display result search
منو
تفسیر آیات 82 تا 86 سوره مائده

تفسیر آیات 82 تا 86 سوره مائده

  • 1 تعداد قطعات
  • 40 دقیقه مدت قطعه
  • 105 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 82 تا 86 سوره مائده"
- دلیل دشمنی یهودیت با اسلام
- مبتلا بودن مشرکین به جهل قومی، سیاسی و اخلاقی در برخی آیات الهی
- بیان جهات اشتراک بین یهودیت و مشرکین

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿لتجدن اشد الناس عداوة للذین آمنوا الیهود و الذین اشرکوا و لتجدن اقربهم مودة للذین آمنوا الذین قالوا انا نصاری ذلک بان منهم قصیصین و رهبانا و انهم لا یستکبرون و اذا سمعوا ما انزل الی الرسول تری اعینهم تفیضوا من الدمع مما عرفوا من الحق یقولون ربنا آمنا فاکتبنا مع الشاهدین و ما لنا لا نومن بالله و ما جاءنا من الحق و نتبع ان یدخلنا ربنا مع القوم الصالحین فاصابهم الله بما قالوا جنات تجری من تحتها الانهار خالدین فیها و ذلک جزاء المحسنین و الذین کفروا و کذبوا بآیاتنا اولئک اصحاب الجحیم﴾

تبیین برخورد اقوام با پیامبر(ص)از طرف خدای سبحان
ذات اقدس الهی برای اینکه وضع کسانی که رودرروی پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) قرار گرفتند را تبیین کند و آن حضرت را آگاه کند تا در نحوهٴ برخورد بدانند که با چه اقوام و مللی روبرو هستند فرمود: در داخلهٴ حوزه اسلام عده‌ای منافق‌اند و ﴿فی قلوبهم مرض﴾ هستند و عده‌ای مؤمنین واقعی‌اند که اینها را در چندین آیه مشخص کرد. در خارج حوزهٴ اسلام یک عده مشرک‌اند، یک عده یهودی‌اند و یک عده مسیحی. اوصاف مشترک این اقوام را بیان کرد، وصف مشترک بین بعضیها را هم مشخص کرد، خصوصیت بعضیها را هم تبیین کرد و علتش هم ذکر کرد؛ اما آن امر مشترک بین مشرکین و یهودیها و مسیحیت در آیات قبلی آمده است که شما کافرین را اولیا اخذ نکنید، متولی آنها نباشید و مانند آن.
بیان جهات اشتراک بین یهودیت و مشرکین
دربارهٴ جهت مشترک بین یهودیت و مشرکین هم در سورهٴ مبارکهٴ بقره سخنی به میان آورد و هم در اینجا که با لام قَسَم این‌ چنین یاد کرد و فرمود: ﴿لتجدن اشد الناس عداوة للذین آمنوا الیهود و الذین اشرکوا﴾؛ یعنی قَسَم به خدا که بدترین گروه و دشمن‌ترین گروهی که تو می‌یابی یهودی‌ها هستند و نه مشرکین، اینها جهت مشترکشان است. جهت خاص مسیحیها را هم جداگانه ذکر کرد: ـ که این لام هم جواب قَسَم است ـ ﴿و لتجدن اقربهم مودة للذین آمنوا الذین قالوا انا نصاری﴾. خب دلیل یک طرف را ذکر کرد تا دلیل طرف دیگر مشخص بشود؛ یعنی دلیل مثبت را ذکر کرد تا دلیل منفی هم مشخص بشود.
بیان دلیل نزدیک بودن مسیحیت با یهودیت
دلیل اینکه چرا مسیحیها ﴿اقرب الناس مودة للذین آمنوا﴾ هستند را ذکر کرد تا روشن بشود که چرا مشرکین و یهودیها ﴿اشد الناس عداوة﴾ هستند. دلیلی که برای نزدیک بودن مسیحیها به مسلمانها ذکر کرد، دو دلیلش مشترک بین یهودیها و مسیحیهاست؛ منتها یهودیها آن دلیل را در حقیقت ابطال کردند و آن دو دلیل آن است که ﴿ذلک بان منهم قسیسین و رهبانا﴾، این قِسّیس و راهب در یهودیت هم است، لکن آنها بسیار کم‌اند و گروه زیادی از قِسّیسین و رهبان را هم یهودیها به خدمت کشیدند و شدند جز علمای یهودیت یا راهبان یهودیت؛ یعنی عالمی‌اند یا راهب و زاهدی‌اند که علم و زهد آنها در خدمت مطامع یهودیت است و همینها هستند که ذات اقدس الهی از این گونه از علما به زشتی یاد کرد و فرمود: ﴿لولا ینهاهم الربانیون و الاحبار عن قولهم الاثم و اکلهم السحت لبئس ما کانوا یصنعون﴾ . دربارهٴ یهودیها فرمود که اینها در معاصی فرو رفتند: ﴿لبئس ما کانوا یعملون﴾ دربارهٴ علمای اینها هم فرمود: اینها نهی از منکر نمی‌کنند و امر به معروف نمی‌کنند: ﴿لبئس ما کانوا یصنعون﴾. پس مشرکین دارای کشیش و راهب نیستند؛ ولی یهودیها دارای کشیش و راهب‌اند و آنها را به کام خود فرو بردند. اگر کشیش و راهبِ وارسته و الهی در بین اینها بود اینها را کشتند یا منزوی کردند و دیگران را هم به کام خود فرو بردند. پس این دو عاملِ اوّل است که در مشرکین اصلاً نیست و در یهودیها وجود داشت ولی آنها از بین بردند. می‌ماند دو عامل دیگر و آن این است که ﴿ذلک بانهم لا یستکبرون و اذا سمعوا ما انزل الی الرسول تری اعینهم تفیض من الدمع﴾ که این دو عامل در اثر آن است که چون علمای واقعی در بین اینها بودند و چون راهبان واقعی در بین اینها بودند و اینها مقاومت کردند و خود را به دنیای دیگران نفروختند، توانستند افرادی تربیت کنند که متواضع و خاضع در برابر حق باشند. آن خوی استکبار که لازمهٴ هر علاقمند به ملیت خود است آن از مسیحیت گرفته شد. دربارهٴ مشرکین چون چنین عالم و راهبی نبود استکبارشان ماند و دربارهٴ یهودیها چون چنین علما و راهبانی کم بودند استکبارشان ماند و دربارهٴ مسیحیت چون چنین علما و راهبان زیاد بودند استکبار نیامد و متأخرین که راه قدما را ادامه ندادند و با علما و راهب بد عمل کردند آن‌گاه همین مسیحیها که ﴿لا یستکبرون﴾ بودند هم اکنون شدند یستکبرون، آن‌گاه همان کاری که مشرکین با مسلمانها می‌کردند و یهودیها با مسلمانها می‌کردند، مسیحیها هم در جنگهای صلیبی و غیر صلیبی با مسلمانها می‌کردند. از اینجا نقش علما و زاهدان در جامعه مشخص می‌شود که اگر در بین یک ملتی علمای محقق باشند که مشکلات علمی را حل کنند، زاهدان واقع بینی باشند که اُسوه و الگوی افراد سالک و صالح باشند آن جامعه به سَمت صَلاح حرکت می‌کند.
مبتلا بودن مشرکین به جهل قومی، سیاسی و اخلاقی در برخی آیات الهی
دربارهٴ مشرکین چندین آیه دارد که اینها گرفتار جاهلیت‌اند؛ جاهلیتهای قومی دارند، جاهلیتهای سیاسی دارند، جاهلیتهای اخلاقی دارند و در چند آیه فرمود که ﴿حمیة الجاهلیه﴾ یا ﴿لا تبرجن تبرج الجاهلیة الاولی﴾ یا ﴿أفحکم الجاهلیة یبغون﴾ و مانند آن. آنها نه علم داشتند و نه عمل صالح؛ هم جهل در مقابل علم دامنگیر مشرکین بود و هم جهل در مقابل عقل و این جهل جامع در بین مشرکین حاکم بود. یک وقت انسان جاهل است یعنی نمی‌داند و یک وقت انسان جاهل است یعنی عاقل نیست نه یعنی عالم نیست. قرآن کریم گناه را در اثر جهل می‌داند خواه در اثر ندانستن یا نپذیرفتن، در اثر اینکه عالم نیست یا در اثر اینکه عاقل نیست که ﴿یعملون السوء بجهالة﴾ . چنین عصری می‌شود عصر جاهلیت و قرآن در چند جا از آیات الهی اقسام و شُعَب جاهلیت را مشخص کرد و مشرکین را هم به عنوان مستکبر معرفی کرد و در سورهٴ مبارکهٴ «صافات» آیه 35 فرمود: ﴿انهم کانوا اذا قیل لهم لا اله الا الله یستکبرون﴾ که این سنت آنها بود، ﴿کانوا﴾ که به صورت فعل ماضیِ مستمر ذکر کرد. فرمود: دأب اینها این بود که هر وقت اینها را به توحید دعوت می‌کردند اینها مستکبر بودند. پس این استکبار در اثر آن جاهلیتهای علمی و عقلی دامنگیر مشرکین حجاز بود. همین استکبار دامنگیر یهودیها هم است، برای اینکه در سورهٴ مبارکهٴ بقره ملاحظه فرمودید که هر وقت انبیا اینها را دعوت بکنند و وحیی بیاید اینها مستکبرند؛ آیهٴ 87 سورهٴ مبارکهٴ «بقره» این بود که ﴿و لقد آتینا موسی الکتاب و قفینا من بعده بالرسل و آتینا عیسی بن مریم البینات و ایدناه بروح القدس أفکلما جاءکم رسول بما لا تهوی انفسهم استکبرتم ففریقا کذبتم وفریقاً تقتلون﴾. در اینجا بعد از جریان یهودیت و مسیحیت این را ذکر کرد و فرمود: ﴿و لقد آتینا موسی الکتاب و قفینا من بعده بالرسل و آتینا عیسی بن مریم البینات و ایدناه بروح القدس أفکلما جاءکم رسول بما لا تهوی انفسهم استکبرتم﴾
استکبار یهودیت و پیامد آنها
که این احیاناً مسیحیها را هم شامل می‌شود و اختصاصی به یهودیها ندارد؛ ولی دربارهٴ یهودیها به شدت دارد که اینها استکبار دارند در برابر موسای کلیم هم مستکبرانه زندگی می‌کردند و برخورد داشتند و چون در برابر موسای کلیم هم به استکبار رفتار می‌کردند خداوند قلب اینها را قسیّ قرار داده؛ در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» آیهٴ 74 این‌چنین بود که فرمود: ﴿ثم قست قلوبکم من بعد ذلک فهی کالحجارة و اشد قسوة﴾ که این خطاب به یهودیهاست. یهودی مثل مشرک مستکبر است و دارای قلب قاسی است، چه اینکه مشرکین هم دارای قلب قاسی‌اند؛ ولی دربارهٴ مسیحیت ذات اقدس الهی فرمود که اینها قلوبشان از رحمت و رأفت برخوردار است؛
مستکبر نبودن مسیحیت ناب پیرو حضرت عیسی(ع)
اما منشأ همهٴ اینها پیروی همان آن راه صحیحِ عیسی (سلام الله علیه) است؛ در سورهٴ مبارکهٴ «حدید» آیهٴ 27 این‌چنین آمده است: ﴿ثم قفینا علی آثارهم برسلنا و قفینا لعیسی بن مریم و آتیناه الانجیل و جعلنا فی قلوب الذین اتّبعوه رأفةً و رحمة﴾. پس اگر مسیحی استکبار ندارد در صورتی است که تابع عیسای مسیح (سلام الله علیه) باشد که در قلبش رأفت و رحمت است و یک عاطفه‌ای دارد: ﴿و جعلنا فی قلوب الذین اتبعوه رأفة و رحمة﴾، چه اینکه دربارهٴ یهودیها دارد که ﴿و جعلنا قلوبهم قاسیة بما یحرفون الکلم﴾ ؛ فرمود: این قساوت دامنگیر یهودیت شد و یک کیفر تلخ الهی است در اثر آن تحریف آنها و این رأفت و رحمت یک پاداش الهی است که نصیب مسیحیها شد در اثر پیروی از عیسای مسیح (سلام الله علیه): ﴿و جعلنا فی قلوب الذین اتبعوه رأفة و رحمة﴾. بنابراین استکبار در مشرکین است برای اینکه در بین آنها عالم و زاهد نبود، در یهودیها است برای اینکه اینها عالم و زاهد را از بین بردند و یا آن علما و زاهدان به طمع اینها و دنیاپرستی اینها سخن می‌گفتند وناگزیر آن رحمت و رأفت به صورت قساوت قلب در آمده است که باز محصولش شده استکبار. یکی از ادله‌ای که مسیحیها به مسلمانها نزدیک‌ترند این بود که فرمود: ﴿بان منهم قسیسین و رهبانا﴾، این راهبان چه کسانی‌اند؟ اگر رهبانیت بدعت است چگونه وجود آنها در بین مسیحیت مایهٴ قرب اینها به اسلام است و مایه علاقمندی اینها به دین است و مانند آن؟ اوّلاً هر دینی یک منهاج و شریعه‌ای دارد؛ ممکن است چیزی در شریعت عیسای مسیح (سلام الله علیه) ممدوح بود و در شریعتهای دیگر ممدوح نبود. ثانیاً این رهبانیت را ذات اقدس الهی فرمود که آنها خودشان ابتکاری و ابتدایی مطرح کردند و جز دین نبود که ما برای آنها مقرر بکنیم: ﴿و رهبانیة ابتدعوها﴾ .
انواع بدعت
بدعت همان‌طوری که در کتابهای فقهی ملاحظه فرمودید چهار قسم است: گاهی بدعت حرام است، گاهی مکروه، گاهی واجب است و گاهی مستحب. بدعت یعنی نوآوری؛ اگر انسان از خطوط کلی دین مطلبی را فهمید و این مطلب مکتوم و مخفی بود و او مبرهن کرد و بعد برای زنده بودن آن اقدام کرد و قیام کرد، چنین بدعتی می‌شود واجب یا مستحب و می‌شود سنت حسنه. بدعت یعنی نوآوری، لذا در کتابهای فقهی بدعت را به این چند قسم تقسیم کردند؛ منتها مصطَلح آن است که در قبال دین انسان عالماً ـ عامداً چیزی را جعل بکند که البته این حرام است. این آیه در مقام مدح اینهاست و مذمت نیست؛ منتها ذیلش در مقام مذمت است که شاهد بعدی بحث ماست، فرمود: ﴿و جعلنا فی قلوب الذین اتبعوه رأفةً و رحمةً و رهبانیةً ابتدعوها ما کتبناها علیهم الا ابتغاء رضوان الله﴾ که گفتند این اِلّا استثنای منقطع است، چون اگر متصل باشد معنایش این است که این دیگر بدعت نیست در حالی که فرمود اینها بدعت است؛ فرمود که این رهبانیت بدعت است و ما برای اینها لازم نکردیم. ما دربارهٴ نماز و روزه و سایر احکام گفتیم که ﴿کتب علیکم الصیام﴾ دربارهٴ مسلمین مثلاً یا ﴿کتب علیکم القتال﴾ و مانند آن؛ ولی چیزی را به عنوان رهبانیت بر مسیحیت ننوشتیم و تثبیت نکردیم. در این ﴿الا ابتغاء رضوان الله﴾ مستثنا می‌شود منقطع. این رهبانیت را اینها به عنوان پدیدهٴ ابتکاری از خود بر آوردند، ﴿لکن فما رعوها حق رعایتها﴾ که اگر درست به این امرِ ابتکاری عمل می‌کردند چیز خوبی بود؛ ولی به این امر ابتکاری عمل نکردند. الآن حسینیه‌ها جزء شعائر ماست، اینکه در عصر پیغمبر نبود یا سقّاخانه‌ها جزء شعائر ماست، اینکه در عصر پیغمبر نبود، اینها بعد از جریان کربلا پدید آمد، همان‌طوری که ساختن مسجد جزء شعائر است ساختن حسینیه الآن هم جزء شعائر است و اگر وقف برای مسجد جزء شعائر است وقف برای حسینیه هم جزء شعائر است. اینها از اموری است که ما از خطوط کلی دین به خوبی می‌فهمیم [که] اینها مرضی حق است و این یک نوآوری واجب یا مستحب است. حالا اگر کسی حق حسینیه را رعایت نکرد: ﴿فما رأوها حق رعایتها﴾ مذموم می‌شود و مذمت می‌شود. اگر یک امر نویی باشد که این امر نو لوازم خوبی دارد که به این لوازم خوب عمل بشود، مرضی کلی است، چون زیر مجموعه شعائر الهی است و همه چیز که لازم نیست جزء ما نص فیه باشد، بعضی از امور است که ما لانص فیه است ولی ما از خطوط کلی دین می‌فهمیم یا واجب است یا مستحب؛ خب مثل بسیاری از این تظاهرات عمومی اینها که به این سَبک نبود؛ ولی الآن جزء بهترین راههای شعائر اسلامی است. اگر اینها حقوق و حدود این رهبانیت را رعایت می‌کردند مرضی حق بودند؛ منتها خدا نقدی که بر اینها دارد این است که اینها ﴿فما رعوها حق رعایتها﴾؛ حق رهبانیت را رعایت نمی‌کردند. آن‌گاه فرمود: ﴿فآتینا الذین آمنوا منهم اجرهم و کثیر منهم فاسقون﴾ .
دلیل مستکبر نبودن مسیحیت ناب
بنابراین معلوم می‌شود مسیحیتی که مستکبر نیست در اثر داشتن عالمان محقق و زاهدان وارسته است که اینها از علم و زهدِ آنها پیروی می‌کنند، آن‌گاه بازدهش این است: ﴿و جعلنا فی قلوب الذین اتبعوه رأفةً و رحمةً﴾ و محصولش هم این است که ﴿اذا سمعوا ما انزل الی الرسول تری اعینهم تفیض من الدمع﴾؛ ولی اگر آمد و وضع برگشت و اینها هم نظیر یهودیها قسّیسین و راهبانشان را یا کشتند یا به کام دنیا دعوت کردند، آن‌گاه این مسیحیت همان جنگ صلیبی را راه می‌اندازد که یهودیت آن کار را می‌کرد که جنگ خیبر را راه انداخت و خطراتی که مسیحیت علیه اسلام کرد کمتر از خطرات یهودیت نیست و شاید بیشتر باشد در آن خونریزیهای عمومی که در جهان اسلام بعد از پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به بار آمد که آن عصر یک مقداری رعایت می‌کردند. تعلیمات وجود مبارک عیسی (سلام الله علیه) تعلیماتِ نرم و اخلاقی است و آنها با داشتن چنین معلمی مع ذلک خوی استکبار در آنها ظهور کرد، برای اینکه دیگر عمل نکردند. قرآن اگر مسئلهٴ نرم بودن دلهای مسیحیها را ذکر می‌کند می‌گوید که به برکت پیروی از عیسی (سلام الله علیه) است: ﴿و جعلنا فی قلوب الذین اتبعوه رافة و رحمة﴾ وگرنه همان خوی استکبار بود، چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» بعد از جریان یهودیت و مسیحیت یک اصل کلی را مطرح کرد: ﴿أفکلما جاءکم رسول بما لا تهوی انفسکم استکبرتم﴾ که بعد از ذکر یهودیت و مسیحیت است.
لغزش یهودیت در مسئله توحید
اگر سخن از مسئله اعتقاد باشد که انحراف فکری مسیحیت بیش از یهودیت است! مهم‌ترین مسئله اعتقادی مسئله توحید است و لغزش مسیحیت در توحید که بیش از لغزش یهودیت است: ﴿لقد کفر الذین قالوا ان الله ثالث ثلاثة﴾ ﴿لقد کفر الذین قالوا ان الله هو المسیح بن مریم﴾ که در قرآن فراوان است؛ اما سخن از تثلیث و امثال ذلک که دیگر در یهودیت نبود! آنها حدّاکثر این بود که گفتند عُزِیر ابن الله است ؛ اما عُزِیر الله است را که نگفتند! یا ﴿ثالث و ثلاثة﴾ را که نگفتند! مهم‌ترین مسئله در باب عقیده توحید است و مسیحیت در این جهت انحرافشان و لغزششان بیش از یهودیت است؛ منتها مهم‌ترین مسئله در امور اجتماعی حُبِّ دنیاست یا تعدیل در دنیا است که این مهم است. آن بیان نورانی حضرت سید الشهداء (سلام الله علیه) که فرمود: «ان لم یکن لکم دینٌ و کنتم لا تَخافون المعادَ فکونوا أحراراً فی دنیاکم» یک حرف زندهٴ جهانی است که یهودیت این را ندارد. ضعف دینی و اعتقادی دربارهٴ مسیحیت بدتر از یهودیت است؛ اما دنیا طلبی، تکاثر، زراندوزی، کینه و حیله در مسایل اجتماعی بدترند. قرآن کریم می¬ببینید که دربارهٴ مسایل فقهی در بسیاری از موارد فقط امر و نهی می‌کند و در آن خطوط کلی فقه البته تعلیل می‌آورد و تبیین می‌کند و مانند آن؛ اما نسبت به این گونه از مسایل که رسید بسیاری از اینها را با تحلیل ذکر می‌کند و می‌فرماید:
دلیل دشمنی یهودیت با اسلام
سرّ اینکه یهودیت دشمن قسم خورده و خون آشام اسلام است همان دنیا طلبی او و حریص بودن اوست. از نظر اعتقاد مسیحیت عقب افتاده تر است؛ ولی از نظر مسایل دنیایی، زراندوزی، مال‌دوستی، نژادپرستی و این گونه از مسایل یهودیت عنود است. در همان سورهٴ مبارکهٴ «بقره» فرمود: این یک خوی بد مشترک بین یهودیت وشرک است؛ آیهٴ 96 سورهٴ مبارکهٴ «بقره»: ﴿و لتجدنّهم احرصَ الناس علی حیاة و من الذین اشرکوا یود احدهم لو یعمر الف سنة﴾؛ اینها آرزویشان این بود که هزار سال عمر بکنند که فرمود: برفرض این دعای غیرِ مستجابِ اینها مستجاب بشود و هزار سال زندگی کردند بعد چه؟ این هزار سال نسبت به ابد کحلقةٍ فی فلات است و اصلاً قابل قیاس نیست؛ فرمود: ﴿و من الذین اشرکوا یودّ احدهم لو یعمر الف سنة و ما هو بمزحزحه مِن العذاب ان یعمر﴾؛ بر فرض هزار سال زندگی کرد بعد چه؟ در مسئلهٴ عداوت با مؤمنین فرمود: یهودیها و مشرکین ﴿اشد الناس عداوة﴾ للمؤمنین‌اند، دربارهٴ دنیا طلبی و طماع و آزمند بودن فرمود: یهودیت و مشرکین خیلی آزمندند که زیاد بمانند؛ اگر کسی می‌خواهد زیاد بماند مال زیاد هم طلب می‌کند، لذا دربارهٴ یهودیت فرمود که اینها این‌قدر زردوست‌اند که اگر یک دینار به عنوان امانت بدهی خیانت می‌کنند، البته در بین اینها افراد کمی هم هستند که ﴿و من هم من ان تامنه علی قنطار یوده الیک﴾؛ اما ﴿و منهم من ان تامنه بدینار﴾ که این تنوینش هم تنوین تحقیر است. یک دینار اگر امانت به یهودی بدهی تا دلیل و شاهد و بینه نداشته باشی و قیام و اقدام نکنی نمی‌توانی بگیری، چون حرفش این است که برای اُمّیین و غیر یهودیها برای ما حلال است . این فکر که دربارهٴ مسیحیت نبود، آن آزمندیِ عمر طولانی در مسیحیت نبود و این زمینه‌ها برای مسیحیت آماده بود برای پذیرش سخنان، از آن طرف عالمان و راهبانِ به حق اینها را پروراندند، در نتیجه این شد که وقتی آیات الهی بر اینها تلاوت می‌شد زود قبول می‌کردند؛ اما وقتی در اثر اینکه آن علما و زهاد رفت و اینها هم مثل یهودیت دنیا طلب شدند و آزمند، خطرِ جنگ صلیبیها پیش آمد که کشتار بی رحمانه مسلمین در طی این قرون به وسیلهٴ مسیحیها خیلی بیشتر از کشتار مسلمانها بود به وسیلهٴ یهودیها. بنابراین محورهای اصلی این است؛ اگر قرآن می‌فرماید: ﴿بانّهم لا یستکبرون﴾ دلیلش را هم ذکر می‌کند و می‌فرماید: ﴿و جعلنا فی قلوب الذین اتبعوه رأفة ورحمة﴾ ؛ مادامی که اطاعت است این‌چنین است و وقتی اطاعت برطرف شد آنها هم مثل یهودیها خواهند بود.
معرفی استکبار به وسیله قرآن کریم
پس اگر یک وقت قرآن فرمود: ﴿ أنّهم لا یستکبرون﴾ منابع روانی و غیر روانی‌اش را هم ذکر کرد که اگر یک وقت یهودیت دنبال این منابع حرکت نکند اینها هم مثل یهودیها خواهند بود، چه اینکه در همان سورهٴ مبارکهٴ بقره بعد از جریان تورات و انجیل فرمود: ﴿افکلما جاءکم رسول بما لا تهوی انفسکم استکبرتم﴾ که این استکبار را هم به هر دو اسناد داد. این‌چنین نیست که یک عده فقط یهودیها باشند و مستکبر! آنها که ﴿لعن الذین کفروا من بنی اسرائیل علی لسان داوود و عیسی﴾ بودند همان بنی اسرائیلی بودند که عیسای پیغمبر برای آنها آمده و حرف عیسی را قبول نکردند و عیسی هم آنها را لعن کرد؛ منتها بعضیها قبول کردند و اینها که قبول کردند شدند مسیحی و آنها که قبول نکردند ملعون شدند که هر دو بنی اسرائیل بودند. این قومیت است که این خلق و خوی را می‌آورد و این نژاد است وگرنه آن یهودی واقعی هم آمده مسلمان شده و خیلی از یهودیها مسلمان شدند و خیلی از مشرکین هم مسلمان شدند، مگر این همه مشرکین در صدر اسلام نبود که مسلمان شدند؟ اما مشرک اگر منصف باشد حق که بر او عرضه شد می‌پذیرد، یهودی اگر منصف باشد حق که بر او عرضه شد می‌پذیرد، مسیحی اگر منصف باشد حق اگر بر او عرضه شد می‌پذیرد؛ منتها راه انصاف مسیحیت آن است که قِسّیسین و رهبان در بین اینها زیاد بودند و اینها را خوب هدایت کردند، آن وقت نقش کلیدی را رهبران فکری در حقیقت به عهده دارند و اگر در موارد دیگر ذات اقدس الهی سخن به میان آوُرد، دربارهٴ توحید فرمود که اینها خیلی پایشان لغزید و یهودیت هرگز پایشان نلغزید. از آن طرف که «حبُّ الدنیا رأسُ کلِّ خَطیئةٍ» است که یهودیت گرفتار آن است و مسیحیت به این شدت نیست. فتحصل که در مسایل اعتقادی لغزش مسیحیت بیش از یهودیهاست؛ اما در مسایل اجتماعی دنیا طلبی و زراندوزی و تکاثر خواهی یهودیها بیش از مسیحیت است، لذا یا علمای خود را هم متکاثر کردند یا آنها کشتند؛ ولی این خوی در مسیحیت کم است، برای اینکه تعلیم عیسای مسیح(سلام الله علیه) به شدّت آنها را به سَمت زهد ترقیب کرده است، لذا هم مسئلهٴ دنیا ماندن و زراندوزی کل واحد را قرآن دربارهٴ یهودیّت و مشرکین یکجا ذکر کرد و دربارهٴ مسیحیت به این تندوتیزی ذکر نکرده است، آن وقت «حبُّ الدنیا رأسُ کلِّ خطیئةٍ» و تمام خطرات از اینجا پیش آمد. چون آنها چون مستکبر بودند دربارهٴ آنها ‌فرمود که شما این پیغمبر اسلام(صلّی الله علیه وآله وسلّم) را می‌شناسید مثل اینکه بچّه‌هایتان را می‌شناسید؛ ‌فرمود که اینها ﴿یعرفونه کما یعرفون ابنائهم﴾ این قدر خصوصیّات پیغمبر در تورات و انجیل مشخص شد و تطبیق کردند که پیغمبر را می‌شناسند مثل اینکه فرزند خودشان را می‌شناسند، برادر خود را می‌شناسند؛ امّا مع ذلک کافر شدند. اینکه فرمود: ﴿واذا سمعوا ما انزل الی الرسول تری اعینهم تفیض من الدمع ممّا عرفوا من الحق یقولون ربّنا امنّا فاکتبنا مع الشاهدین﴾ که اینها اشک شوق می‌ریزند، ظاهراً در قرآن کریم این تعبیر دو جا آمده: یک عده برای علاقمندان به جهاد است که وقتی خواستند به جبهه اعزام بشوند و راه حضور در جبهه برای آنها بسته بود و موفّق نمی‌شدند: ﴿تولّوا واعینهم تفیض من الدمع﴾؛ اشک می‌ریختند که چرا توفیق جبهه رفتن ندارند؟ یک عدّه هم همینها هستند که وقتی موفّق شدند به درک حقیقت اشک می‌ریزند. آنجا فرمود: ﴿ولا علی الّذین اذا ما أتوک لتحملهم قلت لا اجد ما احملکم علیه وتولّوا وَ أعینهم تفیض عن الدّمع﴾ ؛ فرمود: همه باید جهاد کنند مگر آنهایی که وقتی آمدند به حضور تو و گفتند ما را به جبهه اعزام بکنید و شما وسیله اعزام نداشتید، اینها اشک‌ریزان رفتند که آنجا هم فرمود: ﴿اعینهم تفیض من الدمع﴾
مراد از شاهدین در آیه
مطلب مهم این است که اینها گفتند: ﴿فاکتبنا مع الشاهدین﴾ نه من الشاهدین؛ ظاهراً منظورشان از این شاهدین انبیا و اولیا عظام است که اینها می‌خواهند با آنها باشند نه از آنها؛ مثل اینکه اگر کسی مطیع خدا و پیامبر بود ﴿مع الذین انعم الله علیهم من النبیّین والصدیقین والشهداء والصالحین﴾ است که اینها می‌خواهند ﴿مع الشاهدین﴾ باشند و در آن حد نیستند که من الشاهدین باشند، لذا پاداش آنها هم مع الصّالحین است نه من الصّالحین و حرفشان این است که ﴿وما لنا لانومن بالله و ما جاءنا من الحق و نطمع ان یدخلنا ربنا مع القوم الصالحین﴾ که به اصول سه‌گانه اشاره کردند و گفتند که ما اصلاً چه حق داریم که به خدا ایمان نیاوریم؟! ﴿و ما لنا لا نومن بالله﴾ (این برای توحید)، ﴿و ما جاءنا من الحق﴾ (این راجع به نبوّت) و ﴿نطمع ان یدخلنا ربنا مع القوم الصالحین﴾ (این هم ناظر به معاد)، پس به اصول سه‌گانه اشاره کردند ضمن اینکه ایمان به خدا و وحی و نبوّت را هم ذکر کردند و طمع و امید به بهشت را هم ذکر کردند. این ﴿و نطمعُ ان یدخلنا﴾ یعنی یجعلنا نه اینکه ﴿یدخلنا﴾ به معنای یجعلنا باشد نه، [بلکه] <یدخلنا ربنا فی الجنة مع القوم الصالحین> این است، نه اینکه ﴿یدخلنا﴾ به معنی یجعلنا باشد، ظاهراً در المیزان این‌چنین آمده است . آن‌گاه خواسته‌های اینها این بود که به اصول سه‌گانه اشاره شد، ایمان هم که آوردند. ﴿فاثابهم الله بما قالوا﴾؛ ثوابی که خدا به اینها داد و مثوبتی که به اینها مرحمت کرد ﴿بما قالوا﴾: ﴿جناتٍ تجری من تحتها الانهار خالدین فیها و ذلک جزاء المحسنین﴾. فخر رازی به زحمت افتاده که چطور به صِرف قول، خدا ثواب می‌دهد ؟ در حالی که این صرف قول نیست که حرفی زده باشند؛ اوّلاً حق را شناختند که ایشان هم اشاره کردند، ثانیاً اقرار پیدا کردند که این حق است و ثالثاً <قالوا آمنّا> نه قالوا که این حق است: ﴿یقولون ربّنا آمنّا﴾ نه اینکه قالوا این حق است و نه قالوا ان الاسلام حق، بلکه ﴿یقولون ربّنا آمنّا﴾. آن وقت اینکه خدا فرمود: ﴿فاثابهم الله بما قالوا﴾ یعنی به این منطقِ اینها، اینها که <قالوا آمنّا> گفتند نه <قالوا انّ الله هو الحق یا ان القرآن حق> تا کسی بگوید که چطور به مجرد قول ثواب داده می‌شود؟ این به ایمان ثواب داده شد که ﴿جناتٍ تجری من تحتها الانهار﴾؛ امّا ﴿و الذین کفروا و کذبوا بآیاتنا اولئک اصحاب الجحیم﴾ که اینها مخلّدند.
«و الحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 40:25

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی