display result search
منو
تفسیر آیه 59 سوره نساء _ بخش هفتم

تفسیر آیه 59 سوره نساء _ بخش هفتم

  • 1 تعداد قطعات
  • 40 دقیقه مدت قطعه
  • 84 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیه 59 سوره نساء _ بخش هفتم"
- تبیین بحث اصولی بودن "اطیعوا الرّسول" در آیه
- بشارت به فوز و رستگاری اطاعت کنندگان خدا و پیامبر (ص)
- عدم اهتمام جدی امامیه به علم تفسیر

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِی شَیْ‏ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَی اللّهِ وَالرَّسُولِ إِن کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْیَومِ الآخِرِ ذلِکَ خَیْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِیلاً ﴿59﴾

ادعای ارشادی بودن اطاعت در آیه
مطالب دیگری که مربوط به این آیه کریمه است این است که گاهی گفته می‌شود این ﴿أَطِیعُوا اللّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ﴾ ارشاد است به همان اوامری که شرعاً صادر شده است یعنی اگر خداوند فرمود: ﴿أَقِیمُوا الْصَّلاَةَ﴾ یا از وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) یک دستور خاصّی رسید، آن امرها مفید وجوب است و این امرها ارشاد است به همان امرهای قبلی، دیگر این ﴿أَطِیعُوا اللّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ﴾ خودش حُکم جدیدی ندارد، بلکه ارشاد است به همان امرهای قبلی؛ اگر آن امر برای وجوب بود، این امر﴿أَطِیعُوا﴾ ارشاد است به آن حُکم واجب و اگر آن امر برای استحباب بود، این ﴿أَطِیعُوا﴾ هم ارشاد است برای آن حُکم مستحبّ و مانند آن. لذا این ﴿أَطِیعُوا﴾ با آن ﴿أَقِیمُوا الْصَّلاَةَ﴾ یکی ارشاد به دیگری درمی‌آید و تقریباً نتیجهٴ تأکید دارد و مانند آن.


تام نبودن ادعا و حکم فقهی داشتن اوامر کتاب و سنت
این سخن، تام نیست برای اینکه آن اوامری که در کتاب و سنّت هست آن اوامر، حُکم فقهی دارند و این ﴿أَطِیعُوا اللّهَ﴾ مسئله اصولی است، نه مسئله فقهی. ﴿أَقِیمُوا الْصَّلاَةَ﴾ یک حُکم فقهی است ﴿إِذَا نُودِیَ لِلصَّلاَةِ مِن یَوْمِ الْجُمُعَةِ﴾ یک حُکم فقهی است؛ اما ﴿أَطِیعُوا اللّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ﴾ که حُکم فقهی نیست یک مسئله اصولی است. این ﴿أَطِیعُوا اللّهَ﴾ دلیل نقلی است بر حجیّت قول خدا در قبال دلیل عقلی بر حجیّت قول خدا و آن ﴿أَطِیعُوا الرَّسُولَ﴾ یک دلیل نقلی است بر حجیّت قول رسول(صلّی الله علیه و آله و سلّم)، در قبال دلیل عقلی بر حجیّت قول رسول(صلّی الله علیه و آله و سلّم). این یک مسئله اصولی است آن یک مسئله فقهی است؛ این سخن از ارشاد نیست، سخن از تأکید نیست، اصلاً دو راه و دو وادی است و جدای از هم. همان طوری که ما یک برائت عقلی داریم، مثل قُبح عِقاب بلابیان و دلیل نقلی موافق همان دلیل عقلی است، مثل ﴿مَا کُنَّا مُعَذِّبِینَ حَتَّی نَبْعَثَ رَسُولاً﴾ یک وجوب اطاعتی داریم که عقل حُکم می‌کند، همان وجوب اطاعت را نقل تأیید می‌کند. لذا این ﴿أَطِیعُوا اللّهَ﴾ شامل نواهی هم می‌شود؛ آنجایی که خدا نهی کرده است، آنجایی که پیغمبر نهی فرمود، شامل آن هم می‌شود، اختصاصی به امر ندارد. همان طوری که ﴿أَطِیعُوا اللّهَ﴾ را با ﴿أَقِیمُوا الْصَّلاَةَ﴾ نمی‌شود سنجید، برای اینکه یکی مسئله اصولی است [و] دیگری مسئله فقهی، ﴿أَطِیعُوا اللّهَ﴾ را هم با ﴿حرمت علیکم﴾ هم نمی‌شود سنجید، برای اینکه یکی مسئله فقهی است، یکی مسئله اصولی. این ﴿أَطِیعُوا﴾ یعنی هر چه که آنها دستور دادند در مناهی باید منتهی بشوید، نکنید! در اوامر باید امتثال بکنید و انجام بدهید.
پرسش:...
پاسخ: نه، ارشاد، این است که یک وقت است شارح مقدّس می‌فرماید چیزی که ضرر دارد حرام است. طبیب هم می‌گوید این را نخور، این ارشاد به همان حُکم عقل است این هم حُکم فقهی است؛ اما ﴿أَطِیعُوا اللّهَ﴾ حُکم فقهی نیست، مسئله فقهی نیست [بلکه] مسئله اصولی است، آن وقت مَصبه اینها دو چیز است ﴿أَطِیعُوا الرَّسُولَ﴾ یعنی رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) سنّتش اعمّ از فعل و قول و تقریر، این حجّت است. محتوای ﴿أَطِیعُوا الرَّسُولَ﴾ حجیّت سنّت است، محتوای ﴿أَقِیمُوا الصَّلاَةَ﴾ وجوب فقهی است برای نماز، آن یکی مسئله اصولی است [و] این یکی مسئله فقهی است.
پرسش:...
پاسخ: بله، معنای ارشاد آن است و اما این لسانش، لسان حجیّت است. مثلاً وقتی دلیل عقلی اقامه شده است بر اینکه ظلم، حرام است، شارع مقدس هم اگر بفرماید ظلم نکنید این ارشاد به حُکم عقل است، لذا اگر کسی ظلم کرد دوتا عِقاب ندارد.


پرسش:...
پاسخ: نه؛ مسئلهٴ اصولی کار به حجیّت دارد یعنی قول رسول و فعل رسول و تقریر رسول(صلّی الله علیه و آله و سلّم) حجّت است و اینها اصلاً دو وادی است. مثلاً خیانت در امانت، عقلاً حرام است و شارع اگر فرمود، ارشاد به حکم عقل است؛ اگر کسی خیانت کرد دیگر دوتا عِقاب ندارد که چرا حُکم عقل را عمل نکردی؟ چرا حکم شرع را عمل نکردی؟ چون یکی ارشاد به دیگری است؛ اما اینجا اصلاً در دو محور است: یکی می‌گوید قول رسول و فعل رسول و سنّت رسول(صلّی الله علیه و آله و سلّم) حجّت است؛ یکی می‌گوید: ﴿أَقِیمُوا الصَّلاَةَ﴾ یکی مسئله اصولی است، دیگری مسئله فقهی است.
تبیین بحث اصولی بودن<اطیعوا الرّسول> در آیه
پرسش:...
پاسخ: نه؛ اطاعت‌الله می‌گوید که این شخص، حجّت است. چرا وقتی پیغمبر نقل فرمود که این کارها را باید انجام بدهید ما باید اطاعت کنیم؟ برای اینکه خدا فرمود: ﴿أَطِیعُوا الرَّسُولَ﴾. آن مسئله اصولی است، این مسئله فقهی. پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) طبق وحی فرمود که نماز ظهر چهار رکعت است: دو رکعت اول که فرض‌الله است؛ دو رکعت دوم از راه وحی تشریعی به پیغمبر رسیده است و این شده فرض‌النبی. خب، این شده حُکم فقهی؛ اما ﴿أَطِیعُوا الرَّسُولَ﴾ که مسئله فقهی نیست، مسئله اصولی است یعنی سنّت رسول، حجّت است؛ اگر امر کرد، اطاعت واجب است، نهی کرد اجتناب واجب است، اینها در دو وادی‌اند بالأخره، نه اینکه هر دو حُکم فقهی‌اند یکی ارشاد به دیگری باشد، لذا ﴿مَا آتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاکُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا﴾ آن در عرض سایر اوامر و نواهی نیست، این لسان آیه سورهٴ «حشر» حجیّت سنّت پیغمبر است [و] کاری به مسئله فقهی ندارد.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ اصلاً یکی مسئله اصولی است. مسئله اصولی منحل می‌شود به مسائل اصولی، مسائل کلّی فقهی منحل می‌شود به مسائل فرعی. هرگز مسائل اصولی منحل نمی‌شود به مسائل فرعی. مسئله اصولی اگر جامع بود، منحل می‌شود به مسائل اصولی متعدّد.
پرسش:...
پاسخ: اصلاً، مثلاً استصحاب حجّت است. استصحاب حجّت است، زیرمجموعه این مسئله اصولی، استصحاب در احکام، استصحاب در موضوعات، استصحاب تنجیزی، اینها زیرمجموعه حجیّت استصحاب است؛ کار ندارد که اگر کسی قبلاً متطهّر بود الآن شکّ در طهارت کرد باید بر طهارت باقی باشد. آن حکم فقهی است؛ اما حجیّت استصحاب «لا تنقض الیقین ابداً بالشکّ» این مسئله اصولی است؛ این مبناست، آن نتیجه است. مسئله اصولی را انسان هر چه پایین بیاورد دیگر به مسئله فقهی درنمی‌آید، می‌شود مسائل جزییِ اصولی، این مطلب اول.


معنای عام «اطیعوا الله» در ایه محل بحث
مطلب دوم این است که از ﴿أَطِیعُوا اللّهَ﴾ منظور این نیست که قولِ خدا حجّت است، چیزی که مسلّم است از طرف خداست، این حجّت است، قهراً فعل خدا هم حجّت است؛ اگر خداوند معجزه‌ای را به کسی اِعطا کرد در اینجا حرف نزد، کاری انجام داد آن کار، متّبع است و مُطاع و اگر خداوند چیزی انجام نداد؛ سکوت کرد آن سکوت هم حجّت است یعنی انسان برابر سکوت باید عمل بکند.
درباره رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هم این طور است. اطاعت، چه در قول او، چه در فعل او، چه در تقریر او، کاری که به رسول اسناد دارد این حجّت است و ملاک است. مگر اینکه به دلیل خاص ثابت شده باشد که این جزء مختصّات رسول اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است، نظیر وجوب نافلهٴ لیل و مانند آن که اینها جزء خصایص نبیّ است. اگر چیزی جزء خصایص نبیّ نبود، به حجیّت باقی است یعنی جای تمسّک هست.
پس اطاعت خدا چه در قول، چه در فعل لازم است عقلاً و نقلاً یعنی قول خدا و فعل خدا حجّت است، قول خدا و فعل رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هم حجّت است، «إلاّ ما خرج بالدلیل».
بازگشت قید ﴿ذلک خیرٌ و احسن تاوبلا﴾ به تمام موارد
مطلب بعدی آن است که این جملهٴ ﴿ذلِکَ خَیْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِیلاً﴾، گرچه محتمل هست که به خصوص اخیر برگردد و براساس آن نزاع معروف که قیدی که بعد از چند جمله ذکر شده است آیا برای همه آ‌ن جملات است یا برای جملهٴ اخیر، درباره جملهٴ اخیر مُتیقّن است، درباره ماعدای او مشکوک ولی اینجا ظهور سیاقی نشان می‌دهد که این قید به همه برمی‌گردد یعنی آن ﴿أَطِیعُوا اللّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ﴾ که فصل اول بود و این ﴿فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِی شَیْ‏ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَی اللّهِ وَالرَّسُولِ﴾ که فصل دوم است، هر دو فصل مشمول ﴿ذلِکَ خَیْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِیلاً﴾، هم اطاعت‌ الله و اطاعت الرسول و اطاعت اولواالأمر برای شما خیر است و عاقبتش هم نیک، هم اینکه مرجع حلّ خصومت خدا و پیغمبر است برای شما خیر است و عاقبتش نیک.
ظهور این جمله این است که این مخصوص اخیر نیست؛ ما شکّ نداریم که هم اوّلی خیر است و هم دوّمی خیر. بنابراین این ﴿ذلِکَ﴾ یعنی «کلّ ما سبق» برای شما خیر است و تأویلش هم خیر است. <تأویل> یعنی آنچه بازگشت به او دارد. چون پایان کار در قیامت ظهور می‌کند و خداوند هم می‌فرماید تأویل قرآن در قیامت می‌آید: ﴿یَوْمَ یَأْتِی تَأْوِیلُهُ﴾ یعنی مآل امر آن است که حقیقت قرآن در آنجا ظهور می‌کند، پس پایان کارتان ـ در صورتی که به فصل اول و فصل دوم این آیه عمل کرده باشید ـ نیک است.
نه این کلمهٴ ﴿خَیْرٌ﴾ افعل تفضیل است، نه این ﴿أَحْسَنُ تَأْوِیلاً﴾ افعل تفضیل، اینها افعل تعیینی‌اند، نظیر ﴿أُولُوا الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْضٍ﴾ . چرا؟ برای اینکه اگر افعل تفضیلی بود، معنایش این است که مختارید خدا و پیامبر را اطاعت بکنید و مختارید هم نکنید ولی اگر اطاعت بکنید برایتان بهتر است. در حالی که عقل می‌گوید اطاعت خدا و پیغمبر واجب است و همچنین در مسئله حلّ خصومت. خب، مرجعی بالأخره در نظام الهی هست برای فصل خصومت یا نه؟ تنها مرجع؛ عقل می‌گوید منابع معصوم است و آن خدا و پیامبر است دیگر. بنابراین خود این سیاق نشان می‌دهد که این ﴿خیر﴾ و ﴿احسن﴾ اینها افعل تعیینی‌اند، نظیر ﴿أُولُوا الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْضٍ﴾، نه تفضیلی.
تاکید مجدد بر اطاعت از خدا و رسول (ص)
مطلب دیگر این است که همین مضمون، در آیات دیگر به صورت تندی بیان شده است. اینکه فرمود: ﴿إِن کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْیَومِ الآخِرِ﴾ خودش شهادت می‌دهد که اگر مؤمن هستید این کار را می‌کنید. خب، اگر این کار را نکردید معلوم می‌شود مؤمن نیستید دیگر، با ایمان سازگار نیست. تهدیدهای تندی در آیات دیگر در همین زمینه آمده است که نشان می‌دهد این افعل، افعل تعیینی است، نه افعل تفضیلی. مثلاً در آیه 66 و 67 سورهٴ «احزاب» این‌چنین است: ﴿یَوْمَ تُقَلَّبُ وُجُوهُهُمْ فِی النَّارِ یَقُولُونَ یَا لَیْتَنَا أَطَعْنَا اللَّهَ وَأَطَعْنَا الرَّسُولاَ﴾ خب، آنها که مطیع خدا و پیامبر نبودند اینها در آتش زیرورو می‌شوند، چهره‌هایشان در آتش منقلب می‌شود می‌گویند ای کاش! ما مطیع خدا و پیامبر بودیم. معلوم می‌شود اطاعت خدا و پیامبر یک امر مستحب نیست [بلکه] یک امر ضروری و واجب هست، بعد می‌گویند ای کاش! ما مطیع خدا و پیامبر بودیم و ای کاش! از بزرگان خودمان اطاعت نمی‌کردیم: ﴿یَوْمَ تُقَلَّبُ وُجُوهُهُمْ فِی النَّارِ یَقُولُونَ یَا لَیْتَنَا أَطَعْنَا اللَّهَ وَأَطَعْنَا الرَّسُولاَ ٭ وَقَالُوا رَبَّنَا إِنّا أَطَعْنَا سَادَتَنَا وَکُبَرَاءَنَا فَأَضَلُّونَا السَّبیلاَ﴾ .


بشارت به فوز و رستگاری اطاعت کنندگان خدا و پیامبر (ص)
مطلب بعدی آن است که اگر به وسیله آیهٴ 66 سورهٴ «احزاب» حکم مشخص شد، آن‌گاه اگر بر فرض ابهامی هم در آیه محلّ بحث در سورهٴ «نساء» و همچنین آیهٴ 51 و 52 سورهٴ «نور» هست آن هم مشخص می‌شود که اطاعت، ضروری است و لازم است و آن آیه این است که: ﴿إِنَّمَا کَانَ قَوْلَ الْمُؤْمِنِینَ إِذَا دُعُوا إِلَی اللَّهِ وَرَسُولِهِ لِیَحْکُمَ بَیْنَهُمْ أَن یَقُولُوا سَمِعْنا وَأَطَعْنَا وَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ ٭ وَمَن یُطِعِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَیَخْشَ اللَّهَ وَیَتَّقْهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْفَائِزُونَ﴾؛ آنها که مطیع خدا و پیامبرند اهل فوز و رستگاری‌اند، اهل فلاح‌اند. این معنایش این نیست که حالا اگر اطاعت نکردند هم بالأخره از جهنم محفوظ‌اند ولی فلاحشان و صلاحشان در این است که اطاعت بکنند، این طور نیست و عقل هم اطاعت پیامبر و رسول را ضروری می‌داند، لازم می‌داند [و] نقل هم همین را تأیید می‌کند.
مباحث اصولی مورد بحث در آیه
مطلب بعدی آن است که فخررازی چندتا مسئله اصولی را ذیل همین آیه مطرح کرد . این آیه از آن پرمحتواترین آیات است که اگر ـ ان‌شاءالله ـ خدا به شما توفیق داد حالا تعطیلی در پیش است، بتوانید رساله‌ای یا مقاله‌ای فارسی یا عربی، همین آیه را مطرح کنید مقداری هم تفاسیر دیگر را بگردید خیلی حرف در آن هست و اثبات اینکه این آیه مربوط به ائمه معصومین است نه دیگران، خودش حرفی است و اینکه کاری به مسئله قیاس ندارد، این هم حرفی است و اینکه لازم‌بودن عصمت جزء ابتکارات ما شیعه‌ها نیست که بر ما حمله کنند که شما قائل به عصمت‌اید، این حرف را محقّقین اهل سنّت هم گفتند که کسانی که اولواالأمرند باید معصوم باشند ؛ منتها ما می‌گوییم عصمت، چیزی نیست که کسی به او دسترسی پیدا کند و بفهمد این را خدا باید مشخص کند، لذا معصومین را به وسیله آیه تطهیر و مانند آن خدا معرفی کرده است؛ آنها می‌گویند نه، عصمت را می‌شود تشخیص داد و اهل حلّ و عقد معصوم‌اند. حالا چقدر مسئله عصمت تنزّل کرده است که دست خیلی از اهل حلّ و عقد هم به او رسیده است. پس ما نزاع کبروی نداریم با اهل سنّت که ما بگوییم اولواالأمر حتماً باید معصوم باشند آنها بگویند نه، اولواالأمر لازم نیست معصوم باشند، آنها هم بگویند باید معصوم باشند؛ منتها ما عصمت را به امام می‌دهیم، آنها عصمت را به امت می‌دهند، منتها اهل حلّ و عقد امّت، این یک حرف تازه‌ای است یعنی رواجش تازه است وگرنه حرفی است که الآن هفت، هشت قرن رسمی در کتابهای اینها هست دیگر، رواجش تازه است.
پرسش:...
پاسخ: مفهوم عصمت که مشخص است، مصداق عصمت و درجهٴ عصمت. در این احکام شرعی که محلّ تصمیم‌گیری است، آنها می‌گویند کسی که مرجع امّت است و اوامر او مُطاع است و در ردیف قول خدا و پیامبر قرار دارد، آنها معصوم‌اند؛ منتها این معصومین عبارت از اهل حلّ و عقدند، این است دیگر یعنی اینها نه عمداً خلاف می‌کنند، نه سهواً.
ما اجماع را حجت می‌دانیم، برای اینکه کشف از رأی معصوم می‌کند ، آنها اجماع را حجت می‌دانند، برای اینکه خود این اجماع، اتّفاق اهل حلّ و عقد است و همین اهل حلّ و عقد معصوم‌اند ، نه خارج از اینها؛ سخن از قاعدهٴ لطف و یا دخول و یا کشف رضای معصوم و اینها که امامیه می‌گویند در سخنان آنها نیست.خب، بنابراین این حرف رسمی هفت، هشت قرن است که اینها دارند؛ منتها رواجش تازه است.
تحلیلی براستدلالات اصولی فخر رازی
مطلب بعدی آن است که فخررازی می‌گوید من کمتر از دو ساعت، بسیاری از مسائل اصولی را از همین آیه استفاده کرده‌ام . البته ایشان یک کتاب اصولی قبلاً نوشت با همان سرمایه‌های اصولی، این آیه را مطالعه کرد در حقیقت، همان افکار اصولی خود را بر آیه تحمیل کرد و گفت کمتر از دو ساعت، من بسیاری از این مسائل اصولی را از آیه استنباط کردم. چندین مسئله که مسائل اصولی است، ایشان در همین زمینه دارند: یکی اینکه آیا امر، مفید مَرّه است یا تکرار ، بعد از اینکه مسئله قیاس را ذکر کردند گفتند قیاس و اجتهادی که ما می‌گوییم همان قیاس است، استحسانی که ابوحنیفه می‌گوید و استصلاحی که مالک می‌گوید اگر به همین اجتهاد قیاسی ما برگشت که درست است وگرنه درست نیست . بعد هم می‌گوید منابع حجّیت اصولی همین چهارتاست: کتاب است و سنّت است و اجماع است و قیاس ، به زَعم خود. آن‌گاه آیا امر، مفید وجوب است یا نه، او را خواستند از ﴿أَطِیعُوا﴾ استفاده کنند یک بحث تقریباً نیمه‌مبسوطی در این زمینه دارند و ثابت می‌کنند که باید امر برای وجوب باشد و آیا امر، مفید مرّه است یا تکرار، استفاده می‌کنند که از این ﴿أَطِیعُوا﴾ برمی‌آید که امر برای تکرار هست، برای اینکه اگر خدا فرمود: ﴿أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ﴾ و استثنا نکرد، معلوم می‌شود که مکرّر، اطاعت واجب است و چون استثنا صحیح است، معلوم می‌شود که این امر برای تکرار است، زیرا اگر امر برای تکرار نبود، استثنا صحیح نبود . استثنا در حقیقت «إخراج ما لولاه لدخل» این معنای استثناست. استثنا یعنی خارج‌کردن چیزی به نام مستثنا از مستثنی منه که اگر ما این مستثنی را از مستثنی منه خارج نمی‌کردیم او داخل بود، چون می‌توان گفت که اطاعت کنید مگر در فلان وقت، معلوم می‌شود که این امرِ ﴿أَطِیعُوا﴾ همه این اوقات را می‌گیرد وگرنه استثنای یک وقت معیّن صحیح نبود. معلوم می‌شود که ﴿أَطِیعُوا﴾ همه این اوقات را می‌گیرد و این نشانه آن است که امر برای تکرار است. البته تحقیق در مسئله که هرگز امر، مفید وجوب نیست، خود لفظ مفید وجوب نیست و وجوب را از راه دیگر ما کشف می‌کنیم و اینکه امر برای تکرار نیست ـ چه اینکه برای مرّه هم نیست؛ ـ منتها صِرف‌الوجوب در مرّه حاصل می‌شود و این غیر از آن است که امر دلالت بر مرّه بکند، این تحقیقاتی است که اصولیین امامیّه کرده‌اند.
عدم اهتمام جدی امامیه به علم تفسیر
گرچه در تفسیر، آنها خیلی پیشرفت کرده‌اند ولی در مسائل فقه و اصول ـ مخصوصاً اصول ـ امامیّه خیلی ترقّی کردند؛ تحقیقاتی که امامیه در اصول دارند، با تحقیقاتی که آنها در اصول دارند واقعاً قابل قیاس نیست. البته شما در رشته‌های تفسیر می‌بینید آنها مرتب درباره تفسیر کار کردند، حالا رهآوردشان چه اندازه است آن یک مطلب دیگر است ولی در تفسیر کار کردند، در هر عصری چند تفسیر نوشتند و تفسیر، به عنوان یک درس رسمی در حوزه‌ها و جوامع دینی اینها مطرح بود. متأسفانه در بین ما امامیه این طور نیست! ممکن است در مخزنهای خطّی ما بعضی از تفاسیر گمنام داشته باشیم ولی شما می‌بینید مرحوم شیخ طوسی می‌فرماید که شیعه یک تفسیر مدوّن و جامعی نداشت . خب، در طیّ آن چهار، پنج قرن مرحوم شیخ طوسی می‌گوید شیعه، یک تفسیر مدوّن و جامعی نداشت، نه اینکه چاپ نشده بود چون آن روز سخن از چاپ که نبود. ممکن بود کسی درباره سورهٴ مبارکهٴ مثلاً «یس» چیزی نوشته باشد یا بعضی از آیات را تفسیر کرده باشد یا بعضی از سُوَر کوچک را تفسیر کرده باشد؛ اما یک تفسیر رسمی از شیعه در حوزه‌های علمی نبود، این سخن مرحوم شیخ طوسی است در تبیان.
بعد از مرحوم شیخ طوسی نوبت به امین‌‌الاسلام می‌رسد. البته ممکن است کسی بعضی از سُوَر را یا بعضی از آیات را تفسیر کرده باشد؛ اما یک تفسیر جامعی عرضه بکند تا حال که ما به او دسترسی پیدا نکردیم.
بعد از مرحوم امین‌الاسلام نوبت برسد به مرحوم فیض. آن کنزالدقائق و اینها هم که بعد پیدا شده حرف تازه‌ای ندارد. تفسیر ابوالفتوح رازی هم که مقارن با عصر مرحوم امین‌الاسلام است، آن‌هم بارِ جدیدی ندارد ولی بالأخره یک عصر است. بین مرحوم امین‌الاسلام و مرحوم فیض، این وسط خالی بود. از مرحوم فیض تا سیدناالاستاد مرحوم علامه باز وسط خالی است. حالا ممکن است انسان در مخازن، کتابهای خطّی و تفسیرهای خطّی را جستجو بکند. بعضی از تفسیرها نظیر آنچه مرحوم سیدحیدر آملی و اینها نوشتند البته، خب قابل عرضه هست کاملاً، حرفهایی نویی دارد کم ‌و بیش هست؛ اما برخلاف این اهل سنّت که بالأخره اینها حَلقات تفسیری‌شان زنجیری به هم بسته است. این کار را کردند، حالا رهآورد عمیقی ارائه نکردند آن مطلب دیگر است. در اصول نه و در فقه هم آن قدرتی که امامیه داشت نه، ولی امامیه به حق در فقه و اصول عمیقاً پیشرفت کرد، مخصوصاً در اصول این دوره‌های اخیر از مرحوم آخوند و شیخ(رضوان الله علیهما) به بعد، پس این حرفهایی که فخررازی دارد که امر، مفید تکرار هست و امثال‌ذلک، از حرفهای تقریباً ابتدایی اصول است که ثابت شد این طور نیست.
بیان علت تکرار «اطیعوا» در آیه
مطلب دیگر این است که خداوند فرمود: ﴿أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ﴾، نفرمود: «أطیعوا الله والرسول» و این نشانهٴ آن است که ادب دینی اقتضا می‌کند که چیزی همراه با خدا ذکر نشود. فخررازی می‌گوید که کسی در محضر پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مشغول ایراد خطبه و سخن بود، گفت که «من عصاها»؛ اگر کسی خدا و پیامبر را معصیت کرد او چنین و چنان خواهد شد. طبق نقل فخررازی وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به این شخص فرمود: «بئس الخطیب أنت»؛ بد سخنرانی کردی و بد سخنرانی هستی! چرا با یک جمله ذکر کردی؟ می‌خواستی بگویی «من عصی الله و عصی الرسول» جمله را جدا می‌کردی؛ عطف جمله بر جمله می‌کردی، نه عطف مفرد بر مفرد. مثل اینکه خدا هم همین کار را کرد، فرمود: ﴿اطیعوا الله و أَطِیعُوا الرَّسُولَ﴾ عطف جمله بر جمله کرد، نه عطف مفرد بر مفرد، البته ادب اقتضا می‌کند این‌چنین باشد.
و اما در خود قرآن کریم هم گاهی عطف مفرد بر مفرد هست: ﴿مَن یُطِعِ اللّهَ وَالرَّسُولَ﴾ حالا بعضی از فروع دیگر را که در تفسیر فخررازی هست شاید مهم نباشد، اگر لازم باشد او را متعرّض می‌شویم. شما المنار را هم ملاحظه بفرمایید. المنار یک بحث مفصّلی در زمینهٴ این آیه دارد ؛ این آیه ﴿أَطِیعُوا اللّهَ﴾ یک بحث مفصّلی دارد.
مسئله ولایت فقیه، به مناسبتهای گوناگون قبلاً بحث شد. مخصوصاً در سورهٴ مبارکهٴ «آل‌عمران» بحثهای مبسوطی سیدناالاستاد ارائه کردند که در همان زمینه‌ها هم بحث شد.
ضرورت پرداخت به کار تحقیقی در حوزه
حالا یک بحثی می‌ماند که تزاحمی که بین احکام هست چگونه در جامعهٴ اسلامی این احکام متزاحم حل می‌شود؟ معنای اطاعت اولواالأمر که معصومین(علیهم السلام) هستند، در زمینه تزاحم، چگونه است و اگر در زمینه تزاحم معنای اطاعت اولواالأمر مشخص شد، آن‌گاه معنای تزاحم و حکم تزاحم در عصر غیبت که یک فقیهی عهده‌دار مسئولیت نظام اسلامی است، آن‌هم مشخص می‌شود. ولی شما برای اینکه بتوانید به خواست خدا رساله‌ای، مقاله‌ای حالا یا فارسی یا عربی، مستدلّ و علمی تنظیم بکنید گذشته از اینکه تبیان مرحوم شیخ طوسی، چون ایشان برهانی اقامه کرده است که منظور از اولواالأمر باید معصوم باشد و به دنبالش امین‌الاسلام بعد المیزان را ملاحظه می‌فرمایید (یک)، اینها بحثهای تفسیری و روایاتی هم که در این زمینه وارد شده است اولواالأمر را مشخص کرده است ملاحظه می‌کنید، جمع‌بندی می‌کنید این (دو)، حرفهای فخررازی و حرفهای المنار را هم مبسوطاً ببینید که جمعاً شاید هشت، ده فصل بشود، یک رسالهٴ تقریباً صد صفحه‌ای یا یک مقالهٴ صد صفحه‌ای می‌توانید خوب در این تعطیلی که در پیش دارید ارائه کنید و ـ ان‌شاءالله ـ سعی کنید هر چه را که می‌شنوید بر او بیفزایید و محقّقانه چیزی بنویسد. وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) حرفی که می‌زد اصحاب، بالأخره یادداشت می‌کردند. فرمود: «استعن بیمینک» یعنی از دستت کمک بگیر! به من نگو هر چه که من می‌گویم تو از دستت کمک بگیر بنویس. وقتی یادداشت کردی، خب می‌ماند. شما به خواست خدا الآن بعد باید بشوید یک مفسّر رسمی و این را تدریس بکنید دیگر، برای اینکه انسان که همیشه که نباید در درس تفسیر بیاید بالأخره باید مثل فقه و اصول و سایر علوم دیگر؛ کسی که چند سال فقه خواند، چند سال اصول خواند، چند سال معقول و کلام و فلسفه خواند می‌شود مدرّس دیگر. شما هم ـ ان‌شاءالله ـ به خواست خدا در آینده باید بشوید مفسّر.

توصیه به بیان تفسیرقرآن و نهج البلاغه در ایام تبلیغ
همّتتان این نباشد که در جلسات مردمی از این آیات استفاده کنید. اگر برای مردم بخواهید، بهرهٴ کمی می‌برید برای خطابه‌ها، سخنرانیها مثلاً اینها، بهرهٴ کمی می‌برید، مثل نهج‌البلاغه دیگر. نهج‌البلاغه که در حوزه‌ها مهجور است برای همین است که برای منبرها و مردم و جلسات، ما خواستیم آن وقت کلمات قصار و آن جمله‌های تقریباً موعظه‌ای نهج‌البلاغه مطرح است در حوزه‌ها. اگر برای تحقیق و تدریس می‌خواستیم، آن وقت مشخص می‌شد که نهج‌البلاغه به مراتب قوی‌تر از کفایه است. اصلاً فاصله نهج‌البلاغه و کفایه و مکاسب قابل قیاس نیست؛ نهج‌البلاغه در حدّی نیست که مثلاً یک کفایهخوان بفهمد. یا مکاسب‌خوان بفهمد همان خطبه‌ای که وجود مبارک حضرت امیر دارد ابن‌أبی‌الحدید می‌گوید: «منذُ خمسین سنة» یعنی من از پنجاه سال قبل تا الآن «منذُ خمسین سنة»؛ از پنجاه سال قبل تا الآن «أکثر من ألف مرّة»؛ بیش از هزار بار من این خطبه را خواندم و هر بار می‌خواندم برای من «أحدثت عندی روعة» ؛ تازگی داشت برای من. خب، این یک شارح قوی است دیگر. می‌گوید از پنجاه سال قبل تا الآن، من بیش از هزار بار این خطبه را خواندم. بعد هم می‌گوید و این خطبه حضرت امیر(علیه السلام) از آن خُطبی است که اگر کسی گوش داد، باید سجده کند . وقتی ما این حرف را از شرح نهج‌البلاغه ابن‌أبی‌الحدید به عرض مرحوم علامه در جلسه خصوصی رساندیم که ایشان چنین حرفی دارد، این حرف خیلی بلند است فرمودند: ابن‌أبی‌الحدید اغراق نکرد[و]، گزاف نگفت، برای اینکه در حقیقت، سجده برای کلمات علی‌بن‌ابی‌طالب، سجده برای آیات است؛ همان آیات قرآنی است که در کلمات حضرت علی ظهور کرده است.
غرض این است که ما چون نهج‌البلاغه را برای همان سخنرانی می‌خوانیم همین کلمات و مواعظ، ظهور کرده. اگر برای مراحل توحیدی می‌خواستیم، آ‌ن وقت معلوم می‌شود که فاصله نهج‌البلاغه با مکاسب و رسائل خیلی است. آیات قرآنی هم همین طور است دیگر؛ اگر آیات اخلاقی‌اش را بخواهیم خب، وضع همین است که هر سیصد سال، سیصد سال یک نفر ظهور می‌کند؛ اما اگر نه، مسائل اساسی اسلام را بخواهیم از قرآن، چون اوّلین منبع همین قرآن است دیگر، بخواهیم استنباط کنیم آن‌گاه معلوم می‌شود که چقدر دشوار است.
حالا شما به عنوان تجربه، همین آیه مبارکه را که چندین فصل در ضمن اوست این دوتا کار را از نظر تفسیر امامیه انجام بدهید یعنی حدّاقل، این تفسیر تبیان و مجمع‌البیان و المیزان از یک‌سو با روایاتی که در این زمینه وارد شده است، مدار تفسیر آیات به آیات هم که در نظرتان هست، اینها را انجام بدهید، بعد نوشته‌های فخررازی و المنار را هم ملاحظه بفرمایید، می‌بینید حدّاقل ده فصل مسائل علمی عرضه کردید ده، ده صفحه می‌شود صد صفحه، آن وقت خودتان از کارتان لذّت می‌برید. حالا این را ـ ان‌شاءالله ـ انجام بدهید به خواست خدا، حالا تا فردا بقیه بحث.
«و الحمد لله ربّ العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 40:52

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی