- 378
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 120 سوره مائده بخش چهاردهم
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیه 120 سوره مائده بخش چهاردهم"
- ادب انبیا در مسائل اجتماعی
- معرفی مرد الهی در سیره عملی امام سجاد(ع)
- تبیین مراتب اخلاقی یک سالک از نگاه قرآن
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿لِلّهِ مُلْکُ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ وَ ما فیهِنَّ وَ هُوَ عَلی کُلِّ شَیْءٍ قَدیرٌ﴾
خلاصه مباحث گذشته
بحث درباره ادب انبیا(علیهم الصلاة و علیهم السلام) بود که بخشی از این ادب، درباره نیایشهای انبیا و خضوع انبیا درباره ذات اقدس الهی است که عبادتهای آنها هم در همین بخش است. بخشی مربوط به کیفیت ابلاغ پیام و رسالت آنهاست به مردم، بخشی هم مربوط به محاوره و نحوه برخورد با مردم است، بخشی هم مربوط به رعایت ادب در احتجاجات و استدلالهای آنهاست و بخشی هم مربوط به القای این فاصلههای طبقاتی و مانند آن است، بخشی هم مربوط به کیفیت سیر و سلوک است که این بخش سیر و سلوک خیلی مهم است. در مسئله سیر و سلوک در همه ابعاد، آنها سعی میکنند اول از قبیح به حسن شاگردانشان و همراهانشان را منتقل کنند بعد به حسن که رسیدند از حسن به احسن منتقل کنند، چه اینکه در مسئله حق و باطل هم سعی میکنند پیروانشان را از باطل به حق منتقل کنند وقتی به وادی حق رسیدند حق هم چون مراتبی دارد؛ از مرتبه ضعیف به مرتبه وسطا و از مرتبه وسطا به مرتبه علیا منتقل کند، صدق و کذب هم اینچنین است. در همه مراتب اخلاقی که به سیر و سلوک یک سالک وابسته است سعی میکنند دست سالکان را بگیرند؛ اول از غی و ضلالت به رشد و هدایت برسانند، آنگاه در مسیر رشد، اینها را کامل کنند.
تبیین مراتب اخلاقی یک سالک از نگاه آیات
این راه را ذات اقدس الهی با آیات فراوانی تبیین کرده، فرمود: ﴿إِنّا هَدَیْناهُ السَّبیلَ إِمّا شاکِراً وَ إِمّا کَفُوراً﴾، ﴿وَ هَدَیْناهُ النَّجْدَیْنِ﴾ و مانند آن. بعد از اینکه مردم از نجد باطل به نجد حق آمدند از سبیل باطل به سبیل حق آمدند حالا که در مسیر هستند این راه را با سرعت طی کنند، با سبقت طی کنند و هر مرحله بالایی را که اینها در نظر بگیرند نسبت به مرحله پایین احسن است.
توضیح دو بیان درباره سالکان در صراط مستقیم
وقتی اینها در صراط مستقیم آمدند بکوشند که آن مرحله بالاتر را طی کنند این قسمت با دو بیان حل میشود یکی اینکه فرمود: ﴿فَبَشِّرْ عِبادِ ٭ الَّذینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ﴾؛ فرمود آن گروهی از بندگانم را که اهل نظر و فکرند بشارت بده که اینها مکتبهای گوناگون و انظار مختلف و آرای متشتت را بررسی میکنند، آنچه احسن است میگیرند. در اینجا احسن، أفعل تعیین است نه أفعل تفضیل یعنی در بین مکاتب گوناگون، آنچه حق است و صدق است و حسن آن را میگیرند، آنچه باطل است و کذب است و قبیح او را رها میکنند، اینجا «أحسن» أفعل تعیین است نه تفضیل. وقتی وارد حسن و صدق و حق شدند آنگاه مراحل برتر را سعی میکنند طی کنند آنگاه در همین محدوده اقوال گوناگون آرای گوناگون، دستورات گوناگون را مطالعه میکنند بهترینش را برمیگزینند این دیگر احسن، احسن تفضیلی است نه تعیینی یعنی انسان وقتی وارد محدوده، حق شد این محدوده بعضی از برنامههایش مهم است بعضی اهم سعی میکنند آن برنامه اهم را بپذیرند پس این احسن در این مقطع میشود احسن تفضیلی نه تعیینی؛ مثلاً قرآن کریم راهنمایی میکند، میفرماید که شما اسلام را با مکاتب دیگر بسنجید ببینید ﴿إِنّا أَوْ إِیّاکُمْ لَعَلی هُدًی أَوْ فی ضَلالٍ مُبینٍ﴾؛ اگر برای شما روشن شد که اسلام حق است اسلام را بپذیرید، این میشود افعل تعیینی ﴿فَبَشِّرْ عِبادِ ٭ الَّذینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ﴾ بعد وقتی محدوده اسلام را دارید طی میکنید بدانید اسلام یک عدلی دارد و احسانی؛ شما در درجه اول باید عادل باشید چون ظلم حرام است وقتی عادل شدید بکوشید بالاتر از عدل که احسان است آن را طی کنید ﴿إِنَّ اللّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ اْلإِحْسانِ وَ إیتاءِ ذِی الْقُرْبی﴾ یک دستور کلی میدهد که میفرماید: ﴿فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ﴾ این دستور کلی را در بخشهای دیگر باز میکند میفرماید: ﴿وَ اتَّبِعُوا أَحْسَنَ ما أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ مِنْ رَبِّکُمْ﴾؛ با اینکه آنچه از طرف ذات اقدس الهی نازل شده است حسن است چون آنچه نازل شده است حق است و حق حسن ﴿وَ بِالْحَقِّ أَنْزَلْناهُ وَ بِالْحَقِّ نَزَلَ﴾ باطل که نازل نمیشود، قبیح و کذب که نازل نمیشود صدق و حق و عدل و حسن نازل میشود ولی آنچه که نازل شده است بعضیها حسن است بعضیها احسن شما بکوشید آن احسن را بگیرید ﴿وَ اتَّبِعُوا أَحْسَنَ ما أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ مِنْ رَبِّکُمْ﴾.
پاداش دادن خداوند بر اساس احسن
اگر اینچنین بودید که بنای شما بر این بود که بهترین را برگزینید خدا هم در قیامت تمام اعمال شما را بر اساس آن احسن پاداش میدهد؛ اگر کسی بنای او بر این بود که آن احسن را انتخاب بکند حالا گاهی میکرد گاهی موفق نمیشد، همه کارهای او را ذات اقدس الهی بر اساس آن احسن انتخاب میکند؛ مثلاً یک باغداری سعی کرد که تمام میوههایش سالم و شاداب و درشت و بیآفت باشد سعی میکرد و هر چه هم که در این باغش به عنوان احسن بود آنها را در راه خدا داد، بعد مقداری هم که غیر احسن بود آنها را هم سعی کرد در راه خدا مصرف بکند. ذات اقدس الهی پاداشی که به این شخص در برابر همه کارهای او میدهد این است که همه کارهای او را برابر با آن احسن حساب میکند. اینها که دارد که اجرشان ﴿بِأَحْسَنِ ما کانُوا یَعْمَلُونَ﴾ یکی به این است که آنها هر کاری که کردند خدا احسن از آن را جزا میدهد بر اساس ﴿مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَیْرٌ مِنْها﴾ یا ﴿مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها﴾ و مانند آن گاهی نه، احسن آن کارها را خدا پاداش میدهد اگر کسی بنای او بر این بود که بهترین را انتخاب کند در راه خدا اعطا کند، در بعضی از امور اگر موفق نشد غیر بهتر را داد خدا همه کارهای او را برابر با احسن حساب میکند.
معرفی آوردنده احسن الاقوال
آن جایی که میفرماید: ﴿فَبَشِّرْ عِبادِ ٭ الَّذینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ﴾ صغرای این قیاس را در سورهٴ مبارکهٴ «فصلت» مشخص کرد: ﴿وَ مَنْ أَحْسَنُ قَوْلاً مِمَّنْ دَعا إِلَی اللّهِ وَ عَمِلَ صالِحاً وَ قالَ إِنَّنی مِنَ الْمُسْلِمینَ﴾، پس احسن الاقوال مشخص شد که قول کیست در سوره «زمر» فرمود: ﴿فَبَشِّرْ عِبادِ ٭ الَّذینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ﴾ در آیه 33 سوره «فصلت» فرمود احسن الاقوال، قول پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است؛ احسن قولاً این است: ﴿وَ مَنْ أَحْسَنُ قَوْلاً مِمَّنْ دَعا إِلَی اللّهِ وَ عَمِلَ صالِحاً وَ قالَ إِنَّنی مِنَ الْمُسْلِمینَ﴾.
دلیل احسن قول بودن پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم)
چرا احسن قولاً پیغمبر است برای اینکه فرمود: ﴿أَدْعُوا إِلَی اللّهِ عَلی بَصیرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنی﴾ خب پس یک اصل کلی این است که ﴿فَبَشِّرْ عِبادِ ٭ الَّذینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ﴾ اصل دیگر که به منزله صغرای آن قیاس است احسن الاقوال را مشخص کرد؛ آن کسی که هم علماً و هم عملاً در مسیر باشد و صغرای این صغرا را که تطبیق خارجی است آن را هم مشخص کرد که به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود بگو ﴿أَدْعُوا إِلَی اللّهِ عَلی بَصیرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنی﴾.
خب در سورهٴ مبارکهٴ «زمر» آیه 55 فرمود: ﴿وَ اتَّبِعُوا أَحْسَنَ ما أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ مِنْ رَبِّکُمْ﴾ این یعنی چه؟ با اینکه هر چه که نازل شده است حق است و حق، حسن است چون ﴿وَ بِالْحَقِّ أَنْزَلْناهُ وَ بِالْحَقِّ نَزَلَ﴾ فرمود حالا که مسلمانید و مؤمناید و تابع حقاید، بکوشید که از مرحله ضعیف و متوسط به مرحله کامل برسید ﴿وَ اتَّبِعُوا أَحْسَنَ ما أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ﴾ همهاش خوب است همهاش حسن است؛ ولی شما در بین این خوبها آن خوبترش را بگیرید خدا عدل را واجب کرده احسان را مستحب کرده که بالاتر از عدل است شما احسان را بگیرید انتقام را جایز دانسته، عفو را جایز دانسته عفو بالاتر از انتقام است [شما] عفو را بگیرید. در پایان سورهٴ مبارکهٴ «نحل» اینچنین بیان کرد؛ در سورهٴ مبارکهٴ «نحل» پایانش آیه 126 این است فرمود اگر کسی به شما ستم کرده است شما میخواهید در عقب آن ظلم او پاداش بدهید که این را میگویند عقوبت چون در عقب کار او میآید مجازید؛ اما ﴿وَ إِنْ عاقَبْتُمْ فَعاقِبُوا بِمِثْلِ ما عُوقِبْتُمْ بِهِ﴾؛ تعدی نکنید چون عدل است نظیر این آیه ﴿مَنِ اعْتَدی عَلَیْکُمْ فَاعْتَدُوا عَلَیْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدی عَلَیْکُمْ﴾ اما بالاتر از انتقام، عفو است لذا فرمود: ﴿وَ لَئِنْ صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَیْرٌ لِلصّابِرینَ﴾.
علت بالاتر بودن احسان از عدل
اگر در سوره «نحل» فرمود: ﴿إِنَّ اللّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ اْلإِحْسانِ﴾ احسان بالاتر از عدل است، پس ﴿وَ اتَّبِعُوا أَحْسَنَ ما أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ مِنْ رَبِّکُمْ﴾، آنگاه ﴿فَبَشِّرْ عِبادِ ٭ الَّذینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ﴾ معنای خاص خود را پیدا میکند که احسن از انتقام، عفو است احسن از اعتدای مماثل، عفو است و مانند آن.
تبیین درجات در صراط مستقیم
پرسش: ...
پاسخ: بله این مرحله دوم است. در مرحله اول، انسان مکتبهای گوناگون را بررسی میکند باطل را رها میکند حق را میگیرد قبیح را رها میکند حسن را میگیرد، کذب را رها میکند صدق را میگیرد میشود موحد و مسلمان و مؤمن حالا که موحد و مسلمان و مؤمن شد در مسیر قرار گرفت، دستور میدهد: ﴿سارِعُوا إِلی مَغْفِرَةٍ﴾، ﴿فَاسْتَبِقُوا الْخَیْراتِ﴾؛ سرعت بگیرید سبقت بگیرید خب سرعت بگیرید سبقت بگیرید معلوم میشود صراط مستقیم درجاتی دارد دیگر. درجاتش هم این است، فرمود: ﴿إِنَّ اللّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ﴾ که این عدل، واجب است ﴿وَ اْلإِحْسانِ﴾ که این احسان، مستحب است.
پرسش: ...
پاسخ: خب نه اگر بنا شد شما بر عدل رفتار بکنید خدا هم بر عدل رفتار میکند در حالی که ما در دعاها میگوییم: «الهی عاملنا بفضلک ولا تُعامِلنا بعدلک»؛ با عدل رفتار بکند که ما در زحمتیم با فضل رفتار بکند ما مشکلی نداریم حالا هر کدام ما در کارهایمان بررسی بکنیم معلوم میشود که اگر خدا با عدل رفتار کند بر ما چه خواهد کرد کمتر کاری است که یک پسوند من و ما در آن نباشد اینکه در بعضی از روایات دارد اگر کسی گفت «لا اله الا الله» بهشت میرود کار بسیار سختی است «لا اله الا الله»؛ غالب کارهای ما این است که «لا اله الا الله و انا و قومی و عشیرتی و قبیلتی و درسی و بحثی» غالب این است خب چطور اگر کار خیر را زید دارد انجام میدهد ما انجام نمیدهیم حمایتش نمیکنیم معلوم میشود مشکل داریم دیگر. این مشکل را باید جدی گرفت و بعضی از نصوص مطلق است که «مَن قال لا اله الا الله دَخَل الجنة»، نه الیوم بگوید اگر فردا توانست بگوید وارد بهشت میشود خب این باری که ما به دوش بستیم نمیگذارد انسان بگوید «لا اله الا الله» خیلی شما در بین هزارها انسان پاک باید یک اوحدی پیدا بکنی که برای او فرق نکند کار را او انجام بدهد یا دیگری.
مضموم بودن عدل با تقوا
پرسش: ...
پاسخ: بله خب، او بالاتر این را دارد؛ او بالاتر این را دارد چون این عدل برای این است که او [به] تقوا برسد، تقوا مقام نیست تقوا با همه اینها هست؛ تقوا با ایمان هست با عدل هست با جهاد هست با زکات هست با صلات هست با دعا هست. فرمود عدالت کنید که به آن تقوا نزدیک بشوید و اگر کسی با تقوا بود و هیچ مشکلی نداشت و این کار را برای خدا انجام داد، آنگاه ﴿أُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقینَ غَیْرَ بَعیدٍ﴾. فرمود نه تنها آماده است نزدیک هم هست دم دست اوست؛ همین که مرد پایش در بهشت است هم آماده است هم نزدیک است: ﴿أُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقینَ غَیْرَ بَعیدٍ﴾ این تأکید اوست.
فلسفه تسبیح¬گوی سنگریزه¬ها به پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم)
خب حالا یکی از بهترین راهها برای اینکه مشکل ما را حل کند این است که بیانی مرحوم میرداماد و سایر بزرگان اهل حکمت دارند که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) که صدای تسبیح سنگریزه را به گوش آن شخص اسماع کرده است معجزه پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) این نبود که سنگریزه را تسبیحگوی حق بکند چون همه تسبیحگوی حقاند معجزه در این بود که آن ناشنوایی افراد و آن شخص را به شنوایی تبدیل میکند؛ آن حجاب را از گوشش برمیدارد بقیه مسئله حل است این ﴿أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ﴾ که ذات اقدس الهی دارد و ﴿قالُوا بَلی﴾ از نهان و نهاد ما برخاست، الآن با این امیال و غرائز و اغراض و اینها آن دفن شد، این «و یثیروا لهم دفائن العقول» یکی از لطایف و معانیاش این است که اینها حجابها را کنار میزنند وقتی کنار زدند انسان معبود خود را میبیند، دیگر مشکلی ندارد این «اعدایٰ عدوِّک نفسُک التی بین جَنْبَیْک» این را رها میکند این مزاحمش نیست خب حالا از اینجا وارد بحث بعدی میشویم به عنوان ادب انبیا در مسائل اجتماعی.
ادب انبیا در مسائل اجتماعی
بحثهایی که سیدنا الاستاد(رضوان الله علیه) نقل کردند یک بحث مربوط به قرآنی است یک بحث مربوط به روایات آن را هم حتماً ملاحظه بفرمایید چون آن را دیگر نمیخوانیم. روایاتی که ادب پیغمبر را سیر و سلوک پیغمبر را سنت و سیرت حضرت را نقل کرده است؛ با مردم چطور رفتار میکرد هر وقت مینشست رو به قبله مینشست ادب شخصی او چه بود ادب اجتماعی او چه بود او برای همه اشیاء حرمت قائل بود، او یک حساب دیگری داشت؛ همه را احترام میکرد برای همه نام قائل بود برای همه شخصیت قائل بود، چیزی را بد نمیدانست چیزی را تحقیر نمیکرد. این را در بحثهای روایی حتماً ملاحظه بفرمایید این را شاید نخوانیم باز؛ اما عمده بحث تفسیری است. در بحث تفسیری که اینها «و یثیروا لهم دفائن العقول» تا آدم نفهمد مریض است به سراغ طبیب نمیرود، خب چه وقت میفهمد مریض است آدم خوابیده که درد را احساس نمیکند آدم مخمور و مست هم که درد را احساس نمیکند یک وقت هم درد انسان را از پا درمیآورد. کار انبیا این است که آدم را بیدار بکنند آدم که بیدار شد میفهمد درد دارد، وقتی درد داشت به سراغ طبیب میرود. اینها که فرمود: «یا ایها الانسان ... أم لیس مِن نومَتِک یَقَظَةٌ» این در بیان نورانی حضرت امیر هست، آدم را بیدار میکنند وقتی این آدم بیدار شد میفهمد مریض است درد دارد؛ وقتی که فهمید درد دارد به سراغ طبیب میرود یا مست است وقتی هوشیار شد میفهمد درد دارد؛ حالا یا سکر مقام است یا سکر جوانی است اینها در روایات هست که سکر چندین قسم دارد؛ سکر پست و مقام و میز است، سکر منصب و مال و جاه است، سکر جوانی و غرور جوانی است و مانند آن، این «یثیروا لهم دفائن العقول» یکیاش این است.
بیان مایه و مزاحم فخربودن در خطبه پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم)
فرمود آنچه مایه فخر است او را بیان کرد آنچه که مزاحم فخر است آن را هم بیان کرد در خطبه وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) وقتی که مکه را فتح کرد و آن خطبه رسمی را خواند فرمود کلاً نظام برگشت. «انّ الله قد اذهبَ عنکم نَخوةَ الجاهلیة»؛ فرمود آن تفاخر جاهلیت کلاً رخت بربست دیگر حالا عوض شد دو امتیاز گاهی انسان قائل است یک وقت امتیاز شخصی؛ میگوید من اعلمام، من مثلاً یا متمکنترم یا قدرتمندترم، کمالات جسمی یا روحی برای خود قائل است اینها را برتر میداند یا به قوم و قبیله و عشیرهای وابسته است که از اصالتی برخوردار بودند به این مناسبت خود را برتر میداند میگوید قبیله من برتر است اسلام یعنی وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هم آن امتیازات فردی را ابطال کرد هم این امتیازات قومی و قبیلهای و نژادی را امتیازات فردی را در آن خطبه معروف که «لا فضلَ لعربیٍّ علی عجمیٍّ»؛ هیچ کسی بر دیگری برتری ندارد امتیازات قومی و نژادی را هم آیه مبارکه سوره «حجرات» مشخص کرد که ﴿یا أَیُّهَا النّاسُ إِنّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثی وَ جَعَلْناکُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللّهِ أَتْقاکُمْ﴾؛ فرمود این قبیله قبیله کردنها شعبه شعبه کردنها اینها یک شناسنامه طبیعی است؛ برای هر کسی شناسنامه بیاورند خب سخت است دیگر، مخصوصاً آن روز. فرمود یکی فلان قبیله است یکی فلان قبیله است یکی فلان قبیله است برای اینکه یکدیگر را بشناسید همین! شهری یا روستایی بودن برای شناخت است، حجازی و غیر حجازی بودن برای شناخت است قریشی و غیر قریشی بودن برای شناخت است همین ﴿لِتَعارَفُوا﴾؛ برای اینکه یکدیگر را بشناسید شناسنامه که دیگر مایه فخر نیست؛ این ابطال اصول جاهلی، چه کهن چه نو مطلب دیگر بیان اصول ارزشی است فرمود اصول ارزشی این است که ﴿إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللّهِ أَتْقاکُمْ﴾ نه «إنّ اکرمکم عند الله اعلمکم» ممکن است این غرور بیاورد؛ اما تقوا که غرور نمیآورد که تقوا آن است که انسان را پیاده کند خب آنکه خدای ناکرده بخواهد متکبر باشد که باتقوا نیست. فرمود آنکه متواضع است نزد خدا اکرم است خب تواضع فروتنی میآورد دیگر اگر کسی ـ خدای ناکرده ـ خواست از همین متواضع بودن سوء استفاده کند بگوید حالا که من متواضعام نزد خدا اکرمم این همان جا سقوط میکند.
دلیل قرابت پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به افراد فقیر
آنچه مایه ارزش است آدم را فروتن میکند نه فرومایه، آنچه مایه ارزش نیست آنها را القا کرده خب نه به عنوان یک اصل کلی تئوری که در سورهٴ مبارکهٴ «حجرات» آمده است که: ﴿یا أَیُّهَا النّاسُ إِنّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثی وَ جَعَلْناکُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ﴾ بلکه به پیغمبر اسلام و سایر انبیای الهی(علیهم السلام) موردی تک تک اینها را دستور داد با فقرا باش! به فکر اغنیا نباش [و] با این محرومین باشى برای اینکه دل شکسته به خدا نزدیکتر است در تعبیرات دیگر به ما آموخت خود پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به ائمه فرمودند با مردهها ننشینید خب با چند گروه اگر بنشینید قلبتان میمیرد یکی حشر با مردههاست عرض کردند حشر مرده چیست؟ فرمود: «کلُّ غنیٍّ مترَف»، «أربعٌ یُمِتْنَ القلبَ»؛ یکی از چهار چیزی که دل را میمیراند «مجالسةُ الموتی» است. عرض کردند موتی چیست؟ فرمود: «کلّ غنیٍّ مترف». ذات اقدس الهی فرمود که شما یک طبقه محروم را ترک نکنید. به پیغمبر اسلام در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» آیه مبارکهٴ 52 فرمود: ﴿وَ لا تَطْرُدِ الَّذینَ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ وَ الْعَشِیِّ یُریدُونَ وَجْهَهُ ما عَلَیْکَ مِنْ حِسابِهِمْ مِنْ شَیْءٍ وَ ما مِنْ حِسابِکَ عَلَیْهِمْ مِنْ شَیْءٍ فَتَطْرُدَهُمْ فَتَکُونَ مِنَ الظّالِمینَ﴾، چه اینکه نوح گفت: ﴿وَ ما أَنَا بِطارِدِ الَّذینَ آمَنُوا﴾؛ گفتند این فقرا و این پابرهنهها را بیرون کنید فرمود هرگز این کار را نمیکنم به پیغمبر اسلام هم فرمود(صلّی الله علیه و آله و سلّم) که ﴿وَ لا تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِلی ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَیاةِ الدُّنْیا﴾؛ فرمود که به این شکوفههای دنیا نگاه نکن دنیا برای هیچ کس میوه نمیدهد همهاش شکوفه است؛ مثل آن درختی که در منطقه سردسیر بکارند، این تا این درخت میرود شکوفه بدهد سرمای زودرس میرسد آن شکوفههایش را میریزد. فرمود دنیا غیر از زهر و شکوفه و ازهار و شکوفهها چیزی ندارد، آن درختی نیست که برای کسی میوه بدهد، این نگاه نکن به شکوفههایش: ﴿وَ لا تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِلی ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَیاةِ الدُّنْیا﴾.
بیان هماهنگی در صدر و ذیل آیه شریفه محل بحث
اینکه فرمود: ﴿هَلْ یَسْتَوِی الَّذینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذینَ لا یَعْلَمُونَ﴾ که از آن تعبیرات بلند قرآن کریم است آن خودش به تنهایی آیه نیست این ذیل یک آیه است صدر آیه اینها را به نماز شب و فضیلت دعوت میکند وقتی که صدر آیه اینها را ساخت به نماز شب و به فضیلتهای فراوان اینها را آشنا کرد آنگاه میفرماید: ﴿هَلْ یَسْتَوِی الَّذینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذینَ لا یَعْلَمُونَ﴾، اصلش این است: ﴿أَمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّیْلِ ساجِداً وَ قائِماً یَحْذَرُ اْلآخِرَةَ وَ یَرْجُوا رَحْمَةَ رَبِّهِ قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الَّذینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذینَ لا یَعْلَمُونَ﴾. هرگز دین نمیگوید عالم بهتر از غیر عالم است اول میگوید نماز شب و پرهیز از گناه و ترس از آخرت و امید به خدا، بعد میفرماید چنین عالمی از غیر عالم ممتاز است وگرنه ﴿هَلْ یَسْتَوِی الَّذینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذینَ لا یَعْلَمُونَ﴾.
معرفی اجمالی کتاب «ملل و نهل»
خب آن علمی که این خضوع در آن نیست چه خطرهایی را که به بار نیاورده دیگر. وقتی این ملل و نحل را که نگاه میکنید ملل و نحل را هر که نوشته چه ابن جزم چه شهرستانی اینها دو جلد است یک جلد ملل است که انبیا آوردند یک جلد نحل است که درس خواندهها آوردند در برابر همه انبیا بالأخره مکتبی جعل شده یک دین جعلی داریم ما، خب این دین جعلی را که افراد جاهل نیاوردند. سلسله متنبیان را شما اگر بخواهید رقم بزنید کمتر از سلسله انبیا نیست؛ هر وقت یک نبی داشتیم یک متنبی هم در کنارش آمده. هر وقت یک کتاب آسمانی داشتیم یک کتاب تحریفی هم در کنارش آمده هر وقت یک ولیّ عصری داشتیم یک باب و بهایی هم کنارش آمده، اینها را تحصیل کردهها آوردند که سالیان متمادی این بنده خدا آنجا درس خوانده در کنار قبر مطهر حضرت امیر(سلام الله علیه) بعد هم شده در برابر حضرت حجت، خب شما ملل را که ورق میزنید میبینید کمتر از نحل نیست، نحل را هم ورق میزنید میبینید کمتر از ملل نیست این نحله نحلهها را درس خواندهها آوردند ملل را انبیا آوردند پس خطر علم خیلی است آن روز همین مقدار میتوانستند که افراد را آلوده بکنند امروز خطرهای دیگری هم از علم برمیخیزد غیر از آن خطرها خطر دیگر هم هست لذا بعد از اینکه مسئله نماز شب و ترس از آخرت و امید به رحمت خدا را ذکر کرد، آنگاه فرمود: ﴿هَلْ یَسْتَوِی الَّذینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذینَ لا یَعْلَمُونَ﴾.
ذیل همین آیه هم که در جریانش شنیدید که وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) وقتی که نمازش تمام شده بود از مسجد کوفه بیرون میرفت شب تاری بود ظاهراً کمیل را به همراه برد در شب تاری، نیمه شبی بالأخره از کنار کوچههای کوفه میگذشتند دیدند کسی با صدای خوبی دارد قرآن میخواند و این آیه را تلاوت میکند: ﴿أَمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّیْلِ ساجِداً وَ قائِماً یَحْذَرُ اْلآخِرَةَ﴾. این کسی که در خدمت امام امیرالمومنین(سلام الله علیه) بود تعجب کرد و آفرین فرستاد که در دل شب قرآن میخواند با این صدا. فرمود مواظب باشید! تعجب نکنید عاقبتش جهنم است. این هم خب از طرفی علیبنابیطالب(سلام الله علیه) معصوم است مثل پیغمبر است ﴿ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی﴾ است، از طرفی هم تعجب کرد که چطور این آدم در دل شب کسی نیست که حالا او ریا کند و مانند آن دارد این آیه را به این خوبی میخواند سالها گذشت و حضرت امیر(سلام الله علیه) به مقام خلافت رسید و جنگهایی علیه او تحمیل کردند. در یکی از جنگها حضرت امیر آنها را طرد کرد و پیروز شد. بعد بین کشتههای طرف مقابل، حرکت میکرد در حالی که شمشیر دستش بود و همین شخص هم در خدمت حضرت امیر(سلام الله علیه) بود تا آمدند درباره کشتههای مخالفین. حضرت با سر شمشیر اشاره کرد به سرش گفت: ﴿أَمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّیْلِ ساجِداً وَ قائِماً﴾، فرمود این همان قرآن خوان نصف شب است خب اگر این وارستگی نباشد آن علم مردم را در مقابل حضرت امیر میآورد دیگر لذا ﴿هَلْ یَسْتَوِی الَّذینَ یَعْلَمُونَ﴾ ذیل آیه است نه اصل آیه اصل آیه ﴿أَمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّیْلِ ساجِداً وَ قائِماً یَحْذَرُ اْلآخِرَةَ وَ یَرْجُوا رَحْمَةَ رَبِّهِ﴾ یعنی از پایان کار خود میترسد از خدا که نباید ترسید که خدا که ارحم الراحمین است او ترسی ندارد، ترس برای عواقب کار خودمان است امید به خداست: ﴿یَحْذَرُ اْلآخِرَةَ﴾ یعنی آخرت اعماله ﴿وَ یَرْجُوا رَحْمَةَ رَبِّهِ﴾. این صدر که تمام شد، آنگاه میفرماید: ﴿قل هَلْ یَسْتَوِی الَّذینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذینَ لا یَعْلَمُونَ﴾ پس آنچه معیار ارزش است او را بیان کرده، آنچه معیار ارزش است تواضع میآورد نه تفاخر آنکه تفاخر میآورد او را ابطال کرده در همه شئون، لذا از نوح گرفته تا وجود مبارک خاتم(علیهم آلاف التحیة و الثناء) مسئله منع طرد محرومین و طبقه رنج دیده و فقرا هست چه در جریان نوح که گفت: ﴿وَ ما أَنَا بِطارِدِ الَّذینَ آمَنُوا﴾ و چه جریان پیغمبر اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) که فرمود: ﴿وَ لا تَطْرُدِ الَّذینَ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ وَ الْعَشِیِّ یُریدُونَ وَجْهَهُ﴾.
روش بر خورد با کفار و ملحد
میماند مطلب بعدی؛ مطلب بعدی فرمود که شما مگر نمیخواهید داخله اسلامی یک وحدتی ایجاد کنید خب بالأخره شما در نشئه تزاحم به سر میبرید، گرچه همه شما عادل باشید بالأخره اهل سهو و نسیان هستید حالا که سهو و نسیان ممکن است باعث تضییع حق دیگران بشود شما با یکدیگر چه کار کنید چطور برخورد کنید فرمود اینجا اگر بخواهید با کفار و منافق و ملحد برخورد کنید ﴿أَشِدّاءُ عَلَی الْکُفّارِ﴾ باشد، بد را از پا در بیاورید «رُدّوا الحجرَ مِن حیثُ جاء» ولی در محدوده اسلامی بد را از پا در نیاورید [بلکه] بدی را از پا در بیاورید! فرمود: ﴿ادْفَعْ بِالَّتی هِیَ أَحْسَنُ السَّیِّئَةَ﴾. اگر ﴿جَزاءُ سَیِّئَةٍ سَیِّئَةٌ مِثْلُها﴾ بود بر اساس عدالت است [و] ضرر نکردید عادل بودید؛ اما اگر خواستید استفاده ببرید ﴿ادْفَعْ بِالَّتی هِیَ أَحْسَنُ السَّیِّئَةَ﴾ سیئهای که زید نسبت به عمرو اعمال کرد عمرو باید با حسنه جزای آن سیئه را بدهد بدی را در دفع کند، نه بد را.
درباره مردان الهی دو تا آیه دیگر است که اینها کسانی هستند که ﴿یَدْرَؤُنَ بِالْحَسَنَةِ السَّیِّئَةَ﴾ سنت و سیرت اینها را که نقل میکند فرمود اینها کسانی هستند که با خوبی جلوی بدی را میگیرند؛ در داخله اسلامی در خارج بر اساس ﴿جاهِدِ الْکُفّارَ وَ الْمُنافِقینَ وَ اغْلُظْ عَلَیْهِمْ﴾ رفتار میکنند ﴿أَشِدّاءُ عَلَی الْکُفّارِ﴾ رفتار میکنند و مانند آن آن هم بعد از اتمام حجت نه قبل از اتمام حجت در داخله حوزه اسلامی بر اساس ﴿ادْفَعْ بِالَّتی هِیَ أَحْسَنُ السَّیِّئَةَ﴾ عمل میکنند؛ نفرمود «ادفع السیئة بالسیئه» فرمود: «ادفع السیئة بالحسنه» خب این «ادفع السیئة بالحسنه» دو پاداش دارد. فرمود خودت به حظ عظیم میرسی، دوم اینکه دشمن را دوست کردی: ﴿فَإِذَا الَّذی بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُ عَداوَةٌ کَأَنَّهُ وَلِیُّ حَمیمٌ﴾ بالأخره آن هم فطرتی دارد عقلی دارد وقتی دید نسبت به شما بد کرد شما نسبت به او خوبی میکنید اینکه دشمن شماست کأنه ولیّ گرم میشود؛ در دوستی گرم میشود: ﴿فَإِذَا الَّذی بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُ عَداوَةٌ کَأَنَّهُ وَلِیُّ حَمیمٌ﴾.
معرفی مرد الهی در سیره عملی امام سجاد(علیه السلام)
کسی نسبت به وجود مبارک امام سجاد بد رفتاری کرد، بد دهانی کرد اهانت کرد حضرت نشنیده گرفت این شخص جلو آمد و گفت آقا فحشها را به تو گفتم، فرمود من هم از تو گذشتم. این میشود مرد الهی این خود را رها کرد وقتی خود را رها کرد خدا را در قلب متیّم خود مشاهده میکند، آنگاه راحت است این «یُثیروا لهم دفائن العقول» تنها بخشهای علم نظر و حکمت نظر و اندیشهها نیست [بلکه] بخشی از اینها غبارروبی در مراحل عملی است این محبتهای بیجا این علاقههای بیجا که به عنوان غرایز و اغراض آمده بر اساس آن دفینههای عقل عملی آن خالص را مشوب کرده اینها را غبارروبی میکنند تا آن محبت، جلوه کند. کار انبیا هم غبارروبی معرفت است تا انسان را اندیشمند درست کنند، خوب بفهمد هم غبارروبی و لکه زدایی بخشهای محبت است که بفهمد به چه علاقهمند باشد، آنگاه اگر کسی اینچنین شد از یک «لا اله الا الله» خوب لذت میبرد و به زبانش هم گویاست «لا اله الا الله» اینکه میبینید میگوییم دین حق است خدا حق است ولی، اما این ولی و اما را دیگر آدم میگذارد کنار. نسبت به دشمنها هم فرمود تا آنجا که ممکن است نسبت به اینها بر اساس اصول انسانی و الهی رفتار کنید: ﴿عَسَی اللّهُ أَنْ یَجْعَلَ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَ الَّذینَ عادَیْتُمْ مِنْهُمْ مَوَدَّةً﴾ نسبت به کفار هم این طور باشید؛ اگر آنها قصد براندازی نظام شما را دارند خب شما هم تلاش و کوشش کنید این ﴿أَشِدّاءُ عَلَی الْکُفّارِ﴾ باشد، حرفی در آن نیست.
پرسش: ...
پاسخ: اگر بداند آدم که این زمینه را باید تشخیص بدهد دیگر که اگر از او بگذرد از ضرب بگذرد این ولی حمیم میشود، خب سودی است برده چرا این کار را نکند در آیه هفت سوره «ممتحنه» دارد که: ﴿عَسَی اللّهُ أَنْ یَجْعَلَ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَ الَّذینَ عادَیْتُمْ مِنْهُمْ مَوَدَّةً وَ اللّهُ قَدیرٌ وَ اللّهُ غَفُورٌ رَحیمٌ﴾؛ خیلی نسبت به کفار هم بد نکنید آنها اگر بد کردند شما هم بد کنید؛ اما بنایتان بر عدل و بالاتر از عدل که احسان است باشد، شاید یک وقت اینها هم برگشتند اگر کسی میخواهد یک ولیّ حمیمی پیدا کند آنگاه میگذرد، وقتی گذشت دیگر میبیند بر ارقام دوستان او افزوده شده است سودی را خود برد، خدا هم با او از روزنه عفو و احسان رفتار میکند نه از روزنه عدل. خب اینها عصارهای از سنت پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بود در این بخشها.
«و الحمد لله رب العالمین»
- ادب انبیا در مسائل اجتماعی
- معرفی مرد الهی در سیره عملی امام سجاد(ع)
- تبیین مراتب اخلاقی یک سالک از نگاه قرآن
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿لِلّهِ مُلْکُ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ وَ ما فیهِنَّ وَ هُوَ عَلی کُلِّ شَیْءٍ قَدیرٌ﴾
خلاصه مباحث گذشته
بحث درباره ادب انبیا(علیهم الصلاة و علیهم السلام) بود که بخشی از این ادب، درباره نیایشهای انبیا و خضوع انبیا درباره ذات اقدس الهی است که عبادتهای آنها هم در همین بخش است. بخشی مربوط به کیفیت ابلاغ پیام و رسالت آنهاست به مردم، بخشی هم مربوط به محاوره و نحوه برخورد با مردم است، بخشی هم مربوط به رعایت ادب در احتجاجات و استدلالهای آنهاست و بخشی هم مربوط به القای این فاصلههای طبقاتی و مانند آن است، بخشی هم مربوط به کیفیت سیر و سلوک است که این بخش سیر و سلوک خیلی مهم است. در مسئله سیر و سلوک در همه ابعاد، آنها سعی میکنند اول از قبیح به حسن شاگردانشان و همراهانشان را منتقل کنند بعد به حسن که رسیدند از حسن به احسن منتقل کنند، چه اینکه در مسئله حق و باطل هم سعی میکنند پیروانشان را از باطل به حق منتقل کنند وقتی به وادی حق رسیدند حق هم چون مراتبی دارد؛ از مرتبه ضعیف به مرتبه وسطا و از مرتبه وسطا به مرتبه علیا منتقل کند، صدق و کذب هم اینچنین است. در همه مراتب اخلاقی که به سیر و سلوک یک سالک وابسته است سعی میکنند دست سالکان را بگیرند؛ اول از غی و ضلالت به رشد و هدایت برسانند، آنگاه در مسیر رشد، اینها را کامل کنند.
تبیین مراتب اخلاقی یک سالک از نگاه آیات
این راه را ذات اقدس الهی با آیات فراوانی تبیین کرده، فرمود: ﴿إِنّا هَدَیْناهُ السَّبیلَ إِمّا شاکِراً وَ إِمّا کَفُوراً﴾، ﴿وَ هَدَیْناهُ النَّجْدَیْنِ﴾ و مانند آن. بعد از اینکه مردم از نجد باطل به نجد حق آمدند از سبیل باطل به سبیل حق آمدند حالا که در مسیر هستند این راه را با سرعت طی کنند، با سبقت طی کنند و هر مرحله بالایی را که اینها در نظر بگیرند نسبت به مرحله پایین احسن است.
توضیح دو بیان درباره سالکان در صراط مستقیم
وقتی اینها در صراط مستقیم آمدند بکوشند که آن مرحله بالاتر را طی کنند این قسمت با دو بیان حل میشود یکی اینکه فرمود: ﴿فَبَشِّرْ عِبادِ ٭ الَّذینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ﴾؛ فرمود آن گروهی از بندگانم را که اهل نظر و فکرند بشارت بده که اینها مکتبهای گوناگون و انظار مختلف و آرای متشتت را بررسی میکنند، آنچه احسن است میگیرند. در اینجا احسن، أفعل تعیین است نه أفعل تفضیل یعنی در بین مکاتب گوناگون، آنچه حق است و صدق است و حسن آن را میگیرند، آنچه باطل است و کذب است و قبیح او را رها میکنند، اینجا «أحسن» أفعل تعیین است نه تفضیل. وقتی وارد حسن و صدق و حق شدند آنگاه مراحل برتر را سعی میکنند طی کنند آنگاه در همین محدوده اقوال گوناگون آرای گوناگون، دستورات گوناگون را مطالعه میکنند بهترینش را برمیگزینند این دیگر احسن، احسن تفضیلی است نه تعیینی یعنی انسان وقتی وارد محدوده، حق شد این محدوده بعضی از برنامههایش مهم است بعضی اهم سعی میکنند آن برنامه اهم را بپذیرند پس این احسن در این مقطع میشود احسن تفضیلی نه تعیینی؛ مثلاً قرآن کریم راهنمایی میکند، میفرماید که شما اسلام را با مکاتب دیگر بسنجید ببینید ﴿إِنّا أَوْ إِیّاکُمْ لَعَلی هُدًی أَوْ فی ضَلالٍ مُبینٍ﴾؛ اگر برای شما روشن شد که اسلام حق است اسلام را بپذیرید، این میشود افعل تعیینی ﴿فَبَشِّرْ عِبادِ ٭ الَّذینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ﴾ بعد وقتی محدوده اسلام را دارید طی میکنید بدانید اسلام یک عدلی دارد و احسانی؛ شما در درجه اول باید عادل باشید چون ظلم حرام است وقتی عادل شدید بکوشید بالاتر از عدل که احسان است آن را طی کنید ﴿إِنَّ اللّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ اْلإِحْسانِ وَ إیتاءِ ذِی الْقُرْبی﴾ یک دستور کلی میدهد که میفرماید: ﴿فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ﴾ این دستور کلی را در بخشهای دیگر باز میکند میفرماید: ﴿وَ اتَّبِعُوا أَحْسَنَ ما أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ مِنْ رَبِّکُمْ﴾؛ با اینکه آنچه از طرف ذات اقدس الهی نازل شده است حسن است چون آنچه نازل شده است حق است و حق حسن ﴿وَ بِالْحَقِّ أَنْزَلْناهُ وَ بِالْحَقِّ نَزَلَ﴾ باطل که نازل نمیشود، قبیح و کذب که نازل نمیشود صدق و حق و عدل و حسن نازل میشود ولی آنچه که نازل شده است بعضیها حسن است بعضیها احسن شما بکوشید آن احسن را بگیرید ﴿وَ اتَّبِعُوا أَحْسَنَ ما أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ مِنْ رَبِّکُمْ﴾.
پاداش دادن خداوند بر اساس احسن
اگر اینچنین بودید که بنای شما بر این بود که بهترین را برگزینید خدا هم در قیامت تمام اعمال شما را بر اساس آن احسن پاداش میدهد؛ اگر کسی بنای او بر این بود که آن احسن را انتخاب بکند حالا گاهی میکرد گاهی موفق نمیشد، همه کارهای او را ذات اقدس الهی بر اساس آن احسن انتخاب میکند؛ مثلاً یک باغداری سعی کرد که تمام میوههایش سالم و شاداب و درشت و بیآفت باشد سعی میکرد و هر چه هم که در این باغش به عنوان احسن بود آنها را در راه خدا داد، بعد مقداری هم که غیر احسن بود آنها را هم سعی کرد در راه خدا مصرف بکند. ذات اقدس الهی پاداشی که به این شخص در برابر همه کارهای او میدهد این است که همه کارهای او را برابر با آن احسن حساب میکند. اینها که دارد که اجرشان ﴿بِأَحْسَنِ ما کانُوا یَعْمَلُونَ﴾ یکی به این است که آنها هر کاری که کردند خدا احسن از آن را جزا میدهد بر اساس ﴿مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَیْرٌ مِنْها﴾ یا ﴿مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها﴾ و مانند آن گاهی نه، احسن آن کارها را خدا پاداش میدهد اگر کسی بنای او بر این بود که بهترین را انتخاب کند در راه خدا اعطا کند، در بعضی از امور اگر موفق نشد غیر بهتر را داد خدا همه کارهای او را برابر با احسن حساب میکند.
معرفی آوردنده احسن الاقوال
آن جایی که میفرماید: ﴿فَبَشِّرْ عِبادِ ٭ الَّذینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ﴾ صغرای این قیاس را در سورهٴ مبارکهٴ «فصلت» مشخص کرد: ﴿وَ مَنْ أَحْسَنُ قَوْلاً مِمَّنْ دَعا إِلَی اللّهِ وَ عَمِلَ صالِحاً وَ قالَ إِنَّنی مِنَ الْمُسْلِمینَ﴾، پس احسن الاقوال مشخص شد که قول کیست در سوره «زمر» فرمود: ﴿فَبَشِّرْ عِبادِ ٭ الَّذینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ﴾ در آیه 33 سوره «فصلت» فرمود احسن الاقوال، قول پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است؛ احسن قولاً این است: ﴿وَ مَنْ أَحْسَنُ قَوْلاً مِمَّنْ دَعا إِلَی اللّهِ وَ عَمِلَ صالِحاً وَ قالَ إِنَّنی مِنَ الْمُسْلِمینَ﴾.
دلیل احسن قول بودن پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم)
چرا احسن قولاً پیغمبر است برای اینکه فرمود: ﴿أَدْعُوا إِلَی اللّهِ عَلی بَصیرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنی﴾ خب پس یک اصل کلی این است که ﴿فَبَشِّرْ عِبادِ ٭ الَّذینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ﴾ اصل دیگر که به منزله صغرای آن قیاس است احسن الاقوال را مشخص کرد؛ آن کسی که هم علماً و هم عملاً در مسیر باشد و صغرای این صغرا را که تطبیق خارجی است آن را هم مشخص کرد که به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود بگو ﴿أَدْعُوا إِلَی اللّهِ عَلی بَصیرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنی﴾.
خب در سورهٴ مبارکهٴ «زمر» آیه 55 فرمود: ﴿وَ اتَّبِعُوا أَحْسَنَ ما أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ مِنْ رَبِّکُمْ﴾ این یعنی چه؟ با اینکه هر چه که نازل شده است حق است و حق، حسن است چون ﴿وَ بِالْحَقِّ أَنْزَلْناهُ وَ بِالْحَقِّ نَزَلَ﴾ فرمود حالا که مسلمانید و مؤمناید و تابع حقاید، بکوشید که از مرحله ضعیف و متوسط به مرحله کامل برسید ﴿وَ اتَّبِعُوا أَحْسَنَ ما أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ﴾ همهاش خوب است همهاش حسن است؛ ولی شما در بین این خوبها آن خوبترش را بگیرید خدا عدل را واجب کرده احسان را مستحب کرده که بالاتر از عدل است شما احسان را بگیرید انتقام را جایز دانسته، عفو را جایز دانسته عفو بالاتر از انتقام است [شما] عفو را بگیرید. در پایان سورهٴ مبارکهٴ «نحل» اینچنین بیان کرد؛ در سورهٴ مبارکهٴ «نحل» پایانش آیه 126 این است فرمود اگر کسی به شما ستم کرده است شما میخواهید در عقب آن ظلم او پاداش بدهید که این را میگویند عقوبت چون در عقب کار او میآید مجازید؛ اما ﴿وَ إِنْ عاقَبْتُمْ فَعاقِبُوا بِمِثْلِ ما عُوقِبْتُمْ بِهِ﴾؛ تعدی نکنید چون عدل است نظیر این آیه ﴿مَنِ اعْتَدی عَلَیْکُمْ فَاعْتَدُوا عَلَیْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدی عَلَیْکُمْ﴾ اما بالاتر از انتقام، عفو است لذا فرمود: ﴿وَ لَئِنْ صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَیْرٌ لِلصّابِرینَ﴾.
علت بالاتر بودن احسان از عدل
اگر در سوره «نحل» فرمود: ﴿إِنَّ اللّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ اْلإِحْسانِ﴾ احسان بالاتر از عدل است، پس ﴿وَ اتَّبِعُوا أَحْسَنَ ما أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ مِنْ رَبِّکُمْ﴾، آنگاه ﴿فَبَشِّرْ عِبادِ ٭ الَّذینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ﴾ معنای خاص خود را پیدا میکند که احسن از انتقام، عفو است احسن از اعتدای مماثل، عفو است و مانند آن.
تبیین درجات در صراط مستقیم
پرسش: ...
پاسخ: بله این مرحله دوم است. در مرحله اول، انسان مکتبهای گوناگون را بررسی میکند باطل را رها میکند حق را میگیرد قبیح را رها میکند حسن را میگیرد، کذب را رها میکند صدق را میگیرد میشود موحد و مسلمان و مؤمن حالا که موحد و مسلمان و مؤمن شد در مسیر قرار گرفت، دستور میدهد: ﴿سارِعُوا إِلی مَغْفِرَةٍ﴾، ﴿فَاسْتَبِقُوا الْخَیْراتِ﴾؛ سرعت بگیرید سبقت بگیرید خب سرعت بگیرید سبقت بگیرید معلوم میشود صراط مستقیم درجاتی دارد دیگر. درجاتش هم این است، فرمود: ﴿إِنَّ اللّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ﴾ که این عدل، واجب است ﴿وَ اْلإِحْسانِ﴾ که این احسان، مستحب است.
پرسش: ...
پاسخ: خب نه اگر بنا شد شما بر عدل رفتار بکنید خدا هم بر عدل رفتار میکند در حالی که ما در دعاها میگوییم: «الهی عاملنا بفضلک ولا تُعامِلنا بعدلک»؛ با عدل رفتار بکند که ما در زحمتیم با فضل رفتار بکند ما مشکلی نداریم حالا هر کدام ما در کارهایمان بررسی بکنیم معلوم میشود که اگر خدا با عدل رفتار کند بر ما چه خواهد کرد کمتر کاری است که یک پسوند من و ما در آن نباشد اینکه در بعضی از روایات دارد اگر کسی گفت «لا اله الا الله» بهشت میرود کار بسیار سختی است «لا اله الا الله»؛ غالب کارهای ما این است که «لا اله الا الله و انا و قومی و عشیرتی و قبیلتی و درسی و بحثی» غالب این است خب چطور اگر کار خیر را زید دارد انجام میدهد ما انجام نمیدهیم حمایتش نمیکنیم معلوم میشود مشکل داریم دیگر. این مشکل را باید جدی گرفت و بعضی از نصوص مطلق است که «مَن قال لا اله الا الله دَخَل الجنة»، نه الیوم بگوید اگر فردا توانست بگوید وارد بهشت میشود خب این باری که ما به دوش بستیم نمیگذارد انسان بگوید «لا اله الا الله» خیلی شما در بین هزارها انسان پاک باید یک اوحدی پیدا بکنی که برای او فرق نکند کار را او انجام بدهد یا دیگری.
مضموم بودن عدل با تقوا
پرسش: ...
پاسخ: بله خب، او بالاتر این را دارد؛ او بالاتر این را دارد چون این عدل برای این است که او [به] تقوا برسد، تقوا مقام نیست تقوا با همه اینها هست؛ تقوا با ایمان هست با عدل هست با جهاد هست با زکات هست با صلات هست با دعا هست. فرمود عدالت کنید که به آن تقوا نزدیک بشوید و اگر کسی با تقوا بود و هیچ مشکلی نداشت و این کار را برای خدا انجام داد، آنگاه ﴿أُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقینَ غَیْرَ بَعیدٍ﴾. فرمود نه تنها آماده است نزدیک هم هست دم دست اوست؛ همین که مرد پایش در بهشت است هم آماده است هم نزدیک است: ﴿أُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقینَ غَیْرَ بَعیدٍ﴾ این تأکید اوست.
فلسفه تسبیح¬گوی سنگریزه¬ها به پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم)
خب حالا یکی از بهترین راهها برای اینکه مشکل ما را حل کند این است که بیانی مرحوم میرداماد و سایر بزرگان اهل حکمت دارند که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) که صدای تسبیح سنگریزه را به گوش آن شخص اسماع کرده است معجزه پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) این نبود که سنگریزه را تسبیحگوی حق بکند چون همه تسبیحگوی حقاند معجزه در این بود که آن ناشنوایی افراد و آن شخص را به شنوایی تبدیل میکند؛ آن حجاب را از گوشش برمیدارد بقیه مسئله حل است این ﴿أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ﴾ که ذات اقدس الهی دارد و ﴿قالُوا بَلی﴾ از نهان و نهاد ما برخاست، الآن با این امیال و غرائز و اغراض و اینها آن دفن شد، این «و یثیروا لهم دفائن العقول» یکی از لطایف و معانیاش این است که اینها حجابها را کنار میزنند وقتی کنار زدند انسان معبود خود را میبیند، دیگر مشکلی ندارد این «اعدایٰ عدوِّک نفسُک التی بین جَنْبَیْک» این را رها میکند این مزاحمش نیست خب حالا از اینجا وارد بحث بعدی میشویم به عنوان ادب انبیا در مسائل اجتماعی.
ادب انبیا در مسائل اجتماعی
بحثهایی که سیدنا الاستاد(رضوان الله علیه) نقل کردند یک بحث مربوط به قرآنی است یک بحث مربوط به روایات آن را هم حتماً ملاحظه بفرمایید چون آن را دیگر نمیخوانیم. روایاتی که ادب پیغمبر را سیر و سلوک پیغمبر را سنت و سیرت حضرت را نقل کرده است؛ با مردم چطور رفتار میکرد هر وقت مینشست رو به قبله مینشست ادب شخصی او چه بود ادب اجتماعی او چه بود او برای همه اشیاء حرمت قائل بود، او یک حساب دیگری داشت؛ همه را احترام میکرد برای همه نام قائل بود برای همه شخصیت قائل بود، چیزی را بد نمیدانست چیزی را تحقیر نمیکرد. این را در بحثهای روایی حتماً ملاحظه بفرمایید این را شاید نخوانیم باز؛ اما عمده بحث تفسیری است. در بحث تفسیری که اینها «و یثیروا لهم دفائن العقول» تا آدم نفهمد مریض است به سراغ طبیب نمیرود، خب چه وقت میفهمد مریض است آدم خوابیده که درد را احساس نمیکند آدم مخمور و مست هم که درد را احساس نمیکند یک وقت هم درد انسان را از پا درمیآورد. کار انبیا این است که آدم را بیدار بکنند آدم که بیدار شد میفهمد درد دارد، وقتی درد داشت به سراغ طبیب میرود. اینها که فرمود: «یا ایها الانسان ... أم لیس مِن نومَتِک یَقَظَةٌ» این در بیان نورانی حضرت امیر هست، آدم را بیدار میکنند وقتی این آدم بیدار شد میفهمد مریض است درد دارد؛ وقتی که فهمید درد دارد به سراغ طبیب میرود یا مست است وقتی هوشیار شد میفهمد درد دارد؛ حالا یا سکر مقام است یا سکر جوانی است اینها در روایات هست که سکر چندین قسم دارد؛ سکر پست و مقام و میز است، سکر منصب و مال و جاه است، سکر جوانی و غرور جوانی است و مانند آن، این «یثیروا لهم دفائن العقول» یکیاش این است.
بیان مایه و مزاحم فخربودن در خطبه پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم)
فرمود آنچه مایه فخر است او را بیان کرد آنچه که مزاحم فخر است آن را هم بیان کرد در خطبه وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) وقتی که مکه را فتح کرد و آن خطبه رسمی را خواند فرمود کلاً نظام برگشت. «انّ الله قد اذهبَ عنکم نَخوةَ الجاهلیة»؛ فرمود آن تفاخر جاهلیت کلاً رخت بربست دیگر حالا عوض شد دو امتیاز گاهی انسان قائل است یک وقت امتیاز شخصی؛ میگوید من اعلمام، من مثلاً یا متمکنترم یا قدرتمندترم، کمالات جسمی یا روحی برای خود قائل است اینها را برتر میداند یا به قوم و قبیله و عشیرهای وابسته است که از اصالتی برخوردار بودند به این مناسبت خود را برتر میداند میگوید قبیله من برتر است اسلام یعنی وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هم آن امتیازات فردی را ابطال کرد هم این امتیازات قومی و قبیلهای و نژادی را امتیازات فردی را در آن خطبه معروف که «لا فضلَ لعربیٍّ علی عجمیٍّ»؛ هیچ کسی بر دیگری برتری ندارد امتیازات قومی و نژادی را هم آیه مبارکه سوره «حجرات» مشخص کرد که ﴿یا أَیُّهَا النّاسُ إِنّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثی وَ جَعَلْناکُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللّهِ أَتْقاکُمْ﴾؛ فرمود این قبیله قبیله کردنها شعبه شعبه کردنها اینها یک شناسنامه طبیعی است؛ برای هر کسی شناسنامه بیاورند خب سخت است دیگر، مخصوصاً آن روز. فرمود یکی فلان قبیله است یکی فلان قبیله است یکی فلان قبیله است برای اینکه یکدیگر را بشناسید همین! شهری یا روستایی بودن برای شناخت است، حجازی و غیر حجازی بودن برای شناخت است قریشی و غیر قریشی بودن برای شناخت است همین ﴿لِتَعارَفُوا﴾؛ برای اینکه یکدیگر را بشناسید شناسنامه که دیگر مایه فخر نیست؛ این ابطال اصول جاهلی، چه کهن چه نو مطلب دیگر بیان اصول ارزشی است فرمود اصول ارزشی این است که ﴿إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللّهِ أَتْقاکُمْ﴾ نه «إنّ اکرمکم عند الله اعلمکم» ممکن است این غرور بیاورد؛ اما تقوا که غرور نمیآورد که تقوا آن است که انسان را پیاده کند خب آنکه خدای ناکرده بخواهد متکبر باشد که باتقوا نیست. فرمود آنکه متواضع است نزد خدا اکرم است خب تواضع فروتنی میآورد دیگر اگر کسی ـ خدای ناکرده ـ خواست از همین متواضع بودن سوء استفاده کند بگوید حالا که من متواضعام نزد خدا اکرمم این همان جا سقوط میکند.
دلیل قرابت پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به افراد فقیر
آنچه مایه ارزش است آدم را فروتن میکند نه فرومایه، آنچه مایه ارزش نیست آنها را القا کرده خب نه به عنوان یک اصل کلی تئوری که در سورهٴ مبارکهٴ «حجرات» آمده است که: ﴿یا أَیُّهَا النّاسُ إِنّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثی وَ جَعَلْناکُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ﴾ بلکه به پیغمبر اسلام و سایر انبیای الهی(علیهم السلام) موردی تک تک اینها را دستور داد با فقرا باش! به فکر اغنیا نباش [و] با این محرومین باشى برای اینکه دل شکسته به خدا نزدیکتر است در تعبیرات دیگر به ما آموخت خود پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به ائمه فرمودند با مردهها ننشینید خب با چند گروه اگر بنشینید قلبتان میمیرد یکی حشر با مردههاست عرض کردند حشر مرده چیست؟ فرمود: «کلُّ غنیٍّ مترَف»، «أربعٌ یُمِتْنَ القلبَ»؛ یکی از چهار چیزی که دل را میمیراند «مجالسةُ الموتی» است. عرض کردند موتی چیست؟ فرمود: «کلّ غنیٍّ مترف». ذات اقدس الهی فرمود که شما یک طبقه محروم را ترک نکنید. به پیغمبر اسلام در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» آیه مبارکهٴ 52 فرمود: ﴿وَ لا تَطْرُدِ الَّذینَ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ وَ الْعَشِیِّ یُریدُونَ وَجْهَهُ ما عَلَیْکَ مِنْ حِسابِهِمْ مِنْ شَیْءٍ وَ ما مِنْ حِسابِکَ عَلَیْهِمْ مِنْ شَیْءٍ فَتَطْرُدَهُمْ فَتَکُونَ مِنَ الظّالِمینَ﴾، چه اینکه نوح گفت: ﴿وَ ما أَنَا بِطارِدِ الَّذینَ آمَنُوا﴾؛ گفتند این فقرا و این پابرهنهها را بیرون کنید فرمود هرگز این کار را نمیکنم به پیغمبر اسلام هم فرمود(صلّی الله علیه و آله و سلّم) که ﴿وَ لا تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِلی ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَیاةِ الدُّنْیا﴾؛ فرمود که به این شکوفههای دنیا نگاه نکن دنیا برای هیچ کس میوه نمیدهد همهاش شکوفه است؛ مثل آن درختی که در منطقه سردسیر بکارند، این تا این درخت میرود شکوفه بدهد سرمای زودرس میرسد آن شکوفههایش را میریزد. فرمود دنیا غیر از زهر و شکوفه و ازهار و شکوفهها چیزی ندارد، آن درختی نیست که برای کسی میوه بدهد، این نگاه نکن به شکوفههایش: ﴿وَ لا تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِلی ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَیاةِ الدُّنْیا﴾.
بیان هماهنگی در صدر و ذیل آیه شریفه محل بحث
اینکه فرمود: ﴿هَلْ یَسْتَوِی الَّذینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذینَ لا یَعْلَمُونَ﴾ که از آن تعبیرات بلند قرآن کریم است آن خودش به تنهایی آیه نیست این ذیل یک آیه است صدر آیه اینها را به نماز شب و فضیلت دعوت میکند وقتی که صدر آیه اینها را ساخت به نماز شب و به فضیلتهای فراوان اینها را آشنا کرد آنگاه میفرماید: ﴿هَلْ یَسْتَوِی الَّذینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذینَ لا یَعْلَمُونَ﴾، اصلش این است: ﴿أَمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّیْلِ ساجِداً وَ قائِماً یَحْذَرُ اْلآخِرَةَ وَ یَرْجُوا رَحْمَةَ رَبِّهِ قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الَّذینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذینَ لا یَعْلَمُونَ﴾. هرگز دین نمیگوید عالم بهتر از غیر عالم است اول میگوید نماز شب و پرهیز از گناه و ترس از آخرت و امید به خدا، بعد میفرماید چنین عالمی از غیر عالم ممتاز است وگرنه ﴿هَلْ یَسْتَوِی الَّذینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذینَ لا یَعْلَمُونَ﴾.
معرفی اجمالی کتاب «ملل و نهل»
خب آن علمی که این خضوع در آن نیست چه خطرهایی را که به بار نیاورده دیگر. وقتی این ملل و نحل را که نگاه میکنید ملل و نحل را هر که نوشته چه ابن جزم چه شهرستانی اینها دو جلد است یک جلد ملل است که انبیا آوردند یک جلد نحل است که درس خواندهها آوردند در برابر همه انبیا بالأخره مکتبی جعل شده یک دین جعلی داریم ما، خب این دین جعلی را که افراد جاهل نیاوردند. سلسله متنبیان را شما اگر بخواهید رقم بزنید کمتر از سلسله انبیا نیست؛ هر وقت یک نبی داشتیم یک متنبی هم در کنارش آمده. هر وقت یک کتاب آسمانی داشتیم یک کتاب تحریفی هم در کنارش آمده هر وقت یک ولیّ عصری داشتیم یک باب و بهایی هم کنارش آمده، اینها را تحصیل کردهها آوردند که سالیان متمادی این بنده خدا آنجا درس خوانده در کنار قبر مطهر حضرت امیر(سلام الله علیه) بعد هم شده در برابر حضرت حجت، خب شما ملل را که ورق میزنید میبینید کمتر از نحل نیست، نحل را هم ورق میزنید میبینید کمتر از ملل نیست این نحله نحلهها را درس خواندهها آوردند ملل را انبیا آوردند پس خطر علم خیلی است آن روز همین مقدار میتوانستند که افراد را آلوده بکنند امروز خطرهای دیگری هم از علم برمیخیزد غیر از آن خطرها خطر دیگر هم هست لذا بعد از اینکه مسئله نماز شب و ترس از آخرت و امید به رحمت خدا را ذکر کرد، آنگاه فرمود: ﴿هَلْ یَسْتَوِی الَّذینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذینَ لا یَعْلَمُونَ﴾.
ذیل همین آیه هم که در جریانش شنیدید که وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) وقتی که نمازش تمام شده بود از مسجد کوفه بیرون میرفت شب تاری بود ظاهراً کمیل را به همراه برد در شب تاری، نیمه شبی بالأخره از کنار کوچههای کوفه میگذشتند دیدند کسی با صدای خوبی دارد قرآن میخواند و این آیه را تلاوت میکند: ﴿أَمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّیْلِ ساجِداً وَ قائِماً یَحْذَرُ اْلآخِرَةَ﴾. این کسی که در خدمت امام امیرالمومنین(سلام الله علیه) بود تعجب کرد و آفرین فرستاد که در دل شب قرآن میخواند با این صدا. فرمود مواظب باشید! تعجب نکنید عاقبتش جهنم است. این هم خب از طرفی علیبنابیطالب(سلام الله علیه) معصوم است مثل پیغمبر است ﴿ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی﴾ است، از طرفی هم تعجب کرد که چطور این آدم در دل شب کسی نیست که حالا او ریا کند و مانند آن دارد این آیه را به این خوبی میخواند سالها گذشت و حضرت امیر(سلام الله علیه) به مقام خلافت رسید و جنگهایی علیه او تحمیل کردند. در یکی از جنگها حضرت امیر آنها را طرد کرد و پیروز شد. بعد بین کشتههای طرف مقابل، حرکت میکرد در حالی که شمشیر دستش بود و همین شخص هم در خدمت حضرت امیر(سلام الله علیه) بود تا آمدند درباره کشتههای مخالفین. حضرت با سر شمشیر اشاره کرد به سرش گفت: ﴿أَمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّیْلِ ساجِداً وَ قائِماً﴾، فرمود این همان قرآن خوان نصف شب است خب اگر این وارستگی نباشد آن علم مردم را در مقابل حضرت امیر میآورد دیگر لذا ﴿هَلْ یَسْتَوِی الَّذینَ یَعْلَمُونَ﴾ ذیل آیه است نه اصل آیه اصل آیه ﴿أَمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّیْلِ ساجِداً وَ قائِماً یَحْذَرُ اْلآخِرَةَ وَ یَرْجُوا رَحْمَةَ رَبِّهِ﴾ یعنی از پایان کار خود میترسد از خدا که نباید ترسید که خدا که ارحم الراحمین است او ترسی ندارد، ترس برای عواقب کار خودمان است امید به خداست: ﴿یَحْذَرُ اْلآخِرَةَ﴾ یعنی آخرت اعماله ﴿وَ یَرْجُوا رَحْمَةَ رَبِّهِ﴾. این صدر که تمام شد، آنگاه میفرماید: ﴿قل هَلْ یَسْتَوِی الَّذینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذینَ لا یَعْلَمُونَ﴾ پس آنچه معیار ارزش است او را بیان کرده، آنچه معیار ارزش است تواضع میآورد نه تفاخر آنکه تفاخر میآورد او را ابطال کرده در همه شئون، لذا از نوح گرفته تا وجود مبارک خاتم(علیهم آلاف التحیة و الثناء) مسئله منع طرد محرومین و طبقه رنج دیده و فقرا هست چه در جریان نوح که گفت: ﴿وَ ما أَنَا بِطارِدِ الَّذینَ آمَنُوا﴾ و چه جریان پیغمبر اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) که فرمود: ﴿وَ لا تَطْرُدِ الَّذینَ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ وَ الْعَشِیِّ یُریدُونَ وَجْهَهُ﴾.
روش بر خورد با کفار و ملحد
میماند مطلب بعدی؛ مطلب بعدی فرمود که شما مگر نمیخواهید داخله اسلامی یک وحدتی ایجاد کنید خب بالأخره شما در نشئه تزاحم به سر میبرید، گرچه همه شما عادل باشید بالأخره اهل سهو و نسیان هستید حالا که سهو و نسیان ممکن است باعث تضییع حق دیگران بشود شما با یکدیگر چه کار کنید چطور برخورد کنید فرمود اینجا اگر بخواهید با کفار و منافق و ملحد برخورد کنید ﴿أَشِدّاءُ عَلَی الْکُفّارِ﴾ باشد، بد را از پا در بیاورید «رُدّوا الحجرَ مِن حیثُ جاء» ولی در محدوده اسلامی بد را از پا در نیاورید [بلکه] بدی را از پا در بیاورید! فرمود: ﴿ادْفَعْ بِالَّتی هِیَ أَحْسَنُ السَّیِّئَةَ﴾. اگر ﴿جَزاءُ سَیِّئَةٍ سَیِّئَةٌ مِثْلُها﴾ بود بر اساس عدالت است [و] ضرر نکردید عادل بودید؛ اما اگر خواستید استفاده ببرید ﴿ادْفَعْ بِالَّتی هِیَ أَحْسَنُ السَّیِّئَةَ﴾ سیئهای که زید نسبت به عمرو اعمال کرد عمرو باید با حسنه جزای آن سیئه را بدهد بدی را در دفع کند، نه بد را.
درباره مردان الهی دو تا آیه دیگر است که اینها کسانی هستند که ﴿یَدْرَؤُنَ بِالْحَسَنَةِ السَّیِّئَةَ﴾ سنت و سیرت اینها را که نقل میکند فرمود اینها کسانی هستند که با خوبی جلوی بدی را میگیرند؛ در داخله اسلامی در خارج بر اساس ﴿جاهِدِ الْکُفّارَ وَ الْمُنافِقینَ وَ اغْلُظْ عَلَیْهِمْ﴾ رفتار میکنند ﴿أَشِدّاءُ عَلَی الْکُفّارِ﴾ رفتار میکنند و مانند آن آن هم بعد از اتمام حجت نه قبل از اتمام حجت در داخله حوزه اسلامی بر اساس ﴿ادْفَعْ بِالَّتی هِیَ أَحْسَنُ السَّیِّئَةَ﴾ عمل میکنند؛ نفرمود «ادفع السیئة بالسیئه» فرمود: «ادفع السیئة بالحسنه» خب این «ادفع السیئة بالحسنه» دو پاداش دارد. فرمود خودت به حظ عظیم میرسی، دوم اینکه دشمن را دوست کردی: ﴿فَإِذَا الَّذی بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُ عَداوَةٌ کَأَنَّهُ وَلِیُّ حَمیمٌ﴾ بالأخره آن هم فطرتی دارد عقلی دارد وقتی دید نسبت به شما بد کرد شما نسبت به او خوبی میکنید اینکه دشمن شماست کأنه ولیّ گرم میشود؛ در دوستی گرم میشود: ﴿فَإِذَا الَّذی بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُ عَداوَةٌ کَأَنَّهُ وَلِیُّ حَمیمٌ﴾.
معرفی مرد الهی در سیره عملی امام سجاد(علیه السلام)
کسی نسبت به وجود مبارک امام سجاد بد رفتاری کرد، بد دهانی کرد اهانت کرد حضرت نشنیده گرفت این شخص جلو آمد و گفت آقا فحشها را به تو گفتم، فرمود من هم از تو گذشتم. این میشود مرد الهی این خود را رها کرد وقتی خود را رها کرد خدا را در قلب متیّم خود مشاهده میکند، آنگاه راحت است این «یُثیروا لهم دفائن العقول» تنها بخشهای علم نظر و حکمت نظر و اندیشهها نیست [بلکه] بخشی از اینها غبارروبی در مراحل عملی است این محبتهای بیجا این علاقههای بیجا که به عنوان غرایز و اغراض آمده بر اساس آن دفینههای عقل عملی آن خالص را مشوب کرده اینها را غبارروبی میکنند تا آن محبت، جلوه کند. کار انبیا هم غبارروبی معرفت است تا انسان را اندیشمند درست کنند، خوب بفهمد هم غبارروبی و لکه زدایی بخشهای محبت است که بفهمد به چه علاقهمند باشد، آنگاه اگر کسی اینچنین شد از یک «لا اله الا الله» خوب لذت میبرد و به زبانش هم گویاست «لا اله الا الله» اینکه میبینید میگوییم دین حق است خدا حق است ولی، اما این ولی و اما را دیگر آدم میگذارد کنار. نسبت به دشمنها هم فرمود تا آنجا که ممکن است نسبت به اینها بر اساس اصول انسانی و الهی رفتار کنید: ﴿عَسَی اللّهُ أَنْ یَجْعَلَ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَ الَّذینَ عادَیْتُمْ مِنْهُمْ مَوَدَّةً﴾ نسبت به کفار هم این طور باشید؛ اگر آنها قصد براندازی نظام شما را دارند خب شما هم تلاش و کوشش کنید این ﴿أَشِدّاءُ عَلَی الْکُفّارِ﴾ باشد، حرفی در آن نیست.
پرسش: ...
پاسخ: اگر بداند آدم که این زمینه را باید تشخیص بدهد دیگر که اگر از او بگذرد از ضرب بگذرد این ولی حمیم میشود، خب سودی است برده چرا این کار را نکند در آیه هفت سوره «ممتحنه» دارد که: ﴿عَسَی اللّهُ أَنْ یَجْعَلَ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَ الَّذینَ عادَیْتُمْ مِنْهُمْ مَوَدَّةً وَ اللّهُ قَدیرٌ وَ اللّهُ غَفُورٌ رَحیمٌ﴾؛ خیلی نسبت به کفار هم بد نکنید آنها اگر بد کردند شما هم بد کنید؛ اما بنایتان بر عدل و بالاتر از عدل که احسان است باشد، شاید یک وقت اینها هم برگشتند اگر کسی میخواهد یک ولیّ حمیمی پیدا کند آنگاه میگذرد، وقتی گذشت دیگر میبیند بر ارقام دوستان او افزوده شده است سودی را خود برد، خدا هم با او از روزنه عفو و احسان رفتار میکند نه از روزنه عدل. خب اینها عصارهای از سنت پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بود در این بخشها.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است