display result search
منو
تفسیر آیات 8 تا 10 سوره مائده

تفسیر آیات 8 تا 10 سوره مائده

  • 1 تعداد قطعات
  • 38 دقیقه مدت قطعه
  • 127 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 8 تا 10 سوره مائده"
- قدردان بودن در مقابل نعمت امنیت
- تبیین تنوین تفخیم و تعظیم اجر الهی
- بیان موانع‌های اجرای قسط و عدل

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿یَاأَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُونُوا قَوَّامِینَ لِلّهِ شُهَدَاءَ بِالْقِسْطِ وَلاَ یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَی أَلَّا تَعْدِلُوا إِعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَی وَاتَّقُوا اللّهَ إِنَّ اللّهَ خَبِیرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ ٭ وَعَدَ اللّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الْصَّالِحَاتِ لَهُم مَغْفِرَةٌ وَأَجْرٌ عَظِیمٌ ٭ وَالَّذِینَ کَفَرُوا وَکَذَّبُوا بِآیَاتِنَا أُولئِکَ أَصْحَابُ الْجَحِیمِ﴾

خلاصه مباحث گذشته
قرآن در عین حال که بشر را به قسط و عدل دعوت می‌کند، راه‌های رسیدن به قسط و عدل و همچنین موانع رسیدن به قسط و عدل را هم تبیین می‌کند. برای برقراری قسط و عدل باید از هرگونه مانعی رهایی یافت و مانع یا علاقهٴ به یک شیء یا شخص است یا عداوت و دشمنی یک شیء یا شخص است، چون هم «حبّک للشیء یُعمی و یُصمّ» است و هم «بغض الشیء یعمی و یصم» است؛ هم محبت نمی‌گذارد که انسان سمیع و بصیر باشد و به آنچه که گفت: ﴿سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا﴾ عمل کند و هم عداوت نمی‌گذارد که سمیع و بصیر باشد و بگوید: ﴿سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا﴾. قرآن کریم همهٴ این موانع را یکی پس از دیگری یاد می‌کند.
در نوبت قبل آنچه که در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» مطرح شده بود بازگو شد؛ یعنی در آیهٴ ١٣٥ «نساء» فرمود که محبت خودتان، محبت پدر و مادر، محبت فرزندان و محبت نزدیکان باعث نشود که شما در شهادت به سود اینها شهادت بدهید و حق را رعایت نکنید یا توانگریِ توانگران یا فقر فقیران هیچ کدام در شهادت شما نقش نداشته باشد، بلکه معیار قسط و عدل باشد.
در آیهٴ محل بحث یعنی آیهٴ هشتم سورهٴ «مائده» فرمود که دشمنی با کفار سبب تجاوز از قسط و عدل نیست و در هر صورت کافر با شما در جنگ است و شما هم با او در جنگید، شما موظفید که ﴿أَشِدَّاءُ عَلَی الْکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ﴾ باشید؛ ولی آن هم یک قسط و عدلی دارد؛ کافر با شما در جنگ است و شما هم با او در جنگید که خود جنگ کردن هم یک معیار عدلی دارد و در جنگ هم فرمودند که شما تعدی نکنید ، زنهای آنها، فرزندهای آنها و سالمندان آنها را نکشید و آنها را هم مُثله نکنید. پس رعایت قسط و عدل حتی نسبت به دشمن هم واجب است، برای اینکه دشمن یک مرزی دارد و عداوت و اجرای دستورات الهی [هم ضرری دارد].
در این آیهٴ محل بحث یعنی آیهٴ هشت سورهٴ «مائده» فرمود که دشمنی با یک گروه که این دشمنی شما هم حق است، وادارتان نکند که از عدالت بیرون بروید، چه رسد به آنجا که دشمنی بیجا و باطل است. یک وقت انسان نسبت به یک فرد متدیّنی عداوت دارد و این عداوتش باعث می‌شود که علیه او شهادت می‌دهد که این خیلی بدتر از آن است که دربارهٴ کافر یاد شده است. فرمود نسبت به کافر شما در عین حال که دشمنید و دشمنی شما نسبت به آنها حق است؛ ولی دشمنی هم یک معیاری دارد و این باعث نشود که تعدی کنید. اگر نسبت به کافر حق تعدی ندارید، نسبت به مسلمان و مؤمن به طریق اولی حق تعدی ندارید و اگر رعایت قسط و عدل نسبت به کافران واجب است، رعایت قسط و عدل نسبت به مسلمانها یقیناً واجب است و اثر بهتری هم خواهد داشت.
در آیهٴ دوم همین سورهٴ مبارکهٴ «مائده» که چند روز قبل بحث شد، آنجا هم فرمود: ﴿وَلا یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ أَن صَدُّوکُمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ أَن تَعْتَدُوا﴾؛ اگر آنها نگذاشتند که شما به زیارت بیت خدا بروید، اکنون که قدرت به دست شما رسید شما تعدی نکنید و از مرز عدل فاصله نگیرید. در همان‌جا قبلاً بحث شد که ﴿بِمِثْلِ مَا اعْتَدَی عَلَیْکُمْ﴾ ؛ آنچه که حق‌الناس است مِثل است و بعضی از امور است که حق الله است و مِثل نیست؛ مثلاً اگر کسی غصب کرده است دیگری حق غصب ندارد. در زدن، در قصاص نفس و در قصاص طرف مِثل دارد؛ ولی بعضی از امور است که مِثل ندارد و نباید آن‌چنان قصاص شوند، بلکه محکمه شرع باید کیفر خاص او را معین کند. به هر تقدیر عداوت نسبت به کافر هرگز موجب تعدّی از مرز قسط و عدل نیست.
بیان موانع‌های اجرای قسط و عدل
برای اینکه چیزی مانع از اجرای عدل نشود، مسئله از این وسیع‌تر بحث خواهد شد. در سورهٴ مبارکهٴ «توبه» مسئلهٴ جهاد را مطرح کرد و فرمود که هیچ یک از این علاقه‌ها مانع حضور شما در جبهه‌ها نباشد؛ در سورهٴ مبارکهٴ «توبه» آیهٴ ٢٤ فرمود: ﴿قُلْ إِن کَانَ آبَاؤُکُمْ وَأَبْنَاؤُکُمْ وَإِخْوَانُکُمْ وَأَزْوَاجُکُمْ وَعَشِیرَتُکُمْ وَأَمْوَالٌ اقْتَرَفْتُمُوهَا وَتِجَارَةٌ تَخْشَوْنَ کَسَادَهَا وَمَسَاکِنُ تَرْضَوْنَهَا أَحَبَّ إِلَیْکُم مِنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ وَجِهَادٍ فِی سَبِیلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّی یَأْتِیَ اللّهُ بِأَمْرِهِ﴾؛ یعنی در هنگام جهاد نباید علاقهٴ به پدر و فرزند و برادر و همسر و قبیله و مال یا علاقهٴ به تجارت و مسکن مانع از حضور در جبهه‌ها باشد، پس آن علاقه‌ها می‌توانند رهزن باشند و مانع از قسط و عدل باشند، چون عادل کسی است که به واجبها می‌پردازد و از حرام می‌گریزد.
در پایان سورهٴ مبارکهٴ «مجادله» هم مشابه همین مطلب را یاد کرد و فرمود: ﴿لاَ تَجِدُ قَوْماً یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ یُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَوْ کَانُوا آبَاءَهُمْ أَوْ أَبْنَاءَهُمْ أَوْ إِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِیرَتَهُمْ﴾؛ مؤمنین این‌چنین نیستند که کسی که در مقابل حدِّ الهی برای خود حدّی مشخص کرد و از حدّ الهی تعدّی کرده است، مؤمنین هرگز علاقه‌ای به آنها نخواهند داشت ولو آنها پدران یا فرزندان یا برادران یا اقوام اینها باشند.
بنابراین برای اجرای قسط و عدل بهترین راه تعدیل محبت و غضب است که محبت انسان را نابینا نکند و غضب هم انسان را نابینا نکند، چون طبع محبت آن است «حبّک للشیء یُعمی و یُصِمّ» و طبع غضب هم آن است «بغضک الشیء یعمی و یصم» و برای اینکه این‌گونه از آثار حاد پیدا نشود، لذا همهٴ اینها را تحلیل فرمود و تبیین کرد و آن‌گاه دستور داد که قسط و عدل کنید، چه اینکه در مسایل خانوادگی دربارهٴ مسایل مالی هم در سورهٴ مبارکهٴ «تغابن» آیهٴ چهارده و پانزده این‌چنین فرمود: ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنوا إِنَّ مِنْ أَزْوَاجِکُمْ وَأَوْلاَدِکُمْ عَدُوّاً لَّکُمْ فَاحْذَرُوهُمْ وَإِن تَعْفُوا وَتَصْفَحُوا وَتَغْفِرُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ ٭ إِنَّمَا أَمْوَالُکُمْ وَأَوْلاَدُکُمْ فِتْنَةٌ وَاللَّهُ عِندَهُ أَجْرٌ عَظِیمٌ﴾؛ دربارهٴ اینکه همسر و فرزند دشمن‌اند، به عنوان موجبهٴ جزئیه یاد کرد نه به عنوان موجبهٴ کلیه و نفرمود همهٴ ازواج و اولاد دشمن‌اند، بلکه فرمود: ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنوا إِنَّ مِنْ أَزْوَاجِکُمْ وَأَوْلاَدِکُمْ عَدُوّاً لَّکُمْ﴾؛ ولی دربارهٴ اینکه اموال و اولاد امتحان الهی‌اند، این را به صورت موجبهٴ کلیه یاد کرد و فرمود: ﴿إِنَّمَا أَمْوَالُکُمْ وَأَوْلاَدُکُمْ فِتْنَةٌ﴾ که این دیگر اختصاصی به بعض دون بعض ندارد.
آنهایی که فرزندان خوب دارند و همسران با ایمان دارند این امتحان الهی است، چه اینکه فرزندان بد هم امتحان الهی‌اند و اما درباره عداوت و دشمنی فرمود آنها که فرزندان خوب و همسران خوب دارند، آنها دشمنی در خانه ندارند، چون مؤمن دشمن مؤمن نیست که او را از مسیر حق جدا کند، لذا در آیهٴ چهارده سورهٴ «تغابن» به صورت موجبهٴ جزئیه ذکر فرمود که ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنوا إِنَّ مِنْ أَزْوَاجِکُمْ وَأَوْلاَدِکُمْ عَدُوّاً لَّکُمْ﴾؛ ولی در آیهٴ پانزده همان سورهٴ «تغابن» به صورت موجبهٴ کلیه یاد کرد و فرمود: ﴿إنَّمَا أَمْوَالُکُمْ وَأَوْلاَدُکُمْ فِتْنَةٌ﴾. وقتی همهٴ این امور تحلیل شد و تبیین شد که هیچ کدام نمی‌توانند و نباید مانع اجرای قسط و عدل باشند، آن‌گاه فرمود: ﴿یَاأَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُونُوا قَوَّامِینَ لِلّهِ شُهَدَاءَ بِالْقِسْطِ﴾.
بیان تعصب‌های جاهلی در قرآن
بعضی از امور است که مربوط به مسایل قبیلگی است نه مسائل خانوادگی که آن را هم در سورهٴ مبارکهٴ «فتح» تقبیح کرد؛ در آیهٴ ٢٦ سورهٴ مبارکهٴ «فتح» فرمود: ﴿إِذْ جَعَلَ الَّذِینَ کَفَرُوا فِی قُلوبِهِمُ الْحَمِیَّةَ حَمِیَّةَ الْجَاهِلِیَّةِ﴾؛ تعصّبهای باطل را هم قرآن کریم حمیّتها و تعصّب جاهلی می‌داند و این را هم طرد می‌کند، پس تعصب بیجا، محبت بیجا، عداوت بیجا، علاقه‌های بیجا، گرایشهای بیجا و گریزهای بیجا همهٴ اینها را بررسی کرد و بعد فرمود: ﴿کُونُوا قَوَّامِینَ لِلّهِ﴾، چنین دینی می‌تواند جهانی باشد، لذا تحدی هم فرمود که شما آیا می‌توانید قانونی این‌چنین بیاورید که همهٴ بشر را با یک چشم نگاه بکند؟
بعد از اینکه فرمود: ﴿یَاأَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُونُوا قَوَّامِینَ لِلّهِ شُهَدَاءَ بِالْقِسْطِ﴾ و این جمله اوّل را که به عنوان امر است یاد کرد، آن‌گاه نهی فرمود: ﴿وَلاَ یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَی أَلَّا تَعْدِلُوا﴾ (این جمله دوم) و جمله سوم آن است که فرمود: ﴿اعْدِلُوا﴾، چرا؟ چون ﴿هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَی﴾.
نقش عدالت و تقوا در زندگی انسانها
حالا عدالت کنید برای اینکه عدالت به تقوا نزدیک‌تر است یا عدالت برای پرهیز از جهنم نزدیک‌تر است؟ «تقوی الله» است یا «تقوی النار»؟ هر دویش حق است و این کلمهٴ «افعل»، «افعل» تعیینی است نه «افعل» تفضیلی و این‌چنین نیست که عدالت به تقوا نزدیک‌تر از ظلم باشد که ظلم هم به تقوا نزدیک باشد ولی عدالت به تقوا نزدیک‌تر باشد این‌چنین نیست، بلکه نظیر ﴿أُولُوا الأرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْضٍ﴾ این «افعل» تعیینی است. ﴿إِعْدِلُوا﴾ که ﴿هُوَ﴾ آن عدل ﴿أَقْرَبُ لِلْتَّقْوَی﴾ است؛ یعنی این عدل به تقوا نزدیک است و غیر عدل از تقوا دور است؛ خواه به معنای «تقوی الله» باشد و خواه به معنای پرهیز از آتش ﴿فَاتَّقُوْا النَّارَ الَّتِی وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ﴾ یا ﴿قُوا أَنفُسَکُمْ وَأَهْلِیکُمْ نَاراً وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ﴾ .
بعد از اینکه فرمود: ﴿کُونُوا قَوَّامِینَ لِلّهِ شُهَدَاءَ بِالقِسْطِ﴾ که جمله اوّل بود و در جملهٴ دوم نهی کرد و فرمود: ﴿وَلاَ یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَی أَلَّا تَعْدِلُوا﴾ و در جملهٴ سوم مجدّداً امر به عدل کرد و فرمود: ﴿إِعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَی﴾، در جملهٴ چهارم مستقیماً ما را به تقوا امر کرد و فرمود: ﴿وَاتَّقُوا اللّهَ﴾ و تحلیل همهٴ اینها هم این است که ﴿إِنَّ اللّهَ خَبِیرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ﴾. معیار تقواست؛ تقوای از خدا و تقوای از آتش الهی. در مسایل خانوادگی هم گاهی دستور می‌دهد که شما گذشت کنید، برای اینکه این گذشت به تقوا نزدیک‌تر است.
در آیهٴ ٢٣٧ سورهٴ مبارکهٴ «بقره» که بحثش قبلاً گذشت این بود که فرمود: ﴿وَإِن طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِن قَبْلِ أَن تَمَسُّوهُنَّ وَقَدْ فَرَضْتُمْ لَهُنَّ فَرِیضَةً فَنِصْفُ مَا فَرَضْتُمْ إِلاَّ أَن یَعْفُونَ أَوْ یَعْفُوَا الَّذِی بِیَدِهِ عُقْدَةُ النِّکَاحِ وَأَن تَعْفُوا أَقْرَبُ لِلْتَّقْوَی﴾ که اینجا این اقرب می‌تواند افعل تفضیل باشد؛ شما اگر از حقتان بگذرید و از مهر و مانند آن بگذرید این به تقوا نزدیک‌تر است و این گذشت از حق شخصی واجب نیست؛ ولی راجح است، چنین امری که راجح است نه واجب، به تقوا نزدیک‌تر است؛ ولی آن امری که واجب است قریب به تقواست نه اقرب به تقوا، پس آیهٴ ٢٣٧ سورهٴ «بقره» معنای افعل تفضیل را دارد و اما آیهٴ محل بحث؛ یعنی آیه هشت سورهٴ مبارکهٴ «مائده» معنای افعل تعیین را دارد که ﴿إِعْدِلُوا هُوَ﴾ آن عدل تنها چیزی است که به تقوا نزدیک‌ است.
به هر تقدیر در ذیل آیهٴ ١٣٥ سورهٴ مبارکهٴ «نساء» آنجا فرمود: ﴿فَإِنَّ اللّهَ کَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیراً﴾ و اینجا هم یعنی ذیل آیهٴ هشت سورهٴ «مائده» فرمود: ﴿إِنَّ اللَّهَ خَبِیرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ﴾؛ یعنی بدانید که در مشهد و محضر ذات اقدس الهی هستید و همهٴ این احکام را ذات اقدس الهی می‌داند و از درونتان باخبر است، آن‌گاه خدایی که از درونتان باخبر است انبیا را با تبشیر و انذار فرستاده و تبشیرِ انبیا به صورت وعدهٴ الهی و انذار انبیا همان وعید الهی است که حالا وعد و وعید خود را در آیهٴ نُه و ده ذکر می‌کند و جداگانه فرمود: ﴿وَعَدَ اللّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الْصَّالِحَاتِ لَهُم مَغْفِرَةٌ وَأَجْرٌ عَظِیمٌ﴾ که این وعده الهی است، ﴿وَالَّذِینَ کَفَرُوا وَکَذَّبُوا بِآیَاتِنَا أُولئِکَ أَصْحَابُ الْجَحِیمِ﴾ و این وعید الهی است. دربارهٴ وعد الهی هم عنوان وعد را ذکر کرد و هم لحن تعبیر طوری است که همراه با تأکید است؛ دربارهٴ وعید این‌چنین نفرمود.
معیار وعده الهی
دربارهٴ وعده که آیهٴ نُه همین سورهٴ «مائده» است اوّل فرمود: ﴿وَعَدَ اللَّهُ﴾؛ خدا به شما وعده داد، البته وعدهٴ خدا برای کسی است که مؤمن باشد و به ایمانش عمل بکند و برابر ایمانش عمل بکند، چون قبلاً هم ملاحظه فرمودید که وعدهٴ الهی برای کسی است که این دو رکن را داشته باشد؛ یعنی هم مؤمن باشد و هم برابر ایمانش عمل بکند ﴿وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾. وقتی گفت ﴿الله﴾ وعده داد، انسان مطمئن است که به وعده‌اش وفا می‌کند، زیرا خلف وعده یا برای جهل است یا برای نسیان است یا برای عجز است یا برای حاجت است یا برای بخل است که همهٴ اینها جزء صفات سلبیهٴ ذات اقدس الهی است. اگر کسی وعده داد و به وعده عمل نکرد یا برای این است که نمی‌داند وفای به وعده واجب است و مانند آن یا می‌داند ولی یادش رفته است یا یادش است ولی توانایی ندارد یا قدرت دارد ولی بخیل است یا قدرت دارد ولی فعلاً احتیاج هم دارد که در اثر یکی از این موانع به وعده وفا نکند، ذات اقدس الهی منزه از همهٴ این صفات سلبیه است و از این نقصها منزه است. وقتی گفتند الله وعده داد، انسان مطمئن است که این وعده را انجاز می‌کند.
به چه کسی وعده داد؟ به کسانی که مؤمن‌اند و برابر ایمان اعمال صالح دارند؛ اما نفرمود که خدا به اینها وعدهٴ مغفرت داد و نفرمود: ‌«‌وعد الله الذین آمنوا وعملوا الصالحات مغفرة و اجراً عظیماً» این‌چنین نفرمود، بلکه فرمود: ﴿وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾، آن‌گاه انسان سؤال می‌کند که به چه چیزی وعده داد؟ مصداق وعده را به جملهٴ اسمیه ذکر می‌کند که خود این ﴿لَهُم مَغْفِرَةٌ وَأَجْرٌ عَظِیمٌ﴾ مصداقی است برای وعده. پس یک وقتی می‌فرماید که ﴿وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنْهُم مَغْفِرَةً وَأَجْراً عَظِیماً﴾ و یک وقت می‌فرماید: ﴿وَعَدَ اللّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الْصَّالِحَاتِ لَهُم مَغْفِرَةٌ وَأَجْرٌ عَظِیمٌ﴾ که دومی قوی‌تر از اوّلی است و خود دومی جمله‌ای است که به تنهایی وعده را به همراه دارد.
تبیین تنوین تفخیم و تعظیم اجر الهی
مطلب بعدی آن است که تنوین در این‌گونه از موارد تنوین تفخیم و تعظیم است، گذشته از اینکه اجر را خدا به عظمت یاد کرد و فرمود: ﴿أَجْرٌ عَظِیمٌ﴾، چه اینکه در موارد دیگر فرمود: ﴿لَهُمْ أَجْرٌ کَبِیرٌ﴾ ، ﴿لَهُمْ أَجْرٌ کَرِیم﴾ ؛ چیزی را که خدا به عظمت، به کرامت و به بزرگی بستاید و بفرماید مؤمنِ با عمل و مؤمنی که دارای عمل صالح است اجرش کبیر است اجرش کریم است اجرش عظیم است، کسی نمی‌تواند به کنه آن اجر پی ببرد، لذا در بعضی از آیات حوامیم فرمود: ﴿فَلاَ تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِیَ لَهُم مِن قُرَّةٍ أَعْیُنٍ﴾ ؛ کسی نمی‌داند که خدا در برابر اعمال او چه چیز به او وعده داده است و چه چیز به او خواهد داد، زیرا آنچه که او در دنیا دید و شنید متاع دنیا و متاع فانی و زودگذر است و چیزهایی در بهشت است که نمونه‌اش در دنیا نیست و قابل تشبیه نیست، لذا می‌فرماید که ﴿فَلاَ تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِیَ لَهُم مِن قُرَّةٍ أَعْیُنٍ﴾، چه اینکه در بخشهای دیگر هم فرمود: ﴿لَهُم مَا یَشَاؤُونَ فِیهَا وَلَدَیْنَا مَزِیدٌ﴾ ؛ در بهشت بهشتیها هر چه بخواهند برای آنها حاصل است، گاهی می‌فرماید: ﴿فِیهَا مَا تَشْتَهِیهِ الأنفُسُ وَتَلَذُّ الأعْیُنُ﴾ و گاهی می‌فرماید: ﴿لَهُم مَا یَشَاؤُونَ فِیهَا﴾ که این ﴿لَهُم مَا یَشَاؤُونَ فِیهَا﴾ غیر از ﴿فِیهَا مَا تَشْتَهِیهِ الأنفُسُ وَتَلَذُّ الأعْیُنُ﴾ است.
یک وقتی انسان می‌گوید در فلان مکان میوه‌های فراوان هر چه دلپذیر باشد آنجا هست؛ اما معنایش این نیست که هر چه به دلخواه شما به شما بدهند این‌چنین نیست؛ هر چه خواستنی است آنجا هست و یک وقتی انسان می‌رود می‌گوید که هر چه دلپذیر است در فلان مغازه هست؛ اما وسیلهٴ فراهم کردن ندارد و این ﴿فِیهَا مَا تَشْتَهِیهِ الأنفُسُ وَتَلَذُّ الأعْیُنُ﴾ چنین مطلبی را دارد؛ اما آن آیه که فرمود: ﴿لَهُم مَا یَشَاؤُونَ فِیهَا وَلَدَیْنَا مَزِیدٌ﴾، معنایش این است که هرچه بخواهند به آنها می‌دهند؛ منتها انسان چیز بد نمی‌خواهد، چون اصلاً لغو در آنجا نیست ؛ اما آنکه فرمود: ﴿وَلَدَیْنَا مَزِیدٌ﴾؛ یعنی بعضی از کرامتها و نعمتهای بهشت فوق خواست آنهاست.
قبلاً هم مشابه این بحثش گذشت که خواست هر کسی به اندازهٴ معرفت اوست و اگر معرفت محدود باشد خواست و آرزو هم محدود است؛ الآن شما وقتی که آرزوها را بررسی می‌کنید و از افراد عادی سؤال می‌کنید که چه می‌خواهید؟ اینها می‌گویند ما مسکن می‌خواهیم، همسر می‌خواهیم، فرزند می‌خواهیم، آبرو می‌خواهیم، سعادت می‌خواهیم و از این چیزها؛ اما حالا بگویند که ما علاقه‌مند باشیم که مثلاً نسخهٴ خطی که احادیث اهل بیت در آن است و به برکت صحابه نوشته شده آن را پیدا کنیم، این را خیلیها چنین تمنّی را ندارند، برای اینکه اصلاً نمی‌دانند چنین نسخه‌ای در عالم هست و چنین چیزی هست و این نسخهٴ خطی فلان کتاب را همه آرزو نمی‌کنند. بعضی از افراد وقتی ندانند که چه چیزی کمال است، آن را طلب هم نمی‌کنند و آرزو هم نمی‌کنند، فوق آرزوی آنهاست.
فرمود در بهشت چیزهایی است که فوق آرزوی شماست، برای اینکه آرزو به اندازه درک است و درک شما به کنه بهشت نمی‌رسد. به هر تقدیر چنین وعده‌هایی را ذات اقدس الهی داد، لذا می‌فرماید: ﴿فَلاَ تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِیَ لَهُم مِن قُرَّةٍ أَعْیُنٍ﴾ . در این‌گونه از موارد که فرمود: ﴿لَهُم مَغْفِرَةٌ وَأَجْرٌ عَظِیمٌ﴾ که لحن عبارت را برگرداند و به صورت جمله اسمیه آورده است برای آن است که خود این یک وعدهٴ مستقل است و اگر می‌فرمود: ‌«‌مغفرة و اجراً عظیماً» این معنای پر‌محتوا را نمی‌فهماند (این دربارهٴ تبشیر الهی و وعده الهی).
دربارهٴ انذار و وعید الهی فرمود: ﴿وَالَّذِینَ کَفَرُوا وَکَذَّبُوا بِآیَاتِنَا أُولئِکَ أَصْحَابُ الْجَحِیمِ﴾؛ دربارهٴ مؤمنین فرمود آنهایی که مؤمن‌اند و برابر ایمان عمل کردند، مغفرت و اجر عظیم پاداش آنهاست و آنها که کافرند و طبق کفرشان آیات الهی را تکذیب کردند، آنها هم اصحاب جحیم‌اند که شاید از او خلود را هم بشود استنباط کرد؛ اما کسی که کافر باشد و تکذیب نکند و کافری است که در صدد انکار نیست، بلکه قبول نکرده است نه اینکه بیاید علناً تکذیب بکند و در برابر وحی و رسالت موضع بگیرد و مانند آن این‌چنین نیست یا مؤمنی است که برابر ایمانش عمل نکرده است، این دو گروه از وعده و وعید این دو آیه بیرون‌اند؛ یعنی اگر کسی مؤمن بود ولی برابر ایمان عمل نکرد، از وعدهٴ آیهٴ نُه سورهٴ «مائده» خارج است، چه اینکه اگر کسی کافر بود ولی آیات الهی را تکذیب نکرد و در برابر وحی و رسالت موضع نگرفت، از این تحدید بیرون است. آیات دیگری هم است که مربوط به گروه اوّل و گروه دوم است که آن بحث دیگری دارد؛ ولی این دو آیه شامل آن افراد نمی‌شود.
‌فرق بین معنای انکار و تکذیب
نکار غیر از تکذیب است؛ یک وقت است که نمی‌پذیرد و یک وقت است که موضع می‌گیرد؛ یعنی می‌گوید ـ معاذ الله ـ رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) دروغ می‌گوید و افترا می‌بندد و سودطلب است، همان حرفی که فرعون زده است و گفت: ﴿إِنِّی أَخَافُ أَن یُبَدِّلَ دِینَکُمْ﴾ ؛ اینها مفسدند و اینها می‌خواهند مصر را آشوب بکنند و اینها می‌خواهند شما را از این تمدن بازدارند و همین حرفهای مکذّبانهٴ فرعون پلید که گفت: او و برادرش ﴿یَذْهَبَا بِطَرِیقَتِکُمُ الْمُثْلَی﴾ ؛ اینها قصد افساد دارند و قصد عوام فریبی دارند و مانند آن که این را می‌گویند تکذیب که پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را به کذب منسوب می‌کنند و وحی را به کذب خبری و پیغمبر را به کذب مخبری متهم می‌کنند.
یک وقت است که کسی کاری به این حرفها ندارد؛ ولی نمی‌پذیرد و البته کفر همان انکار است ولی تکذیب را به همراه ندارد. قرآن دربارهٴ آن دو گروه؛ یعنی مؤمن بی‌عمل و همچنین کافر بی‌تکذیب در این آیهٴ نُه و ده ساکت است، البته آیات دیگری است که راجع به آنها بحث می‌کند. بعضی از روایاتی که در تفسیر شریف نورالثقلین آمده است و مربوط به بحثهای گذشته است آن را هم لابد ملاحظه فرمودید که آن از باب تطبیق است نه تفسیر؛ مثلاً در ذیل آیهٴ هفت همین سورهٴ «مائده» که فرمود: ﴿وَاذْکُرُوا نِعْمَةَ اللّهِ عَلَیْکُمْ وَمِیثَاقَهُ الَّذِی وَاثَقَکُم بِهِ﴾ این را به ولایت حضرت امیر(سلام الله علیه) تطبیق کرد ، البته این از بارزترین مواثیق الهی است؛ اما مخصوص به مسئله ولایت نیست و همهٴ احکام الهی را شامل می‌شود.
آیهٴ یازده سورهٴ مبارکهٴ «مائده» این است: ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ هَمَّ قَوْمٌ أَن یَبْسُطُوا إِلَیْکُمْ أَیْدِیَهُمْ فَکَفَّ أَیْدِیَهُمْ عَنْکُمْ وَاتَّقُوا اللّهَ وَعَلَی اللّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ﴾؛ فرمود: شما این نعمت امنیتی که دارید قدردان باشید و به یاد این نعمت الهی باشید، گرچه در بعضی از موارد نظیر جریان حدیبیه و مانند آن را به خصوص قرآن نام برد ولی در اینجا یک اصل جامع را ذکر می‌کند و می‌فرماید دشمنان شما قصد دست درازی داشتند؛ ولی خدا دست آنها را کوتاه کرد و نگذاشت تحت سلطهٴ آنها قرار بگیرید.
قدردان بودن در مقابل نعمت امنیت
﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللّهِ عَلَیْکُمْ﴾؛ این نعمت امنیت را فراموش نکنید که خدا به شما داده است ﴿إِذْ هَمَّ قَوْمٌ أَن یَبْسُطُوا إِلَیْکُمْ أَیْدِیَهُمْ﴾؛ عده‌ای همت گماشتند که به طرف شما دست درازی کنند و بسط ید پیدا کنند و نسبت به شما مبسوط‌الید باشند ﴿أَن یَبْسُطُوا إِلَیْکُمْ أَیْدِیَهُمْ فَکَفَّ أَیْدِیَهُمْ عَنْکُمْ﴾؛ خداوند دست آنها را از شما بازداشت، به یاد چنین نعمتی باشید، البته این قابل تطبیق است بر نوع جنگهایی که یک طرفه یا دو طرفه بود، چه در مکه و چه در مدینه؛ در مدینه که جنگهای فراوانی بود جنگ بدر و احد و خندق و مانند آن بود و در مکه گرچه محیط برای مسلمین ناامن بود ولی در هر صورت خدا اینها را حفظ کرده است؛ اما قسمت مهم فشار جنگی در مکه بود.
فرمود خداوند آنها را از مبسوط‌الید بودن بازداشت، با اینکه همه امکانات را به حسب ظاهر آنها داشتند و شما فاقد امکانات اولیه بودید، این نعمت را فراموش نکنید. تذکر این نعمت هم در چند جای قرآن کریم آمده که فرمود به یاد نعمت الهی باشید ﴿إِذْ کُنْتُمْ قَلِیلاً فَکَثَّرَکُمْ﴾ ؛ گروهتان کم بود خدا زیادتان کرد و محیطتان ناامن بود که ﴿تَخَافُونَ أَن یَتَخَطَّفَکُمُ النَّاسُ فَآوَاکُمْ وَأَیَّدَکُم﴾ ؛ شما ترس اختطاف داشتید و الآن شما ببینید که در بعضی از منطقه‌های ناامن آدم ربایی رسم است و این صهیونیست این کار را می‌کند و آن استکبار این کار را می‌کند که این آدم‌ربایی را می‌گویند اختطاف. آنچه را که یک شاهین و کرکس از یک کبوتر و گنجشک می‌گیرند، این حالت را می‌گویند اختطاف و ربودن، خطفه یعنی ربودن.
فرمود شما به یاد آن روزی باشید که ضعیف بودید و قلیل بودید ﴿تَخَافُونَ أَن یَتَخَطَّفَکُمُ النَّاسُ فَآوَاکُمْ وَأَیَّدَکُم﴾؛ خدا به شما مأوا داد و نصرت داد و منطقهٴ شما را هم امن کرد. مشابه آن این است که ﴿الَّذِی أَطْعَمَهُم مِن جُوعٍ وَآمَنَهُم مِنْ خَوْفٍ﴾ ؛ حرم را هم قرآن کریم محترم شمرد و امن کرد، البته امنیت حرم اختصاص به خصوص مسلمین ندارد. همه جا ناامن بود و داخل مکه امن بود و داخل حرم امن بود؛ ولی در همان داخل حرم جا برای مسلمین نبود و خداوند به مسلمانها می‌فرماید که ما شما را از آن حالتی که می‌ترسیدید ربوده بشوید رهایی بخشیدیم و آزادتان کردیم. در اینجا هم می‌فرماید که عده‌ای همت گماردند که نسبت به شما مبسوط‌الید بشوند و خدا دست آنها را کوتاه کرده است، به یاد نعمت الهی باشید ﴿وَاتَّقُوا اللّهَ وَعَلَی اللّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ﴾ .
آثار توکل کردن به خدا
اگر کسی به یاد نعمت حق بود پرهیز از آتش و پرهیز از نافرمانی خدا را خواهد داشت و برای اینکه ما هم از چنین نعمتی برخوردار باشیم فرمود: ﴿وَعَلَی اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ﴾؛ شما در بحثهای تکوینی و در بحثهای تشریعی تنها تکیه‌گاهتان خدا باشد و هر روز دشمنی که بخواهد نسبت به شما بسط ید پیدا کند خدا دستش را کوتاه می‌کند. این وعدهٴ الهی است که ﴿إِن تَنصُرُوا اللَّهَ یَنصُرْکُمْ وَیُثَبِّتْ أَقْدَامَکُمْ﴾ و این وعده الهی است و خداوند هم که ﴿لاَ یُخْلِفُ اللَّهُ الْمِیعَادَ﴾ . شما توکل بکنید بر خدا، خداوند دست دشمنها را کوتاه می‌کند و این اختصاصی به صدر اسلام ندارد، این کتاب، کتاب ابدی است و همواره مسلمین مشمول این ندا هستند و دشمنان هم مشمول آن طرد و کف هستند.
در مسئلهٴ توکل؛ یعنی انسان وکیل می‌گیرد و به وکیل تکیه می‌کند و هر عاجزی در هر صورت نیازمند به وکیل است و اگر کسی نتواند مباشرتاً کاری را انجام بدهد تسبیباً انجام می‌دهد و وکیل می‌گیرد یا اگر کسی عالم نبود جاهل بود وکیل می‌گیرد یا اگر کسی قادر نبود عاجز بود وکیل می‌گیرد. فرمود شما هم جاهلید و هم عاجزید و به هر تقدیر یا باید به خودتان تکیه کنید یا به مثل خودتان و نه خودتان توان آن را دارید و نه مثل خودتان، لذا به عنوان حصر این کلمهٴ ﴿عَلَی اللَّهِ﴾ که متعلق به ﴿فَلْیَتَوَکَّلِ﴾ است مقدم بر ﴿فَلْیَتَوَکَّلِ﴾ شد و فرمود: ﴿وَعَلَی اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ﴾ که این تقدیم مفید حصر است.
در مسئلهٴ احکام هم این‌چنین است که هرگز در احکام الهی به فکر خودتان مراجعه نکنید و در مسایل تشریعی به خدا توکل کنید؛ توکل چه در تشریع و چه در تکوین فقط منحصراً به خداست و شما اگر خواستید قوانین را تدوین کنید وکیل بگیرید و وکیلتان خداست. در قوانین هرگز به آرا و اندیشهٴ خودتان مراجعه نکنید و تکیه نکنید و در اسباب و علل تکوینی هم هرگز به قدرتهای خود و امثال خود تکیه نکنید، بلکه ﴿وَعَلَی اللّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ﴾.
«و الحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 38:06

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی