display result search
منو
تفسیر آیه 1 سوره مائده  بخش سوم

تفسیر آیه 1 سوره مائده بخش سوم

  • 1 تعداد قطعات
  • 40 دقیقه مدت قطعه
  • 112 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیه 1 سوره مائده _ بخش سوم"
- امکان نزول صدر و ذیل برخی آیات در وقایع مختلف
- تمام بودن استدلال شافعی و ردّ سخنان ابوحنیفه
- میزان قرار گرفتن حکیم خدا


أعوذُ بِالله مِنَ الشّیطٰانِ الرَّجیم
بسم الله الرّحمٰن الرَّحیم
﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ أُحِلَّتْ لَکُمْ بَهِیمَةُ الْأَنْعَامِ إِلَّا مَا یُتْلَی عَلَیْکُمْ غَیْرَ مُحِلِّی الصَّیْدِ وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ إِنَّ اللّهَ یَحْکُمُ مَا یُرِیدُ﴾

امکان نزول صدر و ذیل برخی آیات در وقایع مختلف
این جملهٴ اوّل﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ﴾ اگر مستقلاً نازل شده باشد لازم نیست بحث بشود که تناسب جملهٴ اوّل با جملهٴ دوم چیست؟ جمله دوم این است که ﴿أُحِلَّتْ لَکُمْ بَهِیمَةُ الْأَنْعَامِ﴾ آن گاه سؤال می‌شود که چه تناسبی بین حلّیت بهیمه انعام و وجوب وفای به عهد؟ اگر جمله اوّل جدا و مستقل نازل شده باشد گرچه در هنگام تدوین با جمله دوم در یک آیه قرار گرفت؛ ولی لازم نیست بحث بشود که این دو جمله چه تناسلی با هم دارند؟ مثل آیه سوم همین سورهٴ مبارکهٴ «مائده»؛ در آیهٴ سوم که ذیلِ آیه با صدر آیه هیچ تناسبی ندارد؛ برای اینکه ذیل آیه مستقلاً و جدا نازل شده است، صدر آیهٴ سوم این است که ﴿حُرِّمَتْ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَةُ وَ الدَّمُ وَ لَحْمُ الْخِنْزِیرِ وَ مَا أُهِلَّ لِغَیْرِ اللّهِ﴾ تا می‌رسد به ﴿أَن‌تَسْتَقْسِمُوا بِالْأَزْلاَمِ ذلِکُمْ فِسْقٌ﴾ این تمام شد. ذیل آیه این است که﴿الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِن دِینِکُمْ فَلاَ تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلاَمَ دِیناً﴾، این ذیل با آن صدر هماهنگ نیست؛ برای اینکه این در یک جریان دیگر نازل شد و آن صدر قبلاً نازل شد، آن مربوط به چند مسئلهٴ فقهی است و این ذیل مربوط به مهم ترین مسئله ولایت و کلامی است، این جدا نازل شد، لذا با صدر هیچ تناسبی ندارد. حرمت میته و خون و گوشت خوک قبلاً هم نازل شده بود، این چنین نیست که با نازل شدن این آیه دین کامل شده باشد، پس گاهی ممکن است یک آیه صدرش در یک وقت و ذیلش در وقت دیگر نازل شده باشد، بنابراین نباید تناسب صدر و ذیل را مورد بحث قرار داد چون تناسبی ندارند و در دو واقعه نازل شده‌اند.
اگر این﴿أَوْفُوا بِالْعُقُودِ﴾ مستقلاً نازل شده باشد نظیر ذیل آیهٴ سومِ همین سورهٴ «مائده»، دیگر بحث اینکه تناسب جمله اول با جملهٴ دوّم چیست لازم نیست؛ ولی اگر با هم نازل شده باشند و این یک آیه باشد و با هم نازل شده باشند، تناسبش به این است که وقتی فرمود ﴿أَوْفُوا بِالْعُقُودِ﴾، هر عقدی وفای او لازم است، حالا هر عقدی هر مقتضایی که دارد. عقد گاهی بین انسانها با هم است و گاهی بین خدا و بندهٴ خداست. خداوند تکالیف و احکام را به عنوان تعهّد بر بندگان خود لازم کرده است، بندگان هم متعهدند که احکام الهی را که عهود الهی است درک کنند و امتثال کنند. اگر این ﴿أَوْفُوا بِالْعُقُودِ﴾ شامل همه اقسام عهدها و عقدها خواهد شد آن گاه این یک اصل کلی است به منزله قانون اساسی اوّل گفته شدو بعضی از فروع او پشت سر هم ذکر می‌شود، یکی این است که ﴿بَهِیمَةُ الْأَنْعَامِ﴾ برای شما حلال است، یکی اینکه در حال صید چه چیز برای شما حرام است، و یکی اینکه چه چیزی در حال احرام برای شما حرام است و مانند آن، پس تناسب جمله اول با جمله دوم با این راه, حلّ می‌شود، ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ أُحِلَّتْ لَکُمْ بَهِیمَةُ الْأَنْعَامِ﴾.
تمام بودن استدلال شافعی ردّ سخنان ابوحنیفه
مطلب بعدی آن است که آن طوری که فخر رازی در تفسیرش از ابی‌حنیفه نقل کرد، بر اساس اینکه اینها اجازه نمی‌دهند که با خبر واحد، اطلاق یا عموم آیه مثلاً تخصیص یا تقیید پذیر باشد، می‌گویند که بیع وقتی واقع شد، دیگر نمی‌شود آن را فسخ کرد برای اینکه﴿أَوْفُوا بِالْعُقُودِ﴾ می‌گوید که وفای به این عهد لازم است؛ ولی شافعی می‌گوید: به اینکه گرچه عقد بیع لازم الوفاء است به وسیلهٴ آیه؛ امّا به وسیلهٴ خبری که از رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) رسیده است: «المتبایعان بالخیار کل واحد منهما ما لم یفترقا»، می‌توان به وسیلهٴ آن خبر واحد، عموم یا اطلاق این آیه را تخصیص زد ، البته این استدلال، استدلال تامّی است و آن سخن ابوحنیفه سخنی است ناتمام.
بیان مراد <انعام> در آیه
مطلب سوم آن است که اینکه فرمود ﴿أُحِلَّتْ لَکُمْ بَهِیمَةُ الْأَنْعَامِ﴾، این اضافه ظاهراً بیانیّه است یعنی انعامی که اینها بهیمه هستند، حرفهایشان مبهم است و نطقی ندارند. انعام گرچه ممکن است شامل دوابِّ سه‌گانه بشود یعنی اسب و قاطر و حمار، لکن در قرآن کریم انعام در مقابل اینها قرار گرفته است در سورهٴ مبارکهٴ «نحل» این است که ﴿وَ الْأَنْعَامَ خَلَقَهَا لَکُمْ فِیهَا دِفْ‏ءٌ وَ مَنَافِعُ وَ مِنْهَا تَأْکُلُونَ٭وَ لَکُمْ فِیهَا جَمَالٌ حِینَ تُرِیحُونَ وَ حِینَ تَسْرَحُونَ﴾، آیهٴ پنجم و ششم سورهٴ «نحل» این است که انعام را ذکر می‌کند و بعد منافعی را برای انعام در آیه هفتم ذکر می‌کند، لکن در آیه هشتم نوبت به خیل و بغال و حمیر می‌رسد که می‌فرماید ﴿وَ الْخَیْلَ وَ الْبِغَالَ وَ الْحَمِیرَ لِتَرْکَبُوهَا وَ زِینَةً وَ یَخْلُقُ مَا لاَتَعْلَمُونَ﴾، از این تقابلی که خیل و بغال و حمیر را یک طرف و انعام را در طرف دیگر ذکر کرد معلوم می‌شود که انعام شامل آن شتر و گاو و گوسفند است نه شامل خیل و بغال و حمیر.
شیء خاص بودن <تنزل>
مطلب بعدی آن است که این انعام را در سورهٴ «زمر» به صورت هشت‌گانه ذکر فرمود، آیهٴ شش سورهٴ «زمر» این است که فرمود ﴿وَ أَنزَلَ لَکُم مِنَ الْأَنْعَامِ ثَمَانِیَةَ أَزْوَاجٍ یَخْلُقُکُمْ فِی بُطُونِ أُمَّهَاتِکُمْ خَلْقاً مِن بَعْدِ خَلْقٍ﴾؛ فرمود که خداوند هشت جفت انعام را برای شما نازل کرده است، این نازل کرده است نه یعنی خلق کرده است که ﴿أَنزَلَ﴾به معنی«خلق» باشد، بلکه براساس معنای کلّی که در سورهٴ مبارکهٴ «حجر» فرمود «هر چه نزد شماست ریشه‌اش در مخزن الهی است و خداوند برای شما نازل کرده است»، براساس همان معنای کلی سورهٴ «حجر»، انعام را هم نازل کرد چه این که آهن را هم نازل کرد؛ اینکه فرمود ﴿و أنزلنا الحدید فیه بأسٌ شدید﴾ ، این﴿أنزلنا﴾ به معنای«خلقنا» نیست و همان معنای خاص خود را دارد برای اینکه هرکدام از این حقایقی که در عالم طبیعت هستند ریشهٴ اصلی‌شان در مخزن الهی است که در سورهٴ «حجر» فرمود ﴿وَ إِن مِّن شَیْ‏ءٍ إِلَّا عِنْدَنَا خَزَائِنُهُ وَ مَا نُنَزِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ﴾ .بنابراین این تنزّل فیض خاص است از مخزن الهی به عالم طبیعت و بر همان مبنا﴿و أنزلنا الحدید﴾ تفسیر خواهد شد، به همان مبنا﴿وَ أَنزَلَ لَکُم مِنَ الْأَنْعَامِ ثَمَانِیَةَ أَزْوَاجٍ﴾ معنا خواهد شد، یعنی اصل فیض از مخزن الهی بود و ما این را تنزّل دادیم.
مراد از <هشت جفت> در سوره
این هشت جفت چیست؟ این را در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» مشخص فرمود، اینکه فرمود ﴿وَ أَنزَلَ لَکُم مِنَ الْأَنْعَامِ ثَمَانِیَةَ أَزْوَاجٍ﴾، این ﴿ثَمَانِیَةَ أَزْوَاجٍ﴾ را در آیه 143 و 144 سورهٴ «انعام» مشخص کرد، فرمود ﴿ثَمَانِیَةَ أَزْوَاجٍ مِنَ الضَّأْنِ اثْنَیْنِ وَ مِنَ الْمَعْزِ اثْنَیْنِ﴾ ؛ یک جفت از گوسفند، یک جفت از بز،﴿وَ مِنَ الْإِبِلِ اثْنَیْنِ وَ مِنَ الْبَقَرِ اثْنَیْنِ﴾ ؛ یک جفت از شتر، یک جفت از گاو. شتر و گاو و گوسفند و بز هر کدامشان یک جفت که جمعاً می‌شود هشت تا که﴿ثَمَانِیَةَ أَزْوَاجٍ﴾ است، حالا منظور از این زوج، نر و ماده است یا منظور از این زوج، اهلی و وحشی است؟ که بعضی از تعبیرات این دومی را تأیید می‌کنند به هر تقدیر گوسفند اهلی و وحشی، بز اهلیِ و وحشی، شتر اهلی و وحشی و گاو اهلی و وحشی مراد است، یا نه؟ نر و ماده هر کدام از اینها؟
بنابراین اینکه فرمود ﴿أُحِلَّتْ لَکُمْ بَهِیمَةُ الْأَنْعَامِ﴾، این﴿ بَهِیمَةُ الْأَنْعَامِ﴾ با این مشخص شد، یعنی هشت گانه از هر کدام از اینها، نر و ماده‌اش یا اهلی و وحشی‌اش همه حلال شد﴿أُحِلَّتْ لَکُمْ بَهِیمَةُ الْأَنْعَامِ﴾؛ امّا اینکه فرمود﴿إِلَّا مَا یُتْلَی عَلَیْکُمْ﴾، این﴿إِلَّا مَا یُتْلَی عَلَیْکُمْ﴾ قبلاً هم بیان شده است؛ در سورهٴ مبارکهٴ «حج» که ظاهراً قبل از سورهٴ مبارکهٴ «مائده» نازل شد، احکام حج را که در سورهٴ مبارکهٴ «حج» بیان می‌فرماید، آیه سی¬ام سورهٴ «حج» این است که ﴿وَ مَن یُعَظِّمْ حُرُمَاتِ اللَّهِ فَهُوَ خَیْرٌ لَّهُ عِندَ رَبِّهِ وَ أُحِلَّتْ لَکُمُ الْأَنْعَامُ إِلَّا مَا یُتْلَی عَلَیْکُمْ﴾ و بعضی از این﴿مَا یُتْلَی عَلَیْکُمْ﴾ را هم به عنوان اینکه در حال صید حرام است می‌شمارند. این﴿إِلَّا مَا یُتْلَی عَلَیْکُمْ﴾ بوسیلهٴ آیات مشخصی تبیین شد که بعضی از آیات در سورهٴ مبارکهٴ «مائده» است و بعضی هم در سایر سور، آن آیاتی که در سورهٴ مبارکهٴ «مائده» است مقداری در بحث گذشته اشاره شد و آن این است که در همین آیهٴ اوّل دارد﴿غَیْرَ مُحِلِّی الصَّیْدِ وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ﴾ است یعنی انعام برای شما حلال است؛ امّا انعام وحشی که با صید در اختیار شما قرار می‌گیرد در حال احرام یا در حرم حرام است﴿غَیْرَ مُحِلِّی الصَّیْدِ وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ﴾، این یکی از چیزهایی است که استثنا شد، در آیه دوم [سوره مائده] هم فرمود ﴿لاَتُحِلُّوا شَعَائِرَ اللّهِ وَ لاَ الشَّهْرَ الْحَرَامَ﴾ تا می‌رسد به آیه سوم که﴿حُرِّمَتْ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَةُ وَ الدَّمُ وَ لَحْمُ الْخِنْزِیرِ﴾ که اینها جزء﴿مَا یُتْلَی عَلَیْکُمْ﴾ و معنای کلی انعام است و استثنا شده است گرچه آن انعام محلَّل نیست، ولی آن انعام محلَّل همان است که در سورهٴ «زمر» مشخص شد که ﴿ثَمَانِیَةَ أَزْوَاجٍ﴾ و در سورهٴ «انعام» مبیّن شده است که ﴿مِنَ الْإِبِلِ اثْنَیْنِ وَ مِنَ الْبَقَرِ اثْنَیْنِ} ، {مِنَ الضَّأْنِ اثْنَیْنِ وَ مِنَ الْمَعْزِ اثْنَیْنِ﴾ ؛ امّا آن انعام به معنای جامع و بهیمه به معنای جامع، خنزیر را هم شامل می‌شود، لذا ﴿لَحْمُ الْخِنْزِیرِ﴾ تحریم شده است که دیگر استثنا متصل باشد نه منقطع. در جریان صید که فرمود:﴿أُحِلَّتْ لَکُمْ بَهِیمَةُ الْأَنْعَامِ إِلَّا مَا یُتْلَی عَلَیْکُمْ﴾ و آن گاه فرمود ﴿غَیْرَ مُحِلِّی الصَّیْدِ وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ﴾ یعنی در حال احرام، صید بر شما حلال نیست.
تبیین معنی <حُرُم>
اینکه فرمود:﴿وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ﴾، این﴿حُرُم﴾ جمع حرام است به معنای مُحرِم و مُحرِم گاهی به معنای کسی است که احرام بسته است در حجّ یا عمره و گاهی هم اطلاق می‌شود بر کسی که داخل در حرم هست، «أحرم» یعنی «دَخلَ فی‌الحرم»، پس أحرم هم به معنای دخل فی الإحرام است و هم به معنای دخل فی‌الحرم، {حُرُم} جمع حرام است و حرام به معنای «مُحرِم»، مثل اینکه حلال به معنای مُحِلّ است، مُحِلّ یا به این معناست که کسی از احرام به در آمده یا به این معنا است که کسی از حَرَم خارج شده است، پس﴿غَیْرَ مُحِلِّی الصَّیْدِ وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ﴾ یعنی در حالی که شما محرم نیستید صید برای شما حلال است و اگر مُحرِم هستید صید حرام است. این مُحرم هم به معنای داخل در احرام است و هم به معنای داخل در حَرَم و در حقیقت معنای جامعی دارد و مصداقش متعدّد است و این چنین نیست که در اکثر از معنا استعمال شده باشد و هر دو یک جامعی دارند، پس در حالی که مُحرم‌اید یا در حالی که در حرم هستید صید برای شما حلال نیست.
مطلق و مقید بودن حرمت صید در آیه
یک تخصیصی از این خاص به عمل آمد که هر صیدی حرام است یا صید بَرّی حرام است؟ آن را در همین سورهٴ مبارکهٴ «مائده» آیهٴ 94 تا 96 بیان کرد و فرمود ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَیَبْلُوَنَّکُمُ اللّهُ بِشَیْ‏ءٍ مِنَ الصَّیْدِ تَنَالُهُ أَیْدِیکُمْ وَ رِمَاحُکُمْ لِیَعْلَمَ اللّهُ مَن یَخَافُهُ بِالْغَیْبِ فَمَنِ اعْتَدَی بَعْدَ ذلِکَ فَلَهُ عَذَابٌ أَلِیمٌ٭یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَ تَقْتُلُوا الصَّیْدَ وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ﴾، اینکه فرمود:﴿لاَ تَقْتُلُوا الصَّیْدَ وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ﴾ با همان آیهٴ اول سورهٴ «مائده» که محل بحث است هماهنگ است، آنجا دارد که ﴿غَیْرَ مُحِلِّی الصَّیْدِ وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ﴾ و اینجا هم دارد که﴿لاَتَقْتُلُوا الصَّیْدَ وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ﴾ امّا در آیه بعد یعنی آیهٴ 96 [سوره مائده] می‌فرماید ﴿أُحِلَّ لَکُمْ صَیْدُ الْبَحْرِ وَ طَعَامُهُ مَتَاعَاً لَکُمْ وَ لِلسَّیَّارَةِ وَ حُرِّمَ عَلَیْکُمْ صَیْدَ الْبَرِّ مَا دُمْتُمْ حُرُماً﴾، پس اوّل ﴿ بَهِیمَةُ الْأَنْعَامِ﴾ بنحوالعام حلال شد و بعد در حال احرام یا در حال ورود حَرَم صید تحریم شد، بعد این صیدِ محرَّم مشخص شد که منظور صید بَرّ است نه صید بحر و صید بحر به همان عموم﴿أُحِلَّتْ لَکُمْ بَهِیمَةُ الْأَنْعَامِ﴾ باقی است که در آیهٴ 96 همین سورهٴ «مائده» فرمود ﴿أُحِلَّ لَکُمْ صَیْدُ الْبَحْرِ وَ طَعَامُهُ مَتَاعَاً لَکُمْ وَ لِلسَّیَّارَةِ﴾؛ امّا﴿وَ حُرِّمَ عَلَیْکُمْ صَیْدُ الْبَرِّ مَا دُمْتُمْ حُرُماً﴾، حالا﴿مَا دُمْتُمْ حُرُماً﴾ مادامی که محرم‌ هستید یا مادامی که در حرم هستید، به هر تقدیر صید برّ حرام است نه صید مطلقا که صید بحر هم حرام باشد.
حلال بودن جمیع آثار <بهیمة انعام>
مطلب بعدی آن است که اینکه فرمود ﴿أُحِلَّتْ لَکُمْ بَهِیمَةُ الْأَنْعَامِ﴾، اسناد حلّیت به ذات معقول نیست برای اینکه ذات، فعل نیست تا حلال و حرام داشته باشد مگر به لحاظ جمیع آثار یا اظهر آثار. اگر یک وصفی یا فعلی اظهر اوصاف یا اظهرِ افعال یک شیء بود، در اسناد حکم به آن ذات، آن «اظهرالاوصَاف» یا «اظهرالأفعال» به ذهن می‌آید و اگر یکی از این اوصاف یا یکی از این افعال، اظهر از سایر وصف و فعل نبودند، منظور، جمیع آثار و اوصاف و افعال است، اینکه فرمود ﴿أُحِلَّتْ لَکُمْ بَهِیمَةُ الْأَنْعَامِ﴾ اگر منظور خصوص گوشت آنها باشد باید خوردن، اظهر اوصاف باشد در حالی که از انعام استفاده‌های گوناگونی می‌شود، هم از پشم و مو و کرک اینها استفاده می‌شود و هم از باربری اینها و سواری اینها استفاده می‌شود و هم از گوشت اینها؛ چون اظهرِ اوصاف و اظهرِ افعالی در کار نیست، ظاهرِ﴿أُحِلَّتْ لَکُمْ بَهِیمَةُ الْأَنْعَامِ﴾ جمیع آثار و جمیع افعال است «الّا ما خرج بالدّلیل» و همین عموم را آیات سورهٴ مبارکهٴ «نحل» بازگو کرد؛ در سورهٴ «نحل» آیه ششم به بعد این است که﴿خَلَقَ الْإِنسَانَ مِن نُّطْفَةٍ فَإِذَا هُوَ خَصِیمٌ مُّبِینٌ٭وَ الْأَنْعَامَ خَلَقَهَا لَکُمْ فِیهَا دِفْ‏ءٌ وَ مَنَافِعُ﴾ ، یعنی وسیلهٴ﴿دِفْ‏ءٌ﴾ و گرمی در او هست که از پشم و کرک و موی آنها وسائل گرمی فراهم می‌کنید، خانه می‌سازید، خانه برای کسانی که چادرنشین هستند، که﴿یَوْمَ ظَعْنِکُمْ وَ یَوْمَ إِقَامَتِکُمْ وَ مِنْ أَصْوَافِهَا وَ أَوْبَارِهَا وَ أَشْعَارِهَا أَثَاثاً وَ مَتَاعاً﴾ که از صوف و شعر و وَبَر اینها شما خانه می‌سازید همان خیمه‌های بیابان¬نشین¬هاست که ﴿فِیها دِفْعٌ وَ مَنافِعٌ﴾ و بعد فرمود ﴿و منها تأکلون﴾ ، معلوم می‌شود که هم گوشت اینها حلال است و هم مو و پشم و کرک اینها حلال است. در آیات دیگر هم مسئلهٴ شیر دادن اینها را مطرح کرده است و فرمود که این یک آیت الهی است که ذات اقدس الهی بین فرث و دم، یعنی بین خون و آلودگیهای درونی این حیوانات، این شیر شفّاف را خارج می‌کند ، پس شیرهایی که از این انعام استفاده می‌شود، مو و پشم و کرکی که استفاده می‌شود و همچنین گوشتش، همه این منافع شده حلال و اختصاصی به بعضی از منافع ندارد، از این جهت صحیح است که این حلّیت، به این ذات تعلّق بگیرد که﴿أُحِلَّتْ لَکُمْ بَهِیمَةُ الْأَنْعَامِ﴾. در سوره انعام ﴿أُحِلَّتْ لَکُمْ بَهِیمَةُ الْأَنْعَامِ﴾ نداشت، آنجا فقط اصناف این انعام را ذکر کردند در سورهٴ مبارکهٴ «انعام»، این آیهٴ دارد که﴿أُحِلَّتْ لَکُمْ بَهِیمَةُ الْأَنْعَامِ اِلَّا مَا یُتْلَی عَلَیْکُمْ﴾ آن وقت این ﴿أُحِلَّتْ لَکُمْ﴾، این انعام که برای شما حلال است چند قسم است؟ این شده ﴿ثَمَانِیَةَ أَزْوَاجٍ﴾ ؛ امّا چه چیزی از این انعام حلال است؟ خب همه را قرآن مفصّل بیان کرده که هم﴿فیها دفءٌ﴾ را بیان کرده، هم﴿منافعٌ﴾ را بیان کرده، هم ﴿منها تأکلون﴾ را بیان کرده و هم شیرش را بیان کرده است . انعام همه منافعش حلال است در حال احرام و فرمود قتل اینها، ذبح اینها، صید اینها حرام است.»، حالا مُحرِم اگر در حال احرام این کار را کرده است، نه تنها برای او حرام است، بر دیگران هم حرام است چون فرمود ﴿لاَتَقْتُلُوا الصَّیْدَ وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ﴾ نه تنها﴿لا تأکلوا﴾. مُحرم اگر صید کرده، این می‌شود میته و وقتی که مردار شد، أکلش هم برای مُحرِم حرام است و هم برای مُحلّ، این یکی از احکام خاصّهٴ حال احرام است که نه تنها محرم مجاز نیست از صید استفاده کند، حقّ صید هم ندارد، به هر تقدیر چون فعلی یا وصفی خصیصه‌ای ندارد پس جمیع افعال و اوصاف و آثاری که مربوط به این انعام است حلال است «الّا ما خرج بالدّلیل»، لذا این عام یا مطلق به عموم یا اطلاقش باقی است که ﴿أُحِلَّتْ لَکُمْ بَهِیمَةُ الْأَنْعَامِ﴾. ﴿إِلَّا مَا یُتْلَی عَلَیْکُمْ﴾ که مقداری از اینها مربوط به صید بود که تلاوت شد و مقداری مربوط به اکل مَصید بود که آن هم تلاوت شد، آن هم صید برّ است نه اعمّ، ﴿غَیْرَ مُحِلِّی الصَّیْدِ وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ﴾ که این﴿أنْتُمْ حُرُمٌ﴾ دو مصداق دارد و هر دو مصداق را هم شامل می‌شود.
میزان بودن حکم خدا
مطلب بعدی آن است که اینکه فرمود ﴿إِنَّ اللّهَ یَحْکُمُ مَا یُرِیدُ﴾، گاهی انسان یک عاطفهٴ کاذبی دارد و یک ضعف نفسی دارد این را به حساب عاطفه می‌گذارد. و آن پرهیز از ذبح حیوانات است یا نحر شتر است و مانند آن. آنچه که در بعضی از مردم هند رایج است که اینها پرهیزی دارند از خوردن گوشت این حیوانات و همچنین نحر و ذبح اینها در حالی که خدایی که خلق کرده است، به مصالح و مفاسد عالِم است و خدا می‌داند که چه چیزی را حلال بکند و چه چیزی را حرام بکند، فرمود ﴿إِنَّ اللّهَ یَحْکُمُ مَا یُرِیدُ﴾ مبادا شما بگویید که این کار حرام است یا این کار بر خلاف عاطفه است یا این کار بر خلاف حمایت از حیوانات است و مانند آن، کمال حیوان در این است که راه صحیح را طی کند. بنابراین نه در داخلهٴ حوزهٴ اسلامی جای نقد است که چرا در حال صید فلان چیز حلال است و فلان چیز حرام است و نه در اصل نحر و ذبح حیوانات جا برای سؤال است که کسی بگوید که ذبح حیوانات بر خلاف رحمت است، بر خلاف عاطفه است و خداوند چگونه اجازه می‌دهد که مثلاً دردی را بر حیوان تحمّل کردن؟ آنکه خالق همه مصالح است و می‌داند این یک ضعف نفس است نه عاطفه معقول، عاطفهٴ معقول را باید عقل رهبری کند و عقل می‌گوید: آنچه را که ذات اقدس الهی حلال شمرد، همان حلال است، حکم تنها برای خداست و خدا هر چه بخواهد حکم می‌کند؛ منتها خدا که حکیم محض است«لایُرید الّا ما هو المصلحةُ لکم».
یکی از جمله‌های نورانی صحیفهٴ سجّادیّه این است که«یا مَن لا تغیّروا حکمته الوسائل» ؛ خدا براساس حکمت کار می‌کند، گاهی انسان ندانسته چیزی را از خدا مسئلت می‌کند و با لاوِه و ناله هم از خدا می‌خواهد، با اشک از خدا یک مطلبی را می‌خواهد و مدتهایی هم متوسّل می‌شود، در حالی که نمی‌داند﴿وَ عَسَی أَن تُحِبُّوا شَیْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکُمْ﴾ ، پیشنهاد دادن به ذات اقدس الهی اصلاً مصلحت نیست که خدایا من فلان چیز را طلب می‌کنم، باید انسان از خدا خیر بخواهد و اگر یک چیزی را هم به عنوان پیشنهاد ارائه می‌کند آن را در سایه مسئلتِ خیر بگوید و عرض بکند که خدایا! من خیر می‌خواهم و اگر خیر من در این است مرحمت بکن، این است که فرمود «یا مَن لا تغیّروا حکمته الوسائل». گاهی انسان نماز حاجت می‌خواند چون نماز بهترین وسیله است﴿وَ ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ﴾ ، یکی از بهترین وسائل همین نماز است که فرمود ﴿وَ اسْتَعِینُوْا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاَةِ﴾ ، روزه وسیله است، تبرّک به اهلبیت (علیهم الصلاة و علیهم السّلام) وسیله است و اینها وسایل‌اند. خدا فرمود ﴿وَ ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ﴾، گاهی انسان نذر می‌کند، گاهی نماز می‌خواند و گاهی توسّل به اهل بیت(علیهم السّلام) دارد؛ ولی حاجتش برآورده نمی‌شود، سرّش آن است که خدا بر اساس حکمت کار می‌کند و هیچ وسیله‌ای حکمتِ حکیم را تغییر نمی‌دهد، این از آن قوانین اساسی این صحیفهٴ سجادیه است، صحیفهٴ سجادیه تنها کتاب دعا نیست، آن اصول دعا را یاد می‌دهد، «یا مَن لا تغیّروا حکمته الوسائل»؛ خدایی که حکیمانه کار می‌کند و اگر چیزی بر خلاف حکمت بود انجام نمی‌دهد و اگر چیزی بر خلاف مصلحت ما بود انجام نمی‌دهد ولو ما متوسّل بشویم به اهل بیت به سبب او. توسّل نقشی دارد و چیزی که مطابق با مصلحت است را می‌دهد و اگر مطابق با مصلحت باشد ولی شخص متوسّل، نباشد نمی‌دهد، خیرِ خود انسان را انسان با وسیله باید دریافت بکند﴿وَ ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ﴾ تا برابر حکمت کار بکند، یعنی ما از ذات اقدس الهی خیر و مصلحت را باید طلب بکنیم، اگر چیزی را پیشنهاد می‌دهیم بر اساس اینکه فرمود:﴿ عَسَی أَن تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَ عَسَی أَن تُحِبُّوا شَیْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکُمْ﴾ یا حق پیشنهاد نداریم مگر اینکه بگوییم خدایا! اگر خیر ما در این است به ما مرحمت بکن، حالا اگر هم نگفتیم و اربعین گرفتیم و متوسّل شدیم یک چیز خاصّی را طلب کرده‌ایم، خدای حکیم فلان چیز را به ما نخواهد داد، البته چون دعا هرگز بدون اجابت نیست و ممکن نیست دستی به طرف خدا دراز بشود و این دست خالی و ناامید برگردد، ذات اقدس الهی اگر همان شیءِ معیّن مصلحت بود همان را می‌دهد و اگر آن مصلحت نبود چیزی را عطاء می‌کند که جبران آن را بکند، یعنی سیّئه‌ای از سیّئات ما را می‌آمرزد یا حسنه‌ای بر حسنات ما می‌افزاید یا چیزی به عنوان حسنهٴ دنیا یا حسنه اُخریٰ به ما مرحمت می‌کند که او را ترمیم بکند، لذا ابن فهد است ظاهراً که در کتاب شریف عدّةالداعی دارد که این دست که به سوی ذات اقدس الهی دراز شد ممکن نیست که خالی برگردد، از این جهت مستحب است که انسان دست را بر سر بمالد، به صورت بمالد که دستی که با عطیّهٴ الهی آمیخته شده است تبرّک دارد. پس به هر تقدیر«یا مَن لا تغیّروا حکمته الوسائل» ؛ خدای سبحان با وسیله, حکمت خودش را تغییر نمی‌دهد، بلکه حکمت را راهنمای وسائل قرار می‌دهد. آن هم خیر خواهی است که خدایا برای ما خیر فراهم بکن؛ امّا با کلّ نظام هم باید بسازد. خدا، خدای همه هم است و تنها خدای زید و عمرو نیست، ممکن است برای زید مصلحت باشد و برای جامعه مصلحت نباشد، او«أحسن کلّ شیءٍ خلقه» است که فرمود ﴿إنّا کلّ شیءٍ خلقناه بقدر﴾ و امثال ذلک، دعا این کار را می‌کند و بلا را برطرف می‌کند؛ امّا در صورتی که بلا براساس مصلحت کلّی نباشد؛ امّا اگر بلا براساس مصلحت کلّی باشد فرمود که آن روز ﴿تدعون فلایستجاب لکم﴾ ؛ فرمود آن دعاها مستجاب نمی‌شود، دعا در صورتی که با مصلحت کلّی موافق باشد مستجاب است وگرنه دعا در صورتی که با حکمت الهی موافق نباشد هرگز مستجاب نیست، این یک اصل کلّی است که حاکم بر دعاهاست، یعنی همان طور که یک فقیه برای استفادهٴ یک فتوا که یک اصل کلی دارد، یک عامّی دارد، یک خاصّی دارد، یک مطلقی دارد، یک مقیّدی دارد که جمع‌بندی می‌کند، در دعا شناسی هم این چنین است که خود فنّ دعا، خطوط کلّی دعا، اصل جامع دعا هم این چنین است. بعضی از اصول است که به منزلهٴ قانون اساسی است که آبی از تخصیص است مثلاً دعای محرّم و دعای معصیت مستجاب نمی‌شود، حالا اگر یک کسی متوسّل بشود برای اینکه فلان کار حرام را انجام بدهد این چنین نیست و دعای محرّم انجام نمی‌شود و دعای برخلاف مصلحت نظام انجام نمی‌شود و مانند آن «یا مَن لا تغیّروا حکمته الوسائل» این به منزلهٴ اصل کلی ست که غیر قابل تخصیص است، آن گاه شرایط دعا و خصوصیّات دعا را باید با این اصل کلی هماهنگ کرد. به هر تقدیر در ذیل آیه فرمود که﴿ إِنَّ اللّهَ یَحْکُمُ مَا یُرِیدُ﴾، این آیهٴ باز ممکن است مطالبی داشته باشد که در نوبتهای دیگر اگر قابل تعرّض است مطرح بشود. البته سلاّخ بودن مکروه است؛ برای اینکه قساوت می‌آورد و جزء مکاسب مکروهه است مثل کفن فروشی، این معناش این نیست که اصلاً حلال نیست، معنایش این است که حلال است شما عادت نکنید، دیگری این کار را انجام بدهد، کسی حرفه‌اش این نباشد، پس اصل حلّیت محفوظ است؛ امّا کسی پیشه‌اش این باشد که سلّاخی کند، البته این قسیّ القلب در می‌آید.
فرمود﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَ تُحِلُّوا شَعَائِرَ اللّهِ وَ لاَ الشَّهْرَ الْحَرَامَ وَ لاَ الْهَدْىَ وَ لاَ الْقَلاَئِدَ وَ لاَ آمِّینَ الْبَیْتَ الْحَرَامَ یَبْتَغُونَ فَضْلاً مِن رَبِّهِمْ وَ رِضْوَاناً وَ إِذَا حَلَلْتُمْ فَاصْطَادُوا وَ لا یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ أَن صَدُّوکُمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ أَن تَعْتَدُوا وَ تَعَاوَنُوا عَلَی الْبِرِّ وَالتَّقْوَی وَلاَ تَعَاوَنُوا عَلَی الْإِثْمِ وَ الْعُدْوَانِ وَ اتَّقُوا اللّهَ إِنَّ اللّهَ شَدِیدُ الْعِقَابِ﴾ ، این آیهٴ دوم چندین حکم فقهی را به همراه دارد؛ بخش اوّلش مربوط به مسائل حج است که اصولاً جریان حج، جریان شعائر الهی است، گرچه همه شرایع شعائر است؛ یعنی هر شریعتی شعار الهی است؛ ولی جریان حج خصوصیتی دارد.
احتلال نکردن شعائر الهی
اصل کلّی را اوّل ذکر کرد و فرمود: «مؤمنین شما شعائر الهی را حلال ندانید»، حلال یعنی باز و حرام را که گفته‌اند حرام است برای اینکه دیگران محروم‌اند، ممنوع‌اند و یک منطقهٴ ممنوعه است. حلال یعنی گشوده، باز، فرمود شعائر الهی را باز و گشوده تلقّی نکنید که هر کسی بتواند آن را زیر پا بگذارد و هر کسی بتواند در آنجا راه پیدا کند، شعائر الهی را محترم بشمارید و حریم بگیرید و اصولاً احترام کردن یعنی حریم گرفتن، عدّه‌ای در آن حرم راه پیدا بکنند که مأذون‌اند و عدّه‌ای در آن حرم راه پیدا نکنند که مأذون نیستند، این را می‌گویند احترام گذاشتن. «احتلال کردند» یعنی بیگانه آمده‌اند غصب کرده‌اند، می‌گویند فلسطین محتلّ است یعنی همین، احتلال در مقابل احترام است، وقتی احترام می‌کنند یعنی حریم می‌گیرند و وارد حقّ کسی نمی‌شوند، وقتی احتلال می‌کنند یعنی حریم نمی‌گیرند و او را گشوده تلقّی می‌کنند، فرمود که شما شعائر الهی را احتلال نکنید، باز نکنید که هر کسی خواست برود و هر کسی خواست در آن زمینه حرف بزند یا هر کسی خواست در آن زمینه کار انجام بدهد، این اصل کلی است.
بعد دربارهٴ حج فرمود که ﴿وَ لاَ الشَّهْرَ الْحَرَامَ وَ لاَ الْهَدْی وَ لاَ الْقَلاَئِدَ﴾ ، گرچه الآن بحث، بحث حج نیست چون بحث حج متفرّقاً در قرآن کریم آمده؛ ولی ذات اقدس الهی جریان حج را من‌البدء الی الختم به عنوان مهمترین شعائر الهی یاد کرده است، سرزمینی که حج عمره در آن واقع می‌شود، زمانی که حج عمره در آن واقع می‌شود، کسانی که حج و عمره انجام می‌دهند همه اینها را شارع مقدس جزء شعائر الهی می‌داند، یعنی حاجی و معتمر را نه تنها حج عمره را، حاجی و مُعتَمِر را شارع جزء شعائر الهی می‌داند و می‌گوید احترام کردن حاجی و معتمر تعظیم شعائر الهی است، نه تنها کسانی که حاج و معتمرند و بالفعل احرام حج عمره بسته‌اند، بلکه کسانی که قصد حج عمره کرده‌اند و از شهرشان حرکت کرده‌اند و هنوز به حرم نرسیده‌اند و به میقات نرسیده‌اند که احرام ببندند، این گروه جزء شعائر الهی‌اند، اینها را محترم بشمارید، اینها را محتلّ نکنید و اینها را حلال تلقّی نکنید که ﴿لاَ تُحِلُّوا شَعَائِرَ اللّهِ وَ لاَ الشَّهْرَ الْحَرَامَ وَ لاَ الْهَدْی﴾؛ آن قربانی که سوق می‌دهند در قِران ﴿وَ لاَ الْقَلاَئِدَ﴾؛ آن قلاده‌هایی که برای مشخص شدن به منزله تلبیهٴ حج قِران است و روی گردن آن شتر یا گوسفند می‌آویزانند، این قلاده حالا یا نعل است یا یک لنگه کفش است، گاهی یک لنگه کفش و گاهی یک نعل وقتی روی گردن شتر یا گردن گوسفند آویخته شد به عنوان اینکه این«هدی» است و همین تعلیق قلاده به منزلهٴ تلبیه است در خصوص حج قران، نه اِفراد و تمتّع، اگر حاجی چنین کاری کرده است، آن قلاده‌ها را محترم بشمارید که اینها جزء شعائر الهی‌اند و چیزی که صبغهٴ دینی پیدا کرده است و به نام خداست او را حلال تلقّی نکنید. این سراپای حج می‌شود شعائر، از آن کعبه گرفته تا یک تکّه آهنی که روی گردنِ این گوسفند آویخته شده﴿لاَ تُحِلُّوا شَعَائِرَ اللّهِ وَ لاَ الشَّهْرَ الْحَرَامَ وَ لاَ الْهَدْی وَ لاَ الْقَلاَئِدَ وَ لاَ آمِّینَ الْبَیْتَ الْحَرَامَ﴾؛ آنها که {آمّین} هستند یعنی قاصدین هستند، این اسم فاعل است و جمع هم است، این آمّینی که مبطل نماز است اگر بعد از حمد گفته بشود، این فارسی است و عربی نیست، «آمین» اسم فعل است یعنی«إستجب»، آمینِ به این معنا هم که باشد اسم فعل است یعنی«إستجب» که گفتن این بعد از حمد مبطل است؛ امّا آنکه در قرآن است﴿آمّین﴾ است و جمع است و اسم فاعل یعنی قاصدین، آنها که قاصدِ بیت‌الله الحرام هستند برای حج عمره، اینها هم جزء شعائر الهی‌اند، پس گاهی اشخاص جزء شعائر الهی می‌شوند، اینان که مهمانان الهی‌اند و ضیوف الرّحمن هستند﴿وَ لاَ آمِّینَ الْبَیْتَ الْحَرَامَ یَبْتَغُونَ فَضْلاً مِن رَبِّهِمْ وَ رِضْوَاناً﴾ ؛ اینها که دارند می‌روند برای حج عمره و قصدشان طلب رضای خداست و طلب فضل الهی است اینها ضیوف الرّحمن هستند، مهمانان الهی‌اند و اینها جزء شعائر الهی‌اند و احترام به این گروه در دین لازم است. اینها عطف خاص بر عام است و ذکر خاص بر عام است، نظیر خود﴿أَوْفُوا بِالْعُقُودِ﴾ که بعد بعضی از موارد را ذکر گردید؛ ﴿لاَ تُحِلُّوا شَعَائِرَ اللّهِ وَ لاَ الشَّهْرَ الْحَرَامَ﴾ که اینها ذکر خاص بر عام است که در قسمتهای دیگر هم خود حرمت کعبه و اینها را هم بیان کرده است، در سورهٴ مبارکهٴ «حج» هم از باب﴿وَ مَن یُعَظِّمْ شَعَائِرَ اللَّهِ فَإِنَّهَا مِن تَقْوَی الْقُلُوبِ﴾ در آنجا این سخنان آمده، آن هم باز مربوط به مسئلهٴ حج است، در آیهٴ سوم سورهٴ مبارکهٴ «حج» این چنین است که ﴿وَ مَن یُعَظِّمْ حُرُمَاتِ اللَّهِ فَهُوَ خَیْرٌ لَّهُ عِندَ رَبِّهِ﴾؛ حرمتهای الهی را انسان باید گرامی بشمارد یعنی دیگران محروم‌اند، ممنوع‌اند و نباید در آن محدوده وارد بشوند.
بعد هم آن مسئلهٴ صید را ذکر فرمود چون در آیهٴ اوّل فرمود که ﴿غَیْرَ مُحِلِّی الصَّیْدِ وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ﴾ و حالا در آیهٴ دوم می‌فرماید: از حرام بودن یعنی مُحرِم بودن در آمدید، حلال شدید یعنی مُحِلّ شدید، صید برای شما رواست، که این امر در عقیب حَضر است که مستحضر هستید مفید وجوب نیست و دلالت بر جواز می‌کند، یعنی قبل از مُحلّ شدن، حالا یا قبل از اینکه از احرام به در آیید یا قبل از اینکه از حرم بیرون بیایید، صید حرام بود و حالا که مُحلّ شدید و از احرام به در آمدید و از حرم خارج شدید، صید برای شما حلال است.

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 40:23

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی