- 599
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 13 و 14 سوره مائده _ بخش دوم
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 13 و 14 سوره مائده _ بخش دوم"
- سه منشأ عداوت و بغض و تبدیل آن به محبت و صفا
- تبیین آثار کیفر تلخ گناهان
- نقل و نقد سخن فخر رازی درباره تفسیر جعلنا
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿فَبِما نَقْضِهِمْ میثاقَهُمْ لَعَنّاهُمْ وَجَعَلْنا قُلُوبَهُمْ قاسِیَةً یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ وَنَسُوا حَظًّا مِمّا ذُکِّرُوا بِهِ وَلا تَزالُ تَطَّلِعُ عَلی خائِنَةٍ مِنْهُمْ إِلاّ قَلیلاً مِنْهُمْ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاصْفَحْ إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنینَ وَمِنَ الَّذینَ قالُوا إِنّا نَصاری أَخَذْنا میثاقَهُمْ فَنَسُوا حَظًّا مِمّا ذُکِّرُوا بِهِ فَأَغْرَیْنا بَیْنَهُمُ الْعَداوَةَ وَالْبَغْضاءَ إِلی یَوْمِ الْقِیامَةِ وَسَوْفَ یُنَبِّئُهُمُ اللّهُ بِما کانُوا یَصْنَعُونَ﴾
خلاصه مباحث گذشته
بعد از اینکه از اهل کتاب میثاق آنها را گرفت و آنها تعهد سپردند که به توحید و نبوت و معاد معتقد باشند و عمل کنند و آن گاه نقض عهد کردهاند، خداوند آنها را به کیفرهای تلخی مبتلا فرمود، فرمود: ﴿فَبِما نَقْضِهِمْ میثاقَهُمْ لَعَنّاهُمْ﴾؛ یعنی چون اینها نقض عهد کردند ما اینها را از رحمت خاصه دور داشتیم.
تبیین آثار کیفر تلخ از گناهان
در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» قبلاً بحث شد که در اثر نقض میثاق به یک سلسله کیفرهای تلخی مبتلا شدند؛ آیه 155 به بعد سوره «نساء» این بود: ﴿فَبِما نَقْضِهِمْ میثاقَهُمْ وَکُفْرِهِمْ بِآیاتِ اللّهِ وَقَتْلِهِمُ اْلأَنْبِیاءَ بِغَیْرِ حَقِّ وَقَوْلِهِمْ قُلُوبُنا غُلْفٌ بَلْ طَبَعَ اللّهُ عَلَیْها بِکُفْرِهِمْ فَلا یُؤْمِنُونَ إِلاّ قَلیلاً﴾ و همچنین ﴿وَبِکُفْرِهِمْ وَقَوْلِهِمْ عَلی مَرْیَمَ بُهْتانًا عَظیمًا﴾ با شمارش بعضی از جرایم دیگر، آن گاه فرمود: ﴿فَبِظُلْمٍ مِنَ الَّذینَ هادُوا حَرَّمْنا عَلَیْهِمْ طَیِّباتٍ أُحِلَّتْ لَهُمْ وَبِصَدِّهِمْ عَنْ سَبیلِ اللّهِ کَثیرًا ٭ وَأَخْذِهِمُ الرِّبَوا وَقَدْ نُهُوا عَنْهُ وَأَکْلِهِمْ أَمْوالَ النّاسِ بِالْباطِلِ وَأَعْتَدْنا لِلْکافِرینَ مِنْهُمْ عَذابًا أَلیمًا﴾ که اینها آثار کیفر تلخ گناهان آنهاست، البته همواره در بین یهودیها گروه اندکی بودند که مؤمن بودند و متعهد و قرآن از آنها به نیکی یاد میکند، چه اینکه در آیه 162 همان سوره «نساء» از آن گروه به نیکی یاد کرد و فرمود: ﴿لکِنِ الرّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ مِنْهُمْ وَالْمُؤْمِنُونَ یُؤْمِنُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ﴾.
نقل و نقد سخن فخررازی درباره تفسیر <جعلنا>
با این بیان معلوم میشود که نه سخن معتزلیان تام است و نه اشاعره. فخر رازی در تفسیر کبیرش [درباره] این آیه ﴿فَبِما نَقْضِهِمْ میثاقَهُمْ لَعَنّاهُمْ وَجَعَلْنا قُلُوبَهُمْ قاسِیَةً﴾ میگوید: اصحاب ما یعنی اشاعره که جبریاند این ﴿جَعَلْنا﴾ را به معنای خودش معنا کردهاند؛ یعنی خداوند میفرماید که ما قلبهای اینها را قسیّ قرار دادیم و این تفکر جبری هر گونه کاری را مستقیماً به خدا اسناد میدهد. معتزله که قائل به تفویضاند این ﴿جَعَلْنا﴾ را به معنای اَخبرنا میگیرند و ﴿جَعَلْنا قُلُوبَهُمْ قاسِیَةً﴾ یعنی «اخبرنا عنها صارت قاسیة» ؛ مثل اینکه اگر زید امر را تفسیق کرد و خبر داد که عمر فاسق است میگویند جعل زیدٌ عمراً فاسقاً که این جعل و تفسیق همان اخبار به فسق است و معتزله برای فرار از جبر به دام تفویض افتادند و این ﴿جَعَلْنا﴾ را به معنای اخبرنا گرفتند و اشاعره جبری این جعل را به معنای همان قرارداد ابتدایی گرفت، در حالیکه نه آن جعل به معنی اخبار است که معتزله پنداشتند و نه جعل ابتدایی است که اشاعره میپندارند، بلکه جعل کیفری است؛ یعنی در اثر گناهان تلخِ اینها خداوند اینها را کیفر داده است.
منشأ این کیفر سوء اختیار خودِ آنهاست، چون قرآن کریم پایان گناه را به عنوان یک خطر تلخ هشدار داد و فرمود: ﴿ثُمَّ کانَ عاقِبَةَ الَّذینَ أَساؤُا السُّوای أَنْ کَذَّبُوا﴾ ؛ یعنی پایان کار کسی که تن به گناهان عادی میدهند این است که تن به شرک و کفر خواهد داد و پایان معصیتهای عادی کفر است ﴿ثُمَّ کانَ عاقِبَةَ الَّذینَ أَساؤُا السُّوای أَنْ کَذَّبُوا﴾ که این ﴿أَنْ کَذَّبُوا﴾ وقتی تأویل به مصدر رفت می¬شود التکذیب که تکذیب پیامبر و وحی کفر است بنابر تفسیر معروف از این آیه.
تفسیر دیگری هم است و آن این است که ﴿ثُمَّ کانَ عاقِبَةَ الَّذینَ أَساؤُا السُّوای﴾ که این {السُّوای﴾ اسم باشد ؛ یعنی بدی پایان کار کسی است که معصیت کرده است دلیلش هم این است که اینها تکذیب کردند آیات الهی را ولی طبق آن تفسیر مشهور این ﴿أَنْ کَذَّبُوا﴾ اسم است برای کان ﴿ثُمَّ کانَ عاقِبَةَ الَّذینَ أَساؤُا السُّوای أَنْ کَذَّبُوا﴾ که تکذیب میشود اسم کان و عاقبت میشود خبر کان، تکذیب اصول دین پایان کار معصیتکاران است؛ یعنی اگر معصیت به توبه ترمیم نشود و راهش ادامه پیدا کند پایانش _معاذالله_ کفر است. اینکارهای تلخ به عنوان کیفر به خدا منسوب است، پس جعل به معنای قراردادن است نه به معنای خبر دادن (این یک)؛ منتها جعل ابتدایی نیست که با جبر بسازد، بلکه جعل کیفری است که با امر بین الامرین هماهنگ است (این دو).
تبیین یکی از مصادیق <لعن>
﴿فَبِما نَقْضِهِمْ میثاقَهُمْ لَعَنّاهُمْ وَجَعَلْنا قُلُوبَهُمْ قاسِیَةً﴾ که لعن در موارد قبل هم یاد شد و یکی از مصادیق بارز لعن این است که آنها مسخ شدند؛ آیه 47 سورهٴ مبارکهٴ «نساء» که قبلاً بحث شد این بود که فرمود: ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ آمِنُوا بِما نَزَّلْنا مُصَدِّقًا لِما مَعَکُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَطْمِسَ وُجُوهًا فَنَرُدَّها عَلی أَدْبارِها أَوْ نَلْعَنَهُمْ کَما لَعَنّا أَصْحابَ السَّبْتِ﴾؛ آنهایی که در شنبه با حیلهٴ شرعی ماهی صید میکردند در حالی که صید برای آنها حرام بود، اینها ملعون شدند و مصداق لعن هم این بود که اینها مسخ شدند ﴿أَوْ نَلْعَنَهُمْ کَما لَعَنّا أَصْحابَ السَّبْتِ﴾ که بعد در بخشهای دیگر فرمود ما به آنها گفتیم که ﴿کُونُوا قِرَدَةً خاسِئینَ﴾ ، پس لعن میتواند مصداقهای گوناگون داشته باشید، چه اینکه همین گروه تحریفِ کتاب خود را هم به عهده داشتند و در آیه 46 سوره «نساء» هم قبلاً بحث شد و در نوبت گذشته هم اشاره شد.
اینکه فرمود قلوب اینها را ما قسی قرار دادیم، اگر دل قسیّ شد آن گاه تزیین گناه برای چنین دلی آسان خواهد بود که در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» تزیین کار شیطان در اثر قساوت قلبِ همین گروه است؛ آیه 43 سوره «انعام» این است که ﴿فَلَوْ لا إِذْ جاءَهُمْ بَأْسُنا تَضَرَّعُوا وَلکِنْ قَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَزَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ ما کانُوا یَعْمَلُونَ﴾؛ برای کسانی که قسیّ القلباند گناه، زیبا و شیرین است و این را خوب میپندارند و این کارها به وسیله شیطان در قلبشان جاسازی میشود که تزیین گناه است.
اقسام تحریف
مطلب بعدی آن است که اینکه فرمود: ﴿یحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ﴾، گاهی تحریف لفظی است و گاهی هم تحریف معنوی است؛ تحریف لفظی همان بود که ﴿فَوَیْلٌ لِلَّذینَ یَکْتُبُونَ الْکِتابَ بِأَیْدیهِمْ ثُمَّ یَقُولُونَ هذا مِنْ عِنْدِ اللّهِ لِیَشْتَرُوا بِهِ ثَمَنًا قَلیلاً﴾ که در بحث قبلی بود و گذشت و تحریف معنوی فراوان است که تفسیر به رأی است و یکی از نمونههایش همان آیه 75 سورهٴ مبارکهٴ «بقره» بود که قبلاً بحثش شد. خداوند به مسلمین میفرماید: شما میخواهید این یهودیها به قرآن ایمان بیاورند! در حالیکه اینها تورات خودشان را تحریف کردند ﴿أَ فَتَطْمَعُونَ أَنْ یُؤْمِنُوا لَکُمْ وَقَدْ کانَ فَریقٌ مِنْهُمْ یَسْمَعُونَ کَلامَ اللّهِ ثُمَّ یُحَرِّفُونَهُ مِنْ بَعْدِ ما عَقَلُوهُ وَهُمْ یَعْلَمُونَ﴾؛ یعنی عالماً، عامداً کتاب دینیشان را تحریف کردند و گروهی که کتاب دینی خود را عالماً، عامداً تحریف میکنند و نه خودش عمل میکند و نه میگذارد به دست جامعه برسد، شما توقع دارید که به قرآنِ شما ایمان بیاورند و عمل بکنند؟! اینچنین نخواهد بود.
گاهی تحریف به این صورت است که در معنا دخل و تصرف میکنند و میگویند اگر به پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) مراجعه کردید که اینچنین فتوا داده است، شما قبول کنید ﴿إِنْ أُوتیتُمْ هذا فَخُذُوهُ وَإِنْ لَمْ تُؤْتَوْهُ فَاحْذَرُوا﴾ که اینها کسانیاند که تحریف معنوی کردند. جریان قردة و خنازیر شدن اینها در آیه 60 همین سورهٴ مبارکهٴ «مائده» که در پیش داریم به خواست خدا مطرح است که فرمود: ﴿قلْ هَلْ أُنَبِّئُکُمْ بِشَرِّ مِنْ ذلِکَ مَثُوبَةً عِنْدَ اللّهِ مَنْ لَعَنَهُ اللّهُ وَغَضِبَ عَلَیْهِ وَجَعَلَ مِنْهُمُ الْقِرَدَةَ وَالْخَنازیرَ وَعَبَدَ الطّاغُوتَ﴾. ذات اقدس الهی موارد دیگری از تحریف اینها را سخن به میان آورد که در بحث تحریف مبسوطاً بیان شد که آنها گفتند: ﴿إِنْ أُوتیتُمْ هذا فَخُذُوهُ وَإِنْ لَمْ تُؤْتَوْهُ فَاحْذَرُوا﴾؛ تورات را به میل خود معنا میکردند و بعد به یهودیها میگفتند که اگر پیغمبر این حرف را زد قبول کنید و اگر حرف دیگر زد نپذیرید.
تشریح معنای خائنه
مطلب بعدی آن است که فرمود: ﴿وَنَسُوا حَظًّا مِمّا ذُکِّرُوا بِهِ﴾؛ بهرهای را که ما از راه انجیل نصیب آنها کردیم این را فراموش کردند ﴿وَلا تَزالُ تَطَّلِعُ عَلی خائِنَةٍ مِنْهُمْ إِلاّ قَلیلاً مِنْهُمْ﴾ که این کلمه {خائنه} یا مصدر است؛ نظیر ﴿فَأُهْلِکُوا بِالطّاغِیَةِ﴾ یا ﴿لَیْسَ لِوَقْعَتِها کاذِبَةٌ﴾ یا ﴿لا تَسْمَعُ فیها لاغِیَةً﴾ یا ﴿یَعْلَمُ خائِنَةَ اْلأَعْیُنِ﴾ که از قبیل اضافه وصف به موصوف سود نباشد و به معنای «أعین خائنه» نباشد، بلکه به معنای «خیانة الأعین» باشد و ناگزیر این خائنه و این فاعله و بر وزن عاقبت، بر وزن عافیت مصدر خواهد بود و در موارد زیادی هم در قرآن کریم این وزن به معنای مصدر به کار رفت و اگر مصدر نبود و وصف بود این تا یا تای تأنیث است که موصوفش فرقه و طائفه است که «ولا تزال تطلع علی فرقةٍ خائنه» یا «طائفةٍ خائنة» و مانند آن است یا تا، تای مبالغه است نه تای تأنیث؛ نظیر راعیة و راویة که این تا، تای مبالغه است؛ یعنی همواره یک مرد پرخیانتی در اینها پیدا میشود؛ مثل اینکه در ﴿بَلِ اْلإِنْسانُ عَلی نَفْسِهِ بَصیرَةٌ﴾ این تا، تای مبالغه است نه تای تأنیث؛ یعنی انسان خود را خیلی خوب میشناسد. به یکی از این سه وجه این خائنه تفسیر خواهد شد: ﴿وَلا تَزالُ تَطَّلِعُ عَلی خائِنَةٍ مِنْهُمْ إِلاّ قَلیلاً مِنْهُمْ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاصْفَحْ إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنینَ﴾ که ظاهرِ این امر به عفو و صفح چون در زمان قدرت است قابل تحمل است و اگر در زمان قدرت نبود البته باید معارضه به مثل میشد.
تبیین نقض عهد مسیحیها
آیه بعد؛ یعنی آیه چهارده همین سورهٴ مبارکهٴ «مائده» فرمود: ﴿وَمِنَ الَّذینَ قالُوا إِنّا نَصاری أَخَذْنا میثاقَهُمْ﴾ و در سرفصل این بحث در آیه دوازدهم [سوره مائده] فرمود: ﴿وَلَقَدْ أَخَذَ اللّهُ میثاقَ بَنی إِسْرائیلَ﴾ که این بنی اسرائیل اعم از یهودی و مسیحی است و آن گاه جریان یهودیها را بازگو فرمود و الآن اینجا جریان مسیحیها را شرح میدهد. اینکه در اوّل آیه نفرمود «و من النصاری اخذنا میثاقهم» و بعد فرمود {وَ مِنَ الّذِینَ قالُوا نَصاری}؛ یعنی اینهایی که اقرار کردند مسیحیاند و معتقدند که مسیحیاند، ما از اینها میثاق گرفتیم، برای اینکه اینها قبول کردند که مسیحیاند و قبول کردند که انصار اللهاند و وجود مبارک مسیح فرمود: ﴿مَنْ أَنْصاری إِلَی اللّهِ قالَ الْحَوارِیُّونَ نَحْنُ أَنْصارُ اللّهِ﴾ و عدهای هم خود را {انصار الله} میدانند، همینهایی که خود را انصار دین خدا میدانند یعنی مؤمن به مسیحاند، در حقیقت اقرار کردند به عبودیت خود در برابر ربوبیت خدا و قبول کردند که وحی و رسالت را میپذیرند، لذا فرمود از این گروهی که {قالُوا إِنّا نَصاری}؛ یعنی اعترفوا به اینکه اینها نصاری هستند ما از اینها پیمان گرفتیم ﴿وَمِنَ الَّذینَ قالُوا إِنّا نَصاری﴾.
بعضیها خواستند بگویند که اینها نصاری نیستند و نصارای واقعی نیستند بلکه مدعی نصرانیتاند، لذا خدا نفرمود و من النصاری اخذنا میثاقهم، بلکه فرمود: ﴿وَمِنَ الَّذینَ قالُوا إِنّا نَصاری أَخَذْنا میثاقَهُمْ﴾ که این گروه هم نقض عهد کردهاند: ﴿فَنَسُوا حَظًّا مِمّا ذُکِّرُوا بِهِ﴾؛ اینها هم نقض عهد کردهاند و ناگزیر به گرفتاریهای یهودیها مبتلا شدند.
عواقب نقض عهد از طرف مسیحیها
یکی از گرفتاریهایی که قرآن مشترک بین یهودیها و مسیحیها میداند این است که در اثر نقض عهد آن بهرههای الهی یادشان رفته که این مشترک بین مسیحیها و یهودیهاست. یکی از کیفرهای تلخی که باز مشترک بین یهودیها و مسیحیهاست است که درباره مسیحیها این در آیه محل بحث یعنی سوره «مائده» یعنی آیه چهارده فرمود: ﴿فَأَغْرَیْنا بَیْنَهُمُ الْعَداوَةَ وَالْبَغْضاءَ إِلی یَوْمِ الْقِیامَةِ﴾ که غِرا آن چیزی که میچسبد نظیر چسب و صمغ را میگویند غِرا و این {أَغْرَیْنا} یعنی الصقنا؛ یعنی عداوت و بغضاء و دشمنی داخلی به اینها میچسبد و چسبیده به اینهاست و ما اینها را مبتلا کردیم در اثر آن نقض عهد به اختلاف داخلی ﴿فَأَغْرَیْنا بَیْنَهُمُ الْعَداوَةَ وَالْبَغْضاءَ إِلی یَوْمِ الْقِیامَةِ﴾.
مشابه این تعبیر درباره خود یهودیها هم آمده است در همین سورهٴ مبارکهٴ «مائده» آیه 64 که به خواست خدا در پیش داریم فرمود: ﴿وَقالَتِ الْیَهُودُ یَدُ اللّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَیْدیهِمْ وَلُعِنُوا بِما قالُوا بَلْ یَداهُ مَبْسُوطَتانِ یُنْفِقُ کَیْفَ یَشاءُ وَلَیَزیدَنَّ کَثیرًا مِنْهُمْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ طُغْیانًا وَکُفْرًا وَأَلْقَیْنا بَیْنَهُمُ الْعَداوَةَ وَالْبَغْضاءَ إِلی یَوْمِ الْقِیامَةِ﴾؛ درباره مسیحیها اغرای عداوت است و درباره یهودیها القای عداوت است و شاید این القا قویتر از آن اغرا باشد. به هر تقدیر اینها هم با هم اختلاف دارند و هم با گروه مقابل؛ یعنی هم در داخله یهودیت اختلاف است، هم در داخله مسیحیت اختلاف است و هم یهودیها با مسیحیها با هم اختلاف دارند و این به عنوان یک عذاب الهی دامنگیر اینها شده است و منشأ ابتلای به این عذاب الهی نقض عهد خداست (این یک مطلب).
حق رحمت بودن عداوت و بغضات برای پیروان ابراهیم (ع) و نقمت بودن برای کافران
مطلب دیگر آن است که گاهی محبت بین دو گروه، هر دو گروه از این محبت برخوردارند و عبادت است؛ مثل محبت مؤمنین نسبت به هم و گاهی محبت بین دو شخص یا دو گروه است و هر دو در اثر این محبت معذب¬اند؛ مثل محبت فاسقین نسبت به یکدیگر. دوستان دنیایی دشمنان یکدیگرند، چون دوستی اینها در محور معصیت و حرام است و برای طرفین عذاب است و گاهی عداوت یک گروه نسبت به گروه دیگر این عداوت برای گروه اوّل رحمت و نعمت است و برای گروه دوم عذاب و نقمت؛ مثل اینکه مؤمنین اعداء کفارند که ﴿أَشِدّاءُ عَلَی الْکُفّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُمْ﴾ ، مؤمنینی که نسبت به کافران دشمناند این عداوت و دشمنی برای مؤمنین رحمت است و برای کافران عذاب و نقمت، لذا کسانی که در محضر پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بوده و هستند اینها ﴿أَشِدّاءُ عَلَی الْکُفّارِ﴾اند و ﴿رُحَماءُ بَیْنَهُمْ﴾ هستند، چه اینکه سنت و سیرت ابراهیم خلیل (سلام الله علیه) همین بود و باید به آن سنت و سیرت تأسّی کرد.
آیه چهارم سورهٴ مبارکهٴ «ممتحنه» این است ﴿قَدْ کانَتْ لَکُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فی إِبْراهیمَ وَالَّذینَ مَعَهُ إِذْ قالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنّا بُرَآؤُا مِنْکُمْ وَمِمّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ کَفَرْنا بِکُمْ وَبَدا بَیْنَنا وَبَیْنَکُمُ الْعَداوَةُ وَالْبَغْضاءُ أَبَدًا﴾؛ این عداوت و بغضایی که بین پیروان ابراهیم خلیل (سلام الله علیه) با کافران است، این عداوت و بغضاء برای پیروان خلیلِ حق رحمت است و برای کافران نقمت. بنابراین گاهی محبت دو طرف رحمت است و گاهی محبت دو طرف نقمت است، گاهی عداوت دو طرف نقمت است؛ مثل اینکه کافران دشمنان یکدیگرند و این عداوت مشترک داخلی نقمت است، گاهی عداوت برای یک طرف رحمت است و برای طرف دیگر عذاب و نقمت؛ مثل اینکه مؤمنین اعداء کافرین¬اند.
سه منشأ عداوت و بغضاء و تبدیل آن به محبت و صفا
مطلب دیگر آن است که این عداوت و بغضاء به وسیله ذات اقدس الهی انجام میگیرد در اثر ترک عهد الهی، چه اینکه در اثر رعایت عهد الهی عداوت و بغضاء به محبت و صفا تبدیل میشود. در سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» قبلاً گذشت که مشرکین مکه و همچنین مشرکین و کافران مدینه قبل از نزول وحی با هم اختلاف داشتند، مخصوصاً قبیله اوس و خزرج که به برکت اسلام آن عداوت و دشمنی به محبت تبدیل شده است؛ آیه 103 سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» این بود: ﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمیعًا وَلا تَفَرَّقُوا وَاذْکُرُوا نِعْمَتَ اللّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوانًا﴾؛ این نعمت خدا در اثر رعایت بندگی نصیب این بندگان صالح شده است و آن عذاب خدا در اثر نقض عهد دامنگیر یهودیها و مسیحیها شده است.
بنابراین میشود گروهی در اثر ایمان از نعمت برادری و محبت برخوردار بشوند و اختلاف چندین ساله اینها رخت بربندد و گروهی هم در اثر ترک عهد الهی به دام اختلاف داخلی بیفتند. همین اوس و خزرج و امثال آنها که اعدای یکدیگر بودند به برکت اسلام اصبحوا اخوانا که فرمود: ﴿فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوانًا﴾ و همین مسیحیها که به حسب ظاهر برادر یکدیگر بودند بر اثر ترک عهد الهی دشمن یکدیگر شدند یا یهودیها که برادر یکدیگر بودند در اثر نقض عهد الهی دشمن یکدیگر شدند و جنگهای خونینی که گفتند بین خود مسیحیها اتفاق افتاده است خونبارتر از جنگهایی بود که بین مسیحیها و غیر مسیحیها اتفاق افتاده این عذاب الهی همواره است و ذات اقدس الهی همه را هشدار داد که مبادا در اثر معصیت گرفتار این کیفر تلخ بشوید که خدای ناکرده آن روح برادری و اخوت از شما گرفته بشود و به عذاب اختلاف مبتلا بشوید!
در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» آن را بیان کرد؛ آیه 65 سوره «انعام» این است که ﴿قُلْ هُوَ الْقادِرُ عَلی أَنْ یَبْعَثَ عَلَیْکُمْ عَذابًا مِنْ فَوْقِکُمْ أَوْ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِکُمْ أَوْ یَلْبِسَکُمْ شِیَعًا وَیُذیقَ بَعْضَکُمْ بَأْسَ بَعْضٍ﴾؛ ذات اقدس الهی گاهی میتواند عذابی از بالا بفرستد، گاهی عذابی از پایین بفرستد، گاهی با سیل و رعد و برق و صاعقه شما را معذب کند، گاهی با زمین لرزه شما را معذب کند و گاهی هم سیل و طوفانی در کار نیست یا زمین لرزهای هم در کار نیست، بلکه اختلاف داخلی است که به عذاب الهی مبتلا میشوید ﴿أَوْ یَلْبِسَکُمْ شِیَعًا﴾؛ شما را گروه گروه میکند ﴿وَیُذیقَ بَعْضَکُمْ بَأْسَ بَعْضٍ﴾ که این عذابها اگر از ضعیف به قوی شروع شده باشد آن عذابهای سیل و صاعقه و طوفان یا عذابهای زلزله که یکی از بالا است و دیگری از زیر پا، اینها ضعیفتر از عذاب داخلی است ﴿أَوْ یَلْبِسَکُمْ شِیَعًا وَیُذیقَ بَعْضَکُمْ بَأْسَ بَعْضٍ﴾ .
اگر خدای ناکرده گروهی راه حلال را طی نکنند به دام اختلاف داخلی میافتند و آن وقت تمام عمر مشغول ایناند که رقیب را از پا در بیاوردند و او را از صحنه خارج کنند و تمام عمر را صرف این میکنند و بعد هم همان طوری که ذات اقدس الهی درباره مسیحیها فرمود: ﴿وَسَوْفَ یُنَبِّئُهُمُ اللّهُ بِما کانُوا یَصْنَعُونَ﴾؛ یعنی این گرفتاریِ دنیایی اینها بر گرفتاریهای آنها افزوده است نه اینکه کم کرده باشد آنها نقض عهد کردند و پیمان شکنی کردند و به اختلاف داخلی مبتلا شدند، سرانجام ذات اقدس الهی عواقب تلخ اینها را به اینها گوشزد خواهد کرد و تازه اینها نیمه راهند ﴿وَسَوْفَ یُنَبِّئُهُمُ اللّهُ بِما کانُوا یَصْنَعُونَ﴾. در یوم القیامه عداوت وجود دارد و در قیامت هم است، چون در جهنم هم عداوت است؛ ولی آثار عداوت در قیامت نیست که کسی بتواند با کسی درگیر بشود یا اختلافی، جنگی و مانند آن باشد وگرنه این مَلِکات دشمنی و عداوت در قیامت هم است بلکه در جهنم هم ظهور دارد که ﴿کُلَّما دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَها﴾ ؛ هر وقت یکی از این گروه تبهکار وارد جهنم میشود گروه دیگر را لعنت میکند و میگوید تو باعث شدی.
بنابراین کاملاً با هم اختلاف دارند و گروههای زیادی هستند که با هم اختلاف دارند و همین الآن هم بسیاری از جنگها به وسیله همین اقوام مختلف مسیحیت است و الآن اینها هم با هم اختلاف دارند، هم با یهودیها اختلاف دارند و هم با خود مسلمین. بنابراین چه درباره یهودیها و چه درباره مسیحیها این خطر و این کیفر مشترک است که در اثر نقض عهد به اختلاف داخلی مبتلا شدند و از این تعبیر ﴿إِلی یَوْمِ الْقِیامَةِ﴾ ای که در همین سورهٴ مبارکهٴ «مائده» دو جا ذکر شد: یکی مربوط به مسیحیها و یکی درباره یهودیها، معلوم میشود که اینها تا روز قیامت هستند؛ حالا منظور آن روز قیامت همان روز ظهور حضرت ولیّ عصر (ارواحنا فداه) است که جزء اشراط الساعه است یا در همان وقت هم اینها با هم اختلاف دارند؟ آن وقت جزیه میپذیرند ولو مسلمان نمیشوند و حکومت، حکومت الهی است، اما اینچنین نیست که همه مسلمان بشوند بلکه جزیه را میپردازند، لذا عدهای منافقانه زندگی میکنند و وجود مبارک آن حضرت را هم شهید خواهند کرد.
مسلمانها هم اگر خدای ناکرده نقص عهد بکنند به همین وضع گرفتار میشوند و آثار تلخ نقض عهد این است و کسی که معصیت میکند خدا را و عهد را شکست و همه اینها عهد الهی است. اول سورهٴ مبارکهٴ «مائده» فرمود: ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ﴾ که در آنجا عقود هم عقدهای متعارف بین انسانها تفسیر شده و هم عهدی که بین بندگان و ذات اقدس الهی است، احکام الهی و دستورات الهی همان عهد خداست.
شیطان عامل القا عداوت و بغض و فرشتگان عامل القا محبت و صفا
مطلب بعدی آن است که این عداوت و بغضاء به وسیله شیطان القاء میشود، چه اینکه آن محبت و صفا به وسیله فرشتهها القا میشود؛ در سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» که فرمود: ﴿فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوانًا﴾ عاملِ القای محبت فرشتگان رحمتاند و عامل القای بغضاء و عداوت شیطان است و شیطان یکی از مأموران الهی است. قرآن کریم جریان تأثیر شیطنتِ شیطان درباره القای عداوت و بغضاء را به صورت خمر و میسر چنین یاد میکند که این شیطان میخواهد که شما در اثر آلودگی به شراب با یکدیگر اختلاف داشته باشید: ﴿إِنَّما یُریدُ الشَّیْطانُ أَنْ یُوقِعَ بَیْنَکُمُ الْعَداوَةَ وَالْبَغْضاءَ فِی الْخَمْرِ وَالْمَیْسِرِ﴾؛ اگر شیطان به وسیله خمر و میسر عداوت ایجاد میکند، چه اینکه در آیه 91 همین سورهٴ مبارکهٴ «مائده» است که ﴿إِنَّما یُریدُ الشَّیْطانُ أَنْ یُوقِعَ بَیْنَکُمُ الْعَداوَةَ وَالْبَغْضاءَ فِی الْخَمْرِ وَالْمَیْسِرِ وَیَصُدَّکُمْ عَنْ ذِکْرِ اللّهِ وَعَنِ الصَّلاةِ فَهَلْ أَنْتُمْ مُنْتَهُونَ﴾ معلوم میشود این اداوت و بغضاء که کیفر الهی است به وسیله شیطان القا میشود.
شیطان گر چه در برابر ذات اقدس الهی نافرمانی کرده است ﴿أَبی وَاسْتَکْبَرَ وَکانَ مِنَ الْکافِرینَ﴾ ؛ ولی در نظام تشریع معصیت کرده است نه در نظام تکوین، در نظام تکوین او مثل کلب معلَّم است و اصولاً معیار تشریع است نه تکوین و در نظام تکوین که معصیت راه ندارد؛ آن گاه همین شیطان در اثر اینکه در نظام تشریع معصیت کرده و مورد خشم اله شده، مظهر اضلال الهی است و مجری دستورهای کیفری حق است، لذا فرمود: ﴿إِنّا جَعَلْنَا الشَّیاطینَ أَوْلِیاءَ لِلَّذینَ لا یُؤْمِنُونَ﴾ که این تعلیق حکم بر وصف مشعر به علیت است؛ مثل اینکه کسی بگوید ما برای سارقان مسلح زندانی آماده کرده¬ایم که این حکم با علت ذکر شده است و اگر بگویند ما برای فلان گروه زندان معین کردیم جای سؤال است که چرا؟ ولی اگر بگویند ما برای سارقان مسلح زندان آماده کردهایم این حکم با علت یاد شده است.
وقتی خدا بفرماید: ﴿إِنّا جَعَلْنَا الشَّیاطینَ أَوْلِیاءَ لِلَّذینَ لا یُؤْمِنُونَ﴾، این حکم با علت ذکر شده است؛ یعنی کسی که به سوء اختیار خودش کافر شده است این از آن به بعد تحت ولایت شیطان است و خداوند شیطان را بر او مسلط کرده است نه تسلیط ابتدایی بلکه تسلیط کیفری و شیطان مظهر اِضلال خداست؛ نظیر کلب معلَّم که صاحبش او را اغراء میکند تا یک کسی را بگزد.
مشابه آن آیه، آیه دیگر است که ﴿أَنّا أَرْسَلْنَا الشَّیاطینَ عَلَی الْکافِرینَ تَؤُزُّهُمْ أَزًّا﴾ که شیطان در نظام تشریع کافر است و معصیت کار؛ ولی در نظام تکوین نظیر کلب معلَّم رسالت الهی را به عهده دارد؛ منتها او رسول خداست همان طوری که ابر رسول خداست و صاعقه رسول خداست که این کارها را خدا اجرا میکند و میفرستد و این رسالت را ذات اقدس الهی به باد و باران اسناد میدهد ﴿وَأَرْسَلْنَا الرِّیاحَ لَواقِحَ﴾ ؛ فرمود که ما این بادها را برای تلقیح گیاهان فرستادیم و این ریاح در نظام تکوین رسالتهای الهی را به عهده دارند.
شیطان این است که برای پیشرفتِ پزشکی مرض حتماً لازم است؛ اما ما نباید خودمان را مریض کنیم تا پزشکی پیشرفت کند.
اگر اختیار در کار نباشد جبر است و ما بخواهیم امتحان بکنیم و اگر وسایل گناه در عالم نباشد که ﴿لِیَمیزَ اللّهُ الْخَبیثَ مِنَ الطَّیِّبِ﴾ نیست و اگر وسیله گناه در عالم نباشد خدا به چه امتحان بکند؟ و تا امتحان هم نباشد که کسی جهاد اکبر ندارد و تا جهاد نبود که به کمال نمیرسد ﴿وَالَّذینَ جاهَدُوا فینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا﴾ و جهاد هم امتحان طلب میکند.
بنابراین این مجموعه، مجموعه زیباست، مثل اینکه ما اگر بخواهیم به اسرار گیاهان پی ببریم بشر باید مریض بشود و اگر مریض نباشد که پزشکی پیشرفت نمیکند و کسی به سراغ کشف دارو حرکت نمیکند؛ اما همه ما موظفیم که خود را حفظ بکنیم تا مریض نشویم؛ ولی این مرض هست و لازمه این نظام است تا آن پزشکی تقویت بشود و داروسازی و داروشناسی تقویت بشود. غرض آن است که هر چه که در جهان خارج یافت میشود چون موجودی است نیازمند، سرانجام به خدا منتهی خواهد شد؛ منتها با حفظ مبادیاش. الآن شما بررسی کنید این پنج راه را که این خاکهای دل کوه با آن ردهها و رگههای خاص دارند حرکت میکنند تا بشوند معدن و این خاکهای سینه کوه هم حرکت میکنند و هر کدام دامنه خاصی هستند و به دنبال یک گیاه مخصوص میروند و جذب یک گناه مخصوص میشوند تا بشوند درخت و حیواناتی هم هستند که این گیاهان را هر کدام در راه خود مصرف میکنند و کارهای حیوانی انجام میدهند و انسانهایی هم هستند که کارهای انسانی را روی زمین انجام میدهند و فرشتهها هم هستند که دارند کار انجام میدهند، حالا فرشتهها که گروه پنجماند محل ابتلا نیستند.
خداوند هم میداند و آگاه است که آن خاکها چگونه جذب میشوند تا معدِن بشود یا جذب بشوند که گیاه بشود یا کارهای حیوان را میداند و کارهای انسان را هم میداند؛ اما همه این کارها را بما لها من المبادی میداند و همه این کارها را با مبادی خاصه هر کدام از این اصناف چهارگانه انجام میدهد و هیچ جا جبر نیست؛ یک جا طبیعی است، یک جا غریزی است، یک جا میل است و یک جا اراده و همه کارهای انسان با مبادی نفسانی او انجام میگیرد، لذا جبر نه تنها بد است بلکه مستحیل است و به عنوان نمونه در هیچ گوشه عالم نه شد، نه هست و نه خواهد شد؛ مثل دو دو تا پنجتا این طور نیست که بد باشد، بلکه مستحیل است؛ جبر اصلاً مستحیل است که یک جایی فعلی بدون تخلل اراده از یک فاعل مختار و مرید پدید بیاید. به هر تقدیر ذات اقدس الهی انسان را با اختیار میآزماید و اگر انسان نقض عهد کرد او را مهلت میدهد و اگر نشد او را کیفر میکند.
«و الحمد لله رب العالمین»
- سه منشأ عداوت و بغض و تبدیل آن به محبت و صفا
- تبیین آثار کیفر تلخ گناهان
- نقل و نقد سخن فخر رازی درباره تفسیر جعلنا
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿فَبِما نَقْضِهِمْ میثاقَهُمْ لَعَنّاهُمْ وَجَعَلْنا قُلُوبَهُمْ قاسِیَةً یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ وَنَسُوا حَظًّا مِمّا ذُکِّرُوا بِهِ وَلا تَزالُ تَطَّلِعُ عَلی خائِنَةٍ مِنْهُمْ إِلاّ قَلیلاً مِنْهُمْ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاصْفَحْ إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنینَ وَمِنَ الَّذینَ قالُوا إِنّا نَصاری أَخَذْنا میثاقَهُمْ فَنَسُوا حَظًّا مِمّا ذُکِّرُوا بِهِ فَأَغْرَیْنا بَیْنَهُمُ الْعَداوَةَ وَالْبَغْضاءَ إِلی یَوْمِ الْقِیامَةِ وَسَوْفَ یُنَبِّئُهُمُ اللّهُ بِما کانُوا یَصْنَعُونَ﴾
خلاصه مباحث گذشته
بعد از اینکه از اهل کتاب میثاق آنها را گرفت و آنها تعهد سپردند که به توحید و نبوت و معاد معتقد باشند و عمل کنند و آن گاه نقض عهد کردهاند، خداوند آنها را به کیفرهای تلخی مبتلا فرمود، فرمود: ﴿فَبِما نَقْضِهِمْ میثاقَهُمْ لَعَنّاهُمْ﴾؛ یعنی چون اینها نقض عهد کردند ما اینها را از رحمت خاصه دور داشتیم.
تبیین آثار کیفر تلخ از گناهان
در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» قبلاً بحث شد که در اثر نقض میثاق به یک سلسله کیفرهای تلخی مبتلا شدند؛ آیه 155 به بعد سوره «نساء» این بود: ﴿فَبِما نَقْضِهِمْ میثاقَهُمْ وَکُفْرِهِمْ بِآیاتِ اللّهِ وَقَتْلِهِمُ اْلأَنْبِیاءَ بِغَیْرِ حَقِّ وَقَوْلِهِمْ قُلُوبُنا غُلْفٌ بَلْ طَبَعَ اللّهُ عَلَیْها بِکُفْرِهِمْ فَلا یُؤْمِنُونَ إِلاّ قَلیلاً﴾ و همچنین ﴿وَبِکُفْرِهِمْ وَقَوْلِهِمْ عَلی مَرْیَمَ بُهْتانًا عَظیمًا﴾ با شمارش بعضی از جرایم دیگر، آن گاه فرمود: ﴿فَبِظُلْمٍ مِنَ الَّذینَ هادُوا حَرَّمْنا عَلَیْهِمْ طَیِّباتٍ أُحِلَّتْ لَهُمْ وَبِصَدِّهِمْ عَنْ سَبیلِ اللّهِ کَثیرًا ٭ وَأَخْذِهِمُ الرِّبَوا وَقَدْ نُهُوا عَنْهُ وَأَکْلِهِمْ أَمْوالَ النّاسِ بِالْباطِلِ وَأَعْتَدْنا لِلْکافِرینَ مِنْهُمْ عَذابًا أَلیمًا﴾ که اینها آثار کیفر تلخ گناهان آنهاست، البته همواره در بین یهودیها گروه اندکی بودند که مؤمن بودند و متعهد و قرآن از آنها به نیکی یاد میکند، چه اینکه در آیه 162 همان سوره «نساء» از آن گروه به نیکی یاد کرد و فرمود: ﴿لکِنِ الرّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ مِنْهُمْ وَالْمُؤْمِنُونَ یُؤْمِنُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ﴾.
نقل و نقد سخن فخررازی درباره تفسیر <جعلنا>
با این بیان معلوم میشود که نه سخن معتزلیان تام است و نه اشاعره. فخر رازی در تفسیر کبیرش [درباره] این آیه ﴿فَبِما نَقْضِهِمْ میثاقَهُمْ لَعَنّاهُمْ وَجَعَلْنا قُلُوبَهُمْ قاسِیَةً﴾ میگوید: اصحاب ما یعنی اشاعره که جبریاند این ﴿جَعَلْنا﴾ را به معنای خودش معنا کردهاند؛ یعنی خداوند میفرماید که ما قلبهای اینها را قسیّ قرار دادیم و این تفکر جبری هر گونه کاری را مستقیماً به خدا اسناد میدهد. معتزله که قائل به تفویضاند این ﴿جَعَلْنا﴾ را به معنای اَخبرنا میگیرند و ﴿جَعَلْنا قُلُوبَهُمْ قاسِیَةً﴾ یعنی «اخبرنا عنها صارت قاسیة» ؛ مثل اینکه اگر زید امر را تفسیق کرد و خبر داد که عمر فاسق است میگویند جعل زیدٌ عمراً فاسقاً که این جعل و تفسیق همان اخبار به فسق است و معتزله برای فرار از جبر به دام تفویض افتادند و این ﴿جَعَلْنا﴾ را به معنای اخبرنا گرفتند و اشاعره جبری این جعل را به معنای همان قرارداد ابتدایی گرفت، در حالیکه نه آن جعل به معنی اخبار است که معتزله پنداشتند و نه جعل ابتدایی است که اشاعره میپندارند، بلکه جعل کیفری است؛ یعنی در اثر گناهان تلخِ اینها خداوند اینها را کیفر داده است.
منشأ این کیفر سوء اختیار خودِ آنهاست، چون قرآن کریم پایان گناه را به عنوان یک خطر تلخ هشدار داد و فرمود: ﴿ثُمَّ کانَ عاقِبَةَ الَّذینَ أَساؤُا السُّوای أَنْ کَذَّبُوا﴾ ؛ یعنی پایان کار کسی که تن به گناهان عادی میدهند این است که تن به شرک و کفر خواهد داد و پایان معصیتهای عادی کفر است ﴿ثُمَّ کانَ عاقِبَةَ الَّذینَ أَساؤُا السُّوای أَنْ کَذَّبُوا﴾ که این ﴿أَنْ کَذَّبُوا﴾ وقتی تأویل به مصدر رفت می¬شود التکذیب که تکذیب پیامبر و وحی کفر است بنابر تفسیر معروف از این آیه.
تفسیر دیگری هم است و آن این است که ﴿ثُمَّ کانَ عاقِبَةَ الَّذینَ أَساؤُا السُّوای﴾ که این {السُّوای﴾ اسم باشد ؛ یعنی بدی پایان کار کسی است که معصیت کرده است دلیلش هم این است که اینها تکذیب کردند آیات الهی را ولی طبق آن تفسیر مشهور این ﴿أَنْ کَذَّبُوا﴾ اسم است برای کان ﴿ثُمَّ کانَ عاقِبَةَ الَّذینَ أَساؤُا السُّوای أَنْ کَذَّبُوا﴾ که تکذیب میشود اسم کان و عاقبت میشود خبر کان، تکذیب اصول دین پایان کار معصیتکاران است؛ یعنی اگر معصیت به توبه ترمیم نشود و راهش ادامه پیدا کند پایانش _معاذالله_ کفر است. اینکارهای تلخ به عنوان کیفر به خدا منسوب است، پس جعل به معنای قراردادن است نه به معنای خبر دادن (این یک)؛ منتها جعل ابتدایی نیست که با جبر بسازد، بلکه جعل کیفری است که با امر بین الامرین هماهنگ است (این دو).
تبیین یکی از مصادیق <لعن>
﴿فَبِما نَقْضِهِمْ میثاقَهُمْ لَعَنّاهُمْ وَجَعَلْنا قُلُوبَهُمْ قاسِیَةً﴾ که لعن در موارد قبل هم یاد شد و یکی از مصادیق بارز لعن این است که آنها مسخ شدند؛ آیه 47 سورهٴ مبارکهٴ «نساء» که قبلاً بحث شد این بود که فرمود: ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ آمِنُوا بِما نَزَّلْنا مُصَدِّقًا لِما مَعَکُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَطْمِسَ وُجُوهًا فَنَرُدَّها عَلی أَدْبارِها أَوْ نَلْعَنَهُمْ کَما لَعَنّا أَصْحابَ السَّبْتِ﴾؛ آنهایی که در شنبه با حیلهٴ شرعی ماهی صید میکردند در حالی که صید برای آنها حرام بود، اینها ملعون شدند و مصداق لعن هم این بود که اینها مسخ شدند ﴿أَوْ نَلْعَنَهُمْ کَما لَعَنّا أَصْحابَ السَّبْتِ﴾ که بعد در بخشهای دیگر فرمود ما به آنها گفتیم که ﴿کُونُوا قِرَدَةً خاسِئینَ﴾ ، پس لعن میتواند مصداقهای گوناگون داشته باشید، چه اینکه همین گروه تحریفِ کتاب خود را هم به عهده داشتند و در آیه 46 سوره «نساء» هم قبلاً بحث شد و در نوبت گذشته هم اشاره شد.
اینکه فرمود قلوب اینها را ما قسی قرار دادیم، اگر دل قسیّ شد آن گاه تزیین گناه برای چنین دلی آسان خواهد بود که در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» تزیین کار شیطان در اثر قساوت قلبِ همین گروه است؛ آیه 43 سوره «انعام» این است که ﴿فَلَوْ لا إِذْ جاءَهُمْ بَأْسُنا تَضَرَّعُوا وَلکِنْ قَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَزَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ ما کانُوا یَعْمَلُونَ﴾؛ برای کسانی که قسیّ القلباند گناه، زیبا و شیرین است و این را خوب میپندارند و این کارها به وسیله شیطان در قلبشان جاسازی میشود که تزیین گناه است.
اقسام تحریف
مطلب بعدی آن است که اینکه فرمود: ﴿یحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ﴾، گاهی تحریف لفظی است و گاهی هم تحریف معنوی است؛ تحریف لفظی همان بود که ﴿فَوَیْلٌ لِلَّذینَ یَکْتُبُونَ الْکِتابَ بِأَیْدیهِمْ ثُمَّ یَقُولُونَ هذا مِنْ عِنْدِ اللّهِ لِیَشْتَرُوا بِهِ ثَمَنًا قَلیلاً﴾ که در بحث قبلی بود و گذشت و تحریف معنوی فراوان است که تفسیر به رأی است و یکی از نمونههایش همان آیه 75 سورهٴ مبارکهٴ «بقره» بود که قبلاً بحثش شد. خداوند به مسلمین میفرماید: شما میخواهید این یهودیها به قرآن ایمان بیاورند! در حالیکه اینها تورات خودشان را تحریف کردند ﴿أَ فَتَطْمَعُونَ أَنْ یُؤْمِنُوا لَکُمْ وَقَدْ کانَ فَریقٌ مِنْهُمْ یَسْمَعُونَ کَلامَ اللّهِ ثُمَّ یُحَرِّفُونَهُ مِنْ بَعْدِ ما عَقَلُوهُ وَهُمْ یَعْلَمُونَ﴾؛ یعنی عالماً، عامداً کتاب دینیشان را تحریف کردند و گروهی که کتاب دینی خود را عالماً، عامداً تحریف میکنند و نه خودش عمل میکند و نه میگذارد به دست جامعه برسد، شما توقع دارید که به قرآنِ شما ایمان بیاورند و عمل بکنند؟! اینچنین نخواهد بود.
گاهی تحریف به این صورت است که در معنا دخل و تصرف میکنند و میگویند اگر به پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) مراجعه کردید که اینچنین فتوا داده است، شما قبول کنید ﴿إِنْ أُوتیتُمْ هذا فَخُذُوهُ وَإِنْ لَمْ تُؤْتَوْهُ فَاحْذَرُوا﴾ که اینها کسانیاند که تحریف معنوی کردند. جریان قردة و خنازیر شدن اینها در آیه 60 همین سورهٴ مبارکهٴ «مائده» که در پیش داریم به خواست خدا مطرح است که فرمود: ﴿قلْ هَلْ أُنَبِّئُکُمْ بِشَرِّ مِنْ ذلِکَ مَثُوبَةً عِنْدَ اللّهِ مَنْ لَعَنَهُ اللّهُ وَغَضِبَ عَلَیْهِ وَجَعَلَ مِنْهُمُ الْقِرَدَةَ وَالْخَنازیرَ وَعَبَدَ الطّاغُوتَ﴾. ذات اقدس الهی موارد دیگری از تحریف اینها را سخن به میان آورد که در بحث تحریف مبسوطاً بیان شد که آنها گفتند: ﴿إِنْ أُوتیتُمْ هذا فَخُذُوهُ وَإِنْ لَمْ تُؤْتَوْهُ فَاحْذَرُوا﴾؛ تورات را به میل خود معنا میکردند و بعد به یهودیها میگفتند که اگر پیغمبر این حرف را زد قبول کنید و اگر حرف دیگر زد نپذیرید.
تشریح معنای خائنه
مطلب بعدی آن است که فرمود: ﴿وَنَسُوا حَظًّا مِمّا ذُکِّرُوا بِهِ﴾؛ بهرهای را که ما از راه انجیل نصیب آنها کردیم این را فراموش کردند ﴿وَلا تَزالُ تَطَّلِعُ عَلی خائِنَةٍ مِنْهُمْ إِلاّ قَلیلاً مِنْهُمْ﴾ که این کلمه {خائنه} یا مصدر است؛ نظیر ﴿فَأُهْلِکُوا بِالطّاغِیَةِ﴾ یا ﴿لَیْسَ لِوَقْعَتِها کاذِبَةٌ﴾ یا ﴿لا تَسْمَعُ فیها لاغِیَةً﴾ یا ﴿یَعْلَمُ خائِنَةَ اْلأَعْیُنِ﴾ که از قبیل اضافه وصف به موصوف سود نباشد و به معنای «أعین خائنه» نباشد، بلکه به معنای «خیانة الأعین» باشد و ناگزیر این خائنه و این فاعله و بر وزن عاقبت، بر وزن عافیت مصدر خواهد بود و در موارد زیادی هم در قرآن کریم این وزن به معنای مصدر به کار رفت و اگر مصدر نبود و وصف بود این تا یا تای تأنیث است که موصوفش فرقه و طائفه است که «ولا تزال تطلع علی فرقةٍ خائنه» یا «طائفةٍ خائنة» و مانند آن است یا تا، تای مبالغه است نه تای تأنیث؛ نظیر راعیة و راویة که این تا، تای مبالغه است؛ یعنی همواره یک مرد پرخیانتی در اینها پیدا میشود؛ مثل اینکه در ﴿بَلِ اْلإِنْسانُ عَلی نَفْسِهِ بَصیرَةٌ﴾ این تا، تای مبالغه است نه تای تأنیث؛ یعنی انسان خود را خیلی خوب میشناسد. به یکی از این سه وجه این خائنه تفسیر خواهد شد: ﴿وَلا تَزالُ تَطَّلِعُ عَلی خائِنَةٍ مِنْهُمْ إِلاّ قَلیلاً مِنْهُمْ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاصْفَحْ إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنینَ﴾ که ظاهرِ این امر به عفو و صفح چون در زمان قدرت است قابل تحمل است و اگر در زمان قدرت نبود البته باید معارضه به مثل میشد.
تبیین نقض عهد مسیحیها
آیه بعد؛ یعنی آیه چهارده همین سورهٴ مبارکهٴ «مائده» فرمود: ﴿وَمِنَ الَّذینَ قالُوا إِنّا نَصاری أَخَذْنا میثاقَهُمْ﴾ و در سرفصل این بحث در آیه دوازدهم [سوره مائده] فرمود: ﴿وَلَقَدْ أَخَذَ اللّهُ میثاقَ بَنی إِسْرائیلَ﴾ که این بنی اسرائیل اعم از یهودی و مسیحی است و آن گاه جریان یهودیها را بازگو فرمود و الآن اینجا جریان مسیحیها را شرح میدهد. اینکه در اوّل آیه نفرمود «و من النصاری اخذنا میثاقهم» و بعد فرمود {وَ مِنَ الّذِینَ قالُوا نَصاری}؛ یعنی اینهایی که اقرار کردند مسیحیاند و معتقدند که مسیحیاند، ما از اینها میثاق گرفتیم، برای اینکه اینها قبول کردند که مسیحیاند و قبول کردند که انصار اللهاند و وجود مبارک مسیح فرمود: ﴿مَنْ أَنْصاری إِلَی اللّهِ قالَ الْحَوارِیُّونَ نَحْنُ أَنْصارُ اللّهِ﴾ و عدهای هم خود را {انصار الله} میدانند، همینهایی که خود را انصار دین خدا میدانند یعنی مؤمن به مسیحاند، در حقیقت اقرار کردند به عبودیت خود در برابر ربوبیت خدا و قبول کردند که وحی و رسالت را میپذیرند، لذا فرمود از این گروهی که {قالُوا إِنّا نَصاری}؛ یعنی اعترفوا به اینکه اینها نصاری هستند ما از اینها پیمان گرفتیم ﴿وَمِنَ الَّذینَ قالُوا إِنّا نَصاری﴾.
بعضیها خواستند بگویند که اینها نصاری نیستند و نصارای واقعی نیستند بلکه مدعی نصرانیتاند، لذا خدا نفرمود و من النصاری اخذنا میثاقهم، بلکه فرمود: ﴿وَمِنَ الَّذینَ قالُوا إِنّا نَصاری أَخَذْنا میثاقَهُمْ﴾ که این گروه هم نقض عهد کردهاند: ﴿فَنَسُوا حَظًّا مِمّا ذُکِّرُوا بِهِ﴾؛ اینها هم نقض عهد کردهاند و ناگزیر به گرفتاریهای یهودیها مبتلا شدند.
عواقب نقض عهد از طرف مسیحیها
یکی از گرفتاریهایی که قرآن مشترک بین یهودیها و مسیحیها میداند این است که در اثر نقض عهد آن بهرههای الهی یادشان رفته که این مشترک بین مسیحیها و یهودیهاست. یکی از کیفرهای تلخی که باز مشترک بین یهودیها و مسیحیهاست است که درباره مسیحیها این در آیه محل بحث یعنی سوره «مائده» یعنی آیه چهارده فرمود: ﴿فَأَغْرَیْنا بَیْنَهُمُ الْعَداوَةَ وَالْبَغْضاءَ إِلی یَوْمِ الْقِیامَةِ﴾ که غِرا آن چیزی که میچسبد نظیر چسب و صمغ را میگویند غِرا و این {أَغْرَیْنا} یعنی الصقنا؛ یعنی عداوت و بغضاء و دشمنی داخلی به اینها میچسبد و چسبیده به اینهاست و ما اینها را مبتلا کردیم در اثر آن نقض عهد به اختلاف داخلی ﴿فَأَغْرَیْنا بَیْنَهُمُ الْعَداوَةَ وَالْبَغْضاءَ إِلی یَوْمِ الْقِیامَةِ﴾.
مشابه این تعبیر درباره خود یهودیها هم آمده است در همین سورهٴ مبارکهٴ «مائده» آیه 64 که به خواست خدا در پیش داریم فرمود: ﴿وَقالَتِ الْیَهُودُ یَدُ اللّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَیْدیهِمْ وَلُعِنُوا بِما قالُوا بَلْ یَداهُ مَبْسُوطَتانِ یُنْفِقُ کَیْفَ یَشاءُ وَلَیَزیدَنَّ کَثیرًا مِنْهُمْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ طُغْیانًا وَکُفْرًا وَأَلْقَیْنا بَیْنَهُمُ الْعَداوَةَ وَالْبَغْضاءَ إِلی یَوْمِ الْقِیامَةِ﴾؛ درباره مسیحیها اغرای عداوت است و درباره یهودیها القای عداوت است و شاید این القا قویتر از آن اغرا باشد. به هر تقدیر اینها هم با هم اختلاف دارند و هم با گروه مقابل؛ یعنی هم در داخله یهودیت اختلاف است، هم در داخله مسیحیت اختلاف است و هم یهودیها با مسیحیها با هم اختلاف دارند و این به عنوان یک عذاب الهی دامنگیر اینها شده است و منشأ ابتلای به این عذاب الهی نقض عهد خداست (این یک مطلب).
حق رحمت بودن عداوت و بغضات برای پیروان ابراهیم (ع) و نقمت بودن برای کافران
مطلب دیگر آن است که گاهی محبت بین دو گروه، هر دو گروه از این محبت برخوردارند و عبادت است؛ مثل محبت مؤمنین نسبت به هم و گاهی محبت بین دو شخص یا دو گروه است و هر دو در اثر این محبت معذب¬اند؛ مثل محبت فاسقین نسبت به یکدیگر. دوستان دنیایی دشمنان یکدیگرند، چون دوستی اینها در محور معصیت و حرام است و برای طرفین عذاب است و گاهی عداوت یک گروه نسبت به گروه دیگر این عداوت برای گروه اوّل رحمت و نعمت است و برای گروه دوم عذاب و نقمت؛ مثل اینکه مؤمنین اعداء کفارند که ﴿أَشِدّاءُ عَلَی الْکُفّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُمْ﴾ ، مؤمنینی که نسبت به کافران دشمناند این عداوت و دشمنی برای مؤمنین رحمت است و برای کافران عذاب و نقمت، لذا کسانی که در محضر پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بوده و هستند اینها ﴿أَشِدّاءُ عَلَی الْکُفّارِ﴾اند و ﴿رُحَماءُ بَیْنَهُمْ﴾ هستند، چه اینکه سنت و سیرت ابراهیم خلیل (سلام الله علیه) همین بود و باید به آن سنت و سیرت تأسّی کرد.
آیه چهارم سورهٴ مبارکهٴ «ممتحنه» این است ﴿قَدْ کانَتْ لَکُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فی إِبْراهیمَ وَالَّذینَ مَعَهُ إِذْ قالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنّا بُرَآؤُا مِنْکُمْ وَمِمّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ کَفَرْنا بِکُمْ وَبَدا بَیْنَنا وَبَیْنَکُمُ الْعَداوَةُ وَالْبَغْضاءُ أَبَدًا﴾؛ این عداوت و بغضایی که بین پیروان ابراهیم خلیل (سلام الله علیه) با کافران است، این عداوت و بغضاء برای پیروان خلیلِ حق رحمت است و برای کافران نقمت. بنابراین گاهی محبت دو طرف رحمت است و گاهی محبت دو طرف نقمت است، گاهی عداوت دو طرف نقمت است؛ مثل اینکه کافران دشمنان یکدیگرند و این عداوت مشترک داخلی نقمت است، گاهی عداوت برای یک طرف رحمت است و برای طرف دیگر عذاب و نقمت؛ مثل اینکه مؤمنین اعداء کافرین¬اند.
سه منشأ عداوت و بغضاء و تبدیل آن به محبت و صفا
مطلب دیگر آن است که این عداوت و بغضاء به وسیله ذات اقدس الهی انجام میگیرد در اثر ترک عهد الهی، چه اینکه در اثر رعایت عهد الهی عداوت و بغضاء به محبت و صفا تبدیل میشود. در سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» قبلاً گذشت که مشرکین مکه و همچنین مشرکین و کافران مدینه قبل از نزول وحی با هم اختلاف داشتند، مخصوصاً قبیله اوس و خزرج که به برکت اسلام آن عداوت و دشمنی به محبت تبدیل شده است؛ آیه 103 سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» این بود: ﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمیعًا وَلا تَفَرَّقُوا وَاذْکُرُوا نِعْمَتَ اللّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوانًا﴾؛ این نعمت خدا در اثر رعایت بندگی نصیب این بندگان صالح شده است و آن عذاب خدا در اثر نقض عهد دامنگیر یهودیها و مسیحیها شده است.
بنابراین میشود گروهی در اثر ایمان از نعمت برادری و محبت برخوردار بشوند و اختلاف چندین ساله اینها رخت بربندد و گروهی هم در اثر ترک عهد الهی به دام اختلاف داخلی بیفتند. همین اوس و خزرج و امثال آنها که اعدای یکدیگر بودند به برکت اسلام اصبحوا اخوانا که فرمود: ﴿فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوانًا﴾ و همین مسیحیها که به حسب ظاهر برادر یکدیگر بودند بر اثر ترک عهد الهی دشمن یکدیگر شدند یا یهودیها که برادر یکدیگر بودند در اثر نقض عهد الهی دشمن یکدیگر شدند و جنگهای خونینی که گفتند بین خود مسیحیها اتفاق افتاده است خونبارتر از جنگهایی بود که بین مسیحیها و غیر مسیحیها اتفاق افتاده این عذاب الهی همواره است و ذات اقدس الهی همه را هشدار داد که مبادا در اثر معصیت گرفتار این کیفر تلخ بشوید که خدای ناکرده آن روح برادری و اخوت از شما گرفته بشود و به عذاب اختلاف مبتلا بشوید!
در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» آن را بیان کرد؛ آیه 65 سوره «انعام» این است که ﴿قُلْ هُوَ الْقادِرُ عَلی أَنْ یَبْعَثَ عَلَیْکُمْ عَذابًا مِنْ فَوْقِکُمْ أَوْ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِکُمْ أَوْ یَلْبِسَکُمْ شِیَعًا وَیُذیقَ بَعْضَکُمْ بَأْسَ بَعْضٍ﴾؛ ذات اقدس الهی گاهی میتواند عذابی از بالا بفرستد، گاهی عذابی از پایین بفرستد، گاهی با سیل و رعد و برق و صاعقه شما را معذب کند، گاهی با زمین لرزه شما را معذب کند و گاهی هم سیل و طوفانی در کار نیست یا زمین لرزهای هم در کار نیست، بلکه اختلاف داخلی است که به عذاب الهی مبتلا میشوید ﴿أَوْ یَلْبِسَکُمْ شِیَعًا﴾؛ شما را گروه گروه میکند ﴿وَیُذیقَ بَعْضَکُمْ بَأْسَ بَعْضٍ﴾ که این عذابها اگر از ضعیف به قوی شروع شده باشد آن عذابهای سیل و صاعقه و طوفان یا عذابهای زلزله که یکی از بالا است و دیگری از زیر پا، اینها ضعیفتر از عذاب داخلی است ﴿أَوْ یَلْبِسَکُمْ شِیَعًا وَیُذیقَ بَعْضَکُمْ بَأْسَ بَعْضٍ﴾ .
اگر خدای ناکرده گروهی راه حلال را طی نکنند به دام اختلاف داخلی میافتند و آن وقت تمام عمر مشغول ایناند که رقیب را از پا در بیاوردند و او را از صحنه خارج کنند و تمام عمر را صرف این میکنند و بعد هم همان طوری که ذات اقدس الهی درباره مسیحیها فرمود: ﴿وَسَوْفَ یُنَبِّئُهُمُ اللّهُ بِما کانُوا یَصْنَعُونَ﴾؛ یعنی این گرفتاریِ دنیایی اینها بر گرفتاریهای آنها افزوده است نه اینکه کم کرده باشد آنها نقض عهد کردند و پیمان شکنی کردند و به اختلاف داخلی مبتلا شدند، سرانجام ذات اقدس الهی عواقب تلخ اینها را به اینها گوشزد خواهد کرد و تازه اینها نیمه راهند ﴿وَسَوْفَ یُنَبِّئُهُمُ اللّهُ بِما کانُوا یَصْنَعُونَ﴾. در یوم القیامه عداوت وجود دارد و در قیامت هم است، چون در جهنم هم عداوت است؛ ولی آثار عداوت در قیامت نیست که کسی بتواند با کسی درگیر بشود یا اختلافی، جنگی و مانند آن باشد وگرنه این مَلِکات دشمنی و عداوت در قیامت هم است بلکه در جهنم هم ظهور دارد که ﴿کُلَّما دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَها﴾ ؛ هر وقت یکی از این گروه تبهکار وارد جهنم میشود گروه دیگر را لعنت میکند و میگوید تو باعث شدی.
بنابراین کاملاً با هم اختلاف دارند و گروههای زیادی هستند که با هم اختلاف دارند و همین الآن هم بسیاری از جنگها به وسیله همین اقوام مختلف مسیحیت است و الآن اینها هم با هم اختلاف دارند، هم با یهودیها اختلاف دارند و هم با خود مسلمین. بنابراین چه درباره یهودیها و چه درباره مسیحیها این خطر و این کیفر مشترک است که در اثر نقض عهد به اختلاف داخلی مبتلا شدند و از این تعبیر ﴿إِلی یَوْمِ الْقِیامَةِ﴾ ای که در همین سورهٴ مبارکهٴ «مائده» دو جا ذکر شد: یکی مربوط به مسیحیها و یکی درباره یهودیها، معلوم میشود که اینها تا روز قیامت هستند؛ حالا منظور آن روز قیامت همان روز ظهور حضرت ولیّ عصر (ارواحنا فداه) است که جزء اشراط الساعه است یا در همان وقت هم اینها با هم اختلاف دارند؟ آن وقت جزیه میپذیرند ولو مسلمان نمیشوند و حکومت، حکومت الهی است، اما اینچنین نیست که همه مسلمان بشوند بلکه جزیه را میپردازند، لذا عدهای منافقانه زندگی میکنند و وجود مبارک آن حضرت را هم شهید خواهند کرد.
مسلمانها هم اگر خدای ناکرده نقص عهد بکنند به همین وضع گرفتار میشوند و آثار تلخ نقض عهد این است و کسی که معصیت میکند خدا را و عهد را شکست و همه اینها عهد الهی است. اول سورهٴ مبارکهٴ «مائده» فرمود: ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ﴾ که در آنجا عقود هم عقدهای متعارف بین انسانها تفسیر شده و هم عهدی که بین بندگان و ذات اقدس الهی است، احکام الهی و دستورات الهی همان عهد خداست.
شیطان عامل القا عداوت و بغض و فرشتگان عامل القا محبت و صفا
مطلب بعدی آن است که این عداوت و بغضاء به وسیله شیطان القاء میشود، چه اینکه آن محبت و صفا به وسیله فرشتهها القا میشود؛ در سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» که فرمود: ﴿فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوانًا﴾ عاملِ القای محبت فرشتگان رحمتاند و عامل القای بغضاء و عداوت شیطان است و شیطان یکی از مأموران الهی است. قرآن کریم جریان تأثیر شیطنتِ شیطان درباره القای عداوت و بغضاء را به صورت خمر و میسر چنین یاد میکند که این شیطان میخواهد که شما در اثر آلودگی به شراب با یکدیگر اختلاف داشته باشید: ﴿إِنَّما یُریدُ الشَّیْطانُ أَنْ یُوقِعَ بَیْنَکُمُ الْعَداوَةَ وَالْبَغْضاءَ فِی الْخَمْرِ وَالْمَیْسِرِ﴾؛ اگر شیطان به وسیله خمر و میسر عداوت ایجاد میکند، چه اینکه در آیه 91 همین سورهٴ مبارکهٴ «مائده» است که ﴿إِنَّما یُریدُ الشَّیْطانُ أَنْ یُوقِعَ بَیْنَکُمُ الْعَداوَةَ وَالْبَغْضاءَ فِی الْخَمْرِ وَالْمَیْسِرِ وَیَصُدَّکُمْ عَنْ ذِکْرِ اللّهِ وَعَنِ الصَّلاةِ فَهَلْ أَنْتُمْ مُنْتَهُونَ﴾ معلوم میشود این اداوت و بغضاء که کیفر الهی است به وسیله شیطان القا میشود.
شیطان گر چه در برابر ذات اقدس الهی نافرمانی کرده است ﴿أَبی وَاسْتَکْبَرَ وَکانَ مِنَ الْکافِرینَ﴾ ؛ ولی در نظام تشریع معصیت کرده است نه در نظام تکوین، در نظام تکوین او مثل کلب معلَّم است و اصولاً معیار تشریع است نه تکوین و در نظام تکوین که معصیت راه ندارد؛ آن گاه همین شیطان در اثر اینکه در نظام تشریع معصیت کرده و مورد خشم اله شده، مظهر اضلال الهی است و مجری دستورهای کیفری حق است، لذا فرمود: ﴿إِنّا جَعَلْنَا الشَّیاطینَ أَوْلِیاءَ لِلَّذینَ لا یُؤْمِنُونَ﴾ که این تعلیق حکم بر وصف مشعر به علیت است؛ مثل اینکه کسی بگوید ما برای سارقان مسلح زندانی آماده کرده¬ایم که این حکم با علت ذکر شده است و اگر بگویند ما برای فلان گروه زندان معین کردیم جای سؤال است که چرا؟ ولی اگر بگویند ما برای سارقان مسلح زندان آماده کردهایم این حکم با علت یاد شده است.
وقتی خدا بفرماید: ﴿إِنّا جَعَلْنَا الشَّیاطینَ أَوْلِیاءَ لِلَّذینَ لا یُؤْمِنُونَ﴾، این حکم با علت ذکر شده است؛ یعنی کسی که به سوء اختیار خودش کافر شده است این از آن به بعد تحت ولایت شیطان است و خداوند شیطان را بر او مسلط کرده است نه تسلیط ابتدایی بلکه تسلیط کیفری و شیطان مظهر اِضلال خداست؛ نظیر کلب معلَّم که صاحبش او را اغراء میکند تا یک کسی را بگزد.
مشابه آن آیه، آیه دیگر است که ﴿أَنّا أَرْسَلْنَا الشَّیاطینَ عَلَی الْکافِرینَ تَؤُزُّهُمْ أَزًّا﴾ که شیطان در نظام تشریع کافر است و معصیت کار؛ ولی در نظام تکوین نظیر کلب معلَّم رسالت الهی را به عهده دارد؛ منتها او رسول خداست همان طوری که ابر رسول خداست و صاعقه رسول خداست که این کارها را خدا اجرا میکند و میفرستد و این رسالت را ذات اقدس الهی به باد و باران اسناد میدهد ﴿وَأَرْسَلْنَا الرِّیاحَ لَواقِحَ﴾ ؛ فرمود که ما این بادها را برای تلقیح گیاهان فرستادیم و این ریاح در نظام تکوین رسالتهای الهی را به عهده دارند.
شیطان این است که برای پیشرفتِ پزشکی مرض حتماً لازم است؛ اما ما نباید خودمان را مریض کنیم تا پزشکی پیشرفت کند.
اگر اختیار در کار نباشد جبر است و ما بخواهیم امتحان بکنیم و اگر وسایل گناه در عالم نباشد که ﴿لِیَمیزَ اللّهُ الْخَبیثَ مِنَ الطَّیِّبِ﴾ نیست و اگر وسیله گناه در عالم نباشد خدا به چه امتحان بکند؟ و تا امتحان هم نباشد که کسی جهاد اکبر ندارد و تا جهاد نبود که به کمال نمیرسد ﴿وَالَّذینَ جاهَدُوا فینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا﴾ و جهاد هم امتحان طلب میکند.
بنابراین این مجموعه، مجموعه زیباست، مثل اینکه ما اگر بخواهیم به اسرار گیاهان پی ببریم بشر باید مریض بشود و اگر مریض نباشد که پزشکی پیشرفت نمیکند و کسی به سراغ کشف دارو حرکت نمیکند؛ اما همه ما موظفیم که خود را حفظ بکنیم تا مریض نشویم؛ ولی این مرض هست و لازمه این نظام است تا آن پزشکی تقویت بشود و داروسازی و داروشناسی تقویت بشود. غرض آن است که هر چه که در جهان خارج یافت میشود چون موجودی است نیازمند، سرانجام به خدا منتهی خواهد شد؛ منتها با حفظ مبادیاش. الآن شما بررسی کنید این پنج راه را که این خاکهای دل کوه با آن ردهها و رگههای خاص دارند حرکت میکنند تا بشوند معدن و این خاکهای سینه کوه هم حرکت میکنند و هر کدام دامنه خاصی هستند و به دنبال یک گیاه مخصوص میروند و جذب یک گناه مخصوص میشوند تا بشوند درخت و حیواناتی هم هستند که این گیاهان را هر کدام در راه خود مصرف میکنند و کارهای حیوانی انجام میدهند و انسانهایی هم هستند که کارهای انسانی را روی زمین انجام میدهند و فرشتهها هم هستند که دارند کار انجام میدهند، حالا فرشتهها که گروه پنجماند محل ابتلا نیستند.
خداوند هم میداند و آگاه است که آن خاکها چگونه جذب میشوند تا معدِن بشود یا جذب بشوند که گیاه بشود یا کارهای حیوان را میداند و کارهای انسان را هم میداند؛ اما همه این کارها را بما لها من المبادی میداند و همه این کارها را با مبادی خاصه هر کدام از این اصناف چهارگانه انجام میدهد و هیچ جا جبر نیست؛ یک جا طبیعی است، یک جا غریزی است، یک جا میل است و یک جا اراده و همه کارهای انسان با مبادی نفسانی او انجام میگیرد، لذا جبر نه تنها بد است بلکه مستحیل است و به عنوان نمونه در هیچ گوشه عالم نه شد، نه هست و نه خواهد شد؛ مثل دو دو تا پنجتا این طور نیست که بد باشد، بلکه مستحیل است؛ جبر اصلاً مستحیل است که یک جایی فعلی بدون تخلل اراده از یک فاعل مختار و مرید پدید بیاید. به هر تقدیر ذات اقدس الهی انسان را با اختیار میآزماید و اگر انسان نقض عهد کرد او را مهلت میدهد و اگر نشد او را کیفر میکند.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است