display result search
منو
تفسیر آیات 82 و 83 سوره نساء

تفسیر آیات 82 و 83 سوره نساء

  • 1 تعداد قطعات
  • 40 دقیقه مدت قطعه
  • 144 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 82 و 83 سوره نساء"
- دلالت آیه بر حجیت و ترجیح تدبر در قرآن
- هماهنگی درونی و بیرونی کتب آسمانی با یکدیگر
- پرده‌برداری قرآن از فعالیت‌های پنهانی منافقین


اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿أَفَلاَ یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَلَوْ کَانَ مِنْ عِندِ غَیْرِ اللّهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلاَفاً کَثِیراً ﴿82﴾ وَإِذَا جَاءَهُمْ أَمْرٌ مِنَ الْأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذَاعُوا بِهِ وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَی الرَّسُولِ وَإِلَی أُولِی الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِینَ یَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ وَلَوْلاَ فَضْلُ اللّهِ عَلَیْکُمْ وَرَحْمَتُهُ لاَتَّبَعْتُمُ الشَّیْطَانَ إِلَّا قَلِیلاً ﴿83﴾

دلالت آیه بر حجیت و ترجیح تدبر در قرآن
آیه اول که مربوط به تدبّر است و ظاهرش حجیّت قرآن کریم است، در سورهٴ مبارکه‌ای که به نام رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است آمده؛ آیهٴ 24 آن سوره این است: ﴿أَفَلاَ یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَی قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا﴾ که این آیهٴ 24، از سورهٴ 47 نه تنها تدبّر را جایز می‌داند، بلکه تشویق می‌کند و آنها چون اهل تدبّر در قرآن نیستند، آنها را نکوهش و سرزنش می‌کند. بعد می‌فرماید مانع تدبّر در قرآن، قُفل قلب است یعنی اگر کسی اهل مطالعهٴ قرآن نباشد یا بخواهد قرآن را مطالعه کند ولی درکِ صحیحی از قرآن ندارد، این معلوم می‌شود که درِ دلش قفل است؛ بسته است و قفل قلب هم همان گناه انسان است که گناه، درِ دل را می‌بندد. قهراً انسان نسبت به قرآن کریم بی‌تفاوت است، حاضر نیست قرآن را مطالعه کند و یا اگر حاضر شد قرآن را مطالعه کند، درکِ صحیحی از قرآن ندارد. ممکن است قرآن را بخواند ولی با دلِ بسته می‌خواند. خواندن، غیر از تدبّرکردن است. کسی حاضر است همه کتابها را مطالعه کند؛ اما حاضر نیست قرآن را مطالعه کند، تفسیر را مطالعه کند، این مشکلی در درون دارد بالأخره یا بعد از اینکه حاضر شد قرآن را مطالعه کند، درکِ صحیحی از قرآن ندارد، باز هم معلوم می‌شود مشکلی در درون هست.
پس از آن آیهٴ 24 سورهٴ 47 هم جواز تدبّر در قرآن، هم ترجیح تدبّر در قرآن و هم حجیّت ظواهر قرآن، این سه مطلب استفاده می‌شود که جهات مثبت قضیه است و هم آن جهات منفی هم استنباط می‌شود که اگر کسی حاضر نیست قرآن مطالعه کند یا بر فرض حضور، درکی از قرآن ندارد، در اثر قفل قلب است. اینها که در آیه محلّ بحث مورد عِتاب قرار گرفتند که چرا درباره قرآن نمی‌اندیشند، آنها هم در اثر قفل قلب، گرفتار این محرومیت بودند و در اینکه قرآن کریم کلام خداست تردید داشتند. قرآن می‌فرماید که چرا اینها در متن قرآن، تأمّل و تدبّر نمی‌کنند. اگر این کتاب را خوب مطالعه کنند، اطمینان پیدا می‌کنند که این کلام، کلام خداست.

تحدّی عام و خاص قرآن
مطلب دیگر آن است که گاهی قرآن تحدّی خاص دارد و گاهی قرآن تحدّی عام. تحدّی خاص مثل فصاحت، بلاغت و عربی مبین بودن و مانند آن است. می‌فرماید که اگر شما تردید دارید که این کتاب، کلام خداست، یک کتاب عربیِ فصیح و بلیغی مثل این بیاورید. این‌گونه از تحدّیها، مخصوص قرآن کریم است. ولی یک وقت، تحدّی عام دارد که اختصاصی به قرآن ندارد؛ هم معجزه‌بودن تورات را شامل می‌شود، هم معجزه‌بودن انجیل را شامل می‌شود، هم معجزه‌بودن سایر صحف و کتابهایی که انبیای الهی آوردند ثابت می‌شود، چرا? چون برهان قضیه این نیست که قرآن، فصیح است یا بلیغ است یا عربی مبین است و مانند آن، برهان قضیه این است که کتابی که هیچ نحوه اختلاف در او نیست و دربارهٴ نظام تکوین و تشریع سخن می‌گوید و دربارهٴ گذشتهٴ دور و نزدیک از باب گزارش غیب خبر می‌دهد و دربارهٴ آیندهٴ نزدیک و دور از باب اعلام به غیب خبر می‌دهد، دربارهٴ آفرینش عالم و آدم سخن می‌گوید، کتابی که این‌‌چنین باشد و هیچ اختلافی در زوایای این کتاب پیدا نشود، این کتاب، کتاب‌الله است، خواه قرآن باشد، خواه تورات باشد، خواه انجیل باشد، خواه سایر کتب آسمانی.

ظهور نبوت عامه در تحدی قرآن
پس این معجزهٴ نبوّت عامّه است که در قرآن ظهور کرد، دربارهٴ تورات هم صادق است، دربارهٴ انجیل هم صادق است ﴿لَوْ کَانَ مِنْ عِندِ غَیْرِ اللّهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلاَفاً کَثِیراً﴾. همین برهان را می‌توان دربارهٴ حقّانیّت تورات غیر محرّف، انجیل اصیل و غیر محرّف اقامه کرد. گفت این کتاب یعنی تورات، چون مصون از هرگونه اختلاف است کلام‌الله هست، زیرا اگر این کلام خدا نبود، اختلاف در او راه پیدا می‌کرد و چون اختلاف ندارد، پس کلام‌الله است. البته آن خصوصیّتی که در بحثهای گذشته از این آیه دربارهٴ قرآنِ کریم استنباط شد، دربارهٴ سایر کتب استفاده نمی‌شود کتب آسمانی. مثلاً برابر آیهٴ سورهٴ «فصلت» این‌‌چنین گفته شد که ﴿لاَ یَأْتِیهِ الْبَاطِلُ مِن بَیْنِ یَدَیْهِ وَلاَ مِنْ خَلْفِهِ﴾ قرآن کتابی است که نسخ‌پذیر نیست و چون قرآن، عنصر اصلی اسلام و ثَقل اکبر است وقتی قرآن، نسخ‌پذیر نبود، پس اسلام تا روز قیامت باقی است.
این تقریر برای استمرار اسلام، دربارهٴ استمرار یهودیّت و مسیحیّت و مانند آن نیست، برای اینکه چنین آیه‌ای یعنی آیه ﴿لاَ یَأْتِیهِ الْبَاطِلُ مِن بَیْنِ یَدَیْهِ وَلاَ مِنْ خَلْفِهِ﴾ در تورات و انجیل نیست گرچه آنها هم باطل نشده‌اند، در حقیقت روحِ نسخ به تخصیص اَزمانی برمی‌گردد ولی قرآن از این تخصیص ازمانی هم مصون است.
اگر کتابی قابل اجرا نبود یا برای اینکه مدسوس شد و تحریف شد یا برای آن است که یک قانون بهتری آمد به هر دو، تقدیر، بطلان به این کتاب سرایت کرده است و آیهٴ سورهٴ «فصلت»، هر پدیدهٴ باطلی را درباره قرآن نفی می‌کند.

مُحرَّف بودن تورات و انجیل کنونی
پرسش:...
پاسخ: چون چنین مضمونی در تورات و انجیل نیامده که ﴿لاَ یَأْتِیهِ الْبَاطِلُ مِن بَیْنِ یَدَیْهِ وَلاَ مِنْ خَلْفِهِ﴾ نظیر آیه ﴿إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ﴾ هم در تورات و انجیل نیامده، خدا وعده نداد، لذا تحریف کرده‌اند ﴿یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَن مَواضِعِهِ﴾ در تورات که چنین وعده‌ای داده نشد، خدا درباره تورات آیه‌ای نظیر ﴿لاَ یَأْتِیهِ الْبَاطِلُ﴾ یا ﴿إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ﴾ نازل نکرد، چون دینِ جاوید نبود و اسلام و قرآن که جاوید است اگر او هم ـ معاذ الله ـ تحریف‌پذیر باشد از آن طرف براساس برهان نبوّت عامّه. تأمین هدایت مردم بر خدا واجب است (یک)، از آن طرف هم براساس خاتمیّت، بعد از رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) کسی به مقام نبوّت نمی‌رسد (دو)، دین که عنصر اصلی‌اش و ثَقل اکبرش قرآن است آن‌هم که ـ معاذ الله ـ تحریف شده و از دست مردم رفته، چه چیزی می‌ماند? براساس این برهان عقلی، ذات اقدس الهی در قرآن وعده داده است، فرمود اگر از آ‌ن طرف من گفتم خاتم نبیّین است، از این طرف این کتاب را هم از هر حوادثی حفظ می‌کنم. چون از آ‌ن طرف که دیگر پیغمبر نخواهد آمد. اگر این کتاب هم به سرنوشت تورات و انجیل مبتلا بشود، دین از جامعه رخت برمی‌بندد، آن‌گاه آن برهان نبوّت عامّه که می‌گوید هدایت مردم بر خدا واجب است، ممکن نیست خداوند در قیامت از مردم تکلیف بخواهد و در دنیا اینها را راهنمایی نکند، حالا معلوم نیست قیامت، چه موقع قیام می‌کند چند هزار سال بعد قیام می‌کند، چه اینکه معلوم نیست چند لحظه بعد قیام می‌کند، امرِ قیامت به دست خداست. حالا سالیان متمادی، مردم بدون قانون الهی به سر ببرند؟ این چون محال است، لذا ذات اقدس الهی وعده داد، فرمود ممکن نیست من اساس دین را و قانون اساسی دین که ثَقل اکبر است به نام قرآن، آ‌ن را حفظ نکنم.

هماهنگی درونی و بیرونی کتب آسمانی با یکدیگر
مطلب بعدی آن است که نه تنها هر کتابی از کتابهای انبیا(علیهم السلام) با خودش هماهنگ است، بلکه هر کتابی هم با سایر کتابهای آسمانی انبیای دیگر هماهنگ است یعنی نه تنها از اول تا آخر قرآن ناهماهنگی اصلاً راه ندارد، نه تنها اول تا آخر تورات اختلاف ندارد، نه تنها اول تا آخر انجیل اختلاف ندارد و هکذا، بلکه اول تا آخر قرآن و تورات و انجیل و سایر کتب و صحف آسمانی هم با هم اختلاف ندارند. اگر پنج کتاب را شما که انبیای اولواالعزم(علیهم السلام) آوردند در نظر بگیرید، مثل پنج سورهٴ قرآن است یا پنج آیه یک سوره است، هرگز این کتب پنج‌گانه نباید با هم اختلاف داشته باشند، چون برهان این است که ﴿لَوْ کَانَ مِنْ عِندِ غَیْرِ اللّهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلاَفاً کَثِیراً﴾ همه این کتابها کلام‌الله است، متکلِّم همه اینها هم خداست. آن براهینی که دربارهٴ نزاهت قرآن از اختلاف تقریر شده است، همان براهین هم دربارهٴ تک‌تک کتابهای آسمانی قابل تقریر است، هم درباره مجموع کتب آسمانی قابل تبیین است.
اگر 124 هزار پیغمبر(علیهم السلام) در بین اینها چند نفر کتاب آوردند و بقیه حافظ شریعت کتابهای دیگران بودند، تمام این کتابها را وقتی انسان بررسی می‌کند و یا فی نفس‌الأمر حُکمش را بخواهد بررسی کند باید این‌چنین باشد که هیچ اختلافی بین هیچ کتابی با کتاب دیگر نیست. لذا انبیا(علیهم السلام) هم با هم اختلاف نداشتند گذشته، زمینهٴ آینده را فراهم می‌کرد و مبشّر آینده بود. آینده، گذشته را تصدیق می‌کرد، این ﴿مُصَدِّقاً لِمَا بَیْنَ یَدَیْهِ﴾ در نوعِ برنامه‌های انبیا هست؛ منتها آنکه خاتم همه است، هم مصدِّق آنهاست، هم مهیمنِ بر آنها ، این ﴿مُصَدِّقاً لِمَا بَیْنَ یَدَیْهِ﴾ قرآن، درباره تورات غیر محرّف این‌‌چنین است، درباره انجیل غیر محرّف این‌‌چنین است، انجیل، درباره تورات غیر محرّف این‌‌چنین است و مانند آ‌ن. وقتی قرآ‌ن جریان مسیح(سلام الله علیه) را شرح می‌دهد، می‌فرماید این ﴿مُصَدِّقاً لِمَا بَیْنَ یَدَیْهِ﴾ عیسی می‌فرماید من آنچه را که انبیای قبل آوردند، مخصوصاً موسای کلیم(سلام الله علیهم اجمعین) تصدیق می‌کنم. این همان طوری که قرآن «یُصدِّقُ بعضُه بعضاً» ، «یَنطِقُ بعضُه بِبَعض» ، «یفسّره بعضه بعضا» قرآن، نسبت به تورات و انجیل و صحف ابراهیم و زبور داود این‌‌چنین است یعنی کتابهای آسمانی «یصدّق بعضه بعضا»، «ینطق بعضه ببعض»، «یفسّر بعضه بعضا» و مانند آن. همه این مطالب، از این آیه محلّ بحث استنباط می‌شود، چون دلیل، عام است و این جزء تحدّیهای نبوّت عامّه است، نه جزء تحدّیهای نبوّت خاصّه.

ریشه الهی داشتن ناسخ و منسوخ در ادیان
پرسش:...
پاسخ: این نسخ و منسوخ را که خود قرآن فرمود هر شریعت این است که ﴿لِکُلٍّ جَعَلْنَا مِنْکُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجاً﴾ یعنی خودش از همان اول در متنِ آن قانون یا به صورت حدیث قدسی یا به صورت قرآن کریم، به رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) می‌فرماید که این قانون را شما اجرا کنید تا اطلاع ثانوی. آن وقت اگر اطلاع ثانوی آمد، مرز قانون را تغییر داد، نمی‌گویند نسخ کرد. نسخ برای آنجایی است که یک عده قانون‌گذار، براساس آن بررسیهای فکری خود قانونی را وضع می‌کنند. بعد در موقع عمل و آزمایش، می‌بینند این قانون کارآمد نیست. می‌آیند تجدید نظر می‌کنند، کم می‌کنند، زیاد می‌کنند، تبصرهٴ الحاقی، اصلاحی و مانند آن اضافه می‌کنند ولی اگر کسی مثل یک پزشک حاذق، از اول بداند که این بیمار در طیّ شش ماه باید دارو مصرف بکند، داروی ماه اوّلش این است، داروی ماه دوم باید عوض بشود، به این بیمار می‌گوید این داروها را تا اطلاع ثانوی مصرف بکن. اطلاع ثانوی هم ماه دوم است، در ماه دوم قرصها و کپسولها را عوض می‌کند. این از همان اول می‌داند که باید در طیّ شش ماه، شش‌تا دستور بدهد این را که نمی‌گویند نسخ. ذات اقدس الهی هم در مواردی که می‌خواهد نسخ کند یا به صورت حدیث قدسی یا به صورت آیه قرآنی می‌فرماید شما فعلاً این کار را انجام بدهید، اگر مثلاً زنهایی تبهکاری کردند، اینها را در خانه‌ها نگه‌بدارید ﴿حَتَّی یَتَوَفَّاهُنَّ الْمَوْتُ﴾؛ به حبس ابد محکوم می‌شوند ﴿أَوْ یَجْعَلَ اللّهُ لَهُنَّ سَبِیلاً﴾ ، این ﴿أَوْ یَجْعَلَ اللّهُ لَهُنَّ سَبِیلاً﴾ یعنی شاید یک راه دیگری ما ارائه بدهیم، این آیات سورهٴ «نور» که نازل شده است که ﴿فَاجْلِدُوا کُلَّ وَاحِدٍ مِّنْهُمَا مِائَةَ جَلْدَةٍ﴾ این یک راهِ دیگر است.
خب، اگر خود قانونگذار بفرماید این قانون را فعلاً تا اطلاع ثانوی اجرا کنید بعد هم در زمان مشخص، اطلاع بدهد و اعلام بکند که قانون عوض شد، این را که نسخ نمی‌گویند. ما که آشنا به دامنهٴ زمان این حُکم نبودیم، برای ما در حدّ یک تخصیص ازمانی قابل تصوّر است، نسخ در اینجا در حقیقت راه ندارد.

بیان غیریّت قیاس با اجتهاد
مطلب بعدی آن است که اجتهاد، غیر از قیاس است. در تفسیر قرطبی آمده است که همین آیه ﴿أَفَلاَ یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَی قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا﴾ این دلیلِ اثبات قیاس است . قیاس، غیر از اجتهاد است. اگر منظورشان قیاس یعنی اجتهاد براساس مبانی اصولی و فلسفی این حق است؛ اما قیاس یعنی نظیر آنچه را که اینها شاهدی را بر غایب، غایبی را با شاهد بسنجند و حُکم یکی را با دیگری حل بکنند اگر این است، آیه می‌گوید تدبّر کنید، نه قیاس کنید. ابعد چیزی که عقل انسان به او دسترسی ندارد، همان احکام الهی است، آن وقت چگونه می‌تواند قیاس بکند. همان راههایی که وجود مبارک امام صادق با حامیان قیاس درمیان می‌گذاشتند که نماز مهم‌تر از روزه است ولی زنها در حال عادت، نماز نمی‌خوانند و قضا هم ندارد ولی روزه نمی‌گیرند و روزه قضا دارد . امثال این، از ردّ توهّمات قیاسی. پس آیه، دلیل استنباط و اجتهاد است نه مسئله قیاس، اینها خلاصه بحث مربوط به آیه قبل.
اما آیه‌ای که امروز تلاوت شد، این باز ناظر به همان فضای ناآرام مدینه بود. در مدینه، عده‌ای بودند که با نظام اسلامی و با جبهه‌رفتن و با حکومت اسلامی هماهنگ نبودند و ریشه‌اش در نفاق است و شاخه‌های فرعی و سرشاخه‌های این‌هم به افراد ضعیف‌الایمان سرایت کرده. این گروه هر وقت سخن از جنگ می‌شد، حرفشان این بود که ﴿رَبَّنَا لِمَ کَتَبْتَ عَلَیْنَا الْقِتَالَ لَوْلا أَخَّرْتَنَا إِلَی أَجَلٍ قَرِیبٍ﴾ و اگر عده‌ای به جبهه اعزام می‌شدند، اینها یا خبرچین می‌فرستادند یا منتظر بودند که چه گزارشی از جبهه برسد.

پرده‌برداری قرآن از فعالیت‌های پنهانی منافقین
قرآن کریم از این واقعه، پرده برداشت. فرمود در بین شما سمّاعونی هستند، سمّاعون یعنی کسانی که گوش فرامی‌دهند و خبرچینی می‌کنند، استراق سمع می‌کنند ببینند شما چه چیزی گفتید که برای دیگران گزارش ببرند. اینها کسانی‌اند که اگر جبهه بروند مایه نشر اراجیف‌اند، در پشت جبهه بمانند، این منتظران و مسئولین تدارکات پشت جبهه را هم متوحّش می‌کنند. در داخل خود نیروهای رزمی یک عده منافقین را می‌فرستادند تا از جبهه خبر بیاورند، حالا یا خبر خوش یا خبر ناخوش. وقتی خبر به مدینه می‌رسید، اینها هم منتشر می‌کردند. حالا اینها که منافق بودند خبرهای بد را منتشر می‌کردند یا بد منتشر می‌کردند، آنهایی هم که منافقِ نفوذی بودند خبرهای بد را می‌آوردند یا بد خبر می‌دادند. اگر یک وقت مسلمین، دچار شکست می‌شدند او را فوراً گزارش می‌دادند یا هنوز معلوم نبود چه کسی شکست خورد چه کسی پیروز شد، بد گزارش می‌دادند، می‌گفتند که مسلمین شکست خوردند. خبرهای رُعب‌آور یا خبرهای آرام‌بخش، هر خبری را آنها به موقع دریافت می‌کردند و می‌رساندند. عده‌ای هم که در مدینه بودند، این خبرها را پخش می‌کردند [و] مایهٴ ناآرامی مدینه می‌شدند، مایهٴ اضطراب خاطر کسانی بودند که فرزندانشان را به جبهه اعزام کردند. وقتی داخلهٴ مدینه ناآرام بود، گزارش به خود جبهه می‌رسید که داخلهٴ مدینه ناآرام است، آنها هم مضطرب می‌شدند.
این کار که دسیسه نفاق بود اولاً و پیروی افراد ضعیف‌الایمان بود ثانیاً، مشکلی برای نظام اسلامی ایجاد کرد. آیه، در سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» که قبلاً هم قرائت شد، فرمود اگر منافقین و مُرجفین مدینه دست برندارند ما تصمیم شدیدی درباره اینها می‌گیریم: ﴿لَئِن لَمْ یَنتَهِ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ وَالْمُرْجِفُونَ فِی الْمَدِینَةِ لَنُغْرِیَنَّکَ بِهِمْ﴾ مُرجفون همان طوری که ملاحظه فرمودید کسانی که اراجیف پخش می‌کنند. اراجیف همان طوری که قبلاً ملاحظه فرمودید از رَجْفِه است. <رَجفه> یعنی لرزه، خبرهایی که اصل ندارد ثابت نیست، لرزان است. آن خبرهایی که مطابق با واقع است، حق است، ثابت است دیگر رجفه و لرزه ندارد. <مرجفون> یعنی کسانی که مایهٴ نشر اراجیف‌اند.

هشدار به مسلمین در نحوه مواجهه با منافقین
در این آیه فرمود اینهایی که اراجیف پخش می‌کنند، خواه بیجا سخن از امنیت به میان می‌آورند یا بیجا سخن از هراس درمیان می‌گذارند، اینها کارِ ناروایی می‌کنند. اینها اگر خبری شنیدند، مستقیماً به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و اولواالأمر(علیهم السلام) باید گزارش بدهند، همین. خبر جبهه را که نمی‌شود بین مردم منتشر کرد، مردم قدرت تحلیل ندارند؛ نه می‌دانند که این چه حادثه‌ای است و نه راه علاج را بلدند. فرمود اگر خبری، آرام‌بخش بود یا خبری رُعب‌آور بود، این را فوراً منتشر نکنید. حالا اگر یک پیروزی موقّتی نصیب مسلمین شد، شما این را منتشر می‌کنید، دشمن را تحریک می‌کنید او از یک راه دیگری حمله می‌کند و تدارک می‌کند یا یک شکست موضعی، دامنگیر رزمنده‌های اسلامی شد، این را شما پخش نکنید، چون مایهٴ وهن اینهاست؛ روحیه‌شان را از دست می‌دهند؛ هم مایهٴ نگرانی خانواده‌هاست هم مایه سستی ارادهٴ رزمنده‌هاست، چرا این را پخش می‌کنید ﴿وَإِذَا جَاءَهُمْ أَمْرٌ مِنَ الْأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ﴾ حالا یا مربوط به پیروزی است یا مربوط به شکست است، شما این را پخش نکنید این یک کار یا در دل نگه بدارید یا اگر یک مسلمان دلسوز هستید، فوراً جریان را به مسئولین نظامتان گزارش بدهید، به پیغمبرتان، به ائمه‌تان(علیهم السلام) گزارش بدهید. شما اگر گزارش بدهید، اینها آن خبر آرام‌بخش را آرام‌بخش‌تر می‌کنند، آن خبر رُعب‌آور را به خبر آرام‌بخش تبدیل می‌کنند: ﴿وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَی الرَّسُولِ وَإِلَی أُولِی الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِینَ یَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ﴾؛ فرمود اگر در این‌گونه از موارد اخبار نظامی را به پیغمبرتان که رهبر نظام است یا به امام معصومتان(سلام الله علیهم) که مسئول نظامتان هست برگردانید، آنها تحلیل خوبی دارند و راه‌حلّ هم ارائه می‌کنند، پس شما این خبرها را منتشر نکنید.

مقایسه آیهٴ 59 با آیهٴ 83 در علت بیان و عدم بیان اولواالامر
مطلب دیگر آن است که در آیه‌ای که مربوط به دستور اطاعت بود، فرمود: ﴿أَطِیعُوا اللّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِی شَیْ‏ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَی اللّهِ وَالرَّسُولِ﴾ همین آیه‌ای که در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» قبلاً بحث شد یعنی آیهٴ 59، در آنجا فرمود اگر نزاع کردید، مرجع حلّ نزاع خداست و پیامبر. در اینجا سخن از خدا به میان نیامده، سخن از پیغمبر و اولواالأمر است. در آنجا اصلاً سخن از اولواالأمر به میان نیامده، فرمود: ﴿فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِی شَیْ‏ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَی اللّهِ وَالرَّسُولِ﴾ در اینجا سخن از اولواالأمر و رسول است، فرمود: ﴿وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَی الرَّسُولِ وَإِلَی أُولِی الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِینَ یَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ﴾ سرّش آن است که آنجا درباره قوانین و احکام کلّی است. قوانین و احکام کلّی را خدا و پیامبر باید بیان کند. در اینجا مربوط به موضوعات جزئی است و امور جزئی است و برنامه‌های روزانه است و مانند آن. برنامه‌های روزانه را مسئولین نظام و رهبران نظام باید در جریان باشند و حل کنند، اینکه قانون کلّی نیست، اینکه حُکم نیست که خدا بفرماید. حُکم این است که باید انسان اسلام را حفظ بکند، با دشمن مبارزه بکند؛ اما حالا که مهمّات در فلان مرز کم است، فلان خاکریز تصاحب شده است، فلان‌جا حمله شده است، در اینجا یک راه موضوعی است که چارهٴ جزیی می‌طلبد، نه قانون کلی. لذا در آ‌ن مسئله قبل فرمود که مرجع حلّ اختلافات علمی و قانونی، خداست و وحی‌ای که بر پیغمبر نازل می‌شود . در اینجا که سخن از حلّ کارهای جزئی و موضوعات روزانهٴ نظامی و مانند آن است، فرمود مرجع رسیدگی پیامبر است و اولواالأمر، لذا با آن آیه کاملاً فرق دارد.

مرجع ضمیر ‌«‌منهم» و مباحث مربوط به آن
مطلب دیگر آن است که فرمود شما می‌خواهید از این خبرِ رسیده چیزی دستتان بیاید یا به عنوان اینکه امینِ یک گزارش هستید به صاحب امانت منتقل کنید. اگر واقعاً غرض شما این است که از این خبر جبهه چیزی استنباط بکنید، این را باید به همان متخصّصین نظام که مسئولین نظام‌اند و رهبری نظام را به عهده دارند یعنی رسول و اولواالأمر(علیهم السلام) در میان بگذارید، آنها برای شما حل می‌کنند شما که طالب استنباطید، استنباط می‌کنید، این در صورتی که ﴿لَعَلِمَهُ الَّذِینَ یَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ﴾ این ﴿مِنْهُمْ﴾ به این مردم برگردد.
و اما اگر ﴿مِنْهُمْ﴾ به رسول و اولواالأمر برگردد، معنایش این است که تودهٴ مردم که قدرت استنباط و تحلیل مسائل جنگ و جبهه را ندارند. اگر گزارشی رسید، به رسول خدا و ائمه(علیهم السلام) اطلاع بدهند، آنها که اهل استنباط و استخراج‌اند از این گزارش، وظیفه را استنباط می‌کنند.

معنای استنباط و مراد از آن در آیه
استنباط هم از نَبَط است. <نَبط> یعنی جوشش آب، کسی که کَندوکاو می‌کند و از متنِ زمین آب می‌جوشاند می‌گویند «اِستنبَط الماء» یعنی با تلاش و جهاد و کوشش، از درون زمین آبِ زلال را جوشاند. یک مجتهد، از درون این متون دینی آن آبِ زلال حق و فتوا را می‌جوشاند، این کار را می‌گویند استنباط.
فرمود این یک معدن‌شناس می‌خواهد، یک زمین‌شناس می‌خواهد که بداند در زیر این زمین چه چیزی نهفته است. شما یک خبر بسته‌ای را دریافت کردید، این را به کسی که قدرت استنباط و کَندوکاو دارد بدهید تا هم شما را آگاه کند و هم خودش از این موضوع آگاه بشود. پس این ﴿لَعَلِمَهُ الَّذِینَ یَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ﴾ از این دو راه است. ﴿وَإِذَا جَاءَهُمْ أَمْرٌ مِنَ الْأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذَاعُوا بِهِ﴾ در حالی که نباید اِذاعه کنند و اشاعه بدهند.
«و الحمد لله ربّ العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 40:12

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی