display result search
منو
تفسیر آیه 19 سوره مائده بخش دوم

تفسیر آیه 19 سوره مائده بخش دوم

  • 1 تعداد قطعات
  • 38 دقیقه مدت قطعه
  • 101 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیه 19 سوره مائده _ بخش دوم"
- جهاد اکبر دلیل تسهیل دامهای فکری
- اهمیت معارف الهی در آیات تعقل، تفکر و تدبر
- ایمان و عمل صالح راه وصول انسان به سعادت

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿یا أَهْلَ الْکِتابِ قَدْ جاءَکُمْ رَسُولُنا یُبَیِّنُ لَکُمْ عَلی فَتْرَةٍ مِنَ الرُّسُلِ أَنْ تَقُولُوا ما جاءَنا مِنْ بَشیرٍ و لا نَذیرٍ فَقَدْ جاءَکُمْ بَشیرٌ و نَذیرٌ و اللّهُ عَلی کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدیرٌ﴾

نقد ادعای ناصواب بودن دلیل عقلی حکما
بنا بود که اجمالی از مباحثی که سیدنا الاستاد مرحوم علامه طباطبایی (رضوان الله علیه) در ذیل همین آیه نوزده سورهٴ مبارکهٴ «مائده» مطرح کردند به نحو اجمال بازگو بشود، البته اگر مراجعه فرمودید که خوب است و اگر مراجعه نفرمودید حتماً مراجعه فرمایید؛ هم آن بیست صفحه‌ای که مربوط به طریقِ تفکر قرآنی و عقلی است و هم آن چند صفحه‌ای که به عنوان تاریخ علمی و بحث علمی ذکر کردند را ببینید. مسلمین معارف دینشان را و همچنین جهان‌بینیشان را و انسان شناسیشان را باید از راه علم فراهم بکنند و قرآن هم مدعی است که نه تنها هر چه که مورد نیاز جوامع بشری است آورد، بلکه بهترینش را آورد و آن‌گاه این سوال مطرح است که آن راهی که قرآن برای جهان بینی ارائه می‌کند چیست؟ برای خود شناسی ارائه می‌کند چیست؟ برای خدا شناسی ارائه می‌کند چیست؟ برای آینده شناسی ارائه می‌کند چیست؟ اسرار جهان را و اسرار عالم و آدم را چطور باید بفهمیم؟
گروههای فراوانی در بین مسلمین پیدا شدند و پدید آمدند که آراء گوناگون را ارائه می‌کنند؛ بعضیها راه عقلی محض را، بعضی راه کشف و شهود را، بعضی راه نقلی صرف را و بعضی تلفیق بین این راه را به هر تقدیر کدام راه حق است؟ این بحث تقریباً ظرف بیست روز حداقل باید بحث می‌شد و بیست روز بحثی یعنی یک ماه و اگر محفل ما کشش آن را می‌داشت و ما این بحث را طرح می‌کردیم بحث بسیار خوبی بود؛ هم عمیق بود و هم بالأخره تعیین کننده بود؛ اما شاید آن کشش در این جمع نباشد؛ ولی اجمالش این است که گاهی می‌گویند راه عقلی که حکما و امثال حکما ارائه کرده‌اند راه ناصواب است، برای اینکه خود آنها با هم اختلاف دارند، در حالی که همین اختلاف بین صحابه هم هست، بین متکلمین هم هست، بین فقها هم هست، بین اصولیین هم هست، بین محدثین هم هست و بین اخباریین هم هست و اختلاف دلیلِ بطلان راه نیست، بلکه دلیل بطلان یکی از رونده‌هاست.
اختلاف چند قسم است: یک وقت است که دو طرف قضیه در قبال هم‌اند که یکی نفی می‌کند و دیگری اثبات که اینجا یقیناً یکی حق است و دیگری باطل، چون جمع نقیضین یا رفع نقیضین مستحیل است و در اینجا یکی حق است و دیگری باطل. گاهی موارد اختلاف رو در روی هم نیستند و نقیض هم نیستند، در این حال ممکن است همه اینها اشتباه باشد؛ منتها بعضی خیلی دور باشد و بعضی دورتر و بعضی متوسط و گاهی ممکن است همه اینها حق باشد؛ منتها بعضی ضعیف، بعضی متوسط، بعضی قوی و بعضی اقوا؛ مثل کسانی که از راه منحرف شدند که بعضیها نزدیک راهند ولی منحرفند، بعضیها مقداری از راه مستقیم فاصله دارند و بعضی خیلی فاصله دارند و همچنین کسانی که در راهند بعضیها به کندی این راه را طی می‌کنند، بعضی به حدّ متوسط و بعضی به تندی.
بنابراین گاهی همه مراحل اختلاف باطل است و گاهی همه مراحل اختلاف حق است که این قسم دوم و سوم است و قسم اوّل آن است که حتماً در مورد اختلاف گاهی یقیناً یکی باطل است و دیگری حق است. مثلاً شما می‌بینید که درباره نماز جمعه سه طور حرف است: یکی اینکه اصلاً نماز جمعه در عصر غیبت حرام است، یکی اینکه در عصر غیبت واجب تعیینی است که حتی نماز ظهر هم کافی نیست و یکی اینکه در عصر غیبت نماز جمعه واجب تخییری است و نماز ظهر هم کافی است، حالا با اختلافی که اینجا است که آیا احتیاط هم بکنند و نماز ظهر هم بخوانند یا نه؟ این دو اختلاف در اینجا راه دارد گرچه در مسئله سه قول ارائه شد؛ این اختلاف که آیا نماز جمعه واجب است یا نماز جمعه حرام، اینجا یقیناً احد القولین حق است و دیگری باطل، برای اینکه اینها فی طرف نقیضند که یکی می‌گوید واجب است و یکی می‌گوید واجب نیست و حالا که واجب نشد می‌شود حرام مثلاً، چون عبادت را نمی‌شود بدون دستور انجام داد. این اختلاف یقیناً یکی حق است و دیگری باطل.
آنها که می‌گویند نماز جمعه حرام نیست و واجب است، در اصل وجوب هر دو سهیم¬اند و راه حق را طی کردند؛ منتها یکی قائل است به وجوب تعیینی و دیگری قائل است به وجوب تخییری و آنچه که در این قسم اخیر به متناقضان بر نمی‌گردد هر دو حق است؛ منتها یکی قوی و یکی اقوا و آ‌ن قسمتش که به متناقضان بر می‌گردد یقیناً یکی حق است و دیگری باطل، زیرا آنکه می‌گوید نماز جمعه واجب تعیینی است یعنی غیر او مجزی نیست و آنکه می‌گوید نماز جمعه واجب تخییری است می‌گوید غیر از نماز جمعه که نماز ظهر باشد آن مجزی است. بنابراین یکی می‌گوید نماز ظهر مجزی نیست و یکی می‌گوید نماز ظهر مجزی است که اینجا برگشتش باز به تناقض است و یقیناً یکی حق است و دیگری باطل.
بنابراین اگر اختلاف حکما دلیل باشد بر اینکه حکمت باطل است، اختلاف محدثین باید دلیل باشد بر اینکه حدیث باطل است و اختلاف فقها باید دلیل باشد بر اینکه فقه باطل است و اختلاف متکلمین باید دلیل باشد بر اینکه کلام باطل است، در حالی که این‌چنین نیست. اختلاف دلیل است بر اینکه حتماً یکی اشتباه کرده و دلیل نیست بر اینکه راه باطل است. شما می¬بینید که قدما (رضوان الله علیهم) در فقه به استثنای محمد بصراوی یا احیاناً مثل ایشان همه قائل بودند به اینکه آب چاه با اینکه ماده دارد با برخورد اجرام و اعیان آلوده، آلوده می‌شود و این حرف رسمیِ همه قدما (رضوان الله علیهم) بود به استثنای محمد بصراوی یا احیاناً بعضی از این قبیل و همه متاخرین آمدند در برابر همه قدما فتوا دادند که آب چاه چون ماده دارد با برخورد با اجرام آلوده نجس نمی‌شود. این اختلاف رو در رو آن هم برای دو نسل نه اختلاف دو نفر، بلکه اختلاف برای دو نسل است؛ یعنی همه قدما این‌چنین گفتند الا مثلاً یک نفر و همه متأخرین در قبال آنها فتوا می‌دهند. اختلاف دلیل است بر اینکه یکی از رونده‌ها اشتباه کرده است نه این که راه اشتباه است (این یک مطلب).
ارائه معارف الهی بر اساس عقل از منظر قرآن کریم
مطلب دیگر آن است که قرآن کریم نه تنها بیش از سیصد آیه مسئله تعقل و تفکر و تدبر و امثال ذلک را ذکر کرد که سیدنا الاستاد (رضوان الله علیه) اشاره کردند بلکه حرفهای خود را هم برابر با موازین عقلی ارائه کرد. قرآن یک احتجاجهایی دارد و خود پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) حالا به استثنای مسئله حدیث و خود قرآن کریم، خداوند وقتی معارف الهی را، جهان شناسی را، انسان شناسی را، معاد شناسی را و خدا شناسی را مبرهن می‌کند بر اساس همین اصول عقلی ارائه می‌کند و وقتی احتجاجات انبیای گذشته (علیهم السلام) را هم که نقل می‌کند برابر با معیارهای عقلی نقل می‌کند، برای اینکه وقتی دعوت می‌کند و می¬گوید: ﴿قُلْ هاتُوا بُرْهانَکُمْ هذا ذِکْرُ مَنْ مَعِیَ و ذِکْرُ مَنْ قَبْلی﴾ این دلیل من است و شما هم اگر برهان دارید ارائه کنید و اقامه کنید به همین راههای عقلی ارائه می‌کند (این هم یک مطلب).
گاهی وقتی حرف می‌زند برابر با شکل اوّل منطقی حرف می‌زند یا برابر با قیاس استثنایی حرف می‌زند؛ دارد حرف می‌زند، دارد نصیحت می‌کند و دارد موعظه اخلاقی ارائه می‌کند؛ ولی به صورت شکل اوّل حرف می‌زند: ﴿لا تَطْغَوْا فِیهِ﴾ چرا؟ برای اینکه ﴿فَیَحِلَّ عَلَیْکُمْ غَضَبی﴾، غضب خدا حلال شود چه می‌شود؟ ﴿وَ مَنْ یَحْلِلْ عَلَیْهِ غَضَبی فَقَدْ هَوی﴾ اینجا دو تا شکل اوّل است که کاملاً به صورت یک موعظه قرآنی ارائه شد؛ یعنی اگر طاغی شدی صغرای قیاس حاصل می‌شود که می‌گویند فلان قوم طغیان کرده‌اند و کبرای قیاس این است که «کل من طغی یحل علیه غضب الله»؛ هر کسی طغیان کرد غضب خدا بر او حلال می‌شود و در او حلول می‌کند، پس شما که طغیان کردید غضب خدا بر شما روا می‌شود که این نتیجه شکل اوّل است.
اگر غضب خدا بر کسی روا شد چه می‌شود؟ فرمود: ﴿وَ مَنْ یَحْلِلْ عَلَیْهِ غَضَبی فَقَدْ هَوی﴾ و آن وقت نتیجه آن قیاس اوّل می‌شود صغرای قیاس دوم و این مقدمه می‌شود کبرای قیاس دوم و مجموع این دو قیاس این‌چنین می‌شود که هر کس معصیت کرد طاغی است (این صغرا) و هر که طاغی بود «یحل علیه غضب الله» (این کبرا)، پس هر کس معصیت کرد «یحل علیه غضب الله» که این نتیجه قیاسِ شکل اوّل است و آن‌گاه نتیجه همین شکل اوّل صغرا قرار می‌گیرد برای کبرای قیاسِ دوم که «کل من عصی الله یحل علیه غضب الله» (این صغرا) >و مَنْ یَحْلِلْ عَلَیْهِ غَضَب الله فو هو یهوی< وهو هاو یعنی ساخط و ساقط (این کبری)، چون فرمود: ﴿وَ مَنْ یَحْلِلْ عَلَیْهِ غَضَبی فَقَدْ هَوی﴾ که {هوی} یعنی سقوط کرد و {هوی} یعنی سَقَطَ ﴿وَ مَنْ یَحْلِلْ عَلَیْهِ غَضَبی فَقَدْ هَوی﴾ که این می‌شود کبری، پس «کل من عصی الله فهو یهوی» و «من عسی هوی»؛ هر که معصیت کرد سقوط کرد. خود این طرز حرف زدن بر اساس شکل اوّل است.
گاهی به صورت قیاس استثنایی سخن می‌گوید و از این قیاس استثنایی در قرآن زیاد است: ﴿لَوْ کانَ فیهِما آلِهَةٌ إِلاَّ اللّهُ لَفَسَدَتا﴾ ولَوْ کانَ لکان کذا، پس خودش احتجاجهایی که می‌کند بر اساس همان براهین عقلی است و احتجاجی که از انبیای قبلی نقل می‌کند بر اساس براهین عقلی است و حرف هم که می‌زند به شکل برهان عقلی حرف را ارائه می‌کند. از اینجا معلوم می‌شود اینکه در صد‌ها آیه دستور تعقل، تذکر، تدبر، تفکر و مانند آن دادند مشخص کرده است که راههای تفکر چیست و نحوه تعقل چیست و مانند آن و باز از اینجا معلوم می‌شود اینکه فرمود: ﴿فَبَشِّرْ عِبادِ الَّذینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ﴾ .
اهمیت معارف الهی در آیات تعقل، تفکر و تدبّر
که این دعوتِ به تفکر است، راهش را هم ناگزیر ارائه کرده است و فرمود آن بندگان مرا بشارت بده که آزادانه مکتبهای گوناگون و حرفهای گوناگون را می‌شنوند و آن احسن را انتخاب می‌کنند و البته این برای کسی است که قدرت انتخاب احسن داشته باشد و اگر قدرت انتخاب احسن ندارد، او باید کسی که احسن الاقوال قول اوست و یقینی است او را بپذیرد؛ یعنی باید از پیغمبر گوش بدهد و از امام (علیهم الصلاة و علیهم السلام) گوش بدهد (این هم یک مطلب).
ایمان و عمل صالح راه وصول انسان به سعادت
مطلب دیگر آن است که ضمن اینکه قرآن کریم ما را با این براهین عقلی سوق می‌دهد و با برهان عقلی با ما سخن می‌گوید و از مخالفین حجت طلب می‌کند، می‌فرماید که شما اگر به ایمان و عمل صالح موفق شدید این راهی را که قرآن کریم به شما ارائه کرده است را هم بهتر می‌فهمید و هم بهتر طی می‌کنید و اگر راه ایمان و عمل صالح را طی نکردید راه خودتان را می‌بندید؛ یعنی آن قدرت درک از شما گرفته می‌شود و دیگر نمی‌فهمید و دیگر هیچ چیز را نمی‌فهمید. این عالم و آدم را خدا آفرید و آیات آفاقی و انفسی هست، الآن شما می‌بینید انسانی که درباره شناخت یک حیوان تلاش و کوشش می‌کند او به اسرار و آیات الهی پی می‌برد؛ ولی خود حیوان به دستگاه درونیش از این شخص عالم نزدیک‌تر است ولی پی نمی‌برد، البته یک معرفت تکوینی برای هر موجودی است چه حیوان، چه گیاه و چه جماد و آن تسبیح تکوینی و معرفت تکوینی است؛ ولی این دستگاهی که در درون یک پرنده است یا درون یک حیوان است، آن کسی که دامپزشک است با خبر است و خود آن دام بی¬خبر یا یک منجم ماهر از کیفیت حرکت ستاره‌ها در کهکشانها با خبرتر از خود ستاره‌هاست.
بنابراین صرف باز بودن و وجود داشتن دلیل نیست که انسان آگاه بشود؛ اسرار عالم باز است و پرده‌ای روی اسرار عالم نیست و اسرار درونی ما هم برای ما باز است اگر برای دیگران نهفته باشد و اگر کسی راه صحیحِ ایمان و عمل صالح را طی کرد، خداوند او را در پی بردن به اسرار عالم و آدم موفق‌تر می‌کند در بخش معرفت و در بخش عمل و طیّ این راه هم درباره شناخت عالم و آدم موفق‌تر می‌کند (علمی و عملی) و اگر راه ایمان و عمل صالح را طی نکرد، این سرمایه را از دست داد و چون سرمایه را از دست داد هیچ برهانی برای او کافی نیست و اگر پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) هم با او احتجاج کند او نمی‌فهمد. اوایل می‌فهمید ولی به سوء اختیار خود عمل نمی‌کرد و کم کم راه ادراک را بست و به جایی می‌رسد که واقعاً نمی‌فهمد؛ اینکه به جایی می‌رسد که واقعاً نمی‌فهمد به سوء اختیار خود راه فهم را بسته است و عمداً چشم خود را کور کرد یا عمداً خود را کر کرده است به جایی که واقعاً نمی‌فهمد، البته بعضیها ممکن است حقایق را بفهمند ولی به سوء اختیار خود با اینکه فهمیدند ایمان نیاورند؛ نظیر ﴿وَ جَحَدُوا بِها و اسْتَیْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ﴾ که درباره فرعونیان است یا وجود مبارک موسای کلیم به فرعون فرمود: ﴿لَقَدْ عَلِمْتَ ما أَنْزَلَ هؤُلاءِ إِلاّ رَبُّ السَّماواتِ﴾ ؛ بعد از این همه معجزه که من ارائه کردم تو فهمیدی که حق با من است و اینها معجزات الهی است، می‌دانی ولی ایمان نمی‌آوری.
اگر کسی آن راه صحیح را طی کرد؛ یعنی آنچه را که می‌داند عمل کرده است و بهانه نگرفت و به دنبال این و آن نیافتاد و نگفت به من ذکر یاد بده، می‌بینید که بعضیها به دنبال بهانه می‌گردند. راه خیلی روشن است، همین واجب و مستحبی که به ما گفتند و همین حلال و حرامی که به ما گفتند اگر به جدّ معتقد باشیم و عمل کنیم راه همین است. ما می‌خواهیم این کاری را که دین به ما ارائه کرده است اینها را انجام ندهیم آن وقت به دنبال زید و عمرو حرکت کنیم و بگوییم ذکر یادمان بده، چه ذکری بالاتر از تسبیح فاطمه (صلوات الله و سلامه علیها) بعد از نماز که انسان صد بار نام خدا را ببرد! اگر ذکری بهتر از این بود که پیغمبر یاد فاطمه (علیها السلام) می‌داد. راه معلوم است و ما دنبال بهانه می‌گردیم و اگر یک راه بهتری بود به ما ارائه می‌کردند. اذکاری که از زید و عمرو است انسان رجائاً می‌تواند بگوید و ذکرُ الله حسن است علی کل حال؛ اما اگر به قصد ورود بگوید و به قصد تعبد بگوید همین است که در این دعاها گفته‌اند.
اگر کسی این راه صحیح را طی کرد، خداوند که وعده او تخلف پذیر نیست فرمود: ما قلب او را روشن می‌کنیم و خیلی از چیزهایی را که او بلد نیست بهتر یاد می‌گیرد و بهتر موفق می‌شود. خیلیها آمدند در حوزه و بین راه برگشتند و یک عده ماندند، خیلیها رفتند به دنبال کار خیر و بین راه برگشتند و یک عده تا پایان رفتند، خیلیها رفتند در بخشهای دیگر و نیمه راه رها کردند و یک عده تا پایانش رفتند. این وعده را ذات اقدس الهی به ما داد چه اینکه آن وعید را داد و هر دو را در قرآن کریم فرمود که ﴿وَ الَّذینَ جاهَدُوا فینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا﴾ .
جهاد اکبر دلیل تسهیل راههای فکری
حالا خواه در مسایل علم حصولی خواه در مسایل علم حضوری فرق نمی‌کند.
یک وقت است که کسی در همین بحثهای استدلالیِ عقلی و نقلی با این مقدمات و صغرا و کبرا پیش می‌رود ولی آدم با تقوایی است و تقوای فکری دارد و حلال و حرامش مشخص است و واجب و مستحبش مشخص است که این در راه خدا جهاد اکبر می‌کند و چنین شخصی چون در راه خدا جهاد می‌کند ذات اقدس الهی آن راههای فکری را آسان‌تر در اختیار او قرار می‌دهد و او هم بهتر طی می‌کند. اهل کشف و شهود نیست و همین راهها و علوم حوزوی است؛ منتها موفق‌تر است یا در دانشگاه است و علوم دانشگاهی را می‌خواند ولی یک متعهد و متدینی است که موفق‌تر است. اینها علومی است که ذات اقدس الهی با آ‌ن مفاهیم حصولی اعطا می‌کند.
یک وقت است که راه دانشگاه و حوزه را طی نمی‌کند، بلکه راه اویس قرن را طی می‌کند که او مکتبی، علم حصولی-ای، استدلالی صغرا و کبرایی، حکمت و فلسفه‌ای را نخوانده؛ اما بر اساس تهذیب نفس دارد جلو می‌رود و مواظب خاطرات خود است؛ بدترین کار خاطرات تلخ است و پر خطرترین کار و دشوارترین کار هم مبارزه با خاطرات نفس است. شما می‌بینید که ما اگر خواستیم یک نماز بخوانیم ولو دو رکعت نماز، عده‌ای تجربه کردند و بعضی از بزرگان اسلامی که خواستند دو رکعت نماز بخوانند که حواسشان جمع باشد در این دو رکعت نماز، به هر تقدیر دیدند که موفق نمی‌شوند. حالا امانتی هم که دیگران به عهده ما سپردند و ما امام جماعت آنهاییم، آنها مسئولیت خواندن قرائت را بر عهده ما سپردند و ما امین آنهاییم که ما این امانت را هم درست وفا نمی‌کنیم؛ نه نماز فرادایمان با حال است و نه نماز جماعتمان که حق مردم به عهده ماست و در هر صورت ما از طرف مردم قرائت می‌خوانیم و حمد و سوره¬ای که می‌خوانیم به عنوان نمایندگی از مأمومین می‌خوانیم، آن وقت هیچ ندانیم داریم چه می‌گوییم!
اگر ما نتوانستیم در نماز خاطرات را کنترل کنیم، در طی این شبانه روز به طریق اولی نمی‌توانیم خاطرات خود را کنترل کنیم و اگر شنیدیم که یکی از رفقای ما یا دوستان ما موفق شده‌اند، ما رنج می‌بریم و این خودش یک عذاب الیم است به جای اینکه خدا را شاکر باشیم یا اگر دیدیم کسی شهرتی پیدا کرده رنج می‌بریم یا کسی ترقی کرده رنج می‌بریم یا خدای ناکرده مایلیم که کسی مثلاً ترقی نکند. از این قبیل خاطرات سوء هر لحظه به ما نیش می‌زند، مگر انسان چقدر تحمل دارد که نیش بخورد! زنبوری که دست آدم را می‌زند دو بار یا سه بار که زد آدم از پا در می‌آید، مگر چقدر ما می‌توانیم این نیشهای شیطان را که هر لحظه دارد نیش می‌زند تحمل کنیم؛ اگر پای کسی را دو یا سه بار یا دست کسی را دو یا سه بار زنبور گزیده دیگر این دست حرکت نمی‌کند. حالا فکر ما این همه خاطراتِ باطل و این همه نیشها را بخورد و بعد بتواند حرکت بکند، دیگر حرکت نمی‌کند و ذات اقدس الهی فرمود: ﴿وَ الَّذینَ جاهَدُوا فینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا﴾ .
کنترل خاطرات خیلی کار سختی است و راه اویس قرن و امثال ذلک را رفتن کار آسانی نیست و کار حوزه و دانشگاه بسیار دشوار است که آدم عمری بتواند جان بِکَند و چیزی بفهمد و اما آن خیلی سخت‌تر از این است، چون آن با علم حضوری کار دارد و این بحثهای حوزوی با علم حصولی کار دارد و مانند آن. آن راه را هم ذات اقدس الهی فرا سوی سالکان نصب کرده است و فرمود: ﴿وَ الَّذینَ جاهَدُوا فینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا﴾؛ کسانی که جهاد اکبر بکنند ما راههای خاصِّمان را به آنها ارائه می‌دهیم و این اختصاصی به علم حصولی و علوم حوزوی ندارد؛ علم حضوری را می¬گیرد، چه اینکه مخصوص علم حضوری نیست و علوم حصولی را هم می‌گیرد، چون علوم حصولی وقتی مبرهن شد اگر در علوم نقلی است و مطابق با آن نقل بود و اگر در علوم عقلی است و مطابق با عقل بود، این می‌شود نور و راه خدا و سبیل خدا.
فرمود: ﴿یَهْدی بِهِ اللّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَهُ سُبُلَ السَّلامِ﴾ که در بحثهای اخیرِ همین سورهٴ مبارکهٴ «مائده» فرمود: اگر کسی تابع رضوان خدا باشد خداوند به وسیله پیغمبر یا به وسیله قرآن یا به وسیله هر دو راههای سلامت را ارائه می‌کند.
سلام از اسماء الهی
حالا بهشت را که دار سلام است به او راهنمایی می‌کند یا ذات اقدس الهی که سلام اسمی از اسمای حسنای خداست چنین شخصی را به راه خود دعوت می‌کند؛ مثل ﴿وَ اللّهُ یَدْعُوا إِلی دارِ السَّلامِ﴾ این ﴿وَ اللّهُ یَدْعُوا إِلی دارِ السَّلامِ﴾ برای متوسطین همان دعوت به ﴿جَنّاتٌ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا اْلأَنْهارُ﴾ است و برای اوحَدِیّ از مسلمان‌ها دعوت به هر دو نشئه است، چون ﴿وَ لِمَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ جَنَّتانِ﴾ است یا ﴿إِنَّ الْمُتَّقینَ فی جَنّاتٍ و نَهَرٍ ٭ فی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلیکٍ مُقْتَدِرٍ﴾ است که اینها را هم به ﴿جَنّاتٌ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا اْلأَنْهارُ﴾ دعوت می‌کند که به نوبه خود دار السلام است و هم به ﴿عِنْدَ مَلیکٍ مُقْتَدِرٍ﴾ دعوت می‌کند که این هم دارالسلام است، چون سلام اسمی از اسمای الهی است، چه اینکه بهشت هم دارالسلام است.
به هر تقدیر اینکه فرمود: ﴿یَهْدی بِهِ اللّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَهُ سُبُلَ السَّلامِ﴾ ؛ راههای سلامت را به او ارائه می‌کند، این هم نشانه آن است که چه در بخش علم حصولی و چه در بخش کشف شهود و حضوری، خداوند کسی را که مؤمن با عمل صالح باشد او را راهنمایی می‌کند.
در سوره «تغابن» هم فرمود: ﴿مَنْ یُؤْمِنْ بِاللّهِ یَهْدِ قَلْبَهُ﴾ و در سوره «نور» هم فرمود: ﴿إِنْ تُطیعُوهُ تَهْتَدُوا﴾ که از این قبیل آیات در قرآن کریم زیاد است که اگر هدایت شدید و به راه افتادید، بقیه راه را خدا ترمیم می‌کند و بارزترین نمونه‌اش همین آیه مشهور سوره «انفال» است که
تقوی عامل تشخیص حق و باطل
﴿اِنْ تَتَّقُوا اللّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقانًا﴾ ؛ اگر با تقوا بودید آن فاروق و آن فرقِ بین حق و باطل و صدق و کذب را خدا به شما می‌دهد چه در علم حصولی و چه در علم حضوری، چه در راه اویس و قرن چه در راه زراره و حمران بن اعین و ابا بصیر و امثال ذلک که اینها راههای علم حصولی را طی می‌کردند و او راه علم شهودی را طی می‌کرد و به هر تقدیر جامع هر دو همین آیاتی است که یاد شده است فرمود: ﴿اِنْ تَتَّقُوا اللّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقانًا﴾ .
در قبال این وعده الهی یک وعیدی هم است و وعید الهی این است که اگر کسی راه فکری و راه عقلی خود را به کار نبرد و زمام کار را به دست وهم و خیال سپرد تا وهم و خیال رهبریِ شهوت و غضب را به عهده بگیرند، چنین کسی در فرهنگ قرآن عاقل نیست، بلکه چنین کسی مختال است و مختال یعنی کسی که با خیال کار می‌کند نه با عقل. عقلا را قرآن {اولوا الالباب} می‌داند و فرمود: این ﴿لِمَنْ کانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَی السَّمْعَ و هُوَ شَهیدٌ﴾ است که لبیب می‌داند و ذو الفؤاد می‌داند و مانند آن و کسی که عاقل نباشد و در حدّ خیال و وهم کار کند می‌گویند این مختال است و با خیال دارد کار می‌کند نه با برهان عقلی.
یک انسان مختال که با خیال می‌اندیشد نه با عقل، ناگزیر شهوت و غضبِ او را هم خیال او رهبری می‌کند نه عقل او و اگر شهوت و غضب را عقل رهبری بکند محصولش این است که ﴿اَشِدّاءُ عَلَی الْکُفّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُمْ﴾ که دافعه‌شان نسبت به بیگانگان و دشمنان دین است و جاذبه‌شان نسبت به داخله است که درون مرزی جاذبه و برون مرزی دافعه: این ﴿اَشِدّاءُ عَلَی الْکُفّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُمْ﴾ بر اثر آن است که آن رحمت و گرایش کار قدرتهای جذبی است که از او به شهوت یاد می‌شود و شهوت نه تنها منظور خوردن و امثال خوردن باشد؛ یعنی کارهایی را که انسان با میل جذب می‌کند اینها بر اساس قوای شَهَوی است و کارهایی را که انسان دفع می‌کند بر اساس قوای غَضَبی است، شهوت یعنی جاذبه داشتن و غضب یعنی دافعه داشتن.
این جذب و دفع را وقتی عقل رهبری کرد می‌شود ﴿اَشِدّاءُ عَلَی الْکُفّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُمْ﴾ ؛ ولی اگر عقل امام جماعتِ این امتِ درون نبود، این درون انسان یک قافله عظیمی است و همه نیروهای علمی و عملی منتظر یک امام جماعتند و اگر عقل آمد امام جماعتِ قوای ادراکی شد یا امام جماعتِ قوای تحریکی شد، وهم و خیال را در بخش علم و اندیشه رهبری می‌کند و شهوت و غضب را در بخش عمل رهبری می‌کند و یک امامت خوبی انجام می‌دهد و یک صلات جماعتِ خوبی در درون جان انسان برگذار می‌شود، آن وقت چنین انسانی ولو نماز را فُرادا بخواند می‌فهمد که می‌گوید ﴿إِیّاکَ نَعْبُدُ و إِیّاکَ نَسْتَعینُ﴾ و او می‌فهمد که دارد چه می‌گوید با اینکه مفرد است و نمازش فراداست و گذشته از این که خود را با سایر نماز گذارها و با کل عالم می‌بیند که همه مطیع امر او هستند که ﴿وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِی السَّماواتِ و اْلأَرْضِ﴾ یا ﴿وَ لِلّهِ یَسْجُدُ مَا فِی السَّماواتِ و مَا فِی اْلأَرْضِ﴾ گذشته از آن دید باز، خود را هم یک امام جماعت و با نماز جماعت مشاهده می‌کند.
اگر عقل امامِ قوای علمی و عملی درون نبود و آن عقلی که «ما عُبِدَ بِه الرحمن و اکتُسِبَ به الجِنان» است آن نبود، ناگزیر به جای او وهم یا خیال رهبریِ این قافله درون را به عهده می‌گیرد و اگر رهبری قوای درون را وهم و خیال به عهده گرفتند چنین شخصی می‌شود مختال نه عاقل، آن‌گاه شهوت و غضب او هم معلوم می‌شود که سر از کجا در می‌آورد. او >یُفسِدُ فی الارض< خواهد بود، ﴿یَسْفِکُ الدِّمَاء﴾ خواهد بود و حرام و حلال برای او یکسان است و مانند آن.
چنین کسی که شهوت و غضبِ او را خیال راهنمایی می‌کند، اوایل ذات اقدس الهی به او مهلت می‌دهد و راه توبه را برای او باز می‌کند و در توبه را می‌گشاید بلکه برگردد و اگر از این مهلت هم سوء استفاده کرد و کم کم راه خود را بست، از آن به بعد ذات اقدس الهی طبق تهدید‌ها و وعید‌هائی که در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» داده است فرمود که دیگر درِ فهم او بسته شد و دیگر او هیچ چیز را نمی‌فهمد که این ﴿خَتَمَ اللّهُ عَلی قُلُوبِهِمْ و عَلی سَمْعِهِمْ و عَلی أَبْصارِهِمْ غِشاوَةٌ﴾ که در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» بحثش گذشت همین بود که {ختم} معنایش همین است. شما وقتی نامه¬ای را نوشتید اگر جا برای نوشتن دارد که مُهر نمی‌کنید؛ خاتم یعنی مُهر، آن نامه‌ای مختوم است که هر چه باید نوشته بشود نوشته شد، اگر شما نامه پنج سطری داشتید که چهار سطر را نوشتید و یک سطرش مانده است آنرا مُهر نمی‌کنید و وقتی همه حرفهایتان را گفتید و نوشتید و به پایان رساندید و جا برای حرف جدیدی نیست، آن‌گاه این نامه را مُهر می‌کنید.
صحنه قلب آدم هم همین طور است؛ یک وقت است که در این قلب جا برای موعظه و نصیحت و اندرز باز است که چنین قلبی را خدا مُهر نمی‌کند، معلوم می‌شود که این شخص هنوز راه توبه‌اش باز است و فرصت دارد؛ ولی یک وقت تمام صحنه قلب را سیاهی گرفته و جا برای توبه نیست، چنین قلبی را ذات اقدس الهی پایانش را مُهر می‌کند: ﴿خَتَمَ اللّهُ عَلی قُلُوبِهِمْ و عَلی سَمْعِهِمْ و عَلی أَبْصارِهِمْ غِشاوَةٌ﴾ و وقتی جا برای اینکه بیگانه‌ای بیاید یا ببیند نیست آنجا پرده را آویزان می‌کنند و وقتی که جا برای آمدن دوستان است که پرده آویخته نیست، آن‌گاه پرده را می‌آویزند و پای قلب را هم مهر می‌کنند، اینجاست جای خاتم گذاری خداست که ﴿خَتَمَ اللّهُ عَلی قُلُوبِهِمْ و عَلی سَمْعِهِمْ و عَلی أَبْصارِهِمْ غِشاوَةٌ﴾ .
برخورد خداوند سبحان با متکبران و مستکبران
در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» هم این تهدید را به دو بیان مشخص کرد که یکی از این دو بیان این است که آیه 146 سوره «اعراف» فرمود: ﴿سَأَصْرِفُ عَنْ آیاتِیَ الَّذینَ یَتَکَبَّرُونَ فِی اْلأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ﴾؛ آنها که متکبرانه و مستکبرانه با آیات الهی برخورد کردند ما دیگر آنها را از فهمیدن منصرف می‌کنیم و دیگر چیزی نمی‌فهمند: ﴿سَأَصْرِفُ عَنْ آیاتِیَ الَّذینَ یَتَکَبَّرُونَ فِی اْلأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقَِّ و اِنْ یَرَوْا کُلَّ آیَةٍ لا یُؤْمِنُوا بِها﴾؛ شما اگر بخواهید با علم حصولی و با استدلال او را هدایت کنید این قابل هدایت نیست، او اگر چندین معجزه را ببیند و اگر ببیند که پیامبری مرده‌ها را پیش او زنده کرده است و از غیب خبر داده است و آیات فراوان و معجزات فراوان را ببیند ایمان نمی‌آورد، شما می‌خواهید با صغرا و کبرا هدایتش کنید! ﴿وإِنْ یَرَوْا کُلَّ آیَةٍ لا یُؤْمِنُوا بِها﴾؛ اما ﴿وَ إِنْ یَرَوْا سَبیلَ الرُّشْدِ لا یَتَّخِذُوهُ سَبیلاً﴾؛ در معارف نمی‌فهمد و در راههای رشد هم آن راه را طی نمی‌کند؛ اما ﴿و إِنْ یَرَوْا سَبیلَ الغَیِّ یَتَّخِذُوهُ سَبیلاً} چرا {ذلِکَ بِأَنَّهُمْ کَذَّبُوا بِآیاتِنا و کانُوا عَنْها غافِلینَ﴾ .
همین مضمون در همان سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» به صورت دیگر بیان شده است، در آیه 186 فرمود: ﴿مَنْ یُضْلِلِ فَلا هَادِیَ لَهُ﴾ آیه 178 و 179 سوره «اعراف» این است: ﴿مَنْ یَهْدِ اللّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدی﴾ که این وعده است و به بخش اول بر می‌گردد ﴿ومَنْ یُضْلِلْ فَأُولئِکَ هُمُ الْخاسِرُونَ﴾ آنگاه می¬فرماید: ﴿وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ کَثیرًا مِنَ الْجِنِّ و اْلإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِها و لَهُمْ أَعْیُنٌ لا یُبْصِرُونَ بِها و لَهُمْ آذانٌ لا یَسْمَعُونَ بِها أُولئِکَ کَاْلأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ﴾ اعاذنا الله من شرور انفسنا و سیئات اعمالنا.
«و الحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 38:18

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی