- 576
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 77 و 78 سوره نساء
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 77 و 78 سوره نساء"
- تناسب امتحانات الهی با شرایط هر شخص
- ادوار مختلف مسلمین و امتحان مربوط به هر دوره
- ذکر فلسفه قصه ضمن بیان آن از لطایف قرآن
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿أَلَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ قِیلَ لَهُمْ کُفُّوا أَیْدِیَکُمْ وَأَقِیمُوا الصَّلاَةَ وَآتُوا الزَّکَاةَ فَلَمَّا کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقِتَالُ إِذَا فَرِیقٌ مِنْهُمْ یَخْشَوْنَ النَّاسَ کَخَشْیَةِ اللّهِ أَوْ أَشَدَّ خَشْیَةً وَقَالُوا رَبَّنَا لِمَ کَتَبْتَ عَلَیْنَا الْقِتَالَ لَوْلا أَخَّرْتَنَا إِلَی أَجَلٍ قَرِیبٍ قُلْ مَتَاعُ الدُّنْیَا قَلِیلٌ وَالآخِرَةُ خَیْرٌ لِمَنِ اتَّقَی وَلاَ تُظْلَمُونَ فَتِیلاً ﴿77﴾ أَیْنََما تَکُونُوا یُدْرِککُّمُ الْمَوْتُ وَلَوْ کُنتُمْ فِی بُرُوجٍ مُشَیَّدَةٍ... ﴿78﴾
تناسب امتحانات الهی با شرایط هر شخص
خداوند، هر کسی را با شرایط خاصّی که دارد امتحان میکند. مؤمنین در صدر اسلام، امتحانشان به صبر بود. بعد از تأسیس حکومت اسلامی، امتحانشان به جهاد و دفاع بود. بعد از پیروزی، امتحانشان به قدرت و جاه بود در این سه دورهٴ تاریخی، مسلمین امتحان دادند.
ادوار مختلف مسلمین و امتحان مربوط به هر دوره
آن مقطع اول که دوران رنجِ قبل از هجرت بود، دوران صبر بود؛ باید صبر میکردند، رنجها را تحمل میکردند. عدهای در آن دوران موفق شدند و عدهای ناکام ماندند، این ناظر به دورهٴ اول.
دورهٴ دوم که تأسیس حکومت بود و تشکیل جنگ و تحصیل پیروزی مهمترین امتحان، امتحان جهاد و دفاع بود. در این دوره و مقطع دوم بعضی موفق شدند، بعضی ناکام ماندند. وقتی جهاد به ثمر رسید و حکومت اسلامی کاملاً پیروز شد و ﴿یَدْخُلُونَ فِی دِینِ اللَّهِ أَفْوَاجاً﴾ جلوه کرد، نوبت امتحان به مقام و جاه رسید. بعضی در این مقطع پیروز شدند، بعضی ناکام ماندند. آنها که تا آخرین لحظه ماندند کماند یعنی در مقطع قبل از هجرت، صبر و بردباری را بپذیرند و در مقطع صبر موفق باشند. بعد از هجرت، در دوران جهاد و دفاع موفق باشند و از جبهه فاصله نگیرند. در دروان پیروزی با امتحان به جاه و مال موفق باشند نه جاه، آنها را از جا درببرد، نه مال، اینها بسیار کماند. نظیر همان جریانهایی که در بنیاسرائیل اتفاق افتاد که در هر مقطع و دورانی امتحان میشدند تا آن اواخر یک گروه کَمی ماندند.
درباره مسائل مالی، ذات اقدس الهی افرادی را امتحان کرده است. فرمود: مگر نمیبینید که عدهای از خدا مال خواستند، وقتی خدا به آنها مال داد به عهدشان وفا نکردند: ﴿وَمِنْهُمْ مَنْ عَاهَدَ اللّهَ لَئِنْ آتَانَا مِن فَضْلِهِ لَنَصَّدَّقَنَّ وَلَنَکُونَنَّ مِنَ الْصَّالِحِینَ ٭ فَلَمَّا آتَاهُم مِن فَضْلِهِ بَخِلُوا بِهِ وَتَوَلَّوا وَهُمْ مُعْرِضُونَ﴾ ؛ فرمود بعضیها با خدا تعهّد کردند که اگر امکان مالی پیدا کنند اهل جود و سخا باشند. وقتی خداوند به اینها مال عطا کرد به جای سَخا، بُخل ورزیدند، این دربارهٴ مسائل اقتصادی و مالی.
دربارهٴ مسائل سیاسی و نظامی آیهٴ 129 سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» شاهد خوبی است. بنیاسرائیل به موسای کلیم(سلام الله علیه) عرض کردند قبل از اینکه تو مدّعی رسالت و نبوّت باشی و ما به تو ایمان بیاوریم، در زحمت بودیم. الآن هم که در رنجیم: ﴿قَالُوا أُوذِینَا مِنْ قَبْلِ أَنْ تَأْتِیَنَا وَمِنْ بَعْدِ مَا جِئْتَنَا﴾، آنگاه موسای کلیم فرمود: ﴿عَسَی رَبُّکُمْ أَنْ یُهْلِکَ عَدُوَّکُمْ وَیَسْتَخْلِفَکُمْ فِی الْأَرْضِ فَیَنْظُرَ کَیْفَ تَعْمَلُونَ﴾؛ فرمود این امید هست که آلفرعون از بین بروند و مستضعفان بنیاسرائیل به جاه و مقام و حکومت برسند، آنگاه خدا نگاه میکند ببیند شما چه میکنید?
این ﴿فَیَنْظُرَ کَیْفَ تَعْمَلُونَ﴾ امتحانِ به جاه و حکومت و قدرت است. چه اینکه مشابه این تعبیر، در سورهٴ مبارکهٴ «یونس» آیه چهارده آمده است که فرمود: ﴿ثُمَّ جَعَلْنَاکُمْ خَلاَئِفَ فِی الْأَرْضِ مِنْ بَعْدِهِمْ لِنَنْظُرَ کَیْفَ تَعْمَلُونَ﴾؛ ما تبهکاران طاغی گذشته را از بین بردیم و شما را خلیفه و جانشین آنها قرار دادیم تا ببینیم چه میکنید. این امتحان جاه، برای دولتمردان همیشگی است، از زمان موسای کلیم گرفته تا ادوار بعدی.
امتحان موجود در آیه 77
آیه محلّ بحث دربارهٴ امتحان جهاد و دفاع است که فرمود: ﴿أَلَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ قِیلَ لَهُمْ کُفُّوا أَیْدِیَکُمْ وَأَقِیمُوا الصَّلاَةَ وَآتُوا الزَّکَاةَ فَلَمَّا کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقِتَالُ إِذَا فَرِیقٌ مِنْهُمْ یَخْشَوْنَ النَّاسَ کَخَشْیَةِ اللّهِ أَوْ أَشَدَّ خَشْیَةً﴾؛ همینها که در زمان رنج، پیشنهاد جهاد میدادند وقتی دستور جهاد نازل شد، اینها از خدا کمتر از خلق خدا میترسیدند این امتحان، این برای مقطع دوم بود.
دربارهٴ مقطع سومِ مسلمین آنچه فراوان است که ذات اقدس الهی مسلمانها را پیروز کرده است و برابر همان آیات سورهٴ «اعراف» و سورهٴ «یونس» اینها را میآزماید این تعبیر گاهی به لفظ مغایب است، گاهی به لفظ متکلّم معالغیر، گاهی میفرماید: ﴿فَیَنْظُرَ﴾ ، گاهی میفرماید: ﴿لَنَنْظُرَ کَیْفَ تَعْمَلُونَ﴾ .
ذکر فلسفه قصه ضمن بیان آن از لطایف قرآن
گاهی هم هشدار میدهد به اینها که به مقام جاه و پیروزی رسیدهاند به اینها هشدار میدهد، میفرماید: ﴿وَسَکَنتُمْ فِی مَسَاکِنِ الَّذِینَ ظَلَمُوا﴾ این تعبیر، خودش آموزنده است به انسانی که به قدرت رسیده است به او بگویند به جای ظالمین نشستهای یعنی مواظب باش ﴿وَسَکَنتُمْ فِی مَسَاکِنِ الَّذِینَ ظَلَمُوا﴾. یک وقت است انسان مستقیماً به کسی میگوید تو به جای ظالم نشستی یعنی هماکنون هم ظالمی. یک وقت میخواهد او را متنبّه کند میفرماید ظالم نیستی ولی قبل از تو ظالمین، اینجا به سر میبردند و در اثر ظلم سقوط کردند، شما به جای ظالمین نشستهای؛ شما اگر ظلم بکنید هم سقوط میکنی چون این یک سنّت، تحویل یا تبدیلپذیر نیست که ﴿وَسَکَنتُمْ فِی مَسَاکِنِ الَّذِینَ ظَلَمُوا﴾.
این از آن لطایف قرآن کریم است که ضمن بیان قصّه، آن فلسفهٴ قصّه را هم ذکر میکند؛ ضمن بیان تاریخ، آن نکته تاریخی را هم گوشزد میکند. پس در همه این مقاطع، قرآن کریم میآزماید. علم هم همین طور است، بعضیها در اوایل امر با خلوصی وارد حوزه میشوند و از خدا میطلبند که عالِم بشوند. وقتی خداوند به آنها علمی مرحمت کرد، حتی کرامتهای علمی مرحمت کرد نظیر بَلعم باعور سر از طغیان درمیآورد. فرمود: ﴿وَاتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ الَّذِی آتَیْنَاهُ آیَاتِنَا فَانْسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطَانُ فَکَانَ مِنَ الْغَاوِینَ﴾ پس گاهی به علم هم میآزماید. البته ذات اقدس الهی درونبین است و از درون افراد اگر فسادی را ببیند، هرگز به آنها پُستهای کلیدی نمیدهد یعنی مقام امامت، رسالت، نبوت هرگز نخواهد داد.
بقیه امتحان است، اگر کشف خلاف بشود هم به جایی آسیب نمیرساند. حالا اگر از عالِمی کشف خلاف شد ـ معاذ الله ـ این مشکل ایجاد نمیکند، اینکه سِمت خاصی از طرف ذات اقدس الهی نداشت، این مورد امتحان خدا بود و نتوانست موفق بشود. ولی درباره انبیا و ائمه(علیهم السلام) این سخن به هیچ وجه راه ندارد. آنها که کلیددار دین خدایاند آنها معصوم و مصون از هر خطاییاند ﴿اللّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسَالَتَهُ﴾ .
خب، پس این امتحان برای همه بود و همگان در معرض امتحاناند. آنچه در صدر اسلام، ادوار سهگانه را پشتسر گذاشت مراحل گوناگون آزمون بود. اوّلین مرحله، مرحلهٴ صبر بود عدهای تحمل کردند، چون با انزوا هم تناسب داشت. مرحلهٴ بعد که مرحلهٴ جهاد است نتوانستند تحمل بکنند، این یک مطلب.
تاثیر انحصاری زبان حال و استعداد در استجابت دعا
پرسش: ...
پاسخ: همین دیگر، گاهی این دعا مستجاب میشود گاهی نمیشود. اگر انسان با زبان استعداد و حال دعا بکند یقیناً مستجاب میشود؛ اما با زبان مَقال دعا بکند ولی با زبان حال و استعداد چیز دیگر طلب بکند، آن طلبِ زبان حال و مَقال مستجاب میشود، نه طلب زبان. حالا اگر کسی دستش رسید به یک همسایهٴ ضعیفی ستم کرد، بعد هم در نمازها گفت خدایا «لا تُسلِّطْ علینا مَن لا یَرحَمْنا» این لساناً میگوید خدایا «لا تُسلِّط علینا مَن لا یرحمُنا» ولی استعداداً و حالاً میگوید: «اللهمّ سلّط علیّ من لا یرحمنی» آدم هر چه از خدا بخواهد با زبان حال و با زبان استعداد، آن مستجاب میشود.
اگر کسی دستش رسید به دیگری که از او ضعیفتر است ستم کرد، بعد هم به خدا عرض کرد که خدایا! ظالم را بر ما مسلّط نکن، این دوتا دعا دارد: یکی دعا به زبان مقال است که این معیار نیست؛ یکی دعا به زبان حال و استعداد است که آن مَناط اجابت است. آن را در قرآن فرمود: ﴿وَآتَاکُم مِن کُلِّ مَا سَأَلْتُمُوهُ﴾، آن موجبهٴ کلیه است، آن را دیگر استثنا نکرده فرمود: ﴿وَآتَاکُم﴾؛ هر چه را که خواستی یعنی هر چه را انسان با زبان حال و استعداد طلب میکند، همان را دریافت میکند.
مراد از «کفّ ایدی» در آیه
این ﴿َکَفَّ أَیْدِیَ﴾ در چند جای قرآن یاد شده است که کنایه از ترک قتال است. در سورهٴ مبارکهٴ «مائده» آیه یازده این است: ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ هَمَّ قَوْمٌ أَن یَبْسُطُوا إِلَیْکُمْ أَیْدِیَهُمْ فَکَفَّ أَیْدِیَهُمْ عَنْکُمْ وَاتَّقُوا اللّهَ وَعَلَی اللّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ﴾؛ فرمود به یاد نعمت حق باشید، عدهای خواستند دستدرازی کنند و خدا دست ایشان را کوتاه کرده است یعنی خواستند بجنگند بر شما مسلّط بشوند، خدا این کار را جلوگیری کرده است. چه اینکه در سورهٴ «فتح» هم مسئلهٴ کفّ ایدی به عنوان قتال و جهاد یاد شده است؛ در سورهٴ «فتح» آیه بیست این است: ﴿وَعَدَکُمُ اللَّهُ مَغَانِمَ کَثِیرَةً تَأْخُذُونَهَا فَعَجَّلَ لَکُمْ هذِهِ وَکَفَّ أَیْدِیَ النَّاسِ عَنکُمْ﴾ یعنی دستِ این مشرکین را از سر شما کوتاه کرده است یعنی جنگی پیش نیامد که آنها پیروز بشوند. چه اینکه در همان سورهٴ «فتح» آیهٴ 24 اینچنین است: ﴿وَهُوَ الَّذِی کَفَّ أَیْدِیَهُمْ عَنکُمْ وَأَیْدِیَکُمْ عَنْهُم بِبَطْنِ مَکَّةَ مِن بَعْدِ أَنْ أَظْفَرَکُمْ عَلَیْهِمْ وَکَانَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیراً﴾ در جریان صلح حُدیبیه که جنگی رُخ نداده است، فرمود این کفّ ایدی است یعنی دستدرازی حاصل نشد نه آنها، نه شما جنگی نکردید. البته شما پیروزمندانه در آن صلح، از عهده برآمدید.
مطلب دیگر آن است که این گروه که میگفتند چرا ما اجازهٴ دفاع نداریم، اینها تنها تقاضای دفاع نمیکردند گاهی شعارهای تند و تیز هم میدادند، چه اینکه این مضمون قبلاً هم اشاره شد. آیه نوزده سورهٴ «احزاب» این است که فرمود: بعضیها هستند که در زمان صلح و آرامش شعار تند و تیز میدهند: ﴿فَإِذَا جَاءَ الْخَوْفُ رَأَیْتَهُمْ یَنظُرُونَ إِلَیْکَ تَدُورُ أَعْیُنُهُمْ کَالَّذِی یُغْشَی عَلَیْهِ مِنَ الْمَوْتِ فَإِذَا ذَهَبَ الْخَوْفُ سَلَقُوکُم﴾ «سَلَق» یعنی تند و تیز ترغیب میکند، تشویق میکند، شعار میدهد، این را میگویند «سَلق» ﴿سَلَقُوکُم بِأَلْسِنَةٍ حِدَادٍ﴾؛ با زبانهای تند و تیز ﴿أَشِحَّةً عَلَی الْخَیْرِ﴾ ؛ خیلی خودشان را خیرخواه و شحیح و علاقهمند و طمّاع به خیر معرّفی میکنند، این همیشه بود.
پس یک عده تنها درباره خودشان میگویند اجازهٴ دفاع بدهید، یک عده دیگران را هم ترغیب میکنند؛ اما وقتی که مسئلهٴ دفاع و جهاد واجب شد هم خودشان کنار میروند، هم دیگران را از صحنه خارج میکنند.
بی ادبی ضمنی گروهی با تعبیر «إلی أجلٍ قریب»
مطلب بعدی آن است که اینکه گفتند: ﴿رَبَّنَا لِمَ کَتَبْتَ عَلَیْنَا الْقِتَالَ لَوْلا أَخَّرْتَنَا إِلَی أَجَلٍ قَرِیبٍ﴾ منظور این نیست که چرا جنگ را بر ما واجب کردی. اجازه بدهید ما یک چند روزی زنده باشیم و بعد از چند روز، جان ما را بگیرید. اینکه گفتند: ﴿إِلَی أَجَلٍ قَرِیبٍ﴾ معنایش این نیست که مثلاً یک هفته مهلت بدهید یا یک ماه مهلت بدهید. این یک هفته مهلت خواستن یا یک ماه مهلت خواستن یا یک ساعت مهلت خواستن، برای کسی است که در حال احتضار است. آن کسی که در حال احتضار است میبیند همه کارها مانده، این هیچ کاری انجام نداده و دست خالی میرود از خدا مهلت میخواهد که یک هفتهای، یک ماهی، یک چند روزی به من مهلت بدهید که من وصیتها را بکنم، دِیْنها را بدهم، مشکلاتم را حل کنم. آن در پایان سورهٴ مبارکهٴ «منافقون» است که فرمود اینها کسانیاند که وقتی مرگ به سراغ اینها آمد، میگویند: ﴿رَبِّ لَوْلاَ أَخَّرْتَنِی إِلَی أَجَلٍ قَرِیبٍ فَأَصَّدَّقَ وَأَکُن مِنَ الصَّالِحِینَ﴾ آیه ده سورهٴ «منافقین» این است که: ﴿وَأَنفِقُوا مِن مَا رَزَقْنَاکُم مِن قَبْلِ أَن یَأْتِیَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ فَیَقُولَ رَبِّ لَوْلاَ أَخَّرْتَنِی إِلَی أَجَلٍ قَرِیبٍ فَأَصَّدَّقَ وَأَکُن مِنَ الصَّالِحِینَ﴾؛ در آنجا یک هفته هم برای آنها غنیمت است، یک ماه هم برای آنها غنیمت است، برای یک آدم متحضری که هیچ کاری نکرده، وصیّتی نکرده و به کسی نگفته من چقدر حقّالله و حقّالناس بر گردن دارم یک شبانهروز هم غنیمت است، لذا تا شد استمهال میکند.
ولی آنچه در این آیه محلّ بحث آمده است که گفتند ﴿لَوْلا أَخَّرْتَنَا إِلَی أَجَلٍ قَرِیبٍ﴾ مثل پایان سورهٴ «منافقون» [یعنی آیه ده سوره «منافقون»] نیست که خدایا یک شبانهروز، یک هفته به ما مهلت بده اینها میخواهند بمانند، در دنیا بمانند؛ منتها یک بیادبی ضمنی هم در این تعبیر نهفته است. پس آنها نخواستند بگویند که خدایا! یک هفته به ما مهلت بده، مثل آن درخواستی که محتضر دارد اینها میخواهند بمانند. آن بیادبی ضمنی این است که خدایا! حالا چند روزی که ما بیشتر دنیا نیستیم ما که ابدی نیستیم، این چند روز بگذار ما راحت باشیم ولو این چند روز، منظور چند سال باشد، چهل سال، سی سال باشد این یک بی ادبی ضمنی هست. خدایا! تو که ما را عمر ابد نمیدهی و ندادی، همین چند روز است دیگر، حالا همین چند روز میخواهی ما را به جبهه به جنگ بفرستی ﴿لَوْلا أَخَّرْتَنَا إِلَی أَجَلٍ قَرِیبٍ﴾.
پس این بیادبی ضمنی را هم قرآن به صورت ظریف ذکر کرده. پس آنها که درخواست اجلِ قریب میکنند در حال احتضار به یک معناست، اینها که در حال سلامتاند و میگویند ﴿إِلَی أَجَلٍ قَرِیبٍ﴾ به معنای دیگر است یعنی به مصداق دیگر است. آنها نمیخواهند بگویند خدایا یک هفته به ما مهلت بده. خب، اینها تا جبهه بروند و جنگ شروع بشود که خب یک هفته است. اینها مدت یک هفته و یک روز و یک شبانهروز و اینها برایشان مطرح نیست [بلکه] منظورش این است که تو که مدّت طولانی به ما نمیدهی، همین چند روز است. حالا این چند روز بگذار ما راحت باشیم، مثل کسی که مهمان خانهٴ کسی است و یک هفته هم میخواهد بماند، میگوید ما یک هفته این چند روزی که بیشتر مهمان شما نیستیم، بگذارید ما راحت باشیم تعبیرشان این است: ﴿لَوْلا أَخَّرْتَنَا إِلَی أَجَلٍ قَرِیبٍ﴾.
پاسخ خداوند به بی ادبی این گروه
آنگاه ذات اقدس الهی در جواب این گروه میفرماید که شما مرگ را میدانید یقینی است؛ اما بعد از مرگ را نمیدانید. شما اگر بدانید دو عالم دارید نه یک عالم یکی دنیاست و دیگری آخرت و آخرت هر چه بخواهید در او هست، این (یک) و حقّ شما هم به اندازهٴ آن بندِ رقیقِ هستهٴ خرما تلف نمیشود، این (دو) اگر این دو مطلب را بدانید، هرگز نمیگویید ما در دنیا بمانیم.
پاسخ اول: اندک بودن متاع دنیا
پس در این جملهٴ ﴿لَوْلا أَخَّرْتَنَا إِلَی أَجَلٍ قَرِیبٍ﴾ که یک بیادبیِ مرموزی نهفته است، پاسخی که ذات اقدس الهی داد دو مطلب است: ﴿قُلْ مَتَاعُ الدُّنْیَا قَلِیلٌ﴾؛ فرمود بر فرض هم ما به شما عمر طولانی بدهیم، اندک است. خودِ دنیا یک متاع کَمی است با همه زرق و برقش، نه شما عمر کوتاه دارید، حالا بر فرض شما هزار سال هم بمانید.
خب، قرآن نمیگوید عمر شما کم است میگوید اصلاً متاع دنیا کم است. حالا بر فرض ده قرن بمانید، مثل نوح(سلام الله علیه) که نُه قرن و نیم مشغول تبلیغ بود، حدّاقل نیم قرن هم قبلاً گذراند تا به مقام رسالت و نبوّت رسید: ﴿فَلَبِثَ فِیهِمْ أَلْفَ سَنَةٍ إِلَّا خَمْسِینَ عَاماً﴾ نه اینکه عمرِ حضرت نوح 950 سال بود، دوران تبلیغش این بود. حالا بر فرض اگر کسی ده قرن هم بماند، باز متاع دنیا کم است نسبت به آخرت: ﴿قُلْ مَتَاعُ الدُّنْیَا قَلِیلٌ وَالآخِرَةُ خَیْرٌ﴾ به همان چهار نکتهای که در بحث دیروز گذشت و نکات فراوانی هم که قرآن کریم اشاره کرده است ﴿وَالآخِرَةُ خَیْرٌ﴾.
خب، همهٴ نعمتها در آخرت هست. اگر شما مطلب اول برای شما حل شد یک مطلب نهفتهٴ حلنشدنی هم در درونتان دارید که آن را هم نگفتید، آن را هم ما بازگو میکنیم. مطلب اول این است که آخرت خیر است، ابدی است و مانند آن.
پاسخ دوم: تلف نشدن هیچ حقّی در محکمه عدل الهی
دوم اینکه شما میترسید ـ معاذ الله ـ در محکمهٴ عدل الهی حقّ شما ضایع بشود، اینکه ﴿وَلاَ تُظْلَمُونَ فَتِیلاً﴾ پس از چه چیزی نگرانید? اگر به اندازهٴ مثقال ذرّه خیری کردید، ضایع نمیشود و اگر به اندازهٴ آن بند رقیق پشت هستهٴ خرما، حقّ کسی ضایع نمیشود پس از چه چیزی نگرانید? هم به «کان» تامّه اشاره کرد، هم به «کان» ناقصه. هم هست، هم حقّ شما به شما میرسد، لذا فرمود: ﴿قُلْ مَتَاعُ الدُّنْیَا قَلِیلٌ وَالآخِرَةُ خَیْرٌ﴾؛ اما ﴿لِمَنِ اتَّقَی﴾.
تطبیق آیه بر جریان امام مجتبی (ع) و سید الشهداء (ع) در برخی روایات
مطلب بعدی آن است که در ضمن این آیه، روایاتی در تفسیر شریف نورالثقلین هست که بر جریان حضرت امام مجتبی(سلام الله علیه) و سیدالشهداء(سلام الله علیه) تطبیق فرمود . البته این تطبیق است، نه تفسیر.
در زمان امام مجتبی(سلام الله علیه) برنامه، برنامهٴ صبر بود. زمان سیدالشهداء(سلام الله علیه) برنامه، برنامهٴ دفاع هست. گروهی که در عصر امام مجتبی(سلام الله علیه) میگفتند پروردگارا! اجازهٴ دفاع به ما بدهید. وقتی سیدالشهداء(سلام الله علیه) قیام کرد و دستور دفاع داده شد، اینها ﴿یَخْشَوْنَ النَّاسَ کَخَشْیَةِ اللّهِ أَوْ أَشَدَّ خَشْیَةً﴾.
روایاتی که به این مضمون، در ذیل این آیه نقل شده است اینها تفسیر آیه نیست اینها تطبیق آیه است، چون این آیات الی یوم القیامه جاری است، قبل از جریان سیدالشهداء و امام مجتبی(علیهما السلام) بود در آن عصر هم بود و در اعصار بعدی هم هست.
بررسی ادّعای نسخ آیه
مطلب بعدی آن است که در همین تفسیر نورالثقلین آمد که آیه ﴿قَاتِلُوا فِی سَبِیلِ اللّهِ الَّذِینَ یُقَاتِلُونَکُمْ﴾ ناسخ این آیه است . اینکه در روایت به عنوان نسخ بیان شد، اصطلاح اصولی مراد نیست [بلکه] همان اصطلاح روایی مراد است یعنی صبر، یک حدّ خاصی دارد. تخصیص خورده زمان صبر، به زمان جهاد و دفاع. اینچنین نیست که آیه جهاد ناسخ آیه صبر باشد، چون هر کدام یک مقطع خاصّی داشتند و در همین آیه محلّ بحث هم اشاره شد فرمود شما دو مقطع داشتید: یکی مقطع صبر؛ یکی مقطع دفاع. اینکه دیگر آیهای نیست که نسخ بشود. اگر آیهای ظاهرش این است که در اسلام جهاد نیست، آیهٴ دیگر دستور جهاد بدهد آنگاه اینها به حسب ظاهر تنافی دارند باید حل کرد و اما اگر خود آیه بفرماید شما دو دوره را پشتسر گذاشتید: یکی دورهٴ صبر، یکی دورهٴ جهاد، دیگر نمیشود گفت آیه ﴿قَاتِلُوا فِی سَبِیلِ اللّهِ الَّذِینَ یُقَاتِلُونَکُمْ﴾ این ناسخ آن است.
پرسش:...
پاسخ: قبل از جهاد صبر بر تحمل اذیت زبانی است و مانند آن. بعد از دستور جهاد، تحمّل شداید جنگ محور صبر است. خودِ آیه دو مقطع را ذکر میکند؛ مثلاً اگر طبیبی بگوید شما در شش ماه اول فلان دارو را مصرف کنید، در شش ماه دوم فلان دارو را. بعد در یک نسخهٴ دیگر بنویسد که فلان دارو را یعنی داروی دوم را مصرف کنید، آیا میتوان گفت که آن نسخهٴ دوم ناسخ نسخهٴ اول است. در حالی که در همان نسخهٴ اول راجع به دو مقطع سخن گفت، این آیه محلّ بحث راجع به دو مقطع حرف دارد دیگر.
فلسفه تشریع جهاد
به هر تقدیر، چون اصل جهاد برای حفظ دین است آنجا که جهاد، مایهٴ از بین رفتن دین باشد تشریع نمیشود. مثل جریان قبل الهجرت از این جهت تشریع نشده است. لذا فرمود که فعلاً مأذون نیستید، بعد از اینکه نظامی تشکیل شد از آن به بعد ﴿أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا﴾ .
حالا این آیه بعد که دربارهٴ اصل مرگ است میفرماید که شما خیال نکنید اگر به جبهه نرفتید میمانید، مرگ حسابی دارد، کتابی دارد، هر جا هم باشید مرگ شما را درک میکند.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
- تناسب امتحانات الهی با شرایط هر شخص
- ادوار مختلف مسلمین و امتحان مربوط به هر دوره
- ذکر فلسفه قصه ضمن بیان آن از لطایف قرآن
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿أَلَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ قِیلَ لَهُمْ کُفُّوا أَیْدِیَکُمْ وَأَقِیمُوا الصَّلاَةَ وَآتُوا الزَّکَاةَ فَلَمَّا کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقِتَالُ إِذَا فَرِیقٌ مِنْهُمْ یَخْشَوْنَ النَّاسَ کَخَشْیَةِ اللّهِ أَوْ أَشَدَّ خَشْیَةً وَقَالُوا رَبَّنَا لِمَ کَتَبْتَ عَلَیْنَا الْقِتَالَ لَوْلا أَخَّرْتَنَا إِلَی أَجَلٍ قَرِیبٍ قُلْ مَتَاعُ الدُّنْیَا قَلِیلٌ وَالآخِرَةُ خَیْرٌ لِمَنِ اتَّقَی وَلاَ تُظْلَمُونَ فَتِیلاً ﴿77﴾ أَیْنََما تَکُونُوا یُدْرِککُّمُ الْمَوْتُ وَلَوْ کُنتُمْ فِی بُرُوجٍ مُشَیَّدَةٍ... ﴿78﴾
تناسب امتحانات الهی با شرایط هر شخص
خداوند، هر کسی را با شرایط خاصّی که دارد امتحان میکند. مؤمنین در صدر اسلام، امتحانشان به صبر بود. بعد از تأسیس حکومت اسلامی، امتحانشان به جهاد و دفاع بود. بعد از پیروزی، امتحانشان به قدرت و جاه بود در این سه دورهٴ تاریخی، مسلمین امتحان دادند.
ادوار مختلف مسلمین و امتحان مربوط به هر دوره
آن مقطع اول که دوران رنجِ قبل از هجرت بود، دوران صبر بود؛ باید صبر میکردند، رنجها را تحمل میکردند. عدهای در آن دوران موفق شدند و عدهای ناکام ماندند، این ناظر به دورهٴ اول.
دورهٴ دوم که تأسیس حکومت بود و تشکیل جنگ و تحصیل پیروزی مهمترین امتحان، امتحان جهاد و دفاع بود. در این دوره و مقطع دوم بعضی موفق شدند، بعضی ناکام ماندند. وقتی جهاد به ثمر رسید و حکومت اسلامی کاملاً پیروز شد و ﴿یَدْخُلُونَ فِی دِینِ اللَّهِ أَفْوَاجاً﴾ جلوه کرد، نوبت امتحان به مقام و جاه رسید. بعضی در این مقطع پیروز شدند، بعضی ناکام ماندند. آنها که تا آخرین لحظه ماندند کماند یعنی در مقطع قبل از هجرت، صبر و بردباری را بپذیرند و در مقطع صبر موفق باشند. بعد از هجرت، در دوران جهاد و دفاع موفق باشند و از جبهه فاصله نگیرند. در دروان پیروزی با امتحان به جاه و مال موفق باشند نه جاه، آنها را از جا درببرد، نه مال، اینها بسیار کماند. نظیر همان جریانهایی که در بنیاسرائیل اتفاق افتاد که در هر مقطع و دورانی امتحان میشدند تا آن اواخر یک گروه کَمی ماندند.
درباره مسائل مالی، ذات اقدس الهی افرادی را امتحان کرده است. فرمود: مگر نمیبینید که عدهای از خدا مال خواستند، وقتی خدا به آنها مال داد به عهدشان وفا نکردند: ﴿وَمِنْهُمْ مَنْ عَاهَدَ اللّهَ لَئِنْ آتَانَا مِن فَضْلِهِ لَنَصَّدَّقَنَّ وَلَنَکُونَنَّ مِنَ الْصَّالِحِینَ ٭ فَلَمَّا آتَاهُم مِن فَضْلِهِ بَخِلُوا بِهِ وَتَوَلَّوا وَهُمْ مُعْرِضُونَ﴾ ؛ فرمود بعضیها با خدا تعهّد کردند که اگر امکان مالی پیدا کنند اهل جود و سخا باشند. وقتی خداوند به اینها مال عطا کرد به جای سَخا، بُخل ورزیدند، این دربارهٴ مسائل اقتصادی و مالی.
دربارهٴ مسائل سیاسی و نظامی آیهٴ 129 سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» شاهد خوبی است. بنیاسرائیل به موسای کلیم(سلام الله علیه) عرض کردند قبل از اینکه تو مدّعی رسالت و نبوّت باشی و ما به تو ایمان بیاوریم، در زحمت بودیم. الآن هم که در رنجیم: ﴿قَالُوا أُوذِینَا مِنْ قَبْلِ أَنْ تَأْتِیَنَا وَمِنْ بَعْدِ مَا جِئْتَنَا﴾، آنگاه موسای کلیم فرمود: ﴿عَسَی رَبُّکُمْ أَنْ یُهْلِکَ عَدُوَّکُمْ وَیَسْتَخْلِفَکُمْ فِی الْأَرْضِ فَیَنْظُرَ کَیْفَ تَعْمَلُونَ﴾؛ فرمود این امید هست که آلفرعون از بین بروند و مستضعفان بنیاسرائیل به جاه و مقام و حکومت برسند، آنگاه خدا نگاه میکند ببیند شما چه میکنید?
این ﴿فَیَنْظُرَ کَیْفَ تَعْمَلُونَ﴾ امتحانِ به جاه و حکومت و قدرت است. چه اینکه مشابه این تعبیر، در سورهٴ مبارکهٴ «یونس» آیه چهارده آمده است که فرمود: ﴿ثُمَّ جَعَلْنَاکُمْ خَلاَئِفَ فِی الْأَرْضِ مِنْ بَعْدِهِمْ لِنَنْظُرَ کَیْفَ تَعْمَلُونَ﴾؛ ما تبهکاران طاغی گذشته را از بین بردیم و شما را خلیفه و جانشین آنها قرار دادیم تا ببینیم چه میکنید. این امتحان جاه، برای دولتمردان همیشگی است، از زمان موسای کلیم گرفته تا ادوار بعدی.
امتحان موجود در آیه 77
آیه محلّ بحث دربارهٴ امتحان جهاد و دفاع است که فرمود: ﴿أَلَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ قِیلَ لَهُمْ کُفُّوا أَیْدِیَکُمْ وَأَقِیمُوا الصَّلاَةَ وَآتُوا الزَّکَاةَ فَلَمَّا کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقِتَالُ إِذَا فَرِیقٌ مِنْهُمْ یَخْشَوْنَ النَّاسَ کَخَشْیَةِ اللّهِ أَوْ أَشَدَّ خَشْیَةً﴾؛ همینها که در زمان رنج، پیشنهاد جهاد میدادند وقتی دستور جهاد نازل شد، اینها از خدا کمتر از خلق خدا میترسیدند این امتحان، این برای مقطع دوم بود.
دربارهٴ مقطع سومِ مسلمین آنچه فراوان است که ذات اقدس الهی مسلمانها را پیروز کرده است و برابر همان آیات سورهٴ «اعراف» و سورهٴ «یونس» اینها را میآزماید این تعبیر گاهی به لفظ مغایب است، گاهی به لفظ متکلّم معالغیر، گاهی میفرماید: ﴿فَیَنْظُرَ﴾ ، گاهی میفرماید: ﴿لَنَنْظُرَ کَیْفَ تَعْمَلُونَ﴾ .
ذکر فلسفه قصه ضمن بیان آن از لطایف قرآن
گاهی هم هشدار میدهد به اینها که به مقام جاه و پیروزی رسیدهاند به اینها هشدار میدهد، میفرماید: ﴿وَسَکَنتُمْ فِی مَسَاکِنِ الَّذِینَ ظَلَمُوا﴾ این تعبیر، خودش آموزنده است به انسانی که به قدرت رسیده است به او بگویند به جای ظالمین نشستهای یعنی مواظب باش ﴿وَسَکَنتُمْ فِی مَسَاکِنِ الَّذِینَ ظَلَمُوا﴾. یک وقت است انسان مستقیماً به کسی میگوید تو به جای ظالم نشستی یعنی هماکنون هم ظالمی. یک وقت میخواهد او را متنبّه کند میفرماید ظالم نیستی ولی قبل از تو ظالمین، اینجا به سر میبردند و در اثر ظلم سقوط کردند، شما به جای ظالمین نشستهای؛ شما اگر ظلم بکنید هم سقوط میکنی چون این یک سنّت، تحویل یا تبدیلپذیر نیست که ﴿وَسَکَنتُمْ فِی مَسَاکِنِ الَّذِینَ ظَلَمُوا﴾.
این از آن لطایف قرآن کریم است که ضمن بیان قصّه، آن فلسفهٴ قصّه را هم ذکر میکند؛ ضمن بیان تاریخ، آن نکته تاریخی را هم گوشزد میکند. پس در همه این مقاطع، قرآن کریم میآزماید. علم هم همین طور است، بعضیها در اوایل امر با خلوصی وارد حوزه میشوند و از خدا میطلبند که عالِم بشوند. وقتی خداوند به آنها علمی مرحمت کرد، حتی کرامتهای علمی مرحمت کرد نظیر بَلعم باعور سر از طغیان درمیآورد. فرمود: ﴿وَاتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ الَّذِی آتَیْنَاهُ آیَاتِنَا فَانْسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطَانُ فَکَانَ مِنَ الْغَاوِینَ﴾ پس گاهی به علم هم میآزماید. البته ذات اقدس الهی درونبین است و از درون افراد اگر فسادی را ببیند، هرگز به آنها پُستهای کلیدی نمیدهد یعنی مقام امامت، رسالت، نبوت هرگز نخواهد داد.
بقیه امتحان است، اگر کشف خلاف بشود هم به جایی آسیب نمیرساند. حالا اگر از عالِمی کشف خلاف شد ـ معاذ الله ـ این مشکل ایجاد نمیکند، اینکه سِمت خاصی از طرف ذات اقدس الهی نداشت، این مورد امتحان خدا بود و نتوانست موفق بشود. ولی درباره انبیا و ائمه(علیهم السلام) این سخن به هیچ وجه راه ندارد. آنها که کلیددار دین خدایاند آنها معصوم و مصون از هر خطاییاند ﴿اللّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسَالَتَهُ﴾ .
خب، پس این امتحان برای همه بود و همگان در معرض امتحاناند. آنچه در صدر اسلام، ادوار سهگانه را پشتسر گذاشت مراحل گوناگون آزمون بود. اوّلین مرحله، مرحلهٴ صبر بود عدهای تحمل کردند، چون با انزوا هم تناسب داشت. مرحلهٴ بعد که مرحلهٴ جهاد است نتوانستند تحمل بکنند، این یک مطلب.
تاثیر انحصاری زبان حال و استعداد در استجابت دعا
پرسش: ...
پاسخ: همین دیگر، گاهی این دعا مستجاب میشود گاهی نمیشود. اگر انسان با زبان استعداد و حال دعا بکند یقیناً مستجاب میشود؛ اما با زبان مَقال دعا بکند ولی با زبان حال و استعداد چیز دیگر طلب بکند، آن طلبِ زبان حال و مَقال مستجاب میشود، نه طلب زبان. حالا اگر کسی دستش رسید به یک همسایهٴ ضعیفی ستم کرد، بعد هم در نمازها گفت خدایا «لا تُسلِّطْ علینا مَن لا یَرحَمْنا» این لساناً میگوید خدایا «لا تُسلِّط علینا مَن لا یرحمُنا» ولی استعداداً و حالاً میگوید: «اللهمّ سلّط علیّ من لا یرحمنی» آدم هر چه از خدا بخواهد با زبان حال و با زبان استعداد، آن مستجاب میشود.
اگر کسی دستش رسید به دیگری که از او ضعیفتر است ستم کرد، بعد هم به خدا عرض کرد که خدایا! ظالم را بر ما مسلّط نکن، این دوتا دعا دارد: یکی دعا به زبان مقال است که این معیار نیست؛ یکی دعا به زبان حال و استعداد است که آن مَناط اجابت است. آن را در قرآن فرمود: ﴿وَآتَاکُم مِن کُلِّ مَا سَأَلْتُمُوهُ﴾، آن موجبهٴ کلیه است، آن را دیگر استثنا نکرده فرمود: ﴿وَآتَاکُم﴾؛ هر چه را که خواستی یعنی هر چه را انسان با زبان حال و استعداد طلب میکند، همان را دریافت میکند.
مراد از «کفّ ایدی» در آیه
این ﴿َکَفَّ أَیْدِیَ﴾ در چند جای قرآن یاد شده است که کنایه از ترک قتال است. در سورهٴ مبارکهٴ «مائده» آیه یازده این است: ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ هَمَّ قَوْمٌ أَن یَبْسُطُوا إِلَیْکُمْ أَیْدِیَهُمْ فَکَفَّ أَیْدِیَهُمْ عَنْکُمْ وَاتَّقُوا اللّهَ وَعَلَی اللّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ﴾؛ فرمود به یاد نعمت حق باشید، عدهای خواستند دستدرازی کنند و خدا دست ایشان را کوتاه کرده است یعنی خواستند بجنگند بر شما مسلّط بشوند، خدا این کار را جلوگیری کرده است. چه اینکه در سورهٴ «فتح» هم مسئلهٴ کفّ ایدی به عنوان قتال و جهاد یاد شده است؛ در سورهٴ «فتح» آیه بیست این است: ﴿وَعَدَکُمُ اللَّهُ مَغَانِمَ کَثِیرَةً تَأْخُذُونَهَا فَعَجَّلَ لَکُمْ هذِهِ وَکَفَّ أَیْدِیَ النَّاسِ عَنکُمْ﴾ یعنی دستِ این مشرکین را از سر شما کوتاه کرده است یعنی جنگی پیش نیامد که آنها پیروز بشوند. چه اینکه در همان سورهٴ «فتح» آیهٴ 24 اینچنین است: ﴿وَهُوَ الَّذِی کَفَّ أَیْدِیَهُمْ عَنکُمْ وَأَیْدِیَکُمْ عَنْهُم بِبَطْنِ مَکَّةَ مِن بَعْدِ أَنْ أَظْفَرَکُمْ عَلَیْهِمْ وَکَانَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیراً﴾ در جریان صلح حُدیبیه که جنگی رُخ نداده است، فرمود این کفّ ایدی است یعنی دستدرازی حاصل نشد نه آنها، نه شما جنگی نکردید. البته شما پیروزمندانه در آن صلح، از عهده برآمدید.
مطلب دیگر آن است که این گروه که میگفتند چرا ما اجازهٴ دفاع نداریم، اینها تنها تقاضای دفاع نمیکردند گاهی شعارهای تند و تیز هم میدادند، چه اینکه این مضمون قبلاً هم اشاره شد. آیه نوزده سورهٴ «احزاب» این است که فرمود: بعضیها هستند که در زمان صلح و آرامش شعار تند و تیز میدهند: ﴿فَإِذَا جَاءَ الْخَوْفُ رَأَیْتَهُمْ یَنظُرُونَ إِلَیْکَ تَدُورُ أَعْیُنُهُمْ کَالَّذِی یُغْشَی عَلَیْهِ مِنَ الْمَوْتِ فَإِذَا ذَهَبَ الْخَوْفُ سَلَقُوکُم﴾ «سَلَق» یعنی تند و تیز ترغیب میکند، تشویق میکند، شعار میدهد، این را میگویند «سَلق» ﴿سَلَقُوکُم بِأَلْسِنَةٍ حِدَادٍ﴾؛ با زبانهای تند و تیز ﴿أَشِحَّةً عَلَی الْخَیْرِ﴾ ؛ خیلی خودشان را خیرخواه و شحیح و علاقهمند و طمّاع به خیر معرّفی میکنند، این همیشه بود.
پس یک عده تنها درباره خودشان میگویند اجازهٴ دفاع بدهید، یک عده دیگران را هم ترغیب میکنند؛ اما وقتی که مسئلهٴ دفاع و جهاد واجب شد هم خودشان کنار میروند، هم دیگران را از صحنه خارج میکنند.
بی ادبی ضمنی گروهی با تعبیر «إلی أجلٍ قریب»
مطلب بعدی آن است که اینکه گفتند: ﴿رَبَّنَا لِمَ کَتَبْتَ عَلَیْنَا الْقِتَالَ لَوْلا أَخَّرْتَنَا إِلَی أَجَلٍ قَرِیبٍ﴾ منظور این نیست که چرا جنگ را بر ما واجب کردی. اجازه بدهید ما یک چند روزی زنده باشیم و بعد از چند روز، جان ما را بگیرید. اینکه گفتند: ﴿إِلَی أَجَلٍ قَرِیبٍ﴾ معنایش این نیست که مثلاً یک هفته مهلت بدهید یا یک ماه مهلت بدهید. این یک هفته مهلت خواستن یا یک ماه مهلت خواستن یا یک ساعت مهلت خواستن، برای کسی است که در حال احتضار است. آن کسی که در حال احتضار است میبیند همه کارها مانده، این هیچ کاری انجام نداده و دست خالی میرود از خدا مهلت میخواهد که یک هفتهای، یک ماهی، یک چند روزی به من مهلت بدهید که من وصیتها را بکنم، دِیْنها را بدهم، مشکلاتم را حل کنم. آن در پایان سورهٴ مبارکهٴ «منافقون» است که فرمود اینها کسانیاند که وقتی مرگ به سراغ اینها آمد، میگویند: ﴿رَبِّ لَوْلاَ أَخَّرْتَنِی إِلَی أَجَلٍ قَرِیبٍ فَأَصَّدَّقَ وَأَکُن مِنَ الصَّالِحِینَ﴾ آیه ده سورهٴ «منافقین» این است که: ﴿وَأَنفِقُوا مِن مَا رَزَقْنَاکُم مِن قَبْلِ أَن یَأْتِیَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ فَیَقُولَ رَبِّ لَوْلاَ أَخَّرْتَنِی إِلَی أَجَلٍ قَرِیبٍ فَأَصَّدَّقَ وَأَکُن مِنَ الصَّالِحِینَ﴾؛ در آنجا یک هفته هم برای آنها غنیمت است، یک ماه هم برای آنها غنیمت است، برای یک آدم متحضری که هیچ کاری نکرده، وصیّتی نکرده و به کسی نگفته من چقدر حقّالله و حقّالناس بر گردن دارم یک شبانهروز هم غنیمت است، لذا تا شد استمهال میکند.
ولی آنچه در این آیه محلّ بحث آمده است که گفتند ﴿لَوْلا أَخَّرْتَنَا إِلَی أَجَلٍ قَرِیبٍ﴾ مثل پایان سورهٴ «منافقون» [یعنی آیه ده سوره «منافقون»] نیست که خدایا یک شبانهروز، یک هفته به ما مهلت بده اینها میخواهند بمانند، در دنیا بمانند؛ منتها یک بیادبی ضمنی هم در این تعبیر نهفته است. پس آنها نخواستند بگویند که خدایا! یک هفته به ما مهلت بده، مثل آن درخواستی که محتضر دارد اینها میخواهند بمانند. آن بیادبی ضمنی این است که خدایا! حالا چند روزی که ما بیشتر دنیا نیستیم ما که ابدی نیستیم، این چند روز بگذار ما راحت باشیم ولو این چند روز، منظور چند سال باشد، چهل سال، سی سال باشد این یک بی ادبی ضمنی هست. خدایا! تو که ما را عمر ابد نمیدهی و ندادی، همین چند روز است دیگر، حالا همین چند روز میخواهی ما را به جبهه به جنگ بفرستی ﴿لَوْلا أَخَّرْتَنَا إِلَی أَجَلٍ قَرِیبٍ﴾.
پس این بیادبی ضمنی را هم قرآن به صورت ظریف ذکر کرده. پس آنها که درخواست اجلِ قریب میکنند در حال احتضار به یک معناست، اینها که در حال سلامتاند و میگویند ﴿إِلَی أَجَلٍ قَرِیبٍ﴾ به معنای دیگر است یعنی به مصداق دیگر است. آنها نمیخواهند بگویند خدایا یک هفته به ما مهلت بده. خب، اینها تا جبهه بروند و جنگ شروع بشود که خب یک هفته است. اینها مدت یک هفته و یک روز و یک شبانهروز و اینها برایشان مطرح نیست [بلکه] منظورش این است که تو که مدّت طولانی به ما نمیدهی، همین چند روز است. حالا این چند روز بگذار ما راحت باشیم، مثل کسی که مهمان خانهٴ کسی است و یک هفته هم میخواهد بماند، میگوید ما یک هفته این چند روزی که بیشتر مهمان شما نیستیم، بگذارید ما راحت باشیم تعبیرشان این است: ﴿لَوْلا أَخَّرْتَنَا إِلَی أَجَلٍ قَرِیبٍ﴾.
پاسخ خداوند به بی ادبی این گروه
آنگاه ذات اقدس الهی در جواب این گروه میفرماید که شما مرگ را میدانید یقینی است؛ اما بعد از مرگ را نمیدانید. شما اگر بدانید دو عالم دارید نه یک عالم یکی دنیاست و دیگری آخرت و آخرت هر چه بخواهید در او هست، این (یک) و حقّ شما هم به اندازهٴ آن بندِ رقیقِ هستهٴ خرما تلف نمیشود، این (دو) اگر این دو مطلب را بدانید، هرگز نمیگویید ما در دنیا بمانیم.
پاسخ اول: اندک بودن متاع دنیا
پس در این جملهٴ ﴿لَوْلا أَخَّرْتَنَا إِلَی أَجَلٍ قَرِیبٍ﴾ که یک بیادبیِ مرموزی نهفته است، پاسخی که ذات اقدس الهی داد دو مطلب است: ﴿قُلْ مَتَاعُ الدُّنْیَا قَلِیلٌ﴾؛ فرمود بر فرض هم ما به شما عمر طولانی بدهیم، اندک است. خودِ دنیا یک متاع کَمی است با همه زرق و برقش، نه شما عمر کوتاه دارید، حالا بر فرض شما هزار سال هم بمانید.
خب، قرآن نمیگوید عمر شما کم است میگوید اصلاً متاع دنیا کم است. حالا بر فرض ده قرن بمانید، مثل نوح(سلام الله علیه) که نُه قرن و نیم مشغول تبلیغ بود، حدّاقل نیم قرن هم قبلاً گذراند تا به مقام رسالت و نبوّت رسید: ﴿فَلَبِثَ فِیهِمْ أَلْفَ سَنَةٍ إِلَّا خَمْسِینَ عَاماً﴾ نه اینکه عمرِ حضرت نوح 950 سال بود، دوران تبلیغش این بود. حالا بر فرض اگر کسی ده قرن هم بماند، باز متاع دنیا کم است نسبت به آخرت: ﴿قُلْ مَتَاعُ الدُّنْیَا قَلِیلٌ وَالآخِرَةُ خَیْرٌ﴾ به همان چهار نکتهای که در بحث دیروز گذشت و نکات فراوانی هم که قرآن کریم اشاره کرده است ﴿وَالآخِرَةُ خَیْرٌ﴾.
خب، همهٴ نعمتها در آخرت هست. اگر شما مطلب اول برای شما حل شد یک مطلب نهفتهٴ حلنشدنی هم در درونتان دارید که آن را هم نگفتید، آن را هم ما بازگو میکنیم. مطلب اول این است که آخرت خیر است، ابدی است و مانند آن.
پاسخ دوم: تلف نشدن هیچ حقّی در محکمه عدل الهی
دوم اینکه شما میترسید ـ معاذ الله ـ در محکمهٴ عدل الهی حقّ شما ضایع بشود، اینکه ﴿وَلاَ تُظْلَمُونَ فَتِیلاً﴾ پس از چه چیزی نگرانید? اگر به اندازهٴ مثقال ذرّه خیری کردید، ضایع نمیشود و اگر به اندازهٴ آن بند رقیق پشت هستهٴ خرما، حقّ کسی ضایع نمیشود پس از چه چیزی نگرانید? هم به «کان» تامّه اشاره کرد، هم به «کان» ناقصه. هم هست، هم حقّ شما به شما میرسد، لذا فرمود: ﴿قُلْ مَتَاعُ الدُّنْیَا قَلِیلٌ وَالآخِرَةُ خَیْرٌ﴾؛ اما ﴿لِمَنِ اتَّقَی﴾.
تطبیق آیه بر جریان امام مجتبی (ع) و سید الشهداء (ع) در برخی روایات
مطلب بعدی آن است که در ضمن این آیه، روایاتی در تفسیر شریف نورالثقلین هست که بر جریان حضرت امام مجتبی(سلام الله علیه) و سیدالشهداء(سلام الله علیه) تطبیق فرمود . البته این تطبیق است، نه تفسیر.
در زمان امام مجتبی(سلام الله علیه) برنامه، برنامهٴ صبر بود. زمان سیدالشهداء(سلام الله علیه) برنامه، برنامهٴ دفاع هست. گروهی که در عصر امام مجتبی(سلام الله علیه) میگفتند پروردگارا! اجازهٴ دفاع به ما بدهید. وقتی سیدالشهداء(سلام الله علیه) قیام کرد و دستور دفاع داده شد، اینها ﴿یَخْشَوْنَ النَّاسَ کَخَشْیَةِ اللّهِ أَوْ أَشَدَّ خَشْیَةً﴾.
روایاتی که به این مضمون، در ذیل این آیه نقل شده است اینها تفسیر آیه نیست اینها تطبیق آیه است، چون این آیات الی یوم القیامه جاری است، قبل از جریان سیدالشهداء و امام مجتبی(علیهما السلام) بود در آن عصر هم بود و در اعصار بعدی هم هست.
بررسی ادّعای نسخ آیه
مطلب بعدی آن است که در همین تفسیر نورالثقلین آمد که آیه ﴿قَاتِلُوا فِی سَبِیلِ اللّهِ الَّذِینَ یُقَاتِلُونَکُمْ﴾ ناسخ این آیه است . اینکه در روایت به عنوان نسخ بیان شد، اصطلاح اصولی مراد نیست [بلکه] همان اصطلاح روایی مراد است یعنی صبر، یک حدّ خاصی دارد. تخصیص خورده زمان صبر، به زمان جهاد و دفاع. اینچنین نیست که آیه جهاد ناسخ آیه صبر باشد، چون هر کدام یک مقطع خاصّی داشتند و در همین آیه محلّ بحث هم اشاره شد فرمود شما دو مقطع داشتید: یکی مقطع صبر؛ یکی مقطع دفاع. اینکه دیگر آیهای نیست که نسخ بشود. اگر آیهای ظاهرش این است که در اسلام جهاد نیست، آیهٴ دیگر دستور جهاد بدهد آنگاه اینها به حسب ظاهر تنافی دارند باید حل کرد و اما اگر خود آیه بفرماید شما دو دوره را پشتسر گذاشتید: یکی دورهٴ صبر، یکی دورهٴ جهاد، دیگر نمیشود گفت آیه ﴿قَاتِلُوا فِی سَبِیلِ اللّهِ الَّذِینَ یُقَاتِلُونَکُمْ﴾ این ناسخ آن است.
پرسش:...
پاسخ: قبل از جهاد صبر بر تحمل اذیت زبانی است و مانند آن. بعد از دستور جهاد، تحمّل شداید جنگ محور صبر است. خودِ آیه دو مقطع را ذکر میکند؛ مثلاً اگر طبیبی بگوید شما در شش ماه اول فلان دارو را مصرف کنید، در شش ماه دوم فلان دارو را. بعد در یک نسخهٴ دیگر بنویسد که فلان دارو را یعنی داروی دوم را مصرف کنید، آیا میتوان گفت که آن نسخهٴ دوم ناسخ نسخهٴ اول است. در حالی که در همان نسخهٴ اول راجع به دو مقطع سخن گفت، این آیه محلّ بحث راجع به دو مقطع حرف دارد دیگر.
فلسفه تشریع جهاد
به هر تقدیر، چون اصل جهاد برای حفظ دین است آنجا که جهاد، مایهٴ از بین رفتن دین باشد تشریع نمیشود. مثل جریان قبل الهجرت از این جهت تشریع نشده است. لذا فرمود که فعلاً مأذون نیستید، بعد از اینکه نظامی تشکیل شد از آن به بعد ﴿أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا﴾ .
حالا این آیه بعد که دربارهٴ اصل مرگ است میفرماید که شما خیال نکنید اگر به جبهه نرفتید میمانید، مرگ حسابی دارد، کتابی دارد، هر جا هم باشید مرگ شما را درک میکند.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است