- 963
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 129 و 130 سوره نساء
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 129 و 130 سوره نساء"
- احکام اخلاقی، فقهی و توحیدی مربوط به خانواده
- عدم امکان رعایت عدالت در علاقه قلبی نسبت به همسران متعدد
- بیان طلاق به عنوان راه حل نهایی
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَ لَنْ تَسْتَطیعُوا أَنْ تَعْدِلُوا بَیْنَ النِّساءِ وَ لَوْ حَرَصْتُمْ فَلا تَمیلُوا کُلَّ الْمَیْلِ فَتَذَرُوها کَالْمُعَلَّقَةِ وَ إِنْ تُصْلِحُوا وَ تَتَّقُوا فَإِنَّ اللّهَ کانَ غَفُوراً رَحیماً ﴿129﴾ وَ إِنْ یَتَفَرَّقا یُغْنِ اللّهُ کُلاًّ مِنْ سَعَتِهِ وَ کانَ اللّهُ واسِعاً حَکیماً﴿130﴾
احکام اخلاقی، فقهی و توحیدی مربوط به خانواده
استفتایی که درباره زنها شده است ﴿وَیَسْتَفْتُونَکَ فِی النِّسَاءِ﴾ ذات اقدس الهی، فتاوای خود را درباره زنها مشخص کرد، فرمود: ﴿قُلِ اللّهُ یُفْتیکُمْ فیهِنَّ﴾ . فتوای الهی درباره زنها، شامل احکامی است که بعضی از آنها گذشت و حکمی که در این ﴿لَنْ تَسْتَطیعُوا أَنْ تَعْدِلُوا بَیْنَ النِّساءِ﴾ است این است که یک سلسله حکمهای اخلاقی است و یک سلسله حکمهای فقهی است و یک سلسله حکمهای الهی و توحیدی است. آن سلسله احکامی که مربوط به فقه است آن، انجامش دشوار نیست، چون اساس احکام فقهی بر سهولت است، دین سَمحه سهل با عسر و حرج هماهنگ نیست و آن احکام فقهی و حقوق خانوادگی عبارت از تهیه مسکن مناسب، غذای مناسب و پوشاک مناسب که فرمود: ﴿أَسْکِنُوهُنَّ مِنْ حَیْثُ سَکَنْتُمْ﴾ یا آنچه مقدور شماست که تعبیر به وُجْد کرده است یعنی «ما تَجِدُونه». اینها کار آسانی است، سخت نیست و مسئله حق المقاسمه است که آنهم عملاً قابل اجراست، اینها حکمهای فقهی است، البته حقوق متقابلی هم مرد بر زن دارد. حقوق اخلاقی همان احسان، رعایت تواضع، عدم تحمیل و مانند آن است. آن حکمهای توحیدی، مربوط به محبت میشود که شما به غیر خدا دل نبندید وگرنه مشکلاتی، دامنگیرتان خواهد شد. آن بحث، در نوع این آیات، کمتر حضور و ظهور دارد، چون آن بحث، اختصاصی به مسائل خانوادگی ندارد. خب، آنچه درباره ﴿یَسْتَفْتُونَکَ فِی النِّساءِ قُلِ اللّهُ یُفْتیکُمْ فیهِنَّ﴾ آمده است، این فتواهای حقوقی و فقهی است از یک سو و اخلاقی است از سوی دیگر.
تفاوت مصداقی در استعمال «إن خفتم» در آیه سوم
یکی از آن مسائلی که مربوط به تعدد زوجات است، نه اصل ازدواج این است که در همین سورهٴ مبارکهٴ «نساء» آیهٴ سوم همین سوره ﴿وَ إِنْ خِفْتُمْ أَلاّ تُقْسِطُوا فِی الْیَتامی فَانْکِحُوا ما طابَ لَکُمْ مِنَ النِّساءِ مَثْنی وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلاّ تَعْدِلُوا فَواحِدَةً أَوْ ما مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ﴾. این دو تا ﴿إِنْ خِفْتُمْ﴾ که در همان آیهٴ سه آمده است، به دو جریان نظر دارد. جریان اول این بود که فرمود اگر میترسید که قسط و عدل را درباره اموال صغار رعایت نکنید، اگر آن شهامت را ندارید و میترسید که تعدی کنید، با زنهای دیگر ازدواج کنید: ﴿وَ إِنْ خِفْتُمْ أَلاّ تُقْسِطُوا فِی الْیَتامی فَانْکِحُوا ما طابَ لَکُمْ مِنَ النِّساءِ﴾ یعنی «مِن النساء الاُخَر». حالا در کنار این ازدواج، حکم دیگری را ذکر کرد، فرمود: ﴿مَثْنی وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ﴾ تعدد زوجات را هم آنجا امضا فرمود تا چهار زن بعد، هم فرمود: ﴿فَإِنْ خِفْتُمْ أَلاّ تَعْدِلُوا فَواحِدَةً﴾؛ فرمود اگر مقدورتان نیست که بین زنها عدل را رعایت کنید، میترسید به ظلم بیفتید و به حرام آلوده بشوید، بیش از یک زن نگیرید. اصل عدالت، بر هر مسلمانی واجب است یعنی بر هر مسلمانی واجب است که عادل باشد، به طوری که پشت سر هر مسلمانی بتوان نماز خواند. این عدالت، شرط صحت اقتداست و مانند آن؛ اما مخصوص ائمه جمعه و جماعات نیست [بلکه] تکلیف همه است یعنی بر هر مسلمانی واجب است عادل باشد. عادل یعنی کسی که کارهای واجب را انجام میدهد و کارهای حرام را انجام نمیدهد و این تکلیف همه است. پس اینچنین نیست که عدالت، مخصوص یک گروه خاص باشد. شرط امامت است، شرط استماع صیغه طلاق و مانند آن است ولی مخصوص یک گروه معین نیست [بلکه] بر هر مسلمانی واجب است عادل باشد، زیرا عدل معنایش همان است که یاد شد.
درباره خصوص مسائل داخلی، یک امر جدیدی نیست. انسان در مسائل داخلی و خانوادگی باید عادل باشد بر او واجب است عادل باشد. حالا اگر دو تا همسر گرفت، چون اجرای عدل یک امر دشواری است در خصوص این، این را بالصراحة ذکر فرمود: ﴿فَإِنْ خِفْتُمْ أَلاّ تَعْدِلُوا فَواحِدَةً﴾ یعنی در بخش اول همان آیه فرمود اگر میترسید که در اموال یتامی ، عدل را رعایت نکنید، با زنان بیوه اصلاً ازدواج نکنید، برای اینکه آن صغار و ایتامی که دارای مالاند به خانه شما خواهند آمد یا شما به خانه آنها خواهید رفت و آلوده میشوید به مال یتیم. در ذیل همان آیه فرمود اگر با آن زنها و با آن بیوهها ازدواج نکردید، با زنهای دیگر ازدواج میکنید، میتوانید تا چهار زن با آنها ازدواج کنید و این در صورتی است که عدالت را رعایت کنید و اگر میترسید که عدالت را رعایت نکنید، ازدواج بیش از یک زن بر شما حرام است: ﴿فَإِنْ خِفْتُمْ أَلاّ تَعْدِلُوا فَواحِدَةً أَوْ ما مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ﴾ این حکم را در آیهٴ سه همین سورهٴ مبارکهٴ «نساء» مشخص کرد.
عدم امکان رعایت عدالت در علاقه قلبی نسبت به همسران متعدد
الآن که فرمود: ﴿و یَسْتَفْتُونَکَ فِی النِّساءِ﴾ بقیه احکامی که مربوط به اصول ازدواج و خانوادگی است دارد ذکر میکند. میفرماید: ﴿وَ لَنْ تَسْتَطیعُوا أَنْ تَعْدِلُوا بَیْنَ النِّساءِ وَ لَوْ حَرَصْتُمْ﴾ مسئله رعایت عدل در نفقه، در کسوه، در مسکن و حق القَسم، اینها عدل حقوقی و عدل فقهی است که اجرایش آسان است، سخت نیست. ولی از نظر علاقه قلبی و محبت، آن دست کسی نیست. یک وقت است خلق و خوی کسی با شوهر سازگارتر از دیگری است، شوهر به او علاقه بیشتری دارد، اینها قابل کنترل و تعدیل نیست. فرمود شما نمیتوانید بین زنها از نظر علاقههای قلبی و درونی، عدل را رعایت بکنید، بر شما واجب هم نیست، خیلی خود را به زحمت نیندازید ﴿وَ لَنْ تَسْتَطیعُوا﴾ این ﴿لن﴾ برای نفی مؤکد است نه مُؤبد، چون نفی ابدی، غایتپذیر نیست. در خیلی از موارد است که کلمه «لن» مغیا به غایت است، این کار را نمیکنم ﴿حَتّی یَأْذَنَ لی أَبی﴾ که یکی از برادران یوسف در همان آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ «یوسف» هست که این حرف را زده که تا پدرم یعقوب(سلام الله علیه) اذن ندهد، من برنمیخیزم . خب، اگر «لن» برای نفی ابد میبود، دیگر مغیا به غایت نمیشد و این «لن» برای نفی مؤکد است نه مؤبد. در اینجا فرمود که ﴿وَ لَنْ تَسْتَطیعُوا أَنْ تَعْدِلُوا بَیْنَ النِّساءِ وَ لَوْ حَرَصْتُمْ﴾ ولو هم خیلی بخواهید ریاضت بکشید، این مقدورتان نیست. گرایشهای قلبی، مقدور انسانهای عادی نیست، فقط اوحدی از انسانها هستند که صاحبدلاند وگرنه دیگران مصحوب دلاند، نه صاحب دل. خیلی باید تلاش و کوشش کرد که انسان، صاحبدل باشد، صاحب مال شدن، صاحب بدن شدن، صاحب سخن شدن سخت نیست؛ اما صاحبدل شدن به حقیقت سخت است یعنی انسان، طوری بر دلش مسلط باشد که غیر رضای حق، چیزی در این دل خطور نکند، از نظر علاقه هم عادل باشد. این کار، کار صاحبدلان است، نه کسانی که دل بر آنها مسلط است.
فرمود که شما مقدورتان نیست که عدل را بین زنها از نظر علاقه قلبی حفظ بکنید. از نظر علاقههای عملی، قابل حفظ است. حالا درباره رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم)، درباره حضرت امیر(علیه الصلاة و علیه السلام) دو تا حدیث هست، حالا آنها ممکن است بگوییم معصوماند ولی درباره بعضی از صحابه، باز مشابه این آمده. درباره پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل شده است که آن قدر عدل فقهی و حقوقی را بین زنها اجرا میکرد که در هنگام بیماری دوران آخر عمرش دستور میداد هر روز بسترش را در یکی از این حجرهها و در یکی از این اتاقها پهن کنند، با اینکه بیمار بود و حتی وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) در حالی که مثلاً منزل یکی از همسرها بود، هنگام اذان یا نماز، همانجا وضو میگرفت، دیگر به خانه دیگری نمیرفت وضو بگیرد، حتی وضو گرفتن را هم تقسیم میکرد . بعضی از اصحاب هم که دارای دو عیال بودند و در جریان طاعون هر دو مُردند، این در اینکه کدام یک را قبل از دیگری دفن بکند که احترام محفوظ بماند، قرعه زد . این کارها را اصحاب میکردند که مسائل حقوقی و تا حدودی اخلاقی و فقهی است؛ اما بحث قلبی، مقدور افراد عادی نیست، لذا فرمود: ﴿وَ لَنْ تَسْتَطیعُوا أَنْ تَعْدِلُوا بَیْنَ النِّساءِ وَ لَوْ حَرَصْتُمْ﴾.
شبهه زنادقه در ناهماهنگی آیه محل بحث با آیهٴ 3
بعضی از زنادقه به اصحاب امام صادق(سلام الله علیه) عرض کردند که این آیهٴ ﴿وَ لَنْ تَسْتَطیعُوا﴾ با آن آیهٴ سوم سورهٴ «نساء» هماهنگ نیست، برای اینکه اینجا با نفی مؤکد دارد که هرگز یعنی برایتان سخت است، مؤکداً بدانید که نمیتوانید عدل را بین زنها اجرا کنید. در آیهٴ سوم سورهٴ «نساء» فرمود که اگر میترسید که با ایتام که دارای مالاند، ازدواج کنید، با زنهای دیگر ازدواج کنید، حالا یکی دو تا یا سه تا یا چهار تا. بعد هم فرمود: ﴿فَإِنْ خِفْتُمْ أَلاّ تَعْدِلُوا فَواحِدَةً﴾ پس اصل تعدد ازدواج را آیهٴ سوم تجویز کرده است، در حالی که همین آیهٴ محل بحث میفرماید که شما هر چند علاقه و کوشش اعمال بکنید ولو حریص هم باشید که عدل را رعایت کنید، مقدورتان نیست. خب، شرط تعدد ازدواج، عدل است، اینجا هم که فرمود رعایت عدل مقدور شما نیست، پس این دو تا آیه با هم هماهنگ نیست، برای اینکه آنجا فرمود عدل، مقدور شماست، اینجا فرمود مقدور شما نیست. برای اینکه اینجا دارد ﴿فَإِنْ خِفْتُمْ أَلاّ تَعْدِلُوا﴾ یعنی اصل را بر این قرار داد که میتوانید عادلانه عمل کنید، بعد متفرع کرد که اگر میترسید عدل را رعایت نکنید، بیش از یک زن نگیرید ولی اینجا دارد که نمیتوانید اصلاً عدل را رعایت کنید، این دو تا حرف با هم هماهنگ نیست .
جواب امام صادق (ع) به شبهه
این شخص از کوفه حرکت کرده، آمده به حجاز، حضور امام صادق(سلام الله علیه). عرض کرد که بین این آیه و آیهٴ سوم سورهٴ «نساء» هماهنگی نیست. حضرت فرمود موضوع دو تاست. آنجا مسئله فقهی و حقوقی است، اینجا مسئله روانی است. آنجا فرمود که بر شما رعایت عدل در حق نفقه، حق اسکان، حق کِسوَة، حق المقاسمه واجب است. اگر میترسید که این حد را رعایت نکنید، بیش از یک زن نگیرید. اینجا مسئله حقوقی یا مسئله فقهی مطرح نیست [بلکه] اینجا مسئله روانی است. فرمود نمیتوانید و بر شما واجب هم نیست که حالا شما از نظر علاقههای قلبی، بین این زنها عدل رعایت کنید: ﴿وَ لَنْ تَسْتَطیعُوا أَنْ تَعْدِلُوا بَیْنَ النِّساءِ وَ لَوْ حَرَصْتُمْ﴾ این حرف را که این صحابی از حجاز از محضر امام صادق(سلام الله علیه) گرفت و به عراق آورد، آن مردی که در عراق این مطلب را سؤال کرد گفت «هذا ما حَمَلْتَه من الحجاز» ؛ اینها سوغات حجاز است، این حرفی نیست که مثل شماها با فکرتان دریافت کرده باشید. به هر تقدیر، این آیه ناظر به مسئله عدالت قلبی است که بر انسان واجب نیست، آن آیهٴ سوم ناظر به مسئله عدالت حقوقی و فقهی است که بر هر کسی واجب است و مقدور هم هست. عدهای خواستند گرفتار همان روشنفکری شدند، خواستند بگویند قرآن کریم، تعدد ازدواج را منع کرده است. برای اینکه در اوایل سورهٴ «نساء» تعدد ازدواج را مشروط به عدل کرد و در آیهٴ محلّ بحث ﴿وَ لَنْ تَسْتَطیعُوا﴾ عدالت را نفی کرد یعنی فرمود شما مقدورتان نیست. خب، اگر تعدد ازدواج مشروط است به عدالت از یک سو و عدالت هم مقدور نیست از سوی دیگر، پس تعدد ازدواج مشروط نیست. این خیال کسی که گفت بین این دو تا آیه هماهنگی نیست، پس اسلام تعدد ازدواج را منع کرده است. در حالی که آنجا تعدد ازدواج، مشروط به عدل حقوقی و فقهی است که مقدور همه است.
زمینه سازی برای برای حکم فقهی و حقوقی
اینجا آن عدالتی که نفی شده است، عدالت قلبی است که بر کسی واجب نیست؛ منتها این زمینهای است برای حکم فقهی و حقوقی. فرمود: ﴿وَ لَنْ تَسْتَطیعُوا أَنْ تَعْدِلُوا بَیْنَ النِّساءِ وَ لَوْ حَرَصْتُمْ﴾ حالا که نمیتوانید از نظر روانی، صاحبدل باشید و بر قلبتان مسلط باشید که از نظر محبت و گرایش بین زنها، عدل را رعایت کنید، اگر به کسی علاقه بیشتری از دیگری دارید، آن دیگری را بلاتکلیف نگذارید: ﴿فَلا تَمیلُوا کُلَّ الْمَیْلِ فَتَذَرُوها کَالْمُعَلَّقَةِ﴾ واجب نیست که از نظر روانی، عادل باشید یعنی اگر پنجاه درصد به این زن علاقه دارید، پنجاه درصد هم به زن دیگر علاقه داشته باشید، این دیگر دست شما نیست، این مربوط به خلق و خوی آدم است. گاهی میبینید دو نفر در یک حجره زندگی میکنند، دو تا پسرند یا دو تا مردند یا دو تا دخترند یا دو تا زناند، اینها گاهی گرایشهای اخلاقیشان فرق میکند. یا دو تا دوستی که دارند علاقهشان به یکی از این دو، بیش از دیگری است. این مربوط به آداب و سنن و نحوه رفتار و کردار و خصوصیتهای اخلاقی است. در همه انسانها هست. گاهی انسان دو تا برادر دارد به یکی دلبستهتر از دیگری است یا دو تا خواهر دارد، به یکی دلبستهتر از دیگری است. این اخلاق و آداب و سنن و رسوم، یکسان نیست در ایجاد گرایشها. همهاش که مسئله غریزه نیست، آنچه شیرازه خانواده را تشکیل میدهد ﴿وَ جَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً﴾ است. به هر تقدیر، این گونه از گرایشها، دست انسان نیست [بلکه] مربوط به خلق و خوی طرف است و رعایت عدل اینچنینی هم واجب نیست، پس آنکه واجب است مقدور انسان است [و] آنکه مقدور انسان نیست، واجب نیست ولی یک زمینه فقهی و حقوقی دارد. فرمود که اگر شما رعایت عدل مقدورتان نیست، واجب هم نیست. ولی افراط نکنید که اگر به کسی خیلی علاقه دارید، دیگری را بلا تکلیف بگذارید: ﴿فَتَذَرُوها کَالْمُعَلَّقَةِ﴾. زن معلقه یعنی زنی که به جایی بند نیست؛ نه شوهر او را طلاق میدهد تا تشکیل خانواده جدید بدهد، نه با او به سر میبرد که خانواده قبلی خود را حفظ بکند، این میشود بلاتکلیف. فرمود این کار دیگر حرام است این کار، کار حقوقی و اخلاقی است، مقدور شماست و حرام هم است. پس ﴿وَ لَنْ تَسْتَطیعُوا أَنْ تَعْدِلُوا بَیْنَ النِّساءِ وَ لَوْ حَرَصْتُمْ﴾ حالا آن مقداری که مقدورتان نیست، واجب هم نیست ولی مبادا این زمینه بشود برای تعدی به زن در مسائل حقوقی و اخلاقی ﴿فَلا تَمیلُوا کُلَّ الْمَیْلِ﴾ حالا اگر به کسی علاقهمند شدید، اینچنین نیست که همه گرایش شما متوجه به آن یک نفر باشد و دیگری را بلاتکلیف بگذارید و حقوق او را نفقه او را، کسوه او را حق المقاسمه او را نپردازید: ﴿فَتَذَرُوها کَالْمُعَلَّقَةِ﴾.
روایت لطیفی از پیامبر (ص)
از طریق اهل سنت از رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) رسیده است که اگر کسی دو تا عیال داشت و بین اینها عدل را رعایت نکرده است: «جاءَ یوم القیامة وَ أحَدُ شِقَّیْه مائِل»؛ در قیامت طوری محشور میشود که یک طرف بدنش یا فلج است یا کج است یا منحرف است یا از کار افتاده است، بالأخره نیم تنه و نیم بدنه محشور میشود، برای اینکه عدل را رعایت نکرده. این از آن لطایف روایاتی است که حالا در جوامع روایی آنها هست که اگر کسی بین دو تا همسر، عدل را رعایت نکرده است «جاء یوم القیامة و أحَدُ شقَّیْه مائِل» . حالا این اختصاصی به مسائل خانوادگی ندارد، اصولاً ظالم اینچنین محشور میشود؛ منتها حالا برای اهمیت مسئله خانوادگی این را بازگو کردند. فَتَحَصَّل که آیهٴ محلّ بحث، با آیهٴ سوم سورهٴ «نساء» کاملاً هماهنگاند، آن راجع به مسائل حقوقی و فقهی است. فرمود که آن میل قلبی شما باعث نشود که خدای ناکرده در مسائل حقوقی تعدی کنید. حالا به کسی علاقه بیشتری دارید، داشته باشید. حالا الآن شما دو تا آقا زاده دارید یکی تحصیل کرده است عالم است زاهد است به او علاقه بیشتری دارید، چون هر دو واجب النفقه شمایند، اینچنین نیست که یکی را کنار سفره بنشانید یکی را ننشانید، هر دو واجب النفقه شمایند. آن مقداری که در اختیار شما نیست، تکلیف شما هم نیست. آن کسی که واقعاً مورد علاقه شماست، او را با یک میل قلبی بیشتر دوست دارید، آن یکی که حرف شما را گوش نمیدهد، خیلی مورد علاقه شما نیست. و اما هر دو واجب النفقه شمایند، هر دو که واجب النفقه شمایند، بالأخره شما باید لباس هر دو را تهیه کنید، غذای هر دو را تأمین کنید، مسکن هر دو را تأمین کنید. خب، به هر تقدیر پس این دو تا آیه کاملاً با هم هماهنگاند. بعد هم فرمود که اینچنین نیست که شما این را بلاتکلیف بگذارید و ذات اقدس الهی از این صحنه باخبر نباشد: ﴿وَ إِنْ تُصْلِحُوا وَ تَتَّقُوا فَإِنَّ اللّهَ کانَ غَفُوراً رَحیماً﴾ اولاً آن اختلافها را اصلاح کنید و با تقوا به سر ببرید که این تقوای ﴿وَ أُحْضِرَتِ اْلأَنْفُسُ الشُّحَّ﴾ هست که تقوای پرهیز از آن خواستههاست. فرمود خواستههای خود را تحمیل نکنید، این هنر قرآن کریم است. اولاً به انسان راهنمایی میکند که دلبسته بودن به خواستههای درونی یا گناه است یا اگر گناه نباشد، دلیلی بر جواز تحمیل نیست. خیلی از چیزهاست که جزء سلایق شخصی خود شماست، این را بر کسی تحمیل نکنید. فرمود: ﴿وَ أُحْضِرَتِ اْلأَنْفُسُ الشُّحَّ﴾ هر کسی به خواستههای خود به سلیقه خود به افکار خود علاقهمند است؛ اما این را دیگر بر دیگری تحمیل نکند ﴿وَ مَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾ . اینجا هم فرمود: ﴿وَ إِنْ تُصْلِحُوا وَ تَتَّقُوا﴾ قبلاً فرمود: ﴿وَ أُحْضِرَتِ اْلأَنْفُسُ الشُّحَّ﴾؛ هر کسی در درون جان او، علاقه به خواستههای او و معتقدات او هست و اگر کسی از این خطر برهد، به فلاح میرسد. اینجا هم باز فرمود: ﴿وَ إِنْ تُصْلِحُوا وَ تَتَّقُوا﴾ در مسائل خانوادگی، هیچ کدام از این زوجین، نظر شخصی خود را بر دیگری تحمیل نکند. این نه مرد سالاری است نه زن سالاری، بلکه دین سالاری است در حقیقت.
بیان طلاق به عنوان راه حل نهایی
بعد فرمود که حالا اگر این چهار بخش یاد شده، هیچ کدام کارآمد نبود درباره کسی، اینچنین نیست که راه بسته باشد حالا بهترین راه برای اینها بعد از بسته شدن آن چهار راه یاد شده، طلاق است. فرمود: ﴿وَ إِنْ یَتَفَرَّقا﴾؛ حالا که از یکدیگر فاصله گرفتند ﴿یُغْنِ اللّهُ کُلاًّ مِنْ سَعَتِهِ وَ کانَ اللّهُ واسِعاً حَکیماً﴾؛ هم خدا برای این مرد همسر مناسبی فراهم میکند، هم برای آن زن شوهر مناسبی، اینچنین نیست که اینها باید بسوزند و بسازند، این طور نیست. چهار راه را ذات اقدس الهی در کنار هم ارائه کرده است، هم مسائل اخلاقی را، هم مسائل روانی را، هم مسائل فقهی را، هم بخشهای حقوقی را. فرمود حالا اگر نشد اینها رعایت بشوند خب، طلاق میگیرند. از آن به بعد «ابغض الحلال» میشود محبوب خدا. فرمود: ﴿وَ إِنْ یَتَفَرَّقا﴾ یعنی اگر زن و شوهر از هم جدا شدند ﴿یُغْنِ اللّهُ کُلاًّ مِنْ سَعَتِهِ﴾؛ خدایی که واسع است و حکیم، هم برای مرد امکان تجدید فراش را فراهم میکند، هم برای زن امکان تجدید تشکیل خانواده را فراهم میکند، هم مسائل همسریابی را تأمین کند، هم مسائل نفقه و کسوه را. اینکه فرمود: ﴿یُغْنِ اللّهُ کُلاًّ مِنْ سَعَتِهِ﴾ بخشی از اینکه به مسائل مالی برمیگردد، در آیهٴ 32 سورهٴ مبارکهٴ «نور» آمده که ﴿وَ أَنْکِحُوا اْلأَیامی مِنْکُمْ وَ الصّالِحینَ مِنْ عِبادِکُمْ وَ إِمائِکُمْ إِنْ یَکُونُوا فُقَراءَ یُغْنِهِمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ﴾؛ فرمود شما ازدواج بکنید، ساده زیستن را فراموش نکنید و اگر کسی فقیر است، خدا او را از سعه خود بینیاز میکند. این همان طوری که حدوثاً را شامل میشود، بقائاً را هم شامل میشود. همان طوری که شامل ازدواج ابتدایی میشود، شامل تجدید فراش بعد الفراق هم خواهد شد. لذا فرمود: ﴿وَ إِنْ یَتَفَرَّقا یُغْنِ اللّهُ کُلاًّ مِنْ سَعَتِهِ﴾ خب، آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ «نور» اختصاصی به ازدواج ابتدایی ندارد، مخصوصاً أیِّم را هم ذکر کرده است ﴿وَ أَنْکِحُوا اْلأَیامی مِنْکُمْ وَ الصّالِحینَ مِنْ عِبادِکُمْ وَ إِمائِکُمْ﴾ «أیِّم» آن شوهر کردهها را هم شامل میشود. به هر تقدیر، خدایی که واسع است و حکیم، هم در بدو تشکیل خانواده، هم در ادامه تشکیل خانواده، این پایان این بخش است که فرمود: ﴿وَ کانَ اللّهُ واسِعاً حَکیماً﴾ که بحث ما به وسعت رحمت الهی و حکمت الهی ختم شده است.
نکاتی جهت استفاده بیشتر از ماه مبارک رمضان
از آن جهت که در آستانه ماه مبارک رمضان هستیم و بحثهای حوزه هم تعطیل میشود، خواستم عرض کنم که شما «سیروا علی اسم الله» این ماه مبارک را هم با عنایت الهی _انشاءالله_ مسافرت میکنید یا اگر مسافرت ندارید، کارهای تحقیقی را ادامه میدهید، آن برنامه اصلی ما این باشد که در خدمت قرآن باشیم. اولاً اگر سخنرانی هست، سعی بکنیم که قبل از سخنرانی، آن محفوظات قبلیمان را یکبار بر قرآن کریم عرضه کنیم و از قرآن کریم، آیاتی را، مطالبی را استنباط کنیم، بعد عرضه کنیم. چون سخنی اگر بنا شد بر دلی اثر کند، همان کلام الله است. حرفهای زید و عمرو آن اثر را ندارد، ما واقعاً اگر میخواهیم مردم اصلاح بشوند، محور را قرآن قرار بدهیم و چون قرآن از عترت جدا نیست، روایات مناسبی که در ذیل هر آیه هست، آنها را هم انسان جمعبندی میکند در کنار آیات، آن روایات را هم ارائه میکند تا یک گروهی را بالأخره بسازد.
لزوم تعلیم در کنار تبلیغ
مطلب دیگر آن است که بالأخره شما به لطف الهی، جزء علما و محققیناید. حالا هر جا تشریف بردید یک سخنرانی عمومی دارید که این جنبه تبلیغی دارد. یک کار تعلیمی هم داشته باشید. بالأخره در هر جایی چند نفر افراد خاص هستند که سطح درکشان از دیگران بالاتر است، برای آنها جلسات خصوصی داشته باشید حالا یا در روزهای ماه مبارک رمضان یا در شبهای ماه مبارک رمضان، خیلی هم طول نکشد، سه ربع، حداکثر یک ساعت که شما با آنها بحث تفسیری داشته باشید، آنها را با قرآن آشنا کنید تا آنها بالأخره از قرآن لذت ببرند. آدم وقتی چیزی را میفهمد، لذت میبرد بکوشید که در کنار تبلیغ، تعلیمی هم داشته باشید یعنی یک عده را واقعاً عالم بکنید. چون تبلیغ یک اثر بسیار خوبی دارد؛ منتها اثر مقطعی است، اثر موعظه است که انسان باید حرفها را به دیگران برساند و ابلاغ کند؛ اما دیگران یادشان میرود. ولی اگر شما جلسه تعلیمی داشته باشید، این جلسه تعلیمی میتواند در طول سال هم ادامه داشته باشد، به خواست خدا، بعد هم آنها یک عده دیگری را بسازند. این را فریقین نقل کردند که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) وارد مسجدی شد، آن روز که بلندگو که نبود که اگر یک مجلس یا یک سخنرانی یا یک درس در یک مسجد هست، دیگر جا برای درس دیگر نباشد، اینها حلقه حلقه نشسته بودند در مسجد، قبل از بلندگو هم در همین مسجدها هم همین طور بود. در یک مسجد وسیع، ممکن بود چند حوزه درس و حلقه درس تشکیل بشود. وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) که وارد مسجد شدند، دیدند که دو تا حلقه کنار هم با یک فاصله مشخصی مشغول گفتگو هستند. حضرت فرمود آنها چه میکنند. عرض کرد یک جا حلقه دعاست، آنجا دعا و مناجات و ذکر حق و یاد حق دارند. اینجا حلقه تعلیم و تعلّم و درس و اشکال و جواب است، فرمود: «کِلا المجلسَیْن علی خیرٍ ... و إنّما بُعِثتُ معلماً هؤلاء افضل ثمّ جَلَس معهم»؛ فرمود هر دو جلسه خوب است، هم جلسه دعا خوب است، هم جلسه درس و بحث. ولی من معلمم، آمده در جلسه درس اینها نشسته. این معلوم میشود که هر دو گروه راه حق را طی میکنند، بعضی از راه موعظه و مناجات و اینها بهتر پیش میآیند، بعضی از راههای معرفت و درک و اینها بهتر پیشرفت میکنند. البته هم آن مناجات و دعا انسان را به معرفت فرامیخواند، هم بحثهای معرفتی و علمی و تحقیق، انسان را به مناجات دعوت میکند: «کلا المجلسین علی خیر ... و إنّما بُعِثتُ معلماً هؤلاء افضل ثم جلس معهم» قهراً هم سخنرانیهای شما به لطف الهی محورهای اصلی و مایههای اصلیاش قرآن و روایات خواهد بود، هم آن جلسههای تعلیمی شما اینچنین خواهد شد.
قطع نکردن رابطه پس از تبلیغ
هر جا هم که تشریف بردید، بعد هم برگشتید، رابطهتان را قطع نکنید، بگذارید آنها با شما به وسیله شما با حوزه علمیه رابطه داشته باشند، کتاب برایشان بفرستید، مقاله برایشان بفرستید که این جامعه را عالم بکنید. جامعه عالم، از هر گزندی محفوظ است. مردم وقتی چیزی را بفهمند، او را میپذیرند.
لزوم کار بر روی نسل نو
این دوتا بیان یکی در نهجالبلاغه هست، یکی هم سخنی است رسمی که از حضرت رسول(صلّی الله علیه و آله و سلّم) رسیده است و آن دو تا بیان را برای این عرض میکنم که شما بزرگان و محققین و علما سعی کنید این نوجوانها و نسل نو را ترک نکنید، نگویید اینها اهل بازیاند. اینها اگر شما اینها را به علم دعوت نکنید و سطح کارتان را تنزل ندهید که به دست اینها برسد، دیگران اینها را ضبط میکنند و میگیرند. بازی هم حدی دارد و اگر اینها را به بازی گرفتند، دیگر برگشتش سخت است. شما لااقل بکوشید این گرایش و علاقه به معارف و علوم الهی را در این نوسالها زنده کنید.
روایتی از علی (ع) درباره قلب نوجوان
وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) در همان نامهای که در نهجالبلاغه هست، برای حسن بن علی(سلام الله علیهما) نوشت، با اینکه اینها خانواده عصمتاند و نیازی به این نصایح نیست ولی برای تعلیم و تربیت ما این مطلب را وجود مبارک امیرالمومنین به امام مجتبی(علیهم السلام) بیان کرد. فرمود پسرم تو جوانی! «و إنّما قَلبُ الحَدَث کالارض الخالِیة»؛ دل یک انسان نوجوان مثل زمین موات است «ما اُلْقِی فیها مِن شیءٍ قَبِلَتْه» ؛ زمین موات را هر کسی شیار کرد و آب بست و بذرافشانی کرد، هر بذری به زمین موات بدهند، این سبز میکند. حالا خواه سیب و گلابی باشد، خواه حنظل. فرمود جوان این است. نگویید این بچهٴ عالم است، از پدرش یاد میگیرد، او پدرش را در کنار سفره میبیند. معمولاً علما و محققین خستگیهایشان را در کنار سفره با مجلس انس میگذرانند، لذا تاثیر اینها در فرزندانشان کم است و خیلی کماند علمایی که در داخل منزل، مثل خارج منزل با لباس رسمی زندگی کنند. شما مثلاً سیره بسیاری از علما که میبینید _اینها که به جایی رسیدهاند_ این است که با فرزندانشان در داخل منزل به صورت رسمی زندگی میکردند یعنی اینچنین نبود که طرز نشستن اینها، طرز حرف زدن اینها، طرز خندیدن اینها، طرز غذا خوردن اینها خیلی با مهمانیهای دیگر فرق کرده باشد. یک آدم مؤدب، در منزل در کنار سفره هم که نشسته است وزین و سنگین است. این بدون اینکه بچهها را یاد بدهد، سنت او و سیرت عملی او آموزنده است. با بچهها مؤدب حرف زدن، هرگز درشتی نکردن، برای آنها شخصیت قائل شدن و اگر اختلاف نظری با همسرش دارد در کنار بچهها مطرح نکردن، این همین است. این سه تا دستور فقهی و اخلاقی که در سورهٴ مبارکهٴ «نور» داده شد، برای همین است که بچهها، پدر و مادر را به لباس غیر رسمی و در لباس غیر رسمی نبینند. فرمود بچه مادامی که نمیفهمد که نمیفهمد، همین که فهمید [و] بد و خوب را تشخیص میدهد، یادش بدهید که وقتی بخواهد در اتاق مخصوص پدر و مادر بیاید در بزند. اولاً در را ببندید، تا او آشنا نشد در را ببندید. وقتی که آشنا شد حالا چه در باز چه در بسته یعنی باز نیست، بسته است ولی خواه قفل بکنید خواه نکنید، که این در سه حالت از وقتهای شبانه روز، در بزند، اجازه بگیرد تا پدر و مادر خودشان را جمع بکنند، با لباس رسمی، آن وقت بچه وارد اتاقشان بشود. فرمود سه بار از اوقات شبانهروز این بچههای شما در اتاق شما نیایند، مگر با اجازه قبلی که شما خودتان را جمع بکنید، با لباس عادی، آن وقت بیاید ﴿مِنْ قَبْلِ صَلاةِ الْفَجْرِ وَ حینَ تَضَعُونَ ثِیابَکُمْ مِنَ الظَّهیرَةِ وَ مِنْ بَعْدِ صَلاةِ الْعِشاءِ﴾ ؛ فرمود قبل از نماز صبح که لباس خواب تنتان هست، هنوز لباس رسمی نپوشیدید، بچههایتان نیایند. نیمروز خستهاید، در اتاق خاصتان رفتید، لباستان را گرفتید [و] لباس رسمی در بر ندارید، بچه در اتاق شما نیاید ﴿وَ مِنْ بَعْدِ صَلاةِ الْعِشاءِ﴾ که میخواهید بخوابید، لباس خواب در بر کردهاید دیگر بچه در اتاقتان نیاید ﴿ثَلاثُ عَوْراتٍ لَکُمْ﴾ این عورت است یعنی مؤدب بودن، ستر عورت است و انسان، جامه خواب در بر داشته باشد، بچهها او را ببینند این کشف عورت است. خب، دینی که این قدر نازککاری دارد و ظریف کاری دارد، اجازه نمیدهد که بچه پدر و مادر را با لباس غیر رسمی و غیر عادی ببینند، چنین بچهای هم وزین و مؤدب خواهد شد. ولی باز هم برای او چون پدر را مکرر میبیند، حرفهای او شاید در دلش کمتر اثر کند. شما این نوسالها را این نورسها را به هر جا رفتید برای اینها یک جلساتی هم داشته باشید. مطلب اول در نهجالبلاغه هست که قلب جوان، مثل زمین موات است که هر بذری را در این زمین موات پاشیدند، این سبز میشود .
روایتی از پیامبر (ص) در تکمیل روایت قبلی
آن بیان دیگر در سخنان وجود مبارک رسول(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است که «مَن اَحیا ارضاً میتة فهی له» که این از حضرت آمده است و در جوامع روایی ما هم از اهلبیت(علیهم السلام) رسیده است که زمین موات را هر کس احیا کرد برای اوست ، این دیگر اختصاصی به زمین ندارد، زمینه هم همین طور است. خب، زمینه موات را هر کس که احیا کرد برای او میشود. اگر در دل یک نوآموز، دانشآموز که یک قلب روشن دارند ولی این زمینه، موات است، دیگری فکر باطل القا کرد، صاحب آن دل میشود، مالک آن قلوب خواهد شد. بعد حالا شما بگویید نظام، نظام اسلامی است، سخن ما در آنها اثر ندارد، این یک افسوس نابجایی است، برای اینکه ما دیر جنبیدیم. قبل از اینکه دیگری بذرافشانی کند، شما این سرزمین را بروید و احیا کنید، وقتی احیا کردید برای شما میشود. یکی از ترفندهای سازمان ملل و نقدی که بر نظام اسلامی دارند این است که یکی از مراسم حقوق بشر این است که پدر و مادر، حق تبلیغ نسبت به فرزند را ندارند. بگذارید فرزند رشد بکند، بالا بیاید، جوان بشود خودش در انتخاب راه آزاد است. این، خواسته استکبار است، .میخواهند این جوان تا شانزده سال، به شانزده سالگی که رسید یا آنجا که معیار بلوغشان هجده سال است، هجده سال آزاد باشد همه این تبلیغات، به طرف او تهاجم بکنند، بعد شما بیایید راه به او نشان بدهید. از آن به بعد او دیگر راهپذیر نیست؛ اما اسلام آمده گفته تا این بچه میرود حرف بفهمد، به او چیز یاد بدهید. در داخله منزل، شما از تشریفات بکاهید ولی برای هر کدام از فرزندانتان یک رختخواب جدا داشته باشید؛ «فَرِّقوا بینَ أولادِکم فی المضاجع اذا بَلغوا سَبْعَ سِنین» همان دینی که به ما دستور ساده زیستن داد، این قسمت را فهماند دیگر جای ساده زیستن نیست، برای تک تک فرزندانتان باید رختخواب جدا داشته باشید، همین که به هفت ساله رسیدند. دو تا برادر، دو تا خواهر، یک برادر و یک خواهر را در رختخواب نخوابانید، زیر یک کرسی، کنار هم _الآن که رخت بر بسته ولی_ نخوابانید اینها را: «یُفرّق بین الغِلمان و النساء فی المضاجع اذا بلغوا عَشْر سِنین» مثلاً در حداکثر.
دستور قرآن بر تربیت کودکان بر مبنای عفت و ادب
خب، میبینید دین در عین حال که دستور قناعت و ساده زیستن میدهد، مهمترین عنصر اخلاقیاش، همان دستور عفت و ادب است که چه در این حدیث و چه در آن آیات سورهٴ «نور» دارد میدهد ، که اینها عفیف و مودب بار بیایند. حالا بیگانهها اصرارشان بر این است و اشکالشان بر اسلام این است و اسلام را به عنوان عضو سازمان حقوق ملل، مسلمین را و نظام اسلامی را با این شرط میپذیرند که این ماده قانونی را هم امضا بکند، در حالی که هرگز قرآن چنین چیزی را امضا نمیکند و این اختلاف اساسی نظام جمهوری اسلامی با آنها هم همین است که ما باید فرزندها را همان لحظه که چیز میفهمند، به اصول اسلامی آشنا بکنیم. آنها میگویند نه، تا بالغ نشد تا خودش مکلف نشد آزاد است، حق تبلیغ ندارید [که] این مخالف حقوق بشر است. از آن طرف میفرماید که وحی اینچنین است که بچهها را قبل از اینکه دیگران سمپاشی بکنند، شما بذر صحیح بیفشانید تا قلبهای اینها گلستان بشود، این «مَن احیا ارضاً میتةً فهی له» . بنابراین طبق آن بیانی که وجود مبارک امیرالمؤمنین فرمود و این بیانی که رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمودند، این نوجوانها را حتما شما عزیزان باید دریابید. اقامه نماز جماعت در مدرسهها بسیار خوب است و ما بکوشیم که واقع، مبلغ باشیم. مبلغ باشیم نه یعنی سخنرانی، اگر نوشته بخوانیم که سخنخوانی است، حرف عادی بزنیم که سخنرانی است، اینها را نمیگویند تبلیغ. یک سنت و سیرتی داشته باشیم که این مکتب ما، این قدر نفوذ بکند برود تا مغز و قلب این جوان بنشیند که بلوغ بکند در قلب او، نه به گوش او، این را میگویند در حقیقت، تبلیغ یعنی رساندن پیام وحی، به قلب و مغز این شنونده. آن با اقامه نماز جماعت است در مدارس و جذب آنهاست و تشکیل جلسات خصوصی اینهاست. بین نوسال و سالمند هم اختلاف فکری است و افق فکریشان فرق میکند. یک جلسه به درد هر دوی آنها نمیخورد، این است که آنها را هم _انشاءالله_ سعی کنید که از تعلیمات شما استفاده کنند.
اهمیت نظام جمهوری اسلامی
نظام اسلامی را هم که میدانید بالأخره الآن مهمترین موهبت الهی روی زمین، همین نظام است. مبادا کسی خدای ناکرده خیال بکند که چهار تا خلاف شرع است، چهار تا، چهل تا، چهارصد تا، چهار هزار تا، اینها همیشه بود ولی آن عنصرهای اصلی نظام، نظام الهی است. الآن حکومتی که ما در آن فضای باز نفس میکشیم، به استثنای حکومت چند ساله رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) اگر با حکومت خود حضرت امیر(سلام الله علیه) مقایسه بکنیم، میبینید یک حکومت بهتر از حکومت حضرت علی(سلام الله علیه) است؛ منتها باید در دو فصل، حسابها را کاملاً از هم جدا کرد. یک فصلی است مربوط به شخص حضرت علی(صلوات الله و سلامه علیه)، این به استثنای رسول اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) أحدی نه در گذشته مثل حضرت امیر بود، نه در آینده. اینها کسانیاند که واقعاً ملائکه شاگرد اینها هستند، در پیشگاه اینها ساجدند. این سجدهای که برای آدم کردند منظور، انسان کامل است، نه شخص آدم ابوالبشر و این انسان کامل، همواره هستند. امروز وجود مبارک حضرت ولی عصر(ارواحنا فداه) مسجود ملائکه است، این مدبرات امر در پیشگاه ولّی عصر خاضع و ساجدند، آن یک قضیه تاریخی نبود، این نظیر سجده سهو یا سجده شکر ما نیست که زمان و زمینبردار باشد، آن نشئه، نه نشئه زمان است، نه نشئه زمین ﴿إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا ِلآدَمَ﴾ همیشه هست و شیطان، همیشه در برابر انسان به استکبار مشغول است و ملائکه همیشه در پیشگاه انسان کامل خاضع و خاشعاند. حساب اهلبیت(صلوات الله و سلامه علیهم اجمعین) واقعاً جداست. این حدیث، هم در کلمات رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هست، هم در نهجالبلاغه هست، هم در بیانات نورانی امام رضا(سلام الله علیه) . آنکه پیغمبر فرمود، فرمود: «لا یُقاسُ بنا احد» . در نهجالبلاغه به اسم ظاهر ذکر کرد، نه ضمیر یعنی احدی با اهلبیت، قابل قیاس نیست . اینها همه نگاران مکتب نرفتهاند که معلم ملائکهاند، نه تنها معلم صد مدرساند. پس این فصل اول که مربوط به شخص اینهاست. حکومت، تنها به رهبر نیست، به حضور مردم هم است.
برتری نظام جمهوری اسلامی از حکومت علی (ع) از جهت حضور مردم و کارگزاران
خب، حکومت حضرت علی(سلام الله علیه) را بارها به عرضتان رسید، افرادی اداره میکردند که آن صالحان بسیار کم بودند، اکثری نه مردم، در صحنه بودند، نه کارگزاران او رو به راه بودند. اما جریان مردم که جنگ جمل و جنگ صفین و جنگ نهروان را پشت سر هم علیه حضرت، تحمیل کردند. حضرت همین که به امامت رسید، به جنگ داخلی مشغول شد تا آن آخر که عرض کرد خدایا! من دیگر خسته شدم، من را از این مردم بگیر، این مردم را هم از من بگیر. بدتر از مرا به اینها بده . این «شراً» [که در این روایت آمده] این افعل تعیینی است در حقیقت، یعنی من خیرم، شر را به اینها بده و خیر بهتر از اینها را به من بده، شاید یک خیر نسبی باشد؛ اما اینکه فرمود بدتر از مرا به اینها بده، شر از من را به او بده ! این شر، شر تعیینی است یعنی من خیرم، مرا از اینها بگیر [و] شر را به اینها بده. اینها حضرت امیر را از اینها گرفت، امویان را بر اینها مسلط کرده است که بعد حَجاج آن غلام سَقیف آمده است، آن قتل عام را راهاندازی کرده. خود حضرت، آخرها دیگر خسته شد. میماند کارگزاران، گروه کمی از کارگزاران حضرت امیر لایق بودند. شما حالا جریان حکومت حضرت امیر به صورت باز، مشهود ما نیست، ما در آن محضر نبودیم ببینیم؛ اما نهجالبلاغه بسیاری از بخشنامهها، آیین نامهها، مقررات، قانون حضرت امیر(سلام الله علیه) در اینجا هست. نهجالبلاغه هم واقع، تالی تلو قرآن است و سند همه این حرفها هم مشخص شده است. بسیاری از محدثان و مورخان، قبل از سید رضی، فرمایشات حضرت امیر(سلام الله علیه) را ذکر کردند؛ منتها مرحوم سید رضی(رضوان الله علیه) دید که نیازی به ذکر سند نیست، مُرسَلاً این احادیث نورانی را یاد کرده است. نباید گفت «و فی مرسلة الرضی» این دیگر حالا از ارسال به در آمده، واقعاً مسند است. حضرت امیر(سلام الله علیه) بخشنامههایش و دستوراتش در نهجالبلاغه هست.
اقسام سهگانهٴ دستورات امام علی (ع)
دستوراتی که حضرت امیر میدهد، سه قسم است: یک قسمت برای مالک اشتر است؛ یک قسمت برای امثال کمیل است؛ یک قسمت هم برای گروه سوم. آنها که مثل مالک اشترند خیلی کماند؛ کارگزاری که مثل مالک اشتر باشد علماً و عملاً، فقیه باشد، شجاع باشد، مدیر باشد، مدبر باشد، آن وصف بلند را حضرت امیر(سلام الله علیه) درباره مالک اشتر بکند، خیلی کم است که حضرت، مصر را به او واگذار کرده. خود حضرت شد فرمانده کل قوا، مالک اشتر شده فرمانده لشکر. بخشهای دیگر از بخشنامههای حضرت امیر، نامههای گلایهآمیز است که به افرادی که خوب هستند ولی مدیریت ندارند، نظیر کمیل(رضوان الله علیه). کمیل یک آدم بسیار بزرگی بود، دیگران از حضرت وقت خصوصی میخواستند، حضرت فرصت نداشت ولی دست کمیل را گرفت، در همان جریان معروف به بیرون مسجد کوفه برد و آن حرفهای بلند را زد: «یا کمیل ان هذه القلوب اَوعیة فخیرُها اَوْعاها» کمیل، از اصحاب مَعارف، از اصحاب خاص حضرت امیر(سلام الله علیه) است. بعد از اینکه حضرت به حکومت رسید، منطقهای است به نام هیت، باهای هوز که در نهجالبلاغه به همین وضع آمده. حضرت، کمیل را فرمانده بخشی از همان هیت کرده. امویان آمدند غارت کردند، زدند، بردند، حضرت یک نامه گلایهآمیزی برای کمیل نوشت که کمیل ما این همه امکانات به تو دادیم، مُهِمات به تو دادیم، تو چه کردی، اینها آمدند، زدند، غارت کردند تو نتوانستی اداره بکنی . خب، بعضی واقعاً به درد فرماندهی نمیخورند. حضرت این گلایهاش را دارد که تو حالا چطور نتوانستی این منطقه را اداره بکنی. گروه سوم که اکثری کارگزاران حضرت امیر را تشکیل میدادند، افرادی مثل زیاد بناَبی بودند که شما اگر آن عصر میگشتید که بدتر از زیاد بنابی پیدا کنید، پیدا نمیکردید، کسی که شجرهای ندارد. خب، استاندار رسمی حضرت امیر در بصره، ابنعباس بود. معاون رسمی ابنعباس که ابنعباس او را تعیین کرد، زیاد بناَبی بود. این استانداری بصره، نظیر فعلی نبود. بصره با همه منطقه وسیعی که داشت، اهواز با همه منطقه وسیعی که داشت، کرمان با همه منطقه وسیعی که داشت، این سه فلات وسیع یعنی بصره، اهواز، کرمان جمعاً یک استانداری بود و ابنعباس، استاندار این استانداری بود و زیاد بناَبی معاون او ، حالا ببینید چه میگذرد بر مردم محروم و بیچاره این فلات وسیع.
نامههای اعتراض آمیز، گلایهآمیز حضرت امیر زیاد است به زیاد ابناَبی که من شنیدم چنین کردی، چنان کردی. خب، حضرت چه کرد با زیاد بناَبی، بست، زندان برد، اعدام کرد!؟ از این افراد رشوه بگیر در دستگاه حضرت امیر زیاد بودند، حضرت با اینها چه کرد. خب، یک نفر آدم خوب بخواهد با علم غیب عمل بکند، اینکه کشورداری نیست. کشور را باید با همین قانون اداره کرد، بخواهد با معجزه عمل بکند خب، با معجزه، اصلاح جامعه آسان است. به بعضی از مردم فرمود که به من گزارش رسیده است که تو مثلاً خیانت کردی، رشوه گرفتی، چه کردی «وَ شِسْعُ نَعْلِکَ خَیْرٌ مِنْکَ» این بند عربی، نه این دمپاییهایی که ما داریم که رویش بسته است. این نعلی که آن بند، روی لای انگشت است. فرمود آن بند آن نعلت، نزد من از تو عزیزتر است، تو به اندازه آن بند، نزد من نمیارزی. خوبی پدرت باعث شد که من به تو کار دادم وگرنه من که به تو کار نمیدادم . اینها همه گله و درد دل است، وقتی نباشد آدمهای صالح کامل، نظام همین طور است، بعد هم به شکست گرایید.
الآن به لطف الهی هم مردم به مراتب قویتر درک میکنند و بهتر از حکومت حضرت امیر در صحنهاند. شما هر استانی که بالأخره بزرگان و علما و فضلای استانهای مختلفید، میبینید در استانتان چند هزار شهید، چند هزار جانباز، چند هزار مفقود، چند هزار اسیر، هر کدام بالأخره تقدیم انقلاب اسلامی کردند، پس مردم حداکثر بزرگواری و آقایی را کردند و دارند، چون هرگز این حسابها را، این فداکاریها را به حساب رهبر و بنیانگذار و زید و عمرو نمیگذارند، اینها فقط برای خدا و خدا و خدا و خدا، نه برای نفت کسی حاضر است پسر بدهد، نه برای زید و عمرو، فقط به خاطر دین، چه اینکه خود بنیانگذار و رهبر و مسئولین هم برای دین دارند کار میکنند. بکوشیم که این امانت الهی، آن محور اصلیاش محفوظ بماند. البته چهار جا اشکال هست باید تذکر داد، حل کرد، چهار جا را، چهار صد جا را، چهل هزار جا را، اینها را میشود اصلاح کرد؛ اما اصل آن بدنه نظام، اصل نظام، اصل ولایت فقیه، اصل رهبری، اصل جمهوری اینها واقع، جزء بهترین موهبت الهی است. الآن شما بعد از پیروزی انقلاب اسلامی یک مسئولیت قضایی ما داشتیم، نامههایی که به دستمان رسید از این نامهها به دست میآمد که اینها کلمه آریا مهر را، مثل کلمه ﴿بسم الله الرحمن الرحیم﴾ در صدر، مینوشتند.
الآن شما خیال میکنید بعد از فروپاشی کمونیسم، دفعتاً این عزیزان و مسلمانهای آذربایجان شوروی به این سلسله آشنا شدند. اینها تا شرح لمعه و اصول را در قبل از فروپاشی نظام کمونیست، به وسیله رادیوهای تبریز و اردبیل خواندند یعنی این نوارها، از همین حوزههای علمیه قم، نوارها تا شرح لمعه و بالاتر، اینها از ادبیات گرفته منطق و غیر منطق، به زبان آذری تدریس میشد، به وسیله برنامههای رادیوهای برون مرزی در آذربایجان شوروی پخش میشد، حوزه علمیه آذربایجان شوروی را رادیوهای برون مرزی همین نظام تأمین کرده. الآن که با نوزده زبان یا کمتر و بیشتر، پیام اسلام و انقلاب و آیات دارد به کشورهای خارج میرسد، شما آنجایی که آنها بیدارند، ماها خوابیم یعنی برنامهها از ساعت یازده شروع میشود تا صبح ساعت پنج و شش صبح. این برنامهها از همین حوزههای علمیه قم و امثال قم منتشر میشود، اینها پیام شماست محصول کار شماست که دارد به دنیا عرضه میشود. آن روز اصلاً سخنی از اسلام و مسلمین نبود، الآن واقع، اسلام کل جهان را گرفته. الآن اگر هر جا خبری است، اگر در الجزایر سخنی هست، در فلسطین خبری هست، در جاهای دیگر خبری هست، باز به برکت همین انقلاب است. هزارها اثر مثبتی دارد، چهار جا هم یک اثر منفی، این آثار منفی را بالأخره باید که هم در درجه اول از خودمان شروع بکنیم، خودمان را اصلاح بکنیم که واقع، مبلغ اسلام باشیم، هم جامعه را _انشاءالله_ به این سمت بکشانیم، نه افراطی بکنیم، بیخود توجیه بکنیم، حرف باطل هر کسی را، نه خدای ناکرده تفریطی بکنیم. اصل نظام را توجیهات نظام را ... خوب تشریح بکنیم، چه اینکه مردم _انشاءالله_ هستند. خدا _انشاءالله_ همه شما را جزء مبلغان رسمی خود قرار بدهد.
«و الحمد لله رب العالمین»
- احکام اخلاقی، فقهی و توحیدی مربوط به خانواده
- عدم امکان رعایت عدالت در علاقه قلبی نسبت به همسران متعدد
- بیان طلاق به عنوان راه حل نهایی
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَ لَنْ تَسْتَطیعُوا أَنْ تَعْدِلُوا بَیْنَ النِّساءِ وَ لَوْ حَرَصْتُمْ فَلا تَمیلُوا کُلَّ الْمَیْلِ فَتَذَرُوها کَالْمُعَلَّقَةِ وَ إِنْ تُصْلِحُوا وَ تَتَّقُوا فَإِنَّ اللّهَ کانَ غَفُوراً رَحیماً ﴿129﴾ وَ إِنْ یَتَفَرَّقا یُغْنِ اللّهُ کُلاًّ مِنْ سَعَتِهِ وَ کانَ اللّهُ واسِعاً حَکیماً﴿130﴾
احکام اخلاقی، فقهی و توحیدی مربوط به خانواده
استفتایی که درباره زنها شده است ﴿وَیَسْتَفْتُونَکَ فِی النِّسَاءِ﴾ ذات اقدس الهی، فتاوای خود را درباره زنها مشخص کرد، فرمود: ﴿قُلِ اللّهُ یُفْتیکُمْ فیهِنَّ﴾ . فتوای الهی درباره زنها، شامل احکامی است که بعضی از آنها گذشت و حکمی که در این ﴿لَنْ تَسْتَطیعُوا أَنْ تَعْدِلُوا بَیْنَ النِّساءِ﴾ است این است که یک سلسله حکمهای اخلاقی است و یک سلسله حکمهای فقهی است و یک سلسله حکمهای الهی و توحیدی است. آن سلسله احکامی که مربوط به فقه است آن، انجامش دشوار نیست، چون اساس احکام فقهی بر سهولت است، دین سَمحه سهل با عسر و حرج هماهنگ نیست و آن احکام فقهی و حقوق خانوادگی عبارت از تهیه مسکن مناسب، غذای مناسب و پوشاک مناسب که فرمود: ﴿أَسْکِنُوهُنَّ مِنْ حَیْثُ سَکَنْتُمْ﴾ یا آنچه مقدور شماست که تعبیر به وُجْد کرده است یعنی «ما تَجِدُونه». اینها کار آسانی است، سخت نیست و مسئله حق المقاسمه است که آنهم عملاً قابل اجراست، اینها حکمهای فقهی است، البته حقوق متقابلی هم مرد بر زن دارد. حقوق اخلاقی همان احسان، رعایت تواضع، عدم تحمیل و مانند آن است. آن حکمهای توحیدی، مربوط به محبت میشود که شما به غیر خدا دل نبندید وگرنه مشکلاتی، دامنگیرتان خواهد شد. آن بحث، در نوع این آیات، کمتر حضور و ظهور دارد، چون آن بحث، اختصاصی به مسائل خانوادگی ندارد. خب، آنچه درباره ﴿یَسْتَفْتُونَکَ فِی النِّساءِ قُلِ اللّهُ یُفْتیکُمْ فیهِنَّ﴾ آمده است، این فتواهای حقوقی و فقهی است از یک سو و اخلاقی است از سوی دیگر.
تفاوت مصداقی در استعمال «إن خفتم» در آیه سوم
یکی از آن مسائلی که مربوط به تعدد زوجات است، نه اصل ازدواج این است که در همین سورهٴ مبارکهٴ «نساء» آیهٴ سوم همین سوره ﴿وَ إِنْ خِفْتُمْ أَلاّ تُقْسِطُوا فِی الْیَتامی فَانْکِحُوا ما طابَ لَکُمْ مِنَ النِّساءِ مَثْنی وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلاّ تَعْدِلُوا فَواحِدَةً أَوْ ما مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ﴾. این دو تا ﴿إِنْ خِفْتُمْ﴾ که در همان آیهٴ سه آمده است، به دو جریان نظر دارد. جریان اول این بود که فرمود اگر میترسید که قسط و عدل را درباره اموال صغار رعایت نکنید، اگر آن شهامت را ندارید و میترسید که تعدی کنید، با زنهای دیگر ازدواج کنید: ﴿وَ إِنْ خِفْتُمْ أَلاّ تُقْسِطُوا فِی الْیَتامی فَانْکِحُوا ما طابَ لَکُمْ مِنَ النِّساءِ﴾ یعنی «مِن النساء الاُخَر». حالا در کنار این ازدواج، حکم دیگری را ذکر کرد، فرمود: ﴿مَثْنی وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ﴾ تعدد زوجات را هم آنجا امضا فرمود تا چهار زن بعد، هم فرمود: ﴿فَإِنْ خِفْتُمْ أَلاّ تَعْدِلُوا فَواحِدَةً﴾؛ فرمود اگر مقدورتان نیست که بین زنها عدل را رعایت کنید، میترسید به ظلم بیفتید و به حرام آلوده بشوید، بیش از یک زن نگیرید. اصل عدالت، بر هر مسلمانی واجب است یعنی بر هر مسلمانی واجب است که عادل باشد، به طوری که پشت سر هر مسلمانی بتوان نماز خواند. این عدالت، شرط صحت اقتداست و مانند آن؛ اما مخصوص ائمه جمعه و جماعات نیست [بلکه] تکلیف همه است یعنی بر هر مسلمانی واجب است عادل باشد. عادل یعنی کسی که کارهای واجب را انجام میدهد و کارهای حرام را انجام نمیدهد و این تکلیف همه است. پس اینچنین نیست که عدالت، مخصوص یک گروه خاص باشد. شرط امامت است، شرط استماع صیغه طلاق و مانند آن است ولی مخصوص یک گروه معین نیست [بلکه] بر هر مسلمانی واجب است عادل باشد، زیرا عدل معنایش همان است که یاد شد.
درباره خصوص مسائل داخلی، یک امر جدیدی نیست. انسان در مسائل داخلی و خانوادگی باید عادل باشد بر او واجب است عادل باشد. حالا اگر دو تا همسر گرفت، چون اجرای عدل یک امر دشواری است در خصوص این، این را بالصراحة ذکر فرمود: ﴿فَإِنْ خِفْتُمْ أَلاّ تَعْدِلُوا فَواحِدَةً﴾ یعنی در بخش اول همان آیه فرمود اگر میترسید که در اموال یتامی ، عدل را رعایت نکنید، با زنان بیوه اصلاً ازدواج نکنید، برای اینکه آن صغار و ایتامی که دارای مالاند به خانه شما خواهند آمد یا شما به خانه آنها خواهید رفت و آلوده میشوید به مال یتیم. در ذیل همان آیه فرمود اگر با آن زنها و با آن بیوهها ازدواج نکردید، با زنهای دیگر ازدواج میکنید، میتوانید تا چهار زن با آنها ازدواج کنید و این در صورتی است که عدالت را رعایت کنید و اگر میترسید که عدالت را رعایت نکنید، ازدواج بیش از یک زن بر شما حرام است: ﴿فَإِنْ خِفْتُمْ أَلاّ تَعْدِلُوا فَواحِدَةً أَوْ ما مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ﴾ این حکم را در آیهٴ سه همین سورهٴ مبارکهٴ «نساء» مشخص کرد.
عدم امکان رعایت عدالت در علاقه قلبی نسبت به همسران متعدد
الآن که فرمود: ﴿و یَسْتَفْتُونَکَ فِی النِّساءِ﴾ بقیه احکامی که مربوط به اصول ازدواج و خانوادگی است دارد ذکر میکند. میفرماید: ﴿وَ لَنْ تَسْتَطیعُوا أَنْ تَعْدِلُوا بَیْنَ النِّساءِ وَ لَوْ حَرَصْتُمْ﴾ مسئله رعایت عدل در نفقه، در کسوه، در مسکن و حق القَسم، اینها عدل حقوقی و عدل فقهی است که اجرایش آسان است، سخت نیست. ولی از نظر علاقه قلبی و محبت، آن دست کسی نیست. یک وقت است خلق و خوی کسی با شوهر سازگارتر از دیگری است، شوهر به او علاقه بیشتری دارد، اینها قابل کنترل و تعدیل نیست. فرمود شما نمیتوانید بین زنها از نظر علاقههای قلبی و درونی، عدل را رعایت بکنید، بر شما واجب هم نیست، خیلی خود را به زحمت نیندازید ﴿وَ لَنْ تَسْتَطیعُوا﴾ این ﴿لن﴾ برای نفی مؤکد است نه مُؤبد، چون نفی ابدی، غایتپذیر نیست. در خیلی از موارد است که کلمه «لن» مغیا به غایت است، این کار را نمیکنم ﴿حَتّی یَأْذَنَ لی أَبی﴾ که یکی از برادران یوسف در همان آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ «یوسف» هست که این حرف را زده که تا پدرم یعقوب(سلام الله علیه) اذن ندهد، من برنمیخیزم . خب، اگر «لن» برای نفی ابد میبود، دیگر مغیا به غایت نمیشد و این «لن» برای نفی مؤکد است نه مؤبد. در اینجا فرمود که ﴿وَ لَنْ تَسْتَطیعُوا أَنْ تَعْدِلُوا بَیْنَ النِّساءِ وَ لَوْ حَرَصْتُمْ﴾ ولو هم خیلی بخواهید ریاضت بکشید، این مقدورتان نیست. گرایشهای قلبی، مقدور انسانهای عادی نیست، فقط اوحدی از انسانها هستند که صاحبدلاند وگرنه دیگران مصحوب دلاند، نه صاحب دل. خیلی باید تلاش و کوشش کرد که انسان، صاحبدل باشد، صاحب مال شدن، صاحب بدن شدن، صاحب سخن شدن سخت نیست؛ اما صاحبدل شدن به حقیقت سخت است یعنی انسان، طوری بر دلش مسلط باشد که غیر رضای حق، چیزی در این دل خطور نکند، از نظر علاقه هم عادل باشد. این کار، کار صاحبدلان است، نه کسانی که دل بر آنها مسلط است.
فرمود که شما مقدورتان نیست که عدل را بین زنها از نظر علاقه قلبی حفظ بکنید. از نظر علاقههای عملی، قابل حفظ است. حالا درباره رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم)، درباره حضرت امیر(علیه الصلاة و علیه السلام) دو تا حدیث هست، حالا آنها ممکن است بگوییم معصوماند ولی درباره بعضی از صحابه، باز مشابه این آمده. درباره پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل شده است که آن قدر عدل فقهی و حقوقی را بین زنها اجرا میکرد که در هنگام بیماری دوران آخر عمرش دستور میداد هر روز بسترش را در یکی از این حجرهها و در یکی از این اتاقها پهن کنند، با اینکه بیمار بود و حتی وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) در حالی که مثلاً منزل یکی از همسرها بود، هنگام اذان یا نماز، همانجا وضو میگرفت، دیگر به خانه دیگری نمیرفت وضو بگیرد، حتی وضو گرفتن را هم تقسیم میکرد . بعضی از اصحاب هم که دارای دو عیال بودند و در جریان طاعون هر دو مُردند، این در اینکه کدام یک را قبل از دیگری دفن بکند که احترام محفوظ بماند، قرعه زد . این کارها را اصحاب میکردند که مسائل حقوقی و تا حدودی اخلاقی و فقهی است؛ اما بحث قلبی، مقدور افراد عادی نیست، لذا فرمود: ﴿وَ لَنْ تَسْتَطیعُوا أَنْ تَعْدِلُوا بَیْنَ النِّساءِ وَ لَوْ حَرَصْتُمْ﴾.
شبهه زنادقه در ناهماهنگی آیه محل بحث با آیهٴ 3
بعضی از زنادقه به اصحاب امام صادق(سلام الله علیه) عرض کردند که این آیهٴ ﴿وَ لَنْ تَسْتَطیعُوا﴾ با آن آیهٴ سوم سورهٴ «نساء» هماهنگ نیست، برای اینکه اینجا با نفی مؤکد دارد که هرگز یعنی برایتان سخت است، مؤکداً بدانید که نمیتوانید عدل را بین زنها اجرا کنید. در آیهٴ سوم سورهٴ «نساء» فرمود که اگر میترسید که با ایتام که دارای مالاند، ازدواج کنید، با زنهای دیگر ازدواج کنید، حالا یکی دو تا یا سه تا یا چهار تا. بعد هم فرمود: ﴿فَإِنْ خِفْتُمْ أَلاّ تَعْدِلُوا فَواحِدَةً﴾ پس اصل تعدد ازدواج را آیهٴ سوم تجویز کرده است، در حالی که همین آیهٴ محل بحث میفرماید که شما هر چند علاقه و کوشش اعمال بکنید ولو حریص هم باشید که عدل را رعایت کنید، مقدورتان نیست. خب، شرط تعدد ازدواج، عدل است، اینجا هم که فرمود رعایت عدل مقدور شما نیست، پس این دو تا آیه با هم هماهنگ نیست، برای اینکه آنجا فرمود عدل، مقدور شماست، اینجا فرمود مقدور شما نیست. برای اینکه اینجا دارد ﴿فَإِنْ خِفْتُمْ أَلاّ تَعْدِلُوا﴾ یعنی اصل را بر این قرار داد که میتوانید عادلانه عمل کنید، بعد متفرع کرد که اگر میترسید عدل را رعایت نکنید، بیش از یک زن نگیرید ولی اینجا دارد که نمیتوانید اصلاً عدل را رعایت کنید، این دو تا حرف با هم هماهنگ نیست .
جواب امام صادق (ع) به شبهه
این شخص از کوفه حرکت کرده، آمده به حجاز، حضور امام صادق(سلام الله علیه). عرض کرد که بین این آیه و آیهٴ سوم سورهٴ «نساء» هماهنگی نیست. حضرت فرمود موضوع دو تاست. آنجا مسئله فقهی و حقوقی است، اینجا مسئله روانی است. آنجا فرمود که بر شما رعایت عدل در حق نفقه، حق اسکان، حق کِسوَة، حق المقاسمه واجب است. اگر میترسید که این حد را رعایت نکنید، بیش از یک زن نگیرید. اینجا مسئله حقوقی یا مسئله فقهی مطرح نیست [بلکه] اینجا مسئله روانی است. فرمود نمیتوانید و بر شما واجب هم نیست که حالا شما از نظر علاقههای قلبی، بین این زنها عدل رعایت کنید: ﴿وَ لَنْ تَسْتَطیعُوا أَنْ تَعْدِلُوا بَیْنَ النِّساءِ وَ لَوْ حَرَصْتُمْ﴾ این حرف را که این صحابی از حجاز از محضر امام صادق(سلام الله علیه) گرفت و به عراق آورد، آن مردی که در عراق این مطلب را سؤال کرد گفت «هذا ما حَمَلْتَه من الحجاز» ؛ اینها سوغات حجاز است، این حرفی نیست که مثل شماها با فکرتان دریافت کرده باشید. به هر تقدیر، این آیه ناظر به مسئله عدالت قلبی است که بر انسان واجب نیست، آن آیهٴ سوم ناظر به مسئله عدالت حقوقی و فقهی است که بر هر کسی واجب است و مقدور هم هست. عدهای خواستند گرفتار همان روشنفکری شدند، خواستند بگویند قرآن کریم، تعدد ازدواج را منع کرده است. برای اینکه در اوایل سورهٴ «نساء» تعدد ازدواج را مشروط به عدل کرد و در آیهٴ محلّ بحث ﴿وَ لَنْ تَسْتَطیعُوا﴾ عدالت را نفی کرد یعنی فرمود شما مقدورتان نیست. خب، اگر تعدد ازدواج مشروط است به عدالت از یک سو و عدالت هم مقدور نیست از سوی دیگر، پس تعدد ازدواج مشروط نیست. این خیال کسی که گفت بین این دو تا آیه هماهنگی نیست، پس اسلام تعدد ازدواج را منع کرده است. در حالی که آنجا تعدد ازدواج، مشروط به عدل حقوقی و فقهی است که مقدور همه است.
زمینه سازی برای برای حکم فقهی و حقوقی
اینجا آن عدالتی که نفی شده است، عدالت قلبی است که بر کسی واجب نیست؛ منتها این زمینهای است برای حکم فقهی و حقوقی. فرمود: ﴿وَ لَنْ تَسْتَطیعُوا أَنْ تَعْدِلُوا بَیْنَ النِّساءِ وَ لَوْ حَرَصْتُمْ﴾ حالا که نمیتوانید از نظر روانی، صاحبدل باشید و بر قلبتان مسلط باشید که از نظر محبت و گرایش بین زنها، عدل را رعایت کنید، اگر به کسی علاقه بیشتری از دیگری دارید، آن دیگری را بلاتکلیف نگذارید: ﴿فَلا تَمیلُوا کُلَّ الْمَیْلِ فَتَذَرُوها کَالْمُعَلَّقَةِ﴾ واجب نیست که از نظر روانی، عادل باشید یعنی اگر پنجاه درصد به این زن علاقه دارید، پنجاه درصد هم به زن دیگر علاقه داشته باشید، این دیگر دست شما نیست، این مربوط به خلق و خوی آدم است. گاهی میبینید دو نفر در یک حجره زندگی میکنند، دو تا پسرند یا دو تا مردند یا دو تا دخترند یا دو تا زناند، اینها گاهی گرایشهای اخلاقیشان فرق میکند. یا دو تا دوستی که دارند علاقهشان به یکی از این دو، بیش از دیگری است. این مربوط به آداب و سنن و نحوه رفتار و کردار و خصوصیتهای اخلاقی است. در همه انسانها هست. گاهی انسان دو تا برادر دارد به یکی دلبستهتر از دیگری است یا دو تا خواهر دارد، به یکی دلبستهتر از دیگری است. این اخلاق و آداب و سنن و رسوم، یکسان نیست در ایجاد گرایشها. همهاش که مسئله غریزه نیست، آنچه شیرازه خانواده را تشکیل میدهد ﴿وَ جَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً﴾ است. به هر تقدیر، این گونه از گرایشها، دست انسان نیست [بلکه] مربوط به خلق و خوی طرف است و رعایت عدل اینچنینی هم واجب نیست، پس آنکه واجب است مقدور انسان است [و] آنکه مقدور انسان نیست، واجب نیست ولی یک زمینه فقهی و حقوقی دارد. فرمود که اگر شما رعایت عدل مقدورتان نیست، واجب هم نیست. ولی افراط نکنید که اگر به کسی خیلی علاقه دارید، دیگری را بلا تکلیف بگذارید: ﴿فَتَذَرُوها کَالْمُعَلَّقَةِ﴾. زن معلقه یعنی زنی که به جایی بند نیست؛ نه شوهر او را طلاق میدهد تا تشکیل خانواده جدید بدهد، نه با او به سر میبرد که خانواده قبلی خود را حفظ بکند، این میشود بلاتکلیف. فرمود این کار دیگر حرام است این کار، کار حقوقی و اخلاقی است، مقدور شماست و حرام هم است. پس ﴿وَ لَنْ تَسْتَطیعُوا أَنْ تَعْدِلُوا بَیْنَ النِّساءِ وَ لَوْ حَرَصْتُمْ﴾ حالا آن مقداری که مقدورتان نیست، واجب هم نیست ولی مبادا این زمینه بشود برای تعدی به زن در مسائل حقوقی و اخلاقی ﴿فَلا تَمیلُوا کُلَّ الْمَیْلِ﴾ حالا اگر به کسی علاقهمند شدید، اینچنین نیست که همه گرایش شما متوجه به آن یک نفر باشد و دیگری را بلاتکلیف بگذارید و حقوق او را نفقه او را، کسوه او را حق المقاسمه او را نپردازید: ﴿فَتَذَرُوها کَالْمُعَلَّقَةِ﴾.
روایت لطیفی از پیامبر (ص)
از طریق اهل سنت از رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) رسیده است که اگر کسی دو تا عیال داشت و بین اینها عدل را رعایت نکرده است: «جاءَ یوم القیامة وَ أحَدُ شِقَّیْه مائِل»؛ در قیامت طوری محشور میشود که یک طرف بدنش یا فلج است یا کج است یا منحرف است یا از کار افتاده است، بالأخره نیم تنه و نیم بدنه محشور میشود، برای اینکه عدل را رعایت نکرده. این از آن لطایف روایاتی است که حالا در جوامع روایی آنها هست که اگر کسی بین دو تا همسر، عدل را رعایت نکرده است «جاء یوم القیامة و أحَدُ شقَّیْه مائِل» . حالا این اختصاصی به مسائل خانوادگی ندارد، اصولاً ظالم اینچنین محشور میشود؛ منتها حالا برای اهمیت مسئله خانوادگی این را بازگو کردند. فَتَحَصَّل که آیهٴ محلّ بحث، با آیهٴ سوم سورهٴ «نساء» کاملاً هماهنگاند، آن راجع به مسائل حقوقی و فقهی است. فرمود که آن میل قلبی شما باعث نشود که خدای ناکرده در مسائل حقوقی تعدی کنید. حالا به کسی علاقه بیشتری دارید، داشته باشید. حالا الآن شما دو تا آقا زاده دارید یکی تحصیل کرده است عالم است زاهد است به او علاقه بیشتری دارید، چون هر دو واجب النفقه شمایند، اینچنین نیست که یکی را کنار سفره بنشانید یکی را ننشانید، هر دو واجب النفقه شمایند. آن مقداری که در اختیار شما نیست، تکلیف شما هم نیست. آن کسی که واقعاً مورد علاقه شماست، او را با یک میل قلبی بیشتر دوست دارید، آن یکی که حرف شما را گوش نمیدهد، خیلی مورد علاقه شما نیست. و اما هر دو واجب النفقه شمایند، هر دو که واجب النفقه شمایند، بالأخره شما باید لباس هر دو را تهیه کنید، غذای هر دو را تأمین کنید، مسکن هر دو را تأمین کنید. خب، به هر تقدیر پس این دو تا آیه کاملاً با هم هماهنگاند. بعد هم فرمود که اینچنین نیست که شما این را بلاتکلیف بگذارید و ذات اقدس الهی از این صحنه باخبر نباشد: ﴿وَ إِنْ تُصْلِحُوا وَ تَتَّقُوا فَإِنَّ اللّهَ کانَ غَفُوراً رَحیماً﴾ اولاً آن اختلافها را اصلاح کنید و با تقوا به سر ببرید که این تقوای ﴿وَ أُحْضِرَتِ اْلأَنْفُسُ الشُّحَّ﴾ هست که تقوای پرهیز از آن خواستههاست. فرمود خواستههای خود را تحمیل نکنید، این هنر قرآن کریم است. اولاً به انسان راهنمایی میکند که دلبسته بودن به خواستههای درونی یا گناه است یا اگر گناه نباشد، دلیلی بر جواز تحمیل نیست. خیلی از چیزهاست که جزء سلایق شخصی خود شماست، این را بر کسی تحمیل نکنید. فرمود: ﴿وَ أُحْضِرَتِ اْلأَنْفُسُ الشُّحَّ﴾ هر کسی به خواستههای خود به سلیقه خود به افکار خود علاقهمند است؛ اما این را دیگر بر دیگری تحمیل نکند ﴿وَ مَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾ . اینجا هم فرمود: ﴿وَ إِنْ تُصْلِحُوا وَ تَتَّقُوا﴾ قبلاً فرمود: ﴿وَ أُحْضِرَتِ اْلأَنْفُسُ الشُّحَّ﴾؛ هر کسی در درون جان او، علاقه به خواستههای او و معتقدات او هست و اگر کسی از این خطر برهد، به فلاح میرسد. اینجا هم باز فرمود: ﴿وَ إِنْ تُصْلِحُوا وَ تَتَّقُوا﴾ در مسائل خانوادگی، هیچ کدام از این زوجین، نظر شخصی خود را بر دیگری تحمیل نکند. این نه مرد سالاری است نه زن سالاری، بلکه دین سالاری است در حقیقت.
بیان طلاق به عنوان راه حل نهایی
بعد فرمود که حالا اگر این چهار بخش یاد شده، هیچ کدام کارآمد نبود درباره کسی، اینچنین نیست که راه بسته باشد حالا بهترین راه برای اینها بعد از بسته شدن آن چهار راه یاد شده، طلاق است. فرمود: ﴿وَ إِنْ یَتَفَرَّقا﴾؛ حالا که از یکدیگر فاصله گرفتند ﴿یُغْنِ اللّهُ کُلاًّ مِنْ سَعَتِهِ وَ کانَ اللّهُ واسِعاً حَکیماً﴾؛ هم خدا برای این مرد همسر مناسبی فراهم میکند، هم برای آن زن شوهر مناسبی، اینچنین نیست که اینها باید بسوزند و بسازند، این طور نیست. چهار راه را ذات اقدس الهی در کنار هم ارائه کرده است، هم مسائل اخلاقی را، هم مسائل روانی را، هم مسائل فقهی را، هم بخشهای حقوقی را. فرمود حالا اگر نشد اینها رعایت بشوند خب، طلاق میگیرند. از آن به بعد «ابغض الحلال» میشود محبوب خدا. فرمود: ﴿وَ إِنْ یَتَفَرَّقا﴾ یعنی اگر زن و شوهر از هم جدا شدند ﴿یُغْنِ اللّهُ کُلاًّ مِنْ سَعَتِهِ﴾؛ خدایی که واسع است و حکیم، هم برای مرد امکان تجدید فراش را فراهم میکند، هم برای زن امکان تجدید تشکیل خانواده را فراهم میکند، هم مسائل همسریابی را تأمین کند، هم مسائل نفقه و کسوه را. اینکه فرمود: ﴿یُغْنِ اللّهُ کُلاًّ مِنْ سَعَتِهِ﴾ بخشی از اینکه به مسائل مالی برمیگردد، در آیهٴ 32 سورهٴ مبارکهٴ «نور» آمده که ﴿وَ أَنْکِحُوا اْلأَیامی مِنْکُمْ وَ الصّالِحینَ مِنْ عِبادِکُمْ وَ إِمائِکُمْ إِنْ یَکُونُوا فُقَراءَ یُغْنِهِمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ﴾؛ فرمود شما ازدواج بکنید، ساده زیستن را فراموش نکنید و اگر کسی فقیر است، خدا او را از سعه خود بینیاز میکند. این همان طوری که حدوثاً را شامل میشود، بقائاً را هم شامل میشود. همان طوری که شامل ازدواج ابتدایی میشود، شامل تجدید فراش بعد الفراق هم خواهد شد. لذا فرمود: ﴿وَ إِنْ یَتَفَرَّقا یُغْنِ اللّهُ کُلاًّ مِنْ سَعَتِهِ﴾ خب، آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ «نور» اختصاصی به ازدواج ابتدایی ندارد، مخصوصاً أیِّم را هم ذکر کرده است ﴿وَ أَنْکِحُوا اْلأَیامی مِنْکُمْ وَ الصّالِحینَ مِنْ عِبادِکُمْ وَ إِمائِکُمْ﴾ «أیِّم» آن شوهر کردهها را هم شامل میشود. به هر تقدیر، خدایی که واسع است و حکیم، هم در بدو تشکیل خانواده، هم در ادامه تشکیل خانواده، این پایان این بخش است که فرمود: ﴿وَ کانَ اللّهُ واسِعاً حَکیماً﴾ که بحث ما به وسعت رحمت الهی و حکمت الهی ختم شده است.
نکاتی جهت استفاده بیشتر از ماه مبارک رمضان
از آن جهت که در آستانه ماه مبارک رمضان هستیم و بحثهای حوزه هم تعطیل میشود، خواستم عرض کنم که شما «سیروا علی اسم الله» این ماه مبارک را هم با عنایت الهی _انشاءالله_ مسافرت میکنید یا اگر مسافرت ندارید، کارهای تحقیقی را ادامه میدهید، آن برنامه اصلی ما این باشد که در خدمت قرآن باشیم. اولاً اگر سخنرانی هست، سعی بکنیم که قبل از سخنرانی، آن محفوظات قبلیمان را یکبار بر قرآن کریم عرضه کنیم و از قرآن کریم، آیاتی را، مطالبی را استنباط کنیم، بعد عرضه کنیم. چون سخنی اگر بنا شد بر دلی اثر کند، همان کلام الله است. حرفهای زید و عمرو آن اثر را ندارد، ما واقعاً اگر میخواهیم مردم اصلاح بشوند، محور را قرآن قرار بدهیم و چون قرآن از عترت جدا نیست، روایات مناسبی که در ذیل هر آیه هست، آنها را هم انسان جمعبندی میکند در کنار آیات، آن روایات را هم ارائه میکند تا یک گروهی را بالأخره بسازد.
لزوم تعلیم در کنار تبلیغ
مطلب دیگر آن است که بالأخره شما به لطف الهی، جزء علما و محققیناید. حالا هر جا تشریف بردید یک سخنرانی عمومی دارید که این جنبه تبلیغی دارد. یک کار تعلیمی هم داشته باشید. بالأخره در هر جایی چند نفر افراد خاص هستند که سطح درکشان از دیگران بالاتر است، برای آنها جلسات خصوصی داشته باشید حالا یا در روزهای ماه مبارک رمضان یا در شبهای ماه مبارک رمضان، خیلی هم طول نکشد، سه ربع، حداکثر یک ساعت که شما با آنها بحث تفسیری داشته باشید، آنها را با قرآن آشنا کنید تا آنها بالأخره از قرآن لذت ببرند. آدم وقتی چیزی را میفهمد، لذت میبرد بکوشید که در کنار تبلیغ، تعلیمی هم داشته باشید یعنی یک عده را واقعاً عالم بکنید. چون تبلیغ یک اثر بسیار خوبی دارد؛ منتها اثر مقطعی است، اثر موعظه است که انسان باید حرفها را به دیگران برساند و ابلاغ کند؛ اما دیگران یادشان میرود. ولی اگر شما جلسه تعلیمی داشته باشید، این جلسه تعلیمی میتواند در طول سال هم ادامه داشته باشد، به خواست خدا، بعد هم آنها یک عده دیگری را بسازند. این را فریقین نقل کردند که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) وارد مسجدی شد، آن روز که بلندگو که نبود که اگر یک مجلس یا یک سخنرانی یا یک درس در یک مسجد هست، دیگر جا برای درس دیگر نباشد، اینها حلقه حلقه نشسته بودند در مسجد، قبل از بلندگو هم در همین مسجدها هم همین طور بود. در یک مسجد وسیع، ممکن بود چند حوزه درس و حلقه درس تشکیل بشود. وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) که وارد مسجد شدند، دیدند که دو تا حلقه کنار هم با یک فاصله مشخصی مشغول گفتگو هستند. حضرت فرمود آنها چه میکنند. عرض کرد یک جا حلقه دعاست، آنجا دعا و مناجات و ذکر حق و یاد حق دارند. اینجا حلقه تعلیم و تعلّم و درس و اشکال و جواب است، فرمود: «کِلا المجلسَیْن علی خیرٍ ... و إنّما بُعِثتُ معلماً هؤلاء افضل ثمّ جَلَس معهم»؛ فرمود هر دو جلسه خوب است، هم جلسه دعا خوب است، هم جلسه درس و بحث. ولی من معلمم، آمده در جلسه درس اینها نشسته. این معلوم میشود که هر دو گروه راه حق را طی میکنند، بعضی از راه موعظه و مناجات و اینها بهتر پیش میآیند، بعضی از راههای معرفت و درک و اینها بهتر پیشرفت میکنند. البته هم آن مناجات و دعا انسان را به معرفت فرامیخواند، هم بحثهای معرفتی و علمی و تحقیق، انسان را به مناجات دعوت میکند: «کلا المجلسین علی خیر ... و إنّما بُعِثتُ معلماً هؤلاء افضل ثم جلس معهم» قهراً هم سخنرانیهای شما به لطف الهی محورهای اصلی و مایههای اصلیاش قرآن و روایات خواهد بود، هم آن جلسههای تعلیمی شما اینچنین خواهد شد.
قطع نکردن رابطه پس از تبلیغ
هر جا هم که تشریف بردید، بعد هم برگشتید، رابطهتان را قطع نکنید، بگذارید آنها با شما به وسیله شما با حوزه علمیه رابطه داشته باشند، کتاب برایشان بفرستید، مقاله برایشان بفرستید که این جامعه را عالم بکنید. جامعه عالم، از هر گزندی محفوظ است. مردم وقتی چیزی را بفهمند، او را میپذیرند.
لزوم کار بر روی نسل نو
این دوتا بیان یکی در نهجالبلاغه هست، یکی هم سخنی است رسمی که از حضرت رسول(صلّی الله علیه و آله و سلّم) رسیده است و آن دو تا بیان را برای این عرض میکنم که شما بزرگان و محققین و علما سعی کنید این نوجوانها و نسل نو را ترک نکنید، نگویید اینها اهل بازیاند. اینها اگر شما اینها را به علم دعوت نکنید و سطح کارتان را تنزل ندهید که به دست اینها برسد، دیگران اینها را ضبط میکنند و میگیرند. بازی هم حدی دارد و اگر اینها را به بازی گرفتند، دیگر برگشتش سخت است. شما لااقل بکوشید این گرایش و علاقه به معارف و علوم الهی را در این نوسالها زنده کنید.
روایتی از علی (ع) درباره قلب نوجوان
وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) در همان نامهای که در نهجالبلاغه هست، برای حسن بن علی(سلام الله علیهما) نوشت، با اینکه اینها خانواده عصمتاند و نیازی به این نصایح نیست ولی برای تعلیم و تربیت ما این مطلب را وجود مبارک امیرالمومنین به امام مجتبی(علیهم السلام) بیان کرد. فرمود پسرم تو جوانی! «و إنّما قَلبُ الحَدَث کالارض الخالِیة»؛ دل یک انسان نوجوان مثل زمین موات است «ما اُلْقِی فیها مِن شیءٍ قَبِلَتْه» ؛ زمین موات را هر کسی شیار کرد و آب بست و بذرافشانی کرد، هر بذری به زمین موات بدهند، این سبز میکند. حالا خواه سیب و گلابی باشد، خواه حنظل. فرمود جوان این است. نگویید این بچهٴ عالم است، از پدرش یاد میگیرد، او پدرش را در کنار سفره میبیند. معمولاً علما و محققین خستگیهایشان را در کنار سفره با مجلس انس میگذرانند، لذا تاثیر اینها در فرزندانشان کم است و خیلی کماند علمایی که در داخل منزل، مثل خارج منزل با لباس رسمی زندگی کنند. شما مثلاً سیره بسیاری از علما که میبینید _اینها که به جایی رسیدهاند_ این است که با فرزندانشان در داخل منزل به صورت رسمی زندگی میکردند یعنی اینچنین نبود که طرز نشستن اینها، طرز حرف زدن اینها، طرز خندیدن اینها، طرز غذا خوردن اینها خیلی با مهمانیهای دیگر فرق کرده باشد. یک آدم مؤدب، در منزل در کنار سفره هم که نشسته است وزین و سنگین است. این بدون اینکه بچهها را یاد بدهد، سنت او و سیرت عملی او آموزنده است. با بچهها مؤدب حرف زدن، هرگز درشتی نکردن، برای آنها شخصیت قائل شدن و اگر اختلاف نظری با همسرش دارد در کنار بچهها مطرح نکردن، این همین است. این سه تا دستور فقهی و اخلاقی که در سورهٴ مبارکهٴ «نور» داده شد، برای همین است که بچهها، پدر و مادر را به لباس غیر رسمی و در لباس غیر رسمی نبینند. فرمود بچه مادامی که نمیفهمد که نمیفهمد، همین که فهمید [و] بد و خوب را تشخیص میدهد، یادش بدهید که وقتی بخواهد در اتاق مخصوص پدر و مادر بیاید در بزند. اولاً در را ببندید، تا او آشنا نشد در را ببندید. وقتی که آشنا شد حالا چه در باز چه در بسته یعنی باز نیست، بسته است ولی خواه قفل بکنید خواه نکنید، که این در سه حالت از وقتهای شبانه روز، در بزند، اجازه بگیرد تا پدر و مادر خودشان را جمع بکنند، با لباس رسمی، آن وقت بچه وارد اتاقشان بشود. فرمود سه بار از اوقات شبانهروز این بچههای شما در اتاق شما نیایند، مگر با اجازه قبلی که شما خودتان را جمع بکنید، با لباس عادی، آن وقت بیاید ﴿مِنْ قَبْلِ صَلاةِ الْفَجْرِ وَ حینَ تَضَعُونَ ثِیابَکُمْ مِنَ الظَّهیرَةِ وَ مِنْ بَعْدِ صَلاةِ الْعِشاءِ﴾ ؛ فرمود قبل از نماز صبح که لباس خواب تنتان هست، هنوز لباس رسمی نپوشیدید، بچههایتان نیایند. نیمروز خستهاید، در اتاق خاصتان رفتید، لباستان را گرفتید [و] لباس رسمی در بر ندارید، بچه در اتاق شما نیاید ﴿وَ مِنْ بَعْدِ صَلاةِ الْعِشاءِ﴾ که میخواهید بخوابید، لباس خواب در بر کردهاید دیگر بچه در اتاقتان نیاید ﴿ثَلاثُ عَوْراتٍ لَکُمْ﴾ این عورت است یعنی مؤدب بودن، ستر عورت است و انسان، جامه خواب در بر داشته باشد، بچهها او را ببینند این کشف عورت است. خب، دینی که این قدر نازککاری دارد و ظریف کاری دارد، اجازه نمیدهد که بچه پدر و مادر را با لباس غیر رسمی و غیر عادی ببینند، چنین بچهای هم وزین و مؤدب خواهد شد. ولی باز هم برای او چون پدر را مکرر میبیند، حرفهای او شاید در دلش کمتر اثر کند. شما این نوسالها را این نورسها را به هر جا رفتید برای اینها یک جلساتی هم داشته باشید. مطلب اول در نهجالبلاغه هست که قلب جوان، مثل زمین موات است که هر بذری را در این زمین موات پاشیدند، این سبز میشود .
روایتی از پیامبر (ص) در تکمیل روایت قبلی
آن بیان دیگر در سخنان وجود مبارک رسول(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است که «مَن اَحیا ارضاً میتة فهی له» که این از حضرت آمده است و در جوامع روایی ما هم از اهلبیت(علیهم السلام) رسیده است که زمین موات را هر کس احیا کرد برای اوست ، این دیگر اختصاصی به زمین ندارد، زمینه هم همین طور است. خب، زمینه موات را هر کس که احیا کرد برای او میشود. اگر در دل یک نوآموز، دانشآموز که یک قلب روشن دارند ولی این زمینه، موات است، دیگری فکر باطل القا کرد، صاحب آن دل میشود، مالک آن قلوب خواهد شد. بعد حالا شما بگویید نظام، نظام اسلامی است، سخن ما در آنها اثر ندارد، این یک افسوس نابجایی است، برای اینکه ما دیر جنبیدیم. قبل از اینکه دیگری بذرافشانی کند، شما این سرزمین را بروید و احیا کنید، وقتی احیا کردید برای شما میشود. یکی از ترفندهای سازمان ملل و نقدی که بر نظام اسلامی دارند این است که یکی از مراسم حقوق بشر این است که پدر و مادر، حق تبلیغ نسبت به فرزند را ندارند. بگذارید فرزند رشد بکند، بالا بیاید، جوان بشود خودش در انتخاب راه آزاد است. این، خواسته استکبار است، .میخواهند این جوان تا شانزده سال، به شانزده سالگی که رسید یا آنجا که معیار بلوغشان هجده سال است، هجده سال آزاد باشد همه این تبلیغات، به طرف او تهاجم بکنند، بعد شما بیایید راه به او نشان بدهید. از آن به بعد او دیگر راهپذیر نیست؛ اما اسلام آمده گفته تا این بچه میرود حرف بفهمد، به او چیز یاد بدهید. در داخله منزل، شما از تشریفات بکاهید ولی برای هر کدام از فرزندانتان یک رختخواب جدا داشته باشید؛ «فَرِّقوا بینَ أولادِکم فی المضاجع اذا بَلغوا سَبْعَ سِنین» همان دینی که به ما دستور ساده زیستن داد، این قسمت را فهماند دیگر جای ساده زیستن نیست، برای تک تک فرزندانتان باید رختخواب جدا داشته باشید، همین که به هفت ساله رسیدند. دو تا برادر، دو تا خواهر، یک برادر و یک خواهر را در رختخواب نخوابانید، زیر یک کرسی، کنار هم _الآن که رخت بر بسته ولی_ نخوابانید اینها را: «یُفرّق بین الغِلمان و النساء فی المضاجع اذا بلغوا عَشْر سِنین» مثلاً در حداکثر.
دستور قرآن بر تربیت کودکان بر مبنای عفت و ادب
خب، میبینید دین در عین حال که دستور قناعت و ساده زیستن میدهد، مهمترین عنصر اخلاقیاش، همان دستور عفت و ادب است که چه در این حدیث و چه در آن آیات سورهٴ «نور» دارد میدهد ، که اینها عفیف و مودب بار بیایند. حالا بیگانهها اصرارشان بر این است و اشکالشان بر اسلام این است و اسلام را به عنوان عضو سازمان حقوق ملل، مسلمین را و نظام اسلامی را با این شرط میپذیرند که این ماده قانونی را هم امضا بکند، در حالی که هرگز قرآن چنین چیزی را امضا نمیکند و این اختلاف اساسی نظام جمهوری اسلامی با آنها هم همین است که ما باید فرزندها را همان لحظه که چیز میفهمند، به اصول اسلامی آشنا بکنیم. آنها میگویند نه، تا بالغ نشد تا خودش مکلف نشد آزاد است، حق تبلیغ ندارید [که] این مخالف حقوق بشر است. از آن طرف میفرماید که وحی اینچنین است که بچهها را قبل از اینکه دیگران سمپاشی بکنند، شما بذر صحیح بیفشانید تا قلبهای اینها گلستان بشود، این «مَن احیا ارضاً میتةً فهی له» . بنابراین طبق آن بیانی که وجود مبارک امیرالمؤمنین فرمود و این بیانی که رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمودند، این نوجوانها را حتما شما عزیزان باید دریابید. اقامه نماز جماعت در مدرسهها بسیار خوب است و ما بکوشیم که واقع، مبلغ باشیم. مبلغ باشیم نه یعنی سخنرانی، اگر نوشته بخوانیم که سخنخوانی است، حرف عادی بزنیم که سخنرانی است، اینها را نمیگویند تبلیغ. یک سنت و سیرتی داشته باشیم که این مکتب ما، این قدر نفوذ بکند برود تا مغز و قلب این جوان بنشیند که بلوغ بکند در قلب او، نه به گوش او، این را میگویند در حقیقت، تبلیغ یعنی رساندن پیام وحی، به قلب و مغز این شنونده. آن با اقامه نماز جماعت است در مدارس و جذب آنهاست و تشکیل جلسات خصوصی اینهاست. بین نوسال و سالمند هم اختلاف فکری است و افق فکریشان فرق میکند. یک جلسه به درد هر دوی آنها نمیخورد، این است که آنها را هم _انشاءالله_ سعی کنید که از تعلیمات شما استفاده کنند.
اهمیت نظام جمهوری اسلامی
نظام اسلامی را هم که میدانید بالأخره الآن مهمترین موهبت الهی روی زمین، همین نظام است. مبادا کسی خدای ناکرده خیال بکند که چهار تا خلاف شرع است، چهار تا، چهل تا، چهارصد تا، چهار هزار تا، اینها همیشه بود ولی آن عنصرهای اصلی نظام، نظام الهی است. الآن حکومتی که ما در آن فضای باز نفس میکشیم، به استثنای حکومت چند ساله رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) اگر با حکومت خود حضرت امیر(سلام الله علیه) مقایسه بکنیم، میبینید یک حکومت بهتر از حکومت حضرت علی(سلام الله علیه) است؛ منتها باید در دو فصل، حسابها را کاملاً از هم جدا کرد. یک فصلی است مربوط به شخص حضرت علی(صلوات الله و سلامه علیه)، این به استثنای رسول اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) أحدی نه در گذشته مثل حضرت امیر بود، نه در آینده. اینها کسانیاند که واقعاً ملائکه شاگرد اینها هستند، در پیشگاه اینها ساجدند. این سجدهای که برای آدم کردند منظور، انسان کامل است، نه شخص آدم ابوالبشر و این انسان کامل، همواره هستند. امروز وجود مبارک حضرت ولی عصر(ارواحنا فداه) مسجود ملائکه است، این مدبرات امر در پیشگاه ولّی عصر خاضع و ساجدند، آن یک قضیه تاریخی نبود، این نظیر سجده سهو یا سجده شکر ما نیست که زمان و زمینبردار باشد، آن نشئه، نه نشئه زمان است، نه نشئه زمین ﴿إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا ِلآدَمَ﴾ همیشه هست و شیطان، همیشه در برابر انسان به استکبار مشغول است و ملائکه همیشه در پیشگاه انسان کامل خاضع و خاشعاند. حساب اهلبیت(صلوات الله و سلامه علیهم اجمعین) واقعاً جداست. این حدیث، هم در کلمات رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هست، هم در نهجالبلاغه هست، هم در بیانات نورانی امام رضا(سلام الله علیه) . آنکه پیغمبر فرمود، فرمود: «لا یُقاسُ بنا احد» . در نهجالبلاغه به اسم ظاهر ذکر کرد، نه ضمیر یعنی احدی با اهلبیت، قابل قیاس نیست . اینها همه نگاران مکتب نرفتهاند که معلم ملائکهاند، نه تنها معلم صد مدرساند. پس این فصل اول که مربوط به شخص اینهاست. حکومت، تنها به رهبر نیست، به حضور مردم هم است.
برتری نظام جمهوری اسلامی از حکومت علی (ع) از جهت حضور مردم و کارگزاران
خب، حکومت حضرت علی(سلام الله علیه) را بارها به عرضتان رسید، افرادی اداره میکردند که آن صالحان بسیار کم بودند، اکثری نه مردم، در صحنه بودند، نه کارگزاران او رو به راه بودند. اما جریان مردم که جنگ جمل و جنگ صفین و جنگ نهروان را پشت سر هم علیه حضرت، تحمیل کردند. حضرت همین که به امامت رسید، به جنگ داخلی مشغول شد تا آن آخر که عرض کرد خدایا! من دیگر خسته شدم، من را از این مردم بگیر، این مردم را هم از من بگیر. بدتر از مرا به اینها بده . این «شراً» [که در این روایت آمده] این افعل تعیینی است در حقیقت، یعنی من خیرم، شر را به اینها بده و خیر بهتر از اینها را به من بده، شاید یک خیر نسبی باشد؛ اما اینکه فرمود بدتر از مرا به اینها بده، شر از من را به او بده ! این شر، شر تعیینی است یعنی من خیرم، مرا از اینها بگیر [و] شر را به اینها بده. اینها حضرت امیر را از اینها گرفت، امویان را بر اینها مسلط کرده است که بعد حَجاج آن غلام سَقیف آمده است، آن قتل عام را راهاندازی کرده. خود حضرت، آخرها دیگر خسته شد. میماند کارگزاران، گروه کمی از کارگزاران حضرت امیر لایق بودند. شما حالا جریان حکومت حضرت امیر به صورت باز، مشهود ما نیست، ما در آن محضر نبودیم ببینیم؛ اما نهجالبلاغه بسیاری از بخشنامهها، آیین نامهها، مقررات، قانون حضرت امیر(سلام الله علیه) در اینجا هست. نهجالبلاغه هم واقع، تالی تلو قرآن است و سند همه این حرفها هم مشخص شده است. بسیاری از محدثان و مورخان، قبل از سید رضی، فرمایشات حضرت امیر(سلام الله علیه) را ذکر کردند؛ منتها مرحوم سید رضی(رضوان الله علیه) دید که نیازی به ذکر سند نیست، مُرسَلاً این احادیث نورانی را یاد کرده است. نباید گفت «و فی مرسلة الرضی» این دیگر حالا از ارسال به در آمده، واقعاً مسند است. حضرت امیر(سلام الله علیه) بخشنامههایش و دستوراتش در نهجالبلاغه هست.
اقسام سهگانهٴ دستورات امام علی (ع)
دستوراتی که حضرت امیر میدهد، سه قسم است: یک قسمت برای مالک اشتر است؛ یک قسمت برای امثال کمیل است؛ یک قسمت هم برای گروه سوم. آنها که مثل مالک اشترند خیلی کماند؛ کارگزاری که مثل مالک اشتر باشد علماً و عملاً، فقیه باشد، شجاع باشد، مدیر باشد، مدبر باشد، آن وصف بلند را حضرت امیر(سلام الله علیه) درباره مالک اشتر بکند، خیلی کم است که حضرت، مصر را به او واگذار کرده. خود حضرت شد فرمانده کل قوا، مالک اشتر شده فرمانده لشکر. بخشهای دیگر از بخشنامههای حضرت امیر، نامههای گلایهآمیز است که به افرادی که خوب هستند ولی مدیریت ندارند، نظیر کمیل(رضوان الله علیه). کمیل یک آدم بسیار بزرگی بود، دیگران از حضرت وقت خصوصی میخواستند، حضرت فرصت نداشت ولی دست کمیل را گرفت، در همان جریان معروف به بیرون مسجد کوفه برد و آن حرفهای بلند را زد: «یا کمیل ان هذه القلوب اَوعیة فخیرُها اَوْعاها» کمیل، از اصحاب مَعارف، از اصحاب خاص حضرت امیر(سلام الله علیه) است. بعد از اینکه حضرت به حکومت رسید، منطقهای است به نام هیت، باهای هوز که در نهجالبلاغه به همین وضع آمده. حضرت، کمیل را فرمانده بخشی از همان هیت کرده. امویان آمدند غارت کردند، زدند، بردند، حضرت یک نامه گلایهآمیزی برای کمیل نوشت که کمیل ما این همه امکانات به تو دادیم، مُهِمات به تو دادیم، تو چه کردی، اینها آمدند، زدند، غارت کردند تو نتوانستی اداره بکنی . خب، بعضی واقعاً به درد فرماندهی نمیخورند. حضرت این گلایهاش را دارد که تو حالا چطور نتوانستی این منطقه را اداره بکنی. گروه سوم که اکثری کارگزاران حضرت امیر را تشکیل میدادند، افرادی مثل زیاد بناَبی بودند که شما اگر آن عصر میگشتید که بدتر از زیاد بنابی پیدا کنید، پیدا نمیکردید، کسی که شجرهای ندارد. خب، استاندار رسمی حضرت امیر در بصره، ابنعباس بود. معاون رسمی ابنعباس که ابنعباس او را تعیین کرد، زیاد بناَبی بود. این استانداری بصره، نظیر فعلی نبود. بصره با همه منطقه وسیعی که داشت، اهواز با همه منطقه وسیعی که داشت، کرمان با همه منطقه وسیعی که داشت، این سه فلات وسیع یعنی بصره، اهواز، کرمان جمعاً یک استانداری بود و ابنعباس، استاندار این استانداری بود و زیاد بناَبی معاون او ، حالا ببینید چه میگذرد بر مردم محروم و بیچاره این فلات وسیع.
نامههای اعتراض آمیز، گلایهآمیز حضرت امیر زیاد است به زیاد ابناَبی که من شنیدم چنین کردی، چنان کردی. خب، حضرت چه کرد با زیاد بناَبی، بست، زندان برد، اعدام کرد!؟ از این افراد رشوه بگیر در دستگاه حضرت امیر زیاد بودند، حضرت با اینها چه کرد. خب، یک نفر آدم خوب بخواهد با علم غیب عمل بکند، اینکه کشورداری نیست. کشور را باید با همین قانون اداره کرد، بخواهد با معجزه عمل بکند خب، با معجزه، اصلاح جامعه آسان است. به بعضی از مردم فرمود که به من گزارش رسیده است که تو مثلاً خیانت کردی، رشوه گرفتی، چه کردی «وَ شِسْعُ نَعْلِکَ خَیْرٌ مِنْکَ» این بند عربی، نه این دمپاییهایی که ما داریم که رویش بسته است. این نعلی که آن بند، روی لای انگشت است. فرمود آن بند آن نعلت، نزد من از تو عزیزتر است، تو به اندازه آن بند، نزد من نمیارزی. خوبی پدرت باعث شد که من به تو کار دادم وگرنه من که به تو کار نمیدادم . اینها همه گله و درد دل است، وقتی نباشد آدمهای صالح کامل، نظام همین طور است، بعد هم به شکست گرایید.
الآن به لطف الهی هم مردم به مراتب قویتر درک میکنند و بهتر از حکومت حضرت امیر در صحنهاند. شما هر استانی که بالأخره بزرگان و علما و فضلای استانهای مختلفید، میبینید در استانتان چند هزار شهید، چند هزار جانباز، چند هزار مفقود، چند هزار اسیر، هر کدام بالأخره تقدیم انقلاب اسلامی کردند، پس مردم حداکثر بزرگواری و آقایی را کردند و دارند، چون هرگز این حسابها را، این فداکاریها را به حساب رهبر و بنیانگذار و زید و عمرو نمیگذارند، اینها فقط برای خدا و خدا و خدا و خدا، نه برای نفت کسی حاضر است پسر بدهد، نه برای زید و عمرو، فقط به خاطر دین، چه اینکه خود بنیانگذار و رهبر و مسئولین هم برای دین دارند کار میکنند. بکوشیم که این امانت الهی، آن محور اصلیاش محفوظ بماند. البته چهار جا اشکال هست باید تذکر داد، حل کرد، چهار جا را، چهار صد جا را، چهل هزار جا را، اینها را میشود اصلاح کرد؛ اما اصل آن بدنه نظام، اصل نظام، اصل ولایت فقیه، اصل رهبری، اصل جمهوری اینها واقع، جزء بهترین موهبت الهی است. الآن شما بعد از پیروزی انقلاب اسلامی یک مسئولیت قضایی ما داشتیم، نامههایی که به دستمان رسید از این نامهها به دست میآمد که اینها کلمه آریا مهر را، مثل کلمه ﴿بسم الله الرحمن الرحیم﴾ در صدر، مینوشتند.
الآن شما خیال میکنید بعد از فروپاشی کمونیسم، دفعتاً این عزیزان و مسلمانهای آذربایجان شوروی به این سلسله آشنا شدند. اینها تا شرح لمعه و اصول را در قبل از فروپاشی نظام کمونیست، به وسیله رادیوهای تبریز و اردبیل خواندند یعنی این نوارها، از همین حوزههای علمیه قم، نوارها تا شرح لمعه و بالاتر، اینها از ادبیات گرفته منطق و غیر منطق، به زبان آذری تدریس میشد، به وسیله برنامههای رادیوهای برون مرزی در آذربایجان شوروی پخش میشد، حوزه علمیه آذربایجان شوروی را رادیوهای برون مرزی همین نظام تأمین کرده. الآن که با نوزده زبان یا کمتر و بیشتر، پیام اسلام و انقلاب و آیات دارد به کشورهای خارج میرسد، شما آنجایی که آنها بیدارند، ماها خوابیم یعنی برنامهها از ساعت یازده شروع میشود تا صبح ساعت پنج و شش صبح. این برنامهها از همین حوزههای علمیه قم و امثال قم منتشر میشود، اینها پیام شماست محصول کار شماست که دارد به دنیا عرضه میشود. آن روز اصلاً سخنی از اسلام و مسلمین نبود، الآن واقع، اسلام کل جهان را گرفته. الآن اگر هر جا خبری است، اگر در الجزایر سخنی هست، در فلسطین خبری هست، در جاهای دیگر خبری هست، باز به برکت همین انقلاب است. هزارها اثر مثبتی دارد، چهار جا هم یک اثر منفی، این آثار منفی را بالأخره باید که هم در درجه اول از خودمان شروع بکنیم، خودمان را اصلاح بکنیم که واقع، مبلغ اسلام باشیم، هم جامعه را _انشاءالله_ به این سمت بکشانیم، نه افراطی بکنیم، بیخود توجیه بکنیم، حرف باطل هر کسی را، نه خدای ناکرده تفریطی بکنیم. اصل نظام را توجیهات نظام را ... خوب تشریح بکنیم، چه اینکه مردم _انشاءالله_ هستند. خدا _انشاءالله_ همه شما را جزء مبلغان رسمی خود قرار بدهد.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است