- 700
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 11 و 12 سوره مائده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 11 و 12 سوره مائده"
- جزئیات معیت الهی نسبت به بندگان
- ظرافتهای هنری در قرآن
- تبیین دو اصل مهم در معیّت قیومیه الهی
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ هَمَّ قَوْمٌ أَنْ یَبْسُطُوا إِلَیْکُمْ أَیْدِیَهُمْ فَکَفَّ أَیْدِیَهُمْ عَنْکُمْ وَاتَّقُوا اللّهَ وَعَلَی اللّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ ٭ وَلَقَدْ أَخَذَ اللّهُ میثاقَ بَنی إِسْرائیلَ وَبَعَثْنا مِنْهُمُ اثْنَیْ عَشَرَ نَقیبًا وَقالَ اللّهُ إِنّی مَعَکُمْ لَئِنْ أَقَمْتُمُ الصَّلاةَ وَآتَیْتُمُ الزَّکاةَ وَآمَنْتُمْ بِرُسُلی وَعَزَّرْتُمُوهُمْ وَأَقْرَضْتُمُ اللّهَ قَرْضًا حَسَنًا َلأُکَفِّرَنَّ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ وَلأُدْخِلَنَّکُمْ جَنّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا اْلأَنْهارُ فَمَنْ کَفَرَ بَعْدَ ذلِکَ مِنْکُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَواءَ السَّبیلِ﴾
بیان صورتهای عام و خاص موفقیت مسلمین در قرآن
نعمتِ موفقیت مسلمین در نبرد با بیگانگان و نجات و رهایی مسلمین از دست بیگانگان گاهی به عنوان عام در قرآن کریم مطرح است و گاهی به صورتهای مخصوص طرح میشود. این آیه در عین حال که شأن نزولهای فراوانی برای او ذکر کردند میتواند یک عنوان عام باشد؛ یعنی به یاد این باشید که خداوند دست دشمنان را از شما کوتاه کرد؛ ولی در موارد دیگر مصداقهای خاص ذکر شده است؛ مثلاً در سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» آیه 123 این است: ﴿وَلَقَدْ نَصَرَکُمُ اللّهُ بِبَدْرٍ وَأَنْتُمْ أَذِلَّةٌ فَاتَّقُوا اللّهَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ﴾ که جریان بدر را بالخصوص ذکر کرد و فرمود: شما در صحنه بدر ذلیل بودید و خدا شما را یاری کرده است و جمعیت شما کمتر از آنها بود، تدارکات نظامی شما کمتر از آنها بود، قدرتهای اقتصادی شما کمتر از آنها بود و شما در برابر آنها بر حسب ظاهر ذلیل بودید و خدا شما را عزیز کرد یا مغلوب میشدید شما را غالب کرد ﴿وَلَقَدْ نَصَرَکُمُ اللّهُ بِبَدْرٍ وَأَنْتُمْ أَذِلَّةٌ﴾.
در سورهٴ مبارکهٴ «توبه» هم به بعضی از موارد به صورت عام اشاره کرد و بعضی از موارد را به صورت خاص یاد فرمود که ﴿لَقَدْ نَصَرَکُمُ اللّهُ فی مَواطِنَ کَثیرَةٍ وَیَوْمَ حُنَیْنٍ﴾؛ در بسیاری از موارد خدا شما را یاری کرد و در جریان حنین هم شما را کمک کرد؛ در جریان حنین به حسب ظاهر شما مسلمین از یک قدرت برتری برخوردار بودید ولی این غرور باعث شکست شما شد ﴿وَیَوْمَ حُنَیْنٍ إِذْ أَعْجَبَتْکُمْ کَثْرَتُکُم﴾؛ امّا ﴿فَلَمْ تُغْنِ عَنْکُمْ شَیْئًا وَضاقَتْ عَلَیْکُمُ اْلأَرْضُ بِما رَحُبَتْ ثُمَّ وَلَّیْتُمْ مُدْبِرینَ ٭ ثُمَّ أَنْزَلَ اللّهُ سَکینَتَهُ عَلی رَسُولِهِ وَعَلَی الْمُؤْمِنینَ وَأَنْزَلَ جُنُودًا لَمْ تَرَوْها﴾ ؛ شما در جریان حنین از قدرت ظاهری برخوردار بودید و همین قدرت ظاهری مایه اعجاب و شگفتی شما شد و چون مایه اعجاب شما شد کاری از پیش نبردید و شکست خوردید و فرار کردید و پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را تنها گذاشتید و فقط عدهای از مؤمنین که به پیغمبر ملحق بودند و خداوند سکینت و آرامش خود را بر پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و بر مؤمنین نازل کرده است و با امدادهای غیبی؛ یعنی کمکهایی که دیدینی نیست دین و مسلمین و شماها را یاری کرده است.
بنابراین این آیه محل بحث ضمن اینکه جامع همه موارد است، آن آیات مخصوص هم بیان مصداقی از این مصادیق عام خواهد بود و در هر حال نعمت الهی در این است که نگذاشت اسلام و مسلمین شکست بخورند و حق شناسی این نعمت هم عبارت است از درک مسایل اسلامی و عمل به آنهاست.
عواقب عدم وفا به عهد بنی اسرائیل
در آیه دوازده سوره مبارکه «مائده» فرمود که ما میثاق بنی اسرائیل و پیمان را از آنها گرفتیم، چه اینکه از شما هم میثاق گرفتیم. خداوند داستان امم گذشته را نقل میکند تا ما عبرت بگیریم؛ در آیه هفت همین سورهٴ «مائده» که بحثش قبلاً گذشت فرمود: ﴿وَاذْکُرُوا نِعْمَةَ اللّهِ عَلَیْکُمْ وَمیثاقَهُ الَّذی واثَقَکُمْ بِهِ إِذْ قُلْتُمْ سَمِعْنا وَأَطَعْنا﴾ که میثاق بنیاسرائیل و پیمانشکنی آنها را ذکر میکند و میفرماید: آنها تعهد کردند و بعد به عهدشان وفا نکردند و به کیفر تلخ مبتلا شدند، شما هم تعهد کردید که اگر به عهدتان وفا نکنید به کیفر تلخ مبتلا میشوید که این انذار و تهدید برای همه است، لذا جریان بنی اسرائیل را از این جهت بیش از امم دیگر ذکر میکند.
قرآن جریان کفار و مشرکین را عموماً و جریان مشرکین حجاز را خصوصاً ذکر میکند، برای اینکه پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) ارتباط تنگاتنگی از نظر رنج و زحمت با مشرکین قریش داشت، لذا از این جهت جریان آنها را قرآن زیاد نقل میکند. جریان منافقین را هم نقل میکند، برای اینکه دشمنان داخلی حوزه اسلامی بودند. جریان اهل کتاب؛ یهودیها و مسیحیها را ذکر میکند، برای اینکه آنها در داخله حجاز زندگی میکردند؛ ولی در بین همه اینها جریان منافقین و یهودیها را بیش از دیگران نقل میکند و آن اندازهای که جریان یهود و جریان منافق در قرآن کریم مطرح است جریان مسیحیها یا سایر کفار مطرح نیست، برای اینکه اذیت این دو گروه بیش از گروههای دیگر است و در جریان بنی اسرائیل گر چه شامل هر دو گروه میشود اما بنی اسرائیل عصر موسای کلیم را بیش از بنی اسرائیل عصر عیسی یاد میکند.
در آیه هفت همین سوره «مائده» فرمود: پیمان الهی را تقدیس کنید و حفظ بکنید و در آیه دوازده همین سوره «مائده» فرمود: ما از بنی اسرائیل پیمان گرفتیم؛ همان طور که از شما پیمان گرفتیم؛ یعنی وقتی دینی بر شما عرضه شد و معرفی شد و شما پذیرفتید، در قبال آن هم بهشت را خدا به شما وعده داد یا نجات از دوزخ را به شما وعده داد، این یک میثاق متقابل است و یک چنین میثاقی را خداوند از بنی اسرائیل گرفت.
تبیین منسوب کردن نقبا برای قبایل دوازده گانه
منتها درباره بنی اسرائیل صرف اینکه از آنها میثاق گرفت کافی نیست و صرف اینکه برای آنها یکی از انبیای اولوالعزم بنام موسی (علیه السلام) را اعزام کرد هم کافی نبود، بلکه برای آنها در اثر لجاجتی که داشتند رهبران فراوانی را خداوند منسوب کرده است و برای هر قبیله از قبایل دوازدهگانه بنی اسرائیل یک نقیبی فرستاد که حالا این نقیب پیامبر است یا نماینده پیامبر است یا یک عالم دینی است که منصوب عام است از طرف پیامبر به هر یکی از این سه تقدیر این نقبای بنی اسرائیل برای رفع نیازهای فطری و غیر فطری این دوازده سبط و دوازده قبیله گمارده شده بودند.
فرمود: ﴿وَلَقَدْ أَخَذَ اللّهُ میثاقَ بَنی إِسْرائیلَ وَبَعَثْنا مِنْهُمُ اثْنَیْ عَشَرَ نَقیبًا﴾؛ از همین دوازده گروه دوازده نماینده مبعوث کردیم و از هر قبیله یک نفر را نقیب ما برانگیختیم. نقیب به کسی میگویند که از اسرار یک گروه باخبر باشد و حافظ اسرار اینها باشد؛ آن کسی که نقب میزند، آنکه درونکاو است، آنکه که مستحضر است و نقّابی میکند و حافظ و ضامن این اسرار است چنین شخصی را میگویند نقیب و فضایل نفسانی را اگر مناقب میگویند برای این است که بدون نقب حل نمیشود و یک امر روشنی نیست که آدم بفهمد، تا کسی نقب نزند و به درون افراد پی نبرد از فضایل او آگاه نمیشود و آن حسن سیرت با برخوردها و با معاشرتهای مستمر بدست میآید.
بنابراین هر فضیلتی را منقبت نمیگویند، یک فضیلت ظاهری که بدون نقب زدن و بدون درونکاوی مشخص است این یک امر عادی است؛ اما آن اسرار درونی و فضایلی که در نهان و نهاد بعضی از افراد مستور است، آن بدون نقّابی و نقب زدن حاصل نمیشود که آنها را میگویند مناقب. به هر تقدیر خداوند فرمود که ما از این دوازده سبط و دوازده گروه دوازده نقیب مبعوث کردیم؛ اگر آنها انبیاء بودند حتماً جزء انبیای غیر اولوالعزم بودند و تابع شریعت موسای کلیم (سلام الله علیه) بودند که دارای کتاب بود و اگر جزء علما بودند باید جزء شاگردان موسای کلیم بودند و اگر رهبران سیاسی بودند باز در تحت تدبیر و تعلیم موسای کلیم (سلام الله علیه) بودند. به هر تقدیر برای هر کدام از این دوازده سبط و قبیله یک نماینده بود و رهبری کل را وجود مبارک موسای کلیم (سلام الله علیه) داشت که چنین سازماندهی بود، فرمود: ﴿وَ بَعَثْنا مِنْهُمُ اثْنَیْ عَشَرَ نَقیبًا﴾.
بیان معیت قیومیه الهی
آن گاه بعد از اینکه از آن تعهد سخنی به میان آمد و از این اعزام نمایندهها سخنی به میان آمد، فصل سوم بحث در این آیه این است که ﴿وَقالَ اللّهُ إِنّی مَعَکُمْ﴾ فرمود: خدا با شما است؛ معیت الهی یک معیت قیومیّه است که با همه است که در سورهٴ مبارکهٴ «حدید» فرمود: ﴿وَهُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ ما کُنْتُمْ﴾ . در اینجا این معیت قیومیّه به دو صورت ظهور کرده است: خدا همیشه با آدم است ﴿وَهُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ ما کُنْتُمْ﴾ که این معیت قیومیه هرگز رها نمیشود و هیچ کسی نیست که خدا با او نباشد، لکن این معیت قیومیه گاهی به صورت معیت خاصه یعنی لطف و رحمت ظهور میکند؛ مثل ﴿إِنَّ اللّهَ مَعَ الَّذینَ اتَّقَوْا وَالَّذینَ هُمْ مُحْسِنُون﴾ و مانند آن که این یک معیت خاصه است که همان معیت قیومیه به صورت لطف و صفا در اینجا ظهور میکند ﴿إِنَّ اللّهَ مَعَ الَّذینَ اتَّقَوْا وَالَّذینَ هُمْ مُحْسِنُونَ﴾ و مانند آن. گاهی همان معیت قیومیه به صورت قهر درمیآید؛ مثل ﴿إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصادِ﴾ که خدا در کمین تبهکاران است و با آنها است که میداند آنها چه میکنند تا فوراً آنها را بگیرد.
اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «فجر» فرمود: ﴿إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصادِ﴾ یک اصل کلی است و بعد از اینکه فرمود: ﴿إِرَمَ ذاتِ الْعِمادِ ٭ الَّتی لَمْ یُخْلَقْ مِثْلُها فِی الْبِلادِ ٭ وَثَمُودَ الَّذِینَ جَابُوا الصَّخْرَ بِالوَادِ ٭ وَ فِرْعَوْنَ ذِی اْلأَوْتادِ ٭ الَّذینَ طَغَوْا فِی الْبِلادِ ٭ فَأَکْثَرُوا فیهَا الْفَسادَ ٭ فَصَبَّ عَلَیْهِمْ رَبُّکَ سَوْطَ عَذابٍ} آن گاه {إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصادِ﴾ که این تعلیل است، اگر خدا با فرعون و عاد نبود و در کمین آنها نبود که آنها را با تازیانه عذاب تنبیه نمیکرد. بعد از اینکه جریان فرعون و عاد را یاد کرد و تعذیب آنها را ذکر فرمود، یک اصل کلی را به عنوان علت جامع یاد کرد و فرمود: ﴿إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصادِ﴾.
تبیین دو اصل مهم در معیت قیومیّه الهی
بنابراین آن معیت قیومیه که مطلق است ﴿وَهُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ ما کُنْتُمْ﴾؛ با هر کسی در هر شرایطی است (این اصل اوّل)، اصل دوم آن است که این معیت قیومیّه فقط صرف نظارت نیست که خدا ناظر باشد، بلکه برای آن است که اگر کسی راه راست را طی کرد فوراً او را تأیید کند که این میشود معیت خاصه که ﴿إِنَّ اللّهَ مَعَ الَّذینَ اتَّقَوْا وَالَّذینَ هُمْ مُحْسِنُونَ﴾ یا ﴿لا تَحْزَنْ إِنَّ اللّهَ مَعَنا﴾ یا موسای کلیم فرمود: ﴿إِنَّ مَعی رَبّی سَیَهْدینِ﴾ که یکی از آداب و سنن سفر این است که انسان مسافر این جمله قرآن را بخواند: ﴿إِنَّ مَعی رَبّی سَیَهْدینِ﴾ که این یک معیت خاصه است.
فصل سوم و بخش سوم آن است که چون خدا با همه است اگر دید کسی از راهنمایی خدا استفاده نکرد و جزء «نبذُوا کتاب اللّه وراء ظهورهم» شد، خدا با تبهکاران آست و همانجا آنها را میگیرد که میشود: ﴿إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصادِ﴾ ، اگر کمین است کمین کسی است که در راه ضلالت به سر میبرد و همان طوری که در کمین است و کسی که در صراط مستقیم ذکر میکند تا دست او را بگیرد، در کمین تبهکاران هم است تا آنها را زمینگیر کند، پس یک معیت مطلق است که جامع همه معیتهاست که در سوره «حدید» آمده است و یک معیت خاصه است که در آیه ﴿إِنَّ اللّهَ مَعَ الَّذینَ اتَّقَوْا﴾ و مانند آن آمده و یک معیت خاصه قهرآمیز است که در ﴿إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصادِ﴾ و مانند آن است.
بیان سه اصل مهم از آیه دوازدهم
در آیه دوازده سورهٴ مبارکهٴ «مائده» اول به آن اصل جامع اشاره کرد که ﴿إِنّی مَعَکُمْ﴾، من با شما هستم، اگر شما این پیمان مرا محترم شمردید پاداش شیرین به انتظار شما است که این میشود معیت خاصه و اگر این پیمان را نقض کردید کیفر تلخ به انتظار شما است که این میشود معیت قهرآمیز، پس آن سه فصل را ذات اقدس الهی در همین آیه دوازده سوره «مائده» با سه بیان تبیین کرد: فرمود که ما اول میثاق گرفتیم و برای اینکه نظم داخلیشان محفوظ باشد برای هر گروهی راهنما و رهبر و عالم و مدیر و مدبر اعزام کردیم که مجموع اینها زیر نظر موسای کلیم (سلام الله علیه) اداره میشد و بعد خدا به همه اینها فرمود: ﴿إِنّی مَعَکُم﴾؛ من با شما هستم. چه میکنم؟ حالا که من با شما هستم اگر شما این شرایط پنجگانه را رعایت کردید لطف خاص من در دنیا و آخرت شامل حال شما میشود و اگر این شرایط را رعایت نکردید قهر دنیا و آخرت دامنگیرتان خواهد شد که ناگزیر میشود سه بخش یا سه فصل از بحث: اوّل این است که ﴿وَقالَ اللّهُ إِنّی مَعَکُمْ﴾ که این جامع معیتین است و بعد فرمود: ﴿لَئِنْ أَقَمْتُمُ الصَّلاةَ وَآتَیْتُمُ الزَّکاةَ وَآمَنْتُمْ بِرُسُلی وَعَزَّرْتُمُوهُمْ وَأَقْرَضْتُمُ اللّهَ قَرْضًا حَسَنًا َلأُکَفِّرَنَّ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ وَلأُدْخِلَنَّکُمْ جَنّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا اْلأَنْهارُ فَمَنْ کَفَرَ بَعْدَ ذلِکَ مِنْکُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَواءَ السَّبیلِ﴾؛ منتها چون لطف الهی بیشتر از قهر اوست «سبقت رحمته غضبه» ، معمولاً بشارتها را به صورت تصریح یاد میکند و انذارها و تهدیدها را به صورت تلویح.
خاصیت سبقت رحمت بر غضب آن است که وعده را صریحاً یاد میکند و وعید را ضمناً؛ نظیر این آیه سورهٴ مبارکهٴ «ابراهیم» که ﴿لَئِنْ شَکَرْتُمْ َلأَزیدَنَّکُمْ وَلَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابی لَشَدیدٌ﴾ ؛ شما میبینید که نظم آیه به هم خورد و اما آن لطافت در همین بی نظمی است و به حسب ظاهر نظم اقتضا میکرد که اینچنین باشد: «لَئِنْ شَکَرْتُمْ َلأَزیدَنَّکُمْ وَلَئِنْ کَفَرْتُمْ لاعذبنکم» که بشود یک سیاق؛ اما عمداً ذات اقدس الهی این سیاق را به هم میزند تا معلوم بشود غضب به اندازه رحمت نیست و فرمود: ﴿لَئِنْ شَکَرْتُمْ َلأَزیدَنَّکُمْ﴾ که این یک وعده صریح است ﴿وَلَئِنْ کَفَرْتُمْ﴾ و نفرمود «لاعذبنکم»، فرمود: ﴿إِنَّ عَذابی لَشَدیدٌ﴾؛ ما یک دستگاه عذاب شدیدی داریم نه اینکه اعمال میکنیم، تلویحاً فرمود اِعمال میکنیم نه تصریحاً. عمداً این سبکها به هم میخورد تا اینکه سائل سؤال بکند که چطور اینچنین شد؟
ظرافتهای هنری در قرآن
در بحثهای قبل هم ملاحظه فرمودید که یکی از آن ظرافتهای قرآن کریم همین است که سبک را فوراً عوض میکند. الان شما در این پلاکاردها میبینید وقتی جملهای را مینویسند همه را با یک مرکب مینویسند و با یک جوهر مینویسند؟ مثلاً کلمه شهید را با جوهر سرخ مینویسند یا بعضی از القاب را درشتتر مینویسند و خواننده وقتی این پلاکارد را میخواند به آن کلمه که رسید متوقف میشود و سؤال میکند که چرا این کلمه را با مرکب دیگر نوشتهاند یا با جوهر دیگر نوشتهاند یا چرا درشتتر نوشتهاند؟ یا شما میبینید که در سخنرانی وقتی به جای حساس رسیدید صدایتان را بلندتر میکنید که آن وقت مخاطب میفهمد که این از یک اهمیت خاصی برخوردار است.
قرآن از این ظرایف زیاد دارد؛ گاهی میبینید به یک سبک یک جملهای است که پنج، شش کلمه همه مرفوع است و نظم ادبی اقتضا میکند که همه مرفوع باشد؛ ولی فوراً میبینید که در وسط یک کلمه را منصوب ذکر میکند تا آدم بایستد و توقف کند که چرا اینجا منصوب شد یا اِعراب را به سبک دیگر ذکر میکند. اینکه در خواندن گاهی انسان به یک حرف یا به یک کلمه که رسید صدا را بلند میکند یا در نوشتن میبینید که به سبک خاص مینویسد یا در تحریر و تدوین میبینید که اِعرابها را دگرگون میکند، اینها ظرافتهای هنری است که تا سؤال را برانگیزاند و مایه توقف بشود تا انسان بیشتر تدبر بکند که چطور شد که اینجا این کلمه با کلمات قبل و بعد یک اِعراب ندارد با اینکه باید یک اِعراب میداشت.
یکی از همان ظرایف هنری و ادبی قرآن کریم همین است که نظم را عمداً به هم میزند تا انسان سؤال بکند که این کتابی که سراسر فصیح است چرا نظم را به هم زد؟ چرا نفرمود «لئن کفرتم لاعذبنکم»؟ در شکر و رحمت فرمود: ﴿لَئِنْ شَکَرْتُمْ َلأَزیدَنَّکُمْ﴾ ؛ ولی در کفران نعمت نفرمود «لئن کفرتم لاعذبنکم»، بلکه فرمود: ﴿إِنَّ عَذابی لَشَدیدٌ﴾ که کم کم به این فکر میافتد این برای آن است که رحمت او بیش از غضب او است یا برای آن است که وعده را تصریحاً ذکر بکند و وعید را تلویحاً و دهها نکته که ممکن است کنار این استنباط بشود.
اینجا هم که فصل سوم این بخش اخیر آیه دوازده سوره «مائده» است از همین قبیل است که فرمود: اگر شما این شرایط پنجگانه را انجام دادید، از سوابق سوئتان و روی لغزشهایتان پرده میپوشیم و صرفنظر میکنیم و در دنیا آبرویتان را حفظ میکنیم و در آخرت آبرویتان را حفظ میکنیم و به بهشتتان هم میبریم که اینها را به صورت صریح ذکر کرد؛ اما دیگر نفرمود >لَئِنْ کَفَرْتُمْ<، بلکه فرمود {فَمَن کَفَرَ} و دیگر نفرمود من اینچنین و آنچنان میکنم، بلکه فرمود اگر کسی کافر شد از راه مستقیم بیرون رفت که این یک تهدید ضمنی است نه اینکه اصرار داشته باشد و تصریح کند به این تهدید.
جزئیات معیت الهی نسبت به بندگانش
حالا به جزئیات این آیه میپردازیم که فرمود: ﴿إِنّی مَعَکُمْ﴾؛ در هر حال من با شما هستم نه اینکه در هر حال معیت خاصه دارم یعنی با لطف، بلکه اصل معیت با شما است و نحوه اینکه آن معیت مهر باشد یا قهر به دست خود شما است. اگر این شرایط پنجگانه که بعضی مربوط به اصلاح خودتان و بعضی مربوط به تنظیم رابطه بین شما و خدای شما است و بعضی هم مربوط به تعدیل روابط بین شما و سایر افراد اجتماع است اگر این پنج شرط را انجام دادید، هم از زشتیهای شما ما سخن به میان نمیآوریم و آنها را میپوشانیم و هم وارد بهشتتان میکنیم.
﴿لَئِنْ أَقَمْتُمُ الصَّلاةَ﴾؛ اوّلین شرط اقامه نماز است که این در همه ادیان بوده و الآن به بنی اسرائیل و رهبران بنی اسرائیلی خطاب میکند ﴿وَآتَیْتُمُ الزَّکاةَ﴾، زکات هم در همه ادیان بوده و اختصاصی به اسلام ندارد ﴿وَآمَنْتُمْ بِرُسُلی﴾؛ اگر نماز را اقامه کردید که رابطه عبادی خودتان را با خدا برقرار کردید ﴿وَآتَیْتُمُ الزَّکاةَ﴾؛ رابطه بین خود و مسایل مالی جامعه را حفظ کردید ﴿وَآمَنْتُمْ بِرُسُلی﴾؛ به انبیای من، هم به انبیای گذشته هم به کسانی که فعلاً هستند و هم به انبیائی که بعداً میآیند شما ایمان آورده باشید، چون اینها موظفند به انبیایی که بعد میآیند ایمان بیاورند.
تبیین معنای تعزیر
﴿وَعَزَّرْتُمُوهُمْ﴾؛ انبیاء را یعنی چه انبیایی که فعلاً شما در محضر آنها هستید و چه انبیایی که بعداً نبوت آنها را درک میکنید، اگر آنها را تعزیر کردید؛ تعزیر یعنی توقیر و تکریم و گاهی هم تعزیر به معنای تأدیب میآید، سرّش آن است که اگر تعزیر به معنای توقیر و تکریم بود، در حقیقت انسان، بیگانه را از نفوذ به حریم آشنا باز میدارد و یک نحوه منعی است، چه اینکه تأدیب هم برای منع از بدرفتاری است و منع از ضلالت و گمراهی است و یک جامعی هم میتواند بین تعزیر و به معنای تعظیم و توقیر و تعزیر به معنای تنبیه یاد کرد، چه اینکه برایش جامعی ذکر کردند.
معنای تعزیر در اصطلاح فقهی
در اصطلاح فقهی تعزیر آن تأدیب مادون الحد است، اگر یک کسی کارش به اندازه حدّ رسید که حدّ بر او جاری میشود و اگر به اندازه حدّ نرسید تأدیب میشود علی ما یراه الحاکم و این تنبیه و تأدیب کمتر از حد را اصطلاحاً میگویند تعزیر که آن در اینجا محل بحث نیست. تعزیر در اینجا توقیر و تکریم و نصرت است، چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» درباره وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) چنین تعبیری آمده است. آیه 157سوره «اعراف» این است که پیامبر اسلام در کتب انبیای سلف معرفی شده است که ﴿الَّذینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ اْلأُمِّیَّ الَّذی یَجِدُونَهُ مَکْتُوبًا عِنْدَهُمْ فِی التَّوْراةِ وَاْلإِنْجیلِ یَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهاهُمْ عَنِ الْمُنْکَرِ وَیُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّباتِ وَیُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبائِثَ وَیَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَاْلأَغْلالَ الَّتی کانَتْ عَلَیْهِمْ﴾ و آن گاه در ذیل همین ایه 157 سوره «اعراف» فرمود: ﴿فَالَّذینَ آمَنُوا بِهِ وَعَزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ﴾ که اینجا تعزیر همان توقیر و تعظیم است ﴿وَنَصَرُوهُ وَاتَّبَعُوا النُّورَ الَّذی أُنْزِلَ مَعَهُ﴾؛ یعنی قرآن را پیروی کردند و قرآن نوری است که با پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نازل شده است ﴿أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾ .
بنابراین تعزیر چنین معنایی دارد که هر امتی موظف است که پیغمبر و حجت خدا را تعزیر یعنی توقیر و تعظیم کند و بزرگ بشمارد و حفظ کند، پس اصلاً ایمان به پیغمبر به تنهایی کافی نیست، بلکه تعظیم و نصرت او لازم است، حالا اگر کسی مؤمن بود به پیغمبر ولی او را در حفظ دین یاری نکرده است، او به عهد خدا وفا نکرده است. پس اقامه نماز (یک)، ایتاء زکات (دو)، ایمان به پیامبران (سه)، تعظیم و تجلیل و تکریم پیامبران و یاری آنها (چهار).
معنای قرض الحسنه
﴿وَأَقْرَضْتُمُ اللّهَ قَرْضًا حَسَنًا﴾ (این پنج) که این قرض الحسنه دادن اختصاصی به مسایل مالی ندارد و هر کار خیری و کار راجح و مستحبی قرض الحسنه است، چه این که کار واجب هم قرض الحسنه است؛ منتها چون تفصیل قاطعِ شرکت است نماز را فرمود، زکات را فرمود، ایمان به پیامبران را فرمود و تعظیم و تجلیل به انبیاء را فرمود که همه آنها واجب است، این قرض الحسنه یا مربوط است به واجبهای دیگر یا مربوط است به خصوص مستحبها که آن را میگویند قرض الحسنه.
منظور از قرض خصوصِ مسایل مالی نیست، بلکه هر عمل خیری را که انسان انجام میدهد به خدا قرض داده است و همان طوری که ذات اقدس الهی امین است و هرگز مال کسی را تضییع نمیکند، عمل خیر کسی را هم تضییع نمیکند، البته در نوع سورههایی که در آن سورهها سخن از قرض الحسنه خدا مطرح است، اوّلِ آن سوره تسبیح الهی مطرح است؛ یا به صورت ﴿یُسَبِّحُ لِلّهِ ما فِی السَّماواتِ وَما فِی اْلأَرْضِ﴾ است یا ﴿سَبَّحَ لِلّهِ ما فِی السَّماواتِ وَاْلأَرْضِ﴾ است که معلوم بشود خداوند منزه از هر حاجت است تا مبادا کسی خیال بکند اکنون که در اینجا مثلاً در سوره «حدید» دارد کیست که به خدا قرض الحسنه بدهد ، حالا خدا یا دین خدا احتیاج به یاری زید و عمر دارد این طور نیست.
امتحان الهی در امورات جانی و مالی
در همان سورهای که به نام پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است در آنجا فرمود: ﴿وَلَوْ یَشاءُ اللّهُ لاَنْتَصَرَ مِنْهُمْ وَلکِنْ لِیَبْلُوَا بَعْضَکُمْ بِبَعْضٍ﴾ ؛ اینکه من میگویم دین خدا را یاری کنید و در جبههها حضور پیدا کنید، نه برای آن است که خدا توان انتقام ندارد، بلکه او اگر بخواهد خودش انتصار میکند و انتصار یعنی انتقام؛ خداوند از کافران میتواند به خوبی انتقام بگیرد؛ ولی راه تکامل شما در این است که در جهاد شرکت کنید ﴿وَلَوْ یَشاءُ اللّهُ لاَنْتَصَرَ مِنْهُمْ وَلکِنْ لِیَبْلُوَا بَعْضَکُمْ بِبَعْضٍ﴾ که همین طور است. آنکه میگوید خدا دین خود را یاری کند من چرا بجنگم؟ این فکر، فکر یهودی است، مثل آن کسی که بگوید خدا خودش به این فقرا بدهد ما چرا بدهیم؟ این فکر هم فکر یهودی است. شما در سورهٴ مبارکهٴ «یس» میبینید که حرف آنها را یعنی یهودیها را که نقل میکند میگوید: ﴿أَ نُطْعِمُ مَنْ لَوْ یَشاءُ اللّهُ أَطْعَمَهُ﴾ ؛ اگر خوب است خود خدا به فقرا بدهد چرا ما بدهیم؟ اگر کمک به فقرا خوب است و باید به فکر آنها بود، خود خدا این کار را بکند ما چرا بکنیم؟
همین حرف را درباره جهاد احیاناً ممکن است کسی داشته باشد که اگر حفظ دین خدا لازم است و طرد مشرکین و کفار و بیگانگان لازم است، خود خدا بکند ما چرا بکنیم؟ هر دو فکر را که یهودیها داشتند ذات اقدس الهی در قرآن مطرح کرد و طرد کرد. در سورهٴ مبارکهٴ «یس» این مسایل مالی را مطرح کرد و فرمود که آنها میگویند: ﴿أَ نُطْعِمُ مَنْ لَوْ یَشاءُ اللّهُ أَطْعَمَهُ﴾ و بعد فرمود که افراد را خدا امتحان میکند و خدا اگر همه کارها را خودش باید بکند که شما امتحان نمیشوید و تکامل شما مشخص نمیشود. در آن سوره هم فرمود که ﴿وَلَوْ یَشاءُ اللّهُ لاَنْتَصَرَ مِنْهُمْ﴾؛ خدا اگر بخواهد یقیناً از کافران انتصار میکند انتقام میگیرد ﴿وَلکِنْ لِیَبْلُوَا بَعْضَکُمْ بِبَعْضٍ﴾ ؛ شماها را میخواهد امتحان کند، چون نشئه، نشئه امتحان است.
تسبیح کردن موجودات و قرض الحسنه در خطبه علی (ع)
در اینجا هم فرمود که اگر یک وقت سخن از قرض الحسنه مطرح است این نه برای آن است که خدا یا دین خدا نیازی به کار شما دارد، بلکه خدا میتواند دینش را حفظ بکند، لذا در آن سورهای که سخن از قرض الحسنه الهی مطرح است اوّلِ سوره این است که همه موجودات تسبیح میکنند و میگویند خدا منزه از نقص و عیب و حاجت و نیاز است و بعد فرمود: ﴿مَنْ ذَا الَّذی یُقْرِضُ اللّهَ قَرْضًا حَسَنًا﴾ .
همین جمع بندی که اوّلِ سوره تسبیح همگانی است و بعد در وسط سوره سخن از قرض الحسنه است یا در بعضی از سور سخن از استنصار الهی است، وجود مبارک حضرت امیر (سلام الله علیه) در نهجالبلاغه هر دو را کنار هم جمع کرد و فرمود: «فلم یستنصرکم من ذل وَلم یستقرضکم من قل استنصرکم وله جُنودُ السّماواتِ و الأرض و هو العزیز الحکیم، و استقرضکم وله خزائن السّماوات وَ الأرض» ؛ نه اینکه چون گرفتار قُلّ و قِلّت است از شما قرض الحسنه خواست و نه چون ـ معاذالله ـ ذلیل است از شما یاری طلب کرد، بلکه کسی که خزائن سماوات و ارض به دست اوست فرمود: ﴿مَنْ ذَا الَّذی یُقْرِضُ اللّهَ قَرْضًا حَسَنًا﴾ و کسی که جنود سماوات وارض در فرمان اوست فرمود: ﴿إِنْ تَنْصُرُوا اللّهَ یَنْصُرْکُمْ وَیُثَبِّتْ أَقْدامَکُمْ﴾ تا ما را بیازماید.
بنابراین هم مسئله ایمان به پیامبران مطرح است، هم تعظیم و توقیر آنها مطرح است و هم قرض الحسنه دادن و آن بار مالی جامعه را کشیدن مطرح است. فرمود: ﴿وَأَقْرَضْتُمُ اللّهَ قَرْضًا حَسَنًا﴾ و آن گاه ﴿لأُکَفِّرَنَّ عَنْکُمْ﴾ که حالا یک سلسله نکات ضعیفی هم است که فعل باب ثلاثی مزید و مصدر ثلاثی مجرد است، فرمود: ﴿أَقْرَضْتُمُ اللّهَ قَرْضًا حَسَنًا﴾ و اقراضاً حسنا نفرمود. گاهی اینچنین است که فعل ثلاثی مزید است و آن مصدری که به منزله مفعول مطلق است آن ثلاثی مجرد است؛ مثل ﴿وَاللّهُ أَنْبَتَکُمْ مِنَ اْلأَرْضِ نَباتًا﴾ یا درباره مریم (علیها السلام) آمده است که ﴿فَتَقَبَّلَها رَبُّها بِقَبُولٍ حَسَنٍ﴾ و نفرمود «بتقبل حسنٍ»؛ آنجا هم فرمود: ﴿وَاللّهُ أَنْبَتَکُمْ مِنَ اْلأَرْضِ نَباتًا﴾ نه اِنباتاً که از این تفاوتها در قرآن کریم کم نیست.
فرمود اگر این قرض الحسنهها را دادید آنگاه ﴿لأُکَفِّرَنَّ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ وَلأُدْخِلَنَّکُمْ جَنّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا اْلأَنْهارُ﴾؛ ما روی سیئه شما پرده میپوشانیم؛ کفر یعنی سَتر و تکفیر سیئات همان ستار بودن است، البته این غیر از بخشش و امثال ذلک است و این مقدمه است و بعد هم تهدید را ذکر کرد که به خواست خدا اگر نوبتی شد در بحث آینده [مطرح می¬شود].
«والحمدلله رب العالمین»
- جزئیات معیت الهی نسبت به بندگان
- ظرافتهای هنری در قرآن
- تبیین دو اصل مهم در معیّت قیومیه الهی
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ هَمَّ قَوْمٌ أَنْ یَبْسُطُوا إِلَیْکُمْ أَیْدِیَهُمْ فَکَفَّ أَیْدِیَهُمْ عَنْکُمْ وَاتَّقُوا اللّهَ وَعَلَی اللّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ ٭ وَلَقَدْ أَخَذَ اللّهُ میثاقَ بَنی إِسْرائیلَ وَبَعَثْنا مِنْهُمُ اثْنَیْ عَشَرَ نَقیبًا وَقالَ اللّهُ إِنّی مَعَکُمْ لَئِنْ أَقَمْتُمُ الصَّلاةَ وَآتَیْتُمُ الزَّکاةَ وَآمَنْتُمْ بِرُسُلی وَعَزَّرْتُمُوهُمْ وَأَقْرَضْتُمُ اللّهَ قَرْضًا حَسَنًا َلأُکَفِّرَنَّ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ وَلأُدْخِلَنَّکُمْ جَنّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا اْلأَنْهارُ فَمَنْ کَفَرَ بَعْدَ ذلِکَ مِنْکُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَواءَ السَّبیلِ﴾
بیان صورتهای عام و خاص موفقیت مسلمین در قرآن
نعمتِ موفقیت مسلمین در نبرد با بیگانگان و نجات و رهایی مسلمین از دست بیگانگان گاهی به عنوان عام در قرآن کریم مطرح است و گاهی به صورتهای مخصوص طرح میشود. این آیه در عین حال که شأن نزولهای فراوانی برای او ذکر کردند میتواند یک عنوان عام باشد؛ یعنی به یاد این باشید که خداوند دست دشمنان را از شما کوتاه کرد؛ ولی در موارد دیگر مصداقهای خاص ذکر شده است؛ مثلاً در سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» آیه 123 این است: ﴿وَلَقَدْ نَصَرَکُمُ اللّهُ بِبَدْرٍ وَأَنْتُمْ أَذِلَّةٌ فَاتَّقُوا اللّهَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ﴾ که جریان بدر را بالخصوص ذکر کرد و فرمود: شما در صحنه بدر ذلیل بودید و خدا شما را یاری کرده است و جمعیت شما کمتر از آنها بود، تدارکات نظامی شما کمتر از آنها بود، قدرتهای اقتصادی شما کمتر از آنها بود و شما در برابر آنها بر حسب ظاهر ذلیل بودید و خدا شما را عزیز کرد یا مغلوب میشدید شما را غالب کرد ﴿وَلَقَدْ نَصَرَکُمُ اللّهُ بِبَدْرٍ وَأَنْتُمْ أَذِلَّةٌ﴾.
در سورهٴ مبارکهٴ «توبه» هم به بعضی از موارد به صورت عام اشاره کرد و بعضی از موارد را به صورت خاص یاد فرمود که ﴿لَقَدْ نَصَرَکُمُ اللّهُ فی مَواطِنَ کَثیرَةٍ وَیَوْمَ حُنَیْنٍ﴾؛ در بسیاری از موارد خدا شما را یاری کرد و در جریان حنین هم شما را کمک کرد؛ در جریان حنین به حسب ظاهر شما مسلمین از یک قدرت برتری برخوردار بودید ولی این غرور باعث شکست شما شد ﴿وَیَوْمَ حُنَیْنٍ إِذْ أَعْجَبَتْکُمْ کَثْرَتُکُم﴾؛ امّا ﴿فَلَمْ تُغْنِ عَنْکُمْ شَیْئًا وَضاقَتْ عَلَیْکُمُ اْلأَرْضُ بِما رَحُبَتْ ثُمَّ وَلَّیْتُمْ مُدْبِرینَ ٭ ثُمَّ أَنْزَلَ اللّهُ سَکینَتَهُ عَلی رَسُولِهِ وَعَلَی الْمُؤْمِنینَ وَأَنْزَلَ جُنُودًا لَمْ تَرَوْها﴾ ؛ شما در جریان حنین از قدرت ظاهری برخوردار بودید و همین قدرت ظاهری مایه اعجاب و شگفتی شما شد و چون مایه اعجاب شما شد کاری از پیش نبردید و شکست خوردید و فرار کردید و پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را تنها گذاشتید و فقط عدهای از مؤمنین که به پیغمبر ملحق بودند و خداوند سکینت و آرامش خود را بر پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و بر مؤمنین نازل کرده است و با امدادهای غیبی؛ یعنی کمکهایی که دیدینی نیست دین و مسلمین و شماها را یاری کرده است.
بنابراین این آیه محل بحث ضمن اینکه جامع همه موارد است، آن آیات مخصوص هم بیان مصداقی از این مصادیق عام خواهد بود و در هر حال نعمت الهی در این است که نگذاشت اسلام و مسلمین شکست بخورند و حق شناسی این نعمت هم عبارت است از درک مسایل اسلامی و عمل به آنهاست.
عواقب عدم وفا به عهد بنی اسرائیل
در آیه دوازده سوره مبارکه «مائده» فرمود که ما میثاق بنی اسرائیل و پیمان را از آنها گرفتیم، چه اینکه از شما هم میثاق گرفتیم. خداوند داستان امم گذشته را نقل میکند تا ما عبرت بگیریم؛ در آیه هفت همین سورهٴ «مائده» که بحثش قبلاً گذشت فرمود: ﴿وَاذْکُرُوا نِعْمَةَ اللّهِ عَلَیْکُمْ وَمیثاقَهُ الَّذی واثَقَکُمْ بِهِ إِذْ قُلْتُمْ سَمِعْنا وَأَطَعْنا﴾ که میثاق بنیاسرائیل و پیمانشکنی آنها را ذکر میکند و میفرماید: آنها تعهد کردند و بعد به عهدشان وفا نکردند و به کیفر تلخ مبتلا شدند، شما هم تعهد کردید که اگر به عهدتان وفا نکنید به کیفر تلخ مبتلا میشوید که این انذار و تهدید برای همه است، لذا جریان بنی اسرائیل را از این جهت بیش از امم دیگر ذکر میکند.
قرآن جریان کفار و مشرکین را عموماً و جریان مشرکین حجاز را خصوصاً ذکر میکند، برای اینکه پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) ارتباط تنگاتنگی از نظر رنج و زحمت با مشرکین قریش داشت، لذا از این جهت جریان آنها را قرآن زیاد نقل میکند. جریان منافقین را هم نقل میکند، برای اینکه دشمنان داخلی حوزه اسلامی بودند. جریان اهل کتاب؛ یهودیها و مسیحیها را ذکر میکند، برای اینکه آنها در داخله حجاز زندگی میکردند؛ ولی در بین همه اینها جریان منافقین و یهودیها را بیش از دیگران نقل میکند و آن اندازهای که جریان یهود و جریان منافق در قرآن کریم مطرح است جریان مسیحیها یا سایر کفار مطرح نیست، برای اینکه اذیت این دو گروه بیش از گروههای دیگر است و در جریان بنی اسرائیل گر چه شامل هر دو گروه میشود اما بنی اسرائیل عصر موسای کلیم را بیش از بنی اسرائیل عصر عیسی یاد میکند.
در آیه هفت همین سوره «مائده» فرمود: پیمان الهی را تقدیس کنید و حفظ بکنید و در آیه دوازده همین سوره «مائده» فرمود: ما از بنی اسرائیل پیمان گرفتیم؛ همان طور که از شما پیمان گرفتیم؛ یعنی وقتی دینی بر شما عرضه شد و معرفی شد و شما پذیرفتید، در قبال آن هم بهشت را خدا به شما وعده داد یا نجات از دوزخ را به شما وعده داد، این یک میثاق متقابل است و یک چنین میثاقی را خداوند از بنی اسرائیل گرفت.
تبیین منسوب کردن نقبا برای قبایل دوازده گانه
منتها درباره بنی اسرائیل صرف اینکه از آنها میثاق گرفت کافی نیست و صرف اینکه برای آنها یکی از انبیای اولوالعزم بنام موسی (علیه السلام) را اعزام کرد هم کافی نبود، بلکه برای آنها در اثر لجاجتی که داشتند رهبران فراوانی را خداوند منسوب کرده است و برای هر قبیله از قبایل دوازدهگانه بنی اسرائیل یک نقیبی فرستاد که حالا این نقیب پیامبر است یا نماینده پیامبر است یا یک عالم دینی است که منصوب عام است از طرف پیامبر به هر یکی از این سه تقدیر این نقبای بنی اسرائیل برای رفع نیازهای فطری و غیر فطری این دوازده سبط و دوازده قبیله گمارده شده بودند.
فرمود: ﴿وَلَقَدْ أَخَذَ اللّهُ میثاقَ بَنی إِسْرائیلَ وَبَعَثْنا مِنْهُمُ اثْنَیْ عَشَرَ نَقیبًا﴾؛ از همین دوازده گروه دوازده نماینده مبعوث کردیم و از هر قبیله یک نفر را نقیب ما برانگیختیم. نقیب به کسی میگویند که از اسرار یک گروه باخبر باشد و حافظ اسرار اینها باشد؛ آن کسی که نقب میزند، آنکه درونکاو است، آنکه که مستحضر است و نقّابی میکند و حافظ و ضامن این اسرار است چنین شخصی را میگویند نقیب و فضایل نفسانی را اگر مناقب میگویند برای این است که بدون نقب حل نمیشود و یک امر روشنی نیست که آدم بفهمد، تا کسی نقب نزند و به درون افراد پی نبرد از فضایل او آگاه نمیشود و آن حسن سیرت با برخوردها و با معاشرتهای مستمر بدست میآید.
بنابراین هر فضیلتی را منقبت نمیگویند، یک فضیلت ظاهری که بدون نقب زدن و بدون درونکاوی مشخص است این یک امر عادی است؛ اما آن اسرار درونی و فضایلی که در نهان و نهاد بعضی از افراد مستور است، آن بدون نقّابی و نقب زدن حاصل نمیشود که آنها را میگویند مناقب. به هر تقدیر خداوند فرمود که ما از این دوازده سبط و دوازده گروه دوازده نقیب مبعوث کردیم؛ اگر آنها انبیاء بودند حتماً جزء انبیای غیر اولوالعزم بودند و تابع شریعت موسای کلیم (سلام الله علیه) بودند که دارای کتاب بود و اگر جزء علما بودند باید جزء شاگردان موسای کلیم بودند و اگر رهبران سیاسی بودند باز در تحت تدبیر و تعلیم موسای کلیم (سلام الله علیه) بودند. به هر تقدیر برای هر کدام از این دوازده سبط و قبیله یک نماینده بود و رهبری کل را وجود مبارک موسای کلیم (سلام الله علیه) داشت که چنین سازماندهی بود، فرمود: ﴿وَ بَعَثْنا مِنْهُمُ اثْنَیْ عَشَرَ نَقیبًا﴾.
بیان معیت قیومیه الهی
آن گاه بعد از اینکه از آن تعهد سخنی به میان آمد و از این اعزام نمایندهها سخنی به میان آمد، فصل سوم بحث در این آیه این است که ﴿وَقالَ اللّهُ إِنّی مَعَکُمْ﴾ فرمود: خدا با شما است؛ معیت الهی یک معیت قیومیّه است که با همه است که در سورهٴ مبارکهٴ «حدید» فرمود: ﴿وَهُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ ما کُنْتُمْ﴾ . در اینجا این معیت قیومیّه به دو صورت ظهور کرده است: خدا همیشه با آدم است ﴿وَهُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ ما کُنْتُمْ﴾ که این معیت قیومیه هرگز رها نمیشود و هیچ کسی نیست که خدا با او نباشد، لکن این معیت قیومیه گاهی به صورت معیت خاصه یعنی لطف و رحمت ظهور میکند؛ مثل ﴿إِنَّ اللّهَ مَعَ الَّذینَ اتَّقَوْا وَالَّذینَ هُمْ مُحْسِنُون﴾ و مانند آن که این یک معیت خاصه است که همان معیت قیومیه به صورت لطف و صفا در اینجا ظهور میکند ﴿إِنَّ اللّهَ مَعَ الَّذینَ اتَّقَوْا وَالَّذینَ هُمْ مُحْسِنُونَ﴾ و مانند آن. گاهی همان معیت قیومیه به صورت قهر درمیآید؛ مثل ﴿إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصادِ﴾ که خدا در کمین تبهکاران است و با آنها است که میداند آنها چه میکنند تا فوراً آنها را بگیرد.
اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «فجر» فرمود: ﴿إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصادِ﴾ یک اصل کلی است و بعد از اینکه فرمود: ﴿إِرَمَ ذاتِ الْعِمادِ ٭ الَّتی لَمْ یُخْلَقْ مِثْلُها فِی الْبِلادِ ٭ وَثَمُودَ الَّذِینَ جَابُوا الصَّخْرَ بِالوَادِ ٭ وَ فِرْعَوْنَ ذِی اْلأَوْتادِ ٭ الَّذینَ طَغَوْا فِی الْبِلادِ ٭ فَأَکْثَرُوا فیهَا الْفَسادَ ٭ فَصَبَّ عَلَیْهِمْ رَبُّکَ سَوْطَ عَذابٍ} آن گاه {إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصادِ﴾ که این تعلیل است، اگر خدا با فرعون و عاد نبود و در کمین آنها نبود که آنها را با تازیانه عذاب تنبیه نمیکرد. بعد از اینکه جریان فرعون و عاد را یاد کرد و تعذیب آنها را ذکر فرمود، یک اصل کلی را به عنوان علت جامع یاد کرد و فرمود: ﴿إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصادِ﴾.
تبیین دو اصل مهم در معیت قیومیّه الهی
بنابراین آن معیت قیومیه که مطلق است ﴿وَهُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ ما کُنْتُمْ﴾؛ با هر کسی در هر شرایطی است (این اصل اوّل)، اصل دوم آن است که این معیت قیومیّه فقط صرف نظارت نیست که خدا ناظر باشد، بلکه برای آن است که اگر کسی راه راست را طی کرد فوراً او را تأیید کند که این میشود معیت خاصه که ﴿إِنَّ اللّهَ مَعَ الَّذینَ اتَّقَوْا وَالَّذینَ هُمْ مُحْسِنُونَ﴾ یا ﴿لا تَحْزَنْ إِنَّ اللّهَ مَعَنا﴾ یا موسای کلیم فرمود: ﴿إِنَّ مَعی رَبّی سَیَهْدینِ﴾ که یکی از آداب و سنن سفر این است که انسان مسافر این جمله قرآن را بخواند: ﴿إِنَّ مَعی رَبّی سَیَهْدینِ﴾ که این یک معیت خاصه است.
فصل سوم و بخش سوم آن است که چون خدا با همه است اگر دید کسی از راهنمایی خدا استفاده نکرد و جزء «نبذُوا کتاب اللّه وراء ظهورهم» شد، خدا با تبهکاران آست و همانجا آنها را میگیرد که میشود: ﴿إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصادِ﴾ ، اگر کمین است کمین کسی است که در راه ضلالت به سر میبرد و همان طوری که در کمین است و کسی که در صراط مستقیم ذکر میکند تا دست او را بگیرد، در کمین تبهکاران هم است تا آنها را زمینگیر کند، پس یک معیت مطلق است که جامع همه معیتهاست که در سوره «حدید» آمده است و یک معیت خاصه است که در آیه ﴿إِنَّ اللّهَ مَعَ الَّذینَ اتَّقَوْا﴾ و مانند آن آمده و یک معیت خاصه قهرآمیز است که در ﴿إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصادِ﴾ و مانند آن است.
بیان سه اصل مهم از آیه دوازدهم
در آیه دوازده سورهٴ مبارکهٴ «مائده» اول به آن اصل جامع اشاره کرد که ﴿إِنّی مَعَکُمْ﴾، من با شما هستم، اگر شما این پیمان مرا محترم شمردید پاداش شیرین به انتظار شما است که این میشود معیت خاصه و اگر این پیمان را نقض کردید کیفر تلخ به انتظار شما است که این میشود معیت قهرآمیز، پس آن سه فصل را ذات اقدس الهی در همین آیه دوازده سوره «مائده» با سه بیان تبیین کرد: فرمود که ما اول میثاق گرفتیم و برای اینکه نظم داخلیشان محفوظ باشد برای هر گروهی راهنما و رهبر و عالم و مدیر و مدبر اعزام کردیم که مجموع اینها زیر نظر موسای کلیم (سلام الله علیه) اداره میشد و بعد خدا به همه اینها فرمود: ﴿إِنّی مَعَکُم﴾؛ من با شما هستم. چه میکنم؟ حالا که من با شما هستم اگر شما این شرایط پنجگانه را رعایت کردید لطف خاص من در دنیا و آخرت شامل حال شما میشود و اگر این شرایط را رعایت نکردید قهر دنیا و آخرت دامنگیرتان خواهد شد که ناگزیر میشود سه بخش یا سه فصل از بحث: اوّل این است که ﴿وَقالَ اللّهُ إِنّی مَعَکُمْ﴾ که این جامع معیتین است و بعد فرمود: ﴿لَئِنْ أَقَمْتُمُ الصَّلاةَ وَآتَیْتُمُ الزَّکاةَ وَآمَنْتُمْ بِرُسُلی وَعَزَّرْتُمُوهُمْ وَأَقْرَضْتُمُ اللّهَ قَرْضًا حَسَنًا َلأُکَفِّرَنَّ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ وَلأُدْخِلَنَّکُمْ جَنّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا اْلأَنْهارُ فَمَنْ کَفَرَ بَعْدَ ذلِکَ مِنْکُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَواءَ السَّبیلِ﴾؛ منتها چون لطف الهی بیشتر از قهر اوست «سبقت رحمته غضبه» ، معمولاً بشارتها را به صورت تصریح یاد میکند و انذارها و تهدیدها را به صورت تلویح.
خاصیت سبقت رحمت بر غضب آن است که وعده را صریحاً یاد میکند و وعید را ضمناً؛ نظیر این آیه سورهٴ مبارکهٴ «ابراهیم» که ﴿لَئِنْ شَکَرْتُمْ َلأَزیدَنَّکُمْ وَلَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابی لَشَدیدٌ﴾ ؛ شما میبینید که نظم آیه به هم خورد و اما آن لطافت در همین بی نظمی است و به حسب ظاهر نظم اقتضا میکرد که اینچنین باشد: «لَئِنْ شَکَرْتُمْ َلأَزیدَنَّکُمْ وَلَئِنْ کَفَرْتُمْ لاعذبنکم» که بشود یک سیاق؛ اما عمداً ذات اقدس الهی این سیاق را به هم میزند تا معلوم بشود غضب به اندازه رحمت نیست و فرمود: ﴿لَئِنْ شَکَرْتُمْ َلأَزیدَنَّکُمْ﴾ که این یک وعده صریح است ﴿وَلَئِنْ کَفَرْتُمْ﴾ و نفرمود «لاعذبنکم»، فرمود: ﴿إِنَّ عَذابی لَشَدیدٌ﴾؛ ما یک دستگاه عذاب شدیدی داریم نه اینکه اعمال میکنیم، تلویحاً فرمود اِعمال میکنیم نه تصریحاً. عمداً این سبکها به هم میخورد تا اینکه سائل سؤال بکند که چطور اینچنین شد؟
ظرافتهای هنری در قرآن
در بحثهای قبل هم ملاحظه فرمودید که یکی از آن ظرافتهای قرآن کریم همین است که سبک را فوراً عوض میکند. الان شما در این پلاکاردها میبینید وقتی جملهای را مینویسند همه را با یک مرکب مینویسند و با یک جوهر مینویسند؟ مثلاً کلمه شهید را با جوهر سرخ مینویسند یا بعضی از القاب را درشتتر مینویسند و خواننده وقتی این پلاکارد را میخواند به آن کلمه که رسید متوقف میشود و سؤال میکند که چرا این کلمه را با مرکب دیگر نوشتهاند یا با جوهر دیگر نوشتهاند یا چرا درشتتر نوشتهاند؟ یا شما میبینید که در سخنرانی وقتی به جای حساس رسیدید صدایتان را بلندتر میکنید که آن وقت مخاطب میفهمد که این از یک اهمیت خاصی برخوردار است.
قرآن از این ظرایف زیاد دارد؛ گاهی میبینید به یک سبک یک جملهای است که پنج، شش کلمه همه مرفوع است و نظم ادبی اقتضا میکند که همه مرفوع باشد؛ ولی فوراً میبینید که در وسط یک کلمه را منصوب ذکر میکند تا آدم بایستد و توقف کند که چرا اینجا منصوب شد یا اِعراب را به سبک دیگر ذکر میکند. اینکه در خواندن گاهی انسان به یک حرف یا به یک کلمه که رسید صدا را بلند میکند یا در نوشتن میبینید که به سبک خاص مینویسد یا در تحریر و تدوین میبینید که اِعرابها را دگرگون میکند، اینها ظرافتهای هنری است که تا سؤال را برانگیزاند و مایه توقف بشود تا انسان بیشتر تدبر بکند که چطور شد که اینجا این کلمه با کلمات قبل و بعد یک اِعراب ندارد با اینکه باید یک اِعراب میداشت.
یکی از همان ظرایف هنری و ادبی قرآن کریم همین است که نظم را عمداً به هم میزند تا انسان سؤال بکند که این کتابی که سراسر فصیح است چرا نظم را به هم زد؟ چرا نفرمود «لئن کفرتم لاعذبنکم»؟ در شکر و رحمت فرمود: ﴿لَئِنْ شَکَرْتُمْ َلأَزیدَنَّکُمْ﴾ ؛ ولی در کفران نعمت نفرمود «لئن کفرتم لاعذبنکم»، بلکه فرمود: ﴿إِنَّ عَذابی لَشَدیدٌ﴾ که کم کم به این فکر میافتد این برای آن است که رحمت او بیش از غضب او است یا برای آن است که وعده را تصریحاً ذکر بکند و وعید را تلویحاً و دهها نکته که ممکن است کنار این استنباط بشود.
اینجا هم که فصل سوم این بخش اخیر آیه دوازده سوره «مائده» است از همین قبیل است که فرمود: اگر شما این شرایط پنجگانه را انجام دادید، از سوابق سوئتان و روی لغزشهایتان پرده میپوشیم و صرفنظر میکنیم و در دنیا آبرویتان را حفظ میکنیم و در آخرت آبرویتان را حفظ میکنیم و به بهشتتان هم میبریم که اینها را به صورت صریح ذکر کرد؛ اما دیگر نفرمود >لَئِنْ کَفَرْتُمْ<، بلکه فرمود {فَمَن کَفَرَ} و دیگر نفرمود من اینچنین و آنچنان میکنم، بلکه فرمود اگر کسی کافر شد از راه مستقیم بیرون رفت که این یک تهدید ضمنی است نه اینکه اصرار داشته باشد و تصریح کند به این تهدید.
جزئیات معیت الهی نسبت به بندگانش
حالا به جزئیات این آیه میپردازیم که فرمود: ﴿إِنّی مَعَکُمْ﴾؛ در هر حال من با شما هستم نه اینکه در هر حال معیت خاصه دارم یعنی با لطف، بلکه اصل معیت با شما است و نحوه اینکه آن معیت مهر باشد یا قهر به دست خود شما است. اگر این شرایط پنجگانه که بعضی مربوط به اصلاح خودتان و بعضی مربوط به تنظیم رابطه بین شما و خدای شما است و بعضی هم مربوط به تعدیل روابط بین شما و سایر افراد اجتماع است اگر این پنج شرط را انجام دادید، هم از زشتیهای شما ما سخن به میان نمیآوریم و آنها را میپوشانیم و هم وارد بهشتتان میکنیم.
﴿لَئِنْ أَقَمْتُمُ الصَّلاةَ﴾؛ اوّلین شرط اقامه نماز است که این در همه ادیان بوده و الآن به بنی اسرائیل و رهبران بنی اسرائیلی خطاب میکند ﴿وَآتَیْتُمُ الزَّکاةَ﴾، زکات هم در همه ادیان بوده و اختصاصی به اسلام ندارد ﴿وَآمَنْتُمْ بِرُسُلی﴾؛ اگر نماز را اقامه کردید که رابطه عبادی خودتان را با خدا برقرار کردید ﴿وَآتَیْتُمُ الزَّکاةَ﴾؛ رابطه بین خود و مسایل مالی جامعه را حفظ کردید ﴿وَآمَنْتُمْ بِرُسُلی﴾؛ به انبیای من، هم به انبیای گذشته هم به کسانی که فعلاً هستند و هم به انبیائی که بعداً میآیند شما ایمان آورده باشید، چون اینها موظفند به انبیایی که بعد میآیند ایمان بیاورند.
تبیین معنای تعزیر
﴿وَعَزَّرْتُمُوهُمْ﴾؛ انبیاء را یعنی چه انبیایی که فعلاً شما در محضر آنها هستید و چه انبیایی که بعداً نبوت آنها را درک میکنید، اگر آنها را تعزیر کردید؛ تعزیر یعنی توقیر و تکریم و گاهی هم تعزیر به معنای تأدیب میآید، سرّش آن است که اگر تعزیر به معنای توقیر و تکریم بود، در حقیقت انسان، بیگانه را از نفوذ به حریم آشنا باز میدارد و یک نحوه منعی است، چه اینکه تأدیب هم برای منع از بدرفتاری است و منع از ضلالت و گمراهی است و یک جامعی هم میتواند بین تعزیر و به معنای تعظیم و توقیر و تعزیر به معنای تنبیه یاد کرد، چه اینکه برایش جامعی ذکر کردند.
معنای تعزیر در اصطلاح فقهی
در اصطلاح فقهی تعزیر آن تأدیب مادون الحد است، اگر یک کسی کارش به اندازه حدّ رسید که حدّ بر او جاری میشود و اگر به اندازه حدّ نرسید تأدیب میشود علی ما یراه الحاکم و این تنبیه و تأدیب کمتر از حد را اصطلاحاً میگویند تعزیر که آن در اینجا محل بحث نیست. تعزیر در اینجا توقیر و تکریم و نصرت است، چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» درباره وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) چنین تعبیری آمده است. آیه 157سوره «اعراف» این است که پیامبر اسلام در کتب انبیای سلف معرفی شده است که ﴿الَّذینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ اْلأُمِّیَّ الَّذی یَجِدُونَهُ مَکْتُوبًا عِنْدَهُمْ فِی التَّوْراةِ وَاْلإِنْجیلِ یَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهاهُمْ عَنِ الْمُنْکَرِ وَیُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّباتِ وَیُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبائِثَ وَیَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَاْلأَغْلالَ الَّتی کانَتْ عَلَیْهِمْ﴾ و آن گاه در ذیل همین ایه 157 سوره «اعراف» فرمود: ﴿فَالَّذینَ آمَنُوا بِهِ وَعَزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ﴾ که اینجا تعزیر همان توقیر و تعظیم است ﴿وَنَصَرُوهُ وَاتَّبَعُوا النُّورَ الَّذی أُنْزِلَ مَعَهُ﴾؛ یعنی قرآن را پیروی کردند و قرآن نوری است که با پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نازل شده است ﴿أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾ .
بنابراین تعزیر چنین معنایی دارد که هر امتی موظف است که پیغمبر و حجت خدا را تعزیر یعنی توقیر و تعظیم کند و بزرگ بشمارد و حفظ کند، پس اصلاً ایمان به پیغمبر به تنهایی کافی نیست، بلکه تعظیم و نصرت او لازم است، حالا اگر کسی مؤمن بود به پیغمبر ولی او را در حفظ دین یاری نکرده است، او به عهد خدا وفا نکرده است. پس اقامه نماز (یک)، ایتاء زکات (دو)، ایمان به پیامبران (سه)، تعظیم و تجلیل و تکریم پیامبران و یاری آنها (چهار).
معنای قرض الحسنه
﴿وَأَقْرَضْتُمُ اللّهَ قَرْضًا حَسَنًا﴾ (این پنج) که این قرض الحسنه دادن اختصاصی به مسایل مالی ندارد و هر کار خیری و کار راجح و مستحبی قرض الحسنه است، چه این که کار واجب هم قرض الحسنه است؛ منتها چون تفصیل قاطعِ شرکت است نماز را فرمود، زکات را فرمود، ایمان به پیامبران را فرمود و تعظیم و تجلیل به انبیاء را فرمود که همه آنها واجب است، این قرض الحسنه یا مربوط است به واجبهای دیگر یا مربوط است به خصوص مستحبها که آن را میگویند قرض الحسنه.
منظور از قرض خصوصِ مسایل مالی نیست، بلکه هر عمل خیری را که انسان انجام میدهد به خدا قرض داده است و همان طوری که ذات اقدس الهی امین است و هرگز مال کسی را تضییع نمیکند، عمل خیر کسی را هم تضییع نمیکند، البته در نوع سورههایی که در آن سورهها سخن از قرض الحسنه خدا مطرح است، اوّلِ آن سوره تسبیح الهی مطرح است؛ یا به صورت ﴿یُسَبِّحُ لِلّهِ ما فِی السَّماواتِ وَما فِی اْلأَرْضِ﴾ است یا ﴿سَبَّحَ لِلّهِ ما فِی السَّماواتِ وَاْلأَرْضِ﴾ است که معلوم بشود خداوند منزه از هر حاجت است تا مبادا کسی خیال بکند اکنون که در اینجا مثلاً در سوره «حدید» دارد کیست که به خدا قرض الحسنه بدهد ، حالا خدا یا دین خدا احتیاج به یاری زید و عمر دارد این طور نیست.
امتحان الهی در امورات جانی و مالی
در همان سورهای که به نام پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است در آنجا فرمود: ﴿وَلَوْ یَشاءُ اللّهُ لاَنْتَصَرَ مِنْهُمْ وَلکِنْ لِیَبْلُوَا بَعْضَکُمْ بِبَعْضٍ﴾ ؛ اینکه من میگویم دین خدا را یاری کنید و در جبههها حضور پیدا کنید، نه برای آن است که خدا توان انتقام ندارد، بلکه او اگر بخواهد خودش انتصار میکند و انتصار یعنی انتقام؛ خداوند از کافران میتواند به خوبی انتقام بگیرد؛ ولی راه تکامل شما در این است که در جهاد شرکت کنید ﴿وَلَوْ یَشاءُ اللّهُ لاَنْتَصَرَ مِنْهُمْ وَلکِنْ لِیَبْلُوَا بَعْضَکُمْ بِبَعْضٍ﴾ که همین طور است. آنکه میگوید خدا دین خود را یاری کند من چرا بجنگم؟ این فکر، فکر یهودی است، مثل آن کسی که بگوید خدا خودش به این فقرا بدهد ما چرا بدهیم؟ این فکر هم فکر یهودی است. شما در سورهٴ مبارکهٴ «یس» میبینید که حرف آنها را یعنی یهودیها را که نقل میکند میگوید: ﴿أَ نُطْعِمُ مَنْ لَوْ یَشاءُ اللّهُ أَطْعَمَهُ﴾ ؛ اگر خوب است خود خدا به فقرا بدهد چرا ما بدهیم؟ اگر کمک به فقرا خوب است و باید به فکر آنها بود، خود خدا این کار را بکند ما چرا بکنیم؟
همین حرف را درباره جهاد احیاناً ممکن است کسی داشته باشد که اگر حفظ دین خدا لازم است و طرد مشرکین و کفار و بیگانگان لازم است، خود خدا بکند ما چرا بکنیم؟ هر دو فکر را که یهودیها داشتند ذات اقدس الهی در قرآن مطرح کرد و طرد کرد. در سورهٴ مبارکهٴ «یس» این مسایل مالی را مطرح کرد و فرمود که آنها میگویند: ﴿أَ نُطْعِمُ مَنْ لَوْ یَشاءُ اللّهُ أَطْعَمَهُ﴾ و بعد فرمود که افراد را خدا امتحان میکند و خدا اگر همه کارها را خودش باید بکند که شما امتحان نمیشوید و تکامل شما مشخص نمیشود. در آن سوره هم فرمود که ﴿وَلَوْ یَشاءُ اللّهُ لاَنْتَصَرَ مِنْهُمْ﴾؛ خدا اگر بخواهد یقیناً از کافران انتصار میکند انتقام میگیرد ﴿وَلکِنْ لِیَبْلُوَا بَعْضَکُمْ بِبَعْضٍ﴾ ؛ شماها را میخواهد امتحان کند، چون نشئه، نشئه امتحان است.
تسبیح کردن موجودات و قرض الحسنه در خطبه علی (ع)
در اینجا هم فرمود که اگر یک وقت سخن از قرض الحسنه مطرح است این نه برای آن است که خدا یا دین خدا نیازی به کار شما دارد، بلکه خدا میتواند دینش را حفظ بکند، لذا در آن سورهای که سخن از قرض الحسنه الهی مطرح است اوّلِ سوره این است که همه موجودات تسبیح میکنند و میگویند خدا منزه از نقص و عیب و حاجت و نیاز است و بعد فرمود: ﴿مَنْ ذَا الَّذی یُقْرِضُ اللّهَ قَرْضًا حَسَنًا﴾ .
همین جمع بندی که اوّلِ سوره تسبیح همگانی است و بعد در وسط سوره سخن از قرض الحسنه است یا در بعضی از سور سخن از استنصار الهی است، وجود مبارک حضرت امیر (سلام الله علیه) در نهجالبلاغه هر دو را کنار هم جمع کرد و فرمود: «فلم یستنصرکم من ذل وَلم یستقرضکم من قل استنصرکم وله جُنودُ السّماواتِ و الأرض و هو العزیز الحکیم، و استقرضکم وله خزائن السّماوات وَ الأرض» ؛ نه اینکه چون گرفتار قُلّ و قِلّت است از شما قرض الحسنه خواست و نه چون ـ معاذالله ـ ذلیل است از شما یاری طلب کرد، بلکه کسی که خزائن سماوات و ارض به دست اوست فرمود: ﴿مَنْ ذَا الَّذی یُقْرِضُ اللّهَ قَرْضًا حَسَنًا﴾ و کسی که جنود سماوات وارض در فرمان اوست فرمود: ﴿إِنْ تَنْصُرُوا اللّهَ یَنْصُرْکُمْ وَیُثَبِّتْ أَقْدامَکُمْ﴾ تا ما را بیازماید.
بنابراین هم مسئله ایمان به پیامبران مطرح است، هم تعظیم و توقیر آنها مطرح است و هم قرض الحسنه دادن و آن بار مالی جامعه را کشیدن مطرح است. فرمود: ﴿وَأَقْرَضْتُمُ اللّهَ قَرْضًا حَسَنًا﴾ و آن گاه ﴿لأُکَفِّرَنَّ عَنْکُمْ﴾ که حالا یک سلسله نکات ضعیفی هم است که فعل باب ثلاثی مزید و مصدر ثلاثی مجرد است، فرمود: ﴿أَقْرَضْتُمُ اللّهَ قَرْضًا حَسَنًا﴾ و اقراضاً حسنا نفرمود. گاهی اینچنین است که فعل ثلاثی مزید است و آن مصدری که به منزله مفعول مطلق است آن ثلاثی مجرد است؛ مثل ﴿وَاللّهُ أَنْبَتَکُمْ مِنَ اْلأَرْضِ نَباتًا﴾ یا درباره مریم (علیها السلام) آمده است که ﴿فَتَقَبَّلَها رَبُّها بِقَبُولٍ حَسَنٍ﴾ و نفرمود «بتقبل حسنٍ»؛ آنجا هم فرمود: ﴿وَاللّهُ أَنْبَتَکُمْ مِنَ اْلأَرْضِ نَباتًا﴾ نه اِنباتاً که از این تفاوتها در قرآن کریم کم نیست.
فرمود اگر این قرض الحسنهها را دادید آنگاه ﴿لأُکَفِّرَنَّ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ وَلأُدْخِلَنَّکُمْ جَنّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا اْلأَنْهارُ﴾؛ ما روی سیئه شما پرده میپوشانیم؛ کفر یعنی سَتر و تکفیر سیئات همان ستار بودن است، البته این غیر از بخشش و امثال ذلک است و این مقدمه است و بعد هم تهدید را ذکر کرد که به خواست خدا اگر نوبتی شد در بحث آینده [مطرح می¬شود].
«والحمدلله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است