display result search
منو
تفسیر آیات 44 تا 46 سوره نساء

تفسیر آیات 44 تا 46 سوره نساء

  • 1 تعداد قطعات
  • 40 دقیقه مدت قطعه
  • 118 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 44 تا 46 سوره نساء"
- گمراهی اهل کتاب و داد ستد کردن ضلالت
- منظور از بیع و شرا در مسائل اعتقادی
- تحریف تعالیم دینی توسط علماء یهود

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذینَ أُوتُوا نَصیبًا مِنَ الْکِتابِ یَشْتَرُونَ الضَّلالَةَ وَ یُریدُونَ أَنْ تَضِلُّوا السَّبیلَ ﴿44﴾ وَ اللّهُ أَعْلَمُ بِأَعْدائِکُمْ وَ کَفی بِاللّهِ وَلِیًّا وَ کَفی بِاللّهِ نَصیرًا ﴿45﴾ مِنَ الَّذینَ هادُوا یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ وَ یَقُولُونَ سَمِعْنا وَ عَصَیْنا وَ اسْمَعْ غَیْرَ مُسْمَعٍ وَ راعِنا لَیًّا بِأَلْسِنَتِهِمْ وَ طَعْنًا فِی الدِّینِ وَ لَوْ أَنَّهُمْ قالُوا سَمِعْنا وَ أَطَعْنا وَ اسْمَعْ وَ انْظُرْنا لَکانَ خَیْرًا لَهُمْ وَ أَقْوَمَ وَ لکِنْ لَعَنَهُمُ اللّهُ بِکُفْرِهِمْ فَلا یُؤْمِنُونَ إِلاّ قَلیلاً﴿46﴾

گمراهی اهل کتاب و داد ستد کردن ضلالت
معمولاً در هر بخشی از مطالب یک سوره، اول آن سرفصل به عنوان اجمال یاد می‌شود، بعد به صورت تفصیل بازگو می‌شود. این آیهٴ ﴿أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذینَ أُوتُوا نَصیبًا مِنَ الْکِتابِ﴾ به عنوان سر فصل این بخش است که عده‌ای دادوستد آنها در گمراهی است یعنی گمراهی می‌خرند و گمراهی می‌فروشند، کارشان این است. بیع و شرائشان درباره ضلالت است و این کار، چون خیلی زیاد است و از مرحله باطن به ظاهر ظهور کرده است، از رأی فکری به رؤیت بصری رسیده است، لذا می‌فرماید: ﴿أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذینَ﴾ گرچه این کار، به رأی است نه به رؤیت ولی چون خیلی محسوس است، از رأی به رؤیت منتقل شده است.
عوام ضلالت و خواص ضلالت فروشِ اهل کتاب
مطلب بعدی آن است که عوامشان ضلالت¬بخر‌ هستند و خواصشان هم ضلالت¬بخر هستند، هم ضلالت فروش. همان طوری که عوام مؤمن سعی می‌کند که گلیم خود را نجات بدهد و نقشی در هدایت دیگران ندارد، مگر خیلی ضعیف، عوام اهل کتاب هم اگر منحرف شد فقط در مسیر خاص خود گمراهی را ادامه می‌دهد، به فکر گمراه کردن دیگران نیست، مگر به طور کم. آن که هم گمراه است و هم گمراه می‌کند، عالم دین است. بنابراین نمی‌شود این اشتراء را به اشترای ظاهر معنا کرد، چون بعضیها گفتند منظور از این اشتراء اشترای ظاهری است، مثل اینکه عوام اهل یهود اینها پولی می‌دادند و برگه طلب مغفرت دریافت می‌کردند و آن احبار و رهبان هم ﴿لَیَأْکُلُونَ أَمْوالَ النّاسِ بِالْباطِلِ﴾ اینها که اموال مردم را به باطل می‌خوردند، در حقیقت به اینها طلب مغفرت و راه مغفرت ارائه می‌کردند، آنها با دادن مقداری پول به این احبار و رهبان فکر می‌کردند که نجات پیدا می‌کنند [و] بهشت می‌خرند، در حالی که ضلالت خریده‌اند . اگر بحث، درباره خصوص عوام باشد این اشتراء همان معنای ظاهری خود را دارد یعنی پول می‌دهند چیز می‌خرند ولی چون مربوط به علمای آنهاست و شواهدی دیگر هم تأیید می‌کند و مشابه این آیه هم در بخشهای دیگر آمده است، منظور از اشتراء، همان دادوستد معنوی است، نه دادوستد ظاهری که پولی بدهند و چیزی بخرند این‌چنین نیست، بلکه یک امر معنوی را به نام ایمان می‌دهند یک امر باطنی را به عنوان کفر می‌خرند ﴿اشْتَرَوُا الضَّلالَةَ بِالْهُدی وَ الْعَذابَ بِالْمَغْفِرَةِ فَما أَصْبَرَهُمْ عَلَی النّارِ﴾ این گونه از تعبیرها نشان می‌دهد که این بیع و شراء، یک بیع و شراء محسوس نیست که پول بدهند چیز بخرند، بلکه یک فکری و یک اعتقادی را می‌دهند، یک فکر و اعتقاد دیگر را می‌خرند. گرچه علمای آنها ﴿لَیَأْکُلُونَ أَمْوالَ النّاسِ بِالْباطِلِ﴾ که از احبار و رهبان قرآن کریم خبر داد که آنها مال حرام می‌خورند ولی این مسئله اشتراء، کاری به آن ندارد.

منظور از بیع و شرا در مسائل اعتقادی
مطلب دیگر آن است که در بیع و شراء ظاهری آن که فروشنده است، متاعی را می‌فروشد و چیزی را که خرید، برای او محترم است و خریدار، متاعی را که داد در مقابل‌اش چیزی می‌گیرد که نزد او محترم است؛ هم فروشنده در عین حال که مثمن را دارد، ثمن را گرامی می‌دارد و نگه می‌دارد، هم خریدار که ثمن داد مثمن را گرامی نگه می‌دارد، این خاصیت بیع و شراست. ولی در مسائل اعتقادی، کار این‌‌چنین نیست، گر¬چه به حسب ظاهر قرآن کریم بیع و شراء تعبیر کرده است، چون قرآن ﴿تِبْیانًا لِکُلِّ شَیْ‏ءٍ﴾ است، باز می‌کند که منظور از این بیع و شراء چیست. منظور از این بیع و شراء در مسائل اعتقادی آن است که آنها یعنی کافران در قبال پولء به مؤمنین می‌گویند آن عقیده‌تان و ایده و فکرتان را بیندازید، نه به ما بدهید، تخلیه کنید؛ بیندازید دور. به این گروهی که می‌خواهند آنها را اضلال کنند، چیزی می‌دهند تا آن مؤمنین از ایمانشان دست بردارند، نه اینکه ایمانشان را به خریدار بدهند. پس در حقیقت بیع و شراء نیست، نه بیع و شرای ظاهری است، برای اینکه سخن از پول و امثال‌ذلک نیست، سخن از نقل و انتقال آرا و اندیشه و مکتب و عقیده است و نه خریدار، چیزی را که می‌خرد یا فروشنده، چیزی را که فروخت، آنچه فروخته شد به عنوان ثمن، آن را کسی گرامی نمی‌شمارد، آن را می‌اندازد دور یعنی کافران که از مؤمنین، هدایت می‌خرند، منظور این نیست که هدایت آنها را بگیرند، ضلالت به آنها بدهند [بلکه] منظور آن است که هدایت را از آنها دور بدارند و بیندازند دور و ضلالت را به جای هدایت، جایگزین کنند. اینکه گفتند اشتراء در این گونه از موارد به معنای استبدال است، یک چنین شواهدی هم او را تأیید می‌کند. بعضی از آیات دلالت می‌کند بر اینکه منظور از این بیع و شراء این است که مؤمنین، آن عقیده حقی که دارند، آن را بیاندازند دور، همین است که در بعضی از آیات، تعبیر شده است ﴿فَنَبَذُوهُ وَراءَ ظُهُورِهِمْ﴾، این ﴿فَنَبَذُوهُ وَراءَ ظُهُورِهِمْ﴾ یعنی شما ایمانتان را بیاندازید دور و این کفر را به جای ایمان مستقر کنید. آیهٴ 187 سورهٴ «آل عمران» که قبلاً بحثش گذشت این بود ﴿وَ إِذْ أَخَذَ اللّهُ میثاقَ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ لَتُبَیِّنُنَّهُ لِلنّاسِ وَ لا تَکْتُمُونَهُ فَنَبَذُوهُ وَراءَ ظُهُورِهِمْ وَ اشْتَرَوْا بِهِ ثَمَنًا قَلیلاً فَبِئْسَ ما یَشْتَرُونَ﴾؛ این گروه اهل کتاب که متاع دنیا گرفتند، این‌چنین نیست که این ایمانشان یا علوم اسلامی‌شان را به عده‌ای منتقل بکنند، بلکه این ایمان و علوم اسلامی‌شان را به دور می‌اندازند، پشت سرشان می‌اندازند و یک متاع دنیایی را می‌گیرند. پس این بیع و شراء، نه تنها با بیع و شرای مادی فرق دارد که کالای محسوسی جا¬به‌¬جا نمی‌شود، بلکه جوهره اینها، همان سنخ تخلیه است، نه نقل و انتقال، این است. آن که ضلالت فروش است، هدایت¬بخر نیست، او هدایت را ارتجاع می‌داند، لذا ﴿فَنَبَذُوهُ وَراءَ ظُهُورِهِمْ﴾ قهراً از جامعه رخت برمی‌بندد، دیگر چیزی در دست مردم به عنوان هدایت نیست. یک وقت است کسی چیزی را می‌خرد انبار می‌کند، بالأخره آنچه را که خرید، محفوظ است. یک وقت کسی چیزی را می‌خرد او را به دور می‌اندازد، آن وقت چیزی در آن جامعه از آن متاع نمی‌ماند، این ﴿فَنَبَذُوهُ وَراءَ ظُهُورِهِمْ﴾ این پیام را دارد.
عذاب مضاعف سران ستم بلحاظ گناه مضاعفشان
مطلب بعدی آن است که اینکه فرمود: ﴿وَ یُریدُونَ أَنْ تَضِلُّوا السَّبیلَ﴾ عده‌ای در قیامت می‌گویند خدایا ﴿إِنّا أَطَعْنا سادَتَنا وَ کُبَراءَنا فَأَضَلُّونَا السَّبیلاَ﴾؛ ما حرف اینها را گوش دادیم، اینها ما را گمراه کردند. آیهٴ 66 سورهٴ «احزاب» این است که ﴿یَوْمَ تُقَلَّبُ وُجُوهُهُمْ فِی النّارِ یَقُولُونَ یا لَیْتَنا أَطَعْنَا اللّهَ وَ أَطَعْنَا الرَّسُولاَ﴾ وآیه 67 این است که ﴿وَ قالُوا رَبَّنا إِنّا أَطَعْنا سادَتَنا وَ کُبَراءَنا فَأَضَلُّونَا السَّبیلاَ﴾ این 67، بعد همین گروه گمراه شده می‌گویند ﴿رَبَّنا آتِهِمْ ضِعْفَیْنِ مِنَ الْعَذابِ وَ الْعَنْهُمْ لَعْنًا کَبیرًا﴾ ؛ می‌گویند خدایا! این سران شرک و انحراف را دو برابر عذاب بکن، برای اینکه اینها هم گمراه شدند، هم ما را گمراه کرده‌اند ﴿رَبَّنا آتِهِمْ ضِعْفَیْنِ مِنَ الْعَذابِ وَ الْعَنْهُمْ لَعْنًا کَبیرًا﴾ . در بخشهای دیگر، قرآن کریم به این گروه پاسخ می‌دهد، می‌فرماید: ﴿لِکُلِّ ضِعْفٌ وَ لکِنْ لا تَعْلَمُونَ﴾ هم آن سران الحاد، دو برابر عذاب می‌شوند، هم شما دو برابر عذاب می‌شوید. چون عذاب، در برابر گناه است این یک مقدمه. اگر کسی دو گناه کرد، دو عذاب دارد [اگر] یک گناه کرد، یک عذاب، این‌هم مقدمه دیگر. سران ستم دو گناه کردند: یکی اینکه خودشان گمراه شدند؛ یکی اینکه دیگران را گمراه کردند، چون دو تا گناه کردند دو عذاب دارند. پیروان این سران ستم هم دو گناه کردند، چون دو گناه کردند، آنها هم عذابشان دو برابر است. گناه اول، اصل ارتکاب به کفر و فساد و معصیت و فسق و مانند آن. گناه دوم، انتخاب این سران ستم به عنوان امامان جامعه است که ائمه کفر‌ند، آن که واقعاً مستضعف فکری است که عذاب نمی‌بیند، این جزء ﴿مرجون لامر الله﴾ است حالا بهشت می‌رود یا نه، مطلب دیگر است؛ اما آن که می‌تواند تحقیق کند، آن نباید در تقلید، مقلد باشد، در تقلید باید محقق باشد.

عذاب در برابر تابع و متبوع ستمکاران
یک وقت است کسی معصیت می‌کند، خب یک معصیت کرد، یک غیبت کرد، یک دروغ گفت، یک عذاب دارد. یک وقت در انتخاب رهبر، عمداً بیراهه می‌رود، براساس تعصب یا جهات دیگر. خب، یک چنین شخصی دو تا گناه کرده است: یکی اینکه این کسی که لایق نبود و یک آدم فاسد و ظالمی بود او را به عنوان زمامدار پذیرفت؛ یکی اینکه به دنبال او کارهای خود را تنظیم کرده است؛ لذا قرآن پیام‌اش این است که خداوند در قیامت به اینها می‌فرماید: ﴿لِکُلِّ ضِعْفٌ وَ لکِنْ لا تَعْلَمُونَ﴾ . پس آنچه در آیهٴ 66 و67 سورهٴ «احزاب» است، نشانه این است که یک عده به دنبال سران ستم به ضلالت می‌افتند و در قیامت می‌گویند ﴿ رَبَّنا إِنّا أَطَعْنا سادَتَنا وَ کُبَراءَنا فَأَضَلُّونَا السَّبیلاَ* رَبَّنا آتِهِمْ ضِعْفَیْنِ مِنَ الْعَذابِ وَ الْعَنْهُمْ لَعْنًا کَبیرًا﴾ آن وقت در آیات دیگر، قرآن جواب می‌دهد که ﴿لِکُلِّ ضِعْفٌ وَ لکِنْ لا تَعْلَمُونَ﴾. در آیهٴ 6 سورهٴ «لقمان» هم این مضمون هست که بعضی خلاصه، بنگاه ضلالت و اضلال دارند یعنی انحرافها را می‌گیرند، به دیگران هم تعلیم می‌دهند. اینکه در آیهٴ 6 سورهٴ «لقمان» فرمود ﴿وَ مِنَ النّاسِ مَنْ یَشْتَری لَهْوَ الْحَدیثِ لِیُضِلَّ عَنْ سَبیلِ اللّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَ یَتَّخِذَها هُزُوًا أُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ مُهینٌ﴾ همین است؛ این دستگاه باطل را می‌خرد تا مردم را گمراه بکند.
بنابراین به شهادت این آیات، آیهٴ محلّ بحث مربوط به علمای اهل کتاب است، نه عوام آنها. عوام آنها کارشان ضلالت خریدن است، نه ضلالت فروشی. علمای آنها هم ضلالت خریدن هم ضلالت فروشی را به عهده دارند، لذا این جمله که فرمود: ﴿أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذینَ أُوتُوا نَصیبًا مِنَ الْکِتابِ یَشْتَرُونَ الضَّلالَةَ وَ یُریدُونَ أَنْ تَضِلُّوا السَّبیلَ﴾ به علمایشان برگردد اُولی است. چه اینکه این بخش از آیات این مقطع، نشانه‌اش همان کارهای اضلالی علمای آنها است که تحریف می‌کنند، آیات الهی را کتمان می‌کنند و مانند آن.

اعلام کفایت ولایت و نصرت الهی
بعد فرمود: ﴿وَ اللّهُ أَعْلَمُ بِأَعْدائِکُمْ وَ کَفی بِاللّهِ وَلِیًّا وَ کَفی بِاللّهِ نَصیرًا﴾ خداوند در دوست و دشمن‌ شناسی از شما عالم¬تر است؛ دشمنان شما را به خوبی می‌شناسد و اگر شما در تشخیص عداوت و محبت، شک دارید باید به الله مراجعه بکنید، این از نظر معرفت و اگر از نظر قدرت، کمبودی احساس می‌کنید تنها ولیّ شما خداست، تنها ناصر شما هم خداست و نفرمود که «و کفی بالله ولیاً و نصیرا»، بلکه این دو وصف از اوصاف حسنای الهی را جدای هم در دو جمله مستقل ذکر کرد، برای اهمیت مطلب. فرمود: ﴿وَ کَفی بِاللّهِ وَلِیًّا وَ کَفی بِاللّهِ نَصیرًا﴾ اگر می‌فرمود «و کفی بالله ولیاً و نصیراً» کافی بود؛ اما مورد، چون مهم است اقتضا می‌کند که هر کدام مستقلاً ذکر بشود، یک لطیفه ادبی فخر رازی دارد و آن این است که می‌گوید ﴿وَ کَفی بِاللّهِ وَلِیًّا وَ کَفی بِاللّهِ نَصیرًا﴾ این اضافه «باء» برای آن است که در این کفایت، واسطه نیست. اگر گفته بشود ﴿وکفی الله المؤمنین القتال﴾ یا «کفی الله کذا»، این معلوم نیست که مع‌الواسطه است یا بلاواسطه هر دو را شامل می‌شود؛ اما وقتی بفرماید ﴿وَ کَفی بِاللّهِ وَلِیًّا﴾ یعنی دیگر واسطه‌ای در کار نیست، این «باء» برای الصاق است ، این کفایت، چسبیده به الله است، دیگر غیری در کار نیست، خود خدا کافی است. گاهی «باء» روی کلمه الله درمی‌آید، گاهی روی کلمه آن متعلق، مثل ﴿أَ لَیْسَ اللّهُ بِکافٍ عَبْدَهُ﴾ ، ﴿أَ لَیْسَ اللّهُ﴾ آنجا «باء» روی کافی درآمده است. بالأخره در این گونه از موارد، برای اثبات اینکه کفایت به الله مرتبط است یا الله به کفایت مرتبط است، در این گونه از موارد «واو» یاد می‌شود و ذکر می‌شود ﴿وَ کَفی بِاللّهِ وَلِیًّا وَ کَفی بِاللّهِ نَصیرًا﴾ فرق بین ولایت و نصرت هم در بحث قبل گذشت، این سرفصل این مقطع از بحث، حالا وارد اصل بحث می‌شوند.

تحریف تعالیم دینی توسط علمای یهود
فرمود: ﴿مِنَ الَّذینَ هادُوا﴾ این علمای یهود، گروهی از اینها کسانی‌اند که آن تعالیم دینی را منحرف می‌کنند؛ به جای اینکه ﴿یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ﴾ باشند، این ﴿یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ﴾ هستند؛ حرفها را از جایش عوض می‌کنند حالا یا نسیاً منسیا حذف می‌کنند یا کلمه‌ای را به جای کلمه دیگر قرار می‌دهند یا در تفسیر؛ رأی خود را تحمیل می‌کنند و تفسیر به رأی می‌کنند؛ همه اینها جزء تحریف است. بعد از اینکه آیات الهی و کلمات الهی در جای خود مستقر شد، اینها الفاظ را از جای خود بیرون می‌برند، معانی را از جای خود بیرون می‌برند حالا یا کلمات را جا¬به¬جا می‌کنند یا جایش را خالی می‌گذارند، بالأخره کلمه را از موضع‌اش تجاوز دادند که این حرف «عن» برای تجاوز است. ﴿یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ﴾ یعنی هر کلمه‌ای که در جای خود بود، این را از آنجا می‌کنند حالا یا چیز دیگر جای او قرار می‌دهند یا او را نسیاً منسیا می‌کنند. کلِم که جمع کلمه است، چون بر حسب لفظ، حرف تأنیث ندارد فرمود: ﴿عن مواضعه﴾ از آن جهت که جمع است، هر کلمه‌ای موضعی دارد و مجموعه کلمه‌ها مواضع دارند و اما از آن جهت که لفظ‌اش مذکر است، نفرمود «عن مواضعها»، فرمود ﴿عن مواضعه﴾ به هر نحو تحریف هست. گاهی می‌گویند رجم را برمی‌دارند به جای او حدّ ذکر می‌کنند، برای اینکه کسی در بین بنی‌اسرائیل متهم بود به یک بزهکاری که باید رجم می‌شد، برای اینکه رجم نشود آن رجم را به حد تبدیل کردند که با تازیانه هم قابل امتثال باشد. آنچه مربوط به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است او را حذف می‌کنند یا نه؛ به مردم ابلاغ نمی‌کنند.
در بخشی از آیات قرآن کریم هست که به علمایشان می‌فرماید که ﴿ قل فَأْتُوا بِالتَّوْراةِ فَاتْلُوها إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ﴾ ؛ شما اگر راست بگویید این توراتی که در خانه‌هایتان پنهان کرده‌اید او را بیاورید تلاوت کنید، ببینید همین حرفی که ما داریم در تورات هست یا نه؟ چطور حرف قرآن را نمی‌پذیرید، در حالی که همین حرف در تورات هست؟ ﴿قُلْ فَأْتُوا بِالتَّوْراةِ فَاتْلُوها إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ﴾. اینها مصادیق گوناگون تحریف است، پس ﴿مِنَ الَّذینَ هادُوا یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ﴾. در سورهٴ «مائده» دارد که ﴿مِنْ بَعْدِ مَواضِعِهِ﴾ ، آن ﴿مِنْ بَعْدِ مَواضِعِهِ﴾ قدری بازتر است«یعنی بعد الاستقرار کل کلمة فی موضعها» آمدند این را از جایش کندند، به احد انحاء ثلاثه یا کندن بلا بدل یعنی نسیاً منسیا، یا کندند جای او کلمه دیگر گذاشتند یا نه، کلمه را در جای خود گذاشتند ولی تفسیر به رأی کردند.
قبول تحریف علمای اهل کتاب در کمال بی‌ادبی
﴿وَ یَقُولُونَ﴾ سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) احتمال می‌دهند که یکی از مصادیق تحریف، همین باشد که ﴿وَ یَقُولُونَ سَمِعْنا وَ عَصَیْنا﴾ درست است که این ممکن است و از مصادیق تحریف می‌تواند باشد؛ اما اگر این «واو» نبود، نشان می‌داد که این ﴿یَقُولُونَ﴾ مصداقی است برای تحریف؛ اما چون این «واو» دارد، معلوم می‌شود که این یک فساد دیگر و گناه دیگری است، کاری به تحریف تورات یا انجیل ندارد. خب، اینها جسور و جری و بی‌ادب‌اند، برای اینکه صریحاً به جای اینکه بگویند سمعاً و طاعةً، به جای اینکه بگویند سمعنا و اطعنا می‌گویند ﴿سَمِعْنا وَ عَصَیْنا﴾؛ ما شنیدیم ولی گوش نمی‌دهیم، اطاعت نمی‌کنیم. آنها که می‌گویند سمعاً و طاعه یعنی شنیدیم و این شنیدن، مقدمه اطاعت است و اطاعت می‌کنیم؛ اما آنها می‌گویند ﴿سَمِعْنا﴾ ولی ﴿وَ عَصَیْنا﴾ یعنی گوش دادیم شما چه گفتید ولی نمی‌پذیریم، این یک. بعد به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در کمال بی‌ادبی می‌گویند ﴿وَ اسْمَعْ غَیْرَ مُسْمَعٍ﴾ بشنو ولی کسی اسماع نکرده، چیزی به گوشت نرسیده، برای اینکه از ما که اجابت نمی‌شنوی که، از ما که اطاعت نمی‌بینی که یا ﴿غیر مسمع﴾ یعنی «لا اسمعک الله»؛ خدا تو را شنوا نکند یا نه، چون از ما لبیک و اجابت دریافت نکردی، پس چیزی نشنیدی ما چیزی اسماع نکردیم، ما دو تا حرف داریم می‌گوییم: ﴿سَمِعْنا وَ عَصَیْنا﴾ شنیدیم ولی ترتیب اثر نمی‌دهیم، تو ﴿وَ اسْمَعْ﴾؛ بشنو که ما شنیدیم ولی ترتیب اثر، چون از ما دیده نمی‌شود، از ما اطاعت نمی‌بینی ما چون معصیت می‌کنیم، از ما اجابت نمی‌شنوی. پس یا ناظر به حرف خودشان است یا ناظر به آن بی‌ادبی نفرین¬گونه است که ﴿غَیْرَ مُسْمَعٍ﴾ باش یعنی «لا اسمعک الله» ﴿وَ اسْمَعْ غَیْرَ مُسْمَعٍ وَ راعِنا﴾ این بحث درباره ﴿راعنا﴾ قبلاً مبسوطاً در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» گذشت.
مشابه این مضمون در سورهٴ «بقره» این است که ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَقُولُوا راعِنا وَ قُولُوا انْظُرْنا وَ اسْمَعُوا وَ لِلْکافِرینَ عَذابٌ أَلیمٌ﴾ اهل کتاب در همان لغت عبری شان، این کلمه «راعنا» یک معنای بدی داشت. در عربی، این کلمه بد نیست یعنی رعایت بکن ما را، در عبری یک بار منفی داشت. آنها با استفاده از اینکه مسلمین به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) می‌گفتند «راعنا»، همین کلمه «راعنا» را به پیغمبر می‌گفتند؛ منتها منظورشان آن معنای عبری کلمه بود نه معنای عربی. لذا هم قرآن کریم به اهل کتاب دستور داد که نگویید ﴿راعنا﴾، بگویید ﴿انظرنا﴾ و هم به مؤمنین فرمود شما دیگر از این بعد نگویید ﴿راعنا﴾ بگویید ﴿انظرنا﴾ چون شما که هدفی ندارید، منظور بدی ندارید ولی دیگران از این تعبیرتان سوء استفاده می‌کنند. وقتی کاری که شما منظورتان بد نیست ولی دیگران از او سوء استفاده می‌کند، چرا این کار را می‌کنید. حرفی که منظورتان بد نیست ولی دیگران از آن حرف، سوء استفاده می‌کنند خب، چرا آن حرف را می‌گویید، حرف دیگر را بگویید. وقتی مطلبی را می‌توان با دو بیان تأدیه کرد، اگر با یک بیان و با یک تعبیر مورد سوء استفاده دیگران است، خب چرا می‌گویید؟ ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَقُولُوا راعِنا وَ قُولُوا انْظُرْنا﴾ ، «راعنا» در عربی معنای بدی ندارد (یک)، شما مؤمنین هم معنای بدی را اراده نمی‌کنید (دو) ولی مورد سوء استفاده بیگانه‌ها است، شما نگویید «راعنا» بگویید «انظرنا». این درباره مؤمنین بود که در سورهٴ مبارکه «بقره» بحثش گذشت. ولی در اینجا یعنی در همین سورهٴ «نساء» می‌فرماید اینها کسانی‌اند که به پیغمبر می‌گویند ﴿راعنا﴾ ﴿وَ یَقُولُونَ سَمِعْنا وَ عَصَیْنا وَ اسْمَعْ غَیْرَ مُسْمَعٍ وَ راعِنا﴾ این ﴿راعنا﴾ حرف آنهاست.

علمای اهل کتاب و طعنه زدن به مبانی دینی
﴿لَیًّا بِأَلْسِنَتِهِمْ وَ طَعْنًا فِی الدِّینِ﴾؛ اینها زبان پیچی می‌کنند. حالا «لی» یعنی پیچیدن «ملوی» یعنی پیچیده «لاوی» یعنی پیچند، حالا زبان می‌پیچند که «راعنا» به صورت «راعینا» در بیاید ـ معاذ الله ـ یعنی چوپان ما «راعی» یعنی چوپان، این‌چنین زبان را می‌پیچانند که به این صورت تلفظ بشود یا نه، این زبان پیچی کردن کنایه از همان مطلب پیچی کردن است یعنی آنچه را که در دل دارند، نمی‌گویند. به هر تقدیر قرآن نهی کرده، فرمود نگویید راعنا و آن‌گاه فرمود: ﴿لَیًّا بِأَلْسِنَتِهِمْ وَ طَعْنًا فِی الدِّینِ﴾ آنها در دین می‌خواهند طعنه بزنند، طعنه در دینشان هم تحریف است و هم اهانت با این تعبیر. ولی اگر اینها بگویند ﴿سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا﴾ سمعاً و طاعه، بگویند ما شنیدیم و اطاعت کردیم این (یک) و بگویند«وَ اسْمَعْ» دیگر نگویند ﴿وَ اسْمَعْ غَیْرَ مُسْمَعٍ﴾ بگویند «واسمع» یعنی از ما این حرف را بپذیر، تو دستور دادی ما هم اجابت کردیم، فرمان دادی ما هم امتثال کردیم «وَ اسْمَعْ» دیگر غیرمسمع را نگویند و به جای «راعنا» بگویند «وَ انْظُرْنا»، ﴿لَکانَ خَیْرًا لَهُمْ وَ أَقْوَمَ﴾. پس به جای اینکه بگویند «سَمِعْنا وَ عَصَیْنا» بگویند «سَمِعْنا وَ أَطَعْنا» این (یک) به جای اینکه بگویند ﴿وَ اسْمَعْ غَیْرَ مُسْمَعٍ﴾ بگویند «وَ اسْمَعْ» این غیر مسمع را نگویند این (دو)، به جای اینکه بگویند «راعِنا» بگویند «وَ انْظُرْنا» این (سه)، اینها هم قلباً عبادت کردند هم لفظاً مؤدب بودند: ﴿لَکانَ خَیْرًا لَهُمْ وَ أَقْوَمَ﴾؛ هم برای اینها با قوام‌تر است هم برای آنها خیر است. این خیر، در این گونه از موارد، افعل تعیینی است نه افعل تفضیلی. نظیر همان ﴿أُولُوا اْلأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلی بِبَعْضٍ﴾ است که افعل تعیینی است نه تفضیلی، نه معنایش این است که این جمله قبلی خوب بود ولی جمله بعدی بهتر است، نظیر ﴿وَ إِذا رَأَوْا تِجارَةً أَوْ لَهْوًا انْفَضُّوا إِلَیْها وَ تَرَکُوکَ قائِمًا قُلْ ما عِنْدَ اللّهِ خَیْرٌ مِنَ اللَّهْوِ وَ مِنَ التِّجارَةِ﴾ این معنایش این نیست که لهو، خوب است ولی ما عندالله بهتر از لهو است. رفتن به سراغ مال التجاره در حال خطبه خواندن پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در مسجد برای نماز جمعه، ترک کردن پیغمبر خوب است ولی ماندن در مسجد و گوش دادن خطبه‌های نماز جمعه بهتر است، این ‌طور که نیست. فرمود: ﴿وَ إِذا رَأَوْا تِجارَةً أَوْ لَهْوًا انْفَضُّوا إِلَیْها وَ تَرَکُوکَ قائِمًا قُلْ ما عِنْدَ اللّهِ خَیْرٌ مِنَ اللَّهْوِ وَ مِنَ التِّجارَةِ﴾ لهو که خیری در او نیست، تجارت در حال نماز جمعه هم خیری در او نیست، چون در چند جمله قبل، نهی کرده فرمود: ﴿إِذا نُودِیَ لِلصَّلاةِ مِنْ یَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلی ذِکْرِ اللّهِ وَ ذَرُوا الْبَیْعَ﴾ چه خیری در اوست که نهی شده. پس اینکه فرمود: ﴿ ما عِنْدَ اللّهِ خَیْرٌ مِنَ اللَّهْوِ وَ مِنَ التِّجارَةِ﴾ این خیر تعیینی است. در اینجا هم که فرمود اگر اینها، این جمله‌ها را به جای جمله‌های قبلی بگویند خیر است، نه معنی‌اش این است که جمله‌های قبلی خوب بود ولی جمله‌های بعدی بهتر است، این افعل تعیینی است. مشابه این‌هم در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» قبلاً گذشت، در سورهٴ «بقره» آیهٴ 103 این است ﴿وَ لَوْ أَنَّهُمْ﴾؛ همین یهودی‌ها ﴿وَ لَوْ أَنَّهُمْ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَمَثُوبَةٌ مِنْ عِنْدِ اللّهِ خَیْرٌ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ﴾ بعد از اینکه جریان سحر و امثال‌ذلک را بازگو کرد، فرمود اگر اینها ایمان بیاورند و به ثواب الهی برسند، برای شما خیر است. نه یعنی آن کار خوب بود و این کار بهتر است، این خیر تعیینی است.

لعن خداوند به علماء محرّف اهل کتاب
در دنباله این[آیه46سوره «نساء»] فرمود: ﴿وَ لکِنْ لَعَنَهُمُ اللّهُ بِکُفْرِهِمْ﴾ فرمود خداوند هدایت کرده است و هدایت می‌کند، راهنمایی کرده است ولی اینها نمی‌پذیرند. توفیق را خداوند از اینها گرفت، چطور توفیق را از اینها گرفت، اینها ملعون شدند؟ «لعن» یعنی بُعد از رحمت، خداوند اینها را لعنت کرده است یعنی اینها از رحمت خاصه دور کرده است، چرا؟ برای اینکه عقل از درون به اینها اعطا کرد. فطرت از درون به اینها اعطا کرد که هم با علوم حصولی مسائل را بفهمند، هم با علوم شهودی درک بکنند. این دو دستگاه قوی در درون، وحی و رسالت و اعجاز و امامت و امثال‌ذلک که ما از بیرون برای اینها اعزام کرده است. خب، با داشتن این مجموعه، اینها به سوء اختیار خود راه باطل را طی کردند و خداوند هم مهلت داد و راه توبه را باز کرد. چندین بار مهلت داد، حسنه را چند برابر پاداش داد، سیئه را یک برابر کیفر داد راه توبه را باز گذاشت، بلکه بپذیرند. حالا وقتی به سوء اختیار خود همه این فضا را سیاه کردند دیگر حالا خدا اینها را به حال خودشان رها می‌کند. در آن بحثهای اولیه سورهٴ مبارکهٴ «بقره» این جمله گذشت که فرمود: ﴿خَتَمَ اللّهُ عَلی قُلُوبِهِمْ﴾ ختم یعنی امضا کرد، مهر کرد. خدا قلب اینها را مهر کرد. خب، چه زمانی آدم نامه را مهر می‌کند، توشیح به دست خداست، امضا به دست خداست؛ اما نویسنده این نامه کیست؟ خود انسان است می‌نویسد دیگر. این صفحه قلب یک لوح شفافی است، عقاید و افکار و اخلاق و اعمال روزانه ما سیئاتی است که روی این صفحه دل می‌آید. حالا مکرر خداوند مهلت داد که با آب توبه شستشو کنیم، نکردیم. چندین مرحله خدا عفو کرد و راه توبه را باز گذاشت، نکردیم. حالا کل این صفحه قلب به آن سطر آخر رسیده است، اینجا دیگر جای امضای خداست دیگر، اینجا خدا مهر می‌کند، این قلب دیگر هدایت نمی‌شود ﴿خَتَمَ اللّهُ عَلی قُلُوبِهِمْ﴾؛ مهر کرده. اینجاست که فرمود: ﴿طُبِعَ عَلی قُلُوبِهِمْ﴾ که دیگر﴿فَهُمْ لا یَفْقَهُونَ﴾ آن مسئله ﴿صُمُّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لا یَعْقِلُونَ﴾ واقع این طور است. یک عده واقع کورند یعنی هر چه شما بخواهید هدایت کنید اصلاً درک نمی‌کنند، مثل اینکه شما دارید با دیوار حرف می‌زنید. این همه معجزات و آیات بینه را می‌بیند و اصلاً کور است. در اینجا فرمود: ﴿وَ لکِنْ لَعَنَهُمُ اللّهُ بِکُفْرِهِمْ﴾ درست کرده‌اند. خداوند چندین بار مهلت داد، موعظت کرد، نصیحت کرد، راه توبه را هم باز گذاشت، اینها کل صفحه شفاف دل را با سیئات خود تیره کردند، آن‌گاه فقط جای یک کلمه مانده و او مهر خدا بود و امضای خدا بود؛ خدا زیرش را امضا کرد و تمام شد، دیگر جا نیست. فرمود: ﴿وَ لکِنْ لَعَنَهُمُ اللّهُ بِکُفْرِهِمْ﴾ خداوند اینها را با کفر و نقض میثاقشان لعن کرده است، لذا ﴿وَ لکِنْ لَعَنَهُمُ اللّهُ بِکُفْرِهِمْ فَلا یُؤْمِنُونَ﴾ این برای این.
استثناء عده قلیلی از علماء اهل کتاب در ایمان آوردن
آن‌گاه ﴿إِلاّ قَلیلاً﴾ را استثنا کرده است. فرمود یک گروه کمی در بین اینها هستند که حالا یا خودشان را آلوده نکردند یا زود توبه کردند ﴿فَلا یُؤْمِنُونَ إِلاّ قَلیلاً﴾ یعنی گروه کم، نه اینکه «الا ایماناً قلیلا»؛ ایمان اینها کم است، چون اگر ایمان کم باشد که بالأخره انسان گرفتار عذاب ابد نمی‌شود که، کافر نیست که، ضعیف الایمان است ﴿فَلا یُؤْمِنُونَ الا﴾ گروهی که آن گروه کم‌اند، نه آن «فَلا یُؤْمِنُونَ الا ایماناً» که آن ایمان، قلیل است؛ ایمان کم در آنها نیست، کمی از آنها مؤمن‌اند [و] بقیه کافرند.
«و الحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 40:57

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی