display result search
منو
تفسیر آیات 94 و 95 سوره مائده بخش سوم

تفسیر آیات 94 و 95 سوره مائده بخش سوم

  • 1 تعداد قطعات
  • 33 دقیقه مدت قطعه
  • 65 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 94 و 95 سوره مائده بخش سوم"
- بیان روایت هفتم از امام صادق(ع) دربارهٴ چگونگی پرداخت فدیه
- بیان اطلاق حکم به شهادت
- حرام بودن قتل صید در حال احرام

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لَیَبْلُوَنَّکُمُ اللّهُ بِشَیْ‏ءٍ مِنَ الصَّیْدِ تَنالُهُ أَیْدیکُمْ وَ رِماحُکُمْ لِیَعْلَمَ اللّهُ مَنْ یَخافُهُ بِالْغَیْبِ فَمَنِ اعْتَدی بَعْدَ ذلِکَ فَلَهُ عَذابٌ أَلیمٌ ٭ یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَقْتُلُوا الصَّیْدَ وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ وَ مَنْ قَتَلَهُ مِنْکُمْ مُتَعَمِّدًا فَجَزاءٌ مِثْلُ ما قَتَلَ مِنَ النَّعَمِ یَحْکُمُ بِهِ ذَوا عَدْلٍ مِنْکُمْ هَدْیًا بالِغَ الْکَعْبَةِ أَوْ کَفّارَةٌ طَعامُ مَساکینَ أَوْ عَدْلُ ذلِکَ صِیامًا لِیَذُوقَ وَبالَ أَمْرِهِ عَفَا اللّهُ عَمّا سَلَفَ وَ مَنْ عادَ فَیَنْتَقِمُ اللّهُ مِنْهُ وَ اللّهُ عَزیزٌ ذُو انْتِقامٍ﴾

تبیین غوائد امتحان
یکی از فوائد امتحان این است که کسی در قیامت احتجاج نکند و نگوید که خدایا! اگر فلان وصف را یا فلان کار را در اختیار ما قرار می‌دادی ما هم موفق می‌شدیم. در موارد فراوانی قرآن دو گروه را یاد می‌کند که هر دو گروه از یک وصفی یا یک حالی و فعلی برخوردار بودند ولی عده‌ای به آن وصف و حال عمل کردند و عده‌ای آن وصف و حال را نادیده گرفتند؛ بعضی‌ها نقض عهد کردند و بعضی به عهد وفا کردند؛ مثلاً دو گروه‌اند که هر دو پیمان می‌سپارند که نسبت به عهد الهی وفادار باشند؛ اما یک عده به عهدشان وفا می‌کنند که ﴿مِنَ الْمُؤْمِنینَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضی نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبْدیلاً﴾ و گروه دیگر با اینکه تعهد سپردند که صحنه را ترک نکنند و فرار نکنند اما ‌«‌ولّوا الادبار» و با اینکه اینها تعهد سپردند که ﴿وَ لَقَدْ کانُوا عاهَدُوا اللّهَ﴾ . بنابراین امتحان برای آن است که هیچ کس در قیامت احتجاج نکند که اگر فلان وصف یا حال یا فعل نصیب ما می‌شد ما هم موفق می‌شدیم.
خوف غیب در قرآن
مطلب بعدی آن است که اینکه فرمود: ﴿لِیَعْلَمَ اللّهُ مَنْ یَخافُهُ بِالْغَیْبِ﴾ غالب مواردی که خوفِ غیب در قرآن مطرح است همان خوف از قیامت است و خوف از بهشت و جهنم است که محسوس نیست و غیب است و کسانی که ایمان به غیب دارند از غیب هراسناک‌اند؛ ولی در بعضی از موارد کلمهٴ غیب درباره مخفی بودن در مقابل عَلَن است که یوسف صدیق(سلام الله علیه) در همان سورهٴ ‌«یوسف‌» دارد که این را من کردم ﴿لِیَعْلَمَ أَنِّی لَمْ أَخُنْهُ بِالغَیْبِ﴾ ؛ تا او بفهمد که من در خفا خیانتی نکرده‌ام. این خیانتِ غیب با قرینه‌ای که همراه است معلوم می‌شود که یعنی در عَلَن من خیانت نکردم و در سرّ هم خیانت نکردم. گاهی ممکن است خوفِ به غیب برای بیان اسرار منافقین باشد که منافقین در علن به اصطلاح خائف‌اند ولی در غیاب خائف نیستند؛ ﴿إِذا خَلَوْا إِلی شَیاطینِهِمْ قالُوا إِنّا مَعَکُمْ﴾ که آنها را هم البته می‌گیرد.
سر فصل بودن آیهٴ مذکور برای دو آیهٴ بعدی
مطلب بعدی آن است که این آیهٴ ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا﴾ سر فصل است برای دو آیهٴ بعدی که یکی مربوط به صید بَرّی است و یکی مربوط به صید بحری؛ اما آیه‌ای که صید بحری را تحریم می‌کند فرمود: ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَقْتُلُوا الصَّیْدَ﴾؛ این قتل که حرام است اعم از مباشرت یا تسبیب است. وقت است که کسی تیری در دست اوست یا دشنه یا شمشیری در دست اوست که صید را می‌کشد و یک وقت است که کلب معلَّم را اِقراء می‌کند تا صیدی را بگیرد و آن از پا در بیاورد که هر دو مصداق قتلِ صید است؛ منتها یکی به مباشرت و دیگری به تسبیب است. بنابراین قتل صید که حرام است هر دو قسم را می‌گیرد.
حرام بودن قتل صید در حال احرام
مطلب بعدی آن است که همان طوری که ملاحظه فرمودید به معنی مَصید است یعنی آن حیوان و صید به چیزی می‌گویند که تبعاً وحشی باشد و اهلی را اگر کسی کُشت نمی‌گویند که صید کرد یا اگر ذبح کرد یا نحر کرد نمی‌گویند صید کرد. اگر شتر اهلی را نَحر کرد یا گاو و گوسفند اهلی را ذبح کرد نمی‌گویند که صید کرد. صید آن حیوان ممتنع است، فرّار است و وحشی است که این معنای صید است. قتلِ صید حرام است؛ گاهی قتل حرام است و گاهی گذشته از این که قتل حرام است مقتول هم حرام است. گاهی قتل حرام است و مقتول حرام نیست؛ مثل اینکه کسی صید دیگری را که حلال گوشت است و در باغ دیگری است و نه در حرم است و نه خودِ شخص مُحرِم است، این صید را می‌کشد که این قتل کرد و معصیت کرد؛ ولی آن مقتول که میته نیست. گاهی در حال احرام صیدی را می‌کشد که اینجا هم قتل حرام است و هم مقتول حرام است و آن مقتول می‌شود میته.
آن را از این ‌آیه نمی‌توان استفاده کرد، بلکه به کمک روایات باید تبیین کرد، چون انفکاک حرمت قتل از حرمت مقتول معقول است؛ گاهی ممکن است که مقتول حرام باشد و قتل حرام نباشد؛ مثل قتل موزی و قتل مار و عقرب که چون حرام گوشت است در هر صورت مقتول است و یا حیوان اهلی بود که گاهی حمله می‌کند و کسی برای حفظ جان خود او را از یا در می‌آورد و ذبح نمی‌کند یا نحر نمی‌کند، یک گاوی که مهاجم است و دارد حمله می‌کند اگر کسی برای حفظ جان خود آن را از پای در بیاورد مقتول حرام است ولی قتل حرام نیست؛ منتها باید قیمتش را به صاحبش بپردازد و مانند آن. گاهی قتل حرام است و مقتول حرام نیست؛ مثل قتل غاصبانه؛ ولی در مسئلهٴ صیدِ مُحرِم هم قتل حرام است و هم مقتول حرام است هم این کار خلاف شرع است و هم آن صیدی که کشته شده میته است و حرام می‌شود هم برای صیاد و قاتل و هم برای دیگران.
﴿لا تَقْتُلُوا الصَّیْدَ وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ﴾ و بعد فرمود: ﴿وَ مَنْ قَتَلَهُ مِنْکُمْ مُتَعَمِّدًا فَجَزاءٌ﴾ که این جزاء یا مثلی است یا قیمی؛ اگر قیمی بود کارشناس باید قیمت کند و اگر مثلی بود یک وقت است که این جزاء مثل آ‌ن صید مقتول است در تمام جهت که هر که بفهمد می‌داند که این مثل اوست، اینجا دیگر ﴿یَحْکُمُ بِهِ ذَوا عَدْلٍ﴾ نمی‌خواهد، این ﴿یَحْکُمُ بِهِ ذَوا عَدْلٍ﴾.
تعبدی بودن حکم در آیه
یک حکم تعبدی محض نظیر رمی جمره نیست که انسان در هر جایی به کارشناس احتیاج داشته باشد. اگر در مماثله خطشه‌ای شد و این مطلب نظری بود و بعضی گفتند مماثل است و بعضی‌ها گفتند که مماثل نیست و بعضی گفتند من بعض الجهات مماثل است و من بعض الجهات مماثل نیست و مانند آن، در چنین فضایی است که کارشناس طلب می‌کند و اما اگر یک چیزی مثلی بود و بَیّنُ الرّشد بود و همگان می‌دانند که این حیوان مثل آن حیوان است و اینها یک جفت بودند و یک جا زندگی می‌کردند و شبیه هم هستند از تمام جهت، اینکه کارشناس نمی‌خواهد.
بعضی از امور است که تعبداً باید محکمه برود که آن حساب دیگری است و مربوط به حاکم است؛ بعضی از امور جنبهٴ طریقیت دارد و کارشناسی برای آن است که این کفاره مثل آن مقتول است. اگر این حیوان مثلی است و امثال آن هم فراوان یافت می‌شود و تشخیص آن هم سهل است و این کار هم بَیّن الرشد است نیازی به کارشناس عادل نیست و این دیگر تعبد محض که نیست، بلکه این برای پی بردن به تماثل است. آنها که ‌«ذو عدل‌ٍ» قرائت کردند و گفتند منظور حاکم است ، ثابت شد که این درست نیست. پس اینکه فرمود: ﴿فَجَزاءٌ مِثْلُ ما قَتَلَ مِنَ النَّعَمِ یَحْکُمُ بِهِ ذَوا عَدْلٍ﴾ مال جایی است که مماثلهٴ بین این کفاره که فَداست و بین آن مقتول، نظری باشد اما اگر بیّن الرشد و بدیهی باشد نیازی به کارشناس و کارشناسی ندارد.
بیان اطلاق حکم به شهادت
مطلب بعدی آن است که گاهی حکم به شهادت هم اطلاق می‌شود که فرمود؛ ﴿حْکُمُ بِهِ ذَوا عَدْل﴾؛ یعنی ‌«یَشهَدُ به ذوا عدل‌» ‌و «یشهد به شاهدان عادلان‌».
ارزش داشتن برخی از امور در محکمه
مطلب بعدی آن است که بعضی از امور است که فقط در محکمه ارزش دارد نظیر قَسَم و بعضی از امور است که چه در محکمه و چه در غیر محکمه حجیت دارد نظیر شهادت. اگر کسی قَسَم یاد کرد این چنین نیست که مسئله ثابت بشود و باید در نزد حاکم باشد؛ اما شهادت این چنین نیست بلکه شهادت هم در محکمه نافذ است و حجیت دارد و هم در غیر محکمه. اگر کسی در مسئلهٴ رؤیت هلال تأمّلی داشت و دو شاهد عادل به او گفتند که ما ماه را دیدیم بر او ثابت می‌شود. در این گونه از موارد هم که نظر کارشناسی است اگر دو شاهد عادل شهادت دادند این هم ثابت می‌شود.
فرق بین نظر کارشناسی و نظر شهادت
مطلب بعدی آن است که نظر کارشناسی غیر از نظر شهادت است؛ شهادت از حِسّ است و کارشناسی از حدس است و در خصوص این مسئله دو کارشناسِ عادل معتبر شدند. شهادت آن است که انسان از روی محسوساتِ خود شهادت بدهد. مرحوم محقق در متن شرایع از پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) این روایت را نقل کرد که به آفتاب اشاره کرد و فرمود: «بمِثلِها فَاشْهَد او دَعْ» ؛ یعنی اگر مطلب برای شما بَیّن و روشن است شهادت بدهید وگرنه ترک کنید؛ یعنی مشهود باید معلوم و محسوسِ شاهد باشد و اگر روی نظر و کارشناسی و رأی بخواهد اظهار نظر کند آن را می‌گویند اهل خبره نه مسئلهٴ شهادت، شهادت باید عن حس باشد. اینکه فرمود: ﴿یَحْکُمُ بِهِ ذَوا عَدْل﴾ شامل قول دو اهل خبرهٴ عادل خواهد بود و نیازی هم به محکمه ندارد.
طریقهٴ ذبح به سوی قبله
مطلب بعدی آن است که این باید به کعبه برسد نه اینکه همان طوری که کعبه قبله است کعبه جا برای مَذبَح یا مَنحَر بودن هَدی باشد. لازم نیست که به کعبه برسد و لازم نیست به مسجد الحرام برسد تا انسان این را ذبح کند یا نحر کند و خون بریزد و مسجد را آلوده کند. اینکه می‌گویند: ﴿هَدْیًا بالِغَ الْکَعْبَةِ﴾ یعنی به حرم برسد و به مکه برسد و نظیر قبله نیست که فرمود: ﴿جَعَلَ اللّهُ الْکَعْبَةَ الْبَیْتَ الْحَرامَ قِیامًا لِلنّاسِ﴾ که آن را مطاف قرار داد و قبله قرار داد که خودِ کعبه قبله است و انسان باید به سَمْت کعبه متوجه باشد؛ منتها توجه به کعبه برای افراد دور و نزدیک یکسان نیست و در صدق یکسان نیست؛ ولی کعبه قبله است نه اینکه حرم قبله باشد یا مسجدالحرام قبله باشد، آنکه قبله است و در حال حیات و ممات که می‌گوییم که ‌«و الکعبةُ قِبلَتی‌» و مرگ ما و زندگی ما با قبلهٴ ما سر و کار دارد آن کعبهٴ مطهر است؛ ولی ﴿هَدْیًا بالِغَ الْکَعْبَةِ﴾ به قرینهٴ اینکه در خود کعبه جا برای نحر و ذبح نیست و در مسجد الحرام جا برای نحر و ذبح نیست، معلوم می‌شود اینکه فرمود کفاره باید به کعبه برسد یعنی باید به حرمِ مکه برسد.
بیان تخییر برای «أو» در آیه
مطلب بعدی آن است که گرچه در تفسیر عیاشی و مانند آن حدیثی از معصوم (سلام الله علیه) است که هر جا کلمهٴ ‌«أو‌» در قرآن کریم آمده است برای تخییر است که این به صورت یک قانون عام از معصوم (علیه السلام) در تفسیر عیاشی نقل شده است که هر جا ‌«أو‌» در قرآن است برای تخییر است ؛ اما این عام قابل تخصیص یا این مطلق قابل تقیید است، چه اینکه در خصوص این مسئله که فرمود: ﴿أَوْ کَفّارَةٌ طَعامُ مَساکینَ أَوْ عَدْلُ ذلِکَ صِیامًا﴾ در بعضی از نصوص آمده است که این صوم مال کسی است که نمی‌تواند مسکین را طعام بدهد . پس اگر کسی بتواند کفاره بدهد؛ یعنی آن هدی و قربانی را به مکه برساند یا بتواند عده‌ای را اطعام بکند، نمی‌تواند روزه بگیرد و اگر نتوانست نوبت به روزه می‌رسد: ﴿أَوْ عَدْلُ ذلِکَ صِیامًا﴾. همهٴ این کارها برای آن است که ﴿لِیَذُوقَ وَبالَ أَمْرِهِ﴾.
بیان مقدس اردبیلی دربارهٴ عفو اشیا قبل از نزول آیهٴ مذکور
مرحوم مقدس اردبیلی (رضوان الله علیه) بیانی دارند که دیگران هم این بیان را داشته‌اند و دارند و آن است که این ﴿عَفَا اللّهُ عَمّا سَلَفَ﴾ ناظر به این نیست که آن کارهایی که قبل از نازل شدن این آیه انجام می‌شد خدا آنها را عفو کرد، بلکه ناظر به آن است که اگر کسی عمداً کرد و با کفاره یا با توبه مشکل او حل شد، خدا می‌گذرد که ﴿عَفَا اللّهُ عَمّا سَلَفَ﴾ و اگر چنین کسی دوباره دست به قتلِ صید بزند خدای قهارِ منتقم او را به انتقام تهدید می‌کند . در خصوص این مسئله هم دو طایفه از نصوص است: یک طایفه این که چنین کسی کارش با کفاره حل نمی‌شود و نصوص دیگر آن است که این هم باید کفاره بپردازد و هم گرفتار نقمت الهی است، البته در صورتی است که توبه نکرده باشد، چون اگر توبه کرده باشد توبه همهٴ معاصی را تطهیر می‌کند. پس این دو وجه برای ﴿عَفَا اللّهُ عَمّا سَلَفَ﴾ است.
خود کفاره یک واجب شرعی و است انسان آن حکم وضعی را با کفاره دادن بر طرف می‌کند؛ یعنی اگر کسی قتلِ صید کرد، این ﴿لا تَقْتُلُوا الصَّیْدَ وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ﴾ را عمل نکرد و چون این نهی را عمل نکرد معصیت کبیره‌ای را مرتکب شده است که بر عهدهٴ اوست و یک واجب دیگری به عنوان فِدا بر او تحمیل شده است و آن این است که ﴿فَجَزاءٌ مِثْلُ ما قَتَلَ مِنَ النَّعَمِ﴾؛ کفاره امتثالِ این واجب است نه ترمیمِ آن حرام و ترمیم آن حرام با توبه است، لذا گذشته از کفاره باید توبه هم بکند، البته کفاره را که داد تخفیفی در جرم او است؛ ولی ‌آ‌ن لا تَقتُلی که نهی بود و مرتکب شد و معصیت کرد، آن را باید با توبه شستشو کند؛ اما بیانی که مرحوم مقدس اردبیلی (رضوان الله علیه) دارد که آن کاری که قبل از نزول آیه انجام شد جا برای عفو نیست این بیان ناتمام است، برای اینکه همین که اقتضای نهی در آن بود و این کار مفسده داشت منتها شارع مقدس تصریح نکرد، الآن که معلوم شد این کار دارای مفسدهٴ ملزمه است شارع اعلام می‌کند که ما از گذشته صرف نظر کردیم خب و چیزی که اقتضای مواخذه در او است اگر شارع مقدس مواخذه نکند، این عفو است.
روایاتی که در مسئله است مختلف است؛ بعضی از روایات مربوط به آن است که این کفاره ترتیبی است که این بحث مبسوطش به کفارات و به حج بر می‌گردد.
تفسیر امام صادق(علیه السلام) از آیه مذکور
باب اول از ابواب کفاراتِ صید، روایت اوّلش از حماد از حریز از امام صادق (سلام الله علیه) نقل می‌کند که حضرت ﴿فَجَزاءٌ مِثْلُ ما قَتَلَ مِنَ النَّعَمِ﴾ را تفسیر می‌کند، می‌فرماید که: «فی النُّعامة بَدَنَة و فی حمارِ وحشٍ بقرةٌ و فی الظّبیِ شاةٌ و فی البقرةِ بقرةٌ» ؛ چون خداوند هم وحشی آفرید و هم اهلی آفرید؛ اگر وحشی را کشت باید اهلی را به عنوان فِدا و کفاره بپردازد و چون اینگونه از امور احیاناً نظر کارشناسی می‌طلبد فرمود: ﴿حْکُمُ بِهِ ذَوا عَدْلٍ مِنْکُمْ﴾ که او نمی‌خواهد وحشی را در مقابل این وحشی کفاره بدهد، بلکه باید اهلی را در مقابل وحشی کفاره بدهد، لذا کارشناسی طلب می‌کند.
روایت دوم این است که «فی الظّبیِ شاةٌ و فی البقرهِ بقرةٌ و فی الحمارِ بدَنةٌ و فی النّعامة بدَنَة» عمده این است که اگر ما این روایات باب اوّل را می‌خوانیم برای استفادهٴ ترتیب است.
بیان روایت هفتم از امام صادق(علیه السلام) دربارهٴ چگونگی پرداخت فدیه
روایت هفتم این باب این است که بعد از اینکه وجود مبارک امام صادق(علیه السلام) در روایت داوود ابن سرحان فرمود: «و فی الظّبیِ شاةٌ یحکمُ به ذوا عدل منکم»؛ اگر کسی آهو را کشت باید گوسفند فدیه بدهد چه دو کارشناس عادل بتوانند بگویند که این مثل اوست، این جا هاست که کارشناسی طلب می‌کند و بعد فرمود: «أو صیامٌ یقول الله ﴿هَدْیاً بَالِغَ الکَعْبَةِ﴾ و الصیامُ لمن لم یَجِدِ الهدْیَ»، پس معلوم می‌شود که کفاره ترتیبی است نه تخییری، «فَصیامٌ ثلاثة ایام قبل التّرویة بیَومٍ و یوم التّرویة و یومَ عَرفَةَ» . در باب کفاره خصوصیتی که دارد این است که چه جهلش، چه خطائش و چه عمدش کفاره دارد و معمولاً چیزی را که انسان جاهلانه انجام بدهد کفاره ندارد مگر در باب صید و اگر روی خطا و سهو و نسیان مرتکب بشود کفاره ندارد مگر در باب صید. مسئله صید است که صیدِ در حال احرام چه عمدش، چه جهلش و چه سهوش کفاره دارد.
مضاعف شدن کفاره در صورت صید در حدم
مطلب دیگر آن است که اگر این صید در حرم بود فِدیه و کفاره مضاعف می‌شود، چون آیه دربارهٴ محرم است نه دربارهٴ حرم و اطلاقش در حال حرم را می‌گیرد که محرم اگر صیدی کرد باید کفاره بپردازد چه در حرم و چه در خارج حرم؛ ولی اگر در حرم بود جزایش مضاعف است. حالا برای کبوتر و امثال کبوتر هم حدِّ خاصی مشخص کردند. باب مثلاً 11 این است که «أنّ المُحرِم اذا قَتَل حمامةً فی الحرم لَزِمَه کفّارتان» ؛ کبوتری را، حالا دو کفاره بودن برای این است که یکی برای حرم است و یکی برای احرام. غرض آن است که کفاره اختصاصی به غیر طیور ندارد و دربارهٴ طیور هم است؛ اما از این که کفاره در حرم مضاعف است آن هم روایات فراوانی دارد که برخی از آن روایات را در تفسیر نور الثقلین ذیل همین آیهٴ محل بحث ایشان نقل کرده است.
آن روایت مبسوطی که از وجود مبارک امام جواد (سلام الله علیه) نقل کرده‌اند که در تفسیر علی ابن ابراهیم است آن روایت بسیاری از این احکام را به همراه خود دارد که به مأمون اعتراض کردند که شما چرا محمد بن علی را وجود مبارک امام ـ جواد (صلواة الله و سلام الله علیهم) ـ به دامادی خود انتخاب کردی؟ صبر بکن که «فلو صبرتَ علیه حتی یتادّب و یقرأ القرآن و یعرف فرضاً من سنة فقال لهم المأمون و الله انه لأفقهٌ منکم و اعلم بالله و برسوله و فرائضه و سننه و احکامه و اقرأ لکتاب الله و اعلم بمحکمه و متشابهه و خاصّه و عامه و ناسخه و منسوخه و تنزیله و تاویله منکم فاسئلوه» که همان احتجاجات عمومی است که مستحضرید؛
جواب امام نهم(علیه السلام) دربارهٴ سؤال یحیی¬ابن¬اکثم
آنها سؤالی کردند و مخصوصاً یحیی ابن اکثم سؤالی کرده است که اگر کسی اگر محرمی صیدی را مرتکب بشود چه کار بکنند؟ مأمون به یحیی گفت که تو از ابا جعفر بپرس تا فقه او مشخص بشود! یحیی سؤال کرد که «اصلحک الله ما تقول فی محرم قتل صیدا»؟ آنگاه وجود مبارک امام جواد (سلام الله علیه) فرمود: «قلته فی حلّ او فی حرم عالما او جاهلا عمدا او خطئاً عبدا او حرا صغیرا او کبیرا مبدئا او معیدا»؛ بار اوّل بود یا بار دوم بود؟ «مِن ذوات الطیر او مِن غیرها من صِغار الصید او مِن کبارها مُصرّا علیه او نادماً فی وکرها باللیل او بالنهارعیاناً»؛ در وَکْر و آشیانه حیوان را کشت یا نه؟ «محرما للعمرة او للحج»، چون همهٴ اینها را آیه می‌گیرد ولی خصوصیات اینها را آیه تعرض نفرموده است که آیا بین احرام عمره و احرام حج فرق است یا نه؟ «فانقطع یحیی بن اکثم انقطاعا لم یَخف علی اهل المجلس»؛ همه فهمیدند که آن منفجر شد «و کثر الناس تعجبا من جوابه و نشط المامون».
آنگاه حضرت خواستند که شما به صورت تفصیل اینها را بیان کنید و وجود مبارک امام جواد (سلام الله علیه) فرمود که طبق این نقل.
«إنّ المَحرم اذا قَتل صیداً فی الحلّ و الصید مِن ذوات الطیر من کبارها فعلیه شاةٌٌ». پس آیه که می‌فرماید: ﴿فَجَزاءٌ مِثْلُ ما قَتَلَ مِنَ النَّعَمِ﴾ گوشه‌ای از احکام صید را بیان فرمود و شرحش‌ که به وسیلهٴ سنت است مسئلهٴ طیور و احکام و اقسام طیور را به عهده دارد. فرمود که اگر پرنده‌ای را صید کرده است که بزرگ بود نه کوچک: ‌«فعلیه شاةٌ‌». ‌«و اذا اصابه فی الحرم فعلیه الجزاء مضاعفاً و اذا قتل فرخاً فی الحل فعلیه حمل قد فطم و لیس علیه قیمته لانه لیس فی الحرم و اذا قتله فی الحرم فعلیه الحِمل و قیمته» نه حَمل، چون آنچه که بر دوش است حِمل است. «و قیمته لانه فی الحرم و اذا کان من الوحوش فعلیه فی حمار الوحش بدنه و کذلک فی النعامة و ان لم یقدر فاطعام ستین مسکینا».
آن روایتی که از وسایل خواندیم ترتیب بین صوم و غیر صوم را در برداشت و این روایت ترتیب بین اِطعام و هَدی را در بر دارد و ناگزیر آن خصال ثلاث می‌شود ترتیبی نه تخییری؛ یعنی اوّل هدی است ﴿بَالِغَ الکَعْبَةِ﴾ نشد اطعام ستین مسکین است و نشد صوم. این اطعام ستین مسکین هم برای آن است که آن قیمت را بر گندم تقسیم بکنند که مثلاً شصت چارک گندم می‌شود یا معادل آن شصت مسکین را اطعام می‌کنند یا کمتر و بیشتر، بعد فرمود: «فان لم یقدر فصیام ثمانیة عشر یوماً». ترتیب بودن به اینکه هجده روزه است اینها را روایت باید بیان کند. «و ان کانت ظبیاً فعلیه شاة» تا می‌رسد به اینجا که «و کلما أتی به المحرم بجهالةٍ فلا شیء علیه فیه الا الصید».
این نص اصولاً در باب حج هم است که ‌«‌ایُّ رجلٍ رکب امراً بجهالةٍ‌ فلا شیء علیه» این معذور است و لا شیء علیه است و در خصوص حج وارد شده است؛ اما مسئله صیدِ جاهلانه از آن عموم مستثنا است؛ یعنی اگر کسی یکی از تروک احرام را در حال جهل مرتکب شد کفاره ندارد مگر در مسئله صید: ‌«فان علیه الفداء بجهالةٍ کان او بعلمٍ و بخطئٍ کان او بعمدٍ» و بعد فرمود: ‌«و ان کان ممّن عاد‌»، چون خود حضرت در سؤال فرمود که این ‌«مبدئاً او معیدا‌» بار اوّل و تازه بود یا تکراری بود؟ حالا دارند حکم تکرار را ذکر می‌کنند، فرمود: «و ان کان ممن عاد فهو ممن ینتقم الله منه لیس علیه کفارة»؛ گناه او دیگر با کفاره تخفیف پیدا نمی‌کند و باید حتماً انتقام بشود؛ «و نقمةُ فی الآخرة» و این تازه برای قتل بود؛ اما «و ان دلّ علی الصید و هو محرم فقتل فعلیه الفداء» ؛ حالا اگر او نکشت و یک صیادی را راهنمائی کرد به صید، آن حکم خاص خودش را دارد. بقیهٴ روایات را هم ملاحظه می‌کنید.
والحمد لله رب العالمین

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 33:44

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی