display result search
منو
تفسیر آیات 26 تا 30 سوره انعام

تفسیر آیات 26 تا 30 سوره انعام

  • 1 تعداد قطعات
  • 39 دقیقه مدت قطعه
  • 74 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 26 تا 30 سوره انعام"
- سیئات در اوایل امر برای انسان حال است بعد ملکه می‌شود
ذات اقدس الهی ‌به فرشتگان عذاب دستور می‌دهد که کافران را متوقف کنند
تمنی انشا می‌باشد و انشا صدق و کذب ندارد


اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَ هُمْ یَنْهَوْنَ عَنْهُ وَ یَنْأَوْنَ عَنْهُ وَ إِنْ یُهْلِکُونَ إِلاّ أَنْفُسَهُمْ وَ ما یَشْعُرُونَ ﴿26﴾ وَ لَوْ تَری إِذْ وُقِفُوا عَلَی النّارِ فَقالُوا یا لَیْتَنا نُرَدُّ وَ لا نُکَذِّبَ بِآیاتِ رَبِّنا وَ نَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنینَ ﴿27﴾ بَلْ بَدا لَهُمْ ما کانُوا یُخْفُونَ مِنْ قَبْلُ وَ لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ وَ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ ﴿28﴾ وَ قالُوا إِنْ هِیَ إِلاّ حَیاتُنَا الدُّنْیا وَ ما نَحْنُ بِمَبْعُوثینَ ﴿29﴾ وَ لَوْ تَری إِذْ وُقِفُوا عَلی رَبِّهِمْ قالَ أَ لَیْسَ هذا بِالْحَقِّ قالُوا بَلی وَ رَبِّنا قالَ فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما کُنْتُمْ تَکْفُرُون ﴿30﴾

همه تعبیراتی که درباره کافران ذکر شده است جزء سیّئات آنها است که هر کدام به نوبه خود مایه هلاکت آنها است در این آیه که فرمود: ‌﴿وَ هُمْ یَنْهَوْنَ عَنْهُ وَ یَنْأَوْنَ عَنْهُ﴾ ظاهرش آن است که هر دو جزء سیّئات اینها است هم دور‌ماندن اینها از وحی و هم دور داشتن اینها از وحی چون کافران دو کار می‌کردند ﴿یَصُدُّونَ عَنْ سَبیلِ اللّهِ﴾ «صد» با صاد یعنی منصرف کردن اینها هم «یصدون انفسهم بالانصراف» و هم «یصدون غیرهم بالصرف» هم خودشان را منصرف می‌کردند از شنیدن وحی الهی هم دیگران را باز می‌داشتند که اینها ﴿یَصُدُّونَ عَنْ سَبیلِ اللّهِ﴾ گاهی این ﴿یَصُدُّونَ عَنْ سَبیلِ اللّهِ﴾ به لفظ واحد و معنای جامع هر دو قسم را در بردارد گاهی هم به صورت مشروح و باز ذکر می‌شود اگر باز ذکر شد می‌شود ﴿وَ هُمْ یَنْهَوْنَ عَنْهُ وَ یَنْأَوْنَ عَنْهُ﴾ هم دیگران را نهی می‌کنند نهی از معروف می‌کنند و هم خودشان نائی‌اند و دورند هم نائی و دروند هم ناهی و باز دارنده‌اند و گاهی به صورت جامع ذکر می‌شود و آن این است که ﴿یَصُدُّونَ عَنْ سَبیلِ اللّهِ﴾ خب همه اینها نشان می‌دهد که تک تک اینها رذیلت است و سیئه است ﴿وَ إِنْ یُهْلِکُونَ إِلاّ أَنْفُسَهُمْ﴾ آن‌گاه طبق برداشتی که برخی از اهل تفسیر و اهل ‌سنت برابر با گزارش‌های تاریخی ناصوابی که داشتند گفتند این ـ معاذ‌الله ـ به جریان ابوطالب(رضوان الله علیه) برمی‌گردد این تام نیست زیرا ظاهر آیه این است که هر دو سیئه و رذیلت است ولی اگر به گمان باطل اینها اینها به ابی‌طالب(رضوان الله علیه) برگردد یکی فضیلت است و دیگری رذیلت آن ﴿وَ هُمْ یَنْهَوْنَ عَنْهُ﴾ جزء حسنات و فضیلت است برای اینکه ابوطالب(رضوان الله علیه) دیگران را از ایذای پیغمبر نهی می‌کرد طبق این تفسیر﴿یَنْهَوْنَ عَنْهُ﴾ یعنی«ینهون الناس عن ایذاء النبی(علیه آلاف و تحیه و الثناء) » در حالی که این حسنه است و ذیل آیه که دارد ﴿وَ إِنْ یُهْلِکُونَ إِلاّ أَنْفُسَهُمْ﴾ ظاهرش این است که همه این کارهایی آنها می‌کنند سیئه است و همه این کار‌ها در هلاکت اینها سهمی دارد خب پس این سخن گذشته از اینکه با آیات مطابق نیست با آن نقل تاریخی‌مسلم عند الفریقین هم سازگار نیست اما ذات اقدس الهی برای تبیین این مسئله که سیئات در درجه اول اوایل امر برای انسان حال است بعد ملکه می‌شود بعد آن قدر سخت است که پرده روی درون و بیرون می‌گذارد می‌فرماید تو پیغمبر(علیهُ آلاف و تحیه و الثناء) یا هر بیننده‌ای دیگر اگر در صحنه‌ی در قیامت حاضر باشید و وضع کفار را ببینید می‌بینید اینها وقتی که به کنار جهنم رسیدند و از جریان جهنم آگاه شدند آرزویی دارند و این آرزوی اینها عملی نخواهد شد ولی به فرض محال اگر آرزوی آنها عملی بشود به حال اینها سودی ندارد جریانش این است که فرمود: ‌﴿وَ لَوْ تَری إِذْ وُقِفُوا عَلَی النّارِ﴾ اگر تو پیغمبر یا هر بیننده‌ای دیگری ببینید که اینها موقوف علی النارند این ﴿وُقِفُوا﴾ یا از آنجا‌ است که یعنی باز‌داشت شده‌اند که در سورهٴ «صافات» آمده است ﴿وَقِفُوهُمْ﴾ «قف» یعنی بازداشت بکن نه یعنی بایست آن« قِفی» که به معنی بایست است لازم است اما این «قف» یعنی بازداشت بکن این متعدی است ﴿وَ قِفُوهُمْ﴾ که ذات اقدس الهی ‌به فرشتگان عذاب دستور می‌دهد که کافران را متوقف کنند باز‌داشت کنند «قف» یعنی باز داشت بکن اینجا متعدی است «قفوا» یعنی اینها را باز داشت کنید ﴿وَ قِفُوهُمْ﴾ چرا ﴿إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ﴾ الآن اینها زیر سئوال‌اند اینها ﴿وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ﴾ قهراً اینها ﴿مَوْقُوفُونَ عِنْدَ رَبِّهِمْ﴾ ‌اند یک وقوف به معنای واقف شدن و مطلع بودن است که اینها آگاه می‌شوند هم وقوف به معنای باز داشت درباره کافران صحیح است برای اینکه فرمود: ‌﴿وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ ٭ ما لَکُمْ لا تَناصَرُونَ﴾ که اینها بازداشت می‌شوند اینها ﴿مَوْقُوفُونَ عِنْدَ رَبِّهِمْ﴾ که در سورهٴ «سبأ» هست ﴿إِذِ الظَّالِمُونَ مَوْقُوفُونَ عِندَ رَبِّهِمْ﴾ اینها بازداشت شده‌اند هم به معنای «واقف» و آگاه شدن و ﴿وقوف﴾ به معنی اطلاع پیدا کردن هست برای اینکه اینها را درباره جهنم می‌گویند ﴿رَبَّنا أَبْصَرْنا وَ سَمِعْنا﴾ فهمیدیم واقف شدیم به هر دو معنا درباره کافران درست است به اینها اطلاع می‌دهند یا اینها را باز‌داشت می‌کنند البته وقتی در کنار آتش باز‌داشت شدند واقف هم مطلع هم خواهند شد ذات اقدس الهی به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و هر کسی که دراین مسیر صحیح حرکت می‌کند می‌فرماید که ﴿وَ لَوْ تَری إِذْ وُقِفُوا عَلَی النّارِ﴾ وقتی بازداشت شدند و واقف شدند که آتش حق است آن‌گاه‌یک تمنی دارند می‌گویند ﴿یا لَیْتَنا نُرَدُّ وَ لا نُکَذِّبَ بِایاتِ رَبِّنا وَ نَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنینَ﴾ ‌ای کاش ما برمی‌گشتیم به دنیا و آیات الهی را تکذیب نمی‌کردیم و جزء مؤمنین بودیم در دنیا هر آیه‌ای را که می‌دیدند تکذیب می‌کردند برابر آنچه که درهمین اوایل سورهٴ مبارکهٴ « انعام» خواندیم یعنی آیه چهار همین سوره که گذشت که ﴿وَ ما تَأْتیهِمْ مِنْ آیَةٍ مِنْ آیاتِ رَبِّهِمْ إِلاّ کانُوا عَنْها مُعْرِضینَ﴾ برا‌ی اینکه اینها اصل را تکذیب کردند قهراّ به فرع ایمان نمی‌آوردند ولی این «تمنی» هست گاهی به صورت «لیت» ذکر می‌کنند, گاهی به صورت «لعل» ذکر می‌کنند گاهی معنای «تمنی» و «‌ترجی» را ذکر می‌کنند بدون کلمه «لیت» و «لعل» کلمه «لیت» در همین آیه محلّ بحث آمده است یعنی آیهٴ 27 همین سورهٴ «انعام» که محلّ بحث است فرمود: ‌﴿وَ لَوْ تَری إِذْ وُقِفُوا عَلَی النّارِ فَقالُوا یا لَیْتَنا نُرَدُّ وَ لا نُکَذِّبَ بایاتِ رَبِّنا﴾ گاهی هم به صورت «‌لعل» ذکر می‌کند آن هم در بعضی آیات دیگر است آن هم خوانده می‌شود گاهی بدون «لیت» و «لعل» مفاد «تمنی» و «ترجی» را ذکر می‌کنند نظیر آنچه که در سورهٴ مبارکهٴ ‌«مؤمنون» هست البته در سورهٴ‌ «مؤمنون» اصل رجوع را بدون«لیت» و«لعل» ذکر می‌کنند ولی عمل صالح انجام دادن با«لعل» ذکر می‌کنند آیهٴ 99 و 100 سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» این است که اینها در حال ِاحتضار به «لیت» و «لعل» می‌افتند ﴿حَتّی إِذا جاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ رَبِّ ارْجِعُونِ﴾ یعنی «رَبِّ ارْجِعُونیِ» ﴿لَعَلّی أَعْمَلُ صالِحًا فیما تَرَکْتُ﴾ خب گاهی پس سخن از«لعل» است, گاهی سخن از «لیت» ذات اقدس الهی می‌فرمایند اینها این‌چنین نیست اگر ما اینها را به «لیت» و «لعل» اینها عمل بکنیم باز می‌بینیم بی‌اثر است در سورهٴ‌ «مؤمنون» فرمود: ‌﴿کَلاّ إِنَّها کَلِمَةٌ هُوَ قائِلُها﴾ از جاهایی که لقب مفهوم دارد یا وصف مفهوم دارد چون در صدد تهدید است در صدد بیان آن حکم خاص است همین جاست که ﴿کَلاّ إِنَّها کَلِمَةٌ هُوَ قائِلُها﴾ یعنی فاعلها نیست حرفی است که می‌گویند در جاهای دیگر اگر این گونه از تعبیرات مفهوم نداشته باشد ولی در مقام تهدید در مقام احتجاج که با قرینه حافه همراه است مفهوم دارد وقتی که ذات اقدس الهی می‌فرماید که این حرفی است که می‌زنند یعنی اهل عمل نیستند قائل‌اند نه فاعل ﴿کَلاّ إِنَّها کَلِمَةٌ هُوَ قائِلُها﴾ یعنی فاعلها نیست خب در سورهٴ «‌مؤمنون» فرمود اینها حرفشان را می‌زنند در آیه محلّ بحث سورهٴ «انعام» به صورت باز و روشن فرمود این‌چنین نیست فرمود اینها دروغ می‌گویند ﴿إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ﴾ برای اینکه ﴿وَ لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ﴾ آن‌گاه‌ چند تا مسئله اینجاست یکی از آن مسائل که مهم نیست این است که «تمنی» و «ترجی» انشا است و انشا صدق و کذب برنمی‌دارد اینکه ذات اقدس الهی فرمود: ﴿إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ﴾ یعنی چه؟
مطلب دوم که مهم است این است که کسی رفته به جهنم یا به لبه جهنم رسیده و تا آنجا برسد فشارهایی را دیده فشار احتضار را دیده فشار برزخ را دیده فشار قیامت و ساهرهٴ کبری را دیده فشارِ اشراف علی النار را دیده، آن وقت چگونه اگر برگردد اصلاح نمی‌شود این مهم است آدم چطور می‌شود که به جهنم می‌رود و از جهنم در‌می‌آید باز فاسد می‌شود این چطوری است؟ اینها که برای اثر علمی محض که نیست این برای اثر عملی است یعنی هم ﴿یُعَلِّمُهُمُ﴾ «یعلم» هست هم ﴿یُزَکِّیهِمْ﴾ یک وقت است انسان جریان گذشته و آینده‌ای را می‌خواند که هیچ اثر عملی بر او مترتب نیست فقط یک اثر علمی دارد فقط ﴿یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ﴾ است یک وقت است نه اثر عملی هم دارد جزء ﴿یُزَکِّیهِمْ﴾ هم هست اینکه ذات اقدس الهی چه در سورهٴ «انعام» چه در سورهٴ «مائده» بازگو می‌کند که اینها اگر از حال احتضار برگردند باز همان تباهی را ادامه می‌دهند اگر از قیامت برگردند باز همان تبهکاری را ادامه می‌دهند اگر از جهنم هم برگردند به فرض محال باز تبهکاری را ادامه می‌دهند این برای چیست؟ این هشداری است که آدم به آن وضع مبتلا نشود خب اما آن امر غیر مهم که صدق و کذب در خبر هست نه در انشا, صغری و کبری قیاس این است که « تمنی و ترجی» انشا هستند و انشا صدق و کذب برنمی‌دارد پس ﴿یَالَیْتَنَا﴾ که در سورهٴ « انعام» آمده ﴿لَعَلِّی﴾ که در سورهٴ‌ «مؤمنون» آمده صدق و کذب برنمی‌دارد پاسخش این است که اینها «تمنی» برگشت دارند و اخبار می‌کنند می‌گویند ما وقتی رفتیم آنجا آدم خوبی هستیم گرچه اینها در ِتلو «لیت یا «لعل» ذکر شده است اما این در تحلیل به دو امر برمی‌گردد یک « تمنی» یا «ترجی» و دوم اِخبار می‌گویند ‌ای کاش برمی‌گشتیم به دنیا بعد الآن خبر می‌دهند که اگر ما به دنیا برگردیم ﴿لا نُکَذِّبَ بِآیاتِ رَبِّنا وَ نَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنینَ﴾ منشأ پیدایش اشکال هم همین قرائت معروف است که ﴿نُکَذِّبَ﴾ منصوب است ﴿نَکُونَ﴾ منصوب است که اینها در کنار «لیت» و «لعل» قرار می‌گیرند و منصوب می‌شوند و اما اگر منقطع باشند و جدا باشند﴿نُکَذِّبَ﴾ و ﴿نَکُونَ﴾ باید مرفوع خوانده بشود لکن عند تحلیل سخنان کفار به دو امر برمی‌گردد یک « تمنی» و یک اخبار «تمنی» ایشان این است که از آخرت برگردند به دنیا اخبارشان این است که می‌گویند ما وقتی به دنیا رفتیم اهل تصدیقیم نه تصدیق اهل ایمانیم نه کفر این گزارش این گزارش دومی این مطلب دومی که گزارش است قابل تصدیق یا تکذیب است لذا خدا تکذیب می‌کند اینها را می‌فرماید: ‌﴿إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ﴾ اینها دروغ میگویند اگر هم به دنیا برگردند باز همین است چرا دروغ می‌گویند برای اینکه ﴿وَ لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ﴾ از وجود مبارک امام‌رضا(سلام الله علیه) سوال کردند که آیا ذات اقدس الهی به معدوم علم دارد به ممتنع علم دارد فرمود نه تنها به معدوم علم دارد بلکه معدوم ممتنع هم علم دارد نه تنها به معدوم ممتنع علم دارد، بلکه به معدوم ممتنع بر فرض وجود هم عالم است بعد به این آیه سورهٴ «انعام» استشهاد می‌کند فرمود:‌ ﴿وَ لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ﴾ رجوع کافران از جهنم به دنیا مستحیل است دنیایی نیست سالبه به انتفاع موضوع است اگر ﴿دُکَّتِ اْلأَرْضُ دَکًّا دَکًّا﴾ شد اگر ﴿إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ﴾ شد اگر ﴿وَ إِذَا النُّجُومُ انْکَدَرَتْ﴾ شد اگر ﴿وَ اْلأَرْضُ جَمیعًا قَبْضَتُهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ﴾ شد اگر ﴿وَ السَّماواتُ مَطْوِیّاتٌ بِیَمینِهِ﴾ شد این بساط برچیده می‌شود دنیایی نیست تا کسی برگردد خب پس رجوع آنها هم از آخرت به دنیا مستحیل است برفرض محال اینها از آخرت به دنیا بیایند باز همین تبهکاری را دارند چرا؟ با اینکه همه خطرات را دیدند چطور می‌شود که انسان سخت‌ترین خطر که از او خطرناک‌تر فرض نمی‌شود آن را ببیند ﴿اِنَّ زَلْزَلَةَ السّاعَةِ شَیْ‏ءٌ عَظیمٌ﴾ را ببیند ﴿حُفْرَةٍ مِنَ النّارِ﴾ را ببیند ﴿فَإِذا هُمْ بِالسّاهِرَةِ﴾ را ببیند این آتشی که از دور شناسایی می‌کند ﴿إِذا رَأَتْهُمْ مِنْ مَکانٍ بَعیدٍ سَمِعُوا لَها تَغَیُّظًا وَ زَفیرًا﴾ را می‌بیند خب آتش خیلی را از دور می‌بیند این آتش مثل آتش دنیا نیست که دوست و دشمن نشناسد که آتش دنیا براساس ﴿وَ اتَّقُوا فِتْنَةً لا تُصیبَنَّ الَّذینَ ظَلَمُوا مِنْکُمْ خَاصَّةً﴾ است به تعبیر معروف آتش که افتاد خشک و‌تر نمی‌کند ولی آتش قیامت خشک و‌ تر نمی‌کند می‌بیند که دارد می‌آید نعره می‌کشد وقتی مؤمن را ببیند خاموش می‌شود ﴿إِذا رَأَتْهُمْ مِنْ مَکانٍ بَعیدٍ سَمِعُوا لَها تَغَیُّظًا وَ زَفیرًا﴾ این رؤیت را به نار نسبت می‌دهد اینها که مجاز نیست اگر از دور آتش تبهکار را ببیند شعله می‌کشد فریادش را بلند می‌دارد خب.
‌پرسش...
پاسخ: نه فرمود:‌ ﴿فَلَمّا زاغُوا أَزاغَ اللّهُ قُلُوبَهُمْ﴾ فرمود ما اول اینها را از درون و بیرون روشن کردیم با نور‌افکن عقل و وحی اینها را در بستر مستقیم آوردیم اینها بیراهه رفتند ما صبر کردیم اینها «منفسق‌عن الطریق» ما صبر کردیم راه توبه را باز کردیم اینها این راه را به روی خود بستند ما صبر کردیم دوباره ما راه را گشودیم اینها بستند ﴿لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَنْ بَیِّنَةٍ﴾ شد آن‌گاه ‌فرمود در سورهٴ «صف» ﴿فَلَمّا زاغُوا أَزاغَ اللّهُ قُلُوبَهُمْ﴾ خب چنین گروهی اگر هم از جهنم برگردند به دنیا با همان وضع قبلی به سر می‌برند چرا؟ برای اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «مجادله» فرمود: ‌﴿اسْتَحْوَذَ عَلَیْهِمُ الشَّیْطانُ فَأَنْساهُمْ ذِکْرَ اللّهِ﴾ فرمود شیطان بر اینها مسلط شد یاد خدا و نام خدا را از اینها برد اینها خدا را فراموش کردند شیطان هم که در سورهٴ مبارکهٴ «ابراهیم» و سایر سُوَر سخنان او آمده که گفت من هیچ نقشی ندارم من دعوت کردم خب عقل هم دعوت کرد وحی هم دعوت کرد خدا و پیغمبر هم دعوت کرد می‌خواستی آنجا بروی ﴿فَلاَ تَلُومُونِی وَلُومُوا أَنفُسَکُم مَّا أَنَا بِمُصْرِخِکُمْ وَمَا أَنتمُ بِمُصْرِخِیَّ﴾ اینها را در یوم الحق احتجاج می‌کند دیگر می‌فرماید چرا من را لعنت می‌کنید چرا به من بد می‌گویید به خودت بد‌ بگو من دعوت کردم پیغمبر هم دعوت کرد من به دروغ دعوت کردم او به راست دعوت کرد خب می‌خواستی آنجا بروی پس این چنین نیست که شیطان بر ‌انسان در طلیعه امر مسلط باشد وسوسه‌ای دارد خب این وسوسه است در کنارش الهام است اگر کسی ـ معاذ‌الله ـ الهام الهی را پشت سرگذاشت و سخن عقل را نادیده گرفت کم کم دعوت شیطان را پذیراست ﴿اسْتَحْوَذَ عَلَیْهِمُ الشَّیْطانُ﴾ وقتی که شیطان در درون دل راه پیدا کرد اولین کاری که می‌کند نام خدا و یاد خدا را از انسان می‌برد ﴿فَأَنْساهُمْ ذِکْرَ اللّهِ﴾ این در سورٴه «مجادله» است خطر فراموشی نام خدا و یاد خدا این است که انسان خودش را فراموش کند خب کسی که قَیِّم خود را فراموش کرد خودش را هم فراموش می‌کند می‌گویند ظهور خدا و فیض ذات اقدس الهی در نهان و نهاد ماست اگر بخواهیم از باب تشبیه به یک امری تنظیر بکنیم نظیر جنس ‌و ‌فصل خود انسان است همان ‌طوری که جنس و فصل مقوم ماهوی انسانند ظهور و فیض ذات اقدس الهی مقوم وجودی و هویت انسان است نه ماهیت اگر کسی جنس و فصلش را فراموش کرد ماهیتش از یاد او می‌رود اینها در مسائل اعتباری و مفهومی اما در مسائل حقیقی و هویت اگر کسی ذات اقدس الهی را فراموش کرد هستی خود از یادش می‌رود آن وقت بیگانه را خود می‌پندارد در کتابها‌ی منطق ملاحظه فرمودید کاری در اختیار وهم و خیال هست که آن کار پر خطر هست اما کارهای فنی هم هست برای معالجه شیطان کاری می‌کند که آن خطر با منطق و حکمت و کلام حل نمی‌شود بیان ذلک این است که در مطالب فکری انسان گرفتار مغالطه می‌شود مغالطه در تمام این فنون چهارگانه منطق هست یعنی چه در مسئله برهان چه در مسئله جدل چه در مسئله شعر چه در مسئله خطابه اینها یک مقدماتی دارد که اگر کسی آن مقدمات صحیح یقین‌آور را تنظیم کرد می‌شود برهان مقدمات معقول مقبول و مسلم را کنار هم جمع آوری کرد می‌شود جدال احسن مقدماتی که قانع کننده باشد بیراهه نکشاند و گمان آور باشد و سودمند می‌شود خطابه مقدمات خیالی نه دروغ تشبیهات خیالی و تشبیبات خیالی و مانند آن را جمع بکند می‌شود شعر این قیاس شعری آن هم قیاس جدل آن هم قیاس خطابه آن هم قیاس برهان در کنار هر چهار تا اینها که هر کدام به نوبه خود سومندند مغالطه هم هست مغالطه در برابر همه اینها است مغالطه در برهان این است که مقدماتی که حق نیستند حق‌نما نشان می‌دهند حق‌نما خود را حق نشان می‌دهد اگر کسی در هنگام برهان گرفتار مغالطه شد یعنی چیزی که باطل است و شبیه حق او حق تلقی می‌کند و به صورت برهان اقامه می‌کند این مغالطه در برهانیات مغالطه در جدل آن است که چیزی که معقول مقبول مسلّم نیست ولی شبیه مقبول است شبیه مسلّم است ‌آن را به جای مسلّم و مقبول می‌نشاند و می‌شود مغالطه در جدل مغالطه در خطابه آن است که چیزی که مفید مظنه ‌و ‌گمان ‌و‌ موعظه نیست به جای مفید مظنه و موعظه می‌نشاند می‌شود مغالطه در خطابه مغالطه در شعر هم‌ بشرح ایضاً شبیه اوست این کارهایی است که در ‌منطق مشخص شد راه درمانش هم مشخص شد اما آن مغالطه که در کتابها و در حوزه‌ها و دانشگاه‌ها نیست و قرآن فقط عهده‌دار اوست این است که شبیه انسان را بجای انسان بنشاند نه شبیه مقدمه را به جای مقدمه بنشاند شیطان کارش این است آن حقیقت آدم را می‌گیرد یک دیوی به صورت انسان با شناسنامه معین به ‌آدم ارائه می‌کند تحویل می‌کند می‌گوید تو این هستی آن‌گاه انسان هستی خود را رها می‌کند یک دیو را دوست دارد و خیال می‌کند اوست و این کار کار شیطان است این کار نه راه‌هایش در حوزه است و نه راه‌هایش در دانشگاه کار شیطان این است اول برابر سورهٴ «مجادله» ﴿اسْتَحْوَذَ عَلَیْهِمُ الشَّیْطانُ فَأَنْساهُمْ ذِکْرَ اللّهِ﴾ نام خدا را فراموش می‌کند انسان خب خدا قَیِّم آدم است ﴿قائِمٌ عَلی کُلِّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ﴾ او قیّوم است قیّم است مقوم هویت ماست آدم وقتی او را فراموش کرد هویت خود را فراموش می‌کند آن وقت بیگانه و دیوانه ای را به جای فرزانه و عاقل می‌نشاند به او می‌فهماند می‌گوید تو همین هستی انسان عمری یک دیوی را دوست دارد خیال می‌کند که بر اساس حب نفس دارد حرکت می‌کند دراوایل نهج‌البلاغه وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) این را باز کرده فرمود شیطان اوایل این‌چنین است به هر وسیله است اطراف کعبهٴ دل دور می‌زند تا ببیند کی در دل باز می‌شود که این به درون دل راه پیدا کند این همان است که در قرآن آمده ﴿إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّیْطانِ تَذَکَّرُوا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُونَ﴾ متّقی کسی است که اگر ببیند شیطان احرام بسته دور دلش دارد طواف می‌کند که کی در کعبه باز بشود فوراً این طائف نامحرم را از حرم بیرون می‌کند ﴿إِنَّ الَّذینَ اتَّقَوْا إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّیْطانِ﴾ که «یطوفوا حول کعبته» فوراً این را ترد می‌کند و اما اگر کسی اهل بصر نبود غافل است وقتی غافل بود کم کم این طائف به این طواف کنندهٴ نامحرم به درون دل راه پیدا می‌کند وقتی در درون دل راه پیدا کرد در همان خطبه‌ای که در اوایل نهج‌البلاغه است«فَبَاضَ وَ فَرَّخَ» آنجا آشیانه می‌کند بیضه‌گذاری می‌کند تخم‌گذاری می‌کند تخم‌های خود را می‌پروراند فَرخ فرّخ جوجه می‌شود این جوجه‌های او در صحنه جان او می‌دوند «دَبَّ وَ دَرَجَ» اینکه انسان را رها نمی‌کند نه در نماز نه غیر نماز مثل اینکه یک مورچه‌ای روی پوست بدن راه برود آدم احساس می‌کند از آن طرف می‌بیند وسوسه‌ای یک خوره‌ای است دارد آن را می‌خورد لذا نه در نماز حالی دارد نه بیرون نماز برای اینکه اینها بچه شیطان‌اند نفوذ پیدا کردند حالا می‌دوند دبّ و درج وقتی این بچه شیطانها به صورت رمه‌ای در آمدند این محدوده را تصاحب می‌کنند وقتی تصاحب کردند سخنگوی انسان اینهایند بیننده اینهایند گوینده اینهایند متفکر اینهایند آن‌گاه انسان می‌شود ابزار دست او «فَنَظَرَ بِأَعْیُنِهِمْ، وَ نَطَقَ بِأَلْسِنَتِهِمْ» با زبان انسان آن شیاطین حرف می‌زنند با چشم انسان آن شیاطین می‌بینند در بعضی از‌خطبه‌ها وجود مبارک حضرت‌امیر(سلام الله علیه) به آن شخص فرمود این شیطان است که «نَفَثَ الشَّیْطَانُ عَلَى لِسَانِکَ» این زبان تو بلندگو است گویند‌ه دیگری است خب آنجا که اینها آمدند و صحنهٴ دل را تصاحب کردند اعضا و جوارح انسان می‌شود ابزار دست او پس خود انسان آن ﴿فِطْرَتَ اللّهِ الَّتی فَطَرَ النّاسَ عَلَیْها﴾ او کجا رفته آن ﴿وَ نَفْسٍ وَ ما سَوّاها ٭ فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها﴾ کجا رفته آنها این زیر دفن شده‌اند این شیطان خودش را به عنوان فطرت و عقل معرفی می‌کند می‌گوید عقل تو منم فطرت تو منم حقیقت تو منم این مغالطه که انسان‌نما است به جای انسان نشست و یک اهرمنی به جای انسان نشست و هیچ راهی برای تشخیص او نیست آن مغالطه‌های فکری یک راه فنی دارد اما این یک راه قرآنی دارد که انسان بفهمد مغالطه می‌کند یعنی شبیه خود را خود می‌پندارد یا نه خودش خودش هست واقعاً این است که «من عرف نفسه» گفتند جزء مشکلترین معرفتهاست که آدم بفهمد خودش خودش هست یا دیگری به جای او نشسته است حرف می‌زند ذات اقدس الهی می‌فرماید به اینکه برابر آنچه که در سورهٴ «مجادله» است ﴿اسْتَحْوَذَ عَلَیْهِمُ الشَّیْطانُ فَأَنْساهُمْ ذِکْرَ اللّهِ﴾ این قدم اول در سورهٴ « حشر» فرمود:‌ ﴿نَسُوا اللّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ﴾ چون اینها خدا را فراموش کردند کیفر تلخ این است که خدا «اِنسا» کرده خود اینها را از یاد خود اینها برده وقتی اینها خودشان را فراموش کردند ﴿نَسْیاً مَنْسِیّاً﴾ شدند پس همه اطلاعاتشان درباره بیگانه است خب چنین آدمی الآن که جهنم را دید برابر سورهٴ « ق» ﴿لَقَدْ کُنْتَ فی غَفْلَةٍ مِنْ هذا فَکَشَفْنا عَنْکَ غِطاءَکَ فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدیدٌ﴾ خب چنین آدمی با چنین وضعی بر فرض محال از آخرت به دنیا برود باز شیطان همین راه را طی می‌کند این‌چنین نیست که نشئه آخرت محفوظ بماند که او با کشف غطاء که نمی‌رود که وقتی به دنیا رفت باز گرفتار ﴿قُلُوبُنا فی أَکِنَّةٍ مِمّا تَدْعُونا﴾ خواهد بود ﴿أَعْیُنُهُمْ فی غِطاءٍ عَنْ ذِکْری﴾ خواهد شد ﴿اسْتَحْوَذَ عَلَیْهِمُ الشَّیْطانُ فَأَنْساهُمْ ذِکْرَ اللّهِ﴾ خواهد شد ﴿نَسُوا اللّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ﴾ خواهد شد لذا ﴿لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ﴾
‌پرسش...
پاسخ: امکانش هست لذا مکلف است چون مکلف هست چون جای تعقل هست مکلف هست.
‌پرسش...
پاسخ: اما ذات اقدس الهی می‌داند برابرهمان تعبیری که مرحوم صدوق(رضوان الله علیه) در کتاب شریف توحیدش از امام(سلام الله علیه) نقل کرد که «الشقی شقی فی بطنه امه» یعنی چه؟ کلمه یک طرف از این دو حدیث را دارد نه هر دو ضلع را وجود مبارک معصوم(سلام الله علیه) طبق این نقل فرمود: ‌«من علم الله و هو بطن أمه أنه سیعمل أعمال الأشقیاء» خدا می‌داند او با اختیار خود با اینکه می‌تواند راه خیر را طی کند با اختیار خود بیراهه می‌رود خب این وسوسهٴ شیطان برای همه است اوایل که شیطان در درون دل کسی راه پیدا نمی‌کند که اوائل دعوت نامه می‌فرستد اگر کسی با سوء اختیار خود این دعوت نامه را قبول کرده است بیگانه را به درون دل راه داد آن‌گاه این خائن آن چنان پر‌طمع است که صاحب خانه را از خانه بیرون می‌کند عمری انسان می‌بیند دیگری در دل اوست و خود را خود می‌پندارد لذا فرمود:‌ ﴿بَلْ بَدا لَهُمْ ما کانُوا یُخْفُونَ﴾ اوائل اِخفاست بعد خفاست اوائل گاهی انسان همین که چهار نفر به دور او جمع شدند از جهل مردم ممکن است سوء استفاده بکند اواخر امر بر خود او مشتبه می‌شود که نکند من بر حق باشم گفتند اول مرید اشتباه می‌کند بعد مراد نکند من حق باشم نکند من این سمت را داشته باشم خب اوایل اِخفاست بعد هم خفاست ﴿وَ هُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعًا﴾ خیال می‌کند به اینکه حق با او بود.
‌پرسش...
پاسخ: آنجا جای شیطنت نیست ولی اگر به فرض محال بیاید دنیا خب دنیا دار‌تکلیف است دیگر هم شریعت انبیا(علیه السّلام) باید باشد هم وسوسهٴ ابالسه آنجا یعنی آخرت با حفظ ظرف آخرت که دیگر جا برای شیطنت نیست اگر اینها به دنیا برگردند خاصیت دنیا آن است که دار امتحان است و دار تکلیف است.
‌پرسش...
پاسخ: غرض آن است که این گروه در دنیا تمام حجتها را خدا با اینها تمام کرده در سورهٴ مبارکهٴ « فاطر» فرمود اینها در جهنم صریخ و ناله و لابه دارند آیهٴ 37 سورهٴ مبارکهٴ « فاطر» این است ﴿وَ هُمْ یَصْطَرِخُونَ فیها رَبَّنا أَخْرِجْنا نَعْمَلْ صالِحًا غَیْرَ الَّذی کُنّا نَعْمَلُ﴾ این را تأکید می‌کنند می‌گویند غیر از آن کارهای گذشته که کارهای طالحی بود ما کار صالح انجام می‌دهیم هم می‌گویند ﴿نَعْمَلْ صالِحًا﴾ هم می‌گویند ﴿غَیْرَ الَّذی کُنّا نَعْمَلُ﴾ خب با چنین اسراری درخواست رجوع می‌کنند آن‌گاه ذات اقدس الهی هم می‌فرماید: ‌﴿أَ وَ لَمْ نُعَمِّرْکُمْ ما یَتَذَکَّرُ فیهِ مَنْ تَذَکَّرَ وَ جاءَکُمُ النَّذیرُ﴾ فرمود ما که تمام حجج را بر شما تمام کردیم گاهی شما را در رفاه گذاشتیم ببینیم در حال فاه چه می‌کنید گاهی شما را در مصیبت قرار دادم ببینیم در حال رنج چه می‌کنید گاهی بینا‌بین قرار دادیم ببینیم چه می‌کنید گاهی در جوانی گاهی در کهولت گاهی در شیخوخیت همه این حالها را آزمودیم ما هیچ آزمایشی نبود که درباره شما اعمال نکنیم ﴿أَ وَ لَمْ نُعَمِّرْکُمْ ما یَتَذَکَّرُ فیهِ مَنْ تَذَکَّرَ وَ جاءَکُمُ النَّذیرُ﴾ هم از درون هم از بیرون شما نه حرف درون را گوش دادید نه حرف بیرون را الآن هم بروید باز همین وضع است ما چندین بار شما را آزمودیم یک بار که ذات اقدس الهی یک بار و دو بار و کمتر و بیشتر که انسان را نمی‌گیرد که تا ﴿لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَنْ بَیِّنَةٍ﴾ نشود انسان گرفتار هلاکت نخواهد شد غرض آن است که اگر کسی از آخرت به دنیا برگردد که برابر سورهٴ « ق» برنمی‌گردد ﴿لَقَدْ کُنْتَ فی غَفْلَةٍ مِنْ هذا فَکَشَفْنا عَنْکَ غِطاءَکَ فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدیدٌ﴾ به نشئه‌ای می‌آید که در آن نشئه شیطان ﴿اسْتَحْوَذَ عَلَیْهِمُ الشَّیْطانُ فَأَنْساهُمْ ذِکْرَ اللّهِ﴾ کار روزانه اوست به نشئه‌ای برمی‌گردد که ﴿نَسُوا اللّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ﴾ محل ابتلای عده‌ای است چنین وضع است خب قرآن هم که یک کتاب علمی محض نیست این خطر را می‌خواهد به ما بفهماند این است که انسان هر روز موظف است که شناسنامه خود را ورق بزند ببیند سر جای خودش هست یا نیست یا همین که گفت ﴿أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ﴾ معلوم می‌شود سر جای خودش نیست من از او بهترم اولاً معلوم نیست که تو از او بهتر باشی یا نه بر فرض تو از او بهتر باشی این که برای تو نیست این امانت است خدا به تو داد ببیند چه می‌کنی حالا یا در علم یا در غیر علم حالا اگر کسی فرض بفرمایید امین بود یک کالای گران بهاتری را به او امانت دادند او که نمی‌تواند بگوید «انا املک من غیری» اولاً ثابت نشد که زید از عمرو بهتر است بر فرض باشد این ودایع الهی است این با یک « فواق ناقه» برمی‌گردد خب اگر با « فواق ناقه» برمی‌گردد انسان هر روز باید این شناسنامه خود را ورق بزند ببیند سر جای خوش هست یا نیست این کار وحی است آن مغالطه‌ها راههای فنی دارد اما کار وحی را هیچ کدام از آنها نمی‌کنند که انسان نما را به جای انسان بنشاند دیوی را به جای فرشته بنشاند جهنمی را به جای بهشت تلقین بکند ﴿وَ هُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعًا﴾ غویی را به جای حسن بنشاند باطلی را به جای صدق بنشاند صدق تکوینی نه مفهومی که کار منطق هم هست خب این کار کار وحی است این است که د‌رباره ذکر خدا فرمو‌د: ‌﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اذْکُرُوا اللّهَ ذِکْرًا کَثیرًا﴾ برای آن است که هر چیزی بالأخره یک حدی دارد اگر نماز است اگر روزه است اگر حج و زیارت است اینها در ساعات محدودند بعضی د‌ر عمر محدودند بعضی در ماه محدودند بعضی در روز محدودند اما نام خدا و یاد خدا حدّی ندارد ذکر خدا برای اینکه انسان آن مقّوم شناسنامهٴ خود را بررسی کند ببیند جنس و فصلش همان است یا نه حالا جنس و فصل مفهومی ما که مهم نیست مشخص است چیست آن مقوم ما که دیگر سخن از جنس و فصل آن نیست آن قیّم وجودی ما همان نام خدا و یاد خداست آن آیه سر‌جای خودش هست یا نه همین که انسان لب باز می‌کند می‌گوید ﴿أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ﴾ این باید بداند که حرف حرف شیطان است اولاً ثابت نیست زید بهتر از عمرو است بر فرض ثابت باشد آخر برای او نیست یک امین که حق ندارد بگوید ﴿أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ﴾ خب اگر کسی خود را بهتر از دیگری دانست و این برای او ملکه شد این ﴿أَعْیُنُهُمْ فی غِطاءٍ عَنْ ذِکْری﴾ ﴿قُلُوبُنا فی أَکِنَّةٍ مِمّا تَدْعُونا﴾ است ﴿وَ فی آذانِنا وَقْرٌ﴾ است ﴿إِنْ یَرَوْا کُلَّ آیَةٍ لا یُؤْمِنُوا بِها﴾ و مانند آن با چنین خطری اگر کسی به جهنم برود و از جهنم برگردد باز به همین وضع مبتلا می‌شود.
پرسش...
پاسخ: اگر دنیای مجددی باشد به فرض محال هم انبیا باید باشند هم اولیا باید باشند هم ابالطه باید باشند.
‌پرسش...
پاسخ: نه اگر انسان از نو به عالم جدید به عالم دنیا بیاید همین صحنه باید باشد چون مقومات عالم طبیعت از یک سو وحی و رسالت و شریعت است از یک سو وسوسه ممکن نیست دنیا باشد و وحی نباشد رسالت نباشد و وسوسه نباشد دیگر آن دنیا نیست اگر دنیایی باشد انسان دار التکلیف است دار التکلیف که بود یقیناً هادی و رهنما می‌خواهد از یک سو وسوسه هم لازم است از سویی دیگر این است که فرمود: ‌﴿وَ لَوْ تَری إِذْ وُقِفُوا عَلَی النّارِ﴾ اگر اینها هم به آتش اطلاع پیدا کنند وقوف بر‌آتش پیدا کنند یا ﴿مَوْقُوفُونَ عِنْدَ رَبِّهِمْ﴾ می‌گویند ﴿یا لَیْتَنا نُرَدُّ وَ لا نُکَذِّبَ بآیاتِ رَبِّنا وَ نَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنینَ﴾ آن‌گاه ذات اقدس الهی می‌فرماید نه سخن از تمنی و ترجی و اینها نیست اولاً ﴿بَلْ بَدا لَهُمْ ما کانُوا یُخْفُونَ مِنْ قَبْلُ﴾ آنچه را که اینها مخفی می‌کردند یا از خود مخفی می‌کردند یا از دیگران مخفی می‌کردند هم درباره ﴿إِنّا أَطَعْنا سادَتَنا وَ کُبَراءَنا﴾ صادق است که مشرکین بودند هم درباره اهل کتاب صادق است که ﴿إِنَّ کَثیرًا مِنَ اْلأَحْبارِ وَ الرُّهْبانِ لَیَأْکُلُونَ أَمْوالَ النّاسِ بِالْباطِلِ﴾ صادق است هم بر کسانی که اول به فکر خلاصه گمراه کردن دیگران‌اند با فریب دارند نان می‌خورند همه اینها دَرکات است منتها «بعضها دون بعض» ﴿بَلْ بَدا لَهُمْ ما کانُوا یُخْفُونَ مِنْ قَبْلُ﴾ چون بالأخره این ﴿قُلُوبُنا فی أَکِنَّةٍ﴾ این کنان و انان وسِتار گرفته می‌شود پس آن چه در درون گفته می‌شود براساس ﴿تُبْلَی السَّرائِرُ﴾ گفته می‌شود ﴿وَ لا یَکْتُمُونَ اللّهَ حَدیثًا﴾ از بیرون هم پرده برداشته می‌شود که ﴿وَلَقَدْ کُنْتَ فی غَفْلَةٍ مِنْ هذا فَکَشَفْنا عَنْکَ غِطاءَکَ فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدیدٌ﴾ بعد فرمود: ﴿لَوْ رُدُّوا﴾ به فرض محال اینها به دنیا برگردند ﴿لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ﴾ یعنی «عادو الی ما نهوا عنه» ﴿وَ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ﴾ اینها دروغ می‌گویند که می‌گویند ﴿لا نُکَذِّبَ بِآیاتِ رَبِّنا وَ نَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنینَ﴾ اینها دروغ می‌گویند برای اینکه اینها حرفشان این است آنجا بیایند می‌گویند ﴿إِنْ هِیَ إِلاّ حَیاتُنَا الدُّنْیا وَ ما نَحْنُ بِمَبْعُوثینَ﴾ این صحنه فراموششان می‌شود مگر در صحنه ﴿أ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلی﴾ ﴿قالُوا بَلی﴾ نبود چرا حالا فراموش کردند خب آنجا که قوی‌تر از این نشئه است که یا لااقل مثل این آنجا هم نشئه شهود است دیگر ما یک نشئه‌ای را داشتیم و هم اکنون هم داریم که هم اکنون اگر سری به او بزنیم می‌بینیم گفتیم ﴿بَلی﴾ چون اگر به هیچ وجه الآن یادمان نیاید قابل احتجاج نیست در حالی که آیه دارد و ﴿اذ﴾ یعنی «اذکر» این ﴿اذ﴾ منصوب است وآن ناصب محذوف«‌اذکر اذ» یعنی متذکر باش این ظرف را آن ظرفی که گفتی ﴿بَلی﴾ آن به یادت باشد معلوم می‌شود یک نشئه‌ای انسان گفت ﴿‌بَلی﴾ ربوبیّت حق را دید و عبودیت خویش را یافت و او را هم شهوداً یافت و ﴿قالُوا بَلی﴾ الآن یادش نیست خب اینکه یادش نیست برای آن است که ﴿کَلاّ بَلْ رانَ عَلی قُلُوبِهِمْ ما کانُوا یَکْسِبُونَ﴾ این رین نگذاشت انسان متذکر باشد خب چطور در گذشته ما یک نشئه شهودی را دیدیم در آینده هم به شرح ایضاً اگر کسی اهل ذِکر و ذُکر بود این اهل نسیان نیست و اگر اهل غفلت بود ﴿اسْتَحْوَذَ عَلَیْهِمُ الشَّیْطانُ فَأَنْساهُمْ ذِکْرَ اللّهِ﴾ است
نشانه‌اش آن است که یک عده‌ای گفتند: ﴿قالُوا بَلی﴾ والیوم منکراند آن تجربه قبلی این هم خبر صادق مُصدَق ﴿وَ مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللّهِ قیلاً﴾ فرمود: ﴿رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ﴾.
«و الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 39:43

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی