display result search
منو
تفسیر آیات 15 و 16 سوره مائده

تفسیر آیات 15 و 16 سوره مائده

  • 1 تعداد قطعات
  • 37 دقیقه مدت قطعه
  • 129 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 15 و 16 سوره مائده"
- تبیین هدایت پاداشی بر اساس تبعیت رضوان الهی
- انحصار «هدایت» به خدای سبحان
- هشدار مسیح به اهل کتاب برای حلّ اختلافات

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿یا أَهْلَ الْکِتابِ قَدْ جاءَکُمْ رَسُولُنا یُبَیِّنُ لَکُمْ کَثیرًا مِمّا کُنْتُمْ تُخْفُونَ مِنَ الْکِتابِ وَ یَعْفُوا عَنْ کَثیرٍ قَدْ جاءَکُمْ مِنَ اللّهِ نُورٌ وَ کِتابٌ مُبینٌ ٭ یَهْدی بِهِ اللّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَهُ سُبُلَ السَّلامِ وَ یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ بِإِذْنِهِ وَ یَهْدیهِمْ إِلى صِراطٍ مُسْتَقیمٍ﴾
هشدار مسیح به اهل کتاب برای حلّ اختلافات
یهود در کتمان معارف سابقه سوئی داشت، لذا تبیین اسرار یهود مخصوص به پیغمبر اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نیست، بلکه عیسای مسیح (سلام الله علیه) هم که ظهور کرد فرمود که من آمدم تا آنچه مورد اختلاف شماست را بیان کنم. در سورهٴ «زخرف» آیه 63 این چنین است: ﴿وَ لَمّا جاءَ عیسی بِالْبَیِّناتِ قالَ قَدْ جِئْتُکُمْ بِالْحِکْمَةِ وَ لأُبَیِّنَ لَکُمْ بَعْضَ الَّذی تَخْتَلِفُونَ فیهِ فَاتَّقُوا اللّهَ وَ أَطیعُونِ﴾ و آنچه که اینها اختلاف داشتند بخشی برمی‌گردد به اظهار یا مکتوم کردنِ آن معارف خاص تورات، چون در بین یهودیها علمای راسخ هم وجود داشتند که قرآن از آنها به نیکی و عظمت یاد می‌کند و به ﴿مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ أُمَّةٌ قائِمَةٌ﴾ یاد می‌کند.
بنابراین گاهی همان طوری که در معنا کردن اختلاف دارند، در اظهار و اخفا هم اختلاف دارند و وجود مبارک مسیح برای حل بعضی از این اختلافها به اینها هشدار داد.
اطلاق <نور> به انسان کامل
مطلب دیگر آن است که نور همان طوری که بر کتاب خدا اطلاق می‌شود بر انسان کامل هم اطلاق می‌شود و نمی‌توان گفت که انسان کامل مثل پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) سراج است طبق آیه سورهٴ «احزاب» ولی نور نیست، در حالی که ما به سیدالشهداء (سلام الله علیه) عرض می‌کنیم: «اشهد انک کنت نوراً فی الاصلاب الشامخه و الارحام المطهره» و همه اینها این چنین‌اند، البته آن نور بالذات و بالاصل ذات اقدس الهی است که نور السموات و الارض است هم کتابهای آسمانی و هم انسانهای کامل آیاتِ نورانی الهی‌اند، بنابراین آنها هم نور خواهند بود.
انحصار <هدایت> برای خدا
مطلب بعد آن است که اینکه فرمود: ﴿یَهْدی بِهِ اللّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَهُ سُبُلَ السَّلامِ﴾، اصل هدایت برای خداست و منحصراً هم برای خداست که فرمود: ﴿کَفی بِرَبِّکَ هادِیًا وَ نَصیرًا﴾ ؛ خدا برای هدایت کافی است و غیر خدا احدی حق هدایت ندارد مگر اینکه به دستور او باشد که فرمود: ﴿إِنَّکَ لا تَهْدی مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لکِنَّ اللّهَ یَهْدی مَنْ یَشاءُ﴾ . پس گذشته از اینکه ظاهرِ ﴿کَفى بِرَبِّکَ هادِیًا وَ نَصیرًا﴾ حصرِ هدایت درباره ذات اقدس الهی است، مستقیماً هدایت را از پیغمبر نفی کرده و فرمود: ﴿إِنَّکَ لا تَهْدی مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لکِنَّ اللّهَ یَهْدی مَنْ یَشاءُ﴾ و هر گونه هدایتی که به پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) اسناد دارد به اذن الله است و ناگزیر هر گونه هدایتی که به قرآن کریم منسوب است آن هم به اذن الله خواهد بود، چون دو هادیِ بالذات که در عالم وجود ندارد، بلکه هادی بالذات فقط ذات اقدس الهی است.
فرمود که خداوند به وسیله قرآن یا به وسیله انسان کامل دیگران را هدایت می‌کند و ناگزیر قرآن یا معصوم (سلام الله علیه) وسیله هدایت می‌شود و اگر فرمود قرآن برای هدایت نازل شده است؛ یعنی خدا وسیله هدایتی نازل کرده است که ﴿شَهْرُ رَمَضانَ الَّذی أُنْزِلَ فیهِ الْقُرْآنُ هُدًی لِلنّاسِ﴾ ، پس قرآن که وسیله هدایت مردم است به وسیله ذات اقدس الهی نازل شده است و قرآن عامل هدایت است و پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) عامل هدایت است و خدا هم هادی است؛ منتها حصرِ هدایت بالاصالة و الذات برای خداست و اگر هدایت به قرآن یا به پیغمبر اسناد داده شد به اذن خداست و نشانه‌اش همان آیاتی است که هدایت بالاصاله را از پیغمبر نفی می‌کند.
طائفه سه¬گانه آیات در قرآن کریم
بنابراین سه طایفه از آیات در قرآن کریم است: طایفه اولی حصرِ هدایت در خداست که فرمود: ﴿کَفی بِرَبِّکَ هادِیًا وَ نَصیرًا﴾ (این یک)، طایفه دوم این است که هدایت را خدا به قرآن نسبت می‌دهد؛ نظیر آنچه در سورهٴ «اسراء» بیان فرمود: ﴿إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَهْدی لِلَّتی هِیَ أَقْوَمُ﴾ و اگر در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» هدایت را به قرآن کریم اسناد داد و در آیه نُه سوره اسراء فرمود: ﴿إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَهْدی لِلَّتی هِیَ أَقْوَمُ وَ یُبَشِّرُ الْمُؤْمِنینَ الَّذینَ یَعْمَلُونَ الصّالِحاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْرًا کَبیرًا﴾ ، چه اینکه اصل هدایت را وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در آیه 52 سورهٴ مبارکهٴ «شوری» اسناد داد که به پیغمبر فرمود: ﴿وَ إِنَّکَ لَتَهْدی إِلى صِراطٍ مُسْتَقیمٍ﴾، در عین حال هدایت را از پیغمبر هم نفی کرد و فرمود: ﴿إِنَّکَ لا تَهْدی مَنْ أَحْبَبْتَ﴾ .
بنابراین طایفه اولی حصر هدایت در خداست، طایفه ثانیه اسناد هدایت به قرآن و اسناد هدایت به پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است و طایفه ثالثه این است که پیغمبر هادی نیست که فرمود: ﴿إِنَّکَ لا تَهْدی مَنْ أَحْبَبْتَ﴾، حالا خواه هدایت به معنای ایصال مطلوب باشد و خواه به معنای ارائه طریق و مانند آن، در هر صورت اصل هدایت از پیغمبر سلب شده است.
جمع¬بند طوایف سه¬گانه آیات
طایفه چهارم جمع بندی بین این طوایف است و آن این است که اگر پیغمبر هادی است برابرِ آیه52 سورهٴ «شوری» که فرمود: ﴿إِنَّکَ لَتَهْدی إِلى صِراطٍ مُسْتَقیمٍ﴾ یا قرآن هادی است برابرِ آیه نُه سورهٴ «اسراء»: ﴿إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَهْدی لِلَّتی هِیَ أَقْوَمُ﴾، همه اینها به اذن الله است، لذا در این گونه از موارد وقتی سخن از قرآن یا انسان کامل است، در این گونه سخن از به اذن الله بودن است.
دو مطلب مهم در آیه شانزده سوره مائده
دو مطلب مهم در این آیه شانزه سورهٴ مبارکهٴ «مائده» که محل بحث است وجود دارد: یکی اینکه این تعبیر دور گونه و تقدم شیء علی نفسه در این آیه به چشم می‌خورد و یکی ناهماهنگی اصل مضمون آیه است؛ اما تعبیر دور گونه و تقدم شیء علی نفس این است که فرمود هر کس که تابع رضای خدا باشد و کارها را برابر با رضای خدا انجام بدهد خدا او را هدایت می‌کند، کسی که تابع رضوان خداست و کارها را برابر رضای خدا انجام می‌دهد چنین شخصی هدایت شده است و مسلمان و مؤمن است که این ناهماهنگی است.
مطلب دیگر آن است که اذن در قرآن کریم و هم¬چنین در نصوص و هم¬چنین در محاورات عرفی اذن برای جایی است که کسی اگر بخواهد از طرف دیگری کاری انجام بدهد باید آن دیگری را اذن بدهد، لذا قرآن کریم وقتی کار را به جبرئیل اسناد می‌دهد می‌گوید که این جبرئیل به اذن خدا کار می‌کند که فرمود: ﴿قُلْ مَنْ کانَ عَدُوًّا لِجِبْریلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلی قَلْبِکَ بِإِذْنِ اللّهِ﴾ . جبرئیل به اذن خدا نازل می‌کند که این درست است یا وقتی کاری را به پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نسبت می‌دهد می‌فرماید که ما این قرآن را بر تو نازل کردیم ﴿لِتُخْرِجَ النّاسَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ﴾ که این درست است، پس جبرئیل کار را به اذن الله می‌کند و انسان کامل هم کار را به اذن الله می‌کند؛ ولی خدا کار را که دیگر به اذن خودش نمی‌کند، بلکه خدا کار را انجام می‌دهد و این چنین نیست که اول به خودش اذن بدهد و بعد با اذن خود کار بکند. این دو مطلب مهم در آیه شانزده باید پاسخ داده بشود.
پاسخ اول به مطلب اول: واحد بودن حقیقت پیغمبر در قرآن و اسلام
اما مطلب اول که فرمود: ﴿یَهْدی بِهِ اللّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَهُ﴾، خواه این ﴿بِهِ﴾ به آن پیغمبر برگردد یا ﴿بِهِ﴾ به کتاب الهی برگردد هر دو حق است، چون حقیقت پیغمبر و حقیقت قرآن چه اینکه حقیقت اسلام مطرح بشود هر سه یکی است و خدا به وسیله پیغمبر یا به وسیله قرآن یا به وسیله اسلام مردم را هدایت می‌کند و اینها یک حقیقتند با سه تعبیر.
تبیین هدایت پاداشی بر اساس تبعیت رضوان الهی
اینکه فرمود: ﴿مَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَهُ﴾؛ کسی که تابع رضوان الهی است خدا او را یاری می‌کند، این معلوم می‌شود که یک هدایت پاداشی است نه هدایت ابتدایی؛ هدایت ابتدایی یعنی ارائه طریق که این نسبت به همه انسانهاست و ﴿هُدَیً لِلنَّاس﴾ است، چه تابع رضوان خدا باشند و چه تابع رضوان خدا نباشند و کارهایی بکنند که غضب خدا بر آنها روا می‌شود که {غضب الله علیهم} ‌اند و مضغوبٌ علیهم‌اند و مانند آن.
اصلِ بیان حق احتیاج ندارد که شخص تابع رضوان خدا باشد؛ ولی اگر کسی بیان حق را شنید و گفت سمعت و اطعت، سمعاً و طاعاً و اعتقاد و اخلاق و عمل خود را برابر با رضای خدا تنظیم کرد، از آن به بعد خدا به او پاداش می‌دهد و آن پاداش این است که قلب او را برای پذیرش معارفِ برتر آماده‌تر می‌کند و دست او را می‌گیرد و به مقصد می‌رساند. ایصال به مطلوب مرحله دیگر هدایت است و گرایش قلبی و علاقه به علوم و معارف و عمل مرتبه دیگر از هدایت است، پس چون دو مرتبه مطرح است دور برطرف می‌شود و تقدم شیء علی نفس برطرف می‌شود.
مرتبه اول که هدایت به معنای راهنمایی و ارائه طریق است این مشروط نیست به اینکه کسی رضوان خدا را طلب کند و این قرآن {هدیً للناس} است که فرمود: ﴿وَ هَدَیْناهُ النَّجْدَیْنِ﴾ ؛ خدا کافر را هم هدایت کرده است یعنی راهنمایی کرده است؛ منتها او نپذیرفت. راهنمایی کردن مشروط به پذیرش قبلی نیست؛ اما ایصال به مطلوب که او را واقعاً به مقصد برساند و در بین راه نماند یا علاقه‌ها و گرایشهای خاصی در قلب کسی پدید بیاورد، این مربوط به آن است که خود شخص قبلاً با حُسن اختیار خود رضای الهی را فراهم بکند. می‌بینید که بعضیها می‌گویند من حوصله فلان کار را ندارم و بعضیها درباره فلان کار دینی خیلی علاقه نشان می‌دهند که این گرایشها بی حساب نیست. اگر کسی بیراهه برود خدا لذت مناجات را از او می‌گیرد و او از دعا و مناجات و قرآن لذت نمی‌برد و گاهی به عنوان عادت ممکن است که بخواند؛ ولی اگر تابع رضوان الهی بود از دعا لذت می‌برد و میل به این سمت دارد و وقتی گرایش پیدا کرد کم کم به مقصد می‌رسد.
مشمولیت هدایت برای کافر و مسلمان
پایان سورهٴ مبارکهٴ «عنکبوت» هم مضمون همین مطلب است که ﴿وَ الَّذینَ جاهَدُوا فینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا﴾؛ پایان سورهٴ «عنکبوت» دارد که ﴿وَ الَّذینَ جاهَدُوا فینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا وَ إِنَّ اللّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنینَ﴾؛ خداوند همه را هدایت کرده و می‌کند، چون ﴿هُدَی لِلنَّاس﴾ است، کافر را هدایت کرده منتها او قبول نکرده و مسلمان را هدایت کرده و او قبول کرده است. اوّل که معلوم نبود چه کسی مسلمان است و چه کسی کافر! اوّل انسانها را هدایت کرد و آنهایی که نپذیرفتند کافر بودند و کافر شدند و آنها که پذیرفتند مسلمان شدند. اگر کسی خدا را قبول کرد و راه الهی را پذیرفت و در راه خدا جهاد و کوشش کرد، خدا فرمود: ﴿لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا﴾؛ آن راههایی که به ما ختم می‌شود و به لقای الهی ختم می‌شود، ما آن راهها را نسبت به او آسان می‌کنیم و قلب او را به پیمودن این راهها مایل می‌کنیم و وسایل وصول به این مقصد و مقصود را برای او فراهم می‌کنیم که این معنای ﴿وَ الَّذینَ جاهَدُوا فینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا﴾ است.
در سوره ٴ«تغابن» و مانند آن می‌فرماید: ﴿وَ مَنْ یُؤْمِنْ بِاللّهِ یَهْدِ قَلْبَهُ﴾ ؛ یک مرحله ایمان است که مترتب بر ایمان است و یک مرحله هدایت است که مترتب بر اصل ایمان است، نه اینکه اصل هدایت مترتب بر اصل هدایت باشد تا بشود دور و تقدم شیء بر نفس، بلکه مرحله کامل و برترِ هدایت متفرع بر اصلِ قبول و ایمان است، فرمود: ﴿وَ مَنْ یُؤْمِنْ بِاللّهِ یَهْدِ قَلْبَهُ﴾ یا در سورهٴ «نور» فرمود: ﴿إِنْ تُطیعُوهُ تَهْتَدُوا﴾ ؛ اگر مطیع خدا بودید هدایت می‌شوید که این اتحاد مقدم و تالی که نیست و این اتحاد شرط و جزا که نیست. اگر آن هدایت، هدایت اوّلی باشد معنایش این است که «إِنْ تُطیعُوهُ تطیعوه» که این مقدم و تالی یا شرط و جزا می‌شود یکی و حال اینکه این چنین نیست، بلکه منظور آن است که اگر شما آن هدایت ابتدایی را پذیرفتید و خدا را اطاعت کردید، به آن مراحل برتر و کامل‌تر هدایت می‌شوید، لذا ﴿اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ﴾ را که در سورهٴ مبارکهٴ «فاتحه» ملاحظه فرمودید انسانِ مهتدی می‌گوید و کسی که خدا را قبول کرده و هدایت شده و دارد نماز می‌خواند، به خدا عرض می‌کند که این توفیق را هر لحظه به ما بده.
اصل ارائه طریق که شده است و این شخص هم پذیرفت؛ اما آن گرایشهای قلبی و وصول به مقصد یک فیض تازه‌ای را طلب می‌کند که حدوثاً و بقائاً به اِتّباع رضوان الهی متکی است، پس سخن از تقدم شیء علی نفس و مانند آن مطرح نیست ﴿یَهْدی بِهِ اللّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَهُ﴾.
بیان سه فضیلت برتر در آیه
این سه فضیلتی را که در آیه شانزده سورهٴ «مائده» مطرح شده است هیچ کدام از آنها سخن از بهشت و پرهیز از جهنم و مانند آن نیست که آن را در آیات دیگر فرمود و آن هم مقام مومنینِ متوسط است. این سه فضیلتی را که به دنبال نور بودن و به دنبال کتاب مبین بودن یاد شده است سه فضیلتِ برتر است.
عاقبت فرد تابع رضوان
اولین فضیلت آن است که اگر کسی تابع رضوان الهی بود؛ یعنی کار را برای رضای خدا کرد نه برای ترس از جهنم یا ورود به بهشت، چنین کسی را خداوند به راههای سلامت هدایت می‌کند و به راههای سلام هدایت می‌کند که این سلام در قبال سلامت نظیر ضلال و ضلالت نیست که ضلال و ضلالت از یک طرف، سلام و سلامت از طرف دیگر که سلام یعنی سلامت، این به آن معنا نیست، بلکه این برای متوسطین است که در آیات دیگر هم یاد شد.
یکی از اسمای حسنی ذات اقدس الهی که در پایان سورهٴ مبارکهٴ «حشر» بیان شد سلام است که سلام از اسماء خداست و «إن السّلام اسمٌ مِن اسماء الله عَزَّوَجَلَّ» . یک وقت است که انسان را خداوند به سبیل الجنه راهنمایی می‌کند که راه بهشت است و یک وقت است که یک وقت سبیل الله را راهنمایی می‌کنند؛ یعنی راهی که او را به لقاء الله برساند نه اینکه او را به بهشت برساند: ﴿یَهْدی بِهِ اللّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَهُ سُبُلَ السَّلامِ﴾.
رضوانِ قیامت در مقابل بهشت و جهنم است و بر اساس همان تثلیثی که معروف است از وجود مبارک حضرت امیر و از ائمه دیگر (علیهم الصلاة و علیهم السلام) هم رسیده است که عبادت سه قسم است و بندگان خدا هم برای یکی از این سه منظور خدا را عبادت می‌کنند: یک عده خوفاً من النار است، یک عده شوقاً الی الجنه است و یک عده شکراً و محبتاً است . در سورهٴ مبارکهٴ «حدید» این سه امر را کاملاً از هم جدا کرده است، آیه بیست سورهٴ «حدید» این است: ﴿اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَیاةُ الدُّنْیا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زینَةٌ وَ تَفاخُرٌ بَیْنَکُمْ وَ تَکاثُرٌ فِی اْلأَمْوالِ وَ اْلأَوْلادِ کَمَثَلِ غَیْثٍ أَعْجَبَ الْکُفّارَ نَباتُهُ ثُمَّ یَهیجُ فَتَراهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ یَکُونُ حُطامًا﴾ و در ذیل این آیه دارد که ﴿وَ فِی اْلآخِرَةِ عَذابٌ شَدیدٌ﴾ (این یک)، ﴿وَ مَغْفِرَةٌ مِنَ اللّهِ﴾ (این دو)، ﴿وَ رِضْوانٌ﴾ (این سه).
در آخرت سه درجه است و خلاصه سه بخش است: هم جهنم است، هم بهشت و هم برتر از بهشت و جهنم و آن رضای خداست. این گروهی که تابع رضوان الهی‌اند، خداوند اینها را به سبیل خاص خود هدایت می‌کند و به سُبُل سلام هدایت می‌کند و سلام همان است که در سورهٴ مبارکهٴ «حشر» در ردیف سایر اسمای الهی یاد شده است؛ آیه 23 سورهٴ «حشر» این است: ﴿هُوَ اللّهُ الَّذی لا إِلهَ إِلاّ هُوَ الْمَلِکُ الْقُدُّوسُ السَّلامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَیْمِنُ الْعَزیزُ الْجَبّارُ الْمُتَکَبِّرُ سُبْحانَ اللّهِ عَمّا یُشْرِکُونَ﴾ و ناگزیر خداوند اینها را به سبیل خاص خود هدایت می‌کند، البته اگرکسی مومن بود و کاری کرد که خدا از او راضی است، او از سلامت برخوردار است و در دنیا از خزی و رسوایی سالم است و در آخرت از عذاب الهی سالم است و مانند آن، ولی این آیه آن مقام برتر را ارائه می‌کند: ﴿یَهْدی بِهِ اللّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَهُ سُبُلَ السَّلامِ﴾ (این فضیلت اول و پاداش اوّل).
فضیلت دوم: نورانی شدن انسان از طرف خدا به خاطر تبعیت از رضایت او
[فضیلت] دوم [این است که] فرمود: ﴿وَ یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ بِإِذْنِهِ﴾؛ کتاب نور است و خود پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نور است و اگر کسی تابع رضوان خدا بود خدا او را نورانی می‌کند نه تنها او را از جهنم نجات می‌دهد یا به بهشت می‌برد؛ بلکه او را نورانی می‌کند: ﴿جَعَلْنا لَهُ نُورًا یَمْشی بِهِ فِی النّاسِ﴾ . سخن از بهشت و جهنم برای قیامت است؛ اما اینجا سخن از قیامت نیست؛ بلکه اعم از دنیا و آخرت است؛ ﴿یَهْدی بِهِ اللّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَهُ سُبُلَ السَّلامِ﴾ چه در دنیا و چه در آخرت ﴿وَ یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ بِإِذْنِهِ﴾ چه در دنیا و چه در آخرت ﴿وَ یَهْدیهِمْ إِلى صِراطٍ مُسْتَقیمٍ﴾ چه در دنیا و چه در آخرت.
در آخرت عده‌ای راه جهنم را هم گم کردند و جهنمی این چنین نیست که در آخرت راه جهنم را هم بلد باشد، در آنجا هم گرفتار حیرت است که باید او را کشان کشان ببرند. یک وقت به زندانی می‌گویند برو زندان که حالا می‌فهمد که باید زندان برود؛ اما راه زندان را بلد نیست که این هم یک عذاب روحی برای او است، لذا آنجا هم کشان کشان او را به سمت جهنم سوق می‌دهند؛ ولی مومن راه بهشت را هم بلد است و دیگر در هیچ جا متحیّر نیست.
این آیه که سه فضیلت را برای پیروان کتاب و پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) ذکر می‌کند مخصوص به آخرت نیست، بلکه در دنیا یا در آخرت هر دو را شامل می‌شود و چنین کسانی را خداوند نورانی می‌کند؛ یعنی اینها تحت ولایت الله‌اند: ﴿اللّهُ وَلِیُّ الَّذینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ﴾ .
اینکه فرمود: ﴿یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ﴾ برای کسی که پیروی خدا را کرده و تابع رضای الهی است، این ظلمتی ندارد یا بسیاری از افرادند که بر اساس همان دین فطری و توحید فطری بالا می‌آیند که ظلمتی ندارند و عده‌ای هم مثل خود معصومین (علیهم الصلاة و علیهم السلام) اصلاً ظلمتی نداشتند تا خداوند آنها را از ظلمت خارج کند و به نور بیاورد، همان طوری که در آیةالکرسی ملاحظه فرمودید این ﴿یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ﴾.
بیان مفهوم <ظلمت>
به این معنا نیست که اینها در ظلمت بودند و خدا اینها را از ظلمت بیرون آورد، البته اگر کسی مسلمانِ فاسق بود که گناه کرد و در ظلمت بود، با توبه از ظلمت به نور خارجش می‌کنند که این درست است؛ ولی اگر کسی مومن بود و از همان کودکی بر اساس فطرت کاری خلاف فطرت نکرد و بعد هم که بالغ شد مسلمان و مومن عادل بود، این ظلمتی نداشت تا اینکه از ظلمت به نور خارج بشود.
این را همان طوری که در آن بحث ملاحظه فرمودید گاهی اِخراج به این معناست که یعنی نمی‌گذارند که آنها وارد ظلمت بشوند؛ مثلاً اگر یک محفلی مخصوص یک گروه خاصی باشد و یک بیگانه‌ای اگر بخواهد راه پیدا کند، به او می‌گویند نرو که بیرون می‌کنند که این بیرون می‌کنند به این معنا نیست که به بیگانه اجازه می‌دهند وارد بشود و بعد او را بیرون کنند، بلکه از اوّل راهش نمی‌دهند که این دفع را و راه ندادن را هم اِخراج تعبیر می‌کنند به تعبیر امین الاسلام (رضوان الله علیه) و خداوند یک عده را نمی‌گذارد به ظلمت آلوده بشوند که همین اِخراج است . پس جامع بین دفع و رفع است.
مطلب دیگر آن است که در نوعِ موارد قرآن کریم نور را مفرد می‌آورد و ظلمات را جمع، برای اینکه راههای تباهی و تیرگی پراکنده است اما راه روشن که بیش از یکی نیست، لذا بین کسانی که راهیان راه حق‌اند هیچ اختلافی نیست و آنها که راهیان راه باطل‌اند گرفتار اختلافند، چون پراکندگی است ﴿وَ یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ﴾.
اگر کسی مسلمان بود و معصیت کرد، آن فسق و معصیت البته ظلمت است؛ اما اگر مسلمانی بود یا مؤمنی بود و عادل، بعید است که قرآن از او به ظلمت یاد بکند، تعالیِ درجه است که فرمود: {لَهُم دَرَجاتٌ} . آنها راههای فرعی است که به یک راه اصلی ختم می‌شود، چه اینکه پایان سورهٴ «عنکبوت» هم همین است: ﴿الَّذینَ جاهَدُوا فینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا﴾ و البته صراط تثنیه و جمع ندارد، چون آن بزرگراه است و اما این سُبُل که راههای فرعی است چون به این بزرگراه ختم می‌شود جمع آورده می‌شود. در امور ادراکی جهل، ظلمت است و در امور عملی معصیت، ظلمت است؛ عمده این است که چرا خداوند کار خدا را به اذن خود مقید کرده است؟
در آیة الکرسی فرمود: ﴿اللّهُ وَلِیُّ الَّذینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ﴾ و دیگر نفرمود به اذنه، خداوند کاری را که خود انجام می‌دهد که دیگر به اذن خود نیست! اگر پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) یا جبرئیل (سلام الله علیه) یا فرشته و انسان دیگری بخواهد کاری را انجام بدهد باید به اذن خدا باشد؛ اما خود خدا که به اذن خود کار انجام نمی‌دهد!
این چند پاسخ دارد: یکی اینکه آن گونه از مواردی که خداوند با ابزار کار نکند؛ نظیر آیة الکرسی: ﴿اللّهُ وَلِیُّ الَّذینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ﴾ و در آن گونه از مواردی که سخن از ابزار و وسائل نیست کلمه اذن هم نیست؛ اما آنجا که با ابزار و وسایل کار می‌کند و برای اینکه مبادا کسی آن ابزار و وسایل را سبب مستقل در این کار ببیند، خداوند اذن را آنجا یاد می‌کند. در این آیه از همین قبیل است که فرمود خداوند به وسیله پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) یا به وسیله قرآن که کتاب مبین است مردم را هدایت می‌کند و مبادا کسی خیال کند که قرآن تمام الموثر است یا پیغمبر تمام التاثیر را دارد! در این گونه از مواردی که با وسیله کار می‌کند می‌فرماید که این وسیله بودنِ این وسایل هم به اذن خداست (این یک پاسخ).
پاسخ دیگر این است که اذن را به معنای علم گرفتند، چه اینکه سید الاستاد این راه را طی کرده است؛ {بِاِذنِهِ} یعنی بعلمه و خداوند با علم خود عالمانه اینها را به راههای سلام هدایت می‌کند و عالمانه اینها را نورانی می‌کند.
تبیین <اذن> در آیه
پاسخ سوم آن است که این اذن را به معنای لطف و مهر گرفتند: ﴿وَ یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ باذنه﴾؛ یعنی >بلطفه< در مواردی که خود خدا دستور می‌دهد که این کار را بکن آنجا دیگر سخن از اذن نیست؛ ولی آنجا که خدا خبر می‌دهد آنجا را با اذن یاد می‌کند.
در سورهٴ مبارکهٴ «ابراهیم» آیه اول با آیه پنجم کاملاً فرق دارد؛ آیه اول این است که ﴿الر کِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَیْکَ لِتُخْرِجَ النّاسَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ﴾؛ فرمود تو به وسیله قرآن مردم را از ظلمتها به نور خارج می‌کنی ولی به اذن الله و به اذن الله نورانی می‌کنی، در آیه پنج همان سورهٴ «ابراهیم» فرمود: ﴿وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مُوسی بِآیاتِنا أَنْ أَخْرِجْ قَوْمَکَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ وَ ذَکِّرْهُمْ بِأَیّامِ اللّهِ﴾؛ فرمود ما به موسای کلیم امر کردیم که قومت را از ظلمت به نور خارج کن که اینجا دیگر نفرمود به اذن ما، برای اینکه خود همین امر اذن است؛ ولی در آیه اول سخن از امر نیست و فرمود این کتاب را نازل کردیم تا تو مردم را نورانی کنی به اذن الله و مبادا کسی خیال کند که پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در این کار مستقل است؛ نظیر معجزاتی که عیسای مسیح(سلام الله علیه) دارد که همه آنها را به اذن خدا مقید می‌کند و می‌گوید که ﴿أَخْلُقُ لَکُمْ مِنَ الطِّینِ کَهَیْئَةِ الطَّیْرِ فَأَنْفُخُ فیهِ فَیَکُونُ طَیْرًا بِإِذْنِ اللّهِ﴾ .
پاداش سومی که ذات اقدس الهی به پیروان قرآن و پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) افاده می‌کند این است که ﴿وَ یَهْدیهِمْ إِلى صِراطٍ مُسْتَقیمٍ﴾ که اینجا دیگر >باذنه< ندارد و این کلمه {بِاِذنِهِ} یا هم برای گذشته و آینده است و یا چون در اینجا به وسیله اسناد نداد و سخن از وسیله نیامده، ناگزیر دیگر نیازی هم به اذن نیست ﴿وَ یَهْدیهِمْ إِلى صِراطٍ مُسْتَقیمٍ﴾. آنها که محتاج به اذن‌اند جای سؤال است؛ ولی درباره ذات اقدس الهی که ﴿لا یُسْئَلُ عَمّا یَفْعَلُ وَ هُمْ یُسْئَلُونَ﴾ اصلاً جای سؤال نیست که به خدا کسی بگوید شما به اذن چه کسی انجام دادید؟! اگر کسی توحید را پذیرفت ـ چون سخن در اهل الکتاب است ـ اگر کسی در فضای توحید دارد زندگی می‌کند، او دیگر برای خدا اذنی قائل نیست یعنی هرگز در ذهنش خطور نمی‌کند که خدا هم در کار باید از کسی اذن بگیرد.
فرق <صراط> و <سبیل>
که خب این ﴿وَ یَهْدیهِمْ إِلى صِراطٍ مُسْتَقیمٍ﴾ با آن جمله اول فرق دارد: اوّلی سُبُل است که راههای فرعی است و جمع دارد: نظیر ﴿الَّذینَ جاهَدُوا فینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا﴾ و اما این آخری صراط مستقیم است و بزرگراه است که صراط مستقیم هیچ تخلف و اختلافی در او نیست و اگر کسی وارد بستر صراط مستقیم شد مستقیماً به مقصد و مقصود می‌رسد، لذا در اینجا سخن از «با» نیست البته و چون سخن از «با» نیست سخن از «اذن» هم نیست. حالا ممکن است که این جمله سوم هم عطف باشد عطفِ جمله بر جمله‌های قبلی و آن دو قید هم در کنارش بیاید؛ یعنی یهدیهم بِهِ یعنی بالقرآن یا به پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم)، «یهدیهم به الی صراط المستقیم باذنه» و اگر این عطف جمله بر آن جمله بود و آن کلمه {به} را هم اینجا در ضمن داشتیم، {باذنه} را هم خواهیم داشت.
«والحمدلله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 37:58

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی