- 628
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 131 تا 135 سوره نساء
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 131 تا 135 سوره نساء"
- تهدید خدا به واگذاری حفاظت از دین به یک قوم خاص
- اطاعت دستورات الهی تنها راه رسیدن به دنیا
- اعتقاد مشرکین دربارهٴ آیت و خداوند
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَ لِلّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی اْلأَرْضِ وَ لَقَدْ وَصَّیْنَا الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلِکُمْ وَ إِیّاکُمْ أَنِ اتَّقُوا اللّهَ وَ إِنْ تَکْفُرُوا فَإِنَّ لِلّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی اْلأَرْضِ وَ کانَ اللّهُ غَنِیًّا حَمیدًا ﴿131﴾ وَ لِلّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی اْلأَرْضِ وَ کَفی بِاللّهِ وَکیلاً ﴿132﴾ إِنْ یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ أَیُّهَا النّاسُ وَ یَأْتِ بِآخَرینَ وَ کانَ اللّهُ عَلی ذلِکَ قَدیرًا ﴿133﴾ مَنْ کانَ یُریدُ ثَوابَ الدُّنْیا فَعِنْدَ اللّهِ ثَوابُ الدُّنْیا وَ اْلآخِرَةِ وَ کانَ اللّهُ سَمیعًا بَصیرًا ﴿134﴾ یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا کُونُوا قَوّامینَ بِالْقِسْطِ شُهَداءَ لِلّهِ وَ لَوْ عَلی أَنْفُسِکُمْ أَوِ الْوالِدَیْنِ وَ اْلأَقْرَبینَ إِنْ یَکُنْ غَنِیًّا أَوْ فَقیرًا فَاللّهُ أَوْلی بِهِما فَلا تَتَّبِعُوا الْهَوی أَنْ تَعْدِلُوا وَ إِنْ تَلْوُوا أَوْ تُعْرِضُوا فَإِنَّ اللّهَ کانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبیرًا ﴿135﴾
تقوی، سنگ آمیای قرآن
آن جمله ﴿وَ لَقَدْ وَصَّیْنَا الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلِکُمْ وَ إِیّاکُمْ﴾ نشان میدهد که امر به تقوا یک دستور جهانی انبیاست, اختصاصی به هیچ ملتی ندارد; فرمود: ﴿وَ لَقَدْ وَصَّیْنَا الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلِکُمْ وَإِیَّاکُمْ﴾ که این ﴿مِنْ قَبْلِکُمْ﴾ هم میتواند قید ﴿أُوتُوا﴾ باشد هم قید ﴿الَّذینَ﴾ ولی قید ﴿الَّذینَ﴾ باشد بهتر است یعنی این یک امر عمومی و عالمی است. یک بیان لطیفی در تفسیر قرطبی راجع به این جمله آمده است که این جمله «رحی آی القرآن» است یعنی این سنگ آسیای قرآن است که همه آیات قرآن با این سنگ میگردد, چون در همه آیات بالأخره یا بالمطابقه یا بالتضمن یا بالالتزام سخن از تقواست و تقوا هم یک امر بینالمللی است بین الادیان است بالأخره, گرچه دین بیش از یکی نیست. فرمود ما به همه امتها گفتیم عادل و با تقوا باشید, این یک مطلب.
تهدید خدا به واگذاری حفاظت از دین به یک قوم خاص
البته این ﴿إِنْ یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ أَیُّهَا النّاسُ وَ یَأْتِ بِآخَرینَ﴾ همان طوری که در بحث گذشته ملاحظه فرمودید ناظر به بیان قدرت خدا نیست که خدا قادر است شما را از بین ببرد و نسل تازه به بار بیاورد, برابر آنچه در سورهٴ مبارکهٴ «ابراهیم» بود که فرمود: ﴿إِنْ یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ وَ یَأْتِ بِخَلْقٍ جَدیدٍ ٭ وَ ما ذلِکَ عَلَی اللّهِ بِعَزیزٍ﴾ بلکه منظور آیه این است که اگر شما دین را یاری نکردید, ذات اقدس الهی شما را میبرد و مردانی را میآورد که مثل شما نباشند و حافظ دین او باشند. این آیهٴ ﴿إِنْ یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ أَیُّهَا النّاسُ وَ یَأْتِ بِآخَرینَ﴾ نظیر آیهٴ پایان سورهٴ «47» است که ﴿وَ إِنْ تَتَوَلَّوْا یَسْتَبْدِلْ قَوْمًا غَیْرَکُمْ ثُمَّ لا یَکُونُوا أَمْثالَکُمْ﴾ یعنی اگر شما اعراض کردید, خداوند گروه دیگری را میآورد که دیگر مثل شما با دین برخورد نمیکنند یعنی آیهٴ 38 سورهٴ «47» که به نام مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است و برابر آیه سورهٴ مبارکهٴ «مائده» است; آیهٴ 54 «مائده» که: ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا مَنْ یَرْتَدَّ مِنْکُمْ عَنْ دینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی اللّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَی الْمُؤْمِنینَ أَعِزَّةٍ عَلَی الْکافِرینَ یُجاهِدُونَ فی سَبیلِ اللّهِ وَ لا یَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ﴾.
شأن نزول آیهٴ 133
آنچه را که زمخشری نقل کرد بعدها مرحوم امینالاسلام در مجمعالبیان ذکر کرد و در تفسیر قرطبی به صورت ارسال مسلم یاد کرد که این آیهٴ محلّ بحث وقتی نازل شد یعنی آیه ﴿إِنْ یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ﴾ وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) دست روی دوش سلمان گذاشت, فرمود: «انهم قوم هذا» یعنی آنهایی که بعدها میآیند و خدا آنها را میآورد قوم همین مردند یعنی ایرانیاند, همین مضمون در ذیل آیهٴ 54 هم آمده است که ﴿فَسَوْفَ یَأْتِی اللّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ﴾. زمخشری میگوید «و یُروی» همین تعبیر در مجمع البیان هم هست که «یروی» ولی در تفسیر قرطبی به عنوان «یُروی» نیست [بلکه] به عنوان یک ارسال مسلّم است. میگوید وقتی این آیه نازل شد «ضرب رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) علی ظهر سلمان» دیگر نمیگوید «رُوی» یا «یروی».
عدم اختصاص آیه به مسائل حکومتی
خب آن حرف لطیف و ضمناً هشداردهندهای که هست این است که این آیه با «الناس» کار دارد, نه با گروه مخصوص. بنابراین اگر یک عده متصدی امور ولایی و سیاسی جامعه شدند یا یک عده متصدی امور نظامی یک جامعه شدند یا یک عده متصدی امور اقتصادی یک امت شدند و یا یک عده متصدی امور فرهنگی و دینی امتی شدند که این قسم چهارمش به ماها خطاب دارد. اگر این گروهی که متصدی امور دینی مردماند به وظیفه اصیل روحانیت و دیانت عمل نکنند و جامعه استحقاق پرورش را داشته باشد, خداوند اینها را میبرد یک عده طلاب فاضل متدین را به حوزهها راه میدهد, بعد میشوند عالم ربانی و به حق این امت قیام میکنند. حالا این چه در شهر باشد چه در روستا باشد چه در حوزهها که این چهارمی هشداری است به خود ماها. پس همان طوری که به مسئولین سیاسی یا به مسئولین نظامی و مانند آن هشدار میدهد که ﴿وَ إِنْ تَتَوَلَّوْا یَسْتَبْدِلْ قَوْمًا غَیْرَکُمْ ثُمَّ لا یَکُونُوا أَمْثالَکُمْ﴾ به کسانی هم که در زی روحانیتاند هشدار میدهد که اگر شما قدر این لباس را ندانستید, خدا شما را میبرد یک عده دیگر میآورد که روحانی واقعی باشند این ضمن اینکه یک استفاده لطیف و بجایی است از این آیه یک هشداری هم هست, چون اختصاصی به مسائل حکومت ندارد فرمود: ﴿إِنْ یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ أَیُّهَا النّاسُ وَ یَأْتِ بِآخَرینَ﴾ و نظیر آیهٴ سورهٴ «ابراهیم» نیست که ﴿إِنْ یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ وَ یَأْتِ بِخَلْقٍ جَدیدٍ ٭ وَ ما ذلِکَ عَلَی اللّهِ بِعَزیزٍ﴾ بلکه نظیر آیهٴ پایانی سورهٴ «47» است که ﴿وَ إِنْ تَتَوَلَّوْا یَسْتَبْدِلْ قَوْمًا غَیْرَکُمْ ثُمَّ لا یَکُونُوا أَمْثالَکُمْ﴾ و مؤید این همه بعضی از نصوص است که اگر کسی در زیّ روحانیت بود و عظمت این لباس را حفظ نکرد, خدا توفیق ادامه خدمت را از او سلب میکند «اعاذنا الله من شرور انفسنا و سیئات اعمالنا» خب.
بعد میرسیم به این جمله فرمود: ﴿مَنْ کانَ یُریدُ ثَوابَ الدُّنْیا فَعِنْدَ اللّهِ ثَوابُ الدُّنْیا وَ اْلآخِرَةِ وَ کانَ اللّهُ سَمیعًا بَصیرًا﴾; فرمود اگر کسی دنیا میخواهد میخواهد در دنیا راحت باشد ما با او چند مطلب را در میان میگذاریم. میگوییم حالا که دنیا میخواهی خب آخرت هم بخواه که جامع بین دنیا آخرت باشی چرا دنیا میخواهی, چرا از خدا فقط دنیا میخواهی این دعاهای تو, جامع باشد بگو: ﴿رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا حَسَنَةً وَ فِی اْلآخِرَةِ حَسَنَةً﴾ چرا از خدا فقط دنیا میخواهی؟ خدا هم دنیا دارد هم آخرت هر دو را از خدا بخواه این ناظر به مؤمنین اینها که مؤمناند و دارای همت متوسطاند خداوند میفرماید همتتان را تقویت کنید اگر دنیا میخواهید خب در کنار دنیا آخرت را هم طلب بکنید خدا که هر دو را دارد: ﴿فَعِنْدَ اللّهِ ثَوابُ الدُّنْیا وَ اْلآخِرَةِ﴾.
اطاعت دستورات الهی تنها راه رسیدن به دنیا
مطلب دوم آن است که گروهی دنیا میخواهند و خیال میکنند با اطاعت دستورات الهی دنیا نصیبشان نمیشود. میفرمایند باز هم اشتباه میکنی [چون] بر فرض دنیا بخواهید, خب خدا هم دنیا دارد هم آخرت. این ﴿فَعِندَ اللّهِ﴾ گرچه حرف حصر در او نیست; اما مفادش مفاد حصر است یعنی دنیا و آخرت فقط نزد خداست; شما اگر دنیا میخواهید باز هم از خدا بخواه, چون ﴿فَعِنْدَ اللّهِ ثَوابُ الدُّنْیا وَ اْلآخِرَةِ﴾ شاید از تقدیم خبر بر مبتدا بتوان حصر استفاده کرد یعنی شما که دنیا میخواهید دنیا و آخرت هر دو نزد خداست, خب حالا معصیت میکنید که به کجا برسید؟ از خدا اعراض کردید که به چه دسترسی پیدا کنید, ثواب دنیا و آخرت که عندالله است. پس دو تا نکته را این آیه دربردارد: یکی آنهایی که اهل اطاعتاند و اهل نیایش و دعا هستند; منتها همتشان این است که در دنیا مرفه باشند میفرماید که بخواهید که هم در دنیا مرفه باشید هم در آخرت; گروه دوم کسانیاند که کاری با آخرت ندارند کاری به دنیا دارند, خدا میفرماید شما که دنیا میخواهید دنیا که نزد غیر خدا نیست ﴿ثَوَابُ الدُّنْیَا وَالآخِرَةِ﴾ نزد خداست.
شاهد قرآنی بر مضمون آیهٴ 133
در این مضمون آیات سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» و مانند آنهم کمک میکند; آیهٴ هجده و نوزده سورهٴ «اسراء» این است: ﴿مَنْ کانَ یُریدُ الْعاجِلَةَ عَجَّلْنا لَهُ فیها ما نَشاءُ لِمَنْ نُریدُ ثُمَّ جَعَلْنا لَهُ جَهَنَّمَ یَصْلاها مَذْمُومًا مَدْحُوراً ٭ وَ مَنْ أَرادَ اْلآخِرَةَ وَ سَعی لَها سَعْیَها وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِکَ کانَ سَعْیُهُمْ مَشْکُورًا﴾; فرمود هر کس دنیا بخواهد باید مطمئن باشد که زمام دنیا به دست خداست; اینچنین نیست که به میل خود و به اندازه خود به هر کم و کیفی که خواست برسد این طور نیست ﴿مَنْ کانَ یُریدُ الْعاجِلَةَ﴾; کسی که دنیا را طلب میکند که یک امر شتابزده و نقد است چون زمامش به دست ماست, ﴿عَجَّلْنا لَهُ﴾ با این دو قید: ﴿ما نَشاءُ لِمَنْ نُریدُ﴾ به هر اندازهای که خود ما مصلحت بدانیم و به هر کسی که ما مصلحت بدانیم, پس اینچنین نیست که هر کس خواهان دنیا بود کماً و کیفاً آزاد باشد, بلکه کماً و کیفاً به مشیت اله وابسته است. ﴿عَجَّلْنا لَهُ فیها ما نَشاءُ لِمَنْ نُریدُ﴾ این همان است که در دعای شریف «ابوحمزه ثمالی» آمده است که خدایا «تَفعل ما تَشاء و لا یَفعل ما یَشاء غیرک» تو هر کار بخواهی میتوانی ولی دیگران مقدورشان نیست. بعد این پس به نحو موجبه جزئیه شد به نحو قضیه مهمله شد: ﴿عَجَّلْنا لَهُ فیها ما نَشاءُ لِمَنْ نُریدُ﴾ ولی نسبت به امر آخرت به نحو موجبه کلیه وعده داده است, فرمود: ﴿وَ مَنْ أَرادَ اْلآخِرَةَ وَ سَعی لَها سَعْیَها وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِکَ کانَ سَعْیُهُمْ مَشْکُورًا﴾, خب درباره دنیا خیلیها تلاش میکنند یا اصلاً نمیرسند یا به مقداری که خواستند نرسیدند. پس کماً و کیفاً به کوشش اینها وابسته نیست [بلکه] به مشیت اله وابسته است. ولی درباره آخرت وعده الهی این است که اگر کسی مؤمن بود یعنی حسن فاعلی داشت و عمل کرد هر اندازه که عمل کرد به او میرسد, حداقلش آن است ﴿وَ مَنْ أَرادَ اْلآخِرَةَ وَ سَعی لَها سَعْیَها﴾ این حسن فعلی, ﴿وَ هُوَ مُؤْمِنٌ﴾ حسن فاعلی; به خدا و قیامت و اصول دین معتقد باشد و کار خوب هم بکند این به نحو موجبه کلیه وعده داد, نه از نظر کمیت محدود کرد [و] نه از نظر کیفیت, فرمود: ﴿فَأُولئِکَ کانَ سَعْیُهُمْ مَشْکُورًا﴾. بعد هم در آیهٴ بیست فرمود که ما راه را برای هر دو گروه باز گذاشتیم: ﴿کُلاًّ نُمِدُّ هؤُلاءِ وَ هَؤُلاءِ﴾ ما هر دو گروه را مدد میکنیم امداد میکنیم یعنی اگر کسی به طرف دنیا خواست برود ما وسیلهاش را فراهم میکنیم; به طرف آخرت خواست حرکت کند وسیلهاش را فراهم میکنیم اینچنین نیست که راه فقط برای اهل آخرت باز باشد, اگر کسی دنیازده است خب ما او را امتحان میکنیم, اینچنین نیست که راه یک طرفه باشد [بلکه] راه برای آزمون دو طرفه باز است و آنچه در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» قبلاً گذشت که افراد, از نظر خواستار دو قسمتاند ناظر به همین بخش است. آیهٴ سورهٴ «بقره» این بود که وقتی مردم در سرزمین منا بعد از انجام مناسک جمع میشدند به نیاکانشان افتخار میکردند, به یاد گذشتهها بودند و مانند آن. آیه نازل شد که ﴿فَإِذا قَضَیْتُمْ مَناسِکَکُمْ فَاذْکُرُوا اللّهَ کَذِکْرِکُمْ آباءَکُمْ أَوْ أَشَدَّ ذِکْرًا﴾; فرمود به این فکر نباشید که نیاکانتان چه کردند به یاد خدا باشید آنگاه فرمود مردم دو دستهاند:
وضعیّت دنیا طلبان در دنیا و آخرت
﴿فَمِنَ النّاسِ مَنْ یَقُولُ رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا﴾; بعضیها منطقشان این است که دنیا میخواهند از خدا برای آنها حلال و حرام فرق نمیکند میخواهند راحت باشند; اما آیا میرسند یا نمیرسند آن را در سورهٴ «بقره» بحث نکرد [بلکه] در سورهٴ «اسراء» بحث فرمود. فرمود آنها که منطقشان این است که ﴿رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا﴾ همین نمیگویند ﴿رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا حَسَنَةً﴾ اینها حسنه دنیا نمیخواهند اینها دنیا میخواهند ﴿فَمِنَ النّاسِ مَنْ یَقُولُ رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا﴾ حالا چه حسنه چه سیئه, چه حلال چه حرام ﴿یَقُولُ﴾ نه یعنی «یتلفظ» یعنی منطقش این است, سیرت و سنتش این است. حالا میرسد یا نمیرسد آن را در سورهٴ «اسراء» فرمود که کماً و کیفاً به اراده اله وابسته است. ولی این را در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» بازگو کرد که فرمود این کسی که دنیا طلب است ﴿وَ ما لَهُ فِی اْلآخِرَةِ مِنْ خَلاقٍ﴾, چه اینکه در سورهٴ «اسراء» هم فرمود که ﴿جَهَنَّمَ یَصْلاها﴾. پس کسی که دنیا طلب است گاهی اصلاً نمیرسد گاهی به مقداری که خدا مصلحت میداند میرسد ولی آن اصل کلی این است که ﴿وَ ما لَهُ فِی اْلآخِرَةِ مِنْ خَلاق﴾.
پرسش:...
پاسخ: مشیشان این است اینها دو گروهند; آنهایی که ملحدند اصلاً از خدا چیزی نمیخواهند.
اعتقاد مشرکین دربارهٴ آیت و خداوند
آنها که مشرکند بتها را میپرستند برای رفاه دنیا, مشرکینی که خدا را قبول دارند میگویند که ﴿هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللّهِ﴾ اینها اربابشان یعنی بتها را میپرستند برای تأمین رفاه دنیا که میگویند: ﴿ما نَعْبُدُهُمْ إِلاّ لِیُقَرِّبُونا إِلَی اللّهِ زُلْفی﴾ که اینها زلفی و درجه عندالله میخواهند, نه درجه یعنی کسب کمالات معنوی و بهشت و امثال بهشت چون اینها به قیامت معتقد نیستند. اینها بتها را شفیع قرار میدهند که باران به موقع بیاید کشاورزی اینها دامداری اینها تأمین بشود همین! شفاعتی را که مشرکین قائل بودند اولاً هم برای شفعا و بتهایشان استقلال قائل بودند (یک) و هم در محدوده رفاه دنیا معتقد بودند (دو) اینها که شفاعت اخروی را معتقد نبودند. بنابراین این مشرکین در حجاز از خدا دنیا طلب میکردند. آیه نازل شد که اینها که از خدا دنیا طلب میکنند حکم اخروی اینها آتش است, حکم دنیوی اینها گاهی میرسند به خواستهشان گاهی هم نمیرسند, آنهم به اندازهای که خدا مصلحت بداند نه به اندازهای که اینها هوس دارند. خب, پس ﴿مَنْ کانَ یُریدُ ثَوابَ الدُّنْیا فَعِنْدَ اللّهِ ثَوابُ الدُّنْیا وَ اْلآخِرَةِ﴾.
بعضی از آقایان اهل تفسیر این را به بخشهای مجاهدین و امثال مجاهدین تطبیق کردند; گفتند اگر کسی قصد جهاد دارد و به جبهه میرود برای گرفتن غنیمتهای جنگی این اشتباه میکند, خب وقتی که به جبهه میروید به قصد غنیمت به قصد ثواب هم برو که هم ثواب دنیا را ببری و هم ثواب آخرت. آن میتواند یکی از این مصادیق این آیه باشد وگرنه آیه در این سیاق نیست اصلاً, آیه درباره جهاد و جبهه و گرفتن غنیمت و هدف مجاهدین نیست, آیه اصل کلی را بیان کرده است. مسئله جهاد و اینها چندین آیه قبل از فراز گذشت, این یک فصل جدیدی از آیات سورهٴ مبارکهٴ «نساء» است و خداوند هم سمیع است و هم بصیر; هم شنواست و هم بیناست نیتها را میداند مصلحتها را میبیند و خواستههای افراد را میداند و به هر کسی برابر خواسته او عطا میکند.
معنای ثواب
پرسش:...
پاسخ: اصولاً ثواب به معنای امر اخروی نیست در مقابل کار است, مثل جامهای که انسان در بر میپوشد که از ثوب است یعنی پارچه لذا به کافر هم ثواب میدهند, ثواب میدهند میگویند جهنم, مثوبة است برای اینها ثواب است برای اینها, یعنی جامهای است که اینها تار و پودش را با اعمال خودشان بافتند چون ثواب در مقابل عمل هست; اگر کسی برای دنیا عمل کرد رفاه دنیا ثواب اوست دیگر. اختصاصی به آخرت ندارد.
پرسش:...
پاسخ: این همان سؤال به همان لسان حال و استعداد است, دیگر مثل اینکه فرمود: ﴿وَ آتاکُمْ مِنْ کُلِّ ما سَأَلْتُمُوهُ﴾; این ﴿آتاکُمْ مِنْ کُلِّ ما سَأَلْتُمُوهُ﴾ یک اصل کلی است به عنوان موجبه کلیه بیان شده, فرمود هر چه خواستید گرفتید در حالی که خیلی از دعاهای ما مستجاب نیست. این ﴿وَ آتاکُمْ مِنْ کُلِّ ما سَأَلْتُمُوهُ﴾ ظاهرش این است که هر چه از خدا خواستید گرفتید و خدا به شما داد, این معلوم میشود که دعا به زبان استعداد و به زبان حال است که مستجاب است و تخلفپذیر نیست وگرنه دعا به زبان مقال را گاهی استجابت میکند گاهی استجابت نمیکند, بعد فرمود: ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا کُونُوا قَوّامینَ بِالْقِسْطِ شُهَداءَ لِلّهِ وَ لَوْ عَلی أَنْفُسِکُمْ أَوِ الْوالِدَیْنِ وَ اْلأَقْرَبینَ إِنْ یَکُنْ غَنِیًّا أَوْ فَقیرًا فَاللّهُ أَوْلی بِهِما فَلا تَتَّبِعُوا الْهَوی أَنْ تَعْدِلُوا وَ إِنْ تَلْوُوا أَوْ تُعْرِضُوا فَإِنَّ اللّهَ کانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبیرًا﴾
لزوم قوّام به قسط بودن در مسألهٴ حکومت
در این بخشها که بسیاری از مسائل عمومی اسلام بازگو شد وقتی به مسئله حکومت یا مسئله قضا و امثالذلک میرسد آن هدف متوسط را کافی نمیداند. هدف متوسط این است که فرمود ما انبیا را با کتابهای الهی اعزام کردهایم: ﴿لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَ الْمیزانَ لِیَقُومَ النّاسُ بِالْقِسْطِ﴾; تا مردم به قسط قیام بکنند, این برای توده مردم. ولی اگر کسی مسئولیتی داشت او اگر بخواهد قائم به قسط باشد مشکل حل نمیشود, او باید قوام بالقسط باشد. بین قائم به قسط بودن و قوام به قسط بودن خب خیلی فرق است. یک امام جماعت با قیام به قسط مشکلش حل میشود, ولی یک سیاستمدار یا قاضی همین که عادل بود مشکلش حل نمیشود برای اینکه او امتحانهای زیادی در پیش دارد خیلیها ممکن است در بخشی از امتحانها موفق بشوند و در بخش دیگر از پا دربیایند شیطان هم حبائل فراوانی دارد هر کسی را به دام مخصوص او صید میکند لذا یک والی یک قاضی باید قوام بالقسط باشد اگر عادل بود به همین مقدار عدالت نمیتواند آن امتحانهای سنگین را پشت سر بگذارد این است که در کتابهای فقهی برای بسیاری از مسائل, عقل را کافی دانستند و در بخش قضا و مانند آن گفتند «یعتبر فی القاضی کمال العقل» این یک حساب دیگری دارد. خب هر کس مکلف است به نماز است مکلف به روزه است مکلف است که این محرمات را ترک کند در تکلیف, عقل کافی است ولی آیا همین عقلی که برای وجوب نماز و روزه و حرمت غیبت و دروغ کافی است با همین مقدار, عقل کسی میتواند مسئولیت سیاسی یا قضایی را به عهده بگیرد یا نه, «یعتبر فیه کمال العقل». این «کمال العقل» همان است که بشود قوام بالقسط تا در امتحانهای گوناگون سرفراز برآید ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا کُونُوا قَوّامینَ بِالْقِسْطِ﴾.
مطلب دیگر آن است که در بسیاری از موارد قرآن کریم یک تحلیل عقلی دارد.
معنای مدّعی و شاهد و منکر و بیان معنای جامع بین اینها
میفرماید شما چه در مسائل حکومت چه در مسائل قضا یا قاضی هستید یا شاهدید یا طرف دعوایید. اگر قاضی بودید که باید قوام بالقسط باشید. اگر شاهد بودید که باید ﴿شُهَدَاءَ لِلّهِ﴾ باشید و اگر طرف دعوا بودید باید به حق اقرار کنید در بخش قضا سمتی را قاضی به عهده دارد که میگویند قضا. یک سلسله سمتها و اوصافی است که مراجعین به محکمه قضا به آن اوصاف موصوفند: یکی مدعی است یکی مقر است یکی شاهد است یکی منکر است و مانند آن. بین ادعا و اقرار و شهادت یک جامع مشترکی است ـ گرچه هر کدام یک خصوصیت خاص به خود را دارند ـ جامع بین شهادت، اقرار، ادعا این است که کسی خبر بدهد برای ثبوت حقی «لأحدٍ علی احدٍ» این جامع بین اقرار، ادعا، شهادت است. کاری که قاضی انجام میدهد اخبار نیست انشاء است, او انشاء میکند میگوید «حکمت بأن المال یا حق للزید» کار قاضی انشاء است و اینها که به محکمه مراجعه میکنند اینها همهشان گزارش میدهند خبر میدهند; خبر میدهند از ثبوت حق «لاحدٍ علی آخر» این جامع. اگر این گزارش, «ثبوت حق لنفسه علی آخر» بود میشود ادعا اگر این گزراش «ثبوت الحق لآخر علی نفسه» بود میشود اقرار اگر این گزارش «ثبوت الحق لاحد علی آخر» بود «لغیر علی غیر» بود این میشود شهادت. شاهد آن است که بگوید زید از عمرو طلب دارد ادعا آن است که شخص بگوید من از زید طلب دارم. اقرار آن است که بگوید من به زید بدهکارم هر سه خبر است هیچ کدام انشاء نیست; منتها هر کدام خصوصیتی دارند.
موانع احتمالی قوّام به قسط بودن
آن جامع را در این آیه ملاحظه فرمود, لذا فرمود: ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا کُونُوا قَوّامینَ بِالْقِسْطِ شُهَداءَ لِلّهِ﴾ حالا که «لله» دارید شهادت میدهید ﴿وَلَوْ عَلَی أَنْفُسِکُمْ﴾ میشود اقرار ﴿أَوِ الْوالِدَیْنِ وَ اْلأَقْرَبینَ إِنْ یَکُنْ غَنِیًّا أَوْ فَقیرًا فَاللّهُ أَوْلی بِهِما﴾; فرمود چون محور عدالت و تقواست هیچ چیزی نمیتواند جلوی این قسط و عدل را بگیرد اگر کسی قوام بالقسط بود و اگر کسی شاهد لله بود, نه علاقه به خود و حب نفس مانع اعتراف به حق است لذا فرمود: ﴿وَ لَوْ عَلی أَنْفُسِکُمْ﴾, نه علاقه خانوادگی و خویشاوندی و قومی و قبیلگی و نژادی مانع آن است فرمود: ﴿أَوِ الْوالِدَیْنِ وَ اْلأَقْرَبینَ﴾, نه بینشهای اقتصادی است بالأخره انسان یک مشکلی دارد دیگر آنچه که مانع شهادت به قسط و عدل است یا حب به نفس است یا علاقه قوم و خویشی است یا مسائل خانوادگی است یا مسائل نژادی است یا تعصب ایلی و فامیلی است یا مسائل اقتصادی است بالأخره یک مشکلی دارد دیگر, آدمی که چیز میفهمد رایگان که جهنم نمیرود بالأخره انگیزهای دارد, فرمود هیچ کدام از این انگیزهها نمیتواند مانع قسط و عدل باشد, علاقه به خودتان را باید فدای علاقه به تقوا و عدل بکنید. شما خودتان را برای عدالت بخواهید, نه اینکه عدالت را برای خودتان, اطاعت به خدا را هدف قرار بدهید و خودتان را برای اطاعت از خدا بخواهید نه به عکس چون اینچنین است پس شاهد حق باشید ﴿وَ لَوْ عَلی أَنْفُسِکُمْ﴾; برضرر خود شما که شد یعنی اقرار هم کردید بکنید این برای این. اگر مسئله خانوادگی است مسائل داخلی است اینهم مانع اجرای قسط و عدل نشود ﴿أَوِ الْوالِدَیْنِ﴾ اگر خواستید ادعا کنید لأنفسکم یا للوالدین یا للأقربین آنکه گفتن ندارد اگر حق با آنهاست خب میگوییم, چون هم حق با آنهاست و هم شما انگیزه دارید برای گفتن. ولی اگر حق با آنها نبود علیه آنها بود چون انگیزه ندارید این قسط و عدل باید در شما انگیزه ایجاد کند لذا ﴿قَوّامینَ بِالْقِسْطِ شُهَداءَ لِلّهِ﴾ باشید ﴿وَ لَوْ عَلی أَنْفُسِکُمْ﴾ که این اهم است; اگر کسی حب نفس او مانع قسط و عدل نبود حب پدر و مادر به طریق اُولیٰ مانع نیست.
یک بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) دارد که در کافی مرحوم کلینی هست حضرت فرمود شما آدمهای عاقلی هستید من وقتی به خودم اجازه نمیدهم. که دستم به بیتالمال دراز بشود خب به شما هم یقیناً اجازه نمیدهم شما این مقدار را باید بفهمید که به من پیشنهاد ندهید, برای اینکه من خودم را بهتر از شما دوست دارم, وقتی به خودم اجازه ندهم خب به شما هم اجازه نمیدهم «فَلْیَصْدُقکُم أنْفُسَکم» این اهم را اول ذکرکرد فرمود: ﴿وَ لَوْ عَلی أَنْفُسِکُمْ﴾ بعد هم به مهم رسید که متوسط است بعد به درجه سوم اول خود آدم است و بعد مسائل داخلی پدر و مادر است و بعد بستگان نزدیک. فرمود: ﴿أَوِ الْوالِدَیْنِ﴾ اگر علیه پدر و مادر هم لازم بود شهادت بدهید کوتاهی نکنید. در مرحله سوم نوبت به آن بستگان نزدیک میرسد اگر بنا شد حقی را نسبت به عمو پسرعمو دایی پسردایی خاله پسرخاله و امثالذلک شهادت بدهید کوتاهی نکنید اینها مسائل حب نفس یا حب خانوادگی یا حب نژادی و قومی; هیچ کدام نباید مانع باشد.
پرسش:...
پاسخ: نه, آن مقدمه که اقرار، ادعا، شهادت یک جامعی دارند برای همین جهت بود دیگر که ادعا گزارش است, شهادت گزارش است, اقرار گزارش است ثبوت حق «لاحدٍ علی احدٍ» حالا این یک وقت است که ادعا است ثبوت حق لنفسه علی غیر است میشود ادعا, للغیر علی نفسه است میشود اقرار, للغیر علی الغیر است میشود شهادت.
پرسش:...
پاسخ: آن برای این است که کمتر اشتباه بکند دیگر. به هر حال مسئله شهادت یا مسئله اقرار یا مسئله ادعا یک جامع مفهومی دارند و تعدد و اختلاف مصداقی, این یک مطلب. لفظ در مصداق استعمال نمیشود در مفهوم و جامع استعمال شده است, این دو مطلب. اگر شهادت است یعنی گزارش به ثبوت حق «لاحدٍ علی احد» حالا خواه احد الطرفین خود شخص باشد یا طرفین, غیر شخص باشند.
پرسش:...
پاسخ: آن علی الوالدین است یا علی الاقربین; اما نسبت به خودش اگر کسی عادل بود دیگری آمد در محکمه شکایت کرد این زود اقرار بکند مسئله را ختم بکند دیگر. اگر کسی عادل است دیگر محکمه را معطل نکند که نیازی به سوگند باطل داشته باشد یا آن مدعی, چون بینهای ندارد و حلف مردودهای هم نکرد این شخص, حلف داشته باشد. فرمود اگر شما قوام بالقسط بودید حقی از غیر بر گردن شما بود خب زود اعتراف بکنید دیگر.
مطلب دیگر آن است که اگر حب نفس یا مسائل خانوادگی یا مسائل قومی و قبیله و عشیره و نژاد مانع نشد این را تحلیل کرد و فرمود که باید که مانع نباشد میرسند به مسائل اقتصادی.
تحلیل نحوهٴ مانعیّت مسایل اقتصادی در رعایت قسط
یک وقت است که انسان در یک جریانی حق را میداند, چون شهادت در محکمه عدل واجب است; نمیتواند بگوید من شهادت نمیدهم. اگر محکمه محکمه جور و ظلم بود که شهادت واجب نیست ولی اگر محکمه عدل و قسط بود شهادت, واجب است. اما مانع اجرای عدالت در شهادت گاهی غنای غنی است گاهی فقر فقرا, گاهی چون این شخص سرمایهدار است این شاهد به طمع سرمایه او یا ترس از قدرت سرمایهداری او از حق کتمان میکند حالا یا رغبتاً یا رهبتاً یا به سود او شهادت میدهد یا علیه او. حالا بخواهد به سود او شهادت بدهد برای اینکه طمعی در سرمایه او دارد یا از سرمایه او میترسد. بخواهد به علیه او شهادت بدهد, برای اینکه میگویند حالا انقلاب انقلاب محرومان و مستضعفان است ما باید شهادت بدهیم که این شخص که وضع مالیاش خوب است یک چیزی از او بگیریم, این نشد. بخواهد به له او شهادت بدهد بر خلاف عدل است بخواهد علیه او شهادت بدهد بر خلاف عدل است و هکذا در فقیر; اگر کسی فقیر بود کسی به سود او شهادت نداد برای تحقیر که خواست او را بیحرمتی بکند اینهم بر خلاف عدل است یا چون این فقیر است و محروم است و دستش به جایی نمیرسد علیه او شهادت داد اینهم برخلاف عدل است. پس فرمود هیچ مسئله اقتصادی جلوی اجرای عدل را نگیرد, چه اینکه هیچ مسئله نژادی و قومی و خانوادگی هم نباید جلوی عدل را بگیرد. ﴿إِنْ یَکُنْ غَنِیًّا﴾ آن مشهودٌ علیه یا مشهود له, گرچه مشهود له فعلاً محلّ بحث نیست مشهودٌ علیه است. ﴿إِنْ یَکُنْ غَنِیًّا أَوْ فَقیرًا فَاللّهُ أَوْلی بِهِما﴾ آن یک نظام دیگری دارد که حق فقرا را باید از اغنیا گرفت و به فقرا داد آن را حکومت اسلامی وظیفهاش این است دیگر باید این کار را بکند. حالا اگر حق یک فقیری را از غنی به عنوان ﴿خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَکِّیهِمْ بِها﴾ گرفت; فقیر حقی در مال غنی ندارد یک ادعای باطلی هم کرده است در یک تصادفی این شخص با این موتور زد به این عابر, به جرم اینکه او وضع مالیاش خوب است علیه او شهادت بدهند یا به صرف اینکه این راننده موتور جزء طبقه سه و چهار است به سود او شهادت بدهند, فرمود این کار را نکنید ﴿إِنْ یَکُنْ غَنِیًّا﴾ آن مشهودٌ علیه ﴿أَوْ فَقیرًا فَاللّهُ أَوْلی بِهِما﴾ و خدا سمیع و بصیر است. آنجا که باید فقر فقرا را با گرفتن حقوق آنها از اغنیا ترمیم کرد آن را خود شارع دستور داد حکومت اسلامی هم موظف است این کار را بکند ﴿خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ﴾. پس هیچ چیزی نمیتواند مانع اجرای قسط و عدل باشد, نه مسائل خانوادگی نه مسائل اقتصادی.
بررسی اطلاق آیه
میماند اطلاق این آیه که آیا این اطلاق, مُحَکَّم است یا بعضی از نصوص. اطلاق آیه این است که شهادت انسان نسبت به پدر و مادر هم مسموع است, در حالی که بعضی از فقها فرمودند شهادت فرزند نسبت به پدر و مادر اگر به نفع پدر باشد مسموع است ولی اگر علیه پدر باشد مسموع نیست, برای اینکه این یک نحو عقوق است این یک نحو تکذیب پدر است این یک نحو رنجاندن پدر هست و عقوق پدر و رنجاندن پدر جایز نیست. این سخن اگر با روایات معتبر تتمیم شد که درست است, اگر نشد با اطلاق آیه مخالف است. اطلاق آیه آن است که شهادت فرزند درباره پدر و مادر نافذ است; همان طوری که درباره مادر نافذ است درباره پدر هم نافذ است, حالا ببینیم روایات مسئله چیست.
«و الحمد لله رب العالمین»
- تهدید خدا به واگذاری حفاظت از دین به یک قوم خاص
- اطاعت دستورات الهی تنها راه رسیدن به دنیا
- اعتقاد مشرکین دربارهٴ آیت و خداوند
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَ لِلّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی اْلأَرْضِ وَ لَقَدْ وَصَّیْنَا الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلِکُمْ وَ إِیّاکُمْ أَنِ اتَّقُوا اللّهَ وَ إِنْ تَکْفُرُوا فَإِنَّ لِلّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی اْلأَرْضِ وَ کانَ اللّهُ غَنِیًّا حَمیدًا ﴿131﴾ وَ لِلّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی اْلأَرْضِ وَ کَفی بِاللّهِ وَکیلاً ﴿132﴾ إِنْ یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ أَیُّهَا النّاسُ وَ یَأْتِ بِآخَرینَ وَ کانَ اللّهُ عَلی ذلِکَ قَدیرًا ﴿133﴾ مَنْ کانَ یُریدُ ثَوابَ الدُّنْیا فَعِنْدَ اللّهِ ثَوابُ الدُّنْیا وَ اْلآخِرَةِ وَ کانَ اللّهُ سَمیعًا بَصیرًا ﴿134﴾ یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا کُونُوا قَوّامینَ بِالْقِسْطِ شُهَداءَ لِلّهِ وَ لَوْ عَلی أَنْفُسِکُمْ أَوِ الْوالِدَیْنِ وَ اْلأَقْرَبینَ إِنْ یَکُنْ غَنِیًّا أَوْ فَقیرًا فَاللّهُ أَوْلی بِهِما فَلا تَتَّبِعُوا الْهَوی أَنْ تَعْدِلُوا وَ إِنْ تَلْوُوا أَوْ تُعْرِضُوا فَإِنَّ اللّهَ کانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبیرًا ﴿135﴾
تقوی، سنگ آمیای قرآن
آن جمله ﴿وَ لَقَدْ وَصَّیْنَا الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلِکُمْ وَ إِیّاکُمْ﴾ نشان میدهد که امر به تقوا یک دستور جهانی انبیاست, اختصاصی به هیچ ملتی ندارد; فرمود: ﴿وَ لَقَدْ وَصَّیْنَا الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلِکُمْ وَإِیَّاکُمْ﴾ که این ﴿مِنْ قَبْلِکُمْ﴾ هم میتواند قید ﴿أُوتُوا﴾ باشد هم قید ﴿الَّذینَ﴾ ولی قید ﴿الَّذینَ﴾ باشد بهتر است یعنی این یک امر عمومی و عالمی است. یک بیان لطیفی در تفسیر قرطبی راجع به این جمله آمده است که این جمله «رحی آی القرآن» است یعنی این سنگ آسیای قرآن است که همه آیات قرآن با این سنگ میگردد, چون در همه آیات بالأخره یا بالمطابقه یا بالتضمن یا بالالتزام سخن از تقواست و تقوا هم یک امر بینالمللی است بین الادیان است بالأخره, گرچه دین بیش از یکی نیست. فرمود ما به همه امتها گفتیم عادل و با تقوا باشید, این یک مطلب.
تهدید خدا به واگذاری حفاظت از دین به یک قوم خاص
البته این ﴿إِنْ یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ أَیُّهَا النّاسُ وَ یَأْتِ بِآخَرینَ﴾ همان طوری که در بحث گذشته ملاحظه فرمودید ناظر به بیان قدرت خدا نیست که خدا قادر است شما را از بین ببرد و نسل تازه به بار بیاورد, برابر آنچه در سورهٴ مبارکهٴ «ابراهیم» بود که فرمود: ﴿إِنْ یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ وَ یَأْتِ بِخَلْقٍ جَدیدٍ ٭ وَ ما ذلِکَ عَلَی اللّهِ بِعَزیزٍ﴾ بلکه منظور آیه این است که اگر شما دین را یاری نکردید, ذات اقدس الهی شما را میبرد و مردانی را میآورد که مثل شما نباشند و حافظ دین او باشند. این آیهٴ ﴿إِنْ یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ أَیُّهَا النّاسُ وَ یَأْتِ بِآخَرینَ﴾ نظیر آیهٴ پایان سورهٴ «47» است که ﴿وَ إِنْ تَتَوَلَّوْا یَسْتَبْدِلْ قَوْمًا غَیْرَکُمْ ثُمَّ لا یَکُونُوا أَمْثالَکُمْ﴾ یعنی اگر شما اعراض کردید, خداوند گروه دیگری را میآورد که دیگر مثل شما با دین برخورد نمیکنند یعنی آیهٴ 38 سورهٴ «47» که به نام مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است و برابر آیه سورهٴ مبارکهٴ «مائده» است; آیهٴ 54 «مائده» که: ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا مَنْ یَرْتَدَّ مِنْکُمْ عَنْ دینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی اللّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَی الْمُؤْمِنینَ أَعِزَّةٍ عَلَی الْکافِرینَ یُجاهِدُونَ فی سَبیلِ اللّهِ وَ لا یَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ﴾.
شأن نزول آیهٴ 133
آنچه را که زمخشری نقل کرد بعدها مرحوم امینالاسلام در مجمعالبیان ذکر کرد و در تفسیر قرطبی به صورت ارسال مسلم یاد کرد که این آیهٴ محلّ بحث وقتی نازل شد یعنی آیه ﴿إِنْ یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ﴾ وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) دست روی دوش سلمان گذاشت, فرمود: «انهم قوم هذا» یعنی آنهایی که بعدها میآیند و خدا آنها را میآورد قوم همین مردند یعنی ایرانیاند, همین مضمون در ذیل آیهٴ 54 هم آمده است که ﴿فَسَوْفَ یَأْتِی اللّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ﴾. زمخشری میگوید «و یُروی» همین تعبیر در مجمع البیان هم هست که «یروی» ولی در تفسیر قرطبی به عنوان «یُروی» نیست [بلکه] به عنوان یک ارسال مسلّم است. میگوید وقتی این آیه نازل شد «ضرب رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) علی ظهر سلمان» دیگر نمیگوید «رُوی» یا «یروی».
عدم اختصاص آیه به مسائل حکومتی
خب آن حرف لطیف و ضمناً هشداردهندهای که هست این است که این آیه با «الناس» کار دارد, نه با گروه مخصوص. بنابراین اگر یک عده متصدی امور ولایی و سیاسی جامعه شدند یا یک عده متصدی امور نظامی یک جامعه شدند یا یک عده متصدی امور اقتصادی یک امت شدند و یا یک عده متصدی امور فرهنگی و دینی امتی شدند که این قسم چهارمش به ماها خطاب دارد. اگر این گروهی که متصدی امور دینی مردماند به وظیفه اصیل روحانیت و دیانت عمل نکنند و جامعه استحقاق پرورش را داشته باشد, خداوند اینها را میبرد یک عده طلاب فاضل متدین را به حوزهها راه میدهد, بعد میشوند عالم ربانی و به حق این امت قیام میکنند. حالا این چه در شهر باشد چه در روستا باشد چه در حوزهها که این چهارمی هشداری است به خود ماها. پس همان طوری که به مسئولین سیاسی یا به مسئولین نظامی و مانند آن هشدار میدهد که ﴿وَ إِنْ تَتَوَلَّوْا یَسْتَبْدِلْ قَوْمًا غَیْرَکُمْ ثُمَّ لا یَکُونُوا أَمْثالَکُمْ﴾ به کسانی هم که در زی روحانیتاند هشدار میدهد که اگر شما قدر این لباس را ندانستید, خدا شما را میبرد یک عده دیگر میآورد که روحانی واقعی باشند این ضمن اینکه یک استفاده لطیف و بجایی است از این آیه یک هشداری هم هست, چون اختصاصی به مسائل حکومت ندارد فرمود: ﴿إِنْ یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ أَیُّهَا النّاسُ وَ یَأْتِ بِآخَرینَ﴾ و نظیر آیهٴ سورهٴ «ابراهیم» نیست که ﴿إِنْ یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ وَ یَأْتِ بِخَلْقٍ جَدیدٍ ٭ وَ ما ذلِکَ عَلَی اللّهِ بِعَزیزٍ﴾ بلکه نظیر آیهٴ پایانی سورهٴ «47» است که ﴿وَ إِنْ تَتَوَلَّوْا یَسْتَبْدِلْ قَوْمًا غَیْرَکُمْ ثُمَّ لا یَکُونُوا أَمْثالَکُمْ﴾ و مؤید این همه بعضی از نصوص است که اگر کسی در زیّ روحانیت بود و عظمت این لباس را حفظ نکرد, خدا توفیق ادامه خدمت را از او سلب میکند «اعاذنا الله من شرور انفسنا و سیئات اعمالنا» خب.
بعد میرسیم به این جمله فرمود: ﴿مَنْ کانَ یُریدُ ثَوابَ الدُّنْیا فَعِنْدَ اللّهِ ثَوابُ الدُّنْیا وَ اْلآخِرَةِ وَ کانَ اللّهُ سَمیعًا بَصیرًا﴾; فرمود اگر کسی دنیا میخواهد میخواهد در دنیا راحت باشد ما با او چند مطلب را در میان میگذاریم. میگوییم حالا که دنیا میخواهی خب آخرت هم بخواه که جامع بین دنیا آخرت باشی چرا دنیا میخواهی, چرا از خدا فقط دنیا میخواهی این دعاهای تو, جامع باشد بگو: ﴿رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا حَسَنَةً وَ فِی اْلآخِرَةِ حَسَنَةً﴾ چرا از خدا فقط دنیا میخواهی؟ خدا هم دنیا دارد هم آخرت هر دو را از خدا بخواه این ناظر به مؤمنین اینها که مؤمناند و دارای همت متوسطاند خداوند میفرماید همتتان را تقویت کنید اگر دنیا میخواهید خب در کنار دنیا آخرت را هم طلب بکنید خدا که هر دو را دارد: ﴿فَعِنْدَ اللّهِ ثَوابُ الدُّنْیا وَ اْلآخِرَةِ﴾.
اطاعت دستورات الهی تنها راه رسیدن به دنیا
مطلب دوم آن است که گروهی دنیا میخواهند و خیال میکنند با اطاعت دستورات الهی دنیا نصیبشان نمیشود. میفرمایند باز هم اشتباه میکنی [چون] بر فرض دنیا بخواهید, خب خدا هم دنیا دارد هم آخرت. این ﴿فَعِندَ اللّهِ﴾ گرچه حرف حصر در او نیست; اما مفادش مفاد حصر است یعنی دنیا و آخرت فقط نزد خداست; شما اگر دنیا میخواهید باز هم از خدا بخواه, چون ﴿فَعِنْدَ اللّهِ ثَوابُ الدُّنْیا وَ اْلآخِرَةِ﴾ شاید از تقدیم خبر بر مبتدا بتوان حصر استفاده کرد یعنی شما که دنیا میخواهید دنیا و آخرت هر دو نزد خداست, خب حالا معصیت میکنید که به کجا برسید؟ از خدا اعراض کردید که به چه دسترسی پیدا کنید, ثواب دنیا و آخرت که عندالله است. پس دو تا نکته را این آیه دربردارد: یکی آنهایی که اهل اطاعتاند و اهل نیایش و دعا هستند; منتها همتشان این است که در دنیا مرفه باشند میفرماید که بخواهید که هم در دنیا مرفه باشید هم در آخرت; گروه دوم کسانیاند که کاری با آخرت ندارند کاری به دنیا دارند, خدا میفرماید شما که دنیا میخواهید دنیا که نزد غیر خدا نیست ﴿ثَوَابُ الدُّنْیَا وَالآخِرَةِ﴾ نزد خداست.
شاهد قرآنی بر مضمون آیهٴ 133
در این مضمون آیات سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» و مانند آنهم کمک میکند; آیهٴ هجده و نوزده سورهٴ «اسراء» این است: ﴿مَنْ کانَ یُریدُ الْعاجِلَةَ عَجَّلْنا لَهُ فیها ما نَشاءُ لِمَنْ نُریدُ ثُمَّ جَعَلْنا لَهُ جَهَنَّمَ یَصْلاها مَذْمُومًا مَدْحُوراً ٭ وَ مَنْ أَرادَ اْلآخِرَةَ وَ سَعی لَها سَعْیَها وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِکَ کانَ سَعْیُهُمْ مَشْکُورًا﴾; فرمود هر کس دنیا بخواهد باید مطمئن باشد که زمام دنیا به دست خداست; اینچنین نیست که به میل خود و به اندازه خود به هر کم و کیفی که خواست برسد این طور نیست ﴿مَنْ کانَ یُریدُ الْعاجِلَةَ﴾; کسی که دنیا را طلب میکند که یک امر شتابزده و نقد است چون زمامش به دست ماست, ﴿عَجَّلْنا لَهُ﴾ با این دو قید: ﴿ما نَشاءُ لِمَنْ نُریدُ﴾ به هر اندازهای که خود ما مصلحت بدانیم و به هر کسی که ما مصلحت بدانیم, پس اینچنین نیست که هر کس خواهان دنیا بود کماً و کیفاً آزاد باشد, بلکه کماً و کیفاً به مشیت اله وابسته است. ﴿عَجَّلْنا لَهُ فیها ما نَشاءُ لِمَنْ نُریدُ﴾ این همان است که در دعای شریف «ابوحمزه ثمالی» آمده است که خدایا «تَفعل ما تَشاء و لا یَفعل ما یَشاء غیرک» تو هر کار بخواهی میتوانی ولی دیگران مقدورشان نیست. بعد این پس به نحو موجبه جزئیه شد به نحو قضیه مهمله شد: ﴿عَجَّلْنا لَهُ فیها ما نَشاءُ لِمَنْ نُریدُ﴾ ولی نسبت به امر آخرت به نحو موجبه کلیه وعده داده است, فرمود: ﴿وَ مَنْ أَرادَ اْلآخِرَةَ وَ سَعی لَها سَعْیَها وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِکَ کانَ سَعْیُهُمْ مَشْکُورًا﴾, خب درباره دنیا خیلیها تلاش میکنند یا اصلاً نمیرسند یا به مقداری که خواستند نرسیدند. پس کماً و کیفاً به کوشش اینها وابسته نیست [بلکه] به مشیت اله وابسته است. ولی درباره آخرت وعده الهی این است که اگر کسی مؤمن بود یعنی حسن فاعلی داشت و عمل کرد هر اندازه که عمل کرد به او میرسد, حداقلش آن است ﴿وَ مَنْ أَرادَ اْلآخِرَةَ وَ سَعی لَها سَعْیَها﴾ این حسن فعلی, ﴿وَ هُوَ مُؤْمِنٌ﴾ حسن فاعلی; به خدا و قیامت و اصول دین معتقد باشد و کار خوب هم بکند این به نحو موجبه کلیه وعده داد, نه از نظر کمیت محدود کرد [و] نه از نظر کیفیت, فرمود: ﴿فَأُولئِکَ کانَ سَعْیُهُمْ مَشْکُورًا﴾. بعد هم در آیهٴ بیست فرمود که ما راه را برای هر دو گروه باز گذاشتیم: ﴿کُلاًّ نُمِدُّ هؤُلاءِ وَ هَؤُلاءِ﴾ ما هر دو گروه را مدد میکنیم امداد میکنیم یعنی اگر کسی به طرف دنیا خواست برود ما وسیلهاش را فراهم میکنیم; به طرف آخرت خواست حرکت کند وسیلهاش را فراهم میکنیم اینچنین نیست که راه فقط برای اهل آخرت باز باشد, اگر کسی دنیازده است خب ما او را امتحان میکنیم, اینچنین نیست که راه یک طرفه باشد [بلکه] راه برای آزمون دو طرفه باز است و آنچه در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» قبلاً گذشت که افراد, از نظر خواستار دو قسمتاند ناظر به همین بخش است. آیهٴ سورهٴ «بقره» این بود که وقتی مردم در سرزمین منا بعد از انجام مناسک جمع میشدند به نیاکانشان افتخار میکردند, به یاد گذشتهها بودند و مانند آن. آیه نازل شد که ﴿فَإِذا قَضَیْتُمْ مَناسِکَکُمْ فَاذْکُرُوا اللّهَ کَذِکْرِکُمْ آباءَکُمْ أَوْ أَشَدَّ ذِکْرًا﴾; فرمود به این فکر نباشید که نیاکانتان چه کردند به یاد خدا باشید آنگاه فرمود مردم دو دستهاند:
وضعیّت دنیا طلبان در دنیا و آخرت
﴿فَمِنَ النّاسِ مَنْ یَقُولُ رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا﴾; بعضیها منطقشان این است که دنیا میخواهند از خدا برای آنها حلال و حرام فرق نمیکند میخواهند راحت باشند; اما آیا میرسند یا نمیرسند آن را در سورهٴ «بقره» بحث نکرد [بلکه] در سورهٴ «اسراء» بحث فرمود. فرمود آنها که منطقشان این است که ﴿رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا﴾ همین نمیگویند ﴿رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا حَسَنَةً﴾ اینها حسنه دنیا نمیخواهند اینها دنیا میخواهند ﴿فَمِنَ النّاسِ مَنْ یَقُولُ رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا﴾ حالا چه حسنه چه سیئه, چه حلال چه حرام ﴿یَقُولُ﴾ نه یعنی «یتلفظ» یعنی منطقش این است, سیرت و سنتش این است. حالا میرسد یا نمیرسد آن را در سورهٴ «اسراء» فرمود که کماً و کیفاً به اراده اله وابسته است. ولی این را در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» بازگو کرد که فرمود این کسی که دنیا طلب است ﴿وَ ما لَهُ فِی اْلآخِرَةِ مِنْ خَلاقٍ﴾, چه اینکه در سورهٴ «اسراء» هم فرمود که ﴿جَهَنَّمَ یَصْلاها﴾. پس کسی که دنیا طلب است گاهی اصلاً نمیرسد گاهی به مقداری که خدا مصلحت میداند میرسد ولی آن اصل کلی این است که ﴿وَ ما لَهُ فِی اْلآخِرَةِ مِنْ خَلاق﴾.
پرسش:...
پاسخ: مشیشان این است اینها دو گروهند; آنهایی که ملحدند اصلاً از خدا چیزی نمیخواهند.
اعتقاد مشرکین دربارهٴ آیت و خداوند
آنها که مشرکند بتها را میپرستند برای رفاه دنیا, مشرکینی که خدا را قبول دارند میگویند که ﴿هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللّهِ﴾ اینها اربابشان یعنی بتها را میپرستند برای تأمین رفاه دنیا که میگویند: ﴿ما نَعْبُدُهُمْ إِلاّ لِیُقَرِّبُونا إِلَی اللّهِ زُلْفی﴾ که اینها زلفی و درجه عندالله میخواهند, نه درجه یعنی کسب کمالات معنوی و بهشت و امثال بهشت چون اینها به قیامت معتقد نیستند. اینها بتها را شفیع قرار میدهند که باران به موقع بیاید کشاورزی اینها دامداری اینها تأمین بشود همین! شفاعتی را که مشرکین قائل بودند اولاً هم برای شفعا و بتهایشان استقلال قائل بودند (یک) و هم در محدوده رفاه دنیا معتقد بودند (دو) اینها که شفاعت اخروی را معتقد نبودند. بنابراین این مشرکین در حجاز از خدا دنیا طلب میکردند. آیه نازل شد که اینها که از خدا دنیا طلب میکنند حکم اخروی اینها آتش است, حکم دنیوی اینها گاهی میرسند به خواستهشان گاهی هم نمیرسند, آنهم به اندازهای که خدا مصلحت بداند نه به اندازهای که اینها هوس دارند. خب, پس ﴿مَنْ کانَ یُریدُ ثَوابَ الدُّنْیا فَعِنْدَ اللّهِ ثَوابُ الدُّنْیا وَ اْلآخِرَةِ﴾.
بعضی از آقایان اهل تفسیر این را به بخشهای مجاهدین و امثال مجاهدین تطبیق کردند; گفتند اگر کسی قصد جهاد دارد و به جبهه میرود برای گرفتن غنیمتهای جنگی این اشتباه میکند, خب وقتی که به جبهه میروید به قصد غنیمت به قصد ثواب هم برو که هم ثواب دنیا را ببری و هم ثواب آخرت. آن میتواند یکی از این مصادیق این آیه باشد وگرنه آیه در این سیاق نیست اصلاً, آیه درباره جهاد و جبهه و گرفتن غنیمت و هدف مجاهدین نیست, آیه اصل کلی را بیان کرده است. مسئله جهاد و اینها چندین آیه قبل از فراز گذشت, این یک فصل جدیدی از آیات سورهٴ مبارکهٴ «نساء» است و خداوند هم سمیع است و هم بصیر; هم شنواست و هم بیناست نیتها را میداند مصلحتها را میبیند و خواستههای افراد را میداند و به هر کسی برابر خواسته او عطا میکند.
معنای ثواب
پرسش:...
پاسخ: اصولاً ثواب به معنای امر اخروی نیست در مقابل کار است, مثل جامهای که انسان در بر میپوشد که از ثوب است یعنی پارچه لذا به کافر هم ثواب میدهند, ثواب میدهند میگویند جهنم, مثوبة است برای اینها ثواب است برای اینها, یعنی جامهای است که اینها تار و پودش را با اعمال خودشان بافتند چون ثواب در مقابل عمل هست; اگر کسی برای دنیا عمل کرد رفاه دنیا ثواب اوست دیگر. اختصاصی به آخرت ندارد.
پرسش:...
پاسخ: این همان سؤال به همان لسان حال و استعداد است, دیگر مثل اینکه فرمود: ﴿وَ آتاکُمْ مِنْ کُلِّ ما سَأَلْتُمُوهُ﴾; این ﴿آتاکُمْ مِنْ کُلِّ ما سَأَلْتُمُوهُ﴾ یک اصل کلی است به عنوان موجبه کلیه بیان شده, فرمود هر چه خواستید گرفتید در حالی که خیلی از دعاهای ما مستجاب نیست. این ﴿وَ آتاکُمْ مِنْ کُلِّ ما سَأَلْتُمُوهُ﴾ ظاهرش این است که هر چه از خدا خواستید گرفتید و خدا به شما داد, این معلوم میشود که دعا به زبان استعداد و به زبان حال است که مستجاب است و تخلفپذیر نیست وگرنه دعا به زبان مقال را گاهی استجابت میکند گاهی استجابت نمیکند, بعد فرمود: ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا کُونُوا قَوّامینَ بِالْقِسْطِ شُهَداءَ لِلّهِ وَ لَوْ عَلی أَنْفُسِکُمْ أَوِ الْوالِدَیْنِ وَ اْلأَقْرَبینَ إِنْ یَکُنْ غَنِیًّا أَوْ فَقیرًا فَاللّهُ أَوْلی بِهِما فَلا تَتَّبِعُوا الْهَوی أَنْ تَعْدِلُوا وَ إِنْ تَلْوُوا أَوْ تُعْرِضُوا فَإِنَّ اللّهَ کانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبیرًا﴾
لزوم قوّام به قسط بودن در مسألهٴ حکومت
در این بخشها که بسیاری از مسائل عمومی اسلام بازگو شد وقتی به مسئله حکومت یا مسئله قضا و امثالذلک میرسد آن هدف متوسط را کافی نمیداند. هدف متوسط این است که فرمود ما انبیا را با کتابهای الهی اعزام کردهایم: ﴿لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَ الْمیزانَ لِیَقُومَ النّاسُ بِالْقِسْطِ﴾; تا مردم به قسط قیام بکنند, این برای توده مردم. ولی اگر کسی مسئولیتی داشت او اگر بخواهد قائم به قسط باشد مشکل حل نمیشود, او باید قوام بالقسط باشد. بین قائم به قسط بودن و قوام به قسط بودن خب خیلی فرق است. یک امام جماعت با قیام به قسط مشکلش حل میشود, ولی یک سیاستمدار یا قاضی همین که عادل بود مشکلش حل نمیشود برای اینکه او امتحانهای زیادی در پیش دارد خیلیها ممکن است در بخشی از امتحانها موفق بشوند و در بخش دیگر از پا دربیایند شیطان هم حبائل فراوانی دارد هر کسی را به دام مخصوص او صید میکند لذا یک والی یک قاضی باید قوام بالقسط باشد اگر عادل بود به همین مقدار عدالت نمیتواند آن امتحانهای سنگین را پشت سر بگذارد این است که در کتابهای فقهی برای بسیاری از مسائل, عقل را کافی دانستند و در بخش قضا و مانند آن گفتند «یعتبر فی القاضی کمال العقل» این یک حساب دیگری دارد. خب هر کس مکلف است به نماز است مکلف به روزه است مکلف است که این محرمات را ترک کند در تکلیف, عقل کافی است ولی آیا همین عقلی که برای وجوب نماز و روزه و حرمت غیبت و دروغ کافی است با همین مقدار, عقل کسی میتواند مسئولیت سیاسی یا قضایی را به عهده بگیرد یا نه, «یعتبر فیه کمال العقل». این «کمال العقل» همان است که بشود قوام بالقسط تا در امتحانهای گوناگون سرفراز برآید ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا کُونُوا قَوّامینَ بِالْقِسْطِ﴾.
مطلب دیگر آن است که در بسیاری از موارد قرآن کریم یک تحلیل عقلی دارد.
معنای مدّعی و شاهد و منکر و بیان معنای جامع بین اینها
میفرماید شما چه در مسائل حکومت چه در مسائل قضا یا قاضی هستید یا شاهدید یا طرف دعوایید. اگر قاضی بودید که باید قوام بالقسط باشید. اگر شاهد بودید که باید ﴿شُهَدَاءَ لِلّهِ﴾ باشید و اگر طرف دعوا بودید باید به حق اقرار کنید در بخش قضا سمتی را قاضی به عهده دارد که میگویند قضا. یک سلسله سمتها و اوصافی است که مراجعین به محکمه قضا به آن اوصاف موصوفند: یکی مدعی است یکی مقر است یکی شاهد است یکی منکر است و مانند آن. بین ادعا و اقرار و شهادت یک جامع مشترکی است ـ گرچه هر کدام یک خصوصیت خاص به خود را دارند ـ جامع بین شهادت، اقرار، ادعا این است که کسی خبر بدهد برای ثبوت حقی «لأحدٍ علی احدٍ» این جامع بین اقرار، ادعا، شهادت است. کاری که قاضی انجام میدهد اخبار نیست انشاء است, او انشاء میکند میگوید «حکمت بأن المال یا حق للزید» کار قاضی انشاء است و اینها که به محکمه مراجعه میکنند اینها همهشان گزارش میدهند خبر میدهند; خبر میدهند از ثبوت حق «لاحدٍ علی آخر» این جامع. اگر این گزارش, «ثبوت حق لنفسه علی آخر» بود میشود ادعا اگر این گزراش «ثبوت الحق لآخر علی نفسه» بود میشود اقرار اگر این گزارش «ثبوت الحق لاحد علی آخر» بود «لغیر علی غیر» بود این میشود شهادت. شاهد آن است که بگوید زید از عمرو طلب دارد ادعا آن است که شخص بگوید من از زید طلب دارم. اقرار آن است که بگوید من به زید بدهکارم هر سه خبر است هیچ کدام انشاء نیست; منتها هر کدام خصوصیتی دارند.
موانع احتمالی قوّام به قسط بودن
آن جامع را در این آیه ملاحظه فرمود, لذا فرمود: ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا کُونُوا قَوّامینَ بِالْقِسْطِ شُهَداءَ لِلّهِ﴾ حالا که «لله» دارید شهادت میدهید ﴿وَلَوْ عَلَی أَنْفُسِکُمْ﴾ میشود اقرار ﴿أَوِ الْوالِدَیْنِ وَ اْلأَقْرَبینَ إِنْ یَکُنْ غَنِیًّا أَوْ فَقیرًا فَاللّهُ أَوْلی بِهِما﴾; فرمود چون محور عدالت و تقواست هیچ چیزی نمیتواند جلوی این قسط و عدل را بگیرد اگر کسی قوام بالقسط بود و اگر کسی شاهد لله بود, نه علاقه به خود و حب نفس مانع اعتراف به حق است لذا فرمود: ﴿وَ لَوْ عَلی أَنْفُسِکُمْ﴾, نه علاقه خانوادگی و خویشاوندی و قومی و قبیلگی و نژادی مانع آن است فرمود: ﴿أَوِ الْوالِدَیْنِ وَ اْلأَقْرَبینَ﴾, نه بینشهای اقتصادی است بالأخره انسان یک مشکلی دارد دیگر آنچه که مانع شهادت به قسط و عدل است یا حب به نفس است یا علاقه قوم و خویشی است یا مسائل خانوادگی است یا مسائل نژادی است یا تعصب ایلی و فامیلی است یا مسائل اقتصادی است بالأخره یک مشکلی دارد دیگر, آدمی که چیز میفهمد رایگان که جهنم نمیرود بالأخره انگیزهای دارد, فرمود هیچ کدام از این انگیزهها نمیتواند مانع قسط و عدل باشد, علاقه به خودتان را باید فدای علاقه به تقوا و عدل بکنید. شما خودتان را برای عدالت بخواهید, نه اینکه عدالت را برای خودتان, اطاعت به خدا را هدف قرار بدهید و خودتان را برای اطاعت از خدا بخواهید نه به عکس چون اینچنین است پس شاهد حق باشید ﴿وَ لَوْ عَلی أَنْفُسِکُمْ﴾; برضرر خود شما که شد یعنی اقرار هم کردید بکنید این برای این. اگر مسئله خانوادگی است مسائل داخلی است اینهم مانع اجرای قسط و عدل نشود ﴿أَوِ الْوالِدَیْنِ﴾ اگر خواستید ادعا کنید لأنفسکم یا للوالدین یا للأقربین آنکه گفتن ندارد اگر حق با آنهاست خب میگوییم, چون هم حق با آنهاست و هم شما انگیزه دارید برای گفتن. ولی اگر حق با آنها نبود علیه آنها بود چون انگیزه ندارید این قسط و عدل باید در شما انگیزه ایجاد کند لذا ﴿قَوّامینَ بِالْقِسْطِ شُهَداءَ لِلّهِ﴾ باشید ﴿وَ لَوْ عَلی أَنْفُسِکُمْ﴾ که این اهم است; اگر کسی حب نفس او مانع قسط و عدل نبود حب پدر و مادر به طریق اُولیٰ مانع نیست.
یک بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) دارد که در کافی مرحوم کلینی هست حضرت فرمود شما آدمهای عاقلی هستید من وقتی به خودم اجازه نمیدهم. که دستم به بیتالمال دراز بشود خب به شما هم یقیناً اجازه نمیدهم شما این مقدار را باید بفهمید که به من پیشنهاد ندهید, برای اینکه من خودم را بهتر از شما دوست دارم, وقتی به خودم اجازه ندهم خب به شما هم اجازه نمیدهم «فَلْیَصْدُقکُم أنْفُسَکم» این اهم را اول ذکرکرد فرمود: ﴿وَ لَوْ عَلی أَنْفُسِکُمْ﴾ بعد هم به مهم رسید که متوسط است بعد به درجه سوم اول خود آدم است و بعد مسائل داخلی پدر و مادر است و بعد بستگان نزدیک. فرمود: ﴿أَوِ الْوالِدَیْنِ﴾ اگر علیه پدر و مادر هم لازم بود شهادت بدهید کوتاهی نکنید. در مرحله سوم نوبت به آن بستگان نزدیک میرسد اگر بنا شد حقی را نسبت به عمو پسرعمو دایی پسردایی خاله پسرخاله و امثالذلک شهادت بدهید کوتاهی نکنید اینها مسائل حب نفس یا حب خانوادگی یا حب نژادی و قومی; هیچ کدام نباید مانع باشد.
پرسش:...
پاسخ: نه, آن مقدمه که اقرار، ادعا، شهادت یک جامعی دارند برای همین جهت بود دیگر که ادعا گزارش است, شهادت گزارش است, اقرار گزارش است ثبوت حق «لاحدٍ علی احدٍ» حالا این یک وقت است که ادعا است ثبوت حق لنفسه علی غیر است میشود ادعا, للغیر علی نفسه است میشود اقرار, للغیر علی الغیر است میشود شهادت.
پرسش:...
پاسخ: آن برای این است که کمتر اشتباه بکند دیگر. به هر حال مسئله شهادت یا مسئله اقرار یا مسئله ادعا یک جامع مفهومی دارند و تعدد و اختلاف مصداقی, این یک مطلب. لفظ در مصداق استعمال نمیشود در مفهوم و جامع استعمال شده است, این دو مطلب. اگر شهادت است یعنی گزارش به ثبوت حق «لاحدٍ علی احد» حالا خواه احد الطرفین خود شخص باشد یا طرفین, غیر شخص باشند.
پرسش:...
پاسخ: آن علی الوالدین است یا علی الاقربین; اما نسبت به خودش اگر کسی عادل بود دیگری آمد در محکمه شکایت کرد این زود اقرار بکند مسئله را ختم بکند دیگر. اگر کسی عادل است دیگر محکمه را معطل نکند که نیازی به سوگند باطل داشته باشد یا آن مدعی, چون بینهای ندارد و حلف مردودهای هم نکرد این شخص, حلف داشته باشد. فرمود اگر شما قوام بالقسط بودید حقی از غیر بر گردن شما بود خب زود اعتراف بکنید دیگر.
مطلب دیگر آن است که اگر حب نفس یا مسائل خانوادگی یا مسائل قومی و قبیله و عشیره و نژاد مانع نشد این را تحلیل کرد و فرمود که باید که مانع نباشد میرسند به مسائل اقتصادی.
تحلیل نحوهٴ مانعیّت مسایل اقتصادی در رعایت قسط
یک وقت است که انسان در یک جریانی حق را میداند, چون شهادت در محکمه عدل واجب است; نمیتواند بگوید من شهادت نمیدهم. اگر محکمه محکمه جور و ظلم بود که شهادت واجب نیست ولی اگر محکمه عدل و قسط بود شهادت, واجب است. اما مانع اجرای عدالت در شهادت گاهی غنای غنی است گاهی فقر فقرا, گاهی چون این شخص سرمایهدار است این شاهد به طمع سرمایه او یا ترس از قدرت سرمایهداری او از حق کتمان میکند حالا یا رغبتاً یا رهبتاً یا به سود او شهادت میدهد یا علیه او. حالا بخواهد به سود او شهادت بدهد برای اینکه طمعی در سرمایه او دارد یا از سرمایه او میترسد. بخواهد به علیه او شهادت بدهد, برای اینکه میگویند حالا انقلاب انقلاب محرومان و مستضعفان است ما باید شهادت بدهیم که این شخص که وضع مالیاش خوب است یک چیزی از او بگیریم, این نشد. بخواهد به له او شهادت بدهد بر خلاف عدل است بخواهد علیه او شهادت بدهد بر خلاف عدل است و هکذا در فقیر; اگر کسی فقیر بود کسی به سود او شهادت نداد برای تحقیر که خواست او را بیحرمتی بکند اینهم بر خلاف عدل است یا چون این فقیر است و محروم است و دستش به جایی نمیرسد علیه او شهادت داد اینهم برخلاف عدل است. پس فرمود هیچ مسئله اقتصادی جلوی اجرای عدل را نگیرد, چه اینکه هیچ مسئله نژادی و قومی و خانوادگی هم نباید جلوی عدل را بگیرد. ﴿إِنْ یَکُنْ غَنِیًّا﴾ آن مشهودٌ علیه یا مشهود له, گرچه مشهود له فعلاً محلّ بحث نیست مشهودٌ علیه است. ﴿إِنْ یَکُنْ غَنِیًّا أَوْ فَقیرًا فَاللّهُ أَوْلی بِهِما﴾ آن یک نظام دیگری دارد که حق فقرا را باید از اغنیا گرفت و به فقرا داد آن را حکومت اسلامی وظیفهاش این است دیگر باید این کار را بکند. حالا اگر حق یک فقیری را از غنی به عنوان ﴿خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَکِّیهِمْ بِها﴾ گرفت; فقیر حقی در مال غنی ندارد یک ادعای باطلی هم کرده است در یک تصادفی این شخص با این موتور زد به این عابر, به جرم اینکه او وضع مالیاش خوب است علیه او شهادت بدهند یا به صرف اینکه این راننده موتور جزء طبقه سه و چهار است به سود او شهادت بدهند, فرمود این کار را نکنید ﴿إِنْ یَکُنْ غَنِیًّا﴾ آن مشهودٌ علیه ﴿أَوْ فَقیرًا فَاللّهُ أَوْلی بِهِما﴾ و خدا سمیع و بصیر است. آنجا که باید فقر فقرا را با گرفتن حقوق آنها از اغنیا ترمیم کرد آن را خود شارع دستور داد حکومت اسلامی هم موظف است این کار را بکند ﴿خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ﴾. پس هیچ چیزی نمیتواند مانع اجرای قسط و عدل باشد, نه مسائل خانوادگی نه مسائل اقتصادی.
بررسی اطلاق آیه
میماند اطلاق این آیه که آیا این اطلاق, مُحَکَّم است یا بعضی از نصوص. اطلاق آیه این است که شهادت انسان نسبت به پدر و مادر هم مسموع است, در حالی که بعضی از فقها فرمودند شهادت فرزند نسبت به پدر و مادر اگر به نفع پدر باشد مسموع است ولی اگر علیه پدر باشد مسموع نیست, برای اینکه این یک نحو عقوق است این یک نحو تکذیب پدر است این یک نحو رنجاندن پدر هست و عقوق پدر و رنجاندن پدر جایز نیست. این سخن اگر با روایات معتبر تتمیم شد که درست است, اگر نشد با اطلاق آیه مخالف است. اطلاق آیه آن است که شهادت فرزند درباره پدر و مادر نافذ است; همان طوری که درباره مادر نافذ است درباره پدر هم نافذ است, حالا ببینیم روایات مسئله چیست.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است