display result search
منو
تفسیر آیات 78 و 79 سوره نساء _ بخش دوم

تفسیر آیات 78 و 79 سوره نساء _ بخش دوم

  • 1 تعداد قطعات
  • 35 دقیقه مدت قطعه
  • 121 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 78 و 79 سوره نساء _ بخش دوم"
- مقام تشریعی و تکوینی حسنه و سیئه
- نظام احسن جهان در فرهنگ قرآن
- مبارزه اسلام با خرافات و خوش‌باوری‌ها

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿أَیْنَما تَکُونُوا یُدْرِککُّمُ الْمَوْتُ وَلَوْ کُنتُمْ فِی بُرُوجٍ مُشَیَّدَةٍ وَإِن تُصِبْهُمْ حَسَنَةٌ یَقُولُوا هذِهِ مِنْ عِندِ اللّهِ وَإِن تُصِبْهُمْ سَیِّئَةٌ یَقُولُوا هذِهِ مِن عِندِکَ قُلْ کُلٌّ مِنْ عِندِ اللّهِ فَمَالِ هؤُلاَءِ الْقَوْمِ لاَ یَکَادُونَ یَفْقَهُونَ حَدِیثاً ﴿78﴾ مَا أَصَابَکَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللّهِ وَمَا أَصَابَکَ مِن سَیِّئَةٍ فَمِن نَفْسِکَ وَأَرْسَلْنَاکَ لِلنَّاسِ رَسُولاً وَکَفَی بِاللّهِ شَهِیداً ﴿79﴾

مقام تشریعی و تکوینی حسنه و سیئه
دربارهٴ حَسنه و سیّئه، دو مقام محلّ بحث است. مقام اول، مقام تشریع است و مقام دوم مقام تکوین.
در مقام اول که ناظر به بحث تشریع است، ذات اقدس الهی جز به نیکی و عدل و احسان، به چیزی امر نکرد و امر نمی‌کند؛ هم با زبان اثبات فرمود: ﴿إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ وَإِیتَاءِ ذِی الْقُرْبَی﴾ هم به لسان نهی فرمود: ﴿وَیَنْهَی عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنکَرِ وَالْبَغْیِ یَعِظُکُمْ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ﴾ و در موارد دیگر، نظیر سورهٴ «اعراف» فرمود: ﴿إِنَّ اللّهَ لاَ یَأْمُرُ بِالْفَحْشَاءِ﴾ در آیهٴ 28 سورهٴ «اعراف» این‌چنین است ﴿وَإِذَا فَعَلُوا فَاحِشَةً قَالُوا وَجَدْنَا عَلَیْهَا آبَاءَنَا وَاللّهُ أَمَرَنَا بِهَا قُلْ إِنَّ اللّهَ لاَ یَأْمُرُ بِالْفَحْشَاءِ أَتَقُولُونَ عَلَی اللّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ﴾. چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» بعد از شمارش بسیاری از گناهان، در آیهٴ 38 سورهٴ «اسراء» می‌فرماید: ﴿کُلُّ ذلِکَ کَانَ سَیِّئُهُ عِندَ رَبِّکَ مَکْرُوهاً﴾.
خب، پس هر چه سِیّء و حرام است هم مَنهی است، هم مکروه خداست، کراهت تشریعی و نهی تشریعی. چون اگر این کراهت، تکوینی باشد، معصیت‌پذیر نیست. ممکن نیست تکویناً خدا چیزی را نخواهد و آ‌ن چیز در خارج واقع بشود یا ممکن نیست تکویناً خدا از چیزی نهی بکند و آن چیز در خارج واقع بشود وگرنه ذات اقدس الهی مغلوب عصیان عاصیان خواهد بود، پس در نظام تشریع، آنچه محور امر است، حَسنه است و سیّئه مورد نهی و بُغض و کراهت الهی است.

مقام تکوینی حسنه و سیئه
اما در مقام ثانی بحث که محور تکوین باشد. بحث مبسوطی را سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) در کتاب شریف المیزان دارند، در حدود پنج، شش صفحه است . این پنج، شش صفحه را حتماً مطالعه بفرمایید و بحث کنید. این قسمتهای المیزان در حدّ کفایه و مکاسب نیست که با یکی، دو بار استاد دیدن حل بشود. هرگز این را به حدّ کفایه نسنجید یا در حدّ مکاسب نسنجید، بسیار عمیق است، بسیاری از بحثهای کتاب شریف المیزان فوق این فکرهای عادی است.
به هر حال این پنج، شش صفحه را حتماً به دقّت مطالعه بفرمایید، بعد مباحثه بکنید، ببینید که ایشان نظر شریفشان چیست، خلاصه فرمایشاتشان این است. می‌فرمایند که حَسنه و سیّئه یا حُسن و قبح اول، از نظام تکوینی گرفته شد. اگر چیزی معتدل باشد، ساختار درونی‌اش هماهنگ باشد به هدف، نائل بشود، کمبودی در متن او نباشد، این می‌شود حَسنه و حَسن و خوب و اگر چیزی آفت‌زده بشود، نقصی از درون یا از بیرون بر او تحمیل بشود، آن نظام‌واری درونی را از دست بدهد در نتیجه، به هدف نرسد، این می‌شود سییّ، بد و خوب در نظام تکوین همین است. چه اینکه ظلم و عدل هم در نظام تکوین همین است. آن درختی که بارور است، تناور است، رشد می‌کند، میوه می‌دهد، آفتی ندارد، درختی است عادل یعنی معتدل. آن درختی که آفت‌زده است، کم‌ثمر است، درختی است ظالم یعنی بی‌ثمر، چون نظام درونی‌اش معتدل نیست. اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «کهف» فرمود دو باغ برای کسی بود که هیچ‌کدام از این درختهای این باغها ظالم نبودند: ﴿وَلَمْ تَظْلِم مِنْهُ شَیئاً﴾ از همین قبیل است یعنی هیچ‌کدام از این درختها، ظالم نبودند، همه‌شان عادل بودند یعنی معتدل بودند یعنی نظام‌واری درونی‌شان تأمین بود، به هدف رسیدند؛ هم ساختار درونی‌شان متشکّل بود و هم میلشان به هدف میسّر بود، فرمود: ﴿کِلْتَا الْجَنَّتَیْنِ آتَتْ أُکُلَهَا وَلَمْ تَظْلِم مِنْهُ شَیئاً﴾ یعنی هر دو جنّت و هر دو باغ، اُکل خود را دادند. «اُکل» یعنی خوراکی، یعنی میوه، نه یعنی «أکل». فرمود هر دو باغ، اُکل خود؛ میوه و خوراکی خود را دادند ﴿وَلَمْ تَظْلِم مِنْهُ شَیئاً﴾؛ هیچ‌کدام از این دو باغ، ظالم نبودند.
این ظلم و عدل در نظام تکوینی همین است که اشاره شد. به همین معنا هم حُسن و قُبح و حَسن وسیّی و امثال‌‌ذلک است که این، در نظام آفرینش است.
از نظام آفرینش، به مسائل اعتباری سرایت کرده است. اگر بعضی از کارها مطابق با قانون بود، می‌شود حَسنه، بعضی از کارها مطابق با قانون نبود، می‌شود سیّئه. سیّئه و حَسنه که همان حلال و حرام و مانند آن است یعنی کار، طوری است که با نظام قانون‌مند هماهنگ است، می‌شود حَسنه، اگر کار با آن نظام قانون‌مند هماهنگ نبود، می‌شود سیّئه. این حَسنه و سیّئه که در نظام طبیعت و تکوین است، از او گرفته شد به نظام اعتبار و شریعت اسناد داده شد، این‌هم دو مطلب.

اضافی و نسبی بودن حسنه و سیئه در نظام آفرینش
مطلب سوم آن است که حوادثی که به انسان می‌رسد، اگر به حال انسان، ملایم باشد و گوارا باشد از او حَسنه انتزاع می‌شود، اگر به حال انسان، ناگوار باشد از او سیّئه انتزاع می‌شود. قهراً سیّئه و حَسنه از این جهت، اضافی و نسبی خواهد بود.
همین قصاص که برای جانی و قاتل سیّئه محسوب می‌شود، برای اولیای دَم حَسنه خواهد بود. همان عذابهایی که خداوند بر کافران مسلّط می‌کرد که ﴿سَخَّرَهَا عَلَیْهِمْ سَبْعَ لَیَالٍ وَثَمَانِیَةَ أَیَّامٍ﴾ برای کافران، سیّئه محسوب می‌شد، نسبت به مؤمنانِ محروم، حَسنه تلقّی می‌شد و مانند آن.
حَسنه و سیّئه از این جهت می‌شود امر نسبی، پس اصل حُسن و قبح یا حَسنه و سیّئه در نظام آفرینش بود، بعد به مسائل اعتباری سرایت کرد، بعد هم دربارهٴ حوادث، به نسبت افراد، حَسنه و سیّئه فرق می‌کند، این سه مطلب.

نظام احسن جهان در فرهنگ قرآن
نظر شریف قرآن کریم این است که آنچه در جهان، هست زیباست و هیچ نقصی در سراسر جهان نیست. این مطلب، از سه طایفه آیات وقتی کنار هم قرار بگیرند، استنباط می‌شود.
طایفهٴ اُولیٰ، آیاتی‌اند که دلالت می‌کنند هر چه شیء است مخلوق خداست؛ ممکن نیست چیزی مصداق شیء باشد ولی مخلوق خدا نباشد: «کلّ ما سبق علیه أنه شیء، فهو مخلوق الله سبحانه و تعالی»، برای اینکه فرمود: ﴿اللَّهُ خَالِقُ کُلِّ شَیْ‏ءٍ﴾ ؛ در سورهٴ مبارکهٴ «زمر» این مضمون هست که هر چه مصداق شیء است مخلوق خداست که شیئیّت با مخلوقیّت می‌شود مساوی: ﴿اللَّهُ خَالِقُ کُلِّ شَیْ‏ءٍ﴾ این طایفهٴ اُولیٰ.
طایفه ثانیه، آیاتی است که دلالت می‌کند هر چه را که خدا آفرید براساس اندازه و هندسه و نظم آفرید که در آیه دوم سورهٴ «فرقان» فرمود: خداوند کلّ شیء را خلق کرد ﴿فَقَدَّرَهُ تَقْدِیراً﴾؛ برای هر چیزی یک قدر و اندازه و حسابی قرار داد. این هندسه معرّب اَندزه و مخفّف اندازه است. در بعضی از نصوص و روایات ما کلمهٴ هندسه بر کارِ خدا اطلاق شده است که خداوند هندسهٴ عالم را تنظیم کرده است . هندسه یعنی اَندزه، مخفّف اندازه است، این همان تقدیر است یعنی هر چیزی با اندازهٴ مشخص خلق شده است، این طایفهٴ ثانیه.
طایفهٴ ثالثه آن است که این اندازه، زیباست یعنی هر چیزی را به آن اندازه‌ای که معتدل باشد و مایه زیبایی او باشد خلق کرد و آن این است که فرمود: ﴿الَّذِی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْ‏ءٍ خَلَقَهُ﴾ ، این ﴿أَحْسَنَ کُلَّ شَیْ‏ءٍ خَلَقَهُ﴾ کبراست برای آن طایفهٴ اُولیٰ. طایفهٴ اُولیٰ فرمود: «کلّ شیء فهو مخلوق لله سبحانه و تعالی» که ﴿اللَّهُ خَالِقُ کُلِّ شَیْ‏ءٍ﴾ این صغرا. کبرا این است که «کلّ ما خلقه الله فقد أحسنه»؛ هر چه را که خدا آفرید زیبا آفرید ﴿الَّذِی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْ‏ءٍ خَلَقَهُ﴾ این غیر از آن آیه سورهٴ «طٰه» است که ﴿رَبُّنَا الَّذِی أَعْطَی کُلَّ شَیْ‏ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَی﴾. آن آیه پنجاه سورهٴ «طٰه» می‌گوید خدا هر چیزی را با نظام درونی‌اش آفرید، بعد او را برای نِیل به هدف نهایی رهبری کرد؛ هم مجهّز کرد، هم راه نشان داد، هم هدف. وقتی درباریان فرعون از وجود مبارک موسی و هارون(علیهما السلام) سؤال کردند که خدای شما کیست? موسای کلیم فرمود: ﴿رَبُّنَا الَّذِی أَعْطَی کُلَّ شَیْ‏ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَی﴾ این آیه کوچک، سه نظام را تفهیم می‌کند: هم نظام فاعلی را که مبدأ پیدایش همه خداست؛ هم نظام درونی را که هر چیزی را خدا قانونمند خلق کرد، آنچه شایستهٴ هستی هر چیزی بود به او داد، این‌‌چنین نیست که موجودی را خلق کرده باشد و او را مجهّز نکرده باشد «از شیر حمله خوش بُوَد و از غزال رَم» به هر چیزی که لایق بود،آنچه را که باید به او می‌داد، داد: ﴿رَبُّنَا الَّذِی أَعْطَی کُلَّ شَیْ‏ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَی﴾ یعنی برای او هدفی مشخص کرد (یک)، راهی را معیّن کرد (دو)، او را وسیلهٴ پیمودن این راه داد (سه) و رهبری کرد و رساند (چهار) که ﴿قَدَّرَ فَهَدَی﴾ اگر در سورهٴ مبارکهٴ «اعلیٰ» آمده است ﴿وَالَّذِی قَدَّرَ فَهَدَی﴾ ، این جمع‌بندی شدهٴ آن معارف سورهٴ «طٰه» است.
خب، پس ﴿رَبُّنَا الَّذِی أَعْطَی کُلَّ شَیْ‏ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَی﴾ غیر از ﴿الَّذِی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْ‏ءٍ خَلَقَهُ﴾ است که محلّ بحث است. این ﴿الَّذِی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْ‏ءٍ خَلَقَهُ﴾ کبرای آن صغراست. صغرا این است که ﴿اللَّهُ خَالِقُ کُلِّ شَیْ‏ءٍ﴾ کبرا این است که هر چه را که خدا آفرید، زیبا آفرید: ﴿الَّذِی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْ‏ءٍ خَلَقَهُ﴾ براساس این معیار، سراسر جهان زیباست و هیچ چیزی نیست که آیت و نشانهٴ خدا نباشد؛ هر چیزی در جای خود زیباست. لذا سورهٴ مبارکهٴ «الرحمن» که به عنوان عروس قرآن است، نعمتهای الهی را می‌شمارد و از جنّ و انس اقرار می‌گیرد. در حین شمارش نعمتها از جهنّم سخن به میان می‌آورد: ﴿هذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِی یُکَذِّبُ بِهَا الْمُجْرِمُونَ ٭ یَطُوفُونَ بَیْنَهَا وَبَیْنَ حَمِیمٍ آنٍ ٭ فَبِأَیِّ آلاَءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ﴾ وقتی با چشم مهندِس انسان عالم را می‌بیند، هم بهشت زیباست، هم جهنم زیباست. جهنم به قدری زیباست که ما بعد از مرگ، زیبایی او را می‌فهمیم. بسیاری از ماها از ترس جهنّم، خودمان را تباه نکردیم و نمی‌کنیم ـ ان‌شاءالله ـ و اگر جهنّم نبود، ما اطاعت نمی‌کردیم، آن‌گاه به کمال انسانی نمی‌رسیدیم، در قیامت به صورت یک حیوان محشور می‌شدیم.

قرآن و بیان نظام احسن حاکم بر هستی
خب، پس آنچه را که قرآن بیان می‌کند این است که «کل ما صدق علیه أنّه شیءٌ، فهو مخلوق الله سبحانه و تعالی» این یک مقدمه، «وکلّ ما هو مخلوقٌ لله سبحانه و تعالیٰ، فهو حَسنٌ» این دو مقدمه، پس «کلّ ما صَدق علیه أنّه شیءٌ، فهو حَسنٌ» این نتیجه صغرا و کبرا که از دو طایفه آیه اُولیٰ و ثالثه استفاده شد. لذا قرآن کریم حسنات را مستقیماً به خدای سبحان اسناد می‌دهد.

نسبی بودن خیر و شرّ در نظام خلقت
اما سیّئه، سیّئه یک امر نسبی است یعنی همین جهنّم که بد است برای تبهکاران بد است وگرنه برای نیکوکاران، رحمت بود، چون او باعث شد که عده‌ای از ترس او تن به گناه ندهند و انسانیّتشان را حفظ بکنند. اگر جهنّم نبود، خیلیها دست به گناه می‌زدند و به صورت ﴿کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ درمی‌آمدند. همان طوری که بهشت، وجودش در نظام الهی زیباست، جهنم هم وجودش در نظام الهی زیباست. لذا ذات اقدس الهی بهشت را با آن اوصاف می‌ستاید، بعد در قبال تک‌تک اینها می‌فرماید: ﴿فَبِأَیِّ آلاَءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ﴾ از جهنم هم که سخن به میان می‌آورد ﴿یَطُوفُونَ بَیْنَهَا وَبَیْنَ حَمِیمٍ آنٍ﴾ می‌فرماید: ﴿فَبِأَیِّ آلاَءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ﴾ . همه اینها ذکر نعمهای الهی است، پس اگر چیزی سیّئه شد یک امر نسبی است نه نفسی. حَسنه هم نفسی است هم نسبی ولی سیّئه نفسی نیست نسبی است؛ هر چیزی در جای خود خوب است. مثل قصاص، قصاص در جای خود برای تأمین حیات جامعه چیز بسیار خوبی است، قانونی است عدل (یک)، برای اولیای مقتول تشفّی است و خوب است (دو)، برای قاتل بد است این (سه). اگر هم قاتل به حدّ الهی تن در بدهد، برای اینکه از عذاب قیامت نجات پیدا کند او را هم چیز خوبی می‌داند. مثل اینکه در صدر اسلام وقتی حدود، برای بعضی جاری می‌شد، اینها خدا را شکر می‌کردند.

ریشهٴ خیرات و سیئات
بنابراین آنچه را که مصداق شیء است، حَسنه است و همین حوادث، نسبت به بعضی از افراد، ناگوار است از او سیّئه انتزاع می‌شود و این‌هم به سوء اختیار خود اینهاست. لذا قرآن کریم هر جا سخن از نعمت و حَسنه است، به خودش نسبت می‌دهد و هر جا سیّئه هست، می‌فرماید: ﴿بِمَا قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ﴾ ، ﴿بِمَا کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ﴾ و امثال‌ذلک است. این سیّئه، مثل قصاص یک حُکم تأدیبی است که برای تبهکاران تنظیم می‌شود. تعدّیب متجاوز، عدل است، اینکه بد نیست. اینکه گفته شد ﴿جَزاءُ سَیِّئَةٍ سَیِّئَةٌ مِثْلُهَا﴾ از باب مشاکله است وگرنه ذات اقدس الهی، جز نیکی و زیبایی کاری ندارد، برای این شخص تبهکار سیّئه است وگرنه کارِ تنبیهی خدا عدل است.

نحوه انتساب حسنات به خداوند
اما حَسناتی را که انسان انجام می‌دهد، قرآن کریم می‌فرماید که آن الهامی که از درون سرمایهٴ شماست، آن کار خداست که ﴿وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا ٭ فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾ این (یک). عدلی که به وسیلهٴ او عبادت کردید فیض خاصّ خداست که هِبه الهی است به شما داد این (دو). شریعتی که کارتان را براساس آن شریعت انجام دادید، لطف خدا بود به وسیله انبیا به شما فهماند این (سه). لذا هرگز خودستا باشید ﴿لَوْلاَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَرَحْمَتُهُ مَا زَکَی مِنکُم مِن أَحَدٍ أَبَداً﴾ ؛ اگر لطف الهی نبود، هیچ‌کدام اهل تهذیب روح و تزکیه نفس نبودید.
فتحصّل که در مقام اول، حُکم روشن است یعنی خدا هرگز به سیّئه و فحشا امر نکرد [بلکه] به حَسنه امر می‌کند. در مقام ثانی آنچه فعل خداست، زیباست و آنچه را که شیء بر او صادق است، مخلوق خداست. این مخلوق، فی نفسه حَسن و زیباست (یک)، نسبت به غیر هم حَسن است و زیباست (دو)، بعضی از مخلوقها فی نفسه حَسن‌اند و نسبت به بعضی از امور دیگر هم حَسن‌اند نسبت به بعضی از اشیاء یا اشخاص، سیّئه‌اند و این سیّئه که امر نسبی است، به سوء عمل خود انسانهاست. لذا می‌فرماید ﴿وَإِن تُصِبْهُمْ سَیِّئَةٌ بِمَا قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ﴾ رحمت را مشروط نمی‌کند ولی سیّئه را مشروط می‌کند. این تقابل نشان می‌دهد که سیّئه ﴿من عند الله﴾ است، «من الله» نیست.
پرسش:...
پاسخ: اما «من الله» نیست «ما اصابکم من سیّئة فمن نفسک» که در بحث دیروز اشاره شد.
مثلاً آیه 48 سورهٴ «شوریٰ» این است ﴿وَإِنَّا إِذَا أَذَقْنَا الْإِنسَانَ مِنَّا رَحْمَةً فَرِحَ بِهَا وَإِن تُصِبْهُمْ سَیِّئَةٌ بِمَا قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ فَإِنَّ الْإِنسَانَ کَفُورٌ﴾ درباره رحمت نمی‌فرماید چون او استحقاق داشت، ما به او رحمت دادیم. در یکی از بیانات نورانی امام سجاد(سلام الله علیه) در صحیفهٴ‌سجادیه این است «مِنَّتُکَ ابْتِدَاءٌ» ؛ خدایا نعمتها و منّتهای تو ابتدایی است، نه اینکه ما استحقاق داشتیم، به ما پاداش دادی «وَمِنَّتُکَ ابْتِدَاءٌ» مسبوق به استحقاق نیست.
اما در همین آیه فرمود: ﴿وَإِنَّا إِذَا أَذَقْنَا الْإِنسَانَ مِنَّا رَحْمَةً فَرِحَ بِهَا﴾ اما ﴿وَإِن تُصِبْهُمْ سَیِّئَةٌ بِمَا قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ فَإِنَّ الْإِنسَانَ کَفُورٌ﴾. چه اینکه مشابه این مضمون، در سورهٴ مبارکهٴ «زمر» به این صورت آمده است آیه 51 سورهٴ «زمر» این است ﴿فَأَصَابَهُمْ سَیِّئاتُ مَا کَسَبُوا﴾ یعنی محصول کسب اینها که بد بود به صورت سیّئه، دامنگیر اینها شده است.
در سورهٴ «سجده» آیه هفتم، آن کبرای کلی را بیان کرد، فرمود: ﴿الَّذِی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْ‏ءٍ خَلَقَهُ وَبَدَأَ خَلْقَ الْإِنسَانِ مِن طِینٍ﴾. در آیه 36 سورهٴ «روم» سیّئه را به کسب مردم اسناد می‌دهد، فرمود: ﴿وَإِذَا أَذَقْنَا النَّاسَ رَحْمَةً فَرِحُوا بِهَا وَإِن تُصِبْهُمْ سَیِّئَةٌ بِمَا قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ إِذَا هُمْ یَقْنَطُونَ﴾. چه اینکه در آیه دوم سورهٴ «فرقان» فرمود: ﴿الَّذِی لَهُ مُلْکُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلَمْ یَتَّخِذْ وَلَداً وَلَمْ یَکُن لَهُ شَرِیکٌ فِی الْمُلْکِ وَخَلَقَ کُلَّ شَیْ‏ءٍ فَقَدَّرَهُ تَقْدِیراً﴾؛ هر چیزی را به اندازه آفرید، اصل کلی را هم که در آیه هفت سورهٴ «سجده» بیان کرد، این اندازه زیباست.
بنابراین حَسنه و سیّئه، تقسیمش مشخص است که حَسنه هم ﴿من عند الله﴾ هست، هم «من الله»، سیّئه ﴿من عند الله﴾ هست ولی «من الله» نیست.

تحلیل طرفداران اخلاق غربی به عدل و ظلم
اما درباره این قوانین اعتباری آیا عدل و ظلم هم امر نسبی است که بعضی از طرفداران تفکّر اخلاق غربی می‌پندارند یا اینها یک امر واقعی است? عدل و ظلم، از آن جهت که برای تهذیب انسانهاست و فطرت انسانها ثابت است که ﴿لاَ تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ﴾ این فطرت، ثابت است، قوانین عادلانه که به سود فطرت انسانی است ثابت خواهد بود. عدل همیشه خوب است و ظلم همیشه بد است؛ هرگز نمی‌شود گفت که در بعضی از کشورها، عدل بد است و ظلم خوب است. آنها مفهوم را با مصداق اشتباه کردند؛ بعضی از چیزها را عدل می‌دانند، بعضی از چیزها را عدل نمی‌دانند، نه اینکه عدل «فی نفسه» در بعضی از جاها خوب باشد، در بعضی از جاها بد یا ظلم «فی نفسه» در بعضی از موارد خوب باشد، در بعضی از موارد بد. ظلم همه‌جا بد است و عدل همه‌جا خوب است؛ منتها در تطبیق ظلم و عدل بر مصادیق، بین صاحب‌نظران اختلاف هست.

مبارزه اسلام با خرافات و خوش‌باوری‌ها
مطلب دیگر آن است که عده‌ای در اثر همان تفکّر جاهلی به تطیّر و تشئّم و بدقدمی عادت کرده بودند. عده‌ای هم زودباوران و خوش‌باورانی بودند که هر حادثه‌ای را به حساب کرامت و اعجاز می‌آوردند. اسلام از آن جهت که دین عقل و علم است، هم با خرافات دشمنهای بداندیش مبارزه کرد، هم با پندارهای خوش‌باوران و زودباوران دوست مبارزه کرد.
نقل کردند رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) پسری داشت به نام ابراهیم. روزی که ابراهیمِ پسر رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) درگذشت، آن روز آفتاب منکسِف شد. عده‌ای از دوستان زودباور گفتند مرگ پسر پیغمبر در آسمانها اثر گذاشت و مایه انکساف آفتاب و خورشیدگرفتگی شد. نقل کردند رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: «إنّ الشمس والقمر آیتان مِن آیات الله یَجریانِ بأمره مطیعانِ له لا یَنکسفانِ لِموت أحد» ؛ فرمود شمس و قمر دو مخلوق و دو نشانه از نشانه‌های الهی‌اند. پسر من طبق جریان عادی مُرد و آفتاب هم طبق جریان ریاضی گرفت، هیچ ارتباطی بین مرگ پسر من و انکساف شمس نیست، شما عالمانه بیندیشید. این‌‌چنین نبود که از ضعف درکِ دوستان زودباور ـ معاذ الله ـ سوء استفاده کند، چون کسی که هادی علم است، عالمانه و عاقلانه سخن می‌گوید.
«و الحمد لله ربّ العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 35:28

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی