- 984
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 105 تا 109 سوره نساء
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 105 تا 109 سوره نساء"
- لزوم رعایت مطلق عدل در قضاوت
- عنایت ویژه خدا به پیامبر (ص) در تطبیق قوانین
- ماهیت دفعی داشتن استغفار برای پیامبر (ص)
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿إِنّا أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ لِتَحْکُمَ بَیْنَ النّاسِ بِما أَراکَ اللّهُ وَ لا تَکُنْ لِلْخائِنینَ خَصیمًا ﴿105﴾ وَ اسْتَغْفِرِ اللّهَ إِنَّ اللّهَ کانَ غَفُورًا رَحیمًا ﴿106﴾ وَ لا تُجادِلْ عَنِ الَّذینَ یَخْتانُونَ أَنْفُسَهُمْ إِنَّ اللّهَ لا یُحِبُّ مَنْ کانَ خَوّانًا أَثیمًا ﴿107﴾ یَسْتَخْفُونَ مِنَ النّاسِ وَ لا یَسْتَخْفُونَ مِنَ اللّهِ وَ هُوَ مَعَهُمْ إِذْ یُبَیِّتُونَ ما لا یَرْضی مِنَ الْقَوْلِ وَ کانَ اللّهُ بِما یَعْمَلُونَ مُحیطًا ﴿108﴾ ها أَنْتُمْ هؤُلاءِ جادَلْتُمْ عَنْهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا فَمَنْ یُجادِلُ اللّهَ عَنْهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ أَمْ مَنْ یَکُونُ عَلَیْهِمْ وَکیلاً﴿109﴾
بررسی شأن نزول آیه
در شأن نزول این آیه، مطلبی است که هم فخررازی نقل کرد هم مرحوم امین الاسلام در مجمع که یک مرد انصاری سرقتی کرد و یک یهودی را به این سرقت متهم کرد و با توطئه، خواست وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را حامی خود قرار بدهد و رسوا شد و از مدینه به مکه فرار کرد و مرتد شد و همانجا هم در اثر ادامه تبهکاری خود به هلاکت رسید . در نحوه این جریان، سه خصوصیت را فخررازی نقل کرده است که آنها خیلی مهم نیست، اجمال قضیه همین است که به عرض رسید، البته این میتواند شأن نزول باشد و میتواند تطبیق.
لزوم رعایت مطلق عدل در قضاوت
در این آیه، ذات اقدس الهی به دو نکته عنایت فرمود: یکی اینکه پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مانند سایر مسلمانها مکلفاند که در محکمه قضا، به قسط و عدل حکم بکنند. این یک حکم عمومی است که در همین سوره «نساء» قبلاً گذشت یعنی در آیه 58 همین سوره «نساء» قبلاً گذشت که ﴿إِنَّ اللّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا اْلأَماناتِ إِلی أَهْلِها وَ إِذا حَکَمْتُمْ بَیْنَ النّاسِ أَنْ تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ﴾؛ همه انسانها موظفاند در هنگام قضا و حکم، عدالت را رعایت کنند.
چه اینکه به خود پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در آیه 42 سورهٴ «مائده» امر فرمود: ﴿فَإِنْ جاؤُکَ فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ أَوْ أَعْرِضْ عَنْهُمْ وَ إِنْ تُعْرِضْ عَنْهُمْ فَلَنْ یَضُرُّوکَ شَیْئًا وَ إِنْ حَکَمْتَ فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ بِالْقِسْطِ﴾؛ اهل کتاب اگر به محکمه تو مراجعه کردند تو مخیری یا آنها را به مکتب خود آنها ارجاع بده یا قضا و داوری آنها را بپذیر ولی اگر خواستی بپذیری باید عادلانه حکم بکنی. نباید گفت و نمیشود گفت چون طرفین دعوا مسلمان نیستند میتوان از عدالت، تعدی کرد اینچنین نیست. این حکم اول است که بین رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و دیگران فرقی نیست.
عنایت ویژه خدا به پیامبر (ص) در تطبیق قوانین
آن حکم دوم آن است که رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) گذشته از آشنایی به قوانین کلی الهی، در تطبیقها هم از عنایت خاص خدا برخوردار است لذا از گزند توطئه، مصون است. از این جهت فرمود: ﴿لِتَحْکُمَ بَیْنَ النّاسِ بِما أَراکَ اللّهُ﴾؛ دیگران برابر با اجتهاد خود حکم میکنند [و] تو برابر با ارائه الهی حکم میکنی، پس از توطئه و فریب مصونی. در این جریان آنها خواستند با توطئهای که چیدند رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را حامی این مرد خائن بکنند و خداوند جلّ و علا رسولش را آگاه کرده است، لذا او از این توطئه نجات پیدا کرد. خب ﴿إِنّا أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ لِتَحْکُمَ بَیْنَ النّاسِ بِما أَراکَ اللّهُ﴾، بعد فرمود: ﴿وَ لا تَکُنْ لِلْخائِنینَ خَصیمًا﴾ که این «لام» یا همان «لام» نفع است یعنی به سود خیانت کارها مخاصمه نکن یا به معنای «أن» است یعنی از طرف خائنها جدال نکن: ﴿وَ لا تَکُنْ لِلْخائِنینَ خَصیمًا﴾ یعنی «لا تکن عن الخائنین مجادلا» خصیم یعنی مجادل.
پرسش:...
پاسخ: اما فریب نمیخورد. یک وقت است که بخواهند فریب بدهند پیامبر را(صلّی الله علیه و آله و سلّم) که رسالت او را آلوده کنند اینچنین نیست. یک وقت است که نه، طرفین؛ دو نفر شریک هماند در اثر اشتباه حساب هر کدام برداشتی کردهاند [و] طبق برداشت خود ادعایی دارند. اینجا حالا رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مکلف باشد که بما هو الواقع عمل بکند یک چنین چیزی نیست، برای اینکه هیچ کدام قصد توطئه و فریب ندارند، امر بر طرف هم اشتباه شده است هر کسی هم خود را ذی حق میداند. در اینجا توطئهای در کار نیست؛ اما در شأن نزول این آیه، توطئهای در کار بود خواستند ساحت مقدس پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را آلوده بکنند [و] او را به عنوان حامی یک خائن معرفی بکنند.
دو قول در برداشت از این آیات
مطلب اول این است که عدهای خواستند به وسیله بخشی از این آیات استدلال کنند که رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) ـ معاذ الله ـ خواست حمایت بکند یا رفته حمایت بکند ولی خدا جلوی حمایت او را گرفت و او را دستور به استغفار داد. قول دوم آن است که رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) منزه از این کار بود و این کار را نکرده است.
قول اول از طبری و شواهد آن
قول اولی که از طبری و همفکران او نقل شده است این است که رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) ـ معاذالله ـ رفته حمایت بکند از این سارق خائن ولی خدا جلوی او را گرفت. به سه شاهد اینها استشهاد کردند: یکی نهی ﴿وَ لا تَکُنْ لِلْخائِنینَ خَصیمًا﴾ یعنی به سود خیانتکار، مجادله نکن [و] مخاصمه نکن. دوم نهیای است که در آیه بعد هست: ﴿وَ لا تُجادِلْ عَنِ الَّذینَ یَخْتانُونَ أَنْفُسَهُمْ﴾ یعنی از طرف خائنین، تو جدال نکن حمایت نکن! سوم، همین امری است که قرائت شد: ﴿وَ اسْتَغْفِرِ اللّهَ إِنَّ اللّهَ کانَ غَفُورًا رَحیمًا﴾. پس این دو نهی و این یک امر دلالت میکند ـ معاذالله ـ که پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مرتکب چنین کاری شده است و خدا جلویش را گرفته .
بیان قول دوم و رد قول اول
قول دیگر آن است که در همین آیات، کاملاً شواهدی وجود دارد که دلالت بر صیانت پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) از این کار بود. در همین آیات به آیه 113 همین بخش میرسیم، فرمود: ﴿وَ لَوْ لا فَضْلُ اللّهِ عَلَیْکَ وَ رَحْمَتُهُ لَهَمَّتْ طائِفَةٌ مِنْهُمْ أَنْ یُضِلُّوکَ وَ ما یُضِلُّونَ إِلاّ أَنْفُسَهُمْ وَ ما یَضُرُّونَکَ مِنْ شَیْءٍ وَ أَنْزَلَ اللّهُ عَلَیْکَ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ عَلَّمَکَ ما لَمْ تَکُنْ تَعْلَمُ وَ کانَ فَضْلُ اللّهِ عَلَیْکَ عَظیمًا﴾؛ فرمود اگر فضل و رحمت خاص الهی نبود آنها میخواستند تو را فریب بدهند ولی موفق نشدند؛ آنها به خودشان خیانت کردند آنها هیچ ضرری به تو نرساندند و نمیتوانند به تو ضرر برسانند، این به صورت روشن دلالت میکند که آنها در این مکرشان موفق نشدند و هیچ ضرری هم به پیامبر نرساندند که او را متهم کنند به عنوان اینکه او حامی خیانتکار است.
خب، پس خود آیات شاهد داخلی بر نزاهت پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را به همراه دارد، گذشته از آن ادله خارج که عصمت پیغمبر را ثابت میکند.
پرسش:...
پاسخ: نه، ﴿وَ لا تَکُنْ لِلْخائِنینَ خَصیمًا﴾ مثل نهیهایی که به همه ما میکنند که شما غیبت نکنید! حالا اگر گفتند ﴿وَ لا یَغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضًا﴾ یعنی حتماً افرادی هستند که غیبت کردند و بعد حالا دارند توبه میکنند، این هم دفع را میگیرد هم رفع را.
ماهیت دفعی داشتن استغفار برای پیامبر (ص)
پرسش:...
پاسخ: نه، استغفار برای خود حضرت هم هست؛ منتها دفعی است نه رفعی. پیغمبر که معصوم است برای اینکه دائماً در حالت توجه به خداست [و] متذکر حق است. نمیشود گفت حالا که معصوم است پس چرا استغفار بکند؟ مثل کسی که روی نردبان ایستاده است و افق دید او وسیع است، نمیشود گفت که حالا که این شخص افق دیدش وسیع است [و] خیلی از جاها را میبیند چه حاجت به نردبان، او چون روی نردبان ایستاده است افق دیدش وسیع است. پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) چون دائماً به یاد خداست معصوم است از گزند گناه محفوظ است و اگر کسی این یاد را فراموش کرد عبادت را یا استغفار را ترک کرد همان جا سقوط میکند. گناه نکردن برای اینها ملکه شد و استغفار کردن هم برای اینها ملکه است و این استغفار برای دفع گناهان است، برای ماها استغفار برای رفع گناهان است.
منزّه بودن قلب پیامبر از تیره شدن
پرسش:...
پاسخ: مرحوم شیخ بهایی(رضوان الله علیه) در کتاب شریف اربعین گفتند این از یک صاحب نظری سؤال کردند اینکه پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود هر روز من هفتار بار استغفار میکنم برای اینکه قلبم تیره میشود این یعنی چه؛ مثل اینکه ابری در فضایی پیدا بشود و جلوی نور را بگیرد یک چنین حالتی را میگویند غین _از اصمعی نقل میکند_ گفت این اگر درباره قلبهای عادی باشد بله یعنی بر قلبم، مثل یک تکه ابر چیزی احاطه میکند جلوی دیدش را ممکن است بگیرد؛ اما قلب کسی که مشروح الصدر است با ﴿أَ لَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ﴾ موفق شده است، او منزه از این ابرگیری است . خلاصه، استغفار حضرت برای دفع گناه است که گناه و غفلت به طرف آن حضرت نیاید نه گناه آمده با استغفار از بین برود. مخصوصاً یک چنین گناهانی که مایه زوال اطمینان مردم میشود. خب پس گذشته از ادله خارج، شواهد داخلی هم همین معنا را تأیید میکنند که آنها توطئهشان به ثمر نرسیده است.
تعلّق حکم به پیامبر در «بما انکّ مکلّف»
پرسش:...
پاسخ: نه، استعمال لفظ نیست. به یک شخص میگویند به عنوان رهبر شامل همه میشود. به کسی که خطاب میکنند به عنوان نماینده، چون نماینده همه است، در حقیقت خطاب متوجه همه خواهد بود نه اینکه لفظ را هم در مفرد استعمال کرده باشند هم در جمع، بلکه «انت بما انک مکلفٌ» نه «انت بما انک زیدٌ» مثلاً. خب اگر «انت بما انک مکلفٌ» این حکم را داری هم مفرد آوردن درست است، هم همه مکلفین مشمولاند.
پرسش:...
پاسخ: نه استغفار دیگر جامع است.
اعم از رفع یا دفع بودن ماهیت استغفار
استغفار برای طلب مغفرت است حالا یا برای اینکه انسان آلوده نشود، مثل خود آن حضرت یا آلودگی برطرف بشود مانند دیگران. استغفاری که آدم میکند آن خصوصیت مورد است که یا دفع است یا رفع، نه اینکه استغفار در دو معنا استعمال شده است آنها مواردش متعدد است، نه معانیاش متعدد باشد.
پرسش:...
پاسخ: نه، استغفار برای نجات از ذنب است. در حقیقت، مغفر خواستن است. این استغفار کردن از خدای غفور، مِغْفَر طلب کردن است. این کلاهخود را میگویند مِغْفَر. آنهایی که یکبار رفتند به جنگ شیطان بیسلاح بودند [و] سرشکسته برگشتند حالا مِغْفَر طلب میکنند که بار دیگر سرشان نشکند. آنهایی که از اول با بینش به جنگ شیطان میروند مِغْفَر سر میگذارند. در حقیقت، کلاهخود سرگذاشتن است از خدای غفار، مِغْفَر خواستن است ساتر طلب کردن است که دشمن نتواند حمله کند. ﴿وَ اسْتَغْفِرِ اللّهَ إِنَّ اللّهَ کانَ غَفُورًا رَحیمًا﴾ این ﴿کان﴾ هم نشانه ازلیت این اوصاف است یعنی تازه این وصف برای خدا پیدا نشد [بلکه] همواره خدا این وصف را دارا بود، بعد فرمود: ﴿وَ لا تُجادِلْ عَنِ الَّذینَ یَخْتانُونَ أَنْفُسَهُمْ﴾. تعبیر در اینجا کاملاً برگشت یک هشداری است به آن خائنین، نفرمود از گناهکارها یا «عنهم» چون قبلاً خائنین را با اسم ظاهر ذکر کرد، اگر میفرمود: «ولا تجادل عنهم» کافی بود؛ اما اینجا با اسم ظاهر آورد با یک وصف خاصی، فرمود: ﴿وَ لا تُجادِلْ عَنِ الَّذینَ یَخْتانُونَ أَنْفُسَهُمْ﴾.
خیانت مطلق بودن هر گناهی
این ﴿یَخْتانُونَ أَنْفُسَهُمْ﴾ برای تفهیم و هشدار نسبت خود تبهکاران است که اولاً هر گناهی خیانت است خواه انسان، حقالناس را از بین ببرد یا خواه حقالله را خیانت است و ثانیاً این خیانت به خود شخص برمیگردد؛ انسان این روح پاک الهی را آلوده میکند دارد به خودش خیانت میکند. این فرق ندارد خواه حقالله باشد خواه حقالناس هر دو خیانت است. اصل این خیانت درباره گناه چشم در سورهٴ مبارکهٴ «غافر» به این صورت آمده است؛ آیه نوزده سوره «غافر» این است که ﴿یَعْلَمُ خائِنَةَ اْلأَعْیُنِ وَ ما تُخْفِی الصُّدُورُ﴾ نگاه نامحرمانهای که کسی به کسی میکند این خیانت چشم است یا یک نگاه رعبآمیزی که ظالم به مظلوم میکند که با نگاه میخواهد او را بترساند این هم خیانت چشم است. بالأخره گناهی که با چشم انجام میگیرد، خیانت چشم است. آن مسخره کردن با چشم، آن توطئه با چشم آن تحریک با چشم، همه اینها گناه چشم است و خیانت، پس هر گناهی خیانت خواهد بود.
بازگشت حقیقت خیانت به «ظلم به نفس»
مطلب دوم آن است که خیانت چه درباره حق الله باشد چه درباره حق الناس این اصلش به خود انسان برمیگردد انسان دارد در حقیقت، به خود خیانت میکند و ظلم میکند. چه اینکه درباره حقالله آیه 187 سورهٴ مبارکهٴ «بقره» که قبلاً بحث شد اینچنین بود، فرمود: ﴿أُحِلَّ لَکُمْ لَیْلَةَ الصِّیامِ الرَّفَثُ إِلی نِسائِکُمْ هُنَّ لِباسٌ لَکُمْ وَ أَنْتُمْ لِباسٌ لَهُنَّ عَلِمَ اللّهُ أَنَّکُمْ کُنْتُمْ تَخْتانُونَ أَنْفُسَکُمْ فَتابَ عَلَیْکُمْ﴾؛ فرمود برای اینکه ماه مبارک رمضان آلوده نشوید به این گناه و به خودتان خیانت نکنید، خداوند بین شبها و بین روزهای ماه مبارک رمضان فرق گذاشته است. خب در آنجا آن گناه را که حقالله است خدا خیانت به جان معرفی کرد، فرمود: ﴿عَلِمَ اللّهُ أَنَّکُمْ کُنْتُمْ تَخْتانُونَ أَنْفُسَکُمْ﴾ در آیه محلّ بحث که خیانت در مال دیگران است این را هم به عنوان ﴿یَخْتانُونَ أَنْفُسَهُمْ﴾ معرفی کرد، فرمود: ﴿وَ لا تُجادِلْ عَنِ الَّذینَ یَخْتانُونَ أَنْفُسَهُمْ﴾ پس اصل معصیت، خیانت است (یک) و خیانت خواه نسبت به حقالله باشد، چه اینکه در آیه سورهٴ «بقره» [این طور است] یا حق الناس باشد، چه اینکه در آیه محلّ بحث [این طور است] و هر کدام از اینها محقق بشود خیانت به خود آدم است یعنی آن روح الهی را که خدا به آدم داد انسان دارد با آن روح الهی بدرفتاری میکند و به او خیانت میکند. ﴿وَ لا تُجادِلْ عَنِ الَّذینَ یَخْتانُونَ أَنْفُسَهُمْ﴾ چرا؟ برای اینکه چنین گروهی محبوب خدا نیستند و تو حق نداری از کسی که محبوب خدا نیست حمایت و دفاع بکنی.
مفهوم نداشتن لقب در آیه
﴿إِنَّ اللّهَ لا یُحِبُّ مَنْ کانَ خَوّانًا أَثیمًا﴾؛ خدا کسی را که خوّان است و گنهکار است دوست ندارد. این لقب است، مفهوم ندارد که حالا اگر کسی خوّان بود محبوب خدا نیست ولی خائن بود محبوب خداست، اینچنین نیست، چون ﴿إِنَّ اللّهَ لا یُحِبُّ الْخائِنینَ﴾ خائن، محبوب خدا نیست. ولی در اینجا فرمود که ﴿إِنَّ اللّهَ لا یُحِبُّ مَنْ کانَ خَوّانًا أَثیمًا﴾ چه اینکه در سوره «حج» هم فرمود که خداوند خوان کفور را دوست ندارد. آیه 38 سوره «حج» این است که: ﴿إِنَّ اللّهَ یُدافِعُ عَنِ الَّذینَ آمَنُوا إِنَّ اللّهَ لا یُحِبُّ کُلَّ خَوّانٍ کَفُورٍ﴾
بررسی احتمالات در معنای «خوّان»
حالا چرا در خصوص مورد، خوّان به کار برده شد؟ این خوّان یا صیغه مبالغه است یا به معنای حرفه است که کسی پیشه او و عادت او خیانت باشد یا به معنای مبالغه که زیاد خیانت بکند یا عادت به خیانت کرده باشد نیست ولی گاهی یک عمل هست و این عمل، در اثر فاجعه بودن او باعث میشود که شخص، خوان بشود. درباره جعفر کذاب هم یک چنین تعبیری را گفتند که این کذاب بودن او نه برای آن است که او زیاد دروغ میگفت یا حرفه او دروغگویی بود، بلکه یک ادعای بزرگی کرده است؛ ادعای امامت کرده است [و] همین مایه افاک و کذاب بودن او شده است چون این کار، کار بزرگی است. به هر تقدیر، این شخص یا کار مهمی انجام داد که خواست رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را فریب بدهد یا نه، چون چند تا کار کرد خوّان شده است. در اینجا سرقت کرده است مال کسی را (یک)، بیگناهی را متهم کرده است این (دو), خواست ساحت مقدس رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را آلوده کند، این (سه) و خداوند هم چون عالم به غیب است از آینده این شخص هم باخبر بود. این شخص بعد از اینکه رسوا شد مرتد شد از مدینه به مکه فرار کرد این (چهار), در مکه هم این سرقت خود را ادامه داد طبق نقل فخررازی که دیواری را سوراخ کرد در مکه که از همان جا سرقت بکند آن دیوار، روی سر او ریخت و او به هلاکت رسید ، چنین کسی میشود خوّان اثیم. پس خیلی روی این نکات تعبیر نکرد نفرمود که خائن گرچه آنجا که فرمود: ﴿وَ لا تَکُنْ لِلْخائِنینَ خَصیمًا﴾ معلوم میشود که خائن، مورد علاقه خدا نیست؛ اما اینجا از آن شخص به عنوان خوّان یاد کرده است و به عنوان گنهکار یاد کرد است، برای اینکه بزهکاریهای فراوانی داشت.
احاطهٴ خداوند بر تمام افعال خائنین
بعد یک نصیحتی هم نسبت به خود این خیانتکارها دارد، فرمود: ﴿یَسْتَخْفُونَ مِنَ النّاسِ وَ لا یَسْتَخْفُونَ مِنَ اللّهِ وَ هُوَ مَعَهُمْ﴾؛ اینها میخواهند از مردم مخفی باشند که مردم از اسرار اینها باخبر نشوند و خجالت میکشند از مردم، میخواهند وجهه اجتماعی اینها محفوظ باشد. ولی نمیتوانند خودشان را از خدا مخفی کنند، براساس اینکه ﴿وَ هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ ما کُنْتُمْ﴾ ؛ هر جا باشید خدا با شماست، چگونه شما خودتان را از خدا مخفی میکنید؟ بالأخره از مردم مخفی کردید از خدا که مخفی نمیکنید. از مردم هم که کاری ساخته نیست، از آن کسی که کار ساخته است نتوانستید مخفی بکنید. از کسی خود را مخفی کردهاید که کاری از آنها ساخته نیست: ﴿یَسْتَخْفُونَ مِنَ النّاسِ﴾؛ اما ﴿وَ لا یَسْتَخْفُونَ مِنَ اللّهِ﴾ چرا ﴿وَ لا یَسْتَخْفُونَ مِنَ اللّهِ﴾؟ برای اینکه ﴿وَ هُوَ مَعَهُمْ إِذْ یُبَیِّتُونَ ما لا یَرْضی مِنَ الْقَوْلِ﴾ در همان بیتوتههایی که میکنند، تبییتی که میکنند تصمیمهایی که در بیت میگیرند تصمیمهای شبانهای که در جلسات سرّی دارند خدا با آنهاست. وقتی خدا با خیانتکار باشد معیت قیومی داشته باشد، آنها که نمیتوانند از خدا مخفی بشوند. پس میتوانند با توطئه، کار خود را از دیگران مخفی کنند ولی نمیتوانند از خدا مخفی کنند: ﴿یَسْتَخْفُونَ مِنَ النّاسِ﴾؛ اما ﴿وَ لا یَسْتَخْفُونَ مِنَ اللّهِ﴾ چرا؟ برای اینکه ﴿وَ هُوَ مَعَهُمْ﴾ چه زمانی؟ همیشه هست، مخصوصاً ﴿إِذْ یُبَیِّتُونَ ما لا یَرْضی مِنَ الْقَوْلِ﴾ آن وقتی که دارند تبییت میکنند.
تبییت، در همین سورهٴ مبارکهٴ «نساء» قبلاً بحثش گذشت آیه 81 همین سوره «نساء» این بود که ﴿وَ یَقُولُونَ طاعَةٌ فَإِذا بَرَزُوا مِنْ عِنْدِکَ بَیَّتَ طائِفَةٌ مِنْهُمْ غَیْرَ الَّذی تَقُولُ وَ اللّهُ یَکْتُبُ ما یُبَیِّتُونَ﴾؛ فرمود به حضور تو که آمدند میگویند طاعه یعنی ما اطاعت میکنیم، وقتی رفتند بیتوته میکنند ولی خدا تمام تبییت اینها را و کارهایی که در شبها [و] در بیتها انجام میدهند مینویسد: ﴿وَ اللّهُ یَکْتُبُ ما یُبَیِّتُونَ﴾. در اینجا هم فرمود خدا با آنهاست آن وقتی که اینها دارند بیتوته میکنند و در شب حرفهای سرّی را در میان میگذارند: ﴿وَ هُوَ مَعَهُمْ إِذْ یُبَیِّتُونَ ما لا یَرْضی مِنَ الْقَوْلِ﴾، برای اینکه ﴿وَ کانَ اللّهُ بِما یَعْمَلُونَ مُحیطًا﴾؛ هر کاری که اینها انجام میدهند خدا احاطه دارد.
ماهیت ارشاد به نفی موضوع داشتن علم خداوند به غیب
در سورهٴ مبارکهٴ «رعد» برای اینکه مشخص بفرماید هیچ چیزی از خدا مخفی نیست اینچنین فرمود که حرفهای سرّی و آشکار، کارهای شبانه و روزانه شما مشهود خداست؛ آیه نه وده سوره «رعد» این است: ﴿عالِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ الْکَبیرُ الْمُتَعالِ﴾ چون او ﴿عالِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ﴾ است و در حقیقت، ارشاد به نفی موضوع است نه یعنی برای خدا غیبی است و یک شهادت و خدا به هر دو عالم است چون اصلاً علم، به غیب تعلق نمیگیرد علم، شهود است و کشف و غیب مستور است علم به غیب یعنی آنچه نزد ما غایب است برای خدا مشهود است وگرنه غیب از آن جهت که غیب است معلوم نخواهد بود علم، با غیب جمع نمیشود. این ارشاد به نفی موضوع است یعنی برای خدا غیبی نیست؛ آیهٴ نه و ده سوره «رعد» این است که ﴿عالِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ الْکَبیرُ الْمُتَعالِ ٭ سَواءٌ مِنْکُمْ مَنْ أَسَرَّ الْقَوْلَ وَ مَنْ جَهَرَ بِهِ وَ مَنْ هُوَ مُسْتَخْفٍ بِاللَّیْلِ وَ سارِبٌ بِالنَّهارِ﴾؛ چون خدا به همه چیز محیط است آن کسی که حرف سرّی بزند معلوم خداست، آن که به صورت جهر و آشکار سخن بگوید معلوم خداست، آن که شب خود را مخفی کند کاری را شبانه در خفا انجام بدهد معلوم خداست، آن که سالک روز است و روز به صورت روشن راهی را طی میکند معلوم خداست ﴿سَواءٌ مِنْکُمْ مَنْ أَسَرَّ الْقَوْلَ وَ مَنْ جَهَرَ بِهِ وَ مَنْ هُوَ مُسْتَخْفٍ بِاللَّیْلِ وَ سارِبٌ بِالنَّهارِ﴾.
بنابراین چیزی از دید خدا مخفی نیست. وقتی اینچنین شد نقشه اینها هم به جایی نمیرسد، لذا در سورهٴ مبارکهٴ «یوسف» آیه 52 اینچنین فرمود: ﴿ذلِکَ لِیَعْلَمَ أَنّی لَمْ أَخُنْهُ بِالْغَیْبِ وَ أَنَّ اللّهَ لا یَهْدی کَیْدَ الْخائِنینَ﴾؛ نقشه خائن را خدا به ثمر نمیرساند چرا؟ چون با خائن در همه حالات حضور دارد خب، جلوی اثر خیانت او را میگیرد. اگر کسی نداند نمیتواند نقشه را خنثی کند یا بداند و نتواند آن هم عاجز است ولی اگر کسی ﴿بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ﴾ بود و ﴿عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ﴾ بود، نمیگذارد که نقشه خائن به هدف برسد: ﴿أَنَّ اللّهَ لا یَهْدی کَیْدَ الْخائِنینَ﴾ نمیگذارد این کید، به آن هدف برسد. وقتی اینچنین شد آنها نمیتوانند خود را از خدا مخفی کنند و سودی هم ندارد، لذا فرمود: ﴿یَسْتَخْفُونَ مِنَ النّاسِ﴾ اما ﴿وَ لا یَسْتَخْفُونَ مِنَ اللّهِ﴾. بعضی خواستند بگویند که این ﴿یَسْتَخْفُونَ﴾؛ یعنی «یستحیون» اینها از مردم حیا دارند خجالت میکشند ولی از خدا خجالت نمیکشند . خب این در صورتی است که کسی معتقد به خدا باشد؛ اما اگر معتقد نباشد باید به او گفت که تو نمیتوانی خود را از کسی مخفی کنی که با تو هست: ﴿یَسْتَخْفُونَ مِنَ النّاسِ وَ لا یَسْتَخْفُونَ مِنَ اللّه﴾، برای اینکه ﴿وَ هُوَ مَعَهُمْ﴾ چه وقت ﴿إِذْ یُبَیِّتُونَ ما لا یَرْضی مِنَ الْقَوْلِ وَ کانَ اللّهُ بِما یَعْمَلُونَ مُحیطًا﴾.
تنبّه حامیان خیانتکاران در آیه
بعد خطاب به همان گروهی میکند که از این سارق خائن فراری خواستند حمایت بکنند، فرمود: ﴿ها أَنْتُمْ هؤُلاءِ﴾ این دو تا «هاء» تنبیه برای آن است که به نقطه ضعفهای اینها اشاره بشود؛ مثل اینکه ما هم در تعبیرات عرفی میگوییم شما همانهایی بودید که فلان کار را کردید ﴿ها﴾ یعنی آگاه باش، ﴿أَنْتُمْ هؤُلاءِ﴾ این کلمه ﴿ها﴾ دوبار تکرار شده است: یکی اول که ﴿ها أَنْتُمْ﴾، دوم هم ﴿هؤُلاءِ﴾، «اولاء» هم یعنی «الذین» شما همانهایی بودید که در دنیا از این خائن حمایت کردید؛ اما در قیامت چه کسی از او حمایت میکند ﴿ها أَنْتُمْ هؤُلاءِ﴾ که ﴿جادَلْتُمْ عَنْهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا﴾ از این خائنین حمایت کردید؛ اما ﴿فَمَنْ یُجادِلُ اللّهَ عَنْهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ أَمْ مَنْ یَکُونُ عَلَیْهِمْ وَکیلاً﴾؛ نه شما قدرت دارید که از اینها حمایت کنید نه کسی وکیل اینهاست و حافظ اینهاست که اینها کار را به وکیلشان بسپارند و توکل کنند بر وکیلشان، تنها کاری که هست به دست خداست، کار به دست خداست که خدا اینها را نمیپذیرد شما هم که کاری از دستتان ساخته نیست، لذا فرمود بر فرض در دنیا شما از او حمایت بکنید در آخرت، رسوا خواهند بود.
«و الحمد لله رب العالمین»
- لزوم رعایت مطلق عدل در قضاوت
- عنایت ویژه خدا به پیامبر (ص) در تطبیق قوانین
- ماهیت دفعی داشتن استغفار برای پیامبر (ص)
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿إِنّا أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ لِتَحْکُمَ بَیْنَ النّاسِ بِما أَراکَ اللّهُ وَ لا تَکُنْ لِلْخائِنینَ خَصیمًا ﴿105﴾ وَ اسْتَغْفِرِ اللّهَ إِنَّ اللّهَ کانَ غَفُورًا رَحیمًا ﴿106﴾ وَ لا تُجادِلْ عَنِ الَّذینَ یَخْتانُونَ أَنْفُسَهُمْ إِنَّ اللّهَ لا یُحِبُّ مَنْ کانَ خَوّانًا أَثیمًا ﴿107﴾ یَسْتَخْفُونَ مِنَ النّاسِ وَ لا یَسْتَخْفُونَ مِنَ اللّهِ وَ هُوَ مَعَهُمْ إِذْ یُبَیِّتُونَ ما لا یَرْضی مِنَ الْقَوْلِ وَ کانَ اللّهُ بِما یَعْمَلُونَ مُحیطًا ﴿108﴾ ها أَنْتُمْ هؤُلاءِ جادَلْتُمْ عَنْهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا فَمَنْ یُجادِلُ اللّهَ عَنْهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ أَمْ مَنْ یَکُونُ عَلَیْهِمْ وَکیلاً﴿109﴾
بررسی شأن نزول آیه
در شأن نزول این آیه، مطلبی است که هم فخررازی نقل کرد هم مرحوم امین الاسلام در مجمع که یک مرد انصاری سرقتی کرد و یک یهودی را به این سرقت متهم کرد و با توطئه، خواست وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را حامی خود قرار بدهد و رسوا شد و از مدینه به مکه فرار کرد و مرتد شد و همانجا هم در اثر ادامه تبهکاری خود به هلاکت رسید . در نحوه این جریان، سه خصوصیت را فخررازی نقل کرده است که آنها خیلی مهم نیست، اجمال قضیه همین است که به عرض رسید، البته این میتواند شأن نزول باشد و میتواند تطبیق.
لزوم رعایت مطلق عدل در قضاوت
در این آیه، ذات اقدس الهی به دو نکته عنایت فرمود: یکی اینکه پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مانند سایر مسلمانها مکلفاند که در محکمه قضا، به قسط و عدل حکم بکنند. این یک حکم عمومی است که در همین سوره «نساء» قبلاً گذشت یعنی در آیه 58 همین سوره «نساء» قبلاً گذشت که ﴿إِنَّ اللّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا اْلأَماناتِ إِلی أَهْلِها وَ إِذا حَکَمْتُمْ بَیْنَ النّاسِ أَنْ تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ﴾؛ همه انسانها موظفاند در هنگام قضا و حکم، عدالت را رعایت کنند.
چه اینکه به خود پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در آیه 42 سورهٴ «مائده» امر فرمود: ﴿فَإِنْ جاؤُکَ فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ أَوْ أَعْرِضْ عَنْهُمْ وَ إِنْ تُعْرِضْ عَنْهُمْ فَلَنْ یَضُرُّوکَ شَیْئًا وَ إِنْ حَکَمْتَ فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ بِالْقِسْطِ﴾؛ اهل کتاب اگر به محکمه تو مراجعه کردند تو مخیری یا آنها را به مکتب خود آنها ارجاع بده یا قضا و داوری آنها را بپذیر ولی اگر خواستی بپذیری باید عادلانه حکم بکنی. نباید گفت و نمیشود گفت چون طرفین دعوا مسلمان نیستند میتوان از عدالت، تعدی کرد اینچنین نیست. این حکم اول است که بین رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و دیگران فرقی نیست.
عنایت ویژه خدا به پیامبر (ص) در تطبیق قوانین
آن حکم دوم آن است که رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) گذشته از آشنایی به قوانین کلی الهی، در تطبیقها هم از عنایت خاص خدا برخوردار است لذا از گزند توطئه، مصون است. از این جهت فرمود: ﴿لِتَحْکُمَ بَیْنَ النّاسِ بِما أَراکَ اللّهُ﴾؛ دیگران برابر با اجتهاد خود حکم میکنند [و] تو برابر با ارائه الهی حکم میکنی، پس از توطئه و فریب مصونی. در این جریان آنها خواستند با توطئهای که چیدند رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را حامی این مرد خائن بکنند و خداوند جلّ و علا رسولش را آگاه کرده است، لذا او از این توطئه نجات پیدا کرد. خب ﴿إِنّا أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ لِتَحْکُمَ بَیْنَ النّاسِ بِما أَراکَ اللّهُ﴾، بعد فرمود: ﴿وَ لا تَکُنْ لِلْخائِنینَ خَصیمًا﴾ که این «لام» یا همان «لام» نفع است یعنی به سود خیانت کارها مخاصمه نکن یا به معنای «أن» است یعنی از طرف خائنها جدال نکن: ﴿وَ لا تَکُنْ لِلْخائِنینَ خَصیمًا﴾ یعنی «لا تکن عن الخائنین مجادلا» خصیم یعنی مجادل.
پرسش:...
پاسخ: اما فریب نمیخورد. یک وقت است که بخواهند فریب بدهند پیامبر را(صلّی الله علیه و آله و سلّم) که رسالت او را آلوده کنند اینچنین نیست. یک وقت است که نه، طرفین؛ دو نفر شریک هماند در اثر اشتباه حساب هر کدام برداشتی کردهاند [و] طبق برداشت خود ادعایی دارند. اینجا حالا رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مکلف باشد که بما هو الواقع عمل بکند یک چنین چیزی نیست، برای اینکه هیچ کدام قصد توطئه و فریب ندارند، امر بر طرف هم اشتباه شده است هر کسی هم خود را ذی حق میداند. در اینجا توطئهای در کار نیست؛ اما در شأن نزول این آیه، توطئهای در کار بود خواستند ساحت مقدس پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را آلوده بکنند [و] او را به عنوان حامی یک خائن معرفی بکنند.
دو قول در برداشت از این آیات
مطلب اول این است که عدهای خواستند به وسیله بخشی از این آیات استدلال کنند که رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) ـ معاذ الله ـ خواست حمایت بکند یا رفته حمایت بکند ولی خدا جلوی حمایت او را گرفت و او را دستور به استغفار داد. قول دوم آن است که رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) منزه از این کار بود و این کار را نکرده است.
قول اول از طبری و شواهد آن
قول اولی که از طبری و همفکران او نقل شده است این است که رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) ـ معاذالله ـ رفته حمایت بکند از این سارق خائن ولی خدا جلوی او را گرفت. به سه شاهد اینها استشهاد کردند: یکی نهی ﴿وَ لا تَکُنْ لِلْخائِنینَ خَصیمًا﴾ یعنی به سود خیانتکار، مجادله نکن [و] مخاصمه نکن. دوم نهیای است که در آیه بعد هست: ﴿وَ لا تُجادِلْ عَنِ الَّذینَ یَخْتانُونَ أَنْفُسَهُمْ﴾ یعنی از طرف خائنین، تو جدال نکن حمایت نکن! سوم، همین امری است که قرائت شد: ﴿وَ اسْتَغْفِرِ اللّهَ إِنَّ اللّهَ کانَ غَفُورًا رَحیمًا﴾. پس این دو نهی و این یک امر دلالت میکند ـ معاذالله ـ که پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مرتکب چنین کاری شده است و خدا جلویش را گرفته .
بیان قول دوم و رد قول اول
قول دیگر آن است که در همین آیات، کاملاً شواهدی وجود دارد که دلالت بر صیانت پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) از این کار بود. در همین آیات به آیه 113 همین بخش میرسیم، فرمود: ﴿وَ لَوْ لا فَضْلُ اللّهِ عَلَیْکَ وَ رَحْمَتُهُ لَهَمَّتْ طائِفَةٌ مِنْهُمْ أَنْ یُضِلُّوکَ وَ ما یُضِلُّونَ إِلاّ أَنْفُسَهُمْ وَ ما یَضُرُّونَکَ مِنْ شَیْءٍ وَ أَنْزَلَ اللّهُ عَلَیْکَ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ عَلَّمَکَ ما لَمْ تَکُنْ تَعْلَمُ وَ کانَ فَضْلُ اللّهِ عَلَیْکَ عَظیمًا﴾؛ فرمود اگر فضل و رحمت خاص الهی نبود آنها میخواستند تو را فریب بدهند ولی موفق نشدند؛ آنها به خودشان خیانت کردند آنها هیچ ضرری به تو نرساندند و نمیتوانند به تو ضرر برسانند، این به صورت روشن دلالت میکند که آنها در این مکرشان موفق نشدند و هیچ ضرری هم به پیامبر نرساندند که او را متهم کنند به عنوان اینکه او حامی خیانتکار است.
خب، پس خود آیات شاهد داخلی بر نزاهت پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را به همراه دارد، گذشته از آن ادله خارج که عصمت پیغمبر را ثابت میکند.
پرسش:...
پاسخ: نه، ﴿وَ لا تَکُنْ لِلْخائِنینَ خَصیمًا﴾ مثل نهیهایی که به همه ما میکنند که شما غیبت نکنید! حالا اگر گفتند ﴿وَ لا یَغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضًا﴾ یعنی حتماً افرادی هستند که غیبت کردند و بعد حالا دارند توبه میکنند، این هم دفع را میگیرد هم رفع را.
ماهیت دفعی داشتن استغفار برای پیامبر (ص)
پرسش:...
پاسخ: نه، استغفار برای خود حضرت هم هست؛ منتها دفعی است نه رفعی. پیغمبر که معصوم است برای اینکه دائماً در حالت توجه به خداست [و] متذکر حق است. نمیشود گفت حالا که معصوم است پس چرا استغفار بکند؟ مثل کسی که روی نردبان ایستاده است و افق دید او وسیع است، نمیشود گفت که حالا که این شخص افق دیدش وسیع است [و] خیلی از جاها را میبیند چه حاجت به نردبان، او چون روی نردبان ایستاده است افق دیدش وسیع است. پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) چون دائماً به یاد خداست معصوم است از گزند گناه محفوظ است و اگر کسی این یاد را فراموش کرد عبادت را یا استغفار را ترک کرد همان جا سقوط میکند. گناه نکردن برای اینها ملکه شد و استغفار کردن هم برای اینها ملکه است و این استغفار برای دفع گناهان است، برای ماها استغفار برای رفع گناهان است.
منزّه بودن قلب پیامبر از تیره شدن
پرسش:...
پاسخ: مرحوم شیخ بهایی(رضوان الله علیه) در کتاب شریف اربعین گفتند این از یک صاحب نظری سؤال کردند اینکه پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود هر روز من هفتار بار استغفار میکنم برای اینکه قلبم تیره میشود این یعنی چه؛ مثل اینکه ابری در فضایی پیدا بشود و جلوی نور را بگیرد یک چنین حالتی را میگویند غین _از اصمعی نقل میکند_ گفت این اگر درباره قلبهای عادی باشد بله یعنی بر قلبم، مثل یک تکه ابر چیزی احاطه میکند جلوی دیدش را ممکن است بگیرد؛ اما قلب کسی که مشروح الصدر است با ﴿أَ لَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ﴾ موفق شده است، او منزه از این ابرگیری است . خلاصه، استغفار حضرت برای دفع گناه است که گناه و غفلت به طرف آن حضرت نیاید نه گناه آمده با استغفار از بین برود. مخصوصاً یک چنین گناهانی که مایه زوال اطمینان مردم میشود. خب پس گذشته از ادله خارج، شواهد داخلی هم همین معنا را تأیید میکنند که آنها توطئهشان به ثمر نرسیده است.
تعلّق حکم به پیامبر در «بما انکّ مکلّف»
پرسش:...
پاسخ: نه، استعمال لفظ نیست. به یک شخص میگویند به عنوان رهبر شامل همه میشود. به کسی که خطاب میکنند به عنوان نماینده، چون نماینده همه است، در حقیقت خطاب متوجه همه خواهد بود نه اینکه لفظ را هم در مفرد استعمال کرده باشند هم در جمع، بلکه «انت بما انک مکلفٌ» نه «انت بما انک زیدٌ» مثلاً. خب اگر «انت بما انک مکلفٌ» این حکم را داری هم مفرد آوردن درست است، هم همه مکلفین مشمولاند.
پرسش:...
پاسخ: نه استغفار دیگر جامع است.
اعم از رفع یا دفع بودن ماهیت استغفار
استغفار برای طلب مغفرت است حالا یا برای اینکه انسان آلوده نشود، مثل خود آن حضرت یا آلودگی برطرف بشود مانند دیگران. استغفاری که آدم میکند آن خصوصیت مورد است که یا دفع است یا رفع، نه اینکه استغفار در دو معنا استعمال شده است آنها مواردش متعدد است، نه معانیاش متعدد باشد.
پرسش:...
پاسخ: نه، استغفار برای نجات از ذنب است. در حقیقت، مغفر خواستن است. این استغفار کردن از خدای غفور، مِغْفَر طلب کردن است. این کلاهخود را میگویند مِغْفَر. آنهایی که یکبار رفتند به جنگ شیطان بیسلاح بودند [و] سرشکسته برگشتند حالا مِغْفَر طلب میکنند که بار دیگر سرشان نشکند. آنهایی که از اول با بینش به جنگ شیطان میروند مِغْفَر سر میگذارند. در حقیقت، کلاهخود سرگذاشتن است از خدای غفار، مِغْفَر خواستن است ساتر طلب کردن است که دشمن نتواند حمله کند. ﴿وَ اسْتَغْفِرِ اللّهَ إِنَّ اللّهَ کانَ غَفُورًا رَحیمًا﴾ این ﴿کان﴾ هم نشانه ازلیت این اوصاف است یعنی تازه این وصف برای خدا پیدا نشد [بلکه] همواره خدا این وصف را دارا بود، بعد فرمود: ﴿وَ لا تُجادِلْ عَنِ الَّذینَ یَخْتانُونَ أَنْفُسَهُمْ﴾. تعبیر در اینجا کاملاً برگشت یک هشداری است به آن خائنین، نفرمود از گناهکارها یا «عنهم» چون قبلاً خائنین را با اسم ظاهر ذکر کرد، اگر میفرمود: «ولا تجادل عنهم» کافی بود؛ اما اینجا با اسم ظاهر آورد با یک وصف خاصی، فرمود: ﴿وَ لا تُجادِلْ عَنِ الَّذینَ یَخْتانُونَ أَنْفُسَهُمْ﴾.
خیانت مطلق بودن هر گناهی
این ﴿یَخْتانُونَ أَنْفُسَهُمْ﴾ برای تفهیم و هشدار نسبت خود تبهکاران است که اولاً هر گناهی خیانت است خواه انسان، حقالناس را از بین ببرد یا خواه حقالله را خیانت است و ثانیاً این خیانت به خود شخص برمیگردد؛ انسان این روح پاک الهی را آلوده میکند دارد به خودش خیانت میکند. این فرق ندارد خواه حقالله باشد خواه حقالناس هر دو خیانت است. اصل این خیانت درباره گناه چشم در سورهٴ مبارکهٴ «غافر» به این صورت آمده است؛ آیه نوزده سوره «غافر» این است که ﴿یَعْلَمُ خائِنَةَ اْلأَعْیُنِ وَ ما تُخْفِی الصُّدُورُ﴾ نگاه نامحرمانهای که کسی به کسی میکند این خیانت چشم است یا یک نگاه رعبآمیزی که ظالم به مظلوم میکند که با نگاه میخواهد او را بترساند این هم خیانت چشم است. بالأخره گناهی که با چشم انجام میگیرد، خیانت چشم است. آن مسخره کردن با چشم، آن توطئه با چشم آن تحریک با چشم، همه اینها گناه چشم است و خیانت، پس هر گناهی خیانت خواهد بود.
بازگشت حقیقت خیانت به «ظلم به نفس»
مطلب دوم آن است که خیانت چه درباره حق الله باشد چه درباره حق الناس این اصلش به خود انسان برمیگردد انسان دارد در حقیقت، به خود خیانت میکند و ظلم میکند. چه اینکه درباره حقالله آیه 187 سورهٴ مبارکهٴ «بقره» که قبلاً بحث شد اینچنین بود، فرمود: ﴿أُحِلَّ لَکُمْ لَیْلَةَ الصِّیامِ الرَّفَثُ إِلی نِسائِکُمْ هُنَّ لِباسٌ لَکُمْ وَ أَنْتُمْ لِباسٌ لَهُنَّ عَلِمَ اللّهُ أَنَّکُمْ کُنْتُمْ تَخْتانُونَ أَنْفُسَکُمْ فَتابَ عَلَیْکُمْ﴾؛ فرمود برای اینکه ماه مبارک رمضان آلوده نشوید به این گناه و به خودتان خیانت نکنید، خداوند بین شبها و بین روزهای ماه مبارک رمضان فرق گذاشته است. خب در آنجا آن گناه را که حقالله است خدا خیانت به جان معرفی کرد، فرمود: ﴿عَلِمَ اللّهُ أَنَّکُمْ کُنْتُمْ تَخْتانُونَ أَنْفُسَکُمْ﴾ در آیه محلّ بحث که خیانت در مال دیگران است این را هم به عنوان ﴿یَخْتانُونَ أَنْفُسَهُمْ﴾ معرفی کرد، فرمود: ﴿وَ لا تُجادِلْ عَنِ الَّذینَ یَخْتانُونَ أَنْفُسَهُمْ﴾ پس اصل معصیت، خیانت است (یک) و خیانت خواه نسبت به حقالله باشد، چه اینکه در آیه سورهٴ «بقره» [این طور است] یا حق الناس باشد، چه اینکه در آیه محلّ بحث [این طور است] و هر کدام از اینها محقق بشود خیانت به خود آدم است یعنی آن روح الهی را که خدا به آدم داد انسان دارد با آن روح الهی بدرفتاری میکند و به او خیانت میکند. ﴿وَ لا تُجادِلْ عَنِ الَّذینَ یَخْتانُونَ أَنْفُسَهُمْ﴾ چرا؟ برای اینکه چنین گروهی محبوب خدا نیستند و تو حق نداری از کسی که محبوب خدا نیست حمایت و دفاع بکنی.
مفهوم نداشتن لقب در آیه
﴿إِنَّ اللّهَ لا یُحِبُّ مَنْ کانَ خَوّانًا أَثیمًا﴾؛ خدا کسی را که خوّان است و گنهکار است دوست ندارد. این لقب است، مفهوم ندارد که حالا اگر کسی خوّان بود محبوب خدا نیست ولی خائن بود محبوب خداست، اینچنین نیست، چون ﴿إِنَّ اللّهَ لا یُحِبُّ الْخائِنینَ﴾ خائن، محبوب خدا نیست. ولی در اینجا فرمود که ﴿إِنَّ اللّهَ لا یُحِبُّ مَنْ کانَ خَوّانًا أَثیمًا﴾ چه اینکه در سوره «حج» هم فرمود که خداوند خوان کفور را دوست ندارد. آیه 38 سوره «حج» این است که: ﴿إِنَّ اللّهَ یُدافِعُ عَنِ الَّذینَ آمَنُوا إِنَّ اللّهَ لا یُحِبُّ کُلَّ خَوّانٍ کَفُورٍ﴾
بررسی احتمالات در معنای «خوّان»
حالا چرا در خصوص مورد، خوّان به کار برده شد؟ این خوّان یا صیغه مبالغه است یا به معنای حرفه است که کسی پیشه او و عادت او خیانت باشد یا به معنای مبالغه که زیاد خیانت بکند یا عادت به خیانت کرده باشد نیست ولی گاهی یک عمل هست و این عمل، در اثر فاجعه بودن او باعث میشود که شخص، خوان بشود. درباره جعفر کذاب هم یک چنین تعبیری را گفتند که این کذاب بودن او نه برای آن است که او زیاد دروغ میگفت یا حرفه او دروغگویی بود، بلکه یک ادعای بزرگی کرده است؛ ادعای امامت کرده است [و] همین مایه افاک و کذاب بودن او شده است چون این کار، کار بزرگی است. به هر تقدیر، این شخص یا کار مهمی انجام داد که خواست رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را فریب بدهد یا نه، چون چند تا کار کرد خوّان شده است. در اینجا سرقت کرده است مال کسی را (یک)، بیگناهی را متهم کرده است این (دو), خواست ساحت مقدس رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را آلوده کند، این (سه) و خداوند هم چون عالم به غیب است از آینده این شخص هم باخبر بود. این شخص بعد از اینکه رسوا شد مرتد شد از مدینه به مکه فرار کرد این (چهار), در مکه هم این سرقت خود را ادامه داد طبق نقل فخررازی که دیواری را سوراخ کرد در مکه که از همان جا سرقت بکند آن دیوار، روی سر او ریخت و او به هلاکت رسید ، چنین کسی میشود خوّان اثیم. پس خیلی روی این نکات تعبیر نکرد نفرمود که خائن گرچه آنجا که فرمود: ﴿وَ لا تَکُنْ لِلْخائِنینَ خَصیمًا﴾ معلوم میشود که خائن، مورد علاقه خدا نیست؛ اما اینجا از آن شخص به عنوان خوّان یاد کرده است و به عنوان گنهکار یاد کرد است، برای اینکه بزهکاریهای فراوانی داشت.
احاطهٴ خداوند بر تمام افعال خائنین
بعد یک نصیحتی هم نسبت به خود این خیانتکارها دارد، فرمود: ﴿یَسْتَخْفُونَ مِنَ النّاسِ وَ لا یَسْتَخْفُونَ مِنَ اللّهِ وَ هُوَ مَعَهُمْ﴾؛ اینها میخواهند از مردم مخفی باشند که مردم از اسرار اینها باخبر نشوند و خجالت میکشند از مردم، میخواهند وجهه اجتماعی اینها محفوظ باشد. ولی نمیتوانند خودشان را از خدا مخفی کنند، براساس اینکه ﴿وَ هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ ما کُنْتُمْ﴾ ؛ هر جا باشید خدا با شماست، چگونه شما خودتان را از خدا مخفی میکنید؟ بالأخره از مردم مخفی کردید از خدا که مخفی نمیکنید. از مردم هم که کاری ساخته نیست، از آن کسی که کار ساخته است نتوانستید مخفی بکنید. از کسی خود را مخفی کردهاید که کاری از آنها ساخته نیست: ﴿یَسْتَخْفُونَ مِنَ النّاسِ﴾؛ اما ﴿وَ لا یَسْتَخْفُونَ مِنَ اللّهِ﴾ چرا ﴿وَ لا یَسْتَخْفُونَ مِنَ اللّهِ﴾؟ برای اینکه ﴿وَ هُوَ مَعَهُمْ إِذْ یُبَیِّتُونَ ما لا یَرْضی مِنَ الْقَوْلِ﴾ در همان بیتوتههایی که میکنند، تبییتی که میکنند تصمیمهایی که در بیت میگیرند تصمیمهای شبانهای که در جلسات سرّی دارند خدا با آنهاست. وقتی خدا با خیانتکار باشد معیت قیومی داشته باشد، آنها که نمیتوانند از خدا مخفی بشوند. پس میتوانند با توطئه، کار خود را از دیگران مخفی کنند ولی نمیتوانند از خدا مخفی کنند: ﴿یَسْتَخْفُونَ مِنَ النّاسِ﴾؛ اما ﴿وَ لا یَسْتَخْفُونَ مِنَ اللّهِ﴾ چرا؟ برای اینکه ﴿وَ هُوَ مَعَهُمْ﴾ چه زمانی؟ همیشه هست، مخصوصاً ﴿إِذْ یُبَیِّتُونَ ما لا یَرْضی مِنَ الْقَوْلِ﴾ آن وقتی که دارند تبییت میکنند.
تبییت، در همین سورهٴ مبارکهٴ «نساء» قبلاً بحثش گذشت آیه 81 همین سوره «نساء» این بود که ﴿وَ یَقُولُونَ طاعَةٌ فَإِذا بَرَزُوا مِنْ عِنْدِکَ بَیَّتَ طائِفَةٌ مِنْهُمْ غَیْرَ الَّذی تَقُولُ وَ اللّهُ یَکْتُبُ ما یُبَیِّتُونَ﴾؛ فرمود به حضور تو که آمدند میگویند طاعه یعنی ما اطاعت میکنیم، وقتی رفتند بیتوته میکنند ولی خدا تمام تبییت اینها را و کارهایی که در شبها [و] در بیتها انجام میدهند مینویسد: ﴿وَ اللّهُ یَکْتُبُ ما یُبَیِّتُونَ﴾. در اینجا هم فرمود خدا با آنهاست آن وقتی که اینها دارند بیتوته میکنند و در شب حرفهای سرّی را در میان میگذارند: ﴿وَ هُوَ مَعَهُمْ إِذْ یُبَیِّتُونَ ما لا یَرْضی مِنَ الْقَوْلِ﴾، برای اینکه ﴿وَ کانَ اللّهُ بِما یَعْمَلُونَ مُحیطًا﴾؛ هر کاری که اینها انجام میدهند خدا احاطه دارد.
ماهیت ارشاد به نفی موضوع داشتن علم خداوند به غیب
در سورهٴ مبارکهٴ «رعد» برای اینکه مشخص بفرماید هیچ چیزی از خدا مخفی نیست اینچنین فرمود که حرفهای سرّی و آشکار، کارهای شبانه و روزانه شما مشهود خداست؛ آیه نه وده سوره «رعد» این است: ﴿عالِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ الْکَبیرُ الْمُتَعالِ﴾ چون او ﴿عالِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ﴾ است و در حقیقت، ارشاد به نفی موضوع است نه یعنی برای خدا غیبی است و یک شهادت و خدا به هر دو عالم است چون اصلاً علم، به غیب تعلق نمیگیرد علم، شهود است و کشف و غیب مستور است علم به غیب یعنی آنچه نزد ما غایب است برای خدا مشهود است وگرنه غیب از آن جهت که غیب است معلوم نخواهد بود علم، با غیب جمع نمیشود. این ارشاد به نفی موضوع است یعنی برای خدا غیبی نیست؛ آیهٴ نه و ده سوره «رعد» این است که ﴿عالِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ الْکَبیرُ الْمُتَعالِ ٭ سَواءٌ مِنْکُمْ مَنْ أَسَرَّ الْقَوْلَ وَ مَنْ جَهَرَ بِهِ وَ مَنْ هُوَ مُسْتَخْفٍ بِاللَّیْلِ وَ سارِبٌ بِالنَّهارِ﴾؛ چون خدا به همه چیز محیط است آن کسی که حرف سرّی بزند معلوم خداست، آن که به صورت جهر و آشکار سخن بگوید معلوم خداست، آن که شب خود را مخفی کند کاری را شبانه در خفا انجام بدهد معلوم خداست، آن که سالک روز است و روز به صورت روشن راهی را طی میکند معلوم خداست ﴿سَواءٌ مِنْکُمْ مَنْ أَسَرَّ الْقَوْلَ وَ مَنْ جَهَرَ بِهِ وَ مَنْ هُوَ مُسْتَخْفٍ بِاللَّیْلِ وَ سارِبٌ بِالنَّهارِ﴾.
بنابراین چیزی از دید خدا مخفی نیست. وقتی اینچنین شد نقشه اینها هم به جایی نمیرسد، لذا در سورهٴ مبارکهٴ «یوسف» آیه 52 اینچنین فرمود: ﴿ذلِکَ لِیَعْلَمَ أَنّی لَمْ أَخُنْهُ بِالْغَیْبِ وَ أَنَّ اللّهَ لا یَهْدی کَیْدَ الْخائِنینَ﴾؛ نقشه خائن را خدا به ثمر نمیرساند چرا؟ چون با خائن در همه حالات حضور دارد خب، جلوی اثر خیانت او را میگیرد. اگر کسی نداند نمیتواند نقشه را خنثی کند یا بداند و نتواند آن هم عاجز است ولی اگر کسی ﴿بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ﴾ بود و ﴿عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ﴾ بود، نمیگذارد که نقشه خائن به هدف برسد: ﴿أَنَّ اللّهَ لا یَهْدی کَیْدَ الْخائِنینَ﴾ نمیگذارد این کید، به آن هدف برسد. وقتی اینچنین شد آنها نمیتوانند خود را از خدا مخفی کنند و سودی هم ندارد، لذا فرمود: ﴿یَسْتَخْفُونَ مِنَ النّاسِ﴾ اما ﴿وَ لا یَسْتَخْفُونَ مِنَ اللّهِ﴾. بعضی خواستند بگویند که این ﴿یَسْتَخْفُونَ﴾؛ یعنی «یستحیون» اینها از مردم حیا دارند خجالت میکشند ولی از خدا خجالت نمیکشند . خب این در صورتی است که کسی معتقد به خدا باشد؛ اما اگر معتقد نباشد باید به او گفت که تو نمیتوانی خود را از کسی مخفی کنی که با تو هست: ﴿یَسْتَخْفُونَ مِنَ النّاسِ وَ لا یَسْتَخْفُونَ مِنَ اللّه﴾، برای اینکه ﴿وَ هُوَ مَعَهُمْ﴾ چه وقت ﴿إِذْ یُبَیِّتُونَ ما لا یَرْضی مِنَ الْقَوْلِ وَ کانَ اللّهُ بِما یَعْمَلُونَ مُحیطًا﴾.
تنبّه حامیان خیانتکاران در آیه
بعد خطاب به همان گروهی میکند که از این سارق خائن فراری خواستند حمایت بکنند، فرمود: ﴿ها أَنْتُمْ هؤُلاءِ﴾ این دو تا «هاء» تنبیه برای آن است که به نقطه ضعفهای اینها اشاره بشود؛ مثل اینکه ما هم در تعبیرات عرفی میگوییم شما همانهایی بودید که فلان کار را کردید ﴿ها﴾ یعنی آگاه باش، ﴿أَنْتُمْ هؤُلاءِ﴾ این کلمه ﴿ها﴾ دوبار تکرار شده است: یکی اول که ﴿ها أَنْتُمْ﴾، دوم هم ﴿هؤُلاءِ﴾، «اولاء» هم یعنی «الذین» شما همانهایی بودید که در دنیا از این خائن حمایت کردید؛ اما در قیامت چه کسی از او حمایت میکند ﴿ها أَنْتُمْ هؤُلاءِ﴾ که ﴿جادَلْتُمْ عَنْهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا﴾ از این خائنین حمایت کردید؛ اما ﴿فَمَنْ یُجادِلُ اللّهَ عَنْهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ أَمْ مَنْ یَکُونُ عَلَیْهِمْ وَکیلاً﴾؛ نه شما قدرت دارید که از اینها حمایت کنید نه کسی وکیل اینهاست و حافظ اینهاست که اینها کار را به وکیلشان بسپارند و توکل کنند بر وکیلشان، تنها کاری که هست به دست خداست، کار به دست خداست که خدا اینها را نمیپذیرد شما هم که کاری از دستتان ساخته نیست، لذا فرمود بر فرض در دنیا شما از او حمایت بکنید در آخرت، رسوا خواهند بود.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است