display result search
منو
تفسیر آیات 151 تا 153 سوره نساء

تفسیر آیات 151 تا 153 سوره نساء

  • 1 تعداد قطعات
  • 39 دقیقه مدت قطعه
  • 86 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 151 تا 153 سوره نساء"
- اسخ به منکرین نبوّت عامّه و خاصه
- مشخصات مؤمنین محض
- عدم درک معجزات مطرح شده در قرآن توسط برخی مفسّرین

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿إِنَّ الَّذینَ یَکْفُرُونَ بِاللّهِ وَ رُسُلِهِ وَ یُریدُونَ أَنْ یُفَرِّقُوا بَیْنَ اللّهِ وَ رُسُلِهِ وَ یَقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَکْفُرُ بِبَعْضٍ وَ یُریدُونَ أَنْ یَتَّخِذُوا بَیْنَ ذلِکَ سَبیلاً ﴿150﴾ أُولئِکَ هُمُ الْکافِرُونَ حَقًّا وَ أَعْتَدْنا لِلْکافِرینَ عَذابًا مُهینًا ﴿151﴾ وَ الَّذینَ آمَنُوا بِاللّهِ وَ رُسُلِهِ وَ لَمْ یُفَرِّقُوا بَیْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ أُولئِکَ سَوْفَ یُؤْتیهِمْ أُجُورَهُمْ وَ کانَ اللّهُ غَفُورًا رَحیمًا ﴿152﴾ یَسْئَلُکَ أَهْلُ الْکِتابِ أَنْ تُنَزِّلَ عَلَیْهِمْ کِتابًا مِنَ السَّماءِ فَقَدْ سَأَلُوا مُوسی أَکْبَرَ مِنْ ذلِکَ فَقالُوا أَرِنَا اللّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْهُمُ الصّاعِقَةُ بِظُلْمِهِمْ ثُمَّ اتَّخَذُوا الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَیِّناتُ فَعَفَوْنا عَنْ ذلِکَ وَ آتَیْنا مُوسی سُلْطانًا مُبینًا﴿153﴾

بعد از اینکه فرمود عده‌ای می‌خواهند بین خدا و انبیای او فرق بگذارند که خدا را قبول دارند ولی انبیا را قبول ندارد کلاً یا بعضاً، آن‌گاه بهانه این کسانی که خدا و بعضی از انبیا را قبول دارند و بعضی دیگر را نمی‌پذیرند ذکر می‌کند.
پاسخ به منکرین نبوّت عامّه و خاصه
اینکه فرمود آنها بین خدا و انبیا فاصله گذاشتند در حقیقت، منکر خدا هستند در بحث دیروز ملاحظه فرمودید؛ عده‌ای نبوت عامه را نمی‌پذیرند عده‌ای بعضی از بخشهای نبوت خاصه را انکار می‌کنند. آنها که نبوت عامه را نمی‌پذیرند یعنی اصل نبوت را انکار می‌کنند در حقیقت، خدا را نشناختند یا انکار می‌کنند. در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» آیه 91 فرمود: ﴿وَ ما قَدَرُوا اللّهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِذْ قالُوا ما أَنْزَلَ اللّهُ عَلی بَشَرٍ مِنْ شَیْ‏ءٍ﴾؛ آنها که نبوت را انکار کرده‌اند در حقیقت، خدا را نشناختند خدا را منکر‌ند، زیرا اگر خدا را می‌شناختند و باور داشتند خدا مدبر و مربی همه موجودات است، انسان را هم باید بپروراند پرورش انسان جز از راه وحی و شریعت ممکن نیست. اگر کسی منکر وحی و شریعت بود در حقیقت، خدا را نشناخت. آنها بین نبوت عامه و مبدأ فاصله گذاشتند. ولی گروهی بین نبوت خاصه و مبدأ فاصله گذاشتند؛ مثل یهودیها که اصل نبوت را می‌پذیرند نبوت موسای کلیم و انبیای قبلی(علیهم السّلام) را می‌پذیرند، نبوت عیسی به بعد را نمی‌پذیرند و همچنین مسیحیها که نبوت عیسی و انبیای قبلی(علیهم السّلام) را می‌پذیرند و نبوت خاتم(صلوات الله و سلامه علیه) را نمی‌پذیرند. بنابراین اینها بین خدا و بین نبوت عامه یا بین خدا و بین نبوت خاصه فرق گذاشتند در نتیجه، اصل مبدأ را نشناختند و انکار کردند.
مطلب دوم آن است که کسانی که کافر‌ند درباره آنها فرمود: ﴿أُولئِکَ هُمُ الْکافِرُونَ حَقًّا﴾ ولی کسانی که مؤمن‌اند، صرف ایمان به خدا و انبیا مایه ایمان محض نیست. درباره اینها نفرمود «أُولئِکَ هُمُ الْمؤمنونَ حَقًّا» [بلکه] اینها اصل ایمان را دارند.
مشخصات مؤمنین محض
مؤمنین محض، همان طوری که در بحث گذشته در سورهٴ مبارکهٴ «انفال» ملاحظه فرمودید کسانی‌اند که آن نشانه‌ها را دارا باشند؛ آیه دو به بعد سوره «انفال» این است که ﴿إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ﴾ یعنی مؤمنون کامل، کسانی‌اند که ﴿الَّذینَ إِذا ذُکِرَ اللّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَ إِذا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیاتُهُ زادَتْهُمْ إیمانًا وَ عَلی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ ٭ الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ مِمّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ ٭ أُولئِکَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا﴾ آنچه فعلاً در سوره «نساء» محلّ بحث است فرمود اینها که مؤمن‌اند، خدا اجرهای اینها را به آنها عطا می‌کند که ﴿أُولئِکَ سَوْفَ یُؤْتیهِمْ أُجُورَهُمْ﴾ یعنی هر کسی به اندازه خاص خود ایمانی که دارد به همان اندازه اجر می‌برد. ولی درباره مؤمنینی که در سوره «انفال» ذکر شد، فرمود: ﴿أُولئِکَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا﴾، فرمود: ﴿لَهُمْ دَرَجاتٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ کَریمٌ﴾ که این تنوین، تنوین تفخیم است؛ درجات عظیمی برای اینها نزد خداست. غرض آن است که درباره کسانی که کافر‌ند ولو بعضی از عقاید را می‌پذیرند اینها کافر محض‌اند، حق و الکفر را دارند. ولی کسانی‌ که مؤمن‌اند به خدا و پیغمبر و کتابهای آسمانی، اینها مؤمن محض نیستند. مؤمن محض کسی است که وقتی نام خدا و یاد خدا برده می‌شود او قلب‌اش بتپد. آیات الهی بر او تلاوت بشود مایه مزید ایمان باشد این مؤمن محق است. برای چنین گروهی درجات است نزد پروردگارشان. ولی برای مؤمنینی که محل بحث‌اند در سوره «نساء» فرمود خدا اجرهای اینها را به اینها اعطا می‌کند. پس اینها ایمانشان ممکن است محض باشد ممکن است نباشد، درجاتشان ممکن است اعلا باشد ممکن است عالی باشد ممکن دانی و متوسط

تعیین مقام بحث
خب، حالا که معلوم شد گروهی خواستند بین نبوت خاصه و بین اصل توحید فرق بگذارند بهانه آنها را قرآن ذکر می‌کند. آن گروه اختصاص به یهود ندارد، مسیحیها هم همین‌طور‌ند. لذا فرمود: ﴿یَسْئَلُکَ أَهْلُ الْکِتابِ﴾؛ ﴿أَهْلُ الْکِتابِ﴾ شامل یهودی و مسیحی می‌شود. اینها از آن نظر که از نژاد اسرائیل‌اند یک سلسله مشترکاتی دارند و یک سلسله مختصات. به مشترکات آنها در همین بخش از آیات سوره «نساء» اشاره شد به مختصات آنها هم اشاره شد، پس از این جهت بحث در سه مقام خواهد بود: یک مقام مربوط به مشترکات بین یهودیها و مسیحیها؛ یک مقام، بحثهای مختص به یهودیها؛ یک مقام، بحثهای مختص به مسیحیها. فعلاً بحث در مشترکات بین یهودیها و مسیحیها است؛ اما بعداً وارد بحثهای مختص به یهودیها می‌شوند تا اینکه می‌رسند به آیه 171 همین سوره «نساء» که می‌فرماید: ﴿یا أَهْلَ الْکِتابِ لا تَغْلُوا فی دینِکُمْ وَ لا تَقُولُوا عَلَی اللّهِ إِلاَّ الْحَقَّ إِنَّمَا الْمَسیحُ عیسَی ابْنُ مَرْیَمَ﴾ که این خطاب به مسیحیهاست که شما غلو نکنید، او غیر از بنده خدا و رسول خدا سمت دیگر ندارد؛ نه ابن‌الله است و نه ـ معاذ الله ـ محل حلول الله.

بیان اقسام سؤال در قرآن
اینکه فرمود: ﴿یَسْئَلُکَ أَهْلُ الْکِتابِ أَنْ تُنَزِّلَ عَلَیْهِمْ کِتابًا مِنَ السَّماءِ﴾ سؤال در قرآن کریم به چند قسم یاد شده است: اولاً ذات اقدس الهی خودش را معرفی کرد به اینکه منشأ همه کمالات است، بعد به رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: ﴿وَ أَمَّا السّائِلَ فَلا تَنْهَرْ﴾ ؛ اگر کسی چیزی از تو سؤال کرد او را نران و نرنجان! ولی در همین قرآن کریم به سه قسمت از اقسام سؤال اشاره شد.
الف: سؤال عالی دارای جواب
یک قسمت سؤالات عادی است که جواب دارد، نظیر ﴿یَسْئَلُونَکَ عَنِ اْلأَهِلَّةِ﴾ جواب فرمود، ﴿یَسْئَلُونَکَ عَنِ اْلأَنْفالِ﴾ جواب فرمود، ﴿یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَیْسِرِ﴾ جواب فرمود، ﴿یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْیَتامی﴾ جواب فرمود، ﴿وَ یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْمَحیضِ﴾ جواب فرمود، ﴿یَسْئَلُونَکَ ما ذا یُنْفِقُونَ﴾ جواب فرمود. این سلسله سؤالات یک سؤالات علمی است و براساس استفهام است و سؤال واقعی است به همه اینها پاسخ داده شد.

ب: سؤال بالاتر از فهمِ سائل
یک قسم سؤالی است که بالاتر از فهم سائل است آن خودش را به زحمت انداخته. مقدمات فراوانی دارد یا بر فرض که آن مقدمات حاصل بشود آن مطلب، یک سلسله مقدمات مطوی دارد که به این زودی درک نمی‌شود. در اینجا بهترین راه جواب ندادن است؛ مثل ﴿یَسْئَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ﴾ ، ﴿یَسْئَلُونَکَ عَنِ السّاعَةِ ایّان مرساها﴾ به این سلسله سؤالات خدا جواب نداد یا درباره روح اگر جواب داده باشد ﴿قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبّی﴾ درباره قیامت جواب نداد. گاهی ذات اقدس الهی به پیغمبر می‌فرماید اینها پشت‌سر هم از تو سؤال می‌کنند که قیامت، چه موقع قیام می‌کند؛ مثل اینکه تو از جریان قیامت با خبر باشی: ﴿کَأَنَّکَ حَفِیٌّ عَنْها﴾ ، فرمود به اینها جواب نده برای اینکه درک آنها به حوزه این سؤال نمی‌رسد ولی به آنها اجمالاً بفهمان که برای شما فهمیدن، سخت است ﴿هُوَ ثَقُلَتْ فِی السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ﴾ قیامت، مطلبی نیست که تحمل‌اش برای یک موجود عادی مقدور باشد. آسمانها و زمین نمی‌توانند قیامت را تحمل کند وقتی قیامت قیام می‌کند بساط همه بر چیده می‌شود، آنها می‌خواهند بفهمند قیامت چطور است، قیامت چه موقع قیام می‌کند. اینها خیال می‌کنند قیامت در یک گوشه عالم است در فلان سال میلادی یا قمری یا شمسی واقع می‌شود. غافل از اینکه همین که سؤال کردند چه موقع یا کجا، معلوم می‌شود که اصلاً مطلب را متوجه نشدند. وقتی قیامت قیام می‌کند که همه چه موقع‌‌ها برداشته بشود و همه کجا‌ها برداشته بشود یعنی همه تاریخها چه میلادی‌اش چه قمری‌اش چه شمسی‌اش رخت بر می‌بندد و همه کجا‌ها، آسمانها و زمین رخت برمی‌بندد. آن‌گاه اینها سؤال می‌کنند قیامت چه موقع قیام می‌کند کجا قیام می‌کند؟ بعد می‌فرماید: ﴿ثَقُلَتْ فِی السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ﴾ ؛ چیزی که مقدور شما نیست سؤال نکنید.
ج: سؤال لجوجانه مانند آیهٴ محل بحث
یک وقت است که اصلاً سؤال، لجوجانه است؛ دنبال بهانه است. از آن قبیل، همین آیه محلّ بحث است در سوره «نساء» فرمود: ﴿یَسْئَلُکَ أَهْلُ الْکِتابِ أَنْ تُنَزِّلَ عَلَیْهِمْ کِتابًا مِنَ السَّماءِ﴾؛ این اهل کتاب یهودیها و مسیحیها گرچه نقل شده است که گروهی از یهودیها به حضور پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) رسیدند گفتند کتابی برای ما نازل کن، آن طوری که موسای کلیم نازل کرده است ولی این اختصاصی به یهودیها ندارد. قرآن می‌فرماید که اینها به دنبال چه می‌گردند؟ اگر به دنبال اصل المعجزه می‌گردند تو الآن صدای نبوت‌ات به گوش همه رسیده است صدای معجزه‌ات به گوش همه رسیده است؛ سیزده سال در مکه بودی الان دو سه سال است که در مدینه هستی یا بیشتر، چون این سورهٴ مبارکهٴ «نساء» بعد از سوره «بقره» و اینها در مدینه نازل شد. الآن بیش از پانزده سال است که معجزه‌ات جهان‌گیر شد، اینها دنبال چه می‌کردند؟ این همه آیات و سوری که در مکه نازل شد اینها شنیدند. این همه آیات و سوری که در مدینه آمد اینها شنیدند، اینها دنبال چه می‌گردند؟ اصل المعجزه است که آوردی، کتاب آسمانی است که آوردی اینها چه می‌خواهند؟ ﴿یَسْئَلُکَ أَهْلُ الْکِتابِ أَنْ تُنَزِّلَ عَلَیْهِمْ کِتابًا مِنَ السَّماءِ﴾ این سؤال، جواب ندارد برای اینکه نظیر آن سؤالات ﴿یَسْئَلُونَکَ عَنِ اْلأَهِلَّةِ﴾ و مانند آن نیست و نظیر ﴿یَسْئَلُونَکَ عَنِ السّاعَةِ﴾ هم نیست. اینها که ﴿یَسْئَلُونَکَ عَنِ السّاعَةِ﴾ لجوج نیستند، می‌خواهند بفهمند ولی فوق فهم اینهاست. اصولاً بشر تشنه است بفهمد که قیامت چه موقع قیام می‌کند، عذاب قبر چطور است بزرگان فن اخلاق گفتند که آن چه را که بشر باید به دنبال او تلاش کند او را متأسفانه گذاشته کنار، آن که برای او فقط ثمره علمی دارد نه ثمره عملی به دنبال او تلاش می‌کند. خیلیها می‌خواهند بفهمند عذاب قبر چطور است قبر چطور است با این بدن است با بدن دیگر است، غافل از اینکه بالأخره قبری هست و عذاب قبری هست و بدنی هست و روحی هست به نحوی که به هیچ وجه آن عذاب، قابل تحمل نیست. باید کاری کرد که مار و عقرب نیاید. حالا چطور است با چه نحوه است آن را نه از ما خواستند نه اثری دارد، اثر عملی که ندارد، بالأخره یک قبری هست و یک عذابی هست به هیچ وجه قابل تحمل نیست. آن مقدار که بشر باید به دنبال او تلاش کند او را گذاشته کنار، آن مقداری که از او نخواستند می‌خواهد بفهمد. البته اگر کسی مقدورش باشد بفهمد ﴿طُوبی لَهُ وَ حُسْنُ مَآبٍ﴾ ولی نقشی ندارد، بالأخره یا به این سبک است یا به آن سبک دیگر یک مار و عقربی است [که] به هیچ وجه قابل تحمل نیست
در جریان قیامت هم همین‌طور است. اینها را قرآن با مهربانی‌ها حل می‌کند می‌فرماید برای شما سودمند نیست خودتان را به زحمت نیاندازید و... اما این سؤالات، سؤالات لجوجانه است فرمود اینها چه می‌خواهند؟ اصل المعجزه می‌خواهند الان پانزده سال است دارد معجزه می‌آوری. اصل الکتاب می‌خواهند، این همه سور و آیات مکی و مدنی آیات الهی است دیگر کتاب الله است دیگر اینها چه چیزی می‌خواهند. پس اینها به فکر معجزه نیستند که با معجزه، ایمان بیاورند، بهانه دارند ﴿یَسْئَلُکَ أَهْلُ الْکِتابِ أَنْ تُنَزِّلَ عَلَیْهِمْ کِتابًا مِنَ السَّماءِ﴾؛ حالا یا می‌گویند چرا کتابی مثل الله موسی نیاوردی یا می‌گویند چرا تدریجاً سور و آیات نازل می‌کنی، یکجا سوره و آیه نازل نمی‌کنی، نظیر آنچه در سوره «فرقان» است. یا می‌گویند ما هم ببینیم چطور نازل می‌شود، هنگامی که ملک می‌آید آیه نازل می‌کند مثل اینکه ما قطرات باران را می‌بینیم این هم باید ببینیم که چگونه نازل می‌شود، خیال کردند نزول قرآن هم نظیر نزول قطرات باران است. به هر تقدیر، به هر کدام از این بهانه‌ها تفسیر بشود معلوم می‌شود سؤال آنها لجوجانه است ﴿یَسْئَلُکَ أَهْلُ الْکِتابِ أَنْ تُنَزِّلَ عَلَیْهِمْ کِتابًا مِنَ السَّماءِ﴾. حالا نظیر آنچه در سورهٴ مبارکهٴ «فرقان» آمده است آیه 32 :﴿وَ قالَ الَّذینَ کَفَرُوا لَوْ لا نُزِّلَ عَلَیْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً واحِدَةً کَذلِکَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤادَکَ وَ رَتَّلْناهُ تَرْتیلاً﴾؛ بالأخره این کلام الله است، مصلحت الهی در این است که گاهی سوره یکجا نازل بشود نظیر سورهٴ مبارکهٴ «فاتحةالکتاب» یا سوره «انعام» که گفتند هفتاد هزار فرشته این سوره را بدرقه کردند، هفتاد اسم از اسمای الهی در این سوره است با یک تفاوت و ادغام و اندراج بعضیها در بعضی. گاهی هم تدریجاً نازل می‌شود، نظیر آیات سوره «بقره» آیات سوره «نساء» آیات سوره «آل عمران» و مانند. آن فرمود اینها به دنبال چه بهانه می‌گردند؟ می‌گویند چرا دفعتاً واحدتاً نازل نشده، ما به تدریج نازل می‌کنیم چون این کتاب، کتاب موعظه محض نیست که یکسان نظیر الواح موسیٰ ما نازل بکنیم. حوادثی باید پیش بیاید در جنگ و صلح یک سؤالی می‌کنند، ما جواب تازه‌ای به وسیله وحی انزال می‌کنیم، حادثه‌ای رخ می‌دهد ما دستور جدید را به وسیله وحی نازل می‌کنیم و هکذا؛ یک کتاب این‌چنینی نمی‌شود تدریجی نباشد. البته یک مقام دفعی هم دارد که آن مقام دفعی را وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) تلقی کرده است خب، پس اینهایی که می‌گویند چرا کتابی نازل نشده است سؤال آنها لجوجانه است.

علّت اِسناد حرفِ نسل گذشته به نسل خاص در آیهٴ 153
مطلب دیگر آن است که اینکه فرمود: ﴿فَقَدْ سَأَلُوا مُوسی أَکْبَرَ مِنْ ذلِکَ﴾ و گفتند به موسای کلیم که ﴿أَرِنَا اللّهَ جَهْرَةً﴾ که حالا آن سؤال را بعداً آیه شرح می‌دهد، سائلین عصر پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) یعنی این گروهی که اعتراض کردند غیر از معترضین عصر موسای کلیم بودند؛ بین‌شان چندین قرن فاصله بود. قرآن می‌فرماید که اگر از توی پیغمبر چیزی خواستند اینها از موسای کلیم بدتر از این را خواستند خب، در حالی که آنها که از موسای کلیم خواستند الآن چند قرن است که منقرض شدند، اینها یک گروهی دیگری‌اند. سرّش را در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» قبلاً ملاحظه فرمودید که چطور قرآن کریم حرف نسل گذشته را به نسل حاضر اسناد می‌دهد. آیه 118 سورهٴ مبارکهٴ «بقره» که قبلاً ملاحظه فرمودید این بود: ﴿وَ قالَ الَّذینَ لا یَعْلَمُونَ لَوْ لا یُکَلِّمُنَا اللّهُ أَوْ تَأْتینا آیَةٌ کَذلِکَ قالَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ مِثْلَ قَوْلِهِمْ تَشابَهَتْ قُلُوبُهُمْ قَدْ بَیَّنَّا اْلآیاتِ لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ﴾؛ فرمود مردمی که هم اکنون چنین سؤالات و اعتراضات لجوجانه را به عرضتان می‌رسانند، قبلاً هم گروه دیگری بودند که این‌چنین فکر می‌کردند. اینها ﴿تَشابَهَتْ قُلُوبُهُمْ﴾؛ دلهای اینها شبیه هم است. لذا کاری که به گذشته نسبت داده می‌شود به فعلیها هم نسبت داده می‌شود، چون اینها یک سنخ‌اند طرز فکرشان یکی است به افکار و آرای گذشته هم معتقدند؛ براساس تشابه قلوب آنچه را که گذشته انجام داد نسل حاضر راضی است، لذا قرآن کریم به نسل حاضر دو مطلب را اسناد می‌دهد. می‌گوید اینها اگر از تو سؤال می‌کنند و از تو طلب می‌کنند که کتابی نازل بشود، همینها از موسای کلیم یک سؤال مهم تری کردند ﴿فَقَدْ سَأَلُوا مُوسی أَکْبَرَ مِنْ ذلِکَ﴾.

درخواست مشاهدهٴ جهری خداوند از سوی موسی(علیه السلام)
اینها اگر درباره اینها اگر درباره نبوت از تو سؤالی دارند، اقوام گذشته اینها درباره خداوند سؤالی داشتند و آن این است که ﴿فَقَدْ سَأَلُوا مُوسی أَکْبَرَ مِنْ ذلِکَ﴾ آن سؤالی که بزرگتر از مسئله نبوت و وحی است، مسئله اولوهیت است ﴿فَقالُوا أَرِنَا اللّهَ جَهْرَةً﴾؛ گفتند خدا را به صورت باز و روشن به ما نشان بده! چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» قبلاً بحثش گذشت که گفتند ﴿لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتّی نَرَی اللّهَ جَهْرَةً﴾؛ این گروه از موسای کلیم خواستار مشاهده جهری اله بودند؛ آیه 55 سورهٴ مبارکهٴ «بقره» این بود ﴿وَ إِذْ قُلْتُمْ یا مُوسی لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتّی نَرَی اللّهَ جَهْرَةً﴾ یعنی قرآن کریم به یهودیهای عصر پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) می‌فرماید شما به موسای کلیم گفتید که ما به تو ایمان نمی‌آوریم، مگر به صورت روشن ـ معاذ الله ـ خدا را ببینیم خب، این براساس همان تشابه قلوب است ﴿لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتّی نَرَی اللّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْکُمُ الصّاعِقَةُ وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ﴾. اینجا هم یعنی در سوره «نساء» هم می‌فرماید اگر از تو سؤالی درباره رسالت و نبوت کرده‌اند ﴿فَقَدْ سَأَلُوا مُوسی أَکْبَرَ مِنْ ذلِکَ فَقالُوا أَرِنَا اللّهَ جَهْرَةً﴾.

وجود تفکر مادّیت در نوع مردم مصر
این تفکر، همان تفکر مادیت است که تا چیزی را ما نبینیم باور نمی‌کنیم و همان تفکری که در بنی‌اسرائیل بود، فرعون هم همان تفکر را داشت؛ فرعون فکر می‌کرد خدا دیدنی است لذا به هامان گفت که برای من حالا یا رصد خانه یا وسایل دیگر بساز من که در زمین از خدای موسی خبر ندارم، بلکه در آسمان خدای موسی را پیدا کنم یا در فضا خدای موسی را پیدا کنم . این خیال می‌کرد که اگر کسی رب است باید دیده بشود. یک چنین فکری آن روز در نوع مردم مصر بالأخره بود، در اینجا هم می‌فرماید: ﴿فَقَدْ سَأَلُوا مُوسی أَکْبَرَ مِنْ ذلِکَ فَقالُوا أَرِنَا اللّهَ جَهْرَةً﴾ خب، این کار محال است.

مطاعن و نقطه ضعف جعلی بنی‌اسرائیل
آن‌گاه برای اثبات لجاجت اینها ذات اقدس الهی می‌فرماید که ﴿فَأَخَذَتْهُمُ الصّاعِقَةُ بِظُلْمِهِمْ﴾؛ اینها در اثر اینکه ظلم به نفس کردند و معارف الهی را به مادیت تبدیل کرده‌اند و در همین مرحله ماده مانده‌اند، خداوند اینها را گرفتار صاعقه کرده است. بعد هم مشمول رحمت خود قرار داد و اینها را حیات مجدد بخشید که در همان آیات سوره «بقره» یعنی آیه 55 به بعد فرمود: ﴿فَأَخَذَتْکُمُ الصّاعِقَةُ وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ*ثُمَّ بَعَثْناکُمْ مِنْ بَعْدِ مَوْتِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ﴾؛ منتها اینجا مسئله بعث بعد از صاعقه را یاد نفرمود، فرمود: ﴿فَأَخَذَتْهُمُ الصّاعِقَةُ بِظُلْمِهِمْ﴾؛ بعداً مشمول عنایت الهی شدند و حیات مجدد باز یافتند. با اینکه گرفتار صاعقه شدند و بعد حیات مجدد نصیبشان شد و آیات الهی را در جان خود مشاهده کرده‌اند، باز به دنبال گوساله راه افتادند ﴿ثُمَّ اتَّخَذُوا الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَیِّناتُ﴾؛ این همه بینات را مشاهده کردند ولی دوباره به دنبال گوساله راه افتادند، برای اینکه یک چیز دیدنی را سامری به اینها ارائه کرد. خب، قومی که اصالة الماده بر آنها حاکم است و با محدوده حس می‌اندیشند آنها به جای اله موسیٰ به دنبال دست پرورده سامری حرکت می‌کنند: ﴿ثُمَّ اتَّخَذُوا الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَیِّناتُ﴾. باز می‌فرماید: ﴿فَعَفَوْنا عَنْ ذلِکَ﴾ آن پیشنهاد رؤیت آشکار خدا را که کفرآمیز بود دادید، گرفتار صاعقه شدید در اثر ظلم، ما شما را حفظ کردیم. بعد به دنبال سامری حرکت کردید [و] گوساله‌پرستی را ترویج کردید بعد از آن همه آیات الهی ما شما را عفو کردیم و به موسای کلیم سلطان مبین دادیم، حجت بالغه دادیم هم قدرتهای علمی دادیم هم قدرتهای عملی دادیم و شما از نزدیک این آیات الهی را مشاهده کردید، بعد هم کفر می‌ورزیدید. حالا سایر مطاعن و مسالب و مفاسد و نقطه ضعفهای اینها را یکی پس از دیگری ذکر می‌کند.
اینکه فرمود: ﴿ثُمَّ اتَّخَذُوا الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَیِّنات فَعَفَوْنا عَنْ ذلِکَ﴾ نشان می‌دهد که اینها مکرر، بد رفتاری کردند و خداوند هم مکرر از سیئات اینها گذشت.
عدم درک معجزات مطرح شده در قرآن توسط برخی مفسّرین
بعد فرمود: ﴿وَ رَفَعْنا فَوْقَهُمُ الطُّورَ بِمیثاقِهِمْ﴾ ؛ شما با موسای کلیم تعهد بستید و نقض عهد کردید، ما این کوهها را بلند کردیم نظیر یک قطعه ابر در فضا قرار دادیم که بر سرتان فرود بیاید و شما از ترس، ایمان آوردید. در همان سورهٴ مبارکهٴ «بقره» ملاحظه فرمودید که درک این معجزات برای بعضی از اهل تفسیر سخت بود؛ مثلاً می‌بینید در تفسیر المنار نوع اینها تشبیه شده برای او سخت است مسئله معجزه را خوب حل کنند. چندین معجزه در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» است که این براساس همان تفکر وهابیت، ناخودآگاه زیر همه اینها را آب می‌بندد. درک معجزات برای این روشنفکرها سخت است، قهراً ناخودآگاه حرف خودشان را به صورت مرموزی بالأخره منتشر می‌کنند.

إحیای مسألهٴ معجزات قرآنی با تفسیر المیزان
آن وقتها که تفسیر قیم المیزان در حوزه نبود و خیلیها علاقه‌مند بودند که تفسیر بخوانند. همین المنار فی ضلال القرآن کم و بیش آمد و ناخدا آگاه در دلهای یک عده اثر گذاشت و بازده‌اش را هم شنیدید که چه بود. اما وقتی المیزان آمد معجزات را احیا کرد در حقیقت و به برکت روایات اینها را معنا کرد. قهراً معجزه معنای خود را یافت که هیچ محذوری ندارد که دوباره مرده زنده بشود، هیچ محذوری ندارد که کوه از جای خود برخیزد، هیچ محذوری ندارد که چهار مرغ را بکشد و اجزایش را بکوبد و مخلوط بکند و دوباره به اذن خدا زنده بشود، اینها هیچ محذوری ندارد و وقتی هم آن هدفها را اثبات می‌کند که به ظاهرش عمل شده باشد. به هر تقدیر، این ﴿وَ رَفَعْنا فَوْقَهُمُ الطُّورَ﴾ در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» مبسوطاً گذشت، حرفهای المنار هم آنجا گذشت و این حرفها هم نقد شد. واقعاً کوه را بلند کرد که آنها از ترس ایمان آوردند ﴿وَ رَفَعْنا فَوْقَهُمُ الطُّورَ بِمیثاقِهِمْ﴾ حالا یا برای این است که حدوثاً میثاق ببندند یا برای آن است که میثاق‌شکنی نکنند. به هر تقدیر، این کار شده ﴿وَ رَفَعْنا فَوْقَهُمُ الطُّورَ بِمیثاقِهِمْ﴾، آن‌گاه فرمود: ﴿وقُلْنا لَهُمُ ادْخُلُوا الْبابَ﴾ که قصه دیگر و فصل دیگر است.
«و الحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 39:25

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی