display result search
منو
تفسیر آیه 83 سوره نساء

تفسیر آیه 83 سوره نساء

  • 1 تعداد قطعات
  • 41 دقیقه مدت قطعه
  • 108 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیه 83 سوره نساء"
- رجوع به رسول الله (ص) و اولواالامر در امور جزئی
- اقوال مختلف در منظور از اولواالامر
- تفضل از حق تعالی بودن کلیه هدایت‌های بشر


اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَإِذَا جَاءَهُمْ أَمْرٌ مِنَ الْأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذَاعُوا بِهِ وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَی الرَّسُولِ وَإِلَی أُولِی الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِینَ یَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ وَلَوْلاَ فَضْلُ اللّهِ عَلَیْکُمْ وَرَحْمَتُهُ لاَتَّبَعْتُمُ الشَّیْطَانَ إِلَّا قَلِیلاً ﴿83﴾

فصول مورد بحث در آیه
این آیه سه فصل را دربردارد: فصل اول بیان مشکل جامعهٴ آن روز بود و دربارهٴ مسائل نظامی است؛ فصل دوم بیان وظیفهٴ مسلمین در این‌گونه پیامدها و حوادث است. فصل سوم بیان یک نکتهٴ کلامی و اعتقادی است. اما فصل اول، بیان وضع گروهی دربارهٴ حوادث جنگ است. جنگ بالأخره یا شکستی دارد و یا پیروزی، همیشه یکسان نیست. فرمود ﴿تِلْکَ الْأَیَّامُ نُدَاوِلُهَا بَیْنَ النَّاسِ﴾ اگر همیشه یکسان نیست بعضی از اخبار، مسرّت‌بخش است و بعضی از گزارشها مایه ناآرامی است، کسانی که خُبرهٴ امور نظامی نیستند در این زمینه، نباید سخن بگویند و منتشر کنند. آن عدّه که به مجرّد دریافت خبر، منتشر می‌کردند یا دشمنها را شاد می‌کردند یا دوستها را هراسان، این خلاصه فصل اول بود که بحثش در دیروز گذشت. فرمود: ﴿وَإِذَا جَاءَهُمْ أَمْرٌ مِنَ الْأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذَاعُوا بِهِ﴾ این همان مُرجفونی‌اند که در نشر اراجیف، بی‌باک‌اند.
عمده، فصل دوم و سوم این کریمه است. در فصل دوم فرمود: راه‌حلّ این‌گونه از مسائل، ارجاع به رهبران الهی است. اگر چنین حوادثی دربارهٴ جنگ شنیدید، نه کتمان بکنید، نه گزارش بدهید [بلکه] به رهبران الهی گزارش بدهید، نه به دیگران. اگر به رهبران الهی گزارش دادید، آنها اهل استنباط‌اند، استنباط یعنی همان استخراج. یک مهندس زمین‌شناس می‌داند که در دلِ این زمین چه خبر است و از این دلِ خاک، آب را می‌جوشاند. «استنبطَ الماء» یعنی آب را از درون خاک جوشاند، آن جوشش اوّلی را می‌گویند نَبط.
خب، آن کسی که کارشناس است می‌تواند آن نتیجه را از درونِ این گزارش استنباط کند. این گزارش، مثل یک زمین بسته است. آن اساس تصمیم‌گیری در درون این گزارش، نهفته است. یک کارشناس فنّی از درون این گزارش، آن تصمیم نهایی را استنباط می‌کند ﴿وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَی الرَّسُولِ وَإِلَی أُولِی الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِینَ یَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ﴾ این مطلب اول در فصل دوم.
رجوع به رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و اولوالامر در امور جزئی
مطلب دوم آن بود که در آیه گذشته، سخن از الله، رسول‌الله و اولواالأمر بود که فرمود: ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ﴾ در این آیه، سخن از اطاعت الله نیست [بلکه] فقط سخن از رجوع به رسول‌الله است و اولواالأمر. سرّش آن است که در آیه قبلی، درباره اصل قانون و اطاعت از قانون بود؛ ما قانون را از چه کسی دریافت بکنیم. این احکام و قوانین کلّی را باید از خدا و پیامبر و معصومین دریافت کرد(علیهم السلام) ولی حوادث جزئی که باید چه کار کرد، جزء قانون نیست، [بلکه] جزء موضوعات خارجیّه است این موضوعات خارجیّه را رهبران الهی باید مشخص کنند. مثلاً گزارش رسید که مشرکین مکّه قصد توطئه دارند آیا ما فعلاً آمادهٴ حمله باشیم یا صبر بکنیم؟ اینکه قانون نیست [بلکه] این یک تصمیم‌گیری مقطعی است. در این‌گونه از موارد، سخن از قانون نیست تا به عنوان مرجعیّت وحی به الله اسناد داده بشود، دربارهٴ حوادث جزئی است که باید رهبران الهی تصمیم بگیرند. لذا در آن آیه اسبق فرمود: ﴿أَطِیعُوا اللّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ﴾ اما اینجا سخن از رجوع به الله نیست، چون قانون کلّی و حُکم فقهی کلّی نیست، این هم یک مطلب.

اقوال مختلف در منظور از اولوالامر
مطلب دوم آن است که منظور از این اولواالأمر چه کسانی‌اند؟
الف: قول اول: حضرات معصومین(علیهم السلام)
در اولوالأمر درآیه ﴿أَطِیعُوا اللّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ﴾ پنج قول بود که مهم‌ترین و صحیح‌ترین اقوال همین بود که منظور از ﴿اولی الأمر﴾ معصومین(علیهم السلام)اند. در این آیه هم همان اقوال پنج‌گانه هست [که] یکی از آن اقوال، همین است که منظور از ﴿اولی الأمر﴾ ائمه معصومین(علیهم السلام)اند. برابر همین مرحوم امین‌الاسلام در مجمع، حدیثی را از امام باقر(علیه السلام) نقل می‌کند که منظور از
﴿اولی الأمر﴾ در این آیه ﴿وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَی الرَّسُولِ وَإِلَی أُولِی الْأَمْرِ مِنْهُمْ﴾، «هم الأئمة المعصومون» .
ب: قول دوم: علماء
قول دوم آن است که منظور از ﴿اولی الأمر﴾ علمای‌اند، فقهای‌اند. این قول، تام نیست، برای اینکه علما و فقها کارشناس علمی و فقهی‌اند، نه کارشناسان نظامی و سیاسی. خبری درباره جبهه رسیده است که دشمن، فلان توطئه را کرده است ما چه بکنیم؟ علما و فقها در اینجا چه نقشی دارند؟ چه کاری می‌توانند بکنند؟ پس این قول که منظور از ﴿اولی الأمر﴾ علما و فقها باشند، تام نیست.
ج: قول سوم: فرماندهان لشکر
قول سوم آن است که منظور از این فرماندهان لشگرند؛ فرماندهان لشگر، مرجع امورند. شما هر خبری که شنیدید به فرماندهان لشگر بگویید، ﴿ اولی الأمر﴾ به اُمرای سرایا بگویید. این سخن، فی‌الجمله تام است، نه بالجمله. برای اینکه خبرهای داخل جبهه را باید با مسئولین جبهه و فرمانده گردان و تیپ و لشگر درمیان گذاشته بود؛ اما خبرهای کلّی نظام را که چه مربوط به جبهه، چه مربوط به پشت جبهه، در پشت جبهه به مردم می‌رسد این را باید با چه کسی درمیان گذاشت، فرماندهان لشگر که در پشت جبهه نیستند تا مشکل را حل کنند.
در این‌گونه از موارد، مرجع حلّ مشکل، فرماندهان لشگر نیستند [چون] آنها در جبهه‌اند. آنکه اساس کار به دست اوست فرمانده لشگر نیست، این‌هم قول سوم.

د: قول چهارم: خلفای چهارگانه
قول چهارم اینکه منظور از این ﴿اولی الأمر﴾ خصوص خلفای چهارگانه‌اند، به گمان آنها. این‌هم تام نیست، برای اینکه این آیه انقراضی ندارد و خلفای چهارگانه منقرض شدند. آیا با گذشت و انقراض آن خلفای چهارگانه، این آیه هم منقرض شد و دیگر پیامی ندارد یا این آیه، برای همیشه زنده است؟ اگر این آیه، برای همیشه زنده است «کما هو الحق»، پس منظور از این ﴿اولی الأمر﴾، خصوص خلفای چهارگانه نیستند، این‌هم قول چهارم.
هـ : قول پنجم: اهل حلّ و عقد
قول پنجم آن است که منظور از ﴿اولی الأمر﴾ همان اهل حلّ و عَقد امت اسلام‌اند. این دوتا اشکال دارد: اشکال اول همان است که آن اهل حلّ و عَقد و اهل مشورت و اعضای شورا، آنها منقرض شدند و دیگر از آن قِسم مشورت، خبری نیست، مگر اینکه منظور به نحو عام باشد. ثانیاً بعضی از اعضای همین شورا یعنی عبدالرحمان‌عوف، خودش مسئله‌دار بود. در شأن نزول آیهٴ ﴿رَبَّنَا لِمَ کَتَبْتَ عَلَیْنَا الْقِتَالَ لَوْلا أَخَّرْتَنَا إِلَی أَجَلٍ قَرِیبٍ﴾ گفتند گوینده، همین عبدالرحمان‌بن‌عوف بود ، همین عبدالرحمانی که عضو شوراست و آن رنجها را در مکه تحمل کرد و به رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) پیشنهاد می‌داد که به ما اجازهٴ دفاع بدهید، وقتی دستور دفاع صادر شد گفت: ای کاش! مدّتی به ما مهلت می‌دادی. خب، چنین آدم ترسو که نمی‌تواند مرجع تصمیم‌گیری باشد. پس منظور علما و فقها نیستند، منظور، فرماندهان لشگر نیستند، منظور، خصوص خلفای صدر اسلام نیستند، منظور، اهل حلّ و عقد نیستند [بلکه] منظور، خصوص ائمه معصومین(علیهم الصلات و علیهم السلام)اند.

تبیین قول اول در استدلال علامه طباطبائی(ره)
این راهی است که سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) در المیزان طی کرده است. فرمودند که منظور از ﴿اولی الأمر﴾ در این آیه، مطابق همان ﴿اولی الأمر﴾ در آیه ﴿أَطِیعُوا اللّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ﴾ است ؛ منتها یک نکته می‌ماند و آن این است که اگر ما یک دلیل معتبری از خارج داشته باشیم که منظور از اولواالأمر، خصوص ائمه معصومین‌اند یعنی آن حدیثی را که مرحوم امین‌الاسلام در مجمع نقل کرد تفسیر باشد، نه تطبیق، نه بیان مصداق کامل. اگر چنین دلیلی داشتیم، می‌توانیم بگوییم که منظور از ﴿اولی الأمر﴾ معصومین(علیهم السلام)اند. ولی اگر چنین دلیلی نداشتیم، در داخلهٴ آیه قرینه‌ای نیست که منظور از ﴿اولی الأمر﴾ معصومین‌اند، برخلاف آن آیه گذشته. آیه گذشته که فرمود: ﴿أَطِیعُوا اللّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ﴾ در فضای خود آیه، قرینه بود بر اینکه منظور از این ﴿اولی الأمر﴾ ائمه معصومین‌اند، چرا؟ چون دستور داد از اینها بالقول المطق اطاعت کنید. این اطاعت که مقیّد نیست، اطاعت از خدا در تمام دستورات او ﴿أَطِیعُوا اللّهَ﴾، اطاعت از رسول خدا در تمام دستورات او ﴿أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ﴾. اگر اطاعت، مطلق است «کما هو الحق»، وقتی اطاعتِ مطلق رواست که آن مُطاع، معصوم باشد. اگر معصوم نباشد گاهی اشتباه بکند، گاهی اشتباه نکند، چطور بر امّت اسلامی اطاعت او بالقول المطلق واجب است؟ از اطلاق امرِ به اطاعت استفاده شد که منظور از ﴿اولی الأمر﴾ معصومین(علیهم‌ السلام)اند. ولی چنین قرینهٴ داخلی که در آیه محلّ بحث نیست، قهراً می‌تواند ﴿اولی الأمر﴾ این آیه، فرد کاملش ائمه معصومین(علیهم السلام) باشند در زمان حضور و ظهور آنها و در زمان غیبت آنها جانشینان آنها که فقیه جامع‌الشرایطِ مدیر مدبّر است می‌تواند ﴿اولی الأمر﴾ باشد. اگر حوادث جنگی پیش آمد، به کسی که هم دین‌شناس است و هم عامل به احکام دین است و هم کارشناس نظامی و سیاسی است به چنین آدمی به او ارجاع بدهید، چون احکام دین که ـ معاذ الله ـ تعطیل نخواهد بود در زمان غیبت، اگر احکام دین، تعطیل نیست یا باید به حُکم غیر خدا عمل کرد یا به حُکم خدا. عملِ به حُکم غیر خدا باطل است باید به حُکم خدا عمل کرد. عملِ به حُکم خدا یا به وسیله یک فرد غیر آشناست یا به وسیلهٴ کارشناس. به وسیله غیر کارشناس، باطل است [و] به وسیله کارشناس حق است. آن کارشناسی که خودش کارآمد باشد یا نباشد، آن نباشد باطل است آن باشد، حق است. پس در زمان غیبت یک کارشناس دینی یعنی فقیه که کارآ و کارآمد باشد یعنی عادل و مدیر و مدبّر باشد، می‌تواند مرجع اینها؛ گزارشها باشد. پس در بین این اقوال پنج‌گانه ، هر کدام اینها مشکلی دارند به استثنای آن مختار سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) که آن با این تتمیم، مصون از اشکال خواهد بود یعنی اولواالأمر بالاصاله معصومین(علیهم السلام)اند و در غیبت آنها، فقهایی که جانشینان آنها باشند و ادامه‌دهنده‌های راه آنها باشند خواهند بود، این هم یک مطلب.

جریان نعیم‌بن‌مسعود اشجعی و پرده‌برداری قرآن از توطئه مشرکین
همین جریان نعیم‌بن‌مسعوداشجعی [که] این در سورهٴ مبارکهٴ «آل‌عمران» بحثش گذشت، برای ارعاب و ترساندن مسلمین و محرومین، ابوسفیان این نعیم‌بن‌مسعوداشجعی را اعزام کرد. قبل از جریان بدر صغرا، این نعیم‌بن‌مسعوداشجعی وارد مدینه شد. عظمت مشرکین را تشریح کرد، تجهیزات نظامی آنها را بازگو کرد گفت همه اینها صف در صف آمادهٴ حمله‌اند. این گزارش نعیم‌بن‌مسعوداشجعی وقتی از طرف ابوسفیان به داخلهٴ مدینه رسید، مردم مدینه را متزلزل کرد . عدّهٴ خاصی که ﴿فزَادَهُمْ إِیمَاناً﴾ بقیه متزلزل شدند، در جریان بدر صغرا.
در این‌گونه از موارد، قرآن پرده‌برداری کرد چون قرآن هم کتاب دهر است، هم کتاب روز؛ یک قوانین کلی را بگوید کافی نیست، فوراً آیه نازل کرد که شیطانی آمده، شما را دارد از شیاطین دیگر می‌ترساند، مبادا فریب او را بخورید: ﴿ذلِکُمُ الشَّیْطَانُ یُخَوِّفُ أَوْلِیَاءَهُ﴾ این واقعاً شیطان است، این نعیم‌بن‌مسعوداشجعی. این از طرف ابوسفیان آمده، دوستان خود و پیروان خود را می‌ترساند، مبادا فریب این را بخورید. این پرده‌برداری قرآن، زمینهٴ فصل سوم بحث را فراهم می‌کند که فرمود اگر این پرده‌برداری نبود، اکثری شما به زحمت می‌افتادید و از این شیطان، تبعیّت می‌کردید.
پرسش:...
پاسخ: درست است، این نص در روایت ابی‌جعفر(سلام الله علیه) را مرحوم امین‌الاسلام نقل کرد .
درباره ﴿أَطِیعُوا اللّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ واولی الامر﴾ آنجا همین است که می‌فرماید، فقط معصومین‌اند، چرا؟ چون اطلاق اطاعت، درباره غیر معصوم روا نیست. آنجا قول مختار این بود که فقط معصومین(علیهم السلام) مرادند؛ اما اینجا دوتا فرق دارد یکی اینکه اصلاً اسم خدا را در این آیه نبرد، چرا؟ چون مربوط به قضایای فقهی و قوانین کلّی و اینها نیست [بلکه] مربوط به حوادث جزئی است، حوادث جزئی را که انسان نباید منتظر قانون باشد، منتظر رهبری باید باشد. الآن گزارشی رسیده که صدّام افلق! از فلان مرز دارد حمله می‌کند، اینجا ما محتاج قانون نیستیم [بلکه] محتاج هوشِ کارشناسی رهبریم. لذا در آیه محلّ بحث دیگر ذات مقدس الله نامش برده نشد؛ نفرمود «ولو ردّوه الی الله» فرمود شما اینجا مسئله شرعی نیست، قانون که نیست که از خدا بخواهید، اینجا قضایای شخصی است [و] این قضایای شخصی را باید رهبرانتان حل کنند، این یک فرق.
فرق دیگر آن است که در آن آیه، امر به اطاعت بود [دیگر] اطاعتِ مطلق از غیر معصوم روا نیست، لذا ﴿اولی الأمر﴾ مخصوص معصومین‌اند. اما انجامِ کارشناسی مشکلات نظامی در درجهٴ اول در زمان حضور و ظهور امام معصوم(سلام الله علیه) تنها به دست اوست، در زمان غیبت، به دست نایب اوست که رهبری را به عهده دارد وگرنه چه بکنند الآ‌ن؟ الآن دشمنها حمله کردند، ما منتظر باشیم که وجود مبارک ولیّ‌عصر بیاید و حل کند، ما به چه کسی ارجاع بدهیم؟ نه به رسول خدا دسترسی نداریم، نه به وجود مبارک ولیّ‌عصر(ارواحنا فداه) حالا ما می‌خواهیم به این آیه عمل بکنیم ما به چه کسی بگوییم؟ به الله ارجاع بدهیم؟ به ولیّ‌عصر ارجاع بدهیم؟
این دو دلیل، نشان می‌دهد که ﴿اولی الأمر﴾ در این آیه با ﴿اولی الأمر﴾ در آیه ﴿أَطِیعُوا اللّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ﴾ فرق دارد، آن مسلّماً معصوم است؛ اما این به دلیل اینکه نام مبارک الله برده نشد و قانونی نیست حوادث جزئی است این را باید با کسانی که مسئولیت امور مسلمین را دارند درمیان گذاشت.
در آنجا سخن از اطاعتِ بالقول المطلق است. در اینجا سخن از اطاعت از قوانین نیست [بلکه] سخن از حلّ مشکلات روز است، لذا نام الله برده نشد و لذا ضرورتی هم ندارد که منحصر به معصوم(علیه السلام) باشد. اگر منحصر به معصوم بود که هست، در زمان حضور او و اگر نبود، هر کسی که ولیّ امر است. ما نمی‌توانیم از این آیه، عصمت را استنباط بکنیم، بعد بگوییم غیر معصوم حق ندارد ولی از آن آیه کاملاً می‌شود عصمت را استنباط کرد.
در سورهٴ مبارکهٴ «آل‌عمران» که بحثش قبلاً گذشت فرمود: ﴿الَّذِینَ قَالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَکُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزَادَهُمْ إِیمَاناً وَقَالُوا حَسْبُنَا اللّهُ وَنِعْمَ الْوَکِیلُ ٭ فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللّهِ وَفَضْلٍ لَمْ یَمْسَسْهُمْ سُؤءٌ وَاتَّبَعُوا رِضْوَانَ اللّهِ وَاللّهُ ذُو فَضْلٍ عَظِیمٍ ٭ إِنَّمَا ذلِکُمُ الشَّیْطَانُ یُخَوِّفُ أَوْلِیَاءَهُ فَلاَ تَخَافُوهُمْ وَخَافُونِ إِن کُنْتُم مُؤْمِنِینَ﴾ ؛ فرمود شما دیدید که کسی آمده و مؤمنین را ترساند و گفت همه مشرکین صف در صف، می‌خواهند علیه شما حمله کنند. این همان شیطان است که اولیای خود را می‌ترساند. مؤمنین، با این جریان، ایمانشان افزوده شد و تبهکاران یا ضعیف‌الایمان و امثال آنها هستند که متزلزل شدند: ﴿إِنَّمَا ذلِکُمُ الشَّیْطَانُ یُخَوِّفُ أَوْلِیَاءَهُ﴾ این نعیم‌بن‌مسعوداشجعی، این شیطانِ ابوسفیان است. این فقط برای ارعاب وارد مدینه شد، حرفش را گوش ندهید . شما در این‌گونه از موارد، وقتی این خبر را منتشر نکنید به مسئولین نظامتان بگویید، اینها به خوبی استنباط می‌کنند: ﴿لَعَلِمَهُ الَّذِینَ یَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ﴾.
آن‌گاه فرمود اگر فضل خدا و رحمت خدا نمی‌بود: ﴿لَوْلاَ فَضْلُ اللّهِ عَلَیْکُمْ وَرَحْمَتُهُ لاَتَّبَعْتُمُ الشَّیْطَانَ إِلَّا قَلِیلاً﴾ که این فصل سوم بحث است. در این فصل سوم که فرمود اگر فضل خدا نبود، اکثری شما تابع شیطان می‌شدید، معنا این نیست که اگر عنایت خدا نبود بعضی از شماها مستقل بودید، این‌‌چنین نیست. چون هیچ کسی بدون عنایت الهی راه به جایی نمی‌برد.

تفضل از حق تعالی بودن کلیه هدایت‌های بشر
چند مطلب در این فصل سوم منطوی است: مطلب اول آن است که هر کسی، هر هدایتی نصیب او شده است براساس تفضّل خداست، براساس ﴿مَا بِکُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ﴾ این اصل کلّی در سورهٴ مبارکهٴ «نور» تبیین شد. در سورهٴ «نور» چند جا این مضمون آمده است: یکی آیه ده است؛ یکی آیه بیست و آن نهایت، آیه 21 که در آیه ده، در آیه بیست، اصل مسئله را فرمود و خبر را بیان نکرد ولی در آیه 21 باز کرد و خبر را ذکر کرد.
در آیه ده سورهٴ «نور» فرمود: ﴿وَلَوْ لاَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَرَحْمَتُهُ وَأَنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ حَکِیمٌ﴾، خب ﴿وَلَوْ لاَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَرَحْمَتُهُ﴾ چه چیزی؟ خبر نیامده یا جزا نیامده. در آیه بیست هم فرمود: ﴿وَلَوْلاَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَرَحْمَتُهُ وَأَنَّ اللَّهَ رَؤُوفٌ رَحِیمٌ﴾ باز هم جزا و خبر نیامده. در آیه بیست ویکم ام به صورت باز روشن کرد، فرمود: ﴿وَلَوْلاَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَرَحْمَتُهُ مَا زَکَی مِنکُم مِن أَحَدٍ أَبَداً وَلکِنَّ اللَّهَ یُزَکِّی مَن یَشَاءُ وَاللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ﴾؛ فرمود اگر فضل و عنایت الهی نبود، هیچ‌کدامتان راه به مقصد نمی‌بردید. نفس امّاره از درون، ابلیس از بیرون اگر نبود هدایت الهی، الهام الهی، گرایش الهی، فرستادن کتاب و رسول شما هم به دنبال شیطان می‌رفتید. پس این حُکم، استثناپذیر نیست که اگر فضل خدا نبود اکثری شما گرفتار شیطنتِ شیطان می‌شدید و اقلّی، محفوظ می‌شدید، این قابل استثنا نیست. مثل اینکه بفرماید اگر خدا به شما روزی ندهد، اکثری شما می‌میرید فقط یک گروه کم زنده هستید، این قابل استثنا نیست.

اقوال در نقش و معنای ‌«‌الا قلیلا‌» در آیه
این ﴿إِلَّا قَلِیلاً﴾ چون به این آیه به این جمله، ارتباطش سخت بود از نظر آقایان، لذا در کتابهای تفسیر ملاحظه می‌فرمایید که به چه زحمتی خواستند این ﴿إِلَّا قَلِیلاً﴾ را حل کنند. بعضی گفتند که این آیه چون سه فصل دارد: فصل اول دربارهٴ نشر اخبار بود؛ فصل دوم دربارهٴ راه علاج بود که باید اخبار را به مسئولین نظام گزارش داد؛ فصل سوم درباره مسئله اعتقادی و کلامی است. بعضی گفتند این ﴿إِلَّا قَلِیلاً﴾ به فصل اول برمی‌گردد، بعضی گفتند ﴿إِلَّا قَلِیلاً﴾ به فصل دوم برمی‌گردد. خب، این یک تکلّف است. آنهایی که گفتند به فصل اول برمی‌گردد، گفتند معنا این است که «وَإِذَا جَاءَهُمْ أَمْرٌ مِنَ الْأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذَاعُوا بِهِ الاّ قلیلاً منهم» یعنی اکثری گزارش می‌دهند، مگر یک گروه کم. خب، ﴿إِلَّا قَلِیلاً﴾ که در آخر آیه است، این استثنا باشد از خصوص جملهٴ اُولیٰ خب، این خلاف ظاهر است دیگر، که مربوط به اخیر نباشد [و] مخصوص به جملهٴ اُولیٰ باشد. حالا استثنای عقیب جُمَل متعدّده، این هیچ‌کس گفت مخصوص جملهٴ اول است؟
بعضی گفتند که مخصوص جملهٴ دوم است یعنی «وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَی الرَّسُولِ وَإِلَی أُولِی الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِینَ یَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ الاّ قلیلاً». چون اینها این ﴿لَعَلِمَهُ﴾ را به همان رادّین برگرداندند یعنی اگر گزارشهایی به شهر رسید، اگر این گزارشها را به مسئولین نظامی و سیاسی ارجاع بکنند، آنها که اهل استنباط‌اند بعد از مراجعهٴ به رسول و اولواالأمر می‌فهمند، آنها که اهل استنباط نیستند چیزی درک نمی‌کنند، که این ﴿إِلَّا قَلِیلاً﴾ برای مردم است یعنی کسانی که گزارشها را رد می‌کنند به رسول اولواالأمر می‌رسانند تا رسول و اولواالأمر این گزارشها را تحلیل بکنند، کسانی که رد می‌کنند دو قسم‌اند: اکثری‌شان از این گزارش چیزی را استنباط می‌کنند با ارجاع و اقلّی استنباط نمی‌کنند. این هم خلاف ظاهر است که ما استثنا که ﴿إِلَّا قَلِیلاً﴾ است، به آن فصل دوم ارجاع بدهیم و به فصل سوم اصلاً نرسد و ظاهرش همین است که به فصل سوم برمی‌گردد و این معنایش این نیست که اگر هدایت الهی و عنایت الهی نبود، اکثری شما تابع شیطان می‌شدید، مگر یک گروه کم، نه! این مربوط به اصل عنایت و هدایت نیست [بلکه] اصل عنایت و هدایت الهی نصیب همه شده است ﴿هُدیً لِلنَّاسِ﴾ .
اگر خداوند از جریان نعیم‌بن‌مسعوداشجعی و امثال آنها پرده‌برداری نمی‌کرد و اگر دستور نمی‌داد که شما گزارشها را منتشر نکنید و اگر دستور نمی‌داد که گزارشها را به مسئولین سیاسی ارجاع بدهید، این شایعه در خیلیها اثر می‌کرد و در افراد کم که ثابت و پایدار بودند اثر نمی‌کرد، این است؛ هم معنای باز پیدا می‌کند، هم این استثنای عقیب جُمَل عدیده که قدر متیقّنش در جملهٴ اخیر است به جملهٴ اخیر برمی‌گردد و مشکلی هم ندارد و خلاف ظاهر هم نیست. فرمود این حادثه که آمد ما همه شما را روشن کردیم. اگر نبود این گزارش و افشای الهی، خیلیها فریب می‌خوردید ما به شما گفتیم آنها توانی ندارند، آنها هیچ قدرتی ندارند شما بروید پیروز می‌شدید، در این‌گونه از موارد است که ﴿لَوْلاَ فَضْلُ اللّهِ عَلَیْکُمْ وَرَحْمَتُهُ لاَتَّبَعْتُمُ الشَّیْطَانَ إِلَّا قَلِیلاً﴾.
«و الحمد لله ربّ العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 41:08

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی