- 670
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 70 و 71 سوره مائده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 70 و 71 سوره مائده"
- شامل شدن عنایت الهی در دعا و ذکر
- تبیین آثار ترک ایمان و تقوا
- پایگاه فکری و عملی در انسانهای حق محور
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿لَقَدْ أَخَذْنَا مِیثَاقَ بَنِی إِسْرَائِیلَ وَأَرْسَلْنَا إِلَیْهِمْ رُسُلاً کُلَّمَا جَاءَهُمْ رَسُولٌ بِمَا لاَ تَهْوَی أَنْفُسُهُمْ فَرِیقاً کَذَّبُوا وَفَرِیقاً یَقْتُلُونَ ﴿70﴾ وَحَسِبُوا أَلاَّ تَکُونَ فِتْنَةٌ فَعَمُوا وَصَمُّوا ثُمَّ تَابَ اللّهُ عَلَیْهِمْ ثُمَّ عَمُوا وَصَمُّوا کَثِیرٌ مِنْهُمْ وَاللّهُ بَصِیرٌ بِمَا یَعْمَلُونَ ﴿71﴾
اصل این سوره با لزوم وفای به عهد شروع شد, چون در اوّلین آیهٴ این سورهٴ «مائده» آمده است که ﴿أَوْفُوا بِالْعُقُودِ﴾. در بخش مهمی از آیات این سوره راجع به لزوم رعایت عهد و حرمت نقض عهد و تبعات نقض عهد سخن به میان آمده است و قسمت مهم این نقض عهدها ناظر به جریان یهودیهاست.
بیان مطالب مرتبط به هم در آیه 65 درباره یهودیها
از آیهٴ 65 همین سوره چند آیه که امروز تلاوت شد چند مطلب به هم مرتبط را خداوند بیان فرمود: اول اینکه اگر اهل کتاب ایمان بیاورند و تقوا پیشه کنند, خداوند از لغزشهای اینها میگذرد از جهنم نجات پیدا میکنند وارد بهشت میشوند این مربوط به آخرت آنهاست و بعد فرمود: اگر اینها تورات و انجیل و آنچه که از طرف خداوند برای هدایت اینها نازل شده است یعنی قرآن این را اقامه کنند از روزیهای آسمان و زمین برخوردارند از رزق ظاهری و باطنی برخوردارند لکن گروهی از اینها اهل اقتصاد و اعتدالاند و بسیاری از اینها بدرفتارند بعداً آیه ﴿یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ﴾ که مربوط به گذشته و قبل نیست طبق شأن نزول خاص, در یک فضای مخصوصی نازل شد که آن با این گذشته و آینده رابطه ندارد.
آنگاه فرمود: ﴿یَا أَهْلَ الْکِتَابِ﴾ تا شما تورات و انجیل و قرآن را اقامه نکنید به هیچ چیز نمیارزید, پس آثار مثبت ایمان و عمل صالح را در آن دعای قبل بیان فرمود و آثار منفی ترک ایمان و ترک عمل صالح را در این آیه بیان کرد; در آن آیهٴ 65 فرمود: اگر اهل کتاب ایمان بیاورند و تقوا پیشه کنند از جهنم میرهند و به بهشت میرسند (این یک)، بعد فرمود اگر اینها تورات و انجیل و آنچه از طرف خدا برای اینها نازل شده است اقامه کنند, به روزیهای ظاهر و باطن میرسند (این دو)، بعد آثار منفی ترک ایمان و تقوا را ذکر فرمود.
تبیین آثار ترک ایمان و تقوا
فرمود: ﴿لَسْتُمْ عَلَی شَیْءٍ حَتَّی تُقِیمُوا التَّوْرَاةَ وَالْإِنْجِیلَ وَمَا أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ مِن رَبِّکُمْ﴾; اگر شما ایمان نیاورید و عمل صالح نداشته باشید به هیچ چیز نمیارزید زیرا نجات از دوزخ و همچنین رسیدن به بهشت و همچنین نجات از فزع اکبر مربوط به ایمان به خدا و قیامت است و عمل صالح; یعنی ایمان به حجت عصر و تطبیق عمل برابر آن حجت عصر.
آنگاه بیانی که سیدنا الاستاد(رضوان الله علیه) داشتند این بود که شما یک پایگاه فکری و اعتقادی ندارید تا بتوانید تورات، انجیل و قرآن را اقامه کنید.
بیان دلائل عدم استواری بنیاسرائیل بر پایگاه وزین
طبق بیان شریف ایشان این ﴿لَقَدْ أَخَذْنَا﴾ سند آن سخن است; ایشان میفرمودند: ﴿یَا أَهْلَ الْکِتَابِ لَسْتُمْ عَلَی شَیْءٍ حَتَّی تُقِیمُوا التَّوْرَاةَ وَالْإِنْجِیلَ﴾; شما بر یک پایگاه وزینی استوار نیستید تا بتوانید تورات و انجیل را اقامه کنید, چرا بر پایگاه وزین استوار نیستید؟ برای اینکه از شما عهد و پیمان گرفتیم به لسان انبیا (یک)، انبیای فراوانی برای هدایت شما فرستادیم (دو) و شما در تمام این جریانها برابر میل خود عمل کردید. اگر کسی برابر میل عمل کند اصول سهگانه آن در درون او تأمین میشود و کسانی که برابر با حق عمل میکنند حق محورند اصول دین را بیرون آنها تأمین میکند و کسانی که هوا محورند اصول دین او را درون او تأمین میکند دین او را همان هوس او تأمین میکند.
بیان ذلک این است که اگر کسی حق محور بود خداوند مبدأ اوست, به او ایمان دارد و انبیایی که از طرف خدا فرستاده شدند رسالت آنها را میپذیرد و بهشت و جهنم او هم بیرون اوست سعی میکند با اعمال حسنه از جهنم نجات پیدا کند و به بهشت برسد چنین کسی به خدا و قیامت و رسولی که از طرف خدا میآید و راهنمای بهشت است ایمان دارد برابر او عمل میکند این اصول سهگانه اصول دین چنین انسان حقمحوری خارج از جان اوست.
بیان حال افراد هوا محور
کسی هوا محور بود, اصول دین او در درون اوست و خدای او هوای اوست, اگر خدای او هوای او شد پیام آن هوا پیامبر اوست بهشت و جهنم او هم شهوت و غضب اوست و هر چه خوشش میآید بهشت اوست و هر چه بدش میآید جهنم اوست. اگر در سورهٴ «فرقان» فرمود: ﴿أَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَاهُ﴾, پس خدای او هوای اوست وقتی خدای او هوای او شد پیام هوا را میپرستد پیامبر او همان هوای اوست دستورات او مقتضیات هوای اوست و چیزی که خوشش بیاید بهشت اوست یعنی شهوت او و چیزی که خوشش نیاید جهنم اوست یعنی غضب او چنین انسانی «یَحومُ حوم نفسه», «کحمار الطاحونة یدور علی نفسه و یطوف علی نفسه».
است ذات اقدس الهی گروهی از اسرائیلیها را اینچنین بیان کرد دیگر ممکن نیست خدای کسی در درون او باشد و او حرف پیغمبران بیرونی را قبول کند اگر خدای او هوای اوست خواستههای هوای او و دستورات هوای او پیغمبر اوست و ممکن نیست پیغمبر کسی در درون او برابر هوای او باشد و بهشت و جهنم بیرون از خود را معتقد باشد بلکه هر چه به میل او به ذایقه او خوش آمد بهشت اوست و هر چه برای ذایقه او تلخ است جهنم او چنین کسی اصول دین او در درون خود او جعل میشود.
در سورهٴ مبارکهٴ «فرقان» و همچنین بعضی از سور دیگر اصل کلیِ اینکه بعضی هواپرستند و خدای آنها هوای آنهاست را یاد میکند آیهٴ 43 سورهٴ مبارکهٴ «فرقان» این است: ﴿أَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَاهُ﴾; انسان از هر کسی اطاعت میکند خدای اوست و خدای واقعی را هوای خود قرار داد; هوا را خدا قرار نداد «اله» را هوا قرار داد و «اله» یعنی مألوه و معبود. انسان بالأخره کسی را باید به عنوان الوهیت بپذیرد, او کسی را که به عنوان الوهیت میپذیرد همان هوای اوست, لذا نفرمود: «ارأیت من اتخذ هواه الهه»; یعنی میپذیرد که باید از یک جایی انسان حرف گوش بدهد و این را قبول دارد; منتها میگوید آن جایی که من باید از او حرف گوش بدهم خواستهٴ من است و من هر چه بخواهم میکنم. چنین کسی «اله» خود را هوای خود قرار داد و منتظر دستور چنین «اله» است, پس پیامبر او اموری هستند که از هوای او خبر بیاورند و هوای او هم برابر با شهوت و غضب او برنامه او را تنظیم میکنند نه بیرون از او که این اصول دین به اعتقاد چنین کسی در درون او خواهد بود, لذا ﴿أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَی عِلْم﴾ خواهد شد که در آیهٴ دیگر است.
چنین گروهی ذات اقدس الهی به آنها میفرماید که شما یک پایگاهی ندارید تا اینکه ﴿لَسْتُمْ عَلَی شَیْءٍ حَتَّی تُقِیمُوا التَّوْرَاةَ وَالْإِنْجِیلَ﴾, شما روی هوا ایستادهاید. کسی که روی هوس تکیه کرده است او چگونه میتواند توحید را, نبوت را و رسالت را معتقد باشد و برابر اینها اقدام بکند. ﴿لَقَدْ أَخَذْنَا مِیثَاقَ بَنِی إِسْرَائِیلَ﴾ که این اخذ میثاق در چند قسمت همین سورهٴ مبارکهٴ «مائده» بیان شده است: اول این سوره که ﴿أَوْفُوا بِالْعُقُودِ﴾ است و در آیهٴ دوازده همین سورهٴ «مائده» که قبلاً گذشت چنین بود: ﴿وَلَقَدْ أَخَذَ اللهُ مِیثَاقَ بَنِی إِسْرَائِیلَ﴾ که این «لام» جواب قَسم است یعنی «والله لقد اخذ» که در اینگونه از موارد «لام» جوابِ قسم محذوف است: والله «لقد اخذ اللهُ میثاقَ بنی اسرائیلَ و بَعَثنا مِنهم اثْنَی عَشَر نَقیبا» و بعد فرمود: ﴿وَقَالَ اللّهُ إِنِّی مَعَکُمْ لَئِنْ أَقَمْتُمُ الصَّلاَةَ وَآتَیْتُمْ الزَّکَاةَ وَآمَنتُم بِرُسُلِی وَعَزَّرْتُمُوهُمْ وَأَقْرَضْتُمُ اللّهَ قَرْضاً حَسَناً لَأُکَفِّرَنَّ عَنکُمْ سَیِّآتِکُمْ وَلَأُدْخِلَنَّکُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأنْهَارُ فَمَن کَفَرَ بَعْدَ ذلِکَ مِنکُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَوَاءَ السَّبِیل﴾, بعد فرمود: ﴿فَبِمَا نَقْضِهِم مِیثَاقَهُمْ لَعَنَّاهُمْ وَجَعَلْنَا قُلُوبَهُمْ قَاسِیَةً یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَن مَوَاضِعِهِ وَنَسُوا حَظّاً مِمَّا ذُکِّرُوا بِهِ وَلاَ تَزَالُ تَطَّلِعُ عَلَی خَائِنَةٍ مِنْهُمْ إِلاّ قَلِیلاً مِنْهُمْ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاصْفَحْ إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ﴾.
در آیات دیگر همین سورهٴ مبارکهٴ «مائده» که قبلاً گذشت آیهٴ 63 و 64 خواندیم که فرمود: ﴿لَوْلاَ یَنْهَاهُمُ الرَّبَّانِیُّونَ وَالأحْبَارُ عَن قَوْلِهِمُ الْإِثْمَ وَأَکْلِهِمُ السُّحْتَ لَبِئْسَ مَا کَانُوا یَصْنَعُونَ﴾; علمای اینها مثل خود اینها بدرفتارند بعد ﴿وَقَالَتِ الْیَهُودُ یَدُ اللّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَیْدِیهِمْ وَلُعِنُوا بِمَا قَالُوا بَلْ یَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ یُنفِقُ کَیْفَ یَشَاءُ وَلَیَزِیدَنَّ کَثِیراً مِنْهُم مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِن رَبِّکَ طُغْیَاناً وَکُفْراً وَأَلْقَیْنَا بَیْنَهُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاءَ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ﴾; چنین گروهی که ملعون حقاند در حقیقت بوزینهاند و با خود اختلاف داخلی دارند و پیمان شکناند و چنین گروهی یک تکیهگاهی ندارد که در این تکیهگاه بایستد و تورات و انجیل و قرآن را اقامه کند, لذا میتوان به اینها گفت: ﴿یَا أَهْلَ الْکِتَابِ لَسْتُمْ عَلَی شَیْءٍ حَتَّی تُقِیمُوا التَّوْرَاةَ وَالْإِنْجِیلَ﴾.
بنابراین آنچه را که معروف بین اهل تفسیر است و آن نکتهٴ ابتکاری که سیدنا الاستاد(رضوان الله علیه) فرمودند, در طول هم قرار میگیرد یکی اینکه خداوند اثر مثبت ایمان و عمل صالح را ذکر کرد که برکات دنیا و آخرت است, اثر منفی را هم ذکر کرد که اگر شما ایمان و عمل صالح نداشته باشید ﴿لَسْتُمْ عَلَی شَیْءٍ﴾ و راه رسیدن به این نعمتها را هم ذکر کرد که اقامه تورات و انجیل است و راه رسیدن به اقامهٴ تورات و انجیل را هم ذکر کرد که داشتن یک پایگاه است.
پایگاه فکری و عملی در انسانهای حق محور
انسانی که پیمانش را محترم میشمارد, انسانی که حقمحور است نه هوا محور انسانی که رسولی که از طرف حق آمده را گرامی میدارد چنین کسی یک پایگاه فکری و عملی دارد او میتواند تورات و انجیل را اقامه کند و اما اگر کسی پیمان شکن است و هوا محور است بهشت و جهنم او شهوت و غضب اوست پیغمبر او پیام هوای او را به او میرساند چنین کسی پایگاهی ندارد تا اینکه تورات و انجیل را اقامه کند.
بسیاری از عقاید را وحی میآورد این شخصی که حقمحور است منتظر روشن شدن حق است وقتی حق آمد با قرآن آن حق را تشخیص داد میپذیرد; ولی عدهای که هوا محورند با اینکه حق را تشخیص دادند; نظیر اینکه ﴿یَعْرِفُونَهُ کَمَا یَعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمْ﴾ اما ﴿أَصَرُّوا وَاسْتَکْبَرُو﴾.
یک وقت انسان منتظر حق است و یک وقت میگوید که من حق را تشخیص دادم و آن حق میل من است و هر چه که مطابق با میل من بود حق است و هر چه مطابق میل من نبود باطل است, چنین کسی پایگاهی ندارد تا بتواند حق را بفهمد و اقامه کند, لذا از این جهت که نقض عهد بنیاسرائیل را ذکر میکنند این سندی است برای آن تحلیل نهایی که ایشان بیان فرمودند: ﴿لَقَدْ أَخَذْنَا مِیثَاقَ بَنِیإِسْرَائِیلَ وَأَرْسَلْنَا إِلَیْهِمْ رُسُلاً﴾; اما ﴿کُلَّمَا جَاءَهُمْ رَسُولٌ بِمَا لاَ تَهْوَی أَنْفُسُهُمْ فَرِیقاً کَذَّبُوا وَفَرِیقاً یَقْتُلُونَ﴾.
به هر تقدیر اینها بعضی از انبیا را قبول کردند و اهل کتاباند, در همان کتابی که اینها پذیرفتند موسای کلیم را پذیرفتند, ما در تورات به ایشان گفتیم که شما انبیا را گرامی بدارید و بعد زکریا و یحیی را شهید کردند, به فکر شهادت عیسای مسیح هم بودند که موفق نشدند: ﴿وَمَا قَتَلُوهُ وَمَا صَلَبُوهُ﴾ عیسی را تکذیب کردند و یحیی و زکریا را شهید کردند با اینکه در تورات کلیم رعایت مواثیق الهی تثبیت شده است و اینها هم پذیرفتند. اگر کسی پیمان شکن باشد و هوا محور او چگونه میتواند تورات و انجیل را اقامه کند؟ خدای او میل اوست و همهٴ پیامهای انبیا را با میل خود میسنجد.
در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» مشابه این آیه قبلاً گذشت; آیهٴ 84 به بعد سورهٴ مبارکهٴ «بقره» این است: ﴿وَإِذْ أَخَذْنَا مِیثَاقَکُمْ لاَتَسْفِکُونَ دِمَاءَکُمْ وَلاَ تُخْرِجُونَ أَنْفُسَکُمْ مِنْ دِیَارِکُمْ ثُمَّ أَقْرَرْتُمْ وَأَنْتُمْ تَشْهَدُونَ﴾; اما ﴿ثُمَّ أَنْتُمْ هؤُلاَءِ تَقْتُلُونَ أَنْفُسَکُمْ وَتُخْرِجُونَ فَرِیقاً مِنْکُمْ مِنْ دِیَارِهِمْ تَظَاهَرُونَ عَلَیْهِمْ بِالإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ﴾.. باز در همان سورهٴ مبارکهٴ «بقره» آیهٴ 87 فرمود: ﴿وَلَقَدْ آتَیْنَا مُوسَی الْکِتَابَ وَقَفَّیْنَا مِنْ بَعْدِهِ بِالرُّسُلِ وَآتَیْنَا عِیسَی ابْنَ مَرْیَمَ الْبَیِّنَاتِ وَأَیَّدْنَاهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ أَفَکُلَّمَا جَاءَکُمْ رَسُولٌ بِمَا لاَ تَهْوَی أَنْفُسُکُمُ اسْتَکْبَرْتُمْ﴾ ما موسای کلیم(سلام الله علیه) را فرستادیم بعد از او انبیای فراوانی اعزام کردیم سرانجام عیسای مسیح(سلام الله علیه) را هم اعزام کردیم او را با روح القدوس مؤید کردیم ولی این یهودیها هر وقت پیامبری آمد که مطابق میل اینها نبود اینها استکبار کردند بر اساس آن استکبار شروع به مقاومت کردند; بعضیها را تکذیب کردند بعضیها را هم شهید کردند آنهایی که شهید کردند بعد از تکذیب نظیر یحیی و زکریا بودند و آنهایی را که تکذیب کردند ولی به شهادت آنها دسترسی پیدا نکردند مثل عیسای مسیح است, فرمود: ﴿أَفَکُلَّمَا جَاءَکُمْ رَسُولٌ بِمَا لاَ تَهْوَی أَنْفُسُکُمُ اسْتَکْبَرْتُمْ﴾ این خوی در یهودیهای فعلی هم است لذا ذات اقدس الهی یهودیهای عصر پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را مخاطب قرار میدهد.
تبیین دلیل عنود بودن یهودیان
اصل این بحثهای سورهٴ مبارکهٴ «مائده» مربوط به اهل کتاب است خواه یهودی خواه مسیحی; منتها یهودیها چون عنودترند لذا پیامبرکشی اینها و تکذیب اینها هم بیشتر است معیار اینها هوای اینهاست, لذا فرمود: ﴿أَفَکُلَّمَا جَاءَکُمْ رَسُولٌ بِمَا لاَ تَهْوَی أَنْفُسُکُمُ اسْتَکْبَرْتُمْ﴾, آنگاه برابر استکبارتان عمل میکنید: ﴿فَفَرِیقاً کَذَّبْتُمْ وَفَرِیقاً تَقْتُلُونَ﴾. در همان سورهٴ مبارکهٴ «بقره» آیهٴ 87 تکذیب مقدم بر قتل شد (یک) و تکذیب به فعل ماضی و قتل به فعل مضارع بیان شد (دو)، مفعول در هر دو جا مقدم بر فعل ذکر شد (سه) و فرمود: ﴿فَرِیقاً کَذَّبتُم وَفَرِیقاً تَقْتُلُونَ﴾. مشابه آن تعبیر در همین سورهٴ مبارکهٴ «مائده» هم است که فرمود: اینها کسانیاند که انبیایی که آمدند فریقی از اینها را اعدام کردند فریقی از اینها را تکذیب کردند; در همین آیهٴ محل بحث سورهٴ مبارکهٴ «مائده» یعنی آیهٴ هفتاد فرمود: ﴿وَأَرْسَلْنَا إِلَیْهِمْ رُسُلاً کُلَّمَا جَاءَهُمْ رَسُولٌ بِمَا لاَ تَهْوَی أَنْفُسُهُمْ فَرِیقاً کَذَّبُوا وَفَرِیقاً یَقْتُلُونَ﴾. این نشانهٴ آن است که اینها دست از استکبار برنمیدارند, لذا اینچنین نیست که قبلاً اینطور بودند بعداً هم همینطورند برای اینکه دومی را با فعل مضارع ذکر کرد که نشانه استمرار است و برای اهمیت مطلب هم این مفعول مقدم شد چون منظور از این فریق انبیا هستند.
تبیین نکته ادبی آیات مذکور
آن نکتهٴ ادبی هم هست که فاصلهٴ این آیات همهاش با «نون» ختم میشود; یعنی این آیات اخیر که ﴿وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ﴾ با «نون» است, لذا فرمود: ﴿وَفَرِیقاً یَقْتُلُونَ﴾, آیهٴ بعد هم ﴿وَاللّهُ بَصِیرٌ بِمَا یَعْمَلُونَ﴾ و چون با «نون» ختم میشود لذا اینجا هم ﴿یَقْتُلُون﴾ را مؤخّر ذکر فرمود. عمده همان است که اگر کسی بر اساس حق حرکت نکرد دامنگیر هوا خواهد شد و انسان اگر هوا محور باشد عقیدهاش فاسد است. خود عقل او را دعوت به نبوت میکند نبوت عامه امر عقلی است. خود عقل میگوید انسان با عالم و آدم ارتباط دارد با بسیاری از اشیا ارتباط دارد از گذشته خودش بی خبر است از آینده بی خبر است خواص اشیا را نمیداند یک مسافری است که از بسیاری از امور بیخبر است راه آینده را نمیداند که یک راهنما طلب میکند و این را عقل میگوید. دلیل نبوت عامه عقل است اگر کسی در مدار عقل حرکت کرد منتظر پیامبر است و اگر کسی در مدار هوا حرکت کرد منتظر است که هوای او چه دستور میدهد؟
فتنه عقوبتی کیفری از طرف خدا نسبت به یهودیان
در آیهٴ محل بحث سورهٴ مبارکهٴ «مائده» فرمود: ﴿وَحَسِبُوا أَلاَّ تَکُونَ فِتْنَةٌ﴾; اینکه بر اساس هوا و هوس حرکت کردند و گروهی از انبیا را تکذیب کردند عدهای را هم گذشته از تکذیب شهید کردند, برای آن باورِ باطلی است که اینها داشتند و خیال کردند که دیگر فتنهای, عقوبتی و کیفری از طرف خدا دامنگیر اینها نمیشود: ﴿وَحَسِبُوا أَلاَّ تَکُونَ فِتْنَةٌ﴾. منشأ این گمان باطل هم مطلبی است که در همین سورهٴ مبارکهٴ «مائده» آیهٴ هیجده گذشت که ﴿وَقَالَتِ الْیَهُودُ وَالنَّصَارَی نَحْنُ أَبْنَاءُ اللّهِ وَأَحِبَّاؤُهُ﴾ خود را برتر میدانستند و وقتی برتر دانستند فکر میکردند که خدا اینها را عذاب نمیکند ﴿نَحْنُ أَبْنَاءُ اللّهِ وَأَحِبَّاؤُهُ﴾ که خداوند این سخن را ابطال کرد و فرمود: ﴿قُلْ فَلِمَ یُعَذِّبُکُم بِذُنُوبِکُم بَلْ أَنْتُم بَشَرٌ مِمَّنْ خَلَقَ یَغْفِرُ لِمَن یَشَاءُ وَیُعَذِّبُ مَن یَشَاءُ﴾.
بر اساس آن گمان باطل که خود را بر بسیاری از مردم ترجیح میدادند که میگفتند ﴿لَیْسَ عَلَیْنَا فِی الْأُمِّیِّینَ سَبِیلٌ﴾ (این یک) و براساس همان گمان باطل که خود را نزد خدا مقرب میپنداشتند میگفتند: ﴿نَحْنُ أَبْنَاءُ اللّهِ وَأَحِبَّاؤُهُ﴾ (دو) شروع کردند به تکذیب و قتل انبیا(علیهم السلام) و فکر کردند که خداوند اینها را کیفر نمیکند: ﴿وَحَسِبُوا أَلاَّ تَکُونَ فِتْنَةٌ﴾. براساس آن باور باطل چشم و گوش درون اینها کر و کور شد ﴿فَعَمُوا وَصَمُّوا﴾ همه اینها بدون استثنا, ﴿ثُمَّ تَابَ اللّهُ عَلَیْهِمْ﴾; عنایت الهی, توبه الهی و رجوع لطف الهی اینها را در بر گرفت با اینکه لطف الهی به اینها متوجه شد و اینها را در بر گرفت گرچه برخی از اینها بیدار شدند و توبه کردند ولی کثیری از اینها در همان خواب ماندند: ﴿ثُمَّ عَمُوا وَصَمُّوا کَثِیرٌ مِنْهُمْ﴾.
اینها براساس آن نژادپرستیشان و براساس آن برتری طلبیشان فکر میکردند و میگفتند: ﴿نَحْنُ أَبْنَاءُ اللّهِ وَأَحِبَّاؤُهُ﴾ یا ﴿لَیْسَ عَلَیْنَا فِی الْأُمِّیِّینَ سَبِیلٌ﴾ آنگاه دست به هر جنایتی که میزدند خیال میکردند که کیفر تلخ این کار دامنگیر آنها نمیشود ﴿وَحَسِبُوا أَلاَّ تَکُونَ فِتْنَةٌ﴾ که این «کان» تامه است یعنی «حسبوا ألاّ تُوجَد عقوبة». بر اساس این گمان باطل کر و کور شدند; یعنی قلب آنها آن بینایی را از دست داد, چه اینکه قلب آنها آن شنوایی را از دست داد; گوش ظاهر ایشان میشنوید و چشم ظاهر اینها میدید اما گوش ظاهر و چشم ظاهر یک مجرایی است که حرف را به گوش و چشم باطن میرساند وقتی آن چشم باطن و گوش باطن کور باشد انسان نه چیزی را میفهمد و نه چیزی را میشنود.
اثرات لطف خدا در وجود انسان
خداوند بعد از اینکه اینها در اثر سیئاتشان کر و کور شدند لطفش را مجدّداً شامل حال اینها کرده است ﴿ثُمَّ تَابَ اللّهُ عَلَیْهِمْ﴾ که این توبه, توبهٴ خداست و توبهٴ ابتدایی است و «تاب» یعنی «رجع»; لطف خدا به طرف اینها برگشت تا اینها بیدار بشوند وقتی لطف خدا به سمت انسان متوجه شد آدم در خودش یک گرایشی به طرف خیر و فضیلت پیدا میکند این معلوم میشود که پیام خدا به انسان رسید انسان یک میلی پیدا میکند یک حالت سبکی در خود احساس میکند یک نشاط معنوی احساس میکند بعضیها میفهمند که این پیام الهی است به دنبال این برمیگردند میگویند خدا یا من آمدم آنگاه خداوند اینها را میپذیرد توبه اینها را قبول میکند اینها موفقاند بعضیها این پیام الهی را که اینها را سبک کرده با بی اعتنایی پشت سر میگذارند «نبذوا کلام الله و رسالة الله و کتاب الله وراء ظهره» و بر آن کوری گذشتهشان ادامه میدهند که از آن به بعد دیگر قابل درمان نیست.
همه کارهایی که انسان انجام میدهد و به خدا نزدیک میشود و مشمول عنایتهای خدا میگردد مسبوق به لطف خداست; اگر توبه است همیشه توبه عبد محفوف به دو توبه خداست اگر ذکر حق است همیشه ذکر حق محفوف به دو ذکر خداست و اگر انابه است همیشه انابه بنده محفوف به دو انابه خداست هر کار خیری که از انسان نشئت میگیرد محفوف به دو کار خیر خداست اگر کسی توفیق یاد حق نصیب او شد توفیق دعا و ثنا نصیب او شد.
شامل شدن عنایت الهی در دعا و ذکر
در دعا یا ذکر یا حمد اول عنایت خدا شامل حال انسان میشود انسان خوابیده بیدار خواهد شد این همان است که در مناجات شریف شعبانیه است که خدایا من خواب بودم و هیچ راهی نبود «الاّ فی وقتٍ أیْقَظْتَنی» تا آن وقتی که تو مرا بیدار کردی و خدا همه را بیدار میکند وقتی انسان بیداری را احساس کرد از آن به بعد دو گروه خواهند شد یک عدهای دوباره به خواب میروند و خوابشان سنگین میشود که راه بازگشت را عمداً به سوی خود بستند عدهای دیگر حالا که بیدار شدند این راه را ادامه میدهند و وقتی این راه را ادامه دادند به طرف خدا برمیگردند وقتی به طرف خدا برگشتند آنگاه لطف خدا دوباره اینها را میپذیرد.
اینکه فرمود: ﴿فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ﴾ این ذکر مجدّد و ذکر مستأنف است نه ذکر ابتدایی ذکر ابتدایی آن است که اول خداوند به یاد بنده است وقتی اول خداوند به یاد بنده بود بنده احساس نشاط میکند سبکی میکند احساس انابه و توبه میکند به یاد خدا میافتد آنگاه وقتی به یاد خدا افتاد خدا میفرماید که اکنون که تو به یاد منی من هم به یاد توام.
فلسفه توبه انسان نسبت به خداوند متعال
بنابراین ذکر انسان محفوف به دو ذکر حق است و توبهٴ انسان هم محفوف به دو توبهٴ حق است: اول توبهٴ الهی شامل حال انسان میشود و رجوع لطف حق به سَمت انسان خواهد بود و بعد انسان خوابیده و غافل متذکّر و بیدار میشود و بعد توبه میکند و به طرف خدا برمیگردد, از آن به بعد خدا ﴿تَوَّابٌ رَحِیمٌ﴾ است و ﴿یَقْبَلُ التَّوبَةَ عَنْ عِبَادِهِ وَیَأْخُذُ الْصَّدَقَاتِ﴾ است. این ﴿یَقْبَلُ التَّوبَةَ﴾ توبهٴ جدید خداست نه توبهٴ قدیم, توبهٴ پاداشی خداست نه توبهٴ ابتدایی. توبهٴ ابتدایی همان ﴿تَابَ اللّهُ عَلَیْهِمْ﴾ است تاب یعنی رجع; منتها «علیه» است نه «الیه», چون از بالا به پایین است و چون براساس تفضّل و اشراف است میفرماید: ﴿تَابَ اللّهُ عَلَیْهِمْ﴾ توبه بنده به طرف خدا توبه الی الله است نه علی الله آنگاه مجدّداً ذات اقدس الهی ﴿یَقْبَلُ التَّوبَةَ عَنْ عِبَادِهِ﴾ باز توبه هست حالا یا علیالعباد است یا عنالعباد توبه ما آنچنان نیست که توبه نصوح باشد و همه حقوق را ما بتوانیم ادا کنیم با کمبودی روبهروست با اینکه با کمبودی روبهرو است خداوند توبه دارد عنالعباد این کلمه حرف «عن» برای تجاوز و عفو است پس توبه بندگان به طرف خدا توبه الی الله است «اتوب الی الله» و توبهٴ خدا یا «علیالعباد» است یا «عنالعباد», نه «الی العباد». در اینجا فرمود: ﴿ثُمَّ تَابَ اللّهُ عَلَیْهِمْ﴾; لطف خدا بر اینها سایه افکند و اشراف پیدا کرد آنگاه اینها بیدار شدند عدهای دوباره به خواب رفتند که کسانی هستند که ﴿ثُمَّ عَمُوا وَصَمُّوا﴾ و عدهای بیدار شدند و راه بیداری را ادامه دادند که اینها همان قلیلِ اهل کتاباند که قرآن از اینها به عظمت یاد میکند: ﴿مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ أُمَّةٌ قَائِمَةٌ﴾ و در موارد دیگر هم فرمود: ﴿إِلاَّ قَلِیلاً مِنْهُمْ﴾. گاهی قلیل را استثنا میکند; مثل آیاتی که قبلاً خوانده شد و گاهی کثیر را جزء ماندهها میداند; مثل این آیهٴ محل بحث که فرمود: ﴿ثُمَّ عَمُوا وَصَمُّوا﴾ اما به عنوان بدل بعض من الکل فرمود: ﴿کَثِیرٌ مِنْهُم﴾ اوّلی را بیبدل ذکر کرد, چون همهشان افتاده بودند بعد از توبه و رجوع فیض خدا به سمت اینها عدهای بیدار شدند معلوم میشود که لطف خدا دربارهٴ یک عده اثر کرده گرچه کثیری از اینها محروم شدند; مثل اینکه قرآن نازل میشود اما ﴿وَمَا أَکْثَرُ النَّاسِ وَلَوْ حَرَصْتَ بِمُؤْمِنِینَ﴾ که بعضی از انبیا فقط موفق شدند یک خانوار را مسلمان کنند: ﴿فَمَا وَجَدْنَا فِیهَا غَیْرَ بَیْتٍ مِنَ الْمُسْلِمِینَ﴾ در آن محل فقط یک خانوار به او ایمان آوردند در اینجا میفرماید: ﴿ثُمَّ عَمُوا وَصَمُّوا﴾; اما ﴿کَثِیرٌ مِنْهُمْ﴾ که این ﴿کَثِیرٌ مِنْهُم﴾ که بدل بعض منالکل است در قسمت دوم آمده و در قسمت اول نیامده است تا معلوم بشود که توبهٴ الهی و لطف الهی در بعضیها اثر کرده است.
دلیل خوش¬بینی و بدبینی انسانها درباره اشیا
مطلب بعدی آن است که در ذیل آیه فرمود: ﴿وَاللّهُ بَصِیرٌ بِمَا یَعْمَلُونَ﴾. این ﴿وَاللّهُ بَصِیرٌ بِمَا یَعْمَلُونَ﴾ برای آن است که اگر خداوند لطفی نسبت به کسی اِعمال کرد و توبهٴ ابتدایی را نسبت به اینها اعمال کرد لطفش را اشراف کرد و کسی را به عنوان محبوب خود قرار داد حُبّ خدا نظیر حبّ انسان نیست; انسان در اثر ضعیف بودن اگر به چیزی علاقه پیدا کرد فقط خوبیهای او را میبیند: «حُبُّکَ للشیء یُعمی و یُصِم» و اگر به چیزی یا کسی بیعلاقه شد فقط بدیها را میبیند: «بغض الشیء یعمی و یصم»; میبینید که انسان به کسی که علاقهمند است سعی میکند تا تمام کارهای او را توجیه کند یا از کسی که متنفّر است سعی میکند که همهٴ کارهای او را حمل بر فساد بکند سرّش آن است که غالب مردم در اثر حب و بغض گرفتار عَمای درونیاند و قاضی اگر کور بود حق قضا ندارد حالا درباره قاضی بیرونی اگر محل اختلاف باشد درباره قاضی درونی که اختلافی نیست. گفتند که «یشترط ان یکون القاضی بصیرا» تا بتواند جرم را ببیند, حالا اگر بعضی از فقها درباره لزوم بینایی قاضی بیرونی اختلاف داشته باشند درباره قاضی درونی هرگز نمیتوان اختلاف کرد. قاضی درونی یعنی آن فکر و آن عقل حتماً باید بصیر باشد و اگر به چیزی یا به کسی علاقهٴ مفرط داشت این علاقه قاضیِ درون را کور میکند یا اگر از چیزی منزجر بود این غضب و بغض قاضیِ درون را کور میکند: «حُبّک للشیء یُعمی و یُصم» و «بغض الشیء» هم «یعمی و یصم»; ولی دربارهٴ ذات اقدس الهی اینچنین نیست; در عین حال که نسبت به یک گروهی فرمود: ﴿کَبُرَ مَقْتاً عِندَ اللَّهِ أَن تَقُولُوا مَا لاَ تَفْعَلُونَ﴾ یا دربارهٴ گروهی فرمود: ﴿وَبَاءُوا بِغَضَبٍ مِنَ اللّهِ﴾ اگر در بین آن گروه کسی عمل صالح انجام داد یا یکی از همان «مغضوب علیهم»ها ممقوتها مبغوضها عمل صالح انجام دادند: ﴿وَاللّهُ بَصِیرٌ بِمَا یَعْمَلُونَ﴾ و فوراً خدا لطفش را شامل حال او میکند, چه اینکه اگر نسبت به یک گروهی خدا علاقهمند بود که فرمود: ﴿فَسَوْفَ یَأْتِی اللّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَیُحِبُّونَهُ﴾ که یکی از این محبوبهای خدا خلاف کرد خدا کار او را توجیه نمیکند حب خدا مایه کوری و کری نیست, چون ﴿وَاللّهُ بَصِیرٌ بِمَا یَعْمَلُونَ﴾, لذا فرمود: ﴿وَاتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ الَّذِی آتَیْنَاهُ آیَاتِنَا فَانْسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطَانُ فَکَانَ مِنَ الْغَاوِینَ﴾.
در جریان بلعم و مانند آن که به حسب ظاهر محبوب خدا بود و از کرامت الهی برخوردار بود وقتی بیراهه رفت فوراً مورد خشم الهی قرار گرفت و کیفر شده است این ﴿وَاللّهُ بَصِیرٌ بِمَا یَعْمَلُونَ﴾ که در ذیل آیات رحمت و عذاب آمده و در ذیل آیات بهشتیها و جهنمیها آمده است برای آن است که ثابت کند محبت خدا مانع بینایی خدا نیست غضب خدا هم مایه بینایی خدا نیست. این انسانهای محدودند که حبّ و بغض مایه کوری و کری اینهاست; ولی یک موجود مجردِ معصوم و منزه از غفلت حبّ و بغض هرگز او را از آن حقبینی جدا نخواهد کرد.
«و الحمد لله رب العالمین»
- شامل شدن عنایت الهی در دعا و ذکر
- تبیین آثار ترک ایمان و تقوا
- پایگاه فکری و عملی در انسانهای حق محور
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿لَقَدْ أَخَذْنَا مِیثَاقَ بَنِی إِسْرَائِیلَ وَأَرْسَلْنَا إِلَیْهِمْ رُسُلاً کُلَّمَا جَاءَهُمْ رَسُولٌ بِمَا لاَ تَهْوَی أَنْفُسُهُمْ فَرِیقاً کَذَّبُوا وَفَرِیقاً یَقْتُلُونَ ﴿70﴾ وَحَسِبُوا أَلاَّ تَکُونَ فِتْنَةٌ فَعَمُوا وَصَمُّوا ثُمَّ تَابَ اللّهُ عَلَیْهِمْ ثُمَّ عَمُوا وَصَمُّوا کَثِیرٌ مِنْهُمْ وَاللّهُ بَصِیرٌ بِمَا یَعْمَلُونَ ﴿71﴾
اصل این سوره با لزوم وفای به عهد شروع شد, چون در اوّلین آیهٴ این سورهٴ «مائده» آمده است که ﴿أَوْفُوا بِالْعُقُودِ﴾. در بخش مهمی از آیات این سوره راجع به لزوم رعایت عهد و حرمت نقض عهد و تبعات نقض عهد سخن به میان آمده است و قسمت مهم این نقض عهدها ناظر به جریان یهودیهاست.
بیان مطالب مرتبط به هم در آیه 65 درباره یهودیها
از آیهٴ 65 همین سوره چند آیه که امروز تلاوت شد چند مطلب به هم مرتبط را خداوند بیان فرمود: اول اینکه اگر اهل کتاب ایمان بیاورند و تقوا پیشه کنند, خداوند از لغزشهای اینها میگذرد از جهنم نجات پیدا میکنند وارد بهشت میشوند این مربوط به آخرت آنهاست و بعد فرمود: اگر اینها تورات و انجیل و آنچه که از طرف خداوند برای هدایت اینها نازل شده است یعنی قرآن این را اقامه کنند از روزیهای آسمان و زمین برخوردارند از رزق ظاهری و باطنی برخوردارند لکن گروهی از اینها اهل اقتصاد و اعتدالاند و بسیاری از اینها بدرفتارند بعداً آیه ﴿یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ﴾ که مربوط به گذشته و قبل نیست طبق شأن نزول خاص, در یک فضای مخصوصی نازل شد که آن با این گذشته و آینده رابطه ندارد.
آنگاه فرمود: ﴿یَا أَهْلَ الْکِتَابِ﴾ تا شما تورات و انجیل و قرآن را اقامه نکنید به هیچ چیز نمیارزید, پس آثار مثبت ایمان و عمل صالح را در آن دعای قبل بیان فرمود و آثار منفی ترک ایمان و ترک عمل صالح را در این آیه بیان کرد; در آن آیهٴ 65 فرمود: اگر اهل کتاب ایمان بیاورند و تقوا پیشه کنند از جهنم میرهند و به بهشت میرسند (این یک)، بعد فرمود اگر اینها تورات و انجیل و آنچه از طرف خدا برای اینها نازل شده است اقامه کنند, به روزیهای ظاهر و باطن میرسند (این دو)، بعد آثار منفی ترک ایمان و تقوا را ذکر فرمود.
تبیین آثار ترک ایمان و تقوا
فرمود: ﴿لَسْتُمْ عَلَی شَیْءٍ حَتَّی تُقِیمُوا التَّوْرَاةَ وَالْإِنْجِیلَ وَمَا أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ مِن رَبِّکُمْ﴾; اگر شما ایمان نیاورید و عمل صالح نداشته باشید به هیچ چیز نمیارزید زیرا نجات از دوزخ و همچنین رسیدن به بهشت و همچنین نجات از فزع اکبر مربوط به ایمان به خدا و قیامت است و عمل صالح; یعنی ایمان به حجت عصر و تطبیق عمل برابر آن حجت عصر.
آنگاه بیانی که سیدنا الاستاد(رضوان الله علیه) داشتند این بود که شما یک پایگاه فکری و اعتقادی ندارید تا بتوانید تورات، انجیل و قرآن را اقامه کنید.
بیان دلائل عدم استواری بنیاسرائیل بر پایگاه وزین
طبق بیان شریف ایشان این ﴿لَقَدْ أَخَذْنَا﴾ سند آن سخن است; ایشان میفرمودند: ﴿یَا أَهْلَ الْکِتَابِ لَسْتُمْ عَلَی شَیْءٍ حَتَّی تُقِیمُوا التَّوْرَاةَ وَالْإِنْجِیلَ﴾; شما بر یک پایگاه وزینی استوار نیستید تا بتوانید تورات و انجیل را اقامه کنید, چرا بر پایگاه وزین استوار نیستید؟ برای اینکه از شما عهد و پیمان گرفتیم به لسان انبیا (یک)، انبیای فراوانی برای هدایت شما فرستادیم (دو) و شما در تمام این جریانها برابر میل خود عمل کردید. اگر کسی برابر میل عمل کند اصول سهگانه آن در درون او تأمین میشود و کسانی که برابر با حق عمل میکنند حق محورند اصول دین را بیرون آنها تأمین میکند و کسانی که هوا محورند اصول دین او را درون او تأمین میکند دین او را همان هوس او تأمین میکند.
بیان ذلک این است که اگر کسی حق محور بود خداوند مبدأ اوست, به او ایمان دارد و انبیایی که از طرف خدا فرستاده شدند رسالت آنها را میپذیرد و بهشت و جهنم او هم بیرون اوست سعی میکند با اعمال حسنه از جهنم نجات پیدا کند و به بهشت برسد چنین کسی به خدا و قیامت و رسولی که از طرف خدا میآید و راهنمای بهشت است ایمان دارد برابر او عمل میکند این اصول سهگانه اصول دین چنین انسان حقمحوری خارج از جان اوست.
بیان حال افراد هوا محور
کسی هوا محور بود, اصول دین او در درون اوست و خدای او هوای اوست, اگر خدای او هوای او شد پیام آن هوا پیامبر اوست بهشت و جهنم او هم شهوت و غضب اوست و هر چه خوشش میآید بهشت اوست و هر چه بدش میآید جهنم اوست. اگر در سورهٴ «فرقان» فرمود: ﴿أَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَاهُ﴾, پس خدای او هوای اوست وقتی خدای او هوای او شد پیام هوا را میپرستد پیامبر او همان هوای اوست دستورات او مقتضیات هوای اوست و چیزی که خوشش بیاید بهشت اوست یعنی شهوت او و چیزی که خوشش نیاید جهنم اوست یعنی غضب او چنین انسانی «یَحومُ حوم نفسه», «کحمار الطاحونة یدور علی نفسه و یطوف علی نفسه».
است ذات اقدس الهی گروهی از اسرائیلیها را اینچنین بیان کرد دیگر ممکن نیست خدای کسی در درون او باشد و او حرف پیغمبران بیرونی را قبول کند اگر خدای او هوای اوست خواستههای هوای او و دستورات هوای او پیغمبر اوست و ممکن نیست پیغمبر کسی در درون او برابر هوای او باشد و بهشت و جهنم بیرون از خود را معتقد باشد بلکه هر چه به میل او به ذایقه او خوش آمد بهشت اوست و هر چه برای ذایقه او تلخ است جهنم او چنین کسی اصول دین او در درون خود او جعل میشود.
در سورهٴ مبارکهٴ «فرقان» و همچنین بعضی از سور دیگر اصل کلیِ اینکه بعضی هواپرستند و خدای آنها هوای آنهاست را یاد میکند آیهٴ 43 سورهٴ مبارکهٴ «فرقان» این است: ﴿أَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَاهُ﴾; انسان از هر کسی اطاعت میکند خدای اوست و خدای واقعی را هوای خود قرار داد; هوا را خدا قرار نداد «اله» را هوا قرار داد و «اله» یعنی مألوه و معبود. انسان بالأخره کسی را باید به عنوان الوهیت بپذیرد, او کسی را که به عنوان الوهیت میپذیرد همان هوای اوست, لذا نفرمود: «ارأیت من اتخذ هواه الهه»; یعنی میپذیرد که باید از یک جایی انسان حرف گوش بدهد و این را قبول دارد; منتها میگوید آن جایی که من باید از او حرف گوش بدهم خواستهٴ من است و من هر چه بخواهم میکنم. چنین کسی «اله» خود را هوای خود قرار داد و منتظر دستور چنین «اله» است, پس پیامبر او اموری هستند که از هوای او خبر بیاورند و هوای او هم برابر با شهوت و غضب او برنامه او را تنظیم میکنند نه بیرون از او که این اصول دین به اعتقاد چنین کسی در درون او خواهد بود, لذا ﴿أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَی عِلْم﴾ خواهد شد که در آیهٴ دیگر است.
چنین گروهی ذات اقدس الهی به آنها میفرماید که شما یک پایگاهی ندارید تا اینکه ﴿لَسْتُمْ عَلَی شَیْءٍ حَتَّی تُقِیمُوا التَّوْرَاةَ وَالْإِنْجِیلَ﴾, شما روی هوا ایستادهاید. کسی که روی هوس تکیه کرده است او چگونه میتواند توحید را, نبوت را و رسالت را معتقد باشد و برابر اینها اقدام بکند. ﴿لَقَدْ أَخَذْنَا مِیثَاقَ بَنِی إِسْرَائِیلَ﴾ که این اخذ میثاق در چند قسمت همین سورهٴ مبارکهٴ «مائده» بیان شده است: اول این سوره که ﴿أَوْفُوا بِالْعُقُودِ﴾ است و در آیهٴ دوازده همین سورهٴ «مائده» که قبلاً گذشت چنین بود: ﴿وَلَقَدْ أَخَذَ اللهُ مِیثَاقَ بَنِی إِسْرَائِیلَ﴾ که این «لام» جواب قَسم است یعنی «والله لقد اخذ» که در اینگونه از موارد «لام» جوابِ قسم محذوف است: والله «لقد اخذ اللهُ میثاقَ بنی اسرائیلَ و بَعَثنا مِنهم اثْنَی عَشَر نَقیبا» و بعد فرمود: ﴿وَقَالَ اللّهُ إِنِّی مَعَکُمْ لَئِنْ أَقَمْتُمُ الصَّلاَةَ وَآتَیْتُمْ الزَّکَاةَ وَآمَنتُم بِرُسُلِی وَعَزَّرْتُمُوهُمْ وَأَقْرَضْتُمُ اللّهَ قَرْضاً حَسَناً لَأُکَفِّرَنَّ عَنکُمْ سَیِّآتِکُمْ وَلَأُدْخِلَنَّکُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأنْهَارُ فَمَن کَفَرَ بَعْدَ ذلِکَ مِنکُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَوَاءَ السَّبِیل﴾, بعد فرمود: ﴿فَبِمَا نَقْضِهِم مِیثَاقَهُمْ لَعَنَّاهُمْ وَجَعَلْنَا قُلُوبَهُمْ قَاسِیَةً یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَن مَوَاضِعِهِ وَنَسُوا حَظّاً مِمَّا ذُکِّرُوا بِهِ وَلاَ تَزَالُ تَطَّلِعُ عَلَی خَائِنَةٍ مِنْهُمْ إِلاّ قَلِیلاً مِنْهُمْ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاصْفَحْ إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ﴾.
در آیات دیگر همین سورهٴ مبارکهٴ «مائده» که قبلاً گذشت آیهٴ 63 و 64 خواندیم که فرمود: ﴿لَوْلاَ یَنْهَاهُمُ الرَّبَّانِیُّونَ وَالأحْبَارُ عَن قَوْلِهِمُ الْإِثْمَ وَأَکْلِهِمُ السُّحْتَ لَبِئْسَ مَا کَانُوا یَصْنَعُونَ﴾; علمای اینها مثل خود اینها بدرفتارند بعد ﴿وَقَالَتِ الْیَهُودُ یَدُ اللّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَیْدِیهِمْ وَلُعِنُوا بِمَا قَالُوا بَلْ یَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ یُنفِقُ کَیْفَ یَشَاءُ وَلَیَزِیدَنَّ کَثِیراً مِنْهُم مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِن رَبِّکَ طُغْیَاناً وَکُفْراً وَأَلْقَیْنَا بَیْنَهُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاءَ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ﴾; چنین گروهی که ملعون حقاند در حقیقت بوزینهاند و با خود اختلاف داخلی دارند و پیمان شکناند و چنین گروهی یک تکیهگاهی ندارد که در این تکیهگاه بایستد و تورات و انجیل و قرآن را اقامه کند, لذا میتوان به اینها گفت: ﴿یَا أَهْلَ الْکِتَابِ لَسْتُمْ عَلَی شَیْءٍ حَتَّی تُقِیمُوا التَّوْرَاةَ وَالْإِنْجِیلَ﴾.
بنابراین آنچه را که معروف بین اهل تفسیر است و آن نکتهٴ ابتکاری که سیدنا الاستاد(رضوان الله علیه) فرمودند, در طول هم قرار میگیرد یکی اینکه خداوند اثر مثبت ایمان و عمل صالح را ذکر کرد که برکات دنیا و آخرت است, اثر منفی را هم ذکر کرد که اگر شما ایمان و عمل صالح نداشته باشید ﴿لَسْتُمْ عَلَی شَیْءٍ﴾ و راه رسیدن به این نعمتها را هم ذکر کرد که اقامه تورات و انجیل است و راه رسیدن به اقامهٴ تورات و انجیل را هم ذکر کرد که داشتن یک پایگاه است.
پایگاه فکری و عملی در انسانهای حق محور
انسانی که پیمانش را محترم میشمارد, انسانی که حقمحور است نه هوا محور انسانی که رسولی که از طرف حق آمده را گرامی میدارد چنین کسی یک پایگاه فکری و عملی دارد او میتواند تورات و انجیل را اقامه کند و اما اگر کسی پیمان شکن است و هوا محور است بهشت و جهنم او شهوت و غضب اوست پیغمبر او پیام هوای او را به او میرساند چنین کسی پایگاهی ندارد تا اینکه تورات و انجیل را اقامه کند.
بسیاری از عقاید را وحی میآورد این شخصی که حقمحور است منتظر روشن شدن حق است وقتی حق آمد با قرآن آن حق را تشخیص داد میپذیرد; ولی عدهای که هوا محورند با اینکه حق را تشخیص دادند; نظیر اینکه ﴿یَعْرِفُونَهُ کَمَا یَعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمْ﴾ اما ﴿أَصَرُّوا وَاسْتَکْبَرُو﴾.
یک وقت انسان منتظر حق است و یک وقت میگوید که من حق را تشخیص دادم و آن حق میل من است و هر چه که مطابق با میل من بود حق است و هر چه مطابق میل من نبود باطل است, چنین کسی پایگاهی ندارد تا بتواند حق را بفهمد و اقامه کند, لذا از این جهت که نقض عهد بنیاسرائیل را ذکر میکنند این سندی است برای آن تحلیل نهایی که ایشان بیان فرمودند: ﴿لَقَدْ أَخَذْنَا مِیثَاقَ بَنِیإِسْرَائِیلَ وَأَرْسَلْنَا إِلَیْهِمْ رُسُلاً﴾; اما ﴿کُلَّمَا جَاءَهُمْ رَسُولٌ بِمَا لاَ تَهْوَی أَنْفُسُهُمْ فَرِیقاً کَذَّبُوا وَفَرِیقاً یَقْتُلُونَ﴾.
به هر تقدیر اینها بعضی از انبیا را قبول کردند و اهل کتاباند, در همان کتابی که اینها پذیرفتند موسای کلیم را پذیرفتند, ما در تورات به ایشان گفتیم که شما انبیا را گرامی بدارید و بعد زکریا و یحیی را شهید کردند, به فکر شهادت عیسای مسیح هم بودند که موفق نشدند: ﴿وَمَا قَتَلُوهُ وَمَا صَلَبُوهُ﴾ عیسی را تکذیب کردند و یحیی و زکریا را شهید کردند با اینکه در تورات کلیم رعایت مواثیق الهی تثبیت شده است و اینها هم پذیرفتند. اگر کسی پیمان شکن باشد و هوا محور او چگونه میتواند تورات و انجیل را اقامه کند؟ خدای او میل اوست و همهٴ پیامهای انبیا را با میل خود میسنجد.
در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» مشابه این آیه قبلاً گذشت; آیهٴ 84 به بعد سورهٴ مبارکهٴ «بقره» این است: ﴿وَإِذْ أَخَذْنَا مِیثَاقَکُمْ لاَتَسْفِکُونَ دِمَاءَکُمْ وَلاَ تُخْرِجُونَ أَنْفُسَکُمْ مِنْ دِیَارِکُمْ ثُمَّ أَقْرَرْتُمْ وَأَنْتُمْ تَشْهَدُونَ﴾; اما ﴿ثُمَّ أَنْتُمْ هؤُلاَءِ تَقْتُلُونَ أَنْفُسَکُمْ وَتُخْرِجُونَ فَرِیقاً مِنْکُمْ مِنْ دِیَارِهِمْ تَظَاهَرُونَ عَلَیْهِمْ بِالإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ﴾.. باز در همان سورهٴ مبارکهٴ «بقره» آیهٴ 87 فرمود: ﴿وَلَقَدْ آتَیْنَا مُوسَی الْکِتَابَ وَقَفَّیْنَا مِنْ بَعْدِهِ بِالرُّسُلِ وَآتَیْنَا عِیسَی ابْنَ مَرْیَمَ الْبَیِّنَاتِ وَأَیَّدْنَاهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ أَفَکُلَّمَا جَاءَکُمْ رَسُولٌ بِمَا لاَ تَهْوَی أَنْفُسُکُمُ اسْتَکْبَرْتُمْ﴾ ما موسای کلیم(سلام الله علیه) را فرستادیم بعد از او انبیای فراوانی اعزام کردیم سرانجام عیسای مسیح(سلام الله علیه) را هم اعزام کردیم او را با روح القدوس مؤید کردیم ولی این یهودیها هر وقت پیامبری آمد که مطابق میل اینها نبود اینها استکبار کردند بر اساس آن استکبار شروع به مقاومت کردند; بعضیها را تکذیب کردند بعضیها را هم شهید کردند آنهایی که شهید کردند بعد از تکذیب نظیر یحیی و زکریا بودند و آنهایی را که تکذیب کردند ولی به شهادت آنها دسترسی پیدا نکردند مثل عیسای مسیح است, فرمود: ﴿أَفَکُلَّمَا جَاءَکُمْ رَسُولٌ بِمَا لاَ تَهْوَی أَنْفُسُکُمُ اسْتَکْبَرْتُمْ﴾ این خوی در یهودیهای فعلی هم است لذا ذات اقدس الهی یهودیهای عصر پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را مخاطب قرار میدهد.
تبیین دلیل عنود بودن یهودیان
اصل این بحثهای سورهٴ مبارکهٴ «مائده» مربوط به اهل کتاب است خواه یهودی خواه مسیحی; منتها یهودیها چون عنودترند لذا پیامبرکشی اینها و تکذیب اینها هم بیشتر است معیار اینها هوای اینهاست, لذا فرمود: ﴿أَفَکُلَّمَا جَاءَکُمْ رَسُولٌ بِمَا لاَ تَهْوَی أَنْفُسُکُمُ اسْتَکْبَرْتُمْ﴾, آنگاه برابر استکبارتان عمل میکنید: ﴿فَفَرِیقاً کَذَّبْتُمْ وَفَرِیقاً تَقْتُلُونَ﴾. در همان سورهٴ مبارکهٴ «بقره» آیهٴ 87 تکذیب مقدم بر قتل شد (یک) و تکذیب به فعل ماضی و قتل به فعل مضارع بیان شد (دو)، مفعول در هر دو جا مقدم بر فعل ذکر شد (سه) و فرمود: ﴿فَرِیقاً کَذَّبتُم وَفَرِیقاً تَقْتُلُونَ﴾. مشابه آن تعبیر در همین سورهٴ مبارکهٴ «مائده» هم است که فرمود: اینها کسانیاند که انبیایی که آمدند فریقی از اینها را اعدام کردند فریقی از اینها را تکذیب کردند; در همین آیهٴ محل بحث سورهٴ مبارکهٴ «مائده» یعنی آیهٴ هفتاد فرمود: ﴿وَأَرْسَلْنَا إِلَیْهِمْ رُسُلاً کُلَّمَا جَاءَهُمْ رَسُولٌ بِمَا لاَ تَهْوَی أَنْفُسُهُمْ فَرِیقاً کَذَّبُوا وَفَرِیقاً یَقْتُلُونَ﴾. این نشانهٴ آن است که اینها دست از استکبار برنمیدارند, لذا اینچنین نیست که قبلاً اینطور بودند بعداً هم همینطورند برای اینکه دومی را با فعل مضارع ذکر کرد که نشانه استمرار است و برای اهمیت مطلب هم این مفعول مقدم شد چون منظور از این فریق انبیا هستند.
تبیین نکته ادبی آیات مذکور
آن نکتهٴ ادبی هم هست که فاصلهٴ این آیات همهاش با «نون» ختم میشود; یعنی این آیات اخیر که ﴿وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ﴾ با «نون» است, لذا فرمود: ﴿وَفَرِیقاً یَقْتُلُونَ﴾, آیهٴ بعد هم ﴿وَاللّهُ بَصِیرٌ بِمَا یَعْمَلُونَ﴾ و چون با «نون» ختم میشود لذا اینجا هم ﴿یَقْتُلُون﴾ را مؤخّر ذکر فرمود. عمده همان است که اگر کسی بر اساس حق حرکت نکرد دامنگیر هوا خواهد شد و انسان اگر هوا محور باشد عقیدهاش فاسد است. خود عقل او را دعوت به نبوت میکند نبوت عامه امر عقلی است. خود عقل میگوید انسان با عالم و آدم ارتباط دارد با بسیاری از اشیا ارتباط دارد از گذشته خودش بی خبر است از آینده بی خبر است خواص اشیا را نمیداند یک مسافری است که از بسیاری از امور بیخبر است راه آینده را نمیداند که یک راهنما طلب میکند و این را عقل میگوید. دلیل نبوت عامه عقل است اگر کسی در مدار عقل حرکت کرد منتظر پیامبر است و اگر کسی در مدار هوا حرکت کرد منتظر است که هوای او چه دستور میدهد؟
فتنه عقوبتی کیفری از طرف خدا نسبت به یهودیان
در آیهٴ محل بحث سورهٴ مبارکهٴ «مائده» فرمود: ﴿وَحَسِبُوا أَلاَّ تَکُونَ فِتْنَةٌ﴾; اینکه بر اساس هوا و هوس حرکت کردند و گروهی از انبیا را تکذیب کردند عدهای را هم گذشته از تکذیب شهید کردند, برای آن باورِ باطلی است که اینها داشتند و خیال کردند که دیگر فتنهای, عقوبتی و کیفری از طرف خدا دامنگیر اینها نمیشود: ﴿وَحَسِبُوا أَلاَّ تَکُونَ فِتْنَةٌ﴾. منشأ این گمان باطل هم مطلبی است که در همین سورهٴ مبارکهٴ «مائده» آیهٴ هیجده گذشت که ﴿وَقَالَتِ الْیَهُودُ وَالنَّصَارَی نَحْنُ أَبْنَاءُ اللّهِ وَأَحِبَّاؤُهُ﴾ خود را برتر میدانستند و وقتی برتر دانستند فکر میکردند که خدا اینها را عذاب نمیکند ﴿نَحْنُ أَبْنَاءُ اللّهِ وَأَحِبَّاؤُهُ﴾ که خداوند این سخن را ابطال کرد و فرمود: ﴿قُلْ فَلِمَ یُعَذِّبُکُم بِذُنُوبِکُم بَلْ أَنْتُم بَشَرٌ مِمَّنْ خَلَقَ یَغْفِرُ لِمَن یَشَاءُ وَیُعَذِّبُ مَن یَشَاءُ﴾.
بر اساس آن گمان باطل که خود را بر بسیاری از مردم ترجیح میدادند که میگفتند ﴿لَیْسَ عَلَیْنَا فِی الْأُمِّیِّینَ سَبِیلٌ﴾ (این یک) و براساس همان گمان باطل که خود را نزد خدا مقرب میپنداشتند میگفتند: ﴿نَحْنُ أَبْنَاءُ اللّهِ وَأَحِبَّاؤُهُ﴾ (دو) شروع کردند به تکذیب و قتل انبیا(علیهم السلام) و فکر کردند که خداوند اینها را کیفر نمیکند: ﴿وَحَسِبُوا أَلاَّ تَکُونَ فِتْنَةٌ﴾. براساس آن باور باطل چشم و گوش درون اینها کر و کور شد ﴿فَعَمُوا وَصَمُّوا﴾ همه اینها بدون استثنا, ﴿ثُمَّ تَابَ اللّهُ عَلَیْهِمْ﴾; عنایت الهی, توبه الهی و رجوع لطف الهی اینها را در بر گرفت با اینکه لطف الهی به اینها متوجه شد و اینها را در بر گرفت گرچه برخی از اینها بیدار شدند و توبه کردند ولی کثیری از اینها در همان خواب ماندند: ﴿ثُمَّ عَمُوا وَصَمُّوا کَثِیرٌ مِنْهُمْ﴾.
اینها براساس آن نژادپرستیشان و براساس آن برتری طلبیشان فکر میکردند و میگفتند: ﴿نَحْنُ أَبْنَاءُ اللّهِ وَأَحِبَّاؤُهُ﴾ یا ﴿لَیْسَ عَلَیْنَا فِی الْأُمِّیِّینَ سَبِیلٌ﴾ آنگاه دست به هر جنایتی که میزدند خیال میکردند که کیفر تلخ این کار دامنگیر آنها نمیشود ﴿وَحَسِبُوا أَلاَّ تَکُونَ فِتْنَةٌ﴾ که این «کان» تامه است یعنی «حسبوا ألاّ تُوجَد عقوبة». بر اساس این گمان باطل کر و کور شدند; یعنی قلب آنها آن بینایی را از دست داد, چه اینکه قلب آنها آن شنوایی را از دست داد; گوش ظاهر ایشان میشنوید و چشم ظاهر اینها میدید اما گوش ظاهر و چشم ظاهر یک مجرایی است که حرف را به گوش و چشم باطن میرساند وقتی آن چشم باطن و گوش باطن کور باشد انسان نه چیزی را میفهمد و نه چیزی را میشنود.
اثرات لطف خدا در وجود انسان
خداوند بعد از اینکه اینها در اثر سیئاتشان کر و کور شدند لطفش را مجدّداً شامل حال اینها کرده است ﴿ثُمَّ تَابَ اللّهُ عَلَیْهِمْ﴾ که این توبه, توبهٴ خداست و توبهٴ ابتدایی است و «تاب» یعنی «رجع»; لطف خدا به طرف اینها برگشت تا اینها بیدار بشوند وقتی لطف خدا به سمت انسان متوجه شد آدم در خودش یک گرایشی به طرف خیر و فضیلت پیدا میکند این معلوم میشود که پیام خدا به انسان رسید انسان یک میلی پیدا میکند یک حالت سبکی در خود احساس میکند یک نشاط معنوی احساس میکند بعضیها میفهمند که این پیام الهی است به دنبال این برمیگردند میگویند خدا یا من آمدم آنگاه خداوند اینها را میپذیرد توبه اینها را قبول میکند اینها موفقاند بعضیها این پیام الهی را که اینها را سبک کرده با بی اعتنایی پشت سر میگذارند «نبذوا کلام الله و رسالة الله و کتاب الله وراء ظهره» و بر آن کوری گذشتهشان ادامه میدهند که از آن به بعد دیگر قابل درمان نیست.
همه کارهایی که انسان انجام میدهد و به خدا نزدیک میشود و مشمول عنایتهای خدا میگردد مسبوق به لطف خداست; اگر توبه است همیشه توبه عبد محفوف به دو توبه خداست اگر ذکر حق است همیشه ذکر حق محفوف به دو ذکر خداست و اگر انابه است همیشه انابه بنده محفوف به دو انابه خداست هر کار خیری که از انسان نشئت میگیرد محفوف به دو کار خیر خداست اگر کسی توفیق یاد حق نصیب او شد توفیق دعا و ثنا نصیب او شد.
شامل شدن عنایت الهی در دعا و ذکر
در دعا یا ذکر یا حمد اول عنایت خدا شامل حال انسان میشود انسان خوابیده بیدار خواهد شد این همان است که در مناجات شریف شعبانیه است که خدایا من خواب بودم و هیچ راهی نبود «الاّ فی وقتٍ أیْقَظْتَنی» تا آن وقتی که تو مرا بیدار کردی و خدا همه را بیدار میکند وقتی انسان بیداری را احساس کرد از آن به بعد دو گروه خواهند شد یک عدهای دوباره به خواب میروند و خوابشان سنگین میشود که راه بازگشت را عمداً به سوی خود بستند عدهای دیگر حالا که بیدار شدند این راه را ادامه میدهند و وقتی این راه را ادامه دادند به طرف خدا برمیگردند وقتی به طرف خدا برگشتند آنگاه لطف خدا دوباره اینها را میپذیرد.
اینکه فرمود: ﴿فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ﴾ این ذکر مجدّد و ذکر مستأنف است نه ذکر ابتدایی ذکر ابتدایی آن است که اول خداوند به یاد بنده است وقتی اول خداوند به یاد بنده بود بنده احساس نشاط میکند سبکی میکند احساس انابه و توبه میکند به یاد خدا میافتد آنگاه وقتی به یاد خدا افتاد خدا میفرماید که اکنون که تو به یاد منی من هم به یاد توام.
فلسفه توبه انسان نسبت به خداوند متعال
بنابراین ذکر انسان محفوف به دو ذکر حق است و توبهٴ انسان هم محفوف به دو توبهٴ حق است: اول توبهٴ الهی شامل حال انسان میشود و رجوع لطف حق به سَمت انسان خواهد بود و بعد انسان خوابیده و غافل متذکّر و بیدار میشود و بعد توبه میکند و به طرف خدا برمیگردد, از آن به بعد خدا ﴿تَوَّابٌ رَحِیمٌ﴾ است و ﴿یَقْبَلُ التَّوبَةَ عَنْ عِبَادِهِ وَیَأْخُذُ الْصَّدَقَاتِ﴾ است. این ﴿یَقْبَلُ التَّوبَةَ﴾ توبهٴ جدید خداست نه توبهٴ قدیم, توبهٴ پاداشی خداست نه توبهٴ ابتدایی. توبهٴ ابتدایی همان ﴿تَابَ اللّهُ عَلَیْهِمْ﴾ است تاب یعنی رجع; منتها «علیه» است نه «الیه», چون از بالا به پایین است و چون براساس تفضّل و اشراف است میفرماید: ﴿تَابَ اللّهُ عَلَیْهِمْ﴾ توبه بنده به طرف خدا توبه الی الله است نه علی الله آنگاه مجدّداً ذات اقدس الهی ﴿یَقْبَلُ التَّوبَةَ عَنْ عِبَادِهِ﴾ باز توبه هست حالا یا علیالعباد است یا عنالعباد توبه ما آنچنان نیست که توبه نصوح باشد و همه حقوق را ما بتوانیم ادا کنیم با کمبودی روبهروست با اینکه با کمبودی روبهرو است خداوند توبه دارد عنالعباد این کلمه حرف «عن» برای تجاوز و عفو است پس توبه بندگان به طرف خدا توبه الی الله است «اتوب الی الله» و توبهٴ خدا یا «علیالعباد» است یا «عنالعباد», نه «الی العباد». در اینجا فرمود: ﴿ثُمَّ تَابَ اللّهُ عَلَیْهِمْ﴾; لطف خدا بر اینها سایه افکند و اشراف پیدا کرد آنگاه اینها بیدار شدند عدهای دوباره به خواب رفتند که کسانی هستند که ﴿ثُمَّ عَمُوا وَصَمُّوا﴾ و عدهای بیدار شدند و راه بیداری را ادامه دادند که اینها همان قلیلِ اهل کتاباند که قرآن از اینها به عظمت یاد میکند: ﴿مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ أُمَّةٌ قَائِمَةٌ﴾ و در موارد دیگر هم فرمود: ﴿إِلاَّ قَلِیلاً مِنْهُمْ﴾. گاهی قلیل را استثنا میکند; مثل آیاتی که قبلاً خوانده شد و گاهی کثیر را جزء ماندهها میداند; مثل این آیهٴ محل بحث که فرمود: ﴿ثُمَّ عَمُوا وَصَمُّوا﴾ اما به عنوان بدل بعض من الکل فرمود: ﴿کَثِیرٌ مِنْهُم﴾ اوّلی را بیبدل ذکر کرد, چون همهشان افتاده بودند بعد از توبه و رجوع فیض خدا به سمت اینها عدهای بیدار شدند معلوم میشود که لطف خدا دربارهٴ یک عده اثر کرده گرچه کثیری از اینها محروم شدند; مثل اینکه قرآن نازل میشود اما ﴿وَمَا أَکْثَرُ النَّاسِ وَلَوْ حَرَصْتَ بِمُؤْمِنِینَ﴾ که بعضی از انبیا فقط موفق شدند یک خانوار را مسلمان کنند: ﴿فَمَا وَجَدْنَا فِیهَا غَیْرَ بَیْتٍ مِنَ الْمُسْلِمِینَ﴾ در آن محل فقط یک خانوار به او ایمان آوردند در اینجا میفرماید: ﴿ثُمَّ عَمُوا وَصَمُّوا﴾; اما ﴿کَثِیرٌ مِنْهُمْ﴾ که این ﴿کَثِیرٌ مِنْهُم﴾ که بدل بعض منالکل است در قسمت دوم آمده و در قسمت اول نیامده است تا معلوم بشود که توبهٴ الهی و لطف الهی در بعضیها اثر کرده است.
دلیل خوش¬بینی و بدبینی انسانها درباره اشیا
مطلب بعدی آن است که در ذیل آیه فرمود: ﴿وَاللّهُ بَصِیرٌ بِمَا یَعْمَلُونَ﴾. این ﴿وَاللّهُ بَصِیرٌ بِمَا یَعْمَلُونَ﴾ برای آن است که اگر خداوند لطفی نسبت به کسی اِعمال کرد و توبهٴ ابتدایی را نسبت به اینها اعمال کرد لطفش را اشراف کرد و کسی را به عنوان محبوب خود قرار داد حُبّ خدا نظیر حبّ انسان نیست; انسان در اثر ضعیف بودن اگر به چیزی علاقه پیدا کرد فقط خوبیهای او را میبیند: «حُبُّکَ للشیء یُعمی و یُصِم» و اگر به چیزی یا کسی بیعلاقه شد فقط بدیها را میبیند: «بغض الشیء یعمی و یصم»; میبینید که انسان به کسی که علاقهمند است سعی میکند تا تمام کارهای او را توجیه کند یا از کسی که متنفّر است سعی میکند که همهٴ کارهای او را حمل بر فساد بکند سرّش آن است که غالب مردم در اثر حب و بغض گرفتار عَمای درونیاند و قاضی اگر کور بود حق قضا ندارد حالا درباره قاضی بیرونی اگر محل اختلاف باشد درباره قاضی درونی که اختلافی نیست. گفتند که «یشترط ان یکون القاضی بصیرا» تا بتواند جرم را ببیند, حالا اگر بعضی از فقها درباره لزوم بینایی قاضی بیرونی اختلاف داشته باشند درباره قاضی درونی هرگز نمیتوان اختلاف کرد. قاضی درونی یعنی آن فکر و آن عقل حتماً باید بصیر باشد و اگر به چیزی یا به کسی علاقهٴ مفرط داشت این علاقه قاضیِ درون را کور میکند یا اگر از چیزی منزجر بود این غضب و بغض قاضیِ درون را کور میکند: «حُبّک للشیء یُعمی و یُصم» و «بغض الشیء» هم «یعمی و یصم»; ولی دربارهٴ ذات اقدس الهی اینچنین نیست; در عین حال که نسبت به یک گروهی فرمود: ﴿کَبُرَ مَقْتاً عِندَ اللَّهِ أَن تَقُولُوا مَا لاَ تَفْعَلُونَ﴾ یا دربارهٴ گروهی فرمود: ﴿وَبَاءُوا بِغَضَبٍ مِنَ اللّهِ﴾ اگر در بین آن گروه کسی عمل صالح انجام داد یا یکی از همان «مغضوب علیهم»ها ممقوتها مبغوضها عمل صالح انجام دادند: ﴿وَاللّهُ بَصِیرٌ بِمَا یَعْمَلُونَ﴾ و فوراً خدا لطفش را شامل حال او میکند, چه اینکه اگر نسبت به یک گروهی خدا علاقهمند بود که فرمود: ﴿فَسَوْفَ یَأْتِی اللّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَیُحِبُّونَهُ﴾ که یکی از این محبوبهای خدا خلاف کرد خدا کار او را توجیه نمیکند حب خدا مایه کوری و کری نیست, چون ﴿وَاللّهُ بَصِیرٌ بِمَا یَعْمَلُونَ﴾, لذا فرمود: ﴿وَاتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ الَّذِی آتَیْنَاهُ آیَاتِنَا فَانْسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطَانُ فَکَانَ مِنَ الْغَاوِینَ﴾.
در جریان بلعم و مانند آن که به حسب ظاهر محبوب خدا بود و از کرامت الهی برخوردار بود وقتی بیراهه رفت فوراً مورد خشم الهی قرار گرفت و کیفر شده است این ﴿وَاللّهُ بَصِیرٌ بِمَا یَعْمَلُونَ﴾ که در ذیل آیات رحمت و عذاب آمده و در ذیل آیات بهشتیها و جهنمیها آمده است برای آن است که ثابت کند محبت خدا مانع بینایی خدا نیست غضب خدا هم مایه بینایی خدا نیست. این انسانهای محدودند که حبّ و بغض مایه کوری و کری اینهاست; ولی یک موجود مجردِ معصوم و منزه از غفلت حبّ و بغض هرگز او را از آن حقبینی جدا نخواهد کرد.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است