ضلالت به معنای هدایت تشریعی که در آنجا مطرح نیست البته حیواناتی که ما از قرآن سراغ داریم در همین حد است اما بتوانند به جایی که وحی بگیرند وحی تشریعی جزء اولیای الهی بشوند برسند به جایی که عالم اسما باشند فرشتگان در برابر اینها خضوع کنند این مقامات البته برای آنها در قرآن نقل نشده اما در این حدی که افراد عادی انسانها دارند برای اینها نقل شده است خب در چنین فضای قابل این هست که سؤال بکنند آیا اینها حشر دارند یا نه؟ اگر اینها با داشتن همهٴ این کمالات با مردن نابود بشوند میشوند باطل و عاطل معلوم میشود اینها نابود نخواهند شد یک مرحله از کمال را دارند اما از آن به بعد دیگر قرآن به صورت تفصیل سخن نگفت روایات گرچه بعضی از اینها را دارد اما میدانید این بحث، بحث فقهی نیست که ما به بعضی از روایات و خبرهای واحد بتوانیم اکتفا بکنیم باید مفید علم باشد یک سلسله روایاتی که مفید علم و اطمینان باشد که اینها بعد از مرگ تا چه اندازه محشور میشوند آنها را باید جستجو کرد حالا داریم یا نداریم مربوط به فحص بالغ شما لکن از این آیه بر میآید که اینها با مرگ نابود نمیشوند ﴿ثُمَّ إِلی رَبِّهِمْ یُحْشَرُونَ﴾ آنگاه آیهٴ سورهٴ «تکویر» که فرمود: ﴿وَ إِذَا الْوُحُوشُ حُشِرَتْ﴾ مطلب خاص خود را دارد نه ﴿وَ إِذَا الْوُحُوشُ حُشِرَتْ﴾ یعنی انسانهایی که به صورت وحشی در میآیند آنها انسانهایی که به صورت وحشی در میآیند در ذیل آیه ﴿فَتَأْتُونَ أَفْوَاجاً ٭ وَفُتِحَتِ السَّماءُ﴾ آمده است البته این را فریقین از وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل کردند که عدهای از انسانها به صورت حیواناتی در قیامت محشور میشوند آن سخن حق است اما این ﴿وَ إِذَا الْوُحُوشُ حُشِرَتْ﴾ ظاهرش این است که همهٴ وحشیها محشور میشوند انسانهایی هم که به صورت وحشی در میآیند هم آنها هم ممکن است در جمع اینها باشند و اما آیهٴ سورهٴ «تکویر» ناظر به کل حیوانات است.
فتحصل اینها دارای ادراکات هستند و چون دارای ادراکات هستند ادراک امر عدمی نیست امر وجودی است و امر مجرد است و با مرگ نابود نمیشود اهل تسبیحاند و امتاند َامامی دارند، امامی دارند مقصودی دارند مقصدی دارند چنین موجودی با مرگ نابود نمیشود وقتی نابود نشد معلوم میشود یک حساب و کتابی دارد.
پرسش...
پاسخ: بله
پرسش...
پاسخ: نه خب، خب این همه حیواناتی که درباره سلیمان و داود آمده است که ما دستور دادیم اینها در تحت رهبری داود و سلیمان(سلام الله علیهما) کار کنند نشان می دهدکه اینها در تحت رهبری ولیّ معصوم قرار می گیرند به کمالاتی می رسند و دلیلی نداریم به اینکه همهٴ حیوانات در یک حدند مثل اینکه انسانها همهشان یکسان نیستند حیوانات هم همهشان یکسان نیستند خیلی از حیواناتاند که خوب درک میکنند. گاهی مثلاً گاهی عنکبوت میشود تا تاری بتند و پیغمبری را(صلّی الله علیه و آله و سلّم) حفظ بکند مأمور الهی میشود برای حفظ پیغمبر.
پرسش...
پاسخ : هر موجودی که دارای اندیشه است اگر در کرات دیگر باشد یقیناً حشری دارد خب.
پرسش...
پاسخ: نه یعنی آنها غافلاً ممکن است شما را له کنند.
پرسش...
پاسخ: برای اینکه بخصوص حضرت سلیمان(سلام الله علیه) که اسناد نداد که «لا یشعر» به این جمع خب اکثری چنین هستند, حالا نه اینکه امام آنها هم اهل شعور نباشد و غافلاً شما را له کند ﴿وَ هُمْ لا یَشْعُرُون﴾ که ضمیر راجع به جنود سلیمان برمیگردد خب چنین گروهی قابل اینند که چون ﴿قَدْ عَلِمَ صَلاتَهُ وَ تَسْبیحَهُ﴾ و ظاهرش این است که هر یک از اینها به نماز و تسبیحشان عالماند نه الله عالم است برای اینکه جریان علم عمومی الله در ذیل آیه آمده که ﴿وَ اللّهُ عَلیمٌ بِما یَفْعَلُونَ﴾ معلوم میشود همهٴ اینها اهل تسبیح و سجدهاند و علم به علم هم دارند در نظام تکوین رهبری اینها را ذات اقدس الهی به عهده گرفته است و همهٴ اینها در مسیر مستقیم هدایت میکند چنین که در سورهٴ مبارکهٴ «هود» آیهٴ 56 اینچنین آمده است که ﴿ما مِنْ دَابَّةٍ إِلاّ هُوَ آخِذٌ بِناصِیَتِها إِنَّ رَبّی عَلی صِراطٍ مُسْتَقیمٍ﴾ هیچ جنبندهای نیست مگر اینکه رهبری او و زمام او و ناصیهٴ او به دست خداست البته این ناظر به بحثهای تکوینی است این در مسیر مستقیم حرکت میکند و خلاف نمیرود چه اینکه هیچ دابّهای نیست مگر اینکه خداوند روزی او را به عهده گرفته است ﴿وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِی اْلأَرْضِ إِلاّ عَلَی اللّهِ رِزْقُها وَ یَعْلَمُ مُسْتَقَرَّها وَ مُسْتَوْدَعَها﴾ خب اگر اینها در نظام تکوین زمامدارشان خداست و همان زمامداری که در نظام تکوین نواصی همهٴ جواب را به عهده گرفته است رهبری تکوینی اینها را به عهده سلیمان و داود داده است هیچ استبعادی ندارد که رهبری تکوینی آنها را الیوم وجود مبارک حضرت ولی عصر(ارواحنا فداه) داشته باشد و اگر در بین حیواناتی چون هدهد در سایه تعلیم یک ولیّی از اولیای الهی چنین حکیمانه و متکلمانه استدلال میکند خب اگر حیوانات در تحت رهبری ولی عصر(ارواحنا فدا)تربیت بشوند آنها هم متکلمانه سخن میگویند آن برهان یک برهان قطعی یک برهان تامی است بالأخره یا خود حیوان فهمیده بود با فکر و تأمل خود یا در سایهٴ تعلیم وجود مبارک سلیمان(علی نبینا و آله وعلیه السلام) فهمید از اینکه ذات اقدس الهی زمام اینها را ممکن است به دست ولیّ خود بدهد روایات فراوانی تأیید میکند شکایتهایی که کردهاند شفاعتهایی که شده است به وجود مبارک امام سجاد(سلام الله علیه) به یکی از اصحابش فرمود میدانی این گنجشکها بین طلوعین چه میگویند عرض کرد نه فرمود اینها دعا میکنند و روزی امروز را از ذات اقدس الهی مسئلت میکنند از این تعبیرات در روایات فراوان است از مجموع اینها بر میآید که اینها هم عالماند به جریان منطق الطیر هم کفالت آنها را به عهده دارند تنها جریان حضرت رضا(سلام الله علیه) و ضامن آهو بودن مخصوص او نیست از این قبیل کارها دربارهٴ اهل بیت(علیهم السلام) زیاد است به طوری که از مجموع این روایات ولو کل واحد خبر واحدند و مفید آن مسئله عمیق علمی نیستند ولی از مجموع آنها بر میآید همان طوری که حیوانات محشور بودند و مطیع بودند در تحت رهبری سلیمان و داود(سلام الله علیهما) در جریان اهلبیت(سلام الله علیهما) هم همین طور است.
«و الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ»
تاکنون نظری ثبت نشده است