display result search
منو
تفسیر آیات 27 تا 32 سوره انعام _ بخش دوم

تفسیر آیات 27 تا 32 سوره انعام _ بخش دوم

  • 1 تعداد قطعات
  • 39 دقیقه مدت قطعه
  • 41 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 27 تا 32 سوره انعام _ بخش دوم"
- انسجامی بین آخرت و دنیاست و یک انسجامی بین دنیا و عالم ذُریه است
- انسجام عالم آخرت نسبت به دنیا: ظهور هر عقیده و هر وصف و هر کاری که در دنیا انجام شده

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَ لَوْ تَری إِذْ وُقِفُوا عَلَی النّارِ فَقالُوا یا لَیْتَنا نُرَدُّ وَ لا نُکَذِّبَ بِایاتِ رَبِّنا وَ نَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنینَ ﴿27﴾ بَلْ بَدا لَهُمْ ما کانُوا یُخْفُونَ مِنْ قَبْلُ وَ لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ وَ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ ﴿28﴾ وَ قالُوا إِنْ هِیَ إِلاّ حَیاتُنَا الدُّنْیا وَ ما نَحْنُ بِمَبْعُوثینَ ﴿29﴾ وَ لَوْ تَری إِذْ وُقِفُوا عَلی رَبِّهِمْ قالَ أَ لَیْسَ هذا بِالْحَقِّ قالُوا بَلی وَ رَبِّنا قالَ فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما کُنْتُمْ تَکْفُرُونَ ﴿30﴾ قَدْ خَسِرَ الَّذینَ کَذَّبُوا بِلِقاءِ اللّهِ حَتّی إِذا جاءَتْهُمُ السّاعَةُ بَغْتَةً قالُوا یا حَسْرَتَنا عَلی ما فَرَّطْنا فیها وَ هُمْ یَحْمِلُونَ أَوْزارَهُمْ عَلی ظُهُورِهِمْ أَلا ساءَ ما یَزِرُونَ ﴿31﴾ وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلاّ لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ لَلدّارُ اْلآخِرَةُ خَیْرٌ لِلَّذینَ یَتَّقُونَ أَ فَلا تَعْقِلُونَ ﴿32﴾

در بیان اینکه وقتی کافران و مشرکان بر آتش قیامت عرضه شدند و موقوف شدند و متوقف شدند و واقف شدند هم آنجا بازداشت شدند هم واقف شدند که آتش حق است در‌خواست می‌کنند و تمنی می‌کنند که به دنیا برگردند آن‌گاه ذات اقدس الهی دربارهٴ اینها فرمود: ﴿إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ﴾ وجوهی برای کذب این گروه از اهل کفر و شرک ذکر شده است وجه اول این بود که اینها تمنیشان گرچه به صورت ظاهر تمنی است و انشا است بعد تعهد می‌کنند که وقتی به دنیا رفتند ایمان بیاورند و عمل صالح انجام بدهند اینها دروغ می‌گویند الآن همان ملکات دروغ گویی دنیای اینها اینجا ظهور می‌کند این وجه اول دوم اینکه کذب اینها به‌لحاظ آن است که انسان اگر تمنی کند یک چیز باطلی را می‌گویند در حقیقت این متعلق تمنی شما یک چیز دروغی است که این کذب در حقیقت به کذب خبری برمی‌گردد یعنی آنچه که مورد اُمنیه و آرزوی شماست وجود ندارد این کذب کذب خبری است اما وجه اول کذب کذب مخبری است وجه سوم آن است که این کذب کذب مخبری است این که فرمود: ﴿وَ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ﴾ اما ﴿إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ﴾ یعنی در اوصاف دیگر در دنیا که بودند اصولاً یک آدم دروغ گویی بودند یا درباره مطالب دیگر اینها دروغ می‌گویند نه اینکه نسبت به این دروغ بگویند این آنچه که مربوط به این وجه است همان وجه اول است اما وجه سوم ا‌ین است که ﴿إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ﴾ «فی امورهم الاخر» وجه چهارم برابر با روایات ذریه است که از سورهٴ مبارکهٴ اعراف استفاده می‌شود که ﴿إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ﴾ یعنی حق تعالی در همان نشئه ذُریه اینها را آزمود و کذب اینها همانجا روشن شد طبق این وجه چهارم یک انسجامی بین آخرت و دنیاست و یک انسجامی بین دنیا و عالم ذُریه است انسجام عالم آخرت نسبت به دنیا به این است که انسان هر عقیده و هر وصف و هر کاری که در دنیا داشت در آ‌خرت این عقاید و این اخلاق و این اعمال ظهور می‌کند اما انسجامی که بین دنیا و عالم ذُریه است این است که هر چه در آنجا گذشت اینجا ظهور می‌کند که این وجه چهارم باید به خواست خدا در ذیل آیهٴ سورهٴ «اعراف» مشخص می‌شود طوری که هم عالم ذُریه تبیین بشود و هم جبر که باطل است مثل تفویض که باطل است لازم نیاید.
مطلب بعدی این است که گاهی ممکن است سؤال بشود ذات اقدس الهی که در ازل می‌دانست فلان کس با اختیار خود چنین کاری را انجام می‌دهد چرا او را آفرید؟ جواب این سؤال آن است که اگر فلان شخص نباید در عالم خلق می‌شد باید سلسله آباء و اجداد او و ابناء و بنات او آفریده نشود شما اگر بخواهی درباره یک نفر بگویید خدا چرا این را خلق کرد می‌خواست خلق نکند باید همه گذشتگان را خدا خلق نکند همه آیندگان را خلق نکند برای اینکه یک مهره‌ای از سلسله های جهان هستی است و یک حلقه‌ای از این حلقات آباء و اجداد احفاد و اولاد است قهراً فرزندان صالحی هم که از او به دنیا می‌آیند آنها هم نباید خلق بشوند این‌چنین که نیست خداوند ﴿یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَ مُخْرِجُ الْمَیِّتِ مِنَ الْحَیِّ﴾ گاهی پدر صالح است چون نوح پیغمبر(علی نبینا و آله و علیه السلام) فرزندش صالح است گاهی ممکن است فرزند صالح باشد و پدر ناصالح و مانند آن همهٴ اینها با سوء اختیار خود یا با حسن اختیار خود این کارها را انجام می‌دهند چون اینها این کار را با اراده و اختیار انجام می‌دهند خداوند می‌داند نه چون خدا می‌داند اینها حتما باید این‌چنین بکنند که این بشود جبر.
مطلب بعدی آن است که این‌‌که فرمود: ﴿بَلْ بَدَا لَهُم مَا کَانُوا یُخْفُونَ مِن قَبْلُ﴾ برای اینها آنچه را که اینها مخفی می‌کردند ظاهر شده است این چیست؟ اینها یک مطلب علمی را نمی‌دانستند جاهل بودند بعد الآن عالم شدند یا مطلبی را که می‌دانستند فراموششان شد حالا متذکر می‌شوند یا مطلبی که قبلاً غافل بودند الآن ملتفت می‌شوند چیست این جریان؟ یا هیچ کدام از اینها نیست ظاهرش این است که هیچ کدام از اینها نیست مسئله تبدل جهل به علم نیست مسئله تبدل غفلت به التفات نیست مسئله تبدل نسیان به تذکر نیست یک مسئله گدازنده‌ای است که اینها هم در آنجا آرزویی می‌کردند و هم نسبت به آمدن به دنیا امنیه دارند یک خطری آن روز دامنگیرشان می‌شود که اگر همه زمین تمام کره زمین به مساحتی که دارد پر‌طلا بشود و مضاعف بشود و اینها داشته باشند حاضرند بدهند و از آن مشکل برهند گرفتار یک چنین مشکلی‌اند می‌بینند آنجا این مشکل به طور نقد حل نمی‌شود ناله می‌کنند که بیرون بیایند و جبران بکنند یک حادثه‌ای پدید می‌آید که آنها را به این دو خواهش وادار می‌کند به این دو آرزو پس تنها مسئله اینکه یک چیزی را نمی‌دانستند عالم شدند یا چیزی را غافل بودند ملتفت شدند یا چیزی را فراموششان بود متذکر شدند اینها نیست خب انسان چیزی را که نمی‌داند یاد می‌گیرد لجبازی هم می‌کرد برروی حرف خود اصرار داشت بعد حالا مسئله روشن شد حداکثر اینکه خجالت بکشد بیش از این که نیست که یا عذر خواهی بکند یا عذرش را علنی بازگو کند که من یادم رفت اما این طور به جزع بیفتد معلوم می‌شود سخن از اینها نیست که کسی نمی‌دانست حالا یاد بگیرد یک وقت است که برای کسی حل نشد که واقعاً قیامتی هست خدا در دنیا به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) می‌فرماید: ﴿فَأَعْرِضْ عَنْ مَنْ تَوَلّی عَنْ ذِکْرِنا وَ لَمْ یُرِدْ إِلاَّ الْحَیاةَ الدُّنْیا ٭ ذلِکَ مَبْلَغُهُمْ مِنَ الْعِلْمِ﴾ این را در سورهٴ مبارکهٴ «نجم» بیان فرمود فرمود آنهایی که فقط حد اکثر علمشان تا دنیاست آنها را رها کن آیهٴ 29 سورهٴ مبارکهٴ «نجم» این است ﴿فَأَعْرِضْ عَنْ مَنْ تَوَلّی عَنْ ذِکْرِنا وَ لَمْ یُرِدْ إِلاَّ الْحَیاةَ الدُّنْیا ٭ ذلِکَ مَبْلَغُهُمْ مِنَ الْعِلْمِ﴾ علم اینها نابالغ است فقط تا به آخر دنیا می‌رسد یعنی دنیا را می‌فهمند تا اول قبر از آن به بعد را نمی‌فهمند خب اگر کسی واقعاً مشکلی دارد مشکل علمی دارد خب بعد برای او حل شد دیگر این که دیگر جزع ندارد یا یادش رفته بود الآن متذکر شد دیگر جزع ندارد یا غافل بود ملتفت شد جزع ندارد این چه چیزی برای اینها روشن می‌شود که ﴿لَوْ أَنَّ لَهُمْ ما فِی اْلأَرْضِ جَمیعًا وَ مِثْلَهُ مَعَهُ لِیَفْتَدُوا بِهِ﴾ یک چنین حالتی پیش می‌آید یا می‌گویند ﴿یا لَیْتَنا نُرَدُّ وَ لا نُکَذِّبَ بِآیاتِ رَبِّنا﴾ چه چیزی برایشان حل می‌شود در سورهٴ مبارکهٴ «زمر» بعضی از این حالات مختلف برایشان روشن شده خدا بازگو می‌کند که اینها چه چیزی برایشان حل شد.
‌پرسش...
پاسخ: بله
‌پرسش...
پاسخ: بعدها خلق شدند برای چه؟
‌پرسش...
پاسخ: بله یعنی اگر کسی بگوید.
‌پرسش...
پاسخ: نه ماهیت
‌پرسش...
پاسخ: غرض آن است که یکی از سوالاتی که شده بود این بود که اگر خدا می‌داند فلان شخص با سوء اختیار خود این کار بد را طی می‌کند خدا چرا او را خلق کرد؟ جوابش این است که اگر این خلق نشود خب باید هم گذشتگان خلق نشود چون گذشتگان منتهی به این هستند و هم آیندگان خلق نشوند شما فرض کنید اگر زید خلق نشود باید میلیونها نفر خلق نشود برای اینکه یک حلقه‌ای وسط ایستاده است و خداوند هم نسبت به خوبها هم نسبت به بدها همه سرمایه‌ها را داده البته بعضیها یک فروغ بیشتری دارند آن حرف دیگری است درجات بهتری را طی می‌کنند قهراً تکلیف زایدی هم دارند اما آن نصاب لازم را خدا به همه داده است.
‌پرسش: چه هر کسی چه بد و چه خوب برای خود هست نه برای غیرش
پاسخ: درست است البته اما اگر کسی بگوید این آدم بد را خدا چرا خلق کرد؟
‌پرسش: برای اینکه خدا خودش مشخص ...
پاسخ: بسیار خب اگر این آدم بد خلق نشود باید میلیونها نفر خلق نشوند.
‌پرسش: نه چرا خلق کرد ... بر خودشان مشخص بشود
پاسخ: آن که برای خودشان که مشخص می‌شوند ولی سؤالی که کرده بودند این است که خدا چرا این آدم بد را خلق کرده است خب اگر برایش مشخص شد که آدم بدی است چه اثری دارد ولی غرض آن است که این سلسله باید مرتب ادامه داشته باشد بعضی بدند بعضی خوبند منهم کافراند منهم مؤمن‌اند اگر ما بگوییم چرا این بد خلق شد باید بگوییم میلونها نفر خلق نشوند.
‌پرسش: اگر ما بگوییم که این عالَم عالَم بروز ماهیتهاست اصلاّ بخاطر همین محیا شده است ..
پاسخ: خب البته هر کسی استعداد خاصی دارد ذوات هر کسی همان است که خدا به همه مرحمت کرده است خیر است اینجا که می‌آیند به سوء اختیار خود برمی‌گردانند وگرنه آن چه را که خدا داد ﴿لاَ تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ﴾ کسی را بدون فطرت نیافرید کسی را بدون الهام خلق نکرد اینجا بعضی با سوء اختیار خود بعضی با حسن اختیار خود یا راه بد را طی می‌کنند یا راه خوب را خب در سورهٴ مبارکهٴ «زمر» آیه 47 و 48 دو جریان را ذکر می‌کند یکی فرمود: ﴿بَدا لَهُمْ مِنَ اللّهِ ما لَمْ یَکُونُوا یَحْتَسِبُونَ﴾ اینها چیزهایی که فکر نمی‌کردند آن روز برای اینها ظاهر شد یعنی «ظهر لهم من الله ما لهم یحتسبون» در آیهٴ 48 فرمود: ﴿وَ بَدا لَهُمْ سَیِّئاتُ ما کَسَبُوا﴾ بدیهای آنچه را که انجام دادند برای اینها ظاهر شد که اینها کار بدی بود کردند یک وقت است کسی در موقع تلاش و کوشش فکری درس نخواند و در امتحان مردود شد خب این یک افسوس و حسرتی دارد که آن افسوس و حسرت هم در آیات بعد هست ﴿یا حَسْرَتی عَلی ما فَرَّطْتُ فی جَنْبِ اللّهِ﴾ آنها را خدا به عنوان حسرت افسوس آه ذکر می‌کند اما اینکه فرمود: ﴿بَلْ بَدَا لَهُم﴾ چه چیزی برای آنها ظاهر شد که این طور جزع می‌کنند که در همان آیهٴ 47 سورهٴ «زمر» آمده است که ﴿وَ لَوْ أَنَّ لِلَّذینَ ظَلَمُوا ما فِی اْلأَرْضِ جَمیعًا وَ مِثْلَهُ مَعَهُ لاَفْتَدَوْا بِهِ مِنْ سُوءِ الْعَذابِ یَوْمَ الْقِیامَةِ﴾ در بخشهای دیگر دارد که ﴿مِلْ‏ءُ اْلأَرْضِ ذَهَبًا﴾ اگر سراسر کره زمین پر از طلا باشد همه اینها را حاضر است بدهداز آن روز برهد عذاب چیست؟ چه چیزی برای آنها روشن شده یا اصرار دارند بگویند به اینکه خدایا جان ما را بگیرد ﴿لِیَقْضِ عَلَیْنا رَبُّکَ﴾ یا می‌گویند ﴿یا لَیْتَنا نُرَدُّ وَ لا نُکَذِّبَ بِایاتِ رَبِّنا﴾ معلوم می‌شود کار غیر از این جریانهای عادی است یا آنجا حاضرند که کل کره زمین پر طلا باشد اینها بدهند نجات پیدا کنند ﴿ لا یُؤْخَذُ مِنْکُمْ فِدْیَةٌ﴾ آن روز کفاره کسی از کسی قبول نمی‌کنند عِدل و بدل قبول نمی‌کنند یا می‌گویند به اینکه ﴿لِیَقْضِ عَلَیْنا رَبُّکَ﴾ تقاضای مرگ می‌کنند آن روز مرگ خبری نیست.
‌پرسش...
پاسخ: این تشبیه است که اگر یک چیز ارزشمندی را می‌دادند در دنیا رهایی می‌یافتند در آنجا سخن از رهایی نیست برای اینکه کفاره برای دنیاست ارزش برای دنیاست مرگ برای دنیاست تحول برای دنیاست هیچ کدام از این اموری که آنها تمنی دارند در آخرت نیست همه اینها برای دنیاست مرگ اگر هست در دنیاست در دنیاست انسان می‌میرد و رجوع اگر هست تحول اگر هست باز در‌دنیاست یعنی در دنیا انسان متحول می‌شود کفاره و عِدل گیری است در دنیاست آن روز ﴿لا یُؤْخَذُ مِنْکُمْ فِدْیَةٌ﴾ و مانند آن خب غرض آن است که چه حادثه تلخی برای اینها پیش می‌آید که اینها این طور تمنی دارند که تعبیر قرآن این است که «فاقر» است یعنی کمرشکن است بالأخره یعنی ستون فقرات را می‌شکند اینکه فرمود: ﴿بَلْ بَدَا لَهُم مَا کَانُوا یُخْفُونَ﴾ معلوم می‌شود تبدیل علم به جهل نیست تبدیل غفلت به ذهول نیست تبدیل نسیان به تذکر نیست تبدیل اِخفا به ظهور است نه اخفا به اظهار یعنی چیزی را که اینها عالماً عامداً مخفی می‌کردند هم اکنون ظاهر شده است نه «بدا لهم ما کان خفی عنهم» که مخفی ظاهر شده باشد آن چه اخفا می‌کردند ظاهر می‌شد خب مطلب علمی را اینها اخفا می‌کردند و الآن روشن شد نظیر نبوت پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) که اینها ﴿یَعْرِفُونَهُ کَمَا یَعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمْ﴾ این است خب یک مطلب علمی را آدم مکتوم می‌کرد الآن رسوا شد دیگر اما آیه فوق همه این حرفها را می‌خواهد بگوید می‌گوید انسان یک آتشی را می‌دید که آن آتش را مخفی می‌کرد الآن آن سرزد مثل کسی که بیماری سنگین مهلک دارد و به کسی نمی‌گوید دفعتاً ظهور می‌کند و او را از پا در می‌آورد آنچه را که او اخفا می‌کرده است همان چیز الآن سر کشیده و ظاهر شده است ﴿بَدا لَهُمْ ما کانُوا یُخْفُونَ﴾ دربارهٴ رهبران کفر فرمود: ﴿وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یَدْعُونَ إِلَی النّارِ﴾ این ﴿یَدْعُونَ إِلَى النَّارِ﴾ یعنی «یدعون الی المعاصی التی یوجب ارتکابها الدخول النار فی یوم القیامة» این همه جمله باید تقدیر بگیریم یا نه حقیقت گناه آتش است و ﴿جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یَدْعُونَ إِلَی النّارِ﴾ یا ﴿إِنَّ الَّذینَ یَأْکُلُونَ أَمْوالَ الْیَتامی ظُلْمًا إِنَّما یَأْکُلُونَ فی بُطُونِهِمْ نارًا﴾ همان خدایی که ﴿فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها﴾ آن رده‌ها و رگه‌های رقیق را به انسان نشان می‌دهد خیلیها می‌فهمند دارند با آتش بازی می‌کنند منتها مخفی نگه می‌دارند یک وقت این شعله‌ها سر می‌زند این است که فریادشان از سه سو بلند است یا تقاضای مرگ می‌کنند یا می‌گویند ‌ای کاش به اندازه دنیا ما طلا می‌داشتیم می‌دادیم یا نه تفاضای رجوع به دنیا می‌کنند اگر این معنا نباشد معنای دیگری است که باید به همین برگردد و آن بالأخره اصل جهنم است حالا آن معنای اولی نباشد بالأخره دومی به اولی برمی‌گردد ظاهر سورهٴ مبارکهٴ «ق» این است که انسان جهنم موجود است نار موجود است و انسان از او غافل است فرمود: ﴿لَقَدْ کُنْتَ فی غَفْلَةٍ مِنْ هذا﴾ اگر یک شیئی معدوم باشد و انسان علم نداشته باشد که نمی‌گویند غافل است که اگر چیزی موجود باشد و دور هم باشد و در دسترس هم نباشد که نمی‌گویند غافل است که چیزی موجود باشد در معرض دید باشد در دسترس باشد انسان توجه نداشته باشد می‌گویند غافل فرمود: ﴿لَقَدْ کُنْتَ فی غَفْلَةٍ مِنْ هذا﴾ یعنی این آتشی که می‌بینی این وضعی که می‌بینی با تو بود نزدیک هم بود تو غافل بودی منشأ غفلت هم این نیست که او پیچیده است یا پوشیده است او چیز روشنی است و بی‌پرده است اگر پرده هست روی چشم توست ﴿فَکَشَفْنا عَنْکَ غِطاءَکَ﴾ نه «عن النار غطائها» آتش سرپوشی ندارد اگر پوششی هست روی چشم توست که خودت انداختی و﴿أَعْیُنُهُمْ فِی غِطَاءٍ عَن ذِکْرِی﴾ ما حالا این پرده را کنار زدیم پس این شیء موجود است این نار و جریان موجود است نه معدوم این یک نزدیک است نه دور این دو پیچیده و مبهم نیست روشن است این سه پوشیده و مستور نیست مشهور است این چهار نزدیک تو هم هست این پنج منتها پرده‌ای جلوی چشمت بود که نمی‌دیدی ما این پرده را کنار زدیم پرده را از جلوی چشم تو برداشتیم نه از روی واقع ﴿لَقَدْ کُنْتَ فی غَفْلَةٍ مِنْ هذا فَکَشَفْنا عَنْکَ غِطاءَکَ فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدیدٌ﴾ حالا تیزبین شد این دفعتاً چون می‌بیند ﴿ َأَحَاطَتْ بِهِ خَطِیئَتُهُ ﴾ سالیان متمادی در معصیت غوطه‌ور بود ﴿أَحَاطَتْ بِهِ خَطِیئَتُهُ﴾ همان خطیئه‌ای که ظاهرش لذیذ است اما «حفت النار بالشهوات» «احاطت به النار» ﴿لَهُمْ مِنْ جَهَنَّمَ مِهادٌ وَ مِنْ فَوْقِهِمْ غَواشٍ﴾ این حالا در شعله است لذا فرمود: ﴿وُقِفُوا عَلَی النّارِ﴾ بالای او نار است خودش هم روی بخشی از نار قرار گرفته در چنین فضایی ناله او بلند است یا می‌گویند ﴿لِیَقْضِ عَلَیْنا رَبُّکَ﴾ یا می‌گوید ﴿یا لَیْتَنا نُرَدُّ وَ لا نُکَذِّبَ بِایاتِ رَبِّنا﴾ یا ﴿وَ لَوْ أَنَّ لِلَّذینَ ظَلَمُوا ما فِی اْلأَرْضِ جَمیعًا وَ مِثْلَهُ مَعَهُ لاَفْتَدَوْا‌ بِهِ﴾ و مانند آن در چنین حالتی است که ﴿یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخیهِ﴾ از همه فرار می‌کند از همه گریزان است بنابراین تنها تبدل جهل به علم یا تبدل غفلت به التفات یا تبدل نسیان به تذکر نیست ﴿بل بَدا لَهُمْ ما کانُوا یُخْفُونَ﴾ همانی که خدا به انسان داد و انسان می‌دانست همان را مکتوم نگه داشت حالا یک وقت است که نظیر منافقین است یک وقت است که نظیر ﴿سادَتَنا وَ کُبَراءَنا﴾ است که مستضعفین می‌گویند ﴿رَبَّنا إِنّا أَطَعْنا سادَتَنا وَ کُبَراءَنا﴾ که مخفی نگه می‌داشتند یک وقت است کسی خودش را دارد فریب می‌دهد حالا منافق نیست که دیگران را فریب بدهد یا جزء سران کفر نیست که دیگران را فریب بدهد که آنها بگویند ﴿رَبَّنا إِنّا أَطَعْنا سادَتَنا وَ کُبَراءَنا﴾ نه خودش را دارد فریب می‌دهد به هر وسیله است درکات البته فرق می‌کند آن‌که منافق است ﴿فِی الدَّرْکِ اْلأَسْفَلِ مِنَ النّارِ﴾ است آن‌که کافر است در یک سبک دیگر است آن‌که نه کافر و منافق نیست اما فاسق است و دارد خودش را فریب می‌دهد یک درکه‌ای دارد اما این چیزی که خودش با سوء اختیار خود برای خود مخفی کرده است وقتی سر برآورد یک چنین تبعاتی دارد خب.
‌پرسش...
پاسخ: بله چون آخر در جریان توحید آن آیات قبل بود که ذات اقدس الهی می‌فرماید: ﴿أَیْنَ شُرَکائِیَ الَّذینَ کُنْتُمْ تَزْعُمُونَ﴾ اما اینجا سخن در معاد است می‌فرماید: ﴿أَ لَیْسَ هذا بِالْحَقِّ﴾ مگر این حق نیست؟ این آیات سورهٴ مبارکهٴ «انعام» هم درباره توحید است هم درباره نبوت است هم مربوط به اصول کلامی و اعتقادی است اما بخشهایش یکسان نیست آنجا که مربوط به توحید بود فرمود کو شرک کجاست؟ اینجا که مربوط به معاد است می‌فرماید: ﴿أَ لَیْسَ هذا بِالْحَقِّ﴾ خب این حق است.
‌پرسش: مگر همان کسانی که ﴿الْیَوْمَ نَخْتِمُ عَلَى أَفْوَاهِهِمْ﴾
پاسخ: اینها هراسان‌اند اما آیات قبلی در این زمینه بود که ﴿أَیْنَ شُرَکائِیَ الَّذینَ کُنْتُمْ تَزْعُمُونَ﴾ اما اینهایی که ﴿قالوا﴾ چون بعدش هم دارد که می‌گفتند: ﴿وَ قالُوا إِنْ هِیَ إِلاّ حَیاتُنَا الدُّنْیا﴾ این ﴿إِنْ هِیَ إِلاّ حَیاتُنَا الدُّنْیا﴾ یک علم نابالغی است علم کودکانه است برای اینکه تا محدوده دنیا را که چشم می‌بیند می‌پذیرند از آن به بعد را نمی‌پذیرند ذات اقدس‌‌ الهی به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: ﴿فَأَعْرِضْ عَنْ مَنْ تَوَلّی عَنْ ذِکْرِنا وَ لَمْ یُرِدْ إِلاَّ الْحَیاةَ الدُّنْیا ٭ ذلِکَ مَبْلَغُهُمْ مِنَ الْعِلْمِ﴾ این اعراض کُن نه یعنی کار به اینها نداشته باش اینها را رها کن این اعراض اعراض جمیل است این هجر هجر جمیل است چون ا‌عراض قبیح و هجر قبیح برای پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) شایسته نیست یک وقت انسان می‌گوید بگذار تا بیفتد و بیند جزای خویش این سخن صحیح نیست وجود مبارک امام باقر(سلام الله علیه) طبق این نقل فرمود: «بلیة الناس علینا عظیمة ان دعوناهم لم یجیبونا و إن ترکناهم لم یهتدوا بغیرنا» فرمود ما یک ابتلای سختی به مردم داریم دعوت می‌کنیم نمی‌آیند رها کنیم راه غیر از این نیست آن آخرهای عمر است که ا‌نسان می‌تواند بگوید بگذار تا بیفتد و بیند جزای خویش وگرنه انسان باید اعراض جمیل کند و «هجر جمیل» کند نه اعراض قبیح اینکه فرمود: ﴿فَأَعْرِضْ عَنْ مَنْ تَوَلّی عَنْ ذِکْرِنا وَ لَمْ یُرِدْ إِلاَّ الْحَیاةَ الدُّنْیا﴾ در بخش دیگر فرمود: ﴿وَ اهْجُرْهُمْ هَجْرًا جَمیلاً﴾ «هجر جمیل» معنایش این است که اینها را رها نکن در بین اینها باش ولی فکر اینها خصوصیات اینها آداب و سنن اینها را نپذیر اینها آسیبی به تو که نمی‌رسانند خب قهر کردن که کار مثبتی نیست «هجرجمیل» یک هجر خوبی است اعراض جمیل یک اعراض خوبی است خب فرمود اینها را رها نکن تا آخرین لحظه با اینها باش و اتمام حجت بکن اینها علم نابالغ دارند اینها را بفهمان البته در بین اینها عده زیادی هستند که علمشان بالغ می‌شود و می‌فهمند چه اینکه فهمیدند عده‌ای که بعد از فهم اخفا می‌کنند آنچه را که فهمیده‌اند آنها یک روز سیاهی به انتظار آنهاست ﴿بل بَدا لَهُمْ ما کانُوا یُخْفُونَ﴾ لذا فریادشان بلند است حالا آن وجوه نه‌گانه‌ای که در المنار هست ملاحظه می‌فرمایید با این وجهی که سیدنا‌الاستاد(رضوان‌الله) بیان کردند ملاحظه بفرمایید تا روشن بشود که چقدر بین المنار و المیزان فرق است خب آنجاهایی که ﴿الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ﴾ آنها آیات بیّن الرشدی است آنها معیار تفسیر مفسر روشن نیست اینجاها که حرفهای مهره‌ای است معلوم می‌شود که المیزان چه آورده و المنار نه تا وجه را ردیف کرده بالأخره چه گفته است.
‌پرسش...
پاسخ: حسرت؟ بله برای خیلیها حسرت است البته در قیامت نه در بهشت برای آنها که به آن قله نرسیدند به آن ﴿دَنَا فَتَدَلَّى﴾ و امثال ذلک نرسیدند آنها که می‌توانستند مراحل برتری را طی کردند و طی نکردند البته حسرت دارد دیگر ﴿یَوْمَ الْحَسْرَة﴾ برای همه حسرت است بدان حسرتشان این است که چرا به حد متوسط نرسیدند متوسطین حسرتشان این است که چرا به حد خوبان نرسیدند خوبان حسرتشان این است که چرا به حد اعلی نرسیدند اما همه این حسرتها زدوده می‌شود ﴿وَ نَزَعْنا ما فی صُدُورِهِمْ مِنْ غِلِّ﴾ بعد وقتی وارد بهشت می‌شوند دیگر آنجا «دار الحسره» نیست الآن در دستگاه درونی ما مثلاً حس هست خیال هست وهم هست عقل هست و در بین حواس سامعه هست باصره هست هیچ کدام حسود دیگری نیستند هیچ کدام بد دیگری را نمی‌خواهند هیچ کدام افسوس دیگری را هم ندارند هر کدام کار خودشان را انجام می‌دهند اینها همه در تحت تدبیر یک نفس کار می‌کنند بهشت هیچ کسی غم آن را ندارد حسد آن را ندارد لیت و لعل برای قبل از بهشت است در ساهره قیامت است اما وقتی تمام این لکه‌ها زدوده شد ﴿وَ نَزَعْنا ما فی صُدُورِهِمْ مِنْ غِلِّ﴾ شد آن‌گاه البته وارد بهشت می‌شوند که جا برای حسرت نیست به هر تقدیر ﴿بَلْ بَدا لَهُمْ ما کانُوا یُخْفُونَ مِنْ قَبْلُ﴾ و چون اگر به دنیا برگردند این ﴿بَدا﴾ به خفا تبدیل می‌شود باز این شهود به غیب تبدیل می‌شود باز همان ﴿یُخْفُونَ فِی أَنْفُسِهِم﴾ هست برای اینکه از نشئهٴ شهود دوباره به نشئه غفلت وارد بشوند باز همان جریان اخفی است مثل اینکه کسی از تشییع جنازه برگشت یا از عیادت بیمار برگشت باز همان حال غفلت قبلی را دارد مادامی که در تشییع جنازه حرکت می‌کند یک تنبهی دارد مادامی که کنار بستر بیمار نشسته است یک تنبهی دارد وقتی برگشت وضع عوض می‌شود خب اینکه فرمود: ﴿بَلْ بَدا لَهُمْ ما کانُوا یُخْفُونَ مِنْ قَبْلُ﴾ آن‌گاه فرمود: ﴿وَ لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ وَ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ﴾ کذبش به یکی از وجوه چهارگانه است که سه وجهش مربوط به بحثهای تفسیری است وجه چهارمش مربوط به روایت عالم ذُریه است که ان‌شاءالله در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» مشخص می‌شود حرف این گروه این بود ﴿اِنْ هِیَ إِلاّ حَیاتُنَا الدُّنْیا﴾ یعنی «و ما الحیات الا الدنیا» ذات اقدس الهی می‌فرماید دنیا که لهو و لعب بیش نیست جز بازیچه بیش نیست خدا هم که بازیگر نیست پس لازمه‌اش این است که عالم بر اساس لعب آفریده باشد که او را با برهان دیگر تبیین می‌کند فرمود: ﴿وَ لَوْ تَری إِذْ وُقِفُوا عَلی رَبِّهِمْ قالَ أَ لَیْسَ هذا بِالْحَقِّ قالُوا بَلی وَ رَبِّنا قالَ فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما کُنْتُمْ تَکْفُرُونَ﴾ در اینجا یک سؤال و جوابی بین ذات اقدس الهی هست و کفار با اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «آل عمران» قبلاً گذشت که خدا با این گروه اصلاً سخن نمی‌گوید ﴿وَ لا یُکَلِّمُهُمُ اللّهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ لا یَنْظُرُ إِلَیْهِمْ﴾ با یک عده‌ای اصلاً خدا حرف نمی‌زند در سورهٴ مبارکهٴ «آل عمران» آیهٴ 77 این بود ﴿إِنَّ الَّذینَ یَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللّهِ وَ أَیْمانِهِمْ ثَمَنًا قَلیلاً أُولئِکَ لا خَلاقَ لَهُمْ فِی اْلآخِرَةِ وَ لا یُکَلِّمُهُمُ اللّهُ وَ لا یَنْظُرُ إِلَیْهِمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ لا یُزَکِّیهِمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ﴾ آنجا یعنی در ذیل همان آیهٴ 77 سورهٴ مبارکهٴ «آل عمران» گذشت به اینکه خدا دو نوع نظر دارد یک نظر علمی دارد چون ﴿بِکُلِّ شَی‏ءٍ بَصِیرٌ﴾ است ﴿عَلَى کُلِّ شَی‏ءٍ شَهِیدٌ﴾ است ﴿بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ عَلِیمٌ﴾ است و مانند آن یک نظر تشریفی دارد آن نظر لطف و عنایت است که ذات اقدس الهی به مؤمنین خاص دارد کلام هم به شرح ایضاً یک کلام عمومی است که سراسر جهان کلمات الهی‌اند و خدا با همه هم سخن گفته و می‌گوید یک تکلم تشریفی است که فقط با مؤمنین دارد این‌که در آیهٴ 77 سورهٴ «آل عمران» فرمود: ﴿لا یُکَلِّمُهُمُ اللّهُ وَ لا یَنْظُرُ إِلَیْهِمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ﴾ آن تکلم تشریفی و آن نظر تشریفی خدا نسبت به مؤمنین دارد نسبت به اینها ندارد وگرنه اصل تکلم توبیخ آمیز با اینها هست که فرمود: ﴿اَ لَیْسَ هذا بِالْحَقِّ﴾ این سؤال و جواب خودش رنج آور است
مطلب بعدی آن است که ذات اقدس الهی که متکلم الله بالجارحه همان‌طوری که انبیا و اولیا کلام خدا را درک می‌کنند در دنیا «لا بالجارحه» انسان هم در آخرت کلام خدا را درک می‌کند اما خدا تکلمش «لا بالجارحه» است که آنجا نشئه نشئه شهود است دیگر مطلب بعدی آن است که فرمود: ﴿قالَ فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما کُنْتُمْ تَکْفُرُونَ﴾ این ﴿ذوقوا﴾ نه برای آن است که عذاب کم است یک وقتی «ذق» در مقابل «اکل و شرب» است این نشانه کمی است که می‌گویند چشید «من شرب منه» مثلاً «من ذاق» در مقابل «من شرب» است یک وقتی انسان می‌نوشد یک وقتی می‌چشد این «ذق» در مقابل «شرب» نیست یک وقت است که انسان همواره احساس می‌کند یک چنین چیزی اصلاً در دنیا نمونه ندارد در دنیا نمونه ندارد انسان باید دو حال داشته باشد یا از دنیا رها شده باشد که وقتی حرف آخرت را می‌زنند اُخروی فکر کند یا گوش محض باشد به کسی که از آخرت سخن می‌گوید و آن پیغمبر است ما هرگز در دنیا یک عذابی نداریم که دائمی باشد عذاب دائمی نه به معنی عذاب ابد مثلاً فرض کنید یک عذاب صد ساله عذاب پنجاه ساله عذاب ده ساله عذاب یک ساله نداریم اگر یک کسی به زندان یک ساله وارد شده است همان لحظه اول و دوم و سوم بر او سخت است کم کم این عذاب تخفیف پیدا می‌کند اگر دو چشم کسی را کندند آن اوایل احساس کوری می‌کند درد دارد بعد همین که می‌فهمد کور است و نمی‌بیند یک رنج روحی دارد بعد هم کم کم عادی می‌شود مثل دیگران قهقهه دارد و می‌خندد این اعماها نیستند که مثل بصیرها می‌خندند خب در دنیا چون جا برای تحول است اگر کسی عذاب یک ساله داشته باشد شش ماهه داشته باشد یک هفته‌ای داشته باشد پایان روز با اولین روز فرق می‌کند پایان هفته با اول هفته فرق می‌کند آخرت این طور نیست آخرت عذابش دوام دارد نه اینکه آتش هست دائماً می‌سوزند نه آن درد دائمی است این اصلاً در دنیا نمونه ندارد چون یک چنین فکری برای خیلیها قابل حل نبود می‌گفتند عذاب آنجا به «عذب» تبدیل می‌شود برای اینکه اینها عادت می‌کنند خیال کرده که آخرت هم مثل دنیاست این‌چنین نیست که انسان عادت بکند یا گاهی انسان خیال می‌کند به‌اینکه چطور می‌شود انسان یک مدت کوتاه گناه بکند یک مدت بیش از یک عمری در زحمت باشد بعد گاهی مثال می‌زنند مثل اینکه انسان در ظرف دو دقیقه چشم خودش را کور می‌کند یک عمری کور است خب یک عمری کور هست اما یک عمری رنجور نیست اوایل درد دارد درد کشیدن این عضو بعد غم دارد که نمی‌بیند بعد هم مثل افراد عادی می‌شود خب خیلی از این نابیناها هستند که با دوستانشان رفت و آمد دارند قهقهه می‌کنند می‌خندند می‌گویند طنزی دارند اما در قیامت اصلاً نمونه‌هایی از اینها نیست این دائماً رنج است همان‌طوری که بهشتی دائماً در نشاط است مثل دنیا نیست بهشت در دنیا اگر کسی سفر تابستانی دارد و رفته ییلاق آن روزهای اول و دوم و سوم و هفته اول و دوم خب یک نشاطی دارد از یک منطقه گرمسیری به یک منطقه خنکی رفته بعد دیگر برای او عادی می‌شود لذت آن منطقه ییلاقی را کسی می‌چشد که تازه از یک محیط گرم آمده باشد دائماً در لذت باشد در ظرف این سه ماهی که در ییلاق است این‌چنین نیست یعنی طوری که آن روز آخر یعنی روز نودم با روز اول در ظرف این سه ماه سه تا سی روز نود روز این شخص یکسان لذت ببرد این طور نیست در رنج هم یکسان رنجور باشد این‌چنین نیست اما در آخرت یکسان بهشتی‌ها لذت می‌برند و یکسان رنج می‌برند لذا تعبیر ﴿فذُوقُوا الْعَذابَ﴾ بچشید «ذق» یک امر ادراکی است درباره جهنم فرمود: ﴿کُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْناهُمْ جُلُودًا غَیْرَها لِیَذُوقُوا الْعَذابَ﴾ عذابشان هر لحظه تازه است درباره بهشتی‌ هم این‌چنین است اینها دائماً مسرورند نمونه‌ای نه از بهشت برای دنیا هست نه از جهنم برای دنیا هست این دو تا راه دارد به نحو «مانعة الخلو» یا انسان باید اخروی ببیند دنیوی نیندیشد اگر فکر فکر دنیایی است باید متعبد محض باشد ببیند که ظاهر نصوص چیست؟ ظاهر نصوص این است که درد دائمی است نه آتش دائمی ظاهر آیات بهشت این است که لذت دائمی است نه میوه دائمی قصور دائمی بودن میوه دائمی بودن غیر از لذت دائمی است یک وقت است انسان منطقه خنک می‌رود روز اول و دوم لذت می‌برد روز سوم و چهارم لذت کمتر بعد روز آخر عادی می‌شود نه لذتهای بهشت مثل بوستان دنیاست نه دردهای آخرت مثل سوخت و سوز دنیاست که اوضاع عوض بشود .
‌پرسش...
پاسخ: سرمد یعنی من همیشه این غم را از دست نمی‌دهم اما آن لحظه آخرش با آن لحظه اولش یقیناً فرق می‌کند آن التفاتهایی که دارد آن لحظه‌ای که مثلاً به عبادات و مناجات مشغول است با آن لذتهای لحظات دیگر یقینا فرق می‌کند غرض آن است یک چنین حالتی است که از یک سو می‌گویند ﴿ یَامَالِکُ لِیَقْضِ عَلَیْنَا رَبُّکَ ﴾ از یک سو ﴿لَوْ أَنَّ لِلَّذینَ ظَلَمُوا ما فِی اْلأَرْضِ جَمیعًا﴾ از یک سو ﴿یا لَیْتَنا نُرَدُّ وَ لا نُکَذِّبَ بِایاتِ رَبِّنا﴾ از سوی دیگر در شدت عصبانیت یکدیگر را لعن می‌کنند ﴿کُلَّما دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَها﴾ می‌بینید همه اینها نشان می‌دهد که دیگر کار از دست اینها گذشت.
‌پرسش...
پاسخ: نه همیشه عذاب است برای اینکه اگر انسان واقعا حیوان بشود یا مار و عقرب بشود برای او درد نیست اما انسان است و عقرب چون روی فطرت انسانی است آن ﴿وَ نَفْسٍ وَ ما سَوّاها ٭ فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها﴾ او هست این را این شخص اسیر گرفته «کَمْ مِنْ عَقْلٍ أَسِیرٍتَحْتَ هَوى أَمِیرٍ» این اسیر است این اسیر درد می‌کشد الآن اگر کسی شهوتران است یا کسی درنده خوی است آن شهوتران از شهوت لذت می‌برد آن درنده خویی از قتل عام لذت می‌برد آن فطرت است که رنج می‌برد آن ﴿وَ نَفْسٍ وَ ما سَوّاها ٭ فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها﴾ که الآن اسیر شده است آن اسیر رنج می‌برد و «کَمْ مِنْ عَقْلٍ أَسِیرٍتَحْتَ هَوى أَمِیرٍ» در بیانات نورانی حضرت امیر(سلام الله علیها) اگر انسان در آن جهاد اکبر در جهاد اکبر اگر عقل پیروز شد عادلانه با دشمن رفتار می‌کند دشمن را تعدیل می‌کند نه خفه ولی اگر شهوت پیروز شد ظالمانه با اسیر رفتار می‌کند این اسیر را خفه می‌کند نمی‌کشد و آزاد هم نمی‌کند تعدیل هم نمی‌کند انسان اگر عقلش بر شهوت غالب شد این‌چنین نیست که شهوت را تعطیل کند که تعدیل می‌کند غضب را تعدیل می‌کند به جای خود صرف می‌کند می‌شود ﴿أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ﴾ آن شهوت را هم به جای خود صرف می‌کند «النکاح سنتی» ولی اگر شهوت غالب شد عقل را به اسارت می‌گیرد او را تعطیل می‌کند آن وقت این بیچاره تمام رنج را او باید ببرد اگر انسان ﴿کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ یعنی واقعاً یک کسی می‌شد درنده خب درنده شد درنده که عذابی ندارد مگر گرگها عذاب می‌بینند مگر مار و عقرب در رنج‌اند در نوبتهای قبل ملاحظه فرمودید همه لذتهایی که غزال بیابان می‌برد همان لذتها را گرگ بیابان هم می‌برد او هم نکاح دار این هم نکاح دارد او هم عواطف فرزندی دارد این هم عواطف فرزندی و مادری دارد انسان وقتی گرگ می‌شود «انسانٌ سبع ضارع» لذا این فطرت بیچاره در عذاب الیم است هم در دنیا هم در آخرت منتها در دنیا میدان‌داری سکر و شهوت و غضب است رنج آن فطرت حس نمی‌شود وقتی انسان مرد دیگر میدان‌داری شهوت و غضب برطرف می‌شود آن اعمال هست این عقل و فطرت اسیر شده فریاد می‌کشید که اینها علیه من هستند آن‌گاه آن فطرت و آن عقلی که حقیقت انسان را تشکیل می‌داد برای همیشه در عذاب است.
«اعاذنا الله من شرور انفسنا و الحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 39:45

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی