display result search
منو
تفسیر آیات 80 و 81 سوره نساء

تفسیر آیات 80 و 81 سوره نساء

  • 1 تعداد قطعات
  • 30 دقیقه مدت قطعه
  • 84 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 80 و 81 سوره نساء"
- ثابت شدن عصمت پیامبر ص براساس فحوای آیه
- حفیظ امت نبودن پیامبر(ص) در عالم تکوین
- دستور به تدبّر در قرآن جهت اثبات حجّیت آن



اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿مَن یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللّهَ وَمَن تَوَلَّی فَمَا أَرْسَلْنَاکَ عَلَیْهِمْ حَفِیظاً ﴿80﴾ وَیَقُولُونَ طَاعةٌ فَإِذَا بَرَزُوا مِنْ عِنْدِکَ بَیَّتَ طَائِفَةٌ مِنْهُمْ غَیْرَ الَّذِی تَقُولُ وَاللّهُ یَکْتُبُ مَا یُبَیِّتُونَ فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَتَوَکَّلْ عَلَی اللّهِ وَکَفَی بِاللّهِ وَکِیلاً ﴿81﴾

بیان شأن نزول آیه
در شأن نزول این کریمه که هر کس مطیع پیامبر بود، مطیع خداست, نقل شده است و این حدیث را یا این تاریخ را فخررازی هم در تفسیرش نقل کرد که وقتی رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: «من أحبّنی فقد أحبّ الله و من أطاعنی فقد أطاع الله» گروهی از اهل نفاق گفتند پیامبر, ما را از شرک نفی می‌کند و خودش ـ معاذ الله ـ به شرک نزدیک شده یا نزدیک می‌شود، بعد گفتند همان طوری که مسیحیها, عیسی‌بن‌مریم را به عنوان ربّ اتّخاذ کردند, او هم یعنی رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) ـ معاذ الله ـ می‌خواهد که ما او را به عنوان ربّ اتّخاذ بکنیم, این جسارت را منافقین کردند.
آن‌گاه آیه ﴿مَن یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللّهَ﴾ نازل شده است که این حرف، حرف پیامبر نیست که «من أطاعنی فقد أطاع الله» حرف خداست و خداوند, اطاعت پیامبر را اطاعت خود می‌داند, چون پیامبر از آن جهت که پیامبر است, سخنی جز حق نمی‌گوید، این مطلب اول.

ثابت شدن عصمت پیامبر براساس فحوای آیه
مطلب دوم آن است که همان طوری که از سایر آیاتی که ما را به طور مطلق دستور می‌داد که از پیامبر اطاعت کنیم, عصمت آن رسول استفاده می‌شد, از این آیه هم عصمت پیامبر استفاده می‌شود. برای اینکه در اینجا فرمود: ﴿مَن یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللّهَ﴾ اطلاق این معنایش آن است که در جمیع اوامر و نواهی پیامبر باید مطیع او باشیم و اگر در جمیع اوامر و نواهی مطیع او بودیم، مطیع خداییم. پس معلوم می‌شود رسول خدا در جمیع اوامر و نواهی معصوم است, زیرا اگر در یک‌جا ـ معاذ الله ـ اشتباه بکند, اطاعت پیامبر در آن موضع خطا, اطاعت خدا نیست و این‌هم اختصاصی به فعل یا قول یا تقریر ندارد. پس رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) چه در مقام فعل، چه در مقام قول، چه در مقام تقریر, معصوم است و از همین‌جا استفاده می‌شود [که] روایات اهل‌بیت(علیهم السلام) هم حجّت است, برای اینکه حضرت طبق حدیث شریف ثقلین و سایر نصوص, اهل‌بیت را مرجع علمی و فتوایی مردم قرار داد.
طبق این آیات و همچنین آیه سورهٴ «حشر» که فرمود: ﴿مَا آتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاکُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا﴾; هر چه را که پیامبر فرمود بگیرید و اطاعت کنید و رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) اهل‌بیت را مرجع علمی و فتوایی مردم قرار داد, پس معلوم می‌شود رجوع به اهل‌بیت هم همین حُکم را دارد: ﴿مَن یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللّهَ﴾ خواه در فعل و قول و تقریر خودش، خواه در اعتماد به احادیثی که از اهل‌بیت(علیهم السلام) است.

تام نبودن قول قائلین به عدالت مطلق صحابه
مطلب بعدی آن است که چون یک عده اعراض کردند ـ چه اینکه در آیه بعد هم به این مطلب بالصراحه می‌پردازند ـ معلوم می‌شود که صِرف صحابت پیامبر, دلیل بر عدالت نیست اگر کسی بگوید «کلّ صحابیًّ عادل» این سخنش تام نیست, برای اینکه در بین همین اصحاب پیامبر کسانی بودند که اعراض می‌کردند و رُخ برمی‌تافتند، پس صحابت, مستلزم عدالت نیست. در بین اصحاب کسانی بودند که از رسول خدا رو برمی‌گرداندند و از فرمانش سرپیچی می‌کردند.
حفیظ امت نبودن پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در عالم تکوین
مطلب بعدی آن است که اینکه فرمود: ﴿فَمَا أَرْسَلْنَاکَ عَلَیْهِمْ حَفِیظاً﴾ یعنی تو در نظام تکوین, مأمور حفظ اینها نیستی, اینها اگر سقوط کردند در اثر سوء اعمال خود آنهاست و اگر سقوط نکردند هم به لطف الهی است, تو حفیظ و مسئول اینها نیستی.

آشکار شدن توطئه منافقان براساس آیه
مطلب بعدی آن است که اینکه فرمود: ﴿وَیَقُولُونَ طَاعةٌ فَإِذَا بَرَزُوا مِنْ عِنْدِکَ بَیَّتَ طَائِفَةٌ مِنْهُمْ غَیْرَ الَّذِی تَقُولُ﴾ معلوم می‌شود در بین همین افراد تبهکار, گروهی هم توطئه‌گر بودند بعضیها مُخلصاً دستورات را می‌پذیرفتند و اطاعت می‌کردند، بعضیها در اثر ضعف ایمان, تمرّدی داشتند، بعضیها منافقانه توطئه می‌کردند از توطئهٴ منافقانهٴ این گروه, پرده برداشت. فرمود وقتی تو دستور می‌دهی همه می‌گویند «طاعةٌ» یعنی «أمرنا طاعة»، «شأننا طاعةٌ» که این ﴿طَاعةٌ﴾ خبر است برای مبتدای محذوف «أمرنا طاعةٌ», مثل اینکه می‌گویند «سمعاً و طاعتها».

بیان معنای ‌«‌بیِّت» در آیه
﴿فَإِذَا بَرَزُوا مِنْ عِنْدِکَ﴾; وقتی از محضر تو بیرون رفتند خب, یک عده در اثر ضعف ایمان و ترس امتثال نمی‌کنند، یک عده به فکر شبیخون‌زدن‌اند; تبییت می‌کنند، ﴿بَیَّتَ طَائِفَةٌ مِنْهُمْ غَیْرَ الَّذِی تَقُولُ﴾ این تبییت, از بیتوته و شبیخون‌زدن است. کاری که انسان با فکر و دقت و تأمّل انجام می‌دهد, این را می‌گویند کار مُبیَّت حالا این تبییت, یا از بیتوته است که انسان در خانه و در بیت, شب مستقرّ است یا از بیتِ شعر است. هر کدام از این دو باشد آن لازمِ معنا مراد است.
اگر کسی بخواهد خوب در امری بیندیشد, در خانهٴ خود شب به مطالعه می‌پردازد. خانه, یک مکان آرام است، شب یک زمان آرام. چون کاری که با اندیشه و تدبّر انجام می‌گیرد در خانه است, آن‌هم شب, از او به عنوان بیتوته یاد می‌کنند یا اگر سراینده‌ای بخواهد شعر خوبی بگوید، بیت خوبی ارائه کند, کاملاً می‌اندیشد در فراغت بال با حواس جمع در جای دِنج شعر می‌گوید به هر کدام از این دو مناسبت باشد, امر مُبیَّت امری است که در او در کمال فراغت بال, فکر اعمال شده است آن‌گاه اینهایی هم که توطئه می‌کنند حالا خواه شبانه توطئه بکنند، خواه روزانه در یک جای آرامی می‌نشینند و با اعمال فکر و رویّه نقشه می‌کشند, اینها را می‌گویند شبیخون زدند و حال اینکه روز دارند این کار را انجام می‌دهند, اختصاصی به شب ندارد ولی چون شب, فراغت بال بهتر و بیشتر است, از آن جهت می‌گویند شبیخون, شب تهاجم کردند, می‌گویند تبییت کردند.
فرمود وقتی عده‌ای از محضر تو بیرون بروند: ﴿بَیَّتَ طَائِفَةٌ مِنْهُمْ غَیْرَ الَّذِی تَقُولُ﴾ یعنی آ‌نچه را که در محضر تو گفتند ﴿طَاعةٌ﴾ می‌روند تبییت می‌کنند، بیتوته می‌کنند، شبیخون می‌زنند با نقشه‌کشی و توطئه, حرفی را غیر از حرفی که خودشان می‌زدند، می‌زنند. اگر این ضمیر ﴿تَقُولُ﴾ به آن ﴿طَائِفَةٌ﴾ برگردد یعنی غیر از آن حرفی را که گفته‌اند درباره او تدبّر می‌کنند و نقشه می‌کشند، اگر خطاب باشد یعنی غیر حرف تو را مورد توطئه قرار می‌دهند: «غیر الذی تقول أنت» یا «غیر الذی تقول هی» یعنی «تلک الطائفة».

سابقه توطئه منافقین در زمان انبیاء گذشته
پس ﴿یَقُولُونَ طَاعةٌ فَإِذَا بَرَزُوا مِنْ عِنْدِکَ بَیَّتَ طَائِفَةٌ مِنْهُمْ غَیْرَ الَّذِی تَقُولُ﴾ یعنی «غیر الذی تقول تلک الطائفة» یا «غیر الذی تقول أنت» این نقشه‌کشی آنهاست. این نقشه‌کشی, اختصاصی به زمان رسول اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) ندارد در ادوار گذشته هم همین طور بود, این شبیخون سابقه هم دارد. در سورهٴ «نمل» فرمود: ﴿وَکَانَ فِی الْمَدِینَةِ تِسْعَةُ رَهْطٍ یُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ وَلاَ یُصْلِحُونَ ٭ قَالُوا تَقَاسَمُوا بِاللَّهِ لَنُبَیِّتَنَّهُ وَأَهْلَهُ ثُمَّ لَنَقُولَنَّ لِوَلِیِّهِ مَا شَهِدْنَا مَهْلِکَ أَهْلِهِ وَإِنَّا لَصَادِقُونَ﴾; در همان بحبوحهٴ قوم ثمود که صالح(سلام الله علیه) رهبری آ‌نها را به عهده داشت چند گروه در آن شهر زندگی می‌کردند. عده‌ای هم‌قسم شدند که ما شبیخون می‌زنیم او را از پای درمی‌آوریم، می‌کُشیم, بعد هم می‌گوییم ما از هلاکت او خبری نداریم.
چه اینکه در موارد دیگر هم باز سخن از تبییت هست, چه اینکه در همین سورهٴ مبارکهٴ «نساء» آیهٴ 108 این است که ﴿یَسْتَخْفُونَ مِنَ النَّاسِ وَلاَ یَسْتَخْفُونَ مِنَ اللّهِ وَهُوَ مَعَهُمْ إِذْ یُبَیِّتُونَ مَا لاَ یَرْضَی مِنَ الْقَوْلِ وَکَانَ اللّهُ بِمَا یَعْمَلُونَ مُحِیطاً﴾; فرمود اینها که شبیخون می‌زنند, شبانه‌ نقشه می‌کشند از مردم مخفی‌اند، استخفا می‌کنند ولی از خدا که مُستخفی نیستند, برای اینکه ﴿وَهُوَ مَعَهُمْ إِذْ یُبَیِّتُونَ مَا لاَ یَرْضَى مِنَ الْقَوْلِ﴾; خدا با آنهاست در حال تبییت و بیتوته, اینها که شبانه نقشه می‌کشند خدا با آنهاست، پس اینها گرچه در روز از مردم مخفی‌اند یا در شب از مردم مخفی‌اند و مردم از کار اینها خبر ندارند ولی خدا که از کار اینها خبر دارد: ﴿یَسْتَخْفُونَ مِنَ النَّاسِ﴾; از مردم خود را مخفی می‌کنند; اما ﴿وَلاَ یَسْتَخْفُونَ مِنَ اللّهِ﴾، چرا? برای اینکه ﴿وَهُوَ مَعَهُمْ إِذْ یُبَیِّتُونَ مَا لاَ یَرْضَی مِنَ الْقَوْلِ﴾; در همان تبییت و شبیخون‌زدن و توطئهٴ شبانه خدا با آنهاست، اگر خدا با آنهاست, چگونه اینها از خدا مخفی‌اند?

تصریح به علم خداوند از توطئه منافقان در آیه
لذا چون خدا با آنهاست, در این آیهٴ محلّ بحث فرمود: ﴿وَاللّهُ یَکْتُبُ مَا یُبَیِّتُونَ﴾; هر چه را که اینها تبییت می‌کنند, در آن شبیخون‌شان ترسیم می‌کنند, خدا می‌نویسد, برای اینکه ﴿وَهُوَ مَعَهُمْ﴾ خدا می‌نویسد و روزی هم این توطئه‌گرها را به اعمال شومشان گرفتار می‌کند ﴿وَهُوَ مَعَهُمْ﴾; چون با آنهاست, لذا کارهای اینها را می‌نگرد ﴿وَاللّهُ یَکْتُبُ مَا یُبَیِّتُونَ﴾.
﴿فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ﴾; فعلاً از اینها روبرگردان, کاری با آنها نداشته باش, درگیر نباش تا دستور نهایی برسد. چه اینکه در همین سورهٴ مبارکهٴ «نساء» قبلاً گذشت یعنی در آیهٴ 63 گذشت که فرمود: ﴿أُولئِکَ الَّذِینَ یَعْلَمُ اللّهُ مَا فِی قُلُوبِهِمْ فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَعِظْهُمْ وَقُل لَهُمْ فِی أَنْفُسِهِمْ قَوْلاً بَلِیغاً﴾; این منافقین که بدرفتاری می‌کنند, فعلاً از اینها روبرگردان, کاری با آنها نداشته باش, موعظه بکن تا دستور نهایی برسد.
در این فضا فرمود توکّل به خدا بکن برای اینکه خدا وکیل خوبی است هر کسی در کاری که خُبره نیست یا توان آن را ندارد وکیل می‌گیرد. انسان در تمام کارهایش باید به یک مبدأ خبیرِ قدیر تکیه کند این همان توکّل است فرمود تو خدا را وکیل بگیرد برای اینکه او هم خبیر است با این توطئه‌گران است و هم قدیر; هر توطئه‌ای که اینها انجام می‌دهند خدا با آنهاست می‌داند اینها چه می‌کنند: ﴿وَهُوَ مَعَهُمْ إِذْ یُبَیِّتُونَ مَا لاَ یَرْضَی مِنَ الْقَوْلِ﴾.

دارای نصاب بودن مهلت خداوند به منافقین
خب، اگر خدا حاضر است و از نقشهٴ اینها باخبر است, به خوبی می‌تواند نقشهٴ اینها را نقش بر آب کند, چون در آن صحنهٴ نقشه‌کشی حاضر است, قدرتش [را] هم که دارد. لذا توطئه و تبییت این منافقین, کاری از پیش نمی‌برد. فعلاً مهلت بدهید تا بیّن الهی به نصابش برسد ﴿فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَتَوَکَّلْ عَلَی اللّهِ وَکَفَی بِاللّهِ وَکِیلاً﴾. آن‌گاه وقتی مهلت به نصاب خاصّ خود رسید, مسئلهٴ ﴿جَاهِدِ الْکُفَّارَ وَالْمُنَافِقِینَ﴾ هست، مسئلهٴ ﴿وَاغْلُظْ عَلَیْهِمْ﴾ هست.
این مهلت‌دادن هم مرتبه‌ای دارد، حدّی دارد وقتی به نصاب رسید آن‌گاه می‌فرماید: ﴿یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ جَاهِدِ الْکُفَّارَ وَالْمُنَافِقِینَ﴾ یا ﴿وَاغْلُظْ عَلَیْهِمْ﴾ این دستور در پایان امر می‌رسد. فرمود اینها هیچ کاری نمی‌توانند بکنند تو خدا را وکیل بگیر، تو به خدا توکّل بکن, هیچ مشکلی از ناحیهٴ اینها دامنگیر تو نخواهد شد, برای اینکه خدا در حین نقشه‌کشیدن با اینها هست و قدرت آن را هم دارد که نقشهٴ اینها را از بین ببرد.

علت یک جا بیان شدن حکم منافقین و کفار در آیه
خب، ﴿وَاللّهُ یَکْتُبُ مَا یُبَیِّتُونَ فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَتَوَکَّلْ عَلَی اللّهِ وَکَفَی بِاللّهِ وَکِیلاً﴾ اینکه در بخشی از آیات فرمود در جهنم کافر و منافق یک‌جا می‌سوزند, به همان معیار در دنیا هم کافر و منافق یکجا مورد جهاد و مبارزهٴ به معنای اعم قرار می‌گیرد. فرمود: ﴿جَاهِدِ الْکُفَّارَ وَالْمُنَافِقِینَ وَاغْلُظْ عَلَیْهِمْ﴾ این قدر متیقّنش منافقین است, دیگر نمی‌شود منافقین را خارج کرد برای اینکه قیدی که بعد از چند جمله آمده آن اخیری‌اش قدر متیقّن است; نمی‌شود گفت که ﴿وَاغْلُظْ عَلَیْهِمْ﴾ برای کفّار است برای منافقین نیست, برای اینکه منافقین نزدیک‌ترند به کلمهٴ ﴿وَاغْلُظْ عَلَیْهِمْ﴾. خب، پس این توطئه‌ها را ذات اقدس الهی به رسولش اعلام کرد و او را هم هشدار داد.

دستور به تدبّر در قرآن جهت اثبات حجّیت آن
حالا این فصل به نوبهٴ خود تمام شد فصل بعدی بحث البته باز در همین زمینه هست; منتها این بحث، بحث جداست. فرمود: ﴿أَفَلاَ یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَلَوْ کَانَ مِنْ عِندِ غَیْرِ اللّهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلاَفاً کَثِیراً﴾; فرمود برای اثبات حجیّت قرآن و اینکه این کلام‌الله است, شما خوب در این کتاب تدبّر کنید کتابی است که در طیّ سالهای متمادی نازل شده است, یکجا نازل نشد و در حالات گوناگون هم نازل شد گاهی در حال صعوبت بود، گاهی در حال سهولت و آسانی بود، گاهی در حال جنگ بود، گاهی در حال صلح بود، گاهی در حالت فقر و فلاکت بود، گاهی در حال پیروزی و جمع غنایم جنگی و ظهور پیروزمندانهٴ مسلمین بود، گاهی در سفر بود، گاهی در حضر بود، گاهی در مکه بود، گاهی در مدینه بود، گاهی در برخورد با بیگانه‌های غیر اسلامی بود، گاهی با دشمنها بود، گاهی با دوستها بود.
کتابی که در این شرایط گوناگون نازل بشود و همدست و هماهنگ و همگون باشد معجزه است. هیچ آیه‌ای مخالف با آیه دیگر نباشد، هیچ سهوی و نسیانی در او نباشد، هیچ تناقض و جهلی در او راه پیدا نکند, این را به صورت یک قیاس استثنایی تقریباً تقریر فرمود. فرمود: ﴿أَفَلاَ یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ﴾ که این تشویق به تدبّر است, فرمود چرا اینها دربارهٴ قرآن نمی‌اندیشند.

اقامه برهان مبنی بر کلام الهی بودن قرآن
برای اثبات اینکه این کلام‌الله است این برهان اقامه می‌شود که ﴿لَوْ کَانَ مِنْ عِندِ غَیْرِ اللّهِ﴾ این مقدم، ﴿لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلاَفاً کَثِیراً﴾ این تالی «لکنّ التالی باطل فالمقدم مثله», چون هیچ اختلافی در قرآن نیست, پس «من عند غیر الله» نیست، «من عند الله» است.
اینکه در صدر اسلام سعی و کوشش عده‌ای بر این بود که این آیات را ناهماهنگ تلقّی کنند, بعد به حضور رسول خدا یا ائمه(علیهم السلام) برسند, بگویند بعضی از این آیات با یکدیگر هماهنگ نیست, براساس همین تحدّی قرآن است، خب و جواب قانع‌‌کننده هم دریافت می‌کردند، پس محور استدلال این است که اگر این کتاب، کلام خدا نبود, اختلاف می‌داشت.
ملازمه عدم اختلاف در قرآن با کلام الهی بودن آن
بیان تلازم چیست? بیان تلازم این است که هیچ کسی از جهل و سهو و نسیان مصون نیست. اگر یک نفر کتابی را در طول چند سال, چون خود این کتاب بیست سال یا 23 سال طول کشید و این آیه گرچه در پایان قرآن نازل نشد، ولی بخش مهمّی از قرآن نازل شده بود و این در مدینه نازل شد. این کتاب در حالات گوناگون است یعنی رسول خدا در کمال ضعف که بود, آیاتی بر او نازل می‌شد، الآن که در کمال قدرت هست آیاتی بر او نازل شد این آیات کمال ضعف و کمال قدرت, هر دو یک پیام مشترکی دارند، اگر این کتاب، کتاب الهی نبود حتماً بعضی از آیاتش با آیات دیگر ناهماهنگ بود. انسان گاهی مطلب یادش نیست یا در طول ده سال یا بیش از ده سال سخنهایش پخته‌تر می‌شود، مطلب تازه‌تر را درک می‌کند, مطلب بعدی عمیق‌تر از مطلق قبلی است یا مطلب قبلی را ابطال می‌کند, مطلب جدیدی ارائه می‌کند.
هیچ کدام از این کارها که نشانهٴ تألیف بشری است در قرآن کریم نیست. نه آن طوری است که آیاتی که بعدها نازل شده عمیق‌تر و پخته‌تر از آیاتی باشد که در اوایل نازل شد. نه آیاتی است که نشانهٴ تکامل خود حضرت را برساند. نه آیاتی است که نشانهٴ سهو و نسیان در بعضی از مطالب گذشته باشد، نه آیاتی است که پرده از جهل آیهٴ دیگر بردارد, جهل و سهو و نسیان و تحوّل و تکامل و امثال‌ذلک در هیچ‌ جای قرآن دیده نمی‌شود, چون همه اینها نزد خداست که ﴿هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ﴾, آنکه به ﴿بِکُلِّ شَی‏ءٍ عَلِیمٌ﴾ است ﴿وَمَا کَانَ رَبُّکَ نَسِیّاً﴾ آ‌ن خدا این کلمات را تنظیم می‌کند, بشر تنظیم نمی‌کند تا ما بگوییم در طیّ این سالها علوم بهتر و بالاتری نصیبش شد, لذا حرفهایی که مثلاً بعد از ده سال گفت پخته‌تر از حرفهایی است که در اول گفته است, این طور نیست. همان معارف عمیقی که در آیات سُوَر مکّی مشهود است، همان معارف بلند در آیات سوَر مَدنی مشهود است. تحدّی هم به همان سُوَری بود که در مکه نازل شده است در مکه خیلی تحدّی شد، پس براساس این تلازم مقدم و تالی و بطلان تالی, این قیاس استثنایی شکل می‌گیرد که ﴿لَوْ کَانَ مِنْ عِندِ غَیْرِ اللّهِ﴾ این مقدم، ﴿لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلاَفاً کَثِیراً﴾ این تالی، لکن اختلاف نیست برای اینکه صدر و ذیل آیات, مبیّن است. چه اینکه در کلمات حضرت امیر آمده است, قرآن «یُصَدِّقُ بعضُه بَعضا» یا قرآن «یَنطِقُ بعضُه ببعض» «لکن التالی باطل فالمقدم مثله» آن وقت این حربه را هم از دست منافقین می‌گیرد که بگویند این کلمات ـ معاذ الله ـ کلمات رسول است، نه کلمات‌الله, این یک حجّت مستقلی است بر اینکه این وحی است و تحدّی هم به همراه او هست.
«و الحمد لله ربّ العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 30:29

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی