display result search
منو
تفسیر آیه 120 سوره مائده بخش دهم

تفسیر آیه 120 سوره مائده بخش دهم

  • 1 تعداد قطعات
  • 39 دقیقه مدت قطعه
  • 91 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیه 120 سوره مائده بخش دهم"
- تضرع و زاری مهمترین سلاح
- جریان سفر خضر و حضرت موسی(ع)
- علت دعا کردن حضرت موسی(ع) در ماموریت

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿لِلّهِ مُلْکُ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ وَ ما فیهِنَّ وَ هُوَ عَلی کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدیرٌ(120)

خلاصه‌ مباحث گذشته
بحث در ادب انبیا(علیهم الصلاة و علیهم السلام) بود که در پایان سورهٴ مبارکهٴ «مائده» مطرح شد. [در] سیر بحث به ادب وجود مبارک موسی (سلام الله علیه) رسیدیم. راه بحث هم این شد که آنچه قرآن درباره یک پیغمبر (علیه الصلاة و علیه السلام) درباره مدارج علمی ایشان ذکر می‌کنند, آیاتی دیگر که درباره معارف علمی اوست باید به این اصل کلی برگردد و همچنین اگر قرآن کریم مطلبی را به عنوان محکم‌ترین مدارج عملی برای پیغمبری (علیه الصلاة و علیه السلام) ذکر کند, سایر مسائل عملی آن پیغمبر باید به این برگردد چه اینکه در جریان یوسف (سلام الله علیه) این چنین بود.
تشریح سیره علمی حضرت موسی (علیه السلام)
درباره وجود مبارک موسی (سلام الله علیه) دو آیه در قرآن کریم هست که هر دو جزء محکمات است و سیره علمی و عملی آن حضرت را تشریح می‌کند; اما آنچه مربوط به سیره علمی آن حضرت است همین آیه سورهٴ مبارکهٴ «طه» است که ذات اقدس الهی جریان برخورد وجود مبارک موسی (سلام الله علیه) را در دیدار با فرعون این چنین یاد می‌کند; وقتی فرعون به موسی و هارون (علیهما السلام) گفت: ﴿قَالَ فَمَن رَبُّکُمَا یَا مُوسَی﴾, ﴿قالَ رَبُّنَا الَّذی أَعْطی کُلَّ شَیْ‏ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدی﴾ این آیه در عین حالی که مختصر است, جامعِ سه اصل کلی است. اصل اول بیان نظام فاعلی است که حلقات آفرینش به الله برمی‌گردد; هیچ چیز در عالم نیست مگر اینکه مخلوق خداست: ﴿رَبُّنَا الَّذی أَعْطی کُلَّ شَیْ‏ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدی﴾ این اعطای خلق, «کان» ناقصه است و این فرع «کان» تامه است یعنی اصل آفرینش هر چیزی را خدا به عهده گرفت, چه اینکه فرمود: ﴿اللّهُ خالِقُ کُلِّ شَیْ‏ءٍ﴾ و نظام داخلی او را برای رسیدن به کمال به او عطا کرد فرمود: ﴿أَعْطی کُلَّ شَیْ‏ءٍ خَلْقَهُ﴾ یعنی آنچه لایق آفرینش اوست و صلاح خلقت اوست را به او داد این راجع به نظام داخلی و برای هر موجودی هدفی مشخص کرد هیچ موجودی یاوه و بیهوده نیست و برای میل به آن هدف صراط مستقیمی قرار داد و او را مجهز کرد به جهازی که با استفاده از آن جهاز, به آن هدف می‌رسد فرمود: ﴿رَبُّنَا الَّذی أَعْطی کُلَّ شَیْ‏ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدی﴾ یعنی «هداه الی کماله» خب پس هم نظام داخلی را مشخص کرد که هیچ موجودی در دستگاه درون او بی نظمی نیست هم نظام فاعلی را مشخص کرد که معطی کل خداست, هم نظام غایی را تبیین کرد که هر چیزی هدفی دارد و به سوی هدف حرکت می‌کند چنین فکری اجازه نمی‌دهد که در گوشه‌ای از نظر نظام داخلی کسی گرفتار تردید باشد یا از نظر نظام فاعلی دچار شک بشود یا از نظر نظام غایی دچار ابهام شود: ﴿رَبُّنَا الَّذی أَعْطی کُلَّ شَیْ‏ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدی﴾, پس هر مطلبی از مطالب علمی که درباره موسی (سلام الله علیه) مطرح است باید به این محکم قرآنی برگردد.
تبیین معنای سیره¬ٴ عملی حضرت موسی(علیه السلام)
درباره سیره عملی همان طوری که درباره انبیای دیگر فرمود درباره وجود مبارک موسای کلیم (سلام الله علیه) هم ذکر کرد; در سورهٴ «مریم» آیه51 این چنین فرمود: ﴿وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ مُوسی إِنَّهُ کانَ مُخْلَصًا وَ کانَ رَسُولاً نَبِیًّا﴾ مخلَص را هم در سورهٴ مبارکهٴ «ص» این چنین معرفی کرد که شیطان صریحاً اعتراف کرد گفت: ﴿فَبِعِزَّتِکَ َلأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعینَ ٭ إِلاّ عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصینَ﴾ و این نه برای آن است که نسبت مخلَص ارادتمند است بلکه نسبت به مخلَص توانمند نیست چون اگر او بتواند رهبران مخلَص را بفریبد فریب دیگران آسان است و اصولاً اگر -معاذ‌الله- رهبران مخلَص اغوا بشوند خب یقیناً آن امت پیرو هم اغوا خواهند شد; اما شیطان دسترسی به او ندارد. همان طوری که ذات اقدس الهی درباره شیاطین فرمود: ﴿فَمَنْ یَسْتَمِعِ الآن یَجِدْ لَهُ شِهابًا رَصَدًا﴾; فرمود اگر کسی بخواهد استماع بکند شهاب رصد به حیات او خاتمه می‌دهد یا ﴿جَعَلْناها رُجُومًا لِلشَّیاطینِ﴾ اگر شیطنت بخواهد به حرم امن ولیّی از اولیای الهی راه پیدا کند آن عقل عارف و مخلَص او این شیطنت را طرد می‌کند ﴿فَمَنْ یَسْتَمِعِ الآن یَجِدْ لَهُ شِهابًا رَصَدًا﴾.
در درون هم این چنین است; آنهایی که عادل‌اند اگر وهم و خیال یا شهوت و غضب بخواهد آنها را فریب بدهد و به گناه عمدی وادار کند, می‌بینند: ﴿یَجِدْ لَهُ شِهابًا رَصَدًا﴾, همان طوری که شیاطین در بیرون توان آن را ندارند به ملا اعلیٰ راه پیدا کنند, نفس اماره و ابزار نفس اماره و ادوات شیطان در درون, نمی‌توانند به مرحله عقل و ایمان یک انسان عادل راه پیدا کنند و اگر کسی معصوم شد نه تنها گناه عمدی نخواهد کرد, گناه سهوی هم نمی‌کند در مطالب علمی خطأ و سهو و نسیان ندارد و مانند آن خب این دو تا آیه دو تا اصل محکم است یکی به علم و دیگری به عمل در جریان حضرت موسای کلیم برمی‌گردد آن‌گاه هر آیه‌ای که از نظر علمی مقداری مردد باشد یا از نظر عملی یک مقدار مبهم باشد باید به این دو اصل کلی که درباره علم و عمل یاد شده است برگردد.
تبلور ادب در دعاهای حضرت موسی(علیه السلام)
چون بحث در ادب اینهاست و بهترین ادب ادب توحید است, دعاهایی که وجود مبارک موسای کلیم (سلام الله علیه) می‌کند همه اینها نشانه تأدب اوست یعنی همان موسای کلیم که فرمود: ﴿رَبُّنَا﴾; خدایی است که ﴿الَّذی أَعْطی کُلَّ شَیْ‏ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدی﴾ در همه مشکلات می‌گوید «رب» در هیچ حالی به او تردید دست نداد وقتی که مثلاً بنا شد که آل فرعون آنها را تعقیب بکنند, اینها به دستور الهی به سمت این دریای روان به نام نیل حرکت کردند. آل فرعون فهمیدند [و] اینها را تعقیب کردند. حالا جلو دریای روان است و پشت سر هم شمشیر خونبار آل فرعون این در وسط بین دو خطر قرار دارد. آنها که همراهان موسای کلیم (سلام الله علیه) بودند احساس خطر کردند گفتند برویم غرق است, برگردیم مرگ است بین الخطرین است فرمود نه ﴿کَلاّ إِنَّ مَعی رَبّی سَیَهْدینِ﴾ این «کلاّ» را به طور قاطع بیان کرد تا حرف آنها را رد کند, فرمود نه, اگر خدا دستور داد جلو برویم جلو می‌رویم اگر گفت برگردیم برمی‌گردیم خب این نشانه مخلَص بودن است دیگر, این را به تعارف برگذار نکرد; نفرمود بالأخره ما صبر می‌کنیم ﴿کَلاّ إِنَّ مَعی رَبّی سَیَهْدینِ﴾, آن‌گاه خطاب آمد که همین راه جلو را ادامه بدهید ﴿فَاضْرِبْ لَهُمْ طَریقًا فِی الْبَحْرِ یَبَسًا﴾ خب کسی که بین شمشیر و دریا قرار می‌گیرد, می‌گوید: ﴿إِنَّ مَعی رَبّی سَیَهْدینِ﴾ معلوم می‌شود که ﴿عَلی بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ﴾ قرار داد, چنین کسی در هر مشکلی از ذات اقدس ربوبی کمک طلب می‌کند.
علت در خواست کمک موسی(علیه السلام)از خدا
گاهی توهّم می‌شود که خب حالا وقتی که خدای متعال به موسای کلیم(سلام الله علیه) دستور داد که برو به طرف فرعون و او را راهنمایی کن, او چرا گفت که مثلاً من مشکلی دارم برادر من را به عنوان دستیار و کمک و معین و معاون برای من انتخاب بکن؟ این را خود ذات اقدس الهی در سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» تبیین کرد. فرمود بر انبیا حرجی نیست که مشکلات خودشان را در باب رسالت و نبوت با خدا در میان بگذارند برای هیچ کسی خدا مشکل آفرین نیست, همان طوری که در مسائل عادی در جزئیات امر فرمود: ﴿ما جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ﴾, در مسائل کلی که به نبوت و رسالت و امثال ذلک برمی‌گردد, آنجا هم فرمود ما برای آنها حرج قرار ندادیم, آنها می‌توانند مشکلاتشان را با ما در میان بگذارند و ما حل کنیم; آیه 38 سورهٴ «احزاب» این است که ﴿ما کانَ عَلَی النَّبِیِّ مِنْ حَرَجٍ فیما فَرَضَ اللّهُ لَهُ سُنَّةَ اللّهِ فِی الَّذینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ وَ کانَ أَمْرُ اللّهِ قَدَرًا مَقْدُورًا﴾ چون چنین بود, موسای کلیم وقتی که مأموریت یافت که برای هدایت فرعون حرکت کند این پیشنهادها را داد عرض کرد که یعنی از آیه 24 به بعد سورهٴ «طه» وقتی خدا فرمود: ﴿اذْهَبْ إِلی فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغی﴾ عرض کرد: ﴿رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری﴾.
علت دعا کردن حضرت موسی(علیه السلام)در ماموریت
خب حالا ملاحظه می‌فرمایید که این دعاها را برای آن نکرد که کار برای او آسان بشود, این دعاها را برای آن کرد که در نیل به هدف, موفق‌تر بشود برای اینکه در پایان این دعاها آن مقصود را ذکر می‌کند. عرض کرد: ﴿رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری ٭ وَ یَسِّرْ لی أَمْری ٭ وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانی ٭ یَفْقَهُوا قَوْلی﴾ بهترین کار و بهترین راه برای هدایت مردم تبلیغ است. تبلیغ یک زبان رسایی می‌خواهد خوب حرف بزند حرف خوب بزند من حرف خوب می‌زنم; اما خوب حرف زدن مقدورم نیست آن عقده‌ای که در زبان من هست نمی‌گذارد من خوب حرف بزنم. برادر من که از من افصح است او را کمک من قرار بده که این را در بخشهای دیگر فرمود که آیه 34 سورهٴ «قصص» این است: ﴿وَ أَخی هارُونُ هُوَ أَفْصَحُ مِنّی لِسانًا﴾; او از من فصیح‌تر است, شیواتر سخن می‌گوید, خب او را به عنوان کمک ماموریت بدهید که مرا همراهی کند: ﴿فَأَرْسِلْهُ مَعی رِدْءًا یُصَدِّقُنی إِنّی أَخافُ أَنْ یُکَذِّبُونِ﴾ که فرمود: ﴿سَنَشُدُّ عَضُدَکَ بِأَخیکَ وَ نَجْعَلُ لَکُما سُلْطانًا﴾.
لسان مهم¬ترین ابزار تبلیغ
خب اینکه عرض کرد: ﴿وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانی﴾ برای اینکه مهم‌ترین ابزار تبلیغ همان سخن است اگر کسی عقده‌ای در قلم اوست عقده‌ای در لسان اوست آنکه در تبلیغ موفق نیست, این باید روان بنویسد حرف را آسان تعبیر بکند نه بر خودش تکلف را تحمیل کند و نه اگر مشکلی دارد به این کار اقدام بکند. قلم هم اَحداللسانین است, یک نویسنده از خدا مسئلت کند ﴿وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانی﴾ چون قلم هم احداللسانین است که با زبان آرام, انسان حرف بفهماند که وقت, صرف فهمیدن الفاظ نه آن گوینده یا نویسنده مقداری از عمر را صرف کند که الفاظ را قلمبه سلمبه بیان کند و نه آن خواننده یا شنونده بیچاره, وقت را صرف بکند که این الفاظ و اصطلاحات را درک کند. عرض کرد: ﴿وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانی﴾ چرا؟ برای اینکه ﴿یَفْقَهُوا قَوْلی﴾; حرفهای مرا خوب بفهمند ﴿وَ اجْعَلْ لی وَزیرًا مِنْ أَهْلی ٭ هارُونَ أَخی ٭ اشْدُدْ بِهِ أَزْری ٭ وَ أَشْرِکْهُ فی أَمْری﴾ همه این خواسته‌ها را که من عرض می‌کنم, ﴿کَیْ نُسَبِّحَکَ کَثیرًا ٭ وَ نَذْکُرَکَ کَثیرًا﴾ مگر شما نمی‌خواهید که ذکر شما در جامعه رواج پیداکند ﴿اذْکُرُوا اللّهَ ذِکْرًا کَثیرًا﴾ اختصاصی به امت اسلامی ندارد, نسبت به امتهای دیگر هست در حقیقت همه مسلمانند چون ﴿إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللّهِ اْلإِسْلام﴾ عرض کرد نه من تنها, نه من و برادرم تنها من وقتی خوب حرف زدم, حرف خوب زدم, برادرم خوب حرف زد حرف خوب زد, جامعه حرف ما را فهمید و پذیرفت, آن وقت این جامعه و امت اسلامی مسبِّح و ذاکر تو است. شما از سو می‌فرمایید: ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اذْکُرُوا اللّهَ ذِکْرًا کَثیرًا﴾ اختصاصی به امت مرحومه ندارد [بلکه] نسبت به همه است در حقیقت. ما می‌خواهیم ذکر کثیر داشته باشیم تسبیح فراوان داشته باشیم ما چنین جامعه‌ای می‌خواهیم آن وقتی حاصل است که این نعمتها را به ما مرحمت کنی.
درباره جریان حضرت ابراهیم (سلام الله علیه) ملاحظه فرمودید که خواسته‌های ابراهیم را خدا مستجاب کرد; منتها در پایان خواسته‌های مبسوط حضرت ابراهیم نفرمود «قَدْ أُوتیتَ سُؤْلَکَ یا ابراهیم» ولی به طور متفرقه, قرآن نشان داد که همه خواسته‌های ابراهیم برآورده شد. ولی در جریان حضرت موسی فرمود: ﴿قَدْ أُوتیتَ سُؤْلَکَ یا مُوسی﴾; هر چه که خواستی گرفتی.
‌پرسش: ...
پاسخ: نه مخلَص هم فی خطر عظیم است, چون انسان تا انسان هست پای او به عالم طبیعت وصل است, لذا تا آخرین لحظه که از این سکوی پرواز پرش نکرد و نمرد تا پای او به طبیعت و تن وصل است در معرض خطر است, چون عالم عالم تکلیف است. وقتی از این تن پرواز کرد رهید, دیگر راحت است چون بعد از موت, تکلیفی نیست خب.
‌پرسش: ...
پاسخ: فصیح بود نه افصح, چون بر طبق آیه سورهٴ «قصص» وجود مبارک موسی به خدا عرض کرد: ﴿أَخی هارُونُ هُوَ أَفْصَحُ مِنّی لِسانًا﴾ یعنی من فصیح هستم مشکلی ندارم; اما او فصیح‌تر از من حرف می‌زند, لذا شدند دیگر. انبیا قبل از نبوت که لازم نیست افصح الناس باشند, خواستند و شد ﴿قَدْ أُوتیتَ سُؤْلَکَ یا مُوسی﴾ یعنی تو هم فصیح بودی هم اکنون شدی افصح, نه اینکه -معاذ‌الله- مشکلی داشت اگر مشکلی داشت, می‌گفت برادرم فصیح است و من الکن عرض کرد: ﴿هُوَ أَفْصَحُ مِنّی لِسانًا﴾ یعنی من هم فصیح هستم, من مشکلی در فصاحت ندارم; ولی او افصح است, چون افصح است او را ردع من, معاون و دستیار و وزیر من قرار بده مشکل مرا هم حل کن که من یک وزیر بالاتر نداشته باشم.
وزیر باید یک وزیر قوی و یک رهبر ضعیف باشد معاون هم همین طور است; معاون هر وزارتخانه باید یک وزیر ضعیف و یک معاون قوی باشد اگر معاون یک وزارتخانه, قدرت اجرایی‌اش بیش از وزیر باشد کار لنگ است می‌فهمد بهتر از او می‌فهمد بهتر از او اجرا می‌کند تمکین نمی‌کند. خب یک آدم عاقل که زیر بار حرف هر کسی نمی‌رود. معاون هر کسی باید در معاونت خیلی قوی باشد در مسئولیت کل ضعیف وگرنه به او باج نمی‌دهد. یک آدم عاقل که ادعا ندارد که قدرت خودش را رایگان در اختیار کسی قرار بدهد خب موسای کلیم هم می‌خواهد به جایی برسد که وزیری داشته باشد که از نظر فصاحت از او کم نداشته باشد و از نظر رهبری قوی‌تر از او باشد لذا از او قوی‌تر بود او را هم گاهی به کتک گرفت و گفت: ﴿یَا بْنَ أُمَّ لا تَأْخُذْ بِلِحْیَتی وَ لا بِرَأْسی﴾ این طور باید باشد.
تضرع و زاری مهم¬ترین سلاح
‌پرسش: ...
پاسخ: اینکه بالذات این طور نیستند, اینها به عنایت الهی دارند; مرتب باید اینها مستمسک داشته باشند تا شیطان به اینها دسترسی پیدا نکند, اینها لحظه‌ای اگر فیض الهی قطع شود خب شیطان اینها را می‌رباید اینها دائماً باید بنالند این ناله, سلاح آنهاست: «و سلاحُهُ البُکاء». خب مگر انسان در جنگ با دشمن نباید مسلح باشد چطور در جنگ با دشمن بیرونی آهن لازم است, آن وقت در جنگ با دشمن درونی آه لازم نیست؟ اگر کسی اهل آه و ناله نباشد در جهاد اکبر پیروز نخواهد شد, یک سلاح دارد آن هم گریه که دائماً باید بنالد در دستگاه خدا وگرنه این سلاح از او گرفته می‌شود, وقتی که سلاح گرفته شد دشمن مسلط است شیطان به کسی حمله می‌کند که او اهل ناله نباشد چون کسی که اهل ناله است به خدا وصل است. وقتی انسان به خدا وصل شد, شیطان را می‌بیند از راهی که شیطان او را نمی‌بیند لذا طردش می‌کند انسان بی‌سلاح, شیطان را نمی‌بیند از راهی که شیطان او را می‌بیند: ﴿إِنَّهُ یَراکُمْ هُوَ وَ قَبیلُهُ مِنْ حَیْثُ لا تَرَوْنَهُمْ﴾. خب اگر کسی دشمنی داشت که دشمن او را می‌بیند و او دشمن را نمی‌بیند او چه کاری باید بکند چنین کسی؟ مأمور هم است و بر او واجب هم است که به جنگ با چنین دشمنی برود. اگر ما دشمنی داشتیم که دشمن, ما را می‌بیند مسلح هم است ما هم او را نمی‌بینیم و بر ما واجب است که به جنگ او برویم. خب چنین جنگی حتماً شکست می‌خورد خدا به ما راه را نشان داد یا نداد؟ از یک سو فرمود: ﴿عَدُوُّ مُضِلُّ مُبینٌ﴾ از یک سو هم جهاد را فرمود واجب است. از یک سو فرمود او شما را می‌بیند و شما او را نمی‌بینید, خب راه علاج چیست فرمود شما هم به کسی پناه ببرید که او دشمن شما را می‌بیند و دشمن شما او را نمی‌بیند و او خداست وگرنه اگر آدم به چنین ملجأیی تکیه نکند, خب یقیناً شکست می‌خورد فرمود: ﴿إِنَّهُ یَراکُمْ هُوَ وَ قَبیلُهُ مِنْ حَیْثُ لا تَرَوْنَهُمْ﴾. ممکن نیست که موظف باشیم به جنگ شیطانی حرکت کنیم که او ما را می‌بیند و ما او را نمی‌بینیم و مأمور باشیم به پیروزی, مگر اینکه یک راه فائقی به ما ارائه کند و آن این است که به خدایی پناه ببریم که خدا شیطان را می‌بیند و شیطان خدا را نمی‌بیند, چون ﴿وَ اسْتَکْبَرَ وَ کانَ مِنَ الْکافِرینَ﴾ این «ستر علی نفسه».
درخواست موسی جهت مجهز شدن به سبوحات
خب در چنین حالی, وجود مبارک موسی (سلام الله علیه) عرض کرد همه خواسته‌ها برای آن است که ﴿نُسَبِّحَکَ کَثیرًا ٭ وَ نَذْکُرَکَ کَثیرًا﴾; همه شئون امت من به تسبیح و ذکر تو ختم می‌شود, ﴿إِنَّکَ کُنْتَ بِنا بَصیرًا﴾; خدایا! این حرفها را که من عرض می‌کنم شما وضع ما را می‌دانی ما نه کشور گشایی داریم نه کشور گشایی می‌خواهیم هیچ کدام نمی‌خواهیم, ما فقط می‌خواهیم: «لتکون کلمة الله هی العلیا» همین را می‌خواهیم, تو هم که از اسرار ما باخبری پس ما را با این توفیقات مسلح کن. ﴿قَال قَدْ أُوتیتَ سُؤْلَکَ یا مُوسی﴾ آن قدر ذات اقدس الهی نسبت به موسای کلیم مهر و محبت کرد که هر چه خودش کرد و احیاناً یادش رفت همان حرفها را دوباره به وسیله خضر راه دیکته کرد برای موسای کلیم خدا وقتی بخواهد کسی را بپروراند چگونه او را به هر کمالی هم متکامل می‌کند.
خب سه تا کار غیر عادی درباره خود موسای کلیم انجام شد: یکی اینکه در دوران کودکی, او را در صندوقچه گذاشتند و تسلیم امواج دریا کردند و سرانجام نجات پیدا کرد ﴿فَاقْذِفیهِ فِی الْیَمِّ فَلْیُلْقِهِ الْیَمُّ بِالسّاحِلِ یَأْخُذْهُ عَدُوُّ لی وَ عَدُوُّ لَه﴾ بعد هم که جوان شد. قبل از نبوت ‌ـ حق طلبی کرد به سود مظلوم, ظالمی را از پا درآورد: ﴿فَوَکَزَهُ مُوسی فَقَضی عَلَیْه﴾; او را از پا درآورد و کشت, (این دو); بعد هم که ﴿خائِفًا یَتَرَقَّبُ﴾ از مصر به مدین آمده است برای فرزندان شعیب در کمال عفاف و حیا رایگان خدمت کرد ﴿فَسَقی لَهُما ثُمَّ تَوَلّی إِلَی الظِّلّ﴾; برای آنها آبیاری کرد از چاه با دلو, آب کشید گوسفندهای این شعیب را که به چوپانی دختران شعیب اداره می‌شد اداره کرد.
جریان سفر خضر و حضرت موسی(علیه السلام)
خب این سه کار را در دوران قبل از نبوت کرد. همین سه کار را خدا برای او دیکته کرد به وسیله خضر که خوب تبیین شود که پشت پرده دیگری دارد کارها را اداره می‌کند. با خضر همسفر شد رفتند در دریا کشتی را سوراخ کرده گفته می‌خواهید غرق بشوی و غرق بکنی, دیگر یادش رفته بود که او هم وقتی در کودکی در دریا در صندوقچه افتاده بود و خدا او را حفظ کرد خب همان خدا الآن در اینجا هم حفظ می‌کند دیگر. یک وقت از دریا پیاده شدند خضر زد کسی را زد و کشت گفت چرا کُشتی؟ یک وقت هم رسیدند به جایی که ﴿فَأَبَوْا أَنْ یُضَیِّفُوهُما﴾, وجود مبارک خضر به موسی (سلام الله علیهما) دستور داد که این دیوار را ما باید بچینیم ﴿فَوَجَدا فیها جِدارًا یُریدُ أَنْ یَنْقَضّ﴾, بعد موسای کلیم اعتراض کرد گفت: ﴿لو شِئْتَ لاَتَّخَذْتَ عَلَیْهِ أَجْرًا﴾; فرمود نه اینجا من موظف هستم که رایگان این کار بکنم خب همین سه کاری که خود موسای کلیم کرد, همین سه کار را بعدها خضر برای او دیکته کرد تا برای او ملکه بشود, این خضر راه است, این معلم است تا کودکی را به یاد آدم بیاورد, جوانی را به یاد انسان بیاورد آن خدماتی که انسان کرد به یاد آدم بیاورد که خضر راهی هم هست این کار را انجام می‌دهد, تو هم باید این کارها را انجام بدهی. این معلوم می‌شود که مستقیماً تحت عنایت الهی است, لذا خدا فرمود: ﴿وَ لَقَدْ مَنَنّا عَلَیْکَ مَرَّةً أُخْری ٭ إِذْ أَوْحَیْنا إِلی أُمِّکَ ما یُوحی﴾ تا پایان جریان.
چنین وجودی یعنی وجود مبارک موسی حالا دارد با خدای سبحان در مقاطع گوناگون درد دل می‌کند, راز و نیاز می‌کند دعاها و نیایش خود را ذکر می‌کند. در جریان حضرت نوح ملاحظه فرمودید که نوح عرض کرد خدایا! ﴿رَبِّ لا تَذَرْ عَلَی اْلأَرْضِ مِنَ الْکافِرینَ دَیّارًا﴾; اینها را اگر شما رها کنید بندگان تو را گمراه می‌کنند,؟ جز کافر چیزی تحویل نمی‌دهند و مانند آن. مشابه همین دعا را وجود مبارک موسای کلیم به ذات اقدس الهی عرض کرد. موسای کلیم عرض کرد پروردگارا! اینها جز گروه کم, هیچ کدام ایمان نیاوردند و آن قدرتی که اینها دارند از این قدرت, حداکثر سوء استفاده را خواهند کرد: ﴿وَ قالَ مُوسی رَبَّنا إِنَّکَ آتَیْتَ فِرْعَوْنَ وَ مََلأَهُ زینَةً وَ أَمْوالاً فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا رَبَّنا لِیُضِلُّوا عَنْ سَبیلِک﴾ این لام, لام غایت است نه لام منفعت یا علت غایی که این چنین می‌شود, نه این چنین باید بشود عرض کرد که شما همه نعمتها را به اینها دادید ﴿لِیُضِلُّوا عَنْ سَبیلِک﴾; به جای اینکه اینها در راه هدایت خود و دیگران صرف کنند در راه ضلال و اضلال دیگران صرف می‌کنند: ﴿رَبَّنَا اطْمِسْ عَلی أَمْوالِهِمْ وَ اشْدُدْ عَلی قُلُوبِهِمْ فَلا یُؤْمِنُوا حَتّی یَرَوُا الْعَذابَ اْلأَلیمَ﴾.
شباهت در ایمان آوردن امت حضرت نوح و موسی
درباره نوح پیغمبر همان طوری که ملاحظه فرمودید یک گروه کمی به آن حضرت ایمان آوردند درباره موسای کلیم هم بشرح ایضاً; آیه 83 سورهٴ «یونس» این است که: ﴿فَما آمَنَ لِمُوسی إِلاّ ذُرّیَّةٌ مِنْ قَوْمِهِ عَلی خَوْفٍ مِنْ فِرْعَوْنَ وَ مَلاَئِهِمْ أَنْ یَفْتِنَهُمْ﴾; یک گروه کمی به موسای کلیم ایمان آوردند ﴿وَ إِنَّ فِرْعَوْنَ لَعالٍ فِی اْلأَرْضِ﴾ و آل فرعون هم کارشان اضلال بود. آن‌گاه وجود مبارک موسی عرض کرد خدایا! مال اینها را بگیر و توفیق را از اینها سلب کن که اینها ایمان نیاورند مگر اینکه عذاب الیم را ببینند, آن وقت هم که ایمان فایده ندارد چون ایمان وقتی سودمند است که انسان به حال احتضار نرسد در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» مشخص کرد که اگر حالت احتضار فرا رسید نشانه قیامت ظهور کرد ایمان مقبول نیست; آیه 158 سورهٴ «انعام» این است که: ﴿هَلْ یَنْظُرُونَ إِلاّ أَنْ تَأْتِیَهُمُ الْمَلائِکَةُ أَوْ یَأْتِیَ رَبُّکَ أَوْ یَأْتِیَ بَعْضُ آیاتِ رَبِّکَ یَوْمَ یَأْتی بَعْضُ آیاتِ رَبِّکَ لا یَنْفَعُ نَفْسًا إیمانُها لَمْ تَکُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ کَسَبَتْ فی إیمانِها خَیْرًا﴾; اگر نشانه احتضار فرا رسید, دو گروه بی بهره‌اند: آن گروهی که ﴿لَمْ تَکُنْ آمَنَتْ﴾; آن نفسی که ایمان نیاورد او در حال احتضار بهره‌ای ندارد چون نمی‌تواند ایمان بیاورد ﴿أَوْ کَسَبَتْ﴾, این ﴿کَسَبَتْ﴾ عطف بر منفی است یعنی «لم تکن کسبت فی ایمانها خیراً» یعنی یا ایمان آورد ولی عمل نکرد ﴿یَوْمَ یَأْتی بَعْضُ آیاتِ رَبِّکَ لا یَنْفَعُ نَفْسًا إیمانُها﴾ که ﴿لَمْ تَکُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ کَسَبَتْ﴾ که این ﴿کَسَبَتْ﴾ عطف بر «تکن» است که به منزله «ما کسبت» است ﴿أَوْ کَسَبَتْ فی إیمانِها خَیْرًا﴾ یعنی یا ایمان آورد; ولی «ما کسبَت فی إیمانها خیراً», «لم تکن کسبت» خواهد بود.
خب چنین حالی را وجود مبارک حضرت موسی از ذات اقدس الهی درباره آل فرعون مسئلت می‌کند, عرض می‌کند که ﴿رَبَّنَا اطْمِسْ عَلی أَمْوالِهِمْ وَ اشْدُدْ عَلی قُلُوبِهِمْ فَلا یُؤْمِنُوا حَتّی یَرَوُا الْعَذابَ اْلأَلیمَ﴾, لذا فرعون ایمان نیاورد فرعون مگر آن وقت که داشت غرق می‌شد و آن وقت هم ﴿آْلآنَ وَ قَدْ عَصَیْتَ قَبْلُ﴾. این همان کاری که نوح (سلام الله علیه) کرد مشابه آن کار را وجود مبارک موسی کرد در جریان نفرینها این طور بود [و] در جریان طلب مغفرت هم باز مثل نوح (سلام الله علیه) بود در جریان ملاقات با خدا, قوم او چیزی خواستند گفتند که ما باید خدا را ببینیم ﴿لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتّی نَرَی اللّهَ جَهْرَةً﴾ در سورهٴ «اعراف» دارد که ﴿وَ اخْتارَ مُوسی قَوْمَهُ سَبْعینَ رَجُلاً لِمیقاتِنا فَلَمّا أَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ قالَ رَبِّ﴾ باز هم در کمال تأدب و تخضع عرض می‌کند: ﴿رَبِّ لَوْ شِئْتَ أَهْلَکْتَهُمْ مِنْ قَبْلُ وَ إِیّای﴾; خدایا! قدرت از آن توست اگر می‌خواستی من و آنها را یک جا قبلاً هلاک می‌کردی; اما الآن اینها به حسب ظاهر مهمان من هستند به دعوت من آمدند من تنها برگردم جواب آن مردم بهانه جو را چه بگویم ﴿رَبِّ لَوْ شِئْتَ أَهْلَکْتَهُمْ مِنْ قَبْلُ وَ إِیّایَ أَ تُهْلِکُنا بِما فَعَلَ السُّفَهاءُ مِنّا﴾; ما الان همه ما به زحمت می‌افتیم ﴿إِنْ هِیَ إِلاّ فِتْنَتُکَ﴾; امتحان شماست ﴿تُضِلُّ بِها مَنْ تَشاءُ وَ تَهْدی مَنْ تَشاءُ أَنْتَ وَلِیُّنا فَاغْفِرْ لَنا وَ ارْحَمْنا وَ أَنْتَ خَیْرُ الْغافِرینَ ٭ وَ اکْتُبْ لَنا فی هذِهِ الدُّنْیا حَسَنَةً وَ فِی اْلآخِرَةِ إِنّا هُدْنا إِلَیْکَ﴾ «هادی» یعنی «رجع», «یهودُ» یعنی «یرجع» ﴿إِنّا هُدْنا إِلَیْکَ﴾ یعنی «رجعنا الیک». آن‌گاه ذات اقدس الهی فرمود: ﴿عَذابی أُصیبُ بِهِ مَنْ أَشاءُ وَ رَحْمَتی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْ‏ءٍ فَسَأَکْتُبُها لِلَّذینَ یَتَّقُونَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ الَّذینَ هُمْ بِآیاتِنا یُؤْمِنُونَ﴾.
استجابت دعای حضرت موسی(علیه السلام)
این دعای موسای کلیم مستجاب شد, به دلیل اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» قبلاً بحثش گذشت که فرمود; آیه 55 و 56 سورهٴ «بقره» این بود که: ﴿وَ إِذْ قُلْتُمْ یا مُوسی لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتّی نَرَی اللّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْکُمُ الصّاعِقَةُ وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ ٭ ثُمَّ بَعَثْناکُمْ مِنْ بَعْدِ مَوْتِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ﴾ این برای آن در جریان قوم خودش در همین سورهٴ مبارکهٴ «مائده» عرض کرد به خدا که در جریان اینکه اینها می‌خواهند وارد سرزمین بیت المقدس بشوند عرض کرد خدایا! اینها که حرف من را نمی‌شنوند من هستم و برادرم; آیه 24 به بعد سورهٴ «مائده» این بود: ﴿قالُوا یا مُوسی إِنّا لَنْ نَدْخُلَها أَبَدًا ما دامُوا فیها فَاذْهَبْ أَنْتَ وَ رَبُّکَ فَقاتِلا إِنّا هاهُنا قاعِدُونَ﴾, آن‌گاه موسای کلیم عرض کرد: ﴿قالَ رَبِّ إِنّی لا أَمْلِکُ إِلاّ نَفْسی وَ أَخی﴾. در نظام تکوین, هیچ کس مالک هیچ چیزی نیست. در نظام تشریع که بر اساس اختیار کار می‌شود موسای کلیم عرض کرد من چون رهبرم, فقط برادر من حرف من را گوش می‌دهد من خودم به تکلیف خودم عمل می‌کنم برادر من هم به دستور من عمل می‌کند: ﴿رَبِّ إِنّی لا أَمْلِکُ إِلاّ نَفْسی وَ أَخی﴾ این ﴿أخی﴾ اگر عطف بر نفس باشد که معنای مرجوح است, معنایش این است که من اختیار خودم و برادرم را دارم; اما اگر این «أخی» عطف بر ضمیر ﴿أمْلِکُ﴾ باشد معنایش این است که خدایا! من فقط اختیار خودم را دارم برادر من هم فقط اختیار خودش را دارد ما هیچ کدام اختیار دیگری را نداریم: ﴿رَبِّ إِنّی لا أَمْلِکُ إِلاّ نَفْسی﴾ و «اخی» هم «لا أملک الا نفسه» ما بیش از این مأموریتی نداریم: ﴿فَافْرُقْ بَیْنَنا وَ بَیْنَ الْقَوْمِ الْفاسِقینَ﴾, آن‌گاه جریان تیه مطرح شد در همه این مراحل, با تأدب با تخضع از خدا چیز می‌خواهد.
تبیین مهمانی حضرت موسی(علیه السلام) در پیشگاه خدای سبحان
حالا یک وقت مهمان سی یا چهل شبه خدا شد خدا چنین کسی را که علماً و عملاً شایسته است او را به مهمانی خود دعوت کرد. حالا اول سی شب بود بعد ده شب اضافه شد یا از اول چهل شب بود که از نظر ابلاغ, یک سی شب و یک ده شب شد بالأخره ﴿وَ واعَدْنا مُوسی ثَلاثینَ لَیْلَةً وَ أَتْمَمْناها بِعَشْرٍ﴾; این چهل شبانه روز مهمان بود یک اربعین. گفتند از اول ذی قعده است تا دهم ذی الحجه این اربعین گیری موسای کلیم به دستور ذات اقدس الهی بود, چهل شبانه روز هیچ چیزی نخورد [و] مهمان بود و بهترین غذایی که نصیب موسای کلیم شد بعد از اربعین, همان تورات بود که تورات را در اربعین گرفت. اینکه فرمود ما با او مواعده چهل شبه گذاشتیم, شب و روز مهمان او بود; منتها فیض شب بیش از فیض روز است, چون ﴿إِنَّ لَکَ فِی النَّهارِ سَبْحًا طَویلاً﴾ همیشه هست ﴿وَ مِنَ اللَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَةً لَکَ﴾, برای اینکه در سورهٴ «مزمل» آمده است که ﴿إِنَّ لَکَ فِی النَّهارِ سَبْحًا طَویلاً﴾, چون ﴿إِنَّ ناشِئَةَ اللَّیْلِ هِیَ أَشَدُّ وَطْئًا وَ أَقْوَمُ قیلاً﴾, آن‌گاه این چهل شبانه روز به صورت چهل شب یاد شد.
دیدگاه محقق طوسی و زمخشری درباره سؤال کردن موسی با قوم خود
حالا که اوج ضیافت خدا را درک کرد, عرض کرد: ﴿رَبِّ أَرِنی أَنْظُرْ إِلَیْکَ﴾, این ﴿رَبِّ أَرِنی أَنْظُرْ إِلَیْکَ﴾ این طور نیست که این سؤال موسی برای قوم خودش بود, اصلاً این در این وادیها نیست. بر فرض اگر از طرف قوم بود, خب حالا اگر خدا را موسای کلیم می‌دید برای مردم می‌گفت که باز برای آنها ثابت نمی‌شد. موسای کلیم گفت من صدای کلام خدا را شنیدم, می‌گفتند باور نمی‌کنیم تا خودمان بشنویم. خب اگر ـ معاذ‌الله ـ خدا دیدنی بود موسای کلیم می‌دید باز اینها باور نمی‌کردند, اینها می‌گفتند: ﴿لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتّی نَرَی اللّهَ جَهْرَةً﴾ باید عرض می‌کرد: «رب ارهم ینظروا الیک» نه ﴿ أَرِنی أَنْظُرْ إِلَیْکَ ﴾ این چیز دیگری طلب می‌کند این به خدا عرض نکرد, خودت را به آنها نشان بده تا آنها ببینند [بلکه] این عرض کرد خودت را به من نشان بده تا من ببینم. این معلوم می‌شود رو‌یت بصر نیست, این رؤیتی است که امیر المومنین (سلام الله علیه) به او رسیده است که فرمود: «ما کنت أعبدُ رَبّاً لَمْ أرَهُ» آن مقام را طلب می‌کند که بعد ذات اقدس الهی فرمود تو به آن حدی نرسیدی که مثل علی مرا ببینی ﴿فَلَمّا تَجَلّی رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَکًّا وَ خَرَّ مُوسی صَعِقًا﴾, بعد به هوش آمد عرض کرد که: ﴿تُبْتُ إِلَیْکَ وَ أَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنینَ﴾ بعد هم خدا به او تورات داد, فرمود: ﴿فَخُذْ ما آتَیْتُکَ وَ کُنْ مِنَ الشّاکِرینَ﴾; برای تو همین قدر بس است شاکر باش! او یک انسان کامل برتری طلب می‌کند که بگوید: «ما کنتُ أعبد ربّاً لَمْ اَرَهُ», در عین حالی که خدا دارد: ﴿لا تُدْرِکُهُ اْلأَبْصارُ وَ هُوَ یُدْرِکُ اْلأَبْصارَ وَ هُوَ اللَّطیفُ الْخَبیرُ﴾ وجود مبارک حضرت امیر هم می‌فرماید: «لا تُدرِکه العیون بمشاهدَة العِیان و لکن تُدرِکُه القلوبُ بِحَقائقِ الایمان». خب این تا به آنجا رسیده است و از آنجا دیگر برگشت, حد او دیگر بیش از این نبود. اگر حد او به حد ﴿ارنی انظر الیک﴾ می‌بود دیگر تورات او مهیمن بر کتب دیگر بود, در حالی که قرآن کریم, مهیمن بر کتب دیگر است. کسی به آن مقام می‌رسد که با حقیقت قرآن یکی باشد و آن خصوص پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و اهل بیت عصمت (علیهم الصلاة و علیهم السلام)اند.
«و الحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 39:16

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی