- 727
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 36 تا 39 سوره نساء
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 36 تا 39 سوره نساء"
- مسائل مالی و مطلوب بودن جود و سخا در آن
- ذکر بخل به عنوان یکی از نشانههای اهل نفاق
- دور بودن شخص مختال از احسان و نیکی
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَ اعْبُدُوا اللّهَ وَ لا تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئًا وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْسانًا وَ بِذِی الْقُرْبی وَ الْیَتامی وَ الْمَساکینِ وَ الْجارِ ذِی الْقُرْبی وَ الْجارِ الْجُنُبِ وَ الصّاحِبِ بِالْجَنْبِ وَ ابْنِ السَّبیلِ وَ ما مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ إِنَّ اللّهَ لا یُحِبُّ مَنْ کانَ مُخْتالاً فَخُورًا ﴿36﴾ الَّذینَ یَبْخَلُونَ وَ یَأْمُرُونَ النّاسَ بِالْبُخْلِ وَ یَکْتُمُونَ ما آتاهُمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ أَعْتَدْنا لِلْکافِرینَ عَذابًا مُهینًا ﴿37﴾ وَ الَّذینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ رِئاءَ النّاسِ وَ لا یُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ لا بِالْیَوْمِ اْلآخِرِ وَ مَنْ یَکُنِ الشَّیْطانُ لَهُ قَرینًا فَساءَ قَرینًا ﴿38﴾ وَ ما ذا عَلَیْهِمْ لَوْ آمَنُوا بِاللّهِ وَ الْیَوْمِ اْلآخِرِ وَ أَنْفَقُوا مِمّا رَزَقَهُمُ اللّهُ وَ کانَ اللّهُ بِهِمْ عَلیمًا ﴿39﴾
مروری بر روایات وارده در خصوص آیه 36
آیهای که محلّ بحث بود، روایات فراوانی در درباره احترام به همسایه و احترام به والدین و امثالذلک هست که لابد، آن روایات را مطالعه فرمودید. درباره احترام به پدر و مادر، همان طوری که اختصاص به مسائل مالی ندارد؛ مسائل اخلاقی و عاطفی را هم در بردارد، اختصاص به زمان حیات اینها هم ندارد [بلکه] بعد از ممات اینها هم این اصل جاری است. حالا آن همسایه یا صاحب بالجَنْب یا ابن السبیل یا ﴿ما مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ﴾ و امثال ذلک، ممکن است اینها حقوق مقطعی داشته باشند و مربوط به زمان حیاتشان یا آن وصف خاص باشد ولی احترام به پدر و مادر و ادای حق والدین، اختصاصی به زمان حیات ندارد، بعد از رحلت اینها هم رعایت حق اینها مطرح است. احترام به پدر و مادر و دعای پدر و مادر و یاد پدر و مادر در همه حالات مطرح است و یکی از بهترین حالات و بهترین اوقاتی که شخص، مؤظف است از پدر و مادرش یاد کند، همان بعد از نمازهاست آن وقت که دعا مستجاب است و یک دعای مخصوصی هم در صحیفهسجادیه هست که وجود مبارک امام سجاد(سلام الله علیه) درباره پدر و مادر، دعای مخصوص دارد ، اینها برابر نصوص خاصه است که احترام به والدین را توسعه میدهد. اینکه فرمود: ﴿بِالْوالِدَیْنِ إِحْسانًا﴾ برابر این نصوص خاصه، احترام به پدر و مادر دارای شئون گوناگونی است اولاً و اعم از زمان حیات و ممات است ثانیاً.
مسائل مالی و مطلوب بودن جود و سخا در آن
مطلب بعدی آن است که همان طوری که در پایان بحث دیروز ملاحظه فرمودید، قسمت مهم امتثال به دستورات این آیه، مربوط به مسائل مالی است و این هم سخا و جود را طلب میکند. لذا کسی که این دستورها را امتثال نمیکند، بخل میورزد. حالا یک وقت است که سرمایهدار است و بخل میورزد یک وقت است نه؛ وضع مالیاش متوسط است یا ضعیف است ولی به همان مقداری که مقدور اوست بخل میورزد، چون همگان مأمور به احسان به پدر و مادرند، همگان مأمور به احسان به ذی القربی و یتامی و مساکین و همچنین همسایههای دور و نزدیک و همچنین به همکاران و همسفران و امثالذلکاند و این اختصاصی به متمکنین به اصطلاح مالدار ندارد [بلکه مختص] همه انسانهاست و هرکسی نسبت به هر مقداری که مقدور اوست اگر بخل بورزد، مشمول ذیل این آیه است. پس آیه مطلق است همه را شامل میشود (یک)، چون مربوط به زکات نیست که نصاب، در او مطرح باشد و مالدارها مشمول باشند، راجع به اصل احسان است با شعب فراوانی که دارد. لذا همه افراد، مشمول این اصلاند و کسی که به دستور این آیه عمل نمیکند، گرفتار یکی از دو امر است که جمع را شاید: یکی اینکه یا بخیل است اصلاً حاضر نیست که به این دستور عمل بکند یا اینکه اگر مالی را یا جاهی را در این راه صرف کرده است ﴿رِئاءَ النّاسِ﴾ است؛ فخرفروشی میکند و زمینه نفاق در او هست. حالا تحلیل که به عمل بیاید، معلوم میشود که ذیل آیه، علت ترک این معروفهاست یعنی کسی که از عبادت خدا صرفنظر میکند یا از احسان به این اصناف یاد شده صرفنظر میکند یا بخیل است در اصل اعتقاد و مانند آن یا اگر هم بخیل نبود [و] به حسب ظاهر بخل نورزید، آن جاهطلبی وادارش میکند که این عبادتی که میکند ﴿رِئاءَ النّاسِ﴾ باشد یا احسانی که روا میدارد ﴿رِئاءَ النّاسِ﴾ باشد.
اختیال و مذموم بودن آن در فرهنگ قرآن
لذا فرمود: ﴿إِنَّ اللّهَ لا یُحِبُّ مَنْ کانَ مُخْتالاً فَخُورًا﴾ که اختیال برای آن اوّلی است و فخور برای دومی. کسی که خود را برتر میداند این متخیّل بالفعل است، مختال بالفعل است، عاقل بالقوه. گاهی آن قدر این تخیلش و اختیالش قوی میشود که نه تنها عقل او به فعلیت نمیرسد [بلکه] آن عقل بالقوه را هم گویا از بین میبرد، میشود مختال که او «حیوانٌ ناطقٌ مختال» که فصل اخیر او مختال است. عدهای «حیوانٌ ناطقٌ عاقل» عدهای هم «حیوانٌ ناطقٌ وهّام» عدهای «حیوانٌ ناطقٌ خیّال» و امثالذلک. این شخص در مسائل علمی در حد خیال است، در مسائل عملی در حد فخرفروشی. حالا گرچه اختیال و فخور بودن هر دو را به جنبه عملی برگرداندند ولی به هر تقدیر، این شخص فصل مقوم او مختال است نه عاقل، «حیوانٌ ناطقٌ مختال» یعنی حیوان است، حرف میزند، فصل او خیال است با خیال زندگی میکند، یک چنین کسی محبوب خدا نیست.
«مختال فخارّ» بودن و پی آمدهای حاصل از آن
حالا اینها را شرح میدهد که اینها اوصافشان چیست؟ مشخص شد که اوصافشان ترک آن معروفهاست؛ اما فعل این منکرها را هم به دنبال دارد. کسی که مختال است، کسی که فخور است آن معروفها را ترک میکند یعنی عبادت خدا را، احسان به پدر و مادر را، احسان به ذی القربی و یتامی و مساکین را، احسان به همسایه دور و نزدیک را، احسان به همکار و همسفر را، احسان به ابن السبیل و زیردستان را ترک میکند، اینها معروفهایی است که او ترک میکند. ولی تنها ترک معروف نیست، ابتلای به منکر هم است. لذا فرمود اینها که مختال فخورند، اوصافشان این است: ﴿الَّذینَ یَبْخَلُونَ﴾. در قرآن کریم چند جا سخن از این به میان آمد که خداوند، مختال فخور را دوست ندارد. بعد اینها را معرفی کرد که مختال فخور، کسی است که بخل میورزد. در سورهٴ «حدید» این است که: ﴿وَ اللّهُ لا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتالٍ فَخُورٍ ٭ الَّذینَ یَبْخَلُونَ وَ یَأْمُرُونَ النّاسَ بِالْبُخْلِ﴾ . در سورهٴ «لقمان» دیگر به بخل و امثالذلک تفسیر نشده، آنجا که لقمان سفارش میکند و نصیحت میکند به فرزندش که این مسائل اخلاقی را رعایت کنید تا به آیهٴ هجده میرسد، فرمود: ﴿وَ لا تُصَعِّرْ خَدَّکَ لِلنّاسِ وَ لا تَمْشِ فِی اْلأَرْضِ مَرَحًا إِنَّ اللّهَ لا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتالٍ فَخُورٍ﴾ انسانی که در حد خیالبافی زندگی میکند و فخرفروشی به سر میبرد، این محبوب خدا نیست. در آیهٴ محلّ بحث چون تناسبی با مسائل مالی و انفاق و امثالذلک دارد فرمود، اینها نه تنها آن معروفها را ترک میکنند، بلکه گرفتار منکرند. ردهها و رگههایی از نفاق در اینها هست چون منافقین، معروف را ترک میکنند منکر را انجام میدهند، بلکه امر به منکر میکنند و نهی از معروف که ﴿الْمُنافِقُونَ وَ الْمُنافِقاتُ بَعْضُهُمْ مِنْ بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمُنْکَرِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمَعْرُوفِ﴾ کار منافقین این است. درباره این گروه هم نشانههای نفاق یافت میشود، برای اینکه اینها نه تنها به آن معروفها عمل نکردند و نه تنها گرفتار منکر شدند که خودشان بخل میورزند، بلکه ﴿یَأْمُرُونَ النّاسَ بِالْبُخْلِ﴾، پس نهی از معروف و امر به منکر است. ﴿الَّذینَ یَبْخَلُونَ وَ یَأْمُرُونَ النّاسَ بِالْبُخْلِ﴾ این در حقیقت، امر به منکر و نهی از معروف است. گرچه ممکن است منافق نباشند ولی عملاً منافقاند، برای اینکه اوصاف منافقین در اینهاست، چون ﴿الْمُنافِقُونَ وَ الْمُنافِقاتُ بَعْضُهُمْ مِنْ بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمُنْکَرِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمَعْرُوفِ﴾ این مختالها و فخورها هم نشانه نفاق در اینهاست که هم خودشان بخل میورزند و هم به بخل، امر میکنند. حالا این امر به بخل خواه به صورت کتبی و لفظی و امثالذلک باشد، خواه به صورت فعلی، روش آنها روش بخیلانه است وقتی مالدار جامعهای باشند و حرف اینها و روش اینها مورد تأسی دیگران باشد و اینها حاضر نیستند که در کارهای خیر حضور پیدا کنند این در حقیقت، امر به بخل است.
پرسش:...
پاسخ: مثلاً در آیه سورهٴ مبارکهٴ «لقمان» آنجا با مسائل مالی کار نداشت بخل نیاورد؛ اما آیهٴ «حدید» آنجا و همچنین اینجا تناسب دارد، لذا بخل را ذکر فرمود. انسانی که با خیال زندگی میکند، چون خود را برتر میبیند. وقتی برتر میبیند جاهاش را در اختیار دیگران قرار نمیدهد، مالش را در اختیار دیگران قرار نمیدهد نه اهل صله رحم است نه اهل رسیدگی به کار ضعیفان است برای خود کوچک میشمارد. اگر هم یک وقت دست به اقدامی زد، میخواهد از آن اقدام، بهرهٴ ریایی ببرد که ﴿یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ رِئاءَ النّاسِ﴾ که این هم در حقیقت، عمل به منکر است و ترویج منکر.
دور بودن شخص مختال از احسان و نیکی
پس کسی که مختال است، هرگز اهل احسان به این اصناف یاد شده نیست هم بخل مالی و هم بخل جاه و مقامی میورزد. گرچه سیاق آیه درباره مسائل احسان و مال و جاه و امثالذلک است ولی دلیل، عام است. چون دلیل، عام است گرچه این مطلق یا عامی که در این زمینه وارد شد، نسبت به مورد خود به منزله نص است ولی غیر مورد را هم میگیرد. پس اگر کسی بخل علمی ورزید؛ مطلبی را آدم میداند از او سؤال کردند این بخل میورزد. اگر بفهمد که این مطلب را به نام او منتشر میکنند، حاضر است بگوید. اگر بفهمد که مینویسند که ما این مطلب را از او سؤال کردیم او این طور بیان کرد حاضرند بگویند. اما اگر بفهمند که نه؛ مطلبی است که از او سؤال کردند منتشر میکنند بدون اینکه به او اسناد بدهند، اینجا از گفتن امتناع دارد. این در حقیقت، یک بخل علمی است دیگر، چون آن بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) و از ائمه دیگر(علیهم السلام) که رسید «مَنْ أیْقَنَ بِالْخَلَف جادَ بالعطیّة» ؛ اگر کسی یقین داشته باشد که به وسیله انفاق، آن خلفاش پر میشود، پشتسر او میآید این در عطا و بخشش جوادانه رفتار میکند، این شامل انفاقهای مالی و غیر مالی هم خواهد بود.
اصولاً انفاق، مثل آن است که انسان یک مقدار آب از یک نهر روانی بگیرد که فوراً جایش پر میشود، مثل یک سنگ نیست که از زمین بردارد. اگر سنگی در زمین فرو رفته بود که مقداری از این سنگ مثلاً پیدا بود، این سنگ را وقتی از زمین گرفتند آن جایش خالی است و خالی میماند ولی اگر یک ظرف آب از یک نهر روان گرفتند، اینچنین نیست که جایش خالی بماند، فوراً جایش پر میشود، انفاق اینچنین است: «من ایقن بالخلف جاد بالعطیة»؛ اگر کسی باور داشته باشد، یقین داشته باشد که خداوند، برابر وعدهای که داد آنچه را که انفاق کننده از مال خود گرفت و به دیگری داد فوراً جایش را پر میکند، این در عطا و بخشش، دستاش باز است و اگر کسی این معنا را باور نداشته باشد، برابر اینکه ﴿الشَّیْطَانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ﴾ بخل میورزد. این همیشه فقری را در برابر چشمانش میبیند که من اگر به دیگران بدهم، خودم چه کنم؟ این آدم بخیل، زندگی او زندگی فقیرانه است در دنیا و حساب او در قیامت، حساب اغنیاست که «یعیش فی الدنیا عَیْشَ الفقراء وَ یحاسَب فی الآخرة حسابَ الأغنیاء» یکی از مشکلات او هم این است و این معنا اختصاصی به مسائل مالی ندارد [بلکه] در مال، در جاه، در علم همین طور است؛ بخل در علم هم روا نیست. لذا فرمودند که «مَنْ کتَم علماً نافعاً ألْجَمَه الله بِلِجام مِنْ نار» ؛ اگر کسی یک علم سودمندی در اختیار او بود و برای جامعه بازگو نکرد در قیامت، دهنهای از آتش در دهان او قرار میگیرد که با آن دهنه، بسته میشود؛ لجام میزنند: «من کتم علماً نافعاً الجمه الله بلجام من نار».
بنابراین مسئله بخل، اختصاصی به جریان مال و جاه و امثالذلک ندارد، بلکه علم را هم دربر میگیرد. گرچه آیه، ظهور دارد در موارد احسان مال و جاه ولی چون خود آیه احسان علمی را هم میگیرد و دلیلی که در ذیل یاد شده است مطلق است، بنابراین همه این امور، مشمول اطلاق دلیل است.
پرسش:...
پاسخ: بله اگر خود ماده مطلق باشد، به اطلاق ماده میشود تمسک کرد.
گرفتار منکر بودن مختالان فخّار
بخل ﴿الَّذینَ یَبْخَلُونَ﴾، این ﴿الَّذینَ یَبْخَلُونَ﴾ فهماند که این گروهی که مختال و فخورند نه تنها به آن معروفها عمل نمیکنند، بلکه گرفتار منکرند. نه تنها گرفتار منکرند، بلکه امر به منکر هم میکنند: ﴿وَ یَأْمُرُونَ النّاسَ بِالْبُخْلِ﴾. خب، نه تنها «وَ یَأْمُرُونَ النّاسَ» به عدم جود یا به عدم انفاق، اصلاً به بخل امر میکنند. یک وقت است که میگویند نده! این نهی از دادن است. یک وقت بالاتر از این، امر به بخیل شدن است، بخل یک وصف نفسانی است. کار این تبهکاران این است که انسان را به آن امر نفسانی دعوت میکنند، نه اینکه از جود و بخشش نهی میکنند. یک وقت است کسی میخواهد به مؤسسهای کمک بکند یا به شخصی کمک بکند، اینها نهی از معروف میکنند، میگویند نده! این یک مرحله است. یک وقت نه؛ از این بالاتر امر به منکر میکنند، امر به آن وصف نفسانی میکنند، طرزی رفتار میکنند که دیگران بخیل میشوند ﴿وَ یَأْمُرُونَ النّاسَ بِالْبُخْلِ﴾ که این هم بالأخره نشانههای نفاق است.
ذکر بخل بعنوان یکی از نشانههای اهل نفاق
در سورهٴ مبارکهٴ «منافقون» آنجا نمونههایی از کار منافقین را ذکر فرمود: آیه هفت سوره «منافقون» این است که فرمود: ﴿هُمُ الَّذینَ یَقُولُونَ لا تُنْفِقُوا عَلی مَنْ عِنْدَ رَسُولِ اللّهِ حَتّی یَنْفَضُّوا وَ لِلّهِ خَزائِنُ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ وَ لکِنَّ الْمُنافِقینَ لا یَفْقَهُونَ﴾؛ اینها کسانیاند که میگویند مؤمنین را در محاصره اقتصادی قرار بدهید، چیزی به آنها ندهید، چیزی از آنها نخرید، چیزی رایگان به آنها کمک نکنید تا آنها در اثر فشار مالی پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را تنها بگذارند. این نهی از معروف است، میگفتند: ﴿لا تُنْفِقُوا﴾ نهی از معروف کردند. این اوصاف که در منافقین هست، نشانههای این اوصاف در مختال فخور هست، معلوم میشود که این گروه یا جزء منافقیناند یا جزء ﴿الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَرَضٌ﴾ . خطر بخل در سورهٴ مبارکهٴ «آل عمران» قبلاً مبسوطاً بحث شد، آیهٴ 180 سوره «آل عمران» این بود: ﴿وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذینَ یَبْخَلُونَ بِما آتاهُمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ هُوَ خَیْرًا لَهُمْ بَلْ هُوَ شَرّ لَهُمْ سَیُطَوَّقُونَ ما بَخِلُوا بِهِ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ لِلّهِ میراثُ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ وَ اللّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبیرٌ﴾؛ در سورهٴ «منافقون» فرمود که خزائن آسمان و زمین به نزد خداست خب، شما چه تصمیم میخواهید بگیرید؟ بگویید مسلمانها را در محاصره اقتصادی قرار بدهید، خزائن آسمانها و زمین به دست خداست، آنها را میتواند تأمین بکند، این (یک). در سورهٴ «آل عمران» فرمود که شما این مال را برای چه کسی میخواهید بگذارید؟ میراث همه آسمانها و زمین از آنِ خداست، ارث بر کل نظام اوست: «إلی أنْ یرِث اللهُ الأرضَ وَ مَنْ علیها» ؛ مال و مالدار هر دو را خدا به ارث میبرد یعنی همه بالأخره به دست خدا سپرده خواهید شد، دلیلی ندارد که شما بخل بورزید و آنچه را که شما بخل ورزیدید این طوق آتش میشود که همین طوق لعنت که میگویند از همین قبیل است: ﴿سَیُطَوَّقُونَ ما بَخِلُوا بِهِ یَوْمَ الْقِیامَةِ﴾ . خب، پس این گروه نه تنها به معروف عمل نمیکنند، بلکه به منکر عمل میکنند. نه تنها به منکر عمل میکنند، بلکه امر به منکر هم میکنند. نه تنها این رذایل را دارند، بلکه آن نعمتی که خدا به اینها داد آن نعمت را اصلاً کتمان میکنند که کسی از آنها توقع نداشته باشد: ﴿وَ یَکْتُمُونَ مَا آتاهُمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ﴾؛ تا هیچ کس از آنها توقع نداشته باشد، اظهار فقر میکنند. با اینکه ذات اقدس الهی فرمود: ﴿وَ أَمّا بِنِعْمَةِ رَبِّکَ فَحَدِّثْ﴾ ؛ خدا نعمتی که به شما داد بگذارید آن نعمت، زبان داشته باشد: اولاً شاکر باشید و اظهار نعمت بکنید و نشانه آن نعمت در شما پیدا بشود. در یکی از نامههایی که حضرت امیر(سلام الله علیه) برای یکی از کارگزارانش مرقوم فرمود اینچنین نوشت که اگر نعمتی خدا به تو داد: «وَلْیُرَ عَلَیْکَ أَثَرُ مَا أَنْعَمَ اللَّهُ بِهِ عَلَیْکَ» نعمتی را که خدا به تو داد، آثار نعمت الهی در تو دیده بشود، چرا کتمان میکنی؟
شمول اطلاق ﴿یَکْتُمُونَ مَا آتَاهُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ﴾ به همه
بعضیها خواستند بگویند این مربوط به یهودیهاست ، برای اینکه در قرآن از کتمان یهودیها سخن به میان آمده، آثار رسالت و نبوت رسول اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در صحف انبیای سلف(علیهم السّلام) بود، یهودیها هم آن کتابهای آسمانی را میخواندند: ﴿یَجِدُونَهُ مَکْتُوبًا عِنْدَهُمْ فِی التَّوْراةِ وَ اْلإِنْجیلِ﴾ ، ﴿یَعْرِفُونَهُ کَما یَعْرِفُونَ أَبْناءَهُمْ﴾ اما معذلک کتمان میکردند. لذا بعضیها خواستند بگویند این ﴿یَکْتُمُونَ﴾ ناظر به کتمان یهودیهاست که اوصاف پیغمبر و علایم پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را کتمان میکردند ولی ظاهراً ناظر به آن نیست، برای اینکه اینجا دارد: ﴿یَکْتُمُونَ ما آتاهُمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ﴾ یعنی این فضلی که خدا به اینها داد اینها دارند کتمان میکنند، نه آنچه را که خدا در کتاب آسمانی بیان کرد او را کتمان میکنند. البته یهودیها و سایر گروه هم مشمول اطلاق یا عموم این آیه هستند ولی این ﴿یَکْتُمُونَ﴾ ناظر به خصوص مسئله کتمان علایم پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نیست، برای اینکه فرمود: فضلی که خدا به اینها داد، اینها کتمان میکنند. پس ﴿الَّذینَ یَبْخَلُونَ وَ یَأْمُرُونَ النّاسَ بِالْبُخْلِ و یَکْتُمُونَ ما آتاهُمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ﴾؛ کتمان میکنند تا دیگران درباره اینها توهم سرمایهداری یا تمکن نکنند و به سراغ اینها نروند. در این صلواتی که در هنگام زوال این ماه شریف شعبان خوانده میشود، در یکی از جملههایش این است که خدایا! آن توفیق را به من بده که مالی که به من دادی و دست من بازتر از دیگران است من با دیگران براساس مواسات عمل بکنم: «وَارْزُقْنى مُواساةَ مَنْ قَتَّرْتَ عَلَیْهِ مِنْ رِزْقِکَ بِما وَسَّعْتَ عَلَیَّ مِنْ فَضْلِکَ» و مانند آن. خدایا! آن توفیق را بده فضلی که به من دادی و عدّهای از آن فضل برخوردار نیستند، توفیقی به من بده که من مواسات را، برابری را نسبت به زیردستانم یا نسبت به دیگران رعایت بکنم. خب، ﴿وَ أَعْتَدْنا لِلْکافِرینَ عَذابًا مُهینًا﴾. این گونه افراد اگر کفر اعتقادی دارند که عذاب دردناک دامنگیرشان میشود و اگر کفر عملی دارند که کفران نعمت میکنند. باز در مقام عمل، چون کفر میورزیدند، عذاب خوارکننده دامنگیرشان میشود چون اینجا وعید خلود نیست که ما بگوییم حتماً کافر اعتقادی منظور است.
پرسش:...
پاسخ: نه، نشانههای نفاق در آنهاست، نه اینکه اینها منافقاند. منافق را هم شامل میشود، غیر منافق را هم شامل میشود. نشانههای نفاق در اینها هست و منظور کفر اعتقادی هم نیست یعنی خصوص آن نیست، برای اینکه ممکن است کسی کفر اعتقادی نداشته باشد ولی به این دستورها عمل نکند در مقام حفظ نعمت، کفران نعمت کرده باشد، برابر آنچه رد سورهٴ «ابراهیم» (سلام الله علیه) آمده است.
تهدید کافران نعمات الهی به عذاب عظیم
آیهٴ هفت سورهٴ «ابراهیم» این است که ﴿وَ إِذْ تَأَذَّنَ رَبُّکُمْ لَئِنْ شَکَرْتُمْ َلأَزیدَنَّکُمْ وَ لَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابی لَشَدیدٌ﴾ این کفر، کفران نعمت است، نه کفر به الله.
شکر نعمت نعمتت افزون کند کفر، نعمت از کفت بیرون کند
این کفر، کفر نعمت است، نه کفر مطلق. کفر یعنی کفر نعمت «کفر، نعمت از کفت بیرون کند» این کفران نعمت است. کفران نعمت هم در کتمان اوست، هم در بخل اوست، هم دستور دادن دیگران به بخل است و مانند آن. مهم این است که در این گونه از موارد، ذات اقدس الهی به عذاب مُهین تهدید کرده. عذاب عظیم، عذاب الیم [و] امثالذلک معنایش روشن است و حکمش هم روشن؛ اما در این گونه از موارد، سخن از عذاب مهین است «مهین» یعنی خوارکننده. در بعضی از آیات دارد که اینها در قیامت گرفتار عذاب «هُون» میشوند «هُون» هم یعنی خواری و رسوایی و فرومایگی. این معلوم میشود که با روح کار دارد، نه با بدن. بدن، آیاتی نظیر آنچه در سورهٴ «نساء» است که ﴿کُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْناهُمْ جُلُودًا غَیْرَها﴾ از این آیات فراوان است در قرآن که مربوط به عذاب بدنی است. در قبال عذاب بدنی، عذاب روحی هم هست، خزی و رسوایی و فرومایگی و خواری و ذلیلی و اینهاست. اینها را قرآن استدلال میکند، میفرماید که فخرفروشان در قیامت خوار میشوند، مختالها به عذاب هون گرفتار میشوند، مستکبر به عذاب فرومایگی درمیآید. پس عذاب جسمانی یک حساب دیگری دارد که این بدن میسوزد: ﴿یَصْلَی النَّارَ﴾ هست، ﴿وَتَصْلِیَهُ جَحِیمٍ﴾ هست، ﴿کُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ﴾ هست الی ما شاء الله. اما آن قسمتهای ﴿مَنْ تُدْخِلِ النّارَ فَقَدْ أَخْزَیْتَهُ﴾ آن قسمتهای خزی و خواری و هُون و رسوایی، آنها یک چیز دیگر است.
کسانی که گرفتاریهای اخلاقی داشتند، اینها در قیامت ـ گذشته از آن گرفتاریهای بدنی ـ این گرفتاریهای روحی را هم دارند چرا؟ برای اینکه اگر کسی فخور بود، فخرفروش بود، متکبر بود، مستکبر بود [و] خود را برتر دید این خود بزرگبینی یک چیز دروغ و خلاف است یعنی باطل است دیگر یعنی بزرگ نیست. یک آدم متکبر، یک آدم مستکبر یک آدم فخور، واقعاً بزرگ نیست دیگر. وقتی که خود را بزرگ تلقی کرد این تلقی کاذب است این یک مقدمه، هر کاذبی یک صادقی هم دارد اگر کسی بزرگی او دروغ بود، عزت او دروغ بود که ﴿أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِاْلإِثْمِ﴾ ذلت او راست است دیگر، ممکن نیست که نه بزرگ باشد نه کوچک، اینکه نیست. اگر بزرگیاش دروغ است، پس کوچکیاش راست است. اگر عزتش دروغ است، پس ذلتاش درست است، این دو مقدمه. در قیامت آنچه دروغ است و خیال است میرود کنار، آنچه راست است و واقع، او ظهور میکند، این سه مقدمه. با این سه مقدمه معلوم میشود چرا خدا میفرماید که ما مستکبر را در قیامت خوار میکنیم. استدلال دارد که ما اینها را عذاب هون، خواری و فرومایگی گرفتارشان میکنیم، برای اینکه اینها مستکبر بودند.
بیان رسوایی کافران در سورهٴ مبارکهٴ احقاف
در سورهٴ «احقاف» استدلال قرآن کریم این است، آیهٴ بیست سورهٴ «احقاف» این است که: ﴿وَ یَوْمَ یُعْرَضُ الَّذینَ کَفَرُوا عَلَی النّارِ﴾؛ به کافران وقتی که آنها را بر آتش عرضه کردیم [و] آوردیم جلوی آتش به آنها گفته میشود: ﴿أَذْهَبْتُمْ طَیِّباتِکُمْ فی حَیاتِکُمُ الدُّنْیا وَ اسْتَمْتَعْتُمْ بِها فَالْیَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذابَ الْهُونِ بِما کُنْتُمْ تَسْتَکْبِرُونَ فِی اْلأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ﴾؛ امروز رسوا میشوید به عذاب خواری گرفتار میشوید، برای اینکه مستکبر بودید برای اینکه متکبر بودید. پس براساس آن اصول سهگانه، اگر کسی ادعای بزرگی کرد و این ادعایش دروغ بود و قهراً طرف مقابلش راست است، پس این حقیقتاً فرومایه است و قیامت هم که ظرف ظهور حق است، همه باطلها کنار میرود حق ظهور میکند، آن وقت خواری و فرومایگی این افراد ظهور میکند. فرمود: ﴿فَالْیَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذابَ الْهُونِ﴾ یعنی خواری و فرومایگی، چرا؟ ﴿بِما کُنْتُمْ تَسْتَکْبِرُونَ﴾ . درباره این گروه هست که میفرماید: ﴿وَ أَعْتَدْنا لِلْکافِرینَ عَذابًا مُهینًا﴾ در قسمتهای دیگر البته عذابهای گوناگون هست؛ اما در این بخش که به اختیال و فخور بودن برمیگردد مناسبترین تعبیر، همین عذاب مهین است [که] فرمود: ﴿وَ أَعْتَدْنا لِلْکافِرینَ عَذابًا مُهینًا﴾.
پرسش:...
پاسخ: دیگر حالا هرکسی در محدوده کار خود دیگر. حالا این یک وقت است که یک شخص است که ناس را امر میکند، یک وقت است که هیئت حاکمه است که ناس را امر میکنند. یک وقت است که «یأمر الناس» نیست ﴿یَأْمُرُونَ النّاسَ﴾ است. جمع در مقابل جمع است، کسی است در همان روستای خود یا شهرک خود یا شهر خود یا شهرستان خود در همان محدوده، دیگران را به بخل امر میکند: ﴿یَأْمُرُونَ النّاسَ﴾ که جمع در مقابل جمع است؛ منتها ناس به صورت جمع یاد نشده ولی همان معنای جمع را میفهماند.
پرسش:...
پاسخ: چرا اینجا دارد دیگر. اینجا ظهور ندارد، این خودش را بزرگ میبیند، دیگران هم که او را بزرگ میبینند.
پرسش:...
پاسخ: الآن مثل آدم خوابیده، مثل آدم مست، مثل آدم مدهوش کسی را که در اتاق عمل بردند، چون در حال اغماست و احساس ندارد، بدن او را که قطعه قطعه میکنند او درک نمیکند، چون احساسی ندارد. مستی مقام، مستی جوانی، مستی مال، تخدیر کرده وقتی که تخدیر کرده، آدم درد را احساس نمیکند. وقتی این مستیها برطرف شد، این تخدیرها برطرف شد، «الناس نِیَامٌ فإذا ماتوا انْتَبَهُوا» بیدار شدند، دفعتاً دادشان بلند است.
پرسش:...
پاسخ: آن در بحث اینکه جزا عین عمل است یا اعمال، مقدمات عمل را فراهم میکنند آنجا گذشت که آیات فراوانی است که بدون «باء» هم به کار رفته است.
مخاطبان اصلی آیه و اوصاف مربوط به آنها
خب، پس ﴿الَّذینَ یَبْخَلُونَ وَ یَأْمُرُونَ النّاسَ بِالْبُخْلِ وَ یَکْتُمُونَ ما آتاهُمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ أَعْتَدْنا لِلْکافِرینَ عَذابًا مُهینًا﴾ این برای کسانی است که خود را در معرض جود و سخا قرار نمیدهند و حاضر نیستند که با ضعیفان، فقرا، همسایههای دور و نزدیک خود در یک سطح زندگی کنند؛ اما وصف دیگر اینها یا گروه دیگر که انفاق میکنند؛ اما رئائاً آن را آیه دیگر مطرح میکند.
«و الحمد لله رب العالمین»
- مسائل مالی و مطلوب بودن جود و سخا در آن
- ذکر بخل به عنوان یکی از نشانههای اهل نفاق
- دور بودن شخص مختال از احسان و نیکی
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَ اعْبُدُوا اللّهَ وَ لا تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئًا وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْسانًا وَ بِذِی الْقُرْبی وَ الْیَتامی وَ الْمَساکینِ وَ الْجارِ ذِی الْقُرْبی وَ الْجارِ الْجُنُبِ وَ الصّاحِبِ بِالْجَنْبِ وَ ابْنِ السَّبیلِ وَ ما مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ إِنَّ اللّهَ لا یُحِبُّ مَنْ کانَ مُخْتالاً فَخُورًا ﴿36﴾ الَّذینَ یَبْخَلُونَ وَ یَأْمُرُونَ النّاسَ بِالْبُخْلِ وَ یَکْتُمُونَ ما آتاهُمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ أَعْتَدْنا لِلْکافِرینَ عَذابًا مُهینًا ﴿37﴾ وَ الَّذینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ رِئاءَ النّاسِ وَ لا یُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ لا بِالْیَوْمِ اْلآخِرِ وَ مَنْ یَکُنِ الشَّیْطانُ لَهُ قَرینًا فَساءَ قَرینًا ﴿38﴾ وَ ما ذا عَلَیْهِمْ لَوْ آمَنُوا بِاللّهِ وَ الْیَوْمِ اْلآخِرِ وَ أَنْفَقُوا مِمّا رَزَقَهُمُ اللّهُ وَ کانَ اللّهُ بِهِمْ عَلیمًا ﴿39﴾
مروری بر روایات وارده در خصوص آیه 36
آیهای که محلّ بحث بود، روایات فراوانی در درباره احترام به همسایه و احترام به والدین و امثالذلک هست که لابد، آن روایات را مطالعه فرمودید. درباره احترام به پدر و مادر، همان طوری که اختصاص به مسائل مالی ندارد؛ مسائل اخلاقی و عاطفی را هم در بردارد، اختصاص به زمان حیات اینها هم ندارد [بلکه] بعد از ممات اینها هم این اصل جاری است. حالا آن همسایه یا صاحب بالجَنْب یا ابن السبیل یا ﴿ما مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ﴾ و امثال ذلک، ممکن است اینها حقوق مقطعی داشته باشند و مربوط به زمان حیاتشان یا آن وصف خاص باشد ولی احترام به پدر و مادر و ادای حق والدین، اختصاصی به زمان حیات ندارد، بعد از رحلت اینها هم رعایت حق اینها مطرح است. احترام به پدر و مادر و دعای پدر و مادر و یاد پدر و مادر در همه حالات مطرح است و یکی از بهترین حالات و بهترین اوقاتی که شخص، مؤظف است از پدر و مادرش یاد کند، همان بعد از نمازهاست آن وقت که دعا مستجاب است و یک دعای مخصوصی هم در صحیفهسجادیه هست که وجود مبارک امام سجاد(سلام الله علیه) درباره پدر و مادر، دعای مخصوص دارد ، اینها برابر نصوص خاصه است که احترام به والدین را توسعه میدهد. اینکه فرمود: ﴿بِالْوالِدَیْنِ إِحْسانًا﴾ برابر این نصوص خاصه، احترام به پدر و مادر دارای شئون گوناگونی است اولاً و اعم از زمان حیات و ممات است ثانیاً.
مسائل مالی و مطلوب بودن جود و سخا در آن
مطلب بعدی آن است که همان طوری که در پایان بحث دیروز ملاحظه فرمودید، قسمت مهم امتثال به دستورات این آیه، مربوط به مسائل مالی است و این هم سخا و جود را طلب میکند. لذا کسی که این دستورها را امتثال نمیکند، بخل میورزد. حالا یک وقت است که سرمایهدار است و بخل میورزد یک وقت است نه؛ وضع مالیاش متوسط است یا ضعیف است ولی به همان مقداری که مقدور اوست بخل میورزد، چون همگان مأمور به احسان به پدر و مادرند، همگان مأمور به احسان به ذی القربی و یتامی و مساکین و همچنین همسایههای دور و نزدیک و همچنین به همکاران و همسفران و امثالذلکاند و این اختصاصی به متمکنین به اصطلاح مالدار ندارد [بلکه مختص] همه انسانهاست و هرکسی نسبت به هر مقداری که مقدور اوست اگر بخل بورزد، مشمول ذیل این آیه است. پس آیه مطلق است همه را شامل میشود (یک)، چون مربوط به زکات نیست که نصاب، در او مطرح باشد و مالدارها مشمول باشند، راجع به اصل احسان است با شعب فراوانی که دارد. لذا همه افراد، مشمول این اصلاند و کسی که به دستور این آیه عمل نمیکند، گرفتار یکی از دو امر است که جمع را شاید: یکی اینکه یا بخیل است اصلاً حاضر نیست که به این دستور عمل بکند یا اینکه اگر مالی را یا جاهی را در این راه صرف کرده است ﴿رِئاءَ النّاسِ﴾ است؛ فخرفروشی میکند و زمینه نفاق در او هست. حالا تحلیل که به عمل بیاید، معلوم میشود که ذیل آیه، علت ترک این معروفهاست یعنی کسی که از عبادت خدا صرفنظر میکند یا از احسان به این اصناف یاد شده صرفنظر میکند یا بخیل است در اصل اعتقاد و مانند آن یا اگر هم بخیل نبود [و] به حسب ظاهر بخل نورزید، آن جاهطلبی وادارش میکند که این عبادتی که میکند ﴿رِئاءَ النّاسِ﴾ باشد یا احسانی که روا میدارد ﴿رِئاءَ النّاسِ﴾ باشد.
اختیال و مذموم بودن آن در فرهنگ قرآن
لذا فرمود: ﴿إِنَّ اللّهَ لا یُحِبُّ مَنْ کانَ مُخْتالاً فَخُورًا﴾ که اختیال برای آن اوّلی است و فخور برای دومی. کسی که خود را برتر میداند این متخیّل بالفعل است، مختال بالفعل است، عاقل بالقوه. گاهی آن قدر این تخیلش و اختیالش قوی میشود که نه تنها عقل او به فعلیت نمیرسد [بلکه] آن عقل بالقوه را هم گویا از بین میبرد، میشود مختال که او «حیوانٌ ناطقٌ مختال» که فصل اخیر او مختال است. عدهای «حیوانٌ ناطقٌ عاقل» عدهای هم «حیوانٌ ناطقٌ وهّام» عدهای «حیوانٌ ناطقٌ خیّال» و امثالذلک. این شخص در مسائل علمی در حد خیال است، در مسائل عملی در حد فخرفروشی. حالا گرچه اختیال و فخور بودن هر دو را به جنبه عملی برگرداندند ولی به هر تقدیر، این شخص فصل مقوم او مختال است نه عاقل، «حیوانٌ ناطقٌ مختال» یعنی حیوان است، حرف میزند، فصل او خیال است با خیال زندگی میکند، یک چنین کسی محبوب خدا نیست.
«مختال فخارّ» بودن و پی آمدهای حاصل از آن
حالا اینها را شرح میدهد که اینها اوصافشان چیست؟ مشخص شد که اوصافشان ترک آن معروفهاست؛ اما فعل این منکرها را هم به دنبال دارد. کسی که مختال است، کسی که فخور است آن معروفها را ترک میکند یعنی عبادت خدا را، احسان به پدر و مادر را، احسان به ذی القربی و یتامی و مساکین را، احسان به همسایه دور و نزدیک را، احسان به همکار و همسفر را، احسان به ابن السبیل و زیردستان را ترک میکند، اینها معروفهایی است که او ترک میکند. ولی تنها ترک معروف نیست، ابتلای به منکر هم است. لذا فرمود اینها که مختال فخورند، اوصافشان این است: ﴿الَّذینَ یَبْخَلُونَ﴾. در قرآن کریم چند جا سخن از این به میان آمد که خداوند، مختال فخور را دوست ندارد. بعد اینها را معرفی کرد که مختال فخور، کسی است که بخل میورزد. در سورهٴ «حدید» این است که: ﴿وَ اللّهُ لا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتالٍ فَخُورٍ ٭ الَّذینَ یَبْخَلُونَ وَ یَأْمُرُونَ النّاسَ بِالْبُخْلِ﴾ . در سورهٴ «لقمان» دیگر به بخل و امثالذلک تفسیر نشده، آنجا که لقمان سفارش میکند و نصیحت میکند به فرزندش که این مسائل اخلاقی را رعایت کنید تا به آیهٴ هجده میرسد، فرمود: ﴿وَ لا تُصَعِّرْ خَدَّکَ لِلنّاسِ وَ لا تَمْشِ فِی اْلأَرْضِ مَرَحًا إِنَّ اللّهَ لا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتالٍ فَخُورٍ﴾ انسانی که در حد خیالبافی زندگی میکند و فخرفروشی به سر میبرد، این محبوب خدا نیست. در آیهٴ محلّ بحث چون تناسبی با مسائل مالی و انفاق و امثالذلک دارد فرمود، اینها نه تنها آن معروفها را ترک میکنند، بلکه گرفتار منکرند. ردهها و رگههایی از نفاق در اینها هست چون منافقین، معروف را ترک میکنند منکر را انجام میدهند، بلکه امر به منکر میکنند و نهی از معروف که ﴿الْمُنافِقُونَ وَ الْمُنافِقاتُ بَعْضُهُمْ مِنْ بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمُنْکَرِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمَعْرُوفِ﴾ کار منافقین این است. درباره این گروه هم نشانههای نفاق یافت میشود، برای اینکه اینها نه تنها به آن معروفها عمل نکردند و نه تنها گرفتار منکر شدند که خودشان بخل میورزند، بلکه ﴿یَأْمُرُونَ النّاسَ بِالْبُخْلِ﴾، پس نهی از معروف و امر به منکر است. ﴿الَّذینَ یَبْخَلُونَ وَ یَأْمُرُونَ النّاسَ بِالْبُخْلِ﴾ این در حقیقت، امر به منکر و نهی از معروف است. گرچه ممکن است منافق نباشند ولی عملاً منافقاند، برای اینکه اوصاف منافقین در اینهاست، چون ﴿الْمُنافِقُونَ وَ الْمُنافِقاتُ بَعْضُهُمْ مِنْ بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمُنْکَرِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمَعْرُوفِ﴾ این مختالها و فخورها هم نشانه نفاق در اینهاست که هم خودشان بخل میورزند و هم به بخل، امر میکنند. حالا این امر به بخل خواه به صورت کتبی و لفظی و امثالذلک باشد، خواه به صورت فعلی، روش آنها روش بخیلانه است وقتی مالدار جامعهای باشند و حرف اینها و روش اینها مورد تأسی دیگران باشد و اینها حاضر نیستند که در کارهای خیر حضور پیدا کنند این در حقیقت، امر به بخل است.
پرسش:...
پاسخ: مثلاً در آیه سورهٴ مبارکهٴ «لقمان» آنجا با مسائل مالی کار نداشت بخل نیاورد؛ اما آیهٴ «حدید» آنجا و همچنین اینجا تناسب دارد، لذا بخل را ذکر فرمود. انسانی که با خیال زندگی میکند، چون خود را برتر میبیند. وقتی برتر میبیند جاهاش را در اختیار دیگران قرار نمیدهد، مالش را در اختیار دیگران قرار نمیدهد نه اهل صله رحم است نه اهل رسیدگی به کار ضعیفان است برای خود کوچک میشمارد. اگر هم یک وقت دست به اقدامی زد، میخواهد از آن اقدام، بهرهٴ ریایی ببرد که ﴿یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ رِئاءَ النّاسِ﴾ که این هم در حقیقت، عمل به منکر است و ترویج منکر.
دور بودن شخص مختال از احسان و نیکی
پس کسی که مختال است، هرگز اهل احسان به این اصناف یاد شده نیست هم بخل مالی و هم بخل جاه و مقامی میورزد. گرچه سیاق آیه درباره مسائل احسان و مال و جاه و امثالذلک است ولی دلیل، عام است. چون دلیل، عام است گرچه این مطلق یا عامی که در این زمینه وارد شد، نسبت به مورد خود به منزله نص است ولی غیر مورد را هم میگیرد. پس اگر کسی بخل علمی ورزید؛ مطلبی را آدم میداند از او سؤال کردند این بخل میورزد. اگر بفهمد که این مطلب را به نام او منتشر میکنند، حاضر است بگوید. اگر بفهمد که مینویسند که ما این مطلب را از او سؤال کردیم او این طور بیان کرد حاضرند بگویند. اما اگر بفهمند که نه؛ مطلبی است که از او سؤال کردند منتشر میکنند بدون اینکه به او اسناد بدهند، اینجا از گفتن امتناع دارد. این در حقیقت، یک بخل علمی است دیگر، چون آن بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) و از ائمه دیگر(علیهم السلام) که رسید «مَنْ أیْقَنَ بِالْخَلَف جادَ بالعطیّة» ؛ اگر کسی یقین داشته باشد که به وسیله انفاق، آن خلفاش پر میشود، پشتسر او میآید این در عطا و بخشش جوادانه رفتار میکند، این شامل انفاقهای مالی و غیر مالی هم خواهد بود.
اصولاً انفاق، مثل آن است که انسان یک مقدار آب از یک نهر روانی بگیرد که فوراً جایش پر میشود، مثل یک سنگ نیست که از زمین بردارد. اگر سنگی در زمین فرو رفته بود که مقداری از این سنگ مثلاً پیدا بود، این سنگ را وقتی از زمین گرفتند آن جایش خالی است و خالی میماند ولی اگر یک ظرف آب از یک نهر روان گرفتند، اینچنین نیست که جایش خالی بماند، فوراً جایش پر میشود، انفاق اینچنین است: «من ایقن بالخلف جاد بالعطیة»؛ اگر کسی باور داشته باشد، یقین داشته باشد که خداوند، برابر وعدهای که داد آنچه را که انفاق کننده از مال خود گرفت و به دیگری داد فوراً جایش را پر میکند، این در عطا و بخشش، دستاش باز است و اگر کسی این معنا را باور نداشته باشد، برابر اینکه ﴿الشَّیْطَانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ﴾ بخل میورزد. این همیشه فقری را در برابر چشمانش میبیند که من اگر به دیگران بدهم، خودم چه کنم؟ این آدم بخیل، زندگی او زندگی فقیرانه است در دنیا و حساب او در قیامت، حساب اغنیاست که «یعیش فی الدنیا عَیْشَ الفقراء وَ یحاسَب فی الآخرة حسابَ الأغنیاء» یکی از مشکلات او هم این است و این معنا اختصاصی به مسائل مالی ندارد [بلکه] در مال، در جاه، در علم همین طور است؛ بخل در علم هم روا نیست. لذا فرمودند که «مَنْ کتَم علماً نافعاً ألْجَمَه الله بِلِجام مِنْ نار» ؛ اگر کسی یک علم سودمندی در اختیار او بود و برای جامعه بازگو نکرد در قیامت، دهنهای از آتش در دهان او قرار میگیرد که با آن دهنه، بسته میشود؛ لجام میزنند: «من کتم علماً نافعاً الجمه الله بلجام من نار».
بنابراین مسئله بخل، اختصاصی به جریان مال و جاه و امثالذلک ندارد، بلکه علم را هم دربر میگیرد. گرچه آیه، ظهور دارد در موارد احسان مال و جاه ولی چون خود آیه احسان علمی را هم میگیرد و دلیلی که در ذیل یاد شده است مطلق است، بنابراین همه این امور، مشمول اطلاق دلیل است.
پرسش:...
پاسخ: بله اگر خود ماده مطلق باشد، به اطلاق ماده میشود تمسک کرد.
گرفتار منکر بودن مختالان فخّار
بخل ﴿الَّذینَ یَبْخَلُونَ﴾، این ﴿الَّذینَ یَبْخَلُونَ﴾ فهماند که این گروهی که مختال و فخورند نه تنها به آن معروفها عمل نمیکنند، بلکه گرفتار منکرند. نه تنها گرفتار منکرند، بلکه امر به منکر هم میکنند: ﴿وَ یَأْمُرُونَ النّاسَ بِالْبُخْلِ﴾. خب، نه تنها «وَ یَأْمُرُونَ النّاسَ» به عدم جود یا به عدم انفاق، اصلاً به بخل امر میکنند. یک وقت است که میگویند نده! این نهی از دادن است. یک وقت بالاتر از این، امر به بخیل شدن است، بخل یک وصف نفسانی است. کار این تبهکاران این است که انسان را به آن امر نفسانی دعوت میکنند، نه اینکه از جود و بخشش نهی میکنند. یک وقت است کسی میخواهد به مؤسسهای کمک بکند یا به شخصی کمک بکند، اینها نهی از معروف میکنند، میگویند نده! این یک مرحله است. یک وقت نه؛ از این بالاتر امر به منکر میکنند، امر به آن وصف نفسانی میکنند، طرزی رفتار میکنند که دیگران بخیل میشوند ﴿وَ یَأْمُرُونَ النّاسَ بِالْبُخْلِ﴾ که این هم بالأخره نشانههای نفاق است.
ذکر بخل بعنوان یکی از نشانههای اهل نفاق
در سورهٴ مبارکهٴ «منافقون» آنجا نمونههایی از کار منافقین را ذکر فرمود: آیه هفت سوره «منافقون» این است که فرمود: ﴿هُمُ الَّذینَ یَقُولُونَ لا تُنْفِقُوا عَلی مَنْ عِنْدَ رَسُولِ اللّهِ حَتّی یَنْفَضُّوا وَ لِلّهِ خَزائِنُ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ وَ لکِنَّ الْمُنافِقینَ لا یَفْقَهُونَ﴾؛ اینها کسانیاند که میگویند مؤمنین را در محاصره اقتصادی قرار بدهید، چیزی به آنها ندهید، چیزی از آنها نخرید، چیزی رایگان به آنها کمک نکنید تا آنها در اثر فشار مالی پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را تنها بگذارند. این نهی از معروف است، میگفتند: ﴿لا تُنْفِقُوا﴾ نهی از معروف کردند. این اوصاف که در منافقین هست، نشانههای این اوصاف در مختال فخور هست، معلوم میشود که این گروه یا جزء منافقیناند یا جزء ﴿الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَرَضٌ﴾ . خطر بخل در سورهٴ مبارکهٴ «آل عمران» قبلاً مبسوطاً بحث شد، آیهٴ 180 سوره «آل عمران» این بود: ﴿وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذینَ یَبْخَلُونَ بِما آتاهُمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ هُوَ خَیْرًا لَهُمْ بَلْ هُوَ شَرّ لَهُمْ سَیُطَوَّقُونَ ما بَخِلُوا بِهِ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ لِلّهِ میراثُ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ وَ اللّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبیرٌ﴾؛ در سورهٴ «منافقون» فرمود که خزائن آسمان و زمین به نزد خداست خب، شما چه تصمیم میخواهید بگیرید؟ بگویید مسلمانها را در محاصره اقتصادی قرار بدهید، خزائن آسمانها و زمین به دست خداست، آنها را میتواند تأمین بکند، این (یک). در سورهٴ «آل عمران» فرمود که شما این مال را برای چه کسی میخواهید بگذارید؟ میراث همه آسمانها و زمین از آنِ خداست، ارث بر کل نظام اوست: «إلی أنْ یرِث اللهُ الأرضَ وَ مَنْ علیها» ؛ مال و مالدار هر دو را خدا به ارث میبرد یعنی همه بالأخره به دست خدا سپرده خواهید شد، دلیلی ندارد که شما بخل بورزید و آنچه را که شما بخل ورزیدید این طوق آتش میشود که همین طوق لعنت که میگویند از همین قبیل است: ﴿سَیُطَوَّقُونَ ما بَخِلُوا بِهِ یَوْمَ الْقِیامَةِ﴾ . خب، پس این گروه نه تنها به معروف عمل نمیکنند، بلکه به منکر عمل میکنند. نه تنها به منکر عمل میکنند، بلکه امر به منکر هم میکنند. نه تنها این رذایل را دارند، بلکه آن نعمتی که خدا به اینها داد آن نعمت را اصلاً کتمان میکنند که کسی از آنها توقع نداشته باشد: ﴿وَ یَکْتُمُونَ مَا آتاهُمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ﴾؛ تا هیچ کس از آنها توقع نداشته باشد، اظهار فقر میکنند. با اینکه ذات اقدس الهی فرمود: ﴿وَ أَمّا بِنِعْمَةِ رَبِّکَ فَحَدِّثْ﴾ ؛ خدا نعمتی که به شما داد بگذارید آن نعمت، زبان داشته باشد: اولاً شاکر باشید و اظهار نعمت بکنید و نشانه آن نعمت در شما پیدا بشود. در یکی از نامههایی که حضرت امیر(سلام الله علیه) برای یکی از کارگزارانش مرقوم فرمود اینچنین نوشت که اگر نعمتی خدا به تو داد: «وَلْیُرَ عَلَیْکَ أَثَرُ مَا أَنْعَمَ اللَّهُ بِهِ عَلَیْکَ» نعمتی را که خدا به تو داد، آثار نعمت الهی در تو دیده بشود، چرا کتمان میکنی؟
شمول اطلاق ﴿یَکْتُمُونَ مَا آتَاهُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ﴾ به همه
بعضیها خواستند بگویند این مربوط به یهودیهاست ، برای اینکه در قرآن از کتمان یهودیها سخن به میان آمده، آثار رسالت و نبوت رسول اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در صحف انبیای سلف(علیهم السّلام) بود، یهودیها هم آن کتابهای آسمانی را میخواندند: ﴿یَجِدُونَهُ مَکْتُوبًا عِنْدَهُمْ فِی التَّوْراةِ وَ اْلإِنْجیلِ﴾ ، ﴿یَعْرِفُونَهُ کَما یَعْرِفُونَ أَبْناءَهُمْ﴾ اما معذلک کتمان میکردند. لذا بعضیها خواستند بگویند این ﴿یَکْتُمُونَ﴾ ناظر به کتمان یهودیهاست که اوصاف پیغمبر و علایم پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را کتمان میکردند ولی ظاهراً ناظر به آن نیست، برای اینکه اینجا دارد: ﴿یَکْتُمُونَ ما آتاهُمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ﴾ یعنی این فضلی که خدا به اینها داد اینها دارند کتمان میکنند، نه آنچه را که خدا در کتاب آسمانی بیان کرد او را کتمان میکنند. البته یهودیها و سایر گروه هم مشمول اطلاق یا عموم این آیه هستند ولی این ﴿یَکْتُمُونَ﴾ ناظر به خصوص مسئله کتمان علایم پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نیست، برای اینکه فرمود: فضلی که خدا به اینها داد، اینها کتمان میکنند. پس ﴿الَّذینَ یَبْخَلُونَ وَ یَأْمُرُونَ النّاسَ بِالْبُخْلِ و یَکْتُمُونَ ما آتاهُمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ﴾؛ کتمان میکنند تا دیگران درباره اینها توهم سرمایهداری یا تمکن نکنند و به سراغ اینها نروند. در این صلواتی که در هنگام زوال این ماه شریف شعبان خوانده میشود، در یکی از جملههایش این است که خدایا! آن توفیق را به من بده که مالی که به من دادی و دست من بازتر از دیگران است من با دیگران براساس مواسات عمل بکنم: «وَارْزُقْنى مُواساةَ مَنْ قَتَّرْتَ عَلَیْهِ مِنْ رِزْقِکَ بِما وَسَّعْتَ عَلَیَّ مِنْ فَضْلِکَ» و مانند آن. خدایا! آن توفیق را بده فضلی که به من دادی و عدّهای از آن فضل برخوردار نیستند، توفیقی به من بده که من مواسات را، برابری را نسبت به زیردستانم یا نسبت به دیگران رعایت بکنم. خب، ﴿وَ أَعْتَدْنا لِلْکافِرینَ عَذابًا مُهینًا﴾. این گونه افراد اگر کفر اعتقادی دارند که عذاب دردناک دامنگیرشان میشود و اگر کفر عملی دارند که کفران نعمت میکنند. باز در مقام عمل، چون کفر میورزیدند، عذاب خوارکننده دامنگیرشان میشود چون اینجا وعید خلود نیست که ما بگوییم حتماً کافر اعتقادی منظور است.
پرسش:...
پاسخ: نه، نشانههای نفاق در آنهاست، نه اینکه اینها منافقاند. منافق را هم شامل میشود، غیر منافق را هم شامل میشود. نشانههای نفاق در اینها هست و منظور کفر اعتقادی هم نیست یعنی خصوص آن نیست، برای اینکه ممکن است کسی کفر اعتقادی نداشته باشد ولی به این دستورها عمل نکند در مقام حفظ نعمت، کفران نعمت کرده باشد، برابر آنچه رد سورهٴ «ابراهیم» (سلام الله علیه) آمده است.
تهدید کافران نعمات الهی به عذاب عظیم
آیهٴ هفت سورهٴ «ابراهیم» این است که ﴿وَ إِذْ تَأَذَّنَ رَبُّکُمْ لَئِنْ شَکَرْتُمْ َلأَزیدَنَّکُمْ وَ لَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابی لَشَدیدٌ﴾ این کفر، کفران نعمت است، نه کفر به الله.
شکر نعمت نعمتت افزون کند کفر، نعمت از کفت بیرون کند
این کفر، کفر نعمت است، نه کفر مطلق. کفر یعنی کفر نعمت «کفر، نعمت از کفت بیرون کند» این کفران نعمت است. کفران نعمت هم در کتمان اوست، هم در بخل اوست، هم دستور دادن دیگران به بخل است و مانند آن. مهم این است که در این گونه از موارد، ذات اقدس الهی به عذاب مُهین تهدید کرده. عذاب عظیم، عذاب الیم [و] امثالذلک معنایش روشن است و حکمش هم روشن؛ اما در این گونه از موارد، سخن از عذاب مهین است «مهین» یعنی خوارکننده. در بعضی از آیات دارد که اینها در قیامت گرفتار عذاب «هُون» میشوند «هُون» هم یعنی خواری و رسوایی و فرومایگی. این معلوم میشود که با روح کار دارد، نه با بدن. بدن، آیاتی نظیر آنچه در سورهٴ «نساء» است که ﴿کُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْناهُمْ جُلُودًا غَیْرَها﴾ از این آیات فراوان است در قرآن که مربوط به عذاب بدنی است. در قبال عذاب بدنی، عذاب روحی هم هست، خزی و رسوایی و فرومایگی و خواری و ذلیلی و اینهاست. اینها را قرآن استدلال میکند، میفرماید که فخرفروشان در قیامت خوار میشوند، مختالها به عذاب هون گرفتار میشوند، مستکبر به عذاب فرومایگی درمیآید. پس عذاب جسمانی یک حساب دیگری دارد که این بدن میسوزد: ﴿یَصْلَی النَّارَ﴾ هست، ﴿وَتَصْلِیَهُ جَحِیمٍ﴾ هست، ﴿کُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ﴾ هست الی ما شاء الله. اما آن قسمتهای ﴿مَنْ تُدْخِلِ النّارَ فَقَدْ أَخْزَیْتَهُ﴾ آن قسمتهای خزی و خواری و هُون و رسوایی، آنها یک چیز دیگر است.
کسانی که گرفتاریهای اخلاقی داشتند، اینها در قیامت ـ گذشته از آن گرفتاریهای بدنی ـ این گرفتاریهای روحی را هم دارند چرا؟ برای اینکه اگر کسی فخور بود، فخرفروش بود، متکبر بود، مستکبر بود [و] خود را برتر دید این خود بزرگبینی یک چیز دروغ و خلاف است یعنی باطل است دیگر یعنی بزرگ نیست. یک آدم متکبر، یک آدم مستکبر یک آدم فخور، واقعاً بزرگ نیست دیگر. وقتی که خود را بزرگ تلقی کرد این تلقی کاذب است این یک مقدمه، هر کاذبی یک صادقی هم دارد اگر کسی بزرگی او دروغ بود، عزت او دروغ بود که ﴿أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِاْلإِثْمِ﴾ ذلت او راست است دیگر، ممکن نیست که نه بزرگ باشد نه کوچک، اینکه نیست. اگر بزرگیاش دروغ است، پس کوچکیاش راست است. اگر عزتش دروغ است، پس ذلتاش درست است، این دو مقدمه. در قیامت آنچه دروغ است و خیال است میرود کنار، آنچه راست است و واقع، او ظهور میکند، این سه مقدمه. با این سه مقدمه معلوم میشود چرا خدا میفرماید که ما مستکبر را در قیامت خوار میکنیم. استدلال دارد که ما اینها را عذاب هون، خواری و فرومایگی گرفتارشان میکنیم، برای اینکه اینها مستکبر بودند.
بیان رسوایی کافران در سورهٴ مبارکهٴ احقاف
در سورهٴ «احقاف» استدلال قرآن کریم این است، آیهٴ بیست سورهٴ «احقاف» این است که: ﴿وَ یَوْمَ یُعْرَضُ الَّذینَ کَفَرُوا عَلَی النّارِ﴾؛ به کافران وقتی که آنها را بر آتش عرضه کردیم [و] آوردیم جلوی آتش به آنها گفته میشود: ﴿أَذْهَبْتُمْ طَیِّباتِکُمْ فی حَیاتِکُمُ الدُّنْیا وَ اسْتَمْتَعْتُمْ بِها فَالْیَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذابَ الْهُونِ بِما کُنْتُمْ تَسْتَکْبِرُونَ فِی اْلأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ﴾؛ امروز رسوا میشوید به عذاب خواری گرفتار میشوید، برای اینکه مستکبر بودید برای اینکه متکبر بودید. پس براساس آن اصول سهگانه، اگر کسی ادعای بزرگی کرد و این ادعایش دروغ بود و قهراً طرف مقابلش راست است، پس این حقیقتاً فرومایه است و قیامت هم که ظرف ظهور حق است، همه باطلها کنار میرود حق ظهور میکند، آن وقت خواری و فرومایگی این افراد ظهور میکند. فرمود: ﴿فَالْیَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذابَ الْهُونِ﴾ یعنی خواری و فرومایگی، چرا؟ ﴿بِما کُنْتُمْ تَسْتَکْبِرُونَ﴾ . درباره این گروه هست که میفرماید: ﴿وَ أَعْتَدْنا لِلْکافِرینَ عَذابًا مُهینًا﴾ در قسمتهای دیگر البته عذابهای گوناگون هست؛ اما در این بخش که به اختیال و فخور بودن برمیگردد مناسبترین تعبیر، همین عذاب مهین است [که] فرمود: ﴿وَ أَعْتَدْنا لِلْکافِرینَ عَذابًا مُهینًا﴾.
پرسش:...
پاسخ: دیگر حالا هرکسی در محدوده کار خود دیگر. حالا این یک وقت است که یک شخص است که ناس را امر میکند، یک وقت است که هیئت حاکمه است که ناس را امر میکنند. یک وقت است که «یأمر الناس» نیست ﴿یَأْمُرُونَ النّاسَ﴾ است. جمع در مقابل جمع است، کسی است در همان روستای خود یا شهرک خود یا شهر خود یا شهرستان خود در همان محدوده، دیگران را به بخل امر میکند: ﴿یَأْمُرُونَ النّاسَ﴾ که جمع در مقابل جمع است؛ منتها ناس به صورت جمع یاد نشده ولی همان معنای جمع را میفهماند.
پرسش:...
پاسخ: چرا اینجا دارد دیگر. اینجا ظهور ندارد، این خودش را بزرگ میبیند، دیگران هم که او را بزرگ میبینند.
پرسش:...
پاسخ: الآن مثل آدم خوابیده، مثل آدم مست، مثل آدم مدهوش کسی را که در اتاق عمل بردند، چون در حال اغماست و احساس ندارد، بدن او را که قطعه قطعه میکنند او درک نمیکند، چون احساسی ندارد. مستی مقام، مستی جوانی، مستی مال، تخدیر کرده وقتی که تخدیر کرده، آدم درد را احساس نمیکند. وقتی این مستیها برطرف شد، این تخدیرها برطرف شد، «الناس نِیَامٌ فإذا ماتوا انْتَبَهُوا» بیدار شدند، دفعتاً دادشان بلند است.
پرسش:...
پاسخ: آن در بحث اینکه جزا عین عمل است یا اعمال، مقدمات عمل را فراهم میکنند آنجا گذشت که آیات فراوانی است که بدون «باء» هم به کار رفته است.
مخاطبان اصلی آیه و اوصاف مربوط به آنها
خب، پس ﴿الَّذینَ یَبْخَلُونَ وَ یَأْمُرُونَ النّاسَ بِالْبُخْلِ وَ یَکْتُمُونَ ما آتاهُمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ أَعْتَدْنا لِلْکافِرینَ عَذابًا مُهینًا﴾ این برای کسانی است که خود را در معرض جود و سخا قرار نمیدهند و حاضر نیستند که با ضعیفان، فقرا، همسایههای دور و نزدیک خود در یک سطح زندگی کنند؛ اما وصف دیگر اینها یا گروه دیگر که انفاق میکنند؛ اما رئائاً آن را آیه دیگر مطرح میکند.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است