display result search
منو
تفسیر آیات 61 تا 64 سوره مائده

تفسیر آیات 61 تا 64 سوره مائده

  • 1 تعداد قطعات
  • 40 دقیقه مدت قطعه
  • 93 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 61 تا 64 سوره مائده"
- بیان خیرالرازقین بودن خدای سبحان
- فرق خشیت و خوف
- افاضه سلام از سوی خدا به انبیا و مؤمنین

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَ إِذا جاؤُکُمْ قالُوا آمَنّا وَ قَدْ دَخَلُوا بِالْکُفْرِ وَ هُمْ قَدْ خَرَجُوا بِهِ وَ اللّهُ أَعْلَمُ بِما کانُوا یَکْتُمُون ﴿61﴾ وَ تَری کَثیرًا مِنْهُمْ یُسارِعُونَ فِی اْلإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ وَ أَکْلِهِمُ السُّحْتَ لَبِئْسَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ ﴿62﴾ لَوْ لا یَنْهاهُمُ الرَّبّانِیُّونَ وَ اْلأَحْبارُ عَنْ قَوْلِهِمُ اْلإِثْمَ وَ أَکْلِهِمُ السُّحْتَ لَبِئْسَ ما کانُوا یَصْنَعُونَ ﴿63﴾ وَ قالَتِ الْیَهُودُ یَدُ اللّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَیْدیهِمْ وَ لُعِنُوا بِما قالُوا بَلْ یَداهُ مَبْسُوطَتانِ یُنْفِقُ کَیْفَ یَشاءُ وَ لَیَزیدَنَّ کَثیرًا مِنْهُمْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ طُغْیانًا وَ کُفْرًا وَ أَلْقَیْنا بَیْنَهُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ إِلی یَوْمِ الْقِیامَةِ کُلَّما أَوْقَدُوا نارًا لِلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللّهُ وَ یَسْعَوْنَ فِی اْلأَرْضِ فَسادًا وَ اللّهُ لا یُحِبُّ الْمُفْسِدینَ﴿64﴾

وصف بودن سلام برای خدا متعال
کسانی که به محضر پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) می‌رسیدند سه گروه بودند که هدف آنها و نحوه ورود آنها را هم قرآن کریم مشخص کرد: عده‌ای مؤمنین واقعی بودند که برای درک معارف وحی مشرّف می‌شدند که وضع اینها و حکم اینها را خداوند در سورهٴ «انعام» آیه 54 مشخص کرد, فرمود: ﴿وَ إِذا جاءَکَ الَّذینَ یُؤْمِنُونَ بِآیاتِنا فَقُلْ سَلامٌ عَلَیْکُمْ کَتَبَ رَبُّکُمْ عَلی نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ أَنَّهُ مَنْ عَمِلَ مِنْکُمْ سُوءًا بِجَهالَةٍ ثُمَّ تابَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَصْلَحَ فَأَنَّهُ غَفُورٌ رَحیمٌ﴾; وقتی مؤمنینِ به آیات الهی برای درک معارف دین به حضور تو آمدند قبل از شروع در سخن به آنها سلام بکن: ﴿فَقُلْ سَلامٌ عَلَیْکُمْ﴾. اینکه در خطبه‌های نماز جمعه و مانند آن شایسته است که خطیب قبل از ورود در بحث حضار را مخاطب قرار بدهد و به آنها سلام بکند در این‌گونه از مسائل ریشهٴ قرآنی دارد. فرمود اینها که شاگردان وحی‌اند و آمدند به حضور تو بگو: ﴿سَلامٌ عَلَیْکُمْ﴾, البته آنها که متوسطینِ از علاقمندان به علوم الهی‌اند سلام را از تو دریافت می‌کنند و آنها که جزء اوحدیّ از شاگردان تواند می‌فهمند که تو سلام مرا به اینها می‌رسانی و سلام خدا را ابلاغ می‌کنی و تو از آن جهت که رسولی وقتی به اینها گفتی ﴿سَلامٌ عَلَیْکُمْ﴾ یعنی خداوند به شما سلام می‌رساند.
سلام خدا وصفِ فعل اوست; بر انبیاء سلام رسانده است و فرمود: ﴿سَلاَمٌ عَلَی مُوسَی وَهَارُونَ﴾, ﴿سَلاَمٌ عَلَی إِبْرَاهِیمَ﴾, ﴿سَلاَمٌ عَلَی نُوحٍ فِی الْعَالَمِینَ﴾ که اینها سلامهایی است که ذات اقدس الهی بر انبیاء فرستاده است.
افاضه سلام از سوی خدا به انبیا و مؤمنین
بنابراین سلام وصف فعل خداست (یک) و این سلام تنها قول نیست بلکه افاضهٴ سلامت است (این دو)، بهترین سلام را ذات اقدس الهی بر انبیاء فرستاده است (سه)، برای مؤمنین هم سلام خاص نازل می‌کند که همان سلامت قلب و سلامت دینی اینهاست (چهار) و برای شاگردان مخصوص وحی هم سلام می‌فرستد (پنج) که در همین آیهٴ سورهٴ «انعام» آمده است: ﴿وَ إِذا جاءَکَ الَّذینَ یُؤْمِنُونَ بِآیاتِنا فَقُلْ سَلامٌ عَلَیْکُمْ﴾ این ادبِ محضر پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است و این هم بشارتی است و عنایت الهی است نسبت به کسانی که در بحثهای قرآنی و تفسیری تلاش و کوشش می‌کنند. آنها که با حضور قلب و خلوص وارد بحثهای علمی می‌شوند ـ ان‌شاءالله ـ سلام خدا را دریافت می‌کنند و سلام رسول الله را دریافت می‌کنند و سلام ولیّ عصر را دریافت می‌کنند. اینها شریفترین و فاخرترین گروههای ایمانی و الهی‌اند بلکه فاخرترین گروههای علمای ربانی‌اند.
برخورد کافران با پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم)
گروه دوم و سوم همان کافران و منافقانند که قرآن کریم دربارهٴ اینها سخن گفت; دربارهٴ کافران در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» آیهٴ 25 این‌چنین آمده است, فرمود: ﴿وَ مِنْهُمْ مَنْ یَسْتَمِعُ إِلَیْکَ وَ جَعَلْنا عَلی قُلُوبِهِمْ أَکِنَّةً أَنْ یَفْقَهُوهُ وَ فی آذانِهِمْ وَقْرًا وَ إِنْ یَرَوْا کُلَّ آیَةٍ لا یُؤْمِنُوا بِها حَتّی إِذا جاؤُکَ یُجادِلُونَکَ یَقُولُ الَّذینَ کَفَرُوا إِنْ هذا إِلاّ أَساطیرُ اْلأَوَّلینَ﴾; عده‌ای که کافرند و باور ندارند, آنها برای جدال می‌آیند نه برای درک معارف, فرمود: ﴿حَتّی إِذا جاؤُکَ یُجادِلُونَکَ﴾; یعنی اصلاً برای این می‌آیند که حرف خودشان را بزنند نه اینکه حرف تو را بشنوند, یک کافر عنود و مجادل به این منظور به حضور پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) مشرف می‌شود که حرف خودش را بزند نه اینکه حرف پیغمبر را بشنود. فرمود: ﴿حَتّی إِذا جاؤُکَ یُجادِلُونَکَ﴾; یعنی فقط برای جدال می‌آیند. مقصود حرف آنها هم این است که می‌گویند اینها ـ معاذالله ـ اسطوره و افسانه است.
گروه سوم هم جریان منافقین‌اند که قرآن از این صحنه هم زیاد سخن گفت; آیه اول سورهٴ مبارکهٴ «منافقون» این است که ﴿إِذا جاءَکَ الْمُنافِقُونَ قالُوا نَشْهَدُ إِنَّکَ لَرَسُولُ اللّهِ وَ اللّهُ یَعْلَمُ إِنَّکَ لَرَسُولُهُ﴾; ولی ﴿وَ اللّهُ یَشْهَدُ إِنَّ الْمُنافِقینَ لَکاذِبُونَ﴾ و قسمت بعدی همین آیه محل بحث سورهٴ مبارکهٴ «مائده» است یعنی آیه 61 سورهٴ «مائده» است: ﴿وَ إِذا جاؤُکُمْ قالُوا آمَنّا وَ قَدْ دَخَلُوا بِالْکُفْرِ وَ هُمْ قَدْ خَرَجُوا بِهِ﴾ که این برای منافقان یهود است که یا ناظر به آن است که اینها کافراً می‌آیند و کافراً می‌روند ولی منافقاً سخن می‌گویند و یا در کفر یک تَلوّنی دارند و به هر تقدیر کافرند, ورودشان به یک سبک است و خروجشان به یک سبک است; ولی در هر دو حال کافرند: ﴿وَ إِذا جاؤُکُمْ قالُوا آمَنّا وَ قَدْ دَخَلُوا بِالْکُفْرِ وَ هُمْ قَدْ خَرَجُوا بِهِ وَ اللّهُ أَعْلَمُ بِما کانُوا یَکْتُمُونَ﴾.
فرق خشیت و خوف
مطلب بعدی آن است که فرق سرعت و عجله را گفتند که نظیر فرق خضوع و خشوع است یا نظیر فرق خوف و خشیت است; خوف ترتیب اثر عملی است که در بدن و چهره ظاهر می‌شود و خشیت آن انفعال و تاثر درونی است که یک موحد جز از خدا خشیت ندارد; یعنی فقط مبدأ اثر را خدا می‌داند ﴿إِنَّما یَخْشَی اللّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَمؤُا﴾; آنها که موحدند فقط از خدا خشیت دارند; اما خوف که ترتیب اثر عملی باشد انسان از خیلی از چیزها می‌ترسد; از مار و عقرب ‌می‌ترسد و از سیل و زلزله می‌ترسد یعنی ترتیب اثر عملی می‌دهد; اما خشیتش فقط مخصوص خداست; یعنی فقط خدا را منشا آثار می‌داند برای اینکه هر حادثه‌ای که در جهان پدید می‌آید برابر فرمان خداست که ﴿لله جنود السماوات والارض﴾. عجله آن تأثّر قلبی است و سرعت آن اثری است که در بدن ظهور می‌کند که فرق سرعت و عجله این خواهد بود; مثل خوف و خشیت و مثل خضوع و خشوع, خضوع آن آثاری است که در بدن پدید می‌آید و خشوع حالت درونی و قلبی است, خضوع برای ظواهر بدن است و خشوع برای قلب است, خوف برای ظواهر بدن است و خشیت برای انفعال قلبی است, سرعت برای ظواهر بدن است و عجله برای تأثّر قلبی است که این فرق هم بد نیست.
شامل شدن اثم به عنوان مطلق گناه
مطلب بعدی آن است که گرچه اثم یعنی مطلق گناه شامل تعدّی و رشوه‌خوری هم می‌شود ولی آن ذکر تعدّی و رشوه‌خوری یا از باب ذکر خاص بعد از عام است و یا از باب اینکه تفصیل قاطع شرکت است منظور از این اثم گناه زبانی است و منظور از آن تعدی گناه فعلی است که در جامعه بین یکدیگر اتفاق می‌افتد و منظور از رشوه‌خوری گناهی است که انسان در احقاق باطل یا ابطال حق مبتلا به آن می‌شود. گناه انسان را از ثواب در مقابل عقاب محروم می‌کند و از صواب در مقابل خطا هم محروم می‌کند چون صواب با صاد در مقابل خطاست و ثواب با ث مثلث در مقابل عقاب است و معنای جامعی دارد.
این ﴿لبئس ما کانوا یصنعون﴾ در نوع تفسیرهای شیعه و سنّی آمده است که یک تهدید و هشدار و اعلان خطری است نسبت به کسانی که امر به معروف و نهی از منکر را ترک می‌کنند; یعنی علمایی که امر به معروف و نهی از منکر را ترک می‌کنند بدتر از خود تبهکارانند زیرا قرآن کریم دربارهٴ گنهکار فرمود: ﴿لبئس ما کانوا یعملون﴾ و دربارهٴ علمای محافظه‌کار که امر به معروف و نهی از منکر نمی‌کنند فرمود: ﴿لبئس ما کانوا یصنعون﴾ که این نکتهٴ ادبی را نه تنها در تفسیر فخر رازی و مانند آن می‌بینید, بلکه زمخشری هم که کارشناس این رشته است او هم تصریح کرده است.
معنای واژه «یدالله» در آیه
مطلب بعدی آن است که ﴿وَ قالَتِ الْیَهُودُ یَدُ اللّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَیْدیهِمْ﴾; یهود گفتند: دست خدا بسته است. کلمهٴ ید به معنای جارحه است و ید در عضو مخصوص یعنی جارحه و گاهی هم ید گفته می‌شود که به معنای نعمت است, گاهی ید گفته می‌شود که به معنای قدرت است, گاهی ید گفته می‌شود که به معنای مالک بودن, مِلک, شکوه و جلال است. اینها یک جامعی دارند و چون غالب کارها با دست انجام می‌گیرد کلمهٴ ید را به کار می‌برند; مثلاً می‌گویند فلان مال در تحت ید فلان کس است و لازم نیست که این ید ظاهری باشد چون کار را با ید انجام می‌دهند; مثل اینکه قرآن دربارهٴ کیفر یک عده از گنهکاران می‌فرماید که ﴿فَبِما کَسَبَتْ أیْدِیکُم﴾, چون همهٴ کارها را که انسان با دست نمی‌کند بلکه گناههایی که با چشم کرده, با گوش کرده یا با زبان کرده را هم در قیامت باید پاسخ بدهد; اما چون غالب کارها با دست انجام می‌گیرد می‌گویند که ﴿فَبِما کَسَبَتْ أیْدِیکُم﴾. در اینجا هم چون غالب کارها با دست است می‌گویند که این ملک در دست فلان کس است; یعنی در اختیار او و در تصرف اوست و مانند آن.
تبیین مصادیق آیه مذکور
دربارهٴ نظام تکوین می‌گویند که دست بسته است; یعنی کار هر چه را که باید باشد انجام شد و تغییر و تبدیلی در کارگاه حق نیست خدا تغییر و تبدیل نمی‌دهد و بَدا نیست. گاهی در مسائل تشریع است که نسخ در تشریعیات همان بَدای در تکوینیات است, می‌گویند که ذات اقدس الهی تورات را بر موسای کلیم نازل کرد و این تورات کتاب نسخ شدنی نیست و دین موسای کلیم نسخ ناشدنی است و مانند آن که نسخِ شریعت را انکار ‌می‌کنند. انکار نسخ شریعت به منزلهٴ انکار بَدا در تکوین است. این دربارهٴ مسائل کلامی و همچنین فقهی است.
گاهی کلمهٴ «مغلول‌الید» بودن دربارهٴ مسائل مالی است; وقتی آنها دیدند که وضع مالی‌شان خوب است و مسلمین وضعشان بد است گفتند که خدایی که شما را تأمین می‌کند دستش بسته است یا الآن که در آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ «مائده» بحث می‌کنیم و این سورهٴ «مائده» در اواخر عمر پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نازل شده است و وقتی نازل شده است که مسلمین فتوحاتی داشتند یعنی فتوحات در داخل حجاز و وضع مالی‌شان خوب شد شاید نتوان گفت که منظور یهودیها از یدالله مغلوله این است که به مسلمین کمکی نمی‌کند و وضع مالی مسلمین بد است, بلکه ناظر به آن می‌باشد که چون قبلاً وضع یهودیها خیلی خوب بود و در اثر پیروزی اسلام و شکست یهودیت اینها به فلاکت افتادند, از آن به بعد گفتند که ـ معاذالله ـ خدا دست بسته است و کاری نسبت به ما انجام نمی‌دهد, چون قبلاً وضع مالی آنها خیلی خوب بود.
به هر تقدیر در قرآن کریم مغلول بودنِ دست خدا را به یهودیها نسبت می‌دهد در شرایط گوناگون; سرّ اینکه این وجوه گوناگون برای این آیات آمده است این است که روایات گوناگون در این زمینه است; منتها همهٴ آن روایات مربوط به خصوص این آیه نیست. به هر تقدیر چه در جریان بَدا باشد دست خدا باز است, چه در جریان نسخ باشد دست خدا باز است و چه در جریان مسائل مالی باشد دست خدا باز است, زیرا وقتی که دست به معنای قدرت شد و قدرت خدا نامتناهی است و چیزی در جهان نیست که در برابر قدرت خدا قرار بگیرد, پس او قدرتش دائمی است.
گاهی هم قرآن کریم از اینگونه قدرتها سخن می‌گوید; مثل اینکه می‌فرماید: ﴿وَالسَّماوات مَطْوِیّاتٌ بِیَمِینِه﴾ با اینکه خدا منزه از دست است و دست چپ و راست ندارد اما تعبیر به یمین کرده است برای آنکه نشانه آن باشد که دست خدا یعنی قدرت خدا با یُمن و برکت همراه است.
یمین بودن دستان ذات اقدس الهی
در بعضی از روایات آمده است که ذات اقدس الهی دو دستش یمین است: «کِلتا یَدیهِ یَمِینٌ» و در بعضی از روایات دربارهٴ حضرت ابی ابراهیم موسی ابن جعفر (سلام الله علیهما) آمده است که ابی ابراهیم امام کاظم «کِلتا یدیه یَمِین» است, چون اهل بیت است اهل بیتی که مظهر و خلیفهٴ ذات اقدس الهی‌‌اند همهٴ کارهای آنها با یُمن و برکت است, آن کسی که جزء اصحاب یمین است و اصحاب المیمنة است کلتا یدیه یمین با دست چپ اگر کار می‌کند با یُمن و برکت است, با دست چپ اطاعت می‌کند همانطوری که با دست راست عبادت می‌کند; ولی کسی که اصحاب الشمال است با دست راست گناه می‌کند همانطوری که با دست چپ گناه می‌کند. یک آدم غیر مؤمن کلتا یدیه شمال; او هر دو دستش چپ است و یک مؤمن هر دو دستش راست است.
منظور از راست و چپ, طرف راست و طرف چپ که نیست و منظور یمین و یسار یا یمین و شمال بدنی نیست, بلکه منظور میمنت و مشئمت است که در سورهٴ مبارکهٴ «واقعه» تبیین کرد; اصحاب یمین یعنی اصحاب المیمنه; کسانی که همهٴ کارهای آنها با یمن و برکت است. بنابراین مؤمن همانطوری که با دست راست عبادت می‌کند با دست چپ هم عبادت می‌کند, کافر و منافق همانطوری که با دست چپ معصیت می‌کند با دست راست هم معصیت می‌کند, یک انسان غیر مؤمن کلتا یدیه شمال و کلتا یدیه یسار است و یک مؤمن «کلتا یدیه یمین» است.
ذات اقدس الهی در جواب اینها که گفتند: ﴿یَدُ اللّهِ مَغْلُولَةٌ﴾ است فرمود: شما دست بسته‌اید: ﴿غُلَّتْ أَیْدیهِمْ﴾ شما دستتان بسته است و خداوند دستهای او باز است: ﴿بَلْ یَداهُ مَبْسُوطَتانِ﴾ نه تنها دستش بسته نیست بلکه دستان او باز است, او نه یک دست دارد و نه دو دست; ولی برای اینکه ثابت کند و بفهماند که قدرت او بیکران است به زبان ما با ما سخن می‌گوید و می‌فرماید: یداه; مثل اینکه در جریان آفرینش انسان فرمود: ﴿خَلَقْتُ بِیَدیّ﴾, چه اینکه اگر کسی بخواهد احسانی به دیگری بکند با دو دست احسان می‌کند یک وقت می‌خواهد نانی به کسی بدهد او را اطعام می‌کند که همان با یک دست می‌دهد, یک وقت تنها اطعام نیست و می‌خواهد اکرام بکند نه فقط اطعام, لذا با دو دست می‌دهد که این با دو دست دادن کرامتی را هم نشان می‌دهد.
ذات اقدس الهی انسان را کریمانه خلق کرده است, اینکه فرمود: ﴿لقد کرمنا بنی آدم﴾ برای آن است که در نحوهٴ آفرینش او کمال کرامت را رعایت کرده است, فرمود: ﴿لِما خَلَقْتُ بِیَدیّ﴾; من با دو دست انسان را آفریدم, چه اینکه اینجا هم که سخن از بسط ید خداست می‌فرماید: ﴿بَلْ یَداهُ مَبْسُوطَتانِ﴾. پس آنها گفتند که دست خدا بسته است, [قرآن] می‌فرماید دستهای خدا باز است; چه در مسئلهٴ بَدا و تغییر در تکوینیات دستهای قدرت خدا باز است, چه در نسخ و تشریعیات دستهای خدا باز است و چه در مسائل مالی دستهای خدا باز است: ﴿بَلْ یَداهُ مَبْسُوطَتانِ﴾; هم نشانهٴ قدرت است و هم نشانهٴ کرامت است.
اینکه اینها گفتند: ﴿یَدُ اللّهِ مَغْلُولَةٌ﴾ شاید منظورشان همان باشد که در سورهٴ مبارکهٴ «آل‌عمران» گذشت در سورهٴ «آل‌عمران» آیه 181 این بود: ﴿لَقَدْ سَمِعَ اللّهُ قَوْلَ الَّذینَ قالُوا إِنَّ اللّهَ فَقیرٌ وَ نَحْنُ أَغْنِیاءُ﴾; اینها که خود را توانگر می‌پنداشتند و خدا را فقیر, برای اینکه می‌دیدند مسلمانهایی که حزب الله‌اند و داعیه دعوت دینی دارند وضع مالی‌شان خوب نیست و خود یهودیها توانگرانه زندگی می‌کنند, می‌گفتند که خدا فقیر است و ما غنی هستیم و این را یا روی عقیده می‌گفتند یا بر اساس جدال.
جدال‌آمیز بودن سخنان کافران با خدا
وقتی آیاتی از این قبیل نازل می‌شد که ﴿مَنْ ذَا الَّذی یُقْرِضُ اللّهَ قَرْضًا حَسَنًا﴾ آنها از روی جدال می‌گفتند که اگر واقعا خدا قرض الحسنه طلب می‌کند و این حرفهای وحی شما درست است, پس ـ معاذالله ـ خدا فقیر است, در حالی که در همهٴ آیاتی که ذات اقدس الهی از قرض الحسنه سخن به میان می‌آورد, یا قبل از آن آیه یا بعد از آن آیه از تسبیح و تقدیس خدا هم سخن به میان می‌آورد; مخصوصا این مسبَّحاتی که اوّلش ﴿سَبَّحَ لله﴾, ﴿یُسَبِّحُ لله﴾ و مانند آن که دارد از اول تابلوی ورودی این سوره را با تسبیح شروع می‌کند; یعنی ذات اقدس الهی منزه از هر نقص و مبرای از هر حاجت و عیب است. اولِ سوره با ﴿سَبَّحَ﴾ شروع می‌شود و بعد می‌فرماید: ﴿مَنْ ذَا الَّذی یُقْرِضُ اللّهَ قَرْضًا حَسَنًا﴾. در سورهٴ «حدید» و مانند آن اگر سخن از قرض الحسنه است در سورهٴ «تغابن» و مانند آن اولش ﴿سَبَّحَ لله﴾ و ﴿یُسَبِّحُ لله﴾ شروع می‌شود تا انسان با تسبیح و تقدیس و تنزیه ذات اقدس الهی وارد سوره می‌شود و می‌فهمد که او از هر حاجتی منزه است بعد مسئله قرض الحسنه برای او معنای خاص خود را پیدا می‌کند.
به هر تقدیر آنها چون این لطیفهٴ الهی را درک نمی‌کردند اگر دیده بودند یا شنیده بودند که خدا مردم را دعوت می‌کند به قرض الحسنه, می‌گفتند که ﴿إِنَّ اللّهَ فَقیرٌ وَ نَحْنُ أَغْنِیاءُ﴾ یا اینکه خداوند اینها را دعوت می‌کرد که مستمندان را یاری کنند و اینها برابر آنچه در سورهٴ مبارکهٴ یس است می‌گفتند که ﴿أَ نُطْعِمُ مَنْ لَوْ یَشاءُ اللّهُ أَطْعَمَهُ﴾; ما اطعام بکنیم کسانی را که اگر خدا می‌خواست می‌داد! اگر خوب است خود خدا بدهد! یا ندارد یا مصلحت نیست که به اینها چیز بدهد و اینها باید همینطور گرسنه بمانند! این حرفهای یهودیها بود که می‌گفتند یا ـ معاذالله ـ خدا ندارد و یا دارد ولی مصلحت نیست که اینها سیر بشوند و حتما باید گرسنه باشند! در حالی که ذات اقدس الهی این مسئله را باز کرد و فرمود که خداوند توان آن را دارد که به همه روزی بدهد, چون هر کسی هر چه دارد از رزق خداست, لکن خداوند می‌خواهد بیازماید تا یک عده را به صبر بیازماید و یک عده را به شکر بیازماید. مصلحت در امتحان است نه اینکه مصلحت بر این است که کسی گرسنه باشد; مثل اینکه در مسئلهٴ قتال هم همین‌طور فرمود.
علت انتقام نگرفتن خدا از کافران
در مسئلهٴ قتال فرمود: ﴿لَوْ یَشاءُ اللّهُ لاَنْتَصَرَ مِنْهُمْ﴾; اگر خدا می‌خواست خودش از کافران انتقام می‌گرفت و نمی‌گذاشت بی دینی رواج پیدا بکند: ﴿وَ لکِنْ لِیَبْلُوَا بَعْضَکُمْ بِبَعْضٍ﴾; می‌خواهد ببیند که شما مجاهدید یا نه؟ نه اینکه مصلحت در این است که کفر و فسق و نفاق در عالم باشد, بلکه مصلحت در این است که خداوند از راه غیب ابتدائاً کمک نکند و افراد را بیازماید, اگر افراد مجاهدانه وارد صحنه شدند از آن به بعد می‌فرماید: ﴿إِنْ تَنْصُرُوا اللّهَ یَنْصُرْکُمْ وَ یُثَبِّتْ أَقْدامَکُمْ﴾.
بنابراین اینکه فرمود: آنها می‌گویند دست خدا بسته است, یکی از این وجوه محتمل است و قرآن کریم دربارهٴ فقر مالی در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» کلمهٴ مغلول الید بودن را که به کار برد کاملاً استفاده می‌شود; آنجا که به پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) می‌فرماید, آیهٴ 29 سورهٴ «اسراء» ﴿وَ لا تَجْعَلْ یَدَکَ مَغْلُولَةً إِلی عُنُقِکَ وَ لا تَبْسُطْها کُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُومًا مَحْسُورًا﴾; یعنی نه اهل بخل و تفریط باش و نه اهل بسط و افراط و اسراف باش, بلکه حدّ وسط باش, چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «فرقان» هم فرمود: ﴿وَ الَّذینَ إِذا أَنْفَقُوا لَمْ یُسْرِفُوا﴾; آنها نه اهل اسرافند و نه اهل تبذیرند, نه اهل افراط‌اند و نه اهل تفریط‌اند, حدّ وسط زندگی می‌کنند; منتها در آیهٴ 29 سورهٴ «اسراء» سخن از مغلول بودن تا گردن است و در این آیهٴ محل بحث اصل مغلول بودن است و کنایه از قبض ید است یا فقر است که در آیهٴ 29 سورهٴ «اسراء» فرمود: ﴿وَ لا تَجْعَلْ یَدَکَ مَغْلُولَةً إِلی عُنُقِکَ﴾ و در آیهٴ محل بحث سورهٴ «مائده» فرمود یهودیها می‌گویند که ﴿یَدُ اللّهِ مَغْلُولَةٌ﴾.
جواب یهودیانی که مدعی یدالله مغلول¬اند
جوابش این است که اولاً ﴿جَزاءُ سَیِّئَةٍ سَیِّئَةٌ مِثْلُهَا﴾ اینها مغلول الیدند: ﴿غُلَّتْ أَیْدیهِمْ وَ لُعِنُوا بِما قالُوا﴾ که این ﴿غُلَّتْ أَیْدیهِمْ﴾ به این معنا نیست که نظیر جوابِ «خودتی» باشد که اینها مغلول الیدند, بلکه این سیئه یک کیفر تلخی را به همراه دارد, اینها مغلول الیدند نه اینکه دستشان مغلول باد, نفرین نیست; مثل آن بیان نورانی سید الشهداء (سلام الله علیه) در دعای عرفه که فرمود: «عَمِیَتْ عَینٌ لا تَراک عَلیها رَقیبا» به این معنا نیست که کور باد چشمی که تو را نمی‌بیند, بلکه یعنی کور است که فعل ماضی است و گزارش هم است و نفرین نیست; یعنی آنکه تو را نمی‌بیند کور است, چه اینکه خود ذات اقدس الهی فرمود: ﴿لا تَعْمَی اْلأَبْصارُ وَ لکِنْ تَعْمَی الْقُلُوبُ الَّتی فِی الصُّدُورِ﴾. اگر «لِغیرکَ مِنَ الظهورِ ما لیس َلک حتّی یکونَ هُوَ المظهِرَ لَکَ مَتیٰ غِبْتَ» آن‌گاه می‌فرماید: «عَمِیَتْ عینٌ لا تَراک علیها رقیبا» نه اینکه کور باد کور هست اینجا هم یعنی آیه محل بحث سورهٴ «مائده» این‌چنین است که ﴿وَ قالَتِ الْیَهُودُ یَدُ اللّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَیْدیهِمْ﴾ اینها مغلول الیدند در اثر سیئه‌شان ﴿وَ لُعِنُوا بِما قالُوا بَلْ یَداهُ مَبْسُوطَتانِ﴾; نه خدا یک قدرت دارد بلکه قدرت مضاعف دارد. این تثنیه در مقابل جمع نیست بلکه در مقابل مفرد است; یعنی ما لیس بأول; نظیر آنچه که در سورهٴ «ملک» آمده است که فرمود: شما دوباره نگاه کنید, معنایش این نیست که اگر شما بار سوم نگاه کردید عالَم را بی نظم می‌بینید ولی دو بار اگر نگاه بکنید عالَم را منظم ‌می‌بینید. آنجا که فرمود: ﴿هَلْ تَرَی مِن فُطُورٍ ٭ ثُمَّ ارْجِعِ الْبَصَرَ کَرَّتَیْنِ﴾ نه یعنی دو بار که این دو بار یعنی بیش از یک بار ولو بار دهم ولو بار صدم ولو بار هزارم. شما بار هزارم هم اگر این عالَم را ملاحظه بکنید منظم می‌بینید و این ﴿یَداهُ﴾ ناظر به کثرت است و تثنیه نیست; یعنی خدا نِعَمش نامتناهی است و قدرتش نامتناهی است و مبسوط هم است; نه تنها دارد بلکه پهن کرده است و هر که هست در کنار سفرهٴ او نشسته است; منتها نمی‌داند و نمی‌داند که در کنار سفرهٴ الله نشسته است: ﴿إِنَّ اللّهَ هُوَ الرَّزّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتینُ﴾ این «هو» که ضمیر فصل است با این الف و لام که روی خبر آمدند مفید حصر است: ﴿إِنَّ اللّهَ هُوَ الرَّزّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتینُ﴾.
در نوبتهای قبل ملاحظه فرمودید که اگر کمالی را خداوند به غیر خود اِسناد داد, در آیهٴ دیگر همان کمال را منحصراً دربارهٴ خود ذکر می‌کند; دربارهٴ ولایت اگر فرمود: ﴿إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ﴾ در سورهٴ «شوریٰ» فرمود: ﴿فالله هُوَ الولیّ﴾ که این حصر است.
بیان خیرالرازقین بودن خدای سبحان
در جریان رزق هم همین‌طور است, اگر فرمود: ﴿فَارْزُقوهُم﴾ که رزق را به غیر خود اسناد داد یا فرمود: ﴿و هو خیر الرازقین﴾ معلوم می‌شود رازقینی هستند منتها خدا خیر الرازقین است در آن بخش سورهٴ «ذاریات» فرمود: ﴿إِنَّ اللّهَ هُوَ الرَّزّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتینُ﴾ که اینها نشانهٴ حصر است. اگر رزقی در عالَم هست رازق خداست و لاغیر, پس ید او و نعمت او و قدرت او مبسوطه است و آن‌چنان گسترده است که هر کسی هر جا بنشیند بر سر هر سفره بنشستی خدا رزاق بود.
مسائل مالی دال بر مغلول بودن
اینکه فرمود: ﴿یُنْفِقُ کَیْفَ یَشاءُ﴾ تایید می‌کند که منظور مغلول بودن دست خدا در مسئلهٴ بَدا نیست, منظور مغلول بودن دست خدا در مسئلهٴ نسخ نیست, بلکه منظور مغلول بودن خدا در مسائل مالی است, آنگاه بسط هم در اینجا به معنای امکان بَدا یا امکان نسخ نیست, بلکه بسط به معنای افاضه‌های مالی و قدرتهای مالی است. ﴿یُنْفِقُ کَیْفَ یَشاءُ﴾; چون حکیم است حکیمانه عطا می‌کند. خیلی‌ها نمی‌دانند مصلحت آنها در چیست؟ لکن روزی را به اندازهٴ کافی نازل می‌کند و هرگز خداوند کمتر از مقدار لازم روزی نازل نکرده و نمی‌کند, چون وعده داد و خودش هم به عهده گرفت و برای تمام مار و عقرب عالَم خداوند روزی مشخص کرده و روزی نازل می‌کند حالا در همان مار و عقرب هم احیانا یک تجاوز و تهاجم و اجحافی هم است و اگر عالَم, عالَم طبیعت است این تزاحم است وگرنه هیچ مار و عقربی را خدا نه بی روزی خلق کرد و نه روزی او را برای او نفرستاد, او هم باید تلاش و کوشش بکند که ﴿فَامْشُوا فِی مَنَاکِبَها﴾ .
یک وقتی معاویه برای اینکه گرانیها و کمبودها را ترمیم و توجیه بکند می‌گفت که مگر این‌چنین نیست که خداوند روزی را به اندازه‌ای که مصلحت بداند نازل می‌کند! خواست با همین فکر مغالطه‌ای کند و بگوید که خدا همین مقدار را برای شما نازل کرده است. آن وقت احنف‌بن‌قیس برخاست و گفت که اینجا دو ـ سه مسئله است و تو داری مغالطه می‌کنی: مسئلهٴ اول این است که در خزینهٴ غیب الهی همهٴ کمالات و نِعَم موجود است (این یک), دوم این است که ذات اقدس الهی برای تأمین ارزاق بندگانش از خزائن غیب به اندازهٴ کافی نازل کرده است (این دو), ما در این دو مسئله حرفی نداریم. سومی این است که خداوند از خزینهٴ غیب به اندازهٴ کافی برای ما نازل کرده است و تو از مردم گرفتی و در خزینهٴ امویان ریختی و ما روی این سومی اشکال داریم.
ذات اقدس الهی روزی همهٴ مردم را رسانده است; اولاً به آنها گفت بهترین روزیتان علم است عالمانه زندگی کنید تا نیازمند به بیگانه‌ها نباشید از یک طرفی هم فرمود اگر بخواهید که خداوند به وسیله فرشتگان همیشه جلوی کافران را بگیرد تا شما را تأمین بکند این یک خیال خامی است: ﴿لَوْ یَشاءُ اللّهُ لاَنْتَصَرَ مِنْهُمْ وَ لکِنْ لِیَبْلُوَا بَعْضَکُمْ بِبَعْضٍ﴾; شما اگر مثل یهودیها فکر می‌کنید یا مثل اسرائیلی‌ها فکر می‌کنید که پیغمبرتان با خدا دوتایی بروند با کافران بجنگند و خبر پیروزی را برای شما بیاورند و شما دستی دراز نکنید, این صحیح نیست که بگویید: ﴿فاذْهَبْ أَنْتَ وَ رَبُّکَ فَقاتِلا إِنّا هاهُنا قاعِدُونَ﴾ و اگر کسی قیام نکرد همین گرفتاری برای اوست و اگر کسی قیام کرد حق مسلم خود را می‌گیرد.
در ﴿وَفی السَّماءِ رِزْقُکُم﴾ منظور از سماء این آسمان ظاهری نیست, برای اینکه خود این آسمان هم جزء رزق ماست. آن سمائی که فرمود: ﴿وَ أَوْحی فی کُلِّ سَماءٍ أَمْرَها﴾ آنجا مخزن ارزاق است که خود این آسمان ظاهری مثل خود این زمین همه جزء ارزاق‌اند و اینها در آن آسمانی‌اند که ﴿وَ أَوْحی فی کُلِّ سَماءٍ أَمْرَها﴾ و در آن آسمانی‌اند که ﴿لاَ تُفَتَّحُ لَهُمْ أبوابُ السَّماءَ﴾ وگرنه این آسمان که دَرَش به روی مؤمن و کافر هر دو باز است و هر کسی می‌تواند با اختراع سفینه‌ای به این سَمْتها حرکت کند.
بسط رزق عامل طغیان
به هر تقدیر فرمود: ﴿بلْ یَداهُ مَبْسُوطَتانِ یُنْفِقُ کَیْفَ یَشاءُ﴾ و این ﴿کَیْفَ یَشاءُ﴾اش بر اساس حکمت است. در بعضی از آیات فرمود: ﴿وَ لَوْ بَسَطَ اللّهُ الرِّزْقَ لِعِبادِهِ لَبَغَوْا فِی اْلأَرْضِ﴾ اگر خداوند بیش از مقدار لازم روزی نازل بکند و عدهٴ زیادی از بسط رزق برخوردار باشند اینها طغیان می‌کنند چون یک چند نفری وضع مالی‌شان خوب است که طغیان می‌کنند چه رسد به اینکه جمعیت بیشتری احساس غنا بکنند ﴿وَ لَیَزیدَنَّ کَثیرًا مِنْهُمْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ طُغْیانًا وَ کُفْرًا﴾. فرمود این معارفی که بر تو نازل می‌شود گرچه به حال عده‌ای سودمند است ولی برای عدهٴ زیادی هم جز طغیان و کفر بازدهی ندارد. سرّ اینکه فرمود: ﴿وَ لَیَزیدَنَّ کَثیرًا مِنْهُمْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ طُغْیانًا وَ کُفْرًا﴾ همان است که درباره اصل قرآن فرمود: ﴿وَ لا یَزیدُ الظّالِمینَ إِلاّ خَسارًا﴾.
دربارهٴ مؤمنین فرمود: ﴿وَ إِذا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیاتُهُ زادَتْهُمْ إیمانًا وَ عَلی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ﴾ و مؤمن هر آیه‌ای که بر او تلاوت بشود بهرهٴ جدید می‌برد از نظر علمی و برابر آن علم ایمانش هم افزوده می‌شود که این هم مزید علم است و هم مزید ایمان; ولی کافر و منافق در مقابل هر آیه‌ای موضعِ سرسختی‌اش را حفظ می‌کند و وقتی موضع سرسختی‌اش را حفظ کرد, در مقابل هر آیه کفرِ او مضاعف می‌شود, لذا فرمود: ﴿وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ﴾ که برای مؤمنین این‌چنین است; اما ﴿وَ لا یَزیدُ الظّالِمینَ إِلاّ خَسارًا﴾ و در این آیهٴ محل بحث فرمود: ﴿وَ لَیَزیدَنَّ کَثیرًا مِنْهُمْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ طُغْیانًا وَ کُفْرًا﴾.
بیان لطیفی بزرگان اهل معرفت در تبیین اینگونه از آیات دارند و می‌فرمایند: اینکه با نازل شدن بعضی از آیات طغیان عده‌ای زیاد می‌شود و کفر عده‌ای زیاد می‌شود, نه برای آن است که نقص در آیه باشد بلکه برای آن است که دستگاه اعتقادی کافر و منافق این آیات را هضم نمی‌کند و چون هضم نمی‌کند و مریض است همین آیه نورانی برای او می‌شود درد مثالی ذکر می‌کنند و می‌گویند میوه‌های شاداب و پرآب برای یک جوانی که سالم است او را فربه می‌کند و با نشاط می‌کند, چون جذب دستگاه گوارش او می‌شود; ولی برای کسی که به بیماری زخم معده و مانند آن مبتلاست هر چه این میوه شیرین‌تر, درشت‌تر, شاداب‌تر و پرآب‌تر باشد دردِ او افزوده می‌شود, برای اینکه قدرت هضم ندارد و قدرت جذب ندارد و اول نزاع و درگیری بین کسی که به بیماری زخم اثنی عشر مبتلاست و دستگاه گوارش او بیماری دارد با این میوه‌های شیرین است. نقص در میوه نیست بلکه نقص در دستگاه گوارش این مریض است.
علت ازدیاد مرض در قلب انسان
کسی که ﴿فی قَلْبِهِ مَرَض﴾ است ﴿فَزادهُمُ الله مَرضاً﴾ می‌شود چطور ﴿فَزادهُمُ الله مَرضاً﴾ می‌شود؟ برای اینکه این آیه را نازل می‌کند و او قبلاً اگر با ده آیه درگیر بود و ده تا تکذیب داشت الان یک تکذیب یازدهم هم دارد و با این آیه هم می‌جنگد نمی‌پذیرد و هضم نمی‌کند, آن وقت بیماری او افزون می‌شود لذا هم ﴿وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ﴾ برای مؤمنین ﴿وَ لا یَزیدُ الظّالِمینَ إِلاّ خَسارًا﴾ تام است و هم ﴿وَ لَیَزیدَنَّ کَثیرًا مِنْهُمْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ طُغْیانًا وَ کُفْرًا﴾ تام است و هم ﴿فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللّهُ مَرَضًا﴾ تام است و مانند آن. آنها اگر چنانچه آرام باشند و بپذیرند شفا پیدا می‌کنند و چون عکس العمل نشان می‌دهند و هر آیه‌ای که بیاید در قبال آن انکار تازه‌ای دارند این افزایش مرض است و معصیت کبیره‌ای است روی معاصی کبیره: ﴿وَ لَیَزیدَنَّ کَثیرًا مِنْهُمْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ طُغْیانًا وَ کُفْرًا﴾.
تبیین گرفتاری کافران به نفاق
بین طغیان و کفر هم فرق است; از آن جهت که حق را می‌پوشانند کفر است و از آن جهت که از حد تعدی می‌کنند طغیان است. در قبال آن حرف تلخ یهودیها که ﴿وَ قالَتِ الْیَهُودُ یَدُ اللّهِ مَغْلُولَةٌ﴾ خدا فرمود: ﴿غُلَّتْ أَیْدیهِمْ وَ لُعِنُوا بِما قالُوا﴾ و در قبال این که ﴿وَ لَیَزیدَنَّ کَثیرًا مِنْهُمْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ طُغْیانًا وَ کُفْرًا﴾ فرمود: ﴿وَ أَلْقَیْنا بَیْنَهُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ إِلی یَوْمِ الْقِیامَةِ﴾. اینها که الان عداوت با قرآن دارند و عداوت با وحی الهی دارند به یک کیفر تلخی هم محکوم شدند و آن این است که گرفتار نفاق و اختلاف داخلی‌اند این ضمیر «بینهم» به مجموع یهودیها و مسیحی‌ها برنمی‌گردد که در آیه 51 همین سورهٴ مبارکهٴ «مائده» بود که ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَ النَّصاری أَوْلِیاءَ﴾, بلکه به خود یهودیها برمی‌گردد, چه اینکه مشابه‌اش قبلاً دربارهٴ خود مسیحی‌ها هم بود; منتها دربارهٴ مسیحی‌ها آنجا فرمود: ﴿فَأَغْرَیْنا بَیْنَهُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ﴾ و دربارهٴ یهودیها می‌فرماید ﴿وَ أَلْقَیْنا بَیْنَهُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ﴾ اینها گرفتار یک نفاق داخلی و عداوت داخلی‌اند سرّش این است که کسی که عاقل نیست دلیل ندارد که با دیگری هماهنگ باشد و متحد باشد در سورهٴ مبارکهٴ «حشر» علت اختلاف را بی عقلی شمرده است; یعنی آیه 14 سورهٴ مبارکهٴ «حشر» که بعد از جریان یهودیها و منافقین است فرمود: ﴿لا یُقاتِلُونَکُمْ جَمیعًا إِلاّ فی قُرًی مُحَصَّنَةٍ أَوْ مِنْ وَراءِ جُدُرٍ بَأْسُهُمْ بَیْنَهُمْ شَدیدٌ تَحْسَبُهُمْ جَمیعًا وَ قُلُوبُهُمْ شَتّی ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یَعْقِلُونَ﴾; تو خیال می‌کنی که اینها متحدند, در حالی که دلهای اینها پراکنده است چرا؟ چون اینها عاقل نیستند معلوم می‌شود جمعیتی که با هم ناسازگارند عاقل نیستند. یک وقت است که مسلمانها یک طرف و کافرها یک طرف که ﴿أَشِدّاءُ عَلَی الْکُفّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُمْ﴾ و اینها حتما اختلاف دارند چون حق و باطل جمع نمی‌شود یک وقت است که پیروان یک دین‌اند و پیروان یک آیین‌ و یک مکتب‌اند, اینها دلیلی بر اختلاف ندارند مگر از روی بی عقلی.
اگر انسان مکتبی را پذیرفت اصول کلی ارزشی آن مکتب را پذیرفت دلیلی ندارد که اختلاف داشته باشند تمام مشکلات ما در اثر بی عقلی‌های ماست و وقتی عقل نباشد هوس در کار است و وقتی هوس در کار بود کار خیر را اگر زید انجام داد عمرو می‌رنجد که چرا من انجام ندادم مشکل ما این است و این «اعدیٰ عدوّک نفسکَ التی بین جَنْبَیک» نمی‌گذارد که انسان آرام باشد. خیلی از روایات است که در این تجربه‌ها تفسیر می‌شود و بعضی از روایات است که درکش دشوار است و آن این است که «الرَّاضِی بِفِعْلِ قَوْمٍ کَالدَّاخِلِ فِیهِ مَعَهُمْ» که این از روایاتی است که به واقع درکش مشکل است قبل از تجربه یعنی با اصول علمی کارش آسان نیست اما وقتی انسان به جامعه می‌آید و تجربه می‌کند می‌بیند که نه این قول, قول وحی است و سخنی است حق فرمود «الرَّاضِی بِفِعْلِ قَوْمٍ کَالدَّاخِلِ فِیهِ مَعَهُمْ» و «إِنَّما یَجْمَعُ النَّاسَ الرِّضَا وَ السُّخْطُ».
در یکی از جبهه‌های جنگ کسی به حضور حضرت امیر (سلام الله علیه) عرض کرد که ای کاش برادرم در این جبهه بود و از این فیض هم بهره‌مند می‌شد! حضرت فرمود: «أَهَوَی أَخِیکَ مَعَنا»; آیا میل برادرت و رضا و گرایش برادرت با ماست عرض کرد آری! فرمود: او در تمام ثوابها سهیم است. این هم کار مشکلی است که آدم قبول بکند که یک مجاهد می‌رود و دیگری توفیق رفتن ندارد ولی در تمام ثوابهای او سهیم است وقتی این نمونه‌ها را انسان بررسی می‌کند می‌بیند که چطور کسی مسجد می‌سازد و دیگری توفیق ساختن مسجد را ندارد ولی در تمام ثوابها سهیم است؟ کسی پل می‌سازد, کسی مدرسه می‌سازد, حوزهٴ علمیه تاسیس می‌کند و دیگری توفیق این کارها را نداشت و در تمام این ثوابها سهیم است ولی وقتی به جامعه مراجعه می‌کنید می‌بینید که این سخنی است حق.
شما همهٴ مشکلات چه در بین علما, چه در بین دولتمردان, چه در بین مردم, چه در بین شهری چه در بین روستایی هر جا اختلافی هست برای این است که یک کسی کار خیر می‌خواست انجام بدهد و دیگری کارشکنی کرد, اگر او کارشکنی نمی‌کرد آن کار خیر شکل می‌گرفت و همه بهره می‌بردند اگر این روحانی بگوید که کار خیر را آن آقا دارد انجام می‌دهد من یا تأییدش کنم یا یک کار دیگر را انجام بدهم چرا به جان هم بیافتیم؟ اگر این راضی باشد آن کار شکل می‌گیرد و هیچ مشکلی هم در آن شهر یا روستا پیش نمی‌آید. این نعمت را خدا به هر کسی نمی‌دهد; فرمود اگر مردم عاقل بودند توفیق وحدت و اتحاد را به آنها می‌دهد اگر عاقل نبودند چون این برهان کلی است, بعضی از عمومات است که ملاحظه می‌فرمایید لسانش آبی از تخصیص است. اینکه فرمود: ﴿تحْسَبُهُمْ جَمیعًا وَ قُلُوبُهُمْ شَتّی ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یَعْقِلُونَ﴾ معنایش این نیست که چون اینها عاقل نیستند اختلاف دارند, حالا اگر شیعه‌ها مثلاً عاقل نبودند باز هم اختلاف ندارند یا سنی‌ها اگر عاقل نبودند با هم اختلاف ندارند اینطور نیست. این عام آبی از تخصیص است; یعنی غیر عاقلها دلیل ندارد که با هم اختلاف نداشته باشند, چون هر کسی یک خواسته و انگیزه‌ای و نفسی و هوسی دارد.
بیان نورانی حضرت امیر(علیه السلام) درباره جایگاه عقل
در بیان نورانی حضرت امیر (سلام الله علیه) است که «أَیُّهَا النَّاس الُْمجْتَمِعَةُ أَبْدَانُهُمْ والُْمخْتَلِفَةُ أَهْوَاؤُهُمْ»; اگر عقل حاکم نبود هوی حاکم است و هوای هر کسی با اوست, هواها که جمع نمی‌شوند, اول اختلاف است. این عام قابل تخصیص نیست که مثلاً بگوییم الا فلان قوم که آنها در عین حال که عاقل نیستند با هم‌اند این‌چنین نیست و این اختصاصی هم به یهود ندارد یا اختصاصی به منافق ندارد یا اختصاصی به همین آیهٴ محل بحث در سورهٴ «مائده» که دربارهٴ یهودیهاست ندارد: ﴿وَ أَلْقَیْنا بَیْنَهُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ إِلی یَوْمِ الْقِیامَةِ﴾; منتها الی یوم القیامه بودن مال آنهاست.
بعد از انقلاب هر جا هر مشکلی که پیش آمد برای این است که این کار خیر را آن آقا می‌خواست انجام بدهد و این گفت که چرا من نباشم و این یک عذابی است و خداوند ﴿أَوْ یَلْبِسَکُمْ شِیَعًا﴾ را به عنوان تهدید و هشدار ذکر کرد; فرمود: ﴿هُوَ الْقادِرُ عَلی أَنْ یَبْعَثَ عَلَیْکُمْ عَذابًا مِنْ فَوْقِکُمْ أَوْ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِکُمْ أَوْ یَلْبِسَکُمْ شِیَعًا وَ یُذیقَ بَعْضَکُمْ بَأْسَ بَعْضٍ﴾. همهٴ عذابها که سیل و زلزله نیست! فرمود او قادر است که از بالا عذاب بیاید یا از پایین عذاب بیاید, سیل بیاید, زلزله بیاید که این عذابها هست یا ﴿أَوْ یَلْبِسَکُمْ شِیَعًا﴾; گروه گروه بکند ﴿وَ یُذیقَ بَعْضَکُمْ بَأْسَ بَعْضٍ﴾. در بعضی از نصوص است که همان اختلافاتی که یهود دارند ممکن است امت اسلامی هم ـ معاذالله ـ مبتلا بشوند. اگر آدم بی عقل بود همین گرفتاری برای اوست: ﴿وَ أَلْقَیْنا بَیْنَهُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ﴾ دربارهٴ یهودیها و ﴿فَأَغْرَیْنا بَیْنَهُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ﴾ درباره مسیحی‌ها و ﴿أَوْ یَلْبِسَکُمْ شِیَعًا وَ یُذیقَ بَعْضَکُمْ بَأْسَ بَعْضٍ﴾ که یک اصل کلی است و ﴿قل هُوَ الْقادِرُ عَلی أَنْ یَبْعَثَ عَلَیْکُمْ عَذابًا مِنْ فَوْقِکُمْ أَوْ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِکُمْ أَوْ یَلْبِسَکُمْ شِیَعًا وَ یُذیقَ بَعْضَکُمْ بَأْسَ بَعْضٍ﴾ که این هم همان است.
و الحمد لله رب العالمین

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 40:06

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی