- 453
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 31 تا 34 سوره انعام
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 31 تا 34 سوره انعام"
- کسانی که قیامت را انکار کردهاند تا طلیعه مرگ مسئله برای آنها روشن نمیشود
- قیامت ظرف ظهور خسارت است
- خود قیامت دالان ورودیاش همین برزخ است
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿قَدْ خَسِرَ الَّذینَ کَذَّبُوا بِلِقاءِ اللّهِ حَتّی إِذا جاءَتْهُمُ السّاعَةُ بَغْتَةً قالُوا یا حَسْرَتَنا عَلی ما فَرَّطْنا فیها وَ هُمْ یَحْمِلُونَ أَوْزارَهُمْ عَلی ظُهُورِهِمْ أَلا ساءَ ما یَزِرُونَ ﴿31﴾ وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلاّ لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ لَلدّارُ اْلآخِرَةُ خَیْرٌ لِلَّذینَ یَتَّقُونَ أَ فَلا تَعْقِلُون ﴿32﴾ قَدْ نَعْلَمُ إِنَّهُ لَیَحْزُنُکَ الَّذی یَقُولُونَ فَإِنَّهُمْ لا یُکَذِّبُونَکَ وَ لکِنَّ الظّالِمینَ بِایاتِ اللّهِ یَجْحَدُونَ ﴿33﴾ و لَقَدْ کُذِّبَتْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِکَ فَصَبَرُوا عَلی ما کُذِّبُوا وَ أُوذُوا حَتّی أَتاهُمْ نَصْرُنا وَ لا مُبَدِّلَ لِکَلِماتِ اللّهِ وَ لَقَدْ جاءَکَ مِنْ نَبَإِ الْمُرْسَلین ﴿34﴾
کسانی که قیامت را انکار کردهاند تا طلیعه مرگ مسئله برای آنها روشن نمیشود اگر برهان نتوانست اینها را توجیه کند آن شهود عرفانی قیامت اینها را آگاه میکند آنگاه خسارت اینها روشن میشود که قیامت ظرف ظهور خسارت است نه اینکه آن روز اینها خاسرمیشود فرمود: ﴿قَدْ خَسِرَ الَّذینَ کَذَّبُوا بِلِقاءِ اللّهِ﴾ این ﴿حَتّی﴾ متعلق به ﴿خَسِرَ﴾ نیست متعلق به ﴿کَذَّبُوا﴾ است اینچنین نیست که ﴿خَسِرَ الَّذینَ کَذَّبُوا﴾ ﴿حَتّی﴾ که این خسران محدود باشد خسران مقید باشد چون خسران برای همیشه هست آن تکذیب مقید است وقتی به لقای حق رسیدند دیگر نمیتوانند تکذیب بکنند این مطلب اول.
مطلب دوم آن است که جریان قیامت و حقیقت بقای بعد از مرگ هنگام احتضار روشن میشود لازم نیست اینها وارد صحنه قیامت بشوند ولی چون در صحنه قیامت حق روشنتر و آشکارتر خواهد شد لذا جریان قیامت را ذکر فرمود و از طرفی دیگر خود قیامت دالان ورودیاش همین برزخ است و حالت احتضار یعنی انسان وقتی به جایی رسید که دیگر مجاری ادراکی او نسبت به دنیا تعطیل شد چشمش کسی را نمیبیند گوشش صدایی را نمیشوند و هیچ حسی از حواس او نسبت به مسائل دنیایی کار نمیکند و چشمش نسبت به برزخ باز شد این طلیعهٴ قیامت است که «من مات فقد قامت قیامته» این قیامت صغری است چون جریان احتضار و جریان قبر طلیعه قیامت است و به نوبه خود قیامت صغری است و حقایق قیامت به صورت ضعیف هنگام احتضار روشن میشود و به طور متوسط در برزخ روشن میشود و به طور قوی در قیامت از این جهت فرمود: ﴿کَذَّبُوا بِلِقاءِ اللّهِ حَتّی إِذا جاءَتْهُمُ السّاعَةُ﴾ غرض آن است که تکذیب تا حال احتضار دوام دارد از بعد از احتضار دیگر سخن از تکذیب نیست انسان وقتی وارد نشئه برزخ میشود حق بر او روشن خواهد شد.
پرسش...
پاسخ: چون آنجا وقتی که مسئله برزخ فرا برسد حق روشن میشود جا برای تکذیب نیست خود قبر «حفرة من حفر النیران» است همان طور که در آیات قبل فرمودند: ﴿وَ لَوْ تَری إِذْ وُقِفُوا عَلَی النّارِ فَقالُوا یا لَیْتَنا نُرَدُّ وَ لا نُکَذِّبَ بایاتِ رَبِّنا وَ نَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنینَ﴾ ﴿وَ لَوْ تَری إِذْ وُقِفُوا عَلی رَبِّهِمْ قالَ أَ لَیْسَ هذا بِالْحَقِّ قالُوا بَلی﴾
پرسش...
پاسخ: غایت داخل در مغیا بدانیم حدی دارد آن وقت غایت معنا ندارد که غایت داخل در مغیا باشد برای آن است که یک حدی دارد اما اگر چیزی نامحدود بود غایت داخل در مغیا است یعنی چه؟ مثلاً گفتند مهمان را بدرقه کنید «حتی الباب» حالا بر فرض غایت داخل در مغیا باشد انسان به دم در هم برود از در خارج بشود دیگر از خیابان و بیابان که نباید بگذرد که اینجا هم وقتی ساعت حتیٰ ﴿َقدْ خَسِرَ الَّذینَ کَذَّبُوا بِلِقاءِ اللّهِ حَتّی إِذا جاءَتْهُمُ السّاعَةُ﴾ ﴿السّاعَةُ﴾ یعنی قیامت دیگر.
پرسش...
پاسخ: معنایش آن است که دیگر بعد از آن خسران نیست دیگر در حالیکه خسران اساسیشان در قیامت است.
پرسش...
پاسخ: اگر داخل هم بدانیم معنایش این است که طلیعهاش داخل است نه آنجایی داخل است که حدی فرض بشود مثلاً گفتند مهمانها را بدرقه کنید «حتی الباب» این «حتی الباب» حالا بر فرض غایت داخل در مغیا باشد یعنی از درخارج شوید اما دیگر خیابان و بیابان را نمیگیرد که اینجا ﴿کذَّبُوا بِلِقاءِ اللّهِ حَتّی إِذا جاءَتْهُمُ السّاعَةُ﴾ خب اگر این ﴿حَتّی﴾ متعلق به ﴿خَسِرَ﴾ باشد معنایش این است که خسارت اینها ادامه دارد تا قیامت حالا قیامت غایت داخل در مغیا باشد یعنی چه؟ یعنی برای ابد دیگر در چنین مواردی که غایت داخل در مغیا نیست چنین مواردی را تقیید نمیکنند تحدید نمیکنند که در این موارد میگویند ابداً لذا طبق این قرینه این کلمه ﴿حَتّی﴾ متعلق است برای ﴿کَذَّبُوا﴾ ﴿قَدْ خَسِرَ الَّذینَ کَذَّبُوا بِلِقاءِ اللّهِ حَتّی إِذا جاءَتْهُمُ السّاعَةُ﴾ چون وقتی قیامت بیاید دیگر جا برای تکذیب نیست منتها سؤال این بود که چرا به قیامت مقید کرد درحالی که قبل از قیامت هم جا برای تکذیب نیست این به دو پاسخ توجه شد یکی اینکه چون ظهور کامل در قیامت است دوم اینکه خود برزخ طلیعهٴ قیامت است حکم قیامت را دارد بر اساس آنچه که هم زمخشری نقل کرد هم دیگر مفسّرین که «من مات فقد قامت قیامته» از پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل کرد.
پرسش...
پاسخ: اگر نسبت به آخرت سنجیده بشود برای اینکه آخرتیها از کسانی که از برزخ میآیند سؤال میکنند ﴿کَمْ لَبِثْتُمْ فِی اْلأَرْضِ عَدَدَ سِنینَ﴾ ﴿ قالَ لَبِثْتُ یَوْمًا أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ﴾ اینجا که اهل آخرت از برزخیهایی که تازه از برزخ وارد آخرت میشوند سوال میکنند ﴿کَمْ لَبِثْتُمْ فِی اْلأَرْضِ عَدَدَ سِنینَ﴾ به این مناسبت مسئله برزخ جزء دنیا محسوب خواهد شد وقتی کسی به آخرت و قیامت کبریٰ رسید و اما از این سوی که دارد سفر میکند همین که دنیا را رها کرد وارد عالم آخرت میشود آخرت از برزخ شروع میشود.
مطلب بعدی آن است که فرمود قیامت دفعتاً قیام میکند یک وقتی هست انسان سکته میکند میگویند دفعتاً مُرد یک وقتی قیامت دفعتاً قیام میکند قیامت دفعتاً قیام میکند به این معناست که وقتی کل این زمان و حرکت و موجودات مادی دفعتاً به یک نشئهٴ دیگر تبدیل میشوند حالا کلمه دفعتاً را اینجا بازگو نکنیم وقتی به یک نشئه دیگر تبدیل میشود قهراً تدریج نیست برای اینکه زمان و حرکت از کیفیت این منظومه شمسی پیدا میشود اگر کل این مجموعه عوض بشود خب قهراً قیامت یک امر دفعی خواهد بود دفعی نه به معنای اینکه یک ثانیه است یا یک ثالثه است و مانند آن یا حال در مقابل ماضی و مضارع بلکه به معنای یک امر ثابت است چون به دار القرار میرسد افرادی که در دنیا هستند وقتی وارد آن نشئه شدند وضعشان عوض میشود دفعتاً میبینند یک صحنه دیگر است یک افراد دیگرند یک وضع دیگری است کسانی را میبیند که نمیشناسد کسانی را که میشناخت نمیبیند اما آن قیامت کبری که قیام میکند وضعش به این صورت است یعنی ﴿وَ اْلأَرْضُ جَمیعًا قَبْضَتُهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ السَّماواتُ مَطْوِیّاتٌ بِیَمینِهِ﴾ آنگاه تبدیل میشود به یک نشئهای که ثابت است و دارالقرار است لذا از او تعبیر به ﴿بَغْتَةً﴾ کرده است یعنی فجأة پدید میآید ﴿حَتّی إِذا جاءَتْهُمُ السّاعَةُ بَغْتَةً﴾ قیامت را هم که ساعت گفتند برای اینکه روز ظهور سعی است یا نه خود ساعت به معنای لحظه و لحظتاً ظهور میکند ساعت به معنای لحظه است نه به معنای شصت دقیقه این شصت دقیقه یک اصطلاح بعدی است اینکه میگویند «تفکر ساعة تامل ساعة» یعنی یک لحظهای انسان تأمل بکند نه اینکه شصت دقیقه ساعت مصطلح نیست خب.
پرسش...
پاسخ: آنجا اشاره شد به اینکه ظهور ملکات است وگرنه کذب جدی نیست آنجا هم بیان شد به اینکه حق برای انسان روشن میشود ﴿قال أَ لَیْسَ هذا بِالْحَقِّ قالُوا بَلی﴾ اما در عین حال کذب آنها در ظهور کذبشان در قیامت است وگرنه آنجا جای تکذیب نیست برای اینکه آنها همین آیه قبل بود که فرمود ما از آنها اقرار میگیریم ﴿أَ لَیْسَ هذا بِالْحَقِّ قالُوا بَلی وَ رَبِّنا﴾ اما درباره خصوص شرک بود که میگویند ﴿وَ اللّهِ رَبِّنا ما کُنّا مُشْرِکینَ﴾ بَغْتَةً آن شرک که مربوط به حوادث دنیا است در قیامت تکذیب میکنند برای اینکه ملکهٴ کذب خاصیتش این است اما درباره معاد که تکذیب نمیکند درباره معاد تصدیق دارد میگویند ﴿قالُوا بَلی﴾
پرسش...
پاسخ: نه الآن تکذیب نمیکنند الآن کاذباند سخن از کذب است نه تکذیب، تکذیب یعنی حرف پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بودن دعوت او و دعوای او را تکذیب کنند اینها در دنیا که بودند تکذیب میکردند وقتی مُردند و حق برای آنها روشن شد دیگر پیغمبر را تکذیب نمیکنند یعنی قیامت را تکذیب نمیکنند آتش را تکذیب نمیکنند چون وقتی آتش را میبینند تکذیب نمیکنند.
مطلب بعدی آن است که ﴿قالُوا یا حَسْرَتَنا عَلی ما فَرَّطْنا فیها﴾ آن روز، روز حسرت است اینکه اینها میگویند ﴿یا حَسْرَتَنا﴾ در حقیقت منادی یا مردمند یا خود حسرت است آن طوری که دیگران معنا کردند این است که این به مردم اعلام میکند که ببینید الآن لحظه حسرت من است آن طوری که جناب سیبویه و همفکرانش معنا کنند میگویند اینگونه از افراد حسرت را صدا میزنند میگویند ای حسرت الآن وقت توست که فرا برسی به هر تقدیر یا منادی مردماند و مردم را مخاطب قرار میدهند میگویند بدانید الآن ما متحسریم یا حسرت را صدا میزنند و میگویند «حسرتا» فرا برس که الآن وقت توست و قیامت را روز حسرت میگویند چون همه آن روز در حسرتاند هم بدان در حسرتاند برای اینکه چرا تفریط کردند هم خوبان متوسط در حسرتاند که چرا به آن مقام برتر نرسیدند هم اُوحدی در حسرتاند منتها اوحدی برای امت در حسرتاند نه برای خودشان.
پرسش...
پاسخ: بله دیگر امر نفسی است منتها درجاتی دارد این شخصی که آدم خوب هست در قیامت متحسر است که چرا منخوبتر نبودم در قرآن کریم ذات اقدس الهی ما را به مسابقه دعوت کرده است فرمود: ﴿سابِقُوا إِلی مَغْفِرَةٍ﴾ ﴿فَاسْتَبِقُوا الْخَیْراتِ﴾ ﴿وَ سارِعُوا إِلی مَغْفِرَةٍ﴾ این شخص متحسر است که من چرا در مسابقه برنده نشدم جزء اصحاب یمین شدم جزء السابقون المقربون نشدم؟ یا چرا جزء ابرار شدم و چرا جزء مقربین نشدم اما آنها که مقربیناند برای خودشان حسرت ندارند اگر حسرتی هست نسبت به دیگران است که چرا اینها بیراهه رفتند؟
پرسش...
پاسخ: در قیامت چرا اما وقتی بهشت میخواهند بروند دیگر اینچنین نیست در قیامت یک عده متأثرند که چرا راه بالاتری را طی نکردند البته عذاب به آن معنا که رنج باشد نیست اما یک افسوسی است که ای کاش ما راه بهتری که داشتیم راه بهتر را طی میکردیم اما وقتی وارد بهشت میشوند دیگر این هم گرفته میشود ﴿وَ نَزَعْنا ما فی صُدُورِهِمْ مِنْ غِلِّ﴾ آنگاه میفهمند به اینکه بالأخره الآن برابر آن اعمالی که انجام دادهاند پاداشی به آنها داده میشود دیگر آن جریان افسوس و حسرتبار فراموششان خواهد شد دیگر هیچ نگرانی ندارند با آن وضع وارد بهشت میشوند در بهشت با اینکه «غرف مبنیه» است «بعضها فوق بعض» است اما هیچ کسی افسوس دیگری را نمیخورد که یک رنجی در بهشت باشد ﴿قالُوا یا حَسْرَتَنا عَلی ما فَرَّطْنا فیها﴾ این تفریطی که در دنیا دارند البته حسرتی که برای اُوحدیهاست اوحدی از انسانهاست مشمول این آیه نیست این آیه شامل آنها نخواهد شد برای اینکه اینجا دارد ﴿یا حَسْرَتَنا عَلی ما فَرَّطْنا فیها﴾ ما در دنیا تفریط کردیم در حیات دنیا برای اینکه به ﴿وَ سارِعُوا إِلی مَغْفِرَةٍ﴾ و مانند آن پاسخ ندادیم یا نه دربارهٴ قیامت تفریط کردیم این ضمیر ﴿فیها﴾ اگر به ﴿الْحَیاةُ الدُّنْیا﴾ برگردد برای آن است که این کلمه ﴿الْحَیاةُ الدُّنْیا﴾ در چند آیه قبل ذکر شده است مرجعی دارد ولی در خصوص این آیه مرجعی ندارد و اگر چناچه بخواهیم به مرجعی برگردد که در همین آیه مطرح شد باید در ساعت و در قیامت برگردد آنگاه ﴿یا حَسْرَتَنا عَلی ما فَرَّطْنا فیها﴾ یعنی درباره قیامت ما تفریط کردیم و جامع اینها آیهای است که ذات اقدس الهی فرمود اینها در قیامت افسوس میخورند در سورهٴ «زمر» آیهٴ 55 این است که میفرماید: ﴿وَ اتَّبِعُوا أَحْسَنَ ما أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ مِنْ رَبِّکُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَکُمُ الْعَذابُ بَغْتَةً وَ أَنْتُمْ لا تَشْعُرُونَ ٭أَنْ تَقُولَ نَفْسٌ یا حَسْرَتی عَلی ما فَرَّطْتُ فی جَنْبِ اللّهِ﴾ یعنی﴿فی جَنْبِ اللّهِ﴾، «فی ناحیه الله» «فی ما یرجوا الی امر الله» خب این ﴿فیها﴾ به ﴿سّاعَةُ﴾ برمیگردد یعنی «فی ما یرجوا الی الساعة فی ما یرجوا الی القیامه» که اینها افسوسشان از این جهت است ﴿یا حَسْرَتَنا عَلی ما فَرَّطْنا فیها﴾ یعنی «فیما یرجوا الی الساعة» اینها فضایل قیامت را که از دست میدهند فضیلت بهشت را که از دست میدهند, متحسرند گذشته از اینکه بار سنگین گناه را هم روی دوش خود حمل میکنند ﴿وَ هُمْ یَحْمِلُونَ أَوْزارَهُمْ عَلی ظُهُورِهِمْ أَلا ساءَ ما یَزِرُونَ﴾ سنگینی دو طور است یک وقتی انسان مطلب عمیقِ وزین را حمل میکند این لذت میبرد از آن سنگینی که ﴿انّا سَنُلْقی عَلَیْکَ قَوْلاً ثَقیلاً﴾ این «قول» وزین است و انسان از حملش چنین بار وزینی لذت میبرد یک وقتی بار سنگین بیاثری را حمل میکند مثل اینکه زباله حمل میکند سنگین است بد بو هست و آبرو بر هست و مانند آن و این بار را هم روی دوش خود حمل میکند چگونه این اعمال ظهور میکند و چگونه مجسم میشود و چگونه روی دوش خود تبهکارها قرار میگیرد خصوصیاتش روشن نیست اما اینقدر هست که بالأخره بانگ جرسی میآید فرمود: ﴿وَ هُمْ یَحْمِلُونَ أَوْزارَهُمْ عَلی ظُهُورِهِمْ﴾ در بعضی از آیات نظیر سورهٴ «نحل» آنجا هم مسئله حمل اوزار را ذکر فرمود آیهٴ 25 سورهٴ «نحل» این است ﴿لِیَحْمِلُوا أَوْزارَهُمْ کامِلَةً یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ مِنْ أَوْزارِ الَّذینَ یُضِلُّونَهُمْ بِغَیْرِ عِلْمٍ أَلا ساءَ ما یَزِرُونَ﴾ بعضی هستند که فقط بار خود را میبرند «وِزْر» یعنی بار سنگین به وزیر وزیر میگویند برای اینکه ثقل مملکت روی دوش اوست ﴿وَزَرَ﴾ به کسی میگویند که بار سنگین را میبرد ﴿کَلاّ لاوَزَرَ﴾ «وِزْر» هست یعنی بار سنگین در قیامت هست اما ﴿وَزَرَ﴾ و باربری نیست بار هرکسی را باید خود او ببرد ﴿لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْری﴾ آنجا نه کرایه و اجاره است نه خُلّت و دوستی است نه عدل و شفاعت بنابراین خلاصه نه رابطه است نه ضابطه در دنیا انسان با خُلّت و دوستی و مهمانی بار به دیگری میدهد گاهی با داد و ستد بار خود را به دیگری میدهد گاهی کرایه و اجاره است این نظیر بیع است گاهی خُلّت و دوستی است که بر اساس محبّت و رفاقت کسی بار دیگری را حمل میکند در قیامت چنین چیزی نیست نه باربری هست که انسان با خرید و فروش اجاره و کرایه بار خود را بر او تحمیل کند نه دوستی در کار است که دوستی بار دوست را ببرد هر کس گرفتار کار خودش هست لذا این ﴿ وِزْرَ﴾ به عنوان نفی جنس منفی است ﴿کَلاّ لا وَزَرَ﴾ آنگاه بار سنگین هر کسی روی دوش خود اوست آنها که سبب گمراهی دیگران شدهاند هم باید بار خودشان را حمل بکنند هم باید بار دیگران را که در سورهٴ «نحل» ناظر به این قسمت است میفرماید: ﴿لِیَحْمِلُوا أَوْزارَهُمْ کامِلَةً یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ مِنْ أَوْزارِ الَّذینَ یُضِلُّونَهُمْ بِغَیْرِ عِلْمٍ أَلا ساءَ ما یَزِرُونَ﴾ آنگاه اینها با این بار گناه باید به طرف جهنم بروند باری که سوخت و سوز در آنهاست میبینید مواد سوخت و سوز را به انسان میگویند حمل بکن مشکلش این است که این بار سنگین است و مهمات سوخت و سوز خود اوست مثل اینکه به کسی بگویند این مواد تیانتی را حمل بکن تا آنجا ببریم و منفجر بکنیم و تو در او بسوزی و مقداری از این «حفرة من حفر النیران» هم, هم اکنون او را میسوزاند این مواد تیانتی را خود او دارد حمل میکند در نوبتهای قبل ملاحظه فرمودید به اینکه بحثهای جهنم و اصولاً بحثهای آخرت این طور نیست که همه مسائلش به ذهن ما بیاید خیلی از چیزهاست که انسان واقعاً نمیفهمد اما بعضی از اسرارش را که میتواند از قرآن کریم استنباط کند به این صورت ظهور میکند و آن این است انسان اگردر دنیا خواست چیزی را گداخته کند بسوزاند یا آب بکند و مانند آن بعد از ساختن آن کوره و دستگاهی که فلز و امثال فلز را گداخته میکنند سه تا کار را باید بکند یکی آن مواد خام است برای سوخت و سوز مثل زغال سنگ یا هیزم برای یک کوره حالا یا زغال سنگ است یا نفت سیاه است یا بنزین هست یا هیزم است اینها مواد خام است برای سوخت و سوز دوم آن ماده منفجره است حالا یا آتش است یا کبریت است یا ماده تیانتی انفجاری است که او را باید فراهم بکنند بزنند به این مواد خام تا شعله برخیزد وقتی این کار را کردند و شعله برخواست آنگاه این خشت خام را میزنند آنجا پخته میشود یا آهن را آنجا گداخته میکنند میشود ذوب آهن و مانند آن پس در هر کارگاهی سه کار هست یکی آن مواد خام است برای سوختن یکی آن آتش را ماده انفجاری است سوم آن چیزی است که میخواهند در آن کوره ببرند کارخانه ذوب آهن این طور است کارخانه سوخت و سوزهای دیگر اینطور است آجرپزیها همه اینطور است کورهپزیها همه این طور است گچپزیها همه همین طور در قرآن آن طور که این بخشش مربوط به انسان است بر میآید این است که هر سه قسمت جهنم را خود انسان تشکیل میدهد آن مواد خام و اولی برای سوخت و سوز که هیزم است آن خود انسان است فرمود: ﴿وَ أَمَّا الْقاسِطُونَ فَکانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَبًا﴾ «حَطَب» یعنی هیزم حالا برای اینکه به زبان روز سخن بگوید میفرماید: «حَطَب» چون در بهشت نعمتهای فراوانی میوه های فراوانی است که اصلاً عرب آن روز نشنیده بود اصلاً گلابی که بهترین میوه است اصلاً در قرآن نیست این برای اینکه گلابی برای عرب حجاز قابل درک نبود او چیزی را میفهمید که قرآن باید همان چیز را میگفت ولی فرمود هرچه بخواهی هست تا شامل همه میوهها بشود جریان سوخت و سوز هم اینچنین است خب پس مواد خام سوخت و سوز که هیزم است خود انسان است «وأَمَّا الْقاسِط» «قاسط» کسی که اهل قَسط است اهل جور است در مقابل قِسط که قَسط به معنی عدل است قِسط به معنی جور است و قِسط مرادف با عَدل است با تفاوتی که بین قِسط و عَدل است پس هیزم جهنم خود انسانهای تبهکار است آن مادهٴ آتشزنه یا آتش گیره که به منزله کبریت است یا تیانتی است یا ماده انفجاری است از او به عنوان ﴿وَقُودُ﴾ یاد میکند که آتشزنه یا آتشگیره است این ﴿وَقُودُ﴾ هم خود انسانهاست که درباره ائمهٴ کفر نظیر آل فرعون فرمود: ﴿کَدَأْبِ آلِ فِرْعَوْنَ﴾ اینها وقود النارند ﴿فَاتَّقُوا النّارَ الَّتی وَقُودُهَا النّاسُ وَ الْحِجارَةُ﴾ خب پس آن آتشزنه و آتش گیره و آن ماده انفجاری هم باز خود انسان است اگر این انسان اینها که جزء ائمه کفرند با آن انسان تبهکار عادی اینها کنار هم جمع بشوند شعله بر میخیزد وقتی شعله برخواست خود انسان را که «حَطَب» بود و خود انسان را که ﴿وَقُودُ النّارَ﴾ بود «مسجور» میکند ﴿فَإِذا هُم ْیُسْجَرُونَ﴾ پس «مسجور» خود انسان است «حَطَب» خود انسان است ﴿وَقُودُ﴾ خود انسان است آنگاه این انسانی که «مسجور» میشود آن «حَطَب» و تیانتی را به دوش میکشد هم بار سنگین است و هم فعلاً یک سوخت و سوز «حفرة من حفر النیران» را به همراه دارد و هم غم و اندوهش وصف پذیر نیست حالا این که میبینید بسیاری از علما مثل ثکلیها ناله میکنند و زجه میزنند شبها معلوم میشود خبری هست بالأخره این طور نیست که قابل تحمل باشد یک عذاب قابل تحملی قابل فراری اینچنین نیست یک وقتی دامن آدم آتش میگیرد آدم میدود بلکه کسی بیاید خاموش کند اما وقتی خود آدم مشتعل شد هر جا برود شعله با اوست حالا آن طوری که ائمه(علیهم السّلام) به ما آموختند حالا حساب دیگری دارد اما خب افرادی که غیر معصوماند و جزء عدول مؤمنیناند جزء بزرگان اهل علماند در شرح حالشان که ملاحظه میفرمایید اینها میفرماید زجههای آنها نمیگذاشت همسایهها آرام بگیرد اینطور ناله میکردند معلوم میشود خبری هست بالأخره خبری هست که «فاقرة الظهر» است خب آدم مادههای سوخت و سوز خودش را حمل بکند و آن مواد تیانتی را هم حمل بکند بعد هم خودش بخواهد «مسجور» بشود فرمود: ﴿أَلا ساءَ ما یَزِرُونَ﴾ در ذیل این آیهٴ نورانی آن حدیثی است که در نوع جوامع روایی هست و در تفسیر شریف نورالثقلین هم این حدیث را در جلد اول صفحه 711 به بعد ملاحظه بفرمایید.
پرسش...
پاسخ: غرض این است که در قیامت اینها به طرف جهنم میروند چه اینکه بهشتیها به طرف بهشت میروند اینهایی که به طرف جهنم میروند با بار سنگین میروند بار خودشان را خودشان حمل میکنند اینها «ساعةً» است دیگر هنوز به جهنم که نرسیدند که. خب اینها که در قیامت و در جهنم دارند به طرف جهنم میروند با بار سنگین میروند بارشهم همینهاست این گناه است که به این صورت درآمده دیگر انسان مواد سوخت و سوز را حمل میکند ﴿أَلا ساءَ ما یَزِرُونَ﴾ در صفحه 710 همین جلد اول تفسیر شریف نورالثقلین فرمود این روایتی در مجمع البیان است «﴿یا حَسْرَتَنا عَلی ما فَرَّطْنا فیها﴾ قیل ان الهاء تعود الی الجنة» این دو تفسیری که ذکر شد یکی اینکه ﴿فیها﴾ یا به حیات دنیا بر میگردد که یا به ﴿ساعةً﴾ برمیگردد اما این تفسیر سوم آن است که «ان الهاء تعود الی الجنة» که خیلی از اینها در حقیقت به تاویل شبیهتر است «ان الهاء تعود الی الجنة» یعنی ﴿یا حَسْرَتَنا عَلی ما فَرَّطْنا﴾ «فی الجنه» یعنی دربارهٴ بهشت «ای فی طلبها و العمل لها» چرا برای اینکه «یدل علیه ما رواه الأعمش عن ابی صالح عن النبی (صلّ الله علیه و آله و سلّم) فی هذه الآیه قال تری اهل النار منازلهم یری من الجنه فیقولون﴿ یا حسرتنا﴾» نظیر ﴿الَّذِینَ یَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ﴾ که در ذیل آن آیه هم مشابه این است که برای هر کسی یک بهشتی مقرر شده بود و تبهکاران به سوء اختیار خودشان دیدند آن بهشت را از دست میدهند اما در ذیل این آیهٴ ﴿وَ هُمْ یَحْمِلُونَ أَوْزارَهُمْ عَلی ظُهُورِهِمْ﴾ اینچنین نقل کرده است «قال الزجاج جائز ان یکون جعل ما ینالهم من العذاب بمنزله اثقل ما یحمل، لأن الثقل کما یستعمل فی الوزن یستعمل فی الحال ایضاً، کما تقول ثقل علی خطاب فلان و معناه کرهت خطابه کراهة اشتدت، علی، فعلی هذا یکون المعنی انهم یقاسون عذاب آثامهم مقاساة تثقل علیهم و لا تزایلهم، و الی هذا اشار امیر المومنین صلوات الله علیه فی قوله «تَخَفَّفُوا تَلْحَقُوا فَإِنَّما یُنْتَظَرُ بِأَوَّلِکُمْ آخِرَکُمْ» خب اینکه این بزرگوار نقل کرده است یک بیان تنزیلی است که از باب تشبیه معقول و محسوس است لکن آنچه که از ظاهر آن سه طائفه از آیات بر میآید این است که نه واقعاً عمل مجسم میشود, یک بار سنگینی است حقیقتاً به صورتی در میآید و یک بار سنگینی است انسان احساس میکند .
پرسش...
پاسخ: چرا معنای حقیقی نباشد کنایهای باشد؟ «وِزْر» یعنی بار حمل کرد «یَزرو» یعنی بار حمل میکند میفرمود: ﴿وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْری﴾ هر کسی بار خودش را میبرد اینها بار بدی میبرند اگر ظاهر قرآن این است که انسان بشود «حَطَب» جهنم اگر ظاهر قرآن این است که خود انسان بشود مواد انفجاری اگر ظاهر قرآن این است که اعمال انسان به صورت غل در میآید در سورهٴ مبارکهٴ «آل عمران» ملاحظه میفرماید: ﴿سَیُطَوَّقُونَ ما بَخِلُوا بِهِ یَوْمَ الْقِیامَةِ﴾ خود بخل میشود یک طوق لعنت این دعای نورانی امام سجاد(سلام الله علیه) در صحیفه سجادیه بعد از ختم قرآن از آن ادعیه الهی است که در آنجا بعد از ختم قرآن مستحب است خواندن دعای صحیفه سجادیه آنجا دارد که «و صارت الاعمال قلائد فی الاعناق» خود عمل میشود قول اگر ما دلیل عقلی معتبر یا نقلی معتبر برخلاف این ظواهر داشتیم خب این ظواهر را توجیه میکنیم اما وقتی دلیل عقلی و نقلی بر خلاف اینها نیست بلکه اینها را تأیید میکند خب همین ظاهر حجت است این همان تجسم اعمال است عمل کاملاً بر انسان مجسم میشود انسان اعمال را میبیند و یا بار سنگین آن را باید تحمل بکند یا از دیدار او لذت میبرد.
پرسش...
پاسخ: هر جا که دلیل عقلی یا نقلی معتبر بر خلافش اقامه نشده خب ظاهر حجت است دیگر آنجا هم همین طور است در تطابق کتب هم اتفاقاً همین طور است برای اینکه ﴿نُخْرِجُ لَهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ کِتابًا یَلْقاهُ مَنْشُورًا﴾ ﴿طائِرُکُمْ مَعَکُمْ﴾ فرمود این کتابی که ﴿طائر﴾ است و الآن در روز «تطایر» به دست شما رسیده است با شما بوده است ما این بسته را باز کردیم و قیامت میشود «یوم النشور» این لفیف را منتشر کردیم این ملفوف را منشورش کردیم بسته بود الآن بازش کردیم وگرنه با شما ﴿طائِرُکُمْ مَعَکُمْ﴾ خب.
پرسش...
پاسخ: چرا اصولاً اینجا جای تفریط است دیگر افراط نیست که هرچه هست تفریط است و این ترک وظیفه است.
پرسش: حالا اگر به دنیا ...
پاسخ: اینها تفریط کردهاند یعنی آن وظیفه را ترک کردند یک امر عدمی است دیگر نقض است یعنی آن کاری که باید میکردند نکردند نه زیاد کار کردند خب.
مطلب بعدی آن است که این حیات دنیا که لَعِب و لَهْو است یکی از راههای شناخت معانی قرآن همان قرینهٴ مقابله است که روی تقابل انسان حکم مقابل دیگر را بشناسد درباره دنیا سورهٴ مبارکهٴ «عنکبوت» آیه 64 این بود که ﴿وَ ما هذِهِ الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلاّ لَهْوٌ وَ لَعِبٌ وَ إِنَّ الدّارَ اْلآخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوانُ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ﴾ این تقابل چهار نکته را به ما میفهماند که دو تا به صراحت است دو تا هم به تقابل اینکه فرمود: ﴿وَ ما هذِهِ الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلاّ لَهْوٌ وَ لَعِبٌ﴾ برای دنیا لَهْو و لَعِب ذکر کرد این یک و آخرت را در مقابل دنیا قرار داد پس معلوم میشود آخرت جای لَهْو و لَعِب نیست این جای جدّ است این دو مطلب آن وصف نقصی که برای دنیاست برای آخرت نیست و آن وصف کمالی که برای آخرت است برای دنیا نیست آن وصف کمال آخرت چیست؟ این است ﴿و إِنَّ الدّارَ اْلآخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوانُ﴾ حَیَوان یعنی زنده خب تقابل هم نشان میدهد که دنیا مرداری بیش نیست پس چهار مطلب است یکی اینکه دنیا لهو و لَعِب است دوم اینکه آخرت جدّ است و لهو و لَعِب نیست سوم اینکه آخرت زنده است چهارم اینکه دنیا مردار است آنگاه آنچه که از این تقابل استفاده میشود همان است که در بعضی از نصوص بیان شده که «انما الدنیا جیفة المتواخون علیها أشباه الکلاب» و اگر سرآیندگان ما چنین سرودند عاقبت بازماند این مردار او را از همین حدیث گرفتند آن حدیث برداشت شدهٴ از همین آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ «عنکبوت» میتواند باشد برای اینکه تقابل نشان میدهد که دنیا حَیَوان نیست مردار است که «یجتمع علیه الکلاب» این یک مطلب.
مطلب دیگر اینکه در آیه محل بحث که فرمود دنیا لَعِب است لَهْو ﴿وَ لَدارُ اْلآخِرَةِ خَیْرٌ لِلَّذینَ یتقون﴾ معلوم میشود مردم پرهیزکار اهل بازی نیستند اینها را نمیشود بازی گرفت خب آن که یک روزی بازی میکند و یا دیگران را بازی میدهد او با تقوا نیست منظور از بازی این ورزش نیست آن چیز خوبی است این برای تأمین سلامت است منتهی یک دانش آموز و یک دانش جو چهار ساعت درس میخواند یک ساعت ورزش میکند این کار, کار خوبی است اما کسی عمری را به این راه صرف بکند که خود را به بازی سرگرم بکند این کار کار خوبی نیست روی تقابل در آیه محلّ بحث که فرمود دنیا لَعِب و لَهْو است آخرت برای متقیان خوب است یعنی آنها دیگر اهل بازی نیستند نه خود را بازی میدهند نه دیگران را بازی میدهند الآن یادم نیست که این بیان لطیف در کجا بود ولی نگاه کنید دین وضعش تا کجا امر جدی است یک وقتی وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) داشتند میگذشتند کسی در خدمت حضرت بود یا اتفاقاً حضرت او را دید یک اسبی را میخواهد بگیرد و دامن خود را جمع کرده است به این اسب نشان داد اینچنین که من در دامنم این توبره است و جُوی در دامن تعبیه کردم وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله و علیه آله و سلّم) با لحن احترام آمیز به عنوان نهی از منکر به این شخص فرمود میخواهی حیوان را فریب میدهی؟ این در دین ما نیست خب اگر خواستی حیوان را بگیری بالأخره چیزی در توبره بریز در دامن بریز به عنوان جو نمیشود حیوان را فریب داد خب این دین به آدم اجازه میدهد که آدم خودش را فریب بدهد که به دیگری بدهد اینکه تقوا نیست یا از سویی دیگر باز در شرح حال پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) آمده است که حضرت مهمان کسی شد زن صاحب خانه برای اینکه آن بچه شیطنت نکند او را خواست بگیرد و به جایی مثلاً نگه بدارد یا به جایی بفرستد که در حیات منزل آشوب نکند او را به «تمر» وعده داد به خرما وعده داد حضرت فرمود مبادا بچه را فریب بدهی اگر به او خرما وعده دادی خرمای او را به او بده خب اینها وقتی از تقابل این آیه با آن نصوص بررسی بشود معلوم میشود کسی که خودش را دارد فریب میدهد یا دیگری را فریب میدهد این اهل تقوا نیست و کسی که اهل بازی است اهل تقوا نیست و کسی که اهل تقواست اهل بازی نیست این را قرینه تقابل بین لهو و لَعِب با مسئله تقوا استفاده میشود که فرمود: ﴿وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلاّ لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ لَلدّارُ اْلآخِرَةُ خَیْرٌ لِلَّذینَ یَتَّقُونَ أَ فَلا تَعْقِلُونَ﴾ این میشود عقل حالا این که ﴿لَلدّارُ اْلآخِرَةُ﴾ است یا ﴿دّارُ اْلآخِرَةُ﴾ است دو وجه است که هر دو وجه آن صحیح است.
«و الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ»
- کسانی که قیامت را انکار کردهاند تا طلیعه مرگ مسئله برای آنها روشن نمیشود
- قیامت ظرف ظهور خسارت است
- خود قیامت دالان ورودیاش همین برزخ است
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿قَدْ خَسِرَ الَّذینَ کَذَّبُوا بِلِقاءِ اللّهِ حَتّی إِذا جاءَتْهُمُ السّاعَةُ بَغْتَةً قالُوا یا حَسْرَتَنا عَلی ما فَرَّطْنا فیها وَ هُمْ یَحْمِلُونَ أَوْزارَهُمْ عَلی ظُهُورِهِمْ أَلا ساءَ ما یَزِرُونَ ﴿31﴾ وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلاّ لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ لَلدّارُ اْلآخِرَةُ خَیْرٌ لِلَّذینَ یَتَّقُونَ أَ فَلا تَعْقِلُون ﴿32﴾ قَدْ نَعْلَمُ إِنَّهُ لَیَحْزُنُکَ الَّذی یَقُولُونَ فَإِنَّهُمْ لا یُکَذِّبُونَکَ وَ لکِنَّ الظّالِمینَ بِایاتِ اللّهِ یَجْحَدُونَ ﴿33﴾ و لَقَدْ کُذِّبَتْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِکَ فَصَبَرُوا عَلی ما کُذِّبُوا وَ أُوذُوا حَتّی أَتاهُمْ نَصْرُنا وَ لا مُبَدِّلَ لِکَلِماتِ اللّهِ وَ لَقَدْ جاءَکَ مِنْ نَبَإِ الْمُرْسَلین ﴿34﴾
کسانی که قیامت را انکار کردهاند تا طلیعه مرگ مسئله برای آنها روشن نمیشود اگر برهان نتوانست اینها را توجیه کند آن شهود عرفانی قیامت اینها را آگاه میکند آنگاه خسارت اینها روشن میشود که قیامت ظرف ظهور خسارت است نه اینکه آن روز اینها خاسرمیشود فرمود: ﴿قَدْ خَسِرَ الَّذینَ کَذَّبُوا بِلِقاءِ اللّهِ﴾ این ﴿حَتّی﴾ متعلق به ﴿خَسِرَ﴾ نیست متعلق به ﴿کَذَّبُوا﴾ است اینچنین نیست که ﴿خَسِرَ الَّذینَ کَذَّبُوا﴾ ﴿حَتّی﴾ که این خسران محدود باشد خسران مقید باشد چون خسران برای همیشه هست آن تکذیب مقید است وقتی به لقای حق رسیدند دیگر نمیتوانند تکذیب بکنند این مطلب اول.
مطلب دوم آن است که جریان قیامت و حقیقت بقای بعد از مرگ هنگام احتضار روشن میشود لازم نیست اینها وارد صحنه قیامت بشوند ولی چون در صحنه قیامت حق روشنتر و آشکارتر خواهد شد لذا جریان قیامت را ذکر فرمود و از طرفی دیگر خود قیامت دالان ورودیاش همین برزخ است و حالت احتضار یعنی انسان وقتی به جایی رسید که دیگر مجاری ادراکی او نسبت به دنیا تعطیل شد چشمش کسی را نمیبیند گوشش صدایی را نمیشوند و هیچ حسی از حواس او نسبت به مسائل دنیایی کار نمیکند و چشمش نسبت به برزخ باز شد این طلیعهٴ قیامت است که «من مات فقد قامت قیامته» این قیامت صغری است چون جریان احتضار و جریان قبر طلیعه قیامت است و به نوبه خود قیامت صغری است و حقایق قیامت به صورت ضعیف هنگام احتضار روشن میشود و به طور متوسط در برزخ روشن میشود و به طور قوی در قیامت از این جهت فرمود: ﴿کَذَّبُوا بِلِقاءِ اللّهِ حَتّی إِذا جاءَتْهُمُ السّاعَةُ﴾ غرض آن است که تکذیب تا حال احتضار دوام دارد از بعد از احتضار دیگر سخن از تکذیب نیست انسان وقتی وارد نشئه برزخ میشود حق بر او روشن خواهد شد.
پرسش...
پاسخ: چون آنجا وقتی که مسئله برزخ فرا برسد حق روشن میشود جا برای تکذیب نیست خود قبر «حفرة من حفر النیران» است همان طور که در آیات قبل فرمودند: ﴿وَ لَوْ تَری إِذْ وُقِفُوا عَلَی النّارِ فَقالُوا یا لَیْتَنا نُرَدُّ وَ لا نُکَذِّبَ بایاتِ رَبِّنا وَ نَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنینَ﴾ ﴿وَ لَوْ تَری إِذْ وُقِفُوا عَلی رَبِّهِمْ قالَ أَ لَیْسَ هذا بِالْحَقِّ قالُوا بَلی﴾
پرسش...
پاسخ: غایت داخل در مغیا بدانیم حدی دارد آن وقت غایت معنا ندارد که غایت داخل در مغیا باشد برای آن است که یک حدی دارد اما اگر چیزی نامحدود بود غایت داخل در مغیا است یعنی چه؟ مثلاً گفتند مهمان را بدرقه کنید «حتی الباب» حالا بر فرض غایت داخل در مغیا باشد انسان به دم در هم برود از در خارج بشود دیگر از خیابان و بیابان که نباید بگذرد که اینجا هم وقتی ساعت حتیٰ ﴿َقدْ خَسِرَ الَّذینَ کَذَّبُوا بِلِقاءِ اللّهِ حَتّی إِذا جاءَتْهُمُ السّاعَةُ﴾ ﴿السّاعَةُ﴾ یعنی قیامت دیگر.
پرسش...
پاسخ: معنایش آن است که دیگر بعد از آن خسران نیست دیگر در حالیکه خسران اساسیشان در قیامت است.
پرسش...
پاسخ: اگر داخل هم بدانیم معنایش این است که طلیعهاش داخل است نه آنجایی داخل است که حدی فرض بشود مثلاً گفتند مهمانها را بدرقه کنید «حتی الباب» این «حتی الباب» حالا بر فرض غایت داخل در مغیا باشد یعنی از درخارج شوید اما دیگر خیابان و بیابان را نمیگیرد که اینجا ﴿کذَّبُوا بِلِقاءِ اللّهِ حَتّی إِذا جاءَتْهُمُ السّاعَةُ﴾ خب اگر این ﴿حَتّی﴾ متعلق به ﴿خَسِرَ﴾ باشد معنایش این است که خسارت اینها ادامه دارد تا قیامت حالا قیامت غایت داخل در مغیا باشد یعنی چه؟ یعنی برای ابد دیگر در چنین مواردی که غایت داخل در مغیا نیست چنین مواردی را تقیید نمیکنند تحدید نمیکنند که در این موارد میگویند ابداً لذا طبق این قرینه این کلمه ﴿حَتّی﴾ متعلق است برای ﴿کَذَّبُوا﴾ ﴿قَدْ خَسِرَ الَّذینَ کَذَّبُوا بِلِقاءِ اللّهِ حَتّی إِذا جاءَتْهُمُ السّاعَةُ﴾ چون وقتی قیامت بیاید دیگر جا برای تکذیب نیست منتها سؤال این بود که چرا به قیامت مقید کرد درحالی که قبل از قیامت هم جا برای تکذیب نیست این به دو پاسخ توجه شد یکی اینکه چون ظهور کامل در قیامت است دوم اینکه خود برزخ طلیعهٴ قیامت است حکم قیامت را دارد بر اساس آنچه که هم زمخشری نقل کرد هم دیگر مفسّرین که «من مات فقد قامت قیامته» از پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل کرد.
پرسش...
پاسخ: اگر نسبت به آخرت سنجیده بشود برای اینکه آخرتیها از کسانی که از برزخ میآیند سؤال میکنند ﴿کَمْ لَبِثْتُمْ فِی اْلأَرْضِ عَدَدَ سِنینَ﴾ ﴿ قالَ لَبِثْتُ یَوْمًا أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ﴾ اینجا که اهل آخرت از برزخیهایی که تازه از برزخ وارد آخرت میشوند سوال میکنند ﴿کَمْ لَبِثْتُمْ فِی اْلأَرْضِ عَدَدَ سِنینَ﴾ به این مناسبت مسئله برزخ جزء دنیا محسوب خواهد شد وقتی کسی به آخرت و قیامت کبریٰ رسید و اما از این سوی که دارد سفر میکند همین که دنیا را رها کرد وارد عالم آخرت میشود آخرت از برزخ شروع میشود.
مطلب بعدی آن است که فرمود قیامت دفعتاً قیام میکند یک وقتی هست انسان سکته میکند میگویند دفعتاً مُرد یک وقتی قیامت دفعتاً قیام میکند قیامت دفعتاً قیام میکند به این معناست که وقتی کل این زمان و حرکت و موجودات مادی دفعتاً به یک نشئهٴ دیگر تبدیل میشوند حالا کلمه دفعتاً را اینجا بازگو نکنیم وقتی به یک نشئه دیگر تبدیل میشود قهراً تدریج نیست برای اینکه زمان و حرکت از کیفیت این منظومه شمسی پیدا میشود اگر کل این مجموعه عوض بشود خب قهراً قیامت یک امر دفعی خواهد بود دفعی نه به معنای اینکه یک ثانیه است یا یک ثالثه است و مانند آن یا حال در مقابل ماضی و مضارع بلکه به معنای یک امر ثابت است چون به دار القرار میرسد افرادی که در دنیا هستند وقتی وارد آن نشئه شدند وضعشان عوض میشود دفعتاً میبینند یک صحنه دیگر است یک افراد دیگرند یک وضع دیگری است کسانی را میبیند که نمیشناسد کسانی را که میشناخت نمیبیند اما آن قیامت کبری که قیام میکند وضعش به این صورت است یعنی ﴿وَ اْلأَرْضُ جَمیعًا قَبْضَتُهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ السَّماواتُ مَطْوِیّاتٌ بِیَمینِهِ﴾ آنگاه تبدیل میشود به یک نشئهای که ثابت است و دارالقرار است لذا از او تعبیر به ﴿بَغْتَةً﴾ کرده است یعنی فجأة پدید میآید ﴿حَتّی إِذا جاءَتْهُمُ السّاعَةُ بَغْتَةً﴾ قیامت را هم که ساعت گفتند برای اینکه روز ظهور سعی است یا نه خود ساعت به معنای لحظه و لحظتاً ظهور میکند ساعت به معنای لحظه است نه به معنای شصت دقیقه این شصت دقیقه یک اصطلاح بعدی است اینکه میگویند «تفکر ساعة تامل ساعة» یعنی یک لحظهای انسان تأمل بکند نه اینکه شصت دقیقه ساعت مصطلح نیست خب.
پرسش...
پاسخ: آنجا اشاره شد به اینکه ظهور ملکات است وگرنه کذب جدی نیست آنجا هم بیان شد به اینکه حق برای انسان روشن میشود ﴿قال أَ لَیْسَ هذا بِالْحَقِّ قالُوا بَلی﴾ اما در عین حال کذب آنها در ظهور کذبشان در قیامت است وگرنه آنجا جای تکذیب نیست برای اینکه آنها همین آیه قبل بود که فرمود ما از آنها اقرار میگیریم ﴿أَ لَیْسَ هذا بِالْحَقِّ قالُوا بَلی وَ رَبِّنا﴾ اما درباره خصوص شرک بود که میگویند ﴿وَ اللّهِ رَبِّنا ما کُنّا مُشْرِکینَ﴾ بَغْتَةً آن شرک که مربوط به حوادث دنیا است در قیامت تکذیب میکنند برای اینکه ملکهٴ کذب خاصیتش این است اما درباره معاد که تکذیب نمیکند درباره معاد تصدیق دارد میگویند ﴿قالُوا بَلی﴾
پرسش...
پاسخ: نه الآن تکذیب نمیکنند الآن کاذباند سخن از کذب است نه تکذیب، تکذیب یعنی حرف پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بودن دعوت او و دعوای او را تکذیب کنند اینها در دنیا که بودند تکذیب میکردند وقتی مُردند و حق برای آنها روشن شد دیگر پیغمبر را تکذیب نمیکنند یعنی قیامت را تکذیب نمیکنند آتش را تکذیب نمیکنند چون وقتی آتش را میبینند تکذیب نمیکنند.
مطلب بعدی آن است که ﴿قالُوا یا حَسْرَتَنا عَلی ما فَرَّطْنا فیها﴾ آن روز، روز حسرت است اینکه اینها میگویند ﴿یا حَسْرَتَنا﴾ در حقیقت منادی یا مردمند یا خود حسرت است آن طوری که دیگران معنا کردند این است که این به مردم اعلام میکند که ببینید الآن لحظه حسرت من است آن طوری که جناب سیبویه و همفکرانش معنا کنند میگویند اینگونه از افراد حسرت را صدا میزنند میگویند ای حسرت الآن وقت توست که فرا برسی به هر تقدیر یا منادی مردماند و مردم را مخاطب قرار میدهند میگویند بدانید الآن ما متحسریم یا حسرت را صدا میزنند و میگویند «حسرتا» فرا برس که الآن وقت توست و قیامت را روز حسرت میگویند چون همه آن روز در حسرتاند هم بدان در حسرتاند برای اینکه چرا تفریط کردند هم خوبان متوسط در حسرتاند که چرا به آن مقام برتر نرسیدند هم اُوحدی در حسرتاند منتها اوحدی برای امت در حسرتاند نه برای خودشان.
پرسش...
پاسخ: بله دیگر امر نفسی است منتها درجاتی دارد این شخصی که آدم خوب هست در قیامت متحسر است که چرا منخوبتر نبودم در قرآن کریم ذات اقدس الهی ما را به مسابقه دعوت کرده است فرمود: ﴿سابِقُوا إِلی مَغْفِرَةٍ﴾ ﴿فَاسْتَبِقُوا الْخَیْراتِ﴾ ﴿وَ سارِعُوا إِلی مَغْفِرَةٍ﴾ این شخص متحسر است که من چرا در مسابقه برنده نشدم جزء اصحاب یمین شدم جزء السابقون المقربون نشدم؟ یا چرا جزء ابرار شدم و چرا جزء مقربین نشدم اما آنها که مقربیناند برای خودشان حسرت ندارند اگر حسرتی هست نسبت به دیگران است که چرا اینها بیراهه رفتند؟
پرسش...
پاسخ: در قیامت چرا اما وقتی بهشت میخواهند بروند دیگر اینچنین نیست در قیامت یک عده متأثرند که چرا راه بالاتری را طی نکردند البته عذاب به آن معنا که رنج باشد نیست اما یک افسوسی است که ای کاش ما راه بهتری که داشتیم راه بهتر را طی میکردیم اما وقتی وارد بهشت میشوند دیگر این هم گرفته میشود ﴿وَ نَزَعْنا ما فی صُدُورِهِمْ مِنْ غِلِّ﴾ آنگاه میفهمند به اینکه بالأخره الآن برابر آن اعمالی که انجام دادهاند پاداشی به آنها داده میشود دیگر آن جریان افسوس و حسرتبار فراموششان خواهد شد دیگر هیچ نگرانی ندارند با آن وضع وارد بهشت میشوند در بهشت با اینکه «غرف مبنیه» است «بعضها فوق بعض» است اما هیچ کسی افسوس دیگری را نمیخورد که یک رنجی در بهشت باشد ﴿قالُوا یا حَسْرَتَنا عَلی ما فَرَّطْنا فیها﴾ این تفریطی که در دنیا دارند البته حسرتی که برای اُوحدیهاست اوحدی از انسانهاست مشمول این آیه نیست این آیه شامل آنها نخواهد شد برای اینکه اینجا دارد ﴿یا حَسْرَتَنا عَلی ما فَرَّطْنا فیها﴾ ما در دنیا تفریط کردیم در حیات دنیا برای اینکه به ﴿وَ سارِعُوا إِلی مَغْفِرَةٍ﴾ و مانند آن پاسخ ندادیم یا نه دربارهٴ قیامت تفریط کردیم این ضمیر ﴿فیها﴾ اگر به ﴿الْحَیاةُ الدُّنْیا﴾ برگردد برای آن است که این کلمه ﴿الْحَیاةُ الدُّنْیا﴾ در چند آیه قبل ذکر شده است مرجعی دارد ولی در خصوص این آیه مرجعی ندارد و اگر چناچه بخواهیم به مرجعی برگردد که در همین آیه مطرح شد باید در ساعت و در قیامت برگردد آنگاه ﴿یا حَسْرَتَنا عَلی ما فَرَّطْنا فیها﴾ یعنی درباره قیامت ما تفریط کردیم و جامع اینها آیهای است که ذات اقدس الهی فرمود اینها در قیامت افسوس میخورند در سورهٴ «زمر» آیهٴ 55 این است که میفرماید: ﴿وَ اتَّبِعُوا أَحْسَنَ ما أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ مِنْ رَبِّکُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَکُمُ الْعَذابُ بَغْتَةً وَ أَنْتُمْ لا تَشْعُرُونَ ٭أَنْ تَقُولَ نَفْسٌ یا حَسْرَتی عَلی ما فَرَّطْتُ فی جَنْبِ اللّهِ﴾ یعنی﴿فی جَنْبِ اللّهِ﴾، «فی ناحیه الله» «فی ما یرجوا الی امر الله» خب این ﴿فیها﴾ به ﴿سّاعَةُ﴾ برمیگردد یعنی «فی ما یرجوا الی الساعة فی ما یرجوا الی القیامه» که اینها افسوسشان از این جهت است ﴿یا حَسْرَتَنا عَلی ما فَرَّطْنا فیها﴾ یعنی «فیما یرجوا الی الساعة» اینها فضایل قیامت را که از دست میدهند فضیلت بهشت را که از دست میدهند, متحسرند گذشته از اینکه بار سنگین گناه را هم روی دوش خود حمل میکنند ﴿وَ هُمْ یَحْمِلُونَ أَوْزارَهُمْ عَلی ظُهُورِهِمْ أَلا ساءَ ما یَزِرُونَ﴾ سنگینی دو طور است یک وقتی انسان مطلب عمیقِ وزین را حمل میکند این لذت میبرد از آن سنگینی که ﴿انّا سَنُلْقی عَلَیْکَ قَوْلاً ثَقیلاً﴾ این «قول» وزین است و انسان از حملش چنین بار وزینی لذت میبرد یک وقتی بار سنگین بیاثری را حمل میکند مثل اینکه زباله حمل میکند سنگین است بد بو هست و آبرو بر هست و مانند آن و این بار را هم روی دوش خود حمل میکند چگونه این اعمال ظهور میکند و چگونه مجسم میشود و چگونه روی دوش خود تبهکارها قرار میگیرد خصوصیاتش روشن نیست اما اینقدر هست که بالأخره بانگ جرسی میآید فرمود: ﴿وَ هُمْ یَحْمِلُونَ أَوْزارَهُمْ عَلی ظُهُورِهِمْ﴾ در بعضی از آیات نظیر سورهٴ «نحل» آنجا هم مسئله حمل اوزار را ذکر فرمود آیهٴ 25 سورهٴ «نحل» این است ﴿لِیَحْمِلُوا أَوْزارَهُمْ کامِلَةً یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ مِنْ أَوْزارِ الَّذینَ یُضِلُّونَهُمْ بِغَیْرِ عِلْمٍ أَلا ساءَ ما یَزِرُونَ﴾ بعضی هستند که فقط بار خود را میبرند «وِزْر» یعنی بار سنگین به وزیر وزیر میگویند برای اینکه ثقل مملکت روی دوش اوست ﴿وَزَرَ﴾ به کسی میگویند که بار سنگین را میبرد ﴿کَلاّ لاوَزَرَ﴾ «وِزْر» هست یعنی بار سنگین در قیامت هست اما ﴿وَزَرَ﴾ و باربری نیست بار هرکسی را باید خود او ببرد ﴿لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْری﴾ آنجا نه کرایه و اجاره است نه خُلّت و دوستی است نه عدل و شفاعت بنابراین خلاصه نه رابطه است نه ضابطه در دنیا انسان با خُلّت و دوستی و مهمانی بار به دیگری میدهد گاهی با داد و ستد بار خود را به دیگری میدهد گاهی کرایه و اجاره است این نظیر بیع است گاهی خُلّت و دوستی است که بر اساس محبّت و رفاقت کسی بار دیگری را حمل میکند در قیامت چنین چیزی نیست نه باربری هست که انسان با خرید و فروش اجاره و کرایه بار خود را بر او تحمیل کند نه دوستی در کار است که دوستی بار دوست را ببرد هر کس گرفتار کار خودش هست لذا این ﴿ وِزْرَ﴾ به عنوان نفی جنس منفی است ﴿کَلاّ لا وَزَرَ﴾ آنگاه بار سنگین هر کسی روی دوش خود اوست آنها که سبب گمراهی دیگران شدهاند هم باید بار خودشان را حمل بکنند هم باید بار دیگران را که در سورهٴ «نحل» ناظر به این قسمت است میفرماید: ﴿لِیَحْمِلُوا أَوْزارَهُمْ کامِلَةً یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ مِنْ أَوْزارِ الَّذینَ یُضِلُّونَهُمْ بِغَیْرِ عِلْمٍ أَلا ساءَ ما یَزِرُونَ﴾ آنگاه اینها با این بار گناه باید به طرف جهنم بروند باری که سوخت و سوز در آنهاست میبینید مواد سوخت و سوز را به انسان میگویند حمل بکن مشکلش این است که این بار سنگین است و مهمات سوخت و سوز خود اوست مثل اینکه به کسی بگویند این مواد تیانتی را حمل بکن تا آنجا ببریم و منفجر بکنیم و تو در او بسوزی و مقداری از این «حفرة من حفر النیران» هم, هم اکنون او را میسوزاند این مواد تیانتی را خود او دارد حمل میکند در نوبتهای قبل ملاحظه فرمودید به اینکه بحثهای جهنم و اصولاً بحثهای آخرت این طور نیست که همه مسائلش به ذهن ما بیاید خیلی از چیزهاست که انسان واقعاً نمیفهمد اما بعضی از اسرارش را که میتواند از قرآن کریم استنباط کند به این صورت ظهور میکند و آن این است انسان اگردر دنیا خواست چیزی را گداخته کند بسوزاند یا آب بکند و مانند آن بعد از ساختن آن کوره و دستگاهی که فلز و امثال فلز را گداخته میکنند سه تا کار را باید بکند یکی آن مواد خام است برای سوخت و سوز مثل زغال سنگ یا هیزم برای یک کوره حالا یا زغال سنگ است یا نفت سیاه است یا بنزین هست یا هیزم است اینها مواد خام است برای سوخت و سوز دوم آن ماده منفجره است حالا یا آتش است یا کبریت است یا ماده تیانتی انفجاری است که او را باید فراهم بکنند بزنند به این مواد خام تا شعله برخیزد وقتی این کار را کردند و شعله برخواست آنگاه این خشت خام را میزنند آنجا پخته میشود یا آهن را آنجا گداخته میکنند میشود ذوب آهن و مانند آن پس در هر کارگاهی سه کار هست یکی آن مواد خام است برای سوختن یکی آن آتش را ماده انفجاری است سوم آن چیزی است که میخواهند در آن کوره ببرند کارخانه ذوب آهن این طور است کارخانه سوخت و سوزهای دیگر اینطور است آجرپزیها همه اینطور است کورهپزیها همه این طور است گچپزیها همه همین طور در قرآن آن طور که این بخشش مربوط به انسان است بر میآید این است که هر سه قسمت جهنم را خود انسان تشکیل میدهد آن مواد خام و اولی برای سوخت و سوز که هیزم است آن خود انسان است فرمود: ﴿وَ أَمَّا الْقاسِطُونَ فَکانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَبًا﴾ «حَطَب» یعنی هیزم حالا برای اینکه به زبان روز سخن بگوید میفرماید: «حَطَب» چون در بهشت نعمتهای فراوانی میوه های فراوانی است که اصلاً عرب آن روز نشنیده بود اصلاً گلابی که بهترین میوه است اصلاً در قرآن نیست این برای اینکه گلابی برای عرب حجاز قابل درک نبود او چیزی را میفهمید که قرآن باید همان چیز را میگفت ولی فرمود هرچه بخواهی هست تا شامل همه میوهها بشود جریان سوخت و سوز هم اینچنین است خب پس مواد خام سوخت و سوز که هیزم است خود انسان است «وأَمَّا الْقاسِط» «قاسط» کسی که اهل قَسط است اهل جور است در مقابل قِسط که قَسط به معنی عدل است قِسط به معنی جور است و قِسط مرادف با عَدل است با تفاوتی که بین قِسط و عَدل است پس هیزم جهنم خود انسانهای تبهکار است آن مادهٴ آتشزنه یا آتش گیره که به منزله کبریت است یا تیانتی است یا ماده انفجاری است از او به عنوان ﴿وَقُودُ﴾ یاد میکند که آتشزنه یا آتشگیره است این ﴿وَقُودُ﴾ هم خود انسانهاست که درباره ائمهٴ کفر نظیر آل فرعون فرمود: ﴿کَدَأْبِ آلِ فِرْعَوْنَ﴾ اینها وقود النارند ﴿فَاتَّقُوا النّارَ الَّتی وَقُودُهَا النّاسُ وَ الْحِجارَةُ﴾ خب پس آن آتشزنه و آتش گیره و آن ماده انفجاری هم باز خود انسان است اگر این انسان اینها که جزء ائمه کفرند با آن انسان تبهکار عادی اینها کنار هم جمع بشوند شعله بر میخیزد وقتی شعله برخواست خود انسان را که «حَطَب» بود و خود انسان را که ﴿وَقُودُ النّارَ﴾ بود «مسجور» میکند ﴿فَإِذا هُم ْیُسْجَرُونَ﴾ پس «مسجور» خود انسان است «حَطَب» خود انسان است ﴿وَقُودُ﴾ خود انسان است آنگاه این انسانی که «مسجور» میشود آن «حَطَب» و تیانتی را به دوش میکشد هم بار سنگین است و هم فعلاً یک سوخت و سوز «حفرة من حفر النیران» را به همراه دارد و هم غم و اندوهش وصف پذیر نیست حالا این که میبینید بسیاری از علما مثل ثکلیها ناله میکنند و زجه میزنند شبها معلوم میشود خبری هست بالأخره این طور نیست که قابل تحمل باشد یک عذاب قابل تحملی قابل فراری اینچنین نیست یک وقتی دامن آدم آتش میگیرد آدم میدود بلکه کسی بیاید خاموش کند اما وقتی خود آدم مشتعل شد هر جا برود شعله با اوست حالا آن طوری که ائمه(علیهم السّلام) به ما آموختند حالا حساب دیگری دارد اما خب افرادی که غیر معصوماند و جزء عدول مؤمنیناند جزء بزرگان اهل علماند در شرح حالشان که ملاحظه میفرمایید اینها میفرماید زجههای آنها نمیگذاشت همسایهها آرام بگیرد اینطور ناله میکردند معلوم میشود خبری هست بالأخره خبری هست که «فاقرة الظهر» است خب آدم مادههای سوخت و سوز خودش را حمل بکند و آن مواد تیانتی را هم حمل بکند بعد هم خودش بخواهد «مسجور» بشود فرمود: ﴿أَلا ساءَ ما یَزِرُونَ﴾ در ذیل این آیهٴ نورانی آن حدیثی است که در نوع جوامع روایی هست و در تفسیر شریف نورالثقلین هم این حدیث را در جلد اول صفحه 711 به بعد ملاحظه بفرمایید.
پرسش...
پاسخ: غرض این است که در قیامت اینها به طرف جهنم میروند چه اینکه بهشتیها به طرف بهشت میروند اینهایی که به طرف جهنم میروند با بار سنگین میروند بار خودشان را خودشان حمل میکنند اینها «ساعةً» است دیگر هنوز به جهنم که نرسیدند که. خب اینها که در قیامت و در جهنم دارند به طرف جهنم میروند با بار سنگین میروند بارشهم همینهاست این گناه است که به این صورت درآمده دیگر انسان مواد سوخت و سوز را حمل میکند ﴿أَلا ساءَ ما یَزِرُونَ﴾ در صفحه 710 همین جلد اول تفسیر شریف نورالثقلین فرمود این روایتی در مجمع البیان است «﴿یا حَسْرَتَنا عَلی ما فَرَّطْنا فیها﴾ قیل ان الهاء تعود الی الجنة» این دو تفسیری که ذکر شد یکی اینکه ﴿فیها﴾ یا به حیات دنیا بر میگردد که یا به ﴿ساعةً﴾ برمیگردد اما این تفسیر سوم آن است که «ان الهاء تعود الی الجنة» که خیلی از اینها در حقیقت به تاویل شبیهتر است «ان الهاء تعود الی الجنة» یعنی ﴿یا حَسْرَتَنا عَلی ما فَرَّطْنا﴾ «فی الجنه» یعنی دربارهٴ بهشت «ای فی طلبها و العمل لها» چرا برای اینکه «یدل علیه ما رواه الأعمش عن ابی صالح عن النبی (صلّ الله علیه و آله و سلّم) فی هذه الآیه قال تری اهل النار منازلهم یری من الجنه فیقولون﴿ یا حسرتنا﴾» نظیر ﴿الَّذِینَ یَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ﴾ که در ذیل آن آیه هم مشابه این است که برای هر کسی یک بهشتی مقرر شده بود و تبهکاران به سوء اختیار خودشان دیدند آن بهشت را از دست میدهند اما در ذیل این آیهٴ ﴿وَ هُمْ یَحْمِلُونَ أَوْزارَهُمْ عَلی ظُهُورِهِمْ﴾ اینچنین نقل کرده است «قال الزجاج جائز ان یکون جعل ما ینالهم من العذاب بمنزله اثقل ما یحمل، لأن الثقل کما یستعمل فی الوزن یستعمل فی الحال ایضاً، کما تقول ثقل علی خطاب فلان و معناه کرهت خطابه کراهة اشتدت، علی، فعلی هذا یکون المعنی انهم یقاسون عذاب آثامهم مقاساة تثقل علیهم و لا تزایلهم، و الی هذا اشار امیر المومنین صلوات الله علیه فی قوله «تَخَفَّفُوا تَلْحَقُوا فَإِنَّما یُنْتَظَرُ بِأَوَّلِکُمْ آخِرَکُمْ» خب اینکه این بزرگوار نقل کرده است یک بیان تنزیلی است که از باب تشبیه معقول و محسوس است لکن آنچه که از ظاهر آن سه طائفه از آیات بر میآید این است که نه واقعاً عمل مجسم میشود, یک بار سنگینی است حقیقتاً به صورتی در میآید و یک بار سنگینی است انسان احساس میکند .
پرسش...
پاسخ: چرا معنای حقیقی نباشد کنایهای باشد؟ «وِزْر» یعنی بار حمل کرد «یَزرو» یعنی بار حمل میکند میفرمود: ﴿وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْری﴾ هر کسی بار خودش را میبرد اینها بار بدی میبرند اگر ظاهر قرآن این است که انسان بشود «حَطَب» جهنم اگر ظاهر قرآن این است که خود انسان بشود مواد انفجاری اگر ظاهر قرآن این است که اعمال انسان به صورت غل در میآید در سورهٴ مبارکهٴ «آل عمران» ملاحظه میفرماید: ﴿سَیُطَوَّقُونَ ما بَخِلُوا بِهِ یَوْمَ الْقِیامَةِ﴾ خود بخل میشود یک طوق لعنت این دعای نورانی امام سجاد(سلام الله علیه) در صحیفه سجادیه بعد از ختم قرآن از آن ادعیه الهی است که در آنجا بعد از ختم قرآن مستحب است خواندن دعای صحیفه سجادیه آنجا دارد که «و صارت الاعمال قلائد فی الاعناق» خود عمل میشود قول اگر ما دلیل عقلی معتبر یا نقلی معتبر برخلاف این ظواهر داشتیم خب این ظواهر را توجیه میکنیم اما وقتی دلیل عقلی و نقلی بر خلاف اینها نیست بلکه اینها را تأیید میکند خب همین ظاهر حجت است این همان تجسم اعمال است عمل کاملاً بر انسان مجسم میشود انسان اعمال را میبیند و یا بار سنگین آن را باید تحمل بکند یا از دیدار او لذت میبرد.
پرسش...
پاسخ: هر جا که دلیل عقلی یا نقلی معتبر بر خلافش اقامه نشده خب ظاهر حجت است دیگر آنجا هم همین طور است در تطابق کتب هم اتفاقاً همین طور است برای اینکه ﴿نُخْرِجُ لَهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ کِتابًا یَلْقاهُ مَنْشُورًا﴾ ﴿طائِرُکُمْ مَعَکُمْ﴾ فرمود این کتابی که ﴿طائر﴾ است و الآن در روز «تطایر» به دست شما رسیده است با شما بوده است ما این بسته را باز کردیم و قیامت میشود «یوم النشور» این لفیف را منتشر کردیم این ملفوف را منشورش کردیم بسته بود الآن بازش کردیم وگرنه با شما ﴿طائِرُکُمْ مَعَکُمْ﴾ خب.
پرسش...
پاسخ: چرا اصولاً اینجا جای تفریط است دیگر افراط نیست که هرچه هست تفریط است و این ترک وظیفه است.
پرسش: حالا اگر به دنیا ...
پاسخ: اینها تفریط کردهاند یعنی آن وظیفه را ترک کردند یک امر عدمی است دیگر نقض است یعنی آن کاری که باید میکردند نکردند نه زیاد کار کردند خب.
مطلب بعدی آن است که این حیات دنیا که لَعِب و لَهْو است یکی از راههای شناخت معانی قرآن همان قرینهٴ مقابله است که روی تقابل انسان حکم مقابل دیگر را بشناسد درباره دنیا سورهٴ مبارکهٴ «عنکبوت» آیه 64 این بود که ﴿وَ ما هذِهِ الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلاّ لَهْوٌ وَ لَعِبٌ وَ إِنَّ الدّارَ اْلآخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوانُ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ﴾ این تقابل چهار نکته را به ما میفهماند که دو تا به صراحت است دو تا هم به تقابل اینکه فرمود: ﴿وَ ما هذِهِ الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلاّ لَهْوٌ وَ لَعِبٌ﴾ برای دنیا لَهْو و لَعِب ذکر کرد این یک و آخرت را در مقابل دنیا قرار داد پس معلوم میشود آخرت جای لَهْو و لَعِب نیست این جای جدّ است این دو مطلب آن وصف نقصی که برای دنیاست برای آخرت نیست و آن وصف کمالی که برای آخرت است برای دنیا نیست آن وصف کمال آخرت چیست؟ این است ﴿و إِنَّ الدّارَ اْلآخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوانُ﴾ حَیَوان یعنی زنده خب تقابل هم نشان میدهد که دنیا مرداری بیش نیست پس چهار مطلب است یکی اینکه دنیا لهو و لَعِب است دوم اینکه آخرت جدّ است و لهو و لَعِب نیست سوم اینکه آخرت زنده است چهارم اینکه دنیا مردار است آنگاه آنچه که از این تقابل استفاده میشود همان است که در بعضی از نصوص بیان شده که «انما الدنیا جیفة المتواخون علیها أشباه الکلاب» و اگر سرآیندگان ما چنین سرودند عاقبت بازماند این مردار او را از همین حدیث گرفتند آن حدیث برداشت شدهٴ از همین آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ «عنکبوت» میتواند باشد برای اینکه تقابل نشان میدهد که دنیا حَیَوان نیست مردار است که «یجتمع علیه الکلاب» این یک مطلب.
مطلب دیگر اینکه در آیه محل بحث که فرمود دنیا لَعِب است لَهْو ﴿وَ لَدارُ اْلآخِرَةِ خَیْرٌ لِلَّذینَ یتقون﴾ معلوم میشود مردم پرهیزکار اهل بازی نیستند اینها را نمیشود بازی گرفت خب آن که یک روزی بازی میکند و یا دیگران را بازی میدهد او با تقوا نیست منظور از بازی این ورزش نیست آن چیز خوبی است این برای تأمین سلامت است منتهی یک دانش آموز و یک دانش جو چهار ساعت درس میخواند یک ساعت ورزش میکند این کار, کار خوبی است اما کسی عمری را به این راه صرف بکند که خود را به بازی سرگرم بکند این کار کار خوبی نیست روی تقابل در آیه محلّ بحث که فرمود دنیا لَعِب و لَهْو است آخرت برای متقیان خوب است یعنی آنها دیگر اهل بازی نیستند نه خود را بازی میدهند نه دیگران را بازی میدهند الآن یادم نیست که این بیان لطیف در کجا بود ولی نگاه کنید دین وضعش تا کجا امر جدی است یک وقتی وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) داشتند میگذشتند کسی در خدمت حضرت بود یا اتفاقاً حضرت او را دید یک اسبی را میخواهد بگیرد و دامن خود را جمع کرده است به این اسب نشان داد اینچنین که من در دامنم این توبره است و جُوی در دامن تعبیه کردم وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله و علیه آله و سلّم) با لحن احترام آمیز به عنوان نهی از منکر به این شخص فرمود میخواهی حیوان را فریب میدهی؟ این در دین ما نیست خب اگر خواستی حیوان را بگیری بالأخره چیزی در توبره بریز در دامن بریز به عنوان جو نمیشود حیوان را فریب داد خب این دین به آدم اجازه میدهد که آدم خودش را فریب بدهد که به دیگری بدهد اینکه تقوا نیست یا از سویی دیگر باز در شرح حال پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) آمده است که حضرت مهمان کسی شد زن صاحب خانه برای اینکه آن بچه شیطنت نکند او را خواست بگیرد و به جایی مثلاً نگه بدارد یا به جایی بفرستد که در حیات منزل آشوب نکند او را به «تمر» وعده داد به خرما وعده داد حضرت فرمود مبادا بچه را فریب بدهی اگر به او خرما وعده دادی خرمای او را به او بده خب اینها وقتی از تقابل این آیه با آن نصوص بررسی بشود معلوم میشود کسی که خودش را دارد فریب میدهد یا دیگری را فریب میدهد این اهل تقوا نیست و کسی که اهل بازی است اهل تقوا نیست و کسی که اهل تقواست اهل بازی نیست این را قرینه تقابل بین لهو و لَعِب با مسئله تقوا استفاده میشود که فرمود: ﴿وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلاّ لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ لَلدّارُ اْلآخِرَةُ خَیْرٌ لِلَّذینَ یَتَّقُونَ أَ فَلا تَعْقِلُونَ﴾ این میشود عقل حالا این که ﴿لَلدّارُ اْلآخِرَةُ﴾ است یا ﴿دّارُ اْلآخِرَةُ﴾ است دو وجه است که هر دو وجه آن صحیح است.
«و الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ»
تاکنون نظری ثبت نشده است