display result search
منو
تفسیر آیه 5 سوره مائده  بخش دوم

تفسیر آیه 5 سوره مائده بخش دوم

  • 1 تعداد قطعات
  • 35 دقیقه مدت قطعه
  • 86 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیه 5 سوره مائده _ بخش دوم"
- تبیین تفکر صاحب جواهر درباره آیات الاحکام و مباحث فقهی
- حلیت وصفی و طهارت تکلیفی
- معنای ناسخ غیر منسوخ بودن سوره مائده

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿الْیَوْمَ أُحِلَّ لَکُمُ الطَّیِّباتُ وَ طَعامُ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ حِلُّ لَکُمْ وَ طَعامُکُمْ حِلُّ لَهُمْ وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ الْمُؤْمِناتِ وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلِکُمْ إِذا آتَیْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ مُحْصِنینَ غَیْرَ مُسافِحینَ وَ لا مُتَّخِذی أَخْدانٍ وَ مَنْ یَکْفُرْ بِاْلإیمانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ وَ هُوَ فِی اْلآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرینَ﴾

اعلام خبر مهم ارتباط با اهل کتاب
آیه پنجم سورهٴ مبارکهٴ «مائده» خبر مهمی را اعلان می‌کند که قبلاً نبوده است، فرمود: ﴿الْیَوْمَ أُحِلَّ لَکُمُ الطَّیِّباتُ﴾ که البته یک سرفصل و مقدمه‌ای است برای فروع بعدی و آن فروع بعدی این است که:
الف: حلیت طعام
طعام اهل کتاب برای شما حلال است و طعام شما هم برای آنها حلال است و ظاهر طعام موادِ گوشتی و پختنی است، البته میوه‌جات و فواکه و حبوبات را هم شامل می‌شود. محور اصلی این آیه عبارت از آن است که از این به بعد شما مشکل قطع رابطه ندارید؛ قبلاً اگر رابطه را از بیگانه‌ها قطع می‌کردید، الآن دیگر رابطه را قطع نکنید و اینکه از مشرکین نامی به میان نیامده برای این است که مشرکین مسلمان شدند و دیگر مشرکی در حجاز نبود، گرچه آنها «ما اسلَموا ولکن استَسلَموا» منافق شدند؛ ولی به حسب ظاهر حکم اسلام درباره آنها جاری است. خطری که در حجاز آنها را تهدید می‌کرد خطر اهل کتاب بود و خطر منافق بیشتر است؛ ولی منافق به حسب ظاهر محکوم به حکم اسلام است و همه احکامی که برای مومن است در ظاهر برای منافق هم است.
ب: حلیت وضعی و طهارت تکلیفی
این برقراری رابطه متقابل در ضیافت، رفت و آمد، خرید و فروش و مانند آن نشانه آن است که این حلیت وضعی مستلزم آن طهارت تکلیفی است؛ یعنی آن هم طهارت است که یک حکم وضعی است، گرچه آیه در بیان حلیت و حرمت یا طهارت و نجاست نیست، آن محور اصلی آیه این است که آن قطع رابطه به وصل مبدل شده است، زیرا شما به جایگاهی رسیدید که کافران از شما ناامیدند؛ آن ارتباطی که باعث می‌شود بیگانه در شما نفوذ بکند آن ارتباط برطرف شد، چون آنها ﴿وَ لا یَزالُونَ یُقاتِلُونَکُمْ حَتّى یَرُدُّوکُمْ عَنْ دینِکُمْ إِنِ اسْتَطاعُوا﴾ . اگر ناامید شدند از نفوذ در دین شما ﴿الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْ دینِکُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ﴾ ، پس برقراری هر گونه رابطه¬ای جایز است؛ رابطه‌های ضیافت و رفت و آمد خانوادگی جایز است و رابطه تشکیل خانواده یک جانبه جایز است؛ یعنی از آنها زن بگیرید جایز است و البته به آنها زن بدهید جایز نیست، چون زنها نوعاً در اثر نفوذ مرد ممکن است ـ خدای ناکرده ـ تحت تاثیر آنها قرار بگیرند و از اسلام منصرف بشوند.
اگر آیه‌ای در قرآن کریم آمده است که ﴿وَ لا تُمْسِکُوا بِعِصَمِ الْکَوافِرِ﴾ که ناظر به آن است که معاصمِ اینها و معصم¬های آنها؛ یعنی آنجایی که سوار و النگو را آویزان می‌کنند که این کنایه از آن است که با آنها ازدواج نکنید، آن آیه قبل از آیه سورهٴ «مائده» است و سورهٴ «مائده» آخرین سوره مفصلی است که بر پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نازل شد، لذا در روایاتی که قبلاً خوانده شد.
معنای ناسخ غیرمنسوخ بودن سوره مائده
ملاحظه فرمودید که سوره مائده ناسخ غیر منسوخ است؛ یعنی هر حکمی که قبل از «مائده» بود با محتوای سورهٴ «مائده» نسخ شد، حالا نسخ یا به معنای حقیقی خود است یا به معنی تخصیص، به هر تقدیر آیات سوره «مائده» مقدم است بر آیات سایر سور؛ پس اگر در آیه دیگری آمده است که ﴿وَ لا تُمْسِکُوا بِعِصَمِ الْکَوافِرِ﴾؛ یعنی معصم¬ها و آنجایی که جای آویختن النگو است که کنایه از آن است که با آنها ازدواج نکنید، آن آیه با آمدن این آیه پنجم سورهٴ «نساء» که فرمود اگر آنها عفیف باشند می‌توانید با آنها ازدواج کنید، آن آیه تخصیصِ زمانی می‌خورد ولو کسی ممکن است از او به نسخ یاد کند؛ ولی روح این‌گونه از نسخها به تخصیص زمانی است.
ارتباط شما که حاکم هستید و آنها جزیه می‌دهند، نشانه ذلت آنها است و اگر ارتباط طوری است که آنها جزیه می‌پردازند تحت الشعاع شما هستند و اگر این‌چنین است این رژیم، رژیم ارباب و رعیتی است و بازگشتش به ربوبیت الله و رعیت بودن اهل کتاب است نه ربوبیت به شخص.
اگر ﴿الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْ دینِکُمْ﴾ مطلق کافران اعم از یهود و نصارا و مانند آن ناامید شدند و جزیه پذیرفتند، جزیه چیزی است که نشانه ذلت است، برای اینکه فرمود: ﴿یُعْطُوا الْجِزْیَةَ عَنْ یَدٍ وَ هُمْ صاغِرُونَ﴾ که این جمله حالیه را بیان کرده نه اینکه آن وقتی که جزیه می‌دهند سر به زیر باشند و اصولاً جزیه دهنده ذلیل است؛ اگر شما عزیزانه با آنها رابطه برقرار می‌کنید ممکن است در سایه این ربطِ عزیزانه شما آنها را هدایت کنید، پس مشکلی در ارتباط نیست.
غرض آن است که محور اصلی آیه برقراریِ رابطه‌های ضیافت، رفت و آمد خانوادگی، تجاری و مانند آن است و همچنین برقراری رابطه تشکیل خانواده؛ منتها از یک جانب است که این هم نشانه عزت اسلام است، برای اینکه آنها دیگر قدرت نفوذ ندارند و حرف مستدَل آنها با براهین قاطعه اسلامی حجج داحض شده و لشکرکشی اینها در فتح مکه به پایان رسید و در سایر فتوحات هم اینها شکست خوردند و فتح برای مسلمانها بود، در چنین فضایی چرا شما رابطه انسانی را قطع بکنید؟! اصولاً در سورهٴ مبارکهٴ «ممتحنه» فرمود که
معیار رابطه قسط و عدل نسبت به کفار
خداوند شما را نهی نمی‌کند از اینکه نسبت به کافران قسط و عدل رفتار بکنید، معلوم می‌شود که رابطه برقرار است که شما قسط و عدل رفتار می‌کنید.
در سورهٴ مبارکهٴ «ممتحنه» فرمود که فقط کسانی که نسبت به شما بدرفتاری کرده¬اند و شما را تبعید کردند یا توطئه علیه شما روا داشتند، با آنها رابطه را قطع کنید یا نسبت به آنها قسط و عدل رفتار نکنید؛ در آیه 8 و9 سورهٴ «ممتحنه» این است که ﴿لا یَنْهاکُمُ اللّهُ عَنِ الَّذینَ لَمْ یُقاتِلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَ لَمْ یُخْرِجُوکُمْ مِنْ دِیارِکُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُوا إِلَیْهِمْ إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطینَ ٭ إِنَّما یَنْهاکُمُ اللّهُ عَنِ الَّذینَ قاتَلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَ أَخْرَجُوکُمْ مِنْ دِیارِکُمْ وَ ظاهَرُوا عَلى إِخْراجِکُمْ أَنْ تَوَلَّوْهُمْ وَ مَنْ یَتَوَلَّهُمْ فَأُولئِکَ هُمُ الظّالِمُونَ﴾؛ نسبت به کسانی که توطئه کردند در تبعیدتان، در کشتنتان و در هجرتتان نسبت به اینها رابطه قسط و عدل نداشته باشید؛ اما نسبت به سایرین رابطه قسط و عدل داشته باشید. اگر تشویق کرد ما را به قسط و عدل و در ذیل آیه هم فرمود: ﴿إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطینَ﴾ و اقساط یعنی عمل به قسط که در قبال غصب و جور است، این با رابطه حاصل است و اگر قطع رابطه باشد که سخن از قسط و عدل نیست. وقتی اسلام پیروز شد و از طرفی هم داعیه جهانی دارد دلیلی ندارد که منزویانه زندگی کن.
بنابراین محور اصلی این آیه برقراری رابطه است که قبلاً چنین رابطه‌ عمومی نبود، نه رابطه سیاسی در سطح دولتمردان، بلکه رابطه تنگاتنگ فردی حتی در تشکیل خانواده هم نبود که این اماره است و لازمه‌اش هم حجت است؛ از آن طرف فرمود از آنها زن بگیرید و از آن طرف هم عسر و حرج را برداشت و از آن طرف هم ما بگوییم که ذبیحه اینها و دست¬پخت اینها نجس است، اینکه زندگی نشد! لازمه این، طهارت است، حالا شما بار دیگر برگردید.
تبیین تفکر صاحب جواهر درباره آیات الاحکام و مباحث فقهی
به طرز تفکر صاحب جواهر و می‌بینید که این نشانه آن است که آن آیات الاحکام و بحثهای فقهی که مستقیماً از قرآن مدد گرفته می‌شود آنها مهجور است و نوع استدلالهای مکاسب هم همین طور است، شما می‌بینید که کمتر به آیات قرآنی استدلال می‌شود. حالا اگر آیه‌ای مورد عمل اصحاب نبود این از حجیت می‌افتد. در اصول که از اجماع بحث می‌کنند معلوم می‌شود که اجماع محصل حجت است آن هم با آن دلیل و اجماع منقول معتبر نیست، چون در حد خبر واحد است و اجماع محصل هم که یا متعذر است متأثر؛ مخصوصاً در آن عصر که ارتباطات نبود بسیاری از علما کتاب می‌نوشتند یا رساله‌ای می‌نگاشتند و کسی خبر نداشت، تحصیل اجماع بسیار مشکل است.
بنابراین ما قبل از اینکه به سراغ روایات برویم، به سراغ اجماع و شهرت برویم باید به سراغ قرآن برویم به دو دلیل: برای اینکه اعتبار روایات به قرآن است و ثانیاً هنگام تعارض نصوص ما باید بر کتاب خدا عرضه کنیم و اگر ما ندانیم که پیام قرآن کریم چیست چگونه نصوص متعارض را بر قرآن عرضه کنیم؟ پس این دو بخش آیه پنج سورهٴ مبارکهٴ «مائده» می‌فرماید که رابطه تنگاتنگ تجاری و خانوادگی جایز است و تشکیل خانواده از یک مسلمان و یک اهل کتاب جایز است؛ منتها یک جانبه و این اماره است و لازمه‌اش حلیت ذبیح اینهاست و لازمه‌اش طهارت ذاتی اینها است وگرنه عسر و حرج می‌شود.
یک وقت است که می‌گوییم زن بیش از حق تمکین چیزی مرد بر عهده او ندارد که این یک حرف ذهنی است و یک وقت است که با واقعیت¬های خارج کار داریم و واقعیت خارج آن است که زن مدیر داخلی منزل است و تمام پخت و پز به عهده زن است، پذیرایی به عهده زن است، شست و شو به عهده زن است؛ ولی اینکه بود و همه اصحاب این کار را می‌کردند؛ حالا حق نداشتن یک مسئله است و زنها گذشت می‌کردند مسئله دیگر است. سنت و سیرت متشرعین بر این بود که زندگی داخل منزل را زن اداره کند، آن وقت شارح بفرماید که می‌توانید از اهل کتاب زن بگیرید ولی اینها نجس‌اند، چنین زندگی عسر و حرج نیست؟! و این هم اماره است و اصل نیست که لازمه‌اش حجت نباشد، گرچه در صدد مقام بیان به آن صورت نیست؛ اما لازمه عرفی‌اش طهارت آنهاست؛ اگر شرابی مصرف کردند، اگر خمری، خنزیری مصرف کردند و مانند آن نجاستِ بالعرض است و چون این زن اهل کتابیه همسرش مسلمان است او از خمر و خنزیر می‌پرهیزد، لذا نجاست عرضی هم ندارد.
می‌بینید که گرچه مرحوم صاحب جواهر یک فقیه فحلی است؛ اما این تعبیر تند او ترک اولی است، بفرماید که «لا ینبغی الاصغاء للاستدلال علی الطهارة»؛ اصلاً گوش دادن استدلال به آیه ﴿وَ طَعامُ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ﴾ لایق نیست که ما حرف کسی که چنین استدلالی را می‌کند گوش بدهیم و بعد هم می‌فرماید که اگر کسی در این زمینه بخواهد استدلال کند برای حلیت ذبیحه اهل کتاب، آدم بخواهد به حرفهای او گوش بدهد و عمر صرف بکند و وقت تلف بکند جواب بدهد، این اتلاف عمر است نه این چنین نیست.
اگر رابطه تنگاتنگ داشته باشید ولو رابطه ضیافت و رابطه خانوادگی، لازمه‌اش طهارت است و اگر این آیه نخواهد حلیت را برساند و بخواهد بگوید که رابطه برقرار کنید، باز لازمه عرفی‌اش همین است و آنچه را که ما عرض کردیم که محور اصلی، نه یعنی محور دلالی؛ اگر فقیهانه بحث می‌شد ظاهرِ اصلی‌اش حلیت طعام است و طعام هم به معنای یا پختنی است یا ذبح شده و ذبیحه است و مانند آن، فواکه و حبوبات را هم می‌گیرد نه اینکه منحصر در فواکه باشد؛ ولی آن انگیزه نزول قرآن کریم در اینجا مطرح شد که آیه می‌خواهد بفرماید که حالا رابطه برقرار کنید، اینکه می‌گوییم رابطه برقرار کنید، نه معنایش این است که استدلال فقهی ناتمام است. چرا در این فضا این آیه نازل شد؟ برای اینکه برقراری رابطه در صورت یأسِ کافران از نفوذِ در دینِ مسلمین عیب ندارد؛ اما آیه که مستقیماً می‌فرماید طعام آنها بر شما حلال است و وقتی طعام آنها حلال بود و طعام هم در بسیاری از مواردِ قرآن روی مواد لحوم است و ذبیحه‌هاست و در بخشی از آیات قرآنی مربوط به پختنی¬هاست و گاهی هم بر جو و گندم اطلاق می‌شود، این چنین نیست که ما بگوییم طعام آنها بر شما حلال است یعنی حبوبات حلال است، حبوبات که قبلاً هم حلال بود و حبوبات مشرکین هم حلال بود، اینها قرائن حافه است.
آن وقت هم محرف بود؛ منتها الآن ممکن است تحریفش بیشتر شده باشد وگرنه در زمان نزول این آیات ذات اقدس الهی در آیات خیلی قبل فرمود؛ اینها ﴿یَشْتَرُونَ الضَّلالَةَ بایدیهم﴾ ﴿ بِئْسَما اشَتَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ﴾ ﴿یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ﴾ و همه آیاتی که دلالت می‌کرد و می‌کند بر تحریف تورات و انجیل، قبل از آیات سورهٴ «مائده» نازل شد، مع ذلک در چنین فضایی فرمود که حالا اگر رابطه خانوادگی بخواهید برقرار کنید، رابطه ضیافت برقرار کنید و تشکیل خانواده با زنهای اهل کتاب بدهید عیب ندارد؛ از آن طرف هم عسر و حرج حرام است و اگر کسی در این فضا بگوید که زن کتابیه نجس¬العین است و زندگی عسر و حرج هم منفی است، این که جمع نمی‌شود، اگر او فقط برای تمتع بود و سیرت و سنت مسلمین بر این بود که از زن فقط برای تمتع استفاده می‌کردند، آن عسر و حرج قابل تحمل بود یا عسر و حرج نبود؛ ولی زن در داخل مدیر داخلی منزل است، بچه‌ها را باید شیر بدهد، بچه‌ها را باید شستشو کند، بچه‌ها را باید حمام ببرد و بچه‌ها را باید تمیز کند.
اهل کتابِ خارج را هم شامل می‌شود ولو جزیه ندهند، جزیه دادن مهم نیست، اهل کتاب بودن موضوع حکم است. وقتی طعام که حلال بود یعنی ذبیحه و پختنی، حبوبات را که روایات تصحیح کرد و می‌ماند لحوم و خوراکی بیش از این که نیست یا جو و گندم و میوه و امثال ذلک است که جزء حبوبات است و خشکبار یا ذبیحه است که شاملش می‌شود و سیاق این یک صفحه از آیات قرآنی درباره ذبیحه و اصلاً لحوم است.
[تبیین معنای طعام]
حبوبات را که خود روایات تصریح کرد و مورد اتفاق فقهاست؛ می‌ماند ذبایح و مطبوخات که وقتی ما به قرآن مراجعه می¬کنیم و این یک صفحه قرآن ـ همین یک صفحه محل بحث؛ یعنی آیه 2و 3 و 4 [سوره مائده] ـ همه این محورها در سیاق لحوم است به استثنای آن دو جمله ﴿الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذینَ کَفَرُوا﴾ و ﴿الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ﴾ که علی حده نازل شده است و مربوط به ولایت است و گرنه صدر و ساقه این یک صفحه درباره لحوم است، از ﴿حُرِّمَتْ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَةُ﴾ گرفته تا مسئله صید، آن وقت اینجا که رسیدیم ما بگوییم طعام یعنی گندم! با اینکه ﴿أُحِلَّ لَکُمْ صَیْدُ الْبَحْرِ وَ طَعامُهُ مَتاعًا لَکُمْ﴾ که در هر صورت طعام یا پختنی است و یا ذبیحه است و حبوبات را هم شامل می‌شود، ما بگوییم سایر مواردی را که قرآن کریم به کار برد آنها حجت نیست و سیاق هم هیچ معتبر نیست و بعد روایات را که حالا به سراغ روایات می‌رسیم؛ غیر طعام البته محل بحث نیست، چه اینکه غیر از نکاح هم محل بحث نیست، طعام حلال است و نکاح.
حالا از یک سوی مرحوم صدوق (رضوان الله علیه) فتوا داد و ببینید یک فقیه فحلی مثل محقق که این تمام کلماتش حساب شده است، شاید یک وقتی هم به عرضتان رسید که شیخنا الاستاد مرحوم آقا شیخ محمد تقی آملی (رضوان الله علیه) صاحب این مصباح الهدی ایشان این نکته را نقل می‌کرد.
سرّ تأکید زیاد بر عبارتهای شرایع
سرّ اینکه روی عبارتهای شرایع خیلی فشار می‌آورند؛ اما روی جواهر و امثال ذلک خیلی تکیه نیست، برای این است که فرق است بین شرح و متن؛ کتابی که سیاقش شرحی است این جمله‌های مکرر را زیاد دارد و جمله‌های توضیحی زیاد دارد، چون می‌خواهد شرح کند و باز کند و مطلب را بفهماند؛ اما کتابی که متنی است بر اساس تک تک جمله‌ها و کلمات و حروفش تکیه است، لذا اگر یک‌جا صاحب شرایع «واو» گفت یا «أو» گفت بین شارحان بحث عمیقی درمی‌گیرد و یک‌جا اگر محقق فرمود «فیه تردد» بین شارحان نزاع است. کتابی نوشته شده شرح ترددات شرایع که آنجا که مرحوم محقق فرمود: فیه تردد، منشأ فقهی‌اش چیست؟ اما چنین کاری را که درباره جواهر و امثال جواهر نمی‌کنند، کتابهای متنی مثل شرایع حساب دیگری دارد.
نظر محقق در شرایع در باب ذبایح
مرحوم محقق در شرایع در باب ذبایح اهل کتاب می‌فرماید که درباره ذبیحه اهل کتاب «روایتان اشهرهما المنع» گرچه خودشان منع را می‌پذیرند؛ ولی می‌فرمایند که دو طایفه از روایتها نه دو تک روایت، دو طایفه از روایات است که اشهر اینها منع است نه مشهورشان، بنابراین کسی نمی‌تواند آن روایاتی که دلالت بر حلیت ذبیحه اهل کتاب می‌کند را رمی بکند به شذوذ و بر فرض هم شهرت روایی حجت باشد که نیست، این شهرت روایی ندارد که در مقابلش بشود شاذِ نادر؛ هر دو مشهورند منتها یکی اشهر است و اشهر که مشهور را از اعتبار نمی‌اندازد و بر فرضی که آن شهرت معتبر باشد شهرت روایی است نه اشهریت؛ محقق می‌فرماید که «فیه روایتان اشهرهما المنع» .
صاحب جواهر به تعبیر سید الاستاد امام (رضوان الله علیه) سخنگوی مشهور است و اگر کسی بخواهد ببیند که مشهور بین فقها چیست، اگر به جواهر مراجعه کند تقریباً اطمینان حاصل می‌شود، چون او سخنگوی مشهور است و به تعبیر ایشان «لسان المشهور» است . صاحب جواهر بررسی عمیقانه کرده است که درست است و فرمود: روایات این باب دوازده طایفه است، بلکه بیشتر که دوازده طایفه را می‌شمارد ؛ شما همین روایات باب 27 کتاب وسائل الشیعه، باب ذبیحه اهل کتاب را که مطالعه می¬فرمایید که مقداری از روایات در بحث دیروز خوانده شد و اگر رسیدیم ـ انشاء الله ـ مقداری هم خوانده می‌شود، می‌بینید که دوازده طایفه از این باب درمی‌آید.
تقیه و عرضه بر کتاب الله راه حل اختلاف بین طوایف داوزده-گانه
[آیا] حالا منشأ راه حل این اختلافِ طوایف دوازده گانه حملِ بر تقیه است که مرحوم شیخ طوسی فرمود و شما صاحب جواهر هم پذیرفتید یا عرض بر کتاب الله است؟ ایشان می‌فرماید که شهید ثانی خیلی با اِطناب مسئله حلیت ذبیحه اهل کتاب را طرح کرد و اگر غیرِ او بود می‌شد بگوییم که این جزء خرافات است؛ حرفهای شهید ثانی را اگر دیگری می‌زد «لعد من الخرافات»؛ اما شهید ثانی این حرف را زده است. بعد اظهار تأسف می‌کند که صاحب ریاض هم بعد از اینکه حرف صاحب مسالک یعنی شهید ثانی را نقد کرد، میلِ به جواز پیدا کرد و شما به ریاض هم که مراجعه بفرمایید می‌بینید که این چنین است.
صاحب ریاض می‌گوید: اگر نبود شهرت یا ادله دیگر، ما می‌توانستیم جمع دلالی بکنیم، زیرا روایات ناهیه سه طایفه است: بعضی از روایات بالقول المطلق می‌گوید که ذبیحه اهل کتاب حرام است، بعضی از روایات بالقول المطلق می‌گوید که ذبیحه اهل کتاب حلال است و بعضی از روایات هم تفصیل می‌دهد و می‌گوید اگر اینها تسمیه داشتند و نام خدا را بردند حلال است و اگر نام خدا را نبردند حرام است؛ ایشان می‌فرماید که ما این طایفه ثالثه را می‌توانیم شاهد جمع قرار بدهیم . الآن آن طوایف دوازده گانه را می‌خوانیم؛ اما مسئله در صدر اسلام یعنی در عصر عصمت هم خیلی روشن نبود؛ ابو بصیر یک طرز فکر می‌کرد و معلی بن خنیس یک طرز فکر می‌کرد که اینها هر دو از خواص اهل بیت بودند و به تعبیر مرحوم صاحب جواهر اینها جزء بطانه بودند و بطانه‌ها؛ یعنی آنها که به اندرون راه دارند. بین ابی بصیر و معلی که از اصحاب ائمه (علیهم السلام) و از شاگردان ائمه (علیهم السلام)‌اند اختلاف نظر بود و مرحوم صاحب جواهر می‌گوید که مسئله تقیه به قدری پیچیده است که حتی برای خواص اصحاب هم مشخص نبود .
تبیین حکم ذبیحه اهل کتاب در قرآن
آن روایت شعیب عقرقوفیّ که بطور تفصیل تهذیب نقل کرده است ‌ و متأسفانه صاحب وسایل آن ذیل را نقل نکرده این است که عده‌ای به حضور امام صادق (سلام الله علیه) مشرف شدند که ابی‌بصیر هم در جمع آنها حاضر بود؛ اصحاب سؤال کردند که ذبیحه اهل کتاب چطور است؟ فرمود که خدا در قرآن حکمش را بیان کرده است. خدا در قرآن حکمش را بیان کرده که چه؟ اگر این آیه است که دارد: ﴿وَ طَعامُ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ حِلُّ لَکُمْ﴾ که این ظاهرش حلال است؛ ولی به قرینه بعد که خود حضرت نهی می‌کند، معلوم می‌شود که چون قرآن فرمود: ﴿وَ لا تَأْکُلُوا مِمّا لَمْ یُذْکَرِ اسْمُ اللّهِ عَلَیْهِ﴾ جایی که نام خدا برده نشد مصرف نکنید، آنها از این جهت که نام خدا را نمی‌برند ذبیحه آنها حرام است نه از آن جهت که اهل کتابند، وگرنه ما کدام آیه داریم در قرآن کریم که دلالت بکند بر اینکه ذبیحه اهل کتاب حرام است؟! آیه‌ای که ناظر به ذبیحه آنهاست یا طعام آنهاست همین آیه 5 سوره مائده است که ظاهرش حلیت است و آن آیه‌ای که ناهی است و دلالت بر حرمت می‌کند و خودِ صاحب جواهر هم به او اشاره کرده است، همان آیه‌ای است که می‌گوید: ﴿وَ لا تَأْکُلُوا مِمّا لَمْ یُذْکَرِ اسْمُ اللّهِ عَلَیْهِ﴾ معلوم می‌شود که اگر ذبیحه اهل کتاب میته است برای آن است که نام خدا را نمی‌برند و اگر نام خدا را بردند معلوم می‌شود که حلال است.
بعد شاگردان عرض کردند که ما می‌خواهیم از خود شما بشنویم، فرمود: اگر از من می‌خواهید بشنوید نخورید. اینها آمدند بیرون و ابی بصیر گفت که بخورید به گردن من، برای اینکه من مکرر از خود امام صادق (سلام الله علیه) و از پدر بزرگوارش شنیدم که عیب ندارد، بخورید اگر هست به گردن من، «کُلها» اگر چیزی بود فی عنقی. بار دیگر همان سائل فردا به حضور امام مشرف شد و در جمع از حضرت سؤال کرد که ذبیحه اهل کتاب چطور است؟ فرمود: مگر شما دیروز نبودید و من برای شما شرح ندادم؟! عرض کرد که می‌خواهم دوباره بشنوم؛ فرمود: نخورید. وقتی بیرون آمدند باز ابی بصیر گفت: «کُلها» و اگر محذوری بود فی عنقی، برای اینکه از امام صادق و پدرش (علیهم السلام) شنیدم که عیب ندارد. بار سوم شد که ابی بصیر به این سائل گفت: باز هم از حضرت سؤال بکن، گفت که من دوبار سؤال کردم بار سوم خجالت می‌کشم .
چیزی که برای امثال ابی بصیرها مخفی است نمی‌شود یک چیز بین الرشدی باشد که مرحوم صاحب جواهر بگوید که حرف شهید را اگر دیگری گفته بود جزء خرافات بود یا حیف نیست که آدم عمرش را تلف بکند ؛ اما زحمتی که مرحوم صاحب جواهر کشیده است و انصافاً سعیش باید مشکور باشد این است که این روایات را به دوازده طایفه دسته بندی کرد، البته بیش از دوازده طایفه است؛ ولی ایشان به دوازده طایفه دسته بندی کرد که حالا ما فهرست این طوایف دوازده گانه را عرض می‌کنیم و بعد به تفصیل مراجعه کنید.
بیان فهرست طوایف داوزده¬گانه روایات
طایفه اولی نهی مطلق است؛ یعنی یک طایفه دلالت دارد بر اینکه اصلاً از ذبیحه اهل کتاب استفاده نکنید (این یک)، مقابل این طایفه‌ای است که تجویز مطلق می‌کند و آن هم نفی بأس است که لابأس؛ اینها دو طایفه مطلق‌اند و بقیه مفصلات¬اند که از نظر فقهی می‌تواند شاهد جمع باشند، نه شهرت قطعی در کار است و نه اجماعی در کار است، شما اینها را شاهد جمع قرار بدهید، چرا حمل بر تقیه می‌کنید؟ وقتی ما روایات مفصله داشتیم و جمع دلالی داریم، نوبت به جمع سندی نمی‌رسد و اگر هم خواستید جمع سندی بکنید، قبلاً بر کتاب الله عرضه کنید و ببینید ظاهر قرآن چیست و آن طایفه‌ای که مطابق با کتاب خداست را بگیرید و بقیه را حمل بر کراهت کنید، همان طور که شهید کرده است.
طایفه سوم روایاتی است که می‌فرماید که اگر شنیدی که آنها تسمیه گفتند حلال است و اگر نشنیدی حرام است که محور تسمیه است برخلافِ یکی از طوایف بعدی ـ که به خواست خدا خواهد آمد ـ که آنجا مدار را اصل تسمیه قرار داد و اینجا مدار را سماعِ تسمیه قرار داد نه اصل تسمیه؛ فرمود اگر شنیدی حلال است و اگر نشنیدی ولو گفته باشند حرام است (این طایفه سوم).
طایفه چهارم از این وسیع‌تر است که می‌فرماید اگر شنیدی یا کسی گزارش داد که آنها هنگام ذبح تسمیه گفته‌اند حلال است وگرنه اگر هیچ کدام از این دو نبود؛ نه سماع بود و نه اِخبار، حرام است.
طایفه پنجم می‌گوید که اگر در حضور آنها بودی می‌توانی اکل کنی، مگر اینکه خودت حاضر باشی و ببینی و بشنوی یا نشنوی که آنها ذکر گفته باشند که قیدش حضور است و عدم تسمیه.
طایفه ششم این است که ذبیحه آنها حلال است ولو آنها به جای {بسم الله} بگویند «بسم المسیح» و معلل کرده در آن طایفه ششم به اینکه اینها «لانهم یریدون به الله»؛ اینکه گفتند «بسم المسیح» منظورشان الله است براساس آن تثلیث باطل.
طایفه هفتم می‌فرماید که از ذبیحه آنها نخورید، برای اینکه از کجا احراز می‌کنید که آنها تسمیه گفتند؟! تسمیه را فقط مومن می‌گوید و شما که در امان نیستید که آنها تسمیه گفته باشند! معلوم می‌شود اگر بتوانید احراز کنید که آنها تسمیه کردند محذوری ندارد.
طایفه هشتم محور را سماع قرار نداد و حضور را قرار نداد، محور را اصل ذکر الله قرار داد و فرمود اگر ذکر الله شد حلال است وگرنه نه که با مسلمان هیچ فرق ندارد و مسلمان هم همین طور است.
طایفه نهم تفصیل بین یهود و نصارا از یک سو و مجوس از سوی دیگر است، چون درباره اهل کتاب بودن مجوس اختلاف است.
طایفه دهم ذبیحه مجوس و نصارای تغلب را نهی کرد؛ ولی نهی از سایر اهل کتاب [را نهی] نکرد.
طایفه یازدهم از ذبیحه نصارای عرب نهی کرد، چون اینها اهل کتاب نیستند و اگر اهل کتاب بودند نهی نمی‌شد.
طایفه دوازدهم نهی کرده که شما در هنگام قربانی و اُذحیه، ذبح و نحر را به اهل کتاب ندهید که این دلالت نمی‌کند که در حال عادی ذبیحه آنها حرام است (این دوازده طایفه).
طایفه دیگری هم است که حالا ایشان اینجا اشاره نکرده‌اند و آن این است که حضرت می‌فرماید که آنها از ذبیحه شما استفاده نمی‌کنند شما می‌خواهید از ذبیحه آنها استفاده کنید؟ اینکه حکم فقهی نشد.
مرحوم صاحب جواهر می‌فرماید که این اختلافات شدید یورث الفقیه القطع به اینکه اینها برای تقیه خارج شده است و اگر تقیه است، تقیه چطور است؟ مگر ما این همه مذاهب مختلف در اهل سنت داریم؟ آنها می‌گویند ذبیحه اهل کتاب حلال است و دیگر این تفصیلات نیست؛ این تفصیلات نشانه‌ای از حضاضت و درجات حضاضت است و امثال ذلک؛ مگر ما در مذاهب دوازده‌گانه در اهل کتاب داشتیم تا هر کدامی در یک فضایی به رعایت رای نافذ اهل سنت آن فضا باشد؟! این چنین که نیست. این اختلافات مشابه آن در فقه حمل بر درجات کراهت یا درجات فضیلت می‌شود نه اینکه بر اصل حلیت و حرمت باشد.
بنابراین این تندروی که ایشان درباره آیه دارند ناصواب است و این تندروی که درباره فقیه فحلی مثل شهید ثانی دارند این هم نارواست و اینکه یکسان بدون اینکه به آیه مراجعه کنند به خود روایات درونی می‌پردازند ، این نشانه مهجور بودن قرآن است در حوزه‌های علمیه. بهترین راهش این است که ما عرض بر کتاب بکنیم و خود اهل بیت فرمودند که اگر روایات مختلف باشد عرض بر کتاب بکنید، همان کاری که شهید کرد؛ شهید آمده از کتاب خدا استفاده کرده سیوری در کنز العرفان می‌گوید: من در این مسئله مشکل دارم سیوری در کنز العرفان در طرح مسئله حلیت و حرمت ذبیحه اهل کتاب می‌گوید: من مشکل دارم و هنوز برایم حل نشده و مسئله برای من مبهم است . صاحب ریاض را که آن طور رمی می‌کنید و شهید را هم که این طور رمی می‌کنید و دیگران را که اسمشان را نمی‌برد می‌فرماید که عده‌ای که دنبال صاحب مسالک راه افتادند، آنها را هم که اینطور رمی می‌کنی ، اینکه نارواست. شهرت قطعی هم که در کار نیست و روایات دوازده‌گانه هم اِرباً اِرباست، کجا ما دوازده رأی داریم که در هر عصر از فقهای عامه که هر کدام از اینها را حمل بر تقیه بکنید؟ آنها نوعاً قایل به حلیت‌اند، البته اگر روایات نفی بئس را حمل بر تقیه بکنید مجازید.
بنابراین راه فقهی بازی ارائه نکردند، آن وقت شما و بزرگان¬اید و این اقوال؛ یا حرف مشهور بین فقها را می‌پذیرید که صاحب جواهر (رضوان الله علیه و علی سائر الفقها) آن راه را رفتند یا حرف صدوق را، حرف شهید را، میل صاحب ریاض را و مشکل بودن مطلب پیش فاضل مقداد در کنز العرفان را که یا فتوا به جواز می‌دهید نظیر صاحب مسالک یا لااقل متوقف می‌شوید احتیاط می‌کنید نظیر بعضی از دیگران «و الرای رأیکم». «والحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 35:48

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی