- 1134
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 159 تا 161 سوره نساء
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 159 تا 161 سوره نساء"
- بیان سودمند نبودن ایمان اهل کتاب
- انجیل اصل مسیح، کتابی غیر از انجیلهای چهارگانه
- سرّ نزدیکتر شمرده شدن مسیحیان به مسلمانان
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَ إِنْ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ إِلاّ لَیُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ یَکُونُ عَلَیْهِمْ شَهیدًا ﴿159﴾ فَبِظُلْمٍ مِنَ الَّذینَ هادُوا حَرَّمْنا عَلَیْهِمْ طَیِّباتٍ أُحِلَّتْ لَهُمْ وَ بِصَدِّهِمْ عَنْ سَبیلِ اللّهِ کَثیرًا ﴿160﴾ وَ أَخْذِهِمُ الرِّبَوا وَ قَدْ نُهُوا عَنْهُ وَ أَکْلِهِمْ أَمْوالَ النّاسِ بِالْباطِلِ وَ أَعْتَدْنا لِلْکافِرینَ مِنْهُمْ عَذابًا أَلیمًا﴿161﴾
استدلال بر رجوع ضمیر «موته» به اهل کتاب
نتیجهٴ آیهٴ ﴿وَ إِنْ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ إِلاّ لَیُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ﴾ این شد که ظاهراً ضمیر ﴿موته﴾ [به] خود آن کتابی برمیگردد، چون ﴿إِنْ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ﴾ ظهور در عموم و استغراق دارد و اگر ضمیر، به وجود مبارک مسیح(سلام الله علیه) برگردد این اختصاصی به زمان رجعت پیدا میکند یعنی در زمان نزول مسیح(سلام الله علیه) و حضور آن حضرت در صحابت وجود مبارک امام زمان(ارواحنا فداه) آن وقت اهل کتاب، به وجود مبارک مسیح مؤمن خواهند شد. خب اهل کتابی که در آن عصر هستند گروه کمیاند نسبت به همهٴ اهل کتابی که در این قرون گذشته و حال هست، در حالی که آیه در آن چهارده قرن قبل که نازل شد فرمود همهٴ اهل کتاب قبل از موتش به مسیح(سلام الله علیه) ایمان میآورند. اگر منظور آن باشد که قبل از موت مسیح و مراد، همان زمان رجعت باشد این یک گروه کمی از اهل کتاب خواهند بود.
بیان سودمند نبودن ایمان اهل کتاب
مطلب دیگر آن است که منظور از این ایمان، ایمان به حسب ظاهر در نشئهٴ دنیایی که ایمان سودمندی است نیست، چون در همان آیهٴ 55 سورهٴ مبارکهٴ «آل عمران» گذشت که وقتی مسیح(سلام الله علیه) رفع شد و خدا او را توفی کرد و از بین مردم برد، اهل کتاب دو گروه خواهند شد یعنی آیهٴ 55 سورهٴ «آل عمران» این بود که ﴿إِذْ قالَ اللّهُ یا عیسی إِنّی مُتَوَفِّیکَ وَ رافِعُکَ إِلَیَّ وَ مُطَهِّرُکَ مِنَ الَّذینَ کَفَرُوا وَ جاعِلُ الَّذینَ اتَّبَعُوکَ فَوْقَ الَّذینَ کَفَرُوا إِلی یَوْمِ الْقِیامَةِ﴾ معلوم میشود که بعد از رفع آن حضرت، یک عده هنوز کافرند به عسیای مسیح. خب اینها همه نشان میدهد که اینچنین نیست که همهٴ اهل کتاب، قبل از موت مسیح(سلام الله علیه) به او ایمان اختیاری و ایمان سودمند بیاورند، بلکه چون دربارهٴ هیچ پیغمبری به اندازهٴ مسیح اختلاف نشد عدهای او را در حد تفریط و عدهای او را در حد افراط وصف کرده اند و میلادش و نبوتش و اصل حیاتش مورد اختلاف عده زیادی بود، لذا دربارهٴ مسیح(سلام الله علیه) تنها این وارد شد که همهٴ اهل کتاب به حقانیت مسیح ایمان میآورند ـ قبل از مرگ ـ حالا یا ایمان سودمند یا ایمان در حال احتضار و اگر در بعضی از روایات ضمیر ﴿به﴾ به پیغمبر اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) برگشت¬ آن دیگر از باب تطبیق است وگرنه آیه، ناظر به ایمان به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نیست. زمخشری در کشاف، جریان رجعت را ذکر میکند میگوید اینکه فرمود: ﴿وَ إِنْ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ إِلاّ لَیُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ﴾ این ناظر به آن است که اهل کتاب در اواخر دنیا ظهور میکنند و رجوع میکنند به مسیح(سلام الله علیه) ایمان میآورند که این یک سخنی است دربارهٴ رجعت که از یک عالم سنی نقل میشود.
انجیل اصل مسیح، کتابی غیر از انجیلهای چهارگانه
مطلب دیگر آن است که این انجیلهای چهارگانه که جریان مقتول بودن یا مصلوب بودن مسیح(سلام الله علیه) در آنها مطرح است، همهٴ اینها بعد از مسیح(سلام الله علیه) تدوین شد. آن انجیل اساسی و انجیلی که وجود مبارک مسیح از او خبر داد و فرمود: ﴿إِنّی عَبْدُ اللّهِ آتانِیَ الْکِتابَ وَ جَعَلَنی نَبِیًّا﴾ آن نیست؛ این اناجیل اربعه آن کتابی نیست که خداوند به مسیح داده است چون این اناجیل را بعدها شاگردان آن حضرت به منزلهٴ تقریر درس آن حضرت بود تدوین کردند و به معصوم هم اسناد ندارد، برای اینکه اینها در تلقی معصوم نبودند، در ضبط در خاطرهها معصوم نبودند در املاء و انشاء و کتابت هم معصوم نبودند.
مراحل احتمالات اشتباه در انجیل أربعه
یک کسی که معصوم نیست در سه مرحله احتمال اشتباه هست یعنی آن وقتی که مطلب مطرح میشود، ممکن است درست درک نکند یا اگر درست درک کرد، بعدها کمکم از حافظه او رخت بربندد؛ او در حفظ معصوم نباشد یا اگر مطلبی را خوب فهمید و درست حفظ کرد در موقع انشاء، اظهار حالا یا با قلم یا با بیان که بخواهد برساند، ممکن است اشتباه کند.
پرسش:...
تکذیب قتل و صلب در انجیل پنجم و ردّ این کتاب از طرف مسیحیان
مطلب بعدی آن است که آن انجیل پنجم که برای برنابا است آن مطلبی دارد که مسئلهٴ قتل را نفی میکند که نوع مفسرین که دربارهٴ این کتابهای مسیحیها سخن گفتند، آن اناجیل چهارگانه یک حکم دارد که بیان کردند این انجیل پنجم هم حکمی دارد که بیان کردند، در این انجیل پنجم مسئلهٴ قتل و صلب تکذیب شده؛ منتها مسیحیها قبول ندارند این انجیل پنجم. را به هر تقدیر، ضمیر [در ﴿موته﴾] ظاهرش به اهل کتاب برمیگردد.
بررسی برخی از روایات وارد شده دربارهٴ مسیح(علیه السلام)
حالا بعضی از روایات مسئله را هم تبرکاً بخوانیم، گرچه در خلال بحث به آن روایات اشاره شده. از ظاهر بعضی از روایات برمیآید که این آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ «آل عمران» که ﴿إِنّی مُتَوَفِّیکَ وَ رافِعُکَ إِلَیَّ﴾ این رفع، بعد از توفی است و از ظاهر روایات دیگر هم برمیآید که وجود مبارک حضرت زنده است و به آسمانها سفر کرده است. در ذیل همین آیات، در تفسیر شریف نور الثقلین جلد اول صفحهٴ 569 مسئلهٴ عروج وجود مبارک مسیح هست که از من لا یحضره الفقیه نقل میکند که آن از زیدبنعلیعنابیه سیدالعابدین(سلام الله علیه) نقل میکند که فرمود: «و إنّ لله تبارک و تعالی بقاعا فی سماوائه فمَن عُرِجَ به الی بُقعةٍ منها فقد عُرِجَ به الیه»، بعد به این آیه استشهاد میکند که ﴿تَعْرُجُ الْمَلائِکَةُ وَ الرُّوحُ إِلَیْهِ﴾ ، آن گاه می فرماید: «و یقول عزوجل فی قضیة عیسیٰ بن مریم علیهما السلام ﴿ بل رفعه الله الیه﴾ که وزان ﴿رفعه الله الیه﴾ وزان ﴿تَعْرُجُ الْمَلائِکَةُ وَ الرُّوحُ﴾ است که این ظاهرش عروج الی السماء است که این هیچ استبعاد عقلی ندارد، که حضرت در یکی از این دو آسمان ظاهری زندگی بکند، این هیچ استبعادی ندارد؛ منتها سند باید معتبر باشد به حدی که در این گونه از مسائل بشود به آنها اعتماد کرد. خبر واحد صحیح اعلایی هم در این مسائل حجت نیست مگر آدم اسناد ظنی بخواهد بدهد، چون امر فقهی فرعی نیست که بخواهد عمل بکند. میخواهد اعتقاد پیدا کند با مظنه هم اعتقاد حاصل نمیشود ولی اسناد ظنی میسر است؛ بگوید گمانم این است که دین چنین میفرماید، در همین حد. در صفحهٴ 570 اینچنین آمده است که در جریان ﴿إِنّی مُتَوَفِّیکَ وَ رافِعُکَ إِلَیَّ وَ مُطَهِّرُکَ مِنَ الَّذینَ کَفَرُوا﴾ روایتی را از رسول گرامی(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل میکنند که «فلم یقدروا»؛ بر قتل و صلب او «لانهم لو قدروا علی ذلک لکن تکذیباً لقوله تعالی و لکن رفعه الله الیه بعد ان توفاه». از این حدیث برمیآید که آن ترتیب ذکری، ترتیب رتبی را هم به همراه دارد: ﴿إِنّی مُتَوَفِّیکَ وَ رافِعُکَ إِلَیَّ﴾ گرچه با <واو> عطف شده فقط ترتیب ذکری است؛ و تقدیم ذکری است؛ لکن از این حدیث برمیآید که این رفع بعد از توفی است «و لکن رفعه الله الیه بعدَ ان توفّاه» یعنی اول جانش را قبض کرد، بعد جسمش گرفت که به بدنش آسیبی نرسانند یا راه دیگری است. به هر تقدیر، رفع در طبق این حدیث بعد از توفی است.
روایت دیگری که از اصول کافی است در جریان رحلت وجود مبارک حضرت امیر(صلوات الله و سلامه علیه) روز بیست و یکم ماه مبارک رمضان، وجود مبارک امام مجتبی(سلام الله علیه) سخنرانی کرد: «قام الحسنبنعلی فی مسجد الکوفة» «فحمد الله و اثنی علیه و صلّ علی النبی(صلّی الله علیه و آله) ثم قال ایها الناس انه قد قبض فی هذه اللیله رجلٌ ما سبقه الاولون و لا یدرکه الآخرون و الله لقد قُبِضَ فی اللیلة التی قُبِضَ فیها وصی موسیٰ یوشع بن نون»؛ شبی امیرالمؤمنین رحلت کرد که در آن شب وصی موسیٰ(سلام الله علیه) رحلت کرد (این یک)، «و اللیلة التی عُرِجَ فیها عیسیٰ بن مریم» نفرمود «قُبِض» این معلوم میشود که حضرت عروج به آسمانها کرد. آن وقت یعنی عصر نزول این آیات و عصر نزول این حدیث، حضرت مسیح زنده بود، حالا بعد رحلت کرده است ما که دلیلی نداریم همهٴ این آیات تا آن عصر را نشان میدهد و همه این روایات. «و اللیلة التی نزل فیه القرآن» خب این حدیث البته، محتوای بسیار بلندی دارد. میفرماید روح وجود مبارک حضرت امیر، نظیر روح انبیا به آسمان میرود. بدن شریفش که به قبر نازل شد مثل ظاهر قرآن است که به عالم طبیعت آمده است. بدن امام به منزلهٴ آیات است یعنی ظاهر آیات، وجود لفظی آیات است. روح امام(سلام الله علیه) به منزله محتوا و معارف آیات است، خب این هم نشان میدهد که وجود مبارک مسیح عروجی داشت.
در صفحهٴ 571 هم روایتی را نقل میکند که عنالحسنبنعلی(سلام الله علیهما) فرمود وجود مبارک مسیح عمرش 33 سال بود: «ثم رفعه الله الی السماء و یهبط الی الارض بدمشق و هو الذی یقتل الدجال» این ظاهرش این است که وجود مبارک حضرت، زنده است و الآن هم زنده است و تا ظهور حضرت ولی عصر(ارواحنا فداه) هم زنده است آن وقت نازل میشود. پس روایات ما هم چند طایفه است: یک سلسله از روایات این است که آن وقت عروج کرده است رحلت نکرده؛ اما حالا بعداً رحلت کرده یا نه دلالت ندارد. ولی این روایت دلالت دارد که وجود مبارک مسیح عروج کرد و زنده است و وقتی وجود مبارک حضرت حجت(سلام الله علیه) ظهور میکند او هم نازل میشود و دجال را به هلاکت میرساند.
روایت دیگر همان است که هم شیعهها نقل کردند هم سنیها؛ منتها با تفاوت یعنی هم زمخشری و فخر رازی نقل کردند هم در جوامع روایی و تفاسیر ماست. شهر بن حوشب نقل میکند که حجاج این حرف را زد گفت یا شهر! آیهای است در قرآن که مرا خسته کرده است، نتوانستم بفهمم و آن این است که من گاهی یهودی یا مسیحی را میکشم، لب اینها تکان نمیخورد که اینها ایمان آورده باشند به مسیح در حال مرگ و با همان حالت غیرایمانیشان میمیرند. ایشان گفت که اینچنین نیست که شما خیال میکنید، بلکه منظور آن است که «إنّ عیسیٰ ینزل قبل یوم القیامة الی الدنیا فلا یبقی اهل ملة یهودی و لا غیره الا آمن به قبل موته و یصلی خلف المهدی قال ویحک أنّی لک هذا و مِن این جئتَ به فقلت حدثنی به محمد بن علی بن الحسین بن علیبنابیطالب(علیهم السلام) فقال جئتَ والله بها مِن عین صافیة» . اینکه در جوامع روایی ماست غیر از آن است که در کتاب تفسیر اهل سنت است؛ آنها میگویند که منظور آن است که در حال احتضار آنها وقتی وارد برزخ میشوند [ایمان می آورند] آن حالت، دیگر حالتی نیست که شما زبان آنها را ببینید حرکت میکند یا نه، دیگر با این زبان ایمان نمیآورند با آن زبان برزخیشان مؤمن میشوند، اینها فرق میکند.
خب روایت دیگری که این ضمیر بِه را (بِه) وجود مبارک پیغمبر برگرداندند ملاحظه میفرمایید که این دیگر کاملاً از باب جری و تطبیق است، چون آیه هیچ ارتباطی با جریان پیغمبر ندارد و همچنین جریان حضرت امیر را و آن وقت شعر حارث همدانی را هم نقل میکنند . روایتی که از تفسیر عیاشی است: عن جابر عن ابیجعفر(علیهما السلام) این است که <فی قوله ﴿وَ إِنْ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ إِلاّ لَیُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ﴾ قال لیس مِن احدٍ من جمیع الادیان یموت الا رأی رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و امیرالمؤمنین(علیه السلام) حقاً من الاولین و الآخرین» ؛ این مطلب، حق است و یک تطبیقی است و یک برداشت تطبیقی است که نسبت به این آیه عمل شده وگرنه آیه، دربارهٴ مسیح است کاری به جریان وجود مبارک پیغمبر ندارد. به هر تقدیر، ظاهرش این است که ضمیر به خود کتابی برمیگردد اما آیهٴ بعد که فرمود در اثر ستمهای فراوانی که اهل کتاب کردند، ما اینها را به کیفر دنیا و آخرت گرفتار کردیم﴿فَبِظُلْمٍ مِنَ الَّذینَ هادُوا حَرَّمْنا عَلَیْهِمْ طَیِّباتٍ أُحِلَّتْ لَهُمْ﴾
عقوبت دنیایی بنیاسرائیل
اهل کتاب مخصوصاً یهودیها جرائم فراوانی داشته و دارند. فرمود خصوص یهودیها چون در ظلم کردن از دیگران جلوترند، لذا به کیفر تلختری هم محکوم خواهند شد؛ فرمود: ﴿فَبِظُلْمٍ مِنَ الَّذینَ هادُوا حَرَّمْنا عَلَیْهِمْ طَیِّباتٍ أُحِلَّتْ لَهُمْ﴾ این نون تنوین در <فبظلمٍ> آن تنوین تفخیم است یعنی ظلم مهم و عظیمی که اینها کردهاند، ما طیبات الهی را بر اینها حرام کردیم که وقتی مسیح(سلام الله علیه) آمد بعضی از چیزها را برای پیروان راستینش حلال کرده است. آن فجایعی که قبلاً یاد شد یعنی نقض عهدههایی که کردند؛ انبیا را کشتند، دربارهٴ مسیح چنان حرفی زدند، دربارهٴ مریم(سلام الله علیها) چنان بهتان عظیمی زدند آن باعث شد که اینها را خدا لعن کند از اینها قرده و امثالذلک بسازد. ولی این سیئات، مثل رباخوری و رشوهگیری و امثالذلک باعث شده است که بعضی از محلّلات الهی بر اینها تحریم بشود که یک عقوبت دنیایی است. عقوبت اخرویشان هم که نار جهنم است و عذاب الیم در همینجا مطرح است اینها را خداوند هم به عذاب دنیا گرفتار کرده است هم به عذاب آخرت؛ فرمود: ﴿فَبِظُلْمٍ مِنَ الَّذینَ هادُوا﴾ که این تنوینش، تنوین تفخیم و تعظیم خواهد بود ﴿حَرَّمْنا عَلَیْهِمْ طَیِّباتٍ أُحِلَّتْ لَهُمْ﴾ قبلاً آن طیبات بر اینها حلال بود الآن بر اینها تحریم کردیم ما که تحریم آن طیبات، اشاره خواهد شد که چیست.
بررسی موصوف «کثیراً»
﴿وَ بِصَدِّهِمْ عَنْ سَبیلِ اللّهِ کَثیرًا﴾ این کثیراً یا وصف است برای مصدور یا وصف است برای صد، <صد> با صاد یعنی صرف و منصرف کردن؛ اینها هم <ینصرفون بانفسهم> هم <یصرفون غیرهم> که هم خودشان منصرف از راه الهیاند هم دیگران را باز میدارند. این صد عن سبیل الله یعنی بازداشتن از راه خدا؛ هم خودشان منصرفاند هم دیگران را مصروف میدارند. اگر ﴿بصدهم﴾ یعنی بصرفهم عن سبیل الله، هم میشود این ﴿کثیراً﴾ وصف آن صرف باشد یعنی <صرفاً کثیراً> هم میشود وصف آن مصروف باشد یعنی <قوماً کثیرا و جمعاً کثیرا> یا نه <و بصدهم> اعم باشد؛ هم به معنای <صدهم انفسهم و غیرهم> هم خودشان را هم دیگران را. به هر تقدیر، این ﴿کثیراً﴾ میتواند وصف باشد هم برای صد هم برای مصدود.
أقسام صدّ عن سبیل الله
صد عن سبیل خدا هم چند جور است: یکی تبلیغ سوء است [و] یکی هم تحریف کتاب، هر دو را یهودیها داشتند. برخی از اینها مخصوص علمای اینها بود ﴿وَ أَخْذِهِمُ الرِّبَوا وَ قَدْ نُهُوا عَنْهُ﴾؛ ربا بر اینها تحریم شده بود اینها رباگیری را آغاز کردند ﴿وَ أَکْلِهِمْ أَمْوالَ النّاسِ بِالْباطِل﴾؛ مال مردمخوری را از راه باطل اینها ترویج کردند؛ خودشان مبتلا بودند و دیگران را هم تشویق میکردند. نحوهٴ مال مردمخوری هم یا به نحو رشاء بود یا به نحو تحریف کتاب بود و مانند آن که آنها را هم آیاتش ـ به خواست خدا ـ قرائت میشود، اینها کیفرهای دنیایی است. بعد فرمود: ﴿وَ أَعْتَدْنا لِلْکافِرینَ مِنْهُمْ عَذابًا أَلیمًا﴾ که عذاب اخروی است.
تحریف آیات الهی در تورات و انجیل
کارهایی که یهودیها کرده بودند یک مقدار در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» گذشت که آیهٴ 79 سورهٴ مبارکهٴ «بقره» است فرمود: ﴿فَوَیْلٌ لِلَّذینَ یَکْتُبُونَ الْکِتابَ بِأَیْدیهِمْ ثُمَّ یَقُولُونَ هذا مِنْ عِنْدِ اللّهِ لِیَشْتَرُوا بِهِ ثَمَنًا قَلیلاً﴾؛ اینها آیات الهی را تحریف میکردند کتمان میکردند، چیزهایی را خودنویس میکردند خودشان مینوشتند، میگفتند این تورات است؛ تورات کتابی نبود نظیر قرآن که در دسترس همهٴ مردم باشد، کتابی بود تقریباً انحصاری، انجیل هم اینچنین بود. لذا آن مشایخ سوء و علمای سوئشان به دلخواه خود تحریف میکردند تفسیر به رأی میکردند و مینوشتند میگفتند این حرف توحید پیام تورات و انجیل است. فرمود از این راه اینها دین را تحریف میکردند و درآمدی داشتند: ﴿ثُمَّ یَقُولُونَ هذا مِنْ عِنْدِ اللّهِ لِیَشْتَرُوا بِهِ ثَمَنًا قَلیلاً فَوَیْلٌ لَهُمْ مِمّا کَتَبَتْ أَیْدیهِمْ وَ وَیْلٌ لَهُمْ مِمّا یَکْسِبُونَ﴾.
حرام خوریهای اهل کتاب و تبیین معنای سُحْت
در سورهٴ مبارکهٴ «مائده» بخش دیگری از حرام خوریهای اهل کتاب ذکر شده است و قهراً تحریمهایی هم که شد براساس همان حرام خوریهای اینهاست؛ آیهٴ 42 سورهٴ «مائده» این است که ﴿سَمّاعُونَ لِلْکَذِبِ أَکّالُونَ لِلسُّحْتِ﴾ اصولاً مال حرام را مخصوصاً رشوه و امثال رشوه را سحت میگویند، برای اینکه سحت کردن یعنی نرم کردن <مسحوت> مثل <مسحوق> آن چیزهای پودر شده است <سحیق> و <سحیت> همین است خب، چون حرام وارد زندگی کسی بشود او را پودر میکند، دیگر هر گونه استقامتی هم داشته باشد او را متلاشی میکند از این جهت، حرام را سُحت گفتند. چه اینکه حرام را هم حرام گفتند برای اینکه خدا انسان را منع کرده محروم کرده و آن مال هم انسان را از سعادت و فضیلت محروم میکند. باز در سورهٴ مبارکهٴ «مائده» گوشهای از حرام خوریهای اهل کتاب را ذکر میکند؛ آیهٴ 62 سورهٴ «مائده» این است: ﴿وَ تَری کَثیرًا مِنْهُمْ یُسارِعُونَ فِی اْلإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ وَ أَکْلِهِمُ السُّحْتَ لَبِئْسَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ﴾ مشایخ و علمایشان هم مروجان این سحتخوری بودند، فرمود: ﴿لَوْ لا یَنْهاهُمُ الرَّبّانِیُّونَ وَ اْلأَحْبارُ عَنْ قَوْلِهِمُ اْلإِثْمَ وَ أَکْلِهِمُ السُّحْتَ لَبِئْسَ ما کانُوا یَصْنَعُونَ﴾ ؛ چرا علمایشان، احبار و ربانیشان آنها را از حرامخوری باز نداشتند. اینچنین گروه یعنی این احبار و رهبان یا خودشان دست اندرکار تحریف بودند یا یک آدم بیتفاوت.
سرّ نزدیکتر شمرده شدن مسیحیان به مسلمانان
سرّ اینکه خداوند مسیحیها را به مسلمانها نزدیکتر از یهودیها میداند: ﴿لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النّاسِ عَداوَةً لِلَّذینَ آمَنُوا الْیَهُودَ وَ الَّذینَ أَشْرَکُوا وَ لَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَوَدَّةً لِلَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ قالُوا إِنّا نَصاری ذلِکَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسّیسینَ وَ رُهْبانًا وَ أَنَّهُمْ لا یَسْتَکْبِرُونَ﴾ برای همان است که احبار و رهبان یهود، غیر از قسیس و رهبان مسیحیها بودند. بیانذلک این است که فرمود در بین ملل، مسیحیها به مسلمانها نزدیکترند. مشرکین و یهودیها در اثر آن قساوت قلب، شدیدترین دشمنی را نسبت به اسلام و مسلمین دارند ولی مسیحیها به سه دلیل، اینها به اسلام نزدیک اند ﴿وَ لَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَوَدَّةً لِلَّذینَ آمَنُوا﴾ چه کسانی هستند؟ ﴿الَّذینَ قالُوا إِنّا نَصاری﴾ چرا؟ ﴿ذلِکَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسّیسینَ وَ رُهْبانًا وَ أَنَّهُمْ لا یَسْتَکْبِرُونَ﴾ اینها طبعاً یک آدمهای مستکبری نیستند؛ اگر درست تربیت بشوند حقپذیرند، طبعاً خشن نیستند (این یک)، علمای خوبی هم دارند اینها را تربیت میکنند، خب اگر ملتی طبعاً خشن نباشد عالمان خوبی هم داشته باشند درست تربیت میشوند.
این عالمان در یهودیت هم بود، آنها هم علمای دین داشتند؛ منتها براساس همان مادهپرستی که در این قشر و در این نژاد بود، این علمایشان هم به دام همین رذیلت افتادند؛ شروع کردند به تحریف تورات از یک سمت، شروع کردند به رشوهگیری از سمت دیگر، لذا قرآن کریم نمیگوید اینها علما داشتند برای اینکه علمایشان اصولاً به همین دام افتادند وگرنه صرف عالم داشتن این یعنی عالم صوری کافی نیست. رهبانی که خودش کتاب الهی را تحریف میکند او به فساد دامن میزند، لذا در همان در سورهٴ مبارکهٴ «مائده» آیهٴ 63 میفرماید: ﴿لَوْ لا یَنْهاهُمُ الرَّبّانِیُّونَ وَ اْلأَحْبارُ عَنْ قَوْلِهِمُ اْلإِثْمَ وَ أَکْلِهِمُ السُّحْتَ﴾؛ چرا علمایشان جلوی این یهودیهای رشوهخوار رباخوار را نگرفتند یا برای آن است که خودشان مبتلا بودند از یک سو به تحریف کتاب یا از سمت دیگر مبتلا بودند به بیتفاوتی، لذا قرآن برای یهودی یک عالم دلسوختهای معتقد نیست؛ میفرماید مسیحیها قسیسین داشتند رهبان داشتند ﴿وَ أَنَّهُمْ لا یَسْتَکْبِرُونَ﴾ : البته این برای آن وقتی بود که مسیحیت به دام صهیونیست نیفتاد، الآن که افتاد که خب «کلاهما فی النار» حکم دیگری دارد.
بیان برخی از محرّمات بنیاسرائیل
در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» مقداری از این محرمات را بازگو میکند؛ آیهٴ 146 سوره «انعام» این است که ﴿وَ عَلَی الَّذینَ هادُوا حَرَّمْنا کُلَّ ذی ظُفُرٍ وَ مِنَ الْبَقَرِ وَ الْغَنَمِ حَرَّمْنا عَلَیْهِمْ شُحُومَهُما إِلاّ ما حَمَلَتْ ظُهُورُهُما﴾ است ﴿أَوِ الْحَوایا أَوْ مَا اخْتَلَطَ بِعَظْمٍ ذلِکَ جَزَیْناهُمْ بِبَغْیِهِمْ﴾؛ در اثر بغی و ظلمی که اینها کردند ما بسیاری از این محلّلها را بر اینها حرام کردیم، این همان محل بحث است که فرمود: ﴿فَبِظُلْمٍ مِنَ الَّذینَ هادُوا حَرَّمْنا عَلَیْهِمْ طَیِّباتٍ أُحِلَّتْ لَهُمْ﴾. در سورهٴ مبارکهٴ «توبه» فساد مالی و اخلاقی علمای یهود را هم بازگو میکند بسیاری از علمایشان همینطور هستند، خب از چهار تا آدم صالح که کاری ساخته نیست در یک نژاد آلوده. فرمود: ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنَّ کَثیرًا مِنَ اْلأَحْبارِ وَ الرُّهْبانِ لَیَأْکُلُونَ أَمْوالَ النّاسِ بِالْباطِلِ﴾ ، لذا وقتی در جریان تعلیل عداوت یهودیها و محبت مسیحیها سخن به میان میآید میفرماید مسیحیها دارای قسیس و رهبان هستند و چنین تعبیری دربارهٴ یهودیها ندارد، برای اینکه احبار و رهبانشان یا گرفتار رشوهخوریاند یا گرفتار تحریف کتاب.
در سورهٴ مبارکهٴ «نحل» آنچه در سورهٴ «انعام» بیان شده است به صورت اجمال ذکر میکند آیهٴ 118 سورهٴ «نحل» این است که ﴿وَ عَلَی الَّذینَ هادُوا حَرَّمْنا ما قَصَصْنا عَلَیْکَ مِنْ قَبْلُ وَ ما ظَلَمْناهُمْ وَ لکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ﴾. در سورهٴ «انعام» فرمود که ﴿وَ عَلَی الَّذینَ هادُوا حَرَّمْنا کُلَّ ذی ظُفُرٍ وَ مِنَ الْبَقَرِ وَ الْغَنَمِ حَرَّمْنا عَلَیْهِمْ شُحُومَهُما﴾ ولی در سورهٴ «نحل» آیهٴ 118 آن محرمات را بالتفصیل ذکر نمیکند، بلکه میفرماید که ما بر یهودیها آنچه را که قبلاً جریانش را بازگو کردهایم تحریم کردهایم، نتیجه اینکه اینها گرفتار عذاب دنیوی شدند بعد هم در پایان میفرماید که ﴿وَ أَعْتَدْنا لِلْکافِرینَ مِنْهُمْ عَذابًا أَلیمًا﴾ که این مربوط به عذاب آخرت است ولی از آن جهت که گروه اندکی از بین این افراد آلوده به فلاح رسیدهاند و قرآن کریم هرگز حق هیچ انسانی را ضایع نمیکند، از فلاح و ایمان آن گروه اندک هم سخن به میان میآورد که میفرماید: ﴿لکِنِ الرّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ مِنْهُمْ﴾ که بحث بعدی است.
«و الحمد لله رب العالمین»
- بیان سودمند نبودن ایمان اهل کتاب
- انجیل اصل مسیح، کتابی غیر از انجیلهای چهارگانه
- سرّ نزدیکتر شمرده شدن مسیحیان به مسلمانان
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَ إِنْ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ إِلاّ لَیُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ یَکُونُ عَلَیْهِمْ شَهیدًا ﴿159﴾ فَبِظُلْمٍ مِنَ الَّذینَ هادُوا حَرَّمْنا عَلَیْهِمْ طَیِّباتٍ أُحِلَّتْ لَهُمْ وَ بِصَدِّهِمْ عَنْ سَبیلِ اللّهِ کَثیرًا ﴿160﴾ وَ أَخْذِهِمُ الرِّبَوا وَ قَدْ نُهُوا عَنْهُ وَ أَکْلِهِمْ أَمْوالَ النّاسِ بِالْباطِلِ وَ أَعْتَدْنا لِلْکافِرینَ مِنْهُمْ عَذابًا أَلیمًا﴿161﴾
استدلال بر رجوع ضمیر «موته» به اهل کتاب
نتیجهٴ آیهٴ ﴿وَ إِنْ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ إِلاّ لَیُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ﴾ این شد که ظاهراً ضمیر ﴿موته﴾ [به] خود آن کتابی برمیگردد، چون ﴿إِنْ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ﴾ ظهور در عموم و استغراق دارد و اگر ضمیر، به وجود مبارک مسیح(سلام الله علیه) برگردد این اختصاصی به زمان رجعت پیدا میکند یعنی در زمان نزول مسیح(سلام الله علیه) و حضور آن حضرت در صحابت وجود مبارک امام زمان(ارواحنا فداه) آن وقت اهل کتاب، به وجود مبارک مسیح مؤمن خواهند شد. خب اهل کتابی که در آن عصر هستند گروه کمیاند نسبت به همهٴ اهل کتابی که در این قرون گذشته و حال هست، در حالی که آیه در آن چهارده قرن قبل که نازل شد فرمود همهٴ اهل کتاب قبل از موتش به مسیح(سلام الله علیه) ایمان میآورند. اگر منظور آن باشد که قبل از موت مسیح و مراد، همان زمان رجعت باشد این یک گروه کمی از اهل کتاب خواهند بود.
بیان سودمند نبودن ایمان اهل کتاب
مطلب دیگر آن است که منظور از این ایمان، ایمان به حسب ظاهر در نشئهٴ دنیایی که ایمان سودمندی است نیست، چون در همان آیهٴ 55 سورهٴ مبارکهٴ «آل عمران» گذشت که وقتی مسیح(سلام الله علیه) رفع شد و خدا او را توفی کرد و از بین مردم برد، اهل کتاب دو گروه خواهند شد یعنی آیهٴ 55 سورهٴ «آل عمران» این بود که ﴿إِذْ قالَ اللّهُ یا عیسی إِنّی مُتَوَفِّیکَ وَ رافِعُکَ إِلَیَّ وَ مُطَهِّرُکَ مِنَ الَّذینَ کَفَرُوا وَ جاعِلُ الَّذینَ اتَّبَعُوکَ فَوْقَ الَّذینَ کَفَرُوا إِلی یَوْمِ الْقِیامَةِ﴾ معلوم میشود که بعد از رفع آن حضرت، یک عده هنوز کافرند به عسیای مسیح. خب اینها همه نشان میدهد که اینچنین نیست که همهٴ اهل کتاب، قبل از موت مسیح(سلام الله علیه) به او ایمان اختیاری و ایمان سودمند بیاورند، بلکه چون دربارهٴ هیچ پیغمبری به اندازهٴ مسیح اختلاف نشد عدهای او را در حد تفریط و عدهای او را در حد افراط وصف کرده اند و میلادش و نبوتش و اصل حیاتش مورد اختلاف عده زیادی بود، لذا دربارهٴ مسیح(سلام الله علیه) تنها این وارد شد که همهٴ اهل کتاب به حقانیت مسیح ایمان میآورند ـ قبل از مرگ ـ حالا یا ایمان سودمند یا ایمان در حال احتضار و اگر در بعضی از روایات ضمیر ﴿به﴾ به پیغمبر اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) برگشت¬ آن دیگر از باب تطبیق است وگرنه آیه، ناظر به ایمان به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نیست. زمخشری در کشاف، جریان رجعت را ذکر میکند میگوید اینکه فرمود: ﴿وَ إِنْ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ إِلاّ لَیُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ﴾ این ناظر به آن است که اهل کتاب در اواخر دنیا ظهور میکنند و رجوع میکنند به مسیح(سلام الله علیه) ایمان میآورند که این یک سخنی است دربارهٴ رجعت که از یک عالم سنی نقل میشود.
انجیل اصل مسیح، کتابی غیر از انجیلهای چهارگانه
مطلب دیگر آن است که این انجیلهای چهارگانه که جریان مقتول بودن یا مصلوب بودن مسیح(سلام الله علیه) در آنها مطرح است، همهٴ اینها بعد از مسیح(سلام الله علیه) تدوین شد. آن انجیل اساسی و انجیلی که وجود مبارک مسیح از او خبر داد و فرمود: ﴿إِنّی عَبْدُ اللّهِ آتانِیَ الْکِتابَ وَ جَعَلَنی نَبِیًّا﴾ آن نیست؛ این اناجیل اربعه آن کتابی نیست که خداوند به مسیح داده است چون این اناجیل را بعدها شاگردان آن حضرت به منزلهٴ تقریر درس آن حضرت بود تدوین کردند و به معصوم هم اسناد ندارد، برای اینکه اینها در تلقی معصوم نبودند، در ضبط در خاطرهها معصوم نبودند در املاء و انشاء و کتابت هم معصوم نبودند.
مراحل احتمالات اشتباه در انجیل أربعه
یک کسی که معصوم نیست در سه مرحله احتمال اشتباه هست یعنی آن وقتی که مطلب مطرح میشود، ممکن است درست درک نکند یا اگر درست درک کرد، بعدها کمکم از حافظه او رخت بربندد؛ او در حفظ معصوم نباشد یا اگر مطلبی را خوب فهمید و درست حفظ کرد در موقع انشاء، اظهار حالا یا با قلم یا با بیان که بخواهد برساند، ممکن است اشتباه کند.
پرسش:...
تکذیب قتل و صلب در انجیل پنجم و ردّ این کتاب از طرف مسیحیان
مطلب بعدی آن است که آن انجیل پنجم که برای برنابا است آن مطلبی دارد که مسئلهٴ قتل را نفی میکند که نوع مفسرین که دربارهٴ این کتابهای مسیحیها سخن گفتند، آن اناجیل چهارگانه یک حکم دارد که بیان کردند این انجیل پنجم هم حکمی دارد که بیان کردند، در این انجیل پنجم مسئلهٴ قتل و صلب تکذیب شده؛ منتها مسیحیها قبول ندارند این انجیل پنجم. را به هر تقدیر، ضمیر [در ﴿موته﴾] ظاهرش به اهل کتاب برمیگردد.
بررسی برخی از روایات وارد شده دربارهٴ مسیح(علیه السلام)
حالا بعضی از روایات مسئله را هم تبرکاً بخوانیم، گرچه در خلال بحث به آن روایات اشاره شده. از ظاهر بعضی از روایات برمیآید که این آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ «آل عمران» که ﴿إِنّی مُتَوَفِّیکَ وَ رافِعُکَ إِلَیَّ﴾ این رفع، بعد از توفی است و از ظاهر روایات دیگر هم برمیآید که وجود مبارک حضرت زنده است و به آسمانها سفر کرده است. در ذیل همین آیات، در تفسیر شریف نور الثقلین جلد اول صفحهٴ 569 مسئلهٴ عروج وجود مبارک مسیح هست که از من لا یحضره الفقیه نقل میکند که آن از زیدبنعلیعنابیه سیدالعابدین(سلام الله علیه) نقل میکند که فرمود: «و إنّ لله تبارک و تعالی بقاعا فی سماوائه فمَن عُرِجَ به الی بُقعةٍ منها فقد عُرِجَ به الیه»، بعد به این آیه استشهاد میکند که ﴿تَعْرُجُ الْمَلائِکَةُ وَ الرُّوحُ إِلَیْهِ﴾ ، آن گاه می فرماید: «و یقول عزوجل فی قضیة عیسیٰ بن مریم علیهما السلام ﴿ بل رفعه الله الیه﴾ که وزان ﴿رفعه الله الیه﴾ وزان ﴿تَعْرُجُ الْمَلائِکَةُ وَ الرُّوحُ﴾ است که این ظاهرش عروج الی السماء است که این هیچ استبعاد عقلی ندارد، که حضرت در یکی از این دو آسمان ظاهری زندگی بکند، این هیچ استبعادی ندارد؛ منتها سند باید معتبر باشد به حدی که در این گونه از مسائل بشود به آنها اعتماد کرد. خبر واحد صحیح اعلایی هم در این مسائل حجت نیست مگر آدم اسناد ظنی بخواهد بدهد، چون امر فقهی فرعی نیست که بخواهد عمل بکند. میخواهد اعتقاد پیدا کند با مظنه هم اعتقاد حاصل نمیشود ولی اسناد ظنی میسر است؛ بگوید گمانم این است که دین چنین میفرماید، در همین حد. در صفحهٴ 570 اینچنین آمده است که در جریان ﴿إِنّی مُتَوَفِّیکَ وَ رافِعُکَ إِلَیَّ وَ مُطَهِّرُکَ مِنَ الَّذینَ کَفَرُوا﴾ روایتی را از رسول گرامی(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل میکنند که «فلم یقدروا»؛ بر قتل و صلب او «لانهم لو قدروا علی ذلک لکن تکذیباً لقوله تعالی و لکن رفعه الله الیه بعد ان توفاه». از این حدیث برمیآید که آن ترتیب ذکری، ترتیب رتبی را هم به همراه دارد: ﴿إِنّی مُتَوَفِّیکَ وَ رافِعُکَ إِلَیَّ﴾ گرچه با <واو> عطف شده فقط ترتیب ذکری است؛ و تقدیم ذکری است؛ لکن از این حدیث برمیآید که این رفع بعد از توفی است «و لکن رفعه الله الیه بعدَ ان توفّاه» یعنی اول جانش را قبض کرد، بعد جسمش گرفت که به بدنش آسیبی نرسانند یا راه دیگری است. به هر تقدیر، رفع در طبق این حدیث بعد از توفی است.
روایت دیگری که از اصول کافی است در جریان رحلت وجود مبارک حضرت امیر(صلوات الله و سلامه علیه) روز بیست و یکم ماه مبارک رمضان، وجود مبارک امام مجتبی(سلام الله علیه) سخنرانی کرد: «قام الحسنبنعلی فی مسجد الکوفة» «فحمد الله و اثنی علیه و صلّ علی النبی(صلّی الله علیه و آله) ثم قال ایها الناس انه قد قبض فی هذه اللیله رجلٌ ما سبقه الاولون و لا یدرکه الآخرون و الله لقد قُبِضَ فی اللیلة التی قُبِضَ فیها وصی موسیٰ یوشع بن نون»؛ شبی امیرالمؤمنین رحلت کرد که در آن شب وصی موسیٰ(سلام الله علیه) رحلت کرد (این یک)، «و اللیلة التی عُرِجَ فیها عیسیٰ بن مریم» نفرمود «قُبِض» این معلوم میشود که حضرت عروج به آسمانها کرد. آن وقت یعنی عصر نزول این آیات و عصر نزول این حدیث، حضرت مسیح زنده بود، حالا بعد رحلت کرده است ما که دلیلی نداریم همهٴ این آیات تا آن عصر را نشان میدهد و همه این روایات. «و اللیلة التی نزل فیه القرآن» خب این حدیث البته، محتوای بسیار بلندی دارد. میفرماید روح وجود مبارک حضرت امیر، نظیر روح انبیا به آسمان میرود. بدن شریفش که به قبر نازل شد مثل ظاهر قرآن است که به عالم طبیعت آمده است. بدن امام به منزلهٴ آیات است یعنی ظاهر آیات، وجود لفظی آیات است. روح امام(سلام الله علیه) به منزله محتوا و معارف آیات است، خب این هم نشان میدهد که وجود مبارک مسیح عروجی داشت.
در صفحهٴ 571 هم روایتی را نقل میکند که عنالحسنبنعلی(سلام الله علیهما) فرمود وجود مبارک مسیح عمرش 33 سال بود: «ثم رفعه الله الی السماء و یهبط الی الارض بدمشق و هو الذی یقتل الدجال» این ظاهرش این است که وجود مبارک حضرت، زنده است و الآن هم زنده است و تا ظهور حضرت ولی عصر(ارواحنا فداه) هم زنده است آن وقت نازل میشود. پس روایات ما هم چند طایفه است: یک سلسله از روایات این است که آن وقت عروج کرده است رحلت نکرده؛ اما حالا بعداً رحلت کرده یا نه دلالت ندارد. ولی این روایت دلالت دارد که وجود مبارک مسیح عروج کرد و زنده است و وقتی وجود مبارک حضرت حجت(سلام الله علیه) ظهور میکند او هم نازل میشود و دجال را به هلاکت میرساند.
روایت دیگر همان است که هم شیعهها نقل کردند هم سنیها؛ منتها با تفاوت یعنی هم زمخشری و فخر رازی نقل کردند هم در جوامع روایی و تفاسیر ماست. شهر بن حوشب نقل میکند که حجاج این حرف را زد گفت یا شهر! آیهای است در قرآن که مرا خسته کرده است، نتوانستم بفهمم و آن این است که من گاهی یهودی یا مسیحی را میکشم، لب اینها تکان نمیخورد که اینها ایمان آورده باشند به مسیح در حال مرگ و با همان حالت غیرایمانیشان میمیرند. ایشان گفت که اینچنین نیست که شما خیال میکنید، بلکه منظور آن است که «إنّ عیسیٰ ینزل قبل یوم القیامة الی الدنیا فلا یبقی اهل ملة یهودی و لا غیره الا آمن به قبل موته و یصلی خلف المهدی قال ویحک أنّی لک هذا و مِن این جئتَ به فقلت حدثنی به محمد بن علی بن الحسین بن علیبنابیطالب(علیهم السلام) فقال جئتَ والله بها مِن عین صافیة» . اینکه در جوامع روایی ماست غیر از آن است که در کتاب تفسیر اهل سنت است؛ آنها میگویند که منظور آن است که در حال احتضار آنها وقتی وارد برزخ میشوند [ایمان می آورند] آن حالت، دیگر حالتی نیست که شما زبان آنها را ببینید حرکت میکند یا نه، دیگر با این زبان ایمان نمیآورند با آن زبان برزخیشان مؤمن میشوند، اینها فرق میکند.
خب روایت دیگری که این ضمیر بِه را (بِه) وجود مبارک پیغمبر برگرداندند ملاحظه میفرمایید که این دیگر کاملاً از باب جری و تطبیق است، چون آیه هیچ ارتباطی با جریان پیغمبر ندارد و همچنین جریان حضرت امیر را و آن وقت شعر حارث همدانی را هم نقل میکنند . روایتی که از تفسیر عیاشی است: عن جابر عن ابیجعفر(علیهما السلام) این است که <فی قوله ﴿وَ إِنْ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ إِلاّ لَیُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ﴾ قال لیس مِن احدٍ من جمیع الادیان یموت الا رأی رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و امیرالمؤمنین(علیه السلام) حقاً من الاولین و الآخرین» ؛ این مطلب، حق است و یک تطبیقی است و یک برداشت تطبیقی است که نسبت به این آیه عمل شده وگرنه آیه، دربارهٴ مسیح است کاری به جریان وجود مبارک پیغمبر ندارد. به هر تقدیر، ظاهرش این است که ضمیر به خود کتابی برمیگردد اما آیهٴ بعد که فرمود در اثر ستمهای فراوانی که اهل کتاب کردند، ما اینها را به کیفر دنیا و آخرت گرفتار کردیم﴿فَبِظُلْمٍ مِنَ الَّذینَ هادُوا حَرَّمْنا عَلَیْهِمْ طَیِّباتٍ أُحِلَّتْ لَهُمْ﴾
عقوبت دنیایی بنیاسرائیل
اهل کتاب مخصوصاً یهودیها جرائم فراوانی داشته و دارند. فرمود خصوص یهودیها چون در ظلم کردن از دیگران جلوترند، لذا به کیفر تلختری هم محکوم خواهند شد؛ فرمود: ﴿فَبِظُلْمٍ مِنَ الَّذینَ هادُوا حَرَّمْنا عَلَیْهِمْ طَیِّباتٍ أُحِلَّتْ لَهُمْ﴾ این نون تنوین در <فبظلمٍ> آن تنوین تفخیم است یعنی ظلم مهم و عظیمی که اینها کردهاند، ما طیبات الهی را بر اینها حرام کردیم که وقتی مسیح(سلام الله علیه) آمد بعضی از چیزها را برای پیروان راستینش حلال کرده است. آن فجایعی که قبلاً یاد شد یعنی نقض عهدههایی که کردند؛ انبیا را کشتند، دربارهٴ مسیح چنان حرفی زدند، دربارهٴ مریم(سلام الله علیها) چنان بهتان عظیمی زدند آن باعث شد که اینها را خدا لعن کند از اینها قرده و امثالذلک بسازد. ولی این سیئات، مثل رباخوری و رشوهگیری و امثالذلک باعث شده است که بعضی از محلّلات الهی بر اینها تحریم بشود که یک عقوبت دنیایی است. عقوبت اخرویشان هم که نار جهنم است و عذاب الیم در همینجا مطرح است اینها را خداوند هم به عذاب دنیا گرفتار کرده است هم به عذاب آخرت؛ فرمود: ﴿فَبِظُلْمٍ مِنَ الَّذینَ هادُوا﴾ که این تنوینش، تنوین تفخیم و تعظیم خواهد بود ﴿حَرَّمْنا عَلَیْهِمْ طَیِّباتٍ أُحِلَّتْ لَهُمْ﴾ قبلاً آن طیبات بر اینها حلال بود الآن بر اینها تحریم کردیم ما که تحریم آن طیبات، اشاره خواهد شد که چیست.
بررسی موصوف «کثیراً»
﴿وَ بِصَدِّهِمْ عَنْ سَبیلِ اللّهِ کَثیرًا﴾ این کثیراً یا وصف است برای مصدور یا وصف است برای صد، <صد> با صاد یعنی صرف و منصرف کردن؛ اینها هم <ینصرفون بانفسهم> هم <یصرفون غیرهم> که هم خودشان منصرف از راه الهیاند هم دیگران را باز میدارند. این صد عن سبیل الله یعنی بازداشتن از راه خدا؛ هم خودشان منصرفاند هم دیگران را مصروف میدارند. اگر ﴿بصدهم﴾ یعنی بصرفهم عن سبیل الله، هم میشود این ﴿کثیراً﴾ وصف آن صرف باشد یعنی <صرفاً کثیراً> هم میشود وصف آن مصروف باشد یعنی <قوماً کثیرا و جمعاً کثیرا> یا نه <و بصدهم> اعم باشد؛ هم به معنای <صدهم انفسهم و غیرهم> هم خودشان را هم دیگران را. به هر تقدیر، این ﴿کثیراً﴾ میتواند وصف باشد هم برای صد هم برای مصدود.
أقسام صدّ عن سبیل الله
صد عن سبیل خدا هم چند جور است: یکی تبلیغ سوء است [و] یکی هم تحریف کتاب، هر دو را یهودیها داشتند. برخی از اینها مخصوص علمای اینها بود ﴿وَ أَخْذِهِمُ الرِّبَوا وَ قَدْ نُهُوا عَنْهُ﴾؛ ربا بر اینها تحریم شده بود اینها رباگیری را آغاز کردند ﴿وَ أَکْلِهِمْ أَمْوالَ النّاسِ بِالْباطِل﴾؛ مال مردمخوری را از راه باطل اینها ترویج کردند؛ خودشان مبتلا بودند و دیگران را هم تشویق میکردند. نحوهٴ مال مردمخوری هم یا به نحو رشاء بود یا به نحو تحریف کتاب بود و مانند آن که آنها را هم آیاتش ـ به خواست خدا ـ قرائت میشود، اینها کیفرهای دنیایی است. بعد فرمود: ﴿وَ أَعْتَدْنا لِلْکافِرینَ مِنْهُمْ عَذابًا أَلیمًا﴾ که عذاب اخروی است.
تحریف آیات الهی در تورات و انجیل
کارهایی که یهودیها کرده بودند یک مقدار در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» گذشت که آیهٴ 79 سورهٴ مبارکهٴ «بقره» است فرمود: ﴿فَوَیْلٌ لِلَّذینَ یَکْتُبُونَ الْکِتابَ بِأَیْدیهِمْ ثُمَّ یَقُولُونَ هذا مِنْ عِنْدِ اللّهِ لِیَشْتَرُوا بِهِ ثَمَنًا قَلیلاً﴾؛ اینها آیات الهی را تحریف میکردند کتمان میکردند، چیزهایی را خودنویس میکردند خودشان مینوشتند، میگفتند این تورات است؛ تورات کتابی نبود نظیر قرآن که در دسترس همهٴ مردم باشد، کتابی بود تقریباً انحصاری، انجیل هم اینچنین بود. لذا آن مشایخ سوء و علمای سوئشان به دلخواه خود تحریف میکردند تفسیر به رأی میکردند و مینوشتند میگفتند این حرف توحید پیام تورات و انجیل است. فرمود از این راه اینها دین را تحریف میکردند و درآمدی داشتند: ﴿ثُمَّ یَقُولُونَ هذا مِنْ عِنْدِ اللّهِ لِیَشْتَرُوا بِهِ ثَمَنًا قَلیلاً فَوَیْلٌ لَهُمْ مِمّا کَتَبَتْ أَیْدیهِمْ وَ وَیْلٌ لَهُمْ مِمّا یَکْسِبُونَ﴾.
حرام خوریهای اهل کتاب و تبیین معنای سُحْت
در سورهٴ مبارکهٴ «مائده» بخش دیگری از حرام خوریهای اهل کتاب ذکر شده است و قهراً تحریمهایی هم که شد براساس همان حرام خوریهای اینهاست؛ آیهٴ 42 سورهٴ «مائده» این است که ﴿سَمّاعُونَ لِلْکَذِبِ أَکّالُونَ لِلسُّحْتِ﴾ اصولاً مال حرام را مخصوصاً رشوه و امثال رشوه را سحت میگویند، برای اینکه سحت کردن یعنی نرم کردن <مسحوت> مثل <مسحوق> آن چیزهای پودر شده است <سحیق> و <سحیت> همین است خب، چون حرام وارد زندگی کسی بشود او را پودر میکند، دیگر هر گونه استقامتی هم داشته باشد او را متلاشی میکند از این جهت، حرام را سُحت گفتند. چه اینکه حرام را هم حرام گفتند برای اینکه خدا انسان را منع کرده محروم کرده و آن مال هم انسان را از سعادت و فضیلت محروم میکند. باز در سورهٴ مبارکهٴ «مائده» گوشهای از حرام خوریهای اهل کتاب را ذکر میکند؛ آیهٴ 62 سورهٴ «مائده» این است: ﴿وَ تَری کَثیرًا مِنْهُمْ یُسارِعُونَ فِی اْلإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ وَ أَکْلِهِمُ السُّحْتَ لَبِئْسَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ﴾ مشایخ و علمایشان هم مروجان این سحتخوری بودند، فرمود: ﴿لَوْ لا یَنْهاهُمُ الرَّبّانِیُّونَ وَ اْلأَحْبارُ عَنْ قَوْلِهِمُ اْلإِثْمَ وَ أَکْلِهِمُ السُّحْتَ لَبِئْسَ ما کانُوا یَصْنَعُونَ﴾ ؛ چرا علمایشان، احبار و ربانیشان آنها را از حرامخوری باز نداشتند. اینچنین گروه یعنی این احبار و رهبان یا خودشان دست اندرکار تحریف بودند یا یک آدم بیتفاوت.
سرّ نزدیکتر شمرده شدن مسیحیان به مسلمانان
سرّ اینکه خداوند مسیحیها را به مسلمانها نزدیکتر از یهودیها میداند: ﴿لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النّاسِ عَداوَةً لِلَّذینَ آمَنُوا الْیَهُودَ وَ الَّذینَ أَشْرَکُوا وَ لَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَوَدَّةً لِلَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ قالُوا إِنّا نَصاری ذلِکَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسّیسینَ وَ رُهْبانًا وَ أَنَّهُمْ لا یَسْتَکْبِرُونَ﴾ برای همان است که احبار و رهبان یهود، غیر از قسیس و رهبان مسیحیها بودند. بیانذلک این است که فرمود در بین ملل، مسیحیها به مسلمانها نزدیکترند. مشرکین و یهودیها در اثر آن قساوت قلب، شدیدترین دشمنی را نسبت به اسلام و مسلمین دارند ولی مسیحیها به سه دلیل، اینها به اسلام نزدیک اند ﴿وَ لَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَوَدَّةً لِلَّذینَ آمَنُوا﴾ چه کسانی هستند؟ ﴿الَّذینَ قالُوا إِنّا نَصاری﴾ چرا؟ ﴿ذلِکَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسّیسینَ وَ رُهْبانًا وَ أَنَّهُمْ لا یَسْتَکْبِرُونَ﴾ اینها طبعاً یک آدمهای مستکبری نیستند؛ اگر درست تربیت بشوند حقپذیرند، طبعاً خشن نیستند (این یک)، علمای خوبی هم دارند اینها را تربیت میکنند، خب اگر ملتی طبعاً خشن نباشد عالمان خوبی هم داشته باشند درست تربیت میشوند.
این عالمان در یهودیت هم بود، آنها هم علمای دین داشتند؛ منتها براساس همان مادهپرستی که در این قشر و در این نژاد بود، این علمایشان هم به دام همین رذیلت افتادند؛ شروع کردند به تحریف تورات از یک سمت، شروع کردند به رشوهگیری از سمت دیگر، لذا قرآن کریم نمیگوید اینها علما داشتند برای اینکه علمایشان اصولاً به همین دام افتادند وگرنه صرف عالم داشتن این یعنی عالم صوری کافی نیست. رهبانی که خودش کتاب الهی را تحریف میکند او به فساد دامن میزند، لذا در همان در سورهٴ مبارکهٴ «مائده» آیهٴ 63 میفرماید: ﴿لَوْ لا یَنْهاهُمُ الرَّبّانِیُّونَ وَ اْلأَحْبارُ عَنْ قَوْلِهِمُ اْلإِثْمَ وَ أَکْلِهِمُ السُّحْتَ﴾؛ چرا علمایشان جلوی این یهودیهای رشوهخوار رباخوار را نگرفتند یا برای آن است که خودشان مبتلا بودند از یک سو به تحریف کتاب یا از سمت دیگر مبتلا بودند به بیتفاوتی، لذا قرآن برای یهودی یک عالم دلسوختهای معتقد نیست؛ میفرماید مسیحیها قسیسین داشتند رهبان داشتند ﴿وَ أَنَّهُمْ لا یَسْتَکْبِرُونَ﴾ : البته این برای آن وقتی بود که مسیحیت به دام صهیونیست نیفتاد، الآن که افتاد که خب «کلاهما فی النار» حکم دیگری دارد.
بیان برخی از محرّمات بنیاسرائیل
در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» مقداری از این محرمات را بازگو میکند؛ آیهٴ 146 سوره «انعام» این است که ﴿وَ عَلَی الَّذینَ هادُوا حَرَّمْنا کُلَّ ذی ظُفُرٍ وَ مِنَ الْبَقَرِ وَ الْغَنَمِ حَرَّمْنا عَلَیْهِمْ شُحُومَهُما إِلاّ ما حَمَلَتْ ظُهُورُهُما﴾ است ﴿أَوِ الْحَوایا أَوْ مَا اخْتَلَطَ بِعَظْمٍ ذلِکَ جَزَیْناهُمْ بِبَغْیِهِمْ﴾؛ در اثر بغی و ظلمی که اینها کردند ما بسیاری از این محلّلها را بر اینها حرام کردیم، این همان محل بحث است که فرمود: ﴿فَبِظُلْمٍ مِنَ الَّذینَ هادُوا حَرَّمْنا عَلَیْهِمْ طَیِّباتٍ أُحِلَّتْ لَهُمْ﴾. در سورهٴ مبارکهٴ «توبه» فساد مالی و اخلاقی علمای یهود را هم بازگو میکند بسیاری از علمایشان همینطور هستند، خب از چهار تا آدم صالح که کاری ساخته نیست در یک نژاد آلوده. فرمود: ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنَّ کَثیرًا مِنَ اْلأَحْبارِ وَ الرُّهْبانِ لَیَأْکُلُونَ أَمْوالَ النّاسِ بِالْباطِلِ﴾ ، لذا وقتی در جریان تعلیل عداوت یهودیها و محبت مسیحیها سخن به میان میآید میفرماید مسیحیها دارای قسیس و رهبان هستند و چنین تعبیری دربارهٴ یهودیها ندارد، برای اینکه احبار و رهبانشان یا گرفتار رشوهخوریاند یا گرفتار تحریف کتاب.
در سورهٴ مبارکهٴ «نحل» آنچه در سورهٴ «انعام» بیان شده است به صورت اجمال ذکر میکند آیهٴ 118 سورهٴ «نحل» این است که ﴿وَ عَلَی الَّذینَ هادُوا حَرَّمْنا ما قَصَصْنا عَلَیْکَ مِنْ قَبْلُ وَ ما ظَلَمْناهُمْ وَ لکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ﴾. در سورهٴ «انعام» فرمود که ﴿وَ عَلَی الَّذینَ هادُوا حَرَّمْنا کُلَّ ذی ظُفُرٍ وَ مِنَ الْبَقَرِ وَ الْغَنَمِ حَرَّمْنا عَلَیْهِمْ شُحُومَهُما﴾ ولی در سورهٴ «نحل» آیهٴ 118 آن محرمات را بالتفصیل ذکر نمیکند، بلکه میفرماید که ما بر یهودیها آنچه را که قبلاً جریانش را بازگو کردهایم تحریم کردهایم، نتیجه اینکه اینها گرفتار عذاب دنیوی شدند بعد هم در پایان میفرماید که ﴿وَ أَعْتَدْنا لِلْکافِرینَ مِنْهُمْ عَذابًا أَلیمًا﴾ که این مربوط به عذاب آخرت است ولی از آن جهت که گروه اندکی از بین این افراد آلوده به فلاح رسیدهاند و قرآن کریم هرگز حق هیچ انسانی را ضایع نمیکند، از فلاح و ایمان آن گروه اندک هم سخن به میان میآورد که میفرماید: ﴿لکِنِ الرّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ مِنْهُمْ﴾ که بحث بعدی است.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است