display result search
منو
تفسیر آیه 82 سوره نساء

تفسیر آیه 82 سوره نساء

  • 1 تعداد قطعات
  • 34 دقیقه مدت قطعه
  • 79 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیه 82 سوره نساء"
- شواهد اعجاز قرآن در عدم وجود اختلاف آن
- ناظر به محال عقلی و عادی بودن صورت قیاسات قرآنی
- راه نداشتن اختلاف در ساحت مقدس قرآن


اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿أَفَلاَ یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَلَوْ کَانَ مِنْ عِندِ غَیْرِ اللّهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلاَفاً کَثِیراً ﴿82﴾

مراد از تدبّر در قرآن
در این کریمه، کلمهٴ تدبّر به معنای بررسی پیاپی قرآن است، به دو شاهد: یکی اینکه فرمود تدبّر کنند تا ببینند در قرآن اختلافی نیست. اگر فقط یک آیه محور بحث قرار بگیرد، معلوم نیست که با آیات دیگر اختلاف دارد یا اختلاف ندارد. پس باید آیه‌ای «بَعد آیةٍ»، آیه‌ای «دَبر آیة»، آیه‌ای «عقیب آیةٍ» مطالعه بشود تا معلوم بشود که اختلاف نیست، چون تدبّر یعنی تأمّل در شیء «بعد شیءٍ»، «دَبر شیءٍ» یا پایان او و عاقبت او که آن عاقبت‌اندیشی را می‌گویند تدبّر که از دَبر است، از پشت است. یک وقت است انسان کاری را از راه مبادی اوّلیه‌اش انجام می‌دهد، یک وقت با بررسی اهداف و نتایج، مطالعه می‌کند، تدبّر یعنی به آن دَبر و پشت‌سر رسیدن.

شواهد اعجاز قرآن در عدم وجود اختلاف آن
خب، حالا منظور تدبّر در یک آیه است یا در چند آیه? اگر کسی در یک آیه تدبّر کند، ممکن است به اختلاف نرسد و اگر در چند آیه تدبّر کند، اختلاف را کشف کند. قرآن می‌فرماید چون اختلافی نیست، شما با تدبّر می‌توانید بفهمید که این معجزه است و در اثر نفی این اختلاف، کلام‌الله است. وقتی می‌توان فهمید قرآن با هم مختلف نیستند که چند آیه مطالعه بشود نه یک آیه، این شاهد اول.
شاهد دوم هم کلمهٴ قرآن است، چون قرآن مخصوص آیه که نیست. فرمود ﴿أَفَلاَ یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ﴾ نه «أفلا یتدبّرون آیة من القرآ‌ن». گرچه‌ای آیه‌ای از قرآ‌ن هم قرآن است، اگر کسی دارد یک آیه از قرآن را می‌خواند می‌گویند دارد قرآن می‌خواند ولی ظاهر این آیه مبارکه، مجموع کتاب است یعنی شما مجموعهٴ آیات را به مقدار همه‌اش یا متنابه‌اش مطالعه کنید، می‌بینید هیچ اختلافی با هم ندارند، این دو شاهد. پس هم تدبّر معنایش روشن می‌شود، هم اینکه منظور، تدبّر در چند آیه است حالا یا در جمیع آیات یا در بیش از یک آیه بالأخره.

ناظر به محال عقلی و عادی بودن صورت قیاسات قرآنی
مطلب دوم آن است که این استدلال که به صورت قیاس استثنایی است گاهی در محال عقلی است، گاهی در محال عادی. در محال عقلی، ناظر به توحید و امثال آن است. مثل آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» که فرمود: ﴿لَوْ کَانَ فِیهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا﴾ در اینجا چون برهان بر توحید است آن تلازم، تلازم عقلی و محالش هم محال عقلی است یعنی اگر بیش از یک پروردگار، عالم را اداره می‌کرد محال بود عالم منظّم بشود. چون عالم منظّم است، پس معلوم می‌شود بیش از یک پروردگار جهان را اداره نمی‌کند. آن در سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» آیهٴ بیست و دوم به این صورت است: ﴿لَوْ کَانَ فِیهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا فَسُبْحَانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا یَصِفُونَ﴾؛ اگر بیش از یک پروردگار عالم را اداره می‌کرد، یقیناً عالم فاسد می‌شد و چون عالم فاسد نیست یعنی «والتالی باطلٌ»، پس بیش از یک پروردگار جهان را اداره نمی‌کنند «فالمقدّم مثله» یعنی عقلاً محال است که بیش از یک خدا عالم را اداره بکند و عالم منظّم باشد، چرا؟ برای اینکه هر خدا در صورت تعدّد، یک ذات جدایی دارد، این مقدّمه اول. اوصاف ذاتی و کمالات ذاتی خدا عین ذات اوست، این مقدمه دوم. اگر فرضاً ما دو خدا می‌داشتیم یکی «الف» و دیگری «باء»، چون «الف» ذاتش مباین با ذات «باء» است و «باء» ذاتش مباین با ذات «الف» است و اوصاف کمالی هر کدام هم عین ذات آنهاست، پس علم «الف» مباین علم «باء» است، قدرت «الف» مباین قدرت «باء» است، ارادهٴ «الف» مباین ارادهٴ «باء» است و مانند آن و هرگز نمی‌توان گفت که چه می‌شود که دو خدا باشند و عالم را برابر با مصلحت واقعی و نفس‌الأمری اداره کنند، چون هر دو عالم‌اند، هیچ کدام هم هوس و غرضی ندارند، جاهی در کار نیست [و] برابر با واقع و مصلحت واقعی اداره کنند، چه اینکه این شبهه در بعضی از کتابهای کلامی آمده.
پاسخش این است که اگر ما دو خدا فرض کردیم، ماعدای اینها عدمِ محض است، ما دیگر مصلحتی نداریم، نفس‌الأمری نداریم که خداها کارِ خودشان را برابر با «ما هو الواقع»، «ما هو المصلحه»، «ما هو نفس‌الأمر» ایجاد کنند. اگر دوتا پیامبر باشند، دوتا امام معصوم باشند، این حرف رواست که دوتا پیامبر می‌توانند کشوری را برابر با «ما هو الواقع» اداره کنند واقعی هست، نفس‌الأمری هست، مصلحتی هست و این دو رهبر معصوم، آن نفس‌الأمر را می‌دانند و غرض و هوسی هم ندارند، می‌توانند با هم هماهنگ باشند و اداره کنند. ولی اگر دو خدا فرض شد، غیر از این دوتا، عدمِ محض است. دیگر نفس‌الأمری نیست، واقعی نیست، مصلحتی نیست، چون واقع و نفس‌الأمر «أو ما شئت فسمّه» همه فعل خدا هستند، جزء جهان امکان‌اند بعدها پیدا می‌شوند، دیگر ممکن نیست که دوتا خدا کارشان را برابر قانونی انجام بدهند، قانونی در کار نیست هر قانونی از کارِ خود خدا انتزاع می‌شود.
بنابراین نمی‌شود گفت که دو خدا جهان را برابر با مصلحت واقعی اداره کنند، چون مصلحت واقعی از این به بعد خلق می‌شود و اگر دو خدا شدند دوتا ذات‌اند و اوصاف کمالی هر کدام عین ذات آنهاست، قهراً دو خدا دوتا علم دارند، دوتا قدرت مباین دارند و مانند آن، لذا ممکن نیست دوتا پروردگار عالم را اداره کنند و عالم منظّم بشود.
این قیاس استثنایی، مقدمهٴ شرطی‌اش در سورهٴ «انبیاء» است [و] آن مقدمه حملی‌اش در سورهٴ «مُلک» است که ﴿لَوْ کَانَ فِیهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا﴾ ، «لکن التالی باطل» چرا؟ چون در سورهٴ «ملک» استدلال کرد، فرمود: ﴿مَا تَرَی فِی خَلْقِ الرَّحْمنِ مِن تَفَاوُتٍ﴾ ؛ شما هر چندبار درباره عالم نظر بکنید، تفاوت نمی‌بینید. تفاوت یعنی بعضی از حلقات سلسله فوت بشود و جایش خالی باشد. آن سلسله‌ای که تمام حلقاتشان در جای خود هستند هر حلقه‌ای در جای خود قرار دارد، این فوتی در این حلقات سلسله پیدا نشد؛ سلسله منظم است. ولی اگر بعضی از آحاد این سلسله و این حلقات فوت بشود، جای او خالی است. وقتی جای او خالی شد، آن سوّمی به اوّلی وابسته نیست [و] رابطه قطع می‌شود، این می‌شود تفاوت.
در آیه سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» آنجا استحاله، استحالهٴ عقلی است که ﴿لَوْ کَانَ فِیهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا﴾، «لکن التالی باطل» بطلان تالی در سورهٴ «ملک» آمده که ﴿مَا تَرَی فِی خَلْقِ الرَّحْمنِ مِن تَفَاوُتٍ﴾، «فالمقدم مثله» این برای استحالهٴ عقلی. ولی درباره اعجاز، استحالهٴ عقلی لازم نیست [بلکه] استحالهٴ عادی کافی است. چون معجزه آن نیست که بر خلاف عقل باشد، همین که بر خلاف عادت باشد کافی است و اصولاً بر خلاف عقل، تحدّی نخواهد شد.
محال عادی بودن اختلاف در قرآن براساس آیهٴ محل بحث
در این آیه، فرمود: اگر این کتاب، کتاب‌الله نبود، کتاب یک انسان درس‌نخوانده بود این انسان گاهی در حال محرومیّت است سخنانی دارد، گاهی در حال قدرت است کلماتی دارد، گاهی در جنگ است سخنانی دارد، گاهی در صلح است سخنانی دارد، گاهی در غم و اندوه است بیاناتی دارد، گاهی در نشاط و سرور است بیاناتی دارد، گاهی از گذشته دور خبر می‌دهد، گاهی از آیندهٴ دور خبر می‌دهد، گاهی از اسرار نهانی و نهفتهٴ مردم خبر می‌دهد.
این مجموعه که گاهی اِخبار غیب گذشته است، گاهی اخبار غیب آینده است، گاهی در حالتهای گوناگون است یکدست و هماهنگ نخواهد بود، برای اینکه هر کسی در طیّ بیش از بیست سال بخواهد درباره کتابی سخن بگوید، مطلب بگوید، قهراً یکدست نیست؛ آن سال بیستم‌اش کامل‌تر از سال اول و دوم است، اِخبارها این‌‌چنین است. این محال عادی است، نه محال عقلی. معجزه آن است که خرق عادت باشد، بر خلاف عادت باشد نه بر خلاف عقل، عقلاً مستحیل نیست که یک انسانِ درس‌نخوانده‌ای بیست سال حرف بزند حرفش هم اختلاف نداشته باشد.
اگر یک نفر ورزیده مثلاً دقیق باشد و بخواهد در ظرف چند سال کتابی بنویسد یکدست، محال عقلی نیست؛ اما محال عادی هست و معجزه آن است که محال عادی باشد و خرق عادت کند، نه محال عقلی. از اینجا معلوم می‌شود استدلالی که دیگران کردند به این آیه که قرآن معجزه است، این استدلال تام است (یک). اشکال مرحوم شیخ طوسی در تبیان بر این استدلال ، ناتمام است، این (دو). تبعیّت و پیروی مرحوم امین‌الاسلام از مرحوم شیخ طوسی در مجمع البیان ناصواب است، این (سه). چون اینها اگر فرق می‌گذاشتند بین محال عقلی و محال عادی و اگر فرق می‌گذاشتند بین آیه سورهٴ «انبیاء» و آیهٴ محلّ بحث، هرگز این استدلال را نقض نمی‌کردند. هیچ کس نمی‌گوید عقلاً محال است که کسی در ظرف بیست سال یکسان سخن بگوید، این یک استحالهٴ عقلی نیست نظیر دو، دوتا پنج‌تا یا دو، دوتا سه‌تا نیست. ولی عادتاً محال است، چون عادتاً محال است و معجزه آن است که خرق عادت باشد، از این
جهت قرآن می‌شود معجزه.
پس ﴿لَوْ کَانَ مِنْ عِندِ غَیْرِ اللّهِ﴾ این مقدم، ﴿لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلاَفاً کَثِیراً﴾ این ﴿کَثِیراً﴾ هم مفهوم ندارد که حالا در قرآن ـ معاذ الله ـ اختلاف هست ولی کثیر نیست و اگر کلام غیر خدا بود اختلاف کثیر دارد و کلام خدا اختلاف دارد ولی کثیر نیست، چون کلام خدا اختلاف‌پذیر نیست. این ﴿کَثِیراً﴾ وصف توضیحی اختلاف است یعنی کلام غیر خدا، لازمهٴ عادی‌اش اختلاف کثیر است و کلام ذات اقدس الهی مصون از اختلاف است، این مقدمهٴ قیاس استثنایی که ﴿لَوْ کَانَ مِنْ عِندِ غَیْرِ اللّهِ﴾ مقدم، ﴿لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلاَفاً کَثِیراً﴾ این تالی.

بیان بطلان تالی قیاس در سورهٴ زمر
در سورهٴ مبارکهٴ «زمر» به بطلان تالی را اشاره کردند، فرمودند: ﴿اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِیثِ کِتَاباً مُتَشَابِهاً مَثَانِیَ﴾ یعنی ذات اقدس الهی قرآن را، این حدیث را نازل کرده است، این قرآن و این کتاب، کتابی است متشابه؛ سراسر قرآن شبیه هم است، هماهنگ است، همگون است و مَثانی است. مَثانی که از مَثناست، ریشهٴ اصلی‌اش همان انثنا و انعطاف است. الآن مثلاً در شبستان این مسجد اعظم، چندین ستون دارد. این ستونها چون عمودی است هیچ کدام گرایشی به دیگری ندارد و اما شما این دَرهای ورودی این شبستانها را که می‌بینید اینها می‌بینید هلالی است. این هلالیها به هم انثنا دارند، انعطاف دارند به هم گرایش دارند، این‌‌چنین نیست که هر کدام عمود باشد به حال خود باشد. این هلالیها دو طرف به هم بسته‌اند، آیات قرآنی هیچ کدامش مثل ستون، عمود نیست که هر آیه‌ای بحاله و حیاله مستقل باشد، بلکه هر آیه‌ای به آیهٴ دیگر گِره‌خورده است، مَثناست، إنثنا دارد، اِنعطاف دارد. تثنیه را هم که می‌گویند تثنیه، برای اینکه دو شیء هماهنگ را کنار هم می‌گذارند، دوتا ناهماهنگ که انثنا ندارند. آن کسی هم که قامت خمیده دارد یا سرش را خم می‌کند، می‌گویند ﴿ثَانِیَ عِطْفِهِ﴾ ، ﴿ یَثْنُونَ صُدُورَهُمْ﴾ کسی که سَر خم می‌کند به حالت کمان درمی‌آید، می‌گویند «ثنیٰ صدره»، ﴿یَثْنُونَ صُدُورَهُمْ﴾، ﴿ثَانِیَ عِطْفِهِ﴾ یعنی به حالت خمیدگی و کمان درآمده، این حالت را می‌گویند حالت انثنا و مَثنا.

ارتباط آیات قرآن با یکدیگر
تمام آیات قرآن از اول تا آخر، مثانی است یعنی همه به هم بسته‌اند. لذا اگر کسی یکی از آیات را ـ معاذ الله ـ قبول نکرد، همه آیات فرومی‌ریزد، هیچ کدام را قبول نکرده. یک آیه را قبول کرده باید همه آیات را قبول بکند چون همه به هم گِره‌خورده و مرتبط‌اند. کتابی است سراسرش متشابه، این متشابه سورهٴ «زمر» در قبال محکمات نیست که در اوایل سورهٴ «آل‌عمران» گذشت. در اوایل سورهٴ «آل‌عمران» گذشت که آیات قرآن کریم بعضیها صریح و روشن است که ﴿هُنَّ أُمُّ الْکِتَابِ وَأُخَرَ مُتَشَابِهاتٌ﴾ آن متشابه، در مقابل محکمات است یعنی بعضی از آیات، ظاهر روشنی ندارد، آنها می‌شود متشابه در مقابل محکم. ولی وقتی که این متشابهات را به دامن ﴿أُمُّ الْکِتَابِ﴾ ارجاع دادند که فرمود: محکمات ﴿هُنَّ أُمُّ الْکِتَابِ﴾ اگر این متشابهات را که به منزلهٴ کودک‌اند، به دامن آن ﴿أُمُّ الْکِتَابِ﴾ ارجاع دادند، این کودک از پستان آن ﴿أُمُّ الْکِتَابِ﴾ شیر می‌مَکد و معنای باز خود را پیدا می‌کند، آن‌گاه سراسر قرآن می‌شود محکم که فرمود: ﴿الر کِتَابٌ أُحْکِمَتْ آیَاتُهُ﴾ . پس سراسر قرآن، محکمات خواهد بود و همین قرآنی که سراسرش محکم است همگون است، هماهنگ است، شبیه هم است، یکدست است ﴿اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِیثِ کِتَاباً مُتَشَابِهاً مَثَانِیَ﴾ .
خب، چنین جمله‌ای که در سورهٴ مبارکهٴ «زمر» هست به منزلهٴ بیان بطلان تالی این قیاس استثنایی است. همان طوری که در قیاس استثنایی اول، مقدمه شرطی در سورهٴ «انبیاء» بود و مقدمهٴ حملی در سورهٴ «ملک» یعنی ﴿لَوْ کَانَ فِیهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا﴾ لکن فساد نیست، برای اینکه ﴿مَا تَرَی فِی خَلْقِ الرَّحْمنِ مِن تَفَاوُتٍ﴾ دربارهٴ نفی اختلاف قرآن هم این‌‌چنین است که ﴿لَوْ کَانَ مِنْ عِندِ غَیْرِ اللّهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلاَفاً کَثِیراً﴾ لکن اختلاف در قرآن نیست، چون ﴿اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِیثِ کِتَاباً مُتَشَابِهاً مَثَانِیَ﴾ و اگر «من عند غیر الله» بود، محال بود عادتاً که اختلاف پیدا نشود چون کسی در حال جنگ در بحبوحهٴ جنگ، دشمن حمله کرده فرصت فکر ندارد از او مطلب سؤال می‌کنند، آیه نازل می‌شود، جواب می‌دهد. در حال استراحت و آسایش هم آیه نازل می‌شود، از اخبار غیب گذشت و آینده خبر می‌دهد و بیش از صدجا جریان موسای کلیم ذکر شده، بدون اینکه هیچ بخشی بخش دیگر را نفی کند. این عادتاً محال است و کاری که ذات مقدس رسول اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) کرد خَرق این عادت است، نه استحالهٴ عقلی داشته باشد تا کسی بگوید عقلاً که محال نیست، نه عقلاً محال نیست ولی عادتاً محال است، چون عادتاً محال است معجزه، خرق این عادت است.

اقسام اختلاف و برائت قرآن
از اینجا سخنان دیگری که دربارهٴ اختلاف مطرح شد روشن خواهد شد. اختلاف، گاهی به این است که بعضی حق باشد، بعضی باطل. این قِسم اختلاف در کار خدا محال است و دربارهٴ غیر خدا محال عقلی نیست و عادتاً ممکن است که همه‌اش حق باشد. بعضی از اختلافها به این است که از نظر درجات فصاحت فرق بکند یا یکی فصیح باشد، یکی مبتذل. یکی بلیغ باشد یکی مرذول یا در اصل فصاحت و عدم فصاحت، بلاغت و عدم بلاغت اختلاف داشته باشند یا در درجات فصاحت و در درجات بلاغت. البته در درجات فصاحت و در درجات بلاغت که بعضیها بلیغ باشند بعضی أبلغ، بعضیها فصیح باشند بعضی افصح، آن ضرری ندارد، چون هر دو از مرز عادت بیرون است فصاحتی و بلاغتی به حدّ نصاب قرآن، این معجزه است. حالا آنچه از حدّ عادت گذشت، بعضیها خیلی از حدّ عادت گذشته است، بعضی کمتر ولی به هر حال معجزه است.

راه نداشتن اختلاف در ساحت مقدس قرآن
از آن جهت که قرآن کریم اختلاف ندارد یعنی حق و باطل در او نیست، برای اینکه همه‌اش حق است، آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ «فصلت» شاهد خوبی است. آیهٴ 42 سورهٴ «فصلت» این است که: ﴿لاَ یَأْتِیهِ الْبَاطِلُ مِن بَیْنِ یَدَیْهِ وَلاَ مِنْ خَلْفِهِ تَنزِیلٌ مِنْ حَکِیمٍ حَمِیدٍ﴾؛ این کتاب، بطلان‌پذیر نیست. نه از طرف خدا نسخ می‌شود، نه خودش بطلانش آشکار خواهد شد یا یک دانشمند و صاحب‌نظری می‌تواند قرآن را نقد کند، اصلاً بطلان در حریم این کتاب راه ندارد که بعضی بشود حق، بعضی بشود باطل یا در زمانی بشود حق زمان دیگر بشود باطل این‌‌چنین نیست، این سراسرش حق است و یکدست.

نکات چهارگانه شیخ طوسی(ره) در اصول دین
چهار نکته را مرحوم شیخ طوسی(رضوان الله علیه) در تبیان بیان کردند [که] این نکات چهارگانه‌اش آموزنده است. بعدها در تفسیرهای فخررازی و امثال او هم آمده ولی این نکات چهارگانه از فرمایشات مرحوم شیخ طوسی(رضوان الله علیه) است در کتاب شریف تبیان که عصارهٴ آنها هم در مجمع‌البیان آمده.
الف ـ نکته اول: دعوت قرآن به تحقیق در اصول دین
نکته اوّلش این است که قرآن ما را دربارهٴ اصول دین به تحقیق دعوت می‌کند [و] سخن از تقلید ندارد. می‌فرماید خودتان دربارهٴ قرآن و حقّانیّت قرآن و حقّانیّت معجزه‌بودن که یک امر اصلی است از اصول دین استدلال کنید. قرآن با ما از راه احتجاج سخن می‌گوید، این یک.
ب ـ نکته دوم: دائمی بودن حجیت ظاهر قرآن
دوم اینکه ظاهر قرآن حجّت است خب، اگر ظاهر قرآن حجّت نبود مردم در چه چیزی تدبّر بکنند ـ معاذ الله ـ آن توهّم اخباریها که قائل بودند قرآن تحریف شده است و از حجّیت افتاد، خب اگر قرآن حجّت نباشد، مردم در چه چیزی تدبّر کنند. کلامی که، کتابی که ـ معاذ الله ـ حجت نیست، مقداری از او از دست رفت و معتبر نیست از نظر احتجاج، خب براساس چه چیزی تدبّر کنند. پس معلوم می‌شود قرآن حجیّت خودش را همچنان برای همیشه حفظ کرده و حفظ می‌کند.
ج ـ نکته سوم: دارای اختلاف بودن کلام غیر خدا
سوم اینکه کلام غیر خدا بی‌اختلاف نیست.
د ـ نکته چهارم: منزه بودن کلام خداوند از اختلاف
چهارم اینکه کلام خدا منزّه از اختلاف است. یکی از صفات سلبیه کلام خدا آن نزاهت از اختلاف است ، اینها فرمایشات چهارگانه‌ای است که مرحوم شیخ طوسی در تبیان بیان کردند، بعدها هم چه در بین تفاسیر شیعه، نظیر مجمع‌البیان و چه در بین تفاسیر اهل سنّت مثل تفسیر فخررازی، قسمت مهمّش آمده .

یکدست بودن ادله قرآن برای القای معارف
ادلّه‌ای هم که قرآن کریم برای معارف القا می‌کند آنها هم یکدست است؛ اخلاقیّاتش، معارفش، اِخبار غیبی‌اش همه‌اش یکدست است. این ظاهر آیه، نه تنها ما را اجازه می‌دهد که درباره معارف قرآن بیندیشیم، بلکه تشویق هم می‌کند: ﴿أَفَلاَ یَتَدَبَّرُونَ﴾ چون همین منافقینی که بداندیش بودند و احیاناً می‌گفتند که این از خودش درآورد و امثال ‌ذلک، قرآن اینها را تشویق می‌کند که شما تدبّر کنید دیگر، پس نه تنها اصل احتجاج جایز است، بلکه قرآن تشویق هم کرده.

دلالت آیه بر تفسیر قرآن به قرآن
مطلب بعدی که سیدناالاستاد اشاره کردند این است که می‌فرمایند این آیه یکی از نشانه‌های آن است که قرآن، آیاتش یکدیگر را تفسیر می‌کند که «إنّ الآیات القرآنیة یفسّر بعضه بعضا» . چرا؟ برای اینکه ظاهر این آیه این است که شما از اول تا آخر قرآن وقتی تدبّر بکنید، می‌بینید اینها با هم اختلاف ندارند. اختلاف ‌نداشتن دو گونه است: یک وقت است کاری با هم ندارند؛ یک وقت است مؤیّد یکدیگرند، مفسّر یکدیگرند. دو نفر را که شما بررسی می‌کنید اینها سه حال دارند یا با هم اختلاف دارند یا هماهنگ با هم‌اند یا بی‌تفاوت‌اند. دو نفر که بی‌ارتباط با هم‌اند یکی در شرق زندگی می‌کند، یکی در غرب زندگی می‌کند، هیچ ارتباطی با هم ندارند اینها نه اختلاف دارند، نه اتّفاق، چون اختلاف و اتّفاق مَقسمی طلب می‌کند، اینها نقیضین نیستند که رفعش محال باشد. الآن زید و عمرو که از یکدیگر خبر ندارند اینها نه با هم متّفق‌اند، نه با هم مختلف چون کاری با هم ندارند که ولی دو نفر که در یک محیط کاری را انجام می‌دهند، اینها از این دو حال بیرون نیست یا در آن محور کار با هم اختلاف دارند یا اتّفاق.
آیات قرآن این‌‌چنین است؛ نمی‌شود گفت که آیات قرآن با هم نه اختلاف دارند، نه اتّفاق، چرا؟ چون اینها دربارهٴ خدا، اوصاف خدا، قیامت، اوصاف قیامت، وحی، نبوّت، رسالت اینها همه‌شان در همین محورها سخن می‌گویند، پس با هم کار دارند. اگر کار دارند از دو حال بیرون نیست یا مخالف یکدیگرند یا موافق یکدیگر، مخالفت که ابطال شده است می‌شود موافقت، پس آیات موافق یکدیگرند، قرین یکدیگرند، مبیّن یکدیگرند، مفسّر یکدیگرند، این همان است که «الآیات یفسّر بعضه بعضا». صِرف نفی اختلاف، در فضای قرآنی مستلزم اثبات اتّفاق است، پس هر آیه‌ای وِفق آیه دیگر خواهد بود، این همان است که آیات «یفسّر بعضه بعضا».
خب، چون قرآن اختلاف ندارد، بطلان‌پذیر هم نیست ـ برابر آیهٴ 42 سورهٴ «فصّلت» ـ مصون از نسخ هم است یعنی این کتاب دیگر نسخ‌شدنی نیست و این کتاب چون عنصر اصیل و قانون اساسی اسلام است، پس اسلام الی یوم القیامه می‌ماند.
«و الحمد لله ربّ العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 34:48

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی