- 872
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 97 تا 99 سوره مائده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 97 تا 99 سوره مائده "
- بیان عقاب قبل از مغفرت
- وجود داشتن بنای قبل از حضرت ابراهیم (ع)
- معرفی قرآن کریم درباره اوصاف حرم و مکه
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿جَعَلَ اللّهُ الْکَعْبَةَ الْبَیْتَ الْحَرامَ قِیامًا لِلنّاسِ وَ الشَّهْرَ الْحَرامَ وَ الْهَدْیَ وَ الْقَلائِدَ ذلِکَ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ یَعْلَمُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی اْلأَرْضِ وَ أَنَّ اللّهَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلیمٌ ﴿97﴾ اعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ شَدیدُ الْعِقابِ وَ أَنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحیمٌ ﴿98﴾ ما عَلَیٰ الرَّسُولِ إِلاَّ الْبَلاغُ وَ اللّهُ یَعْلَمُ ما تُبْدُونَ وَ ما تَکْتُمُونَ﴿99﴾
معرفی قرآن کریم درباره اوصاف حرم و مکه
قرآن کریم بسیاری از اوصاف را برای حَرَم و همچنین مکه بیان کرد؛ مهمترین و بهترین اوصاف و احکامی که برای حَرَم و همچنین برای مکه بیان کرد برقراری امنیت و تأمین اقتصاد است که این دو مطلب را در سورهٴ مبارکهٴ «قریش» مشخص کرد و فرمود: ﴿فَلْیَعْبُدُوا رَبَّ هذَا الْبَیْتِ ٭ الَّذی أَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ وَ آمَنَهُمْ مِنْ خَوْفٍ﴾ ؛ تأمین اقتصاد مردم و تأمین امنیت مردم به برکت این بیت است.
تبیین معنای «اطعمهم» در آیه
منظور از ﴿أَطْعَمَهُم مِن جُوعٍ﴾ تنها رفع گرسنگی شکم نیست و وقتی گفتند که اینها را از گرسنگی نجات دادند؛ یعنی نیازهای اقتصادی اینها را برطرف کردند و به اینها مسکن دادند، فرش دادند، لباس دادند و مانند آن. زیرا تعبیر از همهٴ مایحتاج به عنوان خوردن یک تعبیر رایجی است و وقتی میگوییم که مال مردم را نخورید منظور این نیست که اگر کسی مال مردم را غصب کرد به عنوان فرش مردم، لباس مردم، مسکن مردم شامل این نمیشود، بلکه مال مردم خوردن یعنی در مال غیر تصرف کردن
بیان معنای «اکل»
﴿لا تَأْکُلُوا أَمْوالَکُمْ بَیْنَکُمْ بِالْباطِلِ﴾ منظور خصوص اَکل نیست بلکه منظور مطلقِ تصرف است؛ خواه در فرش و لباس و زمینشان و خواه در خوراکیشان. منظور از خوردن در تعبیرات فارسی و عربی مطلقِ تصرف است. اینجا هم که فرمود: ﴿أَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ﴾ نه یعنی فقط نان اینها را تامین کرده، بلکه مایحتاج اقتصادی اینها را تامین فرموده اعم از نان، مسکن، لباس و مانند آن.
بنابراین بازگشت ﴿أَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ﴾ به تأمین اقتصادی برمیگردد، چه اینکه ﴿وَ آمَنَهُمْ مِنْ خَوْفٍ﴾ هم ناظر به برقراری امنیت است که اینها جانشان و مالشان در امان است و ناگزیر هم دارند و هم از تعرض بیگانهها در اماناند. آنکه فقیر است رنج داخلی دارد و آنکه فقیر نیست ولی در امان نیست رنج بیرونی دارد و از بیرون تهاجمی است. در این دو بخش فرمود که ذات اقدس الهی هم نیازهای شما را تأمین کرده و هم دست دیگران را از تطاول و تجاوز کوتاه کرد.
بیان تحلیل مسئله اقتصادی در سورهٴ «قصص»
در سورهٴ مبارکهٴ «عنکبوت» آیهٴ 67 میفرماید ﴿أَ وَ لَمْ یَرَوْا أَنّا جَعَلْنا حَرَمًا آمِنًا وَ یُتَخَطَّفُ النّاسُ مِنْ حَوْلِهِمْ أَ فَبِالْباطِلِ یُؤْمِنُونَ وَ بِنِعْمَةِ اللّهِ یَکْفُرُونَ﴾؛ مردم در خارج حَرَم امنیت ندارند و این قتل و خونریزی است که در بیابانها و خیابانهای شهرهای دیگر است. در منطقهٴ مکه و حَرَم الهی است که شما احساس امنیت میکنید؛ ولی در سورهٴ مبارکهٴ «قصص» به آن بخش اقتصادیاش هم اشاره فرمود و گذشته از مسئله امنیت مسئلهٴ اقتصاد و رفاه مادی را هم گوشزد کرد و فرمود ما اینجا را جای امن قرار دادیم و گذشته از اینکه امنیتشان تأمین است مسایلِ اقتصادی اینها هم تأمین است: ﴿أَ وَ لَمْ نُمَکِّنْ لَهُمْ حَرَمًا آمِنًا﴾ که ﴿یُجْبى إِلَیْهِ ثَمَراتُ کُلِّ شَیْءٍ رِزْقًا مِنْ لَدُنّا وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ﴾ .
از طرفی هم این گونه از برکات محصولِ دعای ابراهیم خلیل(سلام الله علیه) است که به خدا عرض کرد: اوّلاً اینجا را سرزمین آباد قرار بدهی و بعد هم این را جای امن قرار بدهی. دو تا دعا دارد ابراهیم خلیل(سلام الله علیه): یکی اینکه عرض کرد: ﴿رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَدًا آمِنًا﴾ که این بحثهایش قبلاً گذشت که در آنجا بدون الف و لام ذکر کرد. آن روز هنوز سرزمین مکه یک بیابان غیر ذی زرع بود که گفت: ﴿رَبَّنا إِنّی أَسْکَنْتُ مِنْ ذُرِّیَّتی بِوادٍ غَیْرِ ذی زَرْعٍ﴾ ؛ عرض کرد فرزندانم را و عائلهام را در یک سرزمین غیر ذی زرع اسکان دادم.
فرق بین غیر ذی زرع و بایر
غیر ذی زرع با بایر فرق میکند، غیر ذی زرع با موات فرق میکند، غیر ذی زرع با لم یُزْرَع فرق میکند و با هر سه قسم فرق میکند. یک وقت زمینی است بایر و به یک زحمت کوتاهی دایر میشود یا موات است که با یک زحمت کوچکی احیا میشود یا لم یزرع است اما شأنیت دارد، چون این لم یُزْرَع عدم ملکه است و با یک تلاش و کوششی یُزْرَع میشود. عنوان بایر بودن، عنوان موات بودن، عنوان لم یزرع بودن و غیر مزروعی بودن همهٴ اینها با زحمتهای کوچک آباد میشوند؛ اما غیر ذی زرع بودن یعنی نه تنها بایر است و نه تنها موات است لم یزرع هم نیست. لم یزرع به زمینی میگویند که قابل کشت باشد ولی کشت نشده است که این عدم ملکه است.
ابراهیم خلیل عرض کرد که خدایا! این لم یزرع نیست و موات نیست که کسی بتواند احیا بکند، چون اولین شرطش آب است و اینجا سنگلاخ بی آب است و سنگلاخ بی آب را که موات نمیگویند بلکه میگویند غیر ذی زرع که نه تنها بالفعل مزروع نیست شأناً هم مزروع نیست و قابل کشت و زرع نیست؛ ولی تو میتوانی فرزندانم را اداره کنی از هر راهی که بخواهی. اینجا را شهر قرار بده و شهر امن باشد. آن دعای اوّلش بی الف و لام است که ﴿رَبِّ اجْعَلْ هَذَا بَلَداً آمِناً﴾ .
وقتی به برکت آن دعای حضرت و تلاش هاجر و کوشش اسماعیل(سلام الله علیهم اجمعین) آب زمزم جوشید، کم کم، اینجا به صورت شهر درآمد؛ پرندگان آمدند و افراد دیگر آشنا شدند و در اینجا ساختمان ساختند و شده شهر. بار دیگر که ابراهیم خلیل(سلام الله علیه) تشریف آوردند عرض کرد که ﴿رَبِّ اجْعَلْ هذَا البَلَدَ آمِناً﴾ و اینجا دیگر با الف و لام ذکر کرد. عرض کرد که حالا که شهر شد این شهر را شهر امن قرار بده! امنیت آنقدر معتبر و محترم بود که در هر دو دعا آمده؛ هم دعای اوّل که عرض کرد: ﴿رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَدًا آمِنًا﴾. او هم دعای دوم که عرض کرد: ﴿رَبِّ اجْعَلْ هذَا البَلَدَ آمِناً﴾. به برکت دعای ابراهیم خلیل(سلام الله علیه) اینجا سرزمین امن شد؛ گاهی رعایت میکردند و گاهی رعایت نمیکردند ولی در هر صورت سرزمین امن بود. بعد هم ابراهیم خلیل(سلام الله علیه) بعد از اینکه این دعای امنیت را عرض کرد، عرض کرد که خدایا! کسانی که در این سرزمین زندگی میکنند ﴿وَارْزُقْهُم مِنَ الَّثمَرَاتِ﴾ . این دعای ابراهیم خلیل هم مستجاب شد، لذا در سورهٴ «قصص» میفرماید که ﴿أَوَ لَمْ نُمَکِّن لَهُمْ حَرَماً آمِناً﴾ که ﴿یُجْبَی إِلَیْهِ ثَمَرَاتُ کُلِّ شَیْ﴾ (این هم یک مطلب). بنابراین امنیت اقتصادی، امنیت نظامی و سیاسی که جانشان، خونشان، مالشان و عِرضشان در امان است و آن اموری هم که ذکر شد نظیر شهر حرام و نظیر هدی و نظیر قلائد به برکت این بیت حرام است.
دلیل وجه تسمیه کعبه و حرمت آن
بیت حرام حرمتش به چیست؟ چرا کعبه این همه حرمت پیدا کرد؟ یک بحث در این است که چرا کعبه را کعبه گفتند؟ آنها که معمولاً زمینی میاندیشند دربارهٴ همین جهات چهارگانه بودن آن و مکعب بودن آن در اطراف لغت و وجه تسمیه و وجه تناسب دور زدند که نوع مفسرین اینطور بودند. گفتند که کعبه را کعبه گفتند برای این است که مکعب شکل است و یک جسمی که شش سطح دارد مکعب است که چهار دیوارش چهار سطح است و آن سقف و سطحش هم که دو سطح است میشود شش سطح و شکل مکعب همان شکلی است که شش سطح داشته باشد، از این جهت آن را گفتند کعبه. یا چون چهار دیوار دارد و چهار ضلع دارد و از هر طرفی برجسته است آن برجستگی را میگویند کَعْب ، چون آن برجستگی پا را هم میگویند کعب و برجستگی بدن حوریها را میگویند کواعب که ﴿کَواعِبَ أَتْرابًا﴾ این است. اینها درست است و برخلاف لغت نیست، ولی صحبت در این است که همهٴ اینها زمینی اندیشیدن است.
وقتی که از امام صادق(سلام الله علیه) سؤال میکنند که چرا کعبه را کعبه میگویند حضرت چه جور جواب میدهد؟ یک جوری جواب میدهد که همهٴ آن بحثها آن پیوند اصلی خودش را پیدا کند. بحث این بود که جامعه امنیت میخواهد و جامعه اقتصاد میخواهد؛ ولی آیا اینها روبنا هستند یا زیربنا؟ این مهمترین مسئلهٴ دینی است که زیربنا اعتقاد است و اقتصاد و امنیت و همهٴ اینها روبنا است. اینچنین نیست که انسان را با اقتصاد بتوان اداره کرد یا انسان اصالة الاقتصادی بیندیشد، بلکه انسان را اعتقاد اداره میکند و اصالة الاعتقادی باید باشد و بقیه تأمین است. نشانهاش آن است که آنها که اعتقاد نداشتند و اقتصاد داشتند متلاشی شدند و آنها که اعتقاد داشتند و اقتصاد نداشتند به جاهایی رسیدند.
وقتی از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) سؤال میکنند که کعبه را چرا کعبه میگویند؟ فرمود برای این است که چهار دیوار دارد و مکعب شکل است و از این جهت کعبه است که این زمینی جواب دادن است. سائل سؤال میکند که چرا چهار دیواری شد؟ اگر شش ضلع میداشت با آن سقف و کف میشد هشت ضلعی و دیگر کعبه و مکعب نبود. چرا شش ضلعی شد و چرا چهار دیواری شد؟ فرمود: چون البیت المعمور چهار دیوار است. از آن به بعد دست سائل را خود حضرت میگیرد و بالا میبرد و میفرماید: چرا اگر مثلاً سؤال بشود که البیت المعمور چهار ضلع دارد؟ جوابش این است که عرش چهار ضلع دارد و اگر سؤال بکنید که چرا عرش چهار ضلع دارد؟ میفرماید: «لانّ الکلماتِ التی بُنی علیها الاسلام أربع سبحان الله والحمدلله و لا اله الا الله والله اکبر».
ببینید حرف از کجا به کجا میرسد از زمین به عرش میرسد و از عرش هم میگذرد؛ فرمود که چون کلماتی که نظام هستی روی آنها است همین تسبیحات اربعه است. آن وقت آن تسبیحات اربع باعث تحقق عرش الهی میشود که چهار ضلع دارد و آن باعث تحقق البیت المعمور میشود که چهار ضلع دارد و آن باعث تحقق وجود طبیعی در عالم طبیعت میشود که کعبه است که چهار دیوار دارد؛ یعنی آنچه که در عالم طبیعت است الگویی است از عالم مثال و آنچه در عالم مثال است الگویی است در عالم مجردات و آنچه در عالم مجردات است الگویی است از اسماء حسنای ذات اقدس الهی و آن نظام ربانی مایهٴ تحقق این حرفها است.
حالا اگر کسی مکه رفت و حاجی یا معتمِر شد اگر حاجیِ زمینی و معتمِرِ زمینی باشد و حج و عمرهٴ زمینی باشد او دور همین کعبه طواف میکند و اگر کسی از این برتر باشد او فکر میکند که دارد دور کعبه و دور بیت معمور میگردد و اگر از اینها برتر بیندیشد فکر میکند که دور کعبه و دور بیت معمور و دور عرش میگردد. چنین حاجی و چنین مُحرِمی قلب او میشود عرش الرحمن: «أنَّ قلبَ المؤمن عرش الرحمان» و اگر از اینها بلندتر بیندیشد و جزء اُوحَدِیِّ از معتمرین و حاجیان باشد دور تسبیحات اربع میگردد.
معنای مدفوع الذکر بودن پیامبر(صلّیٰ الله علیه و آله و سلّم) و کعبه
آنگاه همین حاجی دوباره که برگشت میگوید که کعبه را کعبه میگویند برای اینکه برجسته است و نظیر ﴿وَ رَفَعْنا لَکَ ذِکْرَکَ﴾ کعابتی دارد و برجستگی ذکری دارد و همانطوری که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مرفوع الذکر است کعبه هم مرفوع الذکر است و از این جهت برجسته است. این کعابت و کعوبت و برجستگی اختصاصی به برجستگیِ روی پا و روی دیوار و روی سنگ و گِل که ندارد بلکه این یک چیز برجسته است؛ مثل رفع، رفع که اختصاص به رفع دَر و دیوار ندارد تا بگوییم که ﴿وَ رَفَعْنا لَکَ ذِکْرَکَ﴾ مَجاز است؛ خواه رفع مادی باشد و خواه رفع مجرد، در هر صورت رفع است.
آنگاه اگر کسی با این دید بررسی کند آن وقت میتواند جمع بندی کند و بگوید: آنچه که در سورهٴ «قریش» آمده است که ﴿أَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ وَ آمَنَهُمْ مِنْ خَوْفٍ﴾ یا در سوره «عنکبوت» و «قصص» آمده است که نعمتهای امنیتی و نعمتهای اقتصادی تأمین است و همهٴ اینها به احترام حَرَم است و حَرَم به احترام مکه و مسجدالحرام است و مسجد الحرام به احترام کعبه است، از آن به بعد سِیرِ آسمانی دارد. همانطوری که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) یک سِیرِ زمینی داشت از مسجدالحرام به مسجد الاقصی و از آن به بعد سِیرِ آسمانی داشت، یک مفسری که در خدمت قرآن کریم است اوایل یک سِیرِِ زمینی دارد و میآید تا پای دیوار کعبه و از آنجا ﴿سُبْحانَ الَّذی أَسْریٰ بِعَبْدِهِ لَیْلاً﴾ یوماً، شهراً، عاماً، عصراً، قرناً من المسجدالحرام الی البیت المعمور ثم الی العرش ثم الی الکلمات اللَّتی بُنِیَ علیها الاسلام است . آن وقت آن حدیث نورانی امام صادق(سلام الله علیه) معنای خاص خود را پیدا میکند. این مَجاز نیست، برای اینکه همه این مراحل جزء رفع الهی است و ترفیعاتِ درجاتِ الهی است. آنگاه برای چنین آدمی روشن میشود که همهٴ این برکات به وسیلهٴ اعتقاد تامین میشود. هرگز اقتصاد را به چشم اصل نگاه نمیکند و امنیت را به چشم اصل نگاه نمیکند و هر مشکلی که هست با اعتقاد حل میکند. آن وقت میبیند که ﴿جَعَلَ اللّهُ الْکَعْبَةَ الْبَیْتَ الْحَرامَ قِیامًا لِلنّاسِ﴾.
منظور از واژه «ناس» در آیه
وقتی به تفسیر فخر رازی مراجعه میکنید میبینید که چقدر زمینی میاندیشد؟! میگوید: منظور از این ناس خصوص عرباند، برای اینکه هر کسی که حرف میزند وقتی میگوید مردم، از مردم شهر و دیار خود سخن میگوید و این ﴿قِیَاماً لِلنَّاسِ﴾ برای این است که وضع عرب با مکه و با کعبه تأمین شده است . این چقدر زمینی اندیشیدن است! اگر ذات اقدس الهی گوینده است چرا ما همهٴ مردم را مراد ندانیم؟ او که فرمود: قرآن برای هدایت مردم است، مگر عرب بود؟ مگر گوینده عرب است؟ گوینده نه عرب است و نه عجم. فرمود که این کتاب ﴿هُدیً لِلنَّاسِ﴾ است و برای همهٴ مردم است. ﴿شَهْرُ رَمَضانَ الَّذی أُنْزِلَ فیهِ الْقُرْآنُ هُدًی لِلنّاسِ﴾ است. مگر عرب است که این حرفها را میزند؟ یا ـ معاذالله ـ پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به عنوان عرب این حرفها را آورده؟ مگر حرف حرفِ او است یا حرف حرفِ ذات اقدس الهی است؟ نباید گفت که چون وضع عرب با این مسئلهٴ حج تأمین میشود و آنها از مشکلات مالی بیرون میآیند از این جهت خدا فرمود: ﴿قِیَاماً لِلنَّاسِ﴾ یعنی قیاماً للعرب برای اینکه منافع آنها در اینجا تامین است؟! اینطور نیست.
منافع دنیایی و أخروی همهٴ مردم تأمین است، برای اینکه ﴿إِنَّ أَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنّاسِ لَلَّذی بِبَکَّةَ مُبارَکًا وَ هُدًى لِلْعالَمینَ﴾ این چه کاره به عرب و عجم دارد؟ این برای همهٴ مردم برکت است. این لفظش عربی است؛ اما ﴿هُدیً لِلنَّاسِ﴾ است وگرنه ﴿وَ إِنَّهُ فی أُمِّ الْکِتابِ لَدَیْنا لَعَلِیّ حَکیمٌ﴾ . بنابراین اینچنین نیست که این ﴿جَعَلَ اللّهُ الْکَعْبَةَ الْبَیْتَ الْحَرامَ قِیامًا لِلنّاسِ﴾ یعنی مایه قوام معیشت مردم عرب زبان باشد، آن هم کسانی که مثلاً در مکه زندگی میکنند! اینچنین نیست. الآن اینها خیال میکنند که چون افراد ﴿مِن کُلِّ فَجٍّ عَمِیقٍ﴾ میآیند و هر کسی کالایی دارد که میتواند آنجا بفروشد و مشکلات مالیاش تأمین بشود، در حالیکه در کل سال تقریبا یک ماه مکه وضعش این است؛ اما بسیاری از کشورهای اروپایی هستند که هر یک دقیقه یک هواپیما برمیخیزد و مینشیند و اصلاً مکه نسبت به آن، قابل قیاس نیست پس ما باید بگوییم که آن ﴿قِیَاماً لِلنَّاسِ﴾ است. اصلاً یک روستای کوچکی است، آن هم در همان بحبوحهٴ جمعیتش یعنی در ذی الحجه. کسی که از نزدیک آنجا مینشیند و میبیند هر یک دقیقه یک هواپیما مینشیند و برمیخیزد که سیل صنعت است به آن سَمْت. این را که نمیشود گفت ﴿قِیَاماً لِلنَّاسِ﴾؛ اما قرآن کریم آنها را قاعد و نشسته میداند؛ سِرّش این است که در همین سورهٴ مبارکهٴ «انفال» فرمود: جنگ شما را زنده میکند و هیچ کس فکر نمیکند که مگر جنگ هم میشود عامل حیات؟ همانطوری که قصاص عامل حیات است فرمود که جنگ هم شما را زنده میکند.
دربارهٴ قصاص یک مقدار بحث شد که ﴿وَ لَکُمْ فِی الْقِصاصِ حَیاةٌ یا أُولِی اْلأَلْبابِ﴾ یعنی چه؟ تا حدودی روشن شد؛ اما در سورهٴ مبارکهٴ «انفال» بعد از تبیین آیات جهاد و خونریزی فرمود: ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اسْتَجیبُوا لِلّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاکُمْ لِما یُحْییکُمْ﴾ که دربارهٴ آیات جهاد است، البته چون مورد مخصص نیست جای دیگر را هم شامل میشود؛ یعنی نماز و روزه را هم شامل میشود و إلاّ اصلش دربارهٴ جنگ است. فرمود که جنگ شما را زنده میکند و ملتی زنده است که زیر بار ذلت نرود و ملتی زنده است که معتقد باشد و قیام داشته باشد ﴿قِیَاماً لِلنَّاسِ﴾. ناس قیام کنند برای چه؟ ﴿إِنَّما أَعِظُکُمْ بِواحِدَةٍ أَنْ تَقُومُوا لِلّهِ﴾ ؛ حالا که مردم برخاستند برای چه برخیزند؟ ﴿أَنْ تَقُومُوا لِلّهِ﴾. إسناد قیام به مردم إسنادِ مبدأ قابلی است، مردم برخیزید! برای چه برخیزید؟ ﴿إِنَّما أَعِظُکُمْ بِواحِدَةٍ أَنْ تَقُومُوا لِلّهِ﴾؛ برای خدا برخیزید، وقتی برای خدا برخاستند دین خدا عالَمگیر میشود؛ آنگاه ﴿لا تَظْلِمُونَ وَ لا تُظْلَمُونَ﴾ ؛ چنین ملتی و چنین مردمی قیام دارند و کعبه قیامِ مردمی است.
اگر اینچنین است پس این مراسم مقدمه است؛ یعنی وقتی که مطلب جمع بندی میشود میگویند که همه این برکات به احترام حَرَم و مسجد الحرام است تا بعد به کعبه برسد و وقتی به کعبه رسید دیگر همانجا دفن نمیشویم بلکه میرویم بالا و میبینیم که همه این برکات به وسیله بیت المعمور است، بعد به وسیله عرش است و بعد به وسیله تسبیحات اربع است. این است که میگویند قرآن بدون عترت اصلاً معنا ندارد و بازگشتاش به همین تفسیر فخر رازی است. میبینید که زمینی فکر کردن این میشود که ﴿جَعَلَ اللّهُ الْکَعْبَةَ الْبَیْتَ الْحَرامَ قِیامًا لِلنّاس﴾ أی للعرب و این دست همه زمینیها را گرفته و به آسمان برده است که خیلی فاصله است. این را مثلاً نمیشود گفت که در این آیه دو وجه است: یک وجه را امام صادق(سلام الله علیه) فرمود و یک وجه را فخر رازی، نه اینچنین نیست، بلکه لایقاس بِهِ احد؛ مثلاً کسی اگر بخواهد ارزیابی بکند، خطی را با خط میسنجد و هرگز نقطه را که با خط نمیسنجند، اینجور است.
آنجا خود ذات اقدس الهی جواب داد و فرمود: اگر کسی کفران نعمت کرد ما او را به عذاب گرفتار خواهیم کرد و در پاسخ حضرت ابراهیم(سلام الله علیه) دعا را مستجاب کرده و فرمود که اینها متنعماند و اگر کسی کفر ورزید یا اگر کسی بخواهد که ﴿مَنْ یُرِدْ فیهِ بِإِلْحادٍ بِظُلْمٍ نُذِقْهُ مِنْ عَذابٍ أَلیمٍ﴾ . لفظ و لغت عربی است که ﴿إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآناً عَرَبِیّاً لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ ٭ وَإِنَّهُ فِی أُمِّ الکِتَابِ لَدَیْنَا لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ﴾ ؛ یعنی این یک طرفش عربی است یک طرفش نه عربی است و نه عبری است و نه سریانی، هیچ چیز نیست، لفظ و مفهوم نیست بلکه یک حقیقت است و آنجا که جای حقیقت است و حضور و شهود، منزه از علوم حصولیه است فضلاً از قراردادهای اعتباریِ عربی و عِبری و سریانی و تازی و فارسی.
بنابراین این ﴿جَعَلَ اللّهُ الْکَعْبَةَ الْبَیْتَ الْحَرامَ﴾ کعبه معنای خود را هم خواهد داشت. اگر برجستگیِ بدنِ حوری را میگویند کواعب و کعب یعنی برجستگی، این از باب ﴿وَ رَفَعْنا﴾ برجسته است وگرنه الآن که شما بروید مکه، این کعبه در لای این کاخهای بلند دفن شده است و فقط منارههایش پیدا است، اینکه برجسته نیست و اصولا در گودترین جای مکه قرار دارد و خطر سیل هم او را تهدید میکند و در آن جای نشیب قرار دارد؛ نه روی کوه است و نه در دامنهٴ کوه، اطرافش همه کوه است و تمام این سیلها به آن سَمْت میریزد و فرورفتهترین جاهای مکه همین کعبه است. وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) فرمود: خدا امتحان کرده بندگانش را به جایی که در أوْعَر زمین است ، سنگلاخ است و فرورفتهترین جا است و اطرافش هم پر از خانه است؛ اما اینکه خدا نام او را و یاد او را گرامی داشت و زنده نگه داشت آن است که در حقیقت مایهٴ رفعت ملتها است و مردمی زندهاند و رفیعاند که به رفیعِ بالذات تکیه کنند و آن رفیع بالذات خدا و اسمای حسنای خدا است که به خدا متّکی است: ﴿جَعَلَ اللّهُ الْکَعْبَةَ الْبَیْتَ الْحَرامَ قِیامًا لِلنّاسِ وَ الشَّهْرَ الْحَرامَ وَ الْهَدْیَ وَ الْقَلائِدَ ذلِکَ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ یَعْلَمُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی اْلأَرْضِ وَ أَنَّ اللّهَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلیمٌ﴾.
تناسب صدر و ساقه مشخص میشود؛ خدایی که به اسرار آسمان و زمین عالم و آگاه است چنین جایگاهی را حور امنیت قرار داد، محور اقتصاد قرار داد و محور رفعت ذکر قرار داد که اینها عظیم شدند و اینها رفیع شدند. بعد فرمود: ﴿اعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ شَدیدُ الْعِقابِ وَ أَنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحیمٌ﴾؛ فرمود که اینها را درس بخوانید و یاد بگیرید؛ یعنی خدا هست، عقاب دارد و عقابش هم شدید است اینها را باید عالِم بشوید نه اینکه فقط مؤمن بشوید. ما چه درس بخوانیم؟ اینها را درس بخوانیم. قبل از اینها چه را بخوانیم؟ پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود که توحید خدا را بخوان: ﴿فَاعْلَمْ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ اللّهُ﴾ . اینها را بخوان و یاد بگیر! خود پیغمبر که وجود مبارک آن حضرت با تعلیمات الهی عالِم بود: ﴿وَ عَلَّمَکَ ما لَمْ تَکُنْ تَعْلَمُ﴾ ؛ اما به ما فرمود که اینها را یاد بگیرید. شدید العقاب بودن خدا را ما فقط مؤمن باشیم یا عالِم بشویم؟ این یک بحث کلامی مبسوطی را میخواهد که عقاب خدا یعنی چه؟ شدت عقاب خدا یعنی چه؟ یعنی اینها را بدانید و صِرف دانستن بدون تحقیق حاصل نمیشود: ﴿اعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ شَدیدُ الْعِقابِ﴾.
بیان عقاب قبل از مغفرت در آیه شریفه
مطلب دیگری است و آن این است که هم مغفرت ذات اقدس الهی مطرح است و هم در این آیه عقاب قبل از مغفرت یاد شده است: ﴿اعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ شَدیدُ الْعِقابِ﴾ (این یک)، ﴿وَ أَنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحیمٌ﴾ (این دو)؛ یعنی این اسمای حسنای خدا و این افعال الهی و این بهشت و جهنم داشتن خدا را بدانید و یاد بگیرید.
وجود داشتن بنای قبل از حضرت ابراهیم(علیه السلام)
قبلاً بحث شد که در زمان حضرت ابراهیم(سلام الله علیه) جای او مشخص بود، معلوم میشود که قبل از حضرت ابراهیم کعبه بنایی داشت منتها فرسوده شد و ذات اقدس الهی به حضرت ابراهیم(سلام الله علیه) دربارهٴ آن میفرماید که: ﴿بَوَّأْنا ِلإِبْراهیمَ مَکانَ الْبَیْتِ﴾ ؛ ما نشانش دادیم که این بیت جایش کجا است که تو حالا میخواهی بسازی. این معلوم میشود که قبلاً بوده و حالا فرسوده شد به وسیله سیل، زلزله و علل و عوامل دیگر، چه اینکه همین خود کعبه چندین بار ویران شده؛ با سیل ویران شده، با زلزله ویران شده و با منجنیق که روی کوه ابو قبیس نصب کردند برای دستگیر کردن ابنزبیر که در درون کعبه متحصن شده بود، مروانیان بالای کوه ابو قبیس منجنیق گذاشتند و همین کعبه را ویران کردند و ابن زبیر را درآوردند و اعدام کردند . چندین بار خراب شده است و این کعبهای که الآن انسانها در خدمت آن هستند عین دست ساخت وجود مبارک حضرت ابراهیم نیست. آن وقت شاید به اندازه دو متر یا یک متر و نیم مثلاً ارتفاع داشت و وجود مبارک حضرت ابراهیم روی یک سنگی ایستاد و بقیه را چید و دیگر داربست یا چوب بست و امثال ذلک که نبود بلکه روی یک سنگی ایستاد و بقیه را چید. شاید به قدِّ یک آدم، دو متر یا کمتر از دو متر در همین حدود؛ اما الآن است که ارتفاع فراوانی پیدا کرده است.
به هر تقدیر آنها بحث تاریخی است که در المیزان سیدنا الاستاد یک مقدارش را بحث فرمودند . عمده آن است که وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) دست مُحرِمین را گرفته و از زمین به آسمان برده ، این معنای معراج است و به نوبهٴ خود صلات که معراج مؤمن است ، حج هم معراج مؤمن است، عمره هم معراج مؤمن است و احرام هم معراج مؤمن است اگر کسی اینچنین بیندیشد وگرنه نه صلاة معراج مؤمن است و نه چیزهای دیگر.
بیان دو مسئله مهم
مسئله اینجا خیلی مهم است: اوّلاً ذات اقدس الهی دستور داد که اینها را یاد بگیرید: ﴿اعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ شَدیدُ الْعِقابِ وَ أَنَّ اللّهَ﴾ یعنی اعلموا أنَّ الله ﴿غَفُورٌ رَحِیمٌ﴾ اینها را باید یاد بگیرید. ثانیاً اینکه شدت عقاب قبل از مغفرت و رحمت خدا ذکر شده است، این برای چیست؟ سیدنا الاستاد(رضوان الله علیه) دارند که چون بحث در بیان مُحرَّمات حالِ احرام و حرمتهای کعبه بود یک تهدیدی دارد و یک هشداری دارد که مبادا شما این حرمتها را بشکنید! بدانید که ذات اقدس الهی شدید العقاب است ، البته اگر کسی توبه کرد راه توبه باز است.
بیانی را فخررازی دارد که آن بیان خیلی لطیف است و آن این است که کارهای خدا با رحمت شروع شده و کارهای خدا انتظار میرود که به رحمت ختم بشود ، چون «آخر من یشفع هو ارحم الراحمین» است، البته این در تفسیر فخر نیست به هر تقیید یک وقت انسان گناه فراوانی دارد که هیچ شفیعی حاضر نیست او را شفاعت کند یا اگر شفاعت بکند شفاعتش مسموع نیست، زیرا رحم و گذشتِ غیر خدا محدود است و تنها مبدَئی که و هستیای که رحمت او بیکران تا بیکران است ذات اقدس الهی است: «آخر من یشفع هو ارحم الراحمین»؛ آخرین شفیع ذات اقدس الهی است. بنابراین همانطوری که عالم از رحمت شروع شده است که رحمت خدا «هو الاوّل» است، رحمت خدا هم «هو الآخِر» است و این وسطها عقاب است ولی سرانجام به رحمت ختم میشود. اگر او تفطّنی میداشت و معارف را از اهل بیت فرا میگرفت شاید میتوانست این مطلب را بپروراند.
یک بیان نورانی در ادعیه ما است؛ نظیر آنچه که در صحیفه سجادیه است: «أَنْتَ الَّذِی تَسْعَی رَحْمَتُهُ أَمَامَ غَضَبِهِ» ، اینکه «یا مَنْ سَبقَتْ رحمتُه غضبَه» در خیلی از جاها است؛ رحمت خدا سابق است و رحمت خدا بیش از غضب او است؛ اما رحمت خدا بیش از غضب او است یک مطلب است و رحمت اِمام غضب است و غضب مأموم رحمت است و به رحمت اقتدا میکند مطلب دیگری است. هیچ جا خدا غضب نمیکند مگر پیشاپیش او رحمت حرکت کند: «أَنْتَ الَّذِی تَسْعَی رَحْمَتُهُ أَمَامَ غَضَبِهِ» . از اینجا معلوم میشود که غضب به دستور رحمت است؛ مثل جراحی که اگر پدر باشد و پسرش احتیاج داشته باشد به عمل جراحی، پدر به پسر خیلی مهربان است معذلک جراحی میکند. اینکه جراحی میکند و قلب او را میشکافد قبل از اینکه این پدرِ جراح دست به ابزار جراحی بزند مِهرِ او فتوا میدهد که این کار را بکن که این بریدن و بُرِش قلب به آن رحمتِ پدر اقتدا کرده است و این مأموم است نه امام؛ یعنی پدر چون مهربان است و حیات پسر را میطلبد قلب او را میشکافد که جراحی بکند و هرگز پدر دربارهٴ قلب پسر تصمیم بد نمیگیرد.
ذات اقدس الهی بر کل عالَم که میخواهد رحم بکند جهنم میآفریند. در نوبتهای قبل هم به عرضتان رسید که برای بسیاری از ماها جهنم نور است و برکت و خیلی از ماها وقتی به قیامت برسیم در و دیوار جهنم را میبوسیم و میگوییم اگر تو نبودی ما دست از پا خطا میکردیم و امروز به تو مبتلا میشدیم و از ترس تو بود که ما آدم شدیم. اگر نباشد جهنم اکثریت گرفتار غارتگری خواهند بود و این جهنم مایهٴ رحمت است برای یک عدهای. اگر نباشد مظلومین از دست ظالمین چه بکنند؟ و خیلیها از ترس جهنم است که دست به سوی خلاف دراز نمیکنند.
بنابر این نه تنها رحمت خدا بیش از غضب خدا است بلکه رحمت خدا امامِ غضب است و غضب خدا به رحمت خدا اقتدا میکند: «أنت الّذی تُسعی رحمتُه أمامَ غضبِه». حالا معنای «سبقت رحمتُه غضبَه» مشخص میشود که اگر سابق است سائق هم است و اگر قائد است سائق هم هست. بنابراین این غضب در وسط محدود به دو رحمت است: از یک طرف رحمتی که پیشاپیش حرکت میکند و از طرفی دیگر رحمت خدا سائق است و غضب را به سَمْتی که میخواهد سوق میدهد نه هر سَمْتی که خود غضب بخواهد برود. بنابراین غضب خدا محفوف به دو رحمت است: اوّل رحمت خدا و «آخر من یَشفع هو ارحم الراحمین» که آن هم رحمت خدا است، لذا این غضب وسط قرار میگیرد: ﴿أَنَّ اللّهَ شَدیدُ الْعِقابِ وَ أَنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحیمٌ﴾،
والحمد لله رب العالمین
- بیان عقاب قبل از مغفرت
- وجود داشتن بنای قبل از حضرت ابراهیم (ع)
- معرفی قرآن کریم درباره اوصاف حرم و مکه
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿جَعَلَ اللّهُ الْکَعْبَةَ الْبَیْتَ الْحَرامَ قِیامًا لِلنّاسِ وَ الشَّهْرَ الْحَرامَ وَ الْهَدْیَ وَ الْقَلائِدَ ذلِکَ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ یَعْلَمُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی اْلأَرْضِ وَ أَنَّ اللّهَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلیمٌ ﴿97﴾ اعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ شَدیدُ الْعِقابِ وَ أَنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحیمٌ ﴿98﴾ ما عَلَیٰ الرَّسُولِ إِلاَّ الْبَلاغُ وَ اللّهُ یَعْلَمُ ما تُبْدُونَ وَ ما تَکْتُمُونَ﴿99﴾
معرفی قرآن کریم درباره اوصاف حرم و مکه
قرآن کریم بسیاری از اوصاف را برای حَرَم و همچنین مکه بیان کرد؛ مهمترین و بهترین اوصاف و احکامی که برای حَرَم و همچنین برای مکه بیان کرد برقراری امنیت و تأمین اقتصاد است که این دو مطلب را در سورهٴ مبارکهٴ «قریش» مشخص کرد و فرمود: ﴿فَلْیَعْبُدُوا رَبَّ هذَا الْبَیْتِ ٭ الَّذی أَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ وَ آمَنَهُمْ مِنْ خَوْفٍ﴾ ؛ تأمین اقتصاد مردم و تأمین امنیت مردم به برکت این بیت است.
تبیین معنای «اطعمهم» در آیه
منظور از ﴿أَطْعَمَهُم مِن جُوعٍ﴾ تنها رفع گرسنگی شکم نیست و وقتی گفتند که اینها را از گرسنگی نجات دادند؛ یعنی نیازهای اقتصادی اینها را برطرف کردند و به اینها مسکن دادند، فرش دادند، لباس دادند و مانند آن. زیرا تعبیر از همهٴ مایحتاج به عنوان خوردن یک تعبیر رایجی است و وقتی میگوییم که مال مردم را نخورید منظور این نیست که اگر کسی مال مردم را غصب کرد به عنوان فرش مردم، لباس مردم، مسکن مردم شامل این نمیشود، بلکه مال مردم خوردن یعنی در مال غیر تصرف کردن
بیان معنای «اکل»
﴿لا تَأْکُلُوا أَمْوالَکُمْ بَیْنَکُمْ بِالْباطِلِ﴾ منظور خصوص اَکل نیست بلکه منظور مطلقِ تصرف است؛ خواه در فرش و لباس و زمینشان و خواه در خوراکیشان. منظور از خوردن در تعبیرات فارسی و عربی مطلقِ تصرف است. اینجا هم که فرمود: ﴿أَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ﴾ نه یعنی فقط نان اینها را تامین کرده، بلکه مایحتاج اقتصادی اینها را تامین فرموده اعم از نان، مسکن، لباس و مانند آن.
بنابراین بازگشت ﴿أَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ﴾ به تأمین اقتصادی برمیگردد، چه اینکه ﴿وَ آمَنَهُمْ مِنْ خَوْفٍ﴾ هم ناظر به برقراری امنیت است که اینها جانشان و مالشان در امان است و ناگزیر هم دارند و هم از تعرض بیگانهها در اماناند. آنکه فقیر است رنج داخلی دارد و آنکه فقیر نیست ولی در امان نیست رنج بیرونی دارد و از بیرون تهاجمی است. در این دو بخش فرمود که ذات اقدس الهی هم نیازهای شما را تأمین کرده و هم دست دیگران را از تطاول و تجاوز کوتاه کرد.
بیان تحلیل مسئله اقتصادی در سورهٴ «قصص»
در سورهٴ مبارکهٴ «عنکبوت» آیهٴ 67 میفرماید ﴿أَ وَ لَمْ یَرَوْا أَنّا جَعَلْنا حَرَمًا آمِنًا وَ یُتَخَطَّفُ النّاسُ مِنْ حَوْلِهِمْ أَ فَبِالْباطِلِ یُؤْمِنُونَ وَ بِنِعْمَةِ اللّهِ یَکْفُرُونَ﴾؛ مردم در خارج حَرَم امنیت ندارند و این قتل و خونریزی است که در بیابانها و خیابانهای شهرهای دیگر است. در منطقهٴ مکه و حَرَم الهی است که شما احساس امنیت میکنید؛ ولی در سورهٴ مبارکهٴ «قصص» به آن بخش اقتصادیاش هم اشاره فرمود و گذشته از مسئله امنیت مسئلهٴ اقتصاد و رفاه مادی را هم گوشزد کرد و فرمود ما اینجا را جای امن قرار دادیم و گذشته از اینکه امنیتشان تأمین است مسایلِ اقتصادی اینها هم تأمین است: ﴿أَ وَ لَمْ نُمَکِّنْ لَهُمْ حَرَمًا آمِنًا﴾ که ﴿یُجْبى إِلَیْهِ ثَمَراتُ کُلِّ شَیْءٍ رِزْقًا مِنْ لَدُنّا وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ﴾ .
از طرفی هم این گونه از برکات محصولِ دعای ابراهیم خلیل(سلام الله علیه) است که به خدا عرض کرد: اوّلاً اینجا را سرزمین آباد قرار بدهی و بعد هم این را جای امن قرار بدهی. دو تا دعا دارد ابراهیم خلیل(سلام الله علیه): یکی اینکه عرض کرد: ﴿رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَدًا آمِنًا﴾ که این بحثهایش قبلاً گذشت که در آنجا بدون الف و لام ذکر کرد. آن روز هنوز سرزمین مکه یک بیابان غیر ذی زرع بود که گفت: ﴿رَبَّنا إِنّی أَسْکَنْتُ مِنْ ذُرِّیَّتی بِوادٍ غَیْرِ ذی زَرْعٍ﴾ ؛ عرض کرد فرزندانم را و عائلهام را در یک سرزمین غیر ذی زرع اسکان دادم.
فرق بین غیر ذی زرع و بایر
غیر ذی زرع با بایر فرق میکند، غیر ذی زرع با موات فرق میکند، غیر ذی زرع با لم یُزْرَع فرق میکند و با هر سه قسم فرق میکند. یک وقت زمینی است بایر و به یک زحمت کوتاهی دایر میشود یا موات است که با یک زحمت کوچکی احیا میشود یا لم یزرع است اما شأنیت دارد، چون این لم یُزْرَع عدم ملکه است و با یک تلاش و کوششی یُزْرَع میشود. عنوان بایر بودن، عنوان موات بودن، عنوان لم یزرع بودن و غیر مزروعی بودن همهٴ اینها با زحمتهای کوچک آباد میشوند؛ اما غیر ذی زرع بودن یعنی نه تنها بایر است و نه تنها موات است لم یزرع هم نیست. لم یزرع به زمینی میگویند که قابل کشت باشد ولی کشت نشده است که این عدم ملکه است.
ابراهیم خلیل عرض کرد که خدایا! این لم یزرع نیست و موات نیست که کسی بتواند احیا بکند، چون اولین شرطش آب است و اینجا سنگلاخ بی آب است و سنگلاخ بی آب را که موات نمیگویند بلکه میگویند غیر ذی زرع که نه تنها بالفعل مزروع نیست شأناً هم مزروع نیست و قابل کشت و زرع نیست؛ ولی تو میتوانی فرزندانم را اداره کنی از هر راهی که بخواهی. اینجا را شهر قرار بده و شهر امن باشد. آن دعای اوّلش بی الف و لام است که ﴿رَبِّ اجْعَلْ هَذَا بَلَداً آمِناً﴾ .
وقتی به برکت آن دعای حضرت و تلاش هاجر و کوشش اسماعیل(سلام الله علیهم اجمعین) آب زمزم جوشید، کم کم، اینجا به صورت شهر درآمد؛ پرندگان آمدند و افراد دیگر آشنا شدند و در اینجا ساختمان ساختند و شده شهر. بار دیگر که ابراهیم خلیل(سلام الله علیه) تشریف آوردند عرض کرد که ﴿رَبِّ اجْعَلْ هذَا البَلَدَ آمِناً﴾ و اینجا دیگر با الف و لام ذکر کرد. عرض کرد که حالا که شهر شد این شهر را شهر امن قرار بده! امنیت آنقدر معتبر و محترم بود که در هر دو دعا آمده؛ هم دعای اوّل که عرض کرد: ﴿رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَدًا آمِنًا﴾. او هم دعای دوم که عرض کرد: ﴿رَبِّ اجْعَلْ هذَا البَلَدَ آمِناً﴾. به برکت دعای ابراهیم خلیل(سلام الله علیه) اینجا سرزمین امن شد؛ گاهی رعایت میکردند و گاهی رعایت نمیکردند ولی در هر صورت سرزمین امن بود. بعد هم ابراهیم خلیل(سلام الله علیه) بعد از اینکه این دعای امنیت را عرض کرد، عرض کرد که خدایا! کسانی که در این سرزمین زندگی میکنند ﴿وَارْزُقْهُم مِنَ الَّثمَرَاتِ﴾ . این دعای ابراهیم خلیل هم مستجاب شد، لذا در سورهٴ «قصص» میفرماید که ﴿أَوَ لَمْ نُمَکِّن لَهُمْ حَرَماً آمِناً﴾ که ﴿یُجْبَی إِلَیْهِ ثَمَرَاتُ کُلِّ شَیْ﴾ (این هم یک مطلب). بنابراین امنیت اقتصادی، امنیت نظامی و سیاسی که جانشان، خونشان، مالشان و عِرضشان در امان است و آن اموری هم که ذکر شد نظیر شهر حرام و نظیر هدی و نظیر قلائد به برکت این بیت حرام است.
دلیل وجه تسمیه کعبه و حرمت آن
بیت حرام حرمتش به چیست؟ چرا کعبه این همه حرمت پیدا کرد؟ یک بحث در این است که چرا کعبه را کعبه گفتند؟ آنها که معمولاً زمینی میاندیشند دربارهٴ همین جهات چهارگانه بودن آن و مکعب بودن آن در اطراف لغت و وجه تسمیه و وجه تناسب دور زدند که نوع مفسرین اینطور بودند. گفتند که کعبه را کعبه گفتند برای این است که مکعب شکل است و یک جسمی که شش سطح دارد مکعب است که چهار دیوارش چهار سطح است و آن سقف و سطحش هم که دو سطح است میشود شش سطح و شکل مکعب همان شکلی است که شش سطح داشته باشد، از این جهت آن را گفتند کعبه. یا چون چهار دیوار دارد و چهار ضلع دارد و از هر طرفی برجسته است آن برجستگی را میگویند کَعْب ، چون آن برجستگی پا را هم میگویند کعب و برجستگی بدن حوریها را میگویند کواعب که ﴿کَواعِبَ أَتْرابًا﴾ این است. اینها درست است و برخلاف لغت نیست، ولی صحبت در این است که همهٴ اینها زمینی اندیشیدن است.
وقتی که از امام صادق(سلام الله علیه) سؤال میکنند که چرا کعبه را کعبه میگویند حضرت چه جور جواب میدهد؟ یک جوری جواب میدهد که همهٴ آن بحثها آن پیوند اصلی خودش را پیدا کند. بحث این بود که جامعه امنیت میخواهد و جامعه اقتصاد میخواهد؛ ولی آیا اینها روبنا هستند یا زیربنا؟ این مهمترین مسئلهٴ دینی است که زیربنا اعتقاد است و اقتصاد و امنیت و همهٴ اینها روبنا است. اینچنین نیست که انسان را با اقتصاد بتوان اداره کرد یا انسان اصالة الاقتصادی بیندیشد، بلکه انسان را اعتقاد اداره میکند و اصالة الاعتقادی باید باشد و بقیه تأمین است. نشانهاش آن است که آنها که اعتقاد نداشتند و اقتصاد داشتند متلاشی شدند و آنها که اعتقاد داشتند و اقتصاد نداشتند به جاهایی رسیدند.
وقتی از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) سؤال میکنند که کعبه را چرا کعبه میگویند؟ فرمود برای این است که چهار دیوار دارد و مکعب شکل است و از این جهت کعبه است که این زمینی جواب دادن است. سائل سؤال میکند که چرا چهار دیواری شد؟ اگر شش ضلع میداشت با آن سقف و کف میشد هشت ضلعی و دیگر کعبه و مکعب نبود. چرا شش ضلعی شد و چرا چهار دیواری شد؟ فرمود: چون البیت المعمور چهار دیوار است. از آن به بعد دست سائل را خود حضرت میگیرد و بالا میبرد و میفرماید: چرا اگر مثلاً سؤال بشود که البیت المعمور چهار ضلع دارد؟ جوابش این است که عرش چهار ضلع دارد و اگر سؤال بکنید که چرا عرش چهار ضلع دارد؟ میفرماید: «لانّ الکلماتِ التی بُنی علیها الاسلام أربع سبحان الله والحمدلله و لا اله الا الله والله اکبر».
ببینید حرف از کجا به کجا میرسد از زمین به عرش میرسد و از عرش هم میگذرد؛ فرمود که چون کلماتی که نظام هستی روی آنها است همین تسبیحات اربعه است. آن وقت آن تسبیحات اربع باعث تحقق عرش الهی میشود که چهار ضلع دارد و آن باعث تحقق البیت المعمور میشود که چهار ضلع دارد و آن باعث تحقق وجود طبیعی در عالم طبیعت میشود که کعبه است که چهار دیوار دارد؛ یعنی آنچه که در عالم طبیعت است الگویی است از عالم مثال و آنچه در عالم مثال است الگویی است در عالم مجردات و آنچه در عالم مجردات است الگویی است از اسماء حسنای ذات اقدس الهی و آن نظام ربانی مایهٴ تحقق این حرفها است.
حالا اگر کسی مکه رفت و حاجی یا معتمِر شد اگر حاجیِ زمینی و معتمِرِ زمینی باشد و حج و عمرهٴ زمینی باشد او دور همین کعبه طواف میکند و اگر کسی از این برتر باشد او فکر میکند که دارد دور کعبه و دور بیت معمور میگردد و اگر از اینها برتر بیندیشد فکر میکند که دور کعبه و دور بیت معمور و دور عرش میگردد. چنین حاجی و چنین مُحرِمی قلب او میشود عرش الرحمن: «أنَّ قلبَ المؤمن عرش الرحمان» و اگر از اینها بلندتر بیندیشد و جزء اُوحَدِیِّ از معتمرین و حاجیان باشد دور تسبیحات اربع میگردد.
معنای مدفوع الذکر بودن پیامبر(صلّیٰ الله علیه و آله و سلّم) و کعبه
آنگاه همین حاجی دوباره که برگشت میگوید که کعبه را کعبه میگویند برای اینکه برجسته است و نظیر ﴿وَ رَفَعْنا لَکَ ذِکْرَکَ﴾ کعابتی دارد و برجستگی ذکری دارد و همانطوری که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مرفوع الذکر است کعبه هم مرفوع الذکر است و از این جهت برجسته است. این کعابت و کعوبت و برجستگی اختصاصی به برجستگیِ روی پا و روی دیوار و روی سنگ و گِل که ندارد بلکه این یک چیز برجسته است؛ مثل رفع، رفع که اختصاص به رفع دَر و دیوار ندارد تا بگوییم که ﴿وَ رَفَعْنا لَکَ ذِکْرَکَ﴾ مَجاز است؛ خواه رفع مادی باشد و خواه رفع مجرد، در هر صورت رفع است.
آنگاه اگر کسی با این دید بررسی کند آن وقت میتواند جمع بندی کند و بگوید: آنچه که در سورهٴ «قریش» آمده است که ﴿أَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ وَ آمَنَهُمْ مِنْ خَوْفٍ﴾ یا در سوره «عنکبوت» و «قصص» آمده است که نعمتهای امنیتی و نعمتهای اقتصادی تأمین است و همهٴ اینها به احترام حَرَم است و حَرَم به احترام مکه و مسجدالحرام است و مسجد الحرام به احترام کعبه است، از آن به بعد سِیرِ آسمانی دارد. همانطوری که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) یک سِیرِ زمینی داشت از مسجدالحرام به مسجد الاقصی و از آن به بعد سِیرِ آسمانی داشت، یک مفسری که در خدمت قرآن کریم است اوایل یک سِیرِِ زمینی دارد و میآید تا پای دیوار کعبه و از آنجا ﴿سُبْحانَ الَّذی أَسْریٰ بِعَبْدِهِ لَیْلاً﴾ یوماً، شهراً، عاماً، عصراً، قرناً من المسجدالحرام الی البیت المعمور ثم الی العرش ثم الی الکلمات اللَّتی بُنِیَ علیها الاسلام است . آن وقت آن حدیث نورانی امام صادق(سلام الله علیه) معنای خاص خود را پیدا میکند. این مَجاز نیست، برای اینکه همه این مراحل جزء رفع الهی است و ترفیعاتِ درجاتِ الهی است. آنگاه برای چنین آدمی روشن میشود که همهٴ این برکات به وسیلهٴ اعتقاد تامین میشود. هرگز اقتصاد را به چشم اصل نگاه نمیکند و امنیت را به چشم اصل نگاه نمیکند و هر مشکلی که هست با اعتقاد حل میکند. آن وقت میبیند که ﴿جَعَلَ اللّهُ الْکَعْبَةَ الْبَیْتَ الْحَرامَ قِیامًا لِلنّاسِ﴾.
منظور از واژه «ناس» در آیه
وقتی به تفسیر فخر رازی مراجعه میکنید میبینید که چقدر زمینی میاندیشد؟! میگوید: منظور از این ناس خصوص عرباند، برای اینکه هر کسی که حرف میزند وقتی میگوید مردم، از مردم شهر و دیار خود سخن میگوید و این ﴿قِیَاماً لِلنَّاسِ﴾ برای این است که وضع عرب با مکه و با کعبه تأمین شده است . این چقدر زمینی اندیشیدن است! اگر ذات اقدس الهی گوینده است چرا ما همهٴ مردم را مراد ندانیم؟ او که فرمود: قرآن برای هدایت مردم است، مگر عرب بود؟ مگر گوینده عرب است؟ گوینده نه عرب است و نه عجم. فرمود که این کتاب ﴿هُدیً لِلنَّاسِ﴾ است و برای همهٴ مردم است. ﴿شَهْرُ رَمَضانَ الَّذی أُنْزِلَ فیهِ الْقُرْآنُ هُدًی لِلنّاسِ﴾ است. مگر عرب است که این حرفها را میزند؟ یا ـ معاذالله ـ پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به عنوان عرب این حرفها را آورده؟ مگر حرف حرفِ او است یا حرف حرفِ ذات اقدس الهی است؟ نباید گفت که چون وضع عرب با این مسئلهٴ حج تأمین میشود و آنها از مشکلات مالی بیرون میآیند از این جهت خدا فرمود: ﴿قِیَاماً لِلنَّاسِ﴾ یعنی قیاماً للعرب برای اینکه منافع آنها در اینجا تامین است؟! اینطور نیست.
منافع دنیایی و أخروی همهٴ مردم تأمین است، برای اینکه ﴿إِنَّ أَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنّاسِ لَلَّذی بِبَکَّةَ مُبارَکًا وَ هُدًى لِلْعالَمینَ﴾ این چه کاره به عرب و عجم دارد؟ این برای همهٴ مردم برکت است. این لفظش عربی است؛ اما ﴿هُدیً لِلنَّاسِ﴾ است وگرنه ﴿وَ إِنَّهُ فی أُمِّ الْکِتابِ لَدَیْنا لَعَلِیّ حَکیمٌ﴾ . بنابراین اینچنین نیست که این ﴿جَعَلَ اللّهُ الْکَعْبَةَ الْبَیْتَ الْحَرامَ قِیامًا لِلنّاسِ﴾ یعنی مایه قوام معیشت مردم عرب زبان باشد، آن هم کسانی که مثلاً در مکه زندگی میکنند! اینچنین نیست. الآن اینها خیال میکنند که چون افراد ﴿مِن کُلِّ فَجٍّ عَمِیقٍ﴾ میآیند و هر کسی کالایی دارد که میتواند آنجا بفروشد و مشکلات مالیاش تأمین بشود، در حالیکه در کل سال تقریبا یک ماه مکه وضعش این است؛ اما بسیاری از کشورهای اروپایی هستند که هر یک دقیقه یک هواپیما برمیخیزد و مینشیند و اصلاً مکه نسبت به آن، قابل قیاس نیست پس ما باید بگوییم که آن ﴿قِیَاماً لِلنَّاسِ﴾ است. اصلاً یک روستای کوچکی است، آن هم در همان بحبوحهٴ جمعیتش یعنی در ذی الحجه. کسی که از نزدیک آنجا مینشیند و میبیند هر یک دقیقه یک هواپیما مینشیند و برمیخیزد که سیل صنعت است به آن سَمْت. این را که نمیشود گفت ﴿قِیَاماً لِلنَّاسِ﴾؛ اما قرآن کریم آنها را قاعد و نشسته میداند؛ سِرّش این است که در همین سورهٴ مبارکهٴ «انفال» فرمود: جنگ شما را زنده میکند و هیچ کس فکر نمیکند که مگر جنگ هم میشود عامل حیات؟ همانطوری که قصاص عامل حیات است فرمود که جنگ هم شما را زنده میکند.
دربارهٴ قصاص یک مقدار بحث شد که ﴿وَ لَکُمْ فِی الْقِصاصِ حَیاةٌ یا أُولِی اْلأَلْبابِ﴾ یعنی چه؟ تا حدودی روشن شد؛ اما در سورهٴ مبارکهٴ «انفال» بعد از تبیین آیات جهاد و خونریزی فرمود: ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اسْتَجیبُوا لِلّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاکُمْ لِما یُحْییکُمْ﴾ که دربارهٴ آیات جهاد است، البته چون مورد مخصص نیست جای دیگر را هم شامل میشود؛ یعنی نماز و روزه را هم شامل میشود و إلاّ اصلش دربارهٴ جنگ است. فرمود که جنگ شما را زنده میکند و ملتی زنده است که زیر بار ذلت نرود و ملتی زنده است که معتقد باشد و قیام داشته باشد ﴿قِیَاماً لِلنَّاسِ﴾. ناس قیام کنند برای چه؟ ﴿إِنَّما أَعِظُکُمْ بِواحِدَةٍ أَنْ تَقُومُوا لِلّهِ﴾ ؛ حالا که مردم برخاستند برای چه برخیزند؟ ﴿أَنْ تَقُومُوا لِلّهِ﴾. إسناد قیام به مردم إسنادِ مبدأ قابلی است، مردم برخیزید! برای چه برخیزید؟ ﴿إِنَّما أَعِظُکُمْ بِواحِدَةٍ أَنْ تَقُومُوا لِلّهِ﴾؛ برای خدا برخیزید، وقتی برای خدا برخاستند دین خدا عالَمگیر میشود؛ آنگاه ﴿لا تَظْلِمُونَ وَ لا تُظْلَمُونَ﴾ ؛ چنین ملتی و چنین مردمی قیام دارند و کعبه قیامِ مردمی است.
اگر اینچنین است پس این مراسم مقدمه است؛ یعنی وقتی که مطلب جمع بندی میشود میگویند که همه این برکات به احترام حَرَم و مسجد الحرام است تا بعد به کعبه برسد و وقتی به کعبه رسید دیگر همانجا دفن نمیشویم بلکه میرویم بالا و میبینیم که همه این برکات به وسیله بیت المعمور است، بعد به وسیله عرش است و بعد به وسیله تسبیحات اربع است. این است که میگویند قرآن بدون عترت اصلاً معنا ندارد و بازگشتاش به همین تفسیر فخر رازی است. میبینید که زمینی فکر کردن این میشود که ﴿جَعَلَ اللّهُ الْکَعْبَةَ الْبَیْتَ الْحَرامَ قِیامًا لِلنّاس﴾ أی للعرب و این دست همه زمینیها را گرفته و به آسمان برده است که خیلی فاصله است. این را مثلاً نمیشود گفت که در این آیه دو وجه است: یک وجه را امام صادق(سلام الله علیه) فرمود و یک وجه را فخر رازی، نه اینچنین نیست، بلکه لایقاس بِهِ احد؛ مثلاً کسی اگر بخواهد ارزیابی بکند، خطی را با خط میسنجد و هرگز نقطه را که با خط نمیسنجند، اینجور است.
آنجا خود ذات اقدس الهی جواب داد و فرمود: اگر کسی کفران نعمت کرد ما او را به عذاب گرفتار خواهیم کرد و در پاسخ حضرت ابراهیم(سلام الله علیه) دعا را مستجاب کرده و فرمود که اینها متنعماند و اگر کسی کفر ورزید یا اگر کسی بخواهد که ﴿مَنْ یُرِدْ فیهِ بِإِلْحادٍ بِظُلْمٍ نُذِقْهُ مِنْ عَذابٍ أَلیمٍ﴾ . لفظ و لغت عربی است که ﴿إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآناً عَرَبِیّاً لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ ٭ وَإِنَّهُ فِی أُمِّ الکِتَابِ لَدَیْنَا لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ﴾ ؛ یعنی این یک طرفش عربی است یک طرفش نه عربی است و نه عبری است و نه سریانی، هیچ چیز نیست، لفظ و مفهوم نیست بلکه یک حقیقت است و آنجا که جای حقیقت است و حضور و شهود، منزه از علوم حصولیه است فضلاً از قراردادهای اعتباریِ عربی و عِبری و سریانی و تازی و فارسی.
بنابراین این ﴿جَعَلَ اللّهُ الْکَعْبَةَ الْبَیْتَ الْحَرامَ﴾ کعبه معنای خود را هم خواهد داشت. اگر برجستگیِ بدنِ حوری را میگویند کواعب و کعب یعنی برجستگی، این از باب ﴿وَ رَفَعْنا﴾ برجسته است وگرنه الآن که شما بروید مکه، این کعبه در لای این کاخهای بلند دفن شده است و فقط منارههایش پیدا است، اینکه برجسته نیست و اصولا در گودترین جای مکه قرار دارد و خطر سیل هم او را تهدید میکند و در آن جای نشیب قرار دارد؛ نه روی کوه است و نه در دامنهٴ کوه، اطرافش همه کوه است و تمام این سیلها به آن سَمْت میریزد و فرورفتهترین جاهای مکه همین کعبه است. وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) فرمود: خدا امتحان کرده بندگانش را به جایی که در أوْعَر زمین است ، سنگلاخ است و فرورفتهترین جا است و اطرافش هم پر از خانه است؛ اما اینکه خدا نام او را و یاد او را گرامی داشت و زنده نگه داشت آن است که در حقیقت مایهٴ رفعت ملتها است و مردمی زندهاند و رفیعاند که به رفیعِ بالذات تکیه کنند و آن رفیع بالذات خدا و اسمای حسنای خدا است که به خدا متّکی است: ﴿جَعَلَ اللّهُ الْکَعْبَةَ الْبَیْتَ الْحَرامَ قِیامًا لِلنّاسِ وَ الشَّهْرَ الْحَرامَ وَ الْهَدْیَ وَ الْقَلائِدَ ذلِکَ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ یَعْلَمُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی اْلأَرْضِ وَ أَنَّ اللّهَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلیمٌ﴾.
تناسب صدر و ساقه مشخص میشود؛ خدایی که به اسرار آسمان و زمین عالم و آگاه است چنین جایگاهی را حور امنیت قرار داد، محور اقتصاد قرار داد و محور رفعت ذکر قرار داد که اینها عظیم شدند و اینها رفیع شدند. بعد فرمود: ﴿اعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ شَدیدُ الْعِقابِ وَ أَنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحیمٌ﴾؛ فرمود که اینها را درس بخوانید و یاد بگیرید؛ یعنی خدا هست، عقاب دارد و عقابش هم شدید است اینها را باید عالِم بشوید نه اینکه فقط مؤمن بشوید. ما چه درس بخوانیم؟ اینها را درس بخوانیم. قبل از اینها چه را بخوانیم؟ پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود که توحید خدا را بخوان: ﴿فَاعْلَمْ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ اللّهُ﴾ . اینها را بخوان و یاد بگیر! خود پیغمبر که وجود مبارک آن حضرت با تعلیمات الهی عالِم بود: ﴿وَ عَلَّمَکَ ما لَمْ تَکُنْ تَعْلَمُ﴾ ؛ اما به ما فرمود که اینها را یاد بگیرید. شدید العقاب بودن خدا را ما فقط مؤمن باشیم یا عالِم بشویم؟ این یک بحث کلامی مبسوطی را میخواهد که عقاب خدا یعنی چه؟ شدت عقاب خدا یعنی چه؟ یعنی اینها را بدانید و صِرف دانستن بدون تحقیق حاصل نمیشود: ﴿اعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ شَدیدُ الْعِقابِ﴾.
بیان عقاب قبل از مغفرت در آیه شریفه
مطلب دیگری است و آن این است که هم مغفرت ذات اقدس الهی مطرح است و هم در این آیه عقاب قبل از مغفرت یاد شده است: ﴿اعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ شَدیدُ الْعِقابِ﴾ (این یک)، ﴿وَ أَنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحیمٌ﴾ (این دو)؛ یعنی این اسمای حسنای خدا و این افعال الهی و این بهشت و جهنم داشتن خدا را بدانید و یاد بگیرید.
وجود داشتن بنای قبل از حضرت ابراهیم(علیه السلام)
قبلاً بحث شد که در زمان حضرت ابراهیم(سلام الله علیه) جای او مشخص بود، معلوم میشود که قبل از حضرت ابراهیم کعبه بنایی داشت منتها فرسوده شد و ذات اقدس الهی به حضرت ابراهیم(سلام الله علیه) دربارهٴ آن میفرماید که: ﴿بَوَّأْنا ِلإِبْراهیمَ مَکانَ الْبَیْتِ﴾ ؛ ما نشانش دادیم که این بیت جایش کجا است که تو حالا میخواهی بسازی. این معلوم میشود که قبلاً بوده و حالا فرسوده شد به وسیله سیل، زلزله و علل و عوامل دیگر، چه اینکه همین خود کعبه چندین بار ویران شده؛ با سیل ویران شده، با زلزله ویران شده و با منجنیق که روی کوه ابو قبیس نصب کردند برای دستگیر کردن ابنزبیر که در درون کعبه متحصن شده بود، مروانیان بالای کوه ابو قبیس منجنیق گذاشتند و همین کعبه را ویران کردند و ابن زبیر را درآوردند و اعدام کردند . چندین بار خراب شده است و این کعبهای که الآن انسانها در خدمت آن هستند عین دست ساخت وجود مبارک حضرت ابراهیم نیست. آن وقت شاید به اندازه دو متر یا یک متر و نیم مثلاً ارتفاع داشت و وجود مبارک حضرت ابراهیم روی یک سنگی ایستاد و بقیه را چید و دیگر داربست یا چوب بست و امثال ذلک که نبود بلکه روی یک سنگی ایستاد و بقیه را چید. شاید به قدِّ یک آدم، دو متر یا کمتر از دو متر در همین حدود؛ اما الآن است که ارتفاع فراوانی پیدا کرده است.
به هر تقدیر آنها بحث تاریخی است که در المیزان سیدنا الاستاد یک مقدارش را بحث فرمودند . عمده آن است که وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) دست مُحرِمین را گرفته و از زمین به آسمان برده ، این معنای معراج است و به نوبهٴ خود صلات که معراج مؤمن است ، حج هم معراج مؤمن است، عمره هم معراج مؤمن است و احرام هم معراج مؤمن است اگر کسی اینچنین بیندیشد وگرنه نه صلاة معراج مؤمن است و نه چیزهای دیگر.
بیان دو مسئله مهم
مسئله اینجا خیلی مهم است: اوّلاً ذات اقدس الهی دستور داد که اینها را یاد بگیرید: ﴿اعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ شَدیدُ الْعِقابِ وَ أَنَّ اللّهَ﴾ یعنی اعلموا أنَّ الله ﴿غَفُورٌ رَحِیمٌ﴾ اینها را باید یاد بگیرید. ثانیاً اینکه شدت عقاب قبل از مغفرت و رحمت خدا ذکر شده است، این برای چیست؟ سیدنا الاستاد(رضوان الله علیه) دارند که چون بحث در بیان مُحرَّمات حالِ احرام و حرمتهای کعبه بود یک تهدیدی دارد و یک هشداری دارد که مبادا شما این حرمتها را بشکنید! بدانید که ذات اقدس الهی شدید العقاب است ، البته اگر کسی توبه کرد راه توبه باز است.
بیانی را فخررازی دارد که آن بیان خیلی لطیف است و آن این است که کارهای خدا با رحمت شروع شده و کارهای خدا انتظار میرود که به رحمت ختم بشود ، چون «آخر من یشفع هو ارحم الراحمین» است، البته این در تفسیر فخر نیست به هر تقیید یک وقت انسان گناه فراوانی دارد که هیچ شفیعی حاضر نیست او را شفاعت کند یا اگر شفاعت بکند شفاعتش مسموع نیست، زیرا رحم و گذشتِ غیر خدا محدود است و تنها مبدَئی که و هستیای که رحمت او بیکران تا بیکران است ذات اقدس الهی است: «آخر من یشفع هو ارحم الراحمین»؛ آخرین شفیع ذات اقدس الهی است. بنابراین همانطوری که عالم از رحمت شروع شده است که رحمت خدا «هو الاوّل» است، رحمت خدا هم «هو الآخِر» است و این وسطها عقاب است ولی سرانجام به رحمت ختم میشود. اگر او تفطّنی میداشت و معارف را از اهل بیت فرا میگرفت شاید میتوانست این مطلب را بپروراند.
یک بیان نورانی در ادعیه ما است؛ نظیر آنچه که در صحیفه سجادیه است: «أَنْتَ الَّذِی تَسْعَی رَحْمَتُهُ أَمَامَ غَضَبِهِ» ، اینکه «یا مَنْ سَبقَتْ رحمتُه غضبَه» در خیلی از جاها است؛ رحمت خدا سابق است و رحمت خدا بیش از غضب او است؛ اما رحمت خدا بیش از غضب او است یک مطلب است و رحمت اِمام غضب است و غضب مأموم رحمت است و به رحمت اقتدا میکند مطلب دیگری است. هیچ جا خدا غضب نمیکند مگر پیشاپیش او رحمت حرکت کند: «أَنْتَ الَّذِی تَسْعَی رَحْمَتُهُ أَمَامَ غَضَبِهِ» . از اینجا معلوم میشود که غضب به دستور رحمت است؛ مثل جراحی که اگر پدر باشد و پسرش احتیاج داشته باشد به عمل جراحی، پدر به پسر خیلی مهربان است معذلک جراحی میکند. اینکه جراحی میکند و قلب او را میشکافد قبل از اینکه این پدرِ جراح دست به ابزار جراحی بزند مِهرِ او فتوا میدهد که این کار را بکن که این بریدن و بُرِش قلب به آن رحمتِ پدر اقتدا کرده است و این مأموم است نه امام؛ یعنی پدر چون مهربان است و حیات پسر را میطلبد قلب او را میشکافد که جراحی بکند و هرگز پدر دربارهٴ قلب پسر تصمیم بد نمیگیرد.
ذات اقدس الهی بر کل عالَم که میخواهد رحم بکند جهنم میآفریند. در نوبتهای قبل هم به عرضتان رسید که برای بسیاری از ماها جهنم نور است و برکت و خیلی از ماها وقتی به قیامت برسیم در و دیوار جهنم را میبوسیم و میگوییم اگر تو نبودی ما دست از پا خطا میکردیم و امروز به تو مبتلا میشدیم و از ترس تو بود که ما آدم شدیم. اگر نباشد جهنم اکثریت گرفتار غارتگری خواهند بود و این جهنم مایهٴ رحمت است برای یک عدهای. اگر نباشد مظلومین از دست ظالمین چه بکنند؟ و خیلیها از ترس جهنم است که دست به سوی خلاف دراز نمیکنند.
بنابر این نه تنها رحمت خدا بیش از غضب خدا است بلکه رحمت خدا امامِ غضب است و غضب خدا به رحمت خدا اقتدا میکند: «أنت الّذی تُسعی رحمتُه أمامَ غضبِه». حالا معنای «سبقت رحمتُه غضبَه» مشخص میشود که اگر سابق است سائق هم است و اگر قائد است سائق هم هست. بنابراین این غضب در وسط محدود به دو رحمت است: از یک طرف رحمتی که پیشاپیش حرکت میکند و از طرفی دیگر رحمت خدا سائق است و غضب را به سَمْتی که میخواهد سوق میدهد نه هر سَمْتی که خود غضب بخواهد برود. بنابراین غضب خدا محفوف به دو رحمت است: اوّل رحمت خدا و «آخر من یَشفع هو ارحم الراحمین» که آن هم رحمت خدا است، لذا این غضب وسط قرار میگیرد: ﴿أَنَّ اللّهَ شَدیدُ الْعِقابِ وَ أَنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحیمٌ﴾،
والحمد لله رب العالمین
تاکنون نظری ثبت نشده است