- 1493
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 59 سوره نساء _ بخش اول
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیه 59 سوره نساء _ بخش اول"
- وظیفه امت در اطاعت از خدا و رسولش
- نظر شیعه در خصوص اولوالامر و اطاعت از آن
- بیان مطلق یا مشروط بودن وجوب اطاعت از والدین
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ اُولیٰ الامر مِنْکُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَی اللّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ الْیَوْمِ اْلآخِرِ ذلِکَ خَیْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْویلاً﴿59﴾
وظیفه امت در اطاعت از خدا و رسولش
بعد از اینکه در آیه قبل، وظیفه مسئولین را مشخص فرمود که هم امانتها را ادا کنند و هم در حکم و داوری، عدل را رعایت کنند، آنگاه وظیفه امت را و توده مردم را مشخص میکند؛ میفرماید: ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللّهَ﴾. اطاعت خدا در همه حالات یکسان است یعنی اطاعت دین خدا، تغییری در ذات اقدس الهی نیست. اطاعت رسول(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در زمان حیات و ممات فرق میکند. در زمان حیات، هم به پیامهای او باید احترام گذاشت و اطاعت کرد و هم به دستورات جزئی او. بعد از رحلت آن حضرت، چون دستورات جزئی و روزانه از او صادر نمیشود باید براساس سنتاش عمل کرد. در زمان حیات شریفشان ـ گذشته از اینکه خطوط کلی دین و سنت را ترسیم میفرمودند ـ دستورات جزئی هم میدادند، میگفتند در فلان حادثه، فلان شخص مسئول است، فرمانده لشکر فلان شخص است، امام جماعت فلان محل، فلان شخص است، امام جمعه فلان، محل فلان شخص است، اینها دستورات جزئی است. بعد از رحلت آن حضرت و گذشت آن افراد، دیگر دستورات جزئی نیست هم آن منصوبین رحلت کردند و هم خود پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) که ناصب آنها بود رحلت کرد. پس دستورات جزئی در زمان حیات هست ولی خط مشی کلی به عنوان سنت، این «الی یوم القیامه» میماند، این دو، پس ﴿أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ﴾
سرّ لزوم اطاعت از پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم)
پس ﴿أَطیعُوا اللّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ﴾ سرّ لزوم اطاعت پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هم عصمت اوست که در سورهٴ مبارکهٴ «نجم» در اوایلاش فرمود: ﴿ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی ٭ إِنْ هُوَ إِلاّ وَحْیٌ یُوحی﴾؛ هرچه را که پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) درباره دین بفرماید این عین وحی خداست. آیهٴ سه و چهار سورهٴ «نجم» این است: ﴿وَمَا یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی ٭ إِنْ هُوَ إِلاّ وَحْیٌ یُوحی﴾. چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «حشر» هم به امت اسلامی دستور داد در آیهٴ هفت سورهٴ «حشر» فرمود: ﴿وَ ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا﴾؛ هرچه که او امر فرمود اطاعت کنید و هرچه که او نهی فرمود شما هم منتهی بشوید. در همین سورهٴ مبارکهٴ «نساء» آیهٴ هشتاد که بعداً به خواست خدا بحث میشود فرمود: ﴿مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللّهَ وَ مَنْ تَوَلّی فَما أَرْسَلْناکَ عَلَیْهِمْ حَفیظًا﴾؛ کسی که پیامبر خدا را اطاعت کرده است در حقیقت، مطیع خدا بوده است و به هیچ کسی هم اجازه نداد که در قبال فرمان پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) تمرد کند. در سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» آیهٴ 36 اینچنین فرمود: ﴿وَ ما کانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ إِذا قَضَی اللّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْرًا أَنْ یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ﴾؛ هیچ مرد مسلمان و زن مسلمانی حق ندارد در مقابل حکم خدا و پیغمبر حق اختیار داشته باشد. بعد در ذیل هم فرمود: ﴿وَ مَنْ یَعْصِ اللّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً مُبینًا﴾ خب، طبق این آیات و طبق دلیل عقلی، اطاعت پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) واجب است. چون اگر انسانی رسالت او ثابت شد و عصمت او مسلِّم، ثابت هست با معجزه و مانند آن ثابت شد که این رسول خداست، اطاعت او عقلاً واجب است شرعاً هم این دو ادله، حجیت قول پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را اثبات میکند، در این دو امر اختلافی نیست.
اطاعت از اولوالامر و منظور از آن
عمده، مسئله سوم است که اطاعت اولواالامر باشد. منظور از این اولواالامر چه کسانیاند که اطاعت آنها واجب است؟ عدهای گفتند منظور از اولواالامر، خصوص خلفایند؛ همان چهار خلیفه. عدهای گفتند منظور از اولواالامر علمای دیناند. قول سوم این است که منظور از اولواالامر، فرماندهان لشکراند. قول چهارم این است که منظور، زمامداران کشورند . قول پنجم که محمد عبده و مانند آن اختیار کردند این است که منظور از اولواالامر هیچکدام از اینها به خصوص نیست. در زمان خلفای راشدین حکم خاصی داشتند؛ اما در عصر کنونی، منظور از اولواالامر عبارت از این است که اگر زمامداران جامعه و علما و فرماندهان لشکر و مسئولین قضایی و سایر کسانی که جزء مسئولین رسمی یک نظام به حساب میآیند، اینها که در حقیقت اهل حل و عقدند، اینها اگر درباره امری اتفاق داشتند به سه شرط واجب الاطاعهاند. پس اولواالامر یعنی این گروه اگر متفق بودند با سه شرط: شرط اول اینکه در محیط باز و آزادی رأی بدهند و فکر کنند و بیندیشند؛ دوم آن است که امین باشند، امین امت باشند نه تنها فرزانگان جامعه باشند و از آزادی برخوردار باشند واقعاً امین باشند؛ سوم آن است که عصارهٴ فتوا یا حکم و قضای اینها موافق با خطوط کلی قرآن و سنت باشد. اگر اهل حل و عقد که این پنج گروه، نمونههای آن هستند با این سه شرط یعنی امین مردم بودند، در محیط آزاد فکر کردند و رأی دادند، تحمیلی بر آنها نبود و خطوط کلی دین یعنی کتاب و سنت را رعایت کردهاند واجب الاطاعهاند .
نظر شیعه در خصوص اولوالامر و اطاعت از آن
در قبال همه این حرفها شیعه امامیه میفرماید منظور از اولواالامر معصومین(علیهم السلام)اند. برای اثبات اینکه کدام یک از این آرا، حق است خودش اول تنازع است ﴿فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فی شَیْءٍ﴾ همین اول نزاع است. در آیه فرمود اگر شما درباره امری نزاع کردید، مرجع حل نزاع شما و رفع خصومت شما خداست و پیامبر یعنی قرآن است و سنت پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم)، این اول نزاع است که اولواالامر چه کسانی هستند؟ ممکن است اقوال فرعی هم باشد ولی فعلاً پنج، شش قول رسمی در تشخیص اولواالامر یاد شده است. هم بین علمای سنت اختلاف است، هم بین علمای سنت و امامیه. شیعه نوعاً متفق است که منظور از اولواالامر معصومین(علیهم السلام)اند ولی آن آرای چندگانه در بین اهل سنت هست، پس یک اختلاف درونی هست که با یکدیگر دارند، یک اختلافی هم با امامیه دارند، این اول نزاع است. مرجع حل این نزاع کیست؟ آیه مشخص فرمود که مرجع حل این نزاع، کتاب است و سنت. خب، ما اول باید به کتاب مراجعه کنیم، بعد به سنت پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مراجعه بکنیم تا ببینیم منظور از این اولواالامر چه کسانی هستند؟
مراد از اطاعت در قرآن کریم
قرآن کریم اطاعت را گاهی مطلقا واجب میکند، گاهی مقید و مشروط. وقتی که میفرماید شما اطاعت کنید گاهی میفرماید از فلان مرجع شما اطاعت کنید بدون قید و شرط، هیچ قیدی ذکر نمیکند. گاهی میفرماید از فلان مرجع، اطاعت کنید یک شرطی برای او ذکر میکند؛ اطاعت محدود، مقید و مشروط. اما آن اطاعتهای مطلق، مثل اینکه فرمود از خدا اطاعت کنید در همه امور مطیع خدا باشید، آیات فراوانی است که ما را به بندگی خدا دعوت میکند بدون قید و شرط، نمیفرماید مطیع خدا باشید اگر برابر با فلان قانون بود یا اگر مطابق با عقلتان بود، اینچنین نیست. فرمود آنچه ثابت شده است از طرف خداست باید اطاعت کنید. درباره اطاعت از پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) آنهم بشرح ایضاً [همچنین] فرمود هرچه که ثابت شد از طرف رسول اکرم هست باید بیچون و چرا اطاعت کنید. یک وقت است در یک روایت، خدشه میکنید، میگویید این روایت ضعیف است معلوم نیست از پیغمبر رسیده باشد، معلوم نیست پیغمبر این را گفته باشد خب، این نزاع صغروی است، این تمسک به عام در شبهه مصداقیه همان عام است. معلوم نیست این گفته پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) باشد، آن خارج از بحث است چون هیچ دلیلی، متکفل موضوع خود نیست و اگر درباره تمسک به عام در شبهه مصداقیه اختلافی هست، آن تمسک به عام در شبهه مصداقیه خاص است وگرنه در تمسک به عام در شبهه مصداقیه خود عام که کسی اختلاف نکرد، تمسک به هیچ دلیلی در شبهه مصداقیه آن دلیل جایز نیست. اگر ثابت نشد که فلان بیان را پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود یا نه؟ اینجا اطاعت واجب نیست ولی اگر ثابت شد که فلان بیان، سنت پیغمبر است حالا چه سنت فعلی چه سنت قولی و تقریری، اطاعت واجب است، به همین آیاتی که خوانده شد و در سورهٴ «احزاب» هم فرمود هیچ کس حق اختیار و انتخاب ندارد، در مقابل فرمان خدا و پیغمبر در مقابل حکم خدا و پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) این هم درست.
بنابراین این دو قسم از اطاعت، مطلق است [و] مشروط نیست. قسم سوم اطاعتی است، نظیر اطاعت پدر و مادر که بر فرزند، اطاعت پدر و مادر واجب است، عقوق و عصیان پدر و مادر حرام است؛ فرزند حق ندارد عاق و عاصی پدر و مادر باشد، عقوق کند یعنی تمرد کند حرام است و مانند آن.
بیان مطلق یا مشروط بودن وجوب اطاعت از والدین
خب، آیا اطاعت فرزند از پدر و مادر، نظیر اطاعت انسان از پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) واجب مطلق است یا واجب مشروط؟ آن را قرآن مشخص کرد فرمود واجب مشروط است نه واجب مطلق. یک وقت هست که پدر و مادر، فرزند را به یک امر باطل امر میکنند دستور میدهند، اینجا اطاعت واجب نیست. به یک گناه وادار میکنند، خودشان معصیتی را میکنند فرزند را هم امر میکنند که این کار را انجام بدهد یا برای آنها این کار را فراهم بکند، اینجا اطاعتاش واجب نیست. پدری است اهل معصیت، به فرزندش میگوید فلان کاری که جزء مقدمات این معصیت است فراهم بکن، اینجا بر او اطاعت واجب نیست، بلکه حرام است. این یک اصل کلی قرآن کریم بیان فرمود [و] برابر آن اصل کلی، وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هم آن اصل را شرح کردند. اصل کلیاش در مواردی از قرآن هست، یکیاش در سورهٴ مبارکهٴ «عنکبوت» است؛ آیه هشت فرمود: ﴿وَ وَصَّیْنَا اْلإِنْسانَ بِوالِدَیْهِ حُسْنًا﴾ در بخش دیگر هم فرمود که ﴿وَ اخْفِضْ لَهُما جَناحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ﴾ که همه این عقوق و اینها را تحریم کرده است. در همین آیه هشت سورهٴ «عنکبوت» فرمود که ما به انسان سفارش کردیم که نسبت به پدر و مادر نیکی کند؛ اما ﴿وَ إِنْ جاهَداکَ لِتُشْرِکَ بی ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما إِلَیَّ مَرْجِعُکُمْ فَأُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ﴾؛ فرمود اگر پدر و مادر، شما را به خلاف اسلام و توحید دعوت میکنند به شرک وادار میکنند، اینجا جای اطاعت نیست [بلکه] اینجا اطاعت حرام است نهی از اطاعت کرد، فرمود اطاعت در اینجا حرام است. خب، از اینکه در بخشهای دیگر فرمود بر فرزند، اطاعت پدر و مادر واجب است، بعد در آیهٴ هشت سورهٴ «عنکبوت» فرمود اگر پدر و مادر، او را به خلاف اسلام دعوت کردند اطاعت حرام است، معلوم میشود اطاعت از پدر و مادر مطلق نیست مشروط است. اگر پدر دستور داد کاری بر خلاف دستور پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) انجام بدهد، این اطاعت میشود حرام. برابر همین اصل قرآنی یک سخنی را رسول اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود که به عنوان یک اصلی از اصول قانون اساسی اسلام تلقی میشود و حاکم بر بسیاری از نصوص و مطلقات و عمومات است.
لزوم مطابقت همه احکام و قوانین با مذهب حقه در قانون اساسی
یک اصلی در قانون اساسی هست که بعضی از علمای بزرگوار قم(رضوان الله علیه) در همان مجلس خبرگان اول که تدوین قانون اساسی بود، ایشان اصرار داشتند که این جمله حتماً نوشته بشود و آن این است که یکی از اصول زنده قانون اساسی این است که همه احکام و قوانین و مقررات باید بر طبق مذهب حقّه باشد، بر طبق اسلام باشد، این در قانون اساسی هست. یک ذیلی دارد و آن این است که این اصل، براطلاق و عموم همه اصول حاکم است یعنی اگر در غیر از این اصل از اصول و قوانین قانون اساسی یا مواد و قوانین قانون عادی، قانونی یا اصلی عام بود یا مطلق بود اعم از مشروع و غیرمشروع را شامل میشد، این اصل بر همه آنها حاکم است. ذیل این اصل که فرمود این اصل یعنی اینکه همه احکام باید مطابق با اسلام باشد حاکم بر عموم و اطلاق هر اصل و قانونی است، از بهترین پیشنهادهای آن مجلس قانونگذاری اول بود.
حکومت اصل «لاطاعة لمخلوق فی معصیة خالق» بر سایر اصول اسلام
این بیان رسول اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) که فرمود: «لا طاعة لمخلوق فی معصیةِ الخالق» این اصلی است که بر همه اطلاقات و عمومات حاکم است یعنی اگر گفتند شما از مسئولینتان اطاعت کنید، اگر گفتند از پدر و مادر اطاعت کنید، اگر گفتند از معلم اطاعت کنید، اگر گفتند اجیر باید تابع مقررات اجاره با موجر باشد، اگر گفتند خرید و فروش باید طبق قرارداد باشد، اگر گفتند قوانین بینالمللی معتبر و محترم است همه این مسائلی که مربوط به داخل و خارج است مربوط به قراردادهای عمومی یا شخصی است، محکوم این اصل کلی است: «لا طاعة لمخلوق فی معصیة الخالق» آن وقت هرگز نمیتوان گفت «المأمور معذور» هیچ کارگزاری نمیتواند بگوید چون مدیر مسئول، مرا به این امر دستور داد [و] وادار کرد من انجام دادم، چون هرگز مخلوق نمیتواند مخلوق دیگر را اطاعت کند در امری که خدا نهی کرده است: «لا طاعة لمخلوق فی معصیة الخالق» این به عنوان یک اصلی از اصول قانون اساسی بر همه عمومات و اطلاقات حاکم است. خب، پس اطاعت در اسلام دو قسم شد: یکی اطاعت مطلق است، مثل اطاعت خدا و اطاعت پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم)؛ یک اطاعت مشروط است و مقید است، مثل اطاعت از پدر و مادر. وقتی آدم حرف پدر و مادر را نتواند در محیط خلاف شرع عمل بکند، حرف معلّم خود، حرف موجر و مستأجر، حرف بایع و مشتری، حرف طرف قرارداد را هم به طریق اُولیٰ، پس دو قسم اطاعت در قرآن کریم بیان شد. ما میبینیم مسئله اولواالامر را ذات اقدس الهی عطف بر پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) کرد و بالقولالمطلق ما را به اطاعت اولواالامر دعوت کرد، نه قرینه متصلهای در این آیه هست نه قرینه منفصلهای در آیات دیگر. در هیچ آیه نیامده است که شما وقتی از اولواالامر اطاعت کنید که حرفشان مخالف شرع نباشد، محدود نکرد مقید نفرمود. معلوم میشود که اطاعت اولواالامر بالقولالمطلق واجب است، نظیر اطاعت رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم)، این نتیجه یک جمعبندی.
مطلب دیگر این است که هنوز ما به سنت مراجعه نکردیم، چون آیه به ما فرمود که ﴿فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَی اللّهِ﴾ الآن ما رجوع کردیم به خدا ببینیم که خدا چه میفرماید.
نزاع در معنی اولواالامر و عرضه آن به قرآن
این آیه که به ما فرمود: ﴿فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فی شَیْء﴾ ما الآن یک نزاع تنگاتنگی از یک طرف با برادران اهل سنت داریم و یک نزاع درونی هم بین خود برادران اهل سنت است. این یک نزاع مقدس است، یک اختلاف مقدس است. این نه تنها با تقریب بین مذاهب مخالف نیست، بلکه با او موافق است برای اینکه ما داریم عالمانه و محققانه کنار هم مینشینیم، افکار یکدیگر را بررسی میکنیم این بهترین راه برای تقریب است. قرآن به ما فرمود اگر اختلاف دارید به خود قرآن مراجعه کنید: ﴿فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَی اللّهِ﴾ ما وقتی به الله مراجعه میکنیم، میبینیم الله دوگونه اطاعت را در قرآن ترسیم کرد: یک اطاعت مطلق؛ یک اطاعت مقید این (یک). چه اینکه رسول الله هم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) دو قسم اطاعت را ترسیم کرد: یک اطاعت مطلق؛ یک اطاعت مقید. اطاعت مطلق برای وحی است و خدا اطاعت مقید برای ماسوای اینهاست، لذا فرمود: «لا طاعة لمخلوق فی معصیة الخالق» و در قرآن کریم اطاعت اولواالامر بالقولالمطلق ذکر شد یعنی نه نظیر آیهٴ هشت سوره «عنکبوت» قرینه متصله دارد، نه نظیر آیات دیگر که فرمود: ﴿وَ قَضی رَبُّکَ أَلاّ تَعْبُدُوا إِلاّ إِیّاهُ وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْسانًا﴾ قرینه منفصله دارد، نه با دلیل متصل نه با دلیل منفصل این عام یا مطلق تقیید یا تخصیصی نیاورد. نفرمود از اولواالامر اطاعت بکنید، مگر اینکه معصیت کرده باشد. خب، از نظر قرآن فعلاً بحث میکنیم هنوز به سنت نرسیدیم، از باب ﴿فَرُدُّوهُ إِلَی اللّهِ﴾ بحث میکنیم. چون اطاعت از اولواالامر بالقولالمطلق واجب است، از طرف دیگر هم میدانیم که خداوند خودش فرمود: ﴿إِنَّ اللّهَ لا یَأْمُرُ بِالْفَحْشاءِ﴾ خدا به قسط امر کرد از ظلم نهی کرد، از بغی نهی کرد از فحشا نهی کرد: ﴿إِنَّ اللّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ اْلإِحْسانِ وَ إیتاءِ ذِی الْقُرْبی وَ یَنْهی عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ وَ الْبَغْیِ﴾ خب، پس خدا به عدل و احسان و ایتای ذی القربی امر میکند، از زشتی و ظلم و ستم و امثالذلک نهی میکند.
اگر اولواالامر اهل فحشا و بغی و ظلم باشند حالا عصیاناً یا نسیاناً؛ نسیاناً فتوایی بدهند که بغی است حق دیگران پایمال میشود. نسیاناً دستوری بدهند که فحشا را به همراه دارد، خدایی که از فحشا و منکر و بغی نهی میکند آیا ممکن است که به ما انسانها و به ما بندگان دستور بدهد بالقولالمطلق از اولواالامری از کسانی اطاعت کنیم که آنها نسیاناً یا عصیاناً ما را به فحشا و بغی و ستم و امثالذلک میکشانند، این ممکن نیست و سخن هم سخن ضروری نیست که مثلاً زید را فرمانده لشکر کردند در فلان مقطع و چون چارهای نبود او را نصب کردند و اشتباهات او هم مقطعی است و گذراست، سخن در این نیست [بلکه] سخن در این است که این آیه ﴿وَأُولِی الأَمْرِ﴾ الی یوم القیامه زنده است و میلیونها انسان مؤظفاند که عمل بکنند. این خط اصلی را که دین ترسیم کرده است آیا منظور از اولواالامر کسانیاند که عصیاناً یا نسیاناً ما را به باطل و حرام دعوت میکنند یا منظور از اولواالامر کسانیاند که نه تنها عصیاناً ما را به حرام دعوت نمیکنند، نسیاناً هم ما را به حرام و زشتی فرا نمیخوانند. حتماً منظور از اولواالامر باید کسی یا کسانی باشد که نه عمداً نه سهواً ما را برخلاف دین وادار نمیکنند و جامعه اسلامی را الی یوم القیامه به این دام نمیکشانند، چون منظور از این اطاعت، اطاعت مطلق است نه مقید، این یک اصل و خط مشیای که قرآن ارائه کرد این است که باطل را هرگز خدا امضا نمیکند این دو اصل، معلوم میشود آن اولواالامری که امت اسلامی بدون چون و چرا در ساحت قدس اینها باید مطیع باشند باید معصوم باشد، این همان است که امامیه میگویند که منظور از اولواالامر اهل بیت عصمت و طهارت(علیهم الصلات و علیهم السلام)اند.
سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» آیه تطهیر، طهارت این خاندان را امضا کرده است: ﴿إِنَّما یُریدُ اللّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهیرًا﴾ آنکه از گزند نسیان و عصیان معصوم است و مصون، آنها مطاعاند. روایات هم حالا که برگردیم به سنت پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) همین را تأیید میکند. پس ما در حل نزاع، اول به قرآن مراجعه میکنیم بعد به سنت. به قرآن که مراجعه کردیم، میبینیم چاره جز این نیست که منظور از اولواالامر باید افراد معصوم باشند و معصوم را هم خط کلیاش را و خاندانش را در سورهٴ «احزاب» با آیه تطهیر و مانند آن مشخص فرمود. به سنت هم که مراجعه میکنیم، میبینیم آن بیاناتی که وجود مبارک پیغمبر درباره حضرت علیبنابیطالب(صلوات الله علیهما) آورده است بیان صغراست یعنی بیان موضوع است که علی طاهر است، علی مطهر است، علی معصوم است حق با علی است: «اللهم أدِرِ الحقَّ مَعهُ حیثُ ما دار» «علی مع الحق و الحق مع علی» و مانند آن که اینها را فریقین نقل کردند اختصاصی به نقل امامیه ندارد.
پرسش:...
پاسخ: لذا امارات و ظنون، مطلقا حجت نیست.
روش مواجهه با روایات معصومین (علیهم السلام)
خود ائمه(علیهم السلام) به ما فرمودند آنچه شما از ما میشنوید دو قسم است: یک وقت بلاواسطه، کسی در محضر امام معصوم نشسته است چیزی را از او میشنود، این بیّنالرشد است و حجت قطعی الهی. برای اینکه سه رکن از ارکان سهگانه حجیت را داراست: سنداً قطعی، چون میشنود خود امام فرمود؛ جهتاً قطعی برای اینکه محیط، محیط تقیه نیست؛ مثلاً زراره است در محضر امام صادق(سلام الله علیه) نشسته است؛ دلالتاً هم قطعی برای اینکه بالصراحه حضرت دارد این مطلب را برای او بیان میکند. این همان است که حکمای ما گفتند حد وسط برهان قرار میگیرد یعنی همان طوری که ادله عقلی حد وسط برهان قرار میگیرند؛ وسایط عقلی، وسایط نقلی هم قول معصوم(علیه السلام) هم حد وسط برهان قرار میگیرند.
یک وقت هست که نه، معالواسطه چیزی از آنها به ما رسید. آنچه معالواسطه از معصومین(علیهم السلام) به ما برسد، دو طایفه از روایات درباره اینها سرنوشتاش را مشخص کردند: یک طایفه همان نصوص علاجیه است ، یک طایفه نصوص دیگر است که مطلق است . نصوص علاجیه آن است که فرمود اگر روایتهای متعارضی از ما نقل کردهاند، شما بر خطوط کلی دین بسنجید بر قرآن عرضه کنید مطابق قرآن را بگیرید مخالف قرآن را طرد کنید که گفته ما نیست، این در نصوص علاجیه برای حل تعارض. طایفه دیگر روایاتی است که درباره اصل حجیت خبر واحد رسیده است ولو خبر واحد، معارض نداشته باشد. حالا یک روایتی است سنداً صحیح و به ما رسیده است، ما مأموریم اولاً این روایت را بر خطوط کلی قرآن و سنت پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) عرضه کنیم، بعد بگوییم حجت است ولو این روایت، معارض ندارد. طایفه دیگر روایاتی است که فرموده هرچه از ما رسیده است این را بر خطوط کلی دین عرضه کنید ولو معارض هم نداشته باشد، بعد تعلیل کردند فرمودند که مثل خدا کسی سخن نمیگوید که بیاید حالا قرآن جعل کند ولی مثل ما سخن جعل میکنند. در زمان حیات ما دروغ به نام ما جعل کردند که خود پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: «کَثُر عَلیَّ الکذابة» خود پیغمبر فرمود اگر چیزی از من نقل کردهاند شما قبول نکنید، مگر «بعد العرض علی کتاب الله» ولو معارض هم نداشته باشد. لذا قرآن میشود ثقل اکبر و روایات میشود ثقل اصغر، در این نشئه البته وگرنه در آن نشئه، عترت همتای قرآن کریم است. خب، پس یک روایت ولو صحیحُ السند هم باشد ولو معارض هم نداشته باشد وقتی حجت است که بر خطوط کلی دین عرضه بشود، چون فرمود مثل ما دروغ سخن میگویند و دروغ به نام ما جعل میکنند. خب، اگر روایاتی از اینها رسیده است اطاعت از این روایات، مطلق نیست مشروط است. اینچنین نیست که روایت ولو صحیح السند هم باشد مثل قرآن حجت باشد بالقولالمطلق، اینچنین نیست وقتی عرضه بشود و مخالف با قرآن نباشد، آنگاه حجت است.
پرسش:...
پاسخ: سنداً صحیح باشد؛ اما متناً بله، متناً ممکن است که مخالف باشد. بنابراین یا اینجا روایات صحیح است یک جملهای قید بوده و راوی اول یادش رفته، چون مسئله وثوق و عدل راوی آن تعمد کذب را تأمین میکند وگرنه احتمال زیاده و نقیصه را که برطرف نمیکند، لذا خبر واحد ظنی است وقتی معتبر است که بر خطوط کلی دین عرضه بشود. بنابراین مسئله روایات و اینها بحثش کنار خواهد بود چون اطاعت از اینها اطاعت مشروط است نه مطلق. چون اطاعت از اولواالامر مطلق است و ما میدانیم اطاعت مطلق در جایی است که این شیء، نسیاناً و عصیاناً از خلاف دین منزه باشد، معلوم میشود که اولواالامر کسانیاند که نه تنها عمداً خلاف نمیکنند [بلکه] سهواً هم خلاف نمیکنند، این جمعبندی. روایات هم همینها را مشخص کرده است، درباره غیر اهل بیت دلیلی بر عصمت نیامده است.
وجوب اطاعت از منصوبین معصوم(علیهم السلام)
پرسش:...
پاسخ: اگر معصوم(سلام الله علیه) کسی را نصب کرده است، معلوم میشود در این کار از او کسی اُولیٰ نبود، باید اطاعت کرد و واجب هم هست؛ این شخص برای این کار، صلاحیت دارد و در این کار، عدالت شرط است نه عصمت. مثل اینکه مالک اشتر را وجود مبارک حضرت امیر نصب کرد، اطاعت از مالک اشتر واجب است. حالا آدم یکجا یقین پیدا کرد که مالک اشتر دارد اشتباه میکند، در اینجا به حضرت امیر گزارش میدهد درباره موضوعات، چون غیر از معصوم ممکن است کسی در موضوع اشتباه بکند؛ اما اگر یقین به خطا ندارد مؤظف است که اطاعت کند.
پرسش:...
پاسخ: بله؛ اما بسیاری از اینها واجد شرایط به آن معنا نبودند. لذا در اواخر عمر، حضرت عرض کرد: خدایا من خسته شدم! مرا از اینها بگیر اینها را از هم از من بگیر و مظلومتر از خود حضرت امیر، خود حضرت امیر بود. همان حضرت بود که پنج سال جمع کرد وگرنه با آن کارگزاران خائن، یک ماه نمیشد کشور را نگه داری. کارگزاری که از طرفی زیادبنابیه بشود معاون استانداری رسمی که قبلاً هم به عرضتان رسید.
حکومت مظلومانه حضرت امیر(علیه السلام) و جفای امت عصر
در جریان حکومت حضرت امیر، به حق مظلومتر از علی، خود علی بود. آنها که آدمهای خوب بودند کشیدند کنار، آنها که طمعی داشتند آمدند به میدان، آنها که کاری هم از دست آنها برنیامد خودشان را عرضه کردند، آنها که واقعاً عادل بودند خودشان را کشیدند کنار. در آن اواخر، وجود مبارک حضرت امیر به خدا عرض کرد خدایا من دیگر خسته شدم! مرا بگیر بدتر از من بر اینها مسلط بکن، اینها را از من بگیر بهتر از اینها را به من بده ، من دیگر خسته شدم. بعد به این نظامیهایش به این سربازانش فرمود شما مثل آن لباس کهنهای هستید که اگر کسی میخواهد او را رفو کند یا اتو کند یا خیاطی کند، یک گوشه را که خیاطی میکند گوشه دیگر پاره میشود. این لباس فرسوده چندین سال مستعمل شده این همین که یک طرفش سوزن فرو رفت یک طرف دیگر پاره میشود، فرمود: «کُلَّمَا حِیصَتْ مِنْ جَانِبٍ تَهِتَّکَتْ مِنْ آخَرَ» ؛ یک جا را من میآیم رفو بکنم یک طرف پاره میشود یک چند نفر را در میمنه جمع میکنم میسره متفرق میشود، همان حضرت امیر بود که اینها را نگاه داشت
وفاداری یاران امام خمینی(ره) در انقلاب و مقایسه آن با یاران امیرمؤمنان(علیه السلام)
به هر تقدیر، حالا شما حکومت حضرت امیر را که بررسی کنید، بعد حکومت امام راحل(رضوان الله علیه) را بررسی کنید، معلوم میشود که مردم این زمان یعنی نوع این طبقه متوسط محروم که قشر مهماش از طلبهها بودند و متدینین ایران بودند و این بسیجیها. اینها همانهایی بودند که غسیل الملائکه حضرت پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بودند، حنظلههای آن عصر بودند یا نظیر همان بیانی که حضرت سیدالشهداء فرمود من هیچ یارانی باوفاتر از شما ندیدم برای اینکه یاران پیغمبر او را تنها گذاشتند یاران حضرت امیر او را تنها گذاشتند. یاران امام مجتبی این سیاستها و خطوط کلی را فروختند و تحویل دادند دیگر، علنی تحویل دادند دیگر. شما الآن هم در همین جریان اخیر شنیدید که در افغانستان شیعهها به آن وضع کشته شدند، برای اینکه یک عده همین شیعهها سنگرها را فروختند دیگر. چطور شد که شیعههای افغان را آن طور کشتند، در همان حادثه اخیر که بیگانه نبود. این زن و بچه شیعه مسلمان در خانهها نشسته بودند و همان شیعههای شناسنامهای که سنگرها را داشتند با چند میلیون، این را فروختند به دولت، بعد آنها آمدند بالا مسلط شدند و بستند اینها را به رگبار. حالا معلوم میشود که چرا امام میگوید که من کسانی را که در فتح خرمشهر و مانند آن تلاش کردند دست این سپاهی و بسیجی را که بالای دست اینها دست خداست میبوسم. در حقیقت، جای دست خدا را دارد امام میبوسد. خیلیها متوجه نشدند که امام دارد چه میگوید. فرمود بر دستی بوسه میزنم که بالای آن دست خداست یعنی جای دست خدا را دارم میبوسم، این جای بوسه هم دارد، به حق هم جای بوسه دارد. اگر این عزیزان در صحنه نباشند رهبر جامعه ولو علیبنابیطالب باشد، خون به دل میشود شکست میخورد. امام معصوم هم شکست خورد دیگر، این تجربه دو امام داریم: هم حضرت امیر؛ هم امام مجتبی. اینها کسانی نبودند که در سلحشوری و جنگجویی مثلاً هراسی داشته باشند و این سخن هم سخنهای غوالی اللآلی یا مستدرک حاجی نوری(رضوان الله علیه) نیست تا کسی در سندش خدشه کند، اینها حرفهای نهجالبلاغه است. در نهجالبلاغه دارد که حضرت فرمود من تقریباً بیست سالم بودم که وارد میدان مبارزه شدم الآن شصت و چند سالم هست . من بیش از چهل سال دارم میجنگم، من اصلاً با جنگ پیمان دارم. فرماندهی مثل حضرت امیر، وقتی مردم در صحنه نباشند چه میشود؟ خب شکست میخورد و معاویه میآید. این است که عمده آن است که قرآن کریم حل هرگونه اختلاف را پیشبینی کرد، فرمود تنازعتان را با رجوع به کتاب و سنت و خط مشی کلی حل کنید. نگاه نکنید که فاسد است، ما هم میدانیم در خدمتگزاران حکومت اسلام فاسد کم نیستند ولی شما این را بسنجید با زمان حکومت حضرت امیر که آیا کارگزاران زمان ما بهترند یا کارگزاران زمان حضرت امیر.
غیر قابل قیاس بودن معصوم(علیه السلام) با احدی از خلایق
در بحثهای قبل هم به عرضتان رسید که اَحدی این هوس را در سر نپروراند که خود را با حضرت امیر قیاس کند. امام راحل تازه خیلی لایق باشد، یکی از آن 313 نفری است که در پای رکاب ولی عصر حضور پیدا میکند. مسئله آدمهای عادی و مراجع تقلید، با امام معصوم اصلاً قابل قیاس نیست. ملائکه را نمیشود با امام معصوم قیاس کرد چه رسد به امام راحل و مراجع تقلید و میرزای شیرازی و اینها. آنها کسانیاند که ﴿فَسَجَدَ الْمَلائِکَةُ کُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ﴾ مقام انسان کامل، مقامی است که همه ملائکه برای ابد در پیشگاه آنها خاضعاند. این اصل کلی را هم خود پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود، فرمود: «لا یُقاس بِنا أحد» این یک، همین اصل کلی در نهجالبلاغه آمده است که فرمود به اهل بیت پیغمبر هیچکس خودش را نسنجد در آنجا اسم مبارک حضرت را میبرد، فرمود: «لایُقاسُ بِآلِ مُحَمَّدٍ(صلی الله علیه وآله وسلم) مِنْ هذِهِ الْأُمَّةِ أَحَدٌ» ؛ احدی فرمود با آنها سنجیده نمیشود. در روایات دیگر هم فرمود هیچکس خودش را خیال نکند با ما امام هشتم هم در آن بیانی که مرحوم کلینی نقل میکند، فرمود که «الامامُ واحدَ دهره لایُدانیه أحدٌ» فرمود وحید الدهر است، هیچ احدی به همتای امام نخواهد بود «وهو بِحیثَ النَّجم مِن ید المتناولین» .
وقتی وجود مبارک امام هشتم وارد خراسان شد، آن روز مسئله امامت و انتخابی و انتصابی بودن امام مطرح شد. حضرت فرمود مگر امام را کسی میشناسد تا او را انتخاب بکند!؟ همان طوری که دست افراد عادی به ستاره آسمان نمیرسد، فکر مردم هم به مقام امام نمیرسد. آن مرده را زنده میکند باذن الله، این است که امام راحل فرمود: «ارواحنا لتراب مضجعه الفداه» یک تعارف نیست، واقعیتی است. امام معصوم «لایقاس به أحد» حسابش جداست، هیچکس کسی را با وجود مبارک حضرت امیر حق ندارد مقایسه کند، آن «لایقاس به احد». اما حکومت حضرت امیر را شما بررسی کنید، ببینید کارگزاران او چه کسانی بودند؟ مردم عصر حضرت امیر(سلام الله علیه) را بررسی کنید ببینید مردمش چگونه بودند، کارگزاران و مردم عصر امام مجتبی(سلام الله علیه) که سنگرفروشی کردند، پستفروشی کردند، این افسرها گروه گروه به دستگاه امویان مراجعه کردند رشوه گرفتند و سمتفروشی کردند، آنها را هم ببینید و این عزیزان ما را هم ببینید. البته گله زیاد است، در اینها آدمهای فاسد هستند، رشوه بگیر هستند؛ اما این بدنه نظام و مردم، خیلی بهتر از بدنه نظام و حکومت حضرت امیر و مردم عصر حضرت امیرند. این حسابها را هرگز باهم مخلوط نکنید و اشتباه نکنید و اگر مردم یک مقدار بهانه بگیرند و فاصله بگیرند، فاصله مردم همان و شکست قطعی همان. به هر تقدیر، این اختلاف را وقتی ما به قرآن مراجعه کردیم، میبینیم قرآن خوب حل میکند.
خلاصه بحث اطاعت در قرآن
فتحصل که اطاعت دوقسم است: مطلق و مشروط. اطاعت مشروط را با دلیل متصل یا منفصل، خود قرآن مشخص کرده است. اطاعت مطلق را هم مشخص کرده است و اولواالامر کسانیاند که اطاعت آنها بالقولالمطلق واجب است و اطاعت بالقولالمطلق از کسی واجب است که نه عصیاناً نه نسیاناً، امت را به خلاف دعوت نکند و این اهل بیت عصمت و طهارتند، دیگران حرفی دارند که حالا حرف آنها بازگو میشود.
«و الحمد لله رب العالمین»
- وظیفه امت در اطاعت از خدا و رسولش
- نظر شیعه در خصوص اولوالامر و اطاعت از آن
- بیان مطلق یا مشروط بودن وجوب اطاعت از والدین
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ اُولیٰ الامر مِنْکُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَی اللّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ الْیَوْمِ اْلآخِرِ ذلِکَ خَیْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْویلاً﴿59﴾
وظیفه امت در اطاعت از خدا و رسولش
بعد از اینکه در آیه قبل، وظیفه مسئولین را مشخص فرمود که هم امانتها را ادا کنند و هم در حکم و داوری، عدل را رعایت کنند، آنگاه وظیفه امت را و توده مردم را مشخص میکند؛ میفرماید: ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللّهَ﴾. اطاعت خدا در همه حالات یکسان است یعنی اطاعت دین خدا، تغییری در ذات اقدس الهی نیست. اطاعت رسول(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در زمان حیات و ممات فرق میکند. در زمان حیات، هم به پیامهای او باید احترام گذاشت و اطاعت کرد و هم به دستورات جزئی او. بعد از رحلت آن حضرت، چون دستورات جزئی و روزانه از او صادر نمیشود باید براساس سنتاش عمل کرد. در زمان حیات شریفشان ـ گذشته از اینکه خطوط کلی دین و سنت را ترسیم میفرمودند ـ دستورات جزئی هم میدادند، میگفتند در فلان حادثه، فلان شخص مسئول است، فرمانده لشکر فلان شخص است، امام جماعت فلان محل، فلان شخص است، امام جمعه فلان، محل فلان شخص است، اینها دستورات جزئی است. بعد از رحلت آن حضرت و گذشت آن افراد، دیگر دستورات جزئی نیست هم آن منصوبین رحلت کردند و هم خود پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) که ناصب آنها بود رحلت کرد. پس دستورات جزئی در زمان حیات هست ولی خط مشی کلی به عنوان سنت، این «الی یوم القیامه» میماند، این دو، پس ﴿أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ﴾
سرّ لزوم اطاعت از پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم)
پس ﴿أَطیعُوا اللّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ﴾ سرّ لزوم اطاعت پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هم عصمت اوست که در سورهٴ مبارکهٴ «نجم» در اوایلاش فرمود: ﴿ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی ٭ إِنْ هُوَ إِلاّ وَحْیٌ یُوحی﴾؛ هرچه را که پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) درباره دین بفرماید این عین وحی خداست. آیهٴ سه و چهار سورهٴ «نجم» این است: ﴿وَمَا یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی ٭ إِنْ هُوَ إِلاّ وَحْیٌ یُوحی﴾. چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «حشر» هم به امت اسلامی دستور داد در آیهٴ هفت سورهٴ «حشر» فرمود: ﴿وَ ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا﴾؛ هرچه که او امر فرمود اطاعت کنید و هرچه که او نهی فرمود شما هم منتهی بشوید. در همین سورهٴ مبارکهٴ «نساء» آیهٴ هشتاد که بعداً به خواست خدا بحث میشود فرمود: ﴿مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللّهَ وَ مَنْ تَوَلّی فَما أَرْسَلْناکَ عَلَیْهِمْ حَفیظًا﴾؛ کسی که پیامبر خدا را اطاعت کرده است در حقیقت، مطیع خدا بوده است و به هیچ کسی هم اجازه نداد که در قبال فرمان پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) تمرد کند. در سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» آیهٴ 36 اینچنین فرمود: ﴿وَ ما کانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ إِذا قَضَی اللّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْرًا أَنْ یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ﴾؛ هیچ مرد مسلمان و زن مسلمانی حق ندارد در مقابل حکم خدا و پیغمبر حق اختیار داشته باشد. بعد در ذیل هم فرمود: ﴿وَ مَنْ یَعْصِ اللّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً مُبینًا﴾ خب، طبق این آیات و طبق دلیل عقلی، اطاعت پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) واجب است. چون اگر انسانی رسالت او ثابت شد و عصمت او مسلِّم، ثابت هست با معجزه و مانند آن ثابت شد که این رسول خداست، اطاعت او عقلاً واجب است شرعاً هم این دو ادله، حجیت قول پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را اثبات میکند، در این دو امر اختلافی نیست.
اطاعت از اولوالامر و منظور از آن
عمده، مسئله سوم است که اطاعت اولواالامر باشد. منظور از این اولواالامر چه کسانیاند که اطاعت آنها واجب است؟ عدهای گفتند منظور از اولواالامر، خصوص خلفایند؛ همان چهار خلیفه. عدهای گفتند منظور از اولواالامر علمای دیناند. قول سوم این است که منظور از اولواالامر، فرماندهان لشکراند. قول چهارم این است که منظور، زمامداران کشورند . قول پنجم که محمد عبده و مانند آن اختیار کردند این است که منظور از اولواالامر هیچکدام از اینها به خصوص نیست. در زمان خلفای راشدین حکم خاصی داشتند؛ اما در عصر کنونی، منظور از اولواالامر عبارت از این است که اگر زمامداران جامعه و علما و فرماندهان لشکر و مسئولین قضایی و سایر کسانی که جزء مسئولین رسمی یک نظام به حساب میآیند، اینها که در حقیقت اهل حل و عقدند، اینها اگر درباره امری اتفاق داشتند به سه شرط واجب الاطاعهاند. پس اولواالامر یعنی این گروه اگر متفق بودند با سه شرط: شرط اول اینکه در محیط باز و آزادی رأی بدهند و فکر کنند و بیندیشند؛ دوم آن است که امین باشند، امین امت باشند نه تنها فرزانگان جامعه باشند و از آزادی برخوردار باشند واقعاً امین باشند؛ سوم آن است که عصارهٴ فتوا یا حکم و قضای اینها موافق با خطوط کلی قرآن و سنت باشد. اگر اهل حل و عقد که این پنج گروه، نمونههای آن هستند با این سه شرط یعنی امین مردم بودند، در محیط آزاد فکر کردند و رأی دادند، تحمیلی بر آنها نبود و خطوط کلی دین یعنی کتاب و سنت را رعایت کردهاند واجب الاطاعهاند .
نظر شیعه در خصوص اولوالامر و اطاعت از آن
در قبال همه این حرفها شیعه امامیه میفرماید منظور از اولواالامر معصومین(علیهم السلام)اند. برای اثبات اینکه کدام یک از این آرا، حق است خودش اول تنازع است ﴿فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فی شَیْءٍ﴾ همین اول نزاع است. در آیه فرمود اگر شما درباره امری نزاع کردید، مرجع حل نزاع شما و رفع خصومت شما خداست و پیامبر یعنی قرآن است و سنت پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم)، این اول نزاع است که اولواالامر چه کسانی هستند؟ ممکن است اقوال فرعی هم باشد ولی فعلاً پنج، شش قول رسمی در تشخیص اولواالامر یاد شده است. هم بین علمای سنت اختلاف است، هم بین علمای سنت و امامیه. شیعه نوعاً متفق است که منظور از اولواالامر معصومین(علیهم السلام)اند ولی آن آرای چندگانه در بین اهل سنت هست، پس یک اختلاف درونی هست که با یکدیگر دارند، یک اختلافی هم با امامیه دارند، این اول نزاع است. مرجع حل این نزاع کیست؟ آیه مشخص فرمود که مرجع حل این نزاع، کتاب است و سنت. خب، ما اول باید به کتاب مراجعه کنیم، بعد به سنت پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مراجعه بکنیم تا ببینیم منظور از این اولواالامر چه کسانی هستند؟
مراد از اطاعت در قرآن کریم
قرآن کریم اطاعت را گاهی مطلقا واجب میکند، گاهی مقید و مشروط. وقتی که میفرماید شما اطاعت کنید گاهی میفرماید از فلان مرجع شما اطاعت کنید بدون قید و شرط، هیچ قیدی ذکر نمیکند. گاهی میفرماید از فلان مرجع، اطاعت کنید یک شرطی برای او ذکر میکند؛ اطاعت محدود، مقید و مشروط. اما آن اطاعتهای مطلق، مثل اینکه فرمود از خدا اطاعت کنید در همه امور مطیع خدا باشید، آیات فراوانی است که ما را به بندگی خدا دعوت میکند بدون قید و شرط، نمیفرماید مطیع خدا باشید اگر برابر با فلان قانون بود یا اگر مطابق با عقلتان بود، اینچنین نیست. فرمود آنچه ثابت شده است از طرف خداست باید اطاعت کنید. درباره اطاعت از پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) آنهم بشرح ایضاً [همچنین] فرمود هرچه که ثابت شد از طرف رسول اکرم هست باید بیچون و چرا اطاعت کنید. یک وقت است در یک روایت، خدشه میکنید، میگویید این روایت ضعیف است معلوم نیست از پیغمبر رسیده باشد، معلوم نیست پیغمبر این را گفته باشد خب، این نزاع صغروی است، این تمسک به عام در شبهه مصداقیه همان عام است. معلوم نیست این گفته پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) باشد، آن خارج از بحث است چون هیچ دلیلی، متکفل موضوع خود نیست و اگر درباره تمسک به عام در شبهه مصداقیه اختلافی هست، آن تمسک به عام در شبهه مصداقیه خاص است وگرنه در تمسک به عام در شبهه مصداقیه خود عام که کسی اختلاف نکرد، تمسک به هیچ دلیلی در شبهه مصداقیه آن دلیل جایز نیست. اگر ثابت نشد که فلان بیان را پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود یا نه؟ اینجا اطاعت واجب نیست ولی اگر ثابت شد که فلان بیان، سنت پیغمبر است حالا چه سنت فعلی چه سنت قولی و تقریری، اطاعت واجب است، به همین آیاتی که خوانده شد و در سورهٴ «احزاب» هم فرمود هیچ کس حق اختیار و انتخاب ندارد، در مقابل فرمان خدا و پیغمبر در مقابل حکم خدا و پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) این هم درست.
بنابراین این دو قسم از اطاعت، مطلق است [و] مشروط نیست. قسم سوم اطاعتی است، نظیر اطاعت پدر و مادر که بر فرزند، اطاعت پدر و مادر واجب است، عقوق و عصیان پدر و مادر حرام است؛ فرزند حق ندارد عاق و عاصی پدر و مادر باشد، عقوق کند یعنی تمرد کند حرام است و مانند آن.
بیان مطلق یا مشروط بودن وجوب اطاعت از والدین
خب، آیا اطاعت فرزند از پدر و مادر، نظیر اطاعت انسان از پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) واجب مطلق است یا واجب مشروط؟ آن را قرآن مشخص کرد فرمود واجب مشروط است نه واجب مطلق. یک وقت هست که پدر و مادر، فرزند را به یک امر باطل امر میکنند دستور میدهند، اینجا اطاعت واجب نیست. به یک گناه وادار میکنند، خودشان معصیتی را میکنند فرزند را هم امر میکنند که این کار را انجام بدهد یا برای آنها این کار را فراهم بکند، اینجا اطاعتاش واجب نیست. پدری است اهل معصیت، به فرزندش میگوید فلان کاری که جزء مقدمات این معصیت است فراهم بکن، اینجا بر او اطاعت واجب نیست، بلکه حرام است. این یک اصل کلی قرآن کریم بیان فرمود [و] برابر آن اصل کلی، وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هم آن اصل را شرح کردند. اصل کلیاش در مواردی از قرآن هست، یکیاش در سورهٴ مبارکهٴ «عنکبوت» است؛ آیه هشت فرمود: ﴿وَ وَصَّیْنَا اْلإِنْسانَ بِوالِدَیْهِ حُسْنًا﴾ در بخش دیگر هم فرمود که ﴿وَ اخْفِضْ لَهُما جَناحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ﴾ که همه این عقوق و اینها را تحریم کرده است. در همین آیه هشت سورهٴ «عنکبوت» فرمود که ما به انسان سفارش کردیم که نسبت به پدر و مادر نیکی کند؛ اما ﴿وَ إِنْ جاهَداکَ لِتُشْرِکَ بی ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما إِلَیَّ مَرْجِعُکُمْ فَأُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ﴾؛ فرمود اگر پدر و مادر، شما را به خلاف اسلام و توحید دعوت میکنند به شرک وادار میکنند، اینجا جای اطاعت نیست [بلکه] اینجا اطاعت حرام است نهی از اطاعت کرد، فرمود اطاعت در اینجا حرام است. خب، از اینکه در بخشهای دیگر فرمود بر فرزند، اطاعت پدر و مادر واجب است، بعد در آیهٴ هشت سورهٴ «عنکبوت» فرمود اگر پدر و مادر، او را به خلاف اسلام دعوت کردند اطاعت حرام است، معلوم میشود اطاعت از پدر و مادر مطلق نیست مشروط است. اگر پدر دستور داد کاری بر خلاف دستور پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) انجام بدهد، این اطاعت میشود حرام. برابر همین اصل قرآنی یک سخنی را رسول اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود که به عنوان یک اصلی از اصول قانون اساسی اسلام تلقی میشود و حاکم بر بسیاری از نصوص و مطلقات و عمومات است.
لزوم مطابقت همه احکام و قوانین با مذهب حقه در قانون اساسی
یک اصلی در قانون اساسی هست که بعضی از علمای بزرگوار قم(رضوان الله علیه) در همان مجلس خبرگان اول که تدوین قانون اساسی بود، ایشان اصرار داشتند که این جمله حتماً نوشته بشود و آن این است که یکی از اصول زنده قانون اساسی این است که همه احکام و قوانین و مقررات باید بر طبق مذهب حقّه باشد، بر طبق اسلام باشد، این در قانون اساسی هست. یک ذیلی دارد و آن این است که این اصل، براطلاق و عموم همه اصول حاکم است یعنی اگر در غیر از این اصل از اصول و قوانین قانون اساسی یا مواد و قوانین قانون عادی، قانونی یا اصلی عام بود یا مطلق بود اعم از مشروع و غیرمشروع را شامل میشد، این اصل بر همه آنها حاکم است. ذیل این اصل که فرمود این اصل یعنی اینکه همه احکام باید مطابق با اسلام باشد حاکم بر عموم و اطلاق هر اصل و قانونی است، از بهترین پیشنهادهای آن مجلس قانونگذاری اول بود.
حکومت اصل «لاطاعة لمخلوق فی معصیة خالق» بر سایر اصول اسلام
این بیان رسول اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) که فرمود: «لا طاعة لمخلوق فی معصیةِ الخالق» این اصلی است که بر همه اطلاقات و عمومات حاکم است یعنی اگر گفتند شما از مسئولینتان اطاعت کنید، اگر گفتند از پدر و مادر اطاعت کنید، اگر گفتند از معلم اطاعت کنید، اگر گفتند اجیر باید تابع مقررات اجاره با موجر باشد، اگر گفتند خرید و فروش باید طبق قرارداد باشد، اگر گفتند قوانین بینالمللی معتبر و محترم است همه این مسائلی که مربوط به داخل و خارج است مربوط به قراردادهای عمومی یا شخصی است، محکوم این اصل کلی است: «لا طاعة لمخلوق فی معصیة الخالق» آن وقت هرگز نمیتوان گفت «المأمور معذور» هیچ کارگزاری نمیتواند بگوید چون مدیر مسئول، مرا به این امر دستور داد [و] وادار کرد من انجام دادم، چون هرگز مخلوق نمیتواند مخلوق دیگر را اطاعت کند در امری که خدا نهی کرده است: «لا طاعة لمخلوق فی معصیة الخالق» این به عنوان یک اصلی از اصول قانون اساسی بر همه عمومات و اطلاقات حاکم است. خب، پس اطاعت در اسلام دو قسم شد: یکی اطاعت مطلق است، مثل اطاعت خدا و اطاعت پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم)؛ یک اطاعت مشروط است و مقید است، مثل اطاعت از پدر و مادر. وقتی آدم حرف پدر و مادر را نتواند در محیط خلاف شرع عمل بکند، حرف معلّم خود، حرف موجر و مستأجر، حرف بایع و مشتری، حرف طرف قرارداد را هم به طریق اُولیٰ، پس دو قسم اطاعت در قرآن کریم بیان شد. ما میبینیم مسئله اولواالامر را ذات اقدس الهی عطف بر پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) کرد و بالقولالمطلق ما را به اطاعت اولواالامر دعوت کرد، نه قرینه متصلهای در این آیه هست نه قرینه منفصلهای در آیات دیگر. در هیچ آیه نیامده است که شما وقتی از اولواالامر اطاعت کنید که حرفشان مخالف شرع نباشد، محدود نکرد مقید نفرمود. معلوم میشود که اطاعت اولواالامر بالقولالمطلق واجب است، نظیر اطاعت رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم)، این نتیجه یک جمعبندی.
مطلب دیگر این است که هنوز ما به سنت مراجعه نکردیم، چون آیه به ما فرمود که ﴿فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَی اللّهِ﴾ الآن ما رجوع کردیم به خدا ببینیم که خدا چه میفرماید.
نزاع در معنی اولواالامر و عرضه آن به قرآن
این آیه که به ما فرمود: ﴿فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فی شَیْء﴾ ما الآن یک نزاع تنگاتنگی از یک طرف با برادران اهل سنت داریم و یک نزاع درونی هم بین خود برادران اهل سنت است. این یک نزاع مقدس است، یک اختلاف مقدس است. این نه تنها با تقریب بین مذاهب مخالف نیست، بلکه با او موافق است برای اینکه ما داریم عالمانه و محققانه کنار هم مینشینیم، افکار یکدیگر را بررسی میکنیم این بهترین راه برای تقریب است. قرآن به ما فرمود اگر اختلاف دارید به خود قرآن مراجعه کنید: ﴿فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَی اللّهِ﴾ ما وقتی به الله مراجعه میکنیم، میبینیم الله دوگونه اطاعت را در قرآن ترسیم کرد: یک اطاعت مطلق؛ یک اطاعت مقید این (یک). چه اینکه رسول الله هم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) دو قسم اطاعت را ترسیم کرد: یک اطاعت مطلق؛ یک اطاعت مقید. اطاعت مطلق برای وحی است و خدا اطاعت مقید برای ماسوای اینهاست، لذا فرمود: «لا طاعة لمخلوق فی معصیة الخالق» و در قرآن کریم اطاعت اولواالامر بالقولالمطلق ذکر شد یعنی نه نظیر آیهٴ هشت سوره «عنکبوت» قرینه متصله دارد، نه نظیر آیات دیگر که فرمود: ﴿وَ قَضی رَبُّکَ أَلاّ تَعْبُدُوا إِلاّ إِیّاهُ وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْسانًا﴾ قرینه منفصله دارد، نه با دلیل متصل نه با دلیل منفصل این عام یا مطلق تقیید یا تخصیصی نیاورد. نفرمود از اولواالامر اطاعت بکنید، مگر اینکه معصیت کرده باشد. خب، از نظر قرآن فعلاً بحث میکنیم هنوز به سنت نرسیدیم، از باب ﴿فَرُدُّوهُ إِلَی اللّهِ﴾ بحث میکنیم. چون اطاعت از اولواالامر بالقولالمطلق واجب است، از طرف دیگر هم میدانیم که خداوند خودش فرمود: ﴿إِنَّ اللّهَ لا یَأْمُرُ بِالْفَحْشاءِ﴾ خدا به قسط امر کرد از ظلم نهی کرد، از بغی نهی کرد از فحشا نهی کرد: ﴿إِنَّ اللّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ اْلإِحْسانِ وَ إیتاءِ ذِی الْقُرْبی وَ یَنْهی عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ وَ الْبَغْیِ﴾ خب، پس خدا به عدل و احسان و ایتای ذی القربی امر میکند، از زشتی و ظلم و ستم و امثالذلک نهی میکند.
اگر اولواالامر اهل فحشا و بغی و ظلم باشند حالا عصیاناً یا نسیاناً؛ نسیاناً فتوایی بدهند که بغی است حق دیگران پایمال میشود. نسیاناً دستوری بدهند که فحشا را به همراه دارد، خدایی که از فحشا و منکر و بغی نهی میکند آیا ممکن است که به ما انسانها و به ما بندگان دستور بدهد بالقولالمطلق از اولواالامری از کسانی اطاعت کنیم که آنها نسیاناً یا عصیاناً ما را به فحشا و بغی و ستم و امثالذلک میکشانند، این ممکن نیست و سخن هم سخن ضروری نیست که مثلاً زید را فرمانده لشکر کردند در فلان مقطع و چون چارهای نبود او را نصب کردند و اشتباهات او هم مقطعی است و گذراست، سخن در این نیست [بلکه] سخن در این است که این آیه ﴿وَأُولِی الأَمْرِ﴾ الی یوم القیامه زنده است و میلیونها انسان مؤظفاند که عمل بکنند. این خط اصلی را که دین ترسیم کرده است آیا منظور از اولواالامر کسانیاند که عصیاناً یا نسیاناً ما را به باطل و حرام دعوت میکنند یا منظور از اولواالامر کسانیاند که نه تنها عصیاناً ما را به حرام دعوت نمیکنند، نسیاناً هم ما را به حرام و زشتی فرا نمیخوانند. حتماً منظور از اولواالامر باید کسی یا کسانی باشد که نه عمداً نه سهواً ما را برخلاف دین وادار نمیکنند و جامعه اسلامی را الی یوم القیامه به این دام نمیکشانند، چون منظور از این اطاعت، اطاعت مطلق است نه مقید، این یک اصل و خط مشیای که قرآن ارائه کرد این است که باطل را هرگز خدا امضا نمیکند این دو اصل، معلوم میشود آن اولواالامری که امت اسلامی بدون چون و چرا در ساحت قدس اینها باید مطیع باشند باید معصوم باشد، این همان است که امامیه میگویند که منظور از اولواالامر اهل بیت عصمت و طهارت(علیهم الصلات و علیهم السلام)اند.
سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» آیه تطهیر، طهارت این خاندان را امضا کرده است: ﴿إِنَّما یُریدُ اللّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهیرًا﴾ آنکه از گزند نسیان و عصیان معصوم است و مصون، آنها مطاعاند. روایات هم حالا که برگردیم به سنت پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) همین را تأیید میکند. پس ما در حل نزاع، اول به قرآن مراجعه میکنیم بعد به سنت. به قرآن که مراجعه کردیم، میبینیم چاره جز این نیست که منظور از اولواالامر باید افراد معصوم باشند و معصوم را هم خط کلیاش را و خاندانش را در سورهٴ «احزاب» با آیه تطهیر و مانند آن مشخص فرمود. به سنت هم که مراجعه میکنیم، میبینیم آن بیاناتی که وجود مبارک پیغمبر درباره حضرت علیبنابیطالب(صلوات الله علیهما) آورده است بیان صغراست یعنی بیان موضوع است که علی طاهر است، علی مطهر است، علی معصوم است حق با علی است: «اللهم أدِرِ الحقَّ مَعهُ حیثُ ما دار» «علی مع الحق و الحق مع علی» و مانند آن که اینها را فریقین نقل کردند اختصاصی به نقل امامیه ندارد.
پرسش:...
پاسخ: لذا امارات و ظنون، مطلقا حجت نیست.
روش مواجهه با روایات معصومین (علیهم السلام)
خود ائمه(علیهم السلام) به ما فرمودند آنچه شما از ما میشنوید دو قسم است: یک وقت بلاواسطه، کسی در محضر امام معصوم نشسته است چیزی را از او میشنود، این بیّنالرشد است و حجت قطعی الهی. برای اینکه سه رکن از ارکان سهگانه حجیت را داراست: سنداً قطعی، چون میشنود خود امام فرمود؛ جهتاً قطعی برای اینکه محیط، محیط تقیه نیست؛ مثلاً زراره است در محضر امام صادق(سلام الله علیه) نشسته است؛ دلالتاً هم قطعی برای اینکه بالصراحه حضرت دارد این مطلب را برای او بیان میکند. این همان است که حکمای ما گفتند حد وسط برهان قرار میگیرد یعنی همان طوری که ادله عقلی حد وسط برهان قرار میگیرند؛ وسایط عقلی، وسایط نقلی هم قول معصوم(علیه السلام) هم حد وسط برهان قرار میگیرند.
یک وقت هست که نه، معالواسطه چیزی از آنها به ما رسید. آنچه معالواسطه از معصومین(علیهم السلام) به ما برسد، دو طایفه از روایات درباره اینها سرنوشتاش را مشخص کردند: یک طایفه همان نصوص علاجیه است ، یک طایفه نصوص دیگر است که مطلق است . نصوص علاجیه آن است که فرمود اگر روایتهای متعارضی از ما نقل کردهاند، شما بر خطوط کلی دین بسنجید بر قرآن عرضه کنید مطابق قرآن را بگیرید مخالف قرآن را طرد کنید که گفته ما نیست، این در نصوص علاجیه برای حل تعارض. طایفه دیگر روایاتی است که درباره اصل حجیت خبر واحد رسیده است ولو خبر واحد، معارض نداشته باشد. حالا یک روایتی است سنداً صحیح و به ما رسیده است، ما مأموریم اولاً این روایت را بر خطوط کلی قرآن و سنت پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) عرضه کنیم، بعد بگوییم حجت است ولو این روایت، معارض ندارد. طایفه دیگر روایاتی است که فرموده هرچه از ما رسیده است این را بر خطوط کلی دین عرضه کنید ولو معارض هم نداشته باشد، بعد تعلیل کردند فرمودند که مثل خدا کسی سخن نمیگوید که بیاید حالا قرآن جعل کند ولی مثل ما سخن جعل میکنند. در زمان حیات ما دروغ به نام ما جعل کردند که خود پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: «کَثُر عَلیَّ الکذابة» خود پیغمبر فرمود اگر چیزی از من نقل کردهاند شما قبول نکنید، مگر «بعد العرض علی کتاب الله» ولو معارض هم نداشته باشد. لذا قرآن میشود ثقل اکبر و روایات میشود ثقل اصغر، در این نشئه البته وگرنه در آن نشئه، عترت همتای قرآن کریم است. خب، پس یک روایت ولو صحیحُ السند هم باشد ولو معارض هم نداشته باشد وقتی حجت است که بر خطوط کلی دین عرضه بشود، چون فرمود مثل ما دروغ سخن میگویند و دروغ به نام ما جعل میکنند. خب، اگر روایاتی از اینها رسیده است اطاعت از این روایات، مطلق نیست مشروط است. اینچنین نیست که روایت ولو صحیح السند هم باشد مثل قرآن حجت باشد بالقولالمطلق، اینچنین نیست وقتی عرضه بشود و مخالف با قرآن نباشد، آنگاه حجت است.
پرسش:...
پاسخ: سنداً صحیح باشد؛ اما متناً بله، متناً ممکن است که مخالف باشد. بنابراین یا اینجا روایات صحیح است یک جملهای قید بوده و راوی اول یادش رفته، چون مسئله وثوق و عدل راوی آن تعمد کذب را تأمین میکند وگرنه احتمال زیاده و نقیصه را که برطرف نمیکند، لذا خبر واحد ظنی است وقتی معتبر است که بر خطوط کلی دین عرضه بشود. بنابراین مسئله روایات و اینها بحثش کنار خواهد بود چون اطاعت از اینها اطاعت مشروط است نه مطلق. چون اطاعت از اولواالامر مطلق است و ما میدانیم اطاعت مطلق در جایی است که این شیء، نسیاناً و عصیاناً از خلاف دین منزه باشد، معلوم میشود که اولواالامر کسانیاند که نه تنها عمداً خلاف نمیکنند [بلکه] سهواً هم خلاف نمیکنند، این جمعبندی. روایات هم همینها را مشخص کرده است، درباره غیر اهل بیت دلیلی بر عصمت نیامده است.
وجوب اطاعت از منصوبین معصوم(علیهم السلام)
پرسش:...
پاسخ: اگر معصوم(سلام الله علیه) کسی را نصب کرده است، معلوم میشود در این کار از او کسی اُولیٰ نبود، باید اطاعت کرد و واجب هم هست؛ این شخص برای این کار، صلاحیت دارد و در این کار، عدالت شرط است نه عصمت. مثل اینکه مالک اشتر را وجود مبارک حضرت امیر نصب کرد، اطاعت از مالک اشتر واجب است. حالا آدم یکجا یقین پیدا کرد که مالک اشتر دارد اشتباه میکند، در اینجا به حضرت امیر گزارش میدهد درباره موضوعات، چون غیر از معصوم ممکن است کسی در موضوع اشتباه بکند؛ اما اگر یقین به خطا ندارد مؤظف است که اطاعت کند.
پرسش:...
پاسخ: بله؛ اما بسیاری از اینها واجد شرایط به آن معنا نبودند. لذا در اواخر عمر، حضرت عرض کرد: خدایا من خسته شدم! مرا از اینها بگیر اینها را از هم از من بگیر و مظلومتر از خود حضرت امیر، خود حضرت امیر بود. همان حضرت بود که پنج سال جمع کرد وگرنه با آن کارگزاران خائن، یک ماه نمیشد کشور را نگه داری. کارگزاری که از طرفی زیادبنابیه بشود معاون استانداری رسمی که قبلاً هم به عرضتان رسید.
حکومت مظلومانه حضرت امیر(علیه السلام) و جفای امت عصر
در جریان حکومت حضرت امیر، به حق مظلومتر از علی، خود علی بود. آنها که آدمهای خوب بودند کشیدند کنار، آنها که طمعی داشتند آمدند به میدان، آنها که کاری هم از دست آنها برنیامد خودشان را عرضه کردند، آنها که واقعاً عادل بودند خودشان را کشیدند کنار. در آن اواخر، وجود مبارک حضرت امیر به خدا عرض کرد خدایا من دیگر خسته شدم! مرا بگیر بدتر از من بر اینها مسلط بکن، اینها را از من بگیر بهتر از اینها را به من بده ، من دیگر خسته شدم. بعد به این نظامیهایش به این سربازانش فرمود شما مثل آن لباس کهنهای هستید که اگر کسی میخواهد او را رفو کند یا اتو کند یا خیاطی کند، یک گوشه را که خیاطی میکند گوشه دیگر پاره میشود. این لباس فرسوده چندین سال مستعمل شده این همین که یک طرفش سوزن فرو رفت یک طرف دیگر پاره میشود، فرمود: «کُلَّمَا حِیصَتْ مِنْ جَانِبٍ تَهِتَّکَتْ مِنْ آخَرَ» ؛ یک جا را من میآیم رفو بکنم یک طرف پاره میشود یک چند نفر را در میمنه جمع میکنم میسره متفرق میشود، همان حضرت امیر بود که اینها را نگاه داشت
وفاداری یاران امام خمینی(ره) در انقلاب و مقایسه آن با یاران امیرمؤمنان(علیه السلام)
به هر تقدیر، حالا شما حکومت حضرت امیر را که بررسی کنید، بعد حکومت امام راحل(رضوان الله علیه) را بررسی کنید، معلوم میشود که مردم این زمان یعنی نوع این طبقه متوسط محروم که قشر مهماش از طلبهها بودند و متدینین ایران بودند و این بسیجیها. اینها همانهایی بودند که غسیل الملائکه حضرت پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بودند، حنظلههای آن عصر بودند یا نظیر همان بیانی که حضرت سیدالشهداء فرمود من هیچ یارانی باوفاتر از شما ندیدم برای اینکه یاران پیغمبر او را تنها گذاشتند یاران حضرت امیر او را تنها گذاشتند. یاران امام مجتبی این سیاستها و خطوط کلی را فروختند و تحویل دادند دیگر، علنی تحویل دادند دیگر. شما الآن هم در همین جریان اخیر شنیدید که در افغانستان شیعهها به آن وضع کشته شدند، برای اینکه یک عده همین شیعهها سنگرها را فروختند دیگر. چطور شد که شیعههای افغان را آن طور کشتند، در همان حادثه اخیر که بیگانه نبود. این زن و بچه شیعه مسلمان در خانهها نشسته بودند و همان شیعههای شناسنامهای که سنگرها را داشتند با چند میلیون، این را فروختند به دولت، بعد آنها آمدند بالا مسلط شدند و بستند اینها را به رگبار. حالا معلوم میشود که چرا امام میگوید که من کسانی را که در فتح خرمشهر و مانند آن تلاش کردند دست این سپاهی و بسیجی را که بالای دست اینها دست خداست میبوسم. در حقیقت، جای دست خدا را دارد امام میبوسد. خیلیها متوجه نشدند که امام دارد چه میگوید. فرمود بر دستی بوسه میزنم که بالای آن دست خداست یعنی جای دست خدا را دارم میبوسم، این جای بوسه هم دارد، به حق هم جای بوسه دارد. اگر این عزیزان در صحنه نباشند رهبر جامعه ولو علیبنابیطالب باشد، خون به دل میشود شکست میخورد. امام معصوم هم شکست خورد دیگر، این تجربه دو امام داریم: هم حضرت امیر؛ هم امام مجتبی. اینها کسانی نبودند که در سلحشوری و جنگجویی مثلاً هراسی داشته باشند و این سخن هم سخنهای غوالی اللآلی یا مستدرک حاجی نوری(رضوان الله علیه) نیست تا کسی در سندش خدشه کند، اینها حرفهای نهجالبلاغه است. در نهجالبلاغه دارد که حضرت فرمود من تقریباً بیست سالم بودم که وارد میدان مبارزه شدم الآن شصت و چند سالم هست . من بیش از چهل سال دارم میجنگم، من اصلاً با جنگ پیمان دارم. فرماندهی مثل حضرت امیر، وقتی مردم در صحنه نباشند چه میشود؟ خب شکست میخورد و معاویه میآید. این است که عمده آن است که قرآن کریم حل هرگونه اختلاف را پیشبینی کرد، فرمود تنازعتان را با رجوع به کتاب و سنت و خط مشی کلی حل کنید. نگاه نکنید که فاسد است، ما هم میدانیم در خدمتگزاران حکومت اسلام فاسد کم نیستند ولی شما این را بسنجید با زمان حکومت حضرت امیر که آیا کارگزاران زمان ما بهترند یا کارگزاران زمان حضرت امیر.
غیر قابل قیاس بودن معصوم(علیه السلام) با احدی از خلایق
در بحثهای قبل هم به عرضتان رسید که اَحدی این هوس را در سر نپروراند که خود را با حضرت امیر قیاس کند. امام راحل تازه خیلی لایق باشد، یکی از آن 313 نفری است که در پای رکاب ولی عصر حضور پیدا میکند. مسئله آدمهای عادی و مراجع تقلید، با امام معصوم اصلاً قابل قیاس نیست. ملائکه را نمیشود با امام معصوم قیاس کرد چه رسد به امام راحل و مراجع تقلید و میرزای شیرازی و اینها. آنها کسانیاند که ﴿فَسَجَدَ الْمَلائِکَةُ کُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ﴾ مقام انسان کامل، مقامی است که همه ملائکه برای ابد در پیشگاه آنها خاضعاند. این اصل کلی را هم خود پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود، فرمود: «لا یُقاس بِنا أحد» این یک، همین اصل کلی در نهجالبلاغه آمده است که فرمود به اهل بیت پیغمبر هیچکس خودش را نسنجد در آنجا اسم مبارک حضرت را میبرد، فرمود: «لایُقاسُ بِآلِ مُحَمَّدٍ(صلی الله علیه وآله وسلم) مِنْ هذِهِ الْأُمَّةِ أَحَدٌ» ؛ احدی فرمود با آنها سنجیده نمیشود. در روایات دیگر هم فرمود هیچکس خودش را خیال نکند با ما امام هشتم هم در آن بیانی که مرحوم کلینی نقل میکند، فرمود که «الامامُ واحدَ دهره لایُدانیه أحدٌ» فرمود وحید الدهر است، هیچ احدی به همتای امام نخواهد بود «وهو بِحیثَ النَّجم مِن ید المتناولین» .
وقتی وجود مبارک امام هشتم وارد خراسان شد، آن روز مسئله امامت و انتخابی و انتصابی بودن امام مطرح شد. حضرت فرمود مگر امام را کسی میشناسد تا او را انتخاب بکند!؟ همان طوری که دست افراد عادی به ستاره آسمان نمیرسد، فکر مردم هم به مقام امام نمیرسد. آن مرده را زنده میکند باذن الله، این است که امام راحل فرمود: «ارواحنا لتراب مضجعه الفداه» یک تعارف نیست، واقعیتی است. امام معصوم «لایقاس به أحد» حسابش جداست، هیچکس کسی را با وجود مبارک حضرت امیر حق ندارد مقایسه کند، آن «لایقاس به احد». اما حکومت حضرت امیر را شما بررسی کنید، ببینید کارگزاران او چه کسانی بودند؟ مردم عصر حضرت امیر(سلام الله علیه) را بررسی کنید ببینید مردمش چگونه بودند، کارگزاران و مردم عصر امام مجتبی(سلام الله علیه) که سنگرفروشی کردند، پستفروشی کردند، این افسرها گروه گروه به دستگاه امویان مراجعه کردند رشوه گرفتند و سمتفروشی کردند، آنها را هم ببینید و این عزیزان ما را هم ببینید. البته گله زیاد است، در اینها آدمهای فاسد هستند، رشوه بگیر هستند؛ اما این بدنه نظام و مردم، خیلی بهتر از بدنه نظام و حکومت حضرت امیر و مردم عصر حضرت امیرند. این حسابها را هرگز باهم مخلوط نکنید و اشتباه نکنید و اگر مردم یک مقدار بهانه بگیرند و فاصله بگیرند، فاصله مردم همان و شکست قطعی همان. به هر تقدیر، این اختلاف را وقتی ما به قرآن مراجعه کردیم، میبینیم قرآن خوب حل میکند.
خلاصه بحث اطاعت در قرآن
فتحصل که اطاعت دوقسم است: مطلق و مشروط. اطاعت مشروط را با دلیل متصل یا منفصل، خود قرآن مشخص کرده است. اطاعت مطلق را هم مشخص کرده است و اولواالامر کسانیاند که اطاعت آنها بالقولالمطلق واجب است و اطاعت بالقولالمطلق از کسی واجب است که نه عصیاناً نه نسیاناً، امت را به خلاف دعوت نکند و این اهل بیت عصمت و طهارتند، دیگران حرفی دارند که حالا حرف آنها بازگو میشود.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است