- 834
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 139 تا 141 سوره نساء
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 139 تا 141 سوره نساء"
- مشکلات نظامی و مالی منافقین
- شناخته شدن منافقین در بین مؤمنین
- إسناد کار شیطان به منافقین با کلمهٴ «یستحوذه»
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿الَّذینَ یَتَّخِذُونَ الْکافِرینَ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنینَ أَیَبْتَغُونَ عِنْدَهُمُ الْعِزَّةَ فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلّهِ جَمیعًا ﴿139﴾وَ قَدْ نَزَّلَ عَلَیْکُمْ فِی الْکِتابِ أَنْ إِذا سَمِعْتُمْ آیاتِ اللّهِ یُکْفَرُ بِها وَ یُسْتَهْزَأُ بِها فَلا تَقْعُدُوا مَعَهُمْ حَتّی یَخُوضُوا فی حَدیثٍ غَیْرِهِ إِنَّکُمْ إِذًا مِثْلُهُمْ إِنَّ اللّهَ جامِعُ الْمُنافِقینَ وَ الْکافِرینَ فی جَهَنَّمَ جَمیعًا ﴿140﴾ الَّذینَ یَتَرَبَّصُونَ بِکُمْ فَإِنْ کانَ لَکُمْ فَتْحٌ مِنَ اللّهِ قالُوا أَ لَمْ نَکُنْ مَعَکُمْ وَ إِنْ کانَ لِلْکافِرینَ نَصیبٌ قالُوا أَ لَمْ نَسْتَحْوِذْ عَلَیْکُمْ وَ نَمْنَعْکُمْ مِنَ الْمُؤْمِنینَ فَاللّهُ یَحْکُمُ بَیْنَکُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ لَنْ یَجْعَلَ اللّهُ لِلْکافِرینَ عَلَی الْمُؤْمِنینَ سَبیلاً ﴿141﴾
بعد از اینکه فرمود در ایمان حقیقی اجمال کافی نیست باید به صورت تفصیل انسان خدا و ملائکه خدا و کتابهای الهی و انبیای الهی و قیامت ایمان بیاورد فرمود برخی بحث به ظاهر به بعضی از این عناوین اجمالاً مؤمناند اما در مقام تفصیل میبینید براساس ﴿نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَکْفُرُ بِبَعْضٍ﴾ ایمان ندارند در بخشهای سیاسی ولای کافر را میپذیرند یعنی اگر کافری بر اینها حکومت بکند میپذیرند اما مؤمنی بخواهد بر اینها حکومت کند نمیپذیرند همچنین ولای محبت و همچنین ولای نصرت فرمود: ﴿الَّذینَ یَتَّخِذُونَ الْکافِرینَ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنینَ﴾ آنگاه تحلیل کرد و فرمود: ﴿أَیَبْتَغُونَ عِنْدَهُمُ الْعِزَّةَ﴾ اینها که کافران را به ولا میپذیرند خواه ولای حکومت خواه ولای قضا خواه ولای نصرت خواه ولای محبت منظورشان چیست؟ آیا هدف آنها این است که عزیز بشوند فکر میکنند پیش کافران عزت وجود دارد اینچنین نیست زیرا همه عزت برای خدا است.
خلاصهٴ مباحث گذشته
بعد فرمود: ﴿وَ قَدْ نَزَّلَ عَلَیْکُمْ﴾ این ﴿نَزَّلَ﴾ فاعلش همان خدای عزیز است و تعلیق حکم بر وصف هم علیت را اشعار دارد یعنی خدای عزیز بر شما چنین حکمی را و چنین قانونی را نازل کرده است این یک اعلان خطری هم هست نه نسبت به کافران و منافقان که عزیز نیستند نسبت به کسانی که میکوشند رابطه خود را با کافر و منافق حفظ بکنند هشدار داد فرمود خدای عزیز چنین آیهای را نازل کرده است ﴿وَ قَدْ نَزَّلَ عَلَیْکُمْ﴾ یعنی کسی که تمام العزة پیش او است یک چنین دستوری داد در بحثهای توبه, مغفرت و مانند آن میفرمود خدای رحیم چنین حکمی نازل کرده است در بحثهایی که مربوط به وسعت رزق و امثالذلک است میفرمود خدای رزاق چنین حکمی را دستور داد این تعلیق حکم بر وصف مشعر به علیت است اما وقتی بفرماید تمام العزه پیش خدا است و این خدایی که تمام العزة پیش او است چنین حکمی صادر کرده است این یک اعلان خطری است یعنی اگر برخلاف این عمل کردید گرفتار ذلت خواهید شد این مطلب اول که ﴿وَ قَدْ نَزَّلَ عَلَیْکُمْ﴾ ضمیر به همان خدای عزیز بر میگردد.
گروههای متعدد در مجلس استهزاء آیات الهی و حکم مربوط به آنها
مطلب دوم آن است که اگر کسی محفلی تشکیل داد به فکر استهزای آیات الهی و استهزای انبیا مرسلین بود این معصیت است و جزء گناهان کبیره و اگر کسی مستمع چنین مجلسی بود آن هم استماعاش جزء گناهان کبیره است ولی اگر کسی در این جلسات شرکت کرد نه گوینده بود نه مستمع مینشست این بر او واجب است که نهی از منکر کند و اگر نهی از منکر نکرد حداقل آن است که این جلسه را ترک کند و اگر این جلسه را ترک نکرد معلوم میشود که نه نهی از منکر میکند نه از جلسه معصیت فاصله میگیرد این به دو گناه مبطلا خواهد شد این شخص سوم مثل شخص اول و دوم نیست چون این راضی به کفر نیست برخلاف آن مستمع که راضی به کفر است مستمع واقعاً کافر است و صورتاً مؤمن یعنی مسلمان یعنی منافق است و منافق با کافر یکسان است اما قسم سوم و گروه سوم کسانیاند که قلباً ناراضیاند منتها شهامت نهی از منکر را ندارند یا شهامت ترک جلسه حرام را ندارند قهراً چنین گروهی معصیت کردهاند اما اینکه ذات اقدس الهی فرمود آن جلسه را ترک کنید و اگر نکردید مثل آنها هستید ﴿إِنَّکم إِذًا مِثْلُهُمْ﴾ گروه دوم با گروه اول واقعاً مماثلاند یعنی کسانی که مستمع استهزاء هستند راضی به کفر هستند و راضی به کفر کافر است و چنین انسانی مثل کافر است و مماثل تام است ولی گروه سوم که راضی به کفر نیستند فقط در جلسه حرام شرکت میکنند منتها یک معصیت کبیره را انجام دادند که نهی از منکر نکردند یا معصیت کبیره دیگری را مرتکب شدند و آن این است که مجلس حرام را ترک نکردند چنین گروهی مثل کافرانند در مقام عمل نه مثل کافرانند در مقام اعتقاد اینکه فرمود: ﴿إِنَّکم إِذًا مِثْلُهُمْ﴾ این مماثله در آن معنای جامع به کار رفت که هم شامل منافق میشود که مثل کافر است در همه امور و هم شامل فاسق میشود که مثل کافر است در بخش عمل نه در بخش اعتقاد.
خب پس ﴿وَ قَدْ نَزَّلَ عَلَیْکُمْ فِی الْکِتابِ أَنْ إِذا سَمِعْتُمْ آیاتِ اللّهِ یُکْفَرُ بِها وَ یُسْتَهْزَأُ بِها فَلا تَقْعُدُوا مَعَهُمْ حَتّی یَخُوضُوا فی حَدیثٍ غَیْرِهِ﴾ این موضوع را طرد بکنند بحث دیگر بیایند نه اینکه حالا از یک استهزایی به استهزای دیگر منتقل بشود نه اصلاً در زمینه استهزا و هتک آیات الهی سخن نگویند مطالب دیگر را عنوان کنند و حکم منافق و کافر این است که ﴿إِنَّ اللّهَ جامِعُ الْمُنافِقینَ وَ الْکافِرینَ فی جَهَنَّمَ جَمیعً﴾.
عدم استفادهٴ حرمت نشستن در جلسهٴ معصیت
مطلب بعدی آن است که حالا اگر مجلس مجلس کفر و استهزای به آیات الهی نبود مجلس معصیت بود غیبت بود تهمت بود و مانند آن آیا میتوان از این آیه استفاده کرد که نشستن در چنین مجلسی حرام است؟ البته کسی که غیبت کننده است و همچنین کسی که مستمع غیبت است اینها معصیت میکنند حرفی در آن نیست و اما کسی که در مجلس غیبت نشسته است مستمع اینها نیست این مجلس مجلس معصیت است آیا نشستن در آن جلسه حرام است یا نه؟ نهی از منکر بر چنین شخصی واجب است اما نشستن در آن جلسه حرام باشد یا نه؟ از این آیه استفادهاش مشکل است بخواهیم تنقیح مناط بکنیم مقدور نیست بخواهیم از راه اولویت بیاییم مقدور نیست اگر درباره معصیتهای عادی بود خب به کفر و استهزا تعدی کردن از باب تنقیح مناط بلکه از باب اولویت آسان است ولی اگر آیه درباره آن است که در مجلس استهزا و کفر شما ننشینید نمیشود تعدی کرد به مسائل معصیتهای عادی ولی نهی از منکر یک اصل کلی است بر همه در همه حالات واجب است اما نشستن در مجلس حرام که خود انسان نه به منزله متکلم باشد نه به منزله مستمع فقط نشسته در آن مجلس حرمت این را باید از أدله دیگر استفاده کرد در باب نشستن در سفره شرب خمر که سفرهای است و مهمانی است و بعضیها دارند شراب میخورند و بعضیها مشغول کار خودشان هستند دارند غذا میخورند آنجا دلیل خاص دارد بر حرمت اما حالا در هر معصیتی این چنین است آن را باید از نصوص خاصه استفاده کرد که به بعضی از نصوص دلالت میکنند ولی از این آیه نمیشود استفاده کرد.
پرسش:...
پاسخ: خب آخر آن کافر بود و منافق بر خلاف آن است که چند نفر مسلمان نشستهاند یک جا و آن که دارد غیبت میکند که خب حرام است آن که مستمع غیبت است آن هم حرام است دیگری آنجا نشسته دارد مطالعه میکند دارد کاری انجام میدهد نه گوینده غیبت است و نه مستمع غیبت ولی این مجلس مجلس معصیت است بر او هم نهی از منکر واجب است این هم هست اما حالا نشستن در آن مجلس حرام است یا نه؟ آن را از این آیه نمیشود استفاده کرد باید از بعضی از روایت استفاده کرد که حالا انشاءالله آن روایت را میخوانیم.
پرسش:...
پاسخ: اگر تأیید باشد که عنوان تعاون بر اثم است نه چند نفر همکارند در یک دفتر کار در یک ادارهای پنج نفر کار میکنند هر کدام مشغول کار خودشاناند روی میز خودشان نشستهاند ولی دو نفر دارند غیبت میکنند و این سومی هم محل کار خودش نشسته نه اینکه تأیید کار آنها کرده باشد اگر یک وقت است از نشستن آنها عنوان تعاون بر اسم استفاده بشود خب آن حرمت خاص خود را دارد حالا بعضی از روایاتی در ذیل این آیه است که گفته میشود اگر کسی دروغ میگوید یک عدهای را میخنداند بر اثر معصیت نشستن در چنین جلسهای حرام است یا نه؟ حالا اگر خود آن شخص جزء مستمعین باشد و جزء کسانی باشد که شنونده رسمی آن جلسه است البته این حرام است ولی اگر نه جزء گوینده باشد نه جزء مستمع بلکه مشغول کار خودش است در دفتر کار خودش نشسته است چنین جایی استفاده حرمت برای چیزی احتیاج به توضیح بیشتری دارد حالا آن روایات بعداً باید بررسی بشود.
خب اینکه فرمود: ﴿إِنَّ اللّهَ جامِعُ الْمُنافِقینَ وَ الْکافِرینَ فی جَهَنَّمَ جَمیعاً﴾ نشانه آن است که در اصل جهنمی بودن اینها سهیم هماند اما نشانه آن نیست که درجات اینها یکی است تا با آن آیهای که بعداً در همین سوره «نساء» آیه 145 خواهد آمد که ﴿إِنَّ الْمُنافِقینَ فِی الدَّرْکِ اْلأَسْفَلِ مِنَ النّارِ﴾ با او مخالف باشد در درکات نار اینها همسان نیستند در اصل جهنم اینها همساناند.
پرسش:...
پاسخ: او فاسق است دیگر منافق نیست مگر در مقام عمل چون اگر کسی راضی به کفر باشد کافر است اما اگر قلباً منزجر است از کار گوینده و کار شنونده منتها آن شهامت را ندارد که نهی از منکر بکند یا آن قدرت را ندارد آن شهامت را ندارد که جلسه را ترک بکند چنین کسی معصیت کرده است اما کافر یا منافق نیست و اگر عنوان مماثله بر او منطبق بشود این تماثل در اصل معصیت است نه تماثل در کفر یا نفاق.
خب منافقین را که این بخش از آیات معرفی میکند میفرمود اینها مشکل سیاسی دارند و مشکل نظامی دارند مشکل مالی دارند مشکل فرهنگی هم دارند که بخشی از اینها گذشت.
مشکلات نظامی و مالی منافقین
اما مشکلهای نظامی و مالیشان این است که این بیارتباط با آن مشکل سیاسیشان نیست ﴿الَّذینَ یَتَرَبَّصُونَ بِکُمْ﴾ این ﴿الَّذینَ﴾ مثل آن ﴿الَّذینَ﴾ قبل است فرمود: ﴿بَشِّرِ الْمُنافِقینَ بِأَنَّ لَهُمْ عَذابًا أَلیمًا﴾ منافقین چه کسانی هستند ﴿الَّذینَ یَتَّخِذُونَ الْکافِرینَ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنینَ﴾ اینجا هم فرمود: ﴿الَّذینَ یَتَرَبَّصُونَ بِکُمْ﴾ اینها یا ارتباط سیاسیشان را با بیگانهها برقرار میکنند یا فرستطلباند جنگی که پیش میآید چون هم با شما ارتباط دارند هم با دشمنانتان با شما ارتباط دارند برای اینکه ﴿وَ إِذا لَقُوا الَّذینَ آمَنُوا قالُوا آمَنّا وَ إِذا خَلَوْا إِلی شَیاطینِهِمْ قالُوا إِنّا مَعَکُمْ﴾ با آنها هم ارتباط دارند با شما هم ارتباط دارند جنگی که اتفاق افتاد اینها منتظر اعلام نتیجهاند اگر فتح الهی نصیب شما شد میآیند از شما غنیمت طلب میکنند و میگویند ما هم در غنائم سهیم هستیم اگر نصیب کافران شد چیزی بهره کافر شد با کافران رابطه برقرار میکنند که شما ما را در غنائم سهیم بکنید برای اینکه ما باعث شدیم که مسلمانها تضعیف شدند و شما تقویت شدید کاری که خدا به شیطان اسناد میدهد همان کار را در همین آیه به منافقین اسناد میدهد معلوم میشود اینها جزء شیاطین الانساند حالا ملاحظه بفرمایید فرمود: ﴿الَّذینَ یَتَرَبَّصُونَ بِکُمْ﴾ اینها در حال تربص و انتظاراند فرصت طلباند و منتظراند ببینند که چه واقع میشود ﴿الَّذینَ یَتَرَبَّصُونَ بِکُمْ فَإِنْ کانَ لَکُمْ فَتْحٌ مِنَ اللّهِ﴾.
شناخته شدن منافقین در بین مؤمنین
اگر شما پیروز بشوید فتحی از جانب خدا نصیب شما بشود خب قهراً غنائم جنگی در اختیار شما است و شما هم که منافقین را میشناسید و به اینها نمیدهید آنها از شما غنیمت طلب میکنند این چهرهها شناخته شده بودند حالا گفتهاند حذیفةبنیمان دوازده نفرشان را میشناخت بعد کم کم دیگر وضعشان علنی شد خیلیها اینها را شناختند اینها کسانی بودند که میآمدند از مؤمنین غنیمت طلب میکردند معلوم میشود که مؤمنین یا آن دست اندر کاران غنائم جنگی از وضع اینها باخبر بودند به اینها نمیدادند اگر اینها در جمع صوری مؤمنین بودند و شناخته نمیشدند خب غنائم را عادلانه توزیع میکردند به اینها هم میرسید این اعتراض نداشت این درخواست نداشت معلوم میشود که آن همه یا دستاندرکاران توزیع غنائم جنگی اینها را میشناختند به اینها نمیدادند بعد اینها به آن مسئولین توزیع غنائم جنگی میگفتند ﴿أَ لَمْ نَکُنْ مَعَکُمْ﴾ مگر ما با شما نبودهایم چرا ما در غنائم سهیم نیستیم؟ ﴿الَّذینَ یَتَرَبَّصُونَ بِکُمْ فَإِنْ کانَ لَکُمْ فَتْحٌ مِنَ اللّهِ قالُوا أَ لَمْ نَکُنْ مَعَکُمْ وَ إِنْ کانَ لِلْکافِرینَ نَصیبٌ﴾ اینجا دیگر نفرمود «نصیب من الله» آنجا فتح را به خدا اسناد داد اما اینجانصیب را به خدا اسناد نداد هم بین فتح و نصیب فرق است و هم اینکه در آنجا فتح به خدا اسناد داده شد و اینجا نصیب به خدا اسناد داده نشد نفرمود «نصیب من الله» خب ﴿فَإِنْ کانَ لَکُمْ فَتْحٌ مِنَ اللّهِ قالُوا أَ لَمْ نَکُنْ مَعَکُمْ﴾ یعنی به ما هم بدهید ﴿وَ إِنْ کانَ لِلْکافِرینَ نَصیبٌ قالُوا أَ لَمْ نَسْتَحْوِذْ عَلَیْکُمْ﴾.
بیان تفاوت آیهٴ مورد بحث با آیات 72 و 73 سورهٴ «نساء»
مشابه این قبلاً در همین سورهٴ مبارکهٴ «نساء» آیه 72 به بعد گذشت فرمود: ﴿وَ إِنَّ مِنْکُمْ لَمَنْ لَیُبَطِّئَنَّ فَإِنْ أَصابَتْکُمْ مُصیبَةٌ قالَ قَدْ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَیَّ إِذْ لَمْ أَکُنْ مَعَهُمْ شَهیدًا ٭ وَ لَئِنْ أَصابَکُمْ فَضْلٌ مِنَ اللّهِ لَیَقُولَنَّ کَأَنْ لَمْ تَکُنْ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَهُ مَوَدَّةٌ یا لَیْتَنی کُنْتُ مَعَهُمْ فَأَفُوزَ فَوْزًا عَظیمًا﴾ آنچه که در آیه 72 و 73 آمد تکرار آنچه که فعلاً داریم نیست برای اینکه آنچه که در آیه 72 و 73 آمد این است که اگر فتحی نصیب مؤمنین میشد فضلی نصیب مؤمنین میشد این منافقین یک حرفی در باطن داشتند و اگر شکستی دامنگیر مؤمنین شد اینها هم پیش خود یک حرفی داشتند و اما آنچه که در آیه محلّ بحث است این است که اگر فتحی نصیب مؤمنین میشد اینها با مؤمنین حرف داشتند نه پیش خود و اگر نصیبی به کافران میرسید اینها با کافران حرف داشتند نه پیش خود بیانذلک این است که در همان آیه 72 و 73 فرمود که ﴿وَ إِنَّ مِنْکُمْ لَمَنْ لَیُبَطِّئَنَّ﴾ یک گروهی اهل تبطئهاند.
تفاوت معنای تبطئه و توطئه
تبطئه در مقابل توطئه است توطئه یعنی کسانی که زمینه را فراهم میکنند تبطئه یعنی کسانی که چوب لای چرخ میاندازند وسیله بُطء و کندی را فراهم میکنند که این قافله حرکت نکند یا به کندی حرکت کند میگویند بطیء کردن کار این تبطئه است فرمود گروهی اهل تبطئهاند و نمیگذارند که کار به سرعت پیش برود همین مبطئین فرصت طلباند ﴿فَإِنْ أَصابَتْکُمْ مصیبةٌ﴾ اگر مصیبتی نظیر شهادت و مانند آن به شما برسد آنها با خودشان حرف دارند میگویند خوب شد که ما نرفتیم جبهه ﴿قالَ قَدْ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَیَّ إِذْ لَمْ أَکُنْ مَعَهُمْ شَهیدًا﴾ خوب شد که ما نرفتیم این را بین خود و اسرار درونی خود میگویند نه با مردم چون میخواهند آن رازشان فاش نشود میگویند خوب شد ما نرفتیم و ﴿وَ لَئِنْ أَصابَکُمْ فَضْلٌ مِنَ اللّهِ﴾ که اینجا فضل را دوباره به خدا اسناد داد نظیر آیه محلّ بحث که فتح را به خدا اسناد داد فرمود اگر فضل الهی نصیب شما میشد پیروز میشدید و مانند آن این باز با خودش حرف دارد با درون خود ﴿لَیَقُولَنَّ کَأَنْ لَمْ تَکُنْ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَهُ مَوَدَّةٌ﴾ مثل اینکه اصلاً شما را نمیشناخت مثل اینکه از جریان جنگ باخبر نبود میگفت ﴿یا لَیْتَنی کُنْتُ مَعَهُمْ فَأَفُوزَ فَوْزًا عَظیمًا﴾ ای کاش من با اینها بودم دیگر با شما حرف نمیزند که خطاب بکند «یا لیتنا کنا معکم» پیش خود و در غیاب شما میگوید ﴿یا لَیْتَنی کُنْتُ مَعَهُمْ فَأَفُوزَ فَوْزًا عَظیمًا﴾ پس آن دو حرف در آیه 72 و 73 مربوط به آن است که منافقین در دو حال دو تا حرف دارند در آن روابط مسطور خودشان.
بیان روابط مشهور منافقین با مؤمنین و کافرین در آیهٴ 141
اما در این آیه دو تا حرف دارند در آن روابط مشهورشان نه روابط مستور یکی را مستقیماً با مؤمنین در میان میگذارند یکی را مستقیماً با کافران آن حرفی که با مؤمنین در میان میگذارند چون میدانند مؤمنین اینها را از غنائم جنگی محروم میکنند و به اینها نمیدهند میگویند ﴿قالُوا أَ لَمْ نَکُنْ مَعَکُمْ﴾ مگر ما با شما نبودیم در جمع شما مؤمنین نبودیم چطور غنائم را بین خودتان تقسیم میکنید به ما نمیدهید
پرسش:...
پاسخ: بله این جزء غنائم بالمعنی اعم است چون همه اینها مشمول فتح است در این آیه و فضل است در آن آیه فتح الهی و فضل الهی آثار فراوانی دارد یکی از آنها غنیمت مادی است یکی از آنها هم غنیمت معنوی است, به هر تقدیر جامع همه اینها فتحی است که در این آیه است و فضلی است که در آیه 72 و 73 است فرمود اگر فتحی و فضلی از طرف خدا بیاید ﴿قالُوا أَ لَمْ نَکُنْ مَعَکُمْ﴾ مگر ما با شما نبودیم؟ خب این حرف را با مؤمنین دارند معلوم میشود مؤمنین چیزی از این بهرههای مادی و معنوی به آنها نمیدادند اگر میدادند که اینها دیگر اعتراض نمیکردند سؤال نمیکردند و ﴿إِنْ کانَ لِلْکافِرینَ نَصیبٌ﴾ اگر بهره کافر میشد این جنگ چیزی آنها نصیب کافران میشد از کافرین چیز طلب میکردند حالا یا میگرفتند یا نمیگرفتند اینجا هم ممکن بود که با این گفتن و عوام فریبی چیزی بگیرند ولی بالاخره معلوم میشود که قبلاً به اینها نمیدادند.
إسناد کار شیطان به منافقین با کلمهٴ «یستحوذه»
به کافران میگفتند که ﴿أَ لَمْ نَسْتَحْوِذْ عَلَیْکُمْ﴾ این ﴿أَ لَمْ نَسْتَحْوِذْ عَلَیْکُمْ﴾ از جاهای بسیار لطیفی است که کار شیطان به منافقین اسناد داده شد کلمه «استحاذ یستحیذ یستحوذ» و امثالذلک این قاعدهاش این است که بفرماید «استحاذ» مثل «استبان» «استقام» این «واو» قلب به «الف» بشود ولی لغت قرآن طبق بیان مرحوم شیخ طوسی در تبیان در این گونه از موارد خاص خود هست دیگر واو که حرف عله است و قبلاش هم الف است پس ﴿اسْتَحْوَذَ﴾ این «استحاذ» نمیشود «استبان» و «استقام» امثالذلک هست اما اینجا «استحاذ» نیست با اینکه قاعده ادبی این است که بفرماید «استحاذ» ولی میفرماید: ﴿اسْتَحْوَذَ عَلَیْهِمُ الشَّیْطانُ﴾ ﴿اسْتَحْوَذَ﴾ یعنی «احاط و غلب» این معنای استحاذ است اگر زید بر عمرو غلبه کند و محیط بر عمرو باشد و عمرو را در بر بگیرد میگویند «استحاذ زید علی عمرو» این «علی» هم همان پیام را دارد در قرآن کریم در سورهٴ مبارکهٴ «مجادله» این استحاذهٴ بر عدهای به شیطان اسناد داده شد آیه نوزده سوره «مجادله» این است ﴿اسْتَحْوَذَ عَلَیْهِمُ الشَّیْطانُ﴾ دیگر اینجا نفرمود «استحاذ» ﴿اسْتَحْوَذَ عَلَیْهِمُ الشَّیْطانُ فَأَنْساهُمْ ذِکْرَ اللّهِ أُولئِکَ حِزْبُ الشَّیْطانِ أَلا إِنَّ حِزْبَ الشَّیْطانِ هُمُ الْخاسِرُونَ معلوم میشود که آنکه مسلط بر انسان میشود و یاد خدا را از انسان میبرد شیطان است این کار کار شیطان است وقتی افراد در اثر معاصی صغیره به معاصی کبیره بعد به نفاق و کفر و استهزای دین مبطلا شوند جزء شیاطین الانس خواهند شد وقتی جزء شیاطین الانس شدند همان کارهای شیطان را انجام میدهند شیطان چگونه با وسوسه یاد خدا را از دلهای عدهای بیرون میبرد منافقان هم که جزء شیاطین الانساند با القائات و با تبلیغات سوء با وسوسهها یاد خدا و نام خدا را از دلهای کسانی که احیاناً میخواستند ایمان بیاورند بیرون میبردند نمیگذاشتند آنها مسلمان بشوند جنگی که پیش آمد مسلمین شکست خوردند منافقین از کافران غنیمت طلب میکردند میگفتند که مگر ما بر شما مسلط نشدیم شما زیر پوشش تبلیغات ما نبودید وگرنه شما هم مسلمان میشدید مثل اینها روز سیاه داشتید ما نگذاشتیم شما مسلمان بشوید ﴿أَ لَمْ نَسْتَحْوِذْ عَلَیْکُمْ وَ نَمْنَعْکُمْ مِنَ الْمُؤْمِنینَ﴾ خب چنین افرادی واقعاً شیاطین الانساند و کار آنها هم براساس ﴿اسْتَحْوَذَ عَلَیْهِمُ الشَّیْطانُ فَأَنْساهُمْ ذِکْرَ اللّهِ﴾ خواهد بود.
پرسش:...
پاسخ: شما را ما از ضعف آنها نجات دادیم نه خطر آنها اهل سقوط بودند ـ معاذ الله ـ ما نگذاشتیم شما به طرف مؤمنین بروید و سقوط بکنید چون ما میدانستیم به خیال خام خودشان میدانستیم اینها سقوط میکنند و نگذاشتیم شما اسلام بیاورید و سقوط کنید ﴿نَمْنَعْکُمْ مِنَ الْمُؤْمِنینَ﴾ نه «نمنع المؤمنین منکم» در مسئله دفاع دارد ﴿لَوْ لا دَفْعُ اللّهِ النّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ﴾ اما مثلاً حالا جایی پرتگاه است یک بینایی به نابینا میگوید من تو را از این پرتگاه حفظ کردم و منعت کردم یعنی آنجا جای خطر است آنجا جای سلامت نیست وسوسه منافقین نسبت به کافرین این بود که منافقین به کافرین میگفتند ما رفتیم در جمع اینها دیدیم خبری نیست نیایید شما اینها محکوم به سقوطاند شکست میخورند بعد که اینها شکست خوردند منافقین به کافرین میگویند که ما شما را از ضعف و سقوط اینها نجات دادهایم.
نه اینکه ما آنها را از شما منع کردیم شما را از آنها منع کردیم یعنی شما اگر گرایش میداشتید سقوط میکردید حالا سقوط نکردید آنها قدرتی نداشتند آنها محکوم به سقوط بودند شما میخواستید مسلمان بشوید ما به شما گفتیم این راه خطر دارد نروید سخن از جنگ که نبود که ما گزارشهای سیاسی بدهیم و شما را از وسائل نظامی و آنها با خبر کنیم شما میخواستید مؤمن بشوید ما به شما گفتیم خبری نیست نشوید برای اینکه مسلمانها محکوم به شکستند این خیال باطل حالا معلوم میشود که چرا منافق در درک اسفل است و کافر در درک متوسط.
پرسش:...
پاسخ: نه نصیب یعنی پیروزی نصیبشان شد دیگر اینها پیروز شدند مسلمانها شکست خوردند در مقابل شکست است یعنی حمله کردند و پیروز شدند و مسلمانان شکست خوردند بسیاری از اینها جنگهای ابتدایی بود پس مسلمان قدرت دفاع نداشت مسلمان محکوم به شکست است منافقین به کافران میگویند که شما هم اگر مسلمان میشدید مثل اینها شکست میخوردید ما به شما گفتیم نروید و نرفتید و الآن پیروز شدید ما شما را از سقوط مسلمین باخبر کردیم نگذاشتیم ساقط بشوید حالا در غنیمت سهیم هستیم نه اینکه اینها قدرتی داشتند وگرنه آیه میفرمود که «نمنعهم منکم» ما جلوی خطر اینها را میگرفتیم.
پرسش:...
پاسخ: غرض این است که این تبلیغ سوئی که داشتند که میگفتند که ﴿آمِنُوا بِالَّذی أُنْزِلَ عَلَی الَّذینَ آمَنُوا وَجْهَ النَّهارِ وَ اکْفُرُوا آخِرَهُ﴾ همین توطئهها را میکردند به کافران میگفتند که خبری نیست نروید ما رفتیم دیدیم خبری نیست اینها امت ضعیف و فریب خوردهای هستند محکوم به سقوطاند حالا که جنگی پیش آمد و به حسب ظاهر اینها پیروز شدند منافقین به کافران میگویند دیدید که ما نگذاشتیم به طرف اینها بروید که سقوط بکنید سهم ما را هم بدهید.
علّت تعیین درک اسفل برای منافقین
بنابراین از این جهت معلوم میشود که چرا منافق در درک اسفل است و کافر جایش متوسط است اینکه در بخش پایانی همین قسمت از آیات آیه 145 فرمود: ﴿إِنَّ الْمُنافِقینَ فِی الدَّرْکِ اْلأَسْفَلِ مِنَ النّارِ﴾ آن وقت سرّش روشن میشود برای اینکه زمام کارهای کافران را این گروه منافقین به عهده داشتند این منافقین مستحوذ بر کافران بودند یعنی غالب بودند مستولی بودند با تبلیغات سوء نمیگذاشتند اینها اسلام بیاورند و میگفتند اسلام محکوم به شکست است ـ معاذ الله ـ و آنها را در دام فریب خود نگه میداشتند و این کافران نیرنگ زده زیر تبلیغات این منافقان نیرنگ بازند در قیامت منافق در درک اسفل من النار است آن کافران درکاتشان به اندازه درکات منافقین نیست خب عمده آن است که آنچه که از آیه نوزده سوره «مجادله» برمیآید این است که کاری که خدا به شیطان اسناد داد منافقین در اینجا به خودشان اسناد میدهند ﴿أَ لَمْ نَسْتَحْوِذْ عَلَیْکُمْ وَ نَمْنَعْکُمْ مِنَ الْمُؤْمِنینَ﴾ این خلاصه آنچه که بین کافران و مؤمنین و اینها گذشت با منافقین آنگاه ذات اقدس الهی میفرماید که آنچه را که مؤمنین داشتند آنچه را که کافران داشتند آنچه را که منافقین داشتند در دنیا یک مجموعهای بود گذرا ولی فصل الخطاب آن در قیامت است ﴿فَاللّهُ یَحْکُمُ بَیْنَکُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ﴾ خدا به همه شما در قیامت حکم میکند.
بررسی احتمالات در آیهٴ ﴿ولن یجعل الله ...﴾
اما در جمله بعد فرمود: ﴿وَ لَنْ یَجْعَلَ اللّهُ لِلْکافِرینَ عَلَی الْمُؤْمِنینَ سَبیلاً﴾.
الف: نفی سبیل در قیامت
این ﴿وَ لَنْ یَجْعَلَ اللّهُ﴾ آیا مربوط به قیامت است که یکی از احتمالات چندگانه این آیه است یعنی اکنون که داوری نهایی به قیامت واگذار شد در قیامت کافر بر مؤمن هیچ راهی ندارد در دنیا ممکن است احیاناً روزی به سود او و زیان مسلمین حکم بشود ولی در قیامت هرگز کافر راهی بر مؤمنین ندارد این تقریباً با گذشته تکرار میشود برای اینکه در گذشته فرمود: ﴿انَّکُمْ إِذًا مِثْلُهُمْ إِنَّ اللّهَ جامِعُ الْمُنافِقینَ وَ الْکافِرینَ فی جَهَنَّمَ جَمیعًا﴾ اگر منظور این باشد که ﴿وَ لَنْ یَجْعَلَ اللّهُ لِلْکافِرینَ عَلَی الْمُؤْمِنینَ سَبیلاً﴾ در قیامت کافر بر مؤمن سبیلی ندارد بلکه در قیامت کافر راه جهنم را طی میکند و مؤمنین سبیل بهشت را این تقریباً تکرار گذشته است این احتمال فی نفسه بد نیست اما آن ﴿فَاللّهُ یَحْکُمُ بَیْنَکُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ﴾ همین پیام را دارد گذشته هم همین مطلب را گفته.
ب: عدم برتری کافر در احتجاجات عقلی بر مؤمن
احتمال دوم آن است که ﴿وَ لَنْ یَجْعَلَ اللّهُ لِلْکافِرینَ عَلَی الْمُؤْمِنینَ سَبیلاً﴾ یعنی در مسائل فرهنگی در مسائل عقلی در احتجاجات هرگز کافر علیه مؤمن برهانی ندارد براهین عقلی به سود مؤمنین است مطلبی را تأیید میکند که مؤمن همان مطلب را میپذیرد درباره جهانبینی درباره معاد و مانند آن وحی و نبوت و مانند آن و کافر در مقام احتجاج برهانی ندارد این دو این هم فی نفسه خوب هست اما تمام المراد برای آیه باشد اثبات میخواهد آیه این را هم شامل میشود و اما منحصر در این نیست.
ج: عدم سلطهٴ سیاسی ـ نظامی کفّار بر مؤمنین در دنیا
احتمال سوم آن است که ﴿وَ لَنْ یَجْعَلَ اللّهُ لِلْکافِرینَ عَلَی الْمُؤْمِنینَ سَبیلاً﴾ یعنی در دنیا کافر بر مؤمن سلطه سیاسی یا نظامی پیدا نمیکند اینچنین نیست این هم اخبارات گذشته بر خلاف است و هم شواهد روز گاهی مؤمنین پیروزند گاهی کافران پیروزند.
«و الحمد لله رب العالمین»
- مشکلات نظامی و مالی منافقین
- شناخته شدن منافقین در بین مؤمنین
- إسناد کار شیطان به منافقین با کلمهٴ «یستحوذه»
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿الَّذینَ یَتَّخِذُونَ الْکافِرینَ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنینَ أَیَبْتَغُونَ عِنْدَهُمُ الْعِزَّةَ فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلّهِ جَمیعًا ﴿139﴾وَ قَدْ نَزَّلَ عَلَیْکُمْ فِی الْکِتابِ أَنْ إِذا سَمِعْتُمْ آیاتِ اللّهِ یُکْفَرُ بِها وَ یُسْتَهْزَأُ بِها فَلا تَقْعُدُوا مَعَهُمْ حَتّی یَخُوضُوا فی حَدیثٍ غَیْرِهِ إِنَّکُمْ إِذًا مِثْلُهُمْ إِنَّ اللّهَ جامِعُ الْمُنافِقینَ وَ الْکافِرینَ فی جَهَنَّمَ جَمیعًا ﴿140﴾ الَّذینَ یَتَرَبَّصُونَ بِکُمْ فَإِنْ کانَ لَکُمْ فَتْحٌ مِنَ اللّهِ قالُوا أَ لَمْ نَکُنْ مَعَکُمْ وَ إِنْ کانَ لِلْکافِرینَ نَصیبٌ قالُوا أَ لَمْ نَسْتَحْوِذْ عَلَیْکُمْ وَ نَمْنَعْکُمْ مِنَ الْمُؤْمِنینَ فَاللّهُ یَحْکُمُ بَیْنَکُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ لَنْ یَجْعَلَ اللّهُ لِلْکافِرینَ عَلَی الْمُؤْمِنینَ سَبیلاً ﴿141﴾
بعد از اینکه فرمود در ایمان حقیقی اجمال کافی نیست باید به صورت تفصیل انسان خدا و ملائکه خدا و کتابهای الهی و انبیای الهی و قیامت ایمان بیاورد فرمود برخی بحث به ظاهر به بعضی از این عناوین اجمالاً مؤمناند اما در مقام تفصیل میبینید براساس ﴿نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَکْفُرُ بِبَعْضٍ﴾ ایمان ندارند در بخشهای سیاسی ولای کافر را میپذیرند یعنی اگر کافری بر اینها حکومت بکند میپذیرند اما مؤمنی بخواهد بر اینها حکومت کند نمیپذیرند همچنین ولای محبت و همچنین ولای نصرت فرمود: ﴿الَّذینَ یَتَّخِذُونَ الْکافِرینَ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنینَ﴾ آنگاه تحلیل کرد و فرمود: ﴿أَیَبْتَغُونَ عِنْدَهُمُ الْعِزَّةَ﴾ اینها که کافران را به ولا میپذیرند خواه ولای حکومت خواه ولای قضا خواه ولای نصرت خواه ولای محبت منظورشان چیست؟ آیا هدف آنها این است که عزیز بشوند فکر میکنند پیش کافران عزت وجود دارد اینچنین نیست زیرا همه عزت برای خدا است.
خلاصهٴ مباحث گذشته
بعد فرمود: ﴿وَ قَدْ نَزَّلَ عَلَیْکُمْ﴾ این ﴿نَزَّلَ﴾ فاعلش همان خدای عزیز است و تعلیق حکم بر وصف هم علیت را اشعار دارد یعنی خدای عزیز بر شما چنین حکمی را و چنین قانونی را نازل کرده است این یک اعلان خطری هم هست نه نسبت به کافران و منافقان که عزیز نیستند نسبت به کسانی که میکوشند رابطه خود را با کافر و منافق حفظ بکنند هشدار داد فرمود خدای عزیز چنین آیهای را نازل کرده است ﴿وَ قَدْ نَزَّلَ عَلَیْکُمْ﴾ یعنی کسی که تمام العزة پیش او است یک چنین دستوری داد در بحثهای توبه, مغفرت و مانند آن میفرمود خدای رحیم چنین حکمی نازل کرده است در بحثهایی که مربوط به وسعت رزق و امثالذلک است میفرمود خدای رزاق چنین حکمی را دستور داد این تعلیق حکم بر وصف مشعر به علیت است اما وقتی بفرماید تمام العزه پیش خدا است و این خدایی که تمام العزة پیش او است چنین حکمی صادر کرده است این یک اعلان خطری است یعنی اگر برخلاف این عمل کردید گرفتار ذلت خواهید شد این مطلب اول که ﴿وَ قَدْ نَزَّلَ عَلَیْکُمْ﴾ ضمیر به همان خدای عزیز بر میگردد.
گروههای متعدد در مجلس استهزاء آیات الهی و حکم مربوط به آنها
مطلب دوم آن است که اگر کسی محفلی تشکیل داد به فکر استهزای آیات الهی و استهزای انبیا مرسلین بود این معصیت است و جزء گناهان کبیره و اگر کسی مستمع چنین مجلسی بود آن هم استماعاش جزء گناهان کبیره است ولی اگر کسی در این جلسات شرکت کرد نه گوینده بود نه مستمع مینشست این بر او واجب است که نهی از منکر کند و اگر نهی از منکر نکرد حداقل آن است که این جلسه را ترک کند و اگر این جلسه را ترک نکرد معلوم میشود که نه نهی از منکر میکند نه از جلسه معصیت فاصله میگیرد این به دو گناه مبطلا خواهد شد این شخص سوم مثل شخص اول و دوم نیست چون این راضی به کفر نیست برخلاف آن مستمع که راضی به کفر است مستمع واقعاً کافر است و صورتاً مؤمن یعنی مسلمان یعنی منافق است و منافق با کافر یکسان است اما قسم سوم و گروه سوم کسانیاند که قلباً ناراضیاند منتها شهامت نهی از منکر را ندارند یا شهامت ترک جلسه حرام را ندارند قهراً چنین گروهی معصیت کردهاند اما اینکه ذات اقدس الهی فرمود آن جلسه را ترک کنید و اگر نکردید مثل آنها هستید ﴿إِنَّکم إِذًا مِثْلُهُمْ﴾ گروه دوم با گروه اول واقعاً مماثلاند یعنی کسانی که مستمع استهزاء هستند راضی به کفر هستند و راضی به کفر کافر است و چنین انسانی مثل کافر است و مماثل تام است ولی گروه سوم که راضی به کفر نیستند فقط در جلسه حرام شرکت میکنند منتها یک معصیت کبیره را انجام دادند که نهی از منکر نکردند یا معصیت کبیره دیگری را مرتکب شدند و آن این است که مجلس حرام را ترک نکردند چنین گروهی مثل کافرانند در مقام عمل نه مثل کافرانند در مقام اعتقاد اینکه فرمود: ﴿إِنَّکم إِذًا مِثْلُهُمْ﴾ این مماثله در آن معنای جامع به کار رفت که هم شامل منافق میشود که مثل کافر است در همه امور و هم شامل فاسق میشود که مثل کافر است در بخش عمل نه در بخش اعتقاد.
خب پس ﴿وَ قَدْ نَزَّلَ عَلَیْکُمْ فِی الْکِتابِ أَنْ إِذا سَمِعْتُمْ آیاتِ اللّهِ یُکْفَرُ بِها وَ یُسْتَهْزَأُ بِها فَلا تَقْعُدُوا مَعَهُمْ حَتّی یَخُوضُوا فی حَدیثٍ غَیْرِهِ﴾ این موضوع را طرد بکنند بحث دیگر بیایند نه اینکه حالا از یک استهزایی به استهزای دیگر منتقل بشود نه اصلاً در زمینه استهزا و هتک آیات الهی سخن نگویند مطالب دیگر را عنوان کنند و حکم منافق و کافر این است که ﴿إِنَّ اللّهَ جامِعُ الْمُنافِقینَ وَ الْکافِرینَ فی جَهَنَّمَ جَمیعً﴾.
عدم استفادهٴ حرمت نشستن در جلسهٴ معصیت
مطلب بعدی آن است که حالا اگر مجلس مجلس کفر و استهزای به آیات الهی نبود مجلس معصیت بود غیبت بود تهمت بود و مانند آن آیا میتوان از این آیه استفاده کرد که نشستن در چنین مجلسی حرام است؟ البته کسی که غیبت کننده است و همچنین کسی که مستمع غیبت است اینها معصیت میکنند حرفی در آن نیست و اما کسی که در مجلس غیبت نشسته است مستمع اینها نیست این مجلس مجلس معصیت است آیا نشستن در آن جلسه حرام است یا نه؟ نهی از منکر بر چنین شخصی واجب است اما نشستن در آن جلسه حرام باشد یا نه؟ از این آیه استفادهاش مشکل است بخواهیم تنقیح مناط بکنیم مقدور نیست بخواهیم از راه اولویت بیاییم مقدور نیست اگر درباره معصیتهای عادی بود خب به کفر و استهزا تعدی کردن از باب تنقیح مناط بلکه از باب اولویت آسان است ولی اگر آیه درباره آن است که در مجلس استهزا و کفر شما ننشینید نمیشود تعدی کرد به مسائل معصیتهای عادی ولی نهی از منکر یک اصل کلی است بر همه در همه حالات واجب است اما نشستن در مجلس حرام که خود انسان نه به منزله متکلم باشد نه به منزله مستمع فقط نشسته در آن مجلس حرمت این را باید از أدله دیگر استفاده کرد در باب نشستن در سفره شرب خمر که سفرهای است و مهمانی است و بعضیها دارند شراب میخورند و بعضیها مشغول کار خودشان هستند دارند غذا میخورند آنجا دلیل خاص دارد بر حرمت اما حالا در هر معصیتی این چنین است آن را باید از نصوص خاصه استفاده کرد که به بعضی از نصوص دلالت میکنند ولی از این آیه نمیشود استفاده کرد.
پرسش:...
پاسخ: خب آخر آن کافر بود و منافق بر خلاف آن است که چند نفر مسلمان نشستهاند یک جا و آن که دارد غیبت میکند که خب حرام است آن که مستمع غیبت است آن هم حرام است دیگری آنجا نشسته دارد مطالعه میکند دارد کاری انجام میدهد نه گوینده غیبت است و نه مستمع غیبت ولی این مجلس مجلس معصیت است بر او هم نهی از منکر واجب است این هم هست اما حالا نشستن در آن مجلس حرام است یا نه؟ آن را از این آیه نمیشود استفاده کرد باید از بعضی از روایت استفاده کرد که حالا انشاءالله آن روایت را میخوانیم.
پرسش:...
پاسخ: اگر تأیید باشد که عنوان تعاون بر اثم است نه چند نفر همکارند در یک دفتر کار در یک ادارهای پنج نفر کار میکنند هر کدام مشغول کار خودشاناند روی میز خودشان نشستهاند ولی دو نفر دارند غیبت میکنند و این سومی هم محل کار خودش نشسته نه اینکه تأیید کار آنها کرده باشد اگر یک وقت است از نشستن آنها عنوان تعاون بر اسم استفاده بشود خب آن حرمت خاص خود را دارد حالا بعضی از روایاتی در ذیل این آیه است که گفته میشود اگر کسی دروغ میگوید یک عدهای را میخنداند بر اثر معصیت نشستن در چنین جلسهای حرام است یا نه؟ حالا اگر خود آن شخص جزء مستمعین باشد و جزء کسانی باشد که شنونده رسمی آن جلسه است البته این حرام است ولی اگر نه جزء گوینده باشد نه جزء مستمع بلکه مشغول کار خودش است در دفتر کار خودش نشسته است چنین جایی استفاده حرمت برای چیزی احتیاج به توضیح بیشتری دارد حالا آن روایات بعداً باید بررسی بشود.
خب اینکه فرمود: ﴿إِنَّ اللّهَ جامِعُ الْمُنافِقینَ وَ الْکافِرینَ فی جَهَنَّمَ جَمیعاً﴾ نشانه آن است که در اصل جهنمی بودن اینها سهیم هماند اما نشانه آن نیست که درجات اینها یکی است تا با آن آیهای که بعداً در همین سوره «نساء» آیه 145 خواهد آمد که ﴿إِنَّ الْمُنافِقینَ فِی الدَّرْکِ اْلأَسْفَلِ مِنَ النّارِ﴾ با او مخالف باشد در درکات نار اینها همسان نیستند در اصل جهنم اینها همساناند.
پرسش:...
پاسخ: او فاسق است دیگر منافق نیست مگر در مقام عمل چون اگر کسی راضی به کفر باشد کافر است اما اگر قلباً منزجر است از کار گوینده و کار شنونده منتها آن شهامت را ندارد که نهی از منکر بکند یا آن قدرت را ندارد آن شهامت را ندارد که جلسه را ترک بکند چنین کسی معصیت کرده است اما کافر یا منافق نیست و اگر عنوان مماثله بر او منطبق بشود این تماثل در اصل معصیت است نه تماثل در کفر یا نفاق.
خب منافقین را که این بخش از آیات معرفی میکند میفرمود اینها مشکل سیاسی دارند و مشکل نظامی دارند مشکل مالی دارند مشکل فرهنگی هم دارند که بخشی از اینها گذشت.
مشکلات نظامی و مالی منافقین
اما مشکلهای نظامی و مالیشان این است که این بیارتباط با آن مشکل سیاسیشان نیست ﴿الَّذینَ یَتَرَبَّصُونَ بِکُمْ﴾ این ﴿الَّذینَ﴾ مثل آن ﴿الَّذینَ﴾ قبل است فرمود: ﴿بَشِّرِ الْمُنافِقینَ بِأَنَّ لَهُمْ عَذابًا أَلیمًا﴾ منافقین چه کسانی هستند ﴿الَّذینَ یَتَّخِذُونَ الْکافِرینَ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنینَ﴾ اینجا هم فرمود: ﴿الَّذینَ یَتَرَبَّصُونَ بِکُمْ﴾ اینها یا ارتباط سیاسیشان را با بیگانهها برقرار میکنند یا فرستطلباند جنگی که پیش میآید چون هم با شما ارتباط دارند هم با دشمنانتان با شما ارتباط دارند برای اینکه ﴿وَ إِذا لَقُوا الَّذینَ آمَنُوا قالُوا آمَنّا وَ إِذا خَلَوْا إِلی شَیاطینِهِمْ قالُوا إِنّا مَعَکُمْ﴾ با آنها هم ارتباط دارند با شما هم ارتباط دارند جنگی که اتفاق افتاد اینها منتظر اعلام نتیجهاند اگر فتح الهی نصیب شما شد میآیند از شما غنیمت طلب میکنند و میگویند ما هم در غنائم سهیم هستیم اگر نصیب کافران شد چیزی بهره کافر شد با کافران رابطه برقرار میکنند که شما ما را در غنائم سهیم بکنید برای اینکه ما باعث شدیم که مسلمانها تضعیف شدند و شما تقویت شدید کاری که خدا به شیطان اسناد میدهد همان کار را در همین آیه به منافقین اسناد میدهد معلوم میشود اینها جزء شیاطین الانساند حالا ملاحظه بفرمایید فرمود: ﴿الَّذینَ یَتَرَبَّصُونَ بِکُمْ﴾ اینها در حال تربص و انتظاراند فرصت طلباند و منتظراند ببینند که چه واقع میشود ﴿الَّذینَ یَتَرَبَّصُونَ بِکُمْ فَإِنْ کانَ لَکُمْ فَتْحٌ مِنَ اللّهِ﴾.
شناخته شدن منافقین در بین مؤمنین
اگر شما پیروز بشوید فتحی از جانب خدا نصیب شما بشود خب قهراً غنائم جنگی در اختیار شما است و شما هم که منافقین را میشناسید و به اینها نمیدهید آنها از شما غنیمت طلب میکنند این چهرهها شناخته شده بودند حالا گفتهاند حذیفةبنیمان دوازده نفرشان را میشناخت بعد کم کم دیگر وضعشان علنی شد خیلیها اینها را شناختند اینها کسانی بودند که میآمدند از مؤمنین غنیمت طلب میکردند معلوم میشود که مؤمنین یا آن دست اندر کاران غنائم جنگی از وضع اینها باخبر بودند به اینها نمیدادند اگر اینها در جمع صوری مؤمنین بودند و شناخته نمیشدند خب غنائم را عادلانه توزیع میکردند به اینها هم میرسید این اعتراض نداشت این درخواست نداشت معلوم میشود که آن همه یا دستاندرکاران توزیع غنائم جنگی اینها را میشناختند به اینها نمیدادند بعد اینها به آن مسئولین توزیع غنائم جنگی میگفتند ﴿أَ لَمْ نَکُنْ مَعَکُمْ﴾ مگر ما با شما نبودهایم چرا ما در غنائم سهیم نیستیم؟ ﴿الَّذینَ یَتَرَبَّصُونَ بِکُمْ فَإِنْ کانَ لَکُمْ فَتْحٌ مِنَ اللّهِ قالُوا أَ لَمْ نَکُنْ مَعَکُمْ وَ إِنْ کانَ لِلْکافِرینَ نَصیبٌ﴾ اینجا دیگر نفرمود «نصیب من الله» آنجا فتح را به خدا اسناد داد اما اینجانصیب را به خدا اسناد نداد هم بین فتح و نصیب فرق است و هم اینکه در آنجا فتح به خدا اسناد داده شد و اینجا نصیب به خدا اسناد داده نشد نفرمود «نصیب من الله» خب ﴿فَإِنْ کانَ لَکُمْ فَتْحٌ مِنَ اللّهِ قالُوا أَ لَمْ نَکُنْ مَعَکُمْ﴾ یعنی به ما هم بدهید ﴿وَ إِنْ کانَ لِلْکافِرینَ نَصیبٌ قالُوا أَ لَمْ نَسْتَحْوِذْ عَلَیْکُمْ﴾.
بیان تفاوت آیهٴ مورد بحث با آیات 72 و 73 سورهٴ «نساء»
مشابه این قبلاً در همین سورهٴ مبارکهٴ «نساء» آیه 72 به بعد گذشت فرمود: ﴿وَ إِنَّ مِنْکُمْ لَمَنْ لَیُبَطِّئَنَّ فَإِنْ أَصابَتْکُمْ مُصیبَةٌ قالَ قَدْ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَیَّ إِذْ لَمْ أَکُنْ مَعَهُمْ شَهیدًا ٭ وَ لَئِنْ أَصابَکُمْ فَضْلٌ مِنَ اللّهِ لَیَقُولَنَّ کَأَنْ لَمْ تَکُنْ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَهُ مَوَدَّةٌ یا لَیْتَنی کُنْتُ مَعَهُمْ فَأَفُوزَ فَوْزًا عَظیمًا﴾ آنچه که در آیه 72 و 73 آمد تکرار آنچه که فعلاً داریم نیست برای اینکه آنچه که در آیه 72 و 73 آمد این است که اگر فتحی نصیب مؤمنین میشد فضلی نصیب مؤمنین میشد این منافقین یک حرفی در باطن داشتند و اگر شکستی دامنگیر مؤمنین شد اینها هم پیش خود یک حرفی داشتند و اما آنچه که در آیه محلّ بحث است این است که اگر فتحی نصیب مؤمنین میشد اینها با مؤمنین حرف داشتند نه پیش خود و اگر نصیبی به کافران میرسید اینها با کافران حرف داشتند نه پیش خود بیانذلک این است که در همان آیه 72 و 73 فرمود که ﴿وَ إِنَّ مِنْکُمْ لَمَنْ لَیُبَطِّئَنَّ﴾ یک گروهی اهل تبطئهاند.
تفاوت معنای تبطئه و توطئه
تبطئه در مقابل توطئه است توطئه یعنی کسانی که زمینه را فراهم میکنند تبطئه یعنی کسانی که چوب لای چرخ میاندازند وسیله بُطء و کندی را فراهم میکنند که این قافله حرکت نکند یا به کندی حرکت کند میگویند بطیء کردن کار این تبطئه است فرمود گروهی اهل تبطئهاند و نمیگذارند که کار به سرعت پیش برود همین مبطئین فرصت طلباند ﴿فَإِنْ أَصابَتْکُمْ مصیبةٌ﴾ اگر مصیبتی نظیر شهادت و مانند آن به شما برسد آنها با خودشان حرف دارند میگویند خوب شد که ما نرفتیم جبهه ﴿قالَ قَدْ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَیَّ إِذْ لَمْ أَکُنْ مَعَهُمْ شَهیدًا﴾ خوب شد که ما نرفتیم این را بین خود و اسرار درونی خود میگویند نه با مردم چون میخواهند آن رازشان فاش نشود میگویند خوب شد ما نرفتیم و ﴿وَ لَئِنْ أَصابَکُمْ فَضْلٌ مِنَ اللّهِ﴾ که اینجا فضل را دوباره به خدا اسناد داد نظیر آیه محلّ بحث که فتح را به خدا اسناد داد فرمود اگر فضل الهی نصیب شما میشد پیروز میشدید و مانند آن این باز با خودش حرف دارد با درون خود ﴿لَیَقُولَنَّ کَأَنْ لَمْ تَکُنْ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَهُ مَوَدَّةٌ﴾ مثل اینکه اصلاً شما را نمیشناخت مثل اینکه از جریان جنگ باخبر نبود میگفت ﴿یا لَیْتَنی کُنْتُ مَعَهُمْ فَأَفُوزَ فَوْزًا عَظیمًا﴾ ای کاش من با اینها بودم دیگر با شما حرف نمیزند که خطاب بکند «یا لیتنا کنا معکم» پیش خود و در غیاب شما میگوید ﴿یا لَیْتَنی کُنْتُ مَعَهُمْ فَأَفُوزَ فَوْزًا عَظیمًا﴾ پس آن دو حرف در آیه 72 و 73 مربوط به آن است که منافقین در دو حال دو تا حرف دارند در آن روابط مسطور خودشان.
بیان روابط مشهور منافقین با مؤمنین و کافرین در آیهٴ 141
اما در این آیه دو تا حرف دارند در آن روابط مشهورشان نه روابط مستور یکی را مستقیماً با مؤمنین در میان میگذارند یکی را مستقیماً با کافران آن حرفی که با مؤمنین در میان میگذارند چون میدانند مؤمنین اینها را از غنائم جنگی محروم میکنند و به اینها نمیدهند میگویند ﴿قالُوا أَ لَمْ نَکُنْ مَعَکُمْ﴾ مگر ما با شما نبودیم در جمع شما مؤمنین نبودیم چطور غنائم را بین خودتان تقسیم میکنید به ما نمیدهید
پرسش:...
پاسخ: بله این جزء غنائم بالمعنی اعم است چون همه اینها مشمول فتح است در این آیه و فضل است در آن آیه فتح الهی و فضل الهی آثار فراوانی دارد یکی از آنها غنیمت مادی است یکی از آنها هم غنیمت معنوی است, به هر تقدیر جامع همه اینها فتحی است که در این آیه است و فضلی است که در آیه 72 و 73 است فرمود اگر فتحی و فضلی از طرف خدا بیاید ﴿قالُوا أَ لَمْ نَکُنْ مَعَکُمْ﴾ مگر ما با شما نبودیم؟ خب این حرف را با مؤمنین دارند معلوم میشود مؤمنین چیزی از این بهرههای مادی و معنوی به آنها نمیدادند اگر میدادند که اینها دیگر اعتراض نمیکردند سؤال نمیکردند و ﴿إِنْ کانَ لِلْکافِرینَ نَصیبٌ﴾ اگر بهره کافر میشد این جنگ چیزی آنها نصیب کافران میشد از کافرین چیز طلب میکردند حالا یا میگرفتند یا نمیگرفتند اینجا هم ممکن بود که با این گفتن و عوام فریبی چیزی بگیرند ولی بالاخره معلوم میشود که قبلاً به اینها نمیدادند.
إسناد کار شیطان به منافقین با کلمهٴ «یستحوذه»
به کافران میگفتند که ﴿أَ لَمْ نَسْتَحْوِذْ عَلَیْکُمْ﴾ این ﴿أَ لَمْ نَسْتَحْوِذْ عَلَیْکُمْ﴾ از جاهای بسیار لطیفی است که کار شیطان به منافقین اسناد داده شد کلمه «استحاذ یستحیذ یستحوذ» و امثالذلک این قاعدهاش این است که بفرماید «استحاذ» مثل «استبان» «استقام» این «واو» قلب به «الف» بشود ولی لغت قرآن طبق بیان مرحوم شیخ طوسی در تبیان در این گونه از موارد خاص خود هست دیگر واو که حرف عله است و قبلاش هم الف است پس ﴿اسْتَحْوَذَ﴾ این «استحاذ» نمیشود «استبان» و «استقام» امثالذلک هست اما اینجا «استحاذ» نیست با اینکه قاعده ادبی این است که بفرماید «استحاذ» ولی میفرماید: ﴿اسْتَحْوَذَ عَلَیْهِمُ الشَّیْطانُ﴾ ﴿اسْتَحْوَذَ﴾ یعنی «احاط و غلب» این معنای استحاذ است اگر زید بر عمرو غلبه کند و محیط بر عمرو باشد و عمرو را در بر بگیرد میگویند «استحاذ زید علی عمرو» این «علی» هم همان پیام را دارد در قرآن کریم در سورهٴ مبارکهٴ «مجادله» این استحاذهٴ بر عدهای به شیطان اسناد داده شد آیه نوزده سوره «مجادله» این است ﴿اسْتَحْوَذَ عَلَیْهِمُ الشَّیْطانُ﴾ دیگر اینجا نفرمود «استحاذ» ﴿اسْتَحْوَذَ عَلَیْهِمُ الشَّیْطانُ فَأَنْساهُمْ ذِکْرَ اللّهِ أُولئِکَ حِزْبُ الشَّیْطانِ أَلا إِنَّ حِزْبَ الشَّیْطانِ هُمُ الْخاسِرُونَ معلوم میشود که آنکه مسلط بر انسان میشود و یاد خدا را از انسان میبرد شیطان است این کار کار شیطان است وقتی افراد در اثر معاصی صغیره به معاصی کبیره بعد به نفاق و کفر و استهزای دین مبطلا شوند جزء شیاطین الانس خواهند شد وقتی جزء شیاطین الانس شدند همان کارهای شیطان را انجام میدهند شیطان چگونه با وسوسه یاد خدا را از دلهای عدهای بیرون میبرد منافقان هم که جزء شیاطین الانساند با القائات و با تبلیغات سوء با وسوسهها یاد خدا و نام خدا را از دلهای کسانی که احیاناً میخواستند ایمان بیاورند بیرون میبردند نمیگذاشتند آنها مسلمان بشوند جنگی که پیش آمد مسلمین شکست خوردند منافقین از کافران غنیمت طلب میکردند میگفتند که مگر ما بر شما مسلط نشدیم شما زیر پوشش تبلیغات ما نبودید وگرنه شما هم مسلمان میشدید مثل اینها روز سیاه داشتید ما نگذاشتیم شما مسلمان بشوید ﴿أَ لَمْ نَسْتَحْوِذْ عَلَیْکُمْ وَ نَمْنَعْکُمْ مِنَ الْمُؤْمِنینَ﴾ خب چنین افرادی واقعاً شیاطین الانساند و کار آنها هم براساس ﴿اسْتَحْوَذَ عَلَیْهِمُ الشَّیْطانُ فَأَنْساهُمْ ذِکْرَ اللّهِ﴾ خواهد بود.
پرسش:...
پاسخ: شما را ما از ضعف آنها نجات دادیم نه خطر آنها اهل سقوط بودند ـ معاذ الله ـ ما نگذاشتیم شما به طرف مؤمنین بروید و سقوط بکنید چون ما میدانستیم به خیال خام خودشان میدانستیم اینها سقوط میکنند و نگذاشتیم شما اسلام بیاورید و سقوط کنید ﴿نَمْنَعْکُمْ مِنَ الْمُؤْمِنینَ﴾ نه «نمنع المؤمنین منکم» در مسئله دفاع دارد ﴿لَوْ لا دَفْعُ اللّهِ النّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ﴾ اما مثلاً حالا جایی پرتگاه است یک بینایی به نابینا میگوید من تو را از این پرتگاه حفظ کردم و منعت کردم یعنی آنجا جای خطر است آنجا جای سلامت نیست وسوسه منافقین نسبت به کافرین این بود که منافقین به کافرین میگفتند ما رفتیم در جمع اینها دیدیم خبری نیست نیایید شما اینها محکوم به سقوطاند شکست میخورند بعد که اینها شکست خوردند منافقین به کافرین میگویند که ما شما را از ضعف و سقوط اینها نجات دادهایم.
نه اینکه ما آنها را از شما منع کردیم شما را از آنها منع کردیم یعنی شما اگر گرایش میداشتید سقوط میکردید حالا سقوط نکردید آنها قدرتی نداشتند آنها محکوم به سقوط بودند شما میخواستید مسلمان بشوید ما به شما گفتیم این راه خطر دارد نروید سخن از جنگ که نبود که ما گزارشهای سیاسی بدهیم و شما را از وسائل نظامی و آنها با خبر کنیم شما میخواستید مؤمن بشوید ما به شما گفتیم خبری نیست نشوید برای اینکه مسلمانها محکوم به شکستند این خیال باطل حالا معلوم میشود که چرا منافق در درک اسفل است و کافر در درک متوسط.
پرسش:...
پاسخ: نه نصیب یعنی پیروزی نصیبشان شد دیگر اینها پیروز شدند مسلمانها شکست خوردند در مقابل شکست است یعنی حمله کردند و پیروز شدند و مسلمانان شکست خوردند بسیاری از اینها جنگهای ابتدایی بود پس مسلمان قدرت دفاع نداشت مسلمان محکوم به شکست است منافقین به کافران میگویند که شما هم اگر مسلمان میشدید مثل اینها شکست میخوردید ما به شما گفتیم نروید و نرفتید و الآن پیروز شدید ما شما را از سقوط مسلمین باخبر کردیم نگذاشتیم ساقط بشوید حالا در غنیمت سهیم هستیم نه اینکه اینها قدرتی داشتند وگرنه آیه میفرمود که «نمنعهم منکم» ما جلوی خطر اینها را میگرفتیم.
پرسش:...
پاسخ: غرض این است که این تبلیغ سوئی که داشتند که میگفتند که ﴿آمِنُوا بِالَّذی أُنْزِلَ عَلَی الَّذینَ آمَنُوا وَجْهَ النَّهارِ وَ اکْفُرُوا آخِرَهُ﴾ همین توطئهها را میکردند به کافران میگفتند که خبری نیست نروید ما رفتیم دیدیم خبری نیست اینها امت ضعیف و فریب خوردهای هستند محکوم به سقوطاند حالا که جنگی پیش آمد و به حسب ظاهر اینها پیروز شدند منافقین به کافران میگویند دیدید که ما نگذاشتیم به طرف اینها بروید که سقوط بکنید سهم ما را هم بدهید.
علّت تعیین درک اسفل برای منافقین
بنابراین از این جهت معلوم میشود که چرا منافق در درک اسفل است و کافر جایش متوسط است اینکه در بخش پایانی همین قسمت از آیات آیه 145 فرمود: ﴿إِنَّ الْمُنافِقینَ فِی الدَّرْکِ اْلأَسْفَلِ مِنَ النّارِ﴾ آن وقت سرّش روشن میشود برای اینکه زمام کارهای کافران را این گروه منافقین به عهده داشتند این منافقین مستحوذ بر کافران بودند یعنی غالب بودند مستولی بودند با تبلیغات سوء نمیگذاشتند اینها اسلام بیاورند و میگفتند اسلام محکوم به شکست است ـ معاذ الله ـ و آنها را در دام فریب خود نگه میداشتند و این کافران نیرنگ زده زیر تبلیغات این منافقان نیرنگ بازند در قیامت منافق در درک اسفل من النار است آن کافران درکاتشان به اندازه درکات منافقین نیست خب عمده آن است که آنچه که از آیه نوزده سوره «مجادله» برمیآید این است که کاری که خدا به شیطان اسناد داد منافقین در اینجا به خودشان اسناد میدهند ﴿أَ لَمْ نَسْتَحْوِذْ عَلَیْکُمْ وَ نَمْنَعْکُمْ مِنَ الْمُؤْمِنینَ﴾ این خلاصه آنچه که بین کافران و مؤمنین و اینها گذشت با منافقین آنگاه ذات اقدس الهی میفرماید که آنچه را که مؤمنین داشتند آنچه را که کافران داشتند آنچه را که منافقین داشتند در دنیا یک مجموعهای بود گذرا ولی فصل الخطاب آن در قیامت است ﴿فَاللّهُ یَحْکُمُ بَیْنَکُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ﴾ خدا به همه شما در قیامت حکم میکند.
بررسی احتمالات در آیهٴ ﴿ولن یجعل الله ...﴾
اما در جمله بعد فرمود: ﴿وَ لَنْ یَجْعَلَ اللّهُ لِلْکافِرینَ عَلَی الْمُؤْمِنینَ سَبیلاً﴾.
الف: نفی سبیل در قیامت
این ﴿وَ لَنْ یَجْعَلَ اللّهُ﴾ آیا مربوط به قیامت است که یکی از احتمالات چندگانه این آیه است یعنی اکنون که داوری نهایی به قیامت واگذار شد در قیامت کافر بر مؤمن هیچ راهی ندارد در دنیا ممکن است احیاناً روزی به سود او و زیان مسلمین حکم بشود ولی در قیامت هرگز کافر راهی بر مؤمنین ندارد این تقریباً با گذشته تکرار میشود برای اینکه در گذشته فرمود: ﴿انَّکُمْ إِذًا مِثْلُهُمْ إِنَّ اللّهَ جامِعُ الْمُنافِقینَ وَ الْکافِرینَ فی جَهَنَّمَ جَمیعًا﴾ اگر منظور این باشد که ﴿وَ لَنْ یَجْعَلَ اللّهُ لِلْکافِرینَ عَلَی الْمُؤْمِنینَ سَبیلاً﴾ در قیامت کافر بر مؤمن سبیلی ندارد بلکه در قیامت کافر راه جهنم را طی میکند و مؤمنین سبیل بهشت را این تقریباً تکرار گذشته است این احتمال فی نفسه بد نیست اما آن ﴿فَاللّهُ یَحْکُمُ بَیْنَکُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ﴾ همین پیام را دارد گذشته هم همین مطلب را گفته.
ب: عدم برتری کافر در احتجاجات عقلی بر مؤمن
احتمال دوم آن است که ﴿وَ لَنْ یَجْعَلَ اللّهُ لِلْکافِرینَ عَلَی الْمُؤْمِنینَ سَبیلاً﴾ یعنی در مسائل فرهنگی در مسائل عقلی در احتجاجات هرگز کافر علیه مؤمن برهانی ندارد براهین عقلی به سود مؤمنین است مطلبی را تأیید میکند که مؤمن همان مطلب را میپذیرد درباره جهانبینی درباره معاد و مانند آن وحی و نبوت و مانند آن و کافر در مقام احتجاج برهانی ندارد این دو این هم فی نفسه خوب هست اما تمام المراد برای آیه باشد اثبات میخواهد آیه این را هم شامل میشود و اما منحصر در این نیست.
ج: عدم سلطهٴ سیاسی ـ نظامی کفّار بر مؤمنین در دنیا
احتمال سوم آن است که ﴿وَ لَنْ یَجْعَلَ اللّهُ لِلْکافِرینَ عَلَی الْمُؤْمِنینَ سَبیلاً﴾ یعنی در دنیا کافر بر مؤمن سلطه سیاسی یا نظامی پیدا نمیکند اینچنین نیست این هم اخبارات گذشته بر خلاف است و هم شواهد روز گاهی مؤمنین پیروزند گاهی کافران پیروزند.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است