- 474
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 15 تا 18 سوره انعام _ بخش دوم
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 15 تا 18 سوره انعام _ بخش دوم"
- هفتاد هزار فرشته این سوره را بدرقه کردهاند
- به مناسبت هر اسمی از اسمای حسنای خدا هزار فرشته نازل شدند
- انسان برای رفع آسیب نیازمند مبدأئی است.
اعوذبالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿قُلْ إِنّی أَخافُ إِنْ عَصَیْتُ رَبّی عَذابَ یَوْمٍ عَظیمٍ ﴿15﴾ مَنْ یُصْرَفْ عَنْهُ یَوْمَئِذٍ فَقَدْ رَحِمَهُ وَ ذلِکَ الْفَوْزُ الْمُبینُ ﴿16﴾ وَ إِنْ یَمْسَسْکَ اللّهُ بِضُرِّ فَلا کاشِفَ لَهُ إِلاّ هُوَ وَ إِنْ یَمْسَسْکَ بِخَیْرٍ فَهُوَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدیر ﴿17﴾ وَ هُوَ الْقاهِرُ فَوْقَ عِبادِهِ وَ هُوَ الْحَکیمُ الْخَبیرُ ﴿18﴾
درباره نزول سورهٴ مبارکهٴ «انعام» با هفتاد هزار فرشته ملاحظه فرمودید که دو تا نقل هست یکی نقلی که از مرحوم مجلسی(رضوان الله علیه) هست در فضایل سور در بحارالانوار که این خصیصه را مربوط به سورهٴ «انعام» میدانند که هفتاد هزار فرشته این سوره را بدرقه کرد و درباره سایر سور این فضیلت نیامده یکی هم در فضایل سور [در] مجمع البیان هست که طبق فرمایش امینالاسلام(رضوان الله علیه) برخی از سورند که برای آنها این تجلیل هست که هفتاد هزار فرشته برای سورهٴ «مائده» و همچنین برای سورهٴ «انعام» سورهٴ «توبه» سورهٴ «اخلاص» سورهٴ «کهف» آمده حالا این دو تا نقل را بررسی بفرمایید چون مرحوم امینالاسلام بعضی از روایات را از طریق اهل هم سنت نقل میکند و آنچه که مرحوم مجلسی(رضوان الله علیه) در بحارالانوار نقل کرده است معمولاً از طرق شیعه است اگر امینالاسلام(رضوان الله علیه) حدیثی را نقل کرده است از طرق اهل سنت و در بحارالانوار مرحوم مجلسی نیامد قابل جمع است یعنی مرحوم مجلسی بنای او بر نقل روایاتی بود که از طرق خاصه آمد اگر این هفتاد هزار برای این سورهٴ «مائده» سورهٴ «توبه» سورهٴ «اخلاص» سورهٴ «کهف» مثل سورهٴ «انعام» آمده باشد دیگر لازم نیست آن فحص بالغ به عمل بیاید که به مناسبت هر اسمی از اسمای حسنای خدا هزار فرشته نازل شدند و چون در سورهٴ «انعام» هزار اسم ذکر شده است یا اسم خدا در هزار موضع ذکر شده است از این جهت هفتاد هزار فرشته او را بدرقه کردند چون تاکنون یک جمع سالمی از این هفتاد اسم به دست نیامده بعد از حذف مکررات باز بیش از هفتاد تا است البته این بحث همچنان باز است اما احتجاجهایی که در این آیات تلاوت شده درباره توحید ذات اقدس الهی است قبلاً ملاحظه فرمودید برهان بر توحید نظیر همان عبادت خدا سه قسم است بعضی از براهین حدّ وسطش این است که اصل هستی امکانی را خدا آفرید بنابراین او معبود است و او رب است و مانند آن بعضی از براهین روی خوف و هراس تنظیم میشود که خداوند انسان را از آسیب و گزند حفظ میکند و انسان برای رفع این آسیبها نیازمند است که یک مبدئی مشکل او را حل کند و آن مبدأ غیر از خدا موجود دیگر نیست برهان سوم حدّ وسطش همان شوق و طمع است انسان نیازمند است به سلسله اموری که حوائج طبیعی او را برطرف کند یعنی به او غذا بدهد به او پوشاک بدهد به او کمالات دیگر عطا کند و تنها مبدئی که میتواند نیازهای او را برطرف کند خداست همانهایی که عبادتهای آنها «خوفاً من النار» است یا «شوقاً الی الجنة» است یا «حباً لله» و «شکراً لله» است در مقام استدلال هم از این سه قسم بیرون نیستند هر کسی هر طرزی که میاندیشد همان طرز خدا را عبادت میکند لذا ذات اقدس الهی به پیغمبرش(صلّی الله علیه و آله و سلّم) آموخت که از هر سه راه استدلال بکند فرمود بگو ﴿قُلْ أَ غَیْرَ اللّهِ أَتَّخِذُ وَلِیًّا فاطِرِ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ﴾ این ناظر به همان آن عبادت احرار است ﴿وَ هُوَ یُطْعِمُ وَ لا یُطْعَمُ﴾ این ناظر به کسانی است که «شوقاً الی الجنه» عبادت میکنند ﴿قُلْ إِنّی أَخافُ إِنْ عَصَیْتُ رَبّی عَذابَ یَوْمٍ عَظیمٍ﴾ این ناظر به کسانی است که «خوفاً من النار» عبادت میکنند.
مطلب بعدی آن است که در وجود خود پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مسئله شهود و مسئله اندیشه و مسئله نقل یکجا جمع شده است به تعبیر دیگر عرفان و برهان و قرآن یکجا جمع شده است چون حقایق را آن حضرت مشاهده میکند بعد مشهود خود را مبرهن میکند به طور معقول که بتواند احتجاج کند به دیگران بفهماند و بعد در کنار همان مشهود و در کنار همین معقول دستورهای الهی هم به عنوان نقل مییابد نظیر همین این مسئله توحید که خداوند در عین حال که برهان اقامه کرده بر توحید و نفی شرک دستور هم میدهد که ﴿قُلْ إِنّی أُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ وَ لا تَکُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِکینَ﴾ امر به توحید و نهی از شرک یک امر نقلی است ﴿أَ غَیْرَ اللّهِ أَتَّخِذُ وَلِیًّا فاطِرِ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ﴾ یک امر عقلی است و همین مطلب معقول و منقول هر دو را پیغمبر مشاهده کرده است یعنی در وجود مبارک آن حضرت(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مشهود و معقول و منقول یکجا جمع است آنچه را که حکیم و متکلم به طور ناقص میفهمند او به طور کامل و معصومانه میفهمد آنچه را که اهل کشف و شهود به طور ناقص و با اشتباه احیاناً مشاهده میکنند ذات مقدس پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به نحو اعلا و اتم مشاهده معصومانه دارد و هر چه را که دیگران از راه نقل میفهمند اولش خود پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) از راه نقل میفهمد پس نقل و عقل و قلب یعنی شهود و اندیشه و نقل هر سه در وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به نحو اتم و اکمل جمع است.
مطلب بعدی آن است که گر چه ظاهر آیه خطاب به پیغمبر است اما این در حقیقت خطاب خطاب نوعی است این نه شخصی است و آیهٴ بعد هم تأیید میکند از اینکه آیهٴ اول خطابش نوعی است نه شخصی اینکه فرمود: ﴿قُلْ إِنّی أَخافُ إِنْ عَصَیْتُ رَبّی عَذابَ یَوْمٍ عَظیمٍ﴾ این مخصوص به پیغمبر نیست هر انسان اندیشمندی هر انسان مکلّفی اینچنین باید بگوید اختصاصی به آن حضرت ندارد ﴿قُلْ إِنّی أَخافُ إِنْ عَصَیْتُ رَبّی عَذابَ یَوْمٍ عَظیمٍ﴾ هر انسانی باید بگوید به دلیل اینکه در آیهٴ بعد تعمیمش ذکر میشود ﴿مَنْ یُصْرَفْ عَنْهُ یَوْمَئِذٍ فَقَدْ رَحِمَهُ وَ ذلِکَ الْفَوْزُ الْمُبینُ﴾ این ﴿مَنْ یُصْرَفْ﴾ نشان میدهد که صرف عذاب مخصوص به پیغمبر نیست هر کس عذاب الهی از او بازداشت شد برکنار شد و برطرف شد او از رحمت خدا استفاده کرد و به فوز عظیم الهی رسیده است اینکه فرمود: ﴿قُلْ إِنّی أَخافُ إِنْ عَصَیْتُ رَبّی عَذابَ یَوْمٍ عَظیمٍ﴾ در حقیقت نظیر سایر موارد هست که مخاطب خود پیغمبر است ولی عموم انسانها مکلفاند خطاب شخصی نیست تأیید مسئله آیهٴ بعد است که ﴿مَنْ یُصْرَفْ عَنْهُ یَوْمَئِذٍ فَقَدْ رَحِمَهُ﴾
مطلب بعدی آن است سوء و عذاب چه دنیایی چه اخروی اگر بخواهد به کسی برسد به ارادهٴ حق است و اگر از کسی بازداشت میشود و منصرف بشود به ارادهٴ حق است منتها خدای حکیم کارش بر اساس حکمت و مصلحت است اگر کسی را گرفتار سوء میکند یا به عنوان عقوبت است یا به عنوان امتحان و اگر سوء و بدی را از کسی برمیدارد یا به عنوان پاداش است یا باز به عنوان امتحان مسئله طَرف عذاب در چند جای قرآن کریم آمده است چه اینکه خواسته و دعای مؤمنان هم این است که عذاب از آنها برطرف بشود اصل رفع عذاب طَرف سوء در سورهٴٴ مبارکهٴ «هود» آیهٴ هشت به این صورت آمده است ﴿أَلا یَوْمَ یَأْتیهِمْ لَیْسَ مَصْرُوفًا عَنْهُمْ وَ حاقَ بِهِمْ ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ﴾ تبهکاران میگفتند چرا عذاب خدا نمیآید فرمود: ﴿وَ لَئِنْ أَخَّرْنا عَنْهُمُ الْعَذابَ إِلى أُمَّةٍ مَعْدُودَةٍ لَیَقُولُنَّ ما یَحْبِسُهُ أَلا یَوْمَ یَأْتیهِمْ﴾ عذاب الهی میآید و این اختصاصی به عذاب آخرت ندارد عذاب دنیا را هم دربرمیگیرد چه اینکه مؤمنان راستین همیشه از ذات اقدس الهی مسئلت میکنند که عذاب الهی را از اینها منصرف بشود در آیات پایانی سورهٴ مبارکهٴ «فرقان» اوصاف عباد الرحمان را که ذکر میکند در آیهٴ 65 سورهٴ «فرقان» اینچنین میفرماید: ﴿وَ الَّذینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا اصْرِفْ عَنّا عَذابَ جَهَنَّمَ إِنَّ عَذابَها کانَ غَرامًا﴾
مطلب بعدی آن است که خداوند اگر توفیقی بدهد بعضیها را از کار زشت باز میدارد و دربارهٴ بعضیها طرزی رفتار میکند که کار زشت را از آنها باز میدارد اگر توفیقی نصیب کسی بشود شخص به طرف بدی نمیرود به طرف گناه میل ندارد رغبت نمیکند و بالاتر از آن اگر توفیق الهی نصیب کسی بشود گناه اصلاً به طرف او نمیآید یعنی وسوسه به سراغ او نمیآید درباره وجود مبارک یوسف(سلام الله علیه) دارد که ﴿کَذلِکَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشاءَ﴾ «نه لنصرفه عن السوء والفحشا» نفرمود ما او را از فحشا و سوء منصرف کردیم فرمود فحشا و سوء را از او منصرف کردیم لذا وسوسه به سراغ آنها نمیرود اینها جزء اوحدی از بندگان الهیاند خواه انسان از کار زشت منصرف بشود خواه کار زشت از انسان منصرف بشود و به سراغ انسان نیاید هر دو به عنایت الهی است منتها بخشی از اینها پاداش است بخشی از اینها امتحان است و مانند آن اینکه فرمود: ﴿مَنْ یُصْرَفْ عَنْهُ یَوْمَئِذٍ فَقَدْ رَحِمَهُ﴾ گرچه همیشه در هر فرصتی اگر عذاب الهی از انسان بازداشت بشود و مصروف بشود رحمت خداست چه دنیا چه آخرت اما ﴿عَذَابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ﴾ اگر از انسان مصروف شد انسان به فوز مبین میرسد ﴿قُلْ إِنّی أَخافُ إِنْ عَصَیْتُ رَبّی عَذابَ یَوْمٍ عَظیمٍ﴾ یومی که ﴿إِنَّ زَلْزَلَةَ السّاعَةِ شَیْءٌ عَظیمٌ﴾ است لذا فرمود: ﴿مَنْ یُصْرَفْ عَنْهُ یَوْمَئِذٍ فَقَدْ رَحِمَهُ وَ ذلِکَ الْفَوْزُ الْمُبینُ﴾ این ﴿یَوْمَئِذٍ﴾ نه برای آن است که رحمت مخصوص آن روز است بلکه در هر روزی در هر حالتی اگر عذاب الهی از انسان گرفته بشود انسان مورد رحمت خدا است لکن آن عذاب عظیم اگر از انسان گرفته بشود گذشته از اینکه انسان از رحمت الهی بهرهای برد به فوز مبین راه یافته است لذا کلمهٴ ﴿یومئذ﴾ در این آیه جایش باز است ﴿مَنْ یُصْرَفْ عَنْهُ یَوْمَئِذٍ﴾ ﴿یومئذٍ﴾ یعنی همان ﴿عَذابَ یَوْمٍ عَظیمٍ﴾ ﴿فَقَدْ رَحِمَهُ وَ ذلِکَ الْفَوْزُ الْمُبینُ﴾ اگر کسی آن روز بتواند از عذاب الهی برهد معلوم میشود که یک رستگاری روشنی نصیب او شده است برای اینکه آن روز به همه خاطرات انسان هم میرسند که ﴿وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ یَعْلَمُ ما فی أَنْفُسِکُمْ فَاحْذَرُوهُ﴾ این هشدار است و یکی از کارهایی که بسیار دشوار است بررسی خاطرات است حب به نفس نمیگذارد که انسان آن طوری که هست ببیند تا خودش را درمان بکند همان طوری که هیچ کس خود را آن طور که هست در آینه نمیبیند اینچنین نیست که هر کسی خود را در آینه آن طور که هست ببیند چون با دید محبت و علاقه و اشتیاق است همیشه خود را آن طور که بهتر است در آینه میبیند عکس خود را آن طور که بهتر است میبیند مگر کسی که بالأخره از خود نجات پیدا کرده باشد خب اگر این علاقه نمیگذارد ما آن طور که خودمان هستیم آن طور خود را در آینه ببینیم هرگز علاقه نمیگذارد خاطراتمان را آن طور که هست بررسی کنیم وقتی آن طور که هست نتوانستیم بررسی بکنیم هرگز به فکر درمانش هم نیستیم این ﴿وَ هُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعًا﴾ دامنگیر خیلیها است بنابراین آن روز روشن میشود که چه کسی گرفتار حب نفس بود و چه کسی نبود و اگر کسی از عذاب آن روز رهایی یافت فوز مبین نصیب او میشود عمده آن است که انسان آنچه را که محبوب اوست در راه خدا صرف بکند در سورهٴ مبارکهٴ «آل عمران» گذشت که ﴿لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتّى تُنْفِقُوا مِمّا تُحِبُّونَ﴾ مقداری از آنچه که محبوب شماست که مرحوم فیض نقل کرده است در بعضی از قرائات ﴿مِمّا﴾ نیست بلکه ما است «لن تنالو البر حتی تنفقوا ما تحبون» خب یکی از محبوبترین یا محبوبترین چیزها نزد ما همان جان خود ماست ما اگر این را در راه خدا انفاق کردیم آنگاه روشن میشود بعدها خواستیم دوباره دربارهٴ جانمان بیاندیشیم معلوم میشود که چه خاطراتی در این روح است غرض آن است که اگر کسی هم خواست داور خود باشد آنطوری که هست خود را نمیتواند بشناسد تا معالجه کند کار آسانی نیست و اگر کسی از این مشکلات در قیامت برهد معلوم میشود فوز مبین نصیب او شده است ﴿مَنْ یُصْرَفْ عَنْهُ یَوْمَئِذٍ فَقَدْ رَحِمَهُ وَ ذلِکَ الْفَوْزُ الْمُبینُ﴾ لذا «عبادالرحمن» همواره از ذات اقدس الهی مسئلت میکنند ﴿رَبَّنَا اصْرِفْ عَنّا عَذابَ جَهَنَّمَ﴾ . مطلب بعدی آن است که این اختصاصی به آخرت ندارد و ربوبیّت مطلقه برای ذات اقدس الهی است نه تنها خالقیت هست نه تنها مسئله بهشت و جهنم در آخرت هست مسئله خیر و شر دنیا هم اینچنین است یعنی خیر و شر به قول مطلق همین طور است چه در دنیا چه در آخرت لذا این دو تا آیه یک جمع بندی نهایی و کامل است نسبت به آیات گذشته میفرماید که شما چرا به غیر خدا تکیه میکنید برای اینکه میگویید ما محتاج هستیم که مشکلات خودمان را حل کنیم و از ما برنمیآید باید به کسی یا چیزی مراجعه کنیم که مشکل ما را حل کند برهان میگوید که این مقدمه اول و دوم حق است یعنی بشر در معرض خطر هست یک، و نیازمند است به یک عاملی که خطر را از او برطرف کند چون خود توان آن را ندارد دو، این هر دو مقدمه حق است لذا باید به کسی پناه ببرد که مشکلات بشر را برای او حل کند این نتیجه حق است اما آنکه مشکل بشر را حل میکند بت نیست آن صنم و وثن نیست او ستاره و فرشته و امثال ذلک نیست او خداست درباره خیر هم همین طور است انسان نه تنها درباره دفع مضار این راه را طی میکند درباره جذب منافع هم همین سه راه را طی میکند یعنی انسان احتیاج دارد به یک سلسله برکات و خیرات مادی و معنوی خودش توان جذب آنها را ندارد باید به کسی پناه ببرد که او خیرات و برکات به او بدهد همهٴ حرفها حق است اما آن کس خداست و غیر خدا نیست این هر دو برهان است هر دو حدّ وسط خاص خود را دارد هر دو دارای سه مرحله است که دو مرحلهاش حق است یک مرحله را وثنیین بیراهه رفتند یعنی انسان در دفع ناملایمات محتاج به دفع ناملایمات است این مقدمه حق است و دفع ملایمات از او بر نمیآید و به عهده غیر اوست حق است آن کسی که دافع ناملایمات است معبود و رب است حق است اما آن دافع ناملایمات فرشتهها نیستند بتها نیستند اوثان و اصنام نیستند و آن خداست همین را درباره جذب منافع و خیرات مادی و معنوی یاد میکند که هر دو برهان است بالأخره لذا میفرماید: ﴿وَ إِنْ یَمْسَسْکَ اللّهُ بِضُرِّ فَلا کاشِفَ لَهُ إِلاّ هُوَ﴾ گرچه خطاب به شخص پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است اما طبق آیات قبلی و بعدی منظور انسان «بما هو انسان» است نه شخص پیغمبر فرمود اگر مشکلی به تو برسد ضرری به تو برسد چه ضرر مادی چه ضرر معنوی تنها کسی که آن ضرر معنوی مثل غم و اندوه یا ضررهای مادی مثل بیماری و مانند آن تنها کسی که این را برطرف میکند این به منزله یک ابر است این ابر را برطرف میکند و آن فضای روشن نعمت و خیر میتابد تنها کسی که این کارها را میکند خداست ﴿وَ إِنْ یَمْسَسْکَ اللّهُ بِضُرِّ فَلا کاشِفَ لَهُ إِلاّ هُوَ﴾ این درباره دَفع مَضار درباره جذب منافع فرمود: ﴿ وَ إِنْ یَمْسَسْکَ بِخَیْرٍ فَهُوَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدیر﴾ این علت را به جای معلول سبب را به جای مسبب نشانده و مسبب را حذف کرده فرمود: ﴿وَ إِنْ یَمْسَسْکَ بِخَیْرٍ﴾ هیچ کس نمیتواند آن خیر را برطرف بکند چرا؟ چون ﴿فَهُوَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدیرٌ﴾ اگر خدا خیری را به شما رساند و دیگری توانست جلوی این خیر را بگیرد معلوم میشود خدا قدرتش محدود است در حالیکه ﴿فَهُوَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدیرٌ﴾ چون او ﴿عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدیرٌ﴾ است اگر خیری از طرف خدا به شما رسیده است هرگز کسی نمیتواند جلوی او را بگیرد خب این هم توحید خالقی را ثابت میکند هم توحید ربوبی را ثابت میکند و در نتیجه توحید عبادی را هم ثابت خواهد کرد ﴿وَ إِنْ یَمْسَسْکَ بِخَیْرٍ فَهُوَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدیرٌ﴾ یعنی اگر دیگری بخواهد جلوی این خیر را بگیرد معلوم میشود قدرت خدا محدود است مشابه همان آیاتی که در سورهٴ مبارکهٴ «فاطر» آمده است یا «سبأ» که ﴿ما یَفْتَحِ اللّهُ لِلنّاسِ مِنْ رَحْمَةٍ فَلا مُمْسِکَ لَها وَ ما یُمْسِکْ فَلا مُرْسِلَ لَهُ مِنْ بَعْدِهِ﴾ در سورهٴ مبارکهٴ «فاطر» به این صورت آمده است آیهٴ دوم سورهٴ «فاطر» ﴿ما یَفْتَحِ اللّهُ لِلنّاسِ مِنْ رَحْمَةٍ فَلا مُمْسِکَ لَها وَ ما یُمْسِکْ فَلا مُرْسِلَ لَهُ مِنْ بَعْدِهِ﴾ چرا؟ چون ﴿وَ هُوَ الْعَزیزُ﴾ است عزیز یعنی نفوذناپذیر در اینجا فرمود: ﴿فَهُوَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدیرٌ﴾ در آیهٴ دو سورهٴ «فاطر» فرمود: ﴿وَ هُوَ الْعَزیزُ الْحَکیمُ﴾ چون نفوذناپذیر است اگر بخواهد رحمتی به کسی بدهد کسی نمیتواند آن در را ببندد و اگر دری را به سوی کسی بست کسی نمیتواند آن در را باز کند چون او عزیز است منتها چون حکیم است گشودن و بستن او قبض و بسطش بر اساس حکمت است نه بر اساس گزاف ـ معاذالله ـ خب.
مطلب بعدی آن است که فرمود: ﴿وَ هُوَ الْقاهِرُ فَوْقَ عِبادِهِ وَ هُوَ الْحَکیمُ الْخَبیرُ﴾ که این یک اصل جامعی است که روی همه آن براهین سایهافکن است فرمود او قاهر است معنای قهر او به معنای جبر و ظلم نیست او جبار است یعنی نقصها را جبروت دارد جبران میکند نه جبار است یعنی ظالم است برای اینکه ﴿وَ ما رَبُّکَ بِظَلاّمٍ لِلْعَبیدِ﴾ او اصلاً اهل ظلم نیست ﴿وَ لا یَظْلِمُ رَبُّکَ أَحَداً﴾ در قیامت که اصولاً ﴿لاَ ظُلْمَ الْیَوْمَ﴾ که به عنوان نفی جنس نفی شده است روز ظلم نیست در غیر قیامت هم که ﴿وَ لا یَظْلِمُ رَبُّکَ أَحَداً﴾ و اگر ظلمی دامنگیر کسی شد برای آن است ﴿وَلکِن کَانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ﴾ هر کسی به خودش ستم میکند یعنی بیراهه رفتن باعث مشکلات خود انسان هست خب پس آن جزء اوصاف سلبیه ذات اقدس الهی است اما قاهر بودن او به معنای آن است که دیگران تحت الشعاع اویند اگر گفتند شمس قاهر است و ستارهها را تحت الشعاع قرار میدهد نه به این معناست که شمس ظالم است بلکه نور او طوری است که سایر انوار تحتالشعاع اویند هر موجودی تحتالشعاع کسی است که او ﴿نُورُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ است و این ﴿نُورُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ گاهی به صورت ضعیف ظهور میکند مثل در دنیا گاهی هم به صورت روشنتر ظهور میکند مثل آن وقتی که بساط همه موجودات برچیده میشود آن وقت سؤال میشود ﴿لِمَنِ الْمُلْکُ الْیَوْمَ﴾ جواب داده میشود که ﴿لِلّهِ الْواحِدِ الْقَهّارِ﴾ ذات اقدس الهی اگر به عنوان قهار ظهور کرد دیگر نفخ صور اول است که همهٴ اینها منطوی و مطموس خواهند بود دوباره به نام دیگر که ظهور کرده است ﴿وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ ... فَإِذا هُمْ قِیامٌ یَنْظُرُونَ﴾ وگرنه در آن نفخ اول دیگر همه اینها ﴿فَصَعِقَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی اْلأَرْضِ﴾ این خاصیت قهار بودن اوست پس قهر که از اوصاف ثبوتی ذات اقدس الهی است همان نورانیت کامل است نه ـ معاذالله ـ به معنای جبر و ظلم و اینها که فرمود: ﴿فَأَمَّا الْیَتیمَ فَلا تَقْهَرْ ٭ وَ أَمَّا السّائِلَ فَلا تَنْهَرْ﴾ آنجا که دارد ﴿فَأَمَّا الْیَتیمَ فَلا تَقْهَرْ﴾ یک قهر مذموم است قهر یعنی طرد و اما آنجا که ذات اقدس الهی قاهر است یک وصف ممدوح است .
مطلب بعدی آن است که این قاهریت ذات اقدس الهی همیشه هست تنها مخصوص آن روز نیست که نفخ صور بشود و ﴿فَصَعِقَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی اْلأَرْضِ﴾ بشود بعد گفته بشود ﴿لِمَنِ الْمُلْکُ الْیَوْمَ﴾ آنگاه پاسخ داده بشود ﴿لِلّهِ الْواحِدِ الْقَهّارِ﴾ این حصر همیشه هست برای اینکه آن دیگر تاریخ ندارد که در فلان تاریخ هجری قمری یا هجری شمسی یا میلادی یک چنین حادثهای اتفاق میافتد آن معنا یک نشئهای است که اصلاً تاریخ رخت برمیبندد یعنی کی و کجا تمام میشود قهراً او در یک گوشهای از آسمان یا زمین نیست و در یک زاویهای از تاریخ نیست چنین چیزی همیشه ثابت است مردان الهی که آنها هم از ماضی و مضارع و حال گذشتهاند آنها هم یک امر ثابتیاند اینگونه از اوحدی از موحدان و مردان اله آن حالت را میبینند که الآن هم میگویند ﴿لِمَنِ الْمُلْکُ الْیَوْمَ﴾ الآن هم کسی را نمیبینند الآن هم خدا را به عنوان واحد قهار مشاهده میکنند خب چون او اگر یک امر و نشئه وجودی است و زمانی نیست ثابت است و اگر کسی از زمان رهایی پیدا کرد او را میتواند مشاهده بکند منتها الآن که گفته میشود یعنی الآنی که جسم او در دنیا هست جان او بدون ماضی و مضارع و حال و آینده دارد مشاهده میکند اینکه فرمود و هو القاهر میشود وصف ثبوتی و کمالی برای ذات اقدس الهی اما اینکه فرمود فوق عباد است این فوق در قرآن کریم گاهی به معنی مکان است گاهی به معنی مکانت تحتی هم که در مقابل فوق است آن هم دو قسم است گاهی تحت مکانی است گاهی تحت مکانت فوق به معنای مکان در قرآن کریم کم نیست نظیر آنچه که در سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» میآید فرمود این گروههای گوناگون که لشکرکشی کردند از مکه آمدند به مدینه از بالای مدینه از پایین مدینه تهاجمی کردند آیهٴ ده سورهٴ «احزاب» این است ﴿إِذْ جاؤُکُمْ مِنْ فَوْقِکُمْ وَ مِنْ أَسْفَلَ مِنْکُمْ وَ إِذْ زاغَتِ اْلأَبْصارُ وَ بَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَناجِرَ وَ تَظُنُّونَ بِاللّهِ الظُّنُونَ﴾ یا در همین سورهٴ مبارکهٴ «انعام» میفرماید خدا میتواند از بالا از فوق و از تحت عذاب نازل کند آیهٴ 65 سورهٴ مبارکهٴ «انعام» این است ﴿قُلْ هُوَ الْقادِرُ عَلى أَنْ یَبْعَثَ عَلَیْکُمْ عَذابًا مِنْ فَوْقِکُمْ أَوْ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِکُمْ﴾ حالا یا به صورت صاعقه باشد یا به صورت بارانهای تند باشد یا به صورت زلزله باشد که از تحت ارجل هست این فوق و تحتهای حسی و مکانی در قرآن کریم هست ولی ذات اقدس الهی از چنین وصفی منزه است برای اینکه ﴿وَ هُوَ الَّذی فِی السَّماءِ إِلهٌ وَ فِی اْلأَرْضِ إِلهٌ﴾ اگر یک موجود ﴿فَأَیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ﴾ بود او دیگر فوق و تحت ندارد پس فوق مکانی جزء اوصاف سلبیه ذات اقدس الهی است ذات اقدس الهی در عین حال که همه جا حضور و ظهور دارد در هیچ جا نیست و چون منزه از جسم است در مکان معین نیست لذا فوق و تحتی که در این باره گفته میشود لذا فوق و تحت مکانی نیست بلکه مکانت است فوق به معنای مکانت در قرآن کریم هم آمده که در سورهٴ مبارکهٴ «زخرف» میفرماید که ما بعضیها را فوق بعض قرار دادیم از لحاظ درجات آیهٴ 32 سورهٴ مبارکهٴ «زخرف» این است ﴿نَحْنُ قَسَمْنا بَیْنَهُمْ مَعیشَتَهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ رَفَعْنا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ﴾ این فوق به معنی مکانت هست چه اینکه در موارد دیگر که گاه گفته میشود ﴿یَخافُونَ رَبَّهُمْ مِنْ فَوْقِهِمْ﴾ فرشتگان پروردگار را از بالایشان میترسند و خدا را فوق خود مییابند این همان فوق مکانت است نه فوق مکانی خب اگر فوق به معنای مکانت آمده تحت به معنای مکانت هم هست که ﴿ثُمَّ رَدَدْناهُ أَسْفَلَ سافِلینَ﴾ آنجا سِفل مکانی نیست سفل مکانت است اینکه فرمود: ﴿وَ هُوَ الْقاهِرُ فَوْقَ عِبادِهِ﴾ او محیط بر بندگان خودش است و فوق مکانت دارد عدهای هم که داعیه ربوبیّت داشتند آنها هم میگفتند که ما فوق دیگرانیم آنکه میگفت ﴿أَنَا رَبُّکُمُ اْلأَعْلى﴾ یا میگفت ﴿ما عَلِمْتُ لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْری﴾ او هم ادعای فوقیت میکرد چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» حرف فرعون و آل فرعون که نقل میشود این است آیهٴ 127 سورهٴ «اعراف» این است ﴿قالَ سَنُقَتِّلُ أَبْناءَهُمْ وَ نَسْتَحْیی نِساءَهُمْ وَ إِنّا فَوْقَهُمْ قاهِرُونَ﴾ آنجا قهر به معنای جبر و ظلم است و فوق به معنای مکانت هست خب اما ذات اقدس الهی قهر به معنای احاطه نوعی دارد و فوق مکانت که ﴿وَ هُوَ الْقاهِرُ فَوْقَ عِبادِه﴾ تنها فوق عباد نیست در بعضی از آیات فرمود: ﴿اللّهُ خالِقُ کُلِّ شَیْءٍ وَ هُوَ الْواحِدُ الْقَهّارُ﴾ اگر در سورهٴ «رعد» آیهٴ شانزده اینچنین فرمود: ﴿قُلِ اللّهُ خالِقُ کُلِّ شَیْءٍ وَ هُوَ الْواحِدُ الْقَهّارُ﴾ نشان میدهد که او محیط بر جمیع اشیاست و جمیع اشیا تحت نورانیّت ﴿نُورُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ است نه تنها انسان نمیتواند بدون اذن خدا کاری انجام بدهد مقهور اوست هیچ شیء دیگری نمیتواند بدون ارادهٴ حق کاری انجام بدهد چون مقهور اوست پس او قاهر فوق کل شیء است برابر آیهٴ شانزده سورهٴ «رعد» ﴿قُلِ اللّهُ خالِقُ کُلِّ شَیْءٍ وَ هُوَ الْواحِدُ الْقَهّارُ﴾ شاید مجموع یک اسم واحد و اسم قهار وقتی ترکیب بشود احد را تولید کند احدیّت عبارت است از آن واحد قاهر است آن وحدت قاهره را میگویند احد احد موجودی است که در مقابل او غیر نیست بر خلاف واحد واحد یک موجودی است که در مقابل او ثانی و ثالث فرض دارد ولی احد یک موجودی است که در مقابل او ثانی و ثالث فرض ندارد اگر گفته شد ﴿قُلْ هُوَ اللّهُ أَحَدٌ﴾ مجموع واحد و قاهر همان پیام احد را میفهماند احدیت آن وحدت قاهره است چون اگر در قبال احد ثانی و ثالث و رابع فرض بشود او دیگر واحد است نه احد اگر گفته شد «جائنی واحد» بعد میشود گفت که ثانی و ثالث هم آمد اما اگر گفته بشود «جائنی احد» این در مقابل ثانی و ثالث نیست به هر تقدیر در آیهٴ شانزده سورهٴ «رعد» که فرمود: ﴿قُلِ اللّهُ خالِقُ کُلِّ شَیْءٍ وَ هُوَ الْواحِدُ الْقَهّارُ﴾ یعنی او «قهار علی کل شیء» است اما در خصوص آیهٴ محلّ بحث سورهٴ «انعام» که دعوت انسانها به توحید است و از غیر خدا کاری ساخته نیست از این جهت میفرماید: ﴿وَ هُوَ الْقاهِرُ فَوْقَ عِبادِه﴾ که این فوق به معنی مکانت است انسان در هر جایی که باشد تحت الشعاع نور خداست به هر درجهای هم برسد ولو به ﴿دَنَا فَتَدَلَّى ٭ فَکانَ قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنى﴾ هم برسد باز هم مقهور ﴿نُورُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ است لکن اگر چنین شد او نه تنها در مسائل مادی و رزقهای مادی خود را مقهور خدا میبیند در مسائل معنوی در مسائل علمی هم به شرح ایضاً به هر درجهای از درجات علم راه پیدا کند خود را مقهور میبیند میبیند ﴿فَوْقَ کُلِّ ذی عِلْمٍ عَلیمٌ﴾ او این معنا برای او روشن میشود ﴿فَوْقَ کُلِّ ذی عِلْمٍ عَلیمٌ﴾ همواره خود را مقهور میبیند وقتی مقهور میبیند از ذات اقدس الهی که فوق اوست و قاهر علمی بر اوست بر اساس ﴿رَبِّ زِدْنی عِلْمًا﴾ مزید علم مسئلت میکند و این هم که خدا فرمود: ﴿وَ هُوَ الْقاهِرُ فَوْقَ عِبادِه﴾ یعنی علومی که ذات اقدس الهی افاضه میکند فوق علوم دیگری است تا انسان در چه مرحلهای با این آیه برخورد کند هر کسی در احتجاجات بخواهد برهان اقامه کند میگوید آن علم الهی فوق همه براهین است لذا از آنجا کمک میگیرد و اگر خود به یک پایگاه رفیعی از علم رسید مییابد که ﴿فَوْقَ کُلِّ ذی عِلْمٍ عَلیمٌ﴾ تا برسد به علیم محض دیگر هرگز خود را گم نمیکند ذیل آیه نشان میدهد که این قاهریت خدا فوقانیت خدا خدایی که ﴿هُوَ اللّهُ فِی السَّماواتِ وَ فِی اْلأَرْضِ﴾ است که در همان آیات قبل بود یا ﴿فَأَیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ﴾ چنین خدایی آسمان و زمین برای او یکسان است ذیل آیه نشان میدهد که مسئله فوقیت مسئله علم است فرمود: ﴿وَ هُوَ الْحَکیمُ الْخَبیرُ﴾ خب انسان از خدایی که فوق اوست حکمت طلب میکند خُبرویت طلب میکند همواره میگوید ﴿رَبِّ زِدْنی عِلْمًا﴾ «رب زدنی حکما» ﴿فَوَهَبَ لی رَبّی حُکْمًا﴾ خدایی که فوق اوست و حکیم است یک انسان کامل به او عرض میکند ﴿فَوَهَبَ لی رَبّی حُکْمًا﴾ یا خبرویت مسئلت میکند ﴿وَ هُوَ الْحَکیمُ الْخَبیرُ﴾ البته چون احاطه علمی دارد و تمام جزئیات محیط است قهراً در حسابرسی هم دقیق خواهد بود که این با ﴿هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ﴾ ای که در آیات گذشته یاد شده است هشداری هم به مسئله معاد هست تا اینجا درباره توحید چند آیه ذکر شده است چه اینکه درباره نبوت هم چند آیه ذکر شده باز بحث را برمیگردانند به مسئله نبوت و شهادت الهی یاد کنند.
«و الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ»
- هفتاد هزار فرشته این سوره را بدرقه کردهاند
- به مناسبت هر اسمی از اسمای حسنای خدا هزار فرشته نازل شدند
- انسان برای رفع آسیب نیازمند مبدأئی است.
اعوذبالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿قُلْ إِنّی أَخافُ إِنْ عَصَیْتُ رَبّی عَذابَ یَوْمٍ عَظیمٍ ﴿15﴾ مَنْ یُصْرَفْ عَنْهُ یَوْمَئِذٍ فَقَدْ رَحِمَهُ وَ ذلِکَ الْفَوْزُ الْمُبینُ ﴿16﴾ وَ إِنْ یَمْسَسْکَ اللّهُ بِضُرِّ فَلا کاشِفَ لَهُ إِلاّ هُوَ وَ إِنْ یَمْسَسْکَ بِخَیْرٍ فَهُوَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدیر ﴿17﴾ وَ هُوَ الْقاهِرُ فَوْقَ عِبادِهِ وَ هُوَ الْحَکیمُ الْخَبیرُ ﴿18﴾
درباره نزول سورهٴ مبارکهٴ «انعام» با هفتاد هزار فرشته ملاحظه فرمودید که دو تا نقل هست یکی نقلی که از مرحوم مجلسی(رضوان الله علیه) هست در فضایل سور در بحارالانوار که این خصیصه را مربوط به سورهٴ «انعام» میدانند که هفتاد هزار فرشته این سوره را بدرقه کرد و درباره سایر سور این فضیلت نیامده یکی هم در فضایل سور [در] مجمع البیان هست که طبق فرمایش امینالاسلام(رضوان الله علیه) برخی از سورند که برای آنها این تجلیل هست که هفتاد هزار فرشته برای سورهٴ «مائده» و همچنین برای سورهٴ «انعام» سورهٴ «توبه» سورهٴ «اخلاص» سورهٴ «کهف» آمده حالا این دو تا نقل را بررسی بفرمایید چون مرحوم امینالاسلام بعضی از روایات را از طریق اهل هم سنت نقل میکند و آنچه که مرحوم مجلسی(رضوان الله علیه) در بحارالانوار نقل کرده است معمولاً از طرق شیعه است اگر امینالاسلام(رضوان الله علیه) حدیثی را نقل کرده است از طرق اهل سنت و در بحارالانوار مرحوم مجلسی نیامد قابل جمع است یعنی مرحوم مجلسی بنای او بر نقل روایاتی بود که از طرق خاصه آمد اگر این هفتاد هزار برای این سورهٴ «مائده» سورهٴ «توبه» سورهٴ «اخلاص» سورهٴ «کهف» مثل سورهٴ «انعام» آمده باشد دیگر لازم نیست آن فحص بالغ به عمل بیاید که به مناسبت هر اسمی از اسمای حسنای خدا هزار فرشته نازل شدند و چون در سورهٴ «انعام» هزار اسم ذکر شده است یا اسم خدا در هزار موضع ذکر شده است از این جهت هفتاد هزار فرشته او را بدرقه کردند چون تاکنون یک جمع سالمی از این هفتاد اسم به دست نیامده بعد از حذف مکررات باز بیش از هفتاد تا است البته این بحث همچنان باز است اما احتجاجهایی که در این آیات تلاوت شده درباره توحید ذات اقدس الهی است قبلاً ملاحظه فرمودید برهان بر توحید نظیر همان عبادت خدا سه قسم است بعضی از براهین حدّ وسطش این است که اصل هستی امکانی را خدا آفرید بنابراین او معبود است و او رب است و مانند آن بعضی از براهین روی خوف و هراس تنظیم میشود که خداوند انسان را از آسیب و گزند حفظ میکند و انسان برای رفع این آسیبها نیازمند است که یک مبدئی مشکل او را حل کند و آن مبدأ غیر از خدا موجود دیگر نیست برهان سوم حدّ وسطش همان شوق و طمع است انسان نیازمند است به سلسله اموری که حوائج طبیعی او را برطرف کند یعنی به او غذا بدهد به او پوشاک بدهد به او کمالات دیگر عطا کند و تنها مبدئی که میتواند نیازهای او را برطرف کند خداست همانهایی که عبادتهای آنها «خوفاً من النار» است یا «شوقاً الی الجنة» است یا «حباً لله» و «شکراً لله» است در مقام استدلال هم از این سه قسم بیرون نیستند هر کسی هر طرزی که میاندیشد همان طرز خدا را عبادت میکند لذا ذات اقدس الهی به پیغمبرش(صلّی الله علیه و آله و سلّم) آموخت که از هر سه راه استدلال بکند فرمود بگو ﴿قُلْ أَ غَیْرَ اللّهِ أَتَّخِذُ وَلِیًّا فاطِرِ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ﴾ این ناظر به همان آن عبادت احرار است ﴿وَ هُوَ یُطْعِمُ وَ لا یُطْعَمُ﴾ این ناظر به کسانی است که «شوقاً الی الجنه» عبادت میکنند ﴿قُلْ إِنّی أَخافُ إِنْ عَصَیْتُ رَبّی عَذابَ یَوْمٍ عَظیمٍ﴾ این ناظر به کسانی است که «خوفاً من النار» عبادت میکنند.
مطلب بعدی آن است که در وجود خود پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مسئله شهود و مسئله اندیشه و مسئله نقل یکجا جمع شده است به تعبیر دیگر عرفان و برهان و قرآن یکجا جمع شده است چون حقایق را آن حضرت مشاهده میکند بعد مشهود خود را مبرهن میکند به طور معقول که بتواند احتجاج کند به دیگران بفهماند و بعد در کنار همان مشهود و در کنار همین معقول دستورهای الهی هم به عنوان نقل مییابد نظیر همین این مسئله توحید که خداوند در عین حال که برهان اقامه کرده بر توحید و نفی شرک دستور هم میدهد که ﴿قُلْ إِنّی أُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ وَ لا تَکُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِکینَ﴾ امر به توحید و نهی از شرک یک امر نقلی است ﴿أَ غَیْرَ اللّهِ أَتَّخِذُ وَلِیًّا فاطِرِ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ﴾ یک امر عقلی است و همین مطلب معقول و منقول هر دو را پیغمبر مشاهده کرده است یعنی در وجود مبارک آن حضرت(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مشهود و معقول و منقول یکجا جمع است آنچه را که حکیم و متکلم به طور ناقص میفهمند او به طور کامل و معصومانه میفهمد آنچه را که اهل کشف و شهود به طور ناقص و با اشتباه احیاناً مشاهده میکنند ذات مقدس پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به نحو اعلا و اتم مشاهده معصومانه دارد و هر چه را که دیگران از راه نقل میفهمند اولش خود پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) از راه نقل میفهمد پس نقل و عقل و قلب یعنی شهود و اندیشه و نقل هر سه در وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به نحو اتم و اکمل جمع است.
مطلب بعدی آن است که گر چه ظاهر آیه خطاب به پیغمبر است اما این در حقیقت خطاب خطاب نوعی است این نه شخصی است و آیهٴ بعد هم تأیید میکند از اینکه آیهٴ اول خطابش نوعی است نه شخصی اینکه فرمود: ﴿قُلْ إِنّی أَخافُ إِنْ عَصَیْتُ رَبّی عَذابَ یَوْمٍ عَظیمٍ﴾ این مخصوص به پیغمبر نیست هر انسان اندیشمندی هر انسان مکلّفی اینچنین باید بگوید اختصاصی به آن حضرت ندارد ﴿قُلْ إِنّی أَخافُ إِنْ عَصَیْتُ رَبّی عَذابَ یَوْمٍ عَظیمٍ﴾ هر انسانی باید بگوید به دلیل اینکه در آیهٴ بعد تعمیمش ذکر میشود ﴿مَنْ یُصْرَفْ عَنْهُ یَوْمَئِذٍ فَقَدْ رَحِمَهُ وَ ذلِکَ الْفَوْزُ الْمُبینُ﴾ این ﴿مَنْ یُصْرَفْ﴾ نشان میدهد که صرف عذاب مخصوص به پیغمبر نیست هر کس عذاب الهی از او بازداشت شد برکنار شد و برطرف شد او از رحمت خدا استفاده کرد و به فوز عظیم الهی رسیده است اینکه فرمود: ﴿قُلْ إِنّی أَخافُ إِنْ عَصَیْتُ رَبّی عَذابَ یَوْمٍ عَظیمٍ﴾ در حقیقت نظیر سایر موارد هست که مخاطب خود پیغمبر است ولی عموم انسانها مکلفاند خطاب شخصی نیست تأیید مسئله آیهٴ بعد است که ﴿مَنْ یُصْرَفْ عَنْهُ یَوْمَئِذٍ فَقَدْ رَحِمَهُ﴾
مطلب بعدی آن است سوء و عذاب چه دنیایی چه اخروی اگر بخواهد به کسی برسد به ارادهٴ حق است و اگر از کسی بازداشت میشود و منصرف بشود به ارادهٴ حق است منتها خدای حکیم کارش بر اساس حکمت و مصلحت است اگر کسی را گرفتار سوء میکند یا به عنوان عقوبت است یا به عنوان امتحان و اگر سوء و بدی را از کسی برمیدارد یا به عنوان پاداش است یا باز به عنوان امتحان مسئله طَرف عذاب در چند جای قرآن کریم آمده است چه اینکه خواسته و دعای مؤمنان هم این است که عذاب از آنها برطرف بشود اصل رفع عذاب طَرف سوء در سورهٴٴ مبارکهٴ «هود» آیهٴ هشت به این صورت آمده است ﴿أَلا یَوْمَ یَأْتیهِمْ لَیْسَ مَصْرُوفًا عَنْهُمْ وَ حاقَ بِهِمْ ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ﴾ تبهکاران میگفتند چرا عذاب خدا نمیآید فرمود: ﴿وَ لَئِنْ أَخَّرْنا عَنْهُمُ الْعَذابَ إِلى أُمَّةٍ مَعْدُودَةٍ لَیَقُولُنَّ ما یَحْبِسُهُ أَلا یَوْمَ یَأْتیهِمْ﴾ عذاب الهی میآید و این اختصاصی به عذاب آخرت ندارد عذاب دنیا را هم دربرمیگیرد چه اینکه مؤمنان راستین همیشه از ذات اقدس الهی مسئلت میکنند که عذاب الهی را از اینها منصرف بشود در آیات پایانی سورهٴ مبارکهٴ «فرقان» اوصاف عباد الرحمان را که ذکر میکند در آیهٴ 65 سورهٴ «فرقان» اینچنین میفرماید: ﴿وَ الَّذینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا اصْرِفْ عَنّا عَذابَ جَهَنَّمَ إِنَّ عَذابَها کانَ غَرامًا﴾
مطلب بعدی آن است که خداوند اگر توفیقی بدهد بعضیها را از کار زشت باز میدارد و دربارهٴ بعضیها طرزی رفتار میکند که کار زشت را از آنها باز میدارد اگر توفیقی نصیب کسی بشود شخص به طرف بدی نمیرود به طرف گناه میل ندارد رغبت نمیکند و بالاتر از آن اگر توفیق الهی نصیب کسی بشود گناه اصلاً به طرف او نمیآید یعنی وسوسه به سراغ او نمیآید درباره وجود مبارک یوسف(سلام الله علیه) دارد که ﴿کَذلِکَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشاءَ﴾ «نه لنصرفه عن السوء والفحشا» نفرمود ما او را از فحشا و سوء منصرف کردیم فرمود فحشا و سوء را از او منصرف کردیم لذا وسوسه به سراغ آنها نمیرود اینها جزء اوحدی از بندگان الهیاند خواه انسان از کار زشت منصرف بشود خواه کار زشت از انسان منصرف بشود و به سراغ انسان نیاید هر دو به عنایت الهی است منتها بخشی از اینها پاداش است بخشی از اینها امتحان است و مانند آن اینکه فرمود: ﴿مَنْ یُصْرَفْ عَنْهُ یَوْمَئِذٍ فَقَدْ رَحِمَهُ﴾ گرچه همیشه در هر فرصتی اگر عذاب الهی از انسان بازداشت بشود و مصروف بشود رحمت خداست چه دنیا چه آخرت اما ﴿عَذَابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ﴾ اگر از انسان مصروف شد انسان به فوز مبین میرسد ﴿قُلْ إِنّی أَخافُ إِنْ عَصَیْتُ رَبّی عَذابَ یَوْمٍ عَظیمٍ﴾ یومی که ﴿إِنَّ زَلْزَلَةَ السّاعَةِ شَیْءٌ عَظیمٌ﴾ است لذا فرمود: ﴿مَنْ یُصْرَفْ عَنْهُ یَوْمَئِذٍ فَقَدْ رَحِمَهُ وَ ذلِکَ الْفَوْزُ الْمُبینُ﴾ این ﴿یَوْمَئِذٍ﴾ نه برای آن است که رحمت مخصوص آن روز است بلکه در هر روزی در هر حالتی اگر عذاب الهی از انسان گرفته بشود انسان مورد رحمت خدا است لکن آن عذاب عظیم اگر از انسان گرفته بشود گذشته از اینکه انسان از رحمت الهی بهرهای برد به فوز مبین راه یافته است لذا کلمهٴ ﴿یومئذ﴾ در این آیه جایش باز است ﴿مَنْ یُصْرَفْ عَنْهُ یَوْمَئِذٍ﴾ ﴿یومئذٍ﴾ یعنی همان ﴿عَذابَ یَوْمٍ عَظیمٍ﴾ ﴿فَقَدْ رَحِمَهُ وَ ذلِکَ الْفَوْزُ الْمُبینُ﴾ اگر کسی آن روز بتواند از عذاب الهی برهد معلوم میشود که یک رستگاری روشنی نصیب او شده است برای اینکه آن روز به همه خاطرات انسان هم میرسند که ﴿وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ یَعْلَمُ ما فی أَنْفُسِکُمْ فَاحْذَرُوهُ﴾ این هشدار است و یکی از کارهایی که بسیار دشوار است بررسی خاطرات است حب به نفس نمیگذارد که انسان آن طوری که هست ببیند تا خودش را درمان بکند همان طوری که هیچ کس خود را آن طور که هست در آینه نمیبیند اینچنین نیست که هر کسی خود را در آینه آن طور که هست ببیند چون با دید محبت و علاقه و اشتیاق است همیشه خود را آن طور که بهتر است در آینه میبیند عکس خود را آن طور که بهتر است میبیند مگر کسی که بالأخره از خود نجات پیدا کرده باشد خب اگر این علاقه نمیگذارد ما آن طور که خودمان هستیم آن طور خود را در آینه ببینیم هرگز علاقه نمیگذارد خاطراتمان را آن طور که هست بررسی کنیم وقتی آن طور که هست نتوانستیم بررسی بکنیم هرگز به فکر درمانش هم نیستیم این ﴿وَ هُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعًا﴾ دامنگیر خیلیها است بنابراین آن روز روشن میشود که چه کسی گرفتار حب نفس بود و چه کسی نبود و اگر کسی از عذاب آن روز رهایی یافت فوز مبین نصیب او میشود عمده آن است که انسان آنچه را که محبوب اوست در راه خدا صرف بکند در سورهٴ مبارکهٴ «آل عمران» گذشت که ﴿لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتّى تُنْفِقُوا مِمّا تُحِبُّونَ﴾ مقداری از آنچه که محبوب شماست که مرحوم فیض نقل کرده است در بعضی از قرائات ﴿مِمّا﴾ نیست بلکه ما است «لن تنالو البر حتی تنفقوا ما تحبون» خب یکی از محبوبترین یا محبوبترین چیزها نزد ما همان جان خود ماست ما اگر این را در راه خدا انفاق کردیم آنگاه روشن میشود بعدها خواستیم دوباره دربارهٴ جانمان بیاندیشیم معلوم میشود که چه خاطراتی در این روح است غرض آن است که اگر کسی هم خواست داور خود باشد آنطوری که هست خود را نمیتواند بشناسد تا معالجه کند کار آسانی نیست و اگر کسی از این مشکلات در قیامت برهد معلوم میشود فوز مبین نصیب او شده است ﴿مَنْ یُصْرَفْ عَنْهُ یَوْمَئِذٍ فَقَدْ رَحِمَهُ وَ ذلِکَ الْفَوْزُ الْمُبینُ﴾ لذا «عبادالرحمن» همواره از ذات اقدس الهی مسئلت میکنند ﴿رَبَّنَا اصْرِفْ عَنّا عَذابَ جَهَنَّمَ﴾ . مطلب بعدی آن است که این اختصاصی به آخرت ندارد و ربوبیّت مطلقه برای ذات اقدس الهی است نه تنها خالقیت هست نه تنها مسئله بهشت و جهنم در آخرت هست مسئله خیر و شر دنیا هم اینچنین است یعنی خیر و شر به قول مطلق همین طور است چه در دنیا چه در آخرت لذا این دو تا آیه یک جمع بندی نهایی و کامل است نسبت به آیات گذشته میفرماید که شما چرا به غیر خدا تکیه میکنید برای اینکه میگویید ما محتاج هستیم که مشکلات خودمان را حل کنیم و از ما برنمیآید باید به کسی یا چیزی مراجعه کنیم که مشکل ما را حل کند برهان میگوید که این مقدمه اول و دوم حق است یعنی بشر در معرض خطر هست یک، و نیازمند است به یک عاملی که خطر را از او برطرف کند چون خود توان آن را ندارد دو، این هر دو مقدمه حق است لذا باید به کسی پناه ببرد که مشکلات بشر را برای او حل کند این نتیجه حق است اما آنکه مشکل بشر را حل میکند بت نیست آن صنم و وثن نیست او ستاره و فرشته و امثال ذلک نیست او خداست درباره خیر هم همین طور است انسان نه تنها درباره دفع مضار این راه را طی میکند درباره جذب منافع هم همین سه راه را طی میکند یعنی انسان احتیاج دارد به یک سلسله برکات و خیرات مادی و معنوی خودش توان جذب آنها را ندارد باید به کسی پناه ببرد که او خیرات و برکات به او بدهد همهٴ حرفها حق است اما آن کس خداست و غیر خدا نیست این هر دو برهان است هر دو حدّ وسط خاص خود را دارد هر دو دارای سه مرحله است که دو مرحلهاش حق است یک مرحله را وثنیین بیراهه رفتند یعنی انسان در دفع ناملایمات محتاج به دفع ناملایمات است این مقدمه حق است و دفع ملایمات از او بر نمیآید و به عهده غیر اوست حق است آن کسی که دافع ناملایمات است معبود و رب است حق است اما آن دافع ناملایمات فرشتهها نیستند بتها نیستند اوثان و اصنام نیستند و آن خداست همین را درباره جذب منافع و خیرات مادی و معنوی یاد میکند که هر دو برهان است بالأخره لذا میفرماید: ﴿وَ إِنْ یَمْسَسْکَ اللّهُ بِضُرِّ فَلا کاشِفَ لَهُ إِلاّ هُوَ﴾ گرچه خطاب به شخص پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است اما طبق آیات قبلی و بعدی منظور انسان «بما هو انسان» است نه شخص پیغمبر فرمود اگر مشکلی به تو برسد ضرری به تو برسد چه ضرر مادی چه ضرر معنوی تنها کسی که آن ضرر معنوی مثل غم و اندوه یا ضررهای مادی مثل بیماری و مانند آن تنها کسی که این را برطرف میکند این به منزله یک ابر است این ابر را برطرف میکند و آن فضای روشن نعمت و خیر میتابد تنها کسی که این کارها را میکند خداست ﴿وَ إِنْ یَمْسَسْکَ اللّهُ بِضُرِّ فَلا کاشِفَ لَهُ إِلاّ هُوَ﴾ این درباره دَفع مَضار درباره جذب منافع فرمود: ﴿ وَ إِنْ یَمْسَسْکَ بِخَیْرٍ فَهُوَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدیر﴾ این علت را به جای معلول سبب را به جای مسبب نشانده و مسبب را حذف کرده فرمود: ﴿وَ إِنْ یَمْسَسْکَ بِخَیْرٍ﴾ هیچ کس نمیتواند آن خیر را برطرف بکند چرا؟ چون ﴿فَهُوَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدیرٌ﴾ اگر خدا خیری را به شما رساند و دیگری توانست جلوی این خیر را بگیرد معلوم میشود خدا قدرتش محدود است در حالیکه ﴿فَهُوَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدیرٌ﴾ چون او ﴿عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدیرٌ﴾ است اگر خیری از طرف خدا به شما رسیده است هرگز کسی نمیتواند جلوی او را بگیرد خب این هم توحید خالقی را ثابت میکند هم توحید ربوبی را ثابت میکند و در نتیجه توحید عبادی را هم ثابت خواهد کرد ﴿وَ إِنْ یَمْسَسْکَ بِخَیْرٍ فَهُوَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدیرٌ﴾ یعنی اگر دیگری بخواهد جلوی این خیر را بگیرد معلوم میشود قدرت خدا محدود است مشابه همان آیاتی که در سورهٴ مبارکهٴ «فاطر» آمده است یا «سبأ» که ﴿ما یَفْتَحِ اللّهُ لِلنّاسِ مِنْ رَحْمَةٍ فَلا مُمْسِکَ لَها وَ ما یُمْسِکْ فَلا مُرْسِلَ لَهُ مِنْ بَعْدِهِ﴾ در سورهٴ مبارکهٴ «فاطر» به این صورت آمده است آیهٴ دوم سورهٴ «فاطر» ﴿ما یَفْتَحِ اللّهُ لِلنّاسِ مِنْ رَحْمَةٍ فَلا مُمْسِکَ لَها وَ ما یُمْسِکْ فَلا مُرْسِلَ لَهُ مِنْ بَعْدِهِ﴾ چرا؟ چون ﴿وَ هُوَ الْعَزیزُ﴾ است عزیز یعنی نفوذناپذیر در اینجا فرمود: ﴿فَهُوَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدیرٌ﴾ در آیهٴ دو سورهٴ «فاطر» فرمود: ﴿وَ هُوَ الْعَزیزُ الْحَکیمُ﴾ چون نفوذناپذیر است اگر بخواهد رحمتی به کسی بدهد کسی نمیتواند آن در را ببندد و اگر دری را به سوی کسی بست کسی نمیتواند آن در را باز کند چون او عزیز است منتها چون حکیم است گشودن و بستن او قبض و بسطش بر اساس حکمت است نه بر اساس گزاف ـ معاذالله ـ خب.
مطلب بعدی آن است که فرمود: ﴿وَ هُوَ الْقاهِرُ فَوْقَ عِبادِهِ وَ هُوَ الْحَکیمُ الْخَبیرُ﴾ که این یک اصل جامعی است که روی همه آن براهین سایهافکن است فرمود او قاهر است معنای قهر او به معنای جبر و ظلم نیست او جبار است یعنی نقصها را جبروت دارد جبران میکند نه جبار است یعنی ظالم است برای اینکه ﴿وَ ما رَبُّکَ بِظَلاّمٍ لِلْعَبیدِ﴾ او اصلاً اهل ظلم نیست ﴿وَ لا یَظْلِمُ رَبُّکَ أَحَداً﴾ در قیامت که اصولاً ﴿لاَ ظُلْمَ الْیَوْمَ﴾ که به عنوان نفی جنس نفی شده است روز ظلم نیست در غیر قیامت هم که ﴿وَ لا یَظْلِمُ رَبُّکَ أَحَداً﴾ و اگر ظلمی دامنگیر کسی شد برای آن است ﴿وَلکِن کَانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ﴾ هر کسی به خودش ستم میکند یعنی بیراهه رفتن باعث مشکلات خود انسان هست خب پس آن جزء اوصاف سلبیه ذات اقدس الهی است اما قاهر بودن او به معنای آن است که دیگران تحت الشعاع اویند اگر گفتند شمس قاهر است و ستارهها را تحت الشعاع قرار میدهد نه به این معناست که شمس ظالم است بلکه نور او طوری است که سایر انوار تحتالشعاع اویند هر موجودی تحتالشعاع کسی است که او ﴿نُورُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ است و این ﴿نُورُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ گاهی به صورت ضعیف ظهور میکند مثل در دنیا گاهی هم به صورت روشنتر ظهور میکند مثل آن وقتی که بساط همه موجودات برچیده میشود آن وقت سؤال میشود ﴿لِمَنِ الْمُلْکُ الْیَوْمَ﴾ جواب داده میشود که ﴿لِلّهِ الْواحِدِ الْقَهّارِ﴾ ذات اقدس الهی اگر به عنوان قهار ظهور کرد دیگر نفخ صور اول است که همهٴ اینها منطوی و مطموس خواهند بود دوباره به نام دیگر که ظهور کرده است ﴿وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ ... فَإِذا هُمْ قِیامٌ یَنْظُرُونَ﴾ وگرنه در آن نفخ اول دیگر همه اینها ﴿فَصَعِقَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی اْلأَرْضِ﴾ این خاصیت قهار بودن اوست پس قهر که از اوصاف ثبوتی ذات اقدس الهی است همان نورانیت کامل است نه ـ معاذالله ـ به معنای جبر و ظلم و اینها که فرمود: ﴿فَأَمَّا الْیَتیمَ فَلا تَقْهَرْ ٭ وَ أَمَّا السّائِلَ فَلا تَنْهَرْ﴾ آنجا که دارد ﴿فَأَمَّا الْیَتیمَ فَلا تَقْهَرْ﴾ یک قهر مذموم است قهر یعنی طرد و اما آنجا که ذات اقدس الهی قاهر است یک وصف ممدوح است .
مطلب بعدی آن است که این قاهریت ذات اقدس الهی همیشه هست تنها مخصوص آن روز نیست که نفخ صور بشود و ﴿فَصَعِقَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی اْلأَرْضِ﴾ بشود بعد گفته بشود ﴿لِمَنِ الْمُلْکُ الْیَوْمَ﴾ آنگاه پاسخ داده بشود ﴿لِلّهِ الْواحِدِ الْقَهّارِ﴾ این حصر همیشه هست برای اینکه آن دیگر تاریخ ندارد که در فلان تاریخ هجری قمری یا هجری شمسی یا میلادی یک چنین حادثهای اتفاق میافتد آن معنا یک نشئهای است که اصلاً تاریخ رخت برمیبندد یعنی کی و کجا تمام میشود قهراً او در یک گوشهای از آسمان یا زمین نیست و در یک زاویهای از تاریخ نیست چنین چیزی همیشه ثابت است مردان الهی که آنها هم از ماضی و مضارع و حال گذشتهاند آنها هم یک امر ثابتیاند اینگونه از اوحدی از موحدان و مردان اله آن حالت را میبینند که الآن هم میگویند ﴿لِمَنِ الْمُلْکُ الْیَوْمَ﴾ الآن هم کسی را نمیبینند الآن هم خدا را به عنوان واحد قهار مشاهده میکنند خب چون او اگر یک امر و نشئه وجودی است و زمانی نیست ثابت است و اگر کسی از زمان رهایی پیدا کرد او را میتواند مشاهده بکند منتها الآن که گفته میشود یعنی الآنی که جسم او در دنیا هست جان او بدون ماضی و مضارع و حال و آینده دارد مشاهده میکند اینکه فرمود و هو القاهر میشود وصف ثبوتی و کمالی برای ذات اقدس الهی اما اینکه فرمود فوق عباد است این فوق در قرآن کریم گاهی به معنی مکان است گاهی به معنی مکانت تحتی هم که در مقابل فوق است آن هم دو قسم است گاهی تحت مکانی است گاهی تحت مکانت فوق به معنای مکان در قرآن کریم کم نیست نظیر آنچه که در سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» میآید فرمود این گروههای گوناگون که لشکرکشی کردند از مکه آمدند به مدینه از بالای مدینه از پایین مدینه تهاجمی کردند آیهٴ ده سورهٴ «احزاب» این است ﴿إِذْ جاؤُکُمْ مِنْ فَوْقِکُمْ وَ مِنْ أَسْفَلَ مِنْکُمْ وَ إِذْ زاغَتِ اْلأَبْصارُ وَ بَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَناجِرَ وَ تَظُنُّونَ بِاللّهِ الظُّنُونَ﴾ یا در همین سورهٴ مبارکهٴ «انعام» میفرماید خدا میتواند از بالا از فوق و از تحت عذاب نازل کند آیهٴ 65 سورهٴ مبارکهٴ «انعام» این است ﴿قُلْ هُوَ الْقادِرُ عَلى أَنْ یَبْعَثَ عَلَیْکُمْ عَذابًا مِنْ فَوْقِکُمْ أَوْ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِکُمْ﴾ حالا یا به صورت صاعقه باشد یا به صورت بارانهای تند باشد یا به صورت زلزله باشد که از تحت ارجل هست این فوق و تحتهای حسی و مکانی در قرآن کریم هست ولی ذات اقدس الهی از چنین وصفی منزه است برای اینکه ﴿وَ هُوَ الَّذی فِی السَّماءِ إِلهٌ وَ فِی اْلأَرْضِ إِلهٌ﴾ اگر یک موجود ﴿فَأَیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ﴾ بود او دیگر فوق و تحت ندارد پس فوق مکانی جزء اوصاف سلبیه ذات اقدس الهی است ذات اقدس الهی در عین حال که همه جا حضور و ظهور دارد در هیچ جا نیست و چون منزه از جسم است در مکان معین نیست لذا فوق و تحتی که در این باره گفته میشود لذا فوق و تحت مکانی نیست بلکه مکانت است فوق به معنای مکانت در قرآن کریم هم آمده که در سورهٴ مبارکهٴ «زخرف» میفرماید که ما بعضیها را فوق بعض قرار دادیم از لحاظ درجات آیهٴ 32 سورهٴ مبارکهٴ «زخرف» این است ﴿نَحْنُ قَسَمْنا بَیْنَهُمْ مَعیشَتَهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ رَفَعْنا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ﴾ این فوق به معنی مکانت هست چه اینکه در موارد دیگر که گاه گفته میشود ﴿یَخافُونَ رَبَّهُمْ مِنْ فَوْقِهِمْ﴾ فرشتگان پروردگار را از بالایشان میترسند و خدا را فوق خود مییابند این همان فوق مکانت است نه فوق مکانی خب اگر فوق به معنای مکانت آمده تحت به معنای مکانت هم هست که ﴿ثُمَّ رَدَدْناهُ أَسْفَلَ سافِلینَ﴾ آنجا سِفل مکانی نیست سفل مکانت است اینکه فرمود: ﴿وَ هُوَ الْقاهِرُ فَوْقَ عِبادِهِ﴾ او محیط بر بندگان خودش است و فوق مکانت دارد عدهای هم که داعیه ربوبیّت داشتند آنها هم میگفتند که ما فوق دیگرانیم آنکه میگفت ﴿أَنَا رَبُّکُمُ اْلأَعْلى﴾ یا میگفت ﴿ما عَلِمْتُ لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْری﴾ او هم ادعای فوقیت میکرد چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» حرف فرعون و آل فرعون که نقل میشود این است آیهٴ 127 سورهٴ «اعراف» این است ﴿قالَ سَنُقَتِّلُ أَبْناءَهُمْ وَ نَسْتَحْیی نِساءَهُمْ وَ إِنّا فَوْقَهُمْ قاهِرُونَ﴾ آنجا قهر به معنای جبر و ظلم است و فوق به معنای مکانت هست خب اما ذات اقدس الهی قهر به معنای احاطه نوعی دارد و فوق مکانت که ﴿وَ هُوَ الْقاهِرُ فَوْقَ عِبادِه﴾ تنها فوق عباد نیست در بعضی از آیات فرمود: ﴿اللّهُ خالِقُ کُلِّ شَیْءٍ وَ هُوَ الْواحِدُ الْقَهّارُ﴾ اگر در سورهٴ «رعد» آیهٴ شانزده اینچنین فرمود: ﴿قُلِ اللّهُ خالِقُ کُلِّ شَیْءٍ وَ هُوَ الْواحِدُ الْقَهّارُ﴾ نشان میدهد که او محیط بر جمیع اشیاست و جمیع اشیا تحت نورانیّت ﴿نُورُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ است نه تنها انسان نمیتواند بدون اذن خدا کاری انجام بدهد مقهور اوست هیچ شیء دیگری نمیتواند بدون ارادهٴ حق کاری انجام بدهد چون مقهور اوست پس او قاهر فوق کل شیء است برابر آیهٴ شانزده سورهٴ «رعد» ﴿قُلِ اللّهُ خالِقُ کُلِّ شَیْءٍ وَ هُوَ الْواحِدُ الْقَهّارُ﴾ شاید مجموع یک اسم واحد و اسم قهار وقتی ترکیب بشود احد را تولید کند احدیّت عبارت است از آن واحد قاهر است آن وحدت قاهره را میگویند احد احد موجودی است که در مقابل او غیر نیست بر خلاف واحد واحد یک موجودی است که در مقابل او ثانی و ثالث فرض دارد ولی احد یک موجودی است که در مقابل او ثانی و ثالث فرض ندارد اگر گفته شد ﴿قُلْ هُوَ اللّهُ أَحَدٌ﴾ مجموع واحد و قاهر همان پیام احد را میفهماند احدیت آن وحدت قاهره است چون اگر در قبال احد ثانی و ثالث و رابع فرض بشود او دیگر واحد است نه احد اگر گفته شد «جائنی واحد» بعد میشود گفت که ثانی و ثالث هم آمد اما اگر گفته بشود «جائنی احد» این در مقابل ثانی و ثالث نیست به هر تقدیر در آیهٴ شانزده سورهٴ «رعد» که فرمود: ﴿قُلِ اللّهُ خالِقُ کُلِّ شَیْءٍ وَ هُوَ الْواحِدُ الْقَهّارُ﴾ یعنی او «قهار علی کل شیء» است اما در خصوص آیهٴ محلّ بحث سورهٴ «انعام» که دعوت انسانها به توحید است و از غیر خدا کاری ساخته نیست از این جهت میفرماید: ﴿وَ هُوَ الْقاهِرُ فَوْقَ عِبادِه﴾ که این فوق به معنی مکانت است انسان در هر جایی که باشد تحت الشعاع نور خداست به هر درجهای هم برسد ولو به ﴿دَنَا فَتَدَلَّى ٭ فَکانَ قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنى﴾ هم برسد باز هم مقهور ﴿نُورُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ است لکن اگر چنین شد او نه تنها در مسائل مادی و رزقهای مادی خود را مقهور خدا میبیند در مسائل معنوی در مسائل علمی هم به شرح ایضاً به هر درجهای از درجات علم راه پیدا کند خود را مقهور میبیند میبیند ﴿فَوْقَ کُلِّ ذی عِلْمٍ عَلیمٌ﴾ او این معنا برای او روشن میشود ﴿فَوْقَ کُلِّ ذی عِلْمٍ عَلیمٌ﴾ همواره خود را مقهور میبیند وقتی مقهور میبیند از ذات اقدس الهی که فوق اوست و قاهر علمی بر اوست بر اساس ﴿رَبِّ زِدْنی عِلْمًا﴾ مزید علم مسئلت میکند و این هم که خدا فرمود: ﴿وَ هُوَ الْقاهِرُ فَوْقَ عِبادِه﴾ یعنی علومی که ذات اقدس الهی افاضه میکند فوق علوم دیگری است تا انسان در چه مرحلهای با این آیه برخورد کند هر کسی در احتجاجات بخواهد برهان اقامه کند میگوید آن علم الهی فوق همه براهین است لذا از آنجا کمک میگیرد و اگر خود به یک پایگاه رفیعی از علم رسید مییابد که ﴿فَوْقَ کُلِّ ذی عِلْمٍ عَلیمٌ﴾ تا برسد به علیم محض دیگر هرگز خود را گم نمیکند ذیل آیه نشان میدهد که این قاهریت خدا فوقانیت خدا خدایی که ﴿هُوَ اللّهُ فِی السَّماواتِ وَ فِی اْلأَرْضِ﴾ است که در همان آیات قبل بود یا ﴿فَأَیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ﴾ چنین خدایی آسمان و زمین برای او یکسان است ذیل آیه نشان میدهد که مسئله فوقیت مسئله علم است فرمود: ﴿وَ هُوَ الْحَکیمُ الْخَبیرُ﴾ خب انسان از خدایی که فوق اوست حکمت طلب میکند خُبرویت طلب میکند همواره میگوید ﴿رَبِّ زِدْنی عِلْمًا﴾ «رب زدنی حکما» ﴿فَوَهَبَ لی رَبّی حُکْمًا﴾ خدایی که فوق اوست و حکیم است یک انسان کامل به او عرض میکند ﴿فَوَهَبَ لی رَبّی حُکْمًا﴾ یا خبرویت مسئلت میکند ﴿وَ هُوَ الْحَکیمُ الْخَبیرُ﴾ البته چون احاطه علمی دارد و تمام جزئیات محیط است قهراً در حسابرسی هم دقیق خواهد بود که این با ﴿هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ﴾ ای که در آیات گذشته یاد شده است هشداری هم به مسئله معاد هست تا اینجا درباره توحید چند آیه ذکر شده است چه اینکه درباره نبوت هم چند آیه ذکر شده باز بحث را برمیگردانند به مسئله نبوت و شهادت الهی یاد کنند.
«و الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ»
کاربر مهمان