display result search
منو
تفسیر آیات 21 تا 24 سوره انعام

تفسیر آیات 21 تا 24 سوره انعام

  • 1 تعداد قطعات
  • 39 دقیقه مدت قطعه
  • 75 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 21 تا 24 سوره انعام"
- سورهٴ مبارکهٴ «انعام» دفعتاً واحدتاً نازل شده است
- بدترین ظلم، شرک نسبت به ذات اقدس الهی است
- شرک منافقین بد‌تر از شرک سایر افراد دیگر است


اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى عَلَى اللّه کَذِبًا أَوْ کَذَّبَ بِآیاتِه إِنَّه لا یُفْلِحُ الظّالِمُونَ ﴿21﴾ وَ یَوْمَ نَحْشُرُهمْ جَمیعًا ثُمَّ نَقُولُ لِلَّذینَ أَشْرَکُوا أَیْنَ شُرَکاؤُکُمُ الَّذینَ کُنْتُمْ تَزْعُمُونَ ﴿22﴾ ثُمَّ لَمْ تَکُنْ فِتْنَتُهمْ إِلاّ أَنْ قالُوا وَ اللّه رَبِّنا ما کُنّا مُشْرِکینَ ﴿23﴾ انْظُرْ کَیْفَ کَذَبُوا عَلى أَنْفُسِهمْ وَ ضَلَّ عَنْهمْ ما کانُوا یَفْتَرُون ﴿24﴾

گرچه مرحوم امین‌الاسلام به عنوان شأن نزول برای ﴿قُلْ أَیُّ شَیْ‏ءٍ أَکْبَرُ شَهادَة﴾ چنین نقل کرده است که بعضیها به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) گفتند که شما شاهدی بر صدق دعوا و دعوت ندارید بعد این آیه نازل شد لکن اثبات این شأن نزول مانند بعضی از شأن نزول‌های دیگر کارآسانی نیست یعنی انسان اطمینان پیدا نمی‌کند که اول این سؤال شد،آن بعد آیه نازل شده است البته این سورهٴ مبارکهٴ «انعام» طبق این نقلهای معتبر دفعتاً واحدتاً نازل شده است در فضای مکه این سؤالات هم بود قهراً این سؤالها جوابهای خود را دریافت می‌کرد مطلب بعدی آن است که‌ ‌تجاوز از حد، ‌‌‌ظلم است و همان طوری که از سه، ‌‌‌‌چهار محور درکات ظلم مشخص شد معلوم می‌شود که بدترین ظلم شرک نسبت به ذات اقدس الهی است چه اینکه بهترین عدل توحید است و در قرآن مجید موارد فراوانی کلمه﴿مَنْ أَظْلَمُ﴾ یا ﴿فَمَنْ أَظْلَمُ﴾ ﴿وَ مَنْ أَظْلَمُ﴾ یاد شده است که بخش عظیمی از این موارد مربوط به توحید حق تعالی است و مربوط به نبوت است و مربوط به معاد بالأخره مربوط به اصول دین است و اگر در بعضی از موارد مثل ﴿وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ مَنَعَ مَساجِدَ اللّه أَنْ یُذْکَرَ فیها اسْمُه﴾ ویا ﴿وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ کَتَمَ شَهادَةً عِنْدَه مِنَ اللّه﴾ اینها باز برگشتش به دین خداست معصیت عادی از آن جهت که معصیت عادی است در عین حال که ظلم است قرآن کریم درباره مرتکبین به چنین معصیتهای عادی به عنوان﴿مَنْ أَظْلَمُ﴾ یا ﴿فَمَنْ أَظْلَمُ﴾ یاد نکرده است مگر اینکه کسی هست که حرمت دین بکُند یعنی شهادتی که ﴿عِنْدَ اللّهِ﴾ برای او ‌‌‌هست چنین شهادتی را کتمان بکند یا مساجد که ﴿فی بُیُوتٍ أَذِنَ اللّه أَنْ تُرْفَعَ﴾ و مهد عبادت‌اند اینها را تعطیل بکنند بنابراین ظالم‌ترین انسانها مشرک‌اند و چون شرک هم درکاتی دارد و قهراً ظلم هم درکاتی دارد و اگر چون که در‌باره منافقین آمده است که ﴿إِنَّ الْمُنافِقینَ فِی الدَّرْکِ اْلأَسْفَلِ مِنَ النّارِ﴾ برای اینکه شرک منافقین بد‌تر از شرک سایر افراد دیگر است پس ﴿أَظْلَمُ﴾ در عین حال که در قرآن کریم مکرر ذکر شد یک ﴿أَظْلَمُ﴾ مطلق داریم یک ﴿أَظْلَمُ﴾ نسبی چه اینکه در تحت فضیلت هم همین ‌طور است یک اعدل مطلق داریم، یک اعدل نسبی، یک اعلم مطلق داریم، یک اعلم نسبی، یک اکرم مطلق داریم یک اکرم نسبی نوع کلماتی که با این بنای افعل تفضیل یاد می‌شود همین‌ طور است آن«اظلم نفسی» و مطلق آن است که کسی نسبت به همه اصول دین عالماً عامداً انکار کند که این عناد است از آن مراتب از آن مسئله پایین تر دیگر ﴿أَظْلَمُ﴾ نسبی خواهد بود مثلاً کسی که نسبت به اصل مبدأ معتقد هست ولی درباره نبوت مشکل دارد این ﴿أَظْلَمُ﴾ هست منتها اظلمیتش به اندازه اظلمیت اول نیست مطلب دوم آن است که محور‌‌های اصلی این ﴿أَظْلَمُ﴾ بودن دو چیز است یکی انکار ثابت دوم اثبات منفی انکار ثابت یعنی چیزی که مسلم شد و از طرف خدا ثابت شده است آن را انکار می‌کند مثل اینکه وحدانیت خدا را که با عقل اثبات شده است نبوت انبیا که با معجزه ثابت شده است این وحدانیت حق را یا نبوت انبیا را انکار می‌کند این انکار کرد چیزی را که ثابت شده است «بالعقد والوحی» یا نفی کند چیزی را که ثابت است «بالعقد و الوحی» توحید خدا را که انکار می‌کند این توحید ثابت است «بالعقد و‌ الوحی» پس بازگشت ﴿أَظْلَمُ﴾ بودن به این است که یا چیزی را که نیست اثبات بکند چیزی را که عقلاً و نقلاً باطل است بپذیرد یا چیزی که عقلاً و نقلاً حق است نپذیرد لذا فرمود:‌ ﴿وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى عَلَى اللّه کَذِبًا أَوْ کَذَّبَ بِآیاتِه﴾ آنجا که افترای «علی الله» هست یعنی چیزی را که هست نفی کند یا چیزی را که نیست اثبات کند چیزی را که هست نفی کند مثل توحید را نفی کند چیزی را که نیست اثبات بکند مثل اینکه شرک را ثابت بکند یا ادعای نبوت بکند در این حال که نیست یا آنچه را که هست تکذیب بکند مثل اینکه نبوت پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را که حق است و با عقد و نقد ثابت شده است آن را تکذیب بکند پس یا کذب است یعنی چیزی را که نیست او به دروغ ادعا می‌کند نظیر بدعت و امثال بدعت، یا تکذیب است چیزی که حق است و ثابت شده است او فرض می‌کند در حالی که انسان موظف است چیزی را که ثابت شده است تصدیق بکند چیزی را که ثابت نشده است هم نفی بکند پس ﴿وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى عَلَى اللّه کَذِبًا أَوْ کَذَّبَ بِایاتِه﴾ چون مهمترین مشکل مردم حجاز همین دو عامل بود یعنی یا کذب بود یا تکذیب یا آنچه را که نبود دروغ می‌گفتند یا آنچه را که بود تکذیب می‌کردند در خیلی از سور مکی به این دو مطلب اشاره شده مخصوصاً در این سورهٴ مبارکهٴ «انعام» که یک جا نازل شده است نظیر آیهٴ 93 همین سورهٴ مبارکهٴ « انعام» که دارد ﴿وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى عَلَى اللّه کَذِبًا أَوْ قالَ أُوحِیَ إِلَیَّ وَ لَمْ یُوحَ إِلَیْه شَیْ‏ءٌ وَ مَنْ قالَ سَأُنْزِلُ مِثْلَ ما أَنْزَلَ اللّه﴾ آنکه بر خدا دروغ می‌بندد فریه می‌بندد خدا شریک ندارد او می‌گوید خدا شریک دارد، خدا چنین چیزهایی را که در‌‌جاهلیت تحریم می‌کردند بدعت می‌گذاشتند این کار‌ها را خدا دستور نداده است اینها بدعت گذاشتند و به نام دین تمام کردند یا ادعای نبوت بکنند مثل متنبیانی که گفتند به طرف ما وحی شده است همان طوری که انبیا از طرف خدا پیام می‌آورند ما هم پیام می‌آوریم ما هم کتاب نازل می‌کنیم ما هم کلام الهی نازل می‌کنیم و برای شما نقل می‌کنیم و مانند آن مقداری از بدعتهای آنها در همین سورهٴ مبارکهٴ «انعام» در بخشهای گوناگون آمده است آنها کار خود را به خدا اسناد می‌دادند می‌گفتند اگر این کار‌حلال نبود، این کار حق نبود خدا جلوی ما را می‌گرفت در حالی که خداوند تشریعاً جلوی اینها را گرفت گرچه تکویناً به عنوان آزمون جلوی اینها را باز کرده است در آیهٴ صد از همین سورهٴ مبارکهٴ «انعام» این‌چنین آمده است ﴿وَ جَعَلُوا لِلّه شُرَکاءَ الْجِنَّ وَ خَلَقَهمْ وَ خَرَقُوا لَه بَنینَ وَ بَناتٍ بِغَیْرِ عِلْمٍ سُبْحانَه وَ تَعالى عَمّا یَصِفُون﴾ فرشته‌ها را «بنات الله» دانستند بتها را گفتند: ﴿ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللّه﴾ اند یا گفتند: ﴿هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللّه﴾ یا ﴿ما نَعْبُدُهمْ إِلاّ لِیُقَرِّبُونا إِلَى اللّه زُلْفى﴾ همه اینها افترا بر خداست و اگر بدعتی هم گذاشتند آن بدعت را می‌یابد باز به حساب دین می‌آوردند می‌گفتند: ﴿لَوْ شاءَ اللّه ما أَشْرَکْنا وَ لا آباؤُنا وَ لا حَرَّمْنا مِنْ شَیْ‏ءٍ﴾ بدعتی که می‌گذاشتند نظیر آنچه در همین سورهٴ مبارکهٴ «انعام» آیهٴ 144 این‌چنین است ﴿فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى عَلَى اللّه کَذِبًا لِیُضِلَّ النّاسَ بِغَیْرِ عِلْمٍ إِنَّ اللّه لا یَهدِی الْقَوْمَ الظّالِمینَ﴾ در صدر آیهٴ 144 اینچنین است که ﴿وَ مِنَ اْلإِبِلِ اثْنَیْنِ وَ مِنَ الْبَقَرِ اثْنَیْنِ قُلْ آلذَّکَرَیْنِ حَرَّمَ أَمِ اْلأُنْثَیَیْنِ أَمَّا اشْتَمَلَتْ عَلَیْه أَرْحامُ اْلأُنْثَیَیْنِ أَمْ کُنْتُمْ شُهداءَ إِذْ وَصّاکُمُ اللّه بِهذا﴾ این چیزهایی که اینها تحریم کردند مخصوصاً آن بحیره را سائبه را وصیله را، حام را همه اینها بدعت است همه اینها افترا بر خداست و جاهلین از وثنیین حجاز بر اساس تقلید می‌گفتند چون گذشتگان ما اینها را تحریم می‌کردند یا بتها را تکریم می‌کردند ما هم این وصیله و سائبه و حام امثال ذلک تحریم می‌کنیم و چون گذشتگان ما این بتها را تکریم می‌کردند ما‌ هم تکریم می‌کنیم این برای جهله‌‌ای از وثنیین حجاز بود اما آن صاحب نظرانشان برهان اقامه می‌کردند می‌گفتند که این کار مرضی خداست اگر مرضی خدا نبود جلوی ما را می‌گرفت چون خدا ﴿عَلى کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدیرٌ﴾ است این خلطی بود بین تشریع و تکوین تکویناً ذات اقدس الهی قادر است ﴿عَلى کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدیرٌ﴾ اما تشریعاً انسان را مشخص کرده است راه انسان را مشخص کرده است تکویناً می‌تواند جلوی انسان را بگیرد ولی تکویناً انسان را آزاد گذاشته تشریعاً انسان را مکلف کرده است به پذیرش، اگر خدا جلوی گناه گنه کاران را با اجبار بگیرد که آزمون حاصل نمی‌شود این خلط به تشریع و تکوین در سورهٴ مبارکهٴ « انعام» از مشرکین کاملاً مشهود است آیهٴ 148 سورهٴ مبارکهٴ «انعام» این است که ﴿سَیَقُولُ الَّذینَ أَشْرَکُوا لَوْ شاءَ اللّه ما أَشْرَکْنا وَ لا آباؤُنا وَ لا حَرَّمْنا مِنْ شَیْ‏ءٍ﴾ خب همهٴ این کارها را به خدا اسناد می‌دهند این می‌شود افترا می‌گویند اینکه ما مشرکین برای خدا شریک قائل‌ایم اینکه نیاکان ما برای خدا شریک قائل بودند این که ما این امور را تحریم کرده ایم همه اینها بدستور خداست چرا بر اساس قیاس استثنایی باطلی که به زعم خود حق می‌پنداشتند می‌گفتند اگر اینها‌ حق نبود و باطل بود خدا قدرت داشت جلویش را می‌گرفت و چون خدا جلوی اینها را نگرفت و قدرت داشت و جلوی اینها نگرفت معلوم می‌شود اینها حق‌اند، تلازم مقدم و‌تالی باطل است خیلی از چیزهاست که باطل است و خدا جلوی اینها را نگرفته برای اینکه انسان را تکویناً آزاد گذاشته تشریعاً مکلف کرده اگر انسان در دنیا نتواند معصیت بکند که دیگر دار تکامل نیست و دیگر نیازی به آخرت نبود پس این استدلالی که به صورت قیاس استثنایی در همین سورهٴ «انعام» آیهٴ 148 بیان کرده‌اند که‌ گفتند: ﴿سَیَقُولُ الَّذینَ أَشْرَکُوا لَوْ شاءَ اللّه ما أَشْرَکْنا﴾ یعنی﴿لَوْ شاءَ اللّه﴾ توحید و عدم الشرک ﴿ما أَشْرَکْنا﴾، ﴿وَ لا آباؤُنا وَ لا حَرَّمْنا مِنْ شَیْ‏ءٍ﴾ و همچنین در مسائل بدعت ما بدعت نمی‌گذاشتیم ﴿وَ لا حَرَّمْنا مِنْ شَیْ‏ء﴾ بعد فرمود:‌ ﴿کَذلِکَ کَذَّبَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهمْ حَتّى ذاقُوا بَأْسَنا قُلْ هلْ عِنْدَکُمْ مِنْ عِلْمٍ فَتُخْرِجُوه لَنا إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَ إِنْ أَنْتُمْ إِلاّ تَخْرُصُونَ﴾ اینها که حجت نیست ﴿قُلْ فَلِلّه الْحُجَّةُ الْبالِغَةُ﴾ اینها خلط تشریع و‌تکوین است خب پس تمام معصیت‌کاران در‌ عالم می‌توانند خودشان را تبّریر کنند، توجیه کنند بگویند اگر این کار خوب نبود خب خدا جلوی ما را می‌گرفت شما که مشرکید؟ یقیناً یک چیزی را بد می‌دانید همانهایی که آمدند بتهای شما را در‌هم کوبیدند آنها را بد می‌دانید خب آنها هم می‌توانند بگویند به اینکه اگر خدا نمی‌خواست ما چنین کاری نمی‌کردیم این می‌شود ظلم برای اینکه افترا بر‌خدا است.
پرسش: در موارد سیل و زلزله ... خداوند مگر جلوی گناه گنهکاران را نمی‌تواند بگیرد.
پاسخ: خدا‌ به عنوان امتحان گاهی این‌چنین می‌کند گاهی به عنوان کیفر این‌چنین می‌کند ولی نه، باز جلوی گناه گنهکاران را نمی‌گیرد انسان برای همیشه آزاد است تشریعاً مکلف است گناه نکند اما تکویناً بر‌اساس ﴿وَ قُلِ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکُمْ فَمَنْ شاءَ فَلْیُؤْمِنْ وَ مَنْ شاءَ فَلْیَکْفُرْ﴾ عمل می‌شود و اگر خدا می‌خواست جلوی اینها را می‌گرفت اما خدا بنا نیست که جلوی معصیت معصیت‌کاران را بگیرد وگرنه تکامل فیزیکی حاصل نخواهد شد خب اینها همه‌اش افترا است که به خدا بستند پس گاهی آنچه حق است اینها نمی‌پذیرند گاهی آنچه باطل است اینها نمی‌پذیرند پس عناصر‌محوری ظلم مشرکین همین است یا کذب است یا تکذیب یعنی یا آنچه که نیست اینها ادعا می‌کنند یا آنکه هست اینها نفی می‌کنند لذا در آیهٴ محلّ بحث فرمود: ﴿مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى عَلَى اللّه کَذِبًا أَوْ کَذَّبَ بایاتِه﴾ جمیع مواردی که در قرآن کریم از مشرکین نقل شده است به همین دو‌اصل بر‌می‌گردد ﴿ِ إِنَّه لا یُفْلِحُ الظّالِمُونَ﴾ بعد در‌جریان معاد می‌فرماید: ﴿وَ یَوْمَ نحشرهم﴾ یعنی «اُذکر» روزی را که ما همه اینها را محشور می‌کنیم یا «من یذکروا» متذکر باشند روزی را که همه اینها را محشور می‌کنیم آن‌گاه آن روز، روز احتجاج است ﴿ثُمَّ نَقُولُ لِلَّذینَ أَشْرَکُوا أَیْنَ شُرَکاؤُکُمُ الَّذینَ کُنْتُمْ تَزْعُمُونَ﴾ روز سؤال و جواب است به مشرکین می‌گوییم این شرکایی که شما فکر می‌کردید اینها شفعای شما هستند، اینها شریک اله‌اند در تدبیر عالم در رزق و شفاء و مانند آن این شرکا کجا هستند شما این شرکا را عبادت کردید به گمان اینکه اینها مقرب شما باشند که گفتید ﴿ما نَعْبُدُهمْ إِلاّ لِیُقَرِّبُونا إِلَى اللّه زُلْفى﴾ این مقربین شما کجا هستند شما این شرکا را عبادت کردید به عنوان اینکه اینها شفعای شما باشند این شفعا کجا هستند ﴿ثُمَّ نَقُولُ لِلَّذینَ أَشْرَکُوا أَیْنَ شُرَکاؤُکُمُ الَّذینَ کُنْتُمْ تَزْعُمُونَ﴾ شرکا کجا هستند چون آنچه که اینها می‌پنداشتند سِمَت بود و این سمت برای بتها و اینها سراب است مثل انسان تشنه ای که به دنبال سراب می‌دود ﴿حَتَّى إِذَا جَاءَه لَمْ یَجِدْه شَیْئاً﴾ می‌بیند هیچ سمتی برای این بتها نبود خواه ستاره‌ها خواه قدیسین بشر خواه ملائکه خواه سنگ و گل هر چه را اینها می‌پرستیدند هیچ سمتی به عنوان شفاعت‌ یا به‌ عنوان مقرب بودن «الی الله» برای‌آنها نیست آن‌گاه ذات اقدس الهی از اینها سؤال می‌کند ﴿أَیْنَ شُرَکاؤُکُمُ الَّذینَ کُنْتُمْ تَزْعُمُونَ﴾ این شرکا کجایند شما که اینها را احیاء می‌دانستید عالم می‌دانستید اینها کجایند در پاسخ اینها می‌گویند ما که مشرک نبودیم ما که برای شما شریک قائل نبودیم ﴿ثُمَّ لَمْ تَکُنْ فِتْنَتُهمْ﴾ فتنه‌گرچه در‌قرآن کریم موارد فراوانی مورد استعمال دارد و لغتاً فتنه هم به معنای آزمون است یعنی وقتی یک فلزی را در یک آتش گداخته‌ای می‌گذارند تا عیارش مشخص بشود این را می‌گویند افتتان، آزمون خب امتحان هم امتحان است برای اینکه انسان در آن فشار پخته می‌شود گرچه فتنه به آن معناست اما بارزترین مصداق فتنه همان کفر و شرک است که ﴿وَ قاتِلُوهمْ حَتّى لا تَکُونَ فِتْنَةٌ وَ یَکُونَ الدِّینُ لِلّه﴾ اینکه فرمود فتنه را بردارید یعنی شرک و کفر را بردارید نه امتحان را بردارید ﴿وَ قاتِلُوهمْ حَتّى لا تَکُونَ فِتْنَةٌ﴾ این «کان» «کان» تامه است یعنی«لا توجد فتنة» فتنه یعنی کفر و شرک اینها در قیامت به صورت کذب ظهور می‌کند ﴿ثُمَّ لَمْ تَکُنْ فِتْنَتُهمْ﴾ همین عقیده و روش باطل اینها در قیامت به صورت کذب ظهور می‌کند ﴿إِلاّ أَنْ قالُوا وَ اللّه رَبِّنا ما کُنّا مُشْرِکینَ﴾ اینها الله را قبول دارند در دنیا هم به الله سوگند یاد می‌کنند حالا درباره رحمان یا سایر اسمای حسنیٰ اختلاف داشته باشند درباره الله و این اسم مبارک اختلافی ندارند اینها در دنیا هم به الله سوگند یاد می‌کردند در آخرت هم به الله سوگند یاد می‌کنند می‌گویند ﴿وَ الله رَبِّنا ما کُنّا مُشْرِکینَ﴾ این «ربنا» را اضافه می‌کنند ما مشرک نبودیم ما مشرک نیستیم در اینکه اینها در دنیا مشرک بودند سخنی نیست و در اینکه خداوند هم در قیامت می‌فرماید ما از مشرکین سؤال می‌کنیم این هم سخنی نیست عمده این مشکل هست که قیامت ظرف ظهور حقایق است خبر دروغ و انکار متمشی نمی‌شود از هیچ کسی چون آن روز ﴿لا رَیْبَ فیه﴾ است به دو معنا هم «لا رَیْبَ فیه وقوعهی» یعنی یقیناً قیامت حق است و هم آن روز ظرف شک نیست یعنی در قیامت هر چه هست حق است هیچ کسی احتمال خلاف نمی‌دهد چون خلاف برای آن است که درون از بیرون جداست انسان با حدس باید بفهمد علم غیب هم که ندارد درون بین هم که نیست لذا جهل هست، چون جهل هست، ممکن است کسی ادعای خلاف بکند از درونش دروغ بگوید این حجاب باعث می‌شود که یک عده جاهل باشند یک عده گزارش گر دروغ جایی که حجاب نیست نه جهل است نه گزارش دروغ الآن همه ما در این مسجد که نشسته‌ایم چون حجابی بین یکدیگر نیست نه چیزی برای کسی مجهول است نه کسی می‌تواند گزارش دروغ بدهد ولی وقتی از این مسجد بیرون رفتیم کسانی که در مسجد نبودند آنها محجوب از مسجدند چون حجاب هست جهل هست و چون جهل است گزارش دروغ ممکن است یعنی کسی ممکن است به آنها خبر دروغ بدهد بگوید مثلاً به جای پنج تا لامپ شش تا لامپ روشن بود یا اصلاً بگوید در مسجد چراغ روشن نبود این گزارش دروغ هر وقتی جِدش متمشی می‌شود که جهل باشد، جهل هم وقتی محقق می‌شود که حجاب باشد حالا اگر یک روزی یک صحنه حجاب بر‌طرف شد نه جهل هست و نه گزارش کذب متمشی می‌شود اگر آن روز ﴿تُبْلَى السَّرائِرُ﴾ شد باطن ها مثل ظاهر‌ها علم شد اگر آن روز ﴿لا یَکْتُمُونَ اللّه حَدیثًا﴾ شد هر کسی هر چه داشت علم کرد و کتمان نکرد آن‌گاه نه جهلی فرض دارد نه انکاری فرض دارد آن وقت در چنین صحنه ای آن هم در صحنه داوری که ذات اقدس‌الهی سوال می‌کند این مشرکین مسئولند وجود‌ مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) حضور دارد آن‌گاه در قبال این سؤال و جواب مسئله کذب مطرح می‌شود که خدا از مشرکین سؤال بکند ﴿أَیْنَ شُرَکاؤُکُمُ الَّذینَ کُنْتُمْ تَزْعُمُونَ﴾ آنها بگویند ﴿وَ الله رَبِّنا ما کُنّا مُشْرِکینَ﴾ این با تعدد موقف حل می‌شود در حالی که مواقف قیامت همه‌اش «بین‌الرشد» است یعنی روز شهود است «یوم الشهود» است «یوم النشور» است هم« یوم الحشر» است همگان حاضرند و هم آن لفیف منشور می‌شود آن بسته ها باز می‌شود و﴿یَوْمَ تُبْلَى السَّرائِرُ﴾ است آیا با تعدد موقف حل می‌شود آیا جریان محاکمه آخرت مثل محاکمه دنیا است یک مجرمی را در دنیا وقتی بردند به محکمه دعوت کردند اول انکار می‌کند بعد وقتی که جریان یکی پس از دیگری فاش شد او اقرار می‌کند وقتی دیگران گفتند او می‌گوید جریان آخرت هم مثل دنیا است که در بخشی از مواقف قیامت انکار فرض داشته باشد آن وقت در مراحل نهایی اقرار می‌کنند این است یا حساب قیامت کاملاً از حساب دنیا جداست آن روز ظرف ظهور حقایق است ﴿یَوْمَ تُبْلَى السَّرائِرُ﴾ است روزی است که ﴿لا یَکْتُمُونَ اللّه حَدیثًا﴾ آن‌گاه چه دروغی متمشی می‌شود و روز‌تکلیف هم که نیست چون اگر آنجا هم ظرف تکلیف باشد باید یک وحی نبوت و رسالتی باشد و برای آخرت هم یک آخرتی دیگری ترسیم کرد این‌چنین نیست چون «الْیَوْمَ عَمَلٌ وَ لاَ حِسَابَ، وَ غَداً حِسَابٌ، وَ لاَ عَمَلَ» پس آخرت روز تکلیف نیست اگر کذب ممکن بود حرام بود خب اگر دروغ آنجا ممکن باشد باید جلویش را گرفت دیگر باید نهی از منکر کرد در حالی که این‌چنین نیست پس دروغ به دو دلیل آنجا راه ندارد یکی ظرف شهود است حجاب نیست قهراً جهل نیست وقتی جهل نبود گزارش دروغ ممکن نیست چه اینکه ﴿لاَ ظُلْمَ الْیَوْمَ﴾ هیچ کس نمی‌تواند نسبت به دیگری ظلم بکند و دلیل دیگر اینکه در آن روز دروغ راه ندارد این است که اگر آنجا دروغ ممکن باشد باید جلوی دروغ... دروغ قبیح است دیگر قبح کذب که اختصاص به یک نشئه‌ای دون نشئه دیگر ندارد باید جلویش را گرفت باید مردم را به ثقل دعوت کرد قهراً می‌شود امر‌به معروف نهی‌از‌منکر آن هم شریعت و رسالت و کتاب الهی طلب می‌کند تازه می‌شود یک دنیای دیگر نه آخرت در حالی که هیچ کدام از این احکام برای قیامت نیست پس این که ذات اقدس الهی فرمود ما از مشرکین سؤال می‌کنیم ﴿أَیْنَ شُرَکاؤُکُمُ الَّذینَ کُنْتُمْ تَزْعُمُونَ﴾ آنها می‌گویند ﴿رَبِّنا ما کُنّا مُشْرِکینَ﴾ شاید به این برگردد ملکات انسان در دنیا تحصیلی است یعنی انسان به وسیله اعمال ملکاتی به دست می‌آورد و این ملکات به جایی می‌رسد که گاهی به منزله فصل مقوم انسان در می‌آید به صورت نوعی انسان می‌شود این همان تناسخ ملکوتی است که حق است نه تناسخ ملکی آن‌گاه درون انسان می‌شود به صورت یک حیوان لذا عده‌ای در قیامت به صورت حیوان محشور می‌شوند وقتی این‌گونه از ملکات راسخ شد انسان در قیامت برابر با ملکاتش محشور می‌شود با ملکاتش حرف می‌زند برابر ملکاتش تصدیق‌ و تکذیب دارد آن روز گزارش کذب از هیچ کسی به نحو جِد متمشی نیست اما آدمی که به دروغ عادت کرده دروغ می‌گوید نه اینکه روی تصمیم دروغ بگوید مثل آدم خوابیده‌ای که حرف می‌زند اگر کسی مواظب زبان و گفتار و رفتارش بود این اگر در خواب هم حرف بزند حرف قبیح نمی‌زند حرفهای عادی می‌زند اما یک انسان «بذیّ لسان» در خواب هم که حرف می‌زند احیاناً به زید‌ و ‌عمر‌و بد می‌گوید یک کسی که به دروغ عادت کرده است در خواب هم که حرف می‌زند دروغ می‌گوید خواب هم که می‌بیند دورغ می‌بیند این از بیانات لطیف مرحوم بو‌علی است هرگز انسان دروغگو خواب راست نمی‌بیند بالأخره نفس در عالم خواب رقیاتی دارد یک کسی که به دروغ عادت کرده است، حقیقت را تحریف می‌کند، مثبت را منفی می‌کند منفی را مثبت می‌کند در عالم بیداری خیلی چیز شما به یادش می‌دهید این به عکس می‌کند خب در خواب هم اگر چیزی به او گفتند این نفسش عادت کرده به تغییر و تحریف به بد‌جلوه دادن، لذا وقتی بیدار شد آنچه را که در عالم رؤیا به او امانت سپردند این را کم و زیاد می‌کند درست به او فهماندند ولی او باطل تلقی کرده است مثل اینکه شما حرف صدق به دروغ‌گو تعلیم می‌کنید ولی او دروغ تحویل می‌دهد آدم دروغگو خواب صادق هم نصیبش نمی‌شود چون ملکه شده برای او حالا اگر کسی بالاتر از ملکه به جایی رسیده است که این وصف برای او به منزله فصل مقوم شد در قیامت هم حرف می‌زند می‌گوید من این‌چنین نبودم من این‌چنین نیستم ما این کار را نکردیم دروغ می‌گوید.
پرسش...
پاسخ: این هم حق است یعنی فعل بر‌اساس ملکه باشد این حق است انسان دروغ‌گو اگر راست بگوید باطل است هر کسی برابر طینت خود حرف می‌زند یک انسان دروغگو در خواب اگر راست بگوید خلاف گفته است یک انسان «بذیّ لسان» اگر در‌خواب حرف مودبانه بزند خلاف است همین حرف بی ادبی بزند که خلاف نیست یک کسی که دروغ برای او ملکه شد این ملکه باید در قیامت ظهور بکند این لازمه ملکه کذب گزارش کذب است مثل این در ذیل ﴿فَتَأْتُونَ أَفْواجًا﴾ این است که یک کسی که درنده خوی است اگر در قیامت به صورت انسان محشور بشود خلاف است اما اگر به صورت یک گرگ یا مار و عقرب در آید که خلاف نیست ذیل همین آیهٴ ﴿فَتَأْتُونَ أَفْوَاجاً ٭ وَفُتِحَتِ السَّماءُ﴾ فریقن از پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل کردند که عده‌ای به صورت حیوانات گوناگون در می‌آیند.
پرسش...
پاسخ: نه اگر بگوید ما مشرکانیم خلاف گفت این باید نفی بکند برای اینکه عمری عادت کرده به خلاف یک گرگ اگر چنانچه از کنار بره بگذرد و امینانه عبور کند این گرگ نیست یک مار و عقرب بگذرند و نیش نزنند دیگر مار و عقرب نیست مار حقیقی آن است که سم تولید کند عقرب حقیقی آن که سم تولید کند اگر حقیقت است مار باید کار خودش را انجام بدهد این شخص ﴿إِنْ همْ إِلاّ کَاْلأَنْعامِ بَلْ همْ أَضَلُّ سَبیلاً﴾ چنین کسی در قیامت جزء خلاف نباید از او صادر بشود لذا در آتش هم که هستند ﴿کُلَّمَا دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَهَا﴾ یک آدم بد دهان «بذیَ لسان» آنجا هم که رفته نسبت به دیگری بد می‌گوید نه اینکه این یک لعن اختیاری باشد سبّ و لعن باشد حالا معصیت کرده است که فعل اختیاری باشد جهنم که جای تکلیف نیست ولی این ناچار است این کار را بکند.
پرسش...
پاسخ: غرض آن است که حرف که می‌زند این حرف بر اساس آن ملکات نفسانی است اگر ملکه نفسانی کسی کذب بود این در خواب هم که حرف می‌زند دروغ می‌گوید «النوم اخ الموت» در برزخ هم که حرف می‌زند دروغ می‌گوید در قیامت هم که حرف می‌زند دروغ می‌گوید در دنیا دروغش روی مبادی اختیاری است بعد از دنیا حالا یا خواب باشد یا حالت خوابی باشد یا برزخ باشد یا قیامت دهان بسته است آن ملکات سخن می‌گوید خب ﴿الْیَوْمَ نَخْتِمُ عَلَى أَفْوَاههمْ وَتُکَلِّمُنَا أَیْدِیهمْ وَتَشْهدُ أَرْجُلُهم بِمَا کَانُوا یَکْسِبُونَ﴾ آنجایی که در بخش دیگر دارد و ﴿ تَشْهَدُ عَلَیْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ﴾ آنجا که زبان شهادت می‌دهد برابر چه شهادت می‌دهد یعنی زبان در اختیار خود شخص است و به میل او حرف می‌زند یا برابر ملکات حرف می‌زند دست و پا برابر ملکات حرف می‌زنند نه برابر میل خود آدم اگر میل خود آدم بود که به اعضا و جوارح اعتراض نمی‌کرد ﴿ لِمَ شَهدْتُمْ عَلَیْنا قالُوا أَنْطَقَنَا اللّه الَّذی أَنْطَقَ کُلَّ شَیْ‏ءٍ﴾ خب خدا اعضا و جوارح را به حرف آورد اصل تکلم به قدرت خداست اما نحوه کلام چرا این طور است، خدا این کلام را به دست و پا آموخت اینکه حجت بنده بر مولا تمام است نه عکس خدا فقط به دست و پا قدرت داد حرف بزنند تکلم را در اختیارشان قرار داد نه کلام را کلام را اینها دارند یعنی در نهان و نهاد این انسانها کلام تعبیه شده است ابزار می‌خواهند خدا به اینها ابزار تکلم داد این‌چنین نیست که‌ ـ ‌‌معاذ الله ـ ‌خدا به اعضا و جوارح بگوید که علیه صاحبتان شهادت بدهید این خلاف است آن‌گاه صاحبانشان می‌گویند که خدایا تو به اینها یاد دادی اینکه حجت نمی‌شود که اگر اعضا و جوارح کلام و تکلم هر دو را از خدا بگیرند که آن روز «یوم الاحتجاج» نیست این صاحب اعضا خجالت می‌کشد می‌بیند حرف راست است منتها گوینده تکلمش غیر عادی است مثل اینکه انسان یک سِّر مکتومی دارد این ستون به حرف در بیاید آن سر مکتوم را بگوید این ستون که دروغ نگفت تکلمش غیر عادی است نه کلامش باطل باشد در قیامت کلام مطلبی نیست که خدا یاد این اعضا و جوارح داده باشد انطاق اینها به عنایت الهی است می‌بینید این شخص یک طور سؤال می‌کند آن اعضا و جوارح یک طور دیگر جواب می‌دهند این شخص می‌گوید ﴿لِمَ شَهدْتُمْ عَلَیْنا﴾ آنها می‌گویند که ما چیزی نگفتیم که هر چه تو داشتی ما گفتیم منتها خدا ما را به حرف آورد چیزی یادمان نداد که نگفت « اشهدنا» ﴿قالُوا أَنْطَقَنَا اللّه الَّذی أَنْطَقَ کُلَّ شَیْ‏ءٍ﴾ این اعضا و جوارح به صاحبانشان می‌گویند شما چه اشکالی دارید برای ما، ما خلاف گفتیم یا چرا حرف زدیم خلاف که نگفتیم آنچه داشتیم را گفتیم چرا حرف زدیم خب خدا ما را به حرف آورد خدا به ما گفت مجازید حرف بزنید نه مجازید خلاف بگویید، ما هر چه دیدیم گفتیم این می‌شود «یوم الحجه».
پرسش...
پاسخ: نه دست و پا هم دست و پا هم چون دست و پا شاهدند نه مقر دست و پا که بد نکردند که دست بیچاره که تمام مدت عمر راست گفت دست که دروغ نمی‌گوید پا که دروغ نمی‌گوید اینها شاهدند نه مقر فرق است بین اقرار و شهادت اگر صاحب عصیان حرف بزند می‌گویند اقرار کرده اما اگر دیگری که عادل است و آدم خوبی است واقع را بگوید می‌شود شهادت، دست و پا بسیار آدمهای خوبی‌اند، ابزار خوبی‌اند در اختیار آدمهای بد قرار گرفتند خود دست و پا الان ستم می‌بینند دست هیچ کسی معصیت نکرده، پای هیچ کسی گناه نمی‌کند این انسان است که گناه می‌کند اعضا و جوارح را بیجا مصرف می‌کند وگرنه دست چه گناهی کرده لذا اینها می‌شوند شاهد، دستی که به صورت کسی سیلی زده اگر دست معصیت می‌کرد می‌شد مقر نه شاهد، شخص معصیت می‌کند اینها اعضا و جوارح ابزار او هستند لذا آنجا که خود شخص حرف می‌زند می‌گوید ﴿فَاعْتَرَفُوا بِذَنْبِهمْ فَسُحْقًا ِلأَصْحابِ السَّعیرِ﴾ اینجا که اعضا و جوارح حرف می‌زنند می‌شود شهادت خب شاهد باید به شهادت صدق باشد و درست بگوید در تمام مدت عمر اعضا و جوارح از دست آدم رنج می‌برد و آدمهای خوبی بودند اینها موجودات خوبی بودند مثل همه موجودات ﴿یُسَبِّحُ لِلّه ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی اْلأَرْضِ﴾ اینها تکذیب می‌کردند در روایات آمده است که خود کافر کافر است ولی ضلش یسجد لله خب پس اعضا و جوارح بسیار موجودات خوبی هستند و مسبحات حق اند مسلم‌اند ﴿أَسْلَمَ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ ﴿وَلِلَّهِ یَسْجُدُ مَن فِی السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ ﴿ یُسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِی السَّماوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ﴾ این انسان است که بیراهه می‌رود این اعضا و جوارح را بیجا صرف می‌کند.
پرسش: به اعتقاد من اعضا و جوارح با اختیار خودش ...
پاسخ: اعضا و جوارح در اختیار نفس انسان تبه کارند وگرنه اینها که معصیت نمی‌کنند خدا اینها را در قیامت حرف می‌آورد نه چیز یاد اینها می‌دهد اگر خدا در قیامت چیز یاد اینها بدهد و به اعضا و جوارح بگوید این‌چنین شهادت بدهید چو قیامت ظرف ظهور حق است اولاًـ معاذ الله ـ خدا همچنین کار را نخواهد کرد و ثانیاً همین انسانهایی که تبهکارند و دارند احتجاج می‌کنند می‌گویند خدایا تو یاد اینها دادی و گرنه اینها نمی‌دانستند خب. زمین شهادت می‌دهد، شکایت می‌کند، شفاعت می‌کند، مسجد برای یک عده‌ای شهادت می‌دهد و شفاعت می‌کند نسبت به یک عده شکایت می‌کند خب مسجد می‌گوید اینها همسایه‌های من بودند و در من نماز نخواندند یا نمازشان را صحیح نخواندند در قیامت که این مسجد شهادت می‌دهد یا شکایت می‌کند یا شفاعت می‌کند انطاقش به عنایت الهی است نه کلامش خب همه قبول دارند و همهٴ همسایه ها هر کدام قبول دارند، بعضیها که اهل مسجد بودند می‌بینند او درست شهادت داده بعضیها که ‌همسایه مسجد بودند و اعتنا نکردند می‌بینند درست شکایت کرده، اعتراضشان به این نیست که این حرفهای شما باطل است اعتراضشان به این که شما چرا حرف زدید خود اعضا و جوارح که مورد عتاب صاحب اعضا و جوارح هستند صاحبان اعضا و جوارح به اینها می‌گویند ﴿لِمَ شَهدْتُمْ عَلَیْنا﴾ آنها نمی‌گویند که خدا به ما گفت این حرفها را بگو که می‌گویند حرف حق بود مطلب حق بود خدا ما را به زبان آورد ما هم می‌گوییم همین زبان آوردن در قیامت راجع به مسجد هم هست راجع به زمین هم هست راجع به صحنه‌های حادثه‌های گوناگون هم هست خب. بله،
پرسش...
پاسخ: بله؟ اعضا و جوارح عذاب نمی‌بیند که اعضا و جوارح این اعضاء و جوارح که عذاب نمی‌بیند عذاب برای روح است الآن هم اگر چه روح متوجه نباشد این پوست شما هم ارباً اربا [پاره، پاره] بکنید گوشت را ارباً اربا [پاره، پاره] بکنید کسی درد احساس نمی‌کند درد برای روح است بدن را کسی عذاب نمی‌کند که برای اینکه آن شخص را عذاب بکنند این دست و پای او را می‌سوزانند الان اگر روح متوجه نباشد مثل حالت بیهوشی این بدن را قطعه قطعه می‌کنند در اتاق عمل کسی درد احساس نمی‌کند که بعد هم گوشت روییده می‌شود عذاب برای روح است دنیا هم همین‌ طور است هر چه در دنیا است آخرت هم همان طور است.
پرسش: بدن اخروی تمسک یافته ... باشه چه نیازی ...
پاسخ: آن یک بحث دیگر است که بدن تمسک یافته چیست؟ الان بحث در این است که همین انسان مثل خواب همین انسان با همین بدن با همین خصوصیات وقتی انسان پرهیزکار باشد وقتی ‌در ‌خواب حرف می‌زند خواب حساب شده است یک انسان «بذیّ لسان» باشد در خواب هم که حرف می‌زند به زید و عمرو بد می‌گوید در همین بدن است دیگر قیامت هم همین وضع است منتهی با یک نظام دیگر این کار با تمثل ندارد که انسان خوابیده زبانش در اختیار خودش نیست در اختیار ملکات اوست در برزخ هم همین‌ طور است عند‌الاحتضار هم همین طور است خیلیها هستند عند‌الاحتضار نمی‌فهمند دارند چه کار می‌کنند اما می‌بینید دارند وضو می‌گیرند یا نماز می‌خوانند این کسی که عمری به وضو و نماز عادت کرده در‌احتضار همین ‌طور‌است بعضیها هم که حالات آنها را عند‌الاحتضار مشاهده کردند دیدند دارند به زید و عمرو بد می‌گویند حال احتضار که انسان اختیاری ندارد که اعمال در اختیار ملکات آدم است همین وضع در قیامت هم هست البته نظامش نظام دیگری است خب بنابراین اینکه فرمود: ‌﴿‌انْظُرْ کَیْفَ کَذَبُوا عَلى أَنْفُسِهمْ﴾ این ﴿انْظُرْ﴾ برای صحنه قیامت است نه صحنه دنیا نه ‌اینکه خداوند به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در دنیا بفرماید نگاه کن اینها چه طور دروغ می‌گویند در قیامت این جریان هست خدا در دنیا که به پیغمبر نمی‌فرماید تو نگاه کن اینها چه طور دارند دروغ می‌گویند این صحنه قیامت را دارد ترسیم می‌کند پیغمبر هم به عنوان‌ شاهد است ﴿وَ جِئْنا بِکَ عَلى هؤُلاءِ شَهیدًا﴾ پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) حاضر است محکمه قسط و عدل الهی هم باز شد خداوند مشرکین را احضار کرده است ﴿إِنَّهمْ لَمُحْضَرُون﴾ از مشرکین سؤال می‌کنند ﴿أَیْنَ شُرَکَاؤُکُمُ الَّذِینَ کُنتُمْ تَزْعُمُونَ ٭ ... قَالُوا وَاللّهِ رَبِّنَا مَا کُنَّا مُشْرِکِینَ﴾ آن‌گاه خدا به پیغمبر فرمود:‌ ﴿انْظُرْ کَیْفَ کَذَبُوا عَلى أَنْفُسِهمْ﴾ ببین چطور دارند دروغ می‌گویند.
پرسش: استاد همان طوری که دست پا اعضا و جوارح است خب زبان هم عضوی از این اعضاند چطور یکی شهادت دروغ می‌دهد یکی شهادت راست می‌دهد.
پاسخ: همه شهادت می‌دهند همه شهادت می‌دهند، خود مشرک همه اعضا و جوارحش شهادت می‌دهند غرض آن است که این شخص برابر آن ملکات عادت کرده به دروغگویی زبان او هم دروغ می‌گوید.
پرسش: دست پا هم خلاف ...
پاسخ: دست و پا هم راه خلاف می‌روند اما اگر ذات اقدس الهی به آنها، آن ملکات حق را برایشان روشن بکند چون فطرت آنها هنوز هست فطرت آنها هنوز هست آن وقت آن فطرت که شکوفا شد دست و پا و اعضا و جوارح برابر آن فطرت که ملکه اصیل هستند به او می‌گویند به اینکه تو این کار را کرده ای آنجا که کار کار عادی می‌باشد دست و پا و سایر اعضا و جوارح برابر ملکات کار می‌کنند آنجا که بنا شد‌آن فطرت زیرین که این چرک روی آن را پوشانده ﴿وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسّاها﴾ او سخن بگوید اعضا و جوارح سبک دیگر سخن می‌گویند که البته این باید هنوز باز بشود غرض آن است که این ﴿انْظُرْ کَیْفَ کَذَبُوا عَلى أَنْفُسِهمْ﴾ قبل از اینکه ما به بحثهای قرآنی و آیات برسیم به بحثهای قرآن برسیم هرگز با یک یا دو تا روایتی که وضع سندش روشن نیست نمی‌شود آنرا حل کرد که واقعاً اینها در قیامت دروغ می‌گویند و دروغشان هم جدی است این حالا تتمه‌اش مربوط به بحث بعد است.
«و الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 39:51

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی