display result search
منو
تفسیر آیات 1 تا 3 سوره انعام _ بخش پنجم

تفسیر آیات 1 تا 3 سوره انعام _ بخش پنجم

  • 1 تعداد قطعات
  • 39 دقیقه مدت قطعه
  • 35 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 1 تا 3 سوره انعام _ بخش پنجم"
- این سوره را هفتاد هزار فرشته بدرقه کرده‌اند؛
- برای مجموعه نظام آفرینش یعنی آسمان و زمین هم اجل مسماست
- همیشه یسر الهی بیش از عسر خداست.

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذی خَلَقَ السَّماواتِ وَاْلأَرْضَ وَ جَعَلَ الظُّلُماتِ وَالنُّورَ ثُمَّ الَّذینَ کَفَرُوا بِرَبِّهِمْ یَعْدِلُونَ ﴿1﴾ هُوَ الَّذی خَلَقَکُمْ مِنْ طینٍ ثُمَّ قَضی أَجَلاً وَ أَجَلٌ مُسَمًّی عِنْدَهُ ثُمَّ أَنْتُمْ تَمْتَرُونَ ﴿2﴾ وَ هُوَ اللّهُ فِی السَّماواتِ وَ فِی اْلأَرْضِ یَعْلَمُ سِرَّکُمْ وَ جَهْرَکُمْ وَ یَعْلَمُ ما تَکْسِبُونَ ﴿3﴾

نتیجه بحثهای این چند آیه آن شد که گرچه روایاتی که فریقین درباره عظمت این سورهٴ مبارکه ذکر کردند زیاد است اما آنچه که مرحوم کلینی در کافی نقل کرده است و همچنین در تفسیر عیاشی آمده است این سوره را هفتاد هزار فرشته بدرقه کرده‌اند به مناسبت هفتاد اسمی که در این سوره هست یا در هفتاد جای این سوره نام خداست که تاکنون این رقم هفتاد تبیین نشد اگر یک لطف دیگری بشود و آقایان محبّت بکنند یک سیر اجمالی درباره این 114 سوره بکنند که درباره هیچ سوره‌ای آیا چنین تعبیر شده است که مثلاً فلان سوره را فرشتگان بدرقه کرده‌اند یا رقم بدرقه کنندگان چقدر بودند و همچنین به کافی و شروح کافی مراجعه بشود کمک می‌کند چون مرحوم کلینی این خبر را از علی‌بن‌ابی‌حمزه مرفوعاً نقل می‌کند که هفتاد هزار فرشته با تعظیم و تمجید این سوره را نازل کرده‌اند برای اینکه در هفتاد جای این سوره نام خداست مطلب دوم آن است که این اجلی که ذات اقدس الهی برای انسان ذکر کرد برای موجودات دنیایی دیگر نظیر سماوات و ارض هم ذکر کرده است که آنها هم دارای اجل مسما هستند همه سماوات و ارض با اجل مسما خلق شدند یعنی همه اینها یک عمر معینی دارند گر‌چه نسل بشر مشخص نیست ولی عندالله معلوم است برای اینکه مسماست ﴿عِنْدَهُ﴾ آیاتی که دلالت می‌کند بر اینکه برای مجموعه نظام آفرینش یعنی آسمان و زمین هم اجل مسماست سماوات و ارض و منظومه شمسی دارای اجل‌اند این آیات کم نیست یکی آیهٴ دوم سورهٴ مبارکهٴ «رعد» است که فرمود: ﴿اللّهُ الَّذی رَفَعَ السَّماواتِ بِغَیْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَها ثُمَّ اسْتَوی عَلَی الْعَرْشِ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ کُلُّ یَجْری ِلأَجَلٍ مُسَمًّی﴾ که بعد به جریان اینها و به حرکت اینها خاتمه داده می‌شود که در حقیقت به حیات اینها خاتمه داده می‌شود چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «روم» آیهٴ هفت این است ﴿أَ وَ لَمْ یَتَفَکَّرُوا فی أَنْفُسِهِمْ ما خَلَقَ اللّهُ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما إِلاّ بِالْحَقِّ وَ أَجَلٍ مُسَمًّی﴾ پس برای آسمان و زمین هم یک عمر مشخص است باز در سورهٴ مبارکهٴ «فاطر» آیهٴ سیزده این است که ﴿یولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهارِ وَ یُولِجُ النَّهارَ فِی اللَّیْلِ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ کُلُّ یَجْری إِلی أَجَلٍ مُسَمًّی﴾ آنچه در سورهٴ «رعد» و «فاطر» آمده است برای جریان اینها اجل مسما ذکر کرد آنچه که در سورهٴ «روم» آمده است برای اصل اینها اجل مسما ذکر کرد پس کل اینها یک حدّ مشخصی دارند که با رسیدن به آن حدّ مشخص از بین می‌رود برای اینکه فرمود: ﴿وَ اْلأَرْضُ جَمیعًا قَبْضَتُهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ السَّماواتُ مَطْوِیّاتٌ بِیَمینِهِ﴾ و در روزی که ﴿إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ﴾ فرا می‌رسد یا ﴿وَ إِذَا النُّجُومُ انْکَدَرَتْ﴾ فرا می‌رسد همه اینها بساطشان برچیده می‌شود در حقیقت اجل مسمای اینها فرا رسیده است.
مطلب دیگر آن است که اگر چیزی در عالم حرکت قرار داشت در عالم تغییر و تبدّل قرار داشت در عالم تزاحم قرار داشت بعضی از امور زمینه تحقق بعضی از امور دیگر را فراهم می‌کنند اما همه شرایط آماده نیست گاهی همه شرایط آماده می‌شود لذا در مجموعه نظام تکوین و طبیعت هم مسئله اقتضا مطرح است هم مسئله سبب تام و علت تام آنجا که مقتضی یک شیء فراهم شد زمینه شیء فراهم شد ولی به حد صد در صد نرسیده است در چنین مواردی گفته می‌شود مقدر خدا این است وقتی زمینه صد در صد شد همه شرایط محقق شد همه موانع برطرف شد می‌گویند قضای الهی این است که قضا در مقابل قدر است و قدر در مقابل قضا این قضایی که در مقابل قدر است و قدری که در مقابل قضاست معنایش آن است که این قدرِ تغییر‌پذیر است و آن قضا تغییرناپذیر لذا مجموعه شرایط و رفع موانع حاصل شد گاهی قضا بر همین قدر اطلاق می‌شود مثل همان بیانی که مرحوم صدوق(رضوان الله علیه) در کتاب شریف توحید از وجود مبارک امیرالمؤمنین(سلام الله علیه) نقل کرده است طبق نقل مرحوم صدوق وجود مبارک امیرالمؤمنین(علیه السلام) پای دیواری که در شُرف انهدام بود نشسته بود از پای آن دیوار برخاست به قسمت مقابل و مانند آن رفت به حضرت عرض کردند چرا جا عوض کردید فرمود: «أفر من قضاء الله الی قدر الله» من اگر پای این دیوار که در شُرف انهدام است بنشینم دیوار سقوط می‌کند و به من آسیب می‌رساند این قضای خداست که اگر کسی پای دیوار شکسته بنشیند آسیب می‌بیند و قدر الهی هم این است که اگر کسی خود را از این دیوار شکسته برهاند نجات پیدا می‌کند هر دو قضای الهی است هر دو دستور الهی است یکی قضای خداست، یکی قدر خدا من از قضای خدا به قدر خدا فرار می‌کنم این‌چنین نیست که از قضای حتمی فرار بکنم خدا دو نوع دستور داد دو نوع تنظیم کرد که اگر کسی ناپرهیزی کرد و غذای زیانباری را مصرف کرد آسیب ببیند و اگر بهداشت را رعایت کرد سالم بماند هر دو جزء منظمات علمی و مقدرات حق است و آنچه در نشئه طبیعت و دنیاست تغییرپذیر است لذا حضرت فرمود: «أفر من قضاء الله الی قدر الله» این یک قضایی است که تغییرپذیر است آیه‌ای که محلّ بحث است فرمود: ﴿هُوَ الَّذی خَلَقَکُمْ مِنْ طینٍ ثُمَّ قَضی أَجَلاً﴾ این قضا همان قضای تغییرپذیر است که حکم قدر را دارد چون چیزی در عالم طبیعت باشد و تغییرناپذیر نیست مگر اینکه همه علل و اسبابش فراهم بشود در همین نظام آفرینش بعضی از امور تغییرناپذیر است و آن جایی است که تمام علل و اسبابش فراهم بشود اینکه خداوند فرمود: ﴿هو الذی قَضی أَجَلاً وَ أَجَلٌ مُسَمًّی عِنْدَهُ﴾ چون این نکره است و نکره‌ها غیر هم‌اند بر خلاف معرفه‌ها که در معرفه‌ها گفته شد که دومی عین اولی است مثل ﴿فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا ٭ إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا﴾ اما نکره‌ها غیر هم‌اند در همان ﴿فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا ٭ إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا﴾ گفته شده رحمت الهی و عنایت الهی باعث می‌شود که هر جا یک حادثه مشکلی پیش آمد دو برابر او آسانی پدید می‌آید که آن مشکل را حل کند همیشه یسر الهی بیش از عسر خداست در این آیه کلمه «عسر» با الف و لام تکرار شد و کلمه «یسر» بدون الف و لام تا ثابت بشود که عسر دومی همان عسر اولی است ولی یسر دومی غیر از یسر اولی است لذا در بعضی از روایات آمده است که «لو کان العسر فی کوة لجاء الیسران حتی یخرجاه منه» اگر دشواری خود را در یک سوراخی فرو ببرد دو برابر او آسانی فرا می‌رسند تا او را از آن سوراخ بیرون بیاورند یعنی همیشه یسر خدا بیش از عسر بندگان است خب نکره‌ها غیر هم‌اند معرفه‌ها احیاناً عین هم‌اند اینکه فرمود: ﴿هُوَ الَّذی ... قَضی أَجَلاً وَ أَجَلٌ مُسَمًّی عِنْدَهُ﴾ این اجل مسما غیر از اجل مقضی است آنچه که از ظاهر آیه استفاده می‌شود اما منظور از اجل مقضی کدام است منظور از این اجل مسما کدام است آن را باید روایات معین کنند ولی قبل از اینکه روایات معین کند آیه معین می‌کند روایات شارح آیه‌ است چون اگر ملاحظه فرمودید بنا بر این بود که قبل از رجوع به روایات خط اصلی خود آیه مشخص بشود برای اینکه روایات چه معارض داشته باشند چه معارض نداشته باشند باید بر قرآن کریم عرضه بشوند و ببینیم که مباین با قرآن‌اند یا نه آن روایتهایی هم که معارض دارند یکی از بهترین راه علاج تعارض عرضه بر قرآن کریم است پس قرآن کریم که ثقل اکبر و صِغَر اکبر است قبلاًٌ باید حدودش مشخص بشود اما این حدود حجت نیست برای اینکه تقییدش، تبیینش، تخصیصش، اینهایش به روایت اهل بیت(علیهم الصلاة و علیهم السلام) است اما چون روایت را باید بر قرآن عرضه کرد تا معلوم بشود مباین قرآن نیست قبلاً باید مشخص بشود که نطاق قرآن چیست اگر ما قبلاً ندانیم قرآن چه گفته است هرگز نمی‌توانیم روایات را بر قرآن کریم عرضه کنیم قبل از مراجعه به روایات به خود آیه که مراجعه می‌کنیم می‌بینیم دو اجل ذکر شده است ﴿هُوَ الَّذی ... قَضی أَجَلاً وَ أَجَلٌ مُسَمًّی عِنْدَهُ﴾ نفرمود: «هوالذی قضی اجلاً و اجلٌ مسما» فرمود: ﴿وَ أَجَلٌ مُسَمًّی عِنْدَهُ﴾ این ﴿عِنْدَ﴾ یک عند خاص است مگر چیزی در عالم هست که عندالله نباشد چون آیه بعد دارد که ﴿وَ هُوَ اللّهُ فِی السَّماواتِ وَ فِی اْلأَرْضِ یَعْلَمُ سِرَّکُمْ وَ جَهْرَکُمْ وَ یَعْلَمُ ما تَکْسِبُونَ﴾ پس چیزی نیست که در آسمان یا زمین باشد و عندالله نباشد یعنی معلوم الهی نباشد و خدا آنجا احاطه علمی نداشته باشد اما اینکه کلمه ﴿عِنْدَ﴾ را در کنار اجل مسما ذکر کرد و در کنار اجل مقضی ذکر نکرد این ناظر به آیهٴ سورهٴ «نحل» است که ﴿ما عِنْدَکُمْ یَنْفَدُ وَ ما عِنْدَ اللّهِ باقٍ﴾ اگر چیزی «عندالله» بود باقی است با اینکه ﴿ما عِنْدَکُمْ﴾ هم «عندالله» است چون «دان فی علوه و عال فی دنوه» خب اگر ﴿وَ هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ ما کُنْتُمْ﴾ پس ﴿ما عِنْدَکُمْ﴾ هم «عندالله» است اما آن عند مطلق است مثل اینکه معیت دو قسم است یک معیت مطلق که در سورهٴ «حدید» فرمود: ﴿وَ هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ ما کُنْتُمْ﴾ یک معیت خاصه است که فرمود: ﴿إِنَّ مَعی رَبّی﴾ ﴿إِنَّ اللّهَ مَعَنا﴾ ﴿إِنَّ رَحْمَتَ اللّهِ قَریبٌ مِنَ الْمُحْسِنینَ﴾ و مانند آن این معیت خاصه است که با همه نیست این «عندی» که در آیهٴ محلّ بحث آمده است یک عند خاص است که مشخصش و مبیّنش همان سورهٴ «نحل» است که ﴿ما عِنْدَکُمْ یَنْفَدُ وَ ما عِنْدَ اللّهِ باقٍ﴾ آن‌گاه آن کبرای کلی ﴿ما عِنْدَ اللّهِ باقٍ﴾ با این صغرای آیهٴ سورهٴ «فاطر» یک قیاس شکل اول می‌سازد که اجل مسما عندالله است ﴿وَ ما عِنْدَ اللّهِ باقٍ﴾ و اجل مسما باقٍ پس تغییرپذیر نیست وقتی معلوم شد که تغییرپذیر نیست قهراً آن اجل مقضی تغییرپذیر است نه اجل مسما اجل مقضی اجلی است که مقدماتش فراهم می‌کند مثل اینکه این شخص با این شرایط عادی این حادثه سنگینی که پیش آمد او از بین می‌رفت اما دعای اولیای الهی او را حفظ کرد صدقه او را حفظ کرد صله رحم او را حفظ کرد و مانند آن یا فلان شخص در شرایط عادی عمر طولانی باید داشته باشد قطع صله رحم، قطع صدقه، ارتکاب به بعضی از معاصی عمر او را کوتاه کرده است آنها زمینه است که می‌شود در حد مقتضی لذا تغییرپذیر است مجموع مقتضی و رفع مانع می‌شود سبب تام این می‌شود اجل مسما که تغییرناپذیر است این اجل مسما همان است که ﴿فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ لا یَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا یَسْتَقْدِمُونَ﴾ خب پس یک اجلی است که تغییرپذیر نیست نه تقدیم‌پذیر است نه تأخیر‌پذیر آنکه فرمود: ﴿فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ لا یَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا یَسْتَقْدِمُونَ﴾ مشخص نکرد اجل مقضی است یا اجل مسماست پس ما از بعضی از آیات استفاده می‌کنیم که انسان دارای یک اجلی است تغییرناپذیر نه تقدیم دارد نه تأخیر این یک، در آیهٴ محل بحث دو اجل ذکر شده است یک اجل مقضی یک اجل مسما ما نمی‌دانیم آیا این اجل مقضی همان اجل تغییرناپذیر است یا اجل مسما تغییرناپذیر وقتی این آیه را صغرای قیاس کبرا قرار دادیم صغرای آن کبرایی که در سورهٴ «نحل» است قرار دادیم معلوم می‌شود اجل مسما عند الله است ﴿وَ ما عِنْدَ اللّهِ باقٍ﴾ ثابتٍ لا یتغیر پس اجل مسما تطبیق می‌شود بر همان اجلی که ﴿فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ لا یَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا یَسْتَقْدِمُونَ﴾ این خلاصه بحث قرآنی اما قبل از بررسی روایات اینکه گفته می‌شود انسان دو اجل دارد اجل معلق و اجل محتوم یعنی آن اجل معلقش برابر با مقتضی و ظهور زمینه است آن اجل محتوم عبارت است از مجموعه شرایط و رفع مانع است و آنچه که در جهان خارج واقع می‌شود همان اجل محتوم است نه اجل معلق هیچ کس با اجل معلق از بین نرفته و نخواهد رفت هر کس می‌میرد بر اساس ﴿فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ لا یَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا یَسْتَقْدِمُونَ﴾ می‌میرد این مرگ زودرس معنایش این نیست که ما یک اجلی داریم که زودتر از آن مرگ الهی مرگ مقدر الهی آمده است چون آن نه تأخیر‌پذیر است نه تقدیم‌پذیر ﴿لا یَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً﴾ یعنی لحضتاً نه ساعت یعنی شصت دقیقه ﴿لا یَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً﴾ یعنی لحضتاً ﴿وَ لا یَسْتَقْدِمُونَ﴾ یعنی لحضتاً خب پس آنچه واقع می‌شود همان اجل است اجل محتوم است این اجل معلق گاهی مطابق اجل محتوم است گاهی مطابق نیست اگر نبود آنچه که واقع می‌شود اجل محتوم است نه اجل معلق هیچ کس با اجل معلق از بین نرفته و نمی‌میرد برای اینکه اجل معلق به معنای مرگ زودرس این مخالف خود قرآن است فرمود: ﴿لا یَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا یَسْتَقْدِمُونَ﴾ نه مرگ دیررس ما داریم نه مرگ زودرس اگر مرگ زودرس داشتیم معنایش این است که ﴿یَسْتَقْدِمُونَ﴾ اگر مرگ دیررس داشتیم معنایش این است که ﴿یَسْتَأْخِرُونَ﴾ چون ﴿لا یَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا یَسْتَقْدِمُونَ﴾ پس معلوم می‌شود نه مرگ زودرس داریم نه مرگ دیررس و اگر احیاناً زود‌رس و دیررس گفته شد به لحاظ مشاهده مقتضی‌ها و وجود بعضی از شرایط و رفع بعضی از موانع است نه وجود همه شرایط و رفع همه موانع خب حالا که عصاره بحث قرآنی این شد به خدمت روایات که می‌رسیم می‌بینیم روایاتی که در تفسیر برهان و مانند آن نقل شده است سه طایفه است طایفه اولی روایاتی است که می‌گوید انسان دارای دو اجل است یک اجل محتوم یک اجل موقوف ولی هیچ کدام از اینها شرح نکردند که این اجل محتوم اجل مقضی است و اجل موقوف اجل مسما او بالعکس گرچه این روایات را در تفسیر برهان غیر برهان ذیل این آیه ذکر کردند و اما هیچ ارتباطی با آیه ندارد این را باید در کتابهای روایی و حدیث در بحث اجل ذکر بکنند اگر یک وقتی انسان تفسیر روایی ذکر می‌کند باید روایتی ذکر بکند که یا خود امام(سلام الله علیه) دارد آیه را شرح می‌کند یا یکی از شاگردان از امام(سلام الله علیه) معنای آیه را سؤال کرده است امام پاسخ داد وگرنه صرف استعمال اجل مقضی و غیر مقضی یا «الانسان له اجلان» که در روایت آمده است که نباید ذیل آیه نقل بشود این کمک مستقیم به تفسیر آیه نیست این دارد انسان دو اجل دارد بسیار خوب یک اجل محتوم یک اجل موقوف خب این چه مشکلی را حل کرد الآن مشکل ما این است که می‌خواهیم بفهمیم اجل مقضی کدام است اجل مسما کدام است این طایفه اولایی که در تفسیر برهان و غیر برهان آمده است که «الاجل قسمان الانسان له اجلان یا الاجل امران احدهما محتومٌ لا یقدم و لا یؤخر و الآخر موقوفٌ» که «یقدم و یؤخر» خب این مطلبی بود که ما قبلاً می‌دانستیم پس این طایفه از نصوص مشکل ما را حل نمی‌کند می‌ماند دو طایفه دیگر آن دو طایفه البته مشکل را حل می‌کند ولی خودش مشکل آفرین است یکی از آن دو طایفه آن است که می‌گوید اجل مقضی اجل محتوم است که تقدیم و تأخیر ندارد به عکس آنچه که از قرآن استفاده شد و دیگری که اجل مسماست اجل موقوف است که تغییر و تبدیل دارد این یک، پس طایفه اولی که ارتباطی به تفسیر نداشت طایفه ثانیه دلالت می‌کند بر اینکه اجل مقضی اجلی است محتوم تغییرناپذیر و اجل مسما اجلی است موقوف و تغییرپذیر طایفه ثالثه روایاتی است که اکثرُ عدداً هم و اظهرُ دلالتاً هستند که منظور از این اجل مقضی اجل موقوف تغییرپذیر و تبدیل‌پذیر است و منظور از آن اجل مسما اجل محتوم و تغییرناپذیر خب پس روایات دو طایفه شد روایاتی که ناظر به آیه است چه آن طایفه اولی که مشکلی را حل نکرد فقط دلالت کرد بر اینکه ما دو نوع اجل داریم خب بله ما هم می‌دانیم دو نوع اجل داریم اما مقضی کدام است و مسما کدام ولی طایفه ثانیه می‌گوید اجل مقضی همان اجل محتوم است و اجل مسما همان اجل موقوف و تغییرپذیر طایفه ثالثه که ظاهراً اکثر از طایفه ثانیه است دلالت می‌کند که اجل مقضی اجل تغییرپذیر است و اجل مسما تغییرناپذیر خب وقتی دو طایفه از نصوص معارض هم شدند اینجا که دیگر سخن از تقیه و امثال تقیه نیست که حالا امام(علیه السلام) تقیه کرده باشد چون یک مطلب تقیه‌ای نیست آنها سبک دیگر گفته باشند و اهل بیت سبک دیگر گفته باشند این نظیر عبادات و ولایت نیست یا نظیر فروع فقهی نیست چاره‌ای جز عرض بر خود قرآن نیست وقتی به خود قرآن عرض می‌کنیم می‌بینیم این طایفه‌ای که می‌گوید اجل مقضی تغییرپذیر است و اجل مسما تغییرناپذیر این با ظاهر قرآن مطابق است آن‌گاه حدس می‌زنیم که آن راوی در طایفه ثانیه که اجل مقضی را اجل محتوم تلقی کرد این یک سهوی است از خود راوی وگرنه بسیاری از روایات ناظر به این است که اجل مقضی تغییرپذیر است و اجل مسما تغییرناپذیر و ظاهر آیه که دارد ﴿وَ أَجَلٌ مُسَمًّی عِنْدَهُ﴾ این است که این اجل مسما تغییرناپذیر است فتحصل «ان لکل موجود سمائیاً او ارضیاً اجلاً مسما» همه اینها یک روزی رخت برمی‌بندند مرگ برای همه است خلاصه چیزی در نشئه طبیعت ماندنی نیست وقتی به نشئه معاد می‌رسند آنجا مرگ را می‌میرانند یعنی مردن می‌میرد دیگر مردن نیست اینکه در قیامت کبرا در حشر اکبر موت به صورت «کبش املح» در می‌آید و موت را ذبح می‌کنند یعنی مرگ دیگر مرده است تحول رخت بربست انسان به دارالقرار رسیده است این برای آن عالم است قبل از آن عالم مرگ برای هر موجودی هست موجود طبیعی آن‌گاه اگر زمینه فراهم شد می‌شود اجل مقضی و اگر همه شرایط حاصل شد و همه موانع رخت بربست می‌شود اجل مسما و اجل محتوم این است که ﴿لا یَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا یَسْتَقْدِمُونَ﴾ این همان است که اگر سبب تام پدید آمد مسبب تام به دنبال او هست البته کل اینها بر اساس اراده ذات اقدس الهی است آن‌که مدیر و مدبر است فرمان نهایی را می‌دهد همان اراده ذات اقدس الهی است در آن ساعت ﴿إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئًا أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ﴾ «لا یستأخر یکن ان کن، لا یستقدموا یکن علی الکن» ﴿إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئًا أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ﴾ این یکون نه یستقدموا بر کن، نه یستأخروا از کن، وقتی سبب تام حاصل شد معلول به دنبال اوست.
‌پرسش...
پاسخ: قضا به معنی الزام عام است اما در همین حدیثی که مرحوم صدوق(رضوان الله علیه) در توحید از امیرالمؤمنین(علیه السلام) نقل کرد که فرمود: «افر من قضاء الله الی قدره» معلوم می‌شود که قضا در مورد قدر هم به کار می‌رود قضای غیر الزامی هم ما داریم.
پرسش...
پاسخ: بسیار خب ولی پس معلوم می‌شود که قضای غیر الزامی هم ما داریم هرچه در نشئهٴ طبیعت است تغییرپذیر است نه اینکه حتماً باید تغییر بکند قابل تغییر است تا برسد به جایی که همه علل و شرایطش حاصل بشود
پرسش...
پاسخ: خب حالا آن سخن اول بحث در این است که اجل مسما چیست آن‌گاه بحث در این است که این تنوینش یا تحقیر است یا تعظیم الآن در صدد تحقیر یا تعظیم اجل نیستند فرمود بالأخره دو نوع عمر برای انسان است مطلب دیگر آن است که.
پرسش...
پاسخ: آنها هم یک درجه‌ای از فنا را خواهند داشت البته اجل به این صورت که مرگ طبیعی باشد و اینها ندارد ولی خب برای آنها هم یک مرحله‌ای هست البته دیگر آنها هم در بخشی از مراحل ناچارند حیثیت خودشان را رها کنند.
مطلب دیگر آن است که در قرآن کریم یک مقدار اشاره به این اجل مقضی یعنی اجل معلق یعنی اجل تغییر و تأخیر‌پذیر شده است فرمود هیچ چیز نیست که ما مقرراتش را مقدراتش را بیان نکرده باشیم ﴿وَ ما یُعَمَّرُ مِنْ مُعَمَّرٍ وَ لا یُنْقَصُ مِنْ عُمُرِهِ إِلاّ فی کِتابٍ﴾ یعنی فرمود هیچ کسی عمر طولانی ندارد و هیچ کسی عمر کوتاه ندارد مگر اینکه آن جمع‌بندی نهایی برای ما مشخص است در بحث دیروز ملاحظه فرمودید که نه در خارج ابهام است نه نزد ذات اقدس الهی چیزی مبهم است سیر خارجی مشخص است و عندالله هم مقدر و معین این نزد ماست که مبهم است ما نمی‌دانیم که بالأخره عمرش به چه صورتی درمی‌آید ذات اقدس الهی مقدر کرده است که فلان شخص اگر شرایط بهداشت را از نظر مسایل طبیعی رعایت کند شرایط پرهیز از گناه را اگر از شرایط معنوی رعایت کند شرایط صله رحم و صدقه را اگر از لحاظ خیر و برکت رعایت کند عمر طولانی دارد و اگر اینها را رعایت نکند عمر کوتاهی دارد این را برای همه مشخص کرده است ﴿وَ ما یُعَمَّرُ مِنْ مُعَمَّرٍ وَ لا یُنْقَصُ مِنْ عُمُرِهِ إِلاّ فی کِتابٍ﴾ خب این با اگر، اگر عالَم نمی‌گردد عالَم بر اساس معیار ریاضی می‌گردد به تعبیر حکما مخصوصاً صدرالمتألهین(رضوان الله علیه) دارد که این ساختار جهان نظیر یک ساختمان یا نظیر دانه‌های یک رشته تسبیح نیست خب اگر آجری را از دیواری شما بکنید در جای دیگر بگذارید مشکلی در بنا پدید نمی‌آید یا اگر یک دانه‌ای از این دانه‌های تسبیح را بگیرید به جای دانه دیگر در همین رشته بگذارید مشکلی پیش نمی‌آید ولی حلقات عدد قابل تغییر و تبدیل نیست حالا شما مثلاً عدد پنج را بردارید که بین چهار و شش هست این عدد پنج را بردارید بین نه و ده بگذارید یعنی بگویید نه، پنج، ده این‌چنین نیست جهان بر اساس ﴿إِنّا کُلَّ شَیْ‏ءٍ خَلَقْناهُ بِقَدَرٍ﴾ بر اساس جریان ریاضی تنظیم شده است نه مثل ساختمان یا نظیر رشته تسبیح و مانند آن پس نه ابهام در متن خارج است نه ذات اقدس الهی مبهم‌دان است هم او ﴿بِکُلِّ شَی‏ءٍ عَلِیمٌ﴾ است ﴿لاَ یَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقَالُ﴾ و هم ﴿إِنّا کُلَّ شَیْ‏ءٍ خَلَقْناهُ بِقَدَرٍ﴾ این ماییم که از گذشته و آینده بی‌خبریم نزد ما مبهم است بعضی از امور را هم می‌دانیم به همه امور آگاه نیستیم مظنه را به‌جای یقین می‌نشانیم و قهراً اشتباه می‌کنیم جمع‌بندی شده‌اش را خدا می‌داند نه اینکه نظام با اگر پیش برود یا کتاب مبین با اگر و مگر تدوین شده باشد این‌ طور نیست که از نظر مسایل طبیعی گناه را ترک کرد از نظر مسایل معنوی صدقه و رحم داد از نظر مسایل الهی عمرش طولانی است و اگر نکرد عمرش کوتاه است بعد می‌داند که فلان شخص با حسن اختیار خود مسایل بهداشتی را رعایت می‌کند با حسن اختیار خود صدقه و صله رحم می‌دهد با اختیار خود آن گناهانی که عمر را کوتاه می‌کند ترک می‌کند لذا سرانجام معمر خواهد شد و می‌داند که شخصی دیگر با سوء اختیار خود مسایل بهداشتی را رعایت نمی‌کند صدقه و صله رحم نمی‌دهد به بعضی از آلودگیها تن در می‌دهد لذا عمر او ﴿یُنْقَصُ مِنْ عُمُرِهِ﴾ خواهد بود آن می‌شود کتاب مبین این می‌شود اجل مسما این می‌شود عندالله این است که لا یؤخر، لا یقدم پس نه در نظام آفرینش ابهام است نه در کتاب مُبین مبهم این ماییم که وضع‌مان روشن نیست از گذشته و آینده بی‌خبریم هم راه را برای ما باز گذاشتند هم خودشان به کل شیء علیم‌ هستند نه اینکه دنیا با اگر و مگر بگردد و کتاب مبین هم با اگر و مگر تدوین شده باشد این‌ طور نیست.
پرسش...
پاسخ: بالأخره حوادث قهری یا غیر قهری هم همین‌طور است اولاً این‌چنین نیست که انسان در یک گوشه‌ای نشسته باشد اختیار کل جهان را نداشته باشد اختیار کل جهان را دارد برای اینکه اختیار کل جهان به دست خداست و اگر انسان خود را به خدا بسپارد برابر اراده او تدبیر می‌شود به ما فرمودند به اینکه شما مگر نمی‌خواهید کل جهان به کام شما باشد بنده کسی باشید که کل جهان به دست اوست آن‌گاه اگر حوادث تلخی بخواهد رخ بدهد خداوند دفع بلا می‌کند و اگر نشد که به صورت شهادت است احدی الحسنیین است به هر تقدیر این راه را هم ذات اقدس الهی در اختیار ما قرار داد کسی که کل جهان به دست اوست ﴿بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْ‏ءٍ﴾ اگر کسی در پیشگاه او خاضع باشد تأمین است انسان می‌خواهد سعادتمند باشد نمی‌خواهد بماند که گاهی سعادت او در رفتن است به آنها که انسانهای خوب‌اند می‌گویند حیف آدم است که در دنیا بماند برویم نزد انبیا و اولیا دیگران که آینده خوبی ندارند تلاششان این است که اینجا بمانند وگرنه آنها می‌گویند حیف آدم خوب که اینجا بماند این‌ طور نیست که حالا رفتن جای چیز بدی باشد که این می‌شود «روضةٍ من ریاض الجنه» خب نوع این انبیا دیدید بین همان معترف‌المنایا بین شصت و هفتاد رحلت کردند این‌ طور نیست که حالا با رفتن انسان نابود بشود یا جای بدی برود که می‌رود «روضةٌ من ریاض الجنه».
‌پرسش...
پاسخ: اینها همه‌اش اجل مسماست چیزی نیست این قانون کلی تغییر و تخصیص و تقییدناپذیر است منتها اگر والدین شرایط را رعایت می‌کردند این کودک سالم می‌ماند و عمر طولانی داشت می‌شد معمر و اگر شرایط بهداشت را رعایت نکنند این می‌شود ﴿یُنْقَصُ مِنْ عُمُرِهِ﴾ و خدا می‌داند که بعضی از والدین با حسن انتخاب و اختیار راه صحیح را طی می‌کنند این کودک می‌شود معمر و برخی رعایت نمی‌کنند آن کودک مرگ زودرس عرفی دارد وگرنه چیزی در نظام الهی زودرس نیست «ما لیس موزوناً لبعض من نقم و فی نظام الکل کلٌ منتظم موتاً طبیعیاً قد اخترامی قیس الی کلیتٍ نظامی» ما مرگ زودرس مرگ نابهنگام اصلاً نخواهیم داشت ولی این عالمی که با اساس ریاضی دارد حرکت می‌کند زودرس و دیر‌رس ما نداریم به هر تقدیر.
پرسش...
پاسخ: اجل مسماست منتها راه را برای ما باز گذاشتند نه اینکه کسی بگوید خب حالا عمرم که مشخص است من چرا بهداشت را رعایت بکنم نه اجل مسما را شخص تعیین می‌کند هر طور شخص برود اجلش مسماست منتها خدا می‌داند که این شخص چه راه را خواهد رفت تعیین اجل مسما به دست ماست ما هر راهی را برویم اجل مسمای ما همان است منتها خدا می‌داند که ما چه راهی را به حسن اختیار یا سوء اختیار می‌رویم راه را برای همگان باز گذاشته است این‌چنین نیست که مقدر کرده که زید باید در دوران جوانی بمیرد چه بخواهد چه نخواهد چه مسایل بهداشت را رعایت کند چه صدقه بدهد چه صله رحم بکند چه ادعیه بشود این‌ طور نیست فرمودند اگر ادعیه باشد، صدقات باشد، صله رحم باشد، خیرات باشد، رعایت بهداشت باشد عمر طولانی است نشد عمر کوتاه است اما چه می‌شود و چه نمی‌شود با حسن اختیار یا سوء اختیار را هم خدا می‌داند لذا هیچ ابهامی در دستگاه الهی نیست و عندالله هم نیست خب
پرسش...
پاسخ: یکی از روایاتی که ابن‌عباس و امثال ابن عباس هم نقل کرده‌اند مرحوم طبرسی از ایشان نقل کرد این است که فرمود: «قضا اجلاً» یعنی مربوط به دنیا برای هر کسی یک اجل مقضی است تا موت و ﴿أَجَلٌ مُسَمّىً عِندَهُ﴾ یعنی اجلی که انسان در برزخ می‌ماند ﴿إِلَى یَوْمِ یُبْعَثُونَ﴾ «الی یوم البعث» این سخن حق است یعنی انسان دو مدت دارد یکی تا برزخ یکی از برزخ تا قیامت اما این با آیاتی که قبلاً خوانده شد که برای هر چیزی اجل مسما هست برای آسمان اجل مسما برای زمین اجل مسما شمس و قمر اجل مسما نشان می‌دهد که اجل مسما مربوط به قبل از برزخ است نه بعد از برزخ.
پرسش...
پاسخ: هر چه هست مسماست اجل مقضی زمینه است آنکه ﴿لا یَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا یَسْتَقْدِمُونَ﴾ آن حرف آخر را می‌زند، ‌آن هم اجل مسماست اجل مقضی تغییر و تقدیم و تأخیر‌پذیر است باید تقدیم بشود باید تأخیر بشود تا با اجل مسما هماهنگ باشد وگرنه انسان که با اجل معلق از بین نمی‌رود با اجل معلق از بین برود یعنی با مرگ زودرس از بین برود یعنی «یَسْتَقْدِمُونَ ساعَةً» در حالی‌که قرآن دارد ﴿لا یَسْتَقْدِمُونَ﴾ این یک عام نیست تخصیص‌پذیر باشد یا مطلقی باشد تغییرپذیر.
‌پرسش...
پاسخ: آنکه هست مسماست زمینه معمر بودن یا ناقص بودن جزء مقضی است اما جمع‌بندی شده‌اش که ﴿فِی کِتَابٍ مُبِینٍ﴾ است او مسماست چون کتاب مُبین عندالله است نه جزء محو و اثبات آن ﴿یَمْحُوا اللّهُ ما یَشاءُ﴾ محو و اثبات‌پذیر است و اما ﴿عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتابِ﴾ او تغییرپذیر نیست قابل تغییر هم نیست برای اینکه اگر کسی با حسن اختیار خود راه خوب را طی کرده است و همه مقدمات را برای عمر طولانی فراهم کرده است دیگر مانعی ندارد برای بقای او آنچه که شخص می‌کند جمع‌بندی شده‌اش در کتاب مُبین هست نه چون در کتاب مُبین هست انسان باید آن‌چنان رفتار بکند که انسان بشود مجبور هر راهی را که انسان طی می‌کند سرانجامش معلوم است آنجا تدوین شده است خب هم راه انسان باز است انسان که در قیامت بدهکار است نه طلبکار هم نه در عالم مبهم است نه نزد خدای علیم چیزی مبهم است خب ﴿هُوَ الَّذی قَضی أَجَلاً وَ أَجَلٌ مُسَمًّی عِنْدَهُ﴾.
‌پرسش...
پاسخ: نسبت به آنچه که زمینه اولی‌اش فراهم شده است این شخص زمینه اولی‌اش یعنی سبب تام نه مقتضی‌اش و اکثر شرایطش این بود که این شخص این دستگاه بدنی یک عمر طولانی داشته باشد
پرسش...
پاسخ: میانگین لازم نیست حدّ وسط هر عصری، مصری، نسلی، مختلف است.
‌پرسش...
پاسخ: برای هر شخصی خب این شخص با این دستگاه مزاجی که دارد ظاهرش این است که مدتی بماند.
پرسش...
پاسخ: نه حدّ وسط چون این‌چنین نیست که همه افراد در یک حد وسط باشند هر عصری هر مصری هر نسلی فرق می‌کند بسیار خب حالا که فرق می‌کند حالا فرض بفرمایید مردم یک شهر یا یک عصر یا یک مصر یا یک منطقه یا یک خانواده اینها با این شرایط عادی و دستگاه بدنی باید عمر طولانی بکنند ولی رو به میگساری آوردند عمرشان کوتاه شد یا عده دیگری شرایط اقتصادی آنها کافی نبود برای عمر طولانی، ولی رو به معنویات و طهارات رو آوردند عمر طولانی نصیبشان شد صدقه دادند، صله رحم کردند دعا کردند گفتند: «اطل عمری عهد الی فی ما بقی عمری کما احسنت الی فی ما مضی» خب عمرشان طولانی شد تغییر و تبدیل‌پذیر است همان‌طوری که یک ناپرهیزی اثر دارد یک صدقه و صله رحم اثر دارد اینها هم جزء موجودات این عالم‌اند چیز بیگانه نیستند که این‌ طور نیست که نظام دارد می‌گردد آن وقت صدقه، صله رحم، دعا می‌آید جلوی نظام را می‌گیرد خود این جدولی از جدولهای همین نظام آفرینش است اینکه موجود بیگانه‌ای نیست که خب اگر باران بیاید هوا سرد می‌شود انسان باید جامه گرم در بر کند و اگر باران بیاید زمینها سبز می‌شوند این یک اثر طبیعی است باران در انسان اثر می‌گذارد خب کار انسان هم در باران اثر می‌گذارد فرمود اگر نماز استسقا خواندید باران می‌آید ﴿وَ أَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَی الطَّریقَةِ َلأَسْقَیْناهُمْ ماءً غَدَقًا﴾ آدمهای خوبی بودید به جا حرکت کردید ما هم باران به جا برای شما می‌فرستیم این‌ طور نیست که جامعه انسانیت یعنی الآن این پنج میلیاردی که روی زمین زندگی می‌کنند گسیخته از نظام آفرینش باشند باران در اینها اثر می‌کند اینها هم در باران اثر می‌کنند گرما در اینها اثر می‌کند اینها هم در گرما اثر می‌کنند سرما در اینها اثر می‌کند اینها در سرما اثر می‌کنند فرمود شما ﴿وَ أَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَی الطَّریقَةِ َلأَسْقَیْناهُمْ ماءً غَدَقًا﴾ ﴿وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُری آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ اْلأَرْضِ﴾ ﴿وَ لَوْ أَنَّهُمْ أَقامُوا التَّوْراةَ وَ اْلإِنْجیلَ وَ ما أُنْزِلَ إِلَیْهِمْ مِنْ رَبِّهِمْ َلأَکَلُوا مِنْ فَوْقِهِمْ وَ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ﴾ این‌چنین نیست که حالا ما بگوییم چه آدم خوب باشیم چه آدم خوب نباشیم روزگار دارد می‌گردد خب ما هم مهره همین روزگاریم اندیشه ما افکار ما اعمال ما در باران و آب و هوا اثر دارد همان‌طور که آنها در ما اثر دارند این‌ طور نیست که ما کنار از عالم باشیم که این همه آیات می‌گوید اگر شما آدم خوب بودید برکات زیاد می‌شود بد بودید برکات قطع می‌شود فرمود این آبها می‌آیند ﴿نَسُوقُ الْماءَ إِلَی اْلأَرْضِ الْجُرُزِ﴾ آنجا که خشک است ما به این آبها دستور می‌دهیم که این باران را ببارد اینها بارهای ما را حمل می‌کنند ﴿وَ أَرْسَلْنَا الرِّیاحَ لَواقِحَ﴾ یا ﴿یرْسِلِ السَّماءَ عَلَیْکُمْ مِدْرارًا﴾ خب اینها که رسالت الهی را دارند می‌دانند کجا ببارند و کجا نبارند فرمود اگر آدمهای خوبی بودید می‌گوییم همین جا ببار خب ﴿وَ أَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَی الطَّریقَةِ َلأَسْقَیْناهُمْ ماءً غَدَقًا﴾ خدا رحمت کند مرحوم بوعلی را ایشان در الهیات شفا می‌گوید من یک رساله‌ای در این زمینه نوشتم آن کسی که می‌گوید بین نماز استسقا با آمدن باران چه اثری است او دیگر فیلسوف نیست آنکه می‌گوید ما آدم خوب باشیم با نزول برکات چه ارتباطی دارد آن دیگر حکیم نیست فرمود «وعملنا فیه رسالة البر و الاثم» خب غرض آن است که بر اساس قرآن کریم این انسان جدای از عالم نیست که ما چه خوب باشیم چه نباشیم عالم همین است نه‌خیر اگر خوب باشیم عالم طور دیگر است بد باشیم عالم طور دیگر است تکون معدن در زیر خاک به برکت نماز‌گزاران روی خاک است فرمود: ﴿لأَکَلُوا مِنْ فَوْقِهِمْ وَ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ﴾ فرمود: ﴿قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ ماؤُکُمْ غَوْرًا فَمَنْ یَأْتیکُمْ بِماءٍ مَعینٍ﴾ فرمود اگر وقتی خدا دستور بدهد این چاههای آب دو، سه کیلومتر پایین‌تر برود خب کدام وسیله است که آبها را بتواند از عمق دو، سه کیلومتر بیاورد بالا فرمود الآن این آبها در دسترس شماست ترافیک زیرزمین آب را چه کسی حل می‌کند فرمود خدایی است که باران نازل می‌کند ﴿سَلَکَهُ یَنابیعَ فِی اْلأَرْضِ﴾ دو راه، سه راه، چهارراه ترافیک زیرزمینی آب را او دارد تأمین می‌کند این ﴿سَلَکَهُ یَنابیعَ فِی اْلأَرْضِ﴾ به این آبها دستور می‌دهیم یک مقداری در دسترس مردم قرار بگیرید بعضی جاها نزدیک‌تر بعضی دورتر بعضی با چاه عمیق بعضی با چاه نیمه عمیق که مشکل کشاورزی مردم حل بشود اگر دیدید نالایق‌اند به اینها دستور می‌دهیم یک مقداری پایین‌تر برو خب ﴿قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ ماؤُکُمْ غَوْرًا فَمَنْ یَأْتیکُمْ بِماءٍ مَعینٍ﴾ آب جاری را می‌گویند آب مَعین که «تراه العیون» آن آب مستور که «مآء مَعین» نیست علم را می‌گویند «مآء مَعین» برای اینکه از عالمی به متعلم از متعلمی به متعلم از متعلمی به مستمع این جریان دارد یکی از القاب نورانی وجود مبارک حضرت حجت(سلام الله علیه) ﴿مَاءٍ مَعِینٍ﴾ است او در حقیقت آب زندگانی است این ﴿مَاءٍ مَعِینٍ﴾ و غیبت او هم در حقیقت ﴿إِنْ أَصْبَحَ ماؤُکُمْ غَوْرًا﴾ که آن روایت در ذیل همین آیه هم هست ولی به هر تقدیر الآن اگر خدای ناکرده مشیت الهی تعلق بگیرد که این آبهای زیرزمینی یک دو، سه کیلومتر بروند پایین‌تر خب آن وقت سرزمین ایران می‌شود خشک قابل زندگی نیست این ﴿لأَکَلُوا مِنْ فَوْقِهِمْ وَ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ﴾ برای آدمهای خوب است دیگر نمی‌شود گفت ما چه خوب باشیم چه بد باشیم زمین همین است نه‌خیر آن‌که زمین را خلق کرده و زمان را خلق کرد رابطه بین ما و زمین را هم مشخص کرد ما چه بد باشیم و چه خوب باشیم باران بیاید این‌ طور نیست ما بد باشیم باران به موقع نمی‌آید خوب باشیم باران به موقع می‌آید که﴿وَ أَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَى الطَّریقَةِ َلأَسْقَیْناهُمْ ماءً غَدَقًا﴾ خب پس ﴿وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُری آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ اْلأَرْضِ﴾ ﴿وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُری آمَنُوا﴾ این است ﴿وَ لَوْ أَنَّهُمْ أَقامُوا التَّوْراةَ وَ اْلإِنْجیلَ وَ ما أُنْزِلَ إِلَیْهِمْ﴾ این نظام، نظام کلی است فرمود یهودیها این‌ طورند مسیحیها این‌ طورند مسلمین این‌ طورند هر کسی به دستور کتاب و سنت عمل بکند ما برکات آسمان و زمین را بر او نازل می‌کنیم ﴿لأَکَلُوا مِنْ فَوْقِهِمْ وَ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ﴾ اما جمع‌بندی شده با «لو» و «ان» و «لولا» نیست این «ان» و «لو» و «لولا» برای این است که دست ما را باز بگذارد اما حالا چه راهی را می‌رویم سرانجام چه خواهد شد همه مُعین است با حسن اختیار پایان ما چه می‌شود او می‌داند با سوء اختیار پایان ما چه خواهد شد او می‌داند پس هم نظام، نظام ریاضی است یک، هم خدا ﴿ِبِکُلِّ شَیْ‏ءٍ عَلِیمٌ﴾ است دو، هم ما انسانها مختاریم سه.
«و الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 39:51

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی