display result search
منو
تفسیر آیه 64 سوره نساء _ بخش اول

تفسیر آیه 64 سوره نساء _ بخش اول

  • 1 تعداد قطعات
  • 40 دقیقه مدت قطعه
  • 94 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیه 64 سوره نساء _ بخش اول"
- ایفای رسالت بواسطه ابلاغ حکم الهی
- داشتن سِمَت ولایت در کنار سِمَت رسالت
- بازگشت حقیقت ظلم به نقص انسان

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِن رَسُولٍ إِلَّا لِیُطَاعَ بِإِذْنِ اللّهِ وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوکَ فَاسْتَغْفَرَوا اللّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللّهَ تَوَّاباً رَحِیماً﴿64﴾

خلاصه مباحث مربوط به آیه
بعد از اینکه فرمود تنها مرجع حلّ اختلاف وحی است، خدا و رسول و معصومین(علیهم السلام)اند و بعد از اینکه فرمود عده‌ای به حَسب ظاهر مدّعی ایمان‌اند ولی برای حلّ اختلاف به محکمه‌های غیرالهی مراجعه می‌کنند و بعد از اینکه فرمود بعد از روشن شدن خلاف آنها، سوگند یاد می‌کنند و عُذرخواهی می‌کنند و با آن عُذرخواهی می‌خواهند آن گناه خود را توجیه کنند، راه‌حلّ نهایی را نشان داد و آن راه‌حلّ الهی و نهایی این است که اولاً حُکم نبوّت عامّه را بیان فرمود، بعد وظیفهٴ همه تبهکاران را مشخص کرد که این آیه در حقیقت، در دو فصل خلاصه می‌شود؛ منتها در پایان آیه که فصل سوم است، وصفی از اوصاف الهی را مشروحاً بیان می‌کند.
فصل اول ـ لزوم اطاعت از هر پیامبری
فصل اول و بخش اول آیهٴ، حُکمی از احکام نبوّت عامّه است و آن این است که هر پیامبری که مبعوث شد باید از او اطاعت کرد و این اطاعت هم به اذن خداست و این اختصاصی به انبیای اولواالعزم یا غیراولواالعزم ندارد، فرمود: ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِن رَسُولٍ إِلَّا لِیُطَاعَ بِإِذْنِ اللّهِ﴾ این حُکم نبوّت عامّه است.
بیان احکام نبوت عامه در آیه
احکامی که این‌‌چنین با این بیان، در قرآن کریم آمد، احکام نبوّت عامه است. مثل ﴿وَمَا کَانَ لِرَسُولٍ أَن یَأْتِیَ بِآیَةٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ﴾ این از احکام نبوت عامه است یعنی هیچ پیامبری نمی‌تواند معجزه بیاورد، مگر به اذن خدا. این تعبیرات، نشانهٴ حُکم نبوّت عامه است [و] مخصوص به یک پیغمبر نیست که جزء احکام نبوت خاصّه باشد. پس نظیر این آیه که ﴿وَمَا کَانَ لِرَسُولٍ أَن یَأْتِیَ بِآیَةٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ﴾ یا آیهٴ محلّ بحث که ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِن رَسُولٍ إِلَّا لِیُطَاعَ بِإِذْنِ اللّهِ﴾ اینها از احکام نبوّت عامّه است و این بیان برای آن است که جلوی هر گونه تبهکاریهای منافقانه را بگیرد، هیچ منافقی نمی‌تواند بگوید من حرفِ خدا را قبول دارم و حرفِ رسولش را قبول ندارم.
حکم اول ایفاء رسالت بواسطه ابلاغ حکم الهی
در همین فصل اول که گفته شد ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِن رَسُولٍ إِلَّا لِیُطَاعَ بِإِذْنِ اللّهِ﴾ این شامل دو حُکم از احکام نبوّت عامّه است: یکی اینکه اگر رسول، «بما أنّه رسول» حُکم کلّی و قانون کلّی را از طرف خدا نقل کند، این در حقیقت رسالتِ خود را ابلاغ کرده است.
حکم دوم داشتن سِمَت ولایت در کنار سِمَت رسالت
حُکم دیگر آن است که رسول، همان سِمت رسالتی که دارد، همان طوری که دارای سِمت رسالت است، در کنار رسالت، دارای ولایت و رهبری هم است. در ولایت و رهبری، تعیین مصادیق و بیان امور جزیی هم به عهدهٴ اوست که در مسئلهٴ ولایت و رهبری، نیازی به قانون کلی نیست، بلکه قانون کلی بر همان مورد منطبق است. مثل اینکه وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) اسامةبن‌زید را فرمانده لشکر کرد. یا در سایر جنگها، افراد مخصوصی را به سِمتهای خاص گُماشت، نظیر آنکه امیرالمؤمنین(علیه السلام) مالک اشتر را فرمانده مصر کرد و مانند آن.
اینها حُکم ولایی است، این‌گونه از احکام هم مشمول این اصل کلی است، زیرا رسول خواه حُکم کلی را از طرف خدا ابلاغ کند، خواه حُکم ولایی را انشاء کند، در هر دو حال مُطاع است. زیرا آنجا که حُکم خدا را دارد ابلاغ می‌کند، این یک چیز تازه‌ای نیست که خدا بفرماید: ﴿أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ﴾ آنجا که حُکم خدا را ابلاغ کرده است در حقیقت، اطاعتِ پیغمبر همان اطاعت خداست، چون پیغمبر فرمود خدا می‌گوید ﴿أَقِیمُوا الصَّلاَةَ﴾ چیز تازه‌ای نفرمود؛ اما آنجایی که می‌فرماید مثلاً اسامة‌بن‌زید فرمانده لشکر است، آنجا یک حُکم ولایی را انشاء کرده است، در این‌گونه از موارد است که می‌توان گفت: ﴿أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ﴾ این تکرارِ امر اطاعت، برای آن است که شامل حُکم ولایی هم بشود.
مطالع بودن رسول در تمام موارد فوق
در همهٴ این موارد، رسول از آن جهت که رسول است و از آن جهت که ولیّ مسلمین است مطاع است، چون اصولاً نیاز جامعه به نبوّت و رسالت برای اصلاح و ادارهٴ جامعه است و ادارهٴ جامعه همان طوری که به رسالت و نبوّت تشریعی تکیه می‌کند، به ولایتِ تشریعی هم تکیه می‌کند یعنی ولیّ مسلمین است که حدود الهی را اجرا می‌کند وگرنه رسول، حدود خدا را ابلاغ می‌کند، نه اجرا بکند و نیاز جامعه هم به رسول است هم به ولیّ. پس رسول، گذشته از اینکه دارای رسالت است، دارای سِمت ولایت هم هست و در هر دو سِمت باید مطاع باشد، این‌هم یک مطلب.
اطاعت از رسول مساوی اطاعت از خداوند
و قرآن کریم گاهی می‌فرماید: ﴿مَن یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللّهَ﴾ ، گاهی هم می‌فرماید: ﴿أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ﴾ آنجا که رسول سِمت رسالت دارد و پیام خدا را ابلاغ می‌کند، اطاعت او در حقیقت اطاعت خداست. آنجا که گذشته از ابلاغِ پیام خدا، حدود الهی را دارد اجرا می‌کند، اطاعت او، اطاعت خداست، پس ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِن رَسُولٍ إِلَّا لِیُطَاعَ بِإِذْنِ اللّهِ﴾.
با این اصل کلّی، راهِ هر گونه توجیه و اعتذار برای منافقین بسته است؛ منافق نمی‌تواند بگوید که اگر حرف خداست من می‌پذیرم و اگر حرف توست، تو هم یک نفری، ما هم یک نفریم، این فصل اول. این فصل اول توضیحات فراوانی دارد که در خلال تفسیر، اشاره خواهد شد ـ ان‌شاءالله ـ که اذن، گاهی تکوینی است گاهی تشریعی است و مانند آ‌ن.

رحمت الهی و قبول توبه منکران
فصل دوم و بخش دوم آیه این است که حالا اگر کسی رسول خدا را اطاعت نکرد، راه برای برگشت باز است یا بسته است? فرمود اگر کسی رسول خدا را اطاعت نکرد، راهِ برگشت باز است. راه این نیست که اینها آن گناهِ خود را توجیه کنند، راه، توبه است نه توجیه. فرمود: ﴿وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوکَ فَاسْتَغْفَرَوا اللّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللّهَ تَوَّاباً رَحِیماً﴾ راه، این نیست که انسان بر گناهِ قبلی اصرار بورزد و حرفِ خود را توجیه کند، چون توجیه گناه، مایه تراکم گناه است، چون دروغی بر گناهی افزوده می‌شود ولی توبه، مایهٴ تطهیر گناهکار است، بین اینها خیلی فرق است. منافق، گناهِ خود را با آن توجیه، متراکم می‌کند و مؤمن، اگر غفلتی کرد و گناهی کرد با توبه، آن گناهِ خود را جبران می‌کند، ترمیم می‌کند، خود را تطهیر می‌کند. فرمود: ﴿وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ﴾ آنها که گناه می‌کردند، می‌آمدند سوگند یاد می‌کردند: ﴿جَاءُوکَ یَحْلِفُونَ بِاللّهِ إِنْ أَرَدْنَا إِلَّا إِحْسَاناً وَتَوْفِیقاً﴾ ولی اگر اینها گناه کردند، بیایند و استغفار کنند، آن‌گاه خدا توّاب رحیم است.
بازگشت اثر گناه به شخص گنهکار
مطلبی که در این فصل دوم هست، متعدّد است. یکی این است که هر کسی که گناهی می‌کند در حقیقت، به خود ستم می‌کند، اگر گاهی گفته می‌شود اینها خدا را آزار کردند، رسول خدا را آزار کردند، بازگشتش به این است که اینها خودشان را آزار کردند [و] به خودشان ظلم کردند، چون هیچ منفعتی از عبادتهای بشر، عاید خدا و پیامبر نمی‌شود. گرچه ذات اقدس الهی در سورهٴ «ذاریات» فرمود: ﴿وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ﴾ اما این را در سورهٴ «ابراهیم» فرمود که اگر همه مردمِ روی زمین کافر بشوند، به خدا آسیبی نمی‌رسد .
غایت خلق بودن ‌«‌لام» در لیعبدون
از اینجا معلوم می‌شود که این «لام»ی که در ﴿لِیَعْبُدُونِ﴾ است، این غایتِ خلق است، نه غایت خالق. یعنی هدفِ خدا این نیست که مردم، عبادت بکنند [بلکه] کمال مردم در این است که خدا را عبادت بکنند. این ﴿وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ﴾ این را اگر به یک ادیب بدهید، می‌گوید این «لام» ﴿لِیَعْبُدُونِ﴾ متعلّق به ﴿خَلَقْتُ﴾ است. وقتی به حکیم بدهید، می‌گوید این را باید باز کرد؛ این ﴿خَلَقْتُ﴾ یک ضمیر فاعلی در پایان او هست که خالق را نشان می‌دهد. فعلی است که این فعل، اگر با مصدر یاد بشود یعنی «خَلْق»، به معنای مخلوق خواهد بود. این ﴿إِلَّا لِیَعْبُدُونِ﴾ این عبادت، غایتِ آن خلقِ به معنای مخلوق است، نه غایت خالق باشد که اگر بندگان عبادت نکنند، خالق به مقصود خود نرسیده باشد، این طور نیست. خالق، کمالِ محض است، او مقصودی ندارد، او خودش مقصود است. چون هر فاعلی که کاری را انجام می‌دهد، برای رسیدن به کمال است ولی اگر خودِ کمالِ نامحدود خواست کاری را انجام بدهد، آن دیگر فرض ندارد که این کمال نامحدود، کاری را انجام می‌دهد که، برای اینکه به کمالی برسد این‌‌چنین نیست. هر کسی که کاری را انجام می‌دهد برای تقرّب الی الله است. الله، کمال محض است و خود الله که کاری را انجام می‌دهد، برای این نیست که به وسیله این کار به کمالی برسد، چون او خود کمال است و کمالِ صِرف است و کمالِ نامتناهی. بله او چون کامل هست، فیض از او نشئت می‌گیرد، نه اینکه او کاری را انجام می‌دهد که به کمالی برسد. به هر تقدیر، این «لام» غایت خلقِ به معنای مخلوق است، نه غایت خالق.
متوجه شخص بودن سود و زیان طاعت و گناه
خب، پس هر کسی هر گناهی کرده است به زیان خود اقدام کرد، چه اینکه هر اطاعتی را که انجام داد، به سود خود انجام داد. مثل اینکه رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بعد از بیان اجر رسالت که فرمود: ﴿لاَ أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَی﴾ در بخش دیگری از قرآن فرمود: ﴿مَا سَأَلْتُکُم مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَکُمْ﴾ ؛ این پاداشی که من از شما خواستم این به سود شماست، نه به سود من. هیچ سودی را انبیای الهی از عبادت مردم نمی‌برند، چه اینکه هیچ زیانی، دامنگیر انبیای الهی نخواهد شد. سود و زیاد اطاعت و معصیت، نصیب خود اشخاص می‌شود، لذا فرمود اینها که به طاغوت مراجعه کردند، تحاکم به طاغوت دارند و از تو روبرگردان‌اند، اینها به خودشان ظلم کرده‌اند. چه اینکه در آیه سورهٴ «زمر» که قبلاً اشاره شد، آنجا هم فرمود: ﴿یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلَی أَنفُسِهِمْ لاَ تَقْنَطُوا مِن رَحْمَةِ اللَّهِ﴾ ؛ هر کسی که گناه می‌کند، علیه خود اقدام می‌کند، این اسرافی است علیه نفس خود.
پرسش:...
پاسخ: بله؟ این معنایش این نیست که ما که در دعاها می‌گوییم خدایا! درجهٴ پیامبر را بالا ببر و منزلت او را بالا ببر و وسیلهٴ او را نزدیک کن ، معنایش این نیست که ما باعث تکامل پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بشویم. خود این جمله‌های دعا، برای تکامل خود ماست و ما آنچه را که از خود حضرت یاد گرفتیم، به محضر حضرت تقدیم می‌کنیم و با همین کار، خودمان متقرّب می‌شویم، نه اینکه ما واسطهٴ فیض قرار بگیریم که به وساطت دعای ما پیغمبر درجهٴ برتری پیدا کند، این طور نیست. مثل آن است که اگر کسی باغی داشته باشد [و] به زحمت خود، این زمین را احیا کرده است و با زحمت خود، این زمینِ آبادشده را به صورت یک بوستان خوبی درآورد، بعد باغبانی را برای حفظ و نگهداری این بوستان انتخاب کرد. اگر در روز عیدی این باغبان، از این بوستان یک دسته‌گلی را بچیند و به صاحب باغ بدهد، چیزی به صاحب باغ نداد، زیرا از باغِ او گُلی را به او اهدا کرد، چیزی به او نداد، بلکه مال برای اوست. ولی خودش با این تأدّب، به صاحب بوستان نزدیک‌تر شد. هر کاری که ماها انجام بدهیم این صلواتی که ما می‌فرستیم، می‌گوییم خدایا! بر پیامبر درود بفرست، این صلواتهایی که ما می‌فرستیم، این دعاهایی که می‌کنیم اینها گُلهای بوستان رسالت آن حضرت است، چیزی از خود ما نیست که به آن حضرت عاید بشود ولی با این کار، ما تقرّبی پیدا می‌کنیم. این فرضِ صحیح ندارد که یک موجود دانی، واسطهٴ فیض موجود عالی بشود. گرچه انبیا و معصومین(علیهم السلام) محتاج به فیض هستند؛ اما ذات اقدس الهی مستقیماً به اینها فیض می‌رساند، نه اینکه دعای یک شخص معیّن، واسطهٴ فیض باشد که این واسطه، اعلای از ذی‌الواسطه باید باشد. ممکن نیست که یک موجود دانی، مثل فردی از امّت مرحومه، این واسطه فیض باشد که به وساطت او کمالی، نصیب معصوم بشود، اینکه صحیح نیست.
انسان، محتاج به خداست، اگر معصوم بود بلاواسطه از خدا دریافت می‌کند، اگر غیرمعصوم بود، به واسطه معصوم دریافت می‌کند. این‌‌چنین نیست که این دعاهای ما، شفاعتی باشد، وساطتی باشد که به شفاعت ما، به وساطت ما معصومین به کمالشان برسند، این طور که نیست.
عدم تأثیر ثواب و گناه انسان در خداوند
به هر تقدیر، فرمود هر کسی گناهی می‌کند به خود ظلم کرده است. چه اینکه هر اطاعتی که می‌کند، به نفع خود سود برده است. هرگز گناه، به خدا و پیامبر اصابت نمی‌کند که آنها را ناقص کند ـ معاذ الله ـ . چه اینکه ثواب اطاعت، سودی به خدا و پیامبر نمی‌رساند، لذا فرمود اینها که گناه می‌کنند به خودشان ظلم کردند، ظلم هم یعنی نقص. در سورهٴ مبارکهٴ «کهف» بود که خداوند دو باغی را مَثل زد که: ﴿کِلْتَا الْجَنَّتَیْنِ آتَتْ أُکُلَهَا وَلَمْ تَظْلِم مِنْهُ شَیئاً﴾ ؛ هیچ کدام از این دو باغ ظلم نکردند. ظلم نکرد یعنی نقصی در او مشاهده نشد، کم میوه بدهد یا میوه ندهد، ظلم همان نقص است. فرمود آن باغ، ظالم نبود یعنی ناقص نبود ﴿لَمْ تَظْلِم مِنْهُ شَیئاً﴾ یعنی «لم تنقص».
بازگشت حقیقت ظلم به نقص انسان
بنابراین حقیقت ظلم، به نقص برمی‌گردد و مایه ظلمات یوم القیامه هم است، اینها که گناه کردند به خودشان ظلم کردند. راه برقراری قِسط و عدل نسبت به نفس یعنی تکمیل نفسِ ناقص این است که اینها بیایند توبه کنند: ﴿وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوکَ فَاسْتَغْفَرَوا اللّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ﴾ نه اینکه ﴿جَاءُوکَ یَحْلِفُونَ بِاللّهِ إِنْ أَرَدْنَا إِلاّ إِحْسَاناً وَتَوْفِیقاً﴾ بیایند و قسم دروغ بخورند، [باید] بیایند و استغفار کنند.
قبول توبه به واسطه استغفار عبد و رسول
منظور از ﴿جَاءُوکَ﴾ در آنجا با اینجا فرق می‌کند. آنجا یک حضور فیزیکی است یعنی می‌آیند نزد تو قسم می‌خورند که ما قصد سویی نداشتیم. منظور از ﴿جَاءُوکَ﴾ در این آیه محلّ بحث، نه تنها حضور فیزیکی است یعنی بیایند در محضر رسالت تو یعنی معتقد بشوند، نه اینکه فقط نزدیک تو بیایند؛ واقعاً بیایند نزد تو یعنی تو را به رسالت بپذیریند. حالا که آمدند، برای بخشایش آ‌نها دو چیز لازم است: یکی استغفار آنها؛ یکی هم استغفار پیامبر برای آنها ﴿وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوکَ فَاسْتَغْفَرَوا اللّهَ﴾؛ بگویند خدایا! ما را ببخش ﴿وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ﴾؛ پیامبر هم برای اینها طلب مغفرت بکند، آن‌گاه ﴿لَوَجَدُوا اللّهَ تَوَّاباً رَحِیماً﴾ احساس می‌کنند که خدا نه تنها توّاب است توبه‌پذیر است، بلکه رحیم هم است. معمولاً مسئله ﴿مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَیْرٌ مِنْهَا﴾ در این‌گونه از موارد، مطرح است. اگر کسی توبه کرد، نه تنها خدا توّاب است و توبه‌پذیر است، بلکه ماورای قبول توبه، یک رحمت خاصّه‌ای را هم نسبت به او بذل می‌کند که هم توّاب می‌شود یعنی قابل توبه و هم رحیم می‌شود یعنی انعطاف خاص [را] اعمال می‌کند، تنها ﴿لَوَجَدُوا اللّهَ تَوَّاباً﴾ نیست، بلکه ﴿لَوَجَدُوا اللّهَ تَوَّاباً رَحِیماً﴾ براساس ﴿مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَیْرٌ مِنْهَا﴾، ﴿مَن جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا﴾ و مانند آن.
امکان قبولی توبه منافقین براساس آیه
این فصل دوم، محتوایش خیلی قوی‌تر از آن فصل اول است. در این فصل دوم فرمود خداوند توبهٴ منافقین را هم قبول می‌کند، چون انسان تا زنده است مکلّف است. توبهٴ مشرکین را، کافرین را، ملحدین را، اهل کتاب را، منافقین را، فاسقین را قبول می‌کند تا زنده است مکلّف است. حالِ احتضار و بعد از احتضار، دیگر تکلیف نیست، آن دیگر قبول نخواهد شد. استغفار برای اینها هم هست. عمده آن است که فرمود پیامبر هم برای اینها استغفار بکند، این استغفار پیامبر برای اینها یعنی چه? یعنی بین خدا و خلق یک واسطهٴ دیگری است? یعنی منشأ بخشش گناه تبهکاران دو چیز است? آیا این آیه، ناظر به شفاعت است? ناظر به توسّل است? یا نه، ناظر به مسائل دیگر است? آنهایی که مسئله توسّل، مسئله شفاعت این‌گونه از امور را انکار دارند، در قبال این آیه بیان روشنی ندارند. همان طوری که عده‌ای برای توجیه تبهکاریهای خود به دست و پا می‌افتند، عده‌ای هم که منکر توسّل‌اند، منکر تبرّک‌اند، منکر شفاعت‌اند، در مقابل این آیه، به زحمت می‌افتند. چون در این آیه فرمود که برای بخشش گناهان منافقین، هم استغفار خود آنها لازم است، هم استغفار پیامبر.
شفاعت و اثر آن در قبول توبه
این به خوبی دلالت می‌کند که استغفار پیامبر که همان شفاعت پیامبر است اثر دارد، آن وقت توسّل به پیامبر در حقیقت، توسّل به کسی است که استغفار او اثر دارد. اگر اصل توسّل و شفاعت پذیرفته شده، آن‌گاه با ادلّه دیگر که ثابت می‌کند اهل‌بیت(علیهم الصلاة و علیهم السلام) یک نورند، شفاعت سایر اهل‌بیت و توسّل به آنها و تبرّک به آنها هم ثابت خواهد شد. عمده این است که این آیه می‌فرماید پیامبر هم برای آنها استغفار بکند.
مرحوم محمدجوادمغنیه(رضوان الله علیه) در آن تفسیر کاشف‌ بعد از طرح این سؤال که جای استغفار پیامبر چیست? چطور پیامبر برای گنهکاران استغفار می‌کند و استغفارش اثر دارد، توجیهی دارند و آن این است که اگر کسی حقّ‌الله را ضایع کرد، فقط باید استغفار بکند ولی اگر حقّ‌الناس را ضایع کرد، گذشته از اینکه باید استغفار بکند، آ‌ن ذی‌حق هم باید بگذرد. الآن اگر کسی نماز نخواند، با استغفار و توبه مشکل او حل می‌شود ولی اگر مال مردم را به آنها نداد، با صِرف استغفار مشکل حل نمی‌شود [بلکه] باید صاحب حق هم بگذرد. کسی که حقّ مردم را ضایع کرد حقّ‌الله را هم ضایع کرد، چون خدا فرمود حقّ مردم را به مردم بپردازد. پس کسی که حقّ‌الناس را نداد دوتا معصیت کرد: یکی اینکه حقّ مردم را ضایع کرد؛ یکی اینکه دستور خدا را که فرمود حقّ ذی‌حق را به آنها بده، آن دستور را پایمال کرد. چون منافقین دوتا گناه کردند: یکی اینکه حرف خدا را اطاعت نکردند؛ یکی اینکه پیامبر را رنجاندند و آزار به حضرت رساندند و به محکمهٴ او مراجعه نکردند، به طاغوت مراجعه کردند و حضرت را رنجاندند، برای حلّ مشکلشان هم باید استغفار بکنند، هم پیامبر باید استغفار بکند . این نهایتْ توجیهی است که این بزرگوار(رضوان الله علیه) کرده است و این سخنی است ناصواب و باطل، چون استغفار غیر از رضایت حق است. الآن اگر کسی حقّ ذی‌حقّی را نداد یا غیبت کسی را کرد یا کسی را زد، این باید استغفار بکند [و] از خدا طلب مغفرت بکند و صاحب‌حق هم باید از حقّش بگذرد، همین دیگر لازم نیست صاحب‌حق استغفار بکند بگوید خدایا! او را بیامرز؛ طلب مغفرت بکند. در حالی که این آیه می‌فرماید پیامبر برای آنها استغفار بکند این آیه، آیه شفاعت است، چه کار به صرف‌نظر کردن ذی‌حق. این انصراف از ظاهر آیه است اولاً و اینکه هیچ امتیازی برای پیامبر نسبت به دیگران نیست، ثانیاً چون هر ذی‌حقّی را که انسان رنجاند باید رضایتش را به دست بیاورد، دیگر اختصاصی به پیامبر ندارد. در حالی که ظاهر آیه نشان می‌دهد که پیامبر مرجع است، آنها باید به محضر پیامبر بیایند و حضور محضر او یعنی اعتقاد به رسالت او و در فضایی که به پیامبری پیامبر معتقدند، در این فضا دوتا کار انجام بگیرد: یکی اینکه استغفار کنند؛ از ذات اقدس الهی مغفرت طلب کنند؛ دوم اینکه پیامبر، در همین فضا که اینها آمدند و رسالت او را قبول کرده‌اند، برای آنها طلب مغفرت بکند؛ بگوید «اللهم اغفر لهؤلاء»، نه اینکه پیامبر از آنها راضی بشود و از حقّ خود صرف‌نظر کند، این‌‌چنین نیست.
اگر آنها حضور فیزیکی و مادّی داشته باشند و پیامبر برای آنها استغفار بکند، هیچ اثری ندارد. لذا در جریان نماز گذاشتن بر جسد منافقین یا آمدن بالای قبر منافقین، ذات اقدس الهی به پیامبر فرمود که ﴿وَلاَ تُصَلِّ عَلَی أَحَدٍ مِنْهُم مَاتَ أَبَداً وَلاَتَقُمْ عَلَی قَبْرِهِ﴾ فرمود: ﴿إِن تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ سَبْعِینَ مَرَّةً فَلَن یَغْفِرَ اللّهُ لَهُمْ﴾ ؛ فرمود تو اگر برای آنها هفتاد بار هم استغفار کنی بی‌اثر است، برای اینکه اینها نیامدند به حضور تو یعنی در فضای رسالت تو زندگی نکردند، اعتقاد نداشتند به رسالت تو.
تأثیر مستقیم توسل و شفاعت در زندگی روزانه
پس این دو مطلب یعنی استغفار از خدا و استغفار پیامبر برای آنها، این دو مطلب در فضایی است که آنها بیایند به محضر رسالت ﴿وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوکَ﴾ یعنی «اعتقدوا برسالتک»، آ‌ن‌گاه ﴿فَاسْتَغْفَرَوا اللّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ﴾ عمده، این است نه اینکه بیایند در حضور تو. گاهی در حضور هست و استغفار اثر ندارد.
فتحصّل که سخن این نیست که مرحوم محمدجواد به آن اشاره کردند . این یک مقدار حریم‌گرفتن جبونانه است از بعضی از اشکالات توسّل و شفاعت و امثال‌ ذلک. ما اصلاً در فضای شفاعت داریم زندگی می‌کنیم، در فضای توسّل داریم زندگی می‌کنیم. الآن مگر شبانه‌روز، ما برای رفع عطش به آب پناه نمی‌بریم، آب نمی‌خوریم، برای رفع گرسنگی نان نمی‌خوریم، برای برطرف‌کردن تیرگی و تاریکی از آفتاب مدد نمی‌گیریم، اینها وسایل است دیگر. آن کسی که بالاتر از آفتاب و آسمان و زمین است خب، از او آدم فیض بگیرد که اُولاست. الآن ما که گرممان می‌شود [و] از یخ استفاده می‌کنیم، سردمان می‌شود از آتش استفاده می‌کنیم، تاریکی است از آفتاب استفاده می‌کنیم، جز توسّل چیز دیگر نیست، اینها وسیله‌اند دیگر. ما که معتقد نیستیم آفتاب، در روشنایی دادن ذاتاً مستقل است، آب در رفع عطش کردن ذاتاً مستقل است، نان در رفع گرسنگی ذاتاً مستقل است، این‌‌چنین نیستیم.
خب، مُطعِم اوست، ساقی اوست، همه کار اوست و در عین حال که معتقدیم او مُطعم است، او ساقی است، مع‌ذلک به طعام و آب پناه می‌بریم، اینها وسیله است دیگر. مگر ما جدّاً در هنگام عطش، آب نمی‌نوشیم و آب را وسیله رفع حرارت نمی‌دانیم. مگر ما معتقدیم که آب در رفع حرارت، ذاتاً مستقل است این‌‌چنین که نیست. حالا اگر همین حرفها را در برابر اهل‌بیت(سلام الله علیهم) که به مراتب از آسمان و زمین اعلا و اشرف‌اند معتقد بودیم که مشکلی ندارد. اصلاً ما با توسّل داریم زندگی می‌کنیم، حالا نسبت به اولیای الهی که رسید جای اشکال است!؟
محور بودن بحث شفاعت و توسل در آیه
آیه، آیه شفاعت و توسّل است یعنی اگر اینها بیایند و از گناهانشان استغفار بکنند و تو برای آنها طلب مغفرت بکنی، تو استغفار بکنی، نه تو بگویی من از حقّ خودم گذشتم، نه به عنوان یک ذی‌حقّ زخم‌خورده بگویی من راضی شدم نه، تو برای اینها استغفار بکن؛ بگویی «اللهم اغفر لهم»، نه اینکه بگویی «رضیت عنهم و اغمضتُ عن حقّی» این‌‌چنین نه، برای آنها استغفار بکنی ﴿لَوَجَدُوا اللّهَ تَوَّاباً رَحِیماً﴾.
عام بودن دلالت آیه به توسل و شفاعت
پس این ﴿وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ﴾ آ‌ن طور نیست که مرحوم محمدجواد فرمود (یک) و اختصاصی هم به مسئلهٴ ایذاء النبی ندارد این (دو)، چرا? برای اینکه گرچه سیاق آیات دربارهٴ نفاقِ منافقان است، گرچه مورد آیات، جایی است که منافقان، رسول خدا را هم رنجاندند؛ اما هیچ‌کدام از اینها نه مقیّد است، نه مخصّص [بلکه] این آیه به اطلاق خود حجت است. در مورد خود، نصّ است، در غیر مورد خود، ظاهر، به هر تقدیر اطلاق و عمومش حجت است ﴿وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ﴾ ظلم به نفس و اسراف به نفس در معصیت است، خواه حقّ‌الناس باشد، خواه حقّ‌الله. کسی نماز نخواند ظلم به نفس کرد، کسی غیبت بکند هم ظلم به نفس کرد.
مشروط بودن بخشش هر گناهی به شفاعت
﴿وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوکَ فَاسْتَغْفَرَوا اللّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ﴾ این نه تنها شفاعت را ثابت می‌کند، بلکه می‌گوید هر گناهی وقتی بخشوده می‌شود که به برکت اهل‌بیت باشد، به برکت رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) باشد که این استغفار بکند.
«و الحمد لله ربّ العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 40:56

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی