display result search
منو
تفسیر آیات 95 و 96 سوره نساء _ بخش سوم

تفسیر آیات 95 و 96 سوره نساء _ بخش سوم

  • 1 تعداد قطعات
  • 40 دقیقه مدت قطعه
  • 154 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 95 و 96 سوره نساء _ بخش سوم"
- مفهوم شناسی اصطلاح «درجات» در قرآن
-
-


‌اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿لاَ یَسْتَوِی الْقَاعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ غَیْرُ أُولِی الضَّرَرِ وَالْمُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ فَضَّلَ اللّهُ الْمُجَاهِدِینَ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ عَلَی الْقَاعِدِینَ دَرَجَةً وَکُلّاً وَعَدَ اللّهُ الْحُسْنَی وَفَضَّلَ اللّهُ الْمُجَاهِدِینَ عَلَی الْقَاعِدِینَ أَجْرَاً عَظِیماً﴿95﴾ دَرَجَاتٍ مِنْهُ وَمَغْفِرَةً وَرَحْمَةً وَکَانَ اللّهُ غَفُوراً رَحِیماً﴿96﴾

راه سوم برای حل اختلاف متوهم این است که منظور از این ﴿درجة﴾ که مفرد است همان قرب الهی و درجهٴ معنوی است و منظور از این ﴿درجات﴾ که جمع است درجات بهشت است. راه چهارمی را هم بعد از آن فصل سه ذکر کردند و آن این است که اگر جهاد، جهاد اصغر بود مجاهد، یک درجه بر غیر مجاهد افضل است؛ فضیلت دارد و اگر جهاد، اکبر بود فضیلت مجاهد، درجات است.
بیان علامه طباطبایی (ره) در عدم تنافی میان درجه و درجات
اصلاً اختلافی بین آنجایی که فرمود درجه و آنجایی که فرمود درجات نیست. این درجه «تاء» آن «تاء» وحدت نیست، نظیر تمر و تمره که «تاء»، «تاء» وحدت باشد تا اشکال بشود که خدا یک جا فرمود مجاهدین، یک درجه از قاعدین بالاترند یک جا بفرماید چند درجه. اگر «تاء» «تاء» وحدت باشد این شبهه مطرح است؛ اما اگر این درجه، جنس باشد می‌سازد با کم و زیاد و مانند آن، این مطلب اول.

مفهوم شناسی اصطلاح «درجات» در قرآن
مطلب دوم این است که ذات اقدس الهی خود را به عنوان اینکه صاحب درجات است و ذوالعرش معرفی کرد فرمود:﴿رَفِیعُ الدَّرَجَاتِ ذُو الْعَرْشِ﴾ . بالاصاله این درجات از آنِ ذات اقدس الهی است، بعد در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» فرمود بین مرسلین هم تفاوت درجه است؛ آیهٴ 253 سورهٴ «بقره» این بود که﴿تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَی بَعْضٍ مِنْهُم مَن کَلَّمَ اللّهُ وَرَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجَاتٍ﴾ این برای درجات انبیا، بعد از اینکه فرمود خدا﴿رَفِیعُ الدَّرَجَاتِ ذُو الْعَرْشِ﴾ است که درجات، در حقیقت در اختیار ذات اقدس الهی است، فرمود انبیا هم یک درجه ندارند [بلکه] درجاتشان فرق می‌کند. پس آیهٴ محلّ بحث که دربارهٴ مؤمنین عادی است، سقفش تا آن درجاتی که مربوط به انبیا(علیهم السلام) است نمی‌رسد. آن درجات انبیا در اثر آن اوجی که دارد خارج از محلّ بحث است.
در قبال آن درجات انبیا یک درجات دیگری هم در قرآن قرار گرفته است، در آیات دیگر که آن هم خارج از بحث کنونی است، آن درجات دنیایی است؛ یکی وزیر است یکی وکیل است یکی رئیس است یکی معاون است یکی مشاور است، اینها سمتهای اجرایی است برای انجام کار مؤمنین، اینها کمال نیست اینها تقسیم کار است نه کمال. اینها را ذات اقدس الهی در چند جای قرآن اشاره فرمود؛ یکی در پایان سورهٴ مبارکهٴ «انعام» است که فرمود: ﴿وَهُوَ الَّذِی جَعَلَکُمْ خَلاَئِفَ الْأَرْضِ وَرَفَعَ بَعْضَکُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَاتٍ لِیَبْلُوَکُمْ فِی مَا آتَاکُمْ﴾ ؛ فرمود بعضی وضع مالیشان خوب است بعضی متوسط هستند بعضی ضعیف، اینها هیچ کدام کمال نیست [بلکه] اینها امتحان است. مقامات افراد هم بعضی بالاست بعضی متوسط است بعضی ضعیف و پایین، اینها هیچ کدام کمال نیست اینها هم تقسیم کار است اینها برای امتحان است، اینها ﴿لِیَبْلُوَکُمْ﴾ است. چه اینکه مشابه مضمون آیهٴ پایانی سورهٴ «انعام»، در سورهٴ مبارکهٴ «زخرف» به صورت آیهٴ 32 ظهور کرده است که فرمود: ﴿وَرَفَعْنَا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَاتٍ لِیَتَّخِذَ بَعْضُهُم بَعْضاً سُخْرِیّاً﴾؛ فرمود که کار عالم با نظم اداره بشود ما همه را بخواهیم در یک سطح قرار بدهیم، کار لنگ است؛ همه بشوند وزیر نظام، ناقص است همه بشوند باربر و کارگر نظام، ناقص است بعضیها باید باشند مدیر‌عامل بعضی کارمند بعضی کارگر، اصلاً نمی‌شود نظام یک ‌دست باشد؛ همه بشوند طبیب طب چیز خوبی است؛ اما همه بشوند طبیب این عالم منظمی نیست خب، چگونه تغذیه بشود این طبیب، کار این طبیب را چه کسی انجام بدهد؛ چه کسی کشاورزی کند چه کسی دامداری کند چه کسی راه‌سازی کند چه کسی ساختمان‌سازی کند. این‌چنین نیست که همه یک‌دست باشند عالم بشود با نظام احسن شکل بگیرد، این‌چنین نیست. فرمود این سه متاع را ما برای تسخیر متقابل و تسخیر دوجانبه نه یک‌جانبه ﴿لِیَتَّخِذَ بَعْضُهُم بَعْضاً سُخْرِیّاً﴾ یعنی هر کدام دیگری را مسخّر بکنند، نه مسخره بکنند مسخّر بکنند آن هم تسخیر دوجانبه، نه یک‌جانبه یعنی اگر کارگری در خدمت یک مهندس است وقتی این کارگر کار داشت، مهندس هم در خدمت اوست. این تسخیر متقابل و دوجانبه، مایهٴ نظام احسن است، معیار ارزش هم تقوا و کرامت است که هر کسی که باتقواتر بود عندالله مقربتر است. پس آن درجاتی که در سورهٴ «بقره» برای انبیا مشخص کرد فعلاً محلّ بحث نیست، برای اینکه سقفش فوق درجات مؤمنین است و آن درجاتی که در پایان سورهٴ «انعام» و همچنین در سورهٴ «زخرف» آمده، آن دون محلّ بحث است این درجات دنیایی است برای شکل گرفتن یک نظام این پایین‌تر از محلّ بحث است، آن بالاتر از محلّ بحث.

مراد از «درجات» در آیه محل بحث
آنچه محور بحث است این است که مؤمنین عادی بعضی مجاهدند بعضی توفیق جهاد ندارند بعضی اولی الضررند بعضی غیر اولی الضررند، خدا اینها را که باهم می‌سنجد می‌فرماید مؤمن مجاهد با مؤمن غیر مجاهد فرق می‌کند، این درجاتی دارد که آن ندارد و برای اینکه مبادا خیال بکنند این درجات، درجات دنیایی است فرمود: ﴿دَرَجَاتٍ مِنْهُ﴾؛ ﴿فَضَّلَ اللّهُ الْمُجَاهِدِینَ عَلَی الْقَاعِدِینَ أَجْرَاً عَظِیماً ٭دَرَجَاتٍ مِنْهُ﴾ حالا اگر این درجات، بدل اجر باشد بدل کل من الکل، خب غیر از اجر چیز دیگری نیست همان است یعنی اجر، به صورت درجات ظهور کرده است و اگر در مقام تعداد و شمارش باشد نه در مقام تبدیل و در مقام تعداد، دیگر واو عطف ذکر نمی‌کنند این درجات، غیر از آن اجر است. به هر تقدیر لطف الهی بیش از همهٴ این حرفهاست، این هم یک مطلب.

حکمت تقدیم مال بر جان و بالعکس
مطلب دیگر آن است که خداوند وقتی بخواهد چیزی بخرد مثل مشتری‌ها اول، آن خوبها را انتخاب می‌کند. شما اگر خواستید یک مقدار گلابی یا سیب بخرید اول آن خوبها را جدا می‌کنید بعد آن ریزها، را مشتری معمولاً این است دیگر؛ اول خوب را می‌گیرد. فروشنده اگر بخواهد بفروشد اول چه چیزی را می‌فروشد؟ سعی می‌کند اول آن میوه‌های کوچک و ریز را مصرف بکند. خب، خدا که می‌خواهد بخرد اول آن درشتها را می‌خرد یعنی اول جان را می‌خرد بعد مال را. لذا در سورهٴ «توبه» فرمود: ﴿إِنَّ اللّهَ اشْتَرَی مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُم﴾ بایع می‌خواهد بفروشد اول، مال را می‌دهد بعد جان را. خدا هم دستور داد که شما در موقع اجرا، اول مال را مصرف کنید بعد جان را، نه در موقع اجرا اول جان را مصرف بکنید بعد جان را نه، در موقع اجرا و در موقع مصرف کردن اول آدم باید با مال دفاع بکند. اگر دفاع با مال ممکن نبود بعد با جان دفاع بکند اما نکتهٴ تقدیم که در سورهٴ مبارکهٴ «توبه» جان بر مال مقدم شد و در سورهٴ محلّ بحث یعنی «نساء» مال بر جان مقدم شد آن است که خدا اگر بخواهد بخرد، مال را از هر کسی قبول نمی‌کند [بلکه] اول اصلاح جان می‌کند؛ اگر کسی مؤمن شد حاضر شد جان را در راه خدا ایثار کند و نثار کند، آن‌گاه از یک چنین کسی مال طلب می‌کند، مال می‌خرد.

بهره‌مندی لحظه به لحظه مجاهدین از اجر الهی
مطلب بعد آن است که از اینکه فرمود درجاتی ذات اقدس الهی به مؤمن مجاهد می‌دهد، برای آن است که مؤمن مجاهد وقتی وارد صحنه می‌شود، قدم به قدم خدا به او اجر می‌دهد. بعضی افراد هستند که پایان کارشان جمع‌بندی می‌شود، مزدی به اینها می‌دهد بعضی از افرادند و بعضی از کارهاست که مزد، لحظه به لحظه است [و] قدم به قدم است. کارهای عادی را خدا آن چنان مهم نمی‌داند، فرمود اگر کسی فلان کار را کرد ما چنین اجری به او می‌دهیم. ولی مسئلهٴ جهاد را که اساس دین به آن تکیه کرده است همهٴ این قسمتها را می‌شمارد، می‌گوید قدمی که می‌زنید به شما اجر می‌دهیم، می‌روید بالای تپه دیدبانی می‌دهید به شما اجر می‌دهیم، می‌روید در سنگر که سنگر بگیرید و تیراندازی بکنید به شما اجر می‌دهیم، پول کم دادید به شما اجر می‌دهیم، پول زیاد دادید به شما اجر می‌دهیم، تیر زدید به شما اجر می‌دهیم تیر خوردید به شما اجر می‌دهیم. این باز کردن مسئله، بدون اینکه در مسائل جزئی این‌قدر باز بکند نشانهٴ اهمیت مطلب است. در سورهٴ مبارکهٴ «توبه» فرمود: ﴿مَاکَانَ لْأَهْلِ الْمَدِینَةِ وَمَنْ حَوْلَهُم مِنَ الْأَعْرَابِ أَن یَتَخَلَّفُوا عَن رَسُولِ اللّهِ وَلاَ یَرْغَبُوا بِأَنْفُسِهِمْ عَن نَفْسِهِ﴾؛ هیچ کس حق ندارد در روز خطر، خود را حفظ بکند و از پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) حمایت نکند. بعد فرمود چرا هیچ کس حق ندارد؟ برای اینکه ﴿ذلِکَ بِأَنَّهُمْ لاَیُصِیبُهُمْ ظَمَأٌ وَلاَنَصَبٌ وَلاَ مَخْمَصَةٌ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَلاَیَطَأُونَ مَوْطِئاً یَغِیظُ الْکُفَّارَ وَلاَیَنَالُونَ مِنْ عَدُوٍّ نَیْلاً إِلَّا کُتِبَ لَهُم بِهِ عَمَلٌ صَالِحٌ إِنَّ اللّهَ لاَیُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ ٭ وَلاَیُنفِقُونَ نَفَقَةً صَغِیرَةً وَلاَ کَبِیرَةً وَلاَیَقْطَعُونَ وَادِیاً إِلَّا کُتِبَ لَهُمْ لِیَجْزِیَهُمُ اللّهُ أَحْسَنَ مَاکَانُوا یَعْمَلُونَ﴾ ؛ فرمود اینها اگر تشنه بشوند ما به اینها اجر می‌دهم، (یک) خستگی به ایشان برسد، (دو) گرسنگی به ایشان برسد، (سه). خب، این جزئیات را که در سایر مسائل بازگو نکرد. نماز، ستون دین است ولی ستون دین برای نگهداری خیمه است، اگر خیمهٴ دین نباشد خب ستون چه چیزی را نگه بدارد!؟ جهاد، خیمهٴ دین را تأمین می‌کند، اصل دین را، آن‌گاه نماز این خیمهٴ درست شده را سر پا نگه می‌دارد.

مراتب تعلق «درجه» به مجاهدین
مطلب بعدی آن است که اینکه ذات اقدس الهی فرمود خدا به اینها درجات داد، خودش هم ﴿رَفیعُ الدَّرَجاتِ ذُو الْعَرْشِ﴾ است. حالا اینها که درجات دارند یکسان نیستند، پس اولوا الضرر فعلاً خارج از محلّ بحث است. مؤمن قاعد که جهاد نکرده او هم خارج شد، برای اینکه درجات ندارد البته ﴿وَکُلّاً وَعَدَ اللّهُ الْحُسْنَی﴾. آن که دارای درجات است مجاهد است، البته مؤمنین هم دارای درجاتی هستند که در بحث خود مطرح خواهد شد. حالا اینهایی که دارای درجات‌اند حالا یا مجاهدین‌اند که دارای درجات‌اند یا نه، در زمانی که جهاد واجب نبود، مؤمنین هم دارای درجات بودند، آنجایی که درجات هست. گاهی این درجات، به صورت حال است که زود ممکن است از انسان گرفته بشود. گاهی ملکه است که دیر زایل می‌شود. در این دو مقطع، آنجا که درجات حال باشد یا ملکه می‌گویند ﴿لَهُمْ دَرَجاتٌ﴾ .

فصل مقوّم هویّت انسان شدن «درجه»
اگر از حال گذشت و به ملکه رسید و از ملکه گذشت به جایی رسید که این درجهٴ کمال الهی، به منزلهٴ فصل مقوّم هویت او شد نه ماهیت او؛ در جان او عجین شد خود این شخص می‌شود درجه، نه اینکه دارای درجه باشد چون در جان او عجین شد. حالا این اختصاصی به معصومین(علیهم السلام) ندارد، چون عرض شد معصومین در آن اوج قرار دارند که دربارهٴ آنها فعلاً بحث نیست و درجاتی که در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» ذات اقدس الهی برای آنها معین کرده است در دسترس مجاهدین عادی قرار نمی‌گیرد ولی برای همین مجاهدین غیر معصوم هم که درجات هست، گاهی کسی نظیر عمار یاسر می‌شود که دربارهٴ او گفته شد «مِن قرنه الی قدمِه» ایمان است که «و اختَلَطَ الایمان بِلَحمِه و دَمِهِ» خب، این خیلی حرف است. شما در دعای «عرفهٴ» سیدالشهداء(سلام الله علیه) می‌خوانید که حضرت وقتی که وحدانیت خدا را تشریح می‌کند، می‌گوید ظاهر و باطنم مغز و پی و پیوندم، دست و سر و چشم و گوش و بینی‌ام می‌گوید خدا ، این یک راه. وقتی وجود مبارک امام سجاد(سلام الله علیه) بر بالای منبر مسجد شام سخن می‌گوید و مؤذن گفت «اَشْهَدُ اَنْ لا اِله َ‏اِلَّا اللَّهُ» این هم گفت که بدن من جسم من موی بدن من شهادت به وحدانیت حق می‌دهد ، این هم یک مرحله است. این مراحل در دسترس افراد عادی نیست؛ اما رسیدن به مقام عماریاسر میسور دیگران است که «من قرنه الی قدمه» خب، حالا عمار یاسر دارای درجات است یا خود درجات است. وقتی این‌چنین شد بین آیهٴ سورهٴ «آل عمران» و آیهٴ سورهٴ «انفال» فرق گذاشته می‌شود. در سورهٴ «انفال» این‌چنین فرموده است؛ آیهٴ چهار سورهٴ «انفال» بعد از اینکه اوصافی را برای مؤمنین شمرد، فرمود: ﴿أُوْلئِکَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقّاً لَهُمْ دَرَجَاتٌ عِندَ رَبِّهِمْ وَمَغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ کَرِیمٌ﴾، این برای ﴿لَهُمْ دَرَجَاتٌ﴾ است که هنوز درجات ایمانی، فصل مقوّم اینها نشده. ولی در سورهٴ مبارکهٴ «آل عمران» که بحثش قبلاًٌ گذشت فرمود: ﴿أَفَمَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَ اللّهِ کَمَنْ بَاءَ بِسَخَطٍ مِنَ اللّهِ وَمَأْوَاهُ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمَصِیرُ﴾ دربارهٴ کسی که تابع رضای خدا هستند، اتّباع رضوان خدا را دارند نه اتّباع بهشت خدا را، چون ﴿فِی الآخِرَةِ عَذَابٌ شَدِیدٌ وَمَغْفِرَةٌ مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَانٌ﴾ آخرت، سه درجه دارد: یک جا جهنم است، یک جا بهشت است [و] یکی مقام قرب الهی است. آن که مقام قرب الهی را دارد، یقیناً جناتی که ﴿تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ﴾ را داراست. آن کسی که ﴿جَنَّاتٌ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ﴾ را داراست شاید مقام قرب الهی و رضوان را که لقاءالله است نداشته باشد. آیهٴ 162 سورهٴ «آل عمران» سخن از پیروان رضوان خداست، اینها به دنبال رضای خدا می‌گردند نه رضای نفس، اینها به این فکر نیستند که عبادت کنند تا بهشت بروند [بلکه] اینها به این فکرند عبادت بکنند تا به رضای حق راه یابند.

اتحاد وجودی مؤمن و درجه
آن‌گاه در آیهٴٴ 163 همان سورهٴ «آل عمران» فرمود: ﴿هُمْ دَرَجَاتٌ عِنْدَ اللّهِ﴾ و خدا هم می‌داند که اینها چه می‌کنند ﴿وَاللّهُ بَصِیرٌ بِمَا یَعْمَلُونَ﴾ به یک عده درجه می‌دهد و یک عده را درجه می‌کند، این‌چنین نیست که حالا لامی در این آیهٴ 163 سورهٴ «آل عمران» محذوف باشد ﴿هُمْ دَرَجَاتٌ﴾ أی «لهم درجات» این‌ طور نیست. آنجا که سخن از اتحاد عالم و علم است، اتحاد عامل و عمل است، اتحاد مؤمن و ایمان هست این اتحاد وجودی است نه اتحاد مفهومی و ماهوی وگرنه ماهیت این همان حیوان ناطق است. این وجود به جایی رسید که از قَرْن تا قدم او می‌گوید خدا، چیزی در لابه‌لای هستی او نیست که شهادت به وحدانیت حق ندهد، این «مِن قَرنِهِ الی قدمِه» ایمان است. اگر«مِن قَرنِهِ الی قَدمِه» ایمان است، پس خودش درجه است و خودش درجات است. مجاهدین هم یکسان نیستند از آن طرف ذات اقدس الهی فرمود: ﴿إِنَّ اللّهَ اشْتَرَی مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُم﴾ از آن طرف هم وجود مبارک حضرت امیر(صلوات الله و سلامه علیه) بارزترین مصداق این است که ﴿وَمِنَ النَّاسِ مَن یَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللّهِ﴾ خدا هم می‌گوید من مشتری‌ام جان می‌خرم، علی(سلام الله علیه) می‌گوید من بایعم جان می‌فروشم، اینها دیگر حالت منتظره‌ای ندارند. قهراً خودشان می‌شوند درجات؛ این‌چنین نیست که اگر ما یک آیه‌‌ای داشتیم و ظاهرش این بود که خود مؤمن، بهشت است این را حتماً باید تقدیر بگیریم. اگر دلیل عقلی یا نقلی معتبر برخلاف یک ظاهری اقامه نشد خب، آن ظاهر حجت است دیگر. یک بحث در این است که بهشتی که درخت دارد و نهر دارد و عسل دارد و حوری دارد در خارج است، آن «ممّا لا ریب فیه» است [و] آن خارج از بحث است چون بیّن الرشد است. یک بحث در این است که خود انسان هم می‌شود معطر باشد یا نه، بهشت باشد یا نه، آری می‌شود ﴿ فَأَمَّا إِن کَانَ مِنَ الْمُقَرَّبِینَ ٭ فَرَوْحٌ وَرَیْحَانٌ وَجَنَّتُ نَعِیمٍ﴾ براهین عقلی این را تأیید می‌کند و این را اثبات می‌کند، دلیل نقلی هم که بر خلافش اقامه نشده. خب، ما چرا بگوییم مؤمن و سابق مقرب که ظاهرش این است که خود بهشت است یعنی «له جنة»؟ آن «له جنة» که مفروغ عنه است، محل بحث نیست. چرا این را عوض بکنیم؛ بگوییم نه هم «له جنة» که ﴿جَنَّاتٌ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ﴾ هم خود بهشت است. به هر تقدیر، این جریان جنات و درجات برای همه هست برای مؤمنین هست و برای مجاهدین هست؛ منتها بعضیها خود درجه‌اند بعضیها درجات دارند. بعضیها یک بهشت دارند همان ﴿جَنَّاتٌ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ﴾ که بهشت معهود است، بعضیها گذشته از اینکه آن را دارند خود ﴿فَرَوْحٌ وَرَیْحَانٌ﴾ هستند خود ﴿جَنَّتُ نَعِیمٍ﴾ هستند این مطاوع آن است، گاهی فعل مطاوع افتعل است.

لزوم توجه به نحوهٴ نجات از عذاب قبر
آیهٴ بعد چون مسئلهٴ جهاد را با هجرت ذکر فرمود، فرمود که اینها که هجرت نکرده‌اند در قبر مسئول‌اند، مطلبی است که بسیار مهم است اهمیتش هم مثل جنبه‌های علمی است، برای اینکه همهٴ این آیات از نظر مقام علمی اهمیت دارند، آن اهمیتش از نظر عملی است چون همهٴ ما بالأخره با این رودررو هستیم؛ با این مسئلهٴ سوال قبر و آن نکتهٴ مهم این است که خیلی از ماها دلمان می‌خواهد بفهمیم که سوال قبر چطور است با این بدن است یا با غیر این بدن است، چه کسی سوال می‌کند چطور جواب می‌دهند. اینها یک سلسله سرگرمیهاست مسائل عمیق علمی است البته و آثار علمی فراوانی هم دارد البته. اما آنکه درد را درمان می‌کند این نیست که ما بفهمیم حالا این بدن است یا بدن دیگر است، چطور ما را می‌نشانند چطور سوال می‌کنند، چطور جواب می‌دهیم. آن که یقینی است این است که قبر است، شب اول و شب بعدها هم است از طرفی فرشته‌ها هستند از طرفی مار و عقرب هست از طرفی آتش هست از طرفی بهشت هست حالا هر طور باشد. آدم عاقل این است که از این آتش نجات پیدا کند، نه اینکه فقط به فکر آن مسائل عمیق عقلی برود، آنها هم خوب است. نه درک آنها برای همه میسر است و نه برای همه لازم است، آن چیزی که برای ما «ممّا لا ریب فیه» است یعنی این بدن هست و این روح هست و قبر هست و سوال هست و جوابی اگر توانستیم می‌دهیم و از آن طرف آتش است و از آن طرف هم روح و ریحان، باید از این نجات پیدا کرد. اینکه مثلاً ممکن است یک طلبه‌ای آن درس روزش را حل نکند به فکر حل جدول باشد، بعد که جدول را حل کرد از این سوال می‌کنند یک مطلب علمی فهمیدی می‌گوید نه، سرگرمی است، خب درس را نخوانده و آن جدول را حل کرده. طرح بحث به اینکه عذاب قبر چطور است چطور ما را می‌نشانند چطور سرمان تا به لحد می‌خورد چه کسی سوال می‌کند اینها خیلی خوب است؛ اما آن که درد را حل می‌کند این نجات از مار و عقرب قبر است، قبل از اینکه به آنجا برسیم این را باید دریابیم. این از همه بر می‌آید، همه هم مکلّف‌ایم و از همه هم خواستند، عمده این است. از آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» بر می‌آید انسان که مُرد، مستقیماً وارد قیامت نمی‌شود، فرمود: ﴿وَمِن وَرَائِهِم بَرْزَخٌ إِلَی یَوْمِ یُبْعَثُونَ﴾ این اصل اول یعنی بین دنیا و قیامت یک واسطه‌ای است یک فاصله‌ای است به نام برزخ، این اصل اول.

سؤال و جوابهای عقبات مرگ
اصل دوم این است که اینجا یک میدان سوال جواب است. سوال جوابهایی که در این تلقین آمده، عصارهٴ همین سوال جوابهایی است که از قرآن و روایات آمده استنباط شده. این آیهٴ محل بحث می‌فرماید که ﴿إِنَّ الَّذِینَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلاَئِکَةُ ظَالِمِی أَنْفُسِهِمْ﴾؛ اینها که ظلم به نفس کرده‌اند موحد نبودند، دستورات الهی را نشنیدند و عمل نکردند، زیر سوال قرار می‌گیرند؛ ملائکه می‌گویند چه کار کردی ﴿قَالُوا فِیمَ کُنْتُمْ﴾ اینها شروع می‌کنند به عذر تراشی، چون عادت کرده‌اند به بهانه‌سازی، آنجا هم شروع می‌کنند به عذر تراشی ﴿قَالُوا کُنَّا مُسْتَضْعَفِینَ فِی الْأَرْضِ﴾ می‌گفتند نظام، نظام کفر بود، محیط آلوده بود ما در کشور کفر زندگی می‌کردیم (این جواب)، ملائکه می‌فرمایند: ﴿قَالُوا أَلَمْ تَکُنْ أَرْضُ اللّهِ وَاسِعَةً﴾ ؛ می‌خواستید بروید جای دیگر حالا جهاد نکردید خب، می‌خواستید هجرت بکنید. اینها که گفتند ﴿کُنَّا مُسْتَضْعَفِینَ﴾ یعنی قدرت مبارزه و جهاد نداشتیم، می‌فرمود خب شما از جهت جهاد مستضعف بودید ولی از نظر هجرت که مستضعف نبودید، عرض خدا هم واسعه بود. حالا آن پیرمرد و پیرزن و کودک و بیمار همان‌ طور که در جهاد مستثناست در هجرت، هم مستثناست. آنها را هم قرآن مستثنا کرده ولی شما که از راه نیفتادید. خب، اینها سوال جوابی است که انسان باید در شب اول قبر [به آنها پاسخ بدهد] حالا شب اول قبر که می‌گویند برای بعضی از آثار فقهی اوست، نظیر «صلاة لیلة الدفن» ولی معلوم نیست که این سوال را شب اول بکنند، ظاهر آیه این است محتضر همین که مُرد سوالی می‌کنند ﴿إِنَّ الَّذِینَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلاَئِکَةُ ظَالِمِی أَنْفُسِهِمْ﴾ همین است، فرشته‌ها که جان او را می‌گیرند ﴿قَالُوا فِیمَ کُنْتُمْ﴾؛ چه کار می‌کردید؟ اینها با هم بهانه می‌آورند ﴿قَالُوا کُنَّا مُسْتَضْعَفِینَ فِی الْأَرْضِ﴾ خب می‌فرماید: ﴿مُسْتَضْعَفِینَ فِی الْأَرْضِ﴾ بودید، نتوانستید جهاد بکنید خب چرا هجرت نکردید، می‌مانند. حالا چه به سرشان یا به سرمان می‌آید مشخص نیست ولی آن طرفش مشخص است که مردان الهی یک جواب نقدی دارند، آنهایی که جواب نقدی دارند از آنها سوال هم نمی‌کنند. در سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» آیهٴ صد فرمود: ﴿وَمِن وَرَائِهِم بَرْزَخٌ إِلَی یَوْمِ یُبْعَثُونَ﴾ پس دنیاست و برزخ است و قیامت. در سورهٴ «نحل» اینها را خوب باز کرده که با دو گروه برخورد می‌کنند: یک برخورد مسالمت‌آمیز؛ یک برخورد تند و خشن. آیهٴ 28 سورهٴ «نحل» این است ﴿الَّذِینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلاَئِکَةُ﴾، آیهٴ سورهٴ «نحل» «تتوفّی» است.

فرق وفاة با فوت
این نکته را هم که خب مستحضرید ذات اقدس الهی معمولاً در قرآن کریم چه اینکه ائمه(علیهم السلام) در روایات هم کلمهٴ فوت را بکار نبرده‌اند، این کلمهٴ فوت «تاء» جزء کلمه است، «فات» یعنی «زال» فوت جزء کلمه است ولی وفات این «تاء» جزء کلمه نیست. آن مادهٴ اصلی‌اش «وَفَیَ» است؛ انسان وفات می‌کند نه فوت، وفات می‌کند یعنی تمام حقیقت او را فرشته‌ها استیفا می‌کنند، توفّی می‌کنند انسان می‌شود متوفّا، فرشته‌ها می‌شوند متوفّی گاهی هم الله می‌شود متوفّی که ﴿اللَّهُ یَتَوَفَّی الْأَنفُسَ حِینَ مَوْتِهَا وَالَّتِی لَمْ تَمُتْ فِی مَنَامِهَا﴾.
ارتباط مرگ و خواب
ما برای اینکه وحشت نکنیم از برزخ، هر شب ما را به برزخ می‌برند و می‌آورند هر شب ما را می‌میرانند بعد زنده می‌کنند، فرمود: ﴿اللَّهُ یَتَوَفَّی الْأَنفُسَ حِینَ مَوْتِهَا وَالَّتِی لَمْ تَمُتْ﴾؛ آنهایی که هنوز نمرده‌اند ﴿فِی مَنَامِهَا﴾ یعنی «الله یتوفی الانفس التی لم تمت»، «یتوفی» آن انفس را ﴿فِی مَنَامِهَا﴾. اینکه گفتند با وضو بخوابید با دعا بخوابید رو به قبله بخوابید برای اینکه جان را دارید به الله می‌دهید، آن وقت از آن طرف گاهی ما می‌بینیم که درخواست می‌کنیم از زید و عمرو که ما را نصیحت کن راه اخلاق را به ما نشان بده. ما بیراهه می‌رویم؛ راه را می‌دانیم عمداً نمی‌خواهیم برویم این ‌طور نیست که مسئله روشن نباشد. یعنی برای ما این مسائل روشن نیست که ما هر شب جان را به خدا تقدیم می‌کنیم البته موعظه اثر دارد؛ اما به دنبال بهانه گشتن هم اتلاف وقت است. ما حالا این راههایی که بلدیم چه موقع رفتیم که اثر نکرد، آدم هر شب مهمان خداست هر شب این روح را می‌دهد شما اگر بخواهید نزد یک آدمهای عادی یک میوه بیاورید، یک میوه بدبو را که نمی‌آورید. گناه هم که روح را متعفن می‌کند اینکه حرفی در آن نیست. چرا گفته‌اند عالم بی‌عمل بویش در جهنم سایرین را اذیت می‌کند آنجا دیگر زباله نیست که بوی بدی داشته باشد خب همین‌ها زباله‌اند دیگر. خب عالم بی‌عمل جهنم می‌شود زباله یا هم‌اکنون زباله است. این در بیانات نورانی از حضرت امیر(سلام الله علیهما) نداشت اگر کسی عالم بی‌عمل باشد «و ذلک میت الاحیاء» خب حالا چطور آنجا شده زباله و متعفن و در دنیا نبود یا آنجا ظهور کرد. به هر تقدیر، این معنا که برای ما روشن است که ذات اقدس الهی ﴿هُوَ الَّذِی یَتَوَفَّاکُم بِاللَّیْلِ وَیَعْلَمُ مَا جَرَحْتُم بِالنَّهَارِ﴾ این چند آیه است. می‌فرماید هر شب که می‌میرید این روح را به خدا می‌دهید، پس توفّی هست تا کسی نگوید ما تمرین نداشتیم هر شب تمرین داریم. حالا اگر کسی روز می‌خوابد شب و روز تمرین دارد، این طور نیست که تمرین نداشته باشد که یک چنین چیزی است. در هر لحظه‌ای که آدم می‌خوابد دارد تمرین می‌کند، آن وقت زیر سؤال است.

وضعیت ظالمین به نفس بعد از مرگ
﴿الَّذِینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلاَئِکَةُ ظَالِمِی أَنْفُسِهِمْ﴾ همین که به خود ظلم کرده وارد قبر شده، اظهار اسلام می‌کند، دستش بالاست. می‌گوید من تسلیمم من مسلمان بودم من مطیع بودم ﴿فَأَلْقَوُا السَّلَمَ مَا کُنَّا نَعْمَلُ مِن سُوءٍ﴾ خب، اینها را فرشته‌ها می‌گویند، آن وقت فرشته‌ها می‌فرمایند: ﴿ بَلَی إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِمَا کُنتُم تَعْمَلُونَ ٭فَادْخُلُوا أَبْوَابَ جَهَنَّمَ خَالِدِینَ فِیَها﴾ . در این آیهٴ محل بحث نفرمود که فرشته‌ها کجا می‌برند چه می‌گویند؛ اما در سورهٴ «نحل» فرمود که بروید در جهنم، این همان جهنم برزخی است که «حفرةٌ مِن حُفَرِ النّیران»
نحوهٴ مرگ مؤمن
در همان سورهٴ مبارکهٴ «نحل» آیهٴ 32 فرمود: ﴿الَّذِینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلاَئِکَةُ طَیِّبِینَ یَقُولُونَ سَلاَمٌ عَلَیْکُمُ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ بِمَا کُنتُم تَعْمَلُونَ﴾ این‌چنین نیست که موقع مرگ برای مؤمن سخت باشد. هیچ لذتی برای مؤمن بهتر از حالت مرگ نیست، نه فشار مرگ دارد نه فشار قبر دارد، چون اینها همه عذاب است برای مؤمن چه عذابی باید باشد؟ وقتی فرشته‌ها به آنها سلام عرض می‌کنند، سلام فرشته‌ها نشانهٴ سلامت است دیگر، انسان سالم فشار نمی‌بیند که. این﴿سَلاَمٌ عَلَیْکُمُ﴾ فرشته‌ها پیام سلامت خدا را می‌رساند دیگر: ﴿الَّذِینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلاَئِکَةُ طَیِّبِینَ یَقُولُونَ سَلاَمٌ عَلَیْکُمُ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ بِمَا کُنتُم تَعْمَلُونَ﴾ چون طیّب بودند؛ اما آنها ﴿ظَالِمِی أَنْفُسِهِمْ﴾ چقدر این کتاب شیرین است! نفرمود اینها پلیدند [بلکه] فرمود اینها به خودشان ستم کردند؛ اما فرمود مؤمنین، طیّب‌اند. خب در قبال طیّب خبیث است دیگر؛ نفرمود اینها زباله‌اند فرمود اینها به خودشان ظلم می‌کنند. ولی دربارهٴ مؤمنین می‌فرماید اینها طیّبین‌اند اینکه طیّب شد می‌شود عادل نسبت به خود. آنکه ظالم به نفس است می‌شود غیر طیّب خدا _ان‌شاءالله_ همهٴ ما را از شرور انفس ما حفظ بفرماید.
«و الحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 40:17

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی