display result search
منو
تفسیر آیات 33 و 34 سوره مائده  بخش دوم

تفسیر آیات 33 و 34 سوره مائده بخش دوم

  • 1 تعداد قطعات
  • 36 دقیقه مدت قطعه
  • 94 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 33 و 34 سوره مائده _ بخش دوم"
- بیان منظور از زمین زندگی انسان مهدورالدم
- اثبات جهانی بودن قرآن به وسیله خودش
- فرق نسبت محارب بودن بین مسلمانان و غیر مسلمانان

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿إِنَّما جَزاءُ الَّذینَ یُحارِبُونَ اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ یَسْعَوْنَ فِی اْلأَرْضِ فَسادًا أَنْ یُقَتَّلُوا أَوْ یُصَلَّبُوا أَوْ تُقَطَّعَ أَیْدیهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ مِنْ خِلافٍ أَوْ یُنْفَوْا مِنَ اْلأَرْضِ ذلِکَ لَهُمْ خِزْیٌ فِی الدُّنْیا وَ لَهُمْ فِی اْلآخِرَةِ عَذابٌ عَظیم إِلاَّ الَّذینَ تابُوا مِنْ قَبْلِ أَنْ تَقْدِرُوا عَلَیْهِمْ فَاعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحیمٌ﴾

بیان منظور از زمین زندگی انسان مهدورالدم
در بیان حکم فقهی کسی که محارب خدا و پیامبر و مفسد فی الارض است مطالبی در این آیهٴ مبارک و همچنین نصوصی که در ذیل این آیه یا مربوط به این موضوع وارد شده است مطرح است. یکی از آن نکاتی که از این کریمه استفاده می‌شود آن است که منظور از این زمین خشکیِ در مقابل دریا نیست و منظور از این زمین، زمینِ در مقابل هوا نیست و منظور از این زمین، زمینِ در مقابل یکی از کرات منظومه شمسی نیست، بلکه منظور از این زمین محلِّ زندگی انسان محقون الدم است. بیان ذلک آن است که اگر منظور از این زمین خشکیِ در مقابل دریا بود راهزنان دریایی مشمول این آیه نبودند یا اگر منظور از این زمین، زمینِ در مقابل فضا و هوا است راهزنان هوایی و هواپیمایی و هواپیما رباها و مانن آنکه در هوا مفسد فی الارض‌اند یا جلوی هواپیماهای دیگری را می‌گیرند مشمول این آیه نخواهند بود، در حالی که این طور نیست و اگر منظور از این زمین مقابلِ یکی از کرات منظومهٴ شمسی بود اگر یک وقت در یکی از این کرات آسمانی عده‌ای راه پیدا کردند و آنجا مفسد فی القمر یا فی الشمس یا فی المریخ یا فی المشتری یا فی الکوکب لا آخر شدند نباید مشمول این آیه باشند، در حالیکه است. این کلمه فی الارض قید غالبی است؛ یعنی جای زندگی انسانها است، بنابراین دریانوردانی که رهزنی کشتیها را به عهده دارند آنها هم مشمول¬اند، فضانوردانی که رهزنی هواپیماها را به عهده دارند آنها هم مشمول¬اند و کسانی هم که در یکی از این کرات آسمانی زندگی می‌کنند و آنجا مفسد فی الکوکب و مانند آن هستند مشمول این هستند و کلمهٴ ارض قید غالبی است در حقیقت (این مطلب اول).

رحمة للعالمین بودن خداوند
مطلب دوم آن است که خداوند، خدای همهٴ انسانها است نه تنها خدای مسلمین و پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) رحمةٌ للعالمین است نه مخصوص مسلمین . هر انسانی که اصول انسانی را حفظ کرد خواه مسلمان و خواه کافر اصولِ انسانی را حفظ کرد و در نتیجه محقون الدم شد و خون او محترم بود، کسی اگر بخواهد افساد فی الارض کند و امنیت چنین انسانی را سلب بکند او مفسد فی الارض است، چون مسئلهٴ قصاص غیر از مسئله حدّ است؛ اگر کسی در محلّه‌ای که یهودیها می‌نشینند یا مسیحیها می‌نشینند یا زرتشتیها می‌نشینند یا کافرانی که مستأمن‌اند و در پناه دولت اسلامی‌اند که به هیچ مبدأ و معادی معتقد نیستند ولی در پناه دولت اسلامی‌¬اند و کاری به اسلام و مسلمین ندارند و مانند فرد عادی زندگی می‌کنند و دولت اسلامی آنها را امان داده است، اگر کسی در منطقهٴ زیست آنها هم افساد کند و امنیت آنها را سلب بکند او هم مفسد فی الارض است. ممکن است قصاص نداشته باشد اما حدّ دارد. اینها وجوه فارق بین قصاص و حدّ است، البته کسی که خونش و مالش محترم نباشد مثل کافر حربی آن بحثش جداست؛ ولی اگر کسی در پناه دولت اسلام بود و یا دولت اسلام با او پیمان عدم تعرض بسته است، خواه آنها در کشور اسلامی زندگی کنند مثل این مثالهای یاد شده یا در کشور خودشان زندگی کنند ولی دولت اسلام با آنها در مهادَنَه و مصالحه است و با آنها پیمان عدم تعرض بسته است و تعهدی نکرده است؛ نظیر مشرکین بعد از جریان صلح حدیبیه که اینها اصول انسانی است که اسلام اینها را امضاء کرده است و این هم نمونهٴ جهان شمولی بودنِ اسلام است. در بحثهای قبل ملاحظه فرمودید که

اثبات جهانی بودن قرآن به وسیله خودش
قرآن از چندین راه جهانی بودنِ خودش را تبیین می‌کند: راه اوّل یک راه ساده است و آن اطلاقات آیاتی است که دلالت می کند بر اینکه قرآن برای جهانیان است یا رسالت پیغمبر(صلّی الله علیه و آله وسلم) برای جهانیان است و مانند آن که اینها تقریباً دلیل ساده و روشنی است بر جهانی بودنِ اسلام. دلیل مهم همان تحلیلهای عقلی است که بررسیِ محتوای قرآن کریم نشان می‌دهد که این برای جهانیان آمده است، زیرا قرآن در عین حال که به پیغمبر فرمود خیلیها به تو ایمان نمی‌آورند، مع ذلک فرمود که این کتاب، کتاب جهانی است؛ یعنی برای ادارهٴ جهانیان کافی است. معنایش این نیست که اگر همهٴ مردم روی زمین مسلمان بشوند و به قرآن معتقد باشند آن گاه قرآن اینها را اداره می‌کند، بلکه معنایش آن است که چه مسلمان بشوند و چه مسلمان نشوند برای ادارهٴ دنیا او یک پیامی دارد، با مسلمانها چگونه رفتار بکنید یا با کفار چگونه رفتار بکنید همه را قرآن کریم بیان کرده است. در بسیاری از مسایل قرآن کریم روی جنبهٴ انسانی بودنِ انسان تکیه می‌کند و در بحثهای قضا و شهادت ملاحظه فرمودید که شواهد گوناگونی را ارائه کرده است که نشانهٴ جهانی بودن او است و در لزوم رعایت قسط و عدل آیات فراوانی است که دلالت می‌کند که رعایت قسط و عدل نسبت به هر انسانی و برای هر انسانی لازم است حتی نسبت به کافر و ملحد، مادامی که آنها مزاحم اسلام و مسلمین نباشند. یکی از آن آیاتی که جهانی بودن را با تحلیل اثبات می‌کند همین است که قرآن کریم می‌گوید: اگر کسی امنیت یک شخص یا گروهی که مالشان محترم، جانشان محترم و عرضشان محترم است امنیت آنها را به هم بزند چنین کسی مفسد فی الارض است خواه آن گروه مسلمان باشند و خواه غیر مسلمان. همین که در پناه دولت اسلام هستند یا دولت اسلامی با آنها پیمان عدم تعرض بسته است و شرط کرده و تعهد کرده و میثاق بسته است چون رعایت میثاق واجب است نباید این را نقض کرد، لذا همان طوری که این آیه شامل می‌شود که اگر کسی امنیت مسلمانها را به هم بزند محارب است و مفسد، کسی که امنیت یهودیها را، مسیحیها را و زرتشتیها را که در نظام اسلامی هستند و رو در روی نظام اسلامی‌ نیستند به هم بزند این هم مفسد فی الارض است و همچنین اگر کافرانی که هیچ دینی از ادیان الهی را قبول ندارند ولی مستأمن¬اند و امان گرفتند و دولت اسلامی به آنها امان داده است و اینها با دولت اسلامی میثاق بسته‌اند و نظام اسلامی عهده دار حفظ امنیت آنها شده است، اگر کسی امنیت آنها را به هم بزند مفسد فی الارض است.
همچنین کفاری که به کشور اسلامی رفت و آمد می‌کنند و مهمان جمهوری اسلامی هستند؛ نظیر دیپلماتها از کشورهای الحادی، اینها یک تعهد متقابلی دارند که اگر کسی امنیت اینها را هم به هم بزند مادامی که اینها رو در روی اسلام نیستند و یک زندگی مسالمت¬آمیزی با اسلام و مسلمین دارند امنیت آنها را بخواهد به هم بزند این هم مفسد فی الارض است و این نشانهٴ جهانی بودنِ این کتاب است.

تبیین انواع افراد محارب
محاربین چند گروهند: یک عده‌ای دست به سلاح می‌برند و یک عده جاسوسی می‌کنند و مانند آن که اینها جزء باند محاربین‌اند. مطلب بعدی آن است که نشانهٴ انسانی بودن انسان این است که این شخص محارب خواه مسلمان باشد خواه غیر مسلمان، آنهایی که امنیتشان آسیب دید خواه مسلمان باشند خواه غیرمسلما،ن پس چهار گروه مشمول این آیه‌اند محاربین خواه مسلمان خواه غیرمسلمان و آنها که امنیتشان آسیب دید خواه مسلمان خواه غیر مسلمان که از هر دو طرف این آیه اطلاق دارد: ﴿إِنَّما جَزاءُ الَّذینَ یُحارِبُونَ﴾ که این محارب خواه مسلمان باشد خواه غیرمسلمان و آنهایی که امنیتشان آسیب دید خواه مسلمان باشند خواه غیرمسلمان. در ذیل آیه هم یعنی آیهٴ بعد باز هم اصول انسانی را رعایت کرده است و فرمود که خداوند عهده‌دار امنیت بندگان خودش است و پیامبر خدا عهده‌دار تأمین مال و عرض و ناموس کسانی است که رو در روی او نیستند خواه آنها مسلمان باشند خواه کافر و این حق خدا است. اگر کسی امنیت را به هم زد ولی در زمان قدرت و قلدری بدون اینکه نظام اسلامی به او دسترسی پیدا کند خودش توبه کرده است، چون خدا خدای همه است و خدای محارب هم است و این چنین نیست که برای تشفی بخواهد انتقام بگیرد؛ اگر کسی خود سلاح را به زمین گذاشت و توبه کرده است خدا او را می‌پذیرد و همهٴ حدود را ساقط می‌کند. اگر چنین شخصی تا کنون کاری نکرده است؛ یعنی خونی نریخته، مالی را نبرده و حیثیتی را هتک نکرده که حق الناسی هم بر او نیست و حق الله هم که با توبه ساقط شد، اگر قبلاً در زمان قدرت و قلدری‌اش یکی از این جرایم را مرتکب شد، آن مال باخته یا ولیّ دم صاحب اختیار است، می‌خواهد عفو کند می‌تواند و می خواهد انتقام بگیرد می‌تواند. پس تحلیلِ خودِ این مسئله نشانهٴ انسانی بودن این قانون و جامعیت این قانون است.

فرق نسبت محارب بودن بین مسلمانان و غیر مسلمانان
مطلب بعدی آن است که چون این حکم بسیار مهم است؛ یعنی به هم زدن نظم و امنیت یک جامعه بسیار مهم است، قرآن کریم وسیلهٴ خاصی را ذکر نکرده است و عمده به هم زدن امنیت یک ملت است. اگر در بعضی از نصوص به عنوان تَشهیر سلاح یا شَهر سلاح آمده است که کسی اسلحه را مشهور کند و این سلاحی که باید مستور باشد او مشهور کند و سلاح بکشد، اگر در بعضی از روایات آمده است که «مَن شَهَر السّلاح» و از آن مقیدتر بعضی از روایات کلمهٴ رُمح و سِکّین را ذکر کردند، همهٴ اینها قیود وارد موردغالب است و هیچ کدام از اینها دخیل نیست؛ نه نیزه تیر و کارد دخیل است و نه شمشیر و دشنه و خنجر و مانند آن دخیل است، بلکه معیار افساد فی الارض و محارب بودن با خدا و پیغمبر است خواه با سلاح سرد و خواه با سلاح گرم. چماقداری که امنیت محله را به هم می‌زند او هم مفسد فی الارض است و اگر کسی نه سلاح سرد داشت و نه سلاح گرم و با قلدری و زور یقهٴ یک عده‌ای را می‌گیرد، می‌زند، می‌کشد و مجروح می‌کند که با دست است نه با سلاح، او هم مفسد فی الارض است، چه اینکه سلاح اختصاصی به شمشیر و تیر و نیزه ندارد. اگر کسی آتش¬سوزی راه می‌اندازد، اصولاً نص خاص هم است که کسی «أقبَلَ بِنارٍ فَأشغَلَها فی دار قومٍ فَاحتَرَقَتِ الدّار» این هم مفسد فی الارض است که خانهٴ کسی را یا مغازه‌ای کسی را آتش بزند یا وسیلهٴ نقلیهٴ کسی را آتش بزند یا مواد انفجاری را به کار بگذارد، همه اینها می‌شود سعی فی الارض و الافساد. بنابراین حذف متعلق هم نشانهٴ عموم است، پس چه سلاح گرم باشد چه سلاح سرد و آن سلاح گرم از قبیل تفنگ باشد یا نظیر سلاحهای سابق مثل شمشیر و دشنه باشد یا مواد منفجره و آتش سوزی راه انداختن باشد{سعی فی الارض و الافساد است}.
اینها همه محاربند و فرق نمی‌کند و اطلاق دارد؛ آن کسی که امنیت را به هم می‌زند خواه مسلمان باشد خواه غیرمسلمان مفسدِ محارب است و مفسد فی الارض است. {قاچاقچیان هم } از راه دیگر مفسد فی الارضند نه از راه امنیت، بلکه آنها از راههای دیگر مفسد فی الارض‌اند و مشمول این آیه از جهتی که امنیت فی الارض باشند به این صورت نیست. افساد فی الارض اگر توسعه پیدا کرده است ممکن است آنها را هم بگیرد، برای اینکه کسی که دارد از این راه یک نسلی را منهدم می‌کند او هم ممکن است مفسد فی الارض باشد و اختصاصی ندارد که امنیت را به هم بزند. اگر در آیه مسئلهٴ امنیت بود آن وقت کسانی که مواد مخدر حمل می‌کنند و قاچاقِ آن را بر عهده دارند شاید شامل نشود؛ اما معیار سعیِ در فساد و سعی در زمین است برای فساد و افساد. در سورهٴ مبارکهٴ <بقره> بحث شد که ﴿وَ إِذا تَوَلّى سَعى فِی اْلأَرْضِ لِیُفْسِدَ فیها وَ یُهْلِکَ الْحَرْثَ وَ النَّسْلَ﴾ که آنجا سخن از اهلاک بود؛

بیان برخی مصادیق فساد فی الأرض
اما اینجا سخن از افساد است: ﴿و یسعون فی الارض فسادا﴾. یکی از بدترین مصادیق و بارزترین مصادیقِ فساد فی الارض همین حمل مواد مخدر و قاچاق است. غرض این است که اگر به روایات نگاه کنیم یک فضای بسته‌ای را به ما ارائه می‌کند؛ ولی سخن در این است که اینها مثبتین‌اند، اگر روایات آنها را شامل می‌شود که اسلحه کشیدند و امنیت مردم را به هم زدند و سلب آسایش کردند، این منافی اطلاق این آیه نیست و اگر روایات بگوید که آیه همین را می‌گوید ولاغیر آن گاه یک مطلب دیگر است؛ ولی روایات تطبیق فرموده و مسئلهٴ اخافه فی الارض و سلب امنیت را ذکر کرده است و این دلیل نیست که سعی در زمین برای فساد مقید بشود به اینکه فقط سلب امنیت است این چنین نیست، بلکه اینها مثبتین‌اند و تعارضی هم ندارند. بنابراین آن روایاتی را که مقام ثانی بحث است ـ ان شاء الله ـ وقتی بخوانیم روشن می‌شود که آن روایات نمی‌خواهد بگوید که اگر کسی سعی کرد در فساد یا سعی کرد در زمین برای افساد جامعه اما نه از راه به هم زدن امنیت، بلکه از راههای دیگر، او مشمول این حکم نیست و روایات این را نمی‌خواهد بگوید. آن هم چون غالباً کسی که سعی در فساد می‌کرد و از راه راهزنی و مانند آن بود ذکر فرموده است، بنابراین چون اینها مثبتین‌اند مزاحم هم و معارض هم نیستند، حالا اگر کسی سعی کرده است در اینکه ناموس مردم را به هدر بیاندازد یا سعی کرده است که اخلاق یک جامعه را به تباهی بکشاند و کار او این است و باندی ساخته است برای این، شاید مشمول این آیه باشد.

فرق بین مسئله قصاص و حد
‌ فرق قصاص و حد آن است که اگر کافری در پناه دولت اسلامی بود و محاربی امنیتِ این کافران را به هم زد؛ مثلاً چند دیپلمات غیرمسلمان وارد ایران شدند چه اینکه دیپلمات مسلمانِ ایران هم به کشور آنها سفر می‌کند، کسی اگر بیاید امنیت اینها را به هم بزند، یک وقت هتک است و ترور شخصی است که آن مشمول قصاص یا غیرقصاص است و یک وقت نه کاری می‌کند که امنیت اینها را به هم می‌زند و سلب آسایش می‌کند که این مشمول ﴿یَسْعَوْنَ فِی اْلأَرْضِ فَسادًا﴾ خواهد بود. اگر روایت بخواهد بگوید که فقط آیه همین را می‌خواهد بگوید بله، اما این چنین نیست و روایات بعضی از مصادیق بارز را ذکر کرده است و ناگزیر اینها مثبتین‌اند و معارض هم نخواهند بود و جا برای تقیید نیست. مگر کسی که در فاز سیاسی قرار بگیرد و از این راه بخواهد حربه کند؛ نظیر کار منافقین که منافقین در صدر اسلام می‌گفتند: ﴿یقُولُونَ لا تُنْفِقُوا عَلی مَنْ عِنْدَ رَسُولِ اللّهِ حَتّی یَنْفَضُّوا﴾؛ گفتند کسانی که اطراف پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم)‌اند آنها را در محاصرهٴ اقتصادی قرار بدهید تا آنها در تنگنای فقر قرار بگیرند و پیغمبر را رها کنند. خدا فرمود: ﴿وَ لِلّهِ خَزائِنُ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ وَ لکِنَّ الْمُنافِقینَ لا یَفْقَهُونَ﴾. یک وقت است که یک باند نفاق است و باند براندازی است که بعضیها در بخش احتکار کار می‌کنند، بعضی در بخش جاسوسی کار می‌کنند، بعضی در بخشهای سیاسی کار می‌کنند و بعضی هم در فاز نظامی کار می‌کنند که این شخصیت حقوقی در حقیقت محارب است. اوایل انقلاب اینها که در فازهای سیاسی و خبرچینی کار می‌کردند فکر می‌کردند که اینها مفسد فی الارض نیستند، بعد معلوم شد که اینها هم واقعاً مفسد فی الارض‌اند، چون می‌بینید که در مسئلهٴ راهزنها طِلع و رَدئ را مستثنا کردند؛ یعنی اگر پنج نفر باند راهزن شدند و این پنج نفر کار را تقسیم کردند که سه نفر بر سر گردنه‌اند شمشیر به دست و یک نفر هم به عنوان طِلع دیدبانی می‌دهد و یک نفر هم اموال را غارت می‌کند؛ کارشان هم همین طور بود، می‌گفتند که طِلع و رَدئ را اعدام نمی‌کنند؛ ولی آنها که سلاح به دست‌اند اعدام می‌کنند. این هم از مصادیق بارز تأثیر زمان و مکان است در اجتهاد؛ امام(رضوان الله علیه) قبل از انقلاب یک نحو فتوا می‌داد و بعد از انقلاب یک نحوهٴ دیگر فتوا می‌داد، آن وقت تدوین این لایحهٴ قصاص و حدود و دیات به عهدهٴ شورای عالی قضایی بود. اوایل آنها که یادشان است کسانی که در فاز سیاسیِ منافقین کار می‌کردند آنها را اعدام نمی‌کردند یا در فاز جاسوسی کار می‌کردند آنها را اعدام نمی‌کردند و می‌گفتند که تحریر امام(رضوان الله علیه) اجازه نمی‌دهد. طِلع و رَدئ را اعدام نمی‌کردند و فقط آن سلاح به دستها را اعدام می‌کردند که الآن فتوای تحریر هم همین است ؛ یعنی اگر مثلاً پنج نفر راهزن سر گردنه جلوی اتومبیلها را گرفتند که سه نفر سلاح به دستشان است یا تفنگ به دستشان است و یکی دیدبانی می‌دهد و یکی هم چمدانها را خالی می‌کند، آنکه چمدانها را خالی می‌کند می‌گویند رِدئ و آنکه دیدبانی می‌دهد می‌گویند طِلع که طَلیع است و مطّلع است و مطّلع می‌کند و اینها هم که تفنگ به دست‌اند که حکمشان مشخص است. طِلع و رِدئ را اعدام نمی‌کنند و آن سلاح به دستها را اعدام می‌کنند، برای اینکه آن طِلع و رَدئ غارتگر و سارق‌اند؛ ولی این سه نفر که سلاح به دست‌اند اینها مشمول روایات‌اند که «شَهَرَ السلاح لِإخافةِ الناس». این فکر قبل از انقلاب بود و بعد از انقلاب از همین روایات برداشتِ دیگری کردند که اینها یک باندند و حکم روی باند می‌رود نه روی شخص. این باند محارب است و این شخصیت حقوقی محارب است یا این سازمان منافقین محارب است و هر که عضو این سازمان است محارب است؛ منتها کارها را تقسیم کردند و اگر ثابت شد که حکم برای شخصیت حقوقی است نه شخصیت حقیقی، ناگزیر کسانی که باند این شخصیت حقوقی‌اند خواه در فاز نظامی کار کنند، خواه در فاز سیاسی کار کنند، خواه در فاز جاسوسی کار کنند و خواه در فازهای دیگر باشند این باند محارب است و همهٴ شان مفسد فی الارض‌اند و محکوم به اعدام هستند. این است که از آن به بعد یعنی از اواخر 59 به بعد حکم این باند مشخص شد و خود امام اوّل کسی بود که لمس کرد که زمان و مکان در اجتهاد دخیل است و همهٴ این اعدامها که می‌شد به فتوای ایشان بود، چون تطبیق می‌شد با یک حجت بالفعل؛ یعنی فقه شیعه در لایحهٴ قصاص و حدود و دیات تدوین می‌شد و فقهِ سه عصر دیده می‌شد؛ یعنی فقه عصر شیخ طوسی(رضوان الله علیه)، فقه عصر محقق(رضوان الله علیه) صاحب شرایع و فقه عصر حاضر دیده می‌شد و با یک حجت بالفعل که فتوای امام(رضوان الله علیه) بود تطبیق می‌شد و بعد این قانون تدوین می‌شد و اجرا می‌شد. این بعد از اینکه به عرض خود ایشان رسید و کم کم عنایت کردند که شخصیت حقوقیِ سازمان منافقین محارب‌اند، از آن به بعد همهٴ اینها یک حکم داشتند چه آنها که سلاح به دست بودند و چه آنها که در فازهای سیاسی کار می‌کردند، این شخصیت حقوقی مفسد فی الارض است. حالا اگر در چنین باندی کسی عهده¬دار این بود که ناموس یک ملتی را به هم بزند او هم همین است یا امنیت یک جامعه را از راه احتکار به هم بزند او هم همین است. یک وقت است که کسی مال دوست است او این چنین نیست و مفسد فی الارض نیست، احتکار یک حکم خاص خود را دارد؛ ولی یک وقت است که برای براندازی یک نظام یا به هم زدن امنیت یک ملت اسلامی اینها کارها را تقسیم کردند؛ بعضیها انفجار را به عهده گرفتند، بعضیها خبرچینی را به عهده گرفتند، بعضی‌ها هتک ناموس را به عهده گرفتند، بعضی راهزنی را به عهده گرفتند و بعضی قاچاق مواد مخدر را به عهده گرفتند که یک باندند و هدفشان هم براندازی نظام یا به هم زدن امنیت یک ملت است، اینها ﴿یَسْعَوْنَ فِی اْلأَرْضِ فَسادًا﴾ خواهد بود که این هدف است. یک وقت است که آدم سودجویی است و دلش هم به نظام و امنیت نظام وابسته است منتها سودجو است، او حکم دیگری دارد. بنابراین این ﴿یَسْعَوْنَ فِی اْلأَرْضِ فَسادًا﴾ حکم محارب را دارد. برای اهمیت این مسئله است که ملاحظه فرمودید در بحث گذشته که اگر بین عبد و حر، بین زن و مرد در مسئلهٴ قصاص فرق است، در مسئلهٴ حدود فرق نیست و بالاتر از همه اگر بین مسلمان و کافر در مسئلهٴ قصاص فرق است، در مسئلهٴ حدود فرقی نیست. حالا اگر کافری در پناه دولت اسلام است و امنیت او را دولت اسلام تضمین کرده است، عده‌ای به محلّهٴ آنها تهاجم کردند و اخافه کردند و امنیت آنها را به زدند و سلاح کشیدند، آنها هم مفسد فی الارض‌اند. برای اهمیت این مسئله این است که در جریان قصاص فرمود که قتل بکنید: ﴿وَ لَکُمْ فِی الْقِصاصِ حَیاةٌ﴾ یا آنها را قتل بکنید که ﴿النَّفْسَ بِالنَّفْسِ﴾ و مانند آن؛ اما در مسئلهٴ محارب این را به باب تفعیل بردند که گذشته از تکثیر، تشدید را هم می‌رساند: ﴿إِنَّما جَزاءُ الَّذینَ یُحارِبُونَ اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ یَسْعَوْنَ فِی اْلأَرْضِ فَسادًا أَنْ یُقَتَّلُوا﴾ که این تقتیل با تشدیدِ باب تفعیل تشدیدِ قتل است و تعظیم قتل است و مانند آن و ﴿أَوْ یُصَلَّبُوا﴾ که این هم نشانهٴ شدت امر است ﴿أَوْ تُقَطَّعَ أَیْدیهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ مِنْ خِلافٍ﴾. یک وقت است که کسی مال می‌دزدد که این ﴿وَ السّارِقُ وَ السّارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَیْدِیَهُما﴾ و دیگر تقطیع نیست و همان قطع است و قطع ید هم است، گرچه پا را هم قطع می‌کنند اما در نوبتهای بعد. یک وقت راهزنی کرده است و امنیت را به هم زده است و مالی گرفته ولو کمتر از نصاب است، این تقطیع است که دستش قطع می‌شود یا پایش قطع می‌شود یا ﴿من خلافٍ﴾ قطع می‌شود و یا دفعتاً واحده قطع می‌شود. در مسئلهٴ سرقت چندین شرط است و گفتند بیش از بیست شرط است: باید حرز باشد یا به حد نصاب برسد و مانند آن؛ اما آنجا حرز لازم نیست و نصاب لازم نیست، مالی در دست کسی است که عَلَن است و حرز نیست و کمتر از ربع دینار هم است که کسی با قلدری و قداره کشی مال را از او گرفته است، چنین کسی محارب است. پس نصاب در سرقت شرط است؛ ولی در محاربه شرط نیست. حرز بودن و جای امن بودن و بسته بودن در سرقت شرط است؛ ولی در محاربه شرط نیست. در مسئلهٴ سرقت فرمود: ﴿فَاقْطَعُوا أَیْدِیَهُما﴾ که حالا دست راست اوّل باشد و دست چپ بعد یا پا در مرحلهٴ سوم باشد این سه نوبت است؛ اما اینجا پای چپ و دست راست یا دست چپ و پای راست با هم قطع می‌شود آن هم با کلمهٴ تقطیع که نشانهٴ شدت امر است، چون جزء مسایل مهم است. شما می‌بینید که در این دعاها جریان امنیت در کنار ایمان قرار می‌گیرد: <اللهم انّی اسألک الامنَ و الایمان>، جامعه‌ای که امنیت ندارد ایمان داشتنش هم دشوار است و امنیت جامعه‌ای که زیر مجموعهٴ اسلام اند اسلام عهده¬دار حفظ امنیت آنها است ولو آن افراد غیر مسلمان باشند. این شدت امر نشانهٴ اهمیت آن امر است که همهٴ اینها به باب تفعیل برده شد و تکرار هم است در مسئلهٴ تقطیع که ﴿او تُقَطَّعَ أَیْدیهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ﴾.
«الحمد لله رب العالمین‌»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 36:11

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی