display result search
منو
تفسیر آیه 3 سوره مائده بخش چهارم

تفسیر آیه 3 سوره مائده بخش چهارم

  • 1 تعداد قطعات
  • 39 دقیقه مدت قطعه
  • 117 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیه 3 سوره مائده _ بخش چهارم"
- هدف مشرکین از مداهنه با پیامبر (ص)
- حفظ دین توسط خداوند
- تأکید مسئله ولایت و رهبری در سوره مائده و آل عمران

أعوذُ بِالله مِنَ الشّیطٰانِ الرَّجیم
بِسمِ الله الرّحمٰنِ الرَّحیم
﴿الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِن دِینِکُمْ فَلاَ تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلاَمَ دِیناً فَمَنِ اضْطُرَّ فِی مَخْمَصَةٍ غَیْرَ مُتَجَانِفٍ لِإِثْمٍ فَإِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ﴾
خلاصه مباحث گذشته
نتیجه بحثهای گذشته این بود که این آیه سوّم سورهٴ مبارکهٴ «مائده» یک صدری دارد و یک ذیلی و یک وسطی؛ صدرش بیان بسیاری از محرّمات انعام است، از قبیل میته و خون حیوان ولو خود آن حیوان حلال گوشت باشد و همچنین خنزیر و آنچه برای غیر خدا کشته شد و مانند آن (این صدر آیه)، ذیل آیه هم فرمود اگر کسی مضطرّ شد حکم ثانویش حلیّت است در صورتی که در حال ضرورت تعدّی نکند و بیش از مقدار سدّ جوع استفاده نکند و این نقیصه او را هم ذات اقدس الهی که غفور و رحیم است می‌بخشد. بین آن صدر که مستثنامنه است و این ذیل که مستثناست دو جمله وسط قرار گرفت که ﴿الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا﴾ تا آخر و ﴿الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ﴾ تا آخر و این دو جمله هیچ ارتباطی با آن مستثنامنه که در صدر آیه قرار گرفت و این مستثنا که در ذیل آیه قرار گرفت ندارد.
مطلب بعدی این بود که این دو جمله کاملاً به هم مرتبطند.
تبدیل طمع کافران به یأس
مطلب سوم این بود که بحثی که مربوط به علوم قرآن است این است که چطور شد که این دو جمله در این وسط قرار گرفت؟ سه احتمال یا بیش از سه احتمال مطرح است؛ اینها مسائلی است که گذشت. آنچه که مهم بود این بود که بیان بشود که ﴿الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِن دِینِکُمْ﴾؛ امروز کافران از دین شما ناامید شدند، باید دید طمع کافر چه چیز بود و تا چه اندازه بود و امروز چه حادثه‌ای اتّفاق افتاد که طمع آنها به یأس مبدّل شد؟ بعضی از مسائلی که مربوط به این بحث مهم بود در نوبت قبلی گذشت و در تطمیع آن بحث باید این‌چنین گفت که وقتی اسلام ظهور کرد کفّار أعم از مشرکین و یهودیها و مسیحیها علیه این به مبارزه برخواستند، سرّش این بود که یا آن سنّت خود را الهی می‌دانستند؛ مثل یهودیها و مسیحیها و یا مرضیّ خدا می‌دانستند؛ نظیر مشرکینی که می‌گفتند اگر خدا راضی به بت‌پرستیِ ما نبود جلو این بت‌پرستی را می‌گرفت.
مشرکین هم در اثر آن تعصب و رسوبات جاهلی این شرک را صحیح می‌دانستند و هم سرانشان در اثر حفظ منافع مادّیشان این شرک را حفظ می‌کردند و این را حقّ می‌پنداشتند چه اینکه یهودیها و مسیحیها هم آن دین محرّف را حقّ می‌پنداشتند؛ مشرکین به یکدیگر می‌گفتند که ﴿أَنِ امْشُوا وَاصْبِرُوا عَلَی آلِهَتِکُمْ إِنَّ هذَا لَشَیْ‏ءٌ یُرَادُ﴾ ، می‌گفتند که بروید و این بتها را حفظ بکنید؛ بت‌پرستی و حفظ بتها یک امریست که باید شما روی آن تصمیم بگیرید، همان‌طوری که خداوند درباره امور مهم می‌فرماید
تبیین <عزم الامور> از نگاه قرآن
﴿إِنَّ ذلِکَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُور﴾ ، آنها هم می‌گفتند ﴿إِنَّ هذَا لَشَیْ‏ءٌ یُرَادُ﴾، وقتی خدا می‌فرماید ﴿إِنَّ ذلِکَ مِنْ عَزِمِ الْأُمُورِ﴾؛ یعنی این یک کاری است که باید رویش تصمیم گرفت «من الأمور التی ینبغی أن یعزم علیها»، البته هر کاری با تصمیم و اراده انجام می‌گیرد و ممکن نیست یک فاعل مختار کاری را بی‌اراده انجام بدهد مگر اینکه مورد کار باشد نه مصدر کار؛ ولی آن کارهای مهم را قرآن می‌فرماید این جزء {عزم الأمور} است؛ یعنی باید تصمیم گرفت، باید فکر کرد، باید مشورت کرد و همه جوانب را بررسی کرد و بعد رویش مصمّم شد که اگر خطری هم رخ داد تحمّل کرد، این را می‌گویند جزء {عزم الأمور} که ﴿إِنَّ ذلِکَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُور﴾ ، آنها هم می‌گفتند﴿إن امْشُوا وَاصْبِرُوا عَلَی آلِهَتِکُمْ إِنَّ هذَا لَشَیْ‏ءٌ یُرَادُ﴾؛ این مراد ماست، مقصود ماست، حفظ این بت‌پرستی و بتان مقصود ماست، پس این را حقّ می‌دانستند. یهودیها و مسیحیها هم که می‌گفتند: ﴿لَن یَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلاَّ مَنْ کَانَ هُودَاً أَوْ نَصَارَیٰ﴾ آنها خود را حق می‌دانستند.
پس هم مشرکین، هم یهودیها و هم مسیحیها دین خود را حق می‌دانستند و اسلام را امر باطل؛ گاهی رسول الهی را به جنون، گاهی به ساحر بودن، گاهی به کاهن بودن و گاهی به شاعر بودن رجم می‌کردند و متّهم می‌کردند و مصمّم بودند که دین خودشان را حفظ بکنند و تصمیم گرفته بودند که این اسلام را به هر وضعی است نابود کنند. از اینکه دو تصمیم داشتند قرآن چنین خبر داد که تصمیم برای نگهداری و نگهبانی دین خود را که با این جمله سورهٴ «ص» ثابت می‌شود می‌گفتند که ﴿أَنِ امْشُوا وَاصْبِرُوا عَلَی آلِهَتِکُمْ إِنَّ هذَا لَشَیْ‏ءٌ یُرَادُ﴾ که این آیهٴ شش سورهٴ «ص» است.
تفاوتهای سوره توبه و صف
درباره خاموش کردن چراغ اسلام که این را باطل می‌پنداشتند و می‌گفتند باید خاموش کرد، چه در سورهٴ «توبه» و چه در سورهٴ «صفّ» با یک تفاوت کوتاهی خدا فرمود ﴿یُرِیدُونَ أن یُطْفِئُوا﴾ یا ﴿یُرِیدُونَ لِیُطْفِئُوا﴾ ؛ تفاوتی که بین سورهٴ «توبه» و سورهٴ «صفّ» هست یکی﴿أَن یُطْفِئُوا﴾ و یکی ﴿لِیُطْفِئُوا﴾ است، یکی ﴿یُرِیدُونَ لِیُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ﴾ و یکی هم﴿وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ﴾ یا ﴿وَ یَأْبَی اللّهُ إِلاّ أَن یُتِمَّ نُورَه﴾ است، اینها تفاوتهای این دو آیه است که یکی در سورهٴ «توبه» است و دیگری در سورهٴ «صف». این {یریدون} که فعل مضارع است دلالتِ بر استمرار دارد که اینها مستمرّاً در این صددند که این چراغ الهی را خاموش کنند. از آن طرف خدا می‌فرماید ﴿قَدْ جَاءَکُم مِنَ اللّهِ نُورٌ﴾ و از این طرف می‌فرماید در این صدد هستند که نور الهی را خاموش کنند ﴿یُرِیدُونَ لِیُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ﴾ . پس آنها دو تصمیم داشتند؛ یکی نگهداری و نگهبانی بتکده و بت‌پرستی و بتان که خدا در این زمینه نقل فرمود که گفتند ﴿أَنِ امْشُوا وَاصْبِرُوا عَلَی آلِهَتِکُمْ إِنَّ هذَا لَشَیْ‏ءٌ یُرَادُ﴾ و یکی هم تصمیم براندازی نظام اسلامی را داشتند که ﴿یُرِیدُونَ لِیُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ﴾؛ این اراده‌شان را با تمهید مقدّمات محقق می‌کردند ﴿یُرِیدُونَ لِیُطْفِئُوا﴾. برای خاموش کردن نور اسلام گاهی از راه تهدید؛ نظیر محاصره اقتصادی یا محاصره‌های نظامی شروع می‌کردند و گاهی هم با نیرنگ که از راه نیرنگ هم در مسلمین می‌خواستند نفوذ کنند و هم درباره خود پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم)؛ غافل از اینکه ممکن است بعضی از مسلمانهای ساده‌لوح فریب بخورند؛ ولی رهبرشان که پیغمبر معصوم(صلوات الله و سلامه علیه) است ممکن نیست فریب بخورد؛ خداوند از این طمع و نیرنگ اینها هم پرده برداشت و فرمود اینها تلاش و کوشش می‌کنند تا ﴿لِتَفْتَرِیَ عَلَیْنَا غَیْرَهُ وَإِذاً لَاتَّخَذُوکَ خَلِیلاً﴾ .
هدف مشرکین از مداهنه با پیامبر (ص)
آنها می‌کوشند که در تو نفوذ کنند که تو یک مطلبی را فِریه ببندی، افتراء ببندی برای ما و وحی را عوض بکنی ـ معاذ الله ـ، آن‌گاه دوست صمیمی تو خواهند شد و کاری با تو ندارند ﴿وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَیُدْهِنُونَ﴾ ؛ آنها علاقه‌مندند که یک مقداری سازش نشان بدهی تا آنها با تو بسازند؛ نحوه این مداهنه هم این است که گاهی گفتند حکم خدا را عوض بکن، بتها را سبّ نکن یا گفتند که بیایید ما در دین سازش می‌کنیم، یک سال شما بتها را بپرستید و یک سال ما خدا را، سال بعد شما بتها را بپرستید و سال دیگر ما خدا را که این آیه سورهٴ «جحد» [کافرون] نازل شد که خدا به پیغمبرش فرمود ﴿قُلْ یَاأَیُّهَا الْکَافِرُونَ ٭ لاَ أَعْبُدُ مَا تَعْبُدُونَ ٭ وَلاَ أَنتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ ٭ وَلاَ أَنَا عَابِدٌ مَا عَبَدتُّم ٭ وَلاَ أَنتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ ٭ لَکُمْ دِینُکُمْ وَلِیَ دِینِ﴾.
وقتی کسی در کوفه سؤال کرد از یک عالمی و تفسیرگویی که سرّ این تکرار چیست؟ این آمده مدینه خدمت امام صادق(سلام الله علیه) و عرض کرد سرّ این تکرار سورهٴ «جحد» چیست؟ که خدا فرمود ﴿یَاأَیُّهَا الْکَافِرُونَ ٭ لاَ أَعْبُدُ مَا تَعْبُدُونَ ٭ وَلاَ أَنتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ ٭ وَلاَ أَنَا عَابِدٌ مَا عَبَدتُّم ٭ وَلاَ أَنتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ﴾، سرّش چیست؟ حضرت فرمود این نفی پیشنهاد آنهاست، پیشنهاد آنها همین چهار ضلعی بود؛ به پیغمبر عرض کردند که یک سال شما بتهای ما را بپرستید و یک سال ما خدای تو را، بار دیگر شما بتهای ما را بپرستید و بار دیگر ما خدای شما را می‌پرستیم، این پیشنهاد چهار ضلعی را به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) دادند و وحی هم آمد همه این اضلاع چهارگانه را ابطال کرده است و وقتی این حرف را معصوم(سلام الله علیه) در مدینه به این شاگردش فرمود و او هم این حرف را آورد به کوفه و به آن عالم و سؤال کننده گفت، عالم گفت این یک تحفه و توشه و سوغات حجاز است، این حرف، حرف تو نیست و حرف عراق نیست، حرف حجاز است ، یعنی رفتی مدینه از اهل بیت(علیهم السلام) سؤال کردی.
به هر تقدیر آنها گاهی با محاصره اقتصادی و مانند آن در شعب ابی طالب خواستند موفّق بشوند که نشدند و گاهی با نیرنگ که پرده‌های این نیرنگ در سورهٴ «قلم» آمده است که ﴿وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَیُدْهِنُونَ﴾ که نشد، در سورهٴ «جحد» آمده است که ﴿قُلْ یَاأَیُّهَا الْکَافِرُونَ﴾ ، دیدند که خدا ابطال کرده است، در سورهٴ «إسراء» دارد که آنها تلاش و کوشش می‌کنند که ﴿لِتَفْتَرِیَ عَلَیْنَا غَیْرَهُ وَإِذاً لَاتَّخَذُوکَ خَلِیلاً﴾ و بعد فرمود ﴿وَلَوْلاَ أَن ثَبَّتْنَاکَ لَقَدْ کِدتَّ تَرْکَنُ إِلَیْهِمْ شَیْئاً قَلِیلاً٭ إِذاً لَأَذَقْنَاکَ ضِعْفَ الْحَیَاةِ وَضِعْفَ الْمَمَاتِ ثُمَّ لاَ تَجِدُ لَکَ عَلَیْنَا نَصِیراً﴾ و مانند آن.
پس همه این نیرنگها را قرآن کریم افشا کرد و ابطال کرد، فرمود تلاش و کوشش آنها این نبود که حالا بیایند سرزمینی از شما بگیرند یا خانه‌های شما را مصادره بکنند؛ تمام تلاش و کوشش آنها این است که دین شما را از شما بگیرند و اینها دشمن شما نیستند دشمن وحی و دشمن آورنده وحی هستند و دشمن مبدأ وحی هستند، لذا ذات اقدس الهی از اینها به عنوان اینکه عدوّ خدایند، عدوّ ملائکه و جبرئیل هستند و عدوّ پیغمبرند یاد کرد ، گرچه در بعضی از آیات دارد که «هٰولاء» این کفّار أعداء شما هستند، عدوّ مبین شما هستند ؛ امّا در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» فرمود کسی که دشمن خدا و ملائکه خدا و جبرئیل(علیهم صلات و علیهم السلام) باشد، خدا دشمن اوست ؛ جبرئیل که دیگر با اینها نجنگید، اینها وحی را از جبرئیل(سلام الله علیه) که پیک ذات اقدس الهی است می‌دانستند بو‌سیله إخبار پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم)، لذا با خدایی که این وحی را فرستاد، با ملائکه‌ای که﴿بِأَیْدِی سَفَرَةٍ ٭ کِرَامٍ بَرَرَةٍ﴾ پیکهای این وحی‌اند، با جبرئیل(سلام الله علیه) که مسئول رسمی پیک وحی است مخالفند، لذا با پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هم مخالف هستند و با مسلمین هم مخالف هستند.
پس مخالفت آنها مخالفت اقلیمی نیست، مخالفت آب و خاک و معدن نیست، بلکه مخالفت عقیده است که با این دین مخالفند و برای خاموش کردن این دین هم از هر فرصتی استفاده کرده‌اند، برابر این دو آیه سورهٴ «توبه» و سورهٴ «صف» اینها دائماً در فکر خاموش کردن بودند ﴿یُرِیدُونَ لِیُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ﴾ ﴿یُرِیدُونَ أن یُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ﴾ (این برای مشرکین)؛ امّا از آن طرف در قبال جریان این مثلث مشمومِ شرک و یهودیّت و مسیحیّت، ذات اقدس الهی توحید را ترسیم کرد و فرمود این توحید در قبال آن مثلّث مشموم می¬ایستد و همه اینها را نابود خواهد کرد؛ هر جا سخن از این بود که ﴿یُرِیدُونَ لِیُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ﴾ هم در همان آیه فرمود﴿وَاللّهُ مُتِمَّ نُورَهُ﴾ و هم در آیه بعد فرمود ﴿هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَی وَدِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ وَلَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ﴾ ؛ فرمود آنها می‌خواهند این نور را خاموش کنند، خدا پیغمبرش را فرستاده که این هدف را به پایان برساند، نظیر انبیاء دیگر نیست که ﴿قَتْلِهِمُ الأنْبِیَاءَ بِغَیْرِ حَقّ﴾ باشد، انبیای الهی اگر شهید شدند خاتم انبیاء نبودند؛ ولی این پیغمبر اگر رخت ‌بربندد بدون خلف خاتم انبیاست و دیگر کسی شایسته مقام نبوّت نیست و ناگزیر دین از روی زمین برداشته می‌شود و این با آن هدف اصلی آفرینش سازگار نیست و این با آن برهان عقلی که بشر بدون دین نخواهد بود هماهنگ نیست.
حفظ دین توسط خداوند سبحان
لذا فرمود آنها می‌خواهند دین را خاموش کنند؛ ولی ذات اقدس الهی پیغمبر فرستاده تا دین را جهانی کند و این کار را بر اساس اراده تکوینی کرده نه بر اساس اراده تشریعی، این کار را به خود اسناد داد.
اراده تشریعی این است که خدا از بشر چیزی را بخواهد؛ مولا وقتی از عبد چیزی را طلب می‌کند [به آن] می‌گویند اراده تشریعیه؛ امّا اگر مولا اراده کرد که خودش کاری را انجام بدهد این اراده، اراده تکوینی است؛ خداوند از ما خواست و اراده کرد که ما عبادت کنیم و اطاعت کنیم که این اراده‌ها تشریعی است و تخلّف‌پذیر هم هست، چون اراده مکلّف متخلّل است بین اراده خدا و تحقّق آن مراد، چون خدا اراده کرد که ما با میل و اراده و آزادی و انتخاب و اختیار خود کار انجام بدهیم، لذا گاهی معصیت می‌شود و گاهی اطاعت؛ امّا اگر خدا اراده کرد که خودش کاری را انجام بدهد، این دیگر اراده تشریعیّه نیست، این اراده تکوینیّه است، فرمود: ﴿هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَی وَدِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ وَلَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ﴾ خود خدا این کار را کرده است، خود خدا به منظور اینکه این اسلام را بر همه ادیان پیروز کند پیغمبر فرستاده است.
اگر خود خدا چنین کاری را کرده است در قبال اینکه آنها ﴿یُرِیدُونَ لِیُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ﴾ ؛ خدا با همه امکاناتی که دارد این دین را حفظ می‌کند، لذا در سورهٴ مبارکهٴ «مائده» در همین سوره‌ای که به خواست خدا در آینده به آن آیاتش می‌رسیم فرمود ﴿کُلَّمَا أَوْقَدُوا نَاراً لِلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللّهُ﴾ ؛ اینها هر وقت رفتند که آتش جنگ را روشن کنند خدا خاموش کرد؛ آنها فتنه بر انگیختند یا بر اساس مسایل اقتصادی محاصره کردند یا بر اساس مسائل نظامی خونریزی راه انداختند یا بر اساس مسایل تهمت هتک حیثیت کردند، خدا پرده برداری کرد و فرمود ﴿کُلَّمَا أَوْقَدُوا نَاراً لِلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللّهُ﴾؛ هر وقتی که اینها آتش جنگ را روشن کردند خدا خاموش کرد چه جنگهای داخلیِ یک طرفه سیزده ساله در مکّه و چه جنگهای رسمیِ دو جانبه مکّی و مدنی در مدینه، فرمود هر وقت که اینها آتش جنگ را روشن کردند خدا خاموش کرد؛ امّا هر وقت خدا نور الهی را روشن کرد آنها خواستند خاموش کنند ﴿وَیَأْبَی اللّهُ إِلاّ أَن یُتِمَّ نُورَهُ﴾ ، در همه این موارد خدا به خود اسناد می‌دهد که فرمود ﴿وَیَأْبَی اللّهُ إِلاّ أَن یُتِمَّ نُورَهُ﴾ یا ﴿وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ کَرِهَ الْکَافِرُونَ﴾ .
منافق خطر داخلی است، قرآن درباره او حساب جداگانه‌ای دارد؛ امّا در این آیه ﴿الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ﴾ و همچنین ﴿الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا﴾، نفرمود «الیوم یأس الکفّار و المنافقون» و فقط بحث درباره مشرکین و کفّار است، منافقین به حسب ظاهر این را قبول کردند؛ منتها از باطن و از پشت خنجر زدند. در چنین فضایی معلوم می‌شود که طمع کافران چه چیز بود؛ کافری که اعمّ از مشرک و یهودی و مسیحی طمعش این بود که نور الهی را خاموش کند، طمعش این بود که پیغمبر را به سازش بکشاند، طمعش این بود که با دین بازی کنند و طمعش این بود که هر روز شعله جنگ علیه اسلام و مسلمین افروخته کند، این طمع به یأس مبدّل شد ﴿الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِن دِینِکُمْ﴾.
پس در این روز یک حادثه مهمّی رخ داد و آنها که ﴿یُرِیدُونَ لِیُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ﴾ نا امید شدند، آنها که ﴿وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَیُدْهِنُونَ﴾ نا امید شدند، آنها که ﴿لِتَفْتَرِیَ عَلَیْنَا غَیْرَهُ﴾ نا امید شدند و آنها که ﴿کُلَّمَا أَوْقَدُوا نَاراً لِلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللّهُ﴾ دیگر آتش افروزی نکردند؛ یک حادثه‌ای باید اتّفاق بیفتد که اینها را خلع سلاح کند، اینها از هر دری رفتند سر شکسته برگشتند و بعد دور هم جمع شدند و گفتند او یک شاعری بیش نیست و الآن در اواخر دوران زندگی به سر می‌برد ﴿شَاعِرٌ نَتَرَبَّصُ بِهِ رَیْبَ الْمَنُونِ﴾ ، ما منتظر مرگ این شاعر هستیم و او هم که رفت دیگر پسری هم که ندارد تا جای او را اشغال کند؛ «منون» همان منیّه و مرگ است، >منیّه و منون< همان انقطاع عمر است «و إذا المنیّة أنشبت أظفارها» ؛ >منیه< همان موت است؛ گفتند ما منتظر مرگ این شاعر هستیم و با مرگ او این بساط بر چیده می‌شود و خَلَفی که ندارد، گاهی می‌گفتند ممکن است روزگار برگرددکه اوضاع برگردد و سرانجام به این خود را قانع کردند که در هر صورت او می‌میرد و ما راحت می‌شویم؛ هم آیه سوره مبارکه «کوثر» نشان می‌دهد که آنها به چه دل خوش شدند و هم این آیه سورهٴ مبارکهٴ «مائده».
اتکاء دین به معصومین (ع)
سورهٴ «کوثر» گرچه نام مقدس فاطمه(سلام الله علیها) یا نام مبارک حضرت امیر یا ولایت اینها صریحاً ذکر نشده است؛ امّا بررسی داخلیِ خود آیه نشان می‌دهد که مشرکین به این فکر بودند که چون پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بدون فرزند است، با مرگ او بساط دین او برچیده می‌شود و از این جهت شانیء بودند و سرزنش می‌کردند و دشمنی داشتند و می‌خواستند خوشحال بشوند؛ ذات اقدس الهی فرمود ما کوثر جوشان به تو داده‌ایم که این کوثر جوشان باعث می‌شود که این شجره طوبا که ﴿أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِی السَّماءِ﴾ همواره ثمر بدهد؛ امّا﴿إِنَّ شَانِئَکَ هُوَ الْأَبْتَرُ﴾ ، معلوم می‌شود آنها که شانئین بودند، سرزنش کننده‌ها بودند و دشمنان بد دل و کینه توز بودند خوشحالیشان در این بود که پیغمبر خَلَفی ندارد؛ از طرفی با بخشش فاطمه(صلوات الله علیها) خَلَفی داده شد و از طرفی با ولایت علی ‌بن‌ ابی‌طالب خلیفه‌ای داده شد؛ هم علی(صلوات الله و سلامه علیه) کوثر است و هم فاطمه(صلوات الله و سلامه علیها) کوثر است؛ هم خلف تأمین شد و هم خلیفه.
اگر دین از قیام به شخص به درآید و قائم به نوع بشود که این نوع الی یوم القیامة باقی است تا وجود مبارک حضرت حجّت(سلام الله علیه) ظهور بکند و جهان را پر از عدل و داد بکند، پس این خلف و خلیفه الی یوم القیامه هستند و دین به این معصومین قائم است و اگر دین به این معصومین قائم شد و آنها هم مکرّر فهمیدند که علی کیست و علی چه می‌کند و چه می‌گوید؛ با روی کار آمدن علی و با بخشش فاطمه و پیدا شدن فرزندان، دشمن دیگر نا امید شد؛ یعنی آن طمع خامی که داشت به یأس مبدّل شد، وقتی ما یأسِ دشمن را می‌فهمیم که طمعش را بررسی کرده باشیم؛ طمعش طبق آیات فراوان قرآن کریم مشخص شد که چه چیز بود و امروز آن طمع به یأس مبدّل شد.
امروز ثابت شد که فتح مکّه نیست، برای اینکه فتح مکّه دو سال قبل از رحلت پیغمبر بود و در ظرف این دو سال بسیاری از احکام و حلال و حرام و فرائض الهی نازل شده است و دین کامل شده نبود. سال نهم هجرت است که سورهٴ «توبه» نازل شد و بعد از سورهٴ «توبه» یک سال هنوز پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) زنده بود و بسیاری از احکام نازل شده است و آن روز دین کامل نشده بود و این جریان >غدیر< است که اواخر عمر مبارک پیغمبر نازل شده است و بسیاری از احکام هم همین دوران اخیر نازل شده است، این جا هم احکام الهی به کمال و تمام رسید و هم مجری پیدا کرده است و خلیفه پیدا کرده است، پس آنکه می‌گفت پیغمبر با رحلتش دین خود را هم به گور می‌برد او باید بداند که﴿إِنَّ شَانِئَکَ هُوَ الْأَبْتَرُ﴾ .
این﴿الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا﴾ برای >غدیر< است و﴿الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ﴾ برای >غدیر< است و اگر آیاتی هم بعد نازل شد شرحِ همینهاست؛ یعنی وقتی که دین خلیفه پیدا کرد و دین ولیّ پیدا کرد به کمال رسید، آنها به احکام می¬زدند که اگر به احکام بود، خیلی از احکام بعد نازل شد؛ امّا وقتی ما به خلیفه تطبیق کردیم و مجری دین پیدا کردیم، دیگر چهارتا حکم هم بعدها نازل بشود ضرری ندارد، چون ما این ﴿الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ﴾ را به احکام و فرائض بخصوصِها که معنا نمی‌کنیم تا گفته بشود چند حکمی هم در همین چند ماه و اندی نازل شده است، آنها چون به احکام معنا می‌کنند گرفتار این نقض هستند؛ امّا اگر کسی که به ولایت معنا کند گرفتار نقض نیست.
حرف ما دیگر قابل نقض نیست؛ ما اگر بگوییم این﴿الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ﴾ ناظر به احکام است، می‌شود نقض کرد که دو ماه و اندی فاصله است؛ ما می‌گوییم مربوط به ولایت و خلافت است، دین حالا قیّم پیدا کرد و از آن حالت قائم به شخص بودن به درآمده و الآن به نعمت ولایت تکمیل شده؛ اگر هم چند حکمی بعد از این نازل شده باشد باز ضرر ندارد، چون ما این را به احکام معنا نکردیم و به حکم فقهی نزدیم به حکم کلامی زدیم؛ خود این﴿الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ﴾ هم معنایش این نیست که قبل از آیات سوره مبارکه «مائده» نازل شد، شاید بعد از این نازل شده باشد.
قبلاً هم ثابت شد به اینکه یقیناً این دو جمله مربوط به این صدر و ذیل آیه سوّم سورهٴ «مائده» نیست، حالا چگونه در اینجا قرار گرفت به چند احتمال است که به علم قرآن برمی‌گردد نه به تفسیر قرآن، حالا به دستور خود ذات اقدس الهی اینجا گذاشته شده یا بعداً بوسیله حضرت امیر اینجا گذاشته شده؛ امّا این﴿الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ﴾ معنایش این نیست که الآن قبل از نازل شدنِ آن احکام است، چون بسیاری از این احکام را بعدها در پیش داریم؛ مسئله قصاص است، مسئله حدود است، مسئله ﴿مِن أَجْلِ ذلِکَ کَتَبْنَا عَلَی بَنِی إِسْرَائِیلَ أَنَّهُ مَن قَتَلَ نَفْساً بِغَیْرِ نَفْسٍ﴾ و مانند این در همین سورهٴ مبارکه «مائده» است و مانند آن.
اگر ما این اکمال دین و اتمام نعمت را به فروع دین معنا می‌کردیم این قابل نقض بود؛ امّا این به این اصول مذهب برگشت؛ یعنی دین از حالتی که به شخص قائم باشد به درآمده و به معصوم متکی است. در عصر پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) حفظ دین به پیغمبر است و بعد از ارتحال پیغمبر به اهل بیت(علیهم الصلاة و علیهم السلام) است و اینها هم الی یوم القیامه هستند، پس دین از آن حالتی که به صورت یک کتابی باشد که «سوادٌ علی بیاضٍ» باشد و مجموعه احکام و قوانین و مقرّرات باشد تا بتوان با او بازی کرد یا او را به فراموشی سپرد، از آن حالت درآمده و قیّم پیدا کرد، آن‌گاه بیگانه شده ابتر و دین شده شجره طوبا که ﴿أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِی السَّماءِ﴾ ؛ یعنی به این فکر براندازی بودند و دیدند که نشد.
آن کارهای منافقانه مطلب دیگری است که در آن ذیل فرمود ﴿فَلاَ تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ﴾؛ از اینکه کافر بتواند اسلام را خاموش بکند مقدور نیست، مواظب مشکلات داخلیتان باشید ﴿وَاخْشَوْنِ﴾؛ بترسید، از آنها نترسید از من بترسید و من هم اگر ببینم که شما لایق نیستید نعمت را از شما می‌گیرم ﴿ذلِکَ بِأَنَّ اللّهَ لَمْ یَکُ مُغَیِّراً نِعْمَةً أَنْعَمَهَا عَلَی قَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُوا مَابِأَنْفُسِهِمْ﴾ ، فرمود از خدا بترسید و این دین را خوب عمل بکنید؛ دشمن اگر بخواهد بر شما بتازد این‌چنین نیست، شما به جایی رسیدید که نامه پیغمبر شما(صلّی الله علیه و آله و سلّم) برای ابر قدرتهای آن روز می‌رود و رفت، آنها دیگر حداکثر اگر تسلیم نشدند آن ابر قدرت ایران و روم سکوت کردند و طولی هم نکشید که هر دو را اسلام گرفت؛ یعنی از قلب فرانسه تا بسیاری از منطقه‌های آسیای میانه را مسلمین گرفتند و در یک جا در یک زمان سخن از اذان و اقامه بود؛ امّا این ﴿وَاخْشَوْنِ﴾ نشان می‌دهد که اگر از خدا نترسیدید و این دین را درست حفظ نکردید این دین از دست شما می‌رود، این مربوط به نفاق است و ضعف ایمانِ مسلمین است و امثال ذلک.
الیوم همین است؛ امّا دیدید با اینکه همه کارها را کردند که خواستند اسلام را از بین ببرند در این جنگ جهانی سوم نتوانستند، این جنگ جهانی سوم بود، جنگ جهانی معنایش این نیست که همه با هم جنگ بکنند؛ اگر همه علیه یک کشور ضعیف خواستند جنگ کنند می‌شود جنگ جهانی، چون همه شرکت کردند حالا یا نیرو فرستادند یا مال فرستادند یا تبلیغات کردند یا مستشار فرستادند یا سلاح فروختند، بنابراین«الیوم» هم همین‌طور است ﴿الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِن دِینِکُمْ﴾، هر وقتی مسلمین قیام کردند سخن از ﴿الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا﴾ است؛ دیدید که بسیاری از سران کشورهای اسلامی را همان استکبار تهییج کرد که اینها بیایند حضور امام و آمدند در جماران حضور امام و نماز ظهر را به امامت امام خواندند و خواستند استدعا کنند که شما صلح را بپذیرید که امام فرمود حالم مساعد نیست وگرنه حرفی می‌زدم که شما نتوانید اینجا بنشینید، آن‌طور بود که همه اینها «ولو لم یسلموا إستسلموا»، نماز ظهر را به امامت امام خواندند و بلند شدند رفتند همین شیوخ خلیج و بعد هم یک وقت فرمود اگر شما دیر بجنبید مردم کاری می‌کنند که نه از شیخ خبر باشد و نه از شیخ نشین، همین بود که شیوخ خلیج حسابشان را کردند؛ مادامی که مسلمین بما أنّهم مسلمون به وظیفه‌شان عمل می‌کنند این آیه آیه روز است: ﴿الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِن دِینِکُمْ﴾.
این قسمت المیزان را هم حتماً ملاحظه کنید که یک حرفی را شهید مطهری (رضوان الله علیه) دارد که فرمود: «علّامه طباطبائی حرفهایی دارد که بعد از دویست سال باید بفهمند»، ایشان از شاگردان خوب مرحوم علّامه بودند و إغراق هم نگفت. شما این بحث المیزان را در این قسمت ببینید، ـ این حرفها مربوط به چهل یا پنجاه سال قبل است که حرف روز است ـ فرمود این ﴿وَاخْشَوْنِ﴾ برای همین است، هر خطری که اسلام را تهدید می‌کند از ضعف داخلی مسلمین است و استعمار آن روز، آن وقت فرمودند که استعمار امروز دارد چه نقشه‌هایی می‌کشد، همین حرفها حرفهای روز است که ایشان چهل یا پنجاه سال قبل اینجا مرقوم فرمودند، اینها را حتماً مباحثه کنید.
چند وقت قبل هم به عرضتان رساندم که شما خیال نکنید که تفسیر نظیر کفایه یا مکاسب یا اسفار است این چنین نیست، در آن علوم در هر صورت کارهای زیادی شده و راه‌حل باز است؛ امّا در بعضی از آیات واقعاً انسان می‌ماند؛ یعنی با چندین شب و روز مطالعه باز مشکل برایش حلّ نمی‌شود، خیال نکنید که این تفسیرها نظیر کتاب کفایه و مکاسب و این کتابهاست یا مثل اسفار است، این‌طور خیال نکنید. حالا شما حتماً این قسمتهای المیزان را ببینید، بعد ببینید حرفی برای گفتن دارید در مقابل اهل سنّت یا آنها حرف برای گفتن دارند؟ وقتی تحلیل کردید و طمع کفّار را ارزیابی کردید از نظر قرآن که طمعشان چه چیز بود آن‌گاه روشن می‌شود که یک حادثه‌ای پیش آمد که این طمع به یأس مبدّل شد، طمع آنها در حدّ خاموش کردن چراغ قرآن بود.
تبیین نهی ارشادی در آیه
الآن این طمع به یأس مبدّل شد، لذا وقتی فرمود ﴿فَلاَ تَخْشَوْهُمْ﴾، این نهی، نهی ارشادی است نه نهی تکلیفی و مولوی، برخلاف بخشهای دیگر؛ در خیلی از موارد نهی مولوی دارد که به مسلمین می‌فرماید وقتی به جبهه رفتید از خدا بترسید از آنها نترسید ﴿فَلاَ تَخَافُوهُمْ وَخَافُونِ إِن کُنْتُم مُؤْمِنِینَ﴾ ، جبهه جنگ ترس دارد، بر کسی که جهاد فی ‌سبیل الله می‌کند واجب است که نترسد، ترس دارد؛ ولی واجب است که تحمّل کند، صبر کند و نترسد؛ امّا وقتی کفّار خلع سلاح شدند و ناامید شدند، دیگر ترسی ندارد، لذا این نهی، نهی ارشادی است نه نهی مولوی.
فرمود دیگر از آنها نترسید امّا از خدا بترسید که مبادا خدای ناکرده این دینِ کامل و این دینِ تامّ را عمل نکنید؛ اگر عمل نکردید خدا شما را می‌برد و یک گروه دیگر می‌آورد، گاهی تهدید می‌کند و می‌فرماید ﴿إِن یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ وَیَأْتِ بِخَلْقٍ جَدِیدٍ﴾ که این ﴿إِن یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ وَیَأْتِ بِخَلْقٍ جَدِیدٍ﴾ یک تهدید است وگرنه کار خدا همواره این است که یک عدّه را می‌میراند و یک عدّه را احیا می‌کند؛ اینکه فرمود اگر خدا بخواهد شما را می‌برد و یک عدّه دیگر را می‌آورد معنایش این نیست که شما می‌میرید و یک عدّه دیگر می‌آیند که همین‌طور است، بلکه معنایش این است که اگر شما لایق نبودید که این نظام و این دین ‌را حفظ بکنید این‌چنین نیست که خدا دست از دینش بردارد، شما را می‌برد و یک عدّه افراد لایق می‌آورد که دین شناس و دین باور و حافظ دین باشند؛ این‌چنین نیست که حالا اگر ما خدای ناکرده دین را یاری نکردیم دین به زمین بیافتد، این‌طور نیست. صریحاً اعلام کرد و فرمود ﴿إنْ تَتَوَلَّوا یَسْتَبْدِل قَوْماً غَیْرَکُم ثُمَّ لایَکُونُوا أمْثَالَکُم﴾ ؛ شما نشد دیگری، چه بهتر که ما باشیم.
این دعای شبهای ماه مبارک رمضان هم برای این است که ما مشمول این آیه‌ها نباشیم؛ ما می‌گوییم خدایا! طوری توفیق بده که «و أن تجعلنی ممن تنتصر به لدینک و لاتستبدل بی غیری» ، دو جمله داریم؛ می‌گوییم خدایا! آن توفیق را بده که دین تو به دست من زنده بشود نه اینکه من یک آدم بی‌هنری باشم بروم و دیگری بیاید دین را حفظ کند «و لاتستبدل بی غیری»، معلوم می‌شود که اصل استبدال حقّ است و این اصل استبدال از آن آیه گرفته شد که ﴿إِن تَتَوَلَّوْا یَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَیْرَکُمْ ثُمَّ لاَ یَکُونُوا أَمْثَالَکُم﴾.
حالا بعضی از آیات را تا آن مقداری که فرصت است بخوانیم برابرِ آنچه که از اوّلِ سورهٴ مبارکهٴ «بقره» شروع می‌شود تا سورهٴ «جحد» [کافرون]، نه آن طوری که در هنگام تقریر مطلب گفته شد، شما اگر خواستید چیزی را مرقوم بفرمایید برابرِ آن‌طور که تقریر شد بنویسید که نظم صناعی دارد؛ امّا الآن ما براساس نظم ترتیب آیات از سورهٴ مبارکهٴ «بقره» شروع می‌کنیم.
در سورهٴ «بقره» آیهٴ 109 دو مطلب هست؛ یکی اینکه فرمود ﴿وَدَّ کَثِیرٌ مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ لَوْ یَرُدُّونَکُمْ مِنْ بَعْدِ إِیمَانِکُمْ کُفَّاراً حَسَداً مِنْ عِندِ أَنْفُسِهِمْ مِنْ بَعْدِ مَا تَبَیَّنَ لَهُمُ الْحَقُّ﴾؛ اینها می‌کوشند شما را کافر کنند؛ امّا مطلب دوّم ﴿فَاعْفُوا وَاصْفَحُوا حَتَّی یَأْتِیَ اللّهُ بِأَمْرِهِ﴾؛ شما صبر کنید تا ما آن امر نهایی را بیاوریم و آن امر نهایی همین است که ﴿الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِن دِینِکُمْ﴾؛ در آیهٴ 217 سورهٴ «بقره» وسطِ آیه این است که ﴿وَلاَ یَزَالُونَ یُقَاتِلُونَکُمْ حَتَّی یَرُدُّوکُمْ عَن دِینِکُمْ إِنِ اسْتَطَاعُوا﴾ ، این ﴿لاَیَزَالُونَ یُقَاتِلُونَکُمْ﴾ که هم خود ﴿لاَ یَزَالُونَ﴾ بر اساس مادّه‌اش استمرار را می‌فهماند و هم هیئت فعل مضارعش.﴿وَلاَ یَزَالُونَ یُقَاتِلُونَکُمْ حَتَّی یَرُدُّوکُمْ عَن دِینِکُمْ إِنِ اسْتَطَاعُوا﴾ این همان است که ﴿یُرِیدُونَ لِیُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ﴾ .
در سورهٴ مبارکهٴ «آل‌عمران» آن آیه معروف بود که در بحث گذشته هم اشاره شد؛ چند جای سورهٴ مبارکهٴ «آل‌عمران» این مسئله را خبر کرده است؛ یکی آیهٴ 69 [سورهٴ «آل‌عمران»] است که ﴿وَدَّت طَائِفَةٌ مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ لَوْ یُضِلُّونَکُمْ وَمَا یُضِلُّونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ﴾؛ یعنی گروهی علاقه‌مند هستند که شما را کافر بکنند و گمراه بکنند؛ امّا بدانند که خودشان را دارند گمراه می‌کنند.
تأکید مسئله ولایت و رهبری در سوره مائده و آل عمران
و روی مسئله ولایت و رهبری آنقدر این سورهٴ «آل عمران» و «مائده» تأکید دارند که در آیهٴ 28 سورهٴ «آل‌عمران» فرمود ﴿لاَ یَتَّخِدِ الْمُؤْمِنُونَ الْکَافِرِینَ أَوْلِیَاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِینَ﴾ و بعد فرمود یعنی با خود خدا نه با جهنّم خدا که فرمود از خدا بترسید؛ همان‌طوری که بهترین تشویق این است که مؤمن را به لقاء خود دعوت می‌کند ﴿فَادْخُلِی فِی عِبَادِی ٭ وَادْخُلِی جَنَّتِی﴾ و به ملاقات خود فرا می¬خواند، کافر و تبهکار را هم به مقاتله با خود فرا می‌خواند که فرمود ﴿وَیُحَذِّرُکُمُ اللّهُ نَفْسَهُ﴾ ؛ مثل اینکه گناهان مهم را با ﴿فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللّهِ﴾ و مانند آن تعبیر می‌کند، باز در سورهٴ مبارکهٴ «آل‌عمران» آیهٴ 149 این است ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِن تُطِیعُوا الَّذِینَ کَفَرُوا یَرُدُّوکُمْ عَلَی أَعْقَابِکُمْ﴾؛ شما را مرتجع می‌کنند و کافر می‌شوید.
«والحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 39:37

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی