- 353
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 120 تا 126 سوره نساءp
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 120 تا 126 سوره نساء"
- بسته بودن کلیه راههای کسب منفعت بر پیروان شیطان
- مطابقت با حجّت عصر، تنها معیار عمل صالح در قرآن
- لزوم حسن فاعلی در کنار حسن فعلی فعلی جهت ثواب
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿یَعِدُهُمْ وَ یُمَنِّیهِمْ وَ ما یَعِدُهُمُ الشَّیْطانُ إِلاّ غُرُورًا ﴿120﴾ أُولئِکَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ لا یَجِدُونَ عَنْها مَحیصًا ﴿121﴾ وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ سَنُدْخِلُهُمْ جَنّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا اْلأَنْهارُ خالِدینَ فیها أَبَدًا وَعْدَ اللّهِ حَقًّا وَ مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللّهِ قیلاً ﴿122﴾ لَیْسَ بِأَمانِیِّکُمْ وَ لا أَمانِیِّ أَهْلِ الْکِتابِ مَنْ یَعْمَلْ سُوءًا یُجْزَ بِهِ وَ لا یَجِدْ لَهُ مِنْ دُونِ اللّهِ وَلِیًّا وَ لا نَصیرًا ﴿123﴾ وَ مَنْ یَعْمَلْ مِنَ الصّالِحاتِ مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثی وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِکَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ وَ لا یُظْلَمُونَ نَقیرًا ﴿124﴾ وَ مَنْ أَحْسَنُ دینًا مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ وَ اتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْراهیمَ حَنیفًا وَ اتَّخَذَ اللّهُ إِبْراهیمَ خَلیلاً ﴿125﴾ وَ لِلّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی اْلأَرْضِ وَ کانَ اللّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ مُحیطًا﴿126﴾
بعد از اینکه علل انحراف انسانها را از راه اغوای شیطان بیان فرمود, آنگاه فرمود کسانی که تحت ولایت شیطاناند هیچ ولیّ و نصیری نخواهند داشت; نه از جهنم نجات پیدا میکنند ﴿وَ لا یَجِدُونَ عَنْها مَحیصًا﴾ «محیص» یعنی «معدل», «حاص» یعنی عَدَل, نه گریزی از جهنم دارند, نه از ولایت ولیّی استفاده میکنند و نه از نصرت نصیری.
بسته بودن کلیه راههای کسب منفعت بر پیروان شیطان
برای جذب یک منفعت یا دفع یک مفسده, سه راه وجود دارد و همه این راهها بسته است برای کسانی که تحت ولایت شیطاناند. اگر کسی خواست کار خیری را به سمت خود جذب بکند یا بالاستقلال در جذب آن کار خیر موفق است یا بالاشتراک از آن خیر بهره میبرد یا بالاستقلال غیر این خیر را به او میرساند, این سه فرض دارد و بیشتر فرضی ندارد یا انسان به تنهایی خیری را به خود جذب میکند; مثل یک انسان عالم قادر که خیر خود را میشناسد و قدرت هم دارد یا به کمک دیگری خیر را به طرف خود جذب میکند, مثل کسی که در علم یا در قدرت تام نیست; در کمکگیری علم یا در کمکگیری قدرت, از غیب مدد میگیرد چنین کسی محتاج به نصیر و ناصر است یا اینکه نه, هیچ کاری از او ساخته نیست تمام این خیرها و کارهای خیر را غیر برای او انجام میدهد, چنین کسی تحت ولایت غیر است; مثل کودک، کودک نه آگاه است نه توانا ولیّ کودک که آگاه و تواناست خیر او را به او میرساند.
در دفع خطر هم سه راه وجود دارد یا انسان به تنهایی خطر خود را دفع میکند مثل انسان خطرشناس قادر یا در شناخت خطر و دفع خطر از غیر کمک میگیرد; مثل کسی که در علم ناقص است یا در قدرت ناقص است احتیاج به نصیر و کمک دارد یا نه از علم بهرهای دارد و نه از قدرت, تمام امور این دفع خطر را دیگری به عهده میگیرد اینجا تحت ولایت دیگری است. پس انسان کاری را که در جذب خیر یا دفع شر انجام میدهد یا برای او انجام میدهند از سه حال بیرون نیست: یا خودش بالاستقلال انجام میدهد یا با کمک دیگری یا تحت ولایت دیگری.
فرمود کسانی که منحرف شدند و تحت ولایت شیطان قرار گرفتند اینها خودشان آن قدرت را ندارند که از جهنم نجات پیدا کنند, نصیر و شفیعی هم ندارند که یاور اینها باشد آنها را در نجات از خطر کمک کند ولیّی هم سرپرستی اینها را به عهده نمیگیرد که اینها تحت ولایت آن ولیّ باشند و از خطر برهند, لذا فرمود: ﴿أُولئِکَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ لا یَجِدُونَ عَنْها مَحیصًا﴾. چه اینکه در آیه قبل فرمود: ﴿وَ مَنْ یَتَّخِذِ الشَّیْطانَ وَلِیًّا مِنْ دُونِ اللّهِ فَقَدْ خَسِرَ خُسْرانًا مُبینًا﴾ موارد دیگر هم مسئله نفی ولایت و نفی نصرت را ذکر کرد, چه اینکه در آیهٴ 123 همین سورهٴ «نساء» که امروز خوانده شد فرمود: ﴿وَ لا یَجِدْ لَهُ مِنْ دُونِ اللّهِ وَلِیًّا وَ لا نَصیرًا﴾ چنین کسی میشود مضطر محض, برای اینکه برای دفع خطر سه راه وجود دارد و همه این راههای سهگانه به روی انسان کافر بسته است, از این جهت اینها تهدید به خلود میشوند.
بررسی مفهوم خلود در جهنّم
گرچه در قرآن کریم, راجع به بهشت کلمه ابد زیاد هست ولی درباره جهنم کلمه ابد زیاد نیست خلود هست ولی با ابدیت همراه نیست مگر برای کافر و معاندی که عالماً عامداً و عناداً کفر ورزید چنین گروهی البته مخلدند درباره اینها تعبیر به ابد شده است و در غیر این گروه اگر تعبیر به ابد بشود بر همان مکث طویل حمل خواهد شد چون غیر از معاندین کسی به این معنا مخلد نیست و چون وعید الهی ذکر شد آنگاه وعده الهی را هم یاد میکند.
تأثیرگذاری بیشتر انذار
چون انبیا(علیهم السلام) مخصوصاً رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به عنوان بشیر نذیر مبعوث شدند نه به عنوان نذیر محض, گرچه اثر انذار بیش از تبشیر است لذا در بخشی از آیات قرآن به عنوان حصر چنین آمده است: ﴿إِنْ أَنْتَ إِلاّ نَذیرٌ﴾ یا ﴿إِنَّما أَنَا نَذیرٌ﴾ و مانند آن و هرگز سمت رسالت در تبشیر منحصر نشد که بفرماید «ان انا الا مبشر» یا خدا بفرماید «ان انت الا بشیر» ولی درباره نذیر حصر شده است چون اثر انذار بیش از اثر تبشیر است اگر به کسی بگویند فلان کار خیر را اگر انجام دادی به شما چنین پاداشی میدهیم این آنچنان تشویق نمیشود که حتماً آن کار خیر را انجام بدهد ولی اگر بگویند فلان کار خیر را نکنی به آتش گرفتار میشوی, خود را وادار میبیند که آن کار خیر را انجام بدهد اثر انذار در توده مردم بیش از تبشیر است لذا درباره انذار, حصر آمده است ولی درباره تبشیر, حصر نیامده; اما آنجایی هم که حصر است حصر حقیقی نیست که تنها کار پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) انذار باشد [بلکه] تبشیر هم هست. اگر تبشیر هست در کنار آیات وعید و تهدید باید آیات وعده و نوید هم ذکر بشود, لذا بعد از ذکر آیه وعید و تهدید آیه وعده و نوید را ذکر میکند و آن این است که ﴿وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ سَنُدْخِلُهُمْ جَنّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا اْلأَنْهارُ خالِدینَ فیها أَبَدًا﴾.
احق الوعود «اصدق القائلین» بودن خداوند
این وعده است در مقابل آن وعید; منتها با این جمله فرمود شیطان وعده باطل داد و ایجاد امنیه باطل کرد و خدا وعده حق داد, فرمود: ﴿وَعْدَ اللّهِ حَقًّا﴾ یعنی هیچ وعدهای مثل وعده الهی حق نیست. بعد فرمود: ﴿وَ مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللّهِ قیلاً﴾ اگر سخن از خبر است, خدا اصدق القائلین است سخن از انشاء و وعده است وعده خدا احق الوعود است وعده خبر نیست که صدق و کذب بردار باشد انشاء است و گزارشهای دیگر گزارشهای خبری است میفرمایند آنجایی که جنبه خبر دارد خدا اصدق القائلین است آنجا که انشاء است و وعده است وعده خدا احق الوعود ﴿وَعْدَ اللّهِ حَقًّا وَ مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللّهِ قیلاً﴾ قیل و قول هر دو مصدر است قال یقول قیلاً و قولاً گرچه بعضیها از ابنسکیت نقل کردند که قیل و قال اسم است نه مصدر ولی به هر حال این قیل مصدر است مصدر قال یقول و به معنای قول است پس آنجا که سخن از خبر است و گزارش, خدا اصدق القائلین است و آنجا که سخن از انشاء و وعده است وعده خدا احق الوعود است. ﴿وَعْدَ اللّهِ حَقًّا وَ مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللّهِ قیلاً﴾ در مقابل وعده شیطان که ﴿یَعِدُهُمْ وَ یُمَنِّیهِمْ وَ ما یَعِدُهُمُ الشَّیْطانُ إِلاّ غُرُورًا﴾.
بیان یک حکم تربیتی و اخلاقی
آنگاه در این زمینه یک حکم تربیتی و اخلاقی هم در کنار یک حکم کلامی ذکر میکند. در همین جریان که کالایی را سرقت کردند بعد یک یهودی بیگناهی را متهم کردهاند آیه نازل شده است که آن یهودی تبرئه میشود و این مسلمانی که به دروغ بیگناهی را متهم کرده است مورد مؤاخذه قرار میگیرد. در اینجا مسلمین فکر میکردند صرف اسلام برای نجات اینها کافی است [و] به همین فخر کردند. در این فضا این آیه نازل شد که نجات, به آرزوهای باطل نیست: ﴿لَیْسَ بِأَمانِیِّکُمْ وَ لا أَمانِیِّ أَهْلِ الْکِتابِ﴾ نه کار با امنیه و تمنیات باطل شماست نه کار با تمنیات باطل اهل کتاب, معیار ایمان است و عمل صالح.
ایمان و عمل صالح تنها راه رستگاری
در شأن نزول این آیهؤ مطلب دیگر هم گفته شد و آن این است که بعضی از یهودیها به مسلمین میگفتند که پیغمبر ما قبل از پیغمبر شماست, کتاب ما قبل از کتاب شماست پس بنابراین ما اُولیٰ و احقّیم به خدا و دین خدا و افضلیم. مسلمین میگفتند پیغمبر ما خاتم انبیاست(علیهم السلام) و کتاب ما ناسخ کتاب شماست پس ما افضلیم در این زمینه آیه نازل شد که اینها هیچکدام معیار فخر نیست ﴿لَیْسَ بِأَمانِیِّکُمْ وَ لا أَمانِیِّ أَهْلِ الْکِتابِ﴾ کار با امنیه و تمنی و آرزو حل نمیشود. مهمترین عامل رستگاری و نجات, همان ایمان است و عمل صالح این مبحث در دو قسمت خلاصه میشود: یک قسمت عقد اثباتی قضیه [و] یک قسمت عقد سلبی قضیه; عقد اثباتی قضیه این است که نجات و رستگاری به ایمان به مبدأ و معاد است و عمل صالح. عقد سلبی قضیه این است که انتما و انتصاب به یک دین مشکل را حل نمیکند در موارد گوناگون گاهی به صورت عقد اثباتی گاهی به صورت عقد سلبی به این فخرفروشیهای ملی و دینی که به عمل و اعتقاد تکیه نکرده است قرآن, خاتمه میدهد.
در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» قبلاً این بحث گذشت; آیهٴ 62 سورهٴ «بقره» این بود که ﴿إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ الَّذینَ هادُوا﴾ گروه دوم ﴿وَ النَّصاری﴾ گروه سوم, ﴿وَ الصّابِئینَ﴾ گروه چهارم فرمود: ﴿مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَ الْیَوْمِ اْلآخِرِ وَ عَمِلَ صالِحًا فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ﴾; فرمود هیچکدام از این عناوین چهارگانه مایه نجات نیست; نه مسلمان بودن نه یهودی بودن نه صابئی بودن و نه نصرانی بودن اینها هیچکدام معیار نیست تمام معیار برای نجات, دو رکن اساسی است یکی ایمان صحیح; دوم عمل صالح. لذا وقتی این چهارگروه را نام میبرد بدون واو عطف, جمله را جدا میکند بعد آن حرف نهایی را میزند. میفرماید: ﴿إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا﴾ این گروه اول, ﴿وَ الَّذینَ هادُوا﴾ این گروه دوم، ﴿وَ النَّصاری﴾ این گروه سوم, ﴿وَ الصّابِئینَ﴾ این گروه چهارم, دیگر نمیفرماید «و من آمن» دیگر جا برای «واو» نیست. میفرماید خلاصه, هر کدام از این اقوام و ملل چهارگانه هر کسی باشد عمده این است که ﴿مَنْ آمَنَ﴾ یعنی این عناوین هیچ کدام دخیل نیست ﴿مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَ الْیَوْمِ اْلآخِرِ وَ عَمِلَ صالِحًا فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ﴾ معیار این است. خب آن گروهها یا مشکل ایمان دارند یا مشکل عمل صالح. آن که میگوید عزیر, ابنالله است مشکل ایمان به خدا دارد آن که میگوید مسیح, ابنالله است مشکل ایمان به خدا دارد.
مطابقت با حجّت عصر، تنها معیار عمل صالح در قرآن
اگر کسی در ایمان به خدا مشکل نداشت ولی در عمل, پیرو دین منسوخ بود او عمل صالح ندارد چرا؟ برای اینکه عملی در لسان قرآن کریم صالح است که مطابق با حجت عصر باشد. اگر عملی مطابق با دین منسوخ بود از نظر قرآن کریم, عمل صالح نیست. مثلاً نماز که عبادت است اگر الآن کسی به طرف بیتالمقدس بخواند عمل صالح نیست یا به طرف شرق بخواند عمل صالح نیست. اگر بخواهد در غیر ماه مبارک رمضان روزه واجب بگیرد و ماه مبارک رمضان را روزه نگیرد این عمل، عمل صالح نیست. عملی صالح است که مطابق با دین حجت آن عصر باشد. پس مشکل غیر مسلمانها یا در ایمان به خدا و قیامت است که یا گرفتار ثنویتاند یا گرفتار تثلیثاند و مانند آن یا اگر از جهت ایمان و عقیده مشکلی ندارند از نظر عمل مشکلی دارند ولی اگر کسی پیدا بشود در ایمان, صحیح باشد و در عمل, سالم باشد چنین کسی اجر الهی نصیب اوست و خوف و هراسی هم از عذاب قیامت ندارد. این معنا را به عنوان اصل کلی هم در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» بیان فرمود هم در سوره «مائده», آیهٴ 69 سورهٴ «مائده» همین است که فرمود: ﴿إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ الَّذینَ هادُوا وَ الصّابِئُونَ وَ النَّصاری﴾ این عناوین چهارگانه را شمرد, بعد خلاصهگیری کرد فرمود: ﴿مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَ الْیَوْمِ اْلآخِرِ وَ عَمِلَ صالِحًا فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ﴾ معیار نجات, ایمان صحیح و عمل صالح داشتن است, معیار این است.
خب اینها لسان ضابطه است که بیان اثباتی است; اما آن لسان سلبی آن است که آن فخرفروشیهای بیجای اهل کتاب را قرآن یکی پس از دیگری ذکر میکند و ابطال میکند و در این آیه محلّ بحث هم میفرماید که تفاخر شما مسلمین هم مثل تباهی اهل کتاب یهود و نصارا حرف باطلی است. در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» آیهٴ 111 که قبلاً بحثش گذشت این بود: ﴿وَ قالُوا لَنْ یَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلاّ مَنْ کانَ هُودًا أَوْ نَصاری﴾ یعنی یهودیها گفتند تنها یهودیها وارد بهشت میشوند. مسیحیها گفتند تنها نصارا وارد بهشت میشوند: ﴿وَ قالُوا لَنْ یَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلاّ مَنْ کانَ هُودًا أَوْ نَصاری تِلْکَ أَمانِیُّهُمْ﴾; این امنیه و آرزوی محض است ﴿قُلْ هاتُوا بُرْهانَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ﴾; دلیلتان را اقامه کنید که چرا اینها وارد بهشت میشوند و اقوام و ملل دیگر وارد بهشت نمیشوند, برهانی ندارید شما. چه اینکه باز در همان سورهٴ مبارکهٴ «بقره» آیهٴ 135 این بود که ﴿وَ قالُوا کُونُوا هُودًا أَوْ نَصاری تَهْتَدُوا﴾ یعنی یهودیها گفتند یهود بشوید تا هدایت بیابید, مسیحیها گفتند نصرانی بشوید تا هدایت بیابید بعد قرآن میفرماید که ﴿قُلْ بَلْ مِلَّةَ إِبْراهیمَ حَنیفًا وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکینَ﴾; روش ابراهیم خلیل روش نجات بخش است.
تمنیات باطل
در این آیه محلّ بحث هم همین مسئله امانی را سلب کرده است چه اینکه یک نحوه تباهی و تمنی باطلی را در سورهٴ مبارکهٴ« آل عمران» از همین اهل کتاب نقل کرد که ﴿أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذینَ أُوتُوا نَصیبًا مِنَ الْکِتابِ یُدْعَوْنَ إِلی کِتابِ اللّهِ لِیَحْکُمَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ یَتَوَلّی فَریقٌ مِنْهُمْ وَ هُمْ مُعْرِضُونَ ٭ ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قالُوا لَنْ تَمَسَّنَا النّارُ إِلاّ أَیّامًا مَعْدُوداتٍ﴾; ما اگر هم معذب بشویم یک چند روزی عذاب میشویم, خدا میفرماید: ﴿وَ غَرَّهُمْ فی دینِهِمْ ما کانُوا یَفْتَرُونَ﴾, هرکسی هر اندازهای که معصیت کرده است معذب میشود. گاهی میگویند: ﴿إِلاّ أَیّامًا مَعْدُودَةً﴾ گاهی میگویند: ﴿إِلاّ أَیّامًا مَعْدُوداتٍ﴾ که در دو جای قرآن آمده است خب پس این امانی و تمنیهای باطل منشأ علمی ندارد, لذا در همین آیه محلّ بحث سورهٴ «نساء» فرمود: ﴿لَیْسَ بِأَمانِیِّکُمْ وَ لا أَمانِیِّ أَهْلِ الْکِتابِ﴾; همان طوری که تمنیات باطل آنها برهانی نیست تمنیهای باطل شما هم مبرهن نیست, خب صرف اینکه شما مسلمانید کافی است؟
کنایت قبح فعلی در عقاب
پس کار با امنیه حل نمیشود ﴿لَیْسَ بِأَمانِیِّکُمْ وَ لا أَمانِیِّ أَهْلِ الْکِتابِ﴾ بلکه یک اصل کلی است; چه در طرف ثواب و وعده چه در طرف عقاب و وعید. در طرف عقاب فرمود: ﴿مَنْ یَعْمَلْ سُوءًا یُجْزَ بِهِ﴾ این یک اصل کلی است در مقام بیان هم است مطلق هم است; فرمود هرکس بد کرد کیفر میبیند خواه یهودی باشد خواه مسیحی باشد خواه صابئی باشد خواه مسلمان و خواه هیچ دینی را قبول نکرده باشد, چون در کیفر قبح فعلی کافی است حالا خواه فاعل هم قبیح باشد, مثل کافر و مانند آن یا فاعل حسن باشد, مثل مسلم. مسلمان حسن فاعلی دارد ولی اگر خلاف کرد قبح فعلی دارد. در کیفر و عقوبت, تمام معیار, گناه است از هر کسی میخواهد باشد خواه آن شخص موحد باشد خواه ملحد حالا که موحد است خواه اهل کتاب باشد خواه مسلمان, لذا در هیچ جای قرآن شما نمیبینید که بخواهد عذاب را عذاب مطلق را, نه خلود را عذاب مطلق را و کیفر را به دو رکن تکیه داده باشد: یکی کار بد [و] یکی از صاحب کاری که آن صاحب کار بد است؛ کار بد از مسلمان، یهودی، مسیحی، صابئی، کافر، مجوس هر کسی باشد کیفر دارد.
تفصیل شش گروه در سورهٴ «حجّ»
در سورهٴ مبارکهٴ «حج» شش گروه را نام میبرد, میفرماید خدا در قیامت به حساب اینها میرسد. در آیه سورهٴ «بقره» و سورهٴ «مائده» چهار گروه را نام برد; فرمود که مؤمنین و یهودیها و صابئین و نصارا اینها اگر کار خوب بکنند چون آدم خوبی هستند هر کدام در عصر خود, اینها اجر الهی دارند. ولی در سورهٴ «حج» جریان قیامت را که ذکر میکند دو گروه را بر این چهار گروه میافزاید مجوس و مشرکین را هم اضافه میکند; میفرماید در قیامت ما به حساب مسلمانها و یهودیها و صابئین و مسیحیها و مجوسها و مشرکین میرسیم ﴿إِنَّ اللّهَ یَفْصِلُ بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ﴾ در عذاب کردن و کیفر دادن, سوء فعلی کافی است خواه فاعل بد باشد مثل کافر خواه فاعل خوب باشد مثل مسلم. اگر در موردی دو رکن ذکر شد آن برای خلود است و ابدیت وگرنه برای اصل تعذیب, تنها عامل همان گناه است. لذا فرمود: ﴿مَنْ یَعْمَلْ سُوءًا یُجْزَ بِهِ﴾ هرکه میخواهد باشد, ﴿وَ لا یَجِدْ لَهُ مِنْ دُونِ اللّهِ وَلِیًّا وَ لا نَصیرًا﴾ که در صدر بحث گذشت اگر کسی بخواهد از خطر برهد یا بالاستقلال است یا بالمشارکة است یا بالتولیه یکی از سه راه است. کافر یک انسانی که بدرفتار بود در قیامت هیچ راهی ندارد چون ﴿تَقَطَّعَتْ بِهِمُ اْلأَسْبابُ﴾ خودش که راهی ندارد, میماند مسئله شفاعت و نصرت از یک سو و ولایت از سوی دیگر هیچ ولیّ و شفیعی در قیامت برای این گروه نیست مگر اینکه خدا اجازه بدهد و خدا هم برای کافران اذن صادر نمیکند, لذا فرمود: ﴿وَ لا یَجِدْ لَهُ مِنْ دُونِ اللّهِ وَلِیًّا وَ لا نَصیرًا﴾.
لزوم حسن فاعلی در کنار حسن فعلی فعلی جهت ثواب
اما درباره وعده و نوید و پاداش فرمود: ﴿وَ مَنْ یَعْمَلْ مِنَ الصّالِحاتِ مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثی وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِکَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ وَ لا یُظْلَمُونَ نَقیرًا﴾; اگر کسی کار خوب کرد چه زن و چه مرد و خودش هم آدم خوبی بود یعنی مسلمان بود مؤمن بود این اهل بهشت است. لذا اگر غیر مسلمان کسی که خدا یا قیامت را ـ معاذ الله ـ قبول ندارد هر کار خیری انجام بدهد, البته ذات اقدس الهی اثر دنیایی او را هدر نمیدهد در دنیا ممکن است به او برکاتی مناسب کار او عطا کند; اما این شخص به بهشت راه پیدا کند اینچنین نیست. حالا اگر کسی درمانگاه ساخت راه ساخت پل ساخت خدمات مردمی فراوانی کرد ولی به خدا و قیامت معتقد نبود, چنین کسی در دنیا بهرههای فراوانی خدا ممکن است به او عطا بفرماید اما اینکه او در قیامت, بهشت برود اینچنین نیست چون او برای قیامت کاری نکرده است برای خدا کاری نکرده است, چون قبول نداشت, همان جنبه عاطفی و جنبه مردمی کاری انجام داد باز هم ممکن است لطف خدا شاملش بشود در قیامت از درکات عذاب او باز بکاهد و اما اینکه او به بهشت راه پیدا کند اینچنین نیست. لذا در بهشت رفتن, تنها حسن فعلی کافی نیست حتماً حسن فاعلی باید ضمیمه بشود.
نکتهٴ تعبیر در ﴿مِنَ الصّالِحاتِ﴾
﴿وَ مَنْ یَعْمَلْ مِنَ الصّالِحاتِ﴾ نکتهای که در این تعبیر ﴿وَ مَنْ یَعْمَلْ مِنَ الصّالِحاتِ﴾ هست آن است که برای رفتن به بهشت اینچنین نیست که انسان باید تمام کارهای خیر را انجام بدهد نه، اگر مسلمان بود مؤمن بود و بعضی از کارهای خیر را انجام داد. خدا به او وعده بهشت میدهد; اینچنین نیست که بهشت فقط جای انسان عالم عادل باشد, بالأخره فشارهایی در دنیا بر غیر عادل وارد میشود مایه تطهیر اوست در هنگام مرگ فشار میبیند در برزخ فشار میبیند در خود سرزمین قیامت ﴿فَإِذا هُمْ بِالسّاهِرَةِ﴾ فشار میبیند, بالأخره بعد از تطهیر شدن به بهشت میرسد; منتها البته تحملپذیر نیست این فشارها; اینچنین نیست که برای ورود در بهشت لازم باشد که انسان گذشته از اینکه مؤمن است همه کارهای خیر را باید انجام بدهد, لذا با من تبعیض یاد کرد فرمود: ﴿وَ مَنْ یَعْمَلْ مِنَ الصّالِحاتِ مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثی وَ هُوَ مُؤْمِنٌ﴾ یعنی حتماً باید مؤمن باشد خواه زن خواه مرد و اگر مقداری از اعمال صالحه را انجام داد, خدا به او وعده بهشت میدهد. اینچنین نیست که هیچ گناه نکرده باشد که اگر کسی گناهی کرد, اصلاً وارد بهشت نشود این طور نیست.
قساوی زن و مرد در نیل به کمالات معنوی
در این جهت هم فرقی بین زن و مرد نیست برخلاف اقوام و ملل گذشته که برای زن, حرمتی قائل نبودند یا به اندازه مرد، زن را محترم نمیشمردند اسلام میفرماید در این جهت, هیچ فرقی بین زن و مرد نیست. در کارهای اجرایی و تقسیم کار البته بین زن و مرد فرق است و اما در کمالات معنوی, درجات ایمان اینچنین نیست که هیچ کمالی از کمالات معنوی مشروط به ذکورت باشد یا ممنوع به انوثت باشد که مثلاً فلان کمال معنوی, مخصوص مرد است و زن به آن کمال نمیرسد, شرطش مذکر بودن است یا مؤنث بودن مانع است و مانند آن. فرمود در این جهت هیچ نقشی ندارد: ﴿مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثی وَ هُوَ مُؤْمِنٌ﴾ باشد ﴿فَأُولئِکَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ وَ لا یُظْلَمُونَ نَقیرًا﴾; به اندازه آن ذرهای که روی هسته خرما ظهور میکند به اندازه آن پوست نازک یا آن نقطه خاص در قیامت به کسی ظلم نمیشود: ﴿وَ لا یُظْلَمُونَ نَقیرًا﴾.
پرسش:...
پاسخ: آن اسلام هم مشخص فرمود: ﴿إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللّهِ اْلإِسْلامُ﴾ دیگر. اگر ﴿إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللّهِ اْلإِسْلامُ﴾ پس اقوام دیگر در عصر خود مسلمان بودند. آنها که در زمان مسیح(سلام الله علیه) تابع دستورات آن حضرت بودند و عمل میکردند اهل بهشتاند و چه اینکه آنها که در زمان موسای کلیم(علیه السلام) به دستورات او عمل میکردند آنها مسلمان واقعی بودند و قرآن از اهل کتابی که تابع دستورات پیغمبر عصر خودشان باشند به عظمت یاد میکند, میفرماید: ﴿مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ أُمَّةٌ قائِمَةٌ یَتْلُونَ آیاتِ اللّهِ﴾ خیلی با تجلیل یاد میکند و الآن اگر کسی بخواهد براساس یک دین منسوخ عمل بکند, در حقیقت عمل صالح انجام نداده است.
جمعبودن حسن فعلی و فاعلی در طریق ابراهیم خلیل (علیه السلام)
خب حالا اگر کسی بخواهد بررسی کند که در شرایط کنونی هم این ادیان یکساناند یا نه در شرایط کنونی, ادیان یکسان نیستند [و] تنها کسی اهل نجات هست که مطابق با حجت عصر کار بکند. این آیه برای او راهگشاست, فرمود: ﴿وَ مَنْ أَحْسَنُ دینًا مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ وَ اتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْراهیمَ حَنیفًا وَ اتَّخَذَ اللّهُ إِبْراهیمَ خَلیلاً﴾; تنها کسی اهل نجات است که البته در هر عصری این دو عامل را داشته باشد; هم چهره جانش را متوجه خدا کرده باشد یعنی مؤمن باشد و هم در مقام عمل کار خیر کرده باشد که این دو رکن را هم اینجا ذکر فرمود این اصل کلی نشان میدهد هرکسی در هر عصری تابه دین پیغمبر آن عصر بود اهل نجات است. مشترکات از آن جهت که هر پیغمبری امضا کرده است عامل نجات است: ﴿وَ مَنْ أَحْسَنُ دینًا مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلّهِ﴾ یعنی چهره جانش را به سمت خدا منقاد کند همین که میگوید ﴿وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذی فَطَرَ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضَ﴾ این چهره جانش را متوجه خدا کرده است و براساس ﴿فَأَیْنََما تُوَلُّوْا فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ﴾ همه جهان را مظاهر آیات الهی میداند. گذشته از اینکه چهره جانش را متوجه توحید کرده است در مقام عمل هم کار خیر انجام میدهد: ﴿وَ هُوَ مُحْسِنٌ﴾ یعنی «فاعل للفعل الحسن» نه «محسنٌ» یعنی به دیگری احسان بکند, چون احسان به غیر یکی از کارهای حسن است, آنچه اساس کار است احسان به معنای فعل حسن است آن فعل حسن خواه مربوط به خود آدم باشد, مثل عبادات خواه مربوط به غیر باشد مثل اکرام و اعطایی که انسان به غیر روا میدارد یا قضای حاجت برادر مؤمن ﴿وَ مَنْ أَحْسَنُ دینًا﴾ چون همین دین, عندالله است که مقبول اوست و قبلاً هم در سورهٴ مبارکهٴ «آل عمران» گذشته از اینکه فرمود: ﴿إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللّهِ اْلإِسْلامُ﴾, فرمود: ﴿وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ اْلإِسْلامِ دینًا فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ﴾ این قرآنی که در سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» میفرماید: ﴿وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ اْلإِسْلامِ دینًا فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ﴾ نمیآید یهودیت منسوخ یا مسیحیت منسوخ یا صابئیت را امضا کند آنها باید مسلم باشند در خطوط کلی مسلمانند و اگر عملشان برابر با حجت عصر خودشان بود در همان زمان هم مسلمان واقعیاند پس ﴿وَ مَنْ أَحْسَنُ دینًا مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلّهِ﴾ این حسن فاعلی ﴿وَ هُوَ مُحْسِنٌ﴾ این حسن فعلی, چنین شخصی ﴿وَ اتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْراهیمَ حَنیفًا﴾ این راه ابراهیم خلیل را ذکر کرد که این جمع بین حسن فاعلی و حسن فعلی است. روش ابراهیم خلیل هم روش توحید است در مقام اعتقاد هم روش عمل صالح است در مقام کار, چون در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» فرمود: ﴿وَ مَنْ یَرْغَبُ عَنْ مِلَّةِ إِبْراهیمَ إِلاّ مَنْ سَفِهَ نَفْسَهُ﴾ و بهشت جای سفیهان نیست.
حکمت اخذ ابراهیم به عنوان خلیل از طرف خداوند
﴿وَ اتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْراهیمَ حَنیفًا وَ اتَّخَذَ اللّهُ إِبْراهیمَ خَلیلاً﴾ این یک صغرا و کبرای مطوی در کنار هم هست; همان طوری که در سورهٴ مبارکهٴ «آل عمران» ملاحظه فرمودید که فرمود: ﴿قُلْ إِن کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللّهُ﴾ یک راه بازی را ارائه کرده است یعنی خدا به پیغمبر فرمود به مردم بگو اگر محب خدایید بکوشید که محبوب خدا بشوید, اگر دوست خدایید این اوایل راه است, بکوشید که خدا دوستتان بشود و انتقال از محب به محبوب, یک وسطی لازم دارد و آن وسط, پیروی حبیب الله است; انسان اگر پیرو حبیب الله بود حبیب الله میشود ﴿قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ﴾ که محب بودی, ﴿فَاتَّبِعُونی﴾ چون من حبیب الله هستم به دنبال حبیب الله حرکت کنید, پایان کارتان هم ﴿یُحْبِبْکُمُ اللّهُ﴾ میشود. پس انتقال از محب به محبوب به پیروی حبیب الله است, این را در سورهٴ «آل عمران» بیان فرمود.
نیل به درجات عالیهٴ بهشت هدف عالی انسان
اما اینجا یک معنای برتری را هم در کنار نجات از جهنم و ورود به بهشت ذکر میکند, میفرماید تمام همتتان این نباشد که به جهنم نروید و نسوزید این یک همت ضعیفی است, خدا در قیامت خیلیها را به جهنم نمیبرد. این همه کودکان خردسال که میمیرند ممیز نیستند بالغ نبودند اینها را به جهنم نمیبرد. این همه دیوانهها که در عالم بودند و هستند اینها را به جهنم نمیبرد این همه کافران مستضعفی که نام دین به گوششان نرسیده است حجت الهی به اینها بالغ نشده است, اینها را به جهنم نمیبرد. نسوختن و جهنم نرفتن هنر نیست, حداکثر این است که انسان مثل کودک بشود مثل کافر مستضعف بشود. عمده آن است که وارد بهشت بشود و به صرف ورود به بهشت هم قناعت نکند بلکه بکوشد به درجات عالیه بهشت راه پیدا کند. برای نیل آن درجات عالیه این جمله سوم را ذکر فرمود بعد جمله چهارم.
بیان خلاصهای از نکات آیه
جمله اول این است که ﴿وَ مَنْ أَحْسَنُ دینًا مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلّهِ﴾ این حسن فاعلی است, ﴿وَ هُوَ مُحْسِنٌ﴾ این حسن فعلی. جمله سوم جمع بین هر دو حُسن است فرمود: ﴿وَ اتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْراهیمَ حَنیفًا﴾ این جمله سوم. جمله چهارم این است که اینکه ما میگوییم پیرو ابراهیم باشید میدانید ابراهیم یعنی چه؟ یعنی خلیل الله و اگر شما پیرو خلیل الله بودید, خلیل الله خواهید شد به دلیل همان آیه سوره «آل عمران» که فرود اگر پیرو حبیب الله شدید حبیب الله میشوید. حبیب به معنای محبوب, نه حبیب به معنای محب.
در سورهٴ «آلعمران» فرمود: ﴿قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونی﴾ که جواب این امر این است که ﴿یُحْبِبْکُمُ اللّهُ﴾; شما میشوید محبوب الهی. اگر محبوب الهی شدید هر محبی آثار خود را به محبوب خود عطا میکند, آن وقت به مقام شفاعت هم میرسید که میتوانید شفاعت کنید از دیگران, این میشود محبوب خدا. در همین جا هم بعد از اینکه فرمود: ﴿وَ اتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْراهیمَ حَنیفًا﴾ ابراهیم(سلام الله علیه) را به عنوان خلیل الله و خلیل الرحمان وصف کرد, فرمود: ﴿وَ اتَّخَذَ اللّهُ إِبْراهیمَ خَلیلاً﴾ خب پیروی خلیل الله انسان را خلیل الله میکند; اما اگر کسی خلیل الله شد خلتش را و نیازش را بلاواسطه با خدا در میان میگذارد.
«و الحمد لله رب العالمین»
- بسته بودن کلیه راههای کسب منفعت بر پیروان شیطان
- مطابقت با حجّت عصر، تنها معیار عمل صالح در قرآن
- لزوم حسن فاعلی در کنار حسن فعلی فعلی جهت ثواب
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿یَعِدُهُمْ وَ یُمَنِّیهِمْ وَ ما یَعِدُهُمُ الشَّیْطانُ إِلاّ غُرُورًا ﴿120﴾ أُولئِکَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ لا یَجِدُونَ عَنْها مَحیصًا ﴿121﴾ وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ سَنُدْخِلُهُمْ جَنّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا اْلأَنْهارُ خالِدینَ فیها أَبَدًا وَعْدَ اللّهِ حَقًّا وَ مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللّهِ قیلاً ﴿122﴾ لَیْسَ بِأَمانِیِّکُمْ وَ لا أَمانِیِّ أَهْلِ الْکِتابِ مَنْ یَعْمَلْ سُوءًا یُجْزَ بِهِ وَ لا یَجِدْ لَهُ مِنْ دُونِ اللّهِ وَلِیًّا وَ لا نَصیرًا ﴿123﴾ وَ مَنْ یَعْمَلْ مِنَ الصّالِحاتِ مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثی وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِکَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ وَ لا یُظْلَمُونَ نَقیرًا ﴿124﴾ وَ مَنْ أَحْسَنُ دینًا مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ وَ اتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْراهیمَ حَنیفًا وَ اتَّخَذَ اللّهُ إِبْراهیمَ خَلیلاً ﴿125﴾ وَ لِلّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی اْلأَرْضِ وَ کانَ اللّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ مُحیطًا﴿126﴾
بعد از اینکه علل انحراف انسانها را از راه اغوای شیطان بیان فرمود, آنگاه فرمود کسانی که تحت ولایت شیطاناند هیچ ولیّ و نصیری نخواهند داشت; نه از جهنم نجات پیدا میکنند ﴿وَ لا یَجِدُونَ عَنْها مَحیصًا﴾ «محیص» یعنی «معدل», «حاص» یعنی عَدَل, نه گریزی از جهنم دارند, نه از ولایت ولیّی استفاده میکنند و نه از نصرت نصیری.
بسته بودن کلیه راههای کسب منفعت بر پیروان شیطان
برای جذب یک منفعت یا دفع یک مفسده, سه راه وجود دارد و همه این راهها بسته است برای کسانی که تحت ولایت شیطاناند. اگر کسی خواست کار خیری را به سمت خود جذب بکند یا بالاستقلال در جذب آن کار خیر موفق است یا بالاشتراک از آن خیر بهره میبرد یا بالاستقلال غیر این خیر را به او میرساند, این سه فرض دارد و بیشتر فرضی ندارد یا انسان به تنهایی خیری را به خود جذب میکند; مثل یک انسان عالم قادر که خیر خود را میشناسد و قدرت هم دارد یا به کمک دیگری خیر را به طرف خود جذب میکند, مثل کسی که در علم یا در قدرت تام نیست; در کمکگیری علم یا در کمکگیری قدرت, از غیب مدد میگیرد چنین کسی محتاج به نصیر و ناصر است یا اینکه نه, هیچ کاری از او ساخته نیست تمام این خیرها و کارهای خیر را غیر برای او انجام میدهد, چنین کسی تحت ولایت غیر است; مثل کودک، کودک نه آگاه است نه توانا ولیّ کودک که آگاه و تواناست خیر او را به او میرساند.
در دفع خطر هم سه راه وجود دارد یا انسان به تنهایی خطر خود را دفع میکند مثل انسان خطرشناس قادر یا در شناخت خطر و دفع خطر از غیر کمک میگیرد; مثل کسی که در علم ناقص است یا در قدرت ناقص است احتیاج به نصیر و کمک دارد یا نه از علم بهرهای دارد و نه از قدرت, تمام امور این دفع خطر را دیگری به عهده میگیرد اینجا تحت ولایت دیگری است. پس انسان کاری را که در جذب خیر یا دفع شر انجام میدهد یا برای او انجام میدهند از سه حال بیرون نیست: یا خودش بالاستقلال انجام میدهد یا با کمک دیگری یا تحت ولایت دیگری.
فرمود کسانی که منحرف شدند و تحت ولایت شیطان قرار گرفتند اینها خودشان آن قدرت را ندارند که از جهنم نجات پیدا کنند, نصیر و شفیعی هم ندارند که یاور اینها باشد آنها را در نجات از خطر کمک کند ولیّی هم سرپرستی اینها را به عهده نمیگیرد که اینها تحت ولایت آن ولیّ باشند و از خطر برهند, لذا فرمود: ﴿أُولئِکَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ لا یَجِدُونَ عَنْها مَحیصًا﴾. چه اینکه در آیه قبل فرمود: ﴿وَ مَنْ یَتَّخِذِ الشَّیْطانَ وَلِیًّا مِنْ دُونِ اللّهِ فَقَدْ خَسِرَ خُسْرانًا مُبینًا﴾ موارد دیگر هم مسئله نفی ولایت و نفی نصرت را ذکر کرد, چه اینکه در آیهٴ 123 همین سورهٴ «نساء» که امروز خوانده شد فرمود: ﴿وَ لا یَجِدْ لَهُ مِنْ دُونِ اللّهِ وَلِیًّا وَ لا نَصیرًا﴾ چنین کسی میشود مضطر محض, برای اینکه برای دفع خطر سه راه وجود دارد و همه این راههای سهگانه به روی انسان کافر بسته است, از این جهت اینها تهدید به خلود میشوند.
بررسی مفهوم خلود در جهنّم
گرچه در قرآن کریم, راجع به بهشت کلمه ابد زیاد هست ولی درباره جهنم کلمه ابد زیاد نیست خلود هست ولی با ابدیت همراه نیست مگر برای کافر و معاندی که عالماً عامداً و عناداً کفر ورزید چنین گروهی البته مخلدند درباره اینها تعبیر به ابد شده است و در غیر این گروه اگر تعبیر به ابد بشود بر همان مکث طویل حمل خواهد شد چون غیر از معاندین کسی به این معنا مخلد نیست و چون وعید الهی ذکر شد آنگاه وعده الهی را هم یاد میکند.
تأثیرگذاری بیشتر انذار
چون انبیا(علیهم السلام) مخصوصاً رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به عنوان بشیر نذیر مبعوث شدند نه به عنوان نذیر محض, گرچه اثر انذار بیش از تبشیر است لذا در بخشی از آیات قرآن به عنوان حصر چنین آمده است: ﴿إِنْ أَنْتَ إِلاّ نَذیرٌ﴾ یا ﴿إِنَّما أَنَا نَذیرٌ﴾ و مانند آن و هرگز سمت رسالت در تبشیر منحصر نشد که بفرماید «ان انا الا مبشر» یا خدا بفرماید «ان انت الا بشیر» ولی درباره نذیر حصر شده است چون اثر انذار بیش از اثر تبشیر است اگر به کسی بگویند فلان کار خیر را اگر انجام دادی به شما چنین پاداشی میدهیم این آنچنان تشویق نمیشود که حتماً آن کار خیر را انجام بدهد ولی اگر بگویند فلان کار خیر را نکنی به آتش گرفتار میشوی, خود را وادار میبیند که آن کار خیر را انجام بدهد اثر انذار در توده مردم بیش از تبشیر است لذا درباره انذار, حصر آمده است ولی درباره تبشیر, حصر نیامده; اما آنجایی هم که حصر است حصر حقیقی نیست که تنها کار پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) انذار باشد [بلکه] تبشیر هم هست. اگر تبشیر هست در کنار آیات وعید و تهدید باید آیات وعده و نوید هم ذکر بشود, لذا بعد از ذکر آیه وعید و تهدید آیه وعده و نوید را ذکر میکند و آن این است که ﴿وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ سَنُدْخِلُهُمْ جَنّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا اْلأَنْهارُ خالِدینَ فیها أَبَدًا﴾.
احق الوعود «اصدق القائلین» بودن خداوند
این وعده است در مقابل آن وعید; منتها با این جمله فرمود شیطان وعده باطل داد و ایجاد امنیه باطل کرد و خدا وعده حق داد, فرمود: ﴿وَعْدَ اللّهِ حَقًّا﴾ یعنی هیچ وعدهای مثل وعده الهی حق نیست. بعد فرمود: ﴿وَ مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللّهِ قیلاً﴾ اگر سخن از خبر است, خدا اصدق القائلین است سخن از انشاء و وعده است وعده خدا احق الوعود است وعده خبر نیست که صدق و کذب بردار باشد انشاء است و گزارشهای دیگر گزارشهای خبری است میفرمایند آنجایی که جنبه خبر دارد خدا اصدق القائلین است آنجا که انشاء است و وعده است وعده خدا احق الوعود ﴿وَعْدَ اللّهِ حَقًّا وَ مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللّهِ قیلاً﴾ قیل و قول هر دو مصدر است قال یقول قیلاً و قولاً گرچه بعضیها از ابنسکیت نقل کردند که قیل و قال اسم است نه مصدر ولی به هر حال این قیل مصدر است مصدر قال یقول و به معنای قول است پس آنجا که سخن از خبر است و گزارش, خدا اصدق القائلین است و آنجا که سخن از انشاء و وعده است وعده خدا احق الوعود است. ﴿وَعْدَ اللّهِ حَقًّا وَ مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللّهِ قیلاً﴾ در مقابل وعده شیطان که ﴿یَعِدُهُمْ وَ یُمَنِّیهِمْ وَ ما یَعِدُهُمُ الشَّیْطانُ إِلاّ غُرُورًا﴾.
بیان یک حکم تربیتی و اخلاقی
آنگاه در این زمینه یک حکم تربیتی و اخلاقی هم در کنار یک حکم کلامی ذکر میکند. در همین جریان که کالایی را سرقت کردند بعد یک یهودی بیگناهی را متهم کردهاند آیه نازل شده است که آن یهودی تبرئه میشود و این مسلمانی که به دروغ بیگناهی را متهم کرده است مورد مؤاخذه قرار میگیرد. در اینجا مسلمین فکر میکردند صرف اسلام برای نجات اینها کافی است [و] به همین فخر کردند. در این فضا این آیه نازل شد که نجات, به آرزوهای باطل نیست: ﴿لَیْسَ بِأَمانِیِّکُمْ وَ لا أَمانِیِّ أَهْلِ الْکِتابِ﴾ نه کار با امنیه و تمنیات باطل شماست نه کار با تمنیات باطل اهل کتاب, معیار ایمان است و عمل صالح.
ایمان و عمل صالح تنها راه رستگاری
در شأن نزول این آیهؤ مطلب دیگر هم گفته شد و آن این است که بعضی از یهودیها به مسلمین میگفتند که پیغمبر ما قبل از پیغمبر شماست, کتاب ما قبل از کتاب شماست پس بنابراین ما اُولیٰ و احقّیم به خدا و دین خدا و افضلیم. مسلمین میگفتند پیغمبر ما خاتم انبیاست(علیهم السلام) و کتاب ما ناسخ کتاب شماست پس ما افضلیم در این زمینه آیه نازل شد که اینها هیچکدام معیار فخر نیست ﴿لَیْسَ بِأَمانِیِّکُمْ وَ لا أَمانِیِّ أَهْلِ الْکِتابِ﴾ کار با امنیه و تمنی و آرزو حل نمیشود. مهمترین عامل رستگاری و نجات, همان ایمان است و عمل صالح این مبحث در دو قسمت خلاصه میشود: یک قسمت عقد اثباتی قضیه [و] یک قسمت عقد سلبی قضیه; عقد اثباتی قضیه این است که نجات و رستگاری به ایمان به مبدأ و معاد است و عمل صالح. عقد سلبی قضیه این است که انتما و انتصاب به یک دین مشکل را حل نمیکند در موارد گوناگون گاهی به صورت عقد اثباتی گاهی به صورت عقد سلبی به این فخرفروشیهای ملی و دینی که به عمل و اعتقاد تکیه نکرده است قرآن, خاتمه میدهد.
در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» قبلاً این بحث گذشت; آیهٴ 62 سورهٴ «بقره» این بود که ﴿إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ الَّذینَ هادُوا﴾ گروه دوم ﴿وَ النَّصاری﴾ گروه سوم, ﴿وَ الصّابِئینَ﴾ گروه چهارم فرمود: ﴿مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَ الْیَوْمِ اْلآخِرِ وَ عَمِلَ صالِحًا فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ﴾; فرمود هیچکدام از این عناوین چهارگانه مایه نجات نیست; نه مسلمان بودن نه یهودی بودن نه صابئی بودن و نه نصرانی بودن اینها هیچکدام معیار نیست تمام معیار برای نجات, دو رکن اساسی است یکی ایمان صحیح; دوم عمل صالح. لذا وقتی این چهارگروه را نام میبرد بدون واو عطف, جمله را جدا میکند بعد آن حرف نهایی را میزند. میفرماید: ﴿إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا﴾ این گروه اول, ﴿وَ الَّذینَ هادُوا﴾ این گروه دوم، ﴿وَ النَّصاری﴾ این گروه سوم, ﴿وَ الصّابِئینَ﴾ این گروه چهارم, دیگر نمیفرماید «و من آمن» دیگر جا برای «واو» نیست. میفرماید خلاصه, هر کدام از این اقوام و ملل چهارگانه هر کسی باشد عمده این است که ﴿مَنْ آمَنَ﴾ یعنی این عناوین هیچ کدام دخیل نیست ﴿مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَ الْیَوْمِ اْلآخِرِ وَ عَمِلَ صالِحًا فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ﴾ معیار این است. خب آن گروهها یا مشکل ایمان دارند یا مشکل عمل صالح. آن که میگوید عزیر, ابنالله است مشکل ایمان به خدا دارد آن که میگوید مسیح, ابنالله است مشکل ایمان به خدا دارد.
مطابقت با حجّت عصر، تنها معیار عمل صالح در قرآن
اگر کسی در ایمان به خدا مشکل نداشت ولی در عمل, پیرو دین منسوخ بود او عمل صالح ندارد چرا؟ برای اینکه عملی در لسان قرآن کریم صالح است که مطابق با حجت عصر باشد. اگر عملی مطابق با دین منسوخ بود از نظر قرآن کریم, عمل صالح نیست. مثلاً نماز که عبادت است اگر الآن کسی به طرف بیتالمقدس بخواند عمل صالح نیست یا به طرف شرق بخواند عمل صالح نیست. اگر بخواهد در غیر ماه مبارک رمضان روزه واجب بگیرد و ماه مبارک رمضان را روزه نگیرد این عمل، عمل صالح نیست. عملی صالح است که مطابق با دین حجت آن عصر باشد. پس مشکل غیر مسلمانها یا در ایمان به خدا و قیامت است که یا گرفتار ثنویتاند یا گرفتار تثلیثاند و مانند آن یا اگر از جهت ایمان و عقیده مشکلی ندارند از نظر عمل مشکلی دارند ولی اگر کسی پیدا بشود در ایمان, صحیح باشد و در عمل, سالم باشد چنین کسی اجر الهی نصیب اوست و خوف و هراسی هم از عذاب قیامت ندارد. این معنا را به عنوان اصل کلی هم در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» بیان فرمود هم در سوره «مائده», آیهٴ 69 سورهٴ «مائده» همین است که فرمود: ﴿إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ الَّذینَ هادُوا وَ الصّابِئُونَ وَ النَّصاری﴾ این عناوین چهارگانه را شمرد, بعد خلاصهگیری کرد فرمود: ﴿مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَ الْیَوْمِ اْلآخِرِ وَ عَمِلَ صالِحًا فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ﴾ معیار نجات, ایمان صحیح و عمل صالح داشتن است, معیار این است.
خب اینها لسان ضابطه است که بیان اثباتی است; اما آن لسان سلبی آن است که آن فخرفروشیهای بیجای اهل کتاب را قرآن یکی پس از دیگری ذکر میکند و ابطال میکند و در این آیه محلّ بحث هم میفرماید که تفاخر شما مسلمین هم مثل تباهی اهل کتاب یهود و نصارا حرف باطلی است. در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» آیهٴ 111 که قبلاً بحثش گذشت این بود: ﴿وَ قالُوا لَنْ یَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلاّ مَنْ کانَ هُودًا أَوْ نَصاری﴾ یعنی یهودیها گفتند تنها یهودیها وارد بهشت میشوند. مسیحیها گفتند تنها نصارا وارد بهشت میشوند: ﴿وَ قالُوا لَنْ یَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلاّ مَنْ کانَ هُودًا أَوْ نَصاری تِلْکَ أَمانِیُّهُمْ﴾; این امنیه و آرزوی محض است ﴿قُلْ هاتُوا بُرْهانَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ﴾; دلیلتان را اقامه کنید که چرا اینها وارد بهشت میشوند و اقوام و ملل دیگر وارد بهشت نمیشوند, برهانی ندارید شما. چه اینکه باز در همان سورهٴ مبارکهٴ «بقره» آیهٴ 135 این بود که ﴿وَ قالُوا کُونُوا هُودًا أَوْ نَصاری تَهْتَدُوا﴾ یعنی یهودیها گفتند یهود بشوید تا هدایت بیابید, مسیحیها گفتند نصرانی بشوید تا هدایت بیابید بعد قرآن میفرماید که ﴿قُلْ بَلْ مِلَّةَ إِبْراهیمَ حَنیفًا وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکینَ﴾; روش ابراهیم خلیل روش نجات بخش است.
تمنیات باطل
در این آیه محلّ بحث هم همین مسئله امانی را سلب کرده است چه اینکه یک نحوه تباهی و تمنی باطلی را در سورهٴ مبارکهٴ« آل عمران» از همین اهل کتاب نقل کرد که ﴿أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذینَ أُوتُوا نَصیبًا مِنَ الْکِتابِ یُدْعَوْنَ إِلی کِتابِ اللّهِ لِیَحْکُمَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ یَتَوَلّی فَریقٌ مِنْهُمْ وَ هُمْ مُعْرِضُونَ ٭ ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قالُوا لَنْ تَمَسَّنَا النّارُ إِلاّ أَیّامًا مَعْدُوداتٍ﴾; ما اگر هم معذب بشویم یک چند روزی عذاب میشویم, خدا میفرماید: ﴿وَ غَرَّهُمْ فی دینِهِمْ ما کانُوا یَفْتَرُونَ﴾, هرکسی هر اندازهای که معصیت کرده است معذب میشود. گاهی میگویند: ﴿إِلاّ أَیّامًا مَعْدُودَةً﴾ گاهی میگویند: ﴿إِلاّ أَیّامًا مَعْدُوداتٍ﴾ که در دو جای قرآن آمده است خب پس این امانی و تمنیهای باطل منشأ علمی ندارد, لذا در همین آیه محلّ بحث سورهٴ «نساء» فرمود: ﴿لَیْسَ بِأَمانِیِّکُمْ وَ لا أَمانِیِّ أَهْلِ الْکِتابِ﴾; همان طوری که تمنیات باطل آنها برهانی نیست تمنیهای باطل شما هم مبرهن نیست, خب صرف اینکه شما مسلمانید کافی است؟
کنایت قبح فعلی در عقاب
پس کار با امنیه حل نمیشود ﴿لَیْسَ بِأَمانِیِّکُمْ وَ لا أَمانِیِّ أَهْلِ الْکِتابِ﴾ بلکه یک اصل کلی است; چه در طرف ثواب و وعده چه در طرف عقاب و وعید. در طرف عقاب فرمود: ﴿مَنْ یَعْمَلْ سُوءًا یُجْزَ بِهِ﴾ این یک اصل کلی است در مقام بیان هم است مطلق هم است; فرمود هرکس بد کرد کیفر میبیند خواه یهودی باشد خواه مسیحی باشد خواه صابئی باشد خواه مسلمان و خواه هیچ دینی را قبول نکرده باشد, چون در کیفر قبح فعلی کافی است حالا خواه فاعل هم قبیح باشد, مثل کافر و مانند آن یا فاعل حسن باشد, مثل مسلم. مسلمان حسن فاعلی دارد ولی اگر خلاف کرد قبح فعلی دارد. در کیفر و عقوبت, تمام معیار, گناه است از هر کسی میخواهد باشد خواه آن شخص موحد باشد خواه ملحد حالا که موحد است خواه اهل کتاب باشد خواه مسلمان, لذا در هیچ جای قرآن شما نمیبینید که بخواهد عذاب را عذاب مطلق را, نه خلود را عذاب مطلق را و کیفر را به دو رکن تکیه داده باشد: یکی کار بد [و] یکی از صاحب کاری که آن صاحب کار بد است؛ کار بد از مسلمان، یهودی، مسیحی، صابئی، کافر، مجوس هر کسی باشد کیفر دارد.
تفصیل شش گروه در سورهٴ «حجّ»
در سورهٴ مبارکهٴ «حج» شش گروه را نام میبرد, میفرماید خدا در قیامت به حساب اینها میرسد. در آیه سورهٴ «بقره» و سورهٴ «مائده» چهار گروه را نام برد; فرمود که مؤمنین و یهودیها و صابئین و نصارا اینها اگر کار خوب بکنند چون آدم خوبی هستند هر کدام در عصر خود, اینها اجر الهی دارند. ولی در سورهٴ «حج» جریان قیامت را که ذکر میکند دو گروه را بر این چهار گروه میافزاید مجوس و مشرکین را هم اضافه میکند; میفرماید در قیامت ما به حساب مسلمانها و یهودیها و صابئین و مسیحیها و مجوسها و مشرکین میرسیم ﴿إِنَّ اللّهَ یَفْصِلُ بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ﴾ در عذاب کردن و کیفر دادن, سوء فعلی کافی است خواه فاعل بد باشد مثل کافر خواه فاعل خوب باشد مثل مسلم. اگر در موردی دو رکن ذکر شد آن برای خلود است و ابدیت وگرنه برای اصل تعذیب, تنها عامل همان گناه است. لذا فرمود: ﴿مَنْ یَعْمَلْ سُوءًا یُجْزَ بِهِ﴾ هرکه میخواهد باشد, ﴿وَ لا یَجِدْ لَهُ مِنْ دُونِ اللّهِ وَلِیًّا وَ لا نَصیرًا﴾ که در صدر بحث گذشت اگر کسی بخواهد از خطر برهد یا بالاستقلال است یا بالمشارکة است یا بالتولیه یکی از سه راه است. کافر یک انسانی که بدرفتار بود در قیامت هیچ راهی ندارد چون ﴿تَقَطَّعَتْ بِهِمُ اْلأَسْبابُ﴾ خودش که راهی ندارد, میماند مسئله شفاعت و نصرت از یک سو و ولایت از سوی دیگر هیچ ولیّ و شفیعی در قیامت برای این گروه نیست مگر اینکه خدا اجازه بدهد و خدا هم برای کافران اذن صادر نمیکند, لذا فرمود: ﴿وَ لا یَجِدْ لَهُ مِنْ دُونِ اللّهِ وَلِیًّا وَ لا نَصیرًا﴾.
لزوم حسن فاعلی در کنار حسن فعلی فعلی جهت ثواب
اما درباره وعده و نوید و پاداش فرمود: ﴿وَ مَنْ یَعْمَلْ مِنَ الصّالِحاتِ مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثی وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِکَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ وَ لا یُظْلَمُونَ نَقیرًا﴾; اگر کسی کار خوب کرد چه زن و چه مرد و خودش هم آدم خوبی بود یعنی مسلمان بود مؤمن بود این اهل بهشت است. لذا اگر غیر مسلمان کسی که خدا یا قیامت را ـ معاذ الله ـ قبول ندارد هر کار خیری انجام بدهد, البته ذات اقدس الهی اثر دنیایی او را هدر نمیدهد در دنیا ممکن است به او برکاتی مناسب کار او عطا کند; اما این شخص به بهشت راه پیدا کند اینچنین نیست. حالا اگر کسی درمانگاه ساخت راه ساخت پل ساخت خدمات مردمی فراوانی کرد ولی به خدا و قیامت معتقد نبود, چنین کسی در دنیا بهرههای فراوانی خدا ممکن است به او عطا بفرماید اما اینکه او در قیامت, بهشت برود اینچنین نیست چون او برای قیامت کاری نکرده است برای خدا کاری نکرده است, چون قبول نداشت, همان جنبه عاطفی و جنبه مردمی کاری انجام داد باز هم ممکن است لطف خدا شاملش بشود در قیامت از درکات عذاب او باز بکاهد و اما اینکه او به بهشت راه پیدا کند اینچنین نیست. لذا در بهشت رفتن, تنها حسن فعلی کافی نیست حتماً حسن فاعلی باید ضمیمه بشود.
نکتهٴ تعبیر در ﴿مِنَ الصّالِحاتِ﴾
﴿وَ مَنْ یَعْمَلْ مِنَ الصّالِحاتِ﴾ نکتهای که در این تعبیر ﴿وَ مَنْ یَعْمَلْ مِنَ الصّالِحاتِ﴾ هست آن است که برای رفتن به بهشت اینچنین نیست که انسان باید تمام کارهای خیر را انجام بدهد نه، اگر مسلمان بود مؤمن بود و بعضی از کارهای خیر را انجام داد. خدا به او وعده بهشت میدهد; اینچنین نیست که بهشت فقط جای انسان عالم عادل باشد, بالأخره فشارهایی در دنیا بر غیر عادل وارد میشود مایه تطهیر اوست در هنگام مرگ فشار میبیند در برزخ فشار میبیند در خود سرزمین قیامت ﴿فَإِذا هُمْ بِالسّاهِرَةِ﴾ فشار میبیند, بالأخره بعد از تطهیر شدن به بهشت میرسد; منتها البته تحملپذیر نیست این فشارها; اینچنین نیست که برای ورود در بهشت لازم باشد که انسان گذشته از اینکه مؤمن است همه کارهای خیر را باید انجام بدهد, لذا با من تبعیض یاد کرد فرمود: ﴿وَ مَنْ یَعْمَلْ مِنَ الصّالِحاتِ مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثی وَ هُوَ مُؤْمِنٌ﴾ یعنی حتماً باید مؤمن باشد خواه زن خواه مرد و اگر مقداری از اعمال صالحه را انجام داد, خدا به او وعده بهشت میدهد. اینچنین نیست که هیچ گناه نکرده باشد که اگر کسی گناهی کرد, اصلاً وارد بهشت نشود این طور نیست.
قساوی زن و مرد در نیل به کمالات معنوی
در این جهت هم فرقی بین زن و مرد نیست برخلاف اقوام و ملل گذشته که برای زن, حرمتی قائل نبودند یا به اندازه مرد، زن را محترم نمیشمردند اسلام میفرماید در این جهت, هیچ فرقی بین زن و مرد نیست. در کارهای اجرایی و تقسیم کار البته بین زن و مرد فرق است و اما در کمالات معنوی, درجات ایمان اینچنین نیست که هیچ کمالی از کمالات معنوی مشروط به ذکورت باشد یا ممنوع به انوثت باشد که مثلاً فلان کمال معنوی, مخصوص مرد است و زن به آن کمال نمیرسد, شرطش مذکر بودن است یا مؤنث بودن مانع است و مانند آن. فرمود در این جهت هیچ نقشی ندارد: ﴿مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثی وَ هُوَ مُؤْمِنٌ﴾ باشد ﴿فَأُولئِکَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ وَ لا یُظْلَمُونَ نَقیرًا﴾; به اندازه آن ذرهای که روی هسته خرما ظهور میکند به اندازه آن پوست نازک یا آن نقطه خاص در قیامت به کسی ظلم نمیشود: ﴿وَ لا یُظْلَمُونَ نَقیرًا﴾.
پرسش:...
پاسخ: آن اسلام هم مشخص فرمود: ﴿إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللّهِ اْلإِسْلامُ﴾ دیگر. اگر ﴿إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللّهِ اْلإِسْلامُ﴾ پس اقوام دیگر در عصر خود مسلمان بودند. آنها که در زمان مسیح(سلام الله علیه) تابع دستورات آن حضرت بودند و عمل میکردند اهل بهشتاند و چه اینکه آنها که در زمان موسای کلیم(علیه السلام) به دستورات او عمل میکردند آنها مسلمان واقعی بودند و قرآن از اهل کتابی که تابع دستورات پیغمبر عصر خودشان باشند به عظمت یاد میکند, میفرماید: ﴿مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ أُمَّةٌ قائِمَةٌ یَتْلُونَ آیاتِ اللّهِ﴾ خیلی با تجلیل یاد میکند و الآن اگر کسی بخواهد براساس یک دین منسوخ عمل بکند, در حقیقت عمل صالح انجام نداده است.
جمعبودن حسن فعلی و فاعلی در طریق ابراهیم خلیل (علیه السلام)
خب حالا اگر کسی بخواهد بررسی کند که در شرایط کنونی هم این ادیان یکساناند یا نه در شرایط کنونی, ادیان یکسان نیستند [و] تنها کسی اهل نجات هست که مطابق با حجت عصر کار بکند. این آیه برای او راهگشاست, فرمود: ﴿وَ مَنْ أَحْسَنُ دینًا مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ وَ اتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْراهیمَ حَنیفًا وَ اتَّخَذَ اللّهُ إِبْراهیمَ خَلیلاً﴾; تنها کسی اهل نجات است که البته در هر عصری این دو عامل را داشته باشد; هم چهره جانش را متوجه خدا کرده باشد یعنی مؤمن باشد و هم در مقام عمل کار خیر کرده باشد که این دو رکن را هم اینجا ذکر فرمود این اصل کلی نشان میدهد هرکسی در هر عصری تابه دین پیغمبر آن عصر بود اهل نجات است. مشترکات از آن جهت که هر پیغمبری امضا کرده است عامل نجات است: ﴿وَ مَنْ أَحْسَنُ دینًا مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلّهِ﴾ یعنی چهره جانش را به سمت خدا منقاد کند همین که میگوید ﴿وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذی فَطَرَ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضَ﴾ این چهره جانش را متوجه خدا کرده است و براساس ﴿فَأَیْنََما تُوَلُّوْا فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ﴾ همه جهان را مظاهر آیات الهی میداند. گذشته از اینکه چهره جانش را متوجه توحید کرده است در مقام عمل هم کار خیر انجام میدهد: ﴿وَ هُوَ مُحْسِنٌ﴾ یعنی «فاعل للفعل الحسن» نه «محسنٌ» یعنی به دیگری احسان بکند, چون احسان به غیر یکی از کارهای حسن است, آنچه اساس کار است احسان به معنای فعل حسن است آن فعل حسن خواه مربوط به خود آدم باشد, مثل عبادات خواه مربوط به غیر باشد مثل اکرام و اعطایی که انسان به غیر روا میدارد یا قضای حاجت برادر مؤمن ﴿وَ مَنْ أَحْسَنُ دینًا﴾ چون همین دین, عندالله است که مقبول اوست و قبلاً هم در سورهٴ مبارکهٴ «آل عمران» گذشته از اینکه فرمود: ﴿إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللّهِ اْلإِسْلامُ﴾, فرمود: ﴿وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ اْلإِسْلامِ دینًا فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ﴾ این قرآنی که در سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» میفرماید: ﴿وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ اْلإِسْلامِ دینًا فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ﴾ نمیآید یهودیت منسوخ یا مسیحیت منسوخ یا صابئیت را امضا کند آنها باید مسلم باشند در خطوط کلی مسلمانند و اگر عملشان برابر با حجت عصر خودشان بود در همان زمان هم مسلمان واقعیاند پس ﴿وَ مَنْ أَحْسَنُ دینًا مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلّهِ﴾ این حسن فاعلی ﴿وَ هُوَ مُحْسِنٌ﴾ این حسن فعلی, چنین شخصی ﴿وَ اتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْراهیمَ حَنیفًا﴾ این راه ابراهیم خلیل را ذکر کرد که این جمع بین حسن فاعلی و حسن فعلی است. روش ابراهیم خلیل هم روش توحید است در مقام اعتقاد هم روش عمل صالح است در مقام کار, چون در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» فرمود: ﴿وَ مَنْ یَرْغَبُ عَنْ مِلَّةِ إِبْراهیمَ إِلاّ مَنْ سَفِهَ نَفْسَهُ﴾ و بهشت جای سفیهان نیست.
حکمت اخذ ابراهیم به عنوان خلیل از طرف خداوند
﴿وَ اتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْراهیمَ حَنیفًا وَ اتَّخَذَ اللّهُ إِبْراهیمَ خَلیلاً﴾ این یک صغرا و کبرای مطوی در کنار هم هست; همان طوری که در سورهٴ مبارکهٴ «آل عمران» ملاحظه فرمودید که فرمود: ﴿قُلْ إِن کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللّهُ﴾ یک راه بازی را ارائه کرده است یعنی خدا به پیغمبر فرمود به مردم بگو اگر محب خدایید بکوشید که محبوب خدا بشوید, اگر دوست خدایید این اوایل راه است, بکوشید که خدا دوستتان بشود و انتقال از محب به محبوب, یک وسطی لازم دارد و آن وسط, پیروی حبیب الله است; انسان اگر پیرو حبیب الله بود حبیب الله میشود ﴿قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ﴾ که محب بودی, ﴿فَاتَّبِعُونی﴾ چون من حبیب الله هستم به دنبال حبیب الله حرکت کنید, پایان کارتان هم ﴿یُحْبِبْکُمُ اللّهُ﴾ میشود. پس انتقال از محب به محبوب به پیروی حبیب الله است, این را در سورهٴ «آل عمران» بیان فرمود.
نیل به درجات عالیهٴ بهشت هدف عالی انسان
اما اینجا یک معنای برتری را هم در کنار نجات از جهنم و ورود به بهشت ذکر میکند, میفرماید تمام همتتان این نباشد که به جهنم نروید و نسوزید این یک همت ضعیفی است, خدا در قیامت خیلیها را به جهنم نمیبرد. این همه کودکان خردسال که میمیرند ممیز نیستند بالغ نبودند اینها را به جهنم نمیبرد. این همه دیوانهها که در عالم بودند و هستند اینها را به جهنم نمیبرد این همه کافران مستضعفی که نام دین به گوششان نرسیده است حجت الهی به اینها بالغ نشده است, اینها را به جهنم نمیبرد. نسوختن و جهنم نرفتن هنر نیست, حداکثر این است که انسان مثل کودک بشود مثل کافر مستضعف بشود. عمده آن است که وارد بهشت بشود و به صرف ورود به بهشت هم قناعت نکند بلکه بکوشد به درجات عالیه بهشت راه پیدا کند. برای نیل آن درجات عالیه این جمله سوم را ذکر فرمود بعد جمله چهارم.
بیان خلاصهای از نکات آیه
جمله اول این است که ﴿وَ مَنْ أَحْسَنُ دینًا مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلّهِ﴾ این حسن فاعلی است, ﴿وَ هُوَ مُحْسِنٌ﴾ این حسن فعلی. جمله سوم جمع بین هر دو حُسن است فرمود: ﴿وَ اتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْراهیمَ حَنیفًا﴾ این جمله سوم. جمله چهارم این است که اینکه ما میگوییم پیرو ابراهیم باشید میدانید ابراهیم یعنی چه؟ یعنی خلیل الله و اگر شما پیرو خلیل الله بودید, خلیل الله خواهید شد به دلیل همان آیه سوره «آل عمران» که فرود اگر پیرو حبیب الله شدید حبیب الله میشوید. حبیب به معنای محبوب, نه حبیب به معنای محب.
در سورهٴ «آلعمران» فرمود: ﴿قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونی﴾ که جواب این امر این است که ﴿یُحْبِبْکُمُ اللّهُ﴾; شما میشوید محبوب الهی. اگر محبوب الهی شدید هر محبی آثار خود را به محبوب خود عطا میکند, آن وقت به مقام شفاعت هم میرسید که میتوانید شفاعت کنید از دیگران, این میشود محبوب خدا. در همین جا هم بعد از اینکه فرمود: ﴿وَ اتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْراهیمَ حَنیفًا﴾ ابراهیم(سلام الله علیه) را به عنوان خلیل الله و خلیل الرحمان وصف کرد, فرمود: ﴿وَ اتَّخَذَ اللّهُ إِبْراهیمَ خَلیلاً﴾ خب پیروی خلیل الله انسان را خلیل الله میکند; اما اگر کسی خلیل الله شد خلتش را و نیازش را بلاواسطه با خدا در میان میگذارد.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است