- 505
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 15 تا 18 سوره انعام _ بخش اول
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 15 تا 18 سوره انعام _ بخش اول"
- دربارهٴ هیچ سورهای نقل نشده است که فرشتگان در هنگام نزول آن سوره، آن سوره را بدرقه کردند
- رحمت اقسامی دارد: رحمت مطلق و رحمت مقید، رحمت عام و رحمت خاص.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿قُلْ أَ غَیْرَ اللّهِ أَتَّخِذُ وَلِیًّا فاطِرِ السَّماواتِ وَاْلأَرْضِ وَ هُوَ یُطْعِمُ وَ لا یُطْعَمُ قُلْ إِنّی أُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ وَ لا تَکُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِکینَ ﴿14﴾ قُلْ إِنّی أَخافُ إِنْ عَصَیْتُ رَبّی عَذابَ یَوْمٍ عَظیمٍ ﴿15﴾ مَنْ یُصْرَفْ عَنْهُ یَوْمَئِذٍ فَقَدْ رَحِمَهُ وَ ذلِکَ الْفَوْزُ الْمُبینُ ﴿16﴾ وَ إِنْ یَمْسَسْکَ اللّهُ بِضُرِّ فَلا کاشِفَ لَهُ إِلاّ هُوَ وَ إِنْ یَمْسَسْکَ بِخَیْرٍ فَهُوَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدیرٌ ﴿17﴾ وَ هُوَ الْقاهِرُ فَوْقَ عِبادِهِ وَ هُوَ الْحَکیمُ الْخَبیرُ ﴿18﴾
نکاتی که مربوط به آیات قبل و همچنین آیاتی که امروز تلاوت شد این است که طبق نقلی مرحوم مجلسی(رضوان الله علیه) در بحارالانوار برای فضائل سور قرآن کریم بابی باز کردند و برای هر سورهای فضیلتی ذکر کردند و برای سورهٴ مبارکهٴ «انعام» هم فضیلتی این فضیلتی که برای سورهٴ مبارکهٴ «انعام» هست برای هیچ سورهای نیست دربارهٴ هیچ سورهای نقل نشده است که فرشتگان در هنگام نزول آن سوره، آن سوره را بدرقه کردند فقط درباره سورهٴ مبارکهٴ «انعام» نقل شده است که فرشتگان فراوانی او را بدرقه کردند شما هم به این قسمت بحارالانوار مراجعه بفرمایید ببینید این نقل تام است یا نه؟ و آیا برای هیچ سورهای فرشتگان بدرقه کردند و به عنوان بدرقه نازل شدند یا مخصوص این سورهٴ مبارکهٴ «انعام» است نکته دوم آن است که چون رحمت دو قسم است رحمت مطلق و رحمت مقید، رحمت عام و رحمت خاص کتابت هم دو قسم یک کتابت عام و کتابت خاص آن رحمت مطلق که از او به عنوان رحمت رحمانیه یاد میشود که ﴿رَحْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْءٍ﴾ آن رحمت با کتابت مطلق همراه است اما آن رحمت خاصی که برای مؤمنین است آن با کتابت خاص همراه است یعنی آنچه که در آیهٴ دوازده همین سورهٴ مبارکهٴ «انعام» گذشت که ﴿کَتَبَ عَلى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ﴾ منظور از این رحمت رحمت مطلق است و منظور از این کتابت هم کتابت مطلق منظور رحمت خاص نیست و کتابت خاص نیست زیرا اینکه فرمود: ﴿کَتَبَ عَلى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ﴾ دلیلی ذکر فرمود برای اصل معاد نه برای بهشت بهشتیان چون اصل معاد دو قسم است یک عدهای برای آنها عذاب است و یک عدهای برای آنها رفاه و رحمت است و اصل قیامت مثل اصل دنیا دارای حسنه و سیئه هست بر اساس رحمت مطلقه خدا تأمین است چون خدا دارای رحمت مطلقه هست هر مستعدی را باید به استعداد او پاسخ مثبت بدهد او را به فعلیت برساند عدهای استعداد دوزخ فراهم کردند باید کیفر ببینند عدهای استعداد بهشت فراهم کردند باید پاداش ببینند چون آیهٴ دوازده برای اصل معاد است نه برای بهشت یا برای مغفرت لذا منظور از آن رحمت، رحمت مطلق است و منظور از آن کتابت هم، کتابت مطلق ولی در همین سورهٴ مبارکهٴ «انعام» آیهٴ 54 که به خواست خدا بعداً خواهد آمد آنجا فرمود: ﴿کَتَبَ رَبُّکُمْ عَلى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ﴾ منظور از آن رحمت، رحمت خاص است چه اینکه منظور از آن کتابت، کتابت مخصوص زیرا در ذیل آن جمله فرمود: ﴿کَتَبَ رَبُّکُمْ عَلى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ أَنَّهُ مَنْ عَمِلَ مِنْکُمْ سُوءًا بِجَهالَةٍ ثُمَّ تابَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَصْلَحَ فَأَنَّهُ غَفُورٌ رَحیمٌ﴾ سخن از رحمت خدا، مغفرت خدا، تواب بودن خدا و مانند آن است که اینها جزء شئون رحمت خاصه است قهراً آن کتابت هم کتابت خاص خواهد بود غرض آن است که خدا بر خود رحمت خاص را لازم نکرده است بلکه بر خود رحمت خاص را نسبت به مؤمنان لازم کرد و بر خود رحمت مطلق را برای مطلق انسانها که رحمت مطلق میسازد با عذاب میسازد با رحمت خاصه و مغفرت و بهشت نکته بعد آن است که اینکه فرمود: ﴿وَ لَهُ ما سَکَنَ فِی اللَّیْلِ وَ النَّهارِ وَ هُوَ السَّمیعُ الْعَلیمُ﴾ اگر هر چه در شب و روز است سکنی دارد نه ساکن است هر چه در شب و روز سکنی دارد خواه ساکن باشد خواه متحرک مِلک و مُلک خداست قهراً مسموع و معلوم خدا هم خواهد بود چون اگر چیزی در اختیار اوست معلوم آن هم خواهد بود لذا فرمود: ﴿وَ هُوَ السَّمیعُ الْعَلیمُ﴾ در بحثهای معاد روی سمع و علم خیلی تکیه میشود برای اینکه بررسی حسابها متفرع است که خداوند همه حرفها و گفتارها و کردارها را بشنود و بداند چه اینکه متفرع بر آن است که از نیات هم باخبر باشد لذا در بخشی از آیات گذشته فرمود: ﴿وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ یَعْلَمُ ما فی أَنْفُسِکُمْ فَاحْذَرُوهُ﴾ بدانید آنچه که در جان شما میگذرد معلوم خداست از او بر حذر باشید اگر کسی بداند خدا از نیات او باخبر است اهل مراقبت خواهد بود و اگر ذات اقدس الهی از نیات باخبر باشد در قیامت میتواند برابر نیات پاداش یا کیفر عطا کند.
مطلب بعدی آن است که عقل و نقل در مسئله توحید هماهنگاند خود این هماهنگی را آیه تبیین میکند یعنی برهان اقامه میشود بر اینکه خدا حق است دلیل نقلی هم اقامه میشود بر اینکه توحید حق است و شرک باطل این معنای توافق عقل و نقل یا توافق برهان و قرآن است و آن برهان را اگر حکیم یا متکلم اقامه کند میشود دلیل عقلی اگر پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) اقامه کند مجموع برهان و عرفان است چون او اول مییابد میبیند بعد به صورت برهان اقامه کند برای حکیم و متکلم ممکن است یک چیزی معقول صرف باشد ولی برای صاحب مقام نبوت و رسالت اول مشهود است بعد معقول یعنی اول او با چشم جان میبیند بعد با فکر میفهمد و با زبان املا میکند دیگران با براهین مطالبی را میفهمند اگر در سیر و سلوک و جهاد اکبر موفق شدند معقولهای اینها مشهود خواهد شد وگرنه در حدّ برهان میماند خب الآن پس دو مطلب مهم باید از این آیه استنباط بشود یکی اینکه خود این برهان عقلی با آن سخن نقلی هماهنگ است تفاوت عقل و نقل است بر توحید و حقانیت توحید و بطلان شرک دوم اینکه این سخن عقلی را اگر یک حکیم یا متکلم بگوید این فقط دلالت میکند که عقل و نقل باهم مطابق است ولی اگر این سخن عقلی را این برهان را یک صاحب نبوت و رسالت بگوید این دلیل است بر اینکه مشهود و معقول با منقول هماهنگاند یعنی عرفان با برهان و قرآن هماهنگ است اصل استدلال این است ذات اقدس الهی به پیغمبر میفرماید بگو این بگو جزء ﴿یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ﴾ دو تا بگو در اینجاست یکی بگوی عقلی, یکی بگوی نقلی بگوی عقلی یعنی بفهم اینچنین استدلال بکن ﴿قُلْ أَ غَیْرَ اللّهِ أَتَّخِذُ وَلِیًّا فاطِرِ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ وَ هُوَ یُطْعِمُ وَ لا یُطْعَمُ﴾ آن بگوی دوم بگوی نقلی است ﴿قُلْ إِنّی أُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ وَ لا تَکُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِکینَ﴾ بگو من مأمورم که موحد باشم بگو من از شرک نهی شدم این بگوی دوم دستور نقلی است اما آن بگوی اول تبیین عقلی است اینکه تعبد نیست خب در تحلیل آن قل اول که برهان عقلی است میفرماید بالأخره بشر محتاج است یا محتاج نیست اگر کسی بگوید من بدو و حشری نداشتم یا بینیازم یا اگر محتاج باشم تمام نیازهای خودم را خودم رفع میکنم این حرفها که باطل است مقدور گفتن هیچ بشر نیست معقول هیچ کسی نیست یعنی کسی بگوید من به هیچ چیز احتیاجی ندارم نه آب میخواهم نه هوا میخواهم نه جامه میخواهم نه مسکن میخواهم نه زمان میخواهم نه زمین میخواهم هیچ چیز نمیخواهم چنین چیزی که نیست این محفوف به حاجات است یا بگوید به اینکه من محتاجم ولی خودم میتوانم نیازهای خودم را تأمین کنم یعنی هوا آفرینم، زمین آفرینم، زمان آفرینم، درخت آفرینم، صحرا آفرینم، ستاره آفرینم این هم که نیست برای اینکه انسان به شب و روز محتاج است به شمس و قمر محتاج است به ستارهها محتاج است به دریا و صحرا محتاج است به مزرع و مرتع محتاج است هیچ کدام از اینها را خودش نمیتواند تهیه کند اگر کسی بگوید که من محتاجم و خودم نمیتوانم حاجتها را برآورده کنم باید به کسی تکیه کنم که نیازهای مرا برطرف میکند این سخن سوم حق است عقلپذیر است یعنی انسان محتاج است و خودش توان آن را ندارد که مورد نیاز خود را تأمین کند و غیر او نیازهای او را برطرف میکند این مطلب سوم حق است اما غیر او کیست؟ آیا فرشتهها هستند آیا ستارهها هستند آیا بزرگان از بشریتاند همه اینها را قرآن نقل میکند و ابطال میکند میفرماید آنکه بینیاز محض است و آفریدگار این مجموعه نظام کیهانی است آن سرپرست ماست شما که در قدم سوم سخن صائبی دارید در تطبیق نباید اشتباه کنید آنکه این مجموعه را آفرید حدوثاً و نیاز این مجموعه را تأمین میکند بقائاً او الله است اینها یکی مثل شما مخلوقاند ﴿قُلْ أَ غَیْرَ اللّهِ أَتَّخِذُ وَلِیًّا فاطِرِ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ وَ هُوَ یُطْعِمُ وَ لا یُطْعَمُ﴾ پس او هم پدید آورنده است هم بینیاز محض نه تنها پدید آورنده است نه تنها بینیاز محض است بلکه جواد و سخی هم هست رزاق و مطعم هم هست نه تنها نیاز ندارد بلکه نیاز نیازمندان را هم برطرف میکند این میشود برهان بر توحید ﴿قُلْ أَ غَیْرَ اللّهِ أَتَّخِذُ وَلِیًّا فاطِرِ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ وَ هُوَ یُطْعِمُ وَ لا یُطْعَمُ﴾ هم صفات سلبیه که نقص است ندارد هم صفات ثبوتیه که کمال است دارد هم اصل پیدایش جهان هم برای اوست در طلیعه سورهٴ مبارکهٴ «انعام» فرمود خدا خالق است در اینجا هم میفرماید نه تنها خالق است فاطر هم هست فرق خلق و فطر آن بود خلق آن است که آن مواد اولیه که موجود است کسی بیاید این مواد اولیه را دوخت و دوز کند میگویند از «ثوب خَلِق» گرفته شده یک خیاط آن پارچههای بریده را که قبلاً موجود بود و کهنه شد آنها را بگیرد دوخت و دوز مجدد کند میگویند از این خَلِق و از این کهنه جامهای ساخت اگر مواد اولیه باشد و کسی آن مواد اولیه را بگیرد و به او صورت بدهد میشود خالق، مصور و مانند آن ولی کسی نوظهور داشته باشد نوآور باشد به او میگویند فاطر در طلیعهٴ این سورهٴ «انعام» فرمود: ﴿الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذی خَلَقَ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضَ﴾ هم اکنون در این قسمت از سورهٴ «انعام» میفرماید: ﴿قُلْ أَ غَیْرَ اللّهِ أَتَّخِذُ وَلِیًّا فاطِرِ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ﴾ پس خدا نه تنها مواد عالم را به یک صورتی درآورد و اندازهگیری کرد بلکه آن مواد اولیه را هم آفرید بدون الگوی قبلی خب و نیاز هر نیازمندی را هم او برطرف میکند ﴿قُلْ أَ غَیْرَ اللّهِ أَتَّخِذُ وَلِیًّا فاطِرِ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ وَ هُوَ یُطْعِمُ وَ لا یُطْعَمُ﴾ این یک برهان عقلی است که هم در کتابهای فلسفه و کلام میگنجد و هم در جدال اَحسن از آن به بعد دلیل نقلی شروع میشود میفرماید: ﴿قُلْ إِنّی أُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ وَ لا تَکُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِکینَ ﴾ این امر و نهی نقلی مطابق با آن برهان عقلی است این ﴿قُلْ إِنّی أُمِرْتُ﴾ امر است ﴿وَ لا تَکُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِکینَ﴾ نهی است این دلیل نقلی مطابق با آن برهان عقلی است پس عقل و نقل بر حقانیت توحید و بطلان شرک فتوا میدهد این سخنی است که برای انسانهای عادی قابل توجیه است یعنی برای حکیم و متکلم از یک سوی برای مفسر و متعبد از سوی دیگر این حکیم با برهان عقلی ثابت میکند خدا هست و واحد است و «لاشریک له»بعد میبیند همین دلیل عقلی او را نقل تأیید میکند یک وقت کسی مستقیماً به خدمت قرآن میرود میبیند قرآن که دلیل نقلی است امر به توحید و نفی شرک میکند بعد به خدمت برهان عقلی میرسد میبیند عقل هم توحید و نفی شرک را تثبیت میکند ولی اگر این دو پیام را از صاحب کشف و شهود شنیدیم یعنی خود پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) میبینیم شهود او، مشهود او با معقول او با منقول او هماهنگ است اینجاست که عرفان و برهان و قرآن هماهنگ است اینجاست که آنچه را که پیغمبر مشاهده میکند و آنچه را که به عنوان برهان اقامه میکند و آنچه را که به عنوان دلیل نقلی مییابد هماهنگاند مطابق هماند چون پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نظیر یک حکیم متکلم نیست که فقط برهان اقامه کند بلکه او بر اساس ﴿ما کَذَبَ الْفُؤادُ ما رَأى﴾ اول این حقایق را میبیند بعد میفهمد بعد میفهماند دیگران میفهمند اما شاید ببیند شاید نبینند آن هم دیدن ناقص چه اینکه فهمشان هم فهم رسا و کامل نیست خب این ﴿قُل﴾.
پرسش...
پاسخ: شاهداً و مشهوداً
پرسش: ... «و علیک شهید و شاهداً و مشهودا»
پاسخ: اصل شهادت معصوم بر انسان در همه شئون حق است اما این مسئله شهادت بر وحدانیت حق است نه شهادت بر اعمال این شهود است یعنی مشاهده کردن از باب کشف و شهود نه شهادت بر اعمال البته شهادت بر اعمال مرحله اولش که مرحله تحمل است کشف و شهود است که اعمال همه ما را به اذن خدا میبینند در قیامت شهادت میدهند که آنجا ظرف ادای شهادت است البته.
پرسش...
پاسخ: آن وقت خود حضرت میشود مشهود، مشهود دیگری خواهد بود اما اینجا شاهد بر وحدانیت حق است یعنی وحدانیت حق را مشاهده میکند نظیر همان آیاتی که در اوایل سورهٴ مبارکهٴ «آل عمران» گذشت که ﴿شَهِدَ اللّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ وَ الْمَلائِکَةُ وَ أُولُوا الْعِلْمِ قائِمًا بِالْقِسْطِ﴾ که نه تنها شهود عقلی و درک مفهومی است یا شهود لسانی است بلکه شهود قلبی هم هست خب مطلب بعد آن است که چون قرآن مثل سایر کتابهای عقلی برهان محض ارائه نمیکند بلکه این برهان را با سیر و سلوک هماهنگ میکند که انسان بفهمد و برابر آن راه بیفتد سخن از واجب الوجود و علت العلل و مسبب الاسباب و امثال ذلک نیست خواه تعبیراتی که در سایر روایات در روایات دیگر هست خواه تعبیراتی که در کتابهای عقلی است بلکه سخن از ولایت هست که انسان مؤمن میخواهد تحت ولایت الله قرار بگیرد جزء اولیای الهی بشود فرمود: ﴿قُلْ أَ غَیْرَ اللّهِ أَتَّخِذُ وَلِیًّا فاطِرِ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ﴾ من باید تحت ولای او باشم اگر کسی تحت ولای الله بود ﴿اللّهُ وَلِیُّ الَّذینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ﴾ همین معنا را البته با یک سبک عمیقتری در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» از پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل شده است آیهٴ 196 سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» این است که از زبان پیغمبر نقل میکند ﴿انَّ وَلِیِّیَ اللّهُ الَّذی نَزَّلَ الْکِتابَ وَ هُوَ یَتَوَلَّى الصّالِحینَ﴾ که پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) میفرماید که ولیّ من الله است که این الله کتاب را نازل کرده است و متولی صالحین است یعنی اگر کسی بخواهد تحت ولای الله قرار بگیرد و الله ولیّ او باشد دوتا شرط عنصری و محوری دارد یکی اینکه خود شخص جزء صالحین باشد یکی اینکه در مسیر قرآن حرکت کند اگر جزء صالحین بود و در مسیر قرآن حرکت کرد تحت ولایت الله است ﴿إِنَّ وَلِیِّیَ اللّهُ الَّذی نَزَّلَ الْکِتابَ﴾ که این تعلیق حکم بر وصف مشعر به علیت است یعنی او از راه انزال کتاب و نازل کردن معارف قرآنی ولایت ما را به عهده دارد و شخص هم باید جزء صالحین باشد نه جزء ﴿عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾ آدم خوب باشد کافی نیست آدم خوب در عالم زیاد است صرف اینکه مؤمن باشد و واجبها را انجام بدهد و مستحبها را هم تا حدودی انجام بدهد و محرمات را ترک کند این جزء ﴿عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾ است اینها آدمهای خوبیاند اینها اهل بهشتاند ولی اینها جزء اولیای اله نیستند صالح غیر از ﴿عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾ است کسی که گوهر ذاتش دیگر پاک شده باشد اینکه در کتابهای اخلاقی مینویسند اگر کسی مدتی در یک شهری در یک روستایی مشغول امامت بود سخنرانی بود هدایت مردم بود و مهمانی از خارج رسید چون «لکل جدید لذه» بالأخره هر جدیدی هر تازه واردی یک نشاطی دارد بالأخره مردم آن روستا یا شهر به سراغ آن واعظ یا عالم دیگر رفتند و مسجد او یا پای سخنرانی او خلوت شد اگر او نه تنها چیزی نگفت صابر است تازه نه ولیّ اگر هیچ تحولی در قلب او پیدا نشد نه تنها نگفت عجب خوش استقبال و بدرقهاند اگر نگفت دنیا همیشه این طور بود اگر نگفت این عمر را ما خدمت کردیم مگر ما چکار کردیم در حق مردم از این حرفها و اوهام و خیالات در او نبود معلوم میشود صالح است یعنی گوهر ذاتش صالح است شما حالا در شصت میلیون شاید پنج, شش تا این طوری پیدا نکنید غرض آن است که ﴿وَ هُوَ یَتَوَلَّى الصّالِحینَ﴾ غیر از ﴿عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾ است بهشتیها خیلیاند خیلیها بهشت میروند اما اولیای خدا خیلی کم هستند آنها که هیچ چیزی در صحنهٴ قلب او جز رضای حق نباشد آن شخص باید به این حد برسد و در مسیر خدا حرکت بکند تا الله بشود ولیّ او این حرف را خود پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) ادعا کرد ﴿إِنَّ وَلِیِّیَ اللّهُ الَّذی نَزَّلَ الْکِتابَ وَ هُوَ یَتَوَلَّى الصّالِحینَ﴾ خب پس اینکه فرمود: ﴿قُلْ أَ غَیْرَ اللّهِ أَتَّخِذُ وَلِیًّا فاطِرِ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ وَ هُوَ یُطْعِمُ وَ لا یُطْعَمُ﴾ سخن از آن نیست که الله واجب الوجو د است چه در کتابهای عقلی نه الله ولیّ است نه الله معبود است نه الله رب است الله ولیّ است ﴿أَ غَیْرَ اللّهِ أَتَّخِذُ وَلِیًّا فاطِرِ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ وَ هُوَ یُطْعِمُ وَ لا یُطْعَمُ﴾ آنگاه همین معنای مشهود معقول را با منقول تأیید میکند ﴿قُلْ إِنّی أُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ وَ لا تَکُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِکینَ﴾ این دیگر برهان نیست این تعبد است منتها تعبد بعد از تعلیل است این توافق عقل و نقل است یعنی حالا که فهمیدی خدا هست و شریک ندارد به همین خدا سر بسپار و برای او شریک قائل نشو یعنی به فهمیدهات عمل بکن آنگاه این دیگر آن امر تعبدی محض یا نهی تعبدی صرف نیست میشود ارشاد برای اینکه عقل فهمید دیگر این یک پیام تازهای ندارد این نظیر ﴿أَقیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ﴾ نیست که این ﴿أَقِمِ الصَّلاةَ لِدُلُوکِ الشَّمْسِ إِلى غَسَقِ اللَّیْلِ﴾ یک تعبد محض است آدم چه وقت نماز بخواند چه وقتی از روز نماز بخواند چند رکعت نماز بخواند اینها تعبد محض است اما وقتی عقل با برهان کامل فهمید غیر از خدا احدی ولیّ نیست بعد به چنین عقلی و به چنین عاقلی بگویند مسلمان باش و شرک نورز این ارشاد به حکم اوست این عقلی است که با نقل هماهنگ است و میشود ارشاد این یک تعبد محض نیست چون خود عقل وقتی فهمید از نظر حکمت نظری که غیر خدا ولییّ نیست از نظر حکمت عملی فتوا میدهد به وجوب الاسلام و بطلان الشرک و میگوید اگر مسلِم و منقاد نبودید و شرک ورزیدی جهنم میروی آنگاه آن ﴿قُلْ إِنّی أُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ أَوَّلَ مَنْ أَسْلَم﴾ میشود ارشاد به این حکم عقلی ﴿وَ لا تَکُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِکینَ﴾ نهیی است که ارشاد به همان حکم عقل است منتها آن پیام زائدی که این آیه دارد به عنوان دلیل نقلی و عقل از او غافل است آن است که خدا به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) میفرماید که بگو من اولین مسلمانم این اولیت چون در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» یعنی در همین سورهٴ بخش پایانیاش آیهٴ 162 و 163 این است ﴿قُلْ إِنَّ صَلاتی وَ نُسُکی وَ مَحْیایَ وَ مَماتی لِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ ٭ لا شَریکَ لَهُ وَ بِذلِکَ أُمِرْتُ وَ أَنَا أَوَّلُ الْمُسْلِمینَ﴾ در تمام قرآن کریم ملاحظه فرمودید این ﴿أَوَّلُ الْمُسْلِمینَ﴾ یک جاست آن هم مخصوص پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است هیچ پیغمبری نگفت ﴿وَ أَنَا أَوَّلُ الْمُسْلِمینَ﴾ در جریان حضرت موسای کلیم آن طوری که در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» آمده است بعد از آن تجلی خدا و انفکاک جبل و مدهوش شدن موسای کلیم(سلام الله علیه) نه بیهوش شدن بعد از آن جریان در آیهٴ 143 سورهٴ «اعراف» دارد که ﴿فَلَمّا أَفاقَ قالَ سُبْحانَکَ تُبْتُ إِلَیْکَ وَ أَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنینَ﴾ خب این ﴿أَوَّلُ الْمُؤْمِنینَ﴾ نسبت به قوم خودش اولیت دارد درجه آنها هم البته نسبت به خیلیها اول هست و خودش قبلاً مؤمن بود اهل وحی بود و مانند آن اما ﴿أَوَّلُ الْمُسْلِمینَ﴾ درباره او نیامده.
پرسش...
پاسخ: اعراف؟ غرض آن است که آن اولیت رتبی است نسبت به پیغمبر اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) اولیت رتبی است چه اینکه در مرحله اخذ میثاق هم طبق روایاتی که آمده است ﴿وَإِذْ أَخَذَ اللّهُ مِیثَاقَ النَّبِیِّینَ﴾ اول کسی که ﴿قَالُوا بَلَى﴾ گفت وجود مبارک پیغمبر اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بود این میشود اولیت خب رتبی اولیت زمانی در قرآن کریم کم نیست چه اینکه در همان جریان سحرهٴ موسی آنها هم وقتی وجود مبارک موسای کلیم آن عصا را انداخت و سحر ساحران باطل شد اول کسی که به موسای کلیم ایمان آورد خود آن ساحران بودند که کارشناسان سحر بودند سخن آنها در سورهٴ مبارکهٴ «شعراء» به این صورت بیان شده است آیهٴ 49 به بعد سورهٴ مبارکهٴ «شعراء» این است وقتی سحره ایمان آوردند و فرعون آنها را تهدید کرد گفت: ﴿لأُقَطِّعَنَّ أَیْدِیَکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ مِنْ خِلافٍ﴾ آنها گفتند: ﴿إِنّا نَطْمَعُ أَنْ یَغْفِرَ لَنا رَبُّنا خَطایانا أَنْ کُنّا أَوَّلَ الْمُؤْمِنینَ﴾ ما در بین این مردم اولین گروهی هستیم که به موسای کلیم ایمان آوردیم این اولیت اولیت زمانی است البته و این اولیتهای زمانی گاهی فضیلتهای فراوانی را هم به همراه دارد مثل اینکه وجود مبارک امیرالموٴمنین(سلام الله علیه) اول المسلمین به رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بود و همین سحره فرعون ﴿أَوَّلَ الْمُؤْمِنینَ﴾ به وجود مبارک موسای کلیماند سرّش این است که در چنان فضای جاهلیت کسی تشخیص بدهد حق چیست و حق با کیست؟ کار آسانی نیست بر فرضی که تشخیص داد حق چیست و حق با کیست؟ بخواهد از آن خفقان بیرون بیاید هر گونه خطر را تحمل بکند و حق را بپذیرد هم آسان نیست مثل اولین انقلابی در انقلاب اسلامی ایران که خود امام بود اول کسی که فهمید باید چه کرد و اول کسی که اقدام کرد و کار را انجام داد خود امام بود این تنها اولیت زمانی نیست خیلیها بودند ولی از جریان با خبر نبودند ممکن است عدهای هم از جریان باخبر بودند ولی آن شهامت را نداشتند آن قدرت را نداشتند آن گذشت را نداشتند غرض آن است که گاهی اولیت، اولیت زمانی است این خیلی فضیلت را به همراه ندارد گاهی یک اولیتی است که فضائل دیگر را هم به همراه دارد اما درباره خصوص پیغمبر اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) گرچه اولیت نسبت به قوم خود داشت که اولیت زمانی بود و اما آن اولیت مطلق که در همین سورهٴ «انعام» در اواخر سوره آمده است نسبت به همه انبیا و اولیا خواهد بود آن اولیت، اولیت رتبی است ﴿قُلْ إِنّی أُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ وَ لا تَکُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِکینَ﴾ که حالا این ﴿لا تَکُونَنَّ﴾ یا مقول قول است یا عطف است بر خود ﴿قل﴾ یا «قیل له» که ﴿لا تَکُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِکینَ﴾
مطلب بعدی آن است که این معارف بلند را با یک شأن نزول خام نمیشود تطبیق کرد مرحوم امینالاسلام در مجمع البیان دارد که «قیل» عدهای از مشرکین مکه به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) گفتند که تو یک کار خطرناکی را شروع کردی و ما حدس میزنیم منشأ اقدام این کار خطرناک نیازهای مالی توست ما اموالی جمع میکنیم به تو میدهیم که تو را از این فقر و نیازمندی بیرون بیاورد آن وقت آیه نازل شد ﴿قُلْ أَ غَیْرَ اللّهِ أَتَّخِذُ وَلِیًّا فاطِرِ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ وَ هُوَ یُطْعِمُ وَ لا یُطْعَمُ﴾ به این شأن نزولها نمیشود قرآن را تفسیر کرد ببینید این اوج معارفی که از این آیه استنباط شد با آن شأن نزول خیلی تنزل میکند اینگونه از شأن نزولها یک تاریخ مرسل است نه تنها حدیث تقریباً جزء نقلهای بیارزش است که انسان بخواهد به اعتماد یک چنین قیل و قالی آیه را تفسیر کند این اصلاً روایت نیست چه رسد به مسند بودن و مانند آن قیل چه کسی گفته؟ از چه کسی نقل شده؟ آیا تاریخ است آیا حدیث است؟ محدثش کیست؟ راویاش کیست؟ مروی عنه کیست؟ این است که قبل از اینکه به سراغ این «قیل» و «قال» بروید باید به خدمت خود آیه بروید آن وقت آن اوج را نمیشود به این حضیض معنا کرد.
پرسش...
پاسخ: آن به لطف الهی چه میدانیم در یک لحظه بعد چه پیش میآید ممکن است در یک لحظه بعد آن مقلب القلوب دلها را اصلاح کند چه میدانیم.
مطلب بعدی آن است که
پرسش...
پاسخ: اینها در آنجا طبق همان زیارت شریفه جامعه کبیر اینها یک نورند وقتی یک نور بودند کثرتی ندارند تا ما بگوییم مثلاً پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) اول هست و اینها اول نیستند اگر یک نورند در آن مقام نورانیت که یک نورند «کنتم نوراً واحد» که «تاب و طهر» اگر یک نور است یک واقعیت است تعدد و کثرت نیست تا ما بگوییم پس تکلیف اینها چیست؟
مطلب بعدی آن است که این استدلال به طعام و رفع نیاز نسبت به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) تقریباً جدال احسن است نسبت به دیگران برهان است یعنی خود پیغمبر که بخواهد احتجاج کند به همان جملهٴ اولا احتجاج میکند ﴿قُلْ أَ غَیْرَ اللّهِ أَتَّخِذُ وَلِیًّا فاطِرِ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ﴾ اما مسئله ﴿وَ هُوَ یُطْعِمُ وَ لا یُطْعَمُ﴾ این برای کسی نیست که «خوفاً من النار» عبادت نمیکند و «شوقاً الی الجنة» عبادت نمیکند این جدال احسن است میفرماید شما چرا بتها را میپرستید چرا ارباب متفرقه را میپرستید برای رفع حوائج مادی است دیگر خب حوائج مادی را که الله برطرف میکند نه اینها مطعم که خداست نه اینها اما کسی که خودش و اهل بیتش اینها میگویند ﴿إِنَّما نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللّهِ﴾ خود گرسنه میخوابند آنها با برهان ﴿یُطْعِمُ وَ لا یُطْعَمُ﴾ تمسک نمیکنند اینها کسانیاند که با شکراً و حباً و «تلک عبادة الاحرار» متمسکاند.
مطلب بعدی آن است که این طعام گاهی به معنای همه اموری است که مورد نیاز بشر است که در نوبت قبل اشاره شد گاهی هم نه در مقابل آب است وجود مبارک حضرت ابراهیم(سلام الله علیه) هم به این براهین یک مقدار به عنوان برهان یک مقدار به عنوان جدال احسن استشهاد کردند در سورهٴ مبارکهٴ «شعراء» استدلال حضرت ابراهیم این است که ﴿الَّذی خَلَقَنی فَهُوَ یَهْدینِ ٭ وَ الَّذی هُوَ یُطْعِمُنی وَ یَسْقینِ ٭ وَ إِذا مَرِضْتُ فَهُوَ یَشْفینِ﴾ آیهٴ 78 به بعد سورهٴ مبارکهٴ «شعراء» ﴿الَّذی خَلَقَنی فَهُوَ یَهْدینِ ٭ وَ الَّذی هُوَ یُطْعِمُنی وَ یَسْقینِ ٭ وَ إِذا مَرِضْتُ فَهُوَ یَشْفینِ ٭ وَ الَّذی یُمیتُنی ثُمَّ یُحْیینِ ٭ وَ الَّذی أَطْمَعُ أَنْ یَغْفِرَ لی خَطیئَتی یَوْمَ الدِّینِ ٭ رَبِّ هَبْ لی حُکْمًا وَ أَلْحِقْنی بِالصّالِحینَ﴾ در آنجا که حضرت فرمود خلقت من به عهده خداست یعنی حدوثاً من به او محتاجم هدایت من به عهده خداست یعنی بقائاً به او محتاجم طعام من به عهده خداست یعنی بقائاً به او محتاجم سقی و سیراب کردن من به عهده خداست یعنی بقائاً به او محتاجم شفای بیماریام به عهده خداست یعنی بقائاً به او محتاجم در آنجا که استدلال میکند میفرماید: ﴿الَّذی خَلَقَنی﴾ خب این مثل اول سورهٴ مبارکهٴ «انعام» است که ﴿الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذی خَلَقَ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضَ﴾ است بعد فرمود: ﴿هُوَ الَّذی خَلَقَکُمْ مِنْ طینٍ ثُمَّ قَضى أَجَلاً وَ أَجَلٌ مُسَمًّى عِنْدَهُ﴾ در همان آیهٴ دوم سورهٴ «انعام» که فرمود خدا شما را خلق کرد این معنایش این است که اصل پیدایش شما به عهده خداست اما از اینکه میگوید طعامتان میدهد مشکلات شما را حل میکند معلوم میشود انسان حدوثاً و بقائاً به خدا محتاج است تنها اینچنین نیست که خدا خالق انسان باشد بلکه خدا مطعم انسان هم هست در آیهٴ محلّ بحث سورهٴ «انعام» اشاره شد که منظور از ﴿یُطْعِمُ﴾ یعنی تمام نیازهای بشری را برطرف میکند منتها طعام چون مهمترین حاجتهای بشر را برطرف میکند از این جهت ذکر شده است نظیر ﴿لا تَأْکُلُوا أَمْوالَکُمْ بَیْنَکُمْ بِالْباطِلِ إِلاّ أَنْ تَکُونَ تِجارَةً عَنْ تَراضٍ﴾ که منظور اکل و خوردن نیست منظور مطلق تصرف است اینجا هم منظور مطلق چیزهایی است که نیازها را برطرف میکند اما آنچه در سورهٴ «شعرا» از استدلالهای حضرت ابراهیم(سلام الله علیه) نقل شده است منظور همان طعام و غذا خوردن است در قبال شراب و آب دادن که فرمود: ﴿یُطْعِمُنی وَ یَسْقینِ ٭ وَ إِذا مَرِضْتُ فَهُوَ یَشْفینِ﴾ شفا که یکی از ارزاق است «سقی» که یکی از ارزاق است در کنار اطعام قرار داده شد اما گاهی به همان معنای مطلق رفع حاجتهای اقتصادی است چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «قریش» فرمود: ﴿لإیلافِ قُرَیْشٍ ٭ إیلافِهِمْ رِحْلَةَ الشِّتاءِ وَ الصَّیْفِ ٭ فَلْیَعْبُدُوا رَبَّ هذَا الْبَیْتِ ٭ الَّذی أَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ وَ آمَنَهُمْ مِنْ خَوْفٍ﴾ منظورشان از این طعام در مقابل شراب نیست که طعام در مقابل اطعام در مقابل «سقی» باشد بلکه منظور آن است که مطلق نیازهای اقتصادی را خدا برطرف کرده است هم به اینها آب داد هم به اینها نان داد هم به اینها مزرع و مرتع داد هم دامداری و کشاورزی داد خب اما اینکه فرمود...
پرسش...
پاسخ: چرا دیگر فرمود اینها هم مشکلات مالیشان تأمین شد هم امنیت اینها جاهای دیگر همه جا ناامن است و خدا مکه را امن قرار داد.
پرسش...
پاسخ: بله لذا گفتند در مقام نمازسورهٴ «ضحی» و «قریش» را باید یک جا قرائت کرد.
پرسش...
پاسخ: نه آنکه بیا جلوتر یا بلندتر حرف بزن یا جلوتر بنشینید و در قسمت قبلش آنجا آمده است که ذات اقدس الهی اصحاب فیل را به هلاکت رساند و ﴿تَرْمیهِمْ بِحِجارَةٍ مِنْ سِجِّیلٍ ٭ فَجَعَلَهُمْ کَعَصْفٍ مَأْکُولٍ﴾ این را برای چه کرد ﴿لإیلافِ قُرَیْشٍ﴾ ایجاد الفت قریش که این متعلق به اوست لذا در حکمی گفتند در نماز ﴿أَلَمْ تَرَ﴾ با قریش اینها باید در یک رکعت خوانده بشود ارتباط هم دارد گاهی ممکن است که متعلق یک آیه در آیهٴ دیگر قرار بگیرد در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» مشابه این گذشت آیه قبل دارد ﴿لَعَلَّکُمْ تَتَفَکَّرُونَ﴾ آیهٴ بعد دارد ﴿فِی الدُّنْیا وَ اْلآخِرَةِ﴾ مفعول واسطه در آیهٴ بعد است فعل در آیه قبل از این نمونهها هست خب اما اینکه فرمود این برهان عقلی با نقلی که مطابق شد اختصاصی به مسئله ولایت الهی یا آنها که حباً اطاعت میکنند یا آنها که طمعاً و «شوقاً الی الجنه» عبادت میکنند نیست همین معنا درباره کسانی که «خوفاً من النار» عبادت میکنند هم هست فرمود: ﴿قُلْ إِنّی أَخافُ إِنْ عَصَیْتُ رَبّی عَذابَ یَوْمٍ عَظیمٍ ٭ مَنْ یُصْرَفْ عَنْهُ یَوْمَئِذٍ فَقَدْ رَحِمَهُ﴾ این ناظر به آن است که اگر کسی بخواهد ربی را معبودی را اتخاذ بکند و منشأ این اتخاذ معبود همان خوف هست مستدل به این شخص میگوید تا این قدم سوم را درست آمدی از این به بعد خطا در تطبیق است یعنی اگر کسی بگوید من از هیچ چیز هراس ندارم این معنایش این است که من به هیچ چیز نیازمند نیستم یا اگر نیازمند باشم خودم توان آن را دارم که نیازهایم را برطرف کنم در حالی که این چنین نیست هر دو مطلب باطل است هم انسان نیازمند به آب و هوا و زندگی و وسائل و امکانات است هم خودش آن قدرت را ندارد که جلوی حوادث و خطرها را بگیرد کیست که میتواند جلوی سرما و گرما را بگیرد کیست که میتواند جلوی زلزله را بگیرد کیست میتواند جلوی پیدایش امراض را بگیرد و کیست که میتواند جلوی پیدایش صدها خطرهای احتمالی را بگیرد پس باید به کسی تکیه کرد که انسان در پناه او از آسیب محفوظ بماند این سخن تا اینجا حق است اما آن کیست آنکه ﴿فاطِرِ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ﴾ است آنکه خالق کل است نه ستارههایند نه فرشتگاناند نه بزرگان بشر خب و چون انسان دارای روحی است و اندیشهای است و با مرگ هرگز از بین نمیرود هر کاری که کرده است هر عقیدهای که دارد زنده است این یا حق است یا باطل باید به پاداش حق و کیفر باطل هم رسید لذا برهان اقامه میکند میفرماید: ﴿قُلْ إِنّی أَخافُ إِنْ عَصَیْتُ رَبّی عَذابَ یَوْمٍ عَظیمٍ﴾ این اختصاصی به قیامت هم ندارد در دنیا هم هست پس اگر کسی بخواهد خدا را عبادت کند «خوفاً من العقاب» اگر کسی بخواهد معبودی داشته باشد و منشأ اتخاذ معبود هم خوف است این خوف درباره خدا صادق است یا نسبت به خدا صادق است نسبت به غیر خدا صادق نیست برای اینکه غیر خدا که سمتی ندارد پس به مشرکین میفرماید شما اگر رب را و معبود را اتخاذ میکنید برای اینکه از آسیب محفوظ بمانید باید به الله مراجعه کنید تا از آسیب محفوظ بمانید منتها این برهان عقلی با دلیل نقلی آمیخته شد نفرمود: «انی اخاف ربی ان اتخذت ولیاً غیره» یا نفرمود: «انی اخاف عذاب ربی ان اشرکت به» بلکه فرمود: ﴿إِنّی أَخافُ إِنْ عَصَیْتُ﴾ عصیتُ یعنی چه؟ یعنی یک امری هست که من باید آن امر را اطاعت بکنم این امر میشود نقل این برهان، برهان تام است منتها این عقل را با نقل هماهنگ کرد این برهانی که منشأش خوف است عقل و نقل هماهنگ است مثل آن برهانی که منشأش طمع و شوق است عقل و نقل هماهنگ است و مثل آن برهانی که منشأش اتخاذ ولیّ است عقل و نقل هماهنگ است وگرنه در خلال برهان که سخن از معصیت نیست برهان مربوط به حکمت نظری است معصیت مربوط به حکمت عملی است مثل اینکه شما در ریاضیات هرگز نخواهید گفت که ما دوست داریم اینچنین باشد یا میترسیم آنچنان باشد جای دوستی یا ترس نیست این مسائل ریاضی کار خودشان را انجام میدهند فوق مسائل ریاضی مسائل فلسفی و کلامی است چون ریاضیات امتدادش در سقف کمیّات متصل و منفصل است در مجردات تامه دیگر ریاضی نیست اما براهین حکمت و کلام فراگیر است در همهٴ سطوح جاری است و تکیهگاه براهین ریاضی هم همان براهین عقلی است خب اینجا هم عقل و نقل باهم هماهنگ شد ﴿قُلْ إِنّی أَخافُ إِنْ عَصَیْتُ رَبّی عَذابَ یَوْمٍ عَظیمٍ﴾ نفرمود: «انی اخاف ربی ان اشرکت» مطلب بعدی آن است که.
پرسش...
پاسخ: چرا وقتی عقل به یک مطلبی رسید نقل آن مطلب را گفت اگر یک تعبد محض باشد که میشود دو عقاب.
پرسش...
پاسخ: به طور صد در صد میرسد که خدایی هست.
پرسش...
پاسخ: این ... هم این طور است یعنی اگر کسی خدا را از راه خوف منشأ عبادت او خوف باشد خب اگر منشأ عبادت خوف باشد عقل میگوید باید از خدا بترسید دیگر چون کاری از غیر او ساخته نیست اگر برهان عقلی تام است برهان نقلی ارشادی به حکم عقلی است اگر پیام مستقل و مَستأنف داشته باشد شخص باید دو عقاب ببیند یکی خلاف عقل کرده یکی خلاف نقل کرده اینچنین است .
مطلب بعدی آن است که این ﴿قُلْ﴾ که گفته شد ﴿قُلْ أَ غَیْرَ اللّهِ أَتَّخِذُ وَلِیًّا فاطِرِ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ﴾ یا ﴿قُلْ إِنّی أَخافُ إِنْ عَصَیْتُ رَبّی عَذابَ یَوْمٍ عَظیمٍ﴾ آن ﴿قُلْ﴾ اولی استدلال جامعی است چون ﴿یُطْعَمُ﴾ و ﴿لاَ یُطْعَمُ﴾ اختصاصی به شخص من ندارد این احتجاج دومی احتجاج خاص است ﴿قُلْ إِنّی أَخافُ إِنْ عَصَیْتُ رَبّی عَذابَ یَوْمٍ عَظیمٍ﴾ چون ظاهرش این است که من میترسم آنگاه یک اصل جامع و کلی را در آیه بعد ذکر کرد فرمود به مردم بگو این استدلال اختصاصی به من نیست ﴿مَنْ یُصْرَفْ عَنْهُ یَوْمَئِذٍ فَقَدْ رَحِمَهُ﴾ همگان میترسند هر کس از عذاب الهی نجات پیدا کرده است به فوز عظیم میرسد اختصاصی به من ندارد و هر که بیراهه رفت گرفتار عذاب الهی خواهد شد آن آیات بعد مربوط به توسعه این استدلال است گرچه تأمل در خود آن دلیل وسعت آن دلیل را تبیین میکند ولی برای صراحت مسئله آیهٴ بعد نازل شده است که فرمود به اینها اعلام بکن این کار مخصوص من نیست همگان همین طور هستند.
«و الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ»
- دربارهٴ هیچ سورهای نقل نشده است که فرشتگان در هنگام نزول آن سوره، آن سوره را بدرقه کردند
- رحمت اقسامی دارد: رحمت مطلق و رحمت مقید، رحمت عام و رحمت خاص.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿قُلْ أَ غَیْرَ اللّهِ أَتَّخِذُ وَلِیًّا فاطِرِ السَّماواتِ وَاْلأَرْضِ وَ هُوَ یُطْعِمُ وَ لا یُطْعَمُ قُلْ إِنّی أُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ وَ لا تَکُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِکینَ ﴿14﴾ قُلْ إِنّی أَخافُ إِنْ عَصَیْتُ رَبّی عَذابَ یَوْمٍ عَظیمٍ ﴿15﴾ مَنْ یُصْرَفْ عَنْهُ یَوْمَئِذٍ فَقَدْ رَحِمَهُ وَ ذلِکَ الْفَوْزُ الْمُبینُ ﴿16﴾ وَ إِنْ یَمْسَسْکَ اللّهُ بِضُرِّ فَلا کاشِفَ لَهُ إِلاّ هُوَ وَ إِنْ یَمْسَسْکَ بِخَیْرٍ فَهُوَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدیرٌ ﴿17﴾ وَ هُوَ الْقاهِرُ فَوْقَ عِبادِهِ وَ هُوَ الْحَکیمُ الْخَبیرُ ﴿18﴾
نکاتی که مربوط به آیات قبل و همچنین آیاتی که امروز تلاوت شد این است که طبق نقلی مرحوم مجلسی(رضوان الله علیه) در بحارالانوار برای فضائل سور قرآن کریم بابی باز کردند و برای هر سورهای فضیلتی ذکر کردند و برای سورهٴ مبارکهٴ «انعام» هم فضیلتی این فضیلتی که برای سورهٴ مبارکهٴ «انعام» هست برای هیچ سورهای نیست دربارهٴ هیچ سورهای نقل نشده است که فرشتگان در هنگام نزول آن سوره، آن سوره را بدرقه کردند فقط درباره سورهٴ مبارکهٴ «انعام» نقل شده است که فرشتگان فراوانی او را بدرقه کردند شما هم به این قسمت بحارالانوار مراجعه بفرمایید ببینید این نقل تام است یا نه؟ و آیا برای هیچ سورهای فرشتگان بدرقه کردند و به عنوان بدرقه نازل شدند یا مخصوص این سورهٴ مبارکهٴ «انعام» است نکته دوم آن است که چون رحمت دو قسم است رحمت مطلق و رحمت مقید، رحمت عام و رحمت خاص کتابت هم دو قسم یک کتابت عام و کتابت خاص آن رحمت مطلق که از او به عنوان رحمت رحمانیه یاد میشود که ﴿رَحْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْءٍ﴾ آن رحمت با کتابت مطلق همراه است اما آن رحمت خاصی که برای مؤمنین است آن با کتابت خاص همراه است یعنی آنچه که در آیهٴ دوازده همین سورهٴ مبارکهٴ «انعام» گذشت که ﴿کَتَبَ عَلى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ﴾ منظور از این رحمت رحمت مطلق است و منظور از این کتابت هم کتابت مطلق منظور رحمت خاص نیست و کتابت خاص نیست زیرا اینکه فرمود: ﴿کَتَبَ عَلى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ﴾ دلیلی ذکر فرمود برای اصل معاد نه برای بهشت بهشتیان چون اصل معاد دو قسم است یک عدهای برای آنها عذاب است و یک عدهای برای آنها رفاه و رحمت است و اصل قیامت مثل اصل دنیا دارای حسنه و سیئه هست بر اساس رحمت مطلقه خدا تأمین است چون خدا دارای رحمت مطلقه هست هر مستعدی را باید به استعداد او پاسخ مثبت بدهد او را به فعلیت برساند عدهای استعداد دوزخ فراهم کردند باید کیفر ببینند عدهای استعداد بهشت فراهم کردند باید پاداش ببینند چون آیهٴ دوازده برای اصل معاد است نه برای بهشت یا برای مغفرت لذا منظور از آن رحمت، رحمت مطلق است و منظور از آن کتابت هم، کتابت مطلق ولی در همین سورهٴ مبارکهٴ «انعام» آیهٴ 54 که به خواست خدا بعداً خواهد آمد آنجا فرمود: ﴿کَتَبَ رَبُّکُمْ عَلى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ﴾ منظور از آن رحمت، رحمت خاص است چه اینکه منظور از آن کتابت، کتابت مخصوص زیرا در ذیل آن جمله فرمود: ﴿کَتَبَ رَبُّکُمْ عَلى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ أَنَّهُ مَنْ عَمِلَ مِنْکُمْ سُوءًا بِجَهالَةٍ ثُمَّ تابَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَصْلَحَ فَأَنَّهُ غَفُورٌ رَحیمٌ﴾ سخن از رحمت خدا، مغفرت خدا، تواب بودن خدا و مانند آن است که اینها جزء شئون رحمت خاصه است قهراً آن کتابت هم کتابت خاص خواهد بود غرض آن است که خدا بر خود رحمت خاص را لازم نکرده است بلکه بر خود رحمت خاص را نسبت به مؤمنان لازم کرد و بر خود رحمت مطلق را برای مطلق انسانها که رحمت مطلق میسازد با عذاب میسازد با رحمت خاصه و مغفرت و بهشت نکته بعد آن است که اینکه فرمود: ﴿وَ لَهُ ما سَکَنَ فِی اللَّیْلِ وَ النَّهارِ وَ هُوَ السَّمیعُ الْعَلیمُ﴾ اگر هر چه در شب و روز است سکنی دارد نه ساکن است هر چه در شب و روز سکنی دارد خواه ساکن باشد خواه متحرک مِلک و مُلک خداست قهراً مسموع و معلوم خدا هم خواهد بود چون اگر چیزی در اختیار اوست معلوم آن هم خواهد بود لذا فرمود: ﴿وَ هُوَ السَّمیعُ الْعَلیمُ﴾ در بحثهای معاد روی سمع و علم خیلی تکیه میشود برای اینکه بررسی حسابها متفرع است که خداوند همه حرفها و گفتارها و کردارها را بشنود و بداند چه اینکه متفرع بر آن است که از نیات هم باخبر باشد لذا در بخشی از آیات گذشته فرمود: ﴿وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ یَعْلَمُ ما فی أَنْفُسِکُمْ فَاحْذَرُوهُ﴾ بدانید آنچه که در جان شما میگذرد معلوم خداست از او بر حذر باشید اگر کسی بداند خدا از نیات او باخبر است اهل مراقبت خواهد بود و اگر ذات اقدس الهی از نیات باخبر باشد در قیامت میتواند برابر نیات پاداش یا کیفر عطا کند.
مطلب بعدی آن است که عقل و نقل در مسئله توحید هماهنگاند خود این هماهنگی را آیه تبیین میکند یعنی برهان اقامه میشود بر اینکه خدا حق است دلیل نقلی هم اقامه میشود بر اینکه توحید حق است و شرک باطل این معنای توافق عقل و نقل یا توافق برهان و قرآن است و آن برهان را اگر حکیم یا متکلم اقامه کند میشود دلیل عقلی اگر پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) اقامه کند مجموع برهان و عرفان است چون او اول مییابد میبیند بعد به صورت برهان اقامه کند برای حکیم و متکلم ممکن است یک چیزی معقول صرف باشد ولی برای صاحب مقام نبوت و رسالت اول مشهود است بعد معقول یعنی اول او با چشم جان میبیند بعد با فکر میفهمد و با زبان املا میکند دیگران با براهین مطالبی را میفهمند اگر در سیر و سلوک و جهاد اکبر موفق شدند معقولهای اینها مشهود خواهد شد وگرنه در حدّ برهان میماند خب الآن پس دو مطلب مهم باید از این آیه استنباط بشود یکی اینکه خود این برهان عقلی با آن سخن نقلی هماهنگ است تفاوت عقل و نقل است بر توحید و حقانیت توحید و بطلان شرک دوم اینکه این سخن عقلی را اگر یک حکیم یا متکلم بگوید این فقط دلالت میکند که عقل و نقل باهم مطابق است ولی اگر این سخن عقلی را این برهان را یک صاحب نبوت و رسالت بگوید این دلیل است بر اینکه مشهود و معقول با منقول هماهنگاند یعنی عرفان با برهان و قرآن هماهنگ است اصل استدلال این است ذات اقدس الهی به پیغمبر میفرماید بگو این بگو جزء ﴿یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ﴾ دو تا بگو در اینجاست یکی بگوی عقلی, یکی بگوی نقلی بگوی عقلی یعنی بفهم اینچنین استدلال بکن ﴿قُلْ أَ غَیْرَ اللّهِ أَتَّخِذُ وَلِیًّا فاطِرِ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ وَ هُوَ یُطْعِمُ وَ لا یُطْعَمُ﴾ آن بگوی دوم بگوی نقلی است ﴿قُلْ إِنّی أُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ وَ لا تَکُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِکینَ﴾ بگو من مأمورم که موحد باشم بگو من از شرک نهی شدم این بگوی دوم دستور نقلی است اما آن بگوی اول تبیین عقلی است اینکه تعبد نیست خب در تحلیل آن قل اول که برهان عقلی است میفرماید بالأخره بشر محتاج است یا محتاج نیست اگر کسی بگوید من بدو و حشری نداشتم یا بینیازم یا اگر محتاج باشم تمام نیازهای خودم را خودم رفع میکنم این حرفها که باطل است مقدور گفتن هیچ بشر نیست معقول هیچ کسی نیست یعنی کسی بگوید من به هیچ چیز احتیاجی ندارم نه آب میخواهم نه هوا میخواهم نه جامه میخواهم نه مسکن میخواهم نه زمان میخواهم نه زمین میخواهم هیچ چیز نمیخواهم چنین چیزی که نیست این محفوف به حاجات است یا بگوید به اینکه من محتاجم ولی خودم میتوانم نیازهای خودم را تأمین کنم یعنی هوا آفرینم، زمین آفرینم، زمان آفرینم، درخت آفرینم، صحرا آفرینم، ستاره آفرینم این هم که نیست برای اینکه انسان به شب و روز محتاج است به شمس و قمر محتاج است به ستارهها محتاج است به دریا و صحرا محتاج است به مزرع و مرتع محتاج است هیچ کدام از اینها را خودش نمیتواند تهیه کند اگر کسی بگوید که من محتاجم و خودم نمیتوانم حاجتها را برآورده کنم باید به کسی تکیه کنم که نیازهای مرا برطرف میکند این سخن سوم حق است عقلپذیر است یعنی انسان محتاج است و خودش توان آن را ندارد که مورد نیاز خود را تأمین کند و غیر او نیازهای او را برطرف میکند این مطلب سوم حق است اما غیر او کیست؟ آیا فرشتهها هستند آیا ستارهها هستند آیا بزرگان از بشریتاند همه اینها را قرآن نقل میکند و ابطال میکند میفرماید آنکه بینیاز محض است و آفریدگار این مجموعه نظام کیهانی است آن سرپرست ماست شما که در قدم سوم سخن صائبی دارید در تطبیق نباید اشتباه کنید آنکه این مجموعه را آفرید حدوثاً و نیاز این مجموعه را تأمین میکند بقائاً او الله است اینها یکی مثل شما مخلوقاند ﴿قُلْ أَ غَیْرَ اللّهِ أَتَّخِذُ وَلِیًّا فاطِرِ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ وَ هُوَ یُطْعِمُ وَ لا یُطْعَمُ﴾ پس او هم پدید آورنده است هم بینیاز محض نه تنها پدید آورنده است نه تنها بینیاز محض است بلکه جواد و سخی هم هست رزاق و مطعم هم هست نه تنها نیاز ندارد بلکه نیاز نیازمندان را هم برطرف میکند این میشود برهان بر توحید ﴿قُلْ أَ غَیْرَ اللّهِ أَتَّخِذُ وَلِیًّا فاطِرِ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ وَ هُوَ یُطْعِمُ وَ لا یُطْعَمُ﴾ هم صفات سلبیه که نقص است ندارد هم صفات ثبوتیه که کمال است دارد هم اصل پیدایش جهان هم برای اوست در طلیعه سورهٴ مبارکهٴ «انعام» فرمود خدا خالق است در اینجا هم میفرماید نه تنها خالق است فاطر هم هست فرق خلق و فطر آن بود خلق آن است که آن مواد اولیه که موجود است کسی بیاید این مواد اولیه را دوخت و دوز کند میگویند از «ثوب خَلِق» گرفته شده یک خیاط آن پارچههای بریده را که قبلاً موجود بود و کهنه شد آنها را بگیرد دوخت و دوز مجدد کند میگویند از این خَلِق و از این کهنه جامهای ساخت اگر مواد اولیه باشد و کسی آن مواد اولیه را بگیرد و به او صورت بدهد میشود خالق، مصور و مانند آن ولی کسی نوظهور داشته باشد نوآور باشد به او میگویند فاطر در طلیعهٴ این سورهٴ «انعام» فرمود: ﴿الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذی خَلَقَ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضَ﴾ هم اکنون در این قسمت از سورهٴ «انعام» میفرماید: ﴿قُلْ أَ غَیْرَ اللّهِ أَتَّخِذُ وَلِیًّا فاطِرِ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ﴾ پس خدا نه تنها مواد عالم را به یک صورتی درآورد و اندازهگیری کرد بلکه آن مواد اولیه را هم آفرید بدون الگوی قبلی خب و نیاز هر نیازمندی را هم او برطرف میکند ﴿قُلْ أَ غَیْرَ اللّهِ أَتَّخِذُ وَلِیًّا فاطِرِ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ وَ هُوَ یُطْعِمُ وَ لا یُطْعَمُ﴾ این یک برهان عقلی است که هم در کتابهای فلسفه و کلام میگنجد و هم در جدال اَحسن از آن به بعد دلیل نقلی شروع میشود میفرماید: ﴿قُلْ إِنّی أُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ وَ لا تَکُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِکینَ ﴾ این امر و نهی نقلی مطابق با آن برهان عقلی است این ﴿قُلْ إِنّی أُمِرْتُ﴾ امر است ﴿وَ لا تَکُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِکینَ﴾ نهی است این دلیل نقلی مطابق با آن برهان عقلی است پس عقل و نقل بر حقانیت توحید و بطلان شرک فتوا میدهد این سخنی است که برای انسانهای عادی قابل توجیه است یعنی برای حکیم و متکلم از یک سوی برای مفسر و متعبد از سوی دیگر این حکیم با برهان عقلی ثابت میکند خدا هست و واحد است و «لاشریک له»بعد میبیند همین دلیل عقلی او را نقل تأیید میکند یک وقت کسی مستقیماً به خدمت قرآن میرود میبیند قرآن که دلیل نقلی است امر به توحید و نفی شرک میکند بعد به خدمت برهان عقلی میرسد میبیند عقل هم توحید و نفی شرک را تثبیت میکند ولی اگر این دو پیام را از صاحب کشف و شهود شنیدیم یعنی خود پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) میبینیم شهود او، مشهود او با معقول او با منقول او هماهنگ است اینجاست که عرفان و برهان و قرآن هماهنگ است اینجاست که آنچه را که پیغمبر مشاهده میکند و آنچه را که به عنوان برهان اقامه میکند و آنچه را که به عنوان دلیل نقلی مییابد هماهنگاند مطابق هماند چون پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نظیر یک حکیم متکلم نیست که فقط برهان اقامه کند بلکه او بر اساس ﴿ما کَذَبَ الْفُؤادُ ما رَأى﴾ اول این حقایق را میبیند بعد میفهمد بعد میفهماند دیگران میفهمند اما شاید ببیند شاید نبینند آن هم دیدن ناقص چه اینکه فهمشان هم فهم رسا و کامل نیست خب این ﴿قُل﴾.
پرسش...
پاسخ: شاهداً و مشهوداً
پرسش: ... «و علیک شهید و شاهداً و مشهودا»
پاسخ: اصل شهادت معصوم بر انسان در همه شئون حق است اما این مسئله شهادت بر وحدانیت حق است نه شهادت بر اعمال این شهود است یعنی مشاهده کردن از باب کشف و شهود نه شهادت بر اعمال البته شهادت بر اعمال مرحله اولش که مرحله تحمل است کشف و شهود است که اعمال همه ما را به اذن خدا میبینند در قیامت شهادت میدهند که آنجا ظرف ادای شهادت است البته.
پرسش...
پاسخ: آن وقت خود حضرت میشود مشهود، مشهود دیگری خواهد بود اما اینجا شاهد بر وحدانیت حق است یعنی وحدانیت حق را مشاهده میکند نظیر همان آیاتی که در اوایل سورهٴ مبارکهٴ «آل عمران» گذشت که ﴿شَهِدَ اللّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ وَ الْمَلائِکَةُ وَ أُولُوا الْعِلْمِ قائِمًا بِالْقِسْطِ﴾ که نه تنها شهود عقلی و درک مفهومی است یا شهود لسانی است بلکه شهود قلبی هم هست خب مطلب بعد آن است که چون قرآن مثل سایر کتابهای عقلی برهان محض ارائه نمیکند بلکه این برهان را با سیر و سلوک هماهنگ میکند که انسان بفهمد و برابر آن راه بیفتد سخن از واجب الوجود و علت العلل و مسبب الاسباب و امثال ذلک نیست خواه تعبیراتی که در سایر روایات در روایات دیگر هست خواه تعبیراتی که در کتابهای عقلی است بلکه سخن از ولایت هست که انسان مؤمن میخواهد تحت ولایت الله قرار بگیرد جزء اولیای الهی بشود فرمود: ﴿قُلْ أَ غَیْرَ اللّهِ أَتَّخِذُ وَلِیًّا فاطِرِ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ﴾ من باید تحت ولای او باشم اگر کسی تحت ولای الله بود ﴿اللّهُ وَلِیُّ الَّذینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ﴾ همین معنا را البته با یک سبک عمیقتری در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» از پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل شده است آیهٴ 196 سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» این است که از زبان پیغمبر نقل میکند ﴿انَّ وَلِیِّیَ اللّهُ الَّذی نَزَّلَ الْکِتابَ وَ هُوَ یَتَوَلَّى الصّالِحینَ﴾ که پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) میفرماید که ولیّ من الله است که این الله کتاب را نازل کرده است و متولی صالحین است یعنی اگر کسی بخواهد تحت ولای الله قرار بگیرد و الله ولیّ او باشد دوتا شرط عنصری و محوری دارد یکی اینکه خود شخص جزء صالحین باشد یکی اینکه در مسیر قرآن حرکت کند اگر جزء صالحین بود و در مسیر قرآن حرکت کرد تحت ولایت الله است ﴿إِنَّ وَلِیِّیَ اللّهُ الَّذی نَزَّلَ الْکِتابَ﴾ که این تعلیق حکم بر وصف مشعر به علیت است یعنی او از راه انزال کتاب و نازل کردن معارف قرآنی ولایت ما را به عهده دارد و شخص هم باید جزء صالحین باشد نه جزء ﴿عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾ آدم خوب باشد کافی نیست آدم خوب در عالم زیاد است صرف اینکه مؤمن باشد و واجبها را انجام بدهد و مستحبها را هم تا حدودی انجام بدهد و محرمات را ترک کند این جزء ﴿عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾ است اینها آدمهای خوبیاند اینها اهل بهشتاند ولی اینها جزء اولیای اله نیستند صالح غیر از ﴿عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾ است کسی که گوهر ذاتش دیگر پاک شده باشد اینکه در کتابهای اخلاقی مینویسند اگر کسی مدتی در یک شهری در یک روستایی مشغول امامت بود سخنرانی بود هدایت مردم بود و مهمانی از خارج رسید چون «لکل جدید لذه» بالأخره هر جدیدی هر تازه واردی یک نشاطی دارد بالأخره مردم آن روستا یا شهر به سراغ آن واعظ یا عالم دیگر رفتند و مسجد او یا پای سخنرانی او خلوت شد اگر او نه تنها چیزی نگفت صابر است تازه نه ولیّ اگر هیچ تحولی در قلب او پیدا نشد نه تنها نگفت عجب خوش استقبال و بدرقهاند اگر نگفت دنیا همیشه این طور بود اگر نگفت این عمر را ما خدمت کردیم مگر ما چکار کردیم در حق مردم از این حرفها و اوهام و خیالات در او نبود معلوم میشود صالح است یعنی گوهر ذاتش صالح است شما حالا در شصت میلیون شاید پنج, شش تا این طوری پیدا نکنید غرض آن است که ﴿وَ هُوَ یَتَوَلَّى الصّالِحینَ﴾ غیر از ﴿عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾ است بهشتیها خیلیاند خیلیها بهشت میروند اما اولیای خدا خیلی کم هستند آنها که هیچ چیزی در صحنهٴ قلب او جز رضای حق نباشد آن شخص باید به این حد برسد و در مسیر خدا حرکت بکند تا الله بشود ولیّ او این حرف را خود پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) ادعا کرد ﴿إِنَّ وَلِیِّیَ اللّهُ الَّذی نَزَّلَ الْکِتابَ وَ هُوَ یَتَوَلَّى الصّالِحینَ﴾ خب پس اینکه فرمود: ﴿قُلْ أَ غَیْرَ اللّهِ أَتَّخِذُ وَلِیًّا فاطِرِ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ وَ هُوَ یُطْعِمُ وَ لا یُطْعَمُ﴾ سخن از آن نیست که الله واجب الوجو د است چه در کتابهای عقلی نه الله ولیّ است نه الله معبود است نه الله رب است الله ولیّ است ﴿أَ غَیْرَ اللّهِ أَتَّخِذُ وَلِیًّا فاطِرِ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ وَ هُوَ یُطْعِمُ وَ لا یُطْعَمُ﴾ آنگاه همین معنای مشهود معقول را با منقول تأیید میکند ﴿قُلْ إِنّی أُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ وَ لا تَکُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِکینَ﴾ این دیگر برهان نیست این تعبد است منتها تعبد بعد از تعلیل است این توافق عقل و نقل است یعنی حالا که فهمیدی خدا هست و شریک ندارد به همین خدا سر بسپار و برای او شریک قائل نشو یعنی به فهمیدهات عمل بکن آنگاه این دیگر آن امر تعبدی محض یا نهی تعبدی صرف نیست میشود ارشاد برای اینکه عقل فهمید دیگر این یک پیام تازهای ندارد این نظیر ﴿أَقیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ﴾ نیست که این ﴿أَقِمِ الصَّلاةَ لِدُلُوکِ الشَّمْسِ إِلى غَسَقِ اللَّیْلِ﴾ یک تعبد محض است آدم چه وقت نماز بخواند چه وقتی از روز نماز بخواند چند رکعت نماز بخواند اینها تعبد محض است اما وقتی عقل با برهان کامل فهمید غیر از خدا احدی ولیّ نیست بعد به چنین عقلی و به چنین عاقلی بگویند مسلمان باش و شرک نورز این ارشاد به حکم اوست این عقلی است که با نقل هماهنگ است و میشود ارشاد این یک تعبد محض نیست چون خود عقل وقتی فهمید از نظر حکمت نظری که غیر خدا ولییّ نیست از نظر حکمت عملی فتوا میدهد به وجوب الاسلام و بطلان الشرک و میگوید اگر مسلِم و منقاد نبودید و شرک ورزیدی جهنم میروی آنگاه آن ﴿قُلْ إِنّی أُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ أَوَّلَ مَنْ أَسْلَم﴾ میشود ارشاد به این حکم عقلی ﴿وَ لا تَکُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِکینَ﴾ نهیی است که ارشاد به همان حکم عقل است منتها آن پیام زائدی که این آیه دارد به عنوان دلیل نقلی و عقل از او غافل است آن است که خدا به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) میفرماید که بگو من اولین مسلمانم این اولیت چون در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» یعنی در همین سورهٴ بخش پایانیاش آیهٴ 162 و 163 این است ﴿قُلْ إِنَّ صَلاتی وَ نُسُکی وَ مَحْیایَ وَ مَماتی لِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ ٭ لا شَریکَ لَهُ وَ بِذلِکَ أُمِرْتُ وَ أَنَا أَوَّلُ الْمُسْلِمینَ﴾ در تمام قرآن کریم ملاحظه فرمودید این ﴿أَوَّلُ الْمُسْلِمینَ﴾ یک جاست آن هم مخصوص پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است هیچ پیغمبری نگفت ﴿وَ أَنَا أَوَّلُ الْمُسْلِمینَ﴾ در جریان حضرت موسای کلیم آن طوری که در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» آمده است بعد از آن تجلی خدا و انفکاک جبل و مدهوش شدن موسای کلیم(سلام الله علیه) نه بیهوش شدن بعد از آن جریان در آیهٴ 143 سورهٴ «اعراف» دارد که ﴿فَلَمّا أَفاقَ قالَ سُبْحانَکَ تُبْتُ إِلَیْکَ وَ أَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنینَ﴾ خب این ﴿أَوَّلُ الْمُؤْمِنینَ﴾ نسبت به قوم خودش اولیت دارد درجه آنها هم البته نسبت به خیلیها اول هست و خودش قبلاً مؤمن بود اهل وحی بود و مانند آن اما ﴿أَوَّلُ الْمُسْلِمینَ﴾ درباره او نیامده.
پرسش...
پاسخ: اعراف؟ غرض آن است که آن اولیت رتبی است نسبت به پیغمبر اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) اولیت رتبی است چه اینکه در مرحله اخذ میثاق هم طبق روایاتی که آمده است ﴿وَإِذْ أَخَذَ اللّهُ مِیثَاقَ النَّبِیِّینَ﴾ اول کسی که ﴿قَالُوا بَلَى﴾ گفت وجود مبارک پیغمبر اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بود این میشود اولیت خب رتبی اولیت زمانی در قرآن کریم کم نیست چه اینکه در همان جریان سحرهٴ موسی آنها هم وقتی وجود مبارک موسای کلیم آن عصا را انداخت و سحر ساحران باطل شد اول کسی که به موسای کلیم ایمان آورد خود آن ساحران بودند که کارشناسان سحر بودند سخن آنها در سورهٴ مبارکهٴ «شعراء» به این صورت بیان شده است آیهٴ 49 به بعد سورهٴ مبارکهٴ «شعراء» این است وقتی سحره ایمان آوردند و فرعون آنها را تهدید کرد گفت: ﴿لأُقَطِّعَنَّ أَیْدِیَکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ مِنْ خِلافٍ﴾ آنها گفتند: ﴿إِنّا نَطْمَعُ أَنْ یَغْفِرَ لَنا رَبُّنا خَطایانا أَنْ کُنّا أَوَّلَ الْمُؤْمِنینَ﴾ ما در بین این مردم اولین گروهی هستیم که به موسای کلیم ایمان آوردیم این اولیت اولیت زمانی است البته و این اولیتهای زمانی گاهی فضیلتهای فراوانی را هم به همراه دارد مثل اینکه وجود مبارک امیرالموٴمنین(سلام الله علیه) اول المسلمین به رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بود و همین سحره فرعون ﴿أَوَّلَ الْمُؤْمِنینَ﴾ به وجود مبارک موسای کلیماند سرّش این است که در چنان فضای جاهلیت کسی تشخیص بدهد حق چیست و حق با کیست؟ کار آسانی نیست بر فرضی که تشخیص داد حق چیست و حق با کیست؟ بخواهد از آن خفقان بیرون بیاید هر گونه خطر را تحمل بکند و حق را بپذیرد هم آسان نیست مثل اولین انقلابی در انقلاب اسلامی ایران که خود امام بود اول کسی که فهمید باید چه کرد و اول کسی که اقدام کرد و کار را انجام داد خود امام بود این تنها اولیت زمانی نیست خیلیها بودند ولی از جریان با خبر نبودند ممکن است عدهای هم از جریان باخبر بودند ولی آن شهامت را نداشتند آن قدرت را نداشتند آن گذشت را نداشتند غرض آن است که گاهی اولیت، اولیت زمانی است این خیلی فضیلت را به همراه ندارد گاهی یک اولیتی است که فضائل دیگر را هم به همراه دارد اما درباره خصوص پیغمبر اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) گرچه اولیت نسبت به قوم خود داشت که اولیت زمانی بود و اما آن اولیت مطلق که در همین سورهٴ «انعام» در اواخر سوره آمده است نسبت به همه انبیا و اولیا خواهد بود آن اولیت، اولیت رتبی است ﴿قُلْ إِنّی أُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ وَ لا تَکُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِکینَ﴾ که حالا این ﴿لا تَکُونَنَّ﴾ یا مقول قول است یا عطف است بر خود ﴿قل﴾ یا «قیل له» که ﴿لا تَکُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِکینَ﴾
مطلب بعدی آن است که این معارف بلند را با یک شأن نزول خام نمیشود تطبیق کرد مرحوم امینالاسلام در مجمع البیان دارد که «قیل» عدهای از مشرکین مکه به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) گفتند که تو یک کار خطرناکی را شروع کردی و ما حدس میزنیم منشأ اقدام این کار خطرناک نیازهای مالی توست ما اموالی جمع میکنیم به تو میدهیم که تو را از این فقر و نیازمندی بیرون بیاورد آن وقت آیه نازل شد ﴿قُلْ أَ غَیْرَ اللّهِ أَتَّخِذُ وَلِیًّا فاطِرِ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ وَ هُوَ یُطْعِمُ وَ لا یُطْعَمُ﴾ به این شأن نزولها نمیشود قرآن را تفسیر کرد ببینید این اوج معارفی که از این آیه استنباط شد با آن شأن نزول خیلی تنزل میکند اینگونه از شأن نزولها یک تاریخ مرسل است نه تنها حدیث تقریباً جزء نقلهای بیارزش است که انسان بخواهد به اعتماد یک چنین قیل و قالی آیه را تفسیر کند این اصلاً روایت نیست چه رسد به مسند بودن و مانند آن قیل چه کسی گفته؟ از چه کسی نقل شده؟ آیا تاریخ است آیا حدیث است؟ محدثش کیست؟ راویاش کیست؟ مروی عنه کیست؟ این است که قبل از اینکه به سراغ این «قیل» و «قال» بروید باید به خدمت خود آیه بروید آن وقت آن اوج را نمیشود به این حضیض معنا کرد.
پرسش...
پاسخ: آن به لطف الهی چه میدانیم در یک لحظه بعد چه پیش میآید ممکن است در یک لحظه بعد آن مقلب القلوب دلها را اصلاح کند چه میدانیم.
مطلب بعدی آن است که
پرسش...
پاسخ: اینها در آنجا طبق همان زیارت شریفه جامعه کبیر اینها یک نورند وقتی یک نور بودند کثرتی ندارند تا ما بگوییم مثلاً پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) اول هست و اینها اول نیستند اگر یک نورند در آن مقام نورانیت که یک نورند «کنتم نوراً واحد» که «تاب و طهر» اگر یک نور است یک واقعیت است تعدد و کثرت نیست تا ما بگوییم پس تکلیف اینها چیست؟
مطلب بعدی آن است که این استدلال به طعام و رفع نیاز نسبت به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) تقریباً جدال احسن است نسبت به دیگران برهان است یعنی خود پیغمبر که بخواهد احتجاج کند به همان جملهٴ اولا احتجاج میکند ﴿قُلْ أَ غَیْرَ اللّهِ أَتَّخِذُ وَلِیًّا فاطِرِ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ﴾ اما مسئله ﴿وَ هُوَ یُطْعِمُ وَ لا یُطْعَمُ﴾ این برای کسی نیست که «خوفاً من النار» عبادت نمیکند و «شوقاً الی الجنة» عبادت نمیکند این جدال احسن است میفرماید شما چرا بتها را میپرستید چرا ارباب متفرقه را میپرستید برای رفع حوائج مادی است دیگر خب حوائج مادی را که الله برطرف میکند نه اینها مطعم که خداست نه اینها اما کسی که خودش و اهل بیتش اینها میگویند ﴿إِنَّما نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللّهِ﴾ خود گرسنه میخوابند آنها با برهان ﴿یُطْعِمُ وَ لا یُطْعَمُ﴾ تمسک نمیکنند اینها کسانیاند که با شکراً و حباً و «تلک عبادة الاحرار» متمسکاند.
مطلب بعدی آن است که این طعام گاهی به معنای همه اموری است که مورد نیاز بشر است که در نوبت قبل اشاره شد گاهی هم نه در مقابل آب است وجود مبارک حضرت ابراهیم(سلام الله علیه) هم به این براهین یک مقدار به عنوان برهان یک مقدار به عنوان جدال احسن استشهاد کردند در سورهٴ مبارکهٴ «شعراء» استدلال حضرت ابراهیم این است که ﴿الَّذی خَلَقَنی فَهُوَ یَهْدینِ ٭ وَ الَّذی هُوَ یُطْعِمُنی وَ یَسْقینِ ٭ وَ إِذا مَرِضْتُ فَهُوَ یَشْفینِ﴾ آیهٴ 78 به بعد سورهٴ مبارکهٴ «شعراء» ﴿الَّذی خَلَقَنی فَهُوَ یَهْدینِ ٭ وَ الَّذی هُوَ یُطْعِمُنی وَ یَسْقینِ ٭ وَ إِذا مَرِضْتُ فَهُوَ یَشْفینِ ٭ وَ الَّذی یُمیتُنی ثُمَّ یُحْیینِ ٭ وَ الَّذی أَطْمَعُ أَنْ یَغْفِرَ لی خَطیئَتی یَوْمَ الدِّینِ ٭ رَبِّ هَبْ لی حُکْمًا وَ أَلْحِقْنی بِالصّالِحینَ﴾ در آنجا که حضرت فرمود خلقت من به عهده خداست یعنی حدوثاً من به او محتاجم هدایت من به عهده خداست یعنی بقائاً به او محتاجم طعام من به عهده خداست یعنی بقائاً به او محتاجم سقی و سیراب کردن من به عهده خداست یعنی بقائاً به او محتاجم شفای بیماریام به عهده خداست یعنی بقائاً به او محتاجم در آنجا که استدلال میکند میفرماید: ﴿الَّذی خَلَقَنی﴾ خب این مثل اول سورهٴ مبارکهٴ «انعام» است که ﴿الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذی خَلَقَ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضَ﴾ است بعد فرمود: ﴿هُوَ الَّذی خَلَقَکُمْ مِنْ طینٍ ثُمَّ قَضى أَجَلاً وَ أَجَلٌ مُسَمًّى عِنْدَهُ﴾ در همان آیهٴ دوم سورهٴ «انعام» که فرمود خدا شما را خلق کرد این معنایش این است که اصل پیدایش شما به عهده خداست اما از اینکه میگوید طعامتان میدهد مشکلات شما را حل میکند معلوم میشود انسان حدوثاً و بقائاً به خدا محتاج است تنها اینچنین نیست که خدا خالق انسان باشد بلکه خدا مطعم انسان هم هست در آیهٴ محلّ بحث سورهٴ «انعام» اشاره شد که منظور از ﴿یُطْعِمُ﴾ یعنی تمام نیازهای بشری را برطرف میکند منتها طعام چون مهمترین حاجتهای بشر را برطرف میکند از این جهت ذکر شده است نظیر ﴿لا تَأْکُلُوا أَمْوالَکُمْ بَیْنَکُمْ بِالْباطِلِ إِلاّ أَنْ تَکُونَ تِجارَةً عَنْ تَراضٍ﴾ که منظور اکل و خوردن نیست منظور مطلق تصرف است اینجا هم منظور مطلق چیزهایی است که نیازها را برطرف میکند اما آنچه در سورهٴ «شعرا» از استدلالهای حضرت ابراهیم(سلام الله علیه) نقل شده است منظور همان طعام و غذا خوردن است در قبال شراب و آب دادن که فرمود: ﴿یُطْعِمُنی وَ یَسْقینِ ٭ وَ إِذا مَرِضْتُ فَهُوَ یَشْفینِ﴾ شفا که یکی از ارزاق است «سقی» که یکی از ارزاق است در کنار اطعام قرار داده شد اما گاهی به همان معنای مطلق رفع حاجتهای اقتصادی است چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «قریش» فرمود: ﴿لإیلافِ قُرَیْشٍ ٭ إیلافِهِمْ رِحْلَةَ الشِّتاءِ وَ الصَّیْفِ ٭ فَلْیَعْبُدُوا رَبَّ هذَا الْبَیْتِ ٭ الَّذی أَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ وَ آمَنَهُمْ مِنْ خَوْفٍ﴾ منظورشان از این طعام در مقابل شراب نیست که طعام در مقابل اطعام در مقابل «سقی» باشد بلکه منظور آن است که مطلق نیازهای اقتصادی را خدا برطرف کرده است هم به اینها آب داد هم به اینها نان داد هم به اینها مزرع و مرتع داد هم دامداری و کشاورزی داد خب اما اینکه فرمود...
پرسش...
پاسخ: چرا دیگر فرمود اینها هم مشکلات مالیشان تأمین شد هم امنیت اینها جاهای دیگر همه جا ناامن است و خدا مکه را امن قرار داد.
پرسش...
پاسخ: بله لذا گفتند در مقام نمازسورهٴ «ضحی» و «قریش» را باید یک جا قرائت کرد.
پرسش...
پاسخ: نه آنکه بیا جلوتر یا بلندتر حرف بزن یا جلوتر بنشینید و در قسمت قبلش آنجا آمده است که ذات اقدس الهی اصحاب فیل را به هلاکت رساند و ﴿تَرْمیهِمْ بِحِجارَةٍ مِنْ سِجِّیلٍ ٭ فَجَعَلَهُمْ کَعَصْفٍ مَأْکُولٍ﴾ این را برای چه کرد ﴿لإیلافِ قُرَیْشٍ﴾ ایجاد الفت قریش که این متعلق به اوست لذا در حکمی گفتند در نماز ﴿أَلَمْ تَرَ﴾ با قریش اینها باید در یک رکعت خوانده بشود ارتباط هم دارد گاهی ممکن است که متعلق یک آیه در آیهٴ دیگر قرار بگیرد در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» مشابه این گذشت آیه قبل دارد ﴿لَعَلَّکُمْ تَتَفَکَّرُونَ﴾ آیهٴ بعد دارد ﴿فِی الدُّنْیا وَ اْلآخِرَةِ﴾ مفعول واسطه در آیهٴ بعد است فعل در آیه قبل از این نمونهها هست خب اما اینکه فرمود این برهان عقلی با نقلی که مطابق شد اختصاصی به مسئله ولایت الهی یا آنها که حباً اطاعت میکنند یا آنها که طمعاً و «شوقاً الی الجنه» عبادت میکنند نیست همین معنا درباره کسانی که «خوفاً من النار» عبادت میکنند هم هست فرمود: ﴿قُلْ إِنّی أَخافُ إِنْ عَصَیْتُ رَبّی عَذابَ یَوْمٍ عَظیمٍ ٭ مَنْ یُصْرَفْ عَنْهُ یَوْمَئِذٍ فَقَدْ رَحِمَهُ﴾ این ناظر به آن است که اگر کسی بخواهد ربی را معبودی را اتخاذ بکند و منشأ این اتخاذ معبود همان خوف هست مستدل به این شخص میگوید تا این قدم سوم را درست آمدی از این به بعد خطا در تطبیق است یعنی اگر کسی بگوید من از هیچ چیز هراس ندارم این معنایش این است که من به هیچ چیز نیازمند نیستم یا اگر نیازمند باشم خودم توان آن را دارم که نیازهایم را برطرف کنم در حالی که این چنین نیست هر دو مطلب باطل است هم انسان نیازمند به آب و هوا و زندگی و وسائل و امکانات است هم خودش آن قدرت را ندارد که جلوی حوادث و خطرها را بگیرد کیست که میتواند جلوی سرما و گرما را بگیرد کیست که میتواند جلوی زلزله را بگیرد کیست میتواند جلوی پیدایش امراض را بگیرد و کیست که میتواند جلوی پیدایش صدها خطرهای احتمالی را بگیرد پس باید به کسی تکیه کرد که انسان در پناه او از آسیب محفوظ بماند این سخن تا اینجا حق است اما آن کیست آنکه ﴿فاطِرِ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ﴾ است آنکه خالق کل است نه ستارههایند نه فرشتگاناند نه بزرگان بشر خب و چون انسان دارای روحی است و اندیشهای است و با مرگ هرگز از بین نمیرود هر کاری که کرده است هر عقیدهای که دارد زنده است این یا حق است یا باطل باید به پاداش حق و کیفر باطل هم رسید لذا برهان اقامه میکند میفرماید: ﴿قُلْ إِنّی أَخافُ إِنْ عَصَیْتُ رَبّی عَذابَ یَوْمٍ عَظیمٍ﴾ این اختصاصی به قیامت هم ندارد در دنیا هم هست پس اگر کسی بخواهد خدا را عبادت کند «خوفاً من العقاب» اگر کسی بخواهد معبودی داشته باشد و منشأ اتخاذ معبود هم خوف است این خوف درباره خدا صادق است یا نسبت به خدا صادق است نسبت به غیر خدا صادق نیست برای اینکه غیر خدا که سمتی ندارد پس به مشرکین میفرماید شما اگر رب را و معبود را اتخاذ میکنید برای اینکه از آسیب محفوظ بمانید باید به الله مراجعه کنید تا از آسیب محفوظ بمانید منتها این برهان عقلی با دلیل نقلی آمیخته شد نفرمود: «انی اخاف ربی ان اتخذت ولیاً غیره» یا نفرمود: «انی اخاف عذاب ربی ان اشرکت به» بلکه فرمود: ﴿إِنّی أَخافُ إِنْ عَصَیْتُ﴾ عصیتُ یعنی چه؟ یعنی یک امری هست که من باید آن امر را اطاعت بکنم این امر میشود نقل این برهان، برهان تام است منتها این عقل را با نقل هماهنگ کرد این برهانی که منشأش خوف است عقل و نقل هماهنگ است مثل آن برهانی که منشأش طمع و شوق است عقل و نقل هماهنگ است و مثل آن برهانی که منشأش اتخاذ ولیّ است عقل و نقل هماهنگ است وگرنه در خلال برهان که سخن از معصیت نیست برهان مربوط به حکمت نظری است معصیت مربوط به حکمت عملی است مثل اینکه شما در ریاضیات هرگز نخواهید گفت که ما دوست داریم اینچنین باشد یا میترسیم آنچنان باشد جای دوستی یا ترس نیست این مسائل ریاضی کار خودشان را انجام میدهند فوق مسائل ریاضی مسائل فلسفی و کلامی است چون ریاضیات امتدادش در سقف کمیّات متصل و منفصل است در مجردات تامه دیگر ریاضی نیست اما براهین حکمت و کلام فراگیر است در همهٴ سطوح جاری است و تکیهگاه براهین ریاضی هم همان براهین عقلی است خب اینجا هم عقل و نقل باهم هماهنگ شد ﴿قُلْ إِنّی أَخافُ إِنْ عَصَیْتُ رَبّی عَذابَ یَوْمٍ عَظیمٍ﴾ نفرمود: «انی اخاف ربی ان اشرکت» مطلب بعدی آن است که.
پرسش...
پاسخ: چرا وقتی عقل به یک مطلبی رسید نقل آن مطلب را گفت اگر یک تعبد محض باشد که میشود دو عقاب.
پرسش...
پاسخ: به طور صد در صد میرسد که خدایی هست.
پرسش...
پاسخ: این ... هم این طور است یعنی اگر کسی خدا را از راه خوف منشأ عبادت او خوف باشد خب اگر منشأ عبادت خوف باشد عقل میگوید باید از خدا بترسید دیگر چون کاری از غیر او ساخته نیست اگر برهان عقلی تام است برهان نقلی ارشادی به حکم عقلی است اگر پیام مستقل و مَستأنف داشته باشد شخص باید دو عقاب ببیند یکی خلاف عقل کرده یکی خلاف نقل کرده اینچنین است .
مطلب بعدی آن است که این ﴿قُلْ﴾ که گفته شد ﴿قُلْ أَ غَیْرَ اللّهِ أَتَّخِذُ وَلِیًّا فاطِرِ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ﴾ یا ﴿قُلْ إِنّی أَخافُ إِنْ عَصَیْتُ رَبّی عَذابَ یَوْمٍ عَظیمٍ﴾ آن ﴿قُلْ﴾ اولی استدلال جامعی است چون ﴿یُطْعَمُ﴾ و ﴿لاَ یُطْعَمُ﴾ اختصاصی به شخص من ندارد این احتجاج دومی احتجاج خاص است ﴿قُلْ إِنّی أَخافُ إِنْ عَصَیْتُ رَبّی عَذابَ یَوْمٍ عَظیمٍ﴾ چون ظاهرش این است که من میترسم آنگاه یک اصل جامع و کلی را در آیه بعد ذکر کرد فرمود به مردم بگو این استدلال اختصاصی به من نیست ﴿مَنْ یُصْرَفْ عَنْهُ یَوْمَئِذٍ فَقَدْ رَحِمَهُ﴾ همگان میترسند هر کس از عذاب الهی نجات پیدا کرده است به فوز عظیم میرسد اختصاصی به من ندارد و هر که بیراهه رفت گرفتار عذاب الهی خواهد شد آن آیات بعد مربوط به توسعه این استدلال است گرچه تأمل در خود آن دلیل وسعت آن دلیل را تبیین میکند ولی برای صراحت مسئله آیهٴ بعد نازل شده است که فرمود به اینها اعلام بکن این کار مخصوص من نیست همگان همین طور هستند.
«و الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ»
تاکنون نظری ثبت نشده است